2024 May 15 - چهار شنبه 26 ارديبهشت 1403
نامه دفتر نشر آثار دكتر عصام العماد به مولوي عبدالحميد
کد مطلب: ٤٨٣٢ تاریخ انتشار: ١٩ آبان ١٣٨٦ تعداد بازدید: 6507
اخبار » عمومي
نامه دفتر نشر آثار دكتر عصام العماد به مولوي عبدالحميد

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب مولوي عبدالحميد؛
با عرض سلام و آرزوي توفيق الاهي.

چنان كه در رسانه ها منعكس گرديد، جنابعالي بعد از پخش مصاحبه جناب دكتر عصام العماد با شبكه سوم صدا و سيما در برنامه ماه عسل، نكاتي در بيانات نماز جمعه، مطرح نموديد كه نيازمند توضيحاتي براي روشن گرديدن جنابعالي و افكار عمومي داشت. با همين انگيزه دفتر نشر آثار دكتر عصام العماد تصميم گرفت تا بنا به وظيفه قرآني «تذكر» (فذكر إنّ الذكري تنفع المؤمنين) اين نامه را خدمت شما ارسال نمايد، باشد تا دقت و بررسي بيشتري در مواضعتان نسبت به برادران ديگر مذاهب به عمل آورده تا خداي ناكرده موجبات بي اعتمادي به گفته هاي جنابعالي در شنوندگان فراهم نگردد.
1.
جنابعالي در خطبه هاي نماز جمعه فرموده بوديد: «شبكه سوم سيما با فردي مصاحبه اي انجام داده است كه ادعا كرده قبلا سني بوده و در حال حاضر شيعه شده است... اين شخص هيچ گاه سني نبوده بلكه من شنيده ام اين فرد از برادران تشيع يمني بوده است. پخش اين گونه برنامه هاي ساختگي و جعلي از سوي برخي فيلمسازان كه افراد شايسته اي نيستند، در كنال هاي مملكتي كه در اين سال از سوي رهبر انقلاب به عنوان سال اتحاد و انسجام اسلامي عنوان شده است و مجمع تقريب مذاهب به هدف وحدت و انسجام فرق اسلامي در آن قرار دارد، بسيار ناپسند و نابجاست».
متاسفانه جنابعالي با اكتفا به شنيده هاي خود و بدون انجام تحقيق لازم درباره زندگي و فعاليتهاي جناب دكتر عصام العماد چنين موضعي را درباره ايشان اتخاذ كرديد كه لازم است به شكل گذرا به زندگي نامه ايشان اشاره گردد:
جناب دكتر عصام فرزند علامه علي يحيي العماد در سال 1968 ميلادي در استان «إب»، روستاي «الصبار»به دنيا آمد. روستاي الصبار به پايتخت وهابيت در استان إب مشهور مي باشد. ساكنان اين استان از عقايد وهابيت تاثير پذيرفته اند. خانواده ايشان خانواده اي است كه تكثر مذهبي را پذيرفته است و تفاوت مذهبي در اعضاي خانواده ايشان مشهود است. برخي افراد اين خانواده معتقد به مذهب «زيديه» صالحيه مي باشند، برخي ديگر وهابي و برخي هم به تشيع دوازده امامي معتقد شده اند. اين گروه از زيديه(يعني زيديه صالحيه) از شيفتگان خليفه اول و دوم وسوم هستند و حتي فتوا به تكفير و قتل منتقدان خلفاي سه گانه بعد از پيامبر مي دهند. جنگهاي مذهبي دو فرقه زيديه جاروديه و زيديه صالحيه به همين جهت بوده است. شيخ طوسي در كتاب «عده الاصول» در بخش ارث، زيديه صالحيه را اساسا جزو اهل سنّت به حساب آورده است. از ابتداي ظهور وهابيت زيديه صالحيه تحت تاثير انديشه هاي شيخ محمد عبدالوهاب قرار گرفته است. از جمله مي توان از عالمان اين فرقه به شخصيت شيخ «محمد اسماعيل امير الصنعاني» اشاره كرد كه كتاب «التزيه» او در مدارس وهابيت عربستان تدريس شده و شعري در مدح محمد بن عبدالوهاب دارد. همچنين مي توان به يكي ديگر از شخصيتهاي فرقه صالحيه را به نام علامه «محمد بن علي الشوكاني» اشاره نمود. او معاصر شيخ محمد بن عبدالوهاب بوده و از بنيانگذاران وهابيت در يمن به شمار مي آيد. بعد از مرگ محمد بن عبدالوهاب نيز مرثيه اي درباره او سروده است. كتابهاي او نيز مانند «نيل الاوطار» در عربستان تدريس مي شود. در نتيجه ارتباط فرقه صالحيه با وهابيت به دوران محمد بن عبدالوهاب بازگشت دارد. به همين جهت گرايش به وهابيت در خانواده العماد از بيش از 200 سال گذشته به وجود آمده بود. عموي ايشان شيخ «عبدالرحمن العماد» يكي از بزرگترين عالمان سلفي و وهابي كشور يمن است.

شيخ عبدالرحمن العماد


دكتر عصام العماد تحت تربيت عموي خويش شيخ عبدالرحمن العماد رشد كرد و افكار سلفيت و وهابيت را برگزيد. به گفته جناب دكتر نخستين بار توسط شيخ عبدالرحمن با كتابهاي ابن تيميه به ويژه كتاب «منهاج السنه» آشنا گرديد. شخصيتهايي مانند «دكتر عادل احمد العماد» (پسر عموي دكتر عصام) يكي از وهابيان معروف خانواده عماد است كه چندي پيش نامه اي در مخالفت با دكتر عصام نگاشته و در اين نامه از شيخ عثمان الخميس حمايت كرده است. همچنين دكتر «بشري العماد» و دكتر«هدي العماد» دو نفر از خواهران وهابي مسلك جناب دكتر عصام هستند كه در دانشكده هاي وهابي يمن تدريس دارند. چند ماه گذشته رسانه هاي وهابي يمن با پدر دكتر عصام مصاحبه اي را ترتيب داده بودند و به شكل گسترده اين مصاحبه را نشر دادند. در اين مصاحبه پدر ايشان از تحول فكري ايشان و فعاليتهايشان بعد از انتقال به مذهب شيعه دوازده امامي اظهار برائت كرده بود.


به علت تاثير وهابيت در خانواده العماد در طول چند سال شيعه شدن دكتر عصام، تنها پنچ نفر از اعضاي خانواده العماد شيعه شده اند كه عبارتند از: برادرشان «حسن العماد» كه هم اكنون در شهر قم مشغول به تحصيلات ديني مي باشد. همچنين سه تن از خواهران ديگر ايشان نيز از وهابيت به مذهب شيعه دوازده امامي تحول فكري پيدا كرده اند. خواهر زاده ايشان نيز به نام «محمد طه الذاري» يكي از شيعيان دوازده امامي و جزو طلاب حوزه علميه قم مي باشد.
خانواده ايشان يكي از خانواده هاي ريشه دار يمني و مشهور از نظر سياسي و ديني مي باشند و تحقيق و بررسي صحت و سقم مطالب مطرح شده درباره ايشان به آساني امكان پذير است.
قابل توضيح اين كه يمن هم مرز عربستان و در جنوب اين كشور قرار دارد و همين عامل باعث شده كه سالهاي سال اين كشور به مكاني براي تردد و اقامت مبلغان و عالمان وهابي تبديل گردد. به علت همين فعاليتهاي تبشيري، تركيب اعتقادي اين كشور(كه شامل شيعيان زيديه صالحيه و اهل سنّت شافعي بوده) تحت تاثير فعاليتهاي تبشيري وهابيت دگرگون شده است. به همين جهت جاي تعجب نيست در خانواده اي زيدي صالحي يا شافعي تفكرات وهابيت مشاهده گردد.

اساتيد وهابي دكتر عصام در يمن:
ايشان تحصيلات ديني خود را نزد عالمان وهابي يمن ادامه داد. در زير به مهمترين اساتيد شناخته شده وهابي ايشان اشاره مي كنيم:
1. شيخ «محمد اسماعيل العمراني» كه رهبر علمي وهابيت در يمن به شمار مي رود. اخيرا نيز در صحه گذاري به فشارها و قتل عامهايي كه حكومت يمن در حق شيعيان اين كشور به عمل آورده، فتوايي در وجوب كشتار شيعيان صادر نموده است كه جناب دكتر عصام با حفظ رابطه شاگرد و استادي نامه اي در رد اين فتوا نگاشته و از شيخ العمراني جهت صدور اين فتوا گله نموده است.
2. قاضي «احمد سلامه» يكي از مفتيان بزرگ وهابيت در يمن.
3. شيخ «عبدالرزاق الشاحذي» يكي ديگر از عالمان بزرگ وهابي يمن كه از دنيا رفته است.
4. شركت در جلسات عمومي شيخ «مقبل الوادعي». شيخ الوادعي يكي از وهابيان سرسخت در دشمني با شيعه بود كه كتاب «الحاد الخميني في ارض الحرمين» را نگاشته است.
بعد از استفاده علمي از عالمان وهابي يمن براي ادامه تحصيل به عربستان سفر نموده و در شهر رياض پايتخت عربستان در دانشگاه «امام محمد سعود» در دانشكده اصول الدين بخش علوم حديث به تحصيل مشغول مي شود.
مدت اندكي نيز در درسهاي شيخ «بن باز» مفتي سابق عربستان كه دروسي را در اصول دين تدريس مي كرد، شركت نموده است.
ايشان در شهر رياض در منطقه «الدرعيه» (پايتخت سابق شيخ محمد بن عبدالوهاب) سكونت داشته است.

فعاليتهاي ديني و مذهبي دكتر عصام قبل از تشيع:
1. امامت جمعه و جماعت: ايشان نزديك به چهار سال در يمن در مساجد «باب القاع»، «الاسطي»، «هايل سعيد» و «الدعوه» نماز جمعه و جماعت اقامه كرده و در مسجد الدعوه كتاب «فقه السنه» نوشته شيخ «سيد سابق» را تدريس مي كرده است.
2. تحت تاثير انديشه هاي ابن تيميه كتاب «الصله بين الاثني عشريه و فرق الغلاه» را نوشت كه اين كتاب داراي دو بخش بوده: بخش نخست درباره مطاعن حضرت علي(ع) و بخش دوم عليه شيعيان نگاشته شده است. خوشبختانه قبل از انتشار كتاب ايشان به مذهب شيعه دوازده امامي گرويدند و اين كتاب منتشر نگرديد ولي نسخه خطي اين كتاب هم اكنون موجود است.

2. جناب مولوي عبدالحميد، در بخش ديگري از سخنانتان آمده بود: «اين فرد ادعا كرده كه قبلا نسبت به حضرت علي كينه و بغض و عداوت داشته و در حال حاضر خود را بالاي مناره اي مرتفع و ديگران را در زير مي بيند».
ما به پيوست نامه نسخه الكتروني(نسخه منتشر شده كتاب در بازار ناياب است و در دست چاپ مجدد مي باشد) كتاب (المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهابيين) و همچنين كتاب (الوهابيه نقد من الداخل) را خدمت جنابعالي عرضه مي كنيم تا از نزديك با انديشه ها و نوع نگاه اين استاد آشنا شويد. ايشان نه تنها از موضع تكبر و خود پسندي به ديگر مذاهب نگاه نمي كنند بلكه يكي از عالمان معتقد به وحدت مذاهب اسلامي مي باشند. ايشان نخستين شخصيت علمي هستند كه ايده همبستگي و وحدت اسلامي ميان وهابيت و شيعه دوازده امامي را در كتاب خود بر مبنايي عالمانه و نگاهي تاريخي و تحليلي جامعه شناختي مطرح كرده اند و معتقدند بايد با روشنگري وهابيت را از خلط تاريخي ميان شيعه دوازده امامي و فرقه هاي غالي نجات داد. ايشان معتقد است فتواهاي تكفيري وهابيت نسبت به شيعه دوازده امامي، به دليل خلط ميان منابع معرفتي، خواستگاه، نمادها و شخصيتهاي شيعه دوازده امامي و فرق غالي پديد آمده است. بر همين مبنا هم بر جلد كتاب خود، در زير عنوان اصلي نوشته (محاوله للتقريب بين الوهابيه و الاثني عشريه)؛(تلاشي براي نزديك نمودن وهابيت و شيعه دوازده امامي)
به بيان ديگر ايشان معتقدند حقيقت ميراث انديشه شيعي در محاقي از خلط با تفكر غلات، براي بسياري از وهابيان پنهان شده است و همين سوء تفاهم تاريخي موجب ايجاد گسلهاي خونين ميان دو گرايش وهابيت و شيعه دوازده امامي گرديده است. ايشان به جد معتقد به تعميم فعاليتهاي تقريبي از شيعه و اهل سنت به وهابيت و تشيع است. علاوه بر اين جناب دكتر عصام معتقدند جدايي و تفرقه وهابيت تنها با شيعيان نيست بلكه وهابيت از تمامي گروهها و مذاهب اهل سنّت نيز فاصله گرفته و آنان را نيز تكفير مي نمايد و راه حلهايي براي ايجاد همبستگي ميان اهل سنّت و وهابيت نيز ارايه داده است. در كتاب «نقد شيخ محمد بن عبدالوهاب از درون» به بيان فهرستي از 83 كتاب نوشته وهابيان پرداخته كه با تعبيرات زننده اي از اهل قبله در ديگر مذاهب اسلامي ياد كرده اند كه همگي بيانگر ضرورت ايجاد اصلاحات، روشنگري و تحولي حساب شده در انديشه وهابيت نسبت به ديگر مسلمانان است.

دكتر عصام و جنبشهاي اسلامي معاصر
جناب دكتر عصام نه تنها نگاه منفي به ديگر مذاهب اسلامي ندارد بلكه يكي از كارشناسان آشنا با جنبشهاي اسلامي معاصر و علاقمندان به شخصيتهاي پيشرو در جنبشها از تمامي مذاهب است.
دكتر عصام شيفته انديشه ها و نگاشته هاي سيد قطب است. بارها در نوشته ها، سخنراني ها و مناظراتشان از ايشان به عنوان «شهيد قرآن» نام برده و در كتاب «نقد شيخ محمد بن عبدالوهاب از درون» به تفصيل نشان داده كه چگونه انديشه هاي سيد قطب باعث شده ايشان و تعداد زيادي از انديشمندان وهابي از توحيد محمد بن عبدالوهاب به توحيد قرآني تغيير نظر بدهند، و در اين زمينه به ديدگاههاي متفكراني مانند «المسعري»، «سيد قطب»، «سعيد حوي»، «سعيد بن مسفر» و ... اشاره مي كند. ايشان بيان كرده ديدگاه هاي عدالت خواهانه سيد قطب چگونه تحليل سنّتي حاكم بر انديشه وهابيت از تاريخ و فتنه هاي صدر اسلام را پشت سرگذاشته است و ....
جناب دكتر عصام يكي از شيفتگان انديشه ها و نگاشته هاي علامه محمد غزالي مصري(معاصر) است و بارها ديدگاههاي معتدل اين انديشمند معاصر را مطرح نموده و بيان مي نمايد چگونه اين انديشمند با تفكرات وهابيت مقابله علمي و منطقي نموده و از وهابيت به (العقل الصحراوي)(انديشه باديه نشين) تعبير نموده است.
جناب دكتر عصام العماد با حركتهاي سياسي جهان اسلام آشنا است و به دقت تحولات بيداري اسلامي را دنبال مي نمايد. به شكل نمونه مي توان به سخنراني ايشان در همايش «استراتژي تشيع در مقابله با تفرقه مذهبي» با عنوان «شيوه هاي وحدت گرا در ميان اخوان المسلمين» اشاره كرد كه در اين سخنراني به تفصيل به بيان ديدگاههاي اخوان المسلمين در مبارزه با تكفير شيعيان و كتابها و مقالات اين گروه پرداخته است.
در حقيقت دكتر عصام العماد نمونه اي از جوانان روشنفكري است كه بر مبناي امواج بيداري اسلامي در جهان اسلام از تفكر وهابيت سنّتي فاصله گرفتند و در گام بعد با پژوهش و تحقيق به تفكر اسلام انقلابي در خواستگاه شيعي آن را گزينش كرده اند.
قابل ذكر است مستند مطالب پيش گفته به زودي در سايت شخصي جناب دكتر عصام به نشاني www.esam-al-emad.comنمايش داده خواهد شد.

تحول مذهبي و انسجام اسلامي
معتقديم وجود تفاوتهاي مذهبي در جهان اسلام حقيقتي انكار ناپذير است كه نمي توان از آن چشم پوشيد. مهم رسيدن به سطحي از بلوغ فكري و رشد فرهنگي است كه باعث شود، همزيستي مسالمت آميز را با مسلمانان اهل قبله از تمامي مذاهب و گرايشها، به عنوان وظيفه اي انساني و اسلامي بپذيريم. مسلمانان در تمامي جهان اعم از شيعه و اهل سنت در ايران و عربستان و ... حقوق شهروندي يكديگر را رعايت كنند، تكيه بر مشتركات و تعاون در بر و تقوا الگوي تعامل مذاهب با هم گردد، تلاش براي كنار گذشتن توهمات و نگاههاي منفي به يكديگر جاي خود را به تعصبات كور و بي حاصل دهد و همگي آرمان مقابله با دشمن مشترك يعني صهيونيسم و استكبار جهاني را واجبي همانند نماز روزه و حج و بلكه مهمتر از عبادات فردي بدانيم و به گونه اي به آن عمل كنيم كه در برابر خداي متعال توان پاسخگويي داشته باشيم.
به ديدگاه ما تلاش براي شناخت حقيقت در اختلافهاي مذهبي در سطح علمي(و نه فتنه انگيزي عملي در سطح توده هاي جهان اسلام) نه تنها واجبي شرعي است كه حقي انساني مي باشد. حالت مطلوب اين است كه شيعيان و اهل سنّت همگي با پاكسازي كتابهاي اعتقادي از توهين، تكفير، تحقير و گمراه خواني ديگر مذاهب؛ عرصه هاي معرفتي را از حب و بغضهاي منفي خالي نموده تا فضايي سالم و آزاد براي گزينش ديدگاه برتر براي محققان فراهم آيد. به اعتقاد ما التزام عملي به فرهنگ قرآني گفتگو و تفاهم امري ممكن بلكه ضروري است: فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه؛ پس بشارت ده به بندگانم آنان كه سخن را مي شنوند و از بهترينش پيروي مي نمايند.
به همين جهت معتقديم چنان كه اسلام اكراه را در حوزه اصل دين برداشته، هيچ قدرت سياسي، مذهبي يا فكري توان تحميل تفكر مذهبي خود را به فضاي فكري جوامع اسلامي ندارد. وظيفه عالمان ديني عرضه ديدگاهها و اجتهادات اعتقادي خود به نسل جوان و انديشمند و تشويق آنان به بررسي، مقايسه، نقد و گزينش ديدگاه برتر مي باشد و همگي در برابر اين قانون انساني و اسلامي مساوي هستيم و شيعه و اهل سنت در اين زمينه تفاوتي ندارند.
به نظر مي رسد اساسي ترين عامل حساسيت زا نسبت به تحولات مذهبي وجود تفكرات تكفيري و نفوذ آن در عوام و برخي خواص مذاهب اسلامي است. همين عامل باعث شده، عده اي تحول مذهبي را به «ارتداد» و خروج از دين تفسير كنند. در حالي كه بنا به مباني صحيح فقه اسلامي هر كس گواهي به «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» دهد مسلمان است و جان و مال و ناموسش در حفاظت اسلام مي باشد. بنابراين بايد در مواجهه با تحول مذهبي، با «تخطئه و تصويب» برخورد نمود نه «تكفير» و حكم به ارتداد. به اعتقاد ما اگر نقد علمي ريشه داري از گرايشهاي تكفيري انجام گردد و مبارزه با تكفير اهل قبله به عنوان فرهنگي عمومي در جوامع اسلامي در ميان پيروان تمامي مذاهب ترويج گردد، ديگر با حساسيتهايي از اين دست نسبت به متحولان مذهبي مواجه نخواهيم بود. با اين ديدگاه تغيير دهندگان مذهب از محيط زندگي و جامعه خود طرد نخواهند شد و تحت فشارهاي فراوان قرار نخواهند گرفت. معتقديم متحولان مذهبي آزاد انديشاني ديني هستند كه براي رسيدن به كعبه مقصود، عاشقانه سرزنشهاي مغيلان را به جان خريده اند. به اعتقاد ما اين عزيزان فرصتي براي وحدت اسلامي هستند و كج سليقگي است اگر اين افراد را به عاملي براي تهديد انسجام اسلامي تبديل كنيم. البته اين عزيزان هم وظيفه دارند هر چه بيشتر خود را به آداب و اخلاق اسلامي آراسته نموده، با تمام توان و به شكل عملي به آرمان وحدت اسلامي خدمت نمايند و نگاشته ها و گفته هايشان خالي از عوامل تشنج زا و تفرقه آفرين باشد. از سوي ديگر اين حق انساني هم بايد براي آنان محفوظ بماند تا بتوانند با رعايت آداب صحيح گفتگوي اسلامي تجربه فكري تحول خود را مطرح نمايند.
به ديدگاه ما امكان تكيه بر هويت مذهبي خود، تبيين تفاوتهاي خود و ديگر مذاهب، استدلال به برتري گزينه اعتقادي خود، نقد آراسته به ادب اسلامي از باورهاي ديگر مذاهب و .... وجود دارد بدون اينكه موجبات حساسيت و خروش ديگران را فراهم آورد. نمونه هاي زنده همزيستي مسالمت آميز ميان شعيه و اهل سنت در گذشته و حال گويايي امكان توسعه اين فرهنگ مي باشد.

شناخت اولويت هاي جهان اسلام و مساله هويت مذهبي
ما ضمن اين كه حق گزينش مذهبي را حقي مشروع، انساني و اسلامي مي دانيم، معتقديم نبايد تكيه بر هويت مذهبي بر جنبه اسلامي و ديني چيره گردد. به اعتقاد ما جهان اسلام در مرحله اي قرار دارد كه بايد همواره اولويت هاي فكري و فرهنگي خود را گوشزد نمايد تا مبادا با پيدا شدن جبهه هاي ساختگي و درجه چندم، نبرد حقيقي امت اسلامي تحريف گردد. به اعتقاد ما اولويت هاي جهاني امت اسلامي در دنياي معاصر عبارت است از:
بازسازي هويت ديني در سطح زندگي سياسي و اجتماعي معاصر؛
احياي همه جانبه تمدن اسلامي؛
تشكيل حكومتهاي ديني در كشورهاي اسلامي با هدف اجراي حقيقي دين اسلام؛
مبارزه با مظاهر عقب ماندگي جهان اسلام؛
تلاش براي رشد علمي و فن آوري كشورهاي اسلامي؛
تشكيل اتحاديه هاي اقتصادي، نظامي، سياسي و ... جهان اسلام براي تجميع و تمركز قدرت جهان اسلام؛
دفاع از كيان فكري جهان اسلام در برابر شبهات الحادي مدرن و هجمات تبشيري اديان ديگر؛
مبارزه با فرهنگ تفرقه و تكفير ميان مسلمانان و ترويج فرهنگ تفاهم و انسجام و همزيستي؛
....
نه مناظره و نه مباهله
در پي پخش اين مصاحبه مواضعي از جانب جنابعالي مطرح گرديد كه در مقابل جناب حجت الاسلام دكتر قزويني هم بيانيه اي صادر نموده جنابعالي را به مناظره طلبيدند. جنابعالي در مقابل، ايشان را به مباهله دعوت نموديد.
ما ضمن احترام به دو بزرگوار معتقديم كه نياز جامعه اسلامي امروز ما در بعد مذهبي، نه مناظره است و نه مباهله. هدف از مناظره اسكات خصم، غلبه فكري بر طرف مقابل و بي آبرو نمودن او در مقابل پيروان مي باشد. همچنين مباهله ميان دو دسته اي كه همديگر را دروغگو مي دانند و از خدا مي خواهند لعنت خود را بر دروغگو نازل كند. آيا واقعا فضاي فكري كنوني جهان اسلام از اين دست تقابلها كم دارد تا بخواهيم به آن بيافزاييم؟ معتقديم، نياز ما «تفاهم و گفتگو» است نه مناظره و مباهله. شيعه و سني خصم هم نيستند تا بخواهند يكديگر را بي آبرو و سياه رو كنند، شيعه و سني دروغگو نيستند تا نيازمند به لعن و نفرين همديگر باشند. اختلافات فكري شيعه و اهل سنّت قرنهاست كه توسط برخي سياستمداران فاسد مورد سوء استفاده قرار گرفته و براي به دست آوردن منافع سياسي از آن بهره برداري گرديده است. حال كه اراده ديني و سياسي نظام مقدس جمهوري اسلامي بر انسجام و تفاهم مذاهب اسلامي قرار گرفته بايد تلاش به گفتگوي برادرانه را جايگزين تقابلهاي منفي و ساختگي به ارث رسيده از دوران گذشته نماييم.
گذشته از اين، موضوع مورد اختلاف چنان روشن و بديهي است كه نيازي به مناظره و مباهله ندارد. حتي اگر جنابعالي به زندگي نامه اي كه درباره جناب دكتر عصام در اختيارتان قرار داده ايم اعتماد نداريد به آساني مي توانيد درباره شخصيت هايي و مكان هايي كه خدمتتان معرفي شد، تحقيق فرماييد تا حقيقت روشن شود. معتقديم درخواست مناظره و مباهله درباره چنين موضوعي نشان از غفلت از شناخت اولويتهاي كنوني جهان اسلام باشد.
البته لحن و ادبيات جناب آقاي قزويني به گونه اي بود بيانگر قصد ايشان در ايجاد تفاهم و گفتگو و حل نظري مباحث بوده است.

اهل سنّت و محبّت اهل بيت(عليهم السلام)
شايد تصوري در برخي عوام شيعه وجود داشته باشد كه اهل سنّت، اهل بيت پيامبر را دوست ندارند ولي در اين نگاه، نگاهي عوامانه است و خواص و فقهاي شيعه اين ديدگاه را ندارند و تلاش دارند براي توده ها تفاوت ميان اهل سنّت و نواصب را تشريح نمايند. در فقه شيعه به شكل روشن ميان اهل سنّت و نواصب تفاوت قايل شده است. اگر به مباحث طهارت و نجاسات در كتابهاي فقه شيعه مراجعه نماييد مشاهده مي فرماييد كه نواصب را به دليل دشمني قلبي با پيامبر و اهل بيت ايشان يا دشنام و ناسزا گفتن به آنان كافر و نجس شمرده اند و ازدواج با آنان حرام دانسته شده، نماز خواندن پشت سر آنان جايز نيست و نمي توان بعد از مرگ آنان را در قبرستان مسلمانان دفن نمود، در حالي كه همين فقها در باب ازدواج به صراحت بيان كرده اند كه ازدواج با اهل سنّت جايز است ولي ازدواج با نواصب حرام مي باشد. در فقه شيعه اقتدا به جمعه و جماعت اهل سنّت نه تنها جايز است كه رواياتي از اهل بيت گويايي ثوابهاي فراوان اين عمل مي باشد. در فقه شيعه بيان شده اگر شخصي از مذاهب اهل سنّت به تشيع تغيير مذهب دهد، نيازمند اعاده نماز و روزه و عبادت گذشته خود نيست. اساسا در فقه شيعه به اهل سنّت عنوان «مخالف»(به معناي مخالف با شيعه در مساله امامت) اطلاق گرديده در حالي كه از دشمنان اهل بيت عنوان «نواصب» ياد مي شود و احكام فقهي اين دو گروه با يكديگر قابل مقايسه نيست. اگر به مناظره 15 قسمتي جناب دكتر عصام العماد با جناب شيخ عثمان الخميس(شيخ سلفيت در كويت)[1] مراجعه نماييد مشاهده مي كنيد كه جناب دكتر عصام هم در متن مناظرات و هم در بخش تكميلي كه به قلم خود نگاشته است با بيان استدلالهاي فقهي متعدد ديدگاه شيعه را در اين زمينه تشريح نموده است.
ولي آنچه در برنامه ماه عسل شبكه 3 سيما و برنامه رهروان تلويزيون مشهد از زبان ايشان بيان گرديد و در ديگر سخنرانيها و نگاشته هاي ايشان مورد تاكيد است، حالتي از نصب و بغض پنهان نسبت به امير مومنان علي(عليه السلام) مي باشد كه پيروان ابن تيميه و تفكر وهابي بدان گرفتار مي باشند. ايشان بارها ميان اهل سنّت و وهابيت در اين مساله تفكيك قائل شده است. شكي نيست كه اهل سنت كتابهاي فراواني در مناقب و فضايل علي بن ابي طالب نگاشته اند و حسابشان در اين مساله از حساب كساني كه براي مقابله با تشيع، به انكار بسياري از فضايل از امير مومنان دچار شده اند، متفاوت است كرده اند، متفاوت و جداست. در برنامه ماه عسل به دو نكته به صراحت اشاره شده بود:
اولا: اين كه فضايل اهل بيت(عليهم السلام) از مرحله ثنا و مدح به عمل نرسيده است و فضايل اهل بيت باعث نشده اهل سنّت آنگونه كه بايد و شايد از ميراث فكري و فقهي اهل بيت بهره مند شوند. اين مساله همان تفاوت شيعه و اهل سنّت در اعتقاد به امامت عده اي برگزيده از اهل بيت پيامبر(ص) مي باشد.
دوم: نوع برخورد ابن تيميه با مسايل صدر اسلام در رابطه با حضرت علي(عليه السلام) و همچنين برخورد خاص او در انكار فضايل صحيح السند روايت شده در كتابهاي اهل سنت بوده كه باعث پديد آمدن فرهنگ خاصي در ميان پيروان او نسبت به امير مومنان علي شده است. هر چند ابن تيميه در كتابهاي خود شكر خدا را به جا مي آورد كه او را از ناصبيان قرار نداده، ولي در نوشته هايش به ويژه كتاب منهاج السنه بارها در حق امير مومنان جفا و بي وفايي نموده است و همين فرهنگ به پيروان او تعميم يافته است.
براي اثبات اين مدعا كافي است به سخنان بزرگان اهل سنّت درباره او نگاهي گذرا داشته باشيم:
1. «شيخ ناصر الدين الالباني» حديث شناس بزرگ وهابي معاصر و نويسنده كتابهاي «سلسله الاحاديث الصحيحه» و «سلسله الاحاديث الضعيفه» كه از او به بخاري دوران ياد مي كنند، بعد از تصحيح حديث نبوي ولايت (علي ولي كل مومن بعدي) مي نويسد: «عجيب اين كه چگونه شيخ الاسلام اين حديث را تكذيب و انكار مي كند، همان كاري كه با حديث سابق كرد، با وجود سندهاي صحيح كه براي حديث وجود دارد و اين چيزي جز تسرّع و مبالغه گويي در ردّ بر شيعه نيست»[2].
2. «ابن حجر العسقلاني» درباره افراط ابن تيميه و بي مهري او به مقام حضرت علي(عليه السلام) مي نويسد: «چه بسيار از مبالغه اش در توهين كلام رافضي(علامه حلي) كه منجر به تنقيص و توهين به علي گرديد»[3]. در جاي ديگر بيان مي كند: «مردم درباره ابن تيميه اختلاف دارند: برخي او را به تجسيم نسبت مي دهند و گروهي نيز او را به كفر و عده اي به نفاق نسبت داده اند، به جهت نسبت ناروايي كه به علي(ع) مي دهد»[4].
3. «ابن حجر الهيتمي» درباره ابن تيميه مي نويسد: «وي كسي است كه خداوند متعال او را خوار و گمراه و كور و كر و ذليل نمود. صاحبان علم به اين مطلب تصريح نموده اند»[5]
4. علامه «زاهد الكوثري» در بخشي از كلماتش در ردّ بر ابن تيميه مي گويد: «از كلمات او آثار بغض و دشمني با علي(ع) ظاهر مي گردد»[6]
5. شيخ «عبدالله الغماري» در بخشي از رديه اش بر ابن تيميه مي گويد: «علماي عصرش او را به جهت انحرافش از علي(ع) به نفاق نسبت دادند»[7]
6. علامه شيخ «كمال الحوت» در ردّ خود بر ابن تيميه بابي را به نام «افتراءات ابن تيميه بر امام علي(ع)» به اين موضوع اختصاص داده است[8].
7. شيخ «عبدالله الحبشي» مي گويد: «ابن تيميه علي بن ابي طالب (ع) را سرزنش مي كرد و مي گفت: جنگ هاي او به ضرر مسلمين بوده است»[9].
كساني كه با انديشه هاي ابن تيميه آشنايي دارند مي دانند كه او چگونه احاديثي مانند «مواخات»، «ولايت»، «رد الشمس»، «سد ابواب»، «مدينه علم»، «اقضاكم علي»، «قتال ناكثين و ...»، «محبّت حضرت علي(ع)» را تكذيب، تضعيف يا انكار نموده است. و از همه دردناكتر از ابن ملجم به عنوان كسي ياد مي كند كه: «نماز به جا مي آورد، روزه مي گرفت و قرآئت قرآن مي كرد و علي را با اعتقاد به اين كه خدا و رسولش كشتن او را دوست دارند، به قتل رسانيد»!!
كساني كه با كتاب منهاج السنه آشنا باشند مي دانند كه ابن تيميه ادعا دارد اغلب امت بعد از مقتل عثمان با علي بيعت نكردند، به شكوه و حزن حضرت زهرا(س) و وصيت ايشان به دفن شبانه اعتراض مي كند و اعلميت امام حسن و حسين عليهما السلام را زير سوال مي برد.
ابن تيميه در كنار مبارزه با فضايل امام علي به صراحت به تطهير دامان بني اميه از گناهان بزرگشان اقدام نموده: يزيد را از فرمان دادن به قتل امام حسين(ع) تطهير مي كند، انتقال سر مبارك امام حسين به شام را منكر مي شود و اسارت بردن حريم امام حسين(ع) را نادرست مي داند. او جنايت تاريخي حرّه را دروغ مي داند و فرمان دادن يزيد به خراب كردن كعبه را منكر مي شود.

بازتاب تفكرات ابن تيميه در ميان وهابيان معاصر:
وهابيان بر خلاف قاعده اعتقادي مشهور اهل سنت نسبت به فتنه هاي صدر اسلام كه «سكوت نسبت به نزاعهاي پديد آمده ميان صحابه» را مبناي نگاه خود به تاريخ صدر اسلام قرار داده است، نسبت به فتنه هاي پديد آمده علاوه بر تحليل و موضع گيري، حبّ و بغض نشان مي دهند و متاسفانه در بسياري از وقايع صدر اسلام از جريان مخالف با اهل بيت پيامبر(ص) جانبداري كرده و حضرت علي(ع) و ديگر بزرگان اهل بيت را براي مواضعشان سرزنش مي كنند. در زير به برخي از اين كتابها و نويسندگان اشاره مي شود:
الف) كتابهاي نويسنده معاصر «محب الدين الخطيب» به ويژه حاشيه او بر كتاب «العواصم من القواصم» كه از ديدگاه ابن عربي المالكي[10] در سرزنش امام حسين(ع) در قيام عليه يزيد دفاع كرده است. او دوست صميمي شيخ «بن باز» مفتي سابق عربستان بوده و با همكاري او كتاب «فتح الباري» شرح صحيح البخاري را تحقيق نموده اند.
دليل اثبات اين گرايش در محب الدين الخطيب مناظرات و مقالات متعددي است كه ميان شيخ محمد غزالي مصري در نشريات جهان عرب منتشر گرديد. شيخ محمد غزالي به شدت اين گرايش را نقد نموده بود.
ب) نمونه ديگر از وهابيان معاصر دكتر «اكرم العمري» است كه كتابهاي تاريخي متعددي را با اين گرايش منتشر كرده.
نويسنده معاصر عربستاني «حسن فرحان المالكي» كه به «الثائر علي الوهابيه» مشهور گرديده، كتابي با نام «نحو انقاذ التاريخ الاسلامي» و كتاب ديگري كه با همكاري همسرش «ام مالك» در نقد پايان نامه هاي منتشر شده در عربستان نوشته است. او در اين كتابها نقض به نقد پايان نامه هايي اقدام كرده كه به تبعيت از تفكر ابن تيميه، بيعت حضرت علي(ع) را بعد از مقتل عثمان بيعتي ناصحيح مي دانند. جالب اين كه اين گرايش به مشروعيت بيعتي كه معاويه براي يزيد از مردم گرفته بود، اعتقاد دارند!!
بر اساس همين تفكر، جلسات متعدد در عربستان و يمن در نقد عملكرد حضرت علي(ع) در فتنه هاي صدر اسلام برگزار مي شود. و جناب دكتر عصام نيز در دوره اي در اين نشستها حضور پيدا مي كرده. در اين جلسات به صراحت بيان مي شده: اگر امام علي وجود خارجي نداشت هيچ آسيبي به اسلام نمي رسيد و اسلام تمام جهان را مي گرفت. آنها امام علي و شيعيان او را ستون پنجم در ميان مسلمانان مي دانستند.
جهت بررسي صحت و سقم انجام چنين جلساتي در يمن، مي توانيد درباره جلسات انجام شده در منزل علامه «احمد عبدالله الحجري» كه با حضور شخصيتهايي مانند «حسن الحكيمي» «حارث الشوكاني» برگزار مي گرديده، تحقيق كنيد. اين شخصيتها هنوز زنده هستند و دسترسي و پرسش از آنها يا شاگردان و پيروانشان با توجه به پيشرفت وسايل ارتباط جمعي كار دشواري نيست.

سلامتي و توفيق جنابعالي و همه خدمتگذاران به اسلام عزيز را از خدا خواهانيم.

دبير موسسه گفتگوي ديني
حميدرضا غريب رضا



___________

[1]اين مناظر ه ها در اينترنت و به وسيله نرم افزار پالتاك انجام شده. متن مناظرات پياده و در كتابي به نام الزلزال منتشر گرديده است. سي دي صوتي مناظرات علاوه بر عرضه همراه كتاب در سايتهاي گوناگون اينترنتي قابل دسترسي است.
[2] سلسلة الاحاديث الصحيحة حديث شماره 2223
[3] لسان الميزان ج6 ص 319 و 320
[4] الدرر الكامنة ج1 ص155
[5] الفتاوي الحديثية ص114
[6] الحاوي في سيرة الطحاوي ص 26
[7] الرسائل الغمارية
[8] التوفيق الرباني في الرد علي ابن تيميه ص 85
[9] المقالات السنية ص200
[10] اين نويسنده همان شخصيت مشهور عرفاني نيست و با ابن عربي نويسنده كتاب فتوحات فقط تشابه اسمي دارد.


منبع: سايت دكتر عصام العماد



Share
1 | شيعه متعصب | | ١٢:٠٠ - ٢٧ اسفند ١٣٨٧ |
عبدالمجيد ريز مي بينمت
2 | مجيد م علي | | ١٢:٠٠ - ١٩ شهریور ١٣٨٨ |
با سلام
جناب اقاي احسان زبيخي:
نه والله ما نميخواهيم شما برادران اهل سنت را كه جكر گوشه و برادر ديني ما هستيد نابود كنيم نه والله فقط ميخواهيم شما براه راست هدايت شويد همان راهي كه جضرت محمد ( ص ) ما را به ان توصيه ميفرمايد , والله نه فقط شما بلكه ميخواهيم تمامي مردم جهان به اين راه كه همان صراط المستقيم است هدايت كنيم.
ثانياً شما از كجا و به چه دليل عمر را جگر كوشه حضرت محمد ( ص ) خطاب ميكنيد :
ايا نشنيديد علماي خودتان در مورد ايشان چي گفته اند :
1) « عن ابن عباس قال : لمّا اشتدّ بالنّبيّ ( صلى الله عليه و سلم ) وجعه ، قال : ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده ، قال عمر : انّ النّبيّ ( صلى الله عليه و سلم ) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا ، فاختلفوا وكثر الغلط ، قال : قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع ، فخرج ابن عباس يقول : انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه ( صلى الله عليه و سلم ) وبين كتابه. » صحيح بخارى ، ج 1 ، ص 120 ، كتاب العلم ، باب 82 كتابة العلم ، حديث 112. و ج 3 ، ص 318 ، كتاب المغازى ، باب 199 مرض النّبيّ ( ص ) و وفاته ، حديث 872. و ج 4 ، ص 225 ، كتاب المرض و الطب ، باب 357 قول المريض قوموا عنّى ، حديث 574. و ص‏774 ، كتاب الاعتصام ، باب 1191 كراهية الخلاف ، حديث 2169. ‏

2 )« انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة ، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب ، فقالت فاطمة : يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي ؟ ! قال : نعم . » بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 . ‏ وابوالفداء نيز مى‏گويد : « سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بيرون كند . وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ . پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند .
پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : كجا ؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى ؟ ! گفت : بلى

3) ان أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن ابي وقاص أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وسلم والقائه من العقبة في تبوك <<المحلى ج11 ص224 >>

4 ) ايا نه اينكه بسياري از احاديث معروف به اسرائيليات بوسيله كعب الاحبار يهودي داخل اسلام شد. و ايا اين تيست كه كعب با اجازه عمر در مسجد قصه گوئي ميكرد و خودش را عمر را جگر كوشه خودش مي پنداشت .

پس برادر من عمر هرچه بود هركه بود جگر كوشه حضرت محمد ( ص ) نبود.

ابنهم رفتارهاي عمر با پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان در مكّه
1 ) عمر بن الخطاب مى گويد روزى كه در شب آن رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را دنبال مى كردم (قبل از مسلمان شدن عمر) به من فرمود: اى عمر، شب و روز مرا رها نمى كنى؟ عمر مى گويد: پس ترسيدم مرا نفرين كند.( تاريخ الخلفاء، سيوطى 110، مناقب اميرالمؤمنين عمر بن الخطاب د. السيد الجميلى 25)
2 ) و روزى كه عمر قصد كرد رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را در مكه بكشد، هنگامى كه به منزل آن حضرت رسيد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را به همراه اصحابِ وى يافت، پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بطرف او رفت و گريبان و حمايل شمشير او را گرفت و فرمود: اى عمر دست بر نمى دارى، ميخواهى خداوند همان رسوائى و عذابى را كه بر وليد بن مغيرة نازل كرد بر تو نازل كند.(- تاريخ الخلفاء، سيوطى 111 (
بزار و طبرانى و ابونعيم در كتاب «الحليه» و بيهقى در كتاب «دلائل» از اسلم نقل كرده اند كه: عمر به ما گفت: سخت ترين مردم بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بودم، در روز نيمروز بسيار گرمى در يكى از راههاى مكّه ناگاه مردى مرا ديد و گفت: اى فرزند خطاب از تو تعجّب مى كنم، تو گمان مى كنى كسى هستى و من من مى كنى در حاليكه امر ]اسلام[ در خانه ات وارد شده است.( تاريخ الخلفاء، سيوطى 110)
3 ) جمله ى «تو گمان مى كنى كسى هستى و مَن مَن مى كنى»، كه توسط آن مرد به عمر گفته شد بر شدت تصميم و عمل عمر بر ضد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان و افتخار كردن او بر چنين مخالفتى دلالت مى كند. عمر در زمان خلافت بر قساوت خود نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)اعتراف كرده مى گويد: من شديدترين مردم بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)بودم.( ]- تاريخ الخلفاء، سيوطى 111 و بزار و طبرانى و ابونعيم در حليه و بيهقى در دلائل همين حديث را نقل كرده اند.)
يا امر بقتل چه قبل از اسلامش و چه بعد :
هم در زمان جاهليت هم در زمان اسلام عمر براى كشتن عده اى سعى و تلاش نمود، و اول كسى را در دوران جاهليت سعى كرد به قتل برساند نبىّ مكرّم اسلام حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بود و براى به قتل رساندن على (عليه السلام) نيز دعوت كرد.( مختصر تاريخ دمشق، ابن عساكر 6/269، الطبقات، ابن سعد 3/191، صفوة الصفوة، ابن الجوزى 1/269

عمر با اين جمله فتوى به قتل كسانى را داد كه زير درخت ]بيعت[ رضوان نماز مى خوانند: آگاه باشد، از امروز نمى آورند برايم كسى را كه به چنين كارى برگردد مگر آنكه او را با شمشير بكشم همانطوريكه مرتد كشته مى شود، سپس دستور داد و درخت را قطع كردند.( شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد 1/59)
اين درخت همان درختى بود كه مسلمانان زير آن با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند و بر دفاع از او و اهل بيت او عهد بستند!

مشتي كوچك نمونه خروار .

يا علي
3 | احسان زبيخي | | ١٢:٠٠ - ١٩ شهریور ١٣٨٨ |
شما شعيه ها تاما سني ها را نابود نكني دست بر نميداري من خودم ديدم كه شعيه ها به حضرت عمر توهين كردند اين در حالي است كه عمر جگر گوشه پيغمبر بود من دلم براي شما شعيه ها پر است اما حيف

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- مي‌توانيد به كشور‌هاي به ظاهر اسلامي نگاهي انداخته ببينيد كه شيعيان را حتي از برگزاري نماز جماعت در خانه‌ خود منع مي‌كنند !
اين درحالي است كه اهل سنت در ايران آزادانه برنامه‌هاي مذهبي داشته در مجلس نماينده دارند و مانند اتباع ساير مذاهب در كشور ما به راحتي زندگي مي‌كنند .
2- آيا عمر جگر گوشه رسول خدا (ص) بود ؟ يا جگر گوشه رسول خدا (ص) را مورد آزار و اذيت قرار داد ؟
بهتر است نگاهي به تاريخ انداخته و در مورد هجوم عمر به خانه فاطمه زهرا (س) كه در كتب اهل سنت آمده است تحقيق كنيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4 | مسلم | | ١٢:٠٠ - ٢٧ بهمن ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
اين جناب مولوي را بنده مي شناسم ايشان مصداق حقيقي منافق هستند و حقيقتا خائن مي باشند از حقوق گرفتن از وهابيهاي عربستان تا حمايت از تروريستها و حتي حمايت از ورود مواد مخدر به کشور و توجيه کشتار شيعيان با مرثيه خواني در مورد ظلم شيعيان به اهل سنت که گوش فلک را کر کرده اما اين سنيها با اينکه در اقليت هستند امکانات زيادي دارند که شيعيان در زماني که در اکثريت بوده اند مانند عراق در زمان حکومت بعثي حتي خوابش را هم نمي ديدند چه برسد به شيعيان مظلوم عريستان و ديگر کشورها ايشان تروريستها را براي کشتار شيعيان تحريک مي کنند و بعد از انها تبري مي جويند ولي در اينترنت من عکسها و مطالبي در مورد رابطه ايشان با تروريستها ديده ام و ايشان در جنگ اسراييل با مردم لبنان و فلسطين چه کرد در حالي که فلسطينيها اکثرا هم مذهبان ايشان هستند و ايشان در دفاع از اهل سنت اينقدر هياهو مي کنند اما چرا مانند اربابان وهابي خيلي راحت از اين موضوع مي گذرند و از جنايات يهود مي گذرند اما از جرم نکرده مسلمين شيعه نمي گذرند اما ما باز هم صبور و با گشاده روييبا مردم برخورد
مي کنيم ان شاالله که از اين راه شيطان به راه خدا برگردند و اگر در همين رفتار اقاي مولوي بيچاره دقت کرده و با قران تطبيق کنند حتما
مي دانند که راه اشتباه است و خود را نجات مي دهند ان شاالله التعالي

يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يشْعُرُونَ
مي‌خواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالي که جز خودشان را فريب نمي‌دهند؛ (اما) نمي‌فهمند.

«البقرة/9»

فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يكْذِبُونَ
در دلهاي آنان يک نوع بيماري است؛ خداوند بر بيماري آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهايي که ميگفتند، عذاب دردناکي در انتظار آنهاست.

«البقرة/10»

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
و هنگامي که به آنان گفته شود: «در زمين فساد نکنيد» مي‌گويند: «ما فقط اصلاح‌کننده‌ايم»!

«البقرة/11»

أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يشْعُرُونَ
آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند؛ ولي نمي‌فهمند.

«البقرة/12»

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يعْلَمُونَ
و هنگامي که به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مي‌گويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولي نمي‌دانند!

«البقرة/13»

وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَياطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ
و هنگامي که افراد باايمان را ملاقات مي‌کنند، و مي‌گويند: «ما ايمان آورده‌ايم!» (ولي) هنگامي که با شيطانهاي خود خلوت مي‌کنند، مي‌گويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آنها را) مسخره مي‌کنيم!»

«البقرة/14»

اللَّهُ يسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يعْمَهُونَ
خداوند آنان را استهزا مي‌کند؛ و آنها را در طغيانشان نگه مي‌دارد، تا سرگردان شوند.

«البقرة/15»

أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ
آنان کساني هستند که «هدايت» را به «گمراهي» فروخته‌اند؛ و (اين) تجارت آنها سودي نداده؛ و هدايت نيافته‌اند.

«البقرة/16»

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يبْصِرُونَ
آنان [= منافقان‌] همانند کسي هستند که آتشي افروخته (تا در بيابان تاريک، راه خود را پيدا کند)، ولي هنگامي که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفاني مي‌فرستد و) آن را خاموش مي‌کند؛ و در تاريکيهاي وحشتناکي که چشم کار نمي‌کند، آنها را رها مي‌سازد.

«البقرة/17»

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْي فَهُمْ لَا يرْجِعُونَ
آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمي‌گردند!

«البقرة/18»

أَوْ كَصَيبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ
يا همچون باراني از آسمان، که در شب تاريک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاي خود مي‌گذارند؛ تا صداي صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند).

«البقرة/19»

يكَادُ الْبَرْقُ يخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ
(روشنائي خيره کننده) برق، نزديک است چشمانشان را بربايد. هر زمان که (برق جستن مي‌کند، و صفحه بيابان را) براي آنها روشن مي‌سازد، (چند گامي) در پرتو آن راه مي‌روند؛ و چون خاموش مي‌شود، توقف مي‌کنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين مي‌برد؛ چرا که خداوند بر هر چيز تواناست.

«البقرة/20»

5 | مجتبي صادقي | | ٠٧:٢٩ - ١٧ ارديبهشت ١٣٩٠ |
بسم الله الرحمن الرحيم

حضرات آقايان علماي محترم اهل سنت

سلام عليکم

از محضرتان سوالي دارم لطفا پاسخ بفرمائيد

بعد از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم ، پيشواي حضرت فاطمه چه کسي بوده است ؟

اين سوال از اين جهت قابل طرح است که در صحيح مسلم احاديثي از پيامبر(ص) نقل شده است منجمله اين حديث که:

مَنْ خَلَعَ يَداً مِنّ طاعَةٍ لَقِيَ الله يَوْمَ الْقِيامَة ِ لا حُجَّةَ لَهُ وَ مَنْ ماتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقهٍ بَيْعَةٌ ماتَ مِيْتَةٌ جاهِلَّيِةً.

صحيح مسلم- کتاب الاماره – باب وجوب ملازمه جماعه المسلمين عند ظهور الفتن و في کل حال…. حديث ۱۸۵۱ص۵۳۲ چاپ مصر (مکتبه عبادالرحمن )

مضمون کلي اين حديث و احاديث مشابه ديگر اين است که هرکس بايد بيعت پيشوايي را بر گردن داشته باشد وگرنه مرگش بمانند مرگ جاهليت است ..

و در بررسي صحيحين مي بينيم که حضرت فاطمه سلام الله عليها بر ابوبکر غضب کرده و از او روي برگردانيده و هرگز با او سخن نگفته ا ست تا هنگام وفاتش .

ام المومنين عايشه مي فرمايند:

…فَغَضََبتْ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و سلم)، فَهَجَرتْ اَبابَکر، فَلَمْ تَزَلْ مُهاجِرَتَهُ حَتَّي تُوُفَّيَتْ وَ عاشَت ْ بَعْدَ رسول الله (صلي الله عليه وسلم) ستة اَشْهُرٍ.

…. پس غضب کرد فاطمه دختر رسول خدا (ص) و روي برگردانيد از ابابکر و اين روي برگردانيدن ادامه داشت تا وفاتش و فاطمه شش ماه زندگي کرد بعد از رسول خدا (ص).

الف- صحيح بخاري– کتاب فرض الخمس – باب فرض الخمس – حديث ۳۰۹۳ ص۶۵۲ – چاپ بيروت ( شرکه دارالارقم بن ابي الارقم )

ب- صحيح مسلم – کتاب الجهاد و السير – باب قول النبي صلي الله عليه و سلم. لا نورث… حديث ۱۷۵۹ – چاپ مصر (مکتبه عبادالرحمن ) ص ۴۹۸

ام المومنين عايشه در روايت ديگري نيز مي فرمايد :

….. فَهَجَرتْهُ فَلَمْ تُکَلَّمهُ حَتّي تُوُفَّيَتْ وَ عاشَتْ بَعْدَ الَّنبيِ (صلي الله عليه وسلم) سِتَّةَ اَشْهُرٍ فَلَمّا تُوُفَّيتْ،‌دَفَنَها زَوْجُها عَليٌ لَيْلاً، وَ لَمْ يُوذِنْ بِها اَبابَکْرٍ وَ صَلي عَلَيْها ….

… فاطمه روي برگردانيد از ابابکر و با اوسخن نگفت تا وفاتش و ۶ ماه بعد از پيامبر (ص) زندگي کرد و بعد از وفاتش همسرش علي او را شبانه دفن کرد و براي نماز و دفنش ، ابابکر را خبر نکرد….

الف- صحيح بخاري – کتاب المغازي – باب غزوه خيبر- حديث ۴۲۴۰ و ۴۲۴۱ – ص ۸۸۴ – چاپ بيروت (شرکه دارالارقم بن ابي الارقم )

ب- صحيح مسلم- کتاب الجهاد و السير – باب ۱۶
(باب قول النبي صلي الله عليه و سلم، لانورث ما ترکنا فهو صدقه) حديث ۱۷۵۹ ص ۴۹۸ – چاپ مصر (مکتبه عبادالرحمن )

حضرات آقايان علماي اهل سنت

اين روش و منش حضرت فاطمه سلام الله عليها با ابابکر از اين جهت قابل تامل و دقت و توجه است که پيامبر اکرم صلوات الله عليه در باره اين بانوي مکرم فرموده اند :

ان الله يغضب لغضبک يا فاطمه و يرضي لرضاک

اي فاطمه بدرستي که خدا غضب مي کند به غضب تو وخشنود مي شود به خشنودي تو

المستدرک علي الصحيحين ج ۳ ص۱۶۷ .حديث ۴۷۳۰ ( و منابع ديگر مانند الصواعق المحرقه حافظ ابن حجر مکي ص ۱۰۵ و تهذيب التهذيب ج ۱۲ ص ۴۴۲ حافظ ابن حجر عسقلاني نيز وجود دارد )

و ملاحظه مي فرمائيد که اين حديث بطور کامل مطلق است و هيچ قيدي ندارد

وقتي پيامبر خدا صلي الله عليه وآله مي فرمايند :

” خداوند به غضب فاطمه غضب مي کند ”

قيدي بر آن قرار ندادند که : اگر چنين و چنان بود ،يا به فلان شرط ، يا اگر غضبش به فلان علت بود ،اين غضب به چه سببي باشد ؟ نسبت به چه کسي باشد ؟ در چه زماني باشد ؟ هيچ اشاره اي ندارد و بطور کامل مطلق است .

وپر و اضح است که کسي غضب و خشنودي اش برابر با غضب و خشنودي خداست که از هرگونه آلودگي و گناه و اغراض نفساني پاک و پاکيزه باشد تا غضب و خشنودي اش مبنايي خدايي داشته باشد و به استناد آيه تطهير حضرت فاطمه از تمام آلودگي ها و گناهان و ناپاکي ها مبراست و آن بانوي مکرم مطهره است

ام المومنين عايشه مي فرمايد :

خرج النبي صلي الله عليه و سلم ،غداه و عليه مرط مرحل من شعر اسود فجاءالحسن بن علي فادخله ثم جاء الحسين فادخل معه ثم جائت فاطمه فادخلها ثم جاء علي فادخله ثم قال :

( انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا ) الاحزاب :۳۳

رسول خدا صلي الله عليه و آله صبحگاهان از منزل خارج شد ، ردايي ( عبايي) از موي سياه که شعري از اسود بر آن نقش بسته بود بر تن داشت ، حسن بن علي امد ، پس به زير عبا داخل شد . سپس حسين آمد اوهم داخل در زير عبا شد . سپس فاطمه آمد و او هم داخل در زير عبا شد . سپس علي آمد و او هم داخل در زير عبا شد . سپس پيامبر گفت : (جز اين نيست که خدا اراده کرده است که پليدي و ناپاکي را از شما اهل بيت بزدايد و پاک وپاکيزه اتان فرمايد )

صحيح مسلم – کتاب فضائل الصحابه – باب فضائل اهل بيت النبي صلي الله عليه وسلم – حديث ۲۴۲۴ ص ۶۸۶ – چاپ مصر (مکتبه عبادالرحمن )

اين حديث در منابع ديگري مانند سنن ترمذي و تفسير الدرالمنثور سيوطي و مسند احمد و مسند طيالسي و مستدرک علي الصحيحين با رواياني ديگر از اصحاب و خواص نقل شده و وجود دارد که به دلالت خاص آيه تطهير به خمسه طيبه اشاره شده است

دو روايت ديگر در خصوص آيه تطهير و دلالت انحصاري آن به خمسه طيبه ( پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله ، علي ، فاطمه ، حسن وحسين ) اشاره شده است را در اينجا نقل مي کنم.

۱- عن أنس بن مالک أن رسول الله صلي الله عليه و سلم کان يمر بباب فاطمة ستة أشهر إذا خرج إلي صلاة الفجر يقول الصلاة يا أهل البيت إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيرا

الف -سنن الترمذي /ج۵ /ص۳۵۲

ب- مسند احمد بن حنبل /ج۳/ ص۲۵۲

پ – مسند طيالسي /ج۷ / ص ۲۷۴ /حديث ۲۵۰۹

۲- و أخرج ابن جرير و ابن أبى حاتم و الطبراني عن أبى سعيد الخدري رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم نزلت هذه الآية في خمسة في و في علي و فاطمة و حسن و حسين إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرا

الدر المنثور سيوطي، ج۵ ، ص ۱۹۸

اين نامه را با ذکر اين حديث از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله و سلم به پايان مي رسانم که فرموده اند :

فاطمه سيده النساء اهل الجنه

فاطمه سرور زنان اهل بهشت است .

صحيح بخاري – کتاب فضائل اصحاب النبي ( المناقب ) – باب مناقب قرابه رسول الله (ص) ص ۷۹۰

والسلام علي عبادالله الصالحين

الاحقر

حسن جلاليان

۱۳۸۹/۱۱/۹

http://sunniha.blogfa.com

http://ahle-tasanon.blogfa.com

http://ahle-sunnat.blogfa.com

http://janam-fatemeh.blogfa.com

http://www.shafagar.com
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها