کد مطلب: 5196 - عنوان: آيا بعضي از روايات مفاتيح ، مخالف قران نيست ؟ نام و نام خانوادگی: پویا - تاریخ انتشار: ١٨:٥٩ - ١٥ تير ١٣٩٧ پاسخ به نظر شماره 36356 آقایی که میگید علیع تو دعا فرموده که گنه کارم و .... . امام علی ع نیازی به اینطور دعا کردن نداشتن چون هم معصوم بود و امیرالمومنی این دعارو برای آدمهایی مثل من و شما گفتن .
44
کد مطلب: 5180 - عنوان: آيا در جنگ بني قريظه دستور به كشتن يهودي ها صادر شد؟ نام و نام خانوادگی: بهنام - تاریخ انتشار: ١١:٤٥ - ١٤ تير ١٣٩٧ اینکه یکی رو بخاطر کاری که نکرده مجازات کنی هیچ منطقی توش نیست و بین قریظه بنظرم چاره ای نداشتند فکر کنید اسلام شکست میخورد دشمن بعدی قریش کی بود؟ مگه غیر اینه قریش بعد شکست مدینه به بنی قریظه حمله نمیکردند؟ شما بین دو گروه 10 نفره و 100 نفره اگر انتخاب کنید کدام رو انتخاب میکنید؟ تازه اگه ناموس و ابرو و جان و مالت در خطر باشه
بعد اینکه مردان قریظه رو کشتند چیکار به بچه و زنان داشتند اونا دیگه چه خطری داشتند نکنه میخواید بگید در اینده بچه هاشون بزرگ میشن علیه اسلام جنگ به راه میندازن.چطوری پیامبر اومده ریحانه رو به همسری یا کنیزی گرفته مگر زن عاقل میاد با کسی که شوهر و خانوادتو کشته ازدواج کنه؟ پاسخ:
سلام علیکم
دوست گرامی
هر چند اختلاف است که ریحانه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله شد یا اینکه در ملک ایشان باقی ماند، .ولی در مغازی واقدی آمده است که او از حضرت خواست که همچنان کنیز پیامبر باقی بماند و گفت:«ای رسول خدا برای من و شما راحتتر است که در ملک شما باشم.»
ژل أم المنذر، فقال لها رسول الله: إن أحببت أعتقك وأتزوجك فعلت، وإن أحببت أن تكوني في ملكي أطؤك بالملك فعلت. فقالت: يا رسول الله، إنه أخف عليك وعلي أن أكون في ملكك. فكانت في ملك النبي صلى الله عليه وسلم يطؤها حتى ماتت عنده.
المغازي ص: 207
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
45
کد مطلب: 5211 - عنوان: چرا شيعيان ، همانند اهل تسنن نمازهايشان را در پنج وقت نمي خوانند ؟ نام و نام خانوادگی: سنت - تاریخ انتشار: ٠٥:٤٨ - ١٢ تير ١٣٩٧ شناختن اوقات نماز مهمترین کار است برای نماز، چون با فرا رسیدن وقت نماز است که نماز واجب میگردد و با گذشتن وقت نماز است که نماز فوت میشود، و دلیل تعیین اوقات نمازهای پنجگانه قرآن کریم و سنت شریف نبوی و اجماع امت اسلامی است. خداوند میفرماید:
«جبریل امین دوبار نزد خانه خدا (خانه کعبه) به امامت من ایستاد و (پشت سر او نماز را خواندم) نماز ظهر را وقتی برایم خواند که خورشید از خط استوا زوال کرده و سایه به اندازه بند کفش بود، و وقتی نماز عصر را برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه خودش بود، و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه دار افطار میکند و روزهاش را میگشاید، وقتی نماز عشاء را برایم خواند که شفق احمر و سرخی کنار آسمان ناپدید شده بود، و نماز بامداد و صبح را وقتی برایم خواند که خوردن و نوشیدن بر روزه دار حرام میشود، و چون فردا آمد نماز ظهر را وقتی برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه خودش بود، و نماز عصر را وقتی برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه دو برابر خودش بود، و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه دار افطار میکند، و نماز عشا را وقتی برایم خواند که یک سوم اول شب گذشته بود، و هنگامی نماز صبح را برایم خواند که هوا به خوبی روشن شده بود. سپس به من نگریست و گفت: ای محمد! این است وقت نیایش و نماز پیامبران پیش از تو، و اوقات نماز تو بین اوقات این دو روز قرار دارد که برایت نماز خواندم».
(و بخاری به روایت ترمذی گفت: این حدیث صحیحترین حدیث است درباره اوقات نمازهای فرض پنجگانه).
کلمه «شراک» که در حدیث آمده است به معنی یکی از بندهای کفش و نعل است. فرق بین «ظِلّ» و «فییء» آن است که ظل سایه اول روز تا آخر روز است، و «فییء» اختصاص به سایه بعد از زوال دارد. پس یعنی اول وقت نماز ظهر وقتی است که سایه هر چیز به اندازه یکی از بندهای نعل و تسمه آن است، و سایه هنگام زوال خورشید در شهرها و مناطق مختلف فرق میکند. در جایی که شاخص به هنگام زوال سایه ندارد مانند مکه و صنعاء همان پدید آمدن سایه زوال محسوب میشود و افزونی سایه در جایی که شاخص سایه دارد زوال محسوب میشود که اول و وقت زوال در حالت استواء به اندازه خودش شد، (سایه وقت زوال سایه هر چیز به اندازه خودش) آخر وقت نماز ظهر است و اول وقت نماز عصر. لیکن باید اندکی سایه بیشتر باشد در آخر وقت نماز ظهر تا وقت عصر فرا رسد که با این مقدار زیادت سایه وقت عصر از وقت ظهر جدا میشود و شناخته میگردد، و هرگاه سایه هر چیز دو برابر آن شد وقت اختیار نماز عصر سپری میشود چون جبریل در نمازش برای پیامبر r بار دوم آن را اختیار کرد آن را وقت اختیاری نماز عصر مینامند[۱]، و بعد از آن وقت، وقت جواز نماز عصر شروع میشود و تا زمان غروب خورشید ادامه دارد چون پیامبر r گفت:
«وَقْتُ العَصْرِ ما لَم تَغْرُبِ الشَّمْسُ» (رواه مسلم).
«وقت نماز عصر تا زمانی است که خورشید غروب نکرده باشد».
[۱]– از وقتی که سایه هر چیزی بعد از سایه وقت زوال به اندازه خودش شد تا وقتی که سایه هر چیزی دو برابر خود به اضافه سایه وقت زوال میشود وقت اختیار عصر است.
یکی از بدعت هایی که توسط خلفاء ایجاد شده است نماز تراویح است:
وَعَنْ بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن عبد الرحمن بن عَبْدٍ القارىء أَنَّهُ قال خَرَجْتُ مع عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه لَيْلَةً في رَمَضَانَ إلى الْمَسْجِدِ فإذا الناس أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ يُصَلِّي الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَيُصَلِّي الرَّجُلُ فَيُصَلِّي بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُ فقال عُمَرُ إني أَرَى لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ على قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ على أُبَيِّ بن كَعْبٍ ثُمَّ خَرَجْتُ معه لَيْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْ قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه
صحيح البخاري ج 2 ص 707
از دیگر بدعت ها می توان به دست بسته نماز خواندن و تحریم متعه و حذف حی علی خیر العمل در اذان اشاره کرد.
کد مطلب: 11999 - عنوان: بررسی نسب احمد بصری و پاسخ به سخنان آقای فتحیه نام و نام خانوادگی: یا علی مدد - تاریخ انتشار: ١٣:١٦ - ١١ تير ١٣٩٧ پاسخ به نظر شماره 74684 دقیقه ی چهارم کلیپ رو مجددا نگاه کنید ، فتحیه میگه پدر پنجم و نسل پنجم
49
کد مطلب: 5020 - عنوان: اعتراف علماي اهل سنت به طهارت بول و غائط رسول خدا (ص) و استشفاء صحابه به آن + تصاوير كتب نام و نام خانوادگی: ahmad - تاریخ انتشار: ٢٢:٥٦ - ١٠ تير ١٣٩٧ بسم الله الرحمن الرحیم آیا فکر میکنید رسول خدا راضی است از این بحثها چطور میخواهید جوابگوی رسول خدا باشید در مورد پیامبر چرا هر چیزی را در سایت میگذارید چرا فکر نمیکنید وقتی بول انسان نجس باشد حتی بول پیامبر خدا هم از این قاعده مستثنی نیست
50
کد مطلب: 5002 - عنوان: آيا حديث «لولا فاطمه لما خلقتكما» دلالت مي كند كه مقام حضرت فاطمه از مقام حضرت رسول و حضرت علي عليهما السلام بالاتر بوده است؟ نام و نام خانوادگی: علی - تاریخ انتشار: ٢١:٥١ - ١٠ تير ١٣٩٧ پاسخ به نظر شماره 22685 خرافه پرست تو و امثال کافرایی چون تو هستند چرا که وقتی به معرفت این بزرگواران اعتقاد نداری مثل اینه که به خدا اعتقاد نداری . بعدشم وقتی علم چیزی رو نداری پس بهتره دهن گشادتو ببندی و حرف مفت نزنی ادم بی شعور . تو لیاقت نداری دهن نجست رو باز کنی و نام این بزرگوارها رو بیاری چه برسه بخوای اظهار نظر کنی مرتجع .
51
کد مطلب: 5006 - عنوان: آيا در صحيح بخاري ، حديثي در بارهء حرمت آزار و اذيت فاطمهء زهرا س وجود دارد؟ نام و نام خانوادگی: عرفان - تاریخ انتشار: ١٢:٣٤ - ١٠ تير ١٣٩٧ پاسخ به نظر شماره 23248 البته خب نسبت دادن حضرت به اونا مشخص می کنه که افکارت چی هستش. اما بترس از همون روز محشر که حاضر نبودی نه حق رو بگی و نه حق رو گوش کنی. و نه از اهل بیت پیامبر ( البته اگه شیعه باشی!!!) دفاع کنی. به خاطر دلایل مضحک خودت...
52
کد مطلب: 5127 - عنوان: عائشه، در چند سالگي با رسول خدا (ص) ازدواج كرده است؟ نام و نام خانوادگی: عرفان - تاریخ انتشار: ١٢:٢٥ - ١٠ تير ١٣٩٧ سلام. واقعا خسته نباشید.
اونایی که وحدت و اتحاد رو بهونه می کنن و اشکال به این مطلب می گیرن ایا خبر دارن که همین دشمن اسلام از شبهه تاریخی که الان برای من روشن شد دارن بر ضد پیامبر اکرم ص و اسلام استفاده می کنن. چند وقت پیش توی توییتر یه نفر که مخالف اسلام بود و نمی دونم مال کدوم کشور بود باهاش بحث می کردم. یکی از سوال هاش هم همین....ما لکم کیف تحکمون؟!
53
کد مطلب: 5127 - عنوان: عائشه، در چند سالگي با رسول خدا (ص) ازدواج كرده است؟ نام و نام خانوادگی: عرفان - تاریخ انتشار: ١٢:٢٥ - ١٠ تير ١٣٩٧ سلام. واقعا خسته نباشید.
اونایی که وحدت و اتحاد رو بهونه می کنن و اشکال به این مطلب می گیرن ایا خبر دارن که همین دشمن اسلام از شبهه تاریخی که الان برای من روشن شد دارن بر ضد پیامبر اکرم ص و اسلام استفاده می کنن. چند وقت پیش توی توییتر یه نفر که مخالف اسلام بود و نمی دونم مال کدوم کشور بود باهاش بحث می کردم. یکی از سوال هاش هم همین....ما لکم کیف تحکمون؟!
54
کد مطلب: 9177 - عنوان: معجزات امام سجاد عليه السلام در منابع شيعه و اهل سنت نام و نام خانوادگی: علی - تاریخ انتشار: ٢٢:١٩ - ٠٨ تير ١٣٩٧ حقیقت اهلبیت مثل افتاب روشن است و کسی که می خواهد از حقیقت اگاه شود باید به اهلبیت و احادیث عقل سالم متوصل شود
کد مطلب: 5067 - عنوان: آيا اهميت دادن به عيد نوروز بدعت نيست؟ نام و نام خانوادگی: موحد - تاریخ انتشار: ١١:١٥ - ٠٥ تير ١٣٩٧ یکی از مخالفین مصمم نوروز در عصر حاضر علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی است آیت الله سیدمحمدصادق حسینی طهرانی در تتمه کتاب نورمجرد جلد 3 مطالبی در تاریخ نوروز و بررسی روایات نوروز نوشته اند در قسمتی آورده اند:
أدلّه بطلان نوروز
بر اينكه نوروز جزء اعياد شرعى نيست و دين مقدّس اسلام آن را تأييد نفرموده دلائل و شواهدى وجود دارد كه اجمالاً اشاره مىكنيم:
اوّل : روايت مناقب ابنشهرآشوب
ابنشهرآشوب در مناقب چنين روايت مىنمايد:
حُكِىَ أَنَّ الْمَنْصورَ تَقَدَّمَ إلَى موسَىبْنِجَعْفَرٍ بِالْجُلوسِ لِلتَّهْنِئَةِ فى يَوْمِ النَّيْروزِ وَ قَبْضِ ما يُحْمَلُ إلَيْهِ. فَقالَ عَلَيْهِالسَّلامُ: إنّى قَدْفَتَّشْتُ الْأَخْبارَ عَنْ جَدّى رَسولِ اللَهِ صَلَّىاللَهُعَلَيْهِوَءَالِهِوَسَلَّمَ فَلَمْأَجِدْ لِهَذا خَبَرًا وَ إنَّهُ سُنَّةٌ لِلْفُرْسِ وَ مَحاها الْإسْلامُ. وَ مَعاذَ اللَهِ أَنْنُحْيِىَ ما مَحاهُ الاْءسْلامُ.
فَقالَ الْمَنْصورُ: إنَّما نَفْعَلُ هَذا سِياسَةً لِلْجُنْدِ فَسَأَلْتُكَ بِاللَهِ الْعَظيمِ إِلَّا جَلَسْتَ.
فَجَلَسَ وَ دَخَلَتْ عَلَيْهِ الْمُلوكُ وَ الْأُمَرآءُ وَ الْأَجْنادُ يُهَنّونَهُ وَ يَحْمِلُونَ إلَيْهِ الْهَدايا وَ التُّحَفَ وَ عَلَى رَأْسِهِ خادِمُ الْمَنْصورِ يُحْصى ما يُحْمَلُ. فَدَخَلَ فى ءَاخِرِ النّاسِ رَجُلٌ شَيْخٌ كَبيرُ السِّنِّ فَقالَ لَهُ: يا ابْنَبِنْتِ رَسولِاللَهِ إنَّنى رَجُلٌ صُعْلُوكٌ لا مالَ لى، أُتْحِفُكَ بِثَلاثِ أَبْياتٍ قالَهَا جَدّى فى جَدِّكَ الْحُسَيْنِبْنِعَلِىٍّ. [فَأَنْشَدَ أَبْياتًا.]
قالَ: قَبِلْتُ هَدِيَّتَكَ، اجْلِسْ بارَكَ اللَهُ فيكَ. وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إلَى الْخادِمِ وَ قالَ: امْضِ إلَى أَميرِالْمُؤمِنينَ وَ عَرِّفْهُ بِهَذا الْمالِ وَ ما يُصْنَعُ بِهِ. فَمَضَى الْخادِمُ وَ عادَ وَ هُوَ يَقولُ: كُلُّها هِبَةٌ مِنّى لَهُ يَفْعَلُ بِهِ ما أَرادَ. فَقالَ موسَى لِلشَّيْخِ: اقْبِضْ جَميعَ هَذاالْمالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنّى لَكَ.
«حكايت شده است كه منصور دوانيقى از خدمت حضرت موسىبنجعفر عليهماالسّلام دعوت نمود كه در مجلس روز نوروز شركت كرده و جلوس نمايند تا افراد براى اداء تبريك به خدمت حضرت رسيده و حضرت هدايائى را كه براى منصور آورده مىشود تحويل بگيرند. حضرت فرمودند: حقّاً كه من تمام اخبار جدّم رسولخدا صلّىاللهعليهوآلهوسلّم را تفتيش و بررسى كردم و اثرى از اين عيد در آن نيافتم؛ و اين سنّت فُرس است و اسلام آن را محو نموده است و به خداوند پناه مىبريم كه چيزى را كه اسلام محو نموده است احياء نمائيم.
منصور گفت: ما اين كار را براى تدبير لشكريان مىكنيم (كه ايرانى بوده و به اين مراسم علاقهمندند.) و تو را بالله العظيم قسم ميدهم كه در اين مجلس شركت نموده و جلوس نمائى.
حضرت جلوس فرمودند و ملوك و اميران و لشكريان بر آن حضرت داخل شدند و تبريك و تهنيت گفتند و هدايا و تحفههاى خود را تقديم آن حضرت نمودند و خادم منصور بالاى سر حضرت ايستاده بود و آنچه مىآوردند را مىشمرد و جمع مىنمود.
پس از همه، پيرمردى كهنسال وارد شد و گفت: اى پسر دختر رسولخدا، من مردى فقيرم و مالى ندارم. سه بيت شعر به تو هديّه ميدهم كه آنها را جدّم درباره جدّت حسينبنعلىّ عليهماالسّلام سروده است و ابياتى را خواند.
حضرت فرمودند: هديّهات را پذيرفتم. بنشين خداوند در تو بركت قرار دهد. و سپس رو به خادم نموده و فرمودند: به نزد أميرالمؤمنين برو و او را از اين اموال مطّلع كن و سؤل كن كه با آن چه مىخواهد بكند؟
خادم رفت و بازگشت و گفت: منصور ميگويد همه اين اموال هديّهاى از طرف من براى ايشانست و هر كارى كه مىخواهند بنمايند. حضرت موسىبنجعفر به پيرمرد فرمودند: همه اين مال را بردار كه هديّهاى از جانب من براى توست.»
درباره اين روايت شريف نكاتى قابل ملاحظه است:
نكته اوّل: سند روايت
اين روايت به شكل مرسل نقل شده است و لذا عدّهاى از جهت سند به آن اعتراض نموده و استنادش را به امام عليهالسّلام نپذيرفتهاند؛ و ليكن:
اوّلاً: عادةً هيچ داعى بر جعل چنين حديثى با اين مضمون وجود ندارد و لذا احتمال جعل آن بعيد است.
ثانياً: كتاب مناقب از كتب بسيار نفيس است و ابنشهرآشوب خرّيت فنّ حديث است و از روايات او به راحتى نمىتوان گذشت. علّامۀ والد در دروس ولايت فقيه خود در ذيل روايتى كه از مناقب نقل مىكنند ميفرمايند:
ابن شهرآشوب گرچه مطالب كتابش را با سند ذكر نكرده است، وليكنرواياتى را كه نقل ميكند، از بسيارى كتابها كه با سند ذكر مىكنند معتبرتر است. مناقب ابنشهرآشوب كتابى است بسيار نفيس، بسيار معتبر، و از نفائس و ذخائر كتب شيعه است. ابن شهرآشوب مرد علم، مرد درايت، مرد فهم بوده است.
و بنده بسيارى از مناقب را كه مطالعه نمودم و بعد با تواريخ أهل تسنّن و رواياتى كه از طريق آنها وارد شده است تطبيق كردم، ديدم لُبّ و حقيقت آن معانى را كه آنها تصديق دارند، اين مرد بزرگ در اين كتاب جمع كرده است. و خلاصه، بسيارى از مطالبى كه مُجمعٌعليه بين شيعه است و أهل سنّت هم نمىتوانند آن را إنكار كنند در اين كتاب موجود است و عين آن روايت يا مشابهش را ابنشهرآشوب در مناقب دوازده إمام آورده است.
الحقّ كتاب نفيسى است و سزاواراست با بهترين طبع و تعليقههاى مفيد در دسترس علماء قرار گيرد. اين كتاب از جهت اعتبار از بسيارى از ديگر كتبى كه مسندند قوىتر و استوارتر است؛ زيرا بعضى از كتابهاى مسند كه روايت را با سلسله سند نقل ميكند، يا در سندش ضعف مشاهده مىشود و يا بواسطه جهالت راوى از درجه اعتبار ساقط ميشود. و أمّا اين شخص از نظر إتقان و ثبت و ضبط به درجهاى است كه نقل نمىكند مگر چيزى را كه به آن اطمينان داشته باشد، و از جهت درايت موجب اطمينان و سكون خاطر شود.
ابنشهرآشوب چنين مردى بود! و عليهذا چون وى اين مطلب را در كتاب خود آورده است موجب وثاقت خواهد شد.
نكته دوّم: قوّت متن روايت
مفاد و محتواى اين خبر، بسيار قوىّ است و متن آن از هرگونه اضطراب و شذوذى خالى است و اين امر خودش شاهد صدقى است بر صحّت اين خبر و آنرا از سند مستغنى مىسازد.
اوّلاً: حضرت فرمودهاند: «من در اخبار جدّم تفتيش نمودم و اثرى از اين عيد نديدم.» و واقعاً همينطور است و هيچ اثرى از اين عيد در روايات نبوىّ و علوىّ نيست بلكه در روايات ديگرأئمّه نيز از آن اثرى نيست، مگر خبر جعلى معلّىبنخنيس و روايت مفضّلبنعمر كه از آن بحث خواهيم نمود.
ثانياً: فرمودهاند: «سنّت فرس است و اسلام آن را محو نموده است.» كه اين هم از نظر تاريخى كاملاً صحيح است؛ و روشن است كه سنّت فُرس بوده و اسلام آن را آنچنان محو نموده بود كه تا آن زمان هيچ اثرى در تاريخ از هيچ متديّنى در تأييد اين عيد وجود ندارد، نه از فقهاى اهل تسنّن و نه از اصحاب أئمّه عليهمالسّلام. و عرض شد كه خلفاى جور نيز كه اين روز را عيد مىگرفتند خودشان متفطّن بودند كه با سنّت ناسازگار است؛ چنانكه از پاسخ منصور به حضرت موسىبنجعفر عليهماالسّلام نيز در همين روايت كاملاً مشهود است.
ثالثاً: تعليلى كه در روايت آمده بسيار پرمغز و پرمحتواست؛ چرا كه دلالت بر حرمت احياء سنن غيراسلامى دارد و روايات ديگرى نيز كه مىآيد آن را تأييد مىنمايد.
رابعاً: محتواى روايت نيز با تاريخ عصر منصور و سيره ائمّه عليهمالسّلام به طور كامل متناسب است.
نكتة سوّم: عدم امكان حمل روايت بر تقيّه
علّامه مجلسى و به تبع ايشان برخى از فقها چون صاحب جواهر احتمال دادهاند كه انكار حضرت موسىبنجعفر نسبت به نوروز از باب تقيّه باشد؛ و آنطوركه از عبارت مرحوم مجلسى به دست مىآيد اين وجه مدّ نظرشان بوده كه نوروز مطابق با غدير است و قبول آن به مثابه قبول غدير مىباشد. ولى اين سخن نيز ناتمام است؛ زيرا:
اوّلاً: چنانكه در بحث از تاريخ نوروز گفته شد، بههيچوجه، نه در ميان شيعه و نه در ميان عامّه، نوروز به عنوان غدير شناخته شده نبوده و پايهگذار نوروز در ميان مسلمانان خلفاى اموى و عبّاسى بودند.
ثانياً: روايت همراه با تعليل است. استاد معظّم ما مرحوم حضرت آيةالله حاج شيخ مرتضى حائرى رحمةاللهعليه كراراً در درس ميفرمودند: روايت همراه با تعليل تقيّةً صادر نشده است؛ چون تقيّه ضرورت است؛ و الضّروراتُ تتقدّر بقدَرِها. و به طور معمول وجهى ندارد كه امام عليه السّلام حكمى را برخلاف واقع بفرمايد و سپس براى اثبات آن علّتى نيز ذكر نموده و آن را بيش از پيش حقّ جلوه دهد و در هر صورت تعبير حديث متناسب با تقيّه نيست.
ثالثاً: معنا ندارد كه منصور آن حضرت را به جهت پذيرش دعوت در مجلسى كه خودش بانى آن بوده و هيچ اسمى از غدير و خلافت أميرالمؤمنين عليهالسّلام در آن نيست، مورد مؤخذه و عقاب قرار دهد تا حضرت از وى تقيّه نمايند. بلكه ظاهر آنستكه اگر امام عليهالسّلام بناداشتند تقيّه را مراعات نمايند، بايد دعوت شخص جائر و خونخوارى چون منصور را كه دستش به خون حضرت امام صادق عليهالسّلام نيز آغشته بود به راحتى مىپذيرفتند. تقيّه در چنين مقامى اقتضاء قبول دعوت دارد نه ردّ دعوت.
و حاصل آنكه: حمل روايت بر تقيّه ممكن نيست و روايت گرچه سند متّصل ندارد، ولى نقل مناقب و مضمون آن ما را از سند بىنياز نموده و قرينه بر صدور آن مىباشد.
مضافاً به اينكه: معيارى كه ارائه ميدهد (حرمت احياء سنن كفر) معياريست كه عقل و شرع بر آن اتّفاق دارند و صغراى آن نيز وجدانى است؛ و ميدانيم كه نوروز سنّت فُرس است و در ميان مسلمانان محو گشته بوده است.
-------------
. مناقب ءالأبىطالب عليهمالسّلام، ج4، ص318 و 319.
. وجه اهداء اين هدايا به وى گذشته از تكريمش به واسطه مدح حضرت سيّدالشّهداء عليهالسّلام چهبسا اين باشد كه وى مردى فقير بوده و ردّ مظالم به وى تعلّق مىگرفته است و چون اموال درباريان مشتبه و مشتمل بر حرام و مجهولالمالك بوده، حضرت بدين شكل از آن تخلّص جستهاند.
و شايد از باب ولايت حضرت بوده است، بنابراينكه مالك حقيقى اموال مجهولالمالك خود امام عليهالسّلام مىباشند. علاوه بر آنكه حضرت با اين كار، خود را از بار منّت منصور نيز به نوعى خارج نموده و عزّت و كرامتشان را حفظ كردهاند و ضمناً به نوعىبر بطلان نوروز تأكيد نمودند؛ چون از قبول هدايا توسّط حضرت چنين تلقّى مىشد كه ميان عمل و قولشان منافات وجود دارد.
. ولايتفقيهدرحكومتاسلام، ج4، ص74.
. بحارالأنوار، ج56، ص101.
. جواهرالكلام، ج5، ص42.
. عبارت مرحوم مجلسى چنين است: «و يُمكِنُ حَملُ هَذا عَلَى التَّقيَّةِ لاِشتِمالِ خَبِر المُعَلّى عَلى ما يُتَّقى فيه و لِذا يُتّقى فى إظهارِ التَّبَرُّكِ بهِ فى تِلكَ الأزمِنَةِ فى بِلادِ المُخالِفين.»
. ممكن است وجه تقيّه اجتناب حضرت از مجالست با منصور باشد و به اين شكل عذر آوردهاند تا از مجالست با وى در أمان باشند؛ ولى اين سخن نيز خلاف ظاهر است و تعليلى به اين قوّت را نمىتوان حمل بر اين تقيّه نمود.
. در بحث از تاريخ نوروز گذشت كه پايهگذار آن در ميان حاكمان معاويه لعنهاللهعليه بوده است و نام نوروز در اشعار عرب فصيح نيامده است و پس از عصر عباسى در اشعار و متون ادبى نام نوروز ذكر شده و يكى از جهاتش اين بوده كه بنىالعبّاس جهت تقويت خود از ايرانيان كمك زيادى گرفتند و لذا جهت راضىنگاهداشتن ايشان برخى از سنن فارس را إحياء نمودند. به هر حال در عصر منصور دوانيقى نوروز فقط به عنوان عيد فُرس شناخته مىشده و در آن دوره كسى آن را به عنوان غدير و شعار شيعه نمىشناخته تا مخالفت حضرت موسىبنجعفر عليهماالسّلام از باب تقيّه باشد.
58
کد مطلب: 5067 - عنوان: آيا اهميت دادن به عيد نوروز بدعت نيست؟ نام و نام خانوادگی: موحّد - تاریخ انتشار: ١١:٠٨ - ٠٥ تير ١٣٩٧ نوروز در نزد اماميّه
چنانكه خواهد آمد، در پنج قرن اوّل در تاريخ شيعه اماميّه هيچ اعتنائى به روز نوروز وجود ندارد. و در تمام رواياتى كه در منابع موجود شيعى آمده است نوروز به مثابه يك عيد غيراسلامى و غيرشيعى تلقّى شده است و بزرگان شيعه نيز اسمى از اين روز به عنوان روز اسلامى نياورده و آن را از اعياد كفّار شمردهاند.
در قرن پنجم يا ششم به كتابهائى بر مىخوريم كه روايتى را از معلّىبنخنيس از حضرت امام صادق عليهالسّلام در فضيلت نوروز نقل نمودهاند كه همين روايت بىسند سبب شده كه در دورههاى بعدى برخى از علماى شيعه اين روز را محترم بشمرند و در ميان عدّهاى از شيعه، نوروز به عنوان عيدى مذهبى شناخته شود؛ تفصيل اين مسأله در بحثهاى آتى خواهد آمد.
نوروز در نزد اسمعيليّه و غلاة
در ميان فرق مشهور اسلامى تنها فرقهاى كه رسماً به تأييد نوروز مشهور شدهاند غاليان اسمعيلى هستند. در شرح حال قرامطه از اسمعيليان آوردهاند كه: ايشان روزه را فقط دو روز در سال ميدانستند كه آن دو روز نوروز و مهرجان بود.
در تاريخ اسمعيليان فاطمى نيز آوردهاند كه: در كنار اعياد شرعى و مواليد اهلبيت عليهمالسّلام روز نوروز را رسماً جشن مىگرفتند.
و نيز در برخى از منابع غلاة نصيريّه از شعوبيّه نيز كه مشتمل بر احاديث جعلى فراوانى است، رواياتى آمده كه ائمّه عليهمالسّلام نيز به مانند شاهان ساسانى در هر نوروز اصحاب را به حضور مىپذيرفتند و اصحاب عرب از عظمت اين روز چيزى درك نمىكردند و فقط امثال سلمان فارسى كه از عجمند بر عظمت آن واقف بودند.
محصّل اين مباحث آنستكه: در چند قرن اوّل هيچ اثرى از نوروز در ميان متشرّعين نبوده است و تنها گروههائى از غاليان به آن رسميّت ميدادهاند.
59
کد مطلب: 5067 - عنوان: آيا اهميت دادن به عيد نوروز بدعت نيست؟ نام و نام خانوادگی: مهدی - تاریخ انتشار: ٠٠:٣١ - ٠٤ تير ١٣٩٧ پاسخ به نظر شماره 27408 خب درست نگشتی دیگه
این هم متن علامه طباطبائی در
ترجمه تفسير الميزان، ج15، ص: 300
" وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً" در مجمع البيان گفته: كلمه" رس" به معناى چاهى است كه طوقه چينى شده باشد، و مىگويند" اصحاب رس" مردمى بودند كه بعد از قوم ثمود روى كار آمدند و بر لب چاهى زندگى مىكردند و خداوند پيغمبرى به سويشان گسيل داشت، ولى ايشان او را تكذيب كردند و خدا هلاكشان كرد . بعضى ديگر گفتهاند:" رس" نام رودخانهاى بود كه قوم رس در كنار آن منزل داشتند. و روايات شيعه نيز مؤيد اين احتمال است.
و كلمه" عادا ..." عطف است بر جمله" قَوْمَ نُوحٍ" و تقدير چنين است:" و دمرنا عادا و ثمود و اصحاب الرس ...- ما عاد و ثمود و اصحاب رس را هلاك كرديم".
" وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً"- كلمه" قرن" به معناى مردمى است كه در يك عصر زندگى مىكنند و چه بسا بر خود عصر هم اطلاق بشود، و كلمه" ذلك" اشاره است به طوائفى كه قبلا نام برده شد كه اول آنان قوم نوح، و آخرشان اصحاب رس و يا قوم فرعون بودند.
معناى آيه اين است كه: ما قوم عاد كه قوم هود پيغمبر بودند و ثمود را كه قوم صالح بودند و اصحاب رس و اقوامى بسيار را كه در فاصله ميان اين اقوام زندگى مىكردند، يعنى قوم نوح و اقوام بعد از ايشان را هلاك كرديم....
بحث روايتى [ (رواياتى در باره اصحاب رس و عذاب آنان و ...)]
در كتاب عيون به سند خود از ابو الصلت هروى از حضرت رضا (ع) روايت كرده كه امير المؤمنين (ع) در حديثى طولانى كه راجع به داستان اصحاب رس است فرمودند: اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبرى را مىپرستيدند و نام آن را" شاه درخت" نهاده بودند و آن درختى بود كه" يافث" فرزند نوح آن را بعد از داستان طوفان بر كنار چشمهاى به نام" روشن آب" كاشته بود و اين قوم، دوازده شهر آباد پيرامون نهرى به نام رس داشتند و نام آنها: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند، فروردين، ارديبهشت، خرداد، مرداد، تير، مهر و شهريور بود كه مردم فرس اين اسامى را بر ماههاى دوازدهگانه خود قرار دادند، قوم نامبرده از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته در هر يك از شهرهاى خود، يكى را كاشتند و نيز از آن چشمه كه گفتيم صنوبر بزرگ بر كنار آن بود- نهرى به طرف آن جوانهها و قريهها بردند، و نوشيدن از آب آن نهرها را بر خود حرام كردند، به طورى كه اگر كسى از آن نهرها مىنوشيد و يا به چهارپاى خود مىداد به قتلش مىرساندند، چون مىگفتند: زنده ماندن اين دوازده خدا بستگى به آب اين نهرها دارد پس سزاوار نيست كسى از آنها بخورد و مايه حيات خدايان را كم كند.
و نيز در هر ماه يك روز را در يكى از آن شهرها عيد مىگرفتند و همگى در زير درخت صنوبر آن شهر جمع شده قربانىهايى پيشكش و تقديم آن مىكردند، و آن قربانيها را در آتشى كه افروخته بودند مىسوزاندند، وقتى دود آن بلند مىشد براى درخت صنوبر به سجده مىافتادند و به گريه و زارى در مىآمدند و شيطان هم از باطن درخت، با آنان حرف مىزد.
اين عادت آنان در آن دوازده شهر بود تا آنكه روز عيد شهر بزرگ فرا مىرسيد، نام اين شهر" اسفندار" بود و پادشاهشان نيز در آنجا سكونت داشت و همه اهل شهرهاى دوازدهگانه در آنجا جمع شده به جاى يك روز دوازده روز عيد مىگرفتند، و تا آنجا كه مىتوانستند بيشتر از شهرهاى ديگر قربانى مىآوردند و عبادت مىكردند، ابليس هم وعدهها به ايشان مىداد، و اميدوارشان مىكرد (البته) بيشتر از آن وعدههايى كه شيطانهاى ديگر در اعياد ديگر، از ساير درختان به گوششان مىرسانيدند سالهاى دراز بر اين منوال گذشت و هم چنان بر كفر و پرستش درختان، ادامه دادند تا آنكه خداوند رسولى از بنى اسرائيل از فرزندان يهودا، به سوى ايشان فرستاد آن رسول مدتى آنها را به پرستش خدا و ترك شرك مىخواند، ولى ايشان ايمان نياوردند پيغمبر نامبرده، آن درختان را نفرين كرد تا خشك شدند چون چنين ديدند به يكديگر گفتند: اين مرد خدايان ما را جادو كرد، عدهاى گفتند: نه، خدايان بر ما غضب كردند، چون ديدند كه اين مرد ما را مىخواند تا بر آنها كفر بورزيم و ما هيچ كارى به آن مرد نكرديم و درباره آلهه خود غيرتى به خرج نداديم، آنها هم قهر كردند و خشكيدند.
لذا همگى راى را بر اين نهادند كه نسبت به آلهه خود غيرتى نشان دهند، يعنى آن
ترجمه تفسير الميزان، ج15، ص: 303
پيغمبر را بكشند. پس چاهى عميق حفر كرده او را در آن افكندند و سر چاه را محكم بستند و آن قدر ناله او را گوش دادند تا براى هميشه خاموش گشت. دنبال اين جنايت خداى تعالى عذابى بر ايشان مسلط كرد كه همه را هلاك ساخت .
و در نهج البلاغه، على (ع) فرموده: كجايند صاحبان شهرهاى رس كه پيغمبران خود را كشتند و سنتهاى مرسلين را خاموش، و سنتهاى جباران را احياء كردند؟ .
----------------
( 2) مجمع البيان، ج 7، ص 169 و 170.
( 3) تفسير طبرى، ج 19، ص 11.
( 4) تفسير برهان، ج 3، ص 166، ح 1
( 1) عيون اخبار الرضا، ط نجف، ج 1، ص 163 و 165.
( 2) نهج البلاغه صبحى الصالح، ص 260 شماره 182.
60
کد مطلب: 5971 - عنوان: قبرستان بقيع قبل از تخريب توسط وهابيون نام و نام خانوادگی: جواد - تاریخ انتشار: ١٣:١٩ - ٠٣ تير ١٣٩٧ اکثر تصاویر غلط است مثلا موسسه تحقیقاتی هستید پاسخ: