بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 87/11/05
موضوع : سجده بر مهر از ديدگاه فريقين : آراء علماي اهل سنت در باب مايسجد عليه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
بحث ما در رابطه با «مایسجد علیه عند الشیعه والسنة» بود، ما نظر ائمه (علیهم السلام) و روایاتشان را خواندیم، آراء فقهای شیعه را هم به عنوان نمونه آوردیم.
در این جلسه چند مورد آراء فقهای اهلسنت را بخوانیم و ببینیم اینها چه میگویند و چه حرفی دارند! بعد برسیم به روایاتی که در منابع اهلسنت در رابطه با «ما یسجد علیه» آمده است.
آراء فقهای اهلسنت:
یکی از فقهای بزرگ اهلسنت آقای «ابن قدامه مقدسی» متوفای 620 هجری است، با اینکه ایشان حنبلی مذهب است در کتابش معمولا آراء مذاهب دیگر اهلسنت را هم آورده است؛ همانطوری که «سرخسی حنفی» هم همین کار را در کتاب «المبسوط»شان کرده است.
این دو تا کتاب را میشود گفت، کتابهای مفصلی هستند؛ گرچه «نووی» هم در کتاب «المجموع» آراء دیگر مذاهب را آورده است؛ ولی از همه مفصلتر کتاب «مغنی ابن قدامه» است.
ایشان فصلی را باز کرده میگوید:
«فصل ولا تجب مباشرة المصلي بشيء من هذه الأعضاء»
اینکه آیا این هفت عضو باید مباشر با زمین باشد، ما به هیچ وجه دلیلی نداریم؛ یعنی لازم نیست که اعضاء با زمین تماس داشته باشند.
«قال القاضي»
قاضی عیاض گفته
« إذا سجد على كور العمامة أو كمه أو ذيله فالصلاة صحيحة رواية واحدة »
به یک پیچیش عمامه «کور العمامة» میگویند ما معمولا از آن به تحت الحنک تعبیر میکنیم، تحت الحنک را که باز میکنیم در حقیقت یک پیچ عمامه را باز میکنیم.
در هر صورت...
کور؛ یعنی یک پیچ عمامه، «أو كمه»؛ یعنی آستنیش، « أو ذيله»؛ ذیل یعنی دامن پیراهنش را در آنجا بگذارد و نماز بخواند و بر آن سجده کند
«فالصلاة صحيحة »
نمازش صحیح است.
«وهذا مذهب مالك وأبي حنيفة»
عزیزان دقت کنند! همانطوری که عرض کردم ایشان حنبلی مذهب است، هیچ ارتباطی با حنفیها و مالکیها ندارد؛ ولی چون کتابش، کتاب فقهی مفصل اهلسنت است، لذا نظر مذاهب دیگر اهلسنت را هم میآورد. «ابن قدامه»، یک آدم خیلی توانمندی است.
میگوید:
«وهذا مذهب مالك وأبي حنيفة»
«مالک» و «ابی حنیفه» هم نظرشان این است که سجده کردن بر روی عمامه، آستین و دامن اشکالی ندارد.
«وممن رخص في السجود على الثوب في الحر والبرد»
از کسانی که سجده کردن بر لباس را جایز دانستهاند
این بحث گرما و سرما را که ایشان اینجا آورده بعد ما روایاتی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) داریم که نقل میکنند در گرما، وقتی که گرما دارد اذیت میکند و انسان به عسر و حرج میافتد سجده بر روی لباس اشکالی ندارد.
روایتی هم دارند که در «صحیح مسلم» است مردم نزد نبی مکرم شکایت کردند و یا تقاضا کردند یا رسول الله موقعی که ما میخواهیم سجده کنیم در اثر شدت گرما، دستمان را که روی ریگها میگذاریم دستمان میسوزد، و وقتی که میخواهیم روی ریگ سجده کنیم پیشانیمان میسوزد. آن موقع مساجد سقف نداشت،
حضرت توجه به اعتراض مردم نکرد و فرمود باید به همان شکل سجده کنید، حق اینکه بر «لباس» و یا «کور عمامه» سجده کنید ندارید.
ان شاء الله به آنها ما در جمعبندی بین روایات اهلسنت خواهیم رسید؛ ولی ایشان کسانی که در سجده بر ثوب « في الحر والبرد» را جایز دانسته اند، از فقها چند نفر را نام میبرد:
«عطاء وطاوس والنخعي والشعبي والأوزاعي ومالك وإسحاق»
ما این فقهاء را قبلا مفصل توضیح دادیم.
«وأصحاب الرأي»
آنهای که صاحب رأی هستند
یعنی تابعین ابو حنیفه!
«ورخص في السجود على كور العمامة الحسن ومكحول وعبد الرحمن بن يزيد»
وهمچنین «حسن بصری»، «مکحول» و «عبدالرحمن ابن یزید» سجده بر گوشهای عمامه را اجازه دادهاند.
«وسجد شريح على برنسه»
«شریح قاضی» هم بر روی عرقچینش و کلاهش سجده کرد
«وقال أبو الخطاب»
«ابو الخطاب» که از فقهای اهلسنت است گفت:
«لا يجب مباشرة المصلي بشيء من أعضاء السجود إلا الجبهة»
غیر از پیشانی، لازم نیست که تمام اعضای مصلی مباشر با زمین باشد
«فإنها على روايتين»
این فتوا مبتنی بر دو روایت است
این دو روایت تماس «جبهة» و پیشانی بر زمین را لازم میداند
«وقد روى الأثرم قال سألت أبا عبد الرحمن عن السجود على كور العمامة»
از احمد حنبل در مورد سجده بر گوشهای از عمامه سوال کردم
«فقال لا يسجد على كورها»
بر گوشهای عمامه سجده کردن جایز نیست
«ولكن يحسر العمامة»
«حسر»؛ یعنی برداشتن، در زمان سابق عمامهای که میبستند معمولا تا پیشانی را میگرفت، ایشان میگوید موقع سجده کردن عمامه را باید بردارد تا پیشانیاش کامل روی زمین قرار بگیرد.
«وهذا يحتمل المنع»
و این نظریه احتمال منع دارد
یعنی از این نظریه ما برداشت میکنیم که سجده بر کور عمامه اشکال دارد
«وهو مذهب الشافعي»
مذهب شافعی هم این است
المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني ، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسي أبو محمد الوفاة: 620، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1405 ، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 305
در مذهب شافعی بر کُور عمامه نمیشود سجده کرد!
عزیزان این مطلب را توجه داشته باشند که از «مذاهب اربعه»، «ابو حنیفه» و همچنین «مالک» قائل هستند که بر کور عمامه میشود سجده کرد. وقتی کور عمامه شد «آستین»، «دامن»، «دستمال» و «عرقچین» همه چیز میآید فرقی نمیکند. «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد»
ولی در میان اینها آقای «شافعی»، که «شافعی»ها تقریباً در فقه، خیلی نزدیک به شیعه هستند و خود «شافعی» هم با همهای کم لطفیهایی که نسبت به شیعه داشت حتی «شافعی» نقل روایت از شیعه را جایز نمیداند، میگوید «شیعه»ها چون اکذب الفِرَق هستند، دروغ گفتن در روایت را جایز میدانند ولذا از روات شیعه نمیشود نقل کرد و به روایات شیعه نمیشود عمل کرد.
«شافعی» میگوید شیعهها اکذب القوم هستند، «ابن تیمیه» هم میگوید در میان طوائف ما دو تا طائفه داریم که دروغ گفتن را برای تقویت مذهبشان جایز میدانند. یکی از آنها «حشویه» و دیگری «شیعه» است.
اینها میگویند شیعهها اعتقاد دارند که دروغ گفتن برای تقویت مذهب اشکالی ندارد، میگوید وقتی مذهب شیعه این است دیگر نمیشود به آن اعتماد کرد.
اینکه این را از کجا بیرون در آوردند ما نفهمیدیم! شما ببینید فقیه نه حتی یک پیرزن شیعه را هم نداریم که بیاید بگوید ننه شما میخواهی بروی حرف بزنی اگر برای تقویت مذهبت دروغ هم حرف زدی اشکالی نداشته باشد، متأسفانه این تهمتها و این قضایا است! اینها در دوران «بنی امیه» هر چه توانستند علیه شیعه مطرح کردند.
پرسش:
بیشترین جمعیت را کدام گروه از این مذاهب دارد؟
پاسخ:
حنفیها دارند در طول تاریخ، «احناف» چون قدرت تبلیغیشان خیلی بیشتر بوده دولتها با اینها خوب بودند؛ چون ابتدا هم مذهب «ابو حنیفه» را در برابر مذهب امام صادق (سلام الله علیه) آوردند و برجسته کردند، خود «ابو حنیفه» هم خیلی آدم جری و زیاد پایبند به قضایا نبود.
پرسش:
در ایران اکثریت با «احناف» است؟
پاسخ:
بله در ایران هم اکثریت با احناف است؛ یعنی شرق کشور استانهای «سیستان بلوچستان»، «مشهد» «حنفی»هستند در شمال استان «گلستان» حنفی هستند و در جنوب استان «هرمزگان» حنفی هستند.
استان «کردستان»، «شافعی» مذهب هستند، استان «آذربایجان غربی» که خیلی سنی کم دارد و «شافعی» هستند، و استان «گیلان» هم تقریباً «شافعی» هستند. یک آماری را یک مرتبه آوردند که «شافعیها» در «ایران» چه تعداد هستند، «مالکی»ها چه تعداد هستند، «حنفی»ها و «حنبلی»ها چه تعداد هستند.
اینها را ما از خبرهای سرّی بیرون آوردیم، رعایت محرمانه بودن را کردیم در ماهواره گفتیم جاهای دیگر نگفتیم!! یک شب «مرادزهی» روی خط آمد و گفت 25 درصد «ایران»، اهلسنت هستند، اهلسنت باید وزیر داشته باشند معاون رئیس جمهور داشته باشند سفیر داشته باشند.
وقتی بحث به اینجا رسید ما هم گفتیم بحث است دیگر! ما گفتیم شما که میگویید بگذارید ما هم بگوییم این هم مدرک از معتبرترین مراکز آماری ایران که جمعیت شما چه تعداد است! البته وزارت اطلاعات یک همایشی 2 سال قبل در «قم» آخر «چهارمردان» گذاشته بود و بردن موبایل را به آنجا منع کردند ما آماری را که دادند تند، تند نوشتیم و حفظ کردیم.
همیشه این قضایا که پیش میآید من به یاد «نوبختی» میافتم، ما دو تا «نوبختی» داریم بد نیست این را دوستان داشته باشند یک «نوبختی» که صاحب کتاب «فرق الشیعه» است و از متکلمین بنام و در فن مناظره هم ید طولائی داشته است. یک «نوبختی» دیگر داریم که از «نواب اربعه» است ایشان «حسین ابن نوح نوبختی» است، ایشان از نظر مسائل علمی با «نوبختی» متکلم خیلی فاصله دارد.
بعضی شیطانها پیش «نوبختی» صاحب «فرق الشیعه» آمدند گفتند شما با این مقام علمی و این موقعیتی که دارید چطور حضرت مهدی رفته پسر عموی شما را که فضل شما را ندارد نایب قرار داده و شما را نایب قرار نداده؟! ایشان جواب خیلی زیبای داده، من از این جوابش خیلی لذّت میبرم گفت اولاً اینکه او امام است، در پسر عموی من صلاحیت دیده در من صلاحیت ندیده است.
« اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسَالَتَهُ»
خداوند آگاهتر است که رسالت خويش را کجا قرار دهد!
سوره انعام (6): آیه 124
ثانیاً من مردم مناظره هستم، وقتی با مخالفین بحث میکنم اگر اینها منکر امام زمان باشند من دست آقا امام زمان را میگیرم نشان میدهم میگویم شما که منکر هستید این امام زمان و حضرت مهدی است دیگر چه میگویید؟ ولی پسر عموی من، طوری است که در بحث و غیره اگر چنانچه حضرت مهدی زیر عبایش هم باشد قطعه قطعه کنند جای امام زمان را به کسی نشان نمیدهد خیلی جالب بود!
در هر صورت...
در بعضی از موارد کسانی روحیهای بحث و مناظره دارند، دیگر حرمتهای محرمانه و غیر محرمانه را ندارند؛ چون اینها میآیند خیلی پروگری میکنند یک ماهواره که در سراسر جهان پخش میشود مردم تصور میکنند که بله نزدیک به 25 درصد مردم «ایران» سنی هستند و حق سنیها در ایران ضایع میشود، ماهوارههای ضد انقلاب هم این را بهانه قرار میدهند که آقایان اساتید حوزههای اهلسنت میگویند ما 25 درصد سنی داریم!
ما هم آنجا گفتیم مجموع آماری که در «ایران» دادهاند 7 میلیون اهلسنت داریم، از 70 میلیون نفر 7 میلیون نفرشان سنی است؛ یعنی 10 درصد! و من هم آمار دادم «شافعی» چقدر است، «مالکی» چقدر است، «حنفی» چقدر است و حتی گفتم که چند تا حوزه علمیه «شافعی»ها دارند، چند تا حوزه علمیه کل اهلسنت دارند، چند تا طلبه دارند! تمام را یکی، یکی آمار دادم دیگر کسی جرأت اینکه تشکیک کند ندارد.
در هر صورت ...
«شافعی»ها تقریباً با همه انحرافاتی که دارند از «حنفی»ها و «حنبلی»ها به شیعه نزدیکتر هستند، دورترین مذهب هم به شیعه «حنفی»ها هستند، باز «حنبلی»ها، «مالکی»ها با شیعه به اندازه «احناف» دور نیستند، اگر دوستان پیگیری کنند ما هفت - هشت جلسه در «شبکه سلام» بحث رؤسای «مذاهب اربعه» را مطرح کردیم.
دو جلسه درباره «ابو حنیفه» صحبت کردیم هر چه دار و ندار داشتند بیرون ریختیم. حتی «ابو حنیفه» نسبت به «ابوبکر» فحش میداد به «عمر» جسارت میکرد، نسبت به نبی مکرم، جسورانه حرف میزد تمام اینها را از منابع معتبرشان بیرون ریختیم. حتی خیلی از جوانهای اهلسنت زنگ میزدند و میگفتند ما این اطلاعاتی را که فلانی درباره «ابو حنیفه» داد، ما خودمان که «حنفی» مذهب هستیم تا به حال اینها به گوشمان نخورده بود و تشکر میکردند.
شاید 90 درصد خود اهلسنت اظهار خوشحالی میکردند، 10 درصد هم دیگر مشخص است که از این قضیه ناراحت هستند.
دو جلسه هم در رابطه با «مالک» صحبت کردیم، جلسه بعد بحثمان در رابطه با «شافعی» است. اگر بتوانیم در یک جلسه جمع کنیم خیلی خوب است وقتی بحث طول میکشد هم خود گوینده خسته میشود و هم مستمع خسته میشود!
در هر صورت...
ایشان میگوید «شافعی» نظرش بر این است که سجده بر گوشهای عمامه جایز نیست.
«لما روي عن خباب»
«خباب» از صحابی پیغمبر است
«قال شكونا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حر الرمضاء»
به پیغمبر اکرم، از شدت گرمای زمین گلایه و شکوه کردیم، «رمضاء» با صاد ضاد است، زمینی که از شدت گرما، پا را میسوزاند از آن تعبیر به «رمضاء» میکنند.
«فلم يُشْكِنا»
پیغمبر به شکایت ما توجه نکرد.
صحيح مسلم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج 1، ص 433، ح 619
بعد میگوید:
«ولنا»
یعنی همان روشی که فقهای ما میآورند، مثلاً «صاحب جواهر» آرای فقهاء را میآورد بعد نظر خودش را مطرح میکند، یا مثلاً «شیخ انصاری» در «مکاسب» اقوال را میآورد بعد میگوید «ولنا» دلیل ما چیست؟
آقای «ابن قدامه» معتقد است بر هر لباس چه پیراهن باشد، چه عمامه باشد یا عرقچین باشد جایز است میگوید دلیل ما چیست؟
«ما روى أنس»
«انس» نقل کرده که:
« كنا نصلي مع النبي صلى الله عليه وسلم»
عزیزان دقت کنند عبارتهای را که ما میخوانیم بعد باید دانه، دانه عبارتها را نقض کنیم حتی بر مبنای اهلسنت! افتخار ما این است اضافه بر اینکه برای مبانی فقهیمان، پشتوانه روایات معصومین را داریم چه اینها بگویند یا نگویند، آنچه که طبق «حدیث ثقلین» حجت است قول ائمه (علیهم السلام) است؛ ولی ما این افتخار را هم داریم که میآییم از منابع خود اهلسنت روایاتی که نقل کردهاند مبانی فقهیشان را هم زیر سوال میبریم.
یعنی حتی ما در فقه بین المذاهب هم یک سر و گردن از اهلسنت و از فقهایشان بالاتر هستیم.
«ولنا ما روى أنس قال كنا نصلي مع النبي صلى الله عليه وسلم فيضع أحدنا طرف الثوب من شدة الحر في مكان السجود»
میگوید ما با پیغمبر که نماز میخواندیم بعضی از «صحابه» گوشهای از لباسشان را در جای سجده قرار میدادند، که هم دستشان روی آن باشد و هم پیشانیشان روی آن باشد.
«رواه البخاري ومسلم»
این را هم «مسلم» و هم «بخاری» دارد.
این را به خاطر داشته باشید که ما باید در مورد این روایت نقضی از خودشان بیاوریم.
«وعن ثابت بن الصامت أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صَلَّى في بني عبد الأشهل وعليه كساء ملتفّ به يضع يديه عليه يقيه برد الحصى»
ما دیدیم پیغمبر اکرم در قبیله «بنی عبدالاشهل» نماز میخواند دستشان را به خاطر شدت سرما بر گوشه عبا میگذاشت.
البته من اشارهای داشته باشم روایت اول که میگوید:
«كنا نُصَلِّي مع النبي صلى الله عليه وسلم فَيَضَعُ أَحَدُنَا طَرَفَ الثَّوْبِ من شِدَّةِ الْحَرِّ في مَكَانِ السُّجُودِ»
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا ج 1، ص 151، باب السجود.
آنجا دو تا اشکال است:
یک: اینکه قول صحابه است قول «صحابه» برای ما هیچ ارزشی ندارد، آنچه که ارزش دارد قول نبی مکرم است و قضیه «خبّاب» که در «صحیح مسلم» است که میگوید از شدت گرما به پیغمبر شکایت کردیم
«فلم يُشْكِنا»
اینجا قول «صحابه» مخالف با قول پیغمبر است؛ وقتی قول «صحابه»، مخالف با قول پیغمبر شد «نضربه علی الجدار» این یک!
دو: شاید «صحابه» نمیدانستند که سجده بر روی لباس اشکال دارد و بعد رفتند مانند قضیهی «خباب» را از پیغمبر سوال کردند فرمود اشکال دارد.
سه: این روایت میگوید:
«في مَكَانِ السُّجُودِ»
« مکان السجود» اعم از جبهة، ید و رجل به قرینه روایت دوم از پیغمبر اکرم است، روایت دوم میگوید پیغمبر دستشان را روی عبایشان میگذاشت و سجده میکرد. دست روی عبا گذاشتن پا روی عبا گذاشتن زانو روی عبا گذاشتن هیچ اشکالی ندارد.
آنچه که اختلافی و مشکل آفرین است جبهة روی عبا گذاشتن مطرح است و اینها هیچ منافاتی هم با روایات شیعه، روایات ائمه (علیهم السلام) که:
« وَضْعِ الْجَبْهَةِ عَلَى الْأَرْض»، باید در سجده باشد «و وضع الجبهة علی الالبسة وعلی المأکولات» اشکال دارد هیچ منافاتی هم ندارد.
ولذا دارد که: «يضع يديه» پیامبر اکرم «عليه»، یک عبای روی دوش پیامبر بود وقتی میخواست سجده کند دستشان را روی گوشهای عبا میگذاشت نه پیشانی را!
«يقيه برد الحصى»
این هوا چطوری بود که از شدت سرما، حضرت نمیتوانست روی ریگها سجده کند، ریگ اینطوری است که در زمستان از شدت سرما نمیشود روی آن دست گذاشت و در تابستان از شدت گرما!
«وفي رواية فرأيته واضعا يديه على قرنه إذا سجد»
حضرت دستشان را بر گوشه لباسشان میگذاشتند و سجده میکردند.
اینجا «قرن» به معنای گوشه عبا باشد، یا گوشهای از لباسشان که به زمین میافتاد حضرت سجده میکردند.
«وروي عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه سجد على كور العمامة وهو ضعيف
روایتی که دارد پیغمبر بر گوشه عمامهاش سجده میکرد این روایت ضعیف است.
این عبارت «ابن قدامه» را به خاطر داشته باشید بعداً با آن کار داریم!
پس تا الان ثبت ولایت علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه) بر اینکه اینها یک روایت هم مبنی بر جواز «وضع الجبهه علی الالبسة» تا به حال نداشتند!
«وقال الحسن كان القوم يسجدون على العمامة والقلنسوة ويده في كمه ولأنه عضو من أعضاء السجود فجاز السجود على حائله كالقدمين »
«حسن بصری» گفته مردم بر عمامه، عرقچین و... سجده میکردند و دستشان در آستینشان بوده است و... این هیچ دلیلی برای ما نیست!
«کان القوم یسجدون»
آنکه برای ما شریعت است قول و فعل پیغمبر است نه قول قوم! حالا این قوم چه است ما نمیفهمیم!
بعد ایشان در رابطه با حدیث «خباب» که داشت:
«شكونا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حر الرمضاء فلم يُشْكِنا »
توجیه را ببینید این توجیه از یک ادیبی مثل «ابن قدامه» خیلی عجیب است!
میگوید:
«فأما حديث خباب»
اما حدیث «خباب» که گفت:
«شكونا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حر الرمضاء ... فالظاهر أنهم طلبوا منه تأخیر الصلاة»!
این دیگر توجیه است، اگر جسارت نشود باید بگویم این توجیه احمقانه است! میگوید مردم گفتند یا رسول الله هوا گرم است ما نمیتوانیم روی این ریگهای سوزان سجده کنیم اجازه بده ما نمازمان را به تأخیر بیاندازیم، مثلاً به جای اینکه ساعت 12 ظهر نماز بخوانیم نیم ساعت به غروب نماز بخوانیم. این اصلاً با روح روایت منافات دارد!
متن میگوید:
«شكونا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حر الرمضاء»
از شدت گرمای ریگهای که پا را میسوزاند خدمت حضرت شکایت کردیم.
گفتیم یا رسول الله پاهایمان میسوزد، عرف از این چه میفهمد؟ آیا این را میفهمد یعنی شما اجازه بدهید ما نمازمان را تأخیر بیاندازیم؟ و حال آنکه حضرات قائل به جواز تأخیر نماز نیستند.
یعنی مناسبت حکم و موضوع این است که ما شکایت کردیم که یا رسول الله اجازه بدهید ما چیزی روی زمین پهن کنیم تا از شدت گرما، ما را نگه دارد.
دهها روایت دیگر هم قرینه این حرف است، که پیغمبر اکرم در شدت گرما فقط دستشان را روی عبا میگذاشتند، این قرینه است بر اینکه شدت «رمضاء»، گرمای زمین به خاطر اینکه یک حفاظی داشته باشد.
میگوید:
«فالظاهر أنهم طلبوا منه تأخیر الصلاة أو تسقيف المسجد»
میخواستند بگویند یا رسول الله اجازه بده ما سقفی روی این مسجد بزنیم تا از گرمای سوزان در امان باشیم.
این نیاز نبود از پیغمبر اجازه بگیرند مردم آن زمان نان برای شکمشان نداشتند، برای «اصحاب صفه» آنجا نه کاری بود و نه کارخانهای بود و نه تشکیلاتی! آن وقت مردم بیایند سقف برای مسجد بسازند! اگر این شکلی بود نیازی نبود که بگویند:
«شكونا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حر الرمضاء»
اگر پیشنهاد به پیغمبر اکرم اینطوری است که یا رسول الله ما سقفی برای مسجد بزنیم این دیگر «رمضاء» ندارد، اگر «رمضاء» را سقف مسجد نگه میدارد در زمستان از سرما نگه میدارد.
«أو نحو ذلك مما يزيل عنهم ضرر الرمضاء في جباههم وأكفهم»
این که آمدند به پیغمبر اکرم گلایه کردند به خاطر این قضیه بوده است!
« وأما الرخصة في السجود على كور العمامة فالظاهر أنهم لم يطلبوه»
اما اینکه از پیغمبر اجازه بگیرند که بر پیچش عمامه سجده کنند ظاهراً همچنین چیزی از پیغمبر نخواستند.
«لأن ذلك إنما طلبه الفقراء ولم يكن لهم عمائم ولا أكمام طوال يتقون بها الرمضاء»
خوب دقت کنید ببینید تعصب چه کار میکند! میگوید اینهای که پیش پیغمبر آمدند و از شدت گرما گلایه کردند اینها فقراء بودند و خدمت پیغمبر گلایه کردند که شدت گرما ما را اذیت میکند.
این فقرائی که پیش پیغمبر آمدند و از شدت گرما شکایت کردند اینها که عمامه نداشتند فقیر بودند که عمامه به سرشان بگذارند بر کور عمامه سجده کنند یا آستین بلند داشته باشند و بر آستینشان بخواهند سجده کنند همچنین چیزی نبوده است!
ببینید تعصب تأثیر در نحوه زیر سوال بردن حدیث پیغمبر دارد؛ یعنی این فقراء که پیراهن به تنشان میکردند به خاطر که فقیر بودند آستینهایشان پنچ سانت کوتاهتر از آستین اغنیاء بوده؛ چون اغنیاء پول داشتند آستینشان پنچ سانت بلندتر بود؛ ولی فقراء آستینشان کوتاهتر بود نمیتوانستند به آستینشان سجده بکنند.
فقراء هم عمامه که میگذاشتند عمامهشان کوچک بوده، آنقدر عمامهای نبود که بردارند بر پیچش عمامه سجده کنند.
اگر جسارت نشود باید بگوییم نهایت حماقت است، این اجتهاد نیست تحمیل عقیده باطل بر روایت پیغمبر است!!
«لأن ذلك إنما طلبه الفقراء»
آقای «ابن قدامه»، «طلبه الفقراء» را از کجای روایت در آوردی؟ فقیه باید یک قرینهای برای حرف خودش داشته باشد!
در حالیکه دارد:
«شكونا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حر الرمضاء»
«شکونا» متکلم مع الغیر است یعنی ما «صحابه» شکایت کردیم. «نحن الفقراء شکونا إلی رسول الله» که نگفت.
«ولم يكن لهم عمائم ولا أكمام طوال يتقون بها الرمضاء»
فقراء عمامه نداشتند، به قدری فقیر بودند که دو متر پارچهای که به سرشان بپیچند نداشتند.
«ولا أكمام طوال»
فقراء آستینهای طولانی هم نداشتند.
«فكيف يطلبون منه الرخصة فيها»
وقتی فقراء عمامه نداشتند، آستینشان هم بلند نبود چطوری از پیغمبر میخواستند سوال کنند بر اینکه ما به تحت الحنک عمامهمان یا آستینمان سجده کنیم؟
«ولو احتمل ذلك لكنه لا يتعين»
اگر احتمال هم بدهیم که اینها از پیغمبر اجازه سجده بر گوشه عمامه یا آستین را خواسته بودند ما همچنین کاری نمیتوانیم انجام دهیم گرچه احتمال هم برود ما برای این احتمال ارزش قائل نیستیم.
این خلاصه حرف آقای «ابن قدامه مقدسی» است.
ایشان در آخرش هم میگوید:
« وكان ابن عمر يكره السجود على كور العمامة »
«عبدالله عمر» هم سجده بر گوشه عمامه را مکروه میدانست.
پس مشخص است بر اینکه «عبدالله ابن عمر» از فقراء نیست، الحمد لله، ماشاء الله به برکت بعضی از قضایا جزو ثروتمندها بوده و همواره پول آقای «عثمان» و «معاویه» و حتی در زمان «یزید» ایشان از مدافعین سرسخت «یزید ابن معاویه» بود.
وقتی قضیه «حرّه» پیش آمد همه «صحابه» در برابر یزید قیام کردند تنها کسی که بر حرمت قیام فتوا داد جناب آقای «عبدالله عمر» بوده است.
«عبدالله ابن عمر» گفت آی مردم من از پیغمبر اکرم شنیدم فرمود کسی که با حاکم و خلیفه عهد و پیمان ببندد، اگر عهدش را بشکند فردای قیامت چوب در آستینش میکنند، ما با «یزید» عهد و پیمان بستیم، کسی حق ندارد عهد و پیمانش را بشکند!
نسبت به آقای «عبدالله ابن عمر» کسی نمیتواند بگوید که ایشان «کان من الفقراء» ولکن «ابن قدامه» میگوید:
« وكان ابن عمر يكره السجود على كور العمامة »!
در مورد عبادة ابن صامت که از شخصیتهای برجسته اهلسنت است هم میگوید:
«وكان عبادة بن الصامت يحسر عمامته إذا قام إلى الصلاة»
وقتی میخواست برای نماز بایستد عمامهاش را بر میداشت.
«وقال النخعي»
«ابراهیم نخعی» باز از فقهای بنام اهلسنت است
میگوید:
«أسجد على جبيني أحب إلي»
اگر من سجده بر روی پیشانیام بکنم برای من گواراتر است.
المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني ، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسي أبو محمد الوفاة: 620، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1405 ، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 305
کل این مباحث را آقایان میتوانند علاوه بر کتاب «مغنی ابن قدامه» در این منابع هم ببیند: کتاب «المدونة الکبری»، «مالک» ج 1، ص 74 و همچنین «ابوبکر کاشانی» از فقهای «احناف» کتابی به نام «بدایع الصنایع» دارد در ج 1، ص 210.
ان شاء الله در جلسه آینده ما یک تلخیصی از این دو کتاب میآوریم بعد به «السنة السجود فی عصر الرسول» وارد میشویم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته