بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه پانزدهم 95/08/09
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
ما در رابطه با مشروعیت تقیه - که یکی از شبهات اساسی وهابیت است، - مفصلاً بحث کردیم و پاسخ وهابیت را از آیات قرآن کریم و روایات بیان کردیم. در ادامه بحث به اقوال صحابه و تابعین پیرامون تقیه رسیدیم.
در جلسات گذشته عرض کردیم که اهل سنت، سنت صحابه را هم ردیف با سنت پیغمبر اکرم میدانند. در بسیاری از موارد، از جمله نماز تراویح تصریح دارند بر اینکه سنت پیغمبر اکرم نیست، اما سنت صحابه قائم بر اقامه نماز تراویح است!!
آنها گفتند: برای ما فرقی نمیکند، چه سنت صحابه باشد و چه سنت نبی گرامی اسلام باشد؛ هردو برای ما قابل اتباع است!
مرسلات تابعین، قوی تر از مسندات آنهاست!
ما اقوال را نقل کردیم و انشاءالله نسبت به تابعین هم مفصلاً بحث خواهیم کرد. اهل سنت، سنت تابعین را هم در حد سنت صحابه و رسول گرامی اسلام میدانند. جالب است که آنها مرسلات صحابه و تابعین را حتی قویتر از مسنداتشان میدانند!
اهل سنت معتقدند که اگر یک صحابه یا تابعی روایتی را مرسل نقل کرد و سند نقل نکرد، اعتبار آن از مواردی که سند نقل کرده است بالاتر است؛ زیرا برای صحابه یا تابعی یقین آمده که این روایت از نبی گرامی است و با توجه به یقینش سند را حذف کرده است!! بنابراین مرسلات اینها از مسنداتشان هم قویتر است.
این آقایان نسبت به روایات شیعه میگویند که روایات امام صادق (علیه السلام) مرسل است؛ زیرا سند نقل نکرده است. با اینکه طبق نظر آقایان، امام صادق (سلام الله علیه) جزو تابعین است، نه اتباع تابعین! این افراد زمانی که به تابعین خودشان میرسند، میگویند: مرسلات تابعین از مسنداتشان قویتر است!
حال ما در اینجا مواردی را داریم؛ مثل «ابن حزم أندلسی» که متوفای 456 است، از علمای بزرگ اهل سنت، و ظاهری مذهب است و پیرو مذاهب «مالکی «، «حنفی»، «حنبلی» و «شافعی» نیست؛ بلکه تابع «ابو داوود ظاهری» هست و اساساً اینها مخالف با تقلید هم هستند.
«ابن تیمیه» هم نسبت به حرفهای «ابن حزم أندلسی» خیلی عنایت دارد و در کتاب «منهاج السنة» در موارد متعددی به سخنان «ابن حزم أندلسی» استناد کرده است!
«ابن حزم» مطالب زیادی در رابطه با تقلید از «ابوحنیفه» و «مالک» و «شافعی» و امثال این افراد دارد و میگوید: تمام این تقلیدهایی که از این افراد صورت میپذیرد، خلافت است!
او به قول خلیفه دوم استناد میکند که میگوید:
«إن حدیثکم شر الحدیث إن کلامکم شر الکلام»
حدیثی که شما نقل میکنید بدترین حدیث و کلامی که نقل میکنید بدترین کلام است.
«فإنکم قد حدثتم الناس حتی قیل قال فلان وقال فلان ویترک کتاب الله»
همانا شما بین مردم حدیث نقل می کنید و مردم هم میگویند: فلان صحابه اینطور گفته است، فلان صحابه اینطور گفته است. و کتاب خدا ترک شده است.
جالب است که عمر می گوید صحابه قرآن را رها کردهاند!! و آقایان نسبت به همین صحابه میگویند: سنت صحابه همانند سنت نبی است و برای ما فرقی ندارد!!
آقای «ابن حزم أندلسی» در کتاب «الإحکام فی أصول الاحکام» که یکی از مفصلترین کتب اصولی اهل سنت است و همانند کتاب «کفایه» اثر «آخوند خراسانی» هست که در میان ما اعتبار زیادی دارد؛ در جلد 6 صفحه 97 این عبارت را از عمر بن خطاب نقل میکند.
سپس او در این قسمت حاشیهای میزند که جالب است به آن دقت شود. وی می گوید:
«فهذا قول عمر لأفضل قرن علی ظهر الأرض»
این سخن عمر بن خطاب برای بافضیلتترین قرنها در روی زمین است.
الإحکام فی أصول الأحکام، المؤلف: علی بن أحمد بن حزم الأندلسی أبو محمد، الناشر: دار الحدیث – القاهرة، الطبعة الأولی، 1404، ج 6، ص 255، باب السادس و الثلاثون
آقایان در صحاح روایتی دارند که پیغمبر اکرم فرمود:
«خیر القرون قرنی، ثم الذی یلی، ثم الذی یلی»
البته این روایت را آقایان به کتاب «صحیحین» حواله میدهند، اما در این دو کتاب صحیح بخاری و مسلم، عبارت «خیر القرون» بیان نشده است. این کلمه «خیر القرون» معمولاً در کتب فقهی، اصولی و بعضی از سنن اهل سنت آمده است.
آنچه در «صحیح بخاری» آمده است، دو روایت است:
«خَیرُکمْ قَرْنِی ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُمْ»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 2، ص 938، ح 2508
یا اینکه پیغمبر اکرم با این تعبیر میفرماید:
«خَیرُ الناس قَرْنِی ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُمْ»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 2، ص 938، ح 2509
اما اینکه فرموده باشند «خیر القرون قرنی» از ساخته و پرداختههای بنی امیه است. اگر قرار باشد آن قرن بهترین قرون باشد، هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از رحلت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در همان قرن صورت گرفت.
همچنین کشته شدن عمر که اهل سنت معتقدند که او به شهادت رسید و خیلی هم نسبت به این قضیه سروصدا به راه میاندازند، در همان خیر القرون صورت گرفته است! کشته شدن عثمان و شهادت امام حسن مجتبی و شهادت امام حسین در همان قرن صورت گرفته است! اگر قرار باشد «خیر القرون» این قرن باشد، وای به حال «ثم الذی یلی»!!
آقای «ابن حزم أندلسی» که عرض کردیم متوفای 456 هجری است؛ بعد از نقل قول عمر میگوید:
« فهذا قول عمر لأفضل قرن علی ظهر الأرض فکیف لو أدرک ما نحن فیه»
این کلام عمر در بهترین قرن روی زمین بیان شده است. اگر عمر زمان ما را درک میکرد چه می گفت؟
«من ترک القرآن وکلام محمد صلی الله علیه و سلم والإقبال علی ما قال مالک وأبو حنیفة والشافعی»
ما قرآن کریم و کلام پیغمبر اکرم را ترک کردیم و به حرفهای مالک و ابوحنیفه و شافعی روی آوردیم.
«وحسبنا الله ونعم الوکیل وإنا لله وإنا إلیه راجعون»
الإحکام فی أصول الأحکام، المؤلف: علی بن أحمد بن حزم الأندلسی أبو محمد، الناشر: دار الحدیث – القاهرة، الطبعة الأولی، 1404، ج 6، ص 255، باب السادس و الثلاثون
این سخن ابن حزم، خیلی جالب است!
«ابن قیم» شاگرد «ابن تیمیه» و همچنین «محمد بن عبدالوهاب» هم همین تعبیر را دارند که معتقدند: در عصر ما مردم قرآن کریم و سنت را رها کردهاند و به سراغ «ابوحنیفه»، «مالک» و «شافعی» رفتهاند!
البته دوستان در نظر داشته باشید، یکی از کتابهای خوبی که نوشته شده است، «الإمام الصادق و المذاهب الأربعة» اثر آقای «أسد حیدر» از علمای بزرگ لبنان است. این کتاب، کتابی خواندنی است که اخیراً شنیدهام به فارسی هم ترجمه شده است. اگر دوستان در روزهای تعطیل که در طول سال فراوان هم است، فرصت داشتند این کتاب را مطالعه کنند.
من توصیه میکنم دوستان عزیز برای روزهای تعطیلی خودشان برنامهریزی کنند. بیش از دو برابر روزهای تحصیلی، ما روزهای تعطیلی داریم. از یکی از اندیشمندان غربی که الآن نام آن را در ذهن ندارم، سؤال کردند: شما از کجا به اینجا رسیدید؟! او میگوید: من از روزهای تعطیلی حداکثر بهرهبرداری را کردم.
بنابراین لازم است که دوستان یک برنامهریزی کنند و در کنار برنامه ریزی هم یک قسم بخورند. برنامه ریزی کنیم و قسم هم بخوریم که تعطیلی آخر هفته را مثلاً به خواندن یک جلد از کتاب «الإمام الصادق و المذاهب الأربعة» اختصاص بدهیم و آن را مطالعه کنیم و البته نکته برداری هم بکنیم. من بارها گفتهام مطالعهای که نکته برداری به همراه نداشته باشد، تنها اتلاف وقت است و هیچ فایده ای ندارد.
بنده هرکتابی را که مطالعه میکنم، هر کجا که به مطلب مهمی میرسم، کنار آن را با مداد یک ضربدر میزنم. زمانی که فصل تمام میشود قسمتهایی که ضربدر دارد را دومرتبه مطالعه میکنم.
مطالبی که مهمتر هست را دوبار ضربدر میگذارم و دومرتبه برمیگردم مطالبی که دو ضربدر دارد را مطالعه میکنم. مطالبی که از اهمیت فوق العاده برخوردار است، سه ضربدر میگذارم و سپس از آنها نکته برداری میکنم یا در فایلی یادداشت میکنم.
بنده در این فایل یادداشت میکنم که در فلان کتاب مطالبی وارد شده است که مختص فلان موضوع است. الآن که الحمدلله کامپیوتر در دسترس همگان قرار دارد و خیلی راحت میتوانیم از مطالب کپی برداری کنیم.
کاری که دو یا سه ساعت فرصت انسان را در گذشته تلف میکرد، در حال حاضر در عرض کمتر از 4 یا 5 ثانیه میتوانیم کپی برداری کنیم و راحت شویم.
کتاب «الإمام الصادق و المذاهب الأربعة» مطالبی دارد که شاید 70 درصد مطالب آن بکر است و قبل از او کسی این چنین به این بحث ورود پیدا نکرده است.
حجیت مرسلات تابعین، در کلام بزرگان اهل سنت!
نکتهای که در اینجا وجود دارد در رابطه با مرسلات تابعین هست که گفتیم در کنار مرسلات صحابه، از حجیت بالایی برخوردار است.
«سرخسی» _ که البته ایشان غیر از «سرخسی» صاحب «مبسوط» است. این شخص «محمد بن احمد بن ابی سهل سرخسی» است _ ایشان میگوید:
«مراسیل القرن الثانی والثالث حجة فی قول علمائنا رحمهم الله»
أصول السرخسی، محمد بن أحمد بن أبي سهل شمس الأئمة السرخسي، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان، ج 1، ص 360، فصل: فی بیان وجوه الانقطاع
همچنین در کتاب «النکت» اثر «زرکشی» در مقدمه «ابن صلاح» که مقدمه «علم الحدیث» است، در جلد اول میگوید:
«الجمهور علی قبول المرسل ووجوب العمل به إذا کان المرسل ثقة عدلا وهو قول مالک وأهل المدینة وأبی حنیفة وأهل العراق»
النکت علی مقدمة ابن الصلاح، المؤلف: بدر الدین أبی عبد الله محمد بن جمال الدین عبد الله بن بهادر، الناشر: أضواء السلف – الریاض، الطبعة الأولی، 1419 هـ - 1998 م، تحقیق: د. زین العابدین بن محمد بلا فریج، ج 1، ص 491
همچنین در کتاب «المقنع فی علوم الحدیث» اثر «ابن ملقن» که از علما و فقهای پرآوازه اهل سنت است، در جلد اول صفحه 139 میگوید:
«وبالغ بعضهم فجعله أقوی من المسند»
مرسلات تابعین از مسنداتشان اقوی هستند،
«لأنه إذا أسنده فقد وکل أمره إلی الناظر ولم یلتزم صحته»
وقتی واسطه و سند را ذکر میکند، صحت و سقمش را به عهده راویان می گذارد و ملتزم به صحتش نمی شود. [اما زمانی که مرسل نقل میکند، مسئولیتش را خودش قبول میکند.]
المقنع فی علوم الحدیث، المؤلف: سراج الدین عمر بن علی بن أحمد الأنصاری، الناشر: دار فواز للنشر – السعودیة، الطبعة الأولی، 1413 هـ، تحقیق: عبد الله بن یوسف الجدیع، ج 1، ص 139، باب النوع التاسع
یک تابعی وقتی روایتی را مسند نقل می کند، در حقیقت می گوید که آقای محقق، آقای طلبه، آقای عالم شما باید خودتان بررسی کنید که سند صحیح است یا نیست! ولی زمانی که روایت مرسل نقل میکند یعنی مسؤلیتش را خودش قبول می کند و میگوید: من یقین دارم که این روایت از نبی گرامی اسلام صادر شده است. یعنی در حقیقت، مرسلات، هم روایت هستند و هم شهادت بر صدور روایت!
همچنین در کتاب «فتح المغیث» اثر «سخاوی» که از ائمه اهل سنت است، در جلد اول به صراحت میگوید:
«أَهُوَ أَعْلَی مِنَ الْمُسْنَدِ، أَوْ دُونَهُ، أَوْ مِثْلُهُ؟»
فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی، المؤلف: شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد بن أبی بکر بن عثمان بن محمد السخاوی (المتوفی: 902 هـ)، المحقق: علی حسین علی، الناشر: مکتبة السنة – مصر، الطبعة: الأولی، 1424 هـ ، ج 1، ص 176، باب الاحتجاج بالمرسل
سپس او می گوید که وقتی این افراد به صورت مرسل نقل می کنند، همان حدیث «خیر القرون قرنی، ثم الذی یلونهم، ثم الذی یلونهم» را ملاک قرار میدهند.
همچنین در کتاب «قواعد التحدیث» اثر آقای «قاسمی» متوفای 1332 هم این مطلب نقل شده است.
مشروعیت تقیه در سیره بزرگان اهل سنت!
در هر صورت ایشان از «حارث بن سوید» _ که از اصحاب «عبدالله بن مسعود» بوده است. و خود ایشان از فقهای به نام اهل سنت است و در روزهای آخر حکومت «عبدالله بن زبیر» هم از دنیا رفته است _ نقل می کند که ابن مسعود میگوید:
«مَا مِنْ ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أَوْ سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ»
اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم تا بدینوسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد.
المحلی ابن حزم، ج 8، ص 336
شیعه هم که به تقیه معتقد است، همین است. تقیه خوفی به همین معناست! این مورد تقیه ابن مسعود هم تقیه از کفار نیست، بلکه تقیه از مسلمین و حاکم اسلامی است!
حتی در بعضی از موارد این افراد قسم شدید و غلیظ بر دروغ میخورند؛ به این معنا که هم دروغ میگویند و هم قسم شدید بر صحت آن میخورند.
بحث تقیه هم همین است. یعنی به معنای خلاف واقع گفتن است؛ حال شما خلاف واقع را دروغ یا هر چیز دیگری خطاب کنید، آن را شامل میشود. به من میگویند: آیا شیعه هستی؟! میگویم: نه شیعه نیستم. به من میگویند: نماز سه وقت میخوانی؟! میگویم: نه در پنج وقت میخوانم!
این موارد در حقیقت همان تقیه است. تقیه سخن گفتن در خلاف واقع است؛ حال شما آن را دروغ خطاب کنید یا دروغ مصلحت آمیز حساب کنید.
جالب این است که به «حذیفه» میگویند: تو چنین مطلبی گفتی؟! او میگوید: به خدا قسم من نگفتم! او در اینجا هم قسم میخورد و هم بر آن اصرار میورزد. بعد از اینکه بیرون آمدند، به او گفتند: حذیفه این مطلب را چندین بار از تو شنیده بودیم، اما تو قسم خوردی که من چنین چیزی را نگفتم. او در جواب گفت:
«إنِّی أَشْتَرِی دِینِی بَعْضَهُ بِبَعْضٍ»
من بخشی از دین خودم را با خوردن قسم دروغ میفروشم و بخشی دیگر از دین خود را حفظ میکنم.
المبسوط، المؤلف: محمد بن أحمد بن أبی سهل شمس الأئمة السرخسی (المتوفی: 483 هـ)، الناشر: دار المعرفة – بیروت، تاریخ النشر: 1414 هـ - ج 30، ص 214، باب کتاب الحیل
این شخص با دین فروشی جان خود را حفظ کرد.
این آقایان در همین زمینه روایت عجیبی را نقل میکنند که خیلی جالب است. «رجاء بن حیوه» متوفای 111 هجری از فقهای بزرگ اهل سنت است. او میگوید: «قرطبی» و دیگران نقل کردهاند که «عبدالملک» جاسوسانی را گذاشته بودند تا اخباری از مردم بیاورند.
یک شخصی در درس «رجاء بن حیوه» نشسته بود که دید نسبت به «ولید بن عبدالملک» حرفهای نامربوط میزنند و علیه «ولید بن عبدالملک» بد و بیراه میگویند. او آمد به ولید گفت: این فقیه معاصر عصر ما «رجاء بن حیوه» نسبت به تو حرفهای بد میزند.
این شخص را احضار کردند و «ولید» به او گفت:
«یا رجاء! أذکر بالسوء فی مجلسک ولم تغیر؟»
در محل درس تو از من بد میگویند، ولی تو جلوی آنان را نمیگیری؟
«فقال: ما کان ذلک یا أمیر المؤمنین»
او گفت: یا امیرالمؤمنین چنین چیزی نیست.
«فقال له الولید: قل آلله الذی لا إله إلا هو»
بگو: به خدای لا شریک له چنین چیزی واقعیت ندارد.
«قال: آلله الذی لا إله إلا هو»
او گفت: قسم به خدای لا شریک له چنین چیزی را نگفتم.
این شخص فقیه و پرآوازه اهل سنت، در اینجا تقیه کرد و حرف خود را انکار کرد و قسم هم خورد! «ولید» دستور داد جاسوس را بخوابانند و به او هفتاد ضربه شلاق بزنند؛ زیرا مطلبی دروغ از این فقیه نقل کرده است! زمانی که به جاسوس شلاق میزدند، جاسوس برگشت به رجاء گفت:
«یا رجاء، بک یستقی المطر، وسبعون سوطا فی ظهری!»
یا رجاء، تو از اوتاد هستی و خداوند عالم به برکت تو باران نازل میکند، اما باعث شدی که هفتاد ضربه شلاق به من بزنند!
حالا اگر ما چنین حرفی را بزنیم، و در زیارت جامعه کبیره نسبت به ائمه خودمان بگوئیم که «بِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْث»؛ آقایان آن را کفر و شرک خطاب میکنند، اما اگر این آقایان «بک یستقی المطر» را برای یک فقیه خود بگویند مشکلی نیست!!
«رجاء» در جواب گفت:
«سبعون سوطا فی ظهرک خیر لک من أن یقتل رجل مسلم»
هفتاد ضربه شلاق بخوری بهتر از این است که من کشته شوم.
الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – لبنان، ج 10، ص 190
این شخص اگر سخن خود را تأیید میکرد، سرش بالای دار میرفت و او را میکشتند. به همین جهت حرف خود را مخفی کرد و تقیه کرد!
جالب است که حتی خود وهابیت در تقیه به مراتب از شیعه شدیدتر عمل میکنند. خود «ابن تیمیه» میگوید: اگر وارد مسجد شدید و دیدید یک فرد فاسق و ظالم و مستبد نماز میخواند و اگر پشت سر او نماز نخوانید به دردسر میافتید، واجب است پشت سر او نماز بخوانید بعد نماز را اعاده کنید!!
آقای «واعظ زاده خراسانی» به آقای «بن باز» گفته بود: حضرت امام دستور داده است که زائرین ایرانی در مکه، در هتلها نماز نخوانند و پشت سر ائمه جماعت شما نماز بخوانند. «بن باز» در جواب گفته بود:
«کنتم مشرکین فصرتم منافقین»
قبلاً شما مشرک بودید، حال منافق شدید.
ادب را ببینید!! خدای آنان «ابن تیمیه» فتوا میدهد که پشت سر فاسق و فاجر نماز خواندن اشکالی ندارد و می توانید بعداً بروید در منزل اعاده کنید؛ ولی این مفتی وهابی اینچنین حرف می زند و بی ادبی هم می کند!
این درحالی استکه حضرت امام خمینی عقیده داشتند که همان نماز هم مکفی است و آقای «خوئی» هم در این رابطه مفصل بحث کرده است. ایشان در ذیل حدیث شریف:
«مَنْ صَلَّی مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ کانَ کمَنْ صَلَّی خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ »
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 3، ص 380، ح 6
که این روایت علاوه بر «کافی»، در «تهذیب» و «من لا یحضره الفقیه» هم ذکر شده است؛ آقای «خوئی» در ذیل آن بیان میکند: تمام فقهای ما در طول تاریخ به استناد همین روایت فتوا دادهاند نمازی که پشت سر ائمه اهل سنت خوانده می شود، مجزی هست و نیازی به اعاده هم ندارد!
سپس «ابن حزم» در ذیل این روایت تقیه ابن عباس که گفت من حاضرم برای تازیانه نخوردن دروغ بگویم؛ دارد که: ما مخالفی نسبت به این نظریه در میان صحابه نداریم!
«ابن عساکر» متوفای 571 هجری است. می گوید:
«ألا أنبئکم بعلامة العاقل»
آیا به شما خبر بدهم که نشانههای عاقل چیست؟
«وهو یمشی فی الدنیا بالتقیة والکتمان»
یکی از نشانههای عاقل این است که زندگیش مبتنی بر تقیه و کتمان باشد.
تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 47، ص 175
همچنین «ابو درداء» که متوفای 33 هجری هست میگوید:
«إِنَّا لَنَکشِرُ فی وُجُوهِ أَقْوَامٍ وَإِنَّ قُلُوبَنَا لَتَلْعَنُهُمْ»
ما به روی بعضی افراد میخندیم و در قلبمان آنان را لعنت میکنیم.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 5، ص 2271، باب 28
این مطلب هم از مصادیق بارز تقیه است. «سرخسی» که متوفای 483 است، میگوید: «حذیفه» _ که متوفای 36 هجری است و در سال اول خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از دنیا رفته است. او در زمان ابوبکر و عمر و عثمان بود و در سال اول خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از دنیا رفت. _ او اهل تقیه بوده است:
«مِمَّنْ یسْتَعْمِلُ التَّقِیةَ عَلَی مَا رُوِی أَنَّهُ یدَارِی رَجُلًا، فَقِیلَ لَهُ: إنَّک مُنَافِقٌ،»
حذیفه از کسانی بود که تقیه را به کار می برد. زیرا او با افرادی مدارا میکرد لذا به حذیفه می گفتند که تو خودت منافق هستی!
المبسوط، المؤلف: محمد بن أحمد بن أبی سهل شمس الأئمة السرخسی (المتوفی: 483 هـ)، الناشر: دار المعرفة – بیروت، الطبعة: بدون طبعة، تاریخ النشر: 1414 هـ - ج 24، ص 26، باب الإکراه
«حذیفه» صاحب سر نبی گرامی اسلام است و افرادی را که در رجوع از جنگ تبوک تصمیم بر ترور نبی گرامی اسلام گرفته بودند، «عمار» و «حذیفه» آنها را دیدند و شناختند. نبی گرامی اسلام به اینها فرمود: شما حق افشا کردن اسامی این افراد را ندارید!
اگر آقایان به کتاب «المحلی» نوشته ابن حزم آندلسی مراجعه کنند، جلد 11 صفحه 224 فصلی به نام «کتاب الحد: باب الحد المرتد» دارند که دوستان میتوانند به آن کتاب مراجعه کنند. ایشان در این کتاب به صراحت در رابطه با جنگ تبوک میگوید:
«أَنَّ أَبَا بَکرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبی وَقَّاصٍ رضی الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبی وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوک»
المحلی، اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد، دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ج 11، ص 224، باب حد المرتد
طبق نظر 11 نفر از علمای اهل سنت راوی این روایت هم ثقه است. و اشکالاتی که بعضاً مطرح می کنند وارد نیست.
در هر صورت آقای «حذیفه» جزو کسانی بود که حافظ اسرار رسول گرامی اسلام بود. هرکدام از صحابه که از دنیا میرفت، خلیفه دوم نگاه میکرد که ببیند حذیفه برای نمازش می آید یا نه! اگر «حذیفه» نمیآمد و برای او نماز نمی خواند، می فهمید که او جزو منافقین است. بعضی افراد در رابطه با مرگ ابوبکر هم قضایایی نقل میکنند که فعلاً محل بحث ما نیست.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته