2024 April 29 - دوشنبه 10 ارديبهشت 1403
بررسی نسخ آیه «لست علیهم بمصیطر» با آیات جهاد
کد مطلب: ١٥٦٥٩ تاریخ انتشار: ٠٩ دي ١٤٠٢ - ١٩:٤٧ تعداد بازدید: 792
خارج فقه الحکومه » فقه
بررسی نسخ آیه «لست علیهم بمصیطر» با آیات جهاد

(جلسه دهم - 22 07 1402)

 
 
 درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم

 (جلسه دهم - 22 07 1402)

موضوع: بررسی نسخ آیه «لست علیهم بمصیطر» با آیات جهاد

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

بحث سر این است که هدف از خلقت چیست؟ خدای تعالی برای چه ما را خلق کرده است؟ اگر ما را خلق کرده که چند روزی بخوریم و بخوابیم، صفا و لذتی ببریم این خلقت عبث است.

حتی آن هایی که در ناز و نعمت هستند به تعبیر حضرت امیرالمومنین علیه السلام  در خطبه 226که می فرماید:

«دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص349، 226 و من خطبة له (علیه السلام) في التنفير من الدنيا

افراد ثروتمند که شب که می خواهند بخوابند هزار و یک دغدغه دارند و آرامش ندارند. از این که ثروتش چه خواهد شد؟ طلب‌ هایش چه می شود؟ تکلیف چک هایش چه می شود؟ فلان کارخانه چه خواهد شد؟ همیشه دلهره و دغدغه دارد.

خداوند می فرماید:

«كنتُ كنزاً مَخفيّاً، فأردتُ أن اعْرف، فخلقتُ الخَلْقَ لِكَيْ أُعْرف»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج84، ص344

پرسش:

استاد ببخشید! این نشانه نیاز است. لکي اعرف تا شناخته شوم خودش ظاهرا این طور نشان می دهد که من محتاج شناخت هستم.

پاسخ:

خدا می گوید: «احببت أن اعرف» دوست داشتم نه این که نیاز داشتم أن اعرف.

بین این که من نیاز دارم «أن اعرف» با «احببت أن اعرف» خیلی تفاوت وجود دارد.  اصلا خلقت، مساوی با حب و محبت است. یعنی اولین ظهوری که از ذات اقدس ربوبی ظاهر شده که وجود مقدس سلسله جدیده احمدیین (صلوات الله علیهم اجمعین) است بر مبنای محبت است. بعد از آن هم تمام عالم اسماء، عقل، مثال و برزخ و ماده بر مبنای حب است.

در روایتی که کتاب کافی دارد، روایت صحیح هم است کافی جلد 2 صفحه 352 از بالاترین اهدافی که ما برای آن آفریده شده ایم این است، قله این جا است. قله این نیست که چند تا بچه داشته باشم زندگی آن چنانی داشته باشم امثال این ها نیست. این ها برای این است که ما به انجا برسیم. یک ضرب المثل معروفی میان عرفا است می گویند بعضی ها هستند که: «یعیشون لیأکلون» یا: «یعیش لیأکل» زندگی می کند تا بخورد، بعضی ها هستند «یأکل لیعیش» است یعنی می خورد تا این که زندگی کند یعنی به اندازه ای که زندگی کند وظیفه اش را انجام دهد و می خورد.

روایت این است ما بارها شنیدیم اما لازم هست یک مقدار روی آن دقت کنیم:

«وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ»

تعبیر«احب اليّ» دارد. همه آن محبت و عشق است.

«وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ»

چیزی که مایه خوشحالی من خدا است و محبوب است در نزد من از بنده ام انجام واجبات است.

این بحث حب ذات است.

«وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ»

بقیه آن اضافه بر سازمان و زینت است.

«حَتَّى أُحِبَّهُ»

با نافله به جایی می رسد که من خدا او را دوست و به او عشق می ورزم

«فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ»

چشم او دیگر چشم عبد نیست، چشمش چشم خدایی است.

«وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ»

با چشم من می بیند با گوش من می شنود

«وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص352، بَابُ مَنْ آذَى الْمُسْلِمِينَ وَ احْتَقَرَهُم‏، ح7

صحیح بخاری نیز همین حدیث را دارد:

«وما يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إلي بِالنَّوَافِلِ حتى أُحِبَّهُ فإذا أَحْبَبْتُهُ كنت سَمْعَهُ الذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ التي يَبْطِشُ بها وَرِجْلَهُ التي يَمْشِي بها وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ وما تَرَدَّدْتُ عن شَيْءٍ أنا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عن نَفْسِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وأنا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص2384، 6137

ابن تیمیه خبیث با همه خباثتی که دارد بعضی از جاها حرف های خوب نیز گفته است . در کتاب مجموع فتاوی جلد 4 صفحه 377 می گوید:

«أن المؤمن تأتيه التحف من الله»

مؤمن یک تحفه های از طرف خدا دریافت می کند.

آن تحفه ها چیست؟

«من الحى الذى لا يموت إلى الحى الذى لا يموت»

بعد دارد:

«فهذه غاية ليس وراءها مرمى»

این مقامی است که بالاتر از این متصور نیست.

«كيف لا»

چطوری مقامی بالاتر از این باشد؟

«وهو بالله يسمع وبه يبصر وبه يبطش وبه يمشى فلا يقوم لقوته قوة»

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج4، ص377

ابن تیمیه به همین اندازه آورده و توضیح نداده است. ابن فهد حلی متوفای 841 در کتاب عدة الداعی صفحه 310 می گوید خدا می فرماید:

«يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِيٌّ لَا أَفْتَقِرُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ غَنِيّاً لَا تَفْتَقِرُ»

تو را هم غنی مثل خودم قرار می دهم که هیچ فقری در تو نباشد

«يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ حَيّاً لَا تَمُوتُ»

پس این مرگ ها چیست؟

«يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ كُنْ فَيَكُونُ»

هدف نهایی این است که بشر یک بشر خداگونه باشد. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ.»

«أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِشَيْ‏ءٍ كُنْ فَيَكُونُ‏.»

عدة الداعي و نجاح الساعي‏؛ نويسنده: ابن فهد حلى، احمد بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 841 ق‏)، محقق / مصحح: موحدى قمى، احمد، ناشر: دار الكتب الإسلامي‏، 1407ق، ص310

هدف نهایی ان است که ما به آن جا برسیم. درس مان بحث مان عبادت مان همه و همه مقدمه برای رسیدن به آن هدف است. اگر ما به آن هدف رسیدیم هدف خلقت تحقق پیدا کرده است.

اگر به آنجا می رسیم با اختیاری است که خدا به ما داده است. اگر هم نمی رسیم نیز با اختیاری است که خدا به ما داده است آن هم دست خدا است. هرلحظه ممکن است که خداوند اختیار را از ما سلب کند. یا این مسیر را بدهد یا آن مسیر را بدهد.

هدف نهایی از خلقت، رسیدن به اینجا است این افراد حجت برایشان کلا تمام شده است. یا حجت باطنی که عقل است همه دارند. یا حجت ظاهری.

لذا خدای عالم همه را مختار آفریده:

این که گویی این کنم یا آن کنم ** این دلیل اختیار است ای صنم

در این مسیری که ما داریم بالا می رویم، این مسیر مثل درو کردن گندم است. گندم درو می شود، کاه ها به باد داده می شود. کشاورز طوری به باد می دهد که کاه ها کنار برود تا آن دانه ها جدا بشود.

در این عالم هم یک سری افراد که نتوانستند از این اختیارشان حسن استفاده را کنند مثل کاه است از بین می رود هیچ ارزشی هم ندارد از بین هم می رود خدا این را از بین نبرده است بلکه خودش با اختیار خودش کاری کرده که در معرض نابودی قرار می گیرد.

کسانی هم که تلاش می کنند به مرتبه ای برسند که: «الحى الذى لا يموت، اذا اراد شیئا أن یقول له کن فیکون» این یک مسأله.

پرسش:

سوال من روی خلقت احسن است روی خلقت نیست

پاسخ:

خلقت احسن، دنیا را بگیریم قطعاً خلقت احسن نیست حتی برای اولیاء خدا

«أَنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص250

اگر دنیا را نسبت به آخرت بگیریم. دنیایی که وقتی سوال می کنند

(كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يوْمًا أَوْ بَعْضَ يوْمٍ)

يکی از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يک روز، يا بخشی از يک روز!»

سوره کهف (18): آیه 19

یعنی هر چه در دنیا زندگی می کنیم هشتاد سال، نود سال و گذشتگان دویست سال در برابر آخرت (يوْمًا أَوْ بَعْضَ يوْمٍ) است اما آنجا زندگی، زندگی جاودانه است. سعادت، سعادت همیشگی است.

پرسش:

خلقت احسن، احسنی است که در هر مرتبه ای احسن باشد

پاسخ:

نه، این طور نیست. بچه ای که در رحم مادر در فشار، سختی و گرفتاری است چه احسنی است؟!

بنابراین ما اگر یک مرحله را بگیریم فرض بفرمایید کشاورز است زمستان در برف و بوران و ... زمین را شخم می زند، بذر می کارد، آبیاری می کند. در اثر سرما دست و پاهایش ترک بر می دارد. چشمشانش اذیت می شود. می گوید این چه نظام احسنی شد؟ اما وقتی فصل درو می رسد تمام آن سختی ها تبدیل به خوشی می شود.

«فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُم‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص320

تعبیر حضرت امیرالمومنین علیه السلام این است شما برای امتحان اینجا آمدید برای جای دیگر آفریده شدید ولذا اگر دنیا را در نظر بگیریم فرض گرد و غبار و ... درخت ها در فصل های مختلف تغییر می کنند حیوانات همدیگر را شکار می کنند. یک عده از گرسنگی می میرند. این ها باشد قطعاً نظام احسن در این جا هیچ معنا پیدا نمی کند.

پرسش:

قرآن را نگاه می کنیم واژه احسن را (فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيهِ الْمَصِيرُ) منحصر به بحث بعد از دنیا به نظر می آید نیست. ظاهرا تعبیر احسن مربوط به بحث نظام علت و معلول است که خلقت بر قرار است مثل برهان نظم. آقایان می گویند برهان نظم، اصلاً مفهوم نظم به معنای عرفی ما نیست. منظور آن نظام علت و معلول است، و الا اگر نظم را به معنای نظم عرفی معنا کنیم آن اشکالاتی که به برهان نظم بر می گردد واقعا وارد است در حالی که برهان نظم، نظم عرفی نیست نظم فلسفی است.

برهان نظام، نظم در علم فلسفه است یعنی نظام متقن علت و معلول به نظرم این جا اشتراک لفظی است.

پاسخ:

نکته خوبی است آیات را ملاحظه کنید در سوره عنکبوت

(وَمَا هَذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِي الْحَيوَانُ لَوْ كَانُوا يعْلَمُونَ)

اين زندگي دنيا چيزی جز سرگرمی و بازی نيست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می ‌دانستند!

سوره عنکبوت (29): آیه 64

همه جواب ها را می دهد. تفاوت ندارد (وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِي الْحَيوَانُ) نظام احسن در آن جا  می خواهد مشخص بشود.

پرسش:

ما واژه احسن را در قرآن داریم شما آن واژه ها را بیاورید فقط ربطی به آخرت ندارد بحث نظام تکوین دنیا و آخرت و تمام عوالم است هر جایش را دست بگذارید احسن است. در هر مرحله اش دست بگذارید احسن است.

پاسخ:

آیه شریفه

(أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ)

آگاه باشيد که آفرينش و تدبير (جهان)، از آن او (و به فرمان او)ست!

سوره اعراف (7): آیه 54

را دقت کنید که تفاوت خلق و امر چیست؟ آن هم خیلی کمک می کند. علامه طباطبایی تعبیر خیلی خویی دارد بعداً عرض می کنم.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.

در رابطه با آیاتی که بر عدم مشروعیت حکومت رسول اکرم استدلال کردند و بعد هم دیگر ائمه علیهم السلام و دیگر خلفاء گفتیم دو آیه است یکی آیه:

(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي)

در قبول دين، اکراهي نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است.

سوره بقره (2): آيه 256

و آیه:

 (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ* إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ)

تو سلطه‌ گر بر آنان نيستی که (بر ايمان) مجبورشان کنی، مگر کسی که پشت کند و کافر شود.

سوره غاشیه (88): آیات 22 و 23

یا:

 (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)

و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستی

سوره ق (50): آیه 45

عرض کردیم از همان آیه استفاده می شود برداشتی که این ها دارند هیچ ربطی ندارد از این هم به همین شکل (إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ) این جا را کاملاً روشن می کند آن جا هم:

(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يكُونُوا مُؤْمِنِينَ)

و اگر پروردگار تو می ‌خواست، تمام کسانی که روی زمين هستند، همگی به (اجبار) ايمان می ‌آوردند؛ آيا تو می ‌خواهی مردم را مجبور سازی که ايمان بياورند؟! (ايمان اجباری چه سودی دارد؟!)

سوره یونس (10): آیه 99

آن هم کاملاً‌ روشن می کند. مربوط به اصل ایمان است.

 جلسه گذشته یک عبارتی از حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی خواندیم نکته خیلی ظریفی بود در دیگر تفسیرها این تعبیر نیامده اگر هم آمد به این شکل نیامده است.

 ایشان می فرماید آیات:

(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ* إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ)

تو سلطه‌ گر بر آنان نيستی که (بر ايمان) مجبورشان کنی، مگر کسی که پشت کند و کافر شود.

سوره غاشیه (88): آیات 22 و 23

(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)

و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستی

سوره ق (50): آیه 45

 (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِوَكِيلٍ)

اگر خدا می ‌خواست، (همه به اجبار ايمان می ‌آوردند،) و هيچ يک مشرک نمی ‌شدند؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداده ‌ايم؛ و وظيفه نداری آنها را (به ايمان) مجبور سازی!

سوره انعام (6):‌ آیه 107

(مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ)

پيامبر وظيفه ‌ای جز رسانيدن پيام (الهی) ندارد؛ (و مسؤول اعمال شما نيست). و خداوند آنچه را آشکار، و آنچه را پنهان می ‌داريد می ‌داند.

سوره مائده (5):‌ آیه 99

«إن هذه الآيات تبين حقيقة حرية العباد واختيارهم الطريق الذي يريدونه بإرادتهم وحرّيتهم»

می خواهد بگوید پیغمبر نمی تواند کسی را مجبور کند ایمان بیاورد. بندگان در انتخاب مسیر، آزادی عمل دارند که مسیر کفر یا ایمان را انتخاب کنند.

«لأن القيمة الحقيقة للإيمان والعمل الصالح تكمن في حرية الاختيار، وليس للإيمان أو العمل الإجباري أي قيمة معنوية»

الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل؛ نويسنده : الشيخ ناصر مكارم الشيرازي، ج15، ص470 و 471

از علمای اهل سنت و علمای شیعه بیان کردیم (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)، (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) با آیات جهاد و قتال نسخ شده است.

ایشان برداشتی از این فرمایشات آقایان کردند به نظر حقیر (شاید هم اشتباه می کنیم) این برداشت، برداشت خیلی به واقع نزدیک نیست. نوشتند: "بعضی تصور کردند که این دستور قبل از نزول فرمان جهاد بوده است و با نزول حکم جهاد، نسخ شد چه اشتباه بزرگی؟"

در عربی  آمده است:

«وقيل: إن هذا الأمر الإلهي نزل قبل تشريع " الجهاد "، ثم نسخ به وما أعظم هذا الاشتباه»

الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل؛ نويسنده : الشيخ ناصر مكارم الشيرازي، ج20، ص163

اولاً توصیه ای به دوستان داشته باشم اگر از بزرگان می خواهیم نقدی کنیم تلاش کنیم نقدمان اولاً بعد از تجلیل آن طرف باشد. ثانیا: در نقدمان الفاظی به کار ببریم که در ضمن این که اشکال طرف مقابل یا بزرگی را بیان می کنیم افرادی نیایند از این الفاظ ما سوء برداشت کنند.

ببینید ایشان دارد: "مفسرین اشتباه کردند چه اشتباهی؟!"

ما سه سال روی کتاب سماء المقال فی علم الرجال تحقیق کردیم  اضافه بر این که الحق و الإنصاف تحقیق این کتاب شاکله تسلط رجالی ما را تشکیل داد. ایشان در نقدش به بزرگان خیلی مؤدب است مثلاً از شیخ طوسی، از علامه حلی و بزرگان دیگر وقتی می خواهد اشکالی کند اولاً تجلیل می کند و در اشکال این واژه زیاد است

«هذا من سهو قلمه الشریف لا من زلّة قدمه»

قلم شریفش در این جا سهو کرده است این مطلب را نوشته است.

 آدم این عبارت را می خواند لذت می برد ولی یکی از چیزهایی که توفیقات را از آدم سلب می کند بی ادبانه صحبت کردن نسبت به اساتید و بزرگان است.

بعضاً آدم می بیند متأسفانه رعایت نمی شود، یک بزرگواری کتابی نسبت به کتاب رجال آقای خویی و شیخ طوسی نوشته بود در این کتاب شاید بیش از پنجاه مرتبه آورده است: «قد غلط شیخ الطوسی، قد غلط سید الخویی وضلَّ فی هذا»

واژه غلط یا «وضلَّ فی هذا» در این جا گمراه شده است ، عبارت های خیلی سخیفی است. لذا ما نسبت به بزرگان همچنین تعابیری باید داشته باشیم. می خواهم خدمت این بزرگواران و این لجنه عرض کنم این:

«وما أعظم هذا الاشتباه»

الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل؛ نويسنده : الشيخ ناصر مكارم الشيرازي، ج20، ص163

نمی گوییم این اشتباه است یک ترک اولایی است. «وما أعظم هذا الإشتباه» به کجا زدند؟ فارسی اش را بخوانم (دقت کنید)

 " مساله تذكر و تبليغ پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از نخستين روز شروع شد ، و تا آخرين دقيقه حيات آن حضرت ادامه داشت ، و بعد از او نيز به وسيله جانشينان معصوم و علماى دين تداوم داشته و خواهد داشت اين مطلبى نسخ شدنى نيست."

الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل ( تفسير نمونه - فارسي )؛ نويسنده: الشيخ ناصر مكارم الشيرازي، ج26، ص433

می خواهیم به این بزرگواران عرض کنیم این یک ترک اولی کوچکی است. آقایانی که می گویند نسخ شده است نمی گویند «فذَّکِر» نسخ شده است. می گویند (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) نسخ شده است اگر این آقایان گفتند «فذَّکِر» نسخ شده است آیه را بخوانید

(فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ)

پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ‌ای!

سوره غاشیه (88): آیه 21

به هیچ وجه قابل نسخ نیست. آقایان می گویند آیه (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) نسخ شده است. تو به زور نمی توانی مردم را به ایمان وادار کنی.

 آیات جهاد آمده آیات (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) و امثال آن را نسخ کرده است. نه (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ) را یعنی این یک ترک اولای نمی گوییم بزرگ اما کوچک است آن وقت از این، تعبیر به «وما أعظم هذا الإشتباه» کردند

 آیه جهاد را بخوانم در آیات جهاد می فرماید:

(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ)

هر نيرويی در قدرت داريد، برای مقابله با آنها [= دشمنان‌]، آماده سازيد!

سوره انفال (8): آیه 60

(وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ)

و در راه خدا جهاد کنيد، و حق جهادش را ادا نماييد! او شما را برگزيد، و در دين (اسلام) کار سنگين و سختی بر شما قرار ندارد؛

سوره حج (22): آیه 78

(وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ)

و با آنها پيکار کنيد! تا فتنه (و بت پرستی، و سلب آزادی از مردم،) باقی نماند؛ و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد! زيرا) تعدی جز بر ستمکاران روا نيست.

سوره بقره (2): آیه 193

(وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ)

و با آنها پيکار کنيد، تا فتنه [= شرک و سلب آزادی‌] برچيده شود، و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد!

سوره انفال (8): آیه 39

آقایان که می گویند آیات (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)، (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) و امثال آن دو با آیات (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ) نسخ شده است. نمی گویند (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ) نسخ شده است که ما بگوییم تذکر پیغمبر بود. ائمه علیهم السلم تذکر می دادند. علماء دارند تذکر می دهند این تذکر نسخ نشده است.

کسی نگفته است این نسخ مربوط به «فذکِّر» است. نظر تمام مفسران اهل سنت و شیعه را بررسی کردیم. ندیدیم یک نفر بگوید که آیه جهاد آمده است فذکر را نسخ کرده است (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) را نسخ کردند در این زمینه آیا نسخ است یا خیر؟ بعداً ان شاء الله مفصل آیات جهاد را که خواندیم، عرض خواهیم کرد که در آنجا نسخ صورت نگرفته است.

اصل فرمایش ایشان که نسخ نیست، درست است اما نسخ از (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) است نه نسخ آیه «فذکر» ولذا این را مقداری دقت کنیم.

پرسش:

(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) مگر خودش مربوط به بحث تذکر نیست؟

پاسخ:

تذکر، عمومی است می گوید می توانی

(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)

(با اين همه،) اگر روی برتابند، (نگران مباش؛) تو فقط وظيفه ابلاغ آشکار داری.

سوره نحل (16): آیه 82

این که به زور بخواهی مردم را وادار کنی نمی توانی به زور وادار کنی می گویند آیات جهاد می گوید به زور وادار کن. (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ) این را آقایان دارند می گویند.

اگرچه علامه طباطبایی این جا به صورت «قیل» نقل می کند و تعبیر«قیل» نشانگر ضعف است.

پرسش:

اگر به شأن نزول بگیریم چه ایرادی دارد؟ ربطی به نسخ نداشته باشد (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) مربوط به همان موقع است ربطی به فتح مکه و ... ندارد.

پاسخ:

نه، داریم قرآن تا قیامت در تمام عمر بشر می چرخد مثل گردش شبانه روز است این طوری نیست اگر نسخی هم باشد روایتی از معصومین یا صحابه و ... باید داشته باشیم که بگویند این نسخ شد یا نه.

این ها برداشت های شخصی این بزرگواران است چون نتوانستند وجه جمع بین آن دو دسته پیدا بکنند که نسخی صورت نگرفته باشد.

آیاتی که می گوید: (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ) اگر به این فتنه اش توجه کنیم نسخی در کار نیست بلکه سر بحث عرض می کنم. بحث سر این است که این ها دارند فتنه گری می کنند در دین آشوبگری می کنند اعتقادات مردم را متزلزل می کنند. «ویؤمنون اول النهار ویکفرون آخر النهار»

(وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَياطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ)

و هنگامی که افراد با ايمان را ملاقات می ‌کنند، و می ‌گويند: «ما ايمان آورده ‌ايم!» (ولی) هنگامی که با شيطان های خود خلوت می ‌کنند، می ‌گويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آنها را) مسخره می ‌کنيم!»

سوره بقره (2): آیه 14

هیچ ارتباطی به این ندارد که نسخ کند موضوع آیات (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ) بلافاصله بعد از کلمه فتنه آمده است.

نمی دانیم شاید برداشت ما اشتباه باشد مقداری دقت نمی شود وقتی به ما می گویند فلان کتاب را بنویسید سریع می خواهیم بنویسیم برود یا آیات را کنار هم نمی گذاریم.

 یکی از کارهای که علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) انجام داد در هر موضوعی تمام آیات مرتبط با آن موضوع را آن جا آورده است. بعضاً می بینید در مورد یک مسئله، هفت - هشت آیه سی چهل جا تکرار شده است تکرارش هم خالی از لطف نیست «القرآن یفسره بعضهُ بعضاً» کنار هم بگذاریم معنا می دهد. اگر هم نباشد یکی سوال می کند

(اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا)

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می ‌کند.

سوره زمر (39): آیه 42

عزرائیل در این جا چه کاره است؟ خدا که دارد قبض روح می کند ما چه می خواهیم بگوییم؟ از آن طرف هم می گوید:

(قُلْ يتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ)

بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می ‌گيرد؛ سپس شما را به سوی پروردگارتان باز می ‌گردانند.»

سوره سجده (32): آیه 11

این دو آیه کنار هم که قرار می گیرد می فهمیم که متوفی استقلال خدا است متوفی به وکالت به امر الهی عزرائیل است. مجری دستور خدای عالم ملائکه و انبیاء هستند

(وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا * وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا)

سوگند به فرشتگانی که (جان مجرمان را به شدت از بدن هايشان) بر می ‌کشند، و فرشتگانی که (روح مؤمنان) را با مدارا و نشاط جدا می ‌سازند.

سوره نازعات (79): آیات 1 و 2

امثال این آیات را داریم.

 اما به بیانات اهل سنت دقت کنیم، اهل سنت در این جا افاضاتی دارند البته در این جا به نظرم غرض و اعتقادات شخصی در تفسیر آیه خیلی عجیب تأثیر گذاشته است.

یعنی در رابطه با (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) و در رابطه با آیه جهاد و ... مشکل اهل سنت این است یک چیزی را به عنوان عقیده درست کرده اند که ابوبکر، خلیفه اول پیغمبر است. عمر خلیفه بعد از او است. عثمان خلیفه بعد از او. (حضرت) علی (علیه السلام) هم تا سال 250 خلیفه نبود بعد از سال 250 خلافت علی مطرح شده است.

ان شاء الله لازم شد مدارکش را می آورم. احمد ابن حنبل متوفای 241 است ایشان در اول عمرش قائل به خلافت حضرت علی علیه السلام نیست. بخاری متوفای 256 است در تاریخ صغیر، صفحه 119 وقتی خلفاء را می شمارد خلیفه اول ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه اسمی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام  ندارد.

بعد در ادامه در این صفحه می آورد:

«ثم بدأ خمس سنة سنة الفتنة»

بعد خلافت معاویه را ذکر می کند.

 کتابی که در گروه گذاشتم برای آیت الله سید مهدی روحانی است حتماً مطالعه کنید نه یکبار بلکه چندین بار مطالعه کنید نکاتی دارد که طبق فرمایش آیت الله العمظی سبحانی یا دیگران توجه نداشتند این طور مطالب را کنار هم نچیدند و این برداشت ها را نداشتند یا خیلی کم و پراکنده بوده ایشان همه را در یک جا جمع کرده است.

ایشان در اوائل کتاب چهار - پنج صفحه اقوال شخصیت های تراز اول اهل سنت را که معتقد بودند امیر المؤمنین علیه السلام حتی خلیفه چهارم هم نیست تا احمد ابن حنبل که آخر عمرش می گوید:

«من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله»

هر کس علی را خلیفه چهارم نداند از الاغ طویله اش گمراه تر است.

منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص402

بعد علیه احمد ابن حنبل خیلی سر و صدا کردند حتی پسرش عبد الله و دیگران اعتراض می کنند می گویند این سلف صالحی که علی را خلیفه نمی دانستند جواب این ها را چه می خواهی بگویی؟! بزرگانی که علی را خلیفه نمی دانستند جواب این ها چه است؟! احمد ابن حنبل به خاطر «من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله» تاوان سختی داد!

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها