2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (50) – حقایقی از شخصیت «معاویة بن ابوسفیان»!
کد مطلب: ٩١٠٤ تاریخ انتشار: ١٣ ارديبهشت ١٣٩٥ - ١٧:٠٦ تعداد بازدید: 3036
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (50) – حقایقی از شخصیت «معاویة بن ابوسفیان»!

جلسه هشتادم 95/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هشتادم 95/02/13

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با مبانی «تقیه» بود که اشاره شد بر اینکه عوامل تقیه، مسائل متعددی بود. از جمله مسائلی که در این زمینه مطرح هست و ما مواردی را به آن اشاره کردیم، کتمان کردن و مخفی کردن بسیاری از حقایقی است که در تاریخ اتفاق افتاده است.

و عرض کردیم که پنهان کردن این حقایق توسط علما و بزرگان اهل سنت، یا به خاطر تقیه بوده و یا به خاطر رعایت حال بزرگان خود بوده است.

لزوم کار علمی گسترده، درباره «عایشه» و «معاویه»!

از جمله موارد مهمی که این آقایان بسیار عنایت دارند که مخفی کنند، و ما هم هر چه تلاش کردیم نتوانستیم مورد مخفی شده را پیدا کنیم، موردی است در رابطه با «معاویة بن ابوسفیان»!

عزیزان همانگونه که مستحضر هستید، الآن شخص «معاویه» برای اهل سنت یک فرد مقدس، و برای وهابیت، به صورت یک «بت» تبدیل شده است!! لذا ما هر چه در این رابطه مستدل و مستند کار کنیم، ارزش دارد. اینها در برابر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) قیام کردند، خروج کردند؛ با همه اینها، این آقایان، لقب «خال المؤمنین» را برای معاویه برگزیدند!! با اینکه پیغمبر برادرزنهای دیگری نیز داشته است.

اگر بنا بود یک نفر، استحقاق «خال المؤمنین» را داشته باشد، باید برادران عایشه باشند! چون در میان همسران پیامبر، آنیکه برای اهل سنت و وهابیت، از جایگاه بیشتر و بالاتری برخوردار است، و اهمیت بیشتری دارد، «عایشه» است!

روی این جهت، باید برادران عایشه را خال المؤمنین لقب می دادند. «محمد بن ابی بکر» و «عبدالرحمن بن ابی بکر» را باید خال المؤمنین لقب می دادند! ولی متأسفانه ما می بینیم که محمد بن ابی بکر، جزء افراد مطرود این آقایان است! چرا؟ چون ایشان با امیرالمؤمنین بوده است!!

یا شما ببینید که وقتی برای همسران پیامبر، لقب «ام المؤمنین» به کار برده می شود، به کار بردن این لقب حتی برای «حفصه»، برای این آقایان سنگین است. و یا حتی برای «ام سلمه» هم برایشان ثقیل است! و معمولاً وقتی نام حضرت خدیجه (سلام الله علیها) را می برند، نه تنها واژه «ام المؤمنین» را به کار نمی برند، بلکه همان اسم ایشان را بدون پیشوند و پسوند ذکر می کنند!!

لذا در مورد مسئله «عایشه» و بحث کردن، مستند و مستدل کار کردن، خیلی ارزشمند است. البته با احترام تمام. بدون توهین و اهانت و فحش و بدون جسارت.

به نظر ما خیلی از این قضایایی که چسبانده اند به «عایشه»، حقیقت ندارد و اینها ساخته و پرداخته «یهود» و «بنی امیه» است، لذا باید پرده از روی این حقایق برداشته شود! اینها به خاطر کینه و عقده ای که از نبی مکرم داشتند، دست به این کارها زدند.

چون اینها نتوانستند کینه خود را بر رسول اکرم جاری کنند و ابراز کنند، آمدند نسبت به همسران او – از جمله عایشه که قدری سرزبان داشته و اجتماعی بوده و جوانتر بوده، - خیلی از این قضایا را چسبانده اند.

فتاوای جنسی که از او نقل می کنند، و یا برخی اعمالی که از او نقل می کنند، برداشت ما این است که اینها ساخته و پرداخته «یهود» است. آنهم بغضاً لرسول الله. ولی در هر صورت، این حقایق باید گفته شود.

لزوم کتمان حقایق تاریخی درباره «معاویه»!

و همچنین در مورد «معاویه»، که امروز از او «بت» درست کرده اند، و حتی در بعضی از شبکه های وهابی، یک قداستی برای معاویه قائل می شوند که این قداست را حتی برای ابوبکر و عمر و عثمان هم قائل نمی شوند!! لذا تلاش می کنند تا حقایق تاریخی از معاویه را کتمان کنند. شما می بینید که «هیثمی» متوفای 807 هجری می نویسد:

«عن عبد الله بن بريدة قال دخلت مع أبي على معاوية فأجلسنا على الفراش ثم اتينا بالطعام فأكلنا ثم اتينا بالشراب فشرب معاوية ثم ناول أبي ثم قال معاوية كنت اجمل شباب قريش و اجوده ثغرا و ما من شيء اجد له لذة كما كنت اجده و انا شاب غير اللبن و انسان حسن الحديث يحدثني»

عبدالله بن بريده گويد با پدرم (بریده اسلمی) بر معاويه داخل شديم ما را بر فراش نشاندند و نزد ما طعام آوردند خورديم سپس نزد ما نوشيدني آوردند معاويه و پدرم نوشيدند. سپس معاويه گفت من زيباترين جوان قريش و داراي دندانهاي زيبا بودم هيچ چيز لذيذي را آنگونه كه بود نمي يافتم بجز شير و انسان خوش سخني كه با من سخن بگويد.

جالب اینجاست که «هیثمی» در ذیل این روایت می نویسد:

«رواه أحمد و رجاله رجال الصحيح و في كلام معاوية شيء تركته»

احمد اين روايت را نقل كرده رجال آن رجال صحيح اند. در سخن معاويه چيزهايي بود كه ترك كردم.

مجمع الزوائد، ج 5، ص 42، نشر: دار الريان للتراث/ ‏دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – 1407

در این عبارت که آقای هیثمی نقل کرده، شراب خوردن معاویه را آورده، و اینکه ایشان همجنس باز بوده و انسانهای خوش سخن را دوست می داشته را آورده؛ حالا ما نمی دانیم که بدتر از اینها چه بوده که آقای هیثمی می گوید «و في كلام معاوية شيء تركته»!!

من خیلی تلاش کردم ببینم که قبل از احمد بن حنبل و بعد از او، و حتی در کتابهای درجه دوم و سوم، این کلام معاویه که هیثمی می گوید «من از نقلش خودداری کردم»، چه بوده؛ موفق نشدم پیدا کنم! من خیلی فکر کردم و تلاش کردم. دوستان اگر در این زمینه تحقیق بکنند که این کلام معاویه چه بوده، ما از محضرشان استفاده می کنیم.

البته در همین روایتی هم که هیثمی نقل کرده، همه چیز مشخص شده است. یک حاکم اسلامی که - عذر می خواهم - شراب خوار باشد، علاقه به همجنس بازی هم داشته باشد؛ به گمان من از این فاسدتر، و زشت تر چیزی نباشد!

سؤال: شاید منظور از عبارت «شراب» در روایت هیثمی، مطلق نوشیدنی باشد، نه شراب خاصی که حرام است!؟

پاسخ: جواب این سؤال در روایت «احمد بن حنبل» بیان شده است. در آنجا، روایت هیثمی به این صورت کامل نقل شده است که:

«عبد اللَّهِ بن بُرَيْدَةَ قال دَخَلْتُ أنا وأبي على مُعَاوِيَةَ فَأَجْلَسَنَا على الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِينَا بِالطَّعَامِ فَأَكَلْنَا ثُمَّ أُتِينَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِيَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أبي ثُمَّ قال ما شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ ثُمَّ قال مُعَاوِيَةُ كنت أَجْمَلَ شَبَابِ قُرَيْشٍ وَ أَجْوَدَهُ ثَغْراً و ما شيء كنت أَجِدُ له لَذَّةً كما كنت أَجِدُهُ و أنا شَابٌّ غَيْرُ اللَّبَنِ أو إِنْسَانٍ حَسَنِ الحديث يحدثني»

عبدالله بن بريده می گويد با پدرم (بریده اسلمی) بر معاويه داخل شديم. ما را بر فراش نشاندند و نزد ما طعام آوردند خورديم. سپس نزد ما نوشيدني آوردند معاويه و پدرم نوشيدند. سپس گفت: بعد از اینکه پیغمبر آن را حرام کرد، من دیگر ننوشیدم. سپس معاويه گفت من زيباترين جوان قريش و داراي دندانهاي زيبا بودم هيچ چيز لذيذي را آنگونه كه بود نمي يافتم بجز شير و انسان خوش سخني كه با من سخن بگويد.

مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج5، ص 347، ح 22991، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر

شارحین این روایت گفتند قائل عبارت «ثُمَّ قال ما شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ» معاویه است! مثلاً «شعیب الأرنؤوط» وهابی در ذیل این روایت می نویسد:

«و قوله «ثُمَّ قال ما شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ» ای: معاویة بن ابی سفیان. لعله قال ذلک لما رأی من الکراهة و الإنکار فی وجه بریده لظنه انه شراب محرم»

قائل این کلام، معاویه است. شاید به این خاطر معاویه این حرف را زده که کراهت و تنفر را در چهره بریده دید. چون وی گمان کرده بود که این شراب، شراب حرام است.

توجیح را شما ببینید! توجیح بلامرجح است. یعنی توجیه احمقانه است. برای اینکه چهره ناپاک معاویه را تطهیر کند، اینگونه کار او را توجیح می کند.

ولی ظاهر قضیه و سیاق عبارت این است که قائل این عبارت، پدر بریده باشد.

خب اگر این عبارت «شراب»، نوشیدنی معمولی بوده، دیگر عبارت «ما شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ» معنا نداشت که ذکر شود! این عبارت نشان می دهد که در این روایت دستکاری صورت گرفته است. نشان می دهد که این روایت، روایت تحریف شده است! بعد از این عبارت «ثُمَّ قال» ظاهراً «ابی» بوده، که حذف شده است!!

این روایت داد می زند که من دستکاری شده ام. اگر این «شراب»، شراب حرام نبود، و خمر نبود؛ عبارت «حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ» چه معنا دارد!؟

معاویه، و تجارت شراب!!

شما ببینید «سیر اعلام النبلاء»، که باز هم با تحقیق آقای «شعیب الأرنؤوط» است، در این باره عبارت جالبی را نقل می کند:

«أن عبادة بن الصامت مرت عليه قطارة وهو بالشام تحمل الخمر فقال ما هذه أزيت قيل لا بل خمر يباع لفلان فأخذ شفرة من السوق فقام إليها»

یک کاروان باری شتر که عازم شام بود، و بارش شراب بود، از کنار عبادة بن صامت گذشت. گفت: این بار چیست؟ روغن است؟ گفتند: نه، شراب است! برای فلانی خریداری شده است. در اینجا عباده با یک نیزه، تمام خمره های شراب را پاره کرد.

سير أعلام النبلاء، ج2، ص 10؛ دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

در این روایت، دیگر عبارت «شراب» نیست، بلکه «خمر» آمده است. جالب اینجاست که در ادامه عبارت «فلان» را مشخص کرده و می نویسد:

«فأتاه أبو هريرة فقال يا عبادة مالك ولمعاوية ذره وما حمل فقال لم تكن معنا إذ بايعنا على السمع والطاعة والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر وألا يأخذنا في الله لومة لائم فسكت أبو هريرة وكتب فلان ألى عثمان إن عبادة قد أفسد علي الشام»

ابوهریره به نزد عباده رفت و گفت: ای عباده! تو چه کار به معاویه داری؟ او و بار شتران را رها کن! عباده گفت: ما با پیغمبر بیعت کردیم که سخن او را بشنویم و از او اطاعت کنیم. امر به معروف کنیم و نهی از منکر کنیم و در این مسیر از سرزنش هیچ ملامتگری نترسیم. ابوهریره ساکت شد و هیچ نگفت. فلانی به عثمان نامه نوشت که همانا این عباده، شام را بر من خراب کرده است.

سير أعلام النبلاء، ج2، ص 10؛ دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

خب آقای ارنؤوط! شما خواستی آنجا را درست کنی، گفتی که شرابی که معاویه خورد، شراب محرم نبوده، «بریده» خیال کرده شراب محرم است؛ اینجا را می خواهی چه بکنی!؟ اینجا که به صراحت دارد که بار شتران خمر بوده و مشتری هم معاویه بوده! و عبادة بن صامت هم اعتراض کرده به کار معاویه! اینجا را چگونه می خواهید توجیح کنید!؟

معاویه، و تجارت بت!!

یا شما ببینید که «بلاذری» در «انساب الأشراف» می نویسد:

« أبي وائل قال: كنت مع مسروق بالسلسلة فمرت به سفائن فيها أصنام من صفرٍ تماثيل الرجال، فسألهم عنها فقالوا: بعث بها معاوية إلى أرض السند والهند تباع له، فقال مسروق: لو أعلم أنهم يقتلونني لغرقتها، ولكني أخاف أن يعذبوني ثم يفتنوني والله ما أدري أي الرجلين معاوية، أرجل قد يئس من الآخرة فهو يتمتع من الدنيا أم رجل زين له سوء عمله.»

ابووائل می گويد: همراه با مسروق در منطقه سلسله بوديم. به مركب‏هايى كه مجسمه‏ هايى از مس بر آن‏ها بار شده بود، برخورد كرديم. درباره محموله و صاحب آنها سؤال كرديم. گفتند: این بت ها برای معاویه است. آنها را به سرزمین سند و هند می فرستد تا برایش بفروشند. مسروق گفت: اگر مطمئن بودم معاويه بدون اين كه مرا شكنجه كند، به قتل مى‏ رساند، همه اين مركب‏ها را غرق كرده و بت‏ها را از بين مى‏ بردم، اما مى‏ ترسم معاويه قبل از كشتن، مرا شكنجه كند. به خدا قسم نمى‏ دانم معاويه چگونه انسانى است؟ آيا از قيامت مأيوس شده و تلاش مى‏ كند دنيا را از دست ندهد؟ يا اين كه اعمال زشت او نيكو جلوه داده شده و گمان مى‏ كند همه كارهايى كه انجام مى‏ دهد اعمال خوب و شايسته است؟

أنساب الأشراف، ج2، ص 122(الجامع الکبیر)

آقای معاویه، خرید و فروش بت هم می کرده است. «صنم» به چیزی گفته می شود که برای پرستش استفاده می شود.

این مواردی که این آقایان آورده اند، کاملاً واضح و روشن، شخصیت معاویه را نشان می دهد. و دیگر چیزی برای معاویه نمی ماند که آقایان برای حفظ چهره معاویه، آن را کتمان بکنند.

معاویه، طغیانگر و ستمگر!!

ما اگر در مورد شخصیت «معاویه» هیچ چیزی نداشته باشیم، مگر این روایت «صحیح بخاری»، همین کافی است. یعنی قوی ترین شاهد بر باطل بودن معاویه و سچاهیان معاویه، همین روایت بخاری است. ببینید که تعبیر بخاری این است:

« وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ عَمَّارٌ يَدْعُوهُمْ إلى اللَّهِ وَ يَدْعُونَهُ إلى النَّارِ »

عمار را گروه نابكار مي كشند؛ در حالي كه عمار آن ها را به سوي خدا و آنها عمار را به سوي آتش دعوت مي كنند.

الجامع الصحيح المختصر، ج 3، ص 1035، ح 2657، بَاب مَسْحِ الْغُبَارِ عن الناس في السبيل؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛

آیا از این بهتر و واضح تر می خواهید!؟ شما بفرمائید قرآن را ملاحظه کنید که از «فرعون»، به عنوان امام کسانی که به آتش جهنم دعوت می کند، یاد کرده است!!

(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ)

و ما آنها را پيشوايانى كه دعوت به آتش (دوزخ) مى‏كنند قرار داديم.‏

سوره قصص(28): آیه41

من غیر از فرعون ندیدم که خدای عالم چنین تعبیری را درباره او گفته باشد. دعوتگران به آتش. در این روایت صحیح بخاری هم از معاویه به عنوان دعوت گر به آتش جهنم تعبیر کرده است!!

این عبارت خیلی واضح و روشن است. آقای ارنؤوط! شما بیا شراب خوردن معاویه را توجیه کن! آقای ابوهریره! شما بیا شراب فروشی معاویه را توجیه کن! بیا بت فروشی و صادر کردن بت را توجیه کن! اما این روایت بخاری دیگر قابل توجیه نیست!

دقت کنید که عبارت إلى اللَّهِ در مقابل عبارت إلى النَّارِ قرار گرفته است. اگر می گفت: «یدعوهم الی الصلح»؛ این قابل توجیه بود. عمار آنها را به صلح دعوت می کرد ولی آنها به آتش جنگ دعوت می کردند!! ولی این عبارت بخاری دیگر قابل توجیه نیست.

البته این روایت بخاری را توجیه کرده اند. آقای « ابن بطال» توجیه کرده. و من احمق ترین توجیهی که در عمرم دیدم و شنیدم، توجیه آقای ابن بطال است که می گوید:

«وقوله: (يدعوهم إلى الجنة ويدعونه إلى النار)، إنما يصح ذلك فى الخوارج الذين بعث إليهم على عمارًا ليدعوهم إلى الجماعة»

این حدیث، حدیث صحیحی است. ولی در مورد خوارج است که علی عمار را به طرف آنها فرستاد تا آنها را به جماعت مسلمین دعوت کند. و در مورد هیچ یک از صحابه درست نیست.

شرح صحيح البخاري، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك بن بطال البكري القرطبي، دار النشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض - 1423هـ - 2003م، الطبعة: الثانية، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم؛ ج2، ص 98 و 99

واقعاً این توجیه، عجیب است. خوارج در سال 38 یا 39 هجری است. ولی «عمار» در سال 35 شهید شده است. یعنی سه چهار سال قبل از خوارج، عمار شهید شده است!! حتماً امیرالمؤمنین آمده عمار را زنده کرده، فرستاده به طرف خوارج!!؟؟

جالب اینجاست که می گوید:

«وليس يصح فى أحد من الصحابة؛ لأنه لا يجوز لأحد من المسلمين أن يتأول عليهم إلا أفضل التأويل؛ لأنهم أصحاب رسول الله»

ما نمی توانیم درباره صحابه بگوئیم که به طرف آتش دعوت می کند. زیرا برای هیچ یک از مسلمین جایز نیست که اعمال و گفتار صحابه را تأویل کند مگر به بهترین صورت باشد. زیرا انها اصحاب رسول الله هستند!

خود آقای ابن بطال، متوجه احمقانه بودن این توجیه شده و در ادامه می گوید که عمار در جنگ صفین، در سال اول جنگ صفین به شهادت رسیده است. و قضیه خوارج بعد از شهادت عمار بوده است!

بنابراین اگر شما می گوئید که اینها خوارج بودند و نه معاویه و سپاهیان معاویه، یا باید قبول کنید که معاویه و یارانش جزء خوارج هستند، که ثبت المطلوب! و یا شما باید بگوئید که خوارج دو سال سه سال بعد از شهادت عمار بوده است، که در اینجا ثابت می شود که قضیه از بیخ دروغ است. الا اینکه قائل بشوید که عمار، توسط امیرالمؤمنین زنده شده، بعد از شهادتش رفته و خوارج را به جماعت دعوت کرده!!!

واقعاً اینگونه توجیه کردن و اینگونه سرپوش گذاشتن روی عملکرد معاویه، اوج حماقت است. اینها در روز روشن آفتاب را می بینند ولی انکار می کنند!! روز روشن را منکر می شوند.

اینها نشان می دهد که حق برای این آقایان روشن است. ولی عناد و کینه نمی گذارد قبول کنند. همان تعبیر قرآن کریم که فرمود:

(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا)

و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند در حالى كه در دل به آن يقين داشتند.

سوره نمل(27): آیه14

من دیگر گمان نمی کنم که از امثال «ابن بطال» و «مهلب» که از بزرگان اهل سنت هستند اینگونه توجیحاتی مورد قبول باشد.

شما به یک بچه طلبه ای که تازه به حوزه آمده، یا به یک عرب زبان که ابتدایی درس خوانده، این روایت را نشان بدهید، برای شما خیلی واضح و روشن معنا می کند. کسی اگر از الفبای تاریخ آگاهی داشته باشد، یعنی دو ماه سه ماه تاریج اسلام خوانده باشد، کاملاً می داند که قضیه چه بوده است.

ولی این بزرگان اهل سنت و این شخصیت های طراز اول اهل سنت، می آیند برای رعایت حال معاویه و صحابه، اینچنین توجیهاتی را مطرح می کنند!

و واقعاً آدم معطل می ماند که چه کار بکند!؟ اینها این وجدان خدادادی را چه کار کرده اند!؟ اینها فردای قیامت در برابر رسول اکرم چه جوابی دارند!؟ چه پاسخی دارند که اینگونه دارند حقایق را تأویل می کنند، و توجیه می کنند!

اینها نمونه هایی بود از شخصیت معاویه که بیان کردیم. البته من درباره معاویه حرف زیاد دارم. ان شاءالله اگر در جلسات بعدی فرصتی بشود، موارد دیگری را تقدیم عزیزان خواهم کرد.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
1 | میهمان | | ١٣:٥٦ - ٠١ آذر ١٣٩٥ |
با سلام و خسته نباشید من در کلیپی یدم استاد یزدانی این عبارت را اینگونه ترجمه کردن :
بعث بها معاوية إلى أرض السند والهند تباع له
معاویه فرستاده تا بت هارا از سند و هند بخرند و برایش ببرند شما ترجمه کردید بت ها را به سرزمین سند و هند می فرستد تا برایش بفروشند کدام ترجمه صحیح است با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
اگر در خود متن و عبارات دیگر در این خصوص دقت کنید، متوجه می شوید که معاویه آن بتها را به سرزمین هند فرستاد تا بفروشند شاهد این مطلب اینکه صاحب کتاب مبسوط گوید معاویه آن بتها و مجسمه ها را به هند فرستاد
قال بعث معاوية رضي الله عنه بتماثيل من صفر تباع بأرض الهند فمر بها على مسروق رحمه الله قال والله لو أني أعلم أنه يقتلني لغرقتها ولكني أخاف أن يعذبني فيفتنني والله لا أدري أي الرجلين معاوية رجل قد زين له سوء عمله أو رجل قد يئس من الآخرة فهو يتمتع في الدنيا وقيل هذه تماثيل كانت أصيبت في الغنيمة فأمر معاوية رضي الله عنه ببيعها بأرض الهند ليتخذ
المبسوط للسرخسي ج 24 ص 46
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب