جلسه سی و دوم 16/09/1400
موضوع: نقد تفکر ابن تیمیه در موضوع اطاعت از حاکم فاسق(3)
اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیر
پرسش:
باسلام خدمت استاد بزرگوار! بنده شخصی را دیدم که در اذان و اقامه فقط یکی از اذکار آن را می گفت.آیا این صحیح است؟
پاسخ:
خیر این بدعت است؛ چون ما در روایات داریم أذکار اذان واقامه مثنی مثنی(دو تادو تا) است غیر از تکبیر که چهار تا است و اقامه که دستور خاص خود را دارد.
نکته:
کسانی که امکان شرکت حضوری دارند حتما حضوری شرکت بکنند مگراینکه شهرستان باشند چون حدیث داریم:
«العلم لا یحصل إلّا بخمسة أشیاء»
یکی از آن پنج مورد «بخدمة الرجال» است؛ یعنی خود چهره به چهره بودن تأثیر گذاری خاصی دارد.
روایت از حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) است که می فرماید:
«العلم لا یحصل إلّا بخمسة أشیاء: أوّلها: بکثرة السّؤال و الثّانی: بکثرة الاشتغال و الثّالث: بتطهیر الأفعال و الرّابع: بخدمة الرجال و الخامس: باستعانة ذی الجلال»
علم جز با پنج چیز به دست نمی آید: سؤال کردن بسیار، اشتغال فراوان به (درس و بحث و پژوهش) طهارت در رفتار و کردار، خدمت کردن به مردان، (یعنى علماء و دانشمندان و اساتید) و کمک خواستن از خداوند متعال.
المواعظ العددیّة ، لمحمّد بن الحسن الحسینی ( القرن الحادی عشر الهجری ) ، تحریر : المیرزا علی المشکینی الأردبیلی ، الهادی - قم ، الطبعة الأُولى 1406 ه .
«خذ العلم من أفواه الرجال ونهى عن الأخذ ممّن أخذ علمه من الدفاتر»
کتاب: تحریر الأحکام؛ نویسنده: العلامة الحلی (وفات : 726)، تحقیق: الشیخ إبراهیم البهادری / إشراف: جعفر السبحانی، ناشر: مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، قم: 1420، ص39
«سألت أبا عبد الله علیه السلام عن العلم أهو شئ یتعلمه العالم من افواه الرجال أم فی الکتاب عندکم تقرأونه فتعلمون منه قال الامر اعظم من ذلک»
الکتاب: الفطرة والمیثاق وعالم الذر؛ مرکز المصطفى (ص)، شرح الزیارة الجامعة السید عبد الله الشبر ص 121
«خُذُوا الْعِلْمَ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ وَ إِیَّاکُمْ وَ أَهْلَ الدَّفَاتِرِ وَ لَا یَغُرَّنَّکُمُ الصَّحَفِیُّونَ»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص105
علامه مجلسی این روایت را در «مرأة العقول» نیز ذکر کرده است که غالبا از کتاب «عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة» گرفتهاند.
بحث سر این است که آیا سند دارد یا خیر؟ ما تابع سند هستیم ولی در کتابها آمده و مرحوم کاشف الغطاء این را به عنوان یک امر مسلم مطرح میکند.
«خذوا العلم من أفواه الرجال وانه قال (صلی الله علیه واله وسلم) وإیاکم وأهل الدفاتر (الخامس والعشرون) ان یأخذ العلم من أفواه الرجال ویستفیده من الحضور عند الأساتذة المهرة فیه ولیحترز من أخذه من بطون الکتب من غیر قراءة على أربابه من مشایخ عصره خوفا من وقوعه فی التصحیف والغلط والتحریف»
کتاب: النور الساطع فی الفقه النافع؛ نویسنده: الشیخ علی کاشف الغطاء (وفات : 1253)، سال چاپ: 1384 - 1964م، ج2، ص584
حضور در جلسه درس از نظر روانشناسی یک روحیهای به آدم میدهد که با نوار و کتاب این روحیه در انسان ایجاد نمیشود.
ما که در درس بعضی از اعاظم میرفتیم مخصوصا «مکاسب» را خدمت حاج آقای خزعلی در مهدیه چهارمردان می خواندیم تأثیر زیادی برای ما داشت و دیدن جمال استاد و نحوه بیانش نکات زیادی را به ما یاد می داد خصوصا وقتی به روایتی از اهلبیت علیهم السلام میرسید و اسم آن بزرگواران را میبرد چشمهایش اشک آلود میشد. این واکنش در اثر برخورد با نام زیبای اهل بیت علیهم السلام در روح آدم اثر خیلی مثبتی میگذاشت.
یا فاضل اصفهانی را خدا رحمت کند ما خدمت ایشان کتاب «لمعه» را در مسجد محمدیه خواندیم یا آقای موسوی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه).
بعضی از اساتید وقتی به عبارتهای کتاب میرسند علاوه بر نحوه توضیحاتی که می دادند وقتی در همان جلسه برای انسان شبههای پیش میآمد مطرح میکردند وقتی شبهه حل میشد خیلی آرامش پیدا می کردیم.
ما وقتی خدمت حاج آقای خزعلی بودیم روزهای چهارشنبه ایشان یک ربع درس اخلاق میگفت و این درس اخلاق ایشان از تمام درسهای هفتهشان بیشتر تأثیر گذار بود. ما از اول هفته ثانیه شماری میکردیم تا بحث اخلاق ایشان را گوش کنیم.
من اینها را ضبط کرده بودم بعد از مدتی که صحبت شد ایشان از من گرفت که کپی بگیرد من هم خدمت ایشان تقدیم کردم.
مخصوصا ایشان یک روزی قضیهای را نقل کرد خیلی برای من جالب بود، خودشان هم در جریان کار بودند میگفتند: یک آقایی در یکی از روستاهای مشهد روحانی محل بود و خیلی آدم فاضل، متدین بودند. وقتی ایشان از دنیا رفت یک پسری داشت درس نخوانده بود ولی مردم روی احترامی که به پدرش می گذاشتند گفتند: شما لباس بپوشید نماز جماعت بخوانید و به امورات رسیدگی کنید.
ایشان خودش میدانست که علم کافی ندارد اما با این حال وقتی مردم سوال میکردند بدون اینکه علم داشته باشد، جواب میداد، آخر تصمیم گرفت از این منصب کناره گیری کند، مردم اصرار کردند ولی ایشان میگفت من صلاحیت ندارم ولی مردم یک کتک مفصلی به این بنده خدا زده و از روستا هم بیرون کرده بودند.
ایشان از مشهد به تهران می آید در نزدیکیهای تهران با یکی از بزرگوارانی که با حضرت ولی عصر عجّل الله فرجه الشریف ملاقات میکردند،برخورد میکند. ایشان میگوید تهران که رفتی فلان جا نزد ملا علی کنی برو از ایشان بخواه که برای شما درس بگوید.
ایشان خدمت مرحوم کنی میرود، مرحوم کنی جزء فقهای طراز اول تهران بود درس خارج میگفت. گفت چه میخواهی بخوانی؟ گفت من از مقدمات میخواهم بخوانم. اول به مرحوم کنی یک مقدار برخورد که مثلا این طلبه از روستا اینجا آمده میخواهد من درس کتاب «أمثله» برای او بگویم.
بعد از اینکه قضایای خودش را میگوید ایشان میبیند با اینکه طلبه مبتدی است ولی آدم تلاش گری است. گفت پسرم! من حاضر هستم برای تو دروس مقدمات را درس بدهم.
بعد یک روزی در کلاس آقای کنی میگوید من دیشب فرصت نکردم مطالعه کنم، شاگرد میگوید بله دیروز آقا منزل خانم دومش رفته بود، خانم دوم کتاب را برده بود لابلای رختخوابها مخفی کرده بود تا آقا مشغول مطالعه نشود یک مقداری باهم گفتگویی داشته باشند. گفت پسر خجالت بکش از این حرفها نزن!
بعد آقا که منزل میآید میبیند بله خانمش کتاب را در داخل رختخواب مخفی کرده، خیلی اهمیت نمیدهد.
یک روزی هم میبیند چند نفر از تجّار خدمت آقای کنی آمدند در کشتی مالی آورده بودند، یکی از مسئولین گمرگ به آنها پشنهاد داده بود فلان مبلغ یا چند گونی قند و شکر بدهید تا کالای شما را ما ترخیص کنیم.
بعد این طلبه میگوید آقا قند و شکر را میخورند کالا را هم ترخیص نمیکنند. آقای کنی یک مقدار عصبانی میشود میگوید پسر در کار بزرگان دخالت نکن.
این قضیه میگذرد بعد از یکی دو ماه تجار نزد آقای کنی میآیند میگویند: حاج آقا قند و شکر را خوردند کالا را ترخیص نکردند! یک دفعه ایشان یادش میآید که شاگردش فلان روز این حرف را زده بود وهمینطور یک روزی هم از مسائل داخل خانهاش نقل کرده بود.
بعد که طلبه برای درس میآید میگوید: تو دو مرتبه مطالبی را گفتی که آنها را ندیده بودی قضیه چیست؟ طلبه میگوید من بعضی وقتها که میآیم با یکی از کسانی که با حضرت ولی عصر عجّل الله فرجه الشریف ارتباط دارد مطالبی به من میگوید.
(حضرت افرادی دارد چهار نفر به قول اقایان که اوتاد میگویند بعد هفت – هشت نفر از آنها مرتبه دوم بعد چهل نفر رتبه سوم هستند و همینطور حلقه به حلقه برای رفع مشکلات مردم به امر حضرت رسیدگی میکنند).
میگوید بعضی وقتها که برای درس میآیم با ایشان دیداری میکنم آن روز که میآمدم وسط راه که صحبت میکردیم عجله داشتم، ایشان گفت عجله نکن، استاد تو دیشب مطالعه نکرده خانمش کتاب را برده در داخل رختخواب مخفی کرده است.
آن روز هم که داشتم میآمدم باز با ایشان دیداری داشتم، ایشان گفت عدهای پیش استاد تو می آیند چنین مسائلی به ایشان می گویند. خیلی به حرف های مسئولین خاطر جمع نباشد ، اینها قند و شکر را میخورند اما کار انجام نمیدهند.
بعد مرحوم ملا علی کنی متوجه مطلب شده میگوید ما شصت – هفتاد سال در حوزه بودیم، از همه جا بی خبریم این طلبه از راه نرسیده به اینجاها رسیده است.
میگوید از این آقا میتوانی وقت ملاقات برای من بگیری تا من هم خدمت ایشان برسم؟ میگوید چشم! دو سه هفته میگذرد از طلبه میپرسد وقت گرفتی تا ما خدمت ایشان برسیم؟ طلبه میگوید من گفتم ولی گفتند به آقای کنی بگو خودش را اصلاح کند ما خدمت ایشان میرسیم، لازم نیست ایشان به خدمت ما برسد!
غرض این است که قضایایی خیلی مهمی در پشت پرده است که ما باید خیلی حواسمان جمع باشد. در اطراف ما و درحوزه افرادی هستند که واقعا ارتباط تنگاتنگ دارند ولی متأسفانه ما از همه جا بی خبر هستیم.
یا قضیهای که داماد آقای امینی از مدرسه منیرهی تبریز نقل میکند یادم باشد یک وقت برایتان بگویم.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با حرفهای آقای علی عبدالرزاق بود که بحث سیاست اسلامی را از دیانت جدا می داند همانطوری که مسیحیت شعار میدهند:
«ماللقیصر للقیصر، وما للدین لاهل الدین»
سیاست مال حاکمان است دیانت هم مال روحانیون است!
ایشان این روش را در پیش گرفتند اما ایشان را محاکمه وسپس از الازهر بیرون کردند. همین باعث شد که عدهای از ایشان طرفداری کردند و عدهای هم با این کار مخالفت کردند.
اگرچه بعد از گذشت بیست سال خود الازهر از کاری که کرده بود پیشیمان شد وحکمی که داده بود را نقض کرد و دوباره علی عبدالرزاق به مصر برگشت اما ایشان به الازهر نرفت و تا آخر عمرخود در دانشگاه قاهره تدریس کرد.
بعضی از بزرگان مثل محمد حسین هیکل، مثل محمد عبده و امثال اینها طرفداری خاصی از ایشان کردند اگرچه محمد عبده مقدم بر علی عبدالزراق است چون محمد عبده با پدر علی عبدالرزاق دوست بود و استاد برادرش هم بوده است اما ما نتوانستیم به دست بیاوریم که آیا علی عبدالرزاق هم نزد محمد عبده درس خوانده است یانه؟ ولی قبل از ایشان، آقای عبده همین حرفها را زده بود اگرچه علیه آقای عبده نیز خیلی اعتراض شد ولی بعد از مدتی این عصبانیت ها فرو نشست.
اما الان این مسئله به عنوان یک مشکل نمود پیدا کرده است مخصوصا در میان حوزههای علمیه ما طرفدارهایی پیدا کرده است و متأسفانه همینطوری بحث جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) را مطرح میکنند.
وظیفه ما این است که روی مسائل حکومت اسلامی و ویژگیهای حکومت اسلامی و این شبهاتی که امروز در جامعه و فضای مجازی مطرح است بحث و گفتگو کنیم.
همچنین در رابطه با نحوه ظهور حضرت ولی عصر «اروحنا لتراب مقدمه الفداء» کیفیت قیام و حکومت حضرت یکی از تکالیف ما است که اینها را بیان کنیم تا مردم با نحوه حکومت حضرت ولی عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آشنایی داشته باشند.
اولا نسبت به خود حضرت ولی عصر امام زمان (سلام الله علیه) و مقام و جایگاه حضرت نزد خدای عالم معرفت پیدا بکنند.
امروز به نظر من یکی از ضروریاتی که ما باید دقت کنیم این است که امام زمان علیه السلام را آنطوری که هست برای مردم بشناسانیم بطوری که وقتی حضرت تشریف میآورند این طور نشود که مردم با ایشان و حکومت حضرت نا آشنا باشند و یک دفعه با قضایایی عجیب و غریب مواجه بشوند و این را هم بدانید ما روایاتی داریم که وقتی حضرت میآیند کفگیر را به ته دیگ میزند! یعنی خیلی از افرادی که در ظاهر جایگاهی ندارند را بالا می آورد و بعضی از افرادی که دارای مقام هستند درحالی که صلاحیت آن را ندارند را کنار می گذارد.
مصیبت اعظم آن دسته از روایاتی است که می فرمایند _ البته این روایات کم هم نیستند_ تعدادی از فقها و مفتیان در برابر حضرت میایستند این خیلی درد است.
من حدود یک سال خدمت آیت الله العظمی بهجت(رحمةالله تعالی علیه) در جلسهی خصوصی که بعد از ظهرها داشتند ، میرسیدیم ایشان شاید در طول این یک سال پنجاه بار این جمله را تکرار میکردند ومی فرمودند: وقتی برای فرج حضرت دعا میکنید برای فرج خودتان هم دعا کنید چون معلوم نیست حضرت بیاید ما در کدام جبهه باشیم.
ایشان این را با وحشت میگفت یعنی وقتی میگفت آدم احساس میکرد وحشت، دلهره و ترس تمام وجود ایشان را فرا گرفته است، صحبت ایشان تمام وجود انسان را به لرزه در میآورد. لذا ما وقتی برای فرج دعا میکنیم بلا فاصله برای خودمان هم دعا کنیم.
درهرصورت...
بحثی که آقای محمد عبده در دو تا محور داشتند با مبانی کلامی و فقهی اهلسنت ناسازگار است.
اول: ایشان گفت حاکم و خلیفه توسط مردم باید انتخاب بشود. این با مبانی اهلسنت نمیسازد؛ یعنی حداقل انتخاب سه خلیفه اول، با این مبنا همخوانی ندارد.
دوم : مردم هر وقت صلاح دیدند می توانند خلیفه را عزل کرده و خلیفهی صالحی را جایگزین او بکنند.
اما برخلاف این گفتار در این زمینه بیش از دویست روایت در منابع اهلسنت مثل صحیح بخاری، صحیح مسلم است که اگر حاکم اسلامی هر گونه ظلم و جنایتی هم کرد و دستورات خلاف دین به شما داد شما موظف هستید بگویید:
«سمعا و طاعة دمی دون دینی»
دینم فدای جانم باد!
سنن البیهقی الکبرى؛ اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى أبو بکر البیهقی الوفاة: 458، دار النشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة - 1414 - 1994، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ج8، ص159
آقای ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنة» خودش که در رد علامه حلی نوشته است و در کتاب «مجموع فتاوی» روی این قضیه خیلی بحث کرده است. حدودا پانزده مورد گفته است اگر حاکم اسلامی از مسیر اسلام منحرف بشود جامعه حق اعتراض و قیام و خروج ندارد!
حتی نسبت به حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) که در برابر یزید قیام کرد رسما محکوم کرده و حرفهای وقیحی نسبت به سید الشهداء علیه السلام گفته است.
براین اساس می گوید:
«ولهذا کان المشهور من مذهب أهل السنة»
ابن تیمیه میگوید در قیام امام حسین علیه السلام نه تنها مصلحتی نبود بلکه مملو از مفسده بود (نتسجیر بالله، نستجیر بالله) قیام امام حسین (سلام الله علیه) جز مفسده و جز درگیری و جز مشکلات برای جامعه اسلامی چیزی دیگر نداشت.
دیگر ایشان این تیمیه است یعنی کسی که حیا نداشته باشد هر کاری میکند.
و میگوید:
«کان المشهور من مذهب أهل السنة أنهم لا یرون الخروج على الأئمة وقتالهم بالسیف وإن کان فیهم ظلم»
هیچ نوع از قیام ها درست و مشروع نیست سپس میگوید:
«السلطان ظل الله»
حاکم سایه خدا است.
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم(متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج3، ص391، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، الطبعة الأولى، 1406هـ.
یعنی شما باسایه خدا مبارزه میکنید. خدای عالم خواسته این حاکم باشد وشما بر خلاف اراده خداوند حرکت میکنید.
بنی العباس حکومت خودشان را تابع اراده الله قرار دادند یعنی خدا خواسته است ما حکومت کنیم اگر خدا نمیخواست ما حکومت نمیکردیم.
الان وهابیها میگویند اگر خدا نمیخواست ابوبکر خلیفه نمیشد؛ پس خدا خواست ابوبکر خلیفه شد! اگر خدا میخواست حضرت علی علیه السلام خلیفه بشود، حتما ایشان خلیفه میشد؛ پس خدا نخواست! چیزی که خدا نخواسته شما به زور میخواهید تحمیل کنید.
اینها آمدند یک قاعده ی جبری عمومی را بر مردم تحمیل کردند. اگر اینطور باشد فرعون را هم خدا خواسته بود چرا حضرت موسی علیه السلام را فرستاد تا فرعون را خلع بکند؟ نمرود را هم خدا خواسته بود، چرا حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرود مبارزه کرد؟
شما باید تمام آنچه که انبیاء کردهاند همه را کنار بگذارید و کار انبیاء علیهم السلام را تخطئه بکنید.
دقت داشته باشیم که بحث فقط قیام در مقابل یزید ، هارون الرشید و مأمون و... نیست، این قضیه به عقب بر میگردد و انبیاء علیهم السلام را هم شامل می شود که با ظالمین و ستمکاران مبارزه کردند و آن همه کشته دادند
(یقَتِّلُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیسْتَحْیونَ نِسَاءَکُمْ)
پسرانتان را میکشتند، و زنانتان را (برای خدمتگاری) زنده میگذاشتند
سوره اعراف (7): آیه 14
بااین بیان آن همه گرفتاری که بنی اسرائیل دچار آن شدند محکوم خواهند بود وکارهای حضرت موسی و حضرت داود وحضرت سلیمان علیهم السلام نعوذ بالله اشتباه بوده است؛
آیا کسانی که در برابر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام قیام کردند و جنگ جمل و جنگ صفیین را راه انداختند هم شامل این قاعده می شوند یا نه؟
آیا امام حسین علیه السلام نمی توانست اجتهادبکند ولی طلحه و زبیر می توانستند؟! این همان مثلی است که من میزنم به شتر گفتند گردنت کج است گفت کجای من راست است؟! یعنی شما ببینید هر کجا که دست بگذاریم به بن بست می رسند.
من بارها گفتم ما باید چندین بار خدا را شاکر باشیم که نعمت ولایت را به ما داده است. بدون اینکه هیچ عملی از ما صورت بگیرد.
یک دفعه کاری انجام میدهیم خدا پاداشی به ما میدهد؛ ولی نعمت ولایت بدون اینکه عملی از ما سر بزند خدای عالم نعمت ولایت را به ما داده است.
درهرصورت...
ابن تیمیه میگوید:
«کان المشهور من مذهب أهل السنة أنهم لا یرون الخروج على الأئمة وقتالهم بالسیف وإن کان فیهم ظلم کما دلت على ذلک الأحادیث الصحیحة المستفیضة عن النبی صلى الله علیه وسلم»
به روایات رسول اکرم استناد میکنند.
«لأن الفساد فی القتال والفتنة أعظم من الفساد الحاصل بظلمهم بدون قتال ولا فتنة»
میگوید اگر ما قیام کنیم فساد قیام بیشتر از فساد تبعیت از ظالم است.
«فلا یدفع أعظم الفسادین بالتزام أدناهما ولعله لا یکاد یعرف طائفة خرجت على ذی سلطان إلا وکان فی خروجها من الفساد ما هو أعظم من الفساد الذی أزالته»
در تاریخ تمام قیامهای که علیه حاکم شده فسادی که بر این قیام مترتب شده این فساد بالاتر از سرنگونی آن حکومت و جایگزین حکومت دیگر بوده است.
منهاج السنة النبویة؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 3، ص 391
نسبت به امام حسین (سلام الله علیه) هم ایشان همین تعبیر را دارد که به آن اشاره می کنم.
«ولم یکن فی الخروج لا مصلحة دین ولا مصلحة دنیا»
در قیام امام حسین علیه السلام نه مصلحت دینی بود و نه مصلحت دنیوی!
«بل تمکن أولئک الظلمة الطغاة من سبط رسول الله صلى الله علیه وسلم حتى قتلوه مظلوما شهیدا»
حالا از این طرف دارد مظلوم نمایی هم میکند. اینها آمدند به خاطر قیام بی جای سید الشهداء (نستجیر بالله)... بعد میگوید:
«وکان فی خروجه وقتله من الفساد ما لم یکن حصل لو قعد فی بلده»
اگر امام حسین در شهرش میماند این همه فساد به وجود نمیآمد.
«فإن ما قصده من تحصیل الخیر ودفع الشر لم یحصل منه شیء»
از قیام امام حسین آن مصالحی که اراده کرده بود هیچ یک از آن مصالح به وقوع نپیوست
«بل زاد الشر بخروجه وقتله»
شری که در جامعه بود با قیام امام حسین بیشتر شد
درحالی که اگر قیام امام حسین علیه السلام نبود، در دوران یزید از اسلام هیچ اثری نبود.
منهاج السنة النبویة؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 3، ص 530
این شعر یزید بن معاویه است که خدا وقیامت را انکار کرده و می گوید:
«لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَل»
الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر،ج2، ص307
تاریخ الطبری؛ اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاة: 310، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 5، ص 623
اینها دنبال این بودند که:
«لا والله إلا دفناً دفناً»
معاویه میگوید قسم به خدا تا نام پیغمبر را دفن نکنم از زبانها نیندازم آرام نمی شوم!
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ج5، ص72
قیام امام حسین علیه السلام اگر نبود امروز ما اثر و نشانهای از اسلام و قرآن وتشیع نداشتیم!
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته