2024 April 27 - شنبه 08 ارديبهشت 1403
آل سعود به روش داعش بر حجاز حاكم شد
کد مطلب: ٤٢ تاریخ انتشار: ٠٢ بهمن ١٣٩٣ تعداد بازدید: 1046
اخبار » عمومي
آل سعود به روش داعش بر حجاز حاكم شد

در زمان عبدالعزيز، آل سعود به رهبري سعود بارها به عراق حمله كردند و حتي پيش از فتح مكه، كربلا و نجف به كرات مورد تجاوز وهابيون قرار گرفت.

«محمدصادق حاج صمدي» در گزارشي كه در روزنامه "وطن امروز" منتشر شد، نوشت: حكومت سعودي را مي توان از وجوه گوناگون مورد بررسي قرار داد. از نحوه تعاملشان با اسرائيل و آمريكا و روابط خانوادگي با بوش ها گرفته تا اشاعه وهابيت و ايجاد داعش و جنايت در يمن و بحرين و قطيف. يا بررسي وهابيت كه هيچ گاه از اين خانواده جدا نبوده و ثمرات ناپاك آن از مالزي تا مراكش و از چچن تا سومالي قابل مشاهده است. اما از جمله مواردي كه در باب اين به قول امام(ره) وارثان ابي سفيان كمتر مورد توجه قرار گرفته رفتارشان در بدو پيدايش با شيعه و سني است.

در واقع همانطور كه آمريكا خود را پشت حقوق بشر پنهان مي كند اما كوچك ترين اعتقادي به آن ندارد آل سعود نيز مدام سعي كرده با ادعاي رهبري جهان اسلام، مذاهب چهارگانه را عليه شيعيان بشوراند در حالي كه نه اهل سنت، وهابيت را به رسميت شناخته اند و نه همچون داعش، آل سعود تفاوتي بين سنت و تشيع قائل شد.

آل سعود مصرانه اهتمام مي ورزد تا خود را در جبهه اهل سنت نشان دهد و جناياتش را عليه مذاهب اسلامي از اذهان پاك كند در حالي كه حتي اعترافات مورخان وهابي مويد اين است كه اين خاندان نه با شيعيان كه با هر اسلامي جز قرائت انگليسي محمد عبدالوهاب عناد دارند و حتي براي آن هم اعتباري واقعي قائل نيستند و از آن تنها براي پوششي براي رفتار خود استفاده مي كنند.

حكومت اول آل سعود
آنچه در ادامه مي آيد توصيف بخشي از جنايات خاندان سعود در بدو امارت و در دوره اول حاكميتشان بر حجاز است كه در آن از هيچ جنايتي فروگذار نكردند و هيچ تفاوتي نيز بين شيعه و سني لحاظ نمي كردند. مورخان، تاريخ آل سعود را به 3 دوره (حاكميت اول، دوم و حكومت كنوني) تقسيم مي كنند كه دوره هاي اول و دوم به دست عثماني ها پايان مي يابد و هم اكنون در دوره سوم به سر مي برند. در دوره اول آل سعود به دست اندازي و تجاوز و غارت مناطق مختلف عربستان و تحميل وهابيت پرداختند كه حمله به مكه و مدينه در عربستان و كربلا و نجف در عراق از آن جمله است به اين شكل كه آل سعود كه به راهزني در نجد مشغول بودند آل يزيد را از بين بردند و محمد بن سعود با نابودي آل معمر در سال 1160 هجري قمري به امارت درعيه دست يافت.

در همان شهر بود كه محمد بن عبدالوهاب كه از همه جا رانده شده بود وارد شد و با محمد بن سعود همراه شد و اين دو كه پيماني براي حمايت متقابل بسته بودند لشكري از خونريزان عرب تدارك ديدند و شروع به تجاوز به قبايل و دهات نجد كردند. عُرَيْعر امير احساء و حسن بن هبه الله امير نجران، براي رفع غائله وهابيان بر درعيه تاختند. ليكن محمد بن سعود به تدبير شيخ اين خطر را دفع كرد. امير احساء عقب نشست و امير نجران پيمان صلح منعقد كرد. سپس دهام بن دَواس، امير رياض حملات خود را به درعيه آغاز كرد كه سال ها ادامه داشت و موجب كشتار بسيار از طرفين شد. اميران حُرَيْمِلاء و ضَريه نيز هر وقت فرصت مي يافتند بر درعيه حمله مي بردند اما محمد بن سعود مقاومت مي كرد و ابن عبدالوهاب نيز در ميدان جنگ حاضر مي شد و روحيه سربازان را تقويت مي كرد. سرانجام محمد بن سعود بعد از 20 سال حكمراني و جنگ در سال 1179 درگذشت و جاي خود را به پسرش عبدالعزيز سپرد.

در واقع اين عبدالعزيز بود كه فتوحات آل سعود را انجام داد و به قساوت در ميان اين خاندان معروف شد و قتل عام وي پس از چيرگي بر امير رياض و قبايل نجد باعث شد تا ديگران در شبه جزيره مرعوب وي شده و بسياري از قبايل كوچ نشين به فرقه وهابيت بپيوندند. اگرچه در زمان وي نيز اين فرزندش بود كه ابتكار عمل را در دست داشت و عملا دوره اول حاكميت آل سعود را مي توان دوره حاكميت سعود ناميد.

كشتار مردم بي گناه به اتهام شرك
ابن بشر عثمان بن عبدالله، مورخ آل سعود، درباره آغاز دعوت وهابيت در منطقه نجد و كشتار مردم بيگناه به اتهام شرك مي نويسد: عبدالعزيز همراه با عده اي به قصد جهاد با اهل سرزمين ثادق حركت كرد و با محاصره آن منطقه، بخشي از نخلستان هاي آنان را قطع كرد و تعدادي از مردان شان را به قتل رساند. سپس عبدالعزيز به قصد جهاد به سمت خُرج حركت كرد و در منطقه دُلَم 8 نفر از مردان را بكشت و مغازه ها را كه مملو از اموال بود، غارت كرد و آنگاه به سرزمين نَعْجان، ثَرْمَدا، دُلَم و خُرْج رفت و عده اي را كشت و شتران بسياري به غنيمت گرفت.

سپس به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعي آنان را به آتش كشيد و بخش عظيمي از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنيمت گرفت و ده ها نفر را كشت. بعد از آن لشكر عبدالعزيز شبانگاه وارد منطقه حَرْمه شد و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله، پسر عبدالعزيز، تيراندازان به صورت دسته جمعي به طرف شهر تيراندازي كردند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امكان فرار از شهر را داشتند.

حمله به رياض و كشتار مردم
ابن بشر نيز حمله به رياض را چنين توصيف مي كند: «اهل رياض، همه مردان، زنان و كودكان با شنيدن حمله لشكر وهابيت، از ترس و وحشت پا به فرار گذاشتند؛ از آنجايي كه اين حمله در فصل تابستان بود، جمعيت زيادي در اثر گرسنگي و تشنگي جان سپردند و وقتي عبدالعزيز وارد رياض شد، جز اندكي از مردم، كسي در شهر نمانده بود. فراريان را دنبال كرده عده اي را كشت و اموالي را كه با خود داشتند به غنيمت گرفت. آنگاه تمام اموال، اسلحه ها، مواد غذايي و وسايل خانه ها را به غنيمت گرفت و غالب خانه ها و نخلستان ها را به تصرف خود درآورد.

هر كه در طائف ماند را سربريدند
سپس نوبت به طائف مي رسد. الزهاوي نقل مي كند كه «چون خبر حمله به شهر رسيد بسياري از مردم از طائف گريختند و آنها كه در شهر مانده بودند پذيرفتند كه داوطلبانه تسليم بشوند به شرطي كه جان و ناموسشان در امان بماند و حتي از اموالشان نيز گذشتند و پرچم سفيد را بالا بردند و آل سعود به آنها امان داد. لكن وقتي شهر تسليم شد هر زن و مرد و كودكي كه ديدند به قتل رساندند و با خنجر هاي خود شكم نوزادان را پاره كردند. خيابان هاي طائف در خون مسلمين اهل سنت غرق شد. شهرونداني كه خود را تسليم كردند را در خانه هاي خود سر بريدند. بدن هايشان را بيرون كشيدند و زير سم اسبان له كردند و جنازه ها را در كوچه ها و خانه ها بدون خاكسپاري رها كردند. خانه هاي همه مسلمين اهل سنت را غارت كردند. هرچه توانستند با خود بردند و آنچه نتوانستند ببرند آتش زدند كه بعد باران و سيل آنها را با خود برد. سپس وهابي ها مزار مقدس و اماكن مقدس شهر طائف را يك به يك تخريب كردند و سوزاندند. از جمله مقبره اصحاب رسول الله را. سپس سراغ مساجد و مدارس اسلامي رفتند.

وقتي يكي از علماي حنبلي اهل سنت التماس كرد كه مسجد را ويران نكنيد گفتند نه. هر چيز مشكوكي احتياطا بايد تخريب شود. از مردم اهل سنت هر كس را كه ديدند به قتل رساندند. كودكان را جلوي بزرگسالان و بزرگسالان را جلوي كودكان سر بريدند. به صاحب منصب و زير دست رحم نكردند. از نوزاد شيرخوار بر سينه مادر گرفته تا جمعي از مومنين را كه در مسجد مشغول قرائت قرآن بودند، همه را قطعه قطعه كردند. هنگامي كه كساني را در منازل يافتند به قتل رساندند، آنگاه به كشتار كساني پرداختند كه در خيابان و دكان و مسجد بودند. نمازگزاراني را در حال سجده سر بريدند. اكثر ساكنان طائف را (كه در شهر مانده بودند) كشتند و تنها جمع كوچكي زنده ماندند. آنان در محلي به نام بيت الفتن پنهان شدند. وهابي ها به آنجا دست نيافتند. آنها 270 نفر بودند. 3 روز مقاومت كردند تا آنكه آل سعود به آنها پيغام داد به شما امان مي دهيم به شرطي كه تسليم شويد.

وقتي آنان تسليم شدند تا نفر آخر سرشان را بريدند. هر كسي را با ارائه تضمين جان دعوت به تسليم مي كردند، آنها را به دره وجد برده و عريان و به صورت شرم آوري به زنانشان تجاوز مي كردند و سپس آنها را برهنه در سرماي بيابان رها مي كردند. سپس اموال آنان را به غارت بردند. وهابي ها هرچه كتاب يافتند به خيابان و كوچه بردند و طعمه آتش كردند و آنچه ماند طعمه باد شد. از جمله اين كتاب ها هزاران نسخه قرآن كريم، صحيح بخاري، صحيح مسلم و كتاب هاي معتبر حديث و فقه حنبلي، شافعي و حنفي بود كه به آتش كشيدند. اين كتاب ها چند هفته زير پاي آنها بود و حتي يكي از آل سعود تلاش نكرد يك صفحه از قرآن را از زمين كوچه هاي طائف بردارد تا مانع بي حرمتي به قرآن كريم شود. وقتي از طائف رفتند از شهر جز خرابه اي نمانده بود. چرم و نخ هاي طلايي كتب مقدس اسلامي را كندند و براي خود پاپوش درست كردند و حتي از جلد چرمي قرآن، كفش درست كردند و گفتند اينها شرك است.

حمله به مكه و تخريب بارگاه صالحان
الزهاوي در تاريخ خود مي نويسد: سپس وارد مكه شدند و آنقدر حملاتشان بر مكه ادامه يافت تا شريف مكه تسليم شد. بسياري را در خيابان هاي مكه به اسارت گرفته و در حاشيه مكه سر بريدند. گنبدهاي زيادي را كه در گورستان مقلي بود با خاك يكسان كردند آنگاه گنبد زادگاه حضرت رسول و فاطمه زهرا و گنبد و بارگاه حضرت خديجه ام المؤمنين و عبد المطلب و حضرت ابوطالب را خراب كردند. در تاريخ حيرتي آمده: «وهابيان گنبد روي زمزم و نيز گنبدهايي را كه در اطراف كعبه قرار داشت ويران كردند.

وهابيان تمام مكان هايي را كه مزار صالحان در آنها قرار داشت جست وجو كردند و آنها را خراب كردند. آنان موقع خراب كردن سرود مي خواندند و طبل مي زدند و آواز مي خواندند و در دشنام به صاحبان قبرها ره افراط مي سپردند و مي گفتند: «ان هي الا اسماء سميتموها» يعني اينها نام هايي است كه شما از پيش خود در آورديد. 3 روز نگذشت كه تمام آثار و اماكن تاريخي اسلام كه بيانگر فرهنگ و تمدن درخشان اسلامي بود ويران شد و از برگزاري نمازهاي متعدد در مسجدالحرام جلوگيري به عمل آمد و از ذكر صلوات بر پيامبر و ذكر يا ارحم الراحمين پس از اذان جلوگيري كردند و به علماي مكه دستور دادند عقايد و كتاب هاي محمد بن عبدالوهاب را بر مردم تشريع كرده و كتاب كشف الشبهات او را تدريس كنند.

مقاومت مردم در برابر تخريب حرم پيغمبر
سپس به سراغ مدينه رفتند. سپاهيان وهابي مدينه را محاصره و راه هاي ورودي مواد غذايي و سرچشمه زرقا را ويران و بدين ترتيب اهالي مدينه را دچار قحطي، گراني و بي آبي كردند و پس از ماه ها اهالي مدينه مجبور به تسليم و قبول شرايط آل سعود شدند. سعود بن عبدالعزيز خطاب به مردم گفت هيچ چاره اي جز تسليم شدن نداريد. شما را وادار به گريه و زاري خواهم كرد و مثل مردم طائف شما را نابود مي كنم... لكن وقتي براي تخريب حرم پيغمبر با مقاومت مردم و علماي شهر مواجه شدند به غارت آن بسنده كردند. فاتحان همه جواهرات و اشياي گرانبهاي حرم مطهر پيامبر و حرم مطهر ائمه بقيع عليهم السلام را به غارت بردند.

آنان سه عدد قرآن نفيس، 4 صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها را به غارت بردند. از جمله اشياي غارت شده عبارت بود از 4 عدد شمعدان زمردين كه به جاي شمع در آنها يك قطعه الماس بود، 300 دانه مرواريد بزرگ، يك پارچه سنگ زمرد بزرگ، يك ظرف طلا و حدود 100 قبضه شمشير با غلاف هاي مطلا به طلاي خالص و مرصع به الماس و ياقوت با دسته هايي از زمرد و پشم و با آهني از «موصوف»كه نام خلفا و شاهان گذشته روي آنها كنده كاري شده بود كه ابدا نمي شد آنها را قيمت گذاري كرد. هرچه كتاب مقدس، آثار هنري، هديه هاي گران قيمت و نذوراتي كه طي هزار سال به حرم رسول الله آمده بود، همه را غارت كردند. پس از اين عمل قبيح مردم را از زيارت قبر پيامبر منع و جلوگيري كردند و بسياري از گنبدها و بارگاه هايي را كه در شهر مدينه و بقيع بود ويران و آن سال از برگزاري مراسم حج توسط زائران ممانعت كردند.

ناصر السعيد از قول يكي از مورخان نقل مي كند كه آل سعود كتابخانه بزرگ المكتبه العربيه را كه بيش از 60 هزار عنوان كتاب گرانقدر و كم نظير و بيش از 40 هزار نسخه خطي منحصر به فرد داشت كه در ميان آنها برخي از آثار خطي دوران جاهليت، يهوديان، كفار قريش و همچنين آثار خطي علي(ع)، ابوبكر، عمر، خالدبن وليد، طارق بن زياد و برخي از صحابه پيامبر گرامي (ص) و قرآن مجيد به خط عبدالله بن مسعود وجود داشت و همينطور در اين كتابخانه سلاح هاي منتسب به رسول اكرم(ص) و بت هايي كه هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزي»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود؛ به آتش كشيده و به خاكستر تبديل كردند.

غارت و تجاوز در قطيف
مورخ انگليسي درباره فتح شيعه نشين قطيف مي نويسد: «قطيف را غارت كردند. كشتند و تجاوز كردند و بعد از مردم قطيف تعهدي 4 ماده اي گرفتند كه شيعيان قطيف بايد كتبا تصديق كنند كه قطيف متعلق به خاندان ابن سعود است و 14 نفر از بزرگان قطيف بايد در دوره هاي منظم به پابوس ابن سعود بروند و هديه هاي كلان را عرضه و مراتب وفاداري خود را اعلام كنند. همه روستاها و محلات قطيف بايد در زماني كه حكومت احتياج داشته باشد بخشي از مردان خود را به عنوان نيروي مسلح در اختيار آل سعود قرار دهند براي هر كاري حتي حمله به قطيف. و در آخر اينكه صادرات سبزيجات و هر نوع ارتباط اقتصادي با بحرين ممنوع است. رافضي ها بايد خود را تسليم كنند. همه مناسك و شعائر مذهبي خود را نيز تعطيل كنند. تعدادي از روحانيون وهابي را براي تعليم اهالي قطيف به اين منطقه مي فرستند. همه مردم قطيف بايد اصول سه گانه وهابيت را مطالعه كرده و حفظ كنند. زيارتگاه ها تخريب و همه مخالفان اعدام خواهند شد».

كشتار و جناياتي كه در قطيف روي داد باعث شد شيعيان عربستان كه دومين جمعيت شيعيان كشورهاي عرب حوزه خليج فارس را بعد از عراق تشكيل مي دهند تا به امروز از هرگونه تحركي باز بمانند و توان سربرافراشتن نداشته باشند.

حملات مكرر و غارت كربلا و نجف
در زمان عبدالعزيز، آل سعود به رهبري سعود بارها به عراق حمله كردند و حتي پيش از فتح مكه، كربلا و نجف به كرات مورد تجاوز وهابيون قرار گرفت. اولين بار در سال 1214 وهابي ها به نجف اشرف حمله كردند، ولي بني خزعل جلوي آنها را گرفتند و 300 نفر از آنها را كشتند. در سال 1215 نيز گروهي براي انهدام مرقد مطهر اميرالمومنين (ع) عازم نجف اشرف شدند كه در مسير با عده اي از اعراب درگير شدند و شكست خوردند. در مدت نزديك به 10 سال چندين بار حملات شديدي به شهر كربلا و نجف انجام دادند.

سعود بن عبدالعزيز در سال 1216 با سپاهي به كربلا حمله ور و پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن شد و كشتار سختي از مدافعان و ساكنان و زنان و كودكان آن كرد. برخي عدد كشته شدگان را يكصد و 50 هزار تن نوشته اند و مي گويند جوي خون در كوچه هاي كربلا به راه افتاد.

الزهاوي مي نويسد: «وقتي كه به كربلا آمدند از ديوار هاي شهر بالا رفتند. اكثر ساكنان كربلا را كه در شهر مانده بودند در بازارها و خانه ها كشتند. گنبدي كه مي گويند روي مقبره حسين فرزند پيغمبر بنا شده تخريب كردند. همه ثروت ساكنان شهر، پول، لباس، سلاح و وسايل منزل و... و هر چه بود، مصادره كرده و ميان سپاهيان خود تقسيم كردند. مساجد و حسينيه ها را آتش زدند. هر آرامگاه گنبددار را كه اينان مي گويند شرك است تخريب كردند.

محمد قاري غروي، در تاريخ نجف، از مجموعه شيخ خضر، نقل مي كند: وهابيان صندوق قبر حبيب بن مظاهر را كه از چوب بود شكسته و سوزاندند و با آن در ايوان طرف قبله حرم، قهوه درست كردند. آنها مي خواستند صندوق قبر شريف حسين را هم بشكنند اما چون داراي شبكه هاي آهنين بود، توفيق نيافتند.

شيخ عثمان بن بشر، مورخ ديگر وهابي كه خود اهل نجد بود، مي نويسد: گنبد روي قبر [سيدالشهدا] را ويران ساختند و صندوق روي قبر را كه زمرد، ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآن هاي نفيس يافتند، غارت كردند و نزديك ظهر از شهر بيرون رفتند. در حالي كه به نقل از عجلاني 200 شتر بار سنگين به يغما بردند. حمله به كربلا و نجف بارها روي داد و هربار قتل عام مردم و غارت اموال اماكن مقدسه انگشت حيرت مورخان به دندان برده است.

صلاح الدين مختار كه خود وهابي است، مي نويسد: در سال 1216 امير سعود با لشكر انبوهي از مردم نجد، عشاير جنوب حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حركت كرد. در ماه ذيقعده به كربلا رسيد. او تمام برج و باروي شهر را خراب كرد و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار بودند، كُشت و نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت هر پياده، يك سهم و هر سواره، 2 سهم، بين لشكريان تقسيم كرد.

برخي مي نويسند: وهابيان در يك شب در كربلا 20 هزار نفر را به قتل رساندند. ميرزا ابوطالب اصفهاني در سفرنامه خود مي نويسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از كربلا و نجف، ديدم كه قريب 25 هزار نفر وهابي وارد كربلا شدند و شعار «مشركان را بكشيد و كافران را سر ببُريد» سر مي دادند. آنان بيش از 5 هزار نفر را كشتند و زخمي ها حساب نداشت؛ صحن مقدس امام حسين (ع) از لاشه كشتگان پر و خون از بدن هاي سر بريده شده، روان بود. او مي افزايد: پس از 11 ماه، بار ديگر به كربلا رفتم. ديدم كه مردم، آن حادثه دل خراش را نقل مي كنند و گريه سرمي دهند، به گونه اي كه از شنيدن آن، موها بر اندام راست مي شد.

آل سعود پس از آن با همان لشكر راهي نجف شد ولي مردم نجف به سبب آگاهي از ماجراي كشتار و غارت كربلا و آمادگي دفاعي به مقابله برخاستند؛ حتي زن ها از منزل ها بيرون آمدند و مردان خود را تشجيع و تحريك به دفاع كردند تا اسير كشتار و چپاول وهابيان نشوند. در نتيجه، سپاه وهابي ها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند. در سال 1221 سعود مجددا به نجف اشرف حمله برد ولي چون شهر داراي برج و بارو بود و در بيرون نيز خندقي شهر را حفاظت مي كرد؛ به علاوه جمعي از مردم و طلاب علوم ديني در حدود 200 نفر، تحت رهبري شيخ جعفر نجفي (كاشف الغطا) از مراجع اعلم عصر كه خود مردي دلير بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، كاري از پيش نبردند.

انبار اسلحه، خانه شيخ جعفر كاشف الغطا بود. او بر هر 12 برج نجف و در هر برجي جمعي از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود. شيخ حسين نجف، شيخ خضر شلال و سيدجواد عاملي (صاحب مفتاح الكرامه) و شيخ مهدي ملاكتاب از جمله علماي مدافع شهر بودند كه از مردان بلندآوازه مي باشند.

قواي سعود در اين حمله، 15 هزار وهابي جسور و جنگجو بود. وهابي ها چندان كه سعي كردند، نتوانستند وارد شهر شوند و مدافعان نجف با سرسختي دفاع مي كردند. در يكي از روزها برخي از وهابي ها از ديوار شهر بالا آمدند و نزديك بود شهر را اشغال كنند ولي با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف، چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهابي ها را زير آتش داشتند، توانستند 700 نفر از آنها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقيه نفراتش نااميد از نجف اشرف بازگشت.

اهالي نجف قبل از رسيدن قواي سعود، خزانه حضرت اميرالمؤمنين (ع) را به بغداد و از آنجا به حرم كاظمين منتقل ساختند و در مخزن آنجا به وديعت نهادند و بدين گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشي مصون ماند.

ابن بشر، مورخ نجدي درباره حمله سعود به نجف در تاريخ نجد مي نويسد: در سال 1220 سعود با سپاه انبوهي از نجد و نواحي آن در بيرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد و سپاه مسلمين (وهابي ها) را در اطراف شهر پراكنده ساخت و دستور داد باروي شهر را خراب كنند. چون ياران او به شهر نزديك شدند، به خندقي عريض و عميق برخورد كردند و نتوانستند از آن عبور كنند. در جنگي كه ميان طرفين روي داد در اثر تيراندازي از روي باروها و برج هاي شهر، جمعي از مسلمين (وهابي ها) كشته شدند. آنها نيز از شهر عقب نشستند و به غارت نواحي اطراف پرداختند. سعود در سال بعد، يعني 1222 نيز بار ديگر با 20 هزار جنگجوي وهابي به نجف اشرف حمله برد ولي چون مدافعان شهر به رهبري كاشف الغطا با توپ و تفنگ آماده دفاع بودند، نجف را رها ساخت و به شهر حله روي آورد.

در سال 1218 عبدالعزيز به ضرب كسي كه احتمالا از شيعيان كربلا بود كشته شد و امارت رسما به سعود رسيد. وي كه از سال 1203 وليعهد بود از زمان مرگ عبدالعزيز تا 1229 امارت كرد و شايد بتوان عمده جنايات آل سعود را در حكومت اول به او نسبت داد. بدين شكل روال قتل و غارت در حجاز و عراق همچنان ادامه پيدا مي كند تا زماني كه دوره اول حكومت آل سعود به دست لشكر عثماني كه از مصر رسيده بود پايان مي يابد.

پايان حكومت اول آل سعود به دست عثماني
اشراف حجاز و امراي عرب طي نامه هايي باب عالي را متوجه خطر روزافزون خاندان سعود ساختند و به آنان فهماندند كه اين طايفه به عربستان بسنده نمي كنند و هدفشان تسلط بر سراسر متصرفات عثماني و همه مسلمانان است. سرانجام دربار اسلامبول تصميم به رفع غائله وهابي گرفت و سلطان سليمان، محمدعلي پاشا حكمران مصر را مأمور كرد لشكري مجهز به عربستان اعزام كند و سعوديان و وهابيان را از بيخ و بن براندازد. در نتيجه ارتشي مخلوط از سربازان ترك و آلباني و عرب به فرماندهي پسرش طوسون پاشا به حجاز اعزام داشت. طوسون از بندر يَنْبُع وارد مدينه شد و آن شهر را گشوده، به سوي مكه شتافت.

اگرچه مقاومت وهابيان شديد بود اما در برابر آتش توپخانه مصريان كاري از پيش نبردند و شكست خوردند. طوسون وارد مكه و بعد از چند روز محمد علي پاشا نيز وارد مكه شد. او شريف غالب را به جرم اهمال و سازشكاري معزول و زنداني كرد و برادرش سرور غالب را به مقام شريف مكه منصوب كرد.

بعد از سعود بن عبدالعزيز پسرش ابراهيم به امارت درعيه رسيد ولي از سويي بين او و عمويش عبدالله بن عبدالعزيز بر سر جانشيني اختلاف افتاده بود و در نتيجه جنگ خانگي سعوديان را ناتوان مي كرد و از سوي ديگر ارتش مصر به سوي نجد در حال پيشروي بود. محمدعلي پاشا كه از پيروزي ارتش خود اطمينان حاصل كرده بود به قاهره بازگشت و طوسون را با عده كافي و توپخانه قوي روانه نجد ساخت. طوسون بدون هيچ مانعي تا قلعه رس در 270 كيلومتري شمال شرقي مدينه پيش رفت ولي در آنجا با مقاومت شديد وهابيان برخورد كرد و با دادن تلفات بسيار نتوانست به پيشروي ادامه دهد. ناچار به پيشنهاد وهابيان تن به ترك مخاصمه داد و به قاهره بازگشت.

محمد علي پاشا از طوسون به سبب ضعفي كه نشان داده بود خشمگين شد و او را توبيخ و از امارت معزول كرد و پسر ديگرش ابراهيم پاشا را مأمور تسخير نجد ساخت. ابراهيم با لشكري تازه نفس به نجد رفت و خود را به درعيه رساند و پايتخت آل سعود را محاصره كرد و آنان را ناگزير به تسليم بلاشرط ساخت. عبدالله بن سعود ـ كه برادر را بركنار كرده و خود به جاي او نشسته بودـ بعد از 6 ماه مقاومت قلعه و پادگان درعيه را تحويل مصريان داد و هيأتي را به رياست عمويش عبدالله بن عبدالعزيز كه شيخ آل سعود بود همراه شيخ علي بن محمد بن عبدالوهاب نزد ابراهيم پاشا فرستاد. به دستور ابراهيم اموال و املاك خاندان سعودي و ابن عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن سعود را به اسلامبول بردند و سر از تنش جدا كردند و به اين شكل اولين دوره حاكميت آل سعود بر عربستان پايان يافت.

منابع:
ـ تاريخ العربيه السعوديه
ـ نزهه الغري في تاريخ النجف الغري السري
ـ تاريخ مملكه السعوديه
ـ عنوان المجد في تاريخ نجد
ـ مسير طالبي
ـ عنوان المجد في تاريخ نجد
ـ «الفجر الصادق في الرد علي منكري المتوسل و الكرامات و الخوارق»
ـ تاريخچه و نقد و بررسي عقايد و اعمال وهابي ها، كشف الارتياب
ـ صقرالجزيره.


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها