بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی ادلّه مشروعیت سنّت (9) – بررسی آیه «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» در اثبات مشروعیت سنّت!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
اینکه پیامبر، طلاق همسرانش را به دست امیرالمؤمنین داد، یعنی حضرت امیر آنها را فقط از مقام «ام المؤمنین» بودن ساقط می کرد؟ یا نه، آنها را از مقام همسری پیامبر هم خارج می کرد که در نتیجه فردی دیگر می توانست با آنها ازدواج کند!؟
پاسخ:
هر دو بود. وقتی طلاق است و طلاق داده شد، این دو اتفاقی که گفتید می افتد. خدای عالم این را در اختیارش قرار داده و میتواند طلاق بدهد. اینكه طلاق را به حضرت امیر واگذار كرده، این هست.
موردی بود كه یكی از زنان پیامبر و از همین «امهات المؤمنین» بعد از ازدواجش مرتد شد. پیامبر او را طلاق داد و او هم رفت سراغ زندگی اش! و با یکی از همین قریشی ها ازدواج کرد. این حكم الله است، و خدا این حكم را در اختیار پیغمبر قرار داده است.
پرسش:
اینکه فرمودید همسرِ مرتد پیامبر بعد از طلاق، با فرد دیگری ازدواج کرد، با آیه:
(وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا)
و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسري خود درآوريد.
سوره احزاب (33): آیه 53
منافات ندارد!؟
پاسخ:
این آیه در صورتی را شامل می شود که آن زن در عقد پیامبر باشد.
پرسش:
بعضی میگویند حضرت طلاق دادند ولی با وساطتهای كه شد دوباره ازدواج كردند.
پاسخ:
نه. اصلا و ابدا. اینها را گوش نكنید. اصلاٌ امکان پذیر نیست که پیامبر همچین کاری بکند.
اسم آن زن که مرتد شد و پیامبر او را طلاق داد، «قُتیله» است، خودش و برادرش از اسلام بیرون رفتند و مرتد شدند. داستان مفصلی دارد. اگر شما «ام المؤمنین قتیله» را جستجو بزنید در خیلی جاها هست. «طحاوی» در مشکل الآثار نقل می کند:
«أَنَّ نَبِيَّ اللهِ تَزَوَّجَ قُتَيْلَةَ بِنْتَ قَيْسٍ وَمَاتَ عَنْهَا ثُمَّ تَزَوَّجَهَا عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ فَأَرَادَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَقْتُلَهُ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: إنَّ النَّبِيَّ لَمْ يَحْجُبَهَا، وَلَمْ يَقْسِمْ لَهَا، وَلَمْ يَدْخُلْ بِهَا وَارْتَدَّتْ مَعَ أَخِيهَا عَنَ الْإِسْلَامِ وَبَرِئَتْ مِنَ اللهِ تَعَالَى، وَمِنْ رَسُولِهِ فَلَمْ يَزَلْ بِهِ حَتَّى تَرَكَهُ»
شرح مشكل الآثار، اسم المؤلف: أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: شعيب الأرنؤوط؛ ج2، ص 120
می گوید وقتی پیامبر زنش را طلاق داد، «قتیله» را، او رفت و با «عکرمه» ازدواج کرد!
پرسش:
آیا این «قتیله» را باز میشود «ام المؤمنین» گفت؟
پاسخ:
نه، وقتی طلاق داد دیگر از «ام المؤمنین» بودن بیرون میرود. «ام المؤمنین» فقط و فقط یک خاصیت دارد؛ و آن حرمت نکاح بعد از پیامبر است. غیر از این هیچ خاصیتی ندارد. یعنی الآن هیچ کس با او محرم نیست! عایشه، خواهر زاده اش را می آورد تا به افراد شیر بدهد تا با او محرم بشود! در روایت هم دارد، بعد از این كه «عمر» را در حجره عایشه دفن كردند، عایشه با حجاب وارد حجرهاش میشد و میگفت: عمر نامحرم است من را میبیند! اینها از این كارها دارند و برای خودش دنیایی است.
پرسش:
روایتی است که در قیامت وقتی حضرت زهرا وارد میشود میگویند سرتان را پایین بگیرید. حضرت زهرا كه مادرمان است؛ بحث محرم و نامحرم مطرح نیست!
پاسخ:
حضرت زهرا بحث ام المؤمنین بودنش كه مطرح نیست؛ به زنان پیغمبر میگویند ام المؤمنین؛ شكی نیست كه حضرت زهرا برای غیر سادات نامحرم است. شما شیخها باید فكری برای خودتان بكنید.
در روایت دارد که:
«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ قِيلَ يَا أَهْلَ الْجَمْعِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَمُرَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّه»
كشف الغمة في معرفة الأئمة( ط- القديمة)؛ نويسنده: اربلى، على بن عيسى، تاريخ وفات مؤلف: 692 ق، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: بنى هاشمى - تبريز، 1381 ق، چاپ: اول؛ ج1، ص 450
میگویند «علامه امینی» رضوان الله علیه، حضرت زهرا را خواب دیده بود و حضرت زهرا از ایشان رو گرفته بود. ایشان از خواب كه بلند شد بلا فاصله با یك علویهای ازدواج كرد.
این علویه همسایه ما بود و تقریبا چند سال قبل مرحوم شد. ایشان برای اینكه محرم حضرت زهرا بشود این كار را كرد!
ما خدمت آقای «شبیری» بودیم و بحث:
(فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ)
با زنان پاک (ديگر) ازدواج نمائيد، دو يا سه يا چهار همسر.
سوره نساء (4): آیه 3
شد و گفتم شما بزرگان عمل نمیكنید. ایشان به سرش دست زد گفت: آقای «قزوینی» نمیخواهم هر گوشهای از سرم یك پانسمان باشد!
خدا آقای «شیخ محمد شاه آبادی» را رحمت كند ما خدمتشان هفت هشت سال فلسفه و عرفان خواندیم؛ به ایشان گفتم: حاج آقا! پدر شما چهار تا زن داشت، از هر زن هم دو تا پسر داشت، در مجموع هشت تا فرزند داشت. شما چطور به یك زن اكتفا كردید؟
گفت: حاج آقای «قزوینی» اگر بدانم جایز است نصف این زن را هم به پدر و مادرش میدهم و نصفش هم برای من اضافی است!!
«حضرت امام» رضوان الله تعالی علیه، که میگوید: "اگر به من خدمتگزار بگویند بهتر از این است كه رهبر بگویند"؛ در بعضی از كتابهایش دیدم در مقدمهاش نوشته: "من افتخار میكنم كه خون رسول الله در رگهای من در جریان است"؛ یعنی ایشان به این افتخار میكند ولی به اینكه رهبر است افتخار نمیكند.
آغاز بحث...
ما دو تا آیه را در رابطه با مشروعیت سنت نبی مکرم آوردیم: یك آیه:
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگويد! آنچه میگويد چيزی جز وحی که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیه 3 و 4
بود که افزون بر اینكه بزرگان علمای شیعه و سنی، مفصل آوردهاند كه: (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى)؛ هم شامل قرآن و هم شامل سنت است؛ افزون بر این هم، فرمایشی كه بعضی از اعاظم داشتند كه كلمه «نطق»، مطلق و نكره است. نكره که در سیاق نفی قرار میگیرد، افاده عموم میدهد. (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى)؛ یعنی هرگز نطقی به هوی از زبانش بیرون نمیآید!
بعد: (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)؛ اگر (إِنْ هُوَ) به قرآن برگردد، ذكر الخاص بعد العام است. اگر (إِنْ هُوَ) به نطق هم برگردد كه دیگر شامل هر دو خواهد شد.
آیه دومی كه ما آوردیم آیه:
(وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)
و آنها را کتاب و حکمت بياموزد!
سوره بقره (2): آیه 129
بود. در اینجا عرض کردیم که اگر بنا باشد «كتاب» و «حكمت» یكی باشد، یعنی هردو به قرآن برگردد، تكرار یك كلمه با این تعابیر از حكیم به دور است؛ ولذا اگر ما به ظاهر آیه بخواهیم استناد بكنیم، باید بگوئیم «كتاب» شیءٌ، و «حكمت» هم شیءٌ آخر است.
غالب مفسرین شیعه و سنی بر این عقیده هستند كه مراد از «حكمت»، عبارت است از سنّت؛ ولی من در ذیل این دو آیه گشتم، روایتی پیدا نكردم، اگر دوستان پیدا كردند ما را هم خبر كنند.
آیا در ذیل این دو آیه، روایتی از معصومین، نبی مكرم (صلی الله علیه واله وسلم) داریم كه این دو آیه شامل سنت هم میشود یا خیر؟ بنده نتوانستم پیدا كنم، تفاسیری كه مخصوص روایات است مثل «البرهان» و «نور الثقلین» را گشتم ولی پیدا نكردم.
اما سومین آیه در اثبات مشروعیت سنّت نبی مکرم، آیه شریفه:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد.
سوره حشر (59): آیه 7
است؛ این عمدتا در رابطه با آیاتی است كه فیء را مطرح میكند:
(مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَي لَا يكُونَ دُولَةً بَينَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند! از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد.
سوره حشر (59): آیه 7
ظاهر آیه نشان میدهد كه: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ)؛ یعنی هرچه كه خدای عالم از طریق پیغمبرش به شما از غنائم داد بگیرید و (وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)؛ و آنچه كه نهی كرد، یعنی به شما نداد، شما دیگر كارتان نباشد و اعتراض نکنید.
یك اشكالی كه در سیاق است، عزیزان دقت داشته باشند، امروز قرآنیون عمدتا میگویند: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ)؛ مربوط به غنائم است. در حالی که این آیه مال غنائم را نمیخواهد مطرح كند، چیزی كه سهم خاص نبی مكرم است؛ نه غنائم به معنی مطلق آن. در آیه قبل می فرماید:
(وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيهِ مِنْ خَيلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)
و آنچه را خدا از آنان [= يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزي است که شما براي به دست آوردن آن (زحمتي نکشيديد،) نه اسبي تاختيد و نه شتري؛ ولي خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط ميسازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!
سوره حشر (59): آیه 6
اینها نشان میدهد كه این سهم خاص نبی مكرم است، این سهم هم، مربوط به ذی القربی، یتامی و مساكن و ابن سبیل است. اگر ما بگوییم: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ مِنَ الغَنائِمْ)؛ این با سیاق نمیسازد. سیاق مال غنائم نیست.
عزیزان دقت كنند؛ من اتفاقا به همین فرد ضال، مضل مشهدی، یك شب پیامی گذاشتم كه این آیه دلیل بر مشروعیت سنت است، برگشت گفت: نه، مربوط به غنائم جنگی است. این نشان میدهد كه اینها حتی سیاق را هم بلد نیستند معنا كنند.
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ)؛ یعنی «مَا آتَاكُمُ مِنَ الغنائم»؛ از كجا فهمید؟ از سیاق؛ در حالی که سیاق غنائم نیست، سهم الخاص للنبی است. این سهم الخاص هم را هم كه پیامبر به عموم نمیتواند بدهد. (مَا آتَاكُمُ) خطاب به عموم مسلمانها است.
سیاق، قبلش مربوط به سهم خاص نبی مكرم است، این سهم نبی مكرم هم موارد استعمال خاص دارد. گذشته از این، ما در اینجا دیگر روایت الی ما شاء الله داریم، دنیایی از روایت است. دیروز دوستان میگفتند روایت تفویض كجا است، صحیح است یا صحیح نیست؟
عزیزان دقت كنند؛ به گمانم مجموع روایات ده، پانزده تا روایت است که غالب و عمده روایاتی كه من نگاه كردم همه از نظر سند صحیح است. من روایت ضعیف در احادیث تفویض ندیدم. اولین روایت «صحیحه زراره» از امام باقر (سلام الله علیه) است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل لَا يُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ وَ قَدْ قَالَ فِي كِتَابِهِ وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»
مردم نمیتوانند خدا را آنچه كه درخور او است بشناسند و یا توصیف كنند.
«فَلَا يُوصَفُ بِقَدَرٍ إِلَّا كَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِكَ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 103، ح11
این نكته خیلی ظریفی است. ما از عظمت خدای عالم هرچه بر ذهنمان بیاوریم، این مخلوق ذهن ما است.
(اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ)
خداوند آفريدگار همه چيز است و حافظ و ناظر بر همه اشيا است.
سوره زمر(39): آیه 62
البته من این تعبیر را از معصومین نیافتم، دوستان اگر از انتساب به معصوم پیدا كردند به ما هم بفرمایند. که دارد:
«كلّما ميّزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 66، ص 293
این عبارتی است كه «ملا صدرا» خیلی در «اسفار» در قسم توحیدش میآورد. اگر اشتباه نكنم «بوعلی سینا» هم در یك كتابی مختصری كه دارد آورده است.
پرسش:
این روایت در «بحار الانوار» از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده است: «كلّما ميّزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم».
پاسخ:
خوب است. من یك زمانی گشتم پیدا نكردم. فرمود: «كلّما ميّزتموه» شما هرچه كه از خدای عالم در ذهن تان بیاورید، «فهو مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم».
در هر صورت...
این تعبیر كه حضرت میفرماید: «فَلَا يُوصَفُ بِقَدَرٍ إِلَّا كَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِكَ»؛ هرچه ما از عظمت خدا در ذهنمان تصور كنیم، با این ذهن محدودمان كه ما با كل مادیات سروكار داریم از عظمت خدا هرچه بیاوریم، یك عظمتی كه در ذهن ما عظمت مادی تصور میكنیم؛ خدای عالم منزه است از اینكه او به عظمت مادی توصیف شود.
در ادامه همین روایت است که مورچهها تصور میكنند داشتن شاخ، بالاترین مرتبه كمال است.
«و لعل النمل الصغار تتوهم أن لله تعالى زبانيتين فإن ذلك كمالها و يتوهم أن عدمها نقصان لمن لا يتصف بهما»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 66، ص 293
تصور میكنند مثلا خدا را كه میخوانند، میگویند ای خدایی كه شاخ داری! یا به قولی كه حضرت موسی میگوید ای خدایا:
تو کجایی تا شوم من چاکرت ** چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهایت کشم ** شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت** وقت خواب آید بروبم جایکت
تا آخر آن قضایا... یا در جایی كه میگوید:
هركسی از ظن خود شد یار من** از درون من نجست اسرار من
خدا آقای «شاه آبادی را بیامرزد این تكیه كلامش بود میگفت: "جهان و عالم هستی، عین حضور حق و عین ربط به حق است."
میگفت: "بالاترین چیزی كه ما میتوانیم در خدا تصور كنیم این است، تمام عالم هستی عین حضور حق و عین ربط به حق است، همانگونهای كه صور ذهنی ما عین حضور ما است و عین ربطی به ما است."
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 2، ص 32
الان شما پدرتان، مادرتان و یا بچهتان را در ذهن تان تصور میكنید؛ این تصویر پدر، مادر، و یا فرزند در ذهن، عین حضور شما و عین ربطی به شما است. اگر یك لحظه ذهن تان كنار برود، صورت پدر هم كنار رفته است. "اگر آنی كند نازی، فروریزند قالبها"
لذا ما یك مقداری دقت كنیم در مسئله خدا شناسی و یا در نمازمان كه میخواهیم از خدای عالم یك تصوری داشته باشیم، دیگر بالاترین تصور، عین ربط و عین حضور بودن حق تعالی است؛ یعنی در نزد خدای عالم، گذشته ما، فعل ما و آینده ما همه عین حضور او است، نه اینکه ما در حضور او هستیم.
فرق است بین اینكه بگوییم عین حضور حق یا بگوییم در محضر حق! بله برای تقریب اذهان خوب است که بگوئیم جهان در محضر حق است ولی این نیست؛ جهان محضر حق و حضور حق است. غیر از حق چیزی دیگری نیست.
بعضی از عرفاء هم عبارتهایی دارند که بعضیها میگویند بوی ارتداد و شرک در میآید اینها یک مقداری الفاظشان خراب است.
(فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ)
و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست!
سوره بقره (2): آیه 115
یعنی جهان غیر از خدا چیز دیگری نیست. بلا تشبیه، بلا تشبیه، بلا تشبیه، عین خورشید و نور خورشید است؛ آیا شما میتوانید بگویید خورشید «شیئٌ»، نور خورشید «شیئٌ آخر»؟
یا نه، نور خورشید عین خورشید و خورشید عین نور آن است؛ یعنی نمیشود شما نور خورشید را تصور بکنید ولی خورشید را تصور نکنید. بلا تشبیه، بلا تشبیه. و در افعال هم همینطوری است. فرمود:
(وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ)
با اينکه خداوند هم شما را آفريده و هم بتهايي که ميسازيد!
سوره صافات (37): آیه 96
هم خدا خالق شما است، هم خالق اعمال شما است.
امام (رضوان تعالی علیه) تعبیری دارد این هم دوستان یادگاری از ما داشته باشند ایشان میگوید:" آیا این افعال ما که از ما صادر میشود، نماز و روزه، این مال ما است یا مال خدا است؟ فعل ما است یا فعل خدا است؟ (وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ) یعنی همه عملها مال ما نیست مال او است."
آقای «خویی» هم یک مثال دیگری میزند. این مثالها را داشته باشید. امام میفرماید: اگر چنانچه ما یک آیینهای در برابر خورشید قرار بدهیم، صورت آیینه طرف یک تاریکی باشد، مثلاً غار و یک خانه خیلی تاریکی است، ما از دور یک آیینهای را در برابر خورشید قرار دادیم، نور خورشید به این آیینه میتابد از این آیینه نور به تاریکی میتابد.
این تاریکی به ظاهر تصور میکند نور از چه است، از آیینه است و حال اینکه آیینه هیچی نیست، خود آیینه یك جرمی بیشتر نیست، هر چه در آیینه است نور خورشید است که تابیده.
انسان هم مثل این آیینه میماند؛ هر چه از او صادر میشود به ظاهر تصور میکند که فعل خودش است؛ ولی در حقیقت این فعل الله است. به قول آقای «مطهری» فقط در این وسط خدای عالم یک سر سوزنی یک اختیاری به ما داده که تکلیف درست بشود. این مثالی است که امام میزند.
آقای «خویی» (رضوان الله تعالی علیه) یک مثال دیگری میزند میگوید: اگر چنانچه یک کسی، کل بدنش لمس بشود، بدن این شخص را با نیروی برق به حرکت در بیاورند، وقتی کلید را به برق میزنند دست و پا و زبان حرکت میکند ولی از سیم برق میکشند دوباره لمس لمس است و هیچی نیست."
میگوید: "ارتباط فعل ما به خدا اینچنین است؛ درست است ما تصور میکنیم فعل ما مال است، ولی اگر این ارتباط ما از خدا قطع بشود مثل اینکه ارتباط آن مرد لمسی از برق قطع شده، چیز دیگری نیست.
ولذا میگوید:
(وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه)
(آري،) آنچه از نيکيها به تو ميرسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدي به تو ميرسد، از سوي خود توست. همه اينها از ناحيه خداست
سوره نساء (4): آیات 78 و 79
می گوید: (كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ)؛ حتی «وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» این: (فَمِنْ نَفْسِكَ)؛ یک ارتباط ریزی میخواهد بدهد؛ یعنی این اختیار سوء تو بود که خدا این کار را با تو کرد. یعنی در حقیقت « وَمَا أَصَابَكَ مِنْ الله من شرٍّ فَمِنْ نَفْسِكَ لسوء اختیارك»
(وَمَا رَمَيتَ إِذْ رَمَيتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى)
و اين تو نبودي (اي پيامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختي؛ بلکه خدا انداخت!
سوره انفال (8): آیه 17
این آیه به قدری زیبا و عالی است که میشود ساعتها روی این آیه کار کرد؛ یعنی کل مسئله ارتباط ما با خدا، یا (وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ) و بحثهای جبر و... را این آیه به خوبی بیان کرده است. با عبارت (وَمَا رَمَيتَ) نقد کرده، و با عبارت (رَمَیتَ) اثبات کرده؛ همان عبارت (كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ)
مسئله کسب را ما سال گذشته صحبت کردیم. در مسئله کسب و ... آقایان راه را گم کردند. عرض کردم (وَمَا رَمَيتَ إِذْ رَمَيتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى)؛ مسئله را روشن کرده ولی توجه نمیکنند. امام (رضوان الله تعالی علیه) در خیلی از کتابهایش در «شرح دعای سحر» در «مصباح الهدایه» و در کتابهای فقهیشان، خیلی روی آیه (وَمَا رَمَيتَ إِذْ رَمَيتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى) تکیه دارد. یعنی شاید من بگویم بیش از 20 مورد در آثار علمی امام، ایشان به این آیه استدلال میکند.
پرسش:
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»، این جایش كجاست؟ ممکن است مناسبت داشته باشد ولی ما این را نمیفهمیم این نفس یعنی چه؟ که اگر نفسم را بشناسم خدا را میشناسم یعنی چه؟
پاسخ:
ببینید این عبارت، یک عبارت خیلی ساده و عوامانه است. الآن شما ببینید این چشم شما که میخواهد یک چیزی را ببیند، هزاران هزار عوامل باید دست به دست هم بدهد که این تصاویر به چشم و از چشم شما به مغز شما مخابره شود تا اینکه بتوانید ببینید که این قرمز و سبز و آبی است.
شما میخواهید صداها را بشنوید، گوش شما هزاران تارهایی دارد، هر تاری مخصوص شنیدن یک نوع صدا است.
قلب شما، وقتی میخواهد بتپد، سیم کشیها و لولهکشیها که در بدن انجام شده، هیچ مهندسی در دنیا، در هیچ خانه و شهری اینطور سیمکشی و لولهکشی نتوانسته انجام بدهد. همه اینها در کجا صورت گرفته، در آن تاریک خانهای که دست بشر عاجز است به آنجا برسد.
انسان وقتی میبیند این بدن آنچنان منظم است حتی مسئله مادیاش - حالا به مسائل معنویاش کار نداریم - قسمت مادی آن، به قدری ظریف و دقیق است که عقل و فکر هیچ بشری به آن نمیرسد؛ اینها نشان میدهد بر اینکه یک مُقدِّری قادر و عالم به تمام آنچه که نفع من است، در این بدن من انجام داده. لذا فرمود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»!
یعنی ریزه کاریهایی که خدا عالم در وجود ما قرار داده، و این حواس پنجگانه ظاهری و باطنی اتفاقی نیست؛ اینها مشخص است یک مدبر و خالقی حکیم و عالم، این تدبیر را در بدن ما قرار داده است. این یک معنا است.
یک معنا هم که عرفا دارند. همینکه از آقای «شاه آبادی» نقل کردم که گفت: خدای عالم این ذهن ما را یک خلاقی قرار داده، میتوانید در ذهنتان در یک لحظه کل دنیا را تصور کنید، در یک لحظه هم، این از ذهن شما کنار میرود.
آنچه که تصور میکنید، این صور ذهنی عالم، این خالق ذهن شما است و وابسته به شما است و عین ربط به شما است و عین حضور شما است، نه در محضر شما!
یعنی صور ذهنی شما، «شیئٌ» و ذهن شما «شیئٌ آخر» نیست، بلکه این صور، عین حضور شما است. عالم هستی هم، ارتباطش به خدای عالم به همین شکلی است. این هم از نظر مادیاش، هم از نظر فکری و معنویاش است.
اضافه بر اینها «توحید مفضل» که آقا امام صادق (سلام الله علیه) «من عرف نفسه» را شرح میدهد. دقتهایی را امام از اعضاء و جوارح بیان میکند که آدم واقعاً دیوانه میشود.
دقتهایی که خدای عالم در این بدن قرار داد؛ چشم و گوش و دهان و دماغ را خدا عالم کجا قرار داده؛ یکی از اینها جابجا بشود مثلاً دهان بالای پیشانی برود، چشم جای دیگر قرار بگیرد. مثلاً دست و پا جایشان عوض بشود، یا نه، دست یکیاش جلو و دیگری پشت سر بیاید، دست بالای کتف قرار بگیرد؛ اصلاً کیفیت قرار دادن اینها، اینکه دست انسان دارای انگشتان است اگر این انگشتها نبود چه میشد؛ دقتهایی که در بدن انسان ایجاد شده كاملا حكیمانه است.
حضرت تمام ریزه کاریها را در «توحید مفضل» بیان میکند، من هر وقت میخوانم مغزم سوت میکشد. یعنی من یک بار از اول تا آخر «توحید مفضل» را مطالعه کرده باشم نبوده است.
آدم وقتی میخواند احساس میکند آقا امام صادق (سلام الله علیه) آنجا نشسته و دارد درس توحید به ما آموزش میدهد. بنابراین «من عرف نفسه» را اگر کسی میخواهد بداند «علیه بتوحید المفضل»!
بنابراین مراد از «نفس»، در روایت «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» اعم از نفس مادی و نفس معنوی است و هر دو را میگیرد. کلمه نفس هر دو معنا دارد. فرمود:
(يا أَيتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيةً مَرْضِيةً)
تو اي روح آراميافته! به سوي پروردگارت بازگرد در حالي که هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است،
سوره فجر (89): آیات 27 و 28
در اینجا که جسم را نمیگوید. آیا (يا أَيتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ)؛ جسم را میگوید؟ یا آن روح را دارد میگوید؟ پس کلمه «نفس» هم شامل اعضای مادی است، و هم شامل روح و قلب انسان است.
اجازه بدهید ما روایت دیگری هم بیان کنیم. میگوید شما هر چه از خدای عالم تصور میکنید خدای عالم بالاتر است.
درباره شخص پیغمبر هم داریم که آقا امام باقر (سلام الله علیه) فرمود:
«إِنَّ النَّبِيَّ لَا يُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ عَبْدٌ احْتَجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِسَبْعٍ وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ فِي الْأَرْضِ كَطَاعَتِهِ فِي السَّمَاءِ فَقَالَ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ مَنْ أَطَاعَ هَذَا فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِي وَ فَوَّضَ إِلَيْه»
می گوید: کل امور را به پیغمبر تفویض کرد روایتهای بعدی میآید که چه چیزی تفویض کرده است.
«وَ إِنَّا لَا نُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَف»
ما ائمه هم قابل توصیف نیستیم چگونه قابل توصیف باشیم!
«رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ هُوَ الشَّكُّ وَ الْمُؤْمِنُ لَا يُوصَفُ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَلْقَى أَخَاهُ فَيُصَافِحُهُ فَلَا يَزَالُ اللَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا كَمَا يَتَحَاتُّ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ.»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج 2، ص 182، بَابُ الْمُصَافَحَة، ح 16
درباره تصحیح سندی روایت هم، مرحوم «مجلسی اول» در «روضة المتقین» جلد 9، صفحه 397 میگوید:
« و في الحسن كالصحيح»!
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ج9، ص397
«وفی الحسن کالصحیح» به خاطر بودن «ابراهیم ابن هاشم» در روایت است. مرحوم «علامه مجلسی دوم» در «مرآة العقول» جلد 9، صفحه 70 میگوید:
«الحديث السادس عشر: حسن كالصحيح.»
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج 9، ص70
روایت بعدی «صحیحه ابی اسحاق نحوی» است میگوید: خدمت امام صادق رسیدم شنیدم که حضرت میگوید:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْه فَقَالَ عَزَّ وَ جَل وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا »
عرض کردم حدود شاید 20 روایت ما داریم که ائمه (علیهم السلام) بر مشروعیت سخنان پیغمبر به این آیه استدلال کردند.
بعد دارد:
«وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِي»
هر آنچه که به پیغمبر تفویض شده بود به علی تفویض شد.
«وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ »
و علی را برای تفویض امر دین امین قرار داد. شما تسلیم ائمه شدید ولی دیگران انکار کردند.
بعد حضرت فرمود:
«فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّكُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا»
هر وقت ما میگوییم شما هم بگویید، ما ساکت هستیم شما ساکت باشید.
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص265، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح1
روایت بعدی، روایت «صحیحه زراره» است که میگوید از امام باقر و امام صادق هر دو شنیدم فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ أَمْرَ خَلْقِهِ»
نه امر دینه!
«لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَى هَذِهِ الْآيَةَ (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص 379
در رابطه با امر خلق دارد که امام صادق (سلام الله علیه) فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ اسْتَكْبَرْتَ فَلَعَنَه»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص21، كِتَابُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْل، ح14
ببینید که بحث امر خلق است فرق میکند همان: «إن الله خلق الاشیاء بالمشیة وخلق المشیة بنفسها نحن مشیة الله» یا «إرادة الرب في مقادير أموره تهبط إليكم تصدر من بيوتكم» است!
یعنی همان گونهای که مثلاً حضرت «عزرائیل» از طرف خدای عالم مأمور به قبض ارواح است خدا یک جا میگوید:
(اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا)
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض ميکند
سوره زمر (39): آیه 42
یک جا هم میگوید:
(قُلْ يتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ)
بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را ميگيرد؛ سپس شما را بسوي پروردگارتان بازميگردانند.»
سوره سجده (32): آیه 11
(اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيءٍ)
خداوند آفريدگار همه چيز است.
سوره زمر (39): آیه 61
حضرت عیسی هم میگوید:
(أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ)
من نشانهاي از طرف پروردگار شما، برايتان آوردهام؛ من از گل، چيزي به شکل پرنده ميسازم.
سوره آلعمران (3): آیه 49
خدا میگوید:
(اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَي الْقَيومُ)
هيچ معبودي نيست جز خداوند يگانه زنده.
سوره بقره (2): آیه 255
حضرت عیسی هم میگوید:
(وَأُحْيي الْمَوْتَى)
و مردگان را به اذن خدا زنده ميکنم.
سوره آلعمران (3): آیه 49
در این رابطه هم اگر در روایات است که اینها خالق هستند؛ یعنی در حقیقت تدبیر امور را دارند:
(فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا)
و آنها که امور را تدبير ميکنند!
سوره نازعات (79): آیه 5
(فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا)
و سوگند به فرشتگاني که کارها را تقسيم ميکنند.
سوره ذاریات (51): آیه 4
تدبیر عالم به اذن الله است. خدای عالم میگوید:
(إِنَّ إِلَينَا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَينَا حِسَابَهُمْ)
به يقين بازگشت (همه) آنان به سوي ماست، و مسلما حسابشان (نيز) با ماست!
سوره غاشیه (88)؛ آیه 25 و 26
از آن طرف دارد هم نسبت به ائمه اطهار دارد که:
«وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُم»
من لا يحضره الفقيه؛ نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على؛ تاريخ وفات مؤلف: 381 ق، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1413 ق، نوبت چاپ: دوم؛ ج2، ص 612
خدای عالم - نستجیر بالله - جسم نیست که فردای قیامت بیاید من را پای حساب بیاورد بگوید شما چه کار کردید چه کار نکردید؟
این اهلبیت (علیهم السلام) هستند، مقامشان بالاتر از ملائکه است. همانطور که تدبیر امر دست ملائکه هم هست، ائمه (علیهم السلام) هم به اذن الله، تدبیر امور دست آنها است. این چه اشکالی دارد؟ آیا توحید به هم میریزد؟
همان آیه:
(قُلْ يتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ)
بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را ميگيرد؛ سپس شما را بسوي پروردگارتان بازميگردانند.»
سوره سجده (32): آیه 11
چه اشکالی دارد که ائمه (علیهم السلام) هم این مقام را داشته باشند؟ اگر دلیل قاطع داشته باشیم! نه بر مبنای ذهنی ما. باز سه چهار تا روایت دیگر هم است که ان شاء الله برای جلسه بعد باشد.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»