2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (35) - مصیبتهای وارده بر بزرگان اهل سنت، به خاطر نقل فضائل اهلبیت(علیهم السلام) 1
کد مطلب: ٨٨٤٢ تاریخ انتشار: ١٠ اسفند ١٣٩٤ - ٠٩:٣٥ تعداد بازدید: 3305
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (35) - مصیبتهای وارده بر بزرگان اهل سنت، به خاطر نقل فضائل اهلبیت(علیهم السلام) 1

جلسه شصت و یکم 94/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و یکم 94/12/10

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

بحث ما در رابطه با «تقیه»، و ترس محدثین اهل سنت از نقل حدیث «غدیر» بود و گفتیم که این آقایان، به تقیه شیعه ایراد می گیرند ولی خودشان از نقل برخی از روایات، به خاطر حفظ جان خود، تقیه می کردند.

به عنوان نمونه عرض کردیم که «زهری» می گوید:

«والله، عندي من فضائل علي ما لو تحدثت بها لقتلت»

به خدا قسم، روایاتی در فضائل علی دارم که اگر نقل بکنم، کشته می شوم.

أسد الغابة في معرفة الصحابة ، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعی؛ ج1، ص 449

ادامه بیان ترس محدثین اهل سنت از نقل حدیث «غدیر»!

در جلسه دیروز، سه مورد از ترس و وحشت محدثین اهل سنت، از نقل حدیث غدیر را با توضیحات جانبی را بیان کردیم. امروز هم موارد دیگری را ذکر می کنیم.

4- ممانعت «احمد بن حنبل» از نقل حدیث «غدیر»!

«ابوبکرخلال» که از علمای بزرگ اهل سنت است، و «ذهبی» در مورد او می گوید:

«الخلال، الإمام العلامة الحافظ الفقيه، شيخ الحنابلة و عالمهم»

سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط ، محمد نعيم العرقسوسي؛ ج 14، ص 297

«ابوبکر خلال» با یک واسطه نقل می کند که:

«أخبرنى زكريا بن يحيى أن أباطالب حدثهم أنه سأل أباعبد الله عن قول النبي لعلي: (من كنت مولاه فعلي مولاه) ما وجهه؟ قال: ولا تكلم في هذا، دع الحديث کما جاء»

اباطالب از احمد بن حنبل سؤال کرد که معنی روایت پیغمبر که به علی گفت من کنت مولاه فعلی مولاه چیست؟ احمد گفت: در این مورد صحبتی نکن. این حدیث را همانطوری که وارد شده بخوان و رها کن.

السنة؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال، دار النشر: دار الراية - الرياض- 1410هـ - 1989م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عطية الزهراني؛ ج2، ص 346، ح458

عبارت «دع الحديث کما جاء»؛ که احمد بن حنبل به سؤال کننده سفارش می کند، می تواند دو تا معنا داشته باشد. یکی اینکه این حدیث را رها کن. همان گونه که پیغمبر گفته همان است!

و یک معنی دیگر این است که شما اصلاً به این قضیه نپرداز! پرداختن به این قضیه، برای شما دردسر درست می کند! عقاید مردم را زیر سؤال می برد. متزلزل می کند.

یک سؤال اساسی!!

سؤال اساسی ما از این آقایان این است که اگر واقعاً در قضیه «غدیرخم»، عبارت «مولا» به معنی «محبت» و دوست داشتن است، دیگر این قدر ترس و خوف و وحشت برای چیست!؟ اینکه بگوید این حدیث را رها کن و نقل نکن و... دیگر معنا ندارد. اینکه بیایند پیش احمد بن حنبل و معنای این واژه را بپرسند، دیگر معنی ندارد!

اگر این واژه به معنی «محبت» بود، چرا احمد بن حنبل، وقتی از او سؤال می کنند، نمی گوید که این واژه به معنی محبت است؟ چرا نمی گوید «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست داشته باشد!؟

محبت «علی» که دردسر ساز نیست! مشکل آفرین نیست! ولی آقای احمد بن حنبل، نه تنها معنی محبت را بیان نمی کند، بلکه می گوید اصلاً درباره این حدیث حرف نزن!

با توجه به این ترس و خوف و دستور به کتمان حدیث غدیر، معلوم می شود که واژه «مولا»، معنایی فراتر از محبت دارد. و در حقیقت به معنای «ولایت» و «امامت» است. لذا حکومتی ها از اینکه مردم به قضیه «غدیر» بپردازند که در آنجا پیغمبر اکرم تکلیف حکومت بعد از خودش را مشخص کرده است، واهمه دارند. به همین خاطر در جامعه خوف و وحشت ایجاد کرده اند که کسی درباره حدیث غدیر، صحبت نکند.

استشهاد امیرالمؤمنین به حدیث «غدیر»، برای اثبات حقانیت خود!

در منابع شیعه، اول کسی که استشهاد امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به حدیث غدیر را نقل می کند، مرحوم «طبرسی» است. که نقل کرده است:

«كَتَبَ مُعَاوِيَةُ إِلَيْهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ لِي فَضَائِلَ كَثِيرَةً كَانَ أَبِي سَيِّداً فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ صِرْتُ مَلِكاً فِي الْإِسْلَامِ وَ أَنَا صِهْرُ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَالُ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَاتِبُ الْوَحْيِ

اى ابوالحسن! من داراى فضيلت‏هاى بسيارى هستم؛ پدر من در زمان جاهليت بزرگ قوم بود و خود من در زمان اسلام پادشاه شده‏ام و من رابطه خويشاوندى سببى و دامادى رسول ال‍له را با خود دارم و من دایى مؤمنان هستم. و من نويسنده وحى رسول خدا هستم.»

چون امّ‌حبيبه ـ دختر أبوسفيان و خواهر معاويه ـ يكى از زن‌هاى پیغمبر بوده؛ و طبق آيه شريفه:«وَ أَزوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ؛ زن‌هاى رسول خدا مادرهاى مؤمنان به شمار مى‏آيند»؛ لذا از نسبت امُّ المؤمنين كه براى امّ‌حبيبة، خواهر معاويه بود نسبتى براى خود ساخته و پرداخته و در شام خود را به «خال المؤمنين» ملقب نمود؛ يعنى دایى مؤمنان!!

حال چگونه شده که از میان زنهای پیغمبر، قرعه «ام المؤمنین» بودن، فقط به نام «عایشه» افتاده و از میان برادران همسران پیامبر مثل عبدالله بن عمر، محمد بن ابی بکر و...هم، قرعه «خال المؤمنین» بودن، به نام «معاویه افتاده است!!

در ادامه، جواب امیرالمؤمنین به نامه معاویه را اینگونه نقل کرده است که:

فَلَمَّا قَرَأَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ الْكِتَابَ قَالَ أَ بِالْفَضَائِلِ يَفْخَرُ عَلَيْنَا ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ يَا غُلَامُ اكْتُبْ إِلَيْهِ وَ أَمْلَى عَلَيْه

مُحَمَّدٌ النَّبِيُّ أَخِي وَ صِهْرِي‏ وَ حَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّي‏

وَ جَعْفَرٌ الَّذِي يُضْحِي وَ يُمْسِي‏ يَطِيرُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ ابْنُ أُمِّي‏

وَ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَكَنِي وَ عِرْسِي‏ مَشُوبٌ لَحْمُهَا بِدَمِي وَ لَحْمِي‏

وَ سِبْطَا أَحْمَدَ وَلَدَايَ مِنْهَا فَمَنْ مِنْكُمْ لَهُ سَهْمٌ كَسَهْمِي‏

سَبَقْتُكُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ طُرّاً غُلَاماً مَا بَلَغْتُ أَوَانَ حُلْمِي‏

وَ صَلَّيْتُ الصَّلَاةَ وَ كُنْتُ طِفْلًا مُقِرّاً بِالنَّبِيِّ فِي بِطْنِ أُمِّي‏

وَ أَوْجَبَ لِي وَلَايَتَهُ عَلَيْكُمْ‏ رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏‏

فَوَيْلٌ ثُمَّ وَيْلٌ ثُمَّ وَيْلٌ‏ لِجَاحِدِ طَاعَتِي مِنْ غَيْرِ جُرْمِي‏

چون حضرت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) نامه را خواندند، گفتند: اين پسر خورنده جگرها (هند مادرش كه در روز احد، جگر حضرت حمزه سيدالشهداء با ساير اجزاء مثله‏اش را گردن‏بند كرده، و به گردنش آويخت و جگر آن حضرت را جويد و خورد) با فضائل مى‏ خواهد بر ما افتخار كند؟ اى جوان بنويس براى او:

محمدِ پيامبر برادر من است و نسبت من با او همچون نسبت دو ساقى است كه از يك ريشه رویيده شده باشد و حمزه سيد و سالار شهيدان عموى من است‏.

و جعفر طيار كه پيوسته با فرشتگان در حال طيران و پرواز، روز مى كند و شب مى ‏كند؛ پسر مادر من است.

و دختر محمد مايه آرامش و انس من و حليله و زوجه من است كه گوشت او با خون و گوشت من آميخته شده است.

و دو نواده دخترى پيامبر، دو پسر من هستند، پس كدام يك از شما سهميه‏ اى مانند سهميه من دارد؟!

من در اسلام آوردن از همه شما امت، گوى سبقت را ربودم با مراتب فهم و علمى كه در همان زمان كودكى داشتم.

من در حالی که کودک بودم با پیغمبر نماز خواندم. و در حالی که در شکم مادرم بودم به نبوت پیغمبر اقرار کردم.

پس رسول خدا، ولايت خود را در روز غدير خم براى من، بر شما واجب و لازم كرد.

پس اى واى، سپس واى، پس از آن، واى بر كسى كه فرداى قيامت خداوند را با ستم نمودن به من ملاقات كند!»

سپس می گوید که:

«فَقَالَ مُعَاوِيَةُ أَخْفُوا هَذَا الْكِتَابَ لَا يَقْرَأْهُ أَهْلُ الشَّامِ فَيَمِيلُوا إِلَى ابْنِ أَبِي طَالِب‏»

چون معاويه اين نامه را خواند، گفت: اى غلام این نامه را مخفی کن! براى آنكه اهل شام آن را نخوانند و به على بن أبى‌طالب گرايش پيدا نكنند!

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام( لابن شهرآشوب)، ج2، ص 170؛ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص180

از علمای اهل سنت نیز، «زرندی حنفی» متوفای750 هجری در «نظم الدرر السمطین» ص 97؛ «ابن طلحه شافعی» در «مطالب السؤؤل فی مناقب آل الرسول»، ص 61؛ و عده ای دیگر، این روایت و استشهاد امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به حدیث «غدیر» را نقل کرده اند. هر چند اهل سنت، خیلی برای اینها ارزش قائل نیستند.

شاید علمای اهل سنت، به همین خاطر این علماء خودشان را طرد می کنند. زیرا اینها خیلی از حقایق مربوط به امیرالمؤمنین را در کتابهای خود نقل کرده اند. و اگر اینها بخواهند این مطالب را تأیید بکنند، باید از خیلی از مبانی فکری و اعتقادی خودشان دست بردارند!

تحریف قابل تأمل جواب امیرالمؤمنین؛ توسط «صالحی شامی»!!

در این میان، «صالحی شامی» که یک وزنه در میان علمای اهل سنت است. و یک شخصیت قابل توجه در میان علمای اهل سنت است. و همه اینها صالحی شامی را قبول دارند. و درباره او عباراتی همچون فقیه و امام و... به کار می برند.

آقای «صالحی شامی» نیز این مسئله و جواب امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) را نقل می کند ولی دست به تحریف می زند! نقل می کند که امیرالمؤمنین فرمود:

«محمد النبي أخي و صهري و حمزة سيد الشهداء عمي... و أوجب لي الولاء معا عليكم رسول الله يوم ( غدير خم )!!»

محمدِ پيامبر برادر من است و نسبت من با او همچون نسبت دو ساقى است كه از يك ريشه رویيده شده باشد و حمزه سيد و سالار شهيدان عموى من است‏... و پیغمبر در غدیرخم واجب کرد برای من ولاء را با هم بر شما!

سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1414هـ، الطبعة: الأولى ، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود علي محمد معوض؛ ج11، ص 301

آقای صالحی شامی مشخص نیست که اینجا چه می خواهد بگوید! آیا منظورش از کلمه «الولاء» که ایشان به جای عبارت «ولایتکم» که در تمام مصادر آمده، و ایشان آن را تغییر داده و «الولاء» آورده، همان ولایت است!؟

البته شاید بشود این عبارت را یک طوری توجیه کرد. و گفت که عبارت «الولاء معاً» یعنی هم ولایت من، و هم ولایت خودش را برای شما واجب کرد. در حقیقت یک نقل به معنای عبارت اصلی همان شعر است.

«قندوزی حنفی» این شعر و جواب امیرالمؤمنین را نقل می کند و سپس می گوید:

قال البيهقي: إن هذا الشعر مما يجب على كل مؤمن أن يحفظه، ليعلم مفاخر علي في الاسلام»

بیهقی گفته است که این شعر، از اشعاری است که بر هر مؤمنی واجب است که آن را حفظ بکند تا افتخارات علی را در اسلام بداند.

ينابيع المودة لذوي القربى؛ تأليف: سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي، تحقيق: سيد علي جمال اشرف الحسيني، الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه، الطبعة: الاولى، تاريخ النشر: 1416 ه‍.؛ ج2، ص400

«ابن عساکر»، «بلاذری»، «صفدی»، «ابن کثیر»، و «ابن حجر هیثمی»؛ استشهاد امیرالمؤمنین به غدیر را حذف کرده اند!!

اما از منابع سرشناس اهل سنت، که سخنشان بیشتر خریدار دارد، «ابن عساکر» است. وی نیز این شعر امیرالمؤمنین را نقل می کند، ولی قسمت آخر شعر، «وَ أَوْجَبَ لِي وَلَايَتَهُ عَلَيْكُمْ‏ رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏‏»؛ که بیانگر استشهاد امیرالمؤمنین به حدیث غدیر است را حذف می کند و ذکر نمی کند:

سَبَقْتُكُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ طُرّاً غُلَاماً مَا بَلَغْتُ أَوَانَ حُلْمِی

فقال معاوية أخفوا هذا الكتاب لا يقرأه أهل الشام فيميلون إلى ابن أبي طالب

تاريخ مدينة دمشق، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري؛ ج42، ص 521

من تمام کسانی را که از «ابن عساکر» نقل کرده اند، دیدم که همین حذف را داشتند. حالا یا ابن عساکر خودش عبارت را حذف کرده است و یا در چاپ هایی که الآن در دسترس هست، حذف شده است!

«بلاذری» در کتاب «انساب الأشراف»؛ و «صفدی» در «الوافی بالوفیات» نیز، مثل ابن عساکر، شعر را از ابتداء نقل می کند، ولی وقتی به بیتی که استشهاد امیرالمؤمنین دارد، می رسد، «وَ أَوْجَبَ لِي وَلَايَتَهُ عَلَيْكُمْ‏ رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏‏» آن را حذف می کند!!

«ابن کثیر دمشقی» نیز شعر امیرالمؤمنین را نقل می کند ولی قسمت آخر شعر را حذف می کند، سپس می گوید:

«وَ هَذَا مُنْقَطِعٌ بَيْنَ أَبِي عُبَيْدَةَ وَ زَمَانِ عَلِيٍّ وَ مُعَاوِيَةَ.»

فاصله زمانی ابی عبیده با زمان علی و معاویه زیاد بوده و لذا این روایت منقطع است.

البداية والنهاية؛ المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997 م، سنة النشر: 1424ه؛ ج11، ص 117

«ابن حجر مکی» نیز مثل این آقایان، تمام شعر را نقل می کند، ولی بیت استشهاد امیرالمؤمنین را حذف می کند. البته در آخر می گوید که بیهقی گفته که باید این شعر را حفظ کرد.

صورت دیگری از تحریف شعر استشهاد!

علامه امینی در «الغدیر»، ضمن بیان مطالبی در حذف استشهاد امیرالمؤمنین به حدیث غدیر از طرف علمای اهل سنت؛ در پاورقی می نویسد:

«وذكر الدكتور أحمد رفاعي في تعليقه على معجم الأدباء: وأوصاني النبي على اختيار * ببيعته غداة غدير خم و هناك في هذا البيت تصحيف سنوقفك عليه»

دکتر احمد رفاعی در تعلیقش بر معجم الأدباء یاقوت حموی، نوشته است که در برخی نسخه ها آمده است که علی گفت: پیغمبر بر من وصیت اختیاری کرد به اینکه من با پیغمبر در روز بعد غدیرخم، بیعت کنم! در این بیت شعر، اشتباهی صورت گرفته که من به آن خواهم پرداخت.

الغدیر، ج2، ص 25

ببینید که تحریف تا کجا رفته است! عبارت صریحی که هم شیعه نقل کرده و هم بعضی از منصفین اهل سنت نقل کرده اند، که حضرت امیر فرمود: «وَ أَوْجَبَ لِي وَلَايَتَهُ عَلَيْكُمْ‏ رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ‏‏»؛ این عبارت را هر طوری که دلشان خواست یا حذف کردند و یا تحریف و تبدیل کردند.

من هر چه گشتم تا ببینم این بیت شعری که «احمد رفاعی» ذکر کرده، را چه کسی نقل کرده، پیدا نکردم. ولی دکتر «احمد رفاعی»، که از محققین توانمند مصر است، در تعلیقش بر کتاب «معجم الأدباء یاقوت حموی»، این مطلب را ذکر می کند.

پس بنابراین، بحث «غدیر»، یک بحث حساسی است. حتی یک عبارتی را که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به معاویه می نویسد، آن را هم می بینیم که در طول تاریخ دستکاری می کنند، تحریف می کنند، و یا حذف می کنند. تا دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین را از کار بیاندازند و زیر سؤال ببرند! و این واقعاً مایه تأسف است!

لذا می بینیم که «احمد بن حنبل»، وقتی از او درباره «حدیث غدیر» سؤال می کنند، می گوید که این حدیث را رها کن و نقل نکن:

««أخبرنى زكريا بن يحيى أن أباطالب حدثهم أنه سأل أباعبد الله عن قول النبي لعلي: (من كنت مولاه فعلي مولاه) ما وجهه؟ قال: و لا تكلم في هذا، دع الحديث کما جاء»

اباطالب از احمد بن حنبل سؤال کرد که معنی روایت پیغمبر که به علی گفت من کنت مولاه فعلی مولاه چیست؟ احمد گفت: در این مورد صحبتی نکن. این حدیث را همانطوری که وارد شده بخوان و رها کن.

السنة؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال، دار النشر: دار الراية - الرياض- 1410هـ - 1989م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عطية الزهراني؛ ج2، ص 346، ح458

در هر صورت دوستان دقت داشته باشند که در رابطه با زمینه سازی «تقیه»، مخصوصاً در قرن اول و دوم و سوم هجری، حکومت بنی امیه بود که این زمینه را ایجاد کرد تا مسلمانها، - چه شیعه و چه اهل سنت، چه مردم عادی و چه بزرگان و علماء دو مذهب - از ترس حکومت، و برای حفظ جان خود، «تقیه» را در پیش بگیرند.

دودمان نحس «بنی امیه» عرصه را برای مسلمانها به اندازه ای تنگ می کند و ظلم و ستم بر شیعیان در زمان بنی امیه به حدی می رسد که:

«كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه علي، قتلوه»

بنی امیه وقتی می شنیدند که اسم کودکی را علی گذاشته اند، او را می کشتند.

تهذيب التهذيب، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، ج7 ص280، شماره 541

شما در یک چنین موقعیتی که بزرگان اهل سنت، و حتی آخوندهای دربار بنی امیه، از نقل فضائل امیرالمؤمنین، اینچنین وحشت دارند؛ و مثل «احمد بن حنبل» که وقتی از او سؤال می کنند، حتی جرئت نمی کند حدیث غدیر را به زبان بیاورد و یا معنا بکند؛ نمی تواند بگوید این «مولا» به معنی «ولایت» است و یا به معنی «دوست» و «محبت» است؛ مثل همان تعبیری که «شعبی» گفت:

«ما لقينا من آل أبي طالب إن أحببناهم قتلونا، لان أبغضناهم أدخلونا النار.»

ما در برخورد با آل ابی طالب چه کنیم؟ اگر آنها را دوست داشته باشیم، ما را می کشند. و اگر با آنها دشمنی کنیم، ما را در آتش جهنم می اندازند.

عيون الأخبار ج 1 ص 311، منشورات محمد علي بيضون - دار الكتب العلمية- 1424

شما با این شرایط، بگوئید که ائمه(علیهمالسلام) در چنین موقعیتی چه باید بکنند!؟ آیا می توانستند علناً حقایق را بیان بکنند و جان خودشان و شیعیان را به خطر بیاندازند!؟

مصیبتهای وارده بر بزرگان اهل سنت، به خاطر نقل فضائل اهلبیت(علیهم السلام)

شما ببینید در طول تاریخ، چه بلائی بر سر علماء و بزرگان اهل سنت که در برخی موارد روایاتی از فضائل را نقل کردند، آوردند! مثل «ابن سقا» متوفای 371 هجری، که وقتی حدیث «طیر» را در فضیلت امیرالمؤمنین نقل می کند، او را از منبر پایین می کشند و منبر او را آب می کشند:

به خاطر نقل حدیث «طیر»، منبرش را آب کشیدند!!

«ذهبي» در «تذكرة الحفاظ» مي‌نويسد :

«ابن السقاء الحافظ الامام محدث واسط أبو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان الواسطي ... قال السلفي سألت الحافظ خميسا الحوزي عن ابن السقاء فقال: هو من مزينة مضر... فأسمعه من أبى خليفة و أبى يعلى وابن زيدان البجلي و المفضل ابن الجندي و بارك الله في سنه و علمه، و اتفق انه أملى حديث الطير فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به و أقاموه و غسلوا موضعه.»

ابن سقاء حافظ و امام و... سلفی گفته است : از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم ؛ پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است... از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر (از فضائل امیر مومنان را ) املاء می کرد؛ اما ایشان نتوانستند که این روایت را تحمل کنند؛ پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند.

تذكرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة : الأولى؛ ج3 ، ص966، ترجمه ابن السقاء.

در حقیقت، منبری که بر روی آن فضیلتی از فضائل امیرالمؤمنین گفته شود، آن منبر نجس می شود و باید آب کشیده شود.

کشته شدن «نسآئی» به خاطر نقل فضائل امیرالمؤمنین!!

یا شما ببینید که درباره «نسآئی» که یکی از ائمه اهل سنت است و «مزي» در ترجمه وي مي‌گويد:

«أحد الأئمّة المبرزين و الحفّاظ المتقنين و الأعلام المشهورين»

او يكي از پیشوایان برجسته و حافظان استوار و بزرگان مشهور بود.

تهذيب الكمال؛ اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف؛ ج1، ص329

و کتابش یکی از صحاح سته اهل سنت است؛ وقتی در دمشق فضائل امیرالمؤمنین را نقل می کند، بینید چه بلائی بر سرش می آورند.

وي كتابي دارد به نام خصائص امير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) كه در آن فضائل امير المؤمنين را نقل كرده است. انگيزه وي از تأليف اين كتاب اين بوده است كه وقتي وي وارد دمشق شد، ديد كه مردم از علي متنفر هستند و از آن حضرت بدگويي مي‌كنند ، شروع به نوشتن اين كتاب كرد. از اين رو از «نسائي» خواستند كه در فضائل معاويه نيز كتابي بنويسد؛ اما وقتي با مقاومت نسائي روبرو شدند، چنان او را كتك زدند كه از دنيا رفت. «ابن جوزي» و بسيار ديگر از بزرگان اهل تسنن در سبب كشته شدن نسائي مي‌گويند:

«إنّ النسائي خرج من مصر في آخر عمره إلى دمشق ، فسئل بها عن معاوية وما جاء في فضائله ! فقال : لا يرضى رأسا برأس حتى يفضل ! فما زالوا يدفعون في خصيتيه حتى أخرج من المسجد و حمل إلى الرملة أو مكة فتوفي بها.»

نسایی در آخر عمر خویش از مصر به دمشق رفت؛ پس در آنجا از او در مورد معاویه و فضیلت های او سوال کردند؛ پس گفت : آیا به این که او را هم شان علی دانستید راضی نشدید، حال می خواهید او را از علی برتر کنید؟ پس آنقدر به بیضه او زدند تا او را از مسجد بیرون کردند ؛ او را به رمله یا مکه بردند و در آنجا از دنیا رفت.

المنتظم، ج6، ص131؛ تذكرة الحفاظ ذهبي، ج2 ، ص700 ؛ سير أعلام النبلاء، ج14، ص132؛ تهذيب الكمال ، ج 1، ص132

شما بفرمائید که ائمه اهلبیت (علیهم السلام) در چنین شرایطی چه کار باید بکنند!؟ آیا می توانند مطالب و حقایق را بیان بکنند!؟

شكستن منبر حاكم نيشابوري به علت عدم نقل فضائل معاويه!!

«حاکم نیشابوری» از دیگر علمای بزرگ اهل سنت است که به خاطر ممانعت از نقل فضائل معاویه، خانه نشین می شود و منبرش نیز شکسته می شود:

«سمعت أبا عبد الرحمن السلمي يقول : دخلت على أبي عبد الله الحاكم وهو في داره لا يمكنه الخروج إلى المسجد من أصحاب أبي عبد الله بن كرام، و ذلك أنهم كسروا منبره و منعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجت و أمليت في فضائل هذا الرجل شيئا لاسترحت من هذه المنحة. فقال: لا يجيء من قلبي، لا يجيء من قلبي، يعني معاوية.»

از ابا عبد الرحمن سلمی شنیدم که می گفت: به نزد ابو عبد الله حاکم نیشابوری رفتم در حالیکه او در خانه خویش بود و از ترس یاران ابی عبد الله بن کرام نمی توانست به مسجد برود؛ زیرا ایشان منبر او را شکسته بودند و او را ممنوع الخروج کرده بودند؛ پس به او گفتم: ای کاش بیرون می آمدی و فضیلت های این شخص (معاویه) را می گفتی تا از این مشکل آسوده گردی؛ گفت قلبم به من اجازه این کار را نمی دهد!

سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي؛ ج17، ص175

هزار تازيانه؛ جزاي نقل فضیلتی از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام)!

«ابن حجر عسقلاني» و بسياري دیگر از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند:

«قال ابن أبي حاتم سألت أبي عن نصر بن علي و أبي حفص الصيرفي فقال نصر أحب إلي و أوثق و أحفظ من أبي حفص...

قال أبو علي بن الصواف عن عبد الله ابن أحمد لما حدث نصر بن علي بهذا الحديث يعني حديث علي بن أبي طالب أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أخذ بيد حسن وحسين فقال من أحبني وأحب هذين وأباهما وأمهما كان في درجتي يوم القيامة.

أمر المتوكل بضربه ألف سوط فكلمه فيه جعفر بن عبد الواحد و جعل يقول له هذا من فعل أهل السنة فلم يزل به حتى تركه»

ابن ابی حاتم گفته است: از پدرم در مورد نصر بن علی و ابی حفص صیرفی پرسیدم؛ پس گفت: نصر را بیشتر دوست دارم و او مورد اطمینان تر و دارای حافظه ای بهتر از ابی حفص است...؛

و ابو علی بن صواف از عبدالله بن احمد نقل کرده است که وقتی نصر بن علی این روایت را گفت که رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم دست حسن و حسین را گرفته و فرمودند که هرکس من را دوست می دارد، پس این دو را و پدرشان و مادرشان را نیز دوست بدارد، با من در رتبه من در روز قیامت خواهد بود.

متوکل دستور داد که به او هزار تازیانه بزنند؛ پس جعفر بن عبد الواحد در این زمینه با متوکل سخن گفت و به او گفت : این روایت از عقاید و رفتار اهل سنت است (مربوط به شیعه نیست) تا اینکه او را رها کرد (دستور داد او را تازیانه نزنند).

تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 10، ص 384 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 29 ، ص 360 و تاريخ بغداد ، الخطيب البغدادي، ج 13، ص 289

شما ببنید که عمل شنیع «زنا»، اگر غیر محصنه باشد، طرفین را صد ضربه شلاق می زنند. ولی نقل یک حدیث از فضائل اهلبیت (علیهم السلام)، ده برابر «زنا»، عقوبت دارد!!

چهار صد ضربه شلاق، جزاي كسي كه اميرالمؤمنين را لعن نكرد!!

«عطيه بن سعد عوفی» متوفای111هجری، از راويان صحيح بخاري، أبي داود، ترمذي، ابن ماجه و... است. «ابن سعد» در «الطبقات الكبري» در ترجمه وي مي‌نويسد:

«فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفي أن ادع عطية فإن لعن علي بن أبي طالب وإلا فاضربه أربعمائة سوط و احلق رأسه و لحيته فدعاه فأقرأه كتاب الحجاج فأبى عطية أن يفعل فضربه أربعمائة وحلق رأسه و لحيته.»

حجاج به محمد بن قاسم ثقفی نامه نوشت که عطیه را بیاورد؛ پس اگر علی بن ابی طالب را لعنت کرد که هیچ؛ و گرنه او را چهارصد تازیانه بزن و سر و ریش او را بتراش؛ پس او را احضار کردند؛ و نامه حجاج را برای او خواند ؛ اما عطیه قبول نکرد؛ پس او را چهار صد شلاق زدند و سر و ریش او را تراشیدند.

الطبقات الكبرى، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر بيروت؛ ج6، ص304

تهذيب التهذيب ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى؛ ج7 ، ص201

در میان عرب، بالاترین اهانت این بود که ریش طرف را بتراشند، و در بین مردم بگردانند.

اینها نمونه هایی است از جنایاتی که حکومتهای بنی امیه و بنی عباس، بر سر مردم و مسلمانها در آوردند و زمینه «تقیه» را نه فقط برای شیعه و بزرگان شیعه فراهم کردند؛ بلکه این زمینه را برای بزرگان و علمای خودشان نیز به وجود آوردند که مجبور بشوند برای حفظ جان و مال و ناموس و آبروی خودشان، تقیه بکنند و حقایق را مطرح نکنند.

لذا وقتی حضرت امام باقر (سلام الله علیه) می فرماید:

«التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»

تقیه‏ جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.

كافي، ج‏2، ص 219، باب التقیه، ح12

این قضیه، قضیه انشائی نیست. بلکه خبری است. یعنی در حقیقت اگر کسی تقیه نداشته باشد، نمی تواند دینش را حفظ بکند! چون یا باید شروع بکند به فحش دادن و لعن کردن به اهلبیت؛ و یا حقایق را بگوید و کشته شود! ولی اگر برای حفظ جان خود و اطرافیانش تقیه کرد، هم دینش در امان است، هم جان و مال و آبرویش.

لذا زمینه تقیه در شیعه، این خیال پردازی هایی که این وهابی ها می کنند و می گویند که شیعیان برای درست کردن تناقضات سخنان و فتاوای ائمه خودشان، تقیه را تأسیس کردند؛ نیست. بلکه مشکلاتی بوده که دودمان بنی امیه ایجاد کرده بودند.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب