2024 October 4 - جمعه 13 مهر 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (24)
کد مطلب: ٨٧٠٤ تاریخ انتشار: ١٠ بهمن ١٣٩٤ - ١٨:٥٤ تعداد بازدید: 1216
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (24)

جلسه چهل و چهارم 94/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه چهل و چهارم 94/11/10

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

بحث ما در رابطه با بررسی شبهات تقیه بود که در این زمینه شبهاتی را مطرح کردیم و به قدری که ضرورت داشت، جواب هایی داده شد.

در ادامه، ما تقیه را در لغت و اصطلاح معنا کردیم. و نظر علمای بزرگ شیعه و همچنین نظر علمای اهل سنت را در معنای تقیه بیان کردیم.

در بیان تفاوت «تقیه» و «اکراه»!

یک نکته ای در اینجا وجود دارد که برای برخی ها شبهه شده است؛ و آن این است که فرق بین «تقیه» و «اکراه» چیست؟

قرآن کریم، هم می فرماید:

(إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ)

مگر افرادى كه (به خاطر ستم ديگران) مجبور به انجام كارى شده و قلب آنها با ايمان، محكم شده باشد.

سوره نحل(16): آیه 106

و هم می فرماید:

(لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة)

افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهم ترى تقيه كنيد).

سوره آل عمران(3): آیه 28

لذا ما در ادامه بحث تقیه، با توجه به برخی شبهات پیش آمده، به بحث تفکیک مسئله تقیه و اکراه خواهیم پرداخت. چرا که تشخیص این دو مسئله ضروری است.

در مسئله «تقیه»، انسان می آید و برای حفظ جان و مال و آبرو و ناموس خود، بر خلاف عقیده خودش، اظهار نظر و عمل می کند. در حالی که در اکراه، انسان را وادار می کنند که بر خلاف عقیده خودش، کلامی را و عملی را ابراز بکند.

آیا بین این دو - که ما اختیاراً مطلبی را خلاف عقیده خودمان بیان بکنیم، و بین اینکه به اکراه و زور، بر خلاف عقیده سخن بگوئیم – تفاوتی هست یا نه؛ نتیجه یکی است و فرقی نمی کند؟

شارع مقدس، آن چیزی را که مشروع کرده است، این است که انسان برای حفظ جان خود، حفظ مال و ناموسش، مطلبی را بر خلاف عقیده اش به زبان بیاورد. حال منشأ این رخصت، اکراه باشد و زوری بالای سر انسان باشد؛ یا نه، زوری نباشد و انسان خودش احساس خطر بکند و کلامی بر خلاف عقیده خود بیان بکند و یا عملی را مرتکب بشود.

معنای لغوی «اکراه»:

اتفاقاً لغت نگاران نیز همین برداشت را کرده اند: به عنوان نمونه «ابن منظور» در «لسان العرب»، در معنای «اکراه» می نویسد:

«الكره: ما أكرهك غيرك عليه... وأكرهته: حملته على أمر هو له كاره»

کُره(یا کَره) یعنی اینکه دیگری شما را بر چیزی وادار بکند... و اکرهته یعنی اینکه انسانی را وادار به کاری بکنی که او مجبور است و اکراه دارد.

لسان العرب، ابن منظور: ج 12 ص 534 – 535

و همچنین «تفتازانی» نیز در معنای «اکراه» می نویسد:

«حمل الغير على أن يفعل ما لا يرضاه و لا يختار مباشرته لو خلي ونفسه.»

وادار کردن یک شخص به اینکه کاری را انجام بدهد که راضی نیست. و اگر اختیاری داشت، آن را انتخاب نمی کرد.

التلويح: ج2 ص196

اشتراک معنای «تقیه» و «اکراه»، در کلام فقهاء و مفسرين اهل سنت!

لذا می بینیم که فقهاء و مفسرين و محدثين، در برخی موارد، بین تقیه و اکراه فرقی نگذاشتند. و هر دو را یکی حساب کرده اند. به عنوان نمونه، در «آیه اکراه»( النحل: 106) که در حق «عمار یاسر» نازل شده است، این آیه را به عنوان جواز تقیه محسوب کرده اند.

«ابن جوزی» در «زاد المسیر»:

یکی از این اشخاص، «ابن جوزی» است در تفسیر «زاد المسیر». که البته این نکته را باید عرض بکنم که «فخر رازی» معروف است به «امام المشککین»؛ ولی «ابن جوزی» در تشکیک، به مراتب از فخر رازی بالاتر است.

یعنی هر مطلبی را که نقل می کند، به قدری فروعات و تشکیکات مطرح می کند که شاید چندین برابر فخر رازی باشد. زاد المسیر ابن جوزی، در ذکر فروعات و تقسیم بندی مطالب و احتمالات فراوان، ید طولانی دارد.

هر چند ذکر فروعاتش خوب است ولی در نتیجه گیری و تحلیل آنها، خراب می کند و تحلیل درستی نمی تواند ارائه بکند! برخلاف فخر رازی که وقتی تشکیک می کند، هنرش این است که تحلیل های عمیق و علمی دارد.

دوستان اگر در برخی آیات، تفسیر کبیر فخر رازی را با زادالمسیر مقایسه بکنند، این نکته ای من عرض کردم، برایشان کاملاً روشن خواهد شد.

در هر صورت، «ابن جوزی» در ذیل آیه اکراه(نحل/106) می نویسد:

«الإكراه على كلمة الكفر يبيح النطق بها... و إذ ثبت جواز التقية فالأفضل ألاّ يفعل، نصّ عليه أحمد في أسير خيّر بين القتل و شرب الخمر، فقال: إن صبر على القتل فله الشرف، وإن لم يصبر، فله الرخصة، فظاهر هذا الجواز،

وروى عنه الأثرم أنه سئل عن التقية في شرب الخمر، فقال: إنما التقية في القول... فأما إذا أكره على الزنا لم يجز له الفعل و لم يصح إكراهه نص عليه أحمد، فإن أُكره على الطلاق، لم يقع طلاقه، نصّ عليه أحمد وهو قول مالك والشافعي وقال أبو حنيفة: يقع»

مجبور شدن بر گفتن کلمه کفر، گفتن آن را جایز می کند... در زمانی هم که ثابت بشود تقیه جایز است، بهتر این است که تقیه صورت نگیرد و انسان جانش را به خطر بیاندازد. احمد بن حنبل درباره کسی که اسیر شده بود نقل کرده است که وی بین کشته شدن و خوردن شراب، مخیر شده بود. بعد می گوید: اگر وی قتل را انتخاب بکند، برای او شرافت است ولی اگر به قتل راضی نشود، خداوند خوردن شراب را برای او اجازه می دهد.

اثرم از احمد بن حنبل نقل کرده است که از او در مورد تقیه از شراب پرسیدند، گفت: تقیه فقط در زبان و گفتار است و نه در عمل. پس بنابراین اگر کسی مجبور بشود بر زنا، اجازه ندارد که این کار را بکند. و اگر بر طلاق دادن زنش مجبور بشود، طلاقش صحیح نیست. البته ابوحنیفه گفته که طلاقش واقع می شود.

زاد المسير، ابن الجوزي: ج 4، ص362 – 363

ایشان می گوید اگر کسی مخیر بین قتل و شرب خمر شد، بهتر است که کشته شدن را انتخاب کند! در حالی که در آیات متعدد داریم که خدای عالم، هر گونه هرج را از انسان برداشته است. و یا اینکه دین اسلام دین سمهه و سهله است و یا نجات یک انسان، نجات تمام مردم است(من احیاها فکانما احیاالناس جمیعاً . مائده/32)

آقایان این آیات را نمی بینند. و می گویند که اگر کسی قتل را انتخاب کند، برای او شرف است!! ما نمی دانیم که این چه شرفی است که انسان جان خودش را به خطر بیاندازد!

البته استثنا وجود دارد. در مواردی که خوردن شراب، موجب مستی بشود و باعث بشود که هم خودش را و هم ده نفر دیگر را بکشد، در اینجا بین کشته شدن خودش، و خوردن شراب و در نتیجه کشتن دیگران؛ در اینجا قطعاً خوردن شراب و در نتیجه قتل دیگران، جایز نیست.

ما در ادامه، روایاتش را خواهیم خواند که تقیه رخصت است تا جائی که به قتل برسد. مثلاً به طرف بگویند یا باید کشته شوی و یا فلان آقا را بکشی! در اینجا نمی تواند به خاطر نجات خود، دیگری را بکشد! در اینجا، همچین اجازه ای شارع مقدس به ما نداده است.

مگر اینکه مورد، تخییر بین کشته شدن خود، و کشتن یک پیغمبر و یا مرجع تقلیدی باشد. که مرحوم شیخ انصاری هم دارد که مثلاً به یکی بگویند که یا باید کشته شوی و یا اینکه فلان پیغمبر را بکشی؛ یا فلان مرجع را بکشی؛ در اینجا چون بحث فاضل و افضل مطرح است، بحثش فرق می کند.

ولی مادامی که دوران امر بین دو قتل، که هر دو قتل بالسویه باشند، شارع مقدس به هیچ وجه اجازه قتل دیگران، برای نجات خود از کشته شدن را نداده است.

سؤال: آیا اگر کسی مخیر باشد بین کشته شدن و دشنام دادن به یک امام معصوم، می تواند برای نجات خود، دشنام دهد؟

پاسخ: بله، می تواند و هیچ اشکالی هم ندارد. امیرالمؤمنین فرمود:

«إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُ‏ فَسُبُّونِي‏ فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَة»

آگاه باشید که بزودی معاویه شما را به بیزاری و بدگوئی من وادار می کند. بدگوئی را به هنگام اجبار دشمن اجازه می دهم که مایه بلندی درجات من و نجات شماست. اما هرگز در دل از من بیزاری نجوئید که من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم تر بودم.

نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص92؛ خطبه 57

سؤال: حال اگر کسی سب امیرالمؤمنین نکرد و کشته شد، آیا شرافت دارد یا ندارد؟

پاسخ: ما موارد متعددی داریم که سیره صحابه و سیره تابعین، بر این استوار بوده است. یعنی اینها را وادار کردند به سب و دشنام دادن. ولی اینها سب نکردند و کشته شدند.

مثل «حجر بن عدی»، «میثم تمار» و «عطیه عوفی» که از روات مشهور شیعه بود و حجاج دستور داد تا امیرالمؤمنین را سب بکند ولی حاضر نشد سب بکند. لذا دستور داد که هزار ضربه شلاق بزنند و ریشش را هم بتراشند!! ظاهراً در بین همین شلاق خوردن هم به شهادت رسید.

آقای دوانی، کتابی دارد به نام «رادمردان سیستان» که در آنجا درباره سب امیرالمؤمنین می نویسد که حکومت وقت، مردم سیستان را مجبور کرد به سب امیرالمؤمنین، ولی حاضر نشدند سب بکنند. گفتند اگر سب نکنید باید فلان مقدار مالیات بدهید! گفتند: حاضریم مالیات بدهیم ولی سب نمی کنیم!

دست آخر گفتند که هر کسی که حاضر نشود امیرالمؤمنین را سب کند، زنش را می آوریم وسط میدان، سرش را می تراشیم!! گفتند ما حاضر هستیم که زنانمان را بیاورند در میدان، و سرشان را بتراشند، ولی ما به علی بن ابی طالب ناسزا نخواهیم گفت. وقتی دیدند قضیه به این شکل است، حاکم فاجر و فاسق اموی، دست از سر اینها برداشت.

در قزوین ما هم، حاکم اموی در مسجد جامع شهر، بالای منبر رفت و مردم را دستور داد به امیرالمؤمنین سب بکنند. ولی کسی از مردم ناسزا نگفت. خود این حاکم، از همان بالای منبر شروع کرد به امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) ناسزا گفتن!

جالب است که مردم ریختند در همان بالای منبر کار او را تمام کردند و سرش را بریدند و به درک واصل کردند. بعد از این قضایا، فشارهای زیادی بر شیعیان وارد شد. حتی دارد که آهن گداخته را بر پیشانی شیعیان می زدند که هر کجا می رفتند مشخص بود که اینها شیعه هستند!

دعوت به نگارش مقاله علمی!

دوستان عزیز! این مذهب، به این سادگی به دست ما نرسیده است. زجرها کشیده شده است. حالا این آقایان، اقدامات صفوی ها را بر ضد اهل سنت، خیلی بزرگ می کنند – و من هم کاری ندارم که کار این صفوی ها درست بود یا نه - ولی توجه نمی کنند که بلاهائی که بر سر شیعیان آورده اند، مخصوصاً قضایای قزوین؛ خیلی دردآور است.

مردم قزوین را شکنجه کردند، اذیت کردند، و اعدام کردند؛ یعنی بلائی بر سر قزوین آوردند که قابل وصف نیست. همه هم برای علاقه اینها به امیرالمؤمنین و اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) بود.

اگر دوستان یک مقاله خوبی بنویسند در مورد «شکنجه هایی که در ایران به شیعه داده شده است»، هم جایزه خوبی از ما می گیرند و هم اینکه این مقاله را در سایتهای مختلف منتشر می کنیم.

چون الآن شبکه های وهابی روی این مسئله خیلی مانور می دهند که صفوی ها در ایران، سنی ها را قلع و قمع کردند و چنین کردند و چنان کردند. البته ما این عمل صفوی ها را به هیچ وجه قبول نداریم و از آن دفاع هم نمی کنیم و من شخصاً با این کارشان، هزار درصد مخالف هستم.

ولی می گوئیم شاید یکی از علتهای اقدامات صفوی ها بر ضد اهل سنت، همین شکنجه های طاقت فرسائی بوده که بر ضد شیعیان در ایران انجام شده بود. در حقیقت این اقدام یک عمل و عکس العملی بوده است.

شما خودتان را به جای مردم سیستان بگذارید که حکام وقت بگویند یا باید به علی ناسزا بگوئید وگر نه موی سر زنانتان را در وسط میدان می تراشیم! بحث، بحث ناموسی است.

البته این اقدامات، در مقابل اقدامات «عبدالرحمن خان» در مورد شیعیان افغانستان، اصلاً قابل مقایسه نیست. خدا به حق حضرت زهرا، عذابش را آن به آن زیاد بگرداند. این شخص جنایاتی در حق شیعیان افغانستان کرد که شاید در طول تاریخ بشریت، هیچ کسی چنین جنایاتی نکرد! اینها وقتی زنهای شیعه افغانستانی را اسیر کردند، آمدند آنها را برای فروش، قیمت گذاری کردند! زنها را بر اساس سنشان قیمت گذاری کردند. و به کشورهای آسیای میانه و شوروی فروختند!!

مردان را نیز آنچنان قتل عام کردند که نظیر نداشت. برخی روزها، ده ها هزار شیعه را کشتند!! و حتی بچه های کوچک را هم، قیمت گذاری کردند و فروختند!!

اگر این مطالب روشن بشود، اولاً معلوم می شود که این مذهب در طول تاریخ با چه زحماتی به دست ما رسیده است. و ثانیاً به این وهابی ها گوش زد می شود که اگر شما کشتار اهل سنت ایران را توسط صفوی ها مطرح می کنید، کشتار شیعیان را نیز ببینید. که اصلاً قابل مقایسه هم با آن کشتار نیست.

لذا اگر دوستان یک مقاله پنج شش صفحه ای در زمینه شکنجه های صورت گرفته بر شیعیان، بنویسند، یک چیز جالب و زیبائی خواهد بود.

در حقیقت باید تحقیق بشود که علت و انگیزه این شکنجه ها چه بوده است. چه در سیستان و چه در قزوین و چه در شهرهای دیگر. دوستان اگر تحقیق بکنند حتما به مواردی از شهرهای دیگر نیز می رسند که اتفاقاتی در آنها افتاد و شیعیان را شکنجه می کردند. یعنی در زمانی که اهل سنت در ایران در اکثریت بودند، موارد شکنجه شدن شیعیان و انگیزه این شکنجه ها توسط حاکمان وقت، چه بوده؟

یکی از علمای بزرگ قزوین به نام «عبدالجلیل قزوینی» که در قرن هفتم می زیسته، و آقای شبیری زنجانی هم به ایشان علاقه خاصی دارد؛ یک کتابی دارد به نام «کتاب النقض». که خیلی کتاب عالی است.

خود مؤلف، یک شخص وزین، عالم، فقیه، مجتهد و مورخ و در مباحث ولایی هم دستش کاملاً پر است. ایشان در این کتاب خیلی قوی وارد شده است. البته من ندیدم که این کتاب در این نرم افزارهای علوم اسلامی باشد.

تحقیق بعدی ما به دوستان این است که مباحث درسی ما را به صورت سؤال و جواب در بیاورند. یعنی در هر جلسه درس ما، شبهه ای که مطرح شده و جوابی که داده شده را مطرح بکنند. در حقیقت خلاصه ای از مهمترین نکات درس را مطرح بکنند. و مغز بحث ها را مطرح بکنند.

نه اینکه متن درس را پاکنویس بکنند. چون متن این درسها در سایت ولیعصر موجود است. اگر کسی این تحقیق سؤال و جوابی را از بحثهای ما انجام بدهد، ما به قید قرعه، به پنج نفر از این عزیزان، نیم سکه بهار آزادی تقدیم خواهیم کرد!

دعوت به نگارش مقاله علمی دیگر!

تحقیق بعدی ما برای دوستان که به نظرم کار خوبی باشد، این است که دوستان، مقاله ای در رابطه با شخصیتها و علمای شیعه ای که به خاطر شیعه بودنشان به شهادت رسیده اند، یا شکنجه شدند و زندان رفتند، بنویسند. همان کاری که علامه امینی(ره) انجام داده است.

آقای دوانی یک کتابی دارد در چندین جلد، در رابطه با اصحاب ائمه. ایشان تک تک روات را بررسی کرده و هر آنچه را که در مورد راوی بود را آورده بود و تحلیل های قشنگی هم کرده بود و کار علمی زیبایی هم کرده است. من دیدم که الحق و الانصاف، جانانه کار کرده است. این از آن کتابهایی است که به نظر من داشتنش از ضروریات است.

لذا به نظرم اگر دوستان در زمینه علما و بزرگان شیعه، که به خاطر شیعه بودنشان، مورد شکنجه و اذیت قرار گرفته اند و در این راه جانشان را از دست داده اند؛ مقاله ای بنویسند، کار خوب و زیبائی خواهد بود.

والسلام علیکم و رحمة الله





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب