2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بررسی مسئله سوزاندن انسان در منابع اهل سنت (4)
کد مطلب: ٧٥٨٧ تاریخ انتشار: ٠٤ اسفند ١٣٩٣ - ١٢:٢٠ تعداد بازدید: 5192
خارج کلام مقارن » احراق و سوزاندن انسان
بررسی مسئله سوزاندن انسان در منابع اهل سنت (4)

جلسه شصت و هفتم 1393/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و ششم 1393/12/04

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با مسئله احراق از دیدگاه اهل سنت بود، در جلسه گذشته روایتی را از «صحیح بخاری» خواندیم و نظر «بدرالدین عینی» و «ابن حجر عسقلانی»، شارحان صحیح بخاری را هم در مورد حدیث بخاری مطرح کردیم.

اعتراض ابن عباس به سوزاندن عده ای توسط امیرالمؤمنین

روایت دیگر در زمینه احراق و سوزاندن مخالف، باز روایت بخاری هست که از عکرمه نقل کرده است که:

«أَنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، حَرَّقَ قَوْمًا، فَبَلَغَ ابْنَ عَبَّاسٍ فَقَالَ: لَوْ كُنْتُ أَنَا لَمْ أُحَرِّقْهُمْ لِأَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: «لاَ تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ» وَ لَقَتَلْتُهُمْ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»

علی علیه السلام، عده ای از مردم را سوزاند، و این خبر به ابن عباس رسید و او گفت: اگر من بجای علی بودم، آنها را نمی سوزاندم زیرا پیامبر فرمود: با عذاب مخصوص خدا، کسی را عذاب نکنید. اگر من بودم، آنها را می کشتم، همانگونه که پیامبر فرمود: هر کس مرتد شود او را بکشید.

صحیح بخاری، ج3، ص 1098، ح 2854

البته این روایت را، بخاری به صورت مختصر نقل کرده است، و مفصلش در «معجم اوسط» طبرانی هست که در سندش عکرمه هم نیست. در آنجا طبرانی از «سوید بن غفله» نقل می کند که می گوید:

«أَنَّ عَلِيًّا، بَلَغَهُ أَنَّ قَوْمًا بِالْبَصْرَةِ ارْتَدُّوا عَنِ الْإِسْلَامِ، فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ، فَأُتِيَ بِهِمْ فأمالَ عَلَيْهِمُ الطَّعَامَ جُمْعَتَيْنِ، ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ، فَأَبَوْا، فَحَفَرَ عَلَيْهِمْ حُفْرَةً، ثُمَّ قَامَ عَلَيْهَا، فَقَالَ: «لَأَمْلَأَنَّكِ شَحْمًا وَلَحْمًا»، ثُمَّ أَتَى بِهِمْ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ، وَأَلْقَاهُمْ فِي الْحُفْرَةِ، ثُمَّ أَلْقَى عَلَيْهِمُ الْحَطَبَ فَأَحْرَقَهُمْ، ثُمَّ قَالَ: «صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ».

به علی خبر رسید که عده ای در بصره از اسلام برگشته اند و مرتد شده اند. حضرت عده ای را به سراغ آنها فرستاد و آنها را دستگیر و به حضورش آوردند، حضرت امیر، تا دو هفته از این عده پذیرائی کردند و سپس آنها را به اسلام دعوت کردند ولی آنها نپذیرفتند، پس حضرت برایشان گودالی را کند و گفت: ای گودال! تو را از گوشت و استخوان پر خواهم کرد؛ سپس آنها را آوردند و گردنشان را زدند و درون گودال انداختند، چوبهایی را درون گودال ریخته و آنها را آتش زدند، حضرت سپس فرمود: راست گفت خداوند و رسولش.

«قَالَ سُوَيْدُ بْنُ غَفَلَةَ: فَلَمَّا انْصَرَفَ اتَّبَعْتُهُ، فَقُلْتُ: سَمِعْتُكَ تَقُولُ: صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. فَقَالَ: «وَيْحَكَ، إِنَّ حَوَالَيَّ قَوْمًا جُهَّالًا، وَلَكِنْ إِذَا سَمِعْتَنِي أَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَلَأَنْ أَخِّرَ مِنَ السَّمَاءِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا لَمْ يَقُلْ»

سوید بن غفله می گوید: وقتی علی رفت، من به دنبالش راه افتادم، از او پرسیدم که شنیدم که بعد از سوزاندن آنها، گفتی راست گفت خداوند و رسولش!؟ حضرت فرمود: وای بر تو در اطراف ما عده ای جاهل هستند ولیکن وقتی از من شنیدی که گفتم این مطلب را پیغمبر گفته است، من از آسمان به زمین بیافتم، برای من دوست داشتنی تر است از اینکه چیزی را از رسول خدا نقل کنم که حضرت نگفته باشد.

معجم الأوسط طبرانی، ج7، ص 140، ح 7101

در سند این روایت عکرمه نیست ولی شخصی به نام «حسن بن زیاد» هست که مورد تأیید آقایان نیست.

اصلاح روایت بخاری توسط علامه بدرالدین عینی

علامه بدرالدین عینی مفصل در مورد این روایت مانور داده است. وی از «عمار دهنی» نقل کرده است که گفته:

«لم يحرقهم وَلَكِن حفر لَهُم حفائر وَحرق بَعْضهَا إِلَى بعض ثمَّ دخن عَلَيْهِم»

امیرالمؤمنین مرتدین بصره را نسوزاند، بلکه گودالی را کند و در آن آتش انداخت و به وسیله دود آتش، آنها را از بین برد.

عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج14، ص 264

این عبارت عینی نشان می دهد که خود آقایان هم در مسئله سوزاندن و احراق، اتفاق نظر ندارند.

مهلب، شارح صحیح بخاری: سوزاندن مخالف حرام نیست!

آقای بدرالدین عینی سپس از «مهلب» که از شارحین صحیح بخاری هست نقل می کند که گفته است:

«لَيْسَ نَهْيه عَن التحريق على التَّحْرِيم، وَ إِنَّمَا هُوَ على سَبِيل التَّوَاضُع، وَ الدَّلِيل على أَنه لَيْسَ بِحرَام سمل الشَّارِع أعين الرُّعَاة بالنَّار، و تحريق الصّديق، رَضِي الله تَعَالَى عَنهُ. الْفُجَاءَة بالنَّار فِي مصلى الْمَدِينَة بِحَضْرَة الصَّحَابَة، و تحريق عَليّ، رَضِي الله تَعَالَى عَنهُ، الْخَوَارِج بالنَّار،

نهی پیامبر از سوزاندن، دلیل بر حرمت نیست، بلکه بر سبیل تواضع است. و دلیل ما بر حرام نبودن سوزاندن، سرمه کشیدن پیامبر است با آتش گداخته بر چشمان عرنیین؛ و نیز سوزاندن فجات سلمی توسط ابوبکر در مصلی مدینه و در حضور صحابه است و نیز سوزاندن خوارج توسط علی با آتش است.

وَ أكْثر عُلَمَاء الْمَدِينَة يجيزون تحريق الْحُصُون على أَهلهَا بالنَّار، وَ قَول أَكْثَرهم بتحريق المراكب، وَ هَذَا كُله يدل على أَن معنى الحَدِيث على النّدب،

اکثر علمای مدینه سوزاندن قلعه ها با ساکنین آن با آتش را اجازه می دهند و نیز سوزاندن حیوانات را اجازه می دهند، و این ها همه دلالت می کند بر اینکه حدیث پیامبر دلالت بر استحباب نسوزاندن دارد نه حرمت سوزاندن.

وَ مِمَّنْ كره رمي أهل الشّرك بالنَّار: عَمْرو بن عَبَّاس وَ ابْن عبد الْعَزِيز، وَ هُوَ قَول مَالك، وَ أَجَازَهُ عَليّ،

و از کسانی که سوزاندن مشرکین با آتش را نمی پسندند، عمرو بن عباس و ابن عبدالعزیز هستند. این را مالک گفته است. ولی علی سوزاندن مشرکین را اجازه داده است.

وَ حرق خَالِد بن الْوَلِيد، رَضِي الله تَعَالَى عَنهُ، نَاسا من أهل الرِّدَّة، فَقَالَ عمر للصديق: إنزع هَذَا الَّذِي يعذب بِعَذَاب الله، فَقَالَ الصّديق: لَا أنزع سَيْفا سَله الله على الْمُشْركين،

خالد بن ولید عده ای از اهل رده را با آتش سوزاند، عمر بن خطاب به ابوبکر گفت: این مردی را که مردم را با عذاب خداوند عذاب کرده، از کار بر کنار کن، ولی ابوبکر گفت: من شمشیری را که خداوند بر مشرکین مسلط کرده، غلاف نمی کنم.

وَ أَجَازَ الثَّوْريّ رمي الْحُصُون بالنَّار. وَ قَالَ الْأَوْزَاعِيّ: لَا بَأْس أَن يدخن عَلَيْهِم فِي المطمورة إِذا لم يكن فِيهَا إلاَّ الْمُقَاتلَة و يحرقوا و يقتلوا كل قتال، وَ لَو لَقِينَاهُمْ فِي الْبَحْر رميناهم بالنفط و القطران»

ثوری، سوزاندن ساکنین قلعه ها را اجازه داده است و اوزاعی هم گفته که اشکالی ندارد که دودی را در زیر زمینی به راه انداخت و در صورتی که غیر از نیروی های نظامی کسی آنجا نباشد، آنها را سوزاند و کشت. و اگر ما دشمنان را در دریا بیابیم با نفت و روغن سوخته آنها را از بین می بریم.

عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج14، ص 264

ما از این کلام این استفاده را می کنیم که اگر چه روایت سوزاندن امیرالمؤمنین را مطرح می کنند ولی شارحین تصریح می کنند که احراقی در کار نبوده است، بلکه مرتدین بعد از توبه دادن و دعوت مجدد به اسلام، توسط دود خفه شدند. و اگر احراقی هم بوده، بعد از کشتن بوده، نه زنده زنده.

داستان سرمه کشیدن پیامبر بر چشمان عرنیین، با آهن گداخته!

اما در مورد روایتی که از پیامبر نقل می کنند که به چشم عده ای به نام «عرنیین» با آهن گداخته سرمه کشیده است، البته من نمی دانم که آیا در منابع شیعی هم آمده یا نه، من خیلی دنبالش نرفتم؛ ولی در منابع اهل سنت، «صحیح بخاری» در چند جا این روایت را با عبارات مختلف نقل کرده است که:

« قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَيْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِينَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَ أَنْ يَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَ أَلْبَانِهَا» فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا، قَتَلُوا رَاعِيَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، وَ اسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الخَبَرُ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِي آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِيءَ بِهِمْ،فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَيْدِيَهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ، وَ سُمِرَتْ أَعْيُنُهُمْ، وَ أُلْقُوا فِي الحَرَّةِ، يَسْتَسْقُونَ فَلاَ يُسْقَوْنَ»

انس بن مالک می گوید: گروهی از عکل یا عرینه وارد مدینه شدند و به حضور پیامبر رسیدند و مسلمان شدند و در شهر دچار بیماری شدند. حضرت دستور داد تا شترانی را آوردند و آنها از شیر و ادرار شترها خوردند و بیماریشان خوب شد. ولی بعد از خوب شدن از بیماری، از اسلام خود برگشتند و مرتد شدند و چوپانها را کشتند و شترها را به سرقت بردند. این خبر اول روز به پیامبر رسید و حضرت دستور داد تا به دنبالشان رفتند و همه آنها را تا عصر دستگیر کرده و به حضور پیامبر آوردند، حضرت دست و پاهایشان را قطع کرد و بر چشمانشان سرمه کشید، سپس آنها را در منطقه حره رها کردند. آنها طلب آب می کردند ولی کسی به آنها آب نمی داد.

صحیح بخاری،ج1، ص 92، ح231

آقایان شارحین، بعد از نقل این روایت، در مورد عبارت «فَيَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا» معرکه ای گرفته اند، که آیا خوردن بول شتر جایز است یا جایز نیست!؟؛ حلال است یا نیست؟ اگر حرام باشد، آیا خداوند در حرام شفا قرار داده یا نداده!؟ آقایان در اینجا یک معرکه آرائی درست کرده اند. ولی آنچه که تقریباً نتیجه گرفته اند، این است که بیماری این واردین به مدینه، یک بیماری خاصی بود که نبی مکرم تشخیص داد که برای بهبودی این بیماری باید بول شتر بخورند. یعنی در حقیقت بول شتر به عنوان دارو بوده است.

آقای بخاری در ذیل روایت دارد که آقای ابوقلابه که از علمای اهل سنت است گفته است که:

«فَهَؤُلاَءِ سَرَقُوا وَ قَتَلُوا، وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ، وَ حَارَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»

آنهائی که پیامبر اینچنین کیفرشان داد، دزدی کردند و آدم کشتند، و بعد از ایمان آوردن کافر شدند و با خدا و پیامبر خدا محاربه کردند.

در جای دیگر هم با کمی تغییر اینچنین نقل می کند:

أَنَّ نَاسًا مِنْ عُكْلٍ وَ عُرَيْنَةَ قَدِمُوا المَدِينَةَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ وَ تَكَلَّمُوا بِالإِسْلاَمِ، فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اللَّهِ: إِنَّا كُنَّا أَهْلَ ضَرْعٍ، وَ لَمْ نَكُنْ أَهْلَ رِيفٍ، وَ اسْتَوْخَمُوا المَدِينَةَ، فَأَمَرَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِذَوْدٍ وَ رَاعٍ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَخْرُجُوا فِيهِ فَيَشْرَبُوا مِنْ أَلْبَانِهَا وَ أَبْوَالِهَا»، فَانْطَلَقُوا حَتَّى إِذَا كَانُوا نَاحِيَةَ الحَرَّةِ، كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ، وَ قَتَلُوا رَاعِيَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَ اسْتَاقُوا الذَّوْدَ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَعَثَ الطَّلَبَ فِي آثَارِهِمْ، فَأَمَرَ بِهِمْ فَسَمَرُوا أَعْيُنَهُمْ، وَ قَطَعُوا أَيْدِيَهُمْ، وَ تُرِكُوا فِي نَاحِيَةِ الحَرَّةِ حَتَّى مَاتُوا عَلَى حَالِهِمْ»

قَالَ قَتَادَةُ: بَلَغَنَا أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ ذَلِكَ كَانَ يَحُثُّ عَلَى الصَّدَقَةِ وَ يَنْهَى عَنِ المُثْلَةِ»

انس بن مالک می گوید: گروهی از عکل و عرینه وارد مدینه شدند و به حضور پیامبر رسیدند و مسلمان شدند و به پیامبر گفتند که همانا ما گله دار هستیم و چوپان نیستیم. این افراد در شهر دچار بیماری شدند. حضرت دستور داد تا شترانی را آوردند و آنها از شیر و ادرار شترها خوردند و بیماریشان خوب شد. تا اینکه در ناحیه حره بعد از خوب شدن از بیماری، از اسلام خود برگشتند و مرتد شدند و چوپانها را کشتند و شترها را به سرقت بردند. خبر به حضرت رسید و دستور داد تا به دنبالشان رفتند و همه آنها را دستگیر کرده و به حضور پیامبر آوردند، حضرت بر چشمانشان سرمه کشید و دست و پاهایشان را قطع کرد ، سپس آنها در ناحیه حره به حال خود رها شدند تا همگی مردند.

قتاده گفته است: بعد از این ماجرا، پیغمبر اصحاب را به نیکی کردن تحریک و تشویق می نمود، و از مثله کردن نهی می کرد.

صحیح بخاری، ج4، ص 1535، باب قصه عکل و عرینه، ح 3956

این خلاصه ای بود از داستان عرنیین و کسانی که پیغمبر بر چشمانشان با آهن گداخته سرمه کشید، بنابر نقل بخاری. و روایتی هم که در بخاری بیاید، دیگر آقایان حرفی پیرامون آن ندارند و در روایت اشکال نمی کنند.

آیا روایت بخاری در مورد سرمه کشیدن پیامبر با آهن گداخته صحت دارد؟

البته اگر ثابت بشود که همچین اقدامی را نبی مکرم انجام داده اند، ما تابع محض رسول خدا هستیم چرا که خدای متعال در حق نبی مکرم فرمود:

]وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى[

و هرگز از روی هوی نفس سخن نمی گوید، آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او القاء شده، نیست.

سوره نجم(53) : آیه 3 و 4

ولی نکته ای که در اینجا باید متذکر بشویم این است که با توجه به شناختی که ما از نبی مکرم داریم که خداوند در حقش فرموده است:

]وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم[

و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری

سوره قلم(68) : آیه 4

و یا می فرماید:

]وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏[

ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم

سوره أنبياء(21) : آیه 107

سرمه کشیدن بر چشمان این عده، آن هم با آهن گداخته، از شخص نبی مکرم با آن شخصیت رئوف و مهربان، که رحمت جهانیان است، مستبعد و بدور است.

البته در برخی روایات دارد که «عرنیین» ابتدا بر چشمان چوپان پیامبر با آهن گداخته سرمه کشیدند، و وقتی که دستگیر شدند، پیامبر قصاص کرد. اگر این ثابت بشود، خب یک مسئله ایست ولی اگر مثل دهها مسئله دیگر که به نبی مکرم نسبت داده شده ولی هرگز ثابت نشده، نمی شود این را پذیرفت.

توهین آشکار بخاری به نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله)

مثل این روایت که بخاری در چند جا نقل کرده است:

«أَتَى النَّبِيُّ صلّى الله عليه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا، ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ فَجِئْتُهُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ»

رسول خدا به زباله دانی که در پشت دیوار قرار داشت آمد، و سر پا ایستاد و ادرار کرد، سپس آب خواست، من برای او آب بردم و او وضو گرفت.

صحیح بخاری، ج1، ص 90، کتاب الوضوء، باب البول قائماً و قاعداً ح 222، و ج2، ص 874، ح 2339

اگر مثل این روایات باشد، هیچ ارزش و اعتباری ندارد. زیرا مشخص است که روایات از این دست، روایات اسرائیلی است، و از اسرائیلیات است. و لو اینکه در صحیح بخاری آمده باشد.

جالب است که در یک جایی نقل کرده اند که راوی می گوید:

«أَتَيْتُ سِمَاكَ بْنَ حَرْبٍ فَوَجَدْتُهُ يَبُولُ قَائِمًا فَتَرَكْتُهُ، وَلَمْ أَسْمَعْ مِنْهُ»

به حضور «سماک بن حرب» رفتم تا از او حدیث یاد بگیرم، دیدم وی ایستاده بول می کند، لذا برگشتم و هیچ حدیثی از او نشنیدم!

ضعفاء العقیلی، ج2، ص 178

عجیب است که اگر یک راوی ایستاده بول کند، ضعیف است و روایتش شنیده نمی شود، ولی پیغمبر اگر ایستاده بول بکند اشکالی ندارد.

ایستاده بول کردن، سنت مردم افغانستان!

و جالب است که «نووی» درباره ایستاده بول کردن پیامبر می نویسد:

«و صار هذا عادةً لأهل هراة یبولون قیاماً فی کل سنة مرةً إحیاءً لتلک السنة»

ایستاده بول کردن برای اهل هرات افغانستان یک عادت شده است، آنها در هر سال، یکبار ایستاده بول می کنند تا این سنت ایستاده بول کردن را زنده نگه دارند!!

المجموع، نووی، ج2، ص 103

جسارت وقیحانه بخاری نسبت به حضرت ابراهیم

البته جسارت بخاری فقط به نبی مکرم ختم نمی شود، وی بی شرمانه نسبت به پیامبر بزرگ الهی حضرت ابراهیم نقل می کند که ایشان برای نجات خود، نستجیربالله، نستجیربالله، نستجیربالله، همسر خود را در اختیار یک حاکم جبار قرار می دهد برای تجاوز نمودن:

«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: هَاجَرَ إِبْرَاهِيمُ بِسَارَةَ، دَخَلَ بِهَا قَرْيَةً فِيهَا مَلِكٌ مِنَ المُلُوكِ، أَوْ جَبَّارٌ مِنَ الجَبَابِرَةِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ: أَنْ أَرْسِلْ إِلَيَّ بِهَا، فَأَرْسَلَ بِهَا»

ابوهریره نقل می کند که پیغمبر فرمود: ابراهیم نبی با همسرش ساره در حال مهاجرت بود، وارد یک شهری شدند که حاکم ستمگری در آنجا حکومت می کرد، حاکم وقتی متوجه ورود ابراهیم با همسرش به شهر شد، قاصدی به سمت حضرت ابراهیم فرستاد که همسرت را باید در اختیار من قرار بدهی، حضرت ابراهیم هم همسرش ساره را در اختیار حاکم ظالم قرار داد!!

صحیح بخاری، ج2، ص 772، کتاب الاکراه، باب اذا استکرهت المرأة علی الزنا، ح 2104

از این آقای بخاری مستبعد نیست که روایت سرمه کشیدن پیامبر عزیز اسلام با آهن گداخته را نیز نقل کند.

لزوم پالایش صحیحین از اسرائیلیات!

ما بارها گفته ایم که این بزرگان اهل سنت باید مقداری شهامت به خرج بدهند و بیایند کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را پالایش کنند. چرا که این دو کتاب مشتمل بر یک سری روایاتی هستند که با قداست نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) و نیز با قداست انبیاء الهی همخوانی ندارد.

وقتی پیامبر اسلام چند بار قصد خودکشی دارد!

به عنوان نمونه نسبت به نبی مکرم اسلام در چند جای صحیح بخاری آمده است که وحی مقداری دیر به حضرت رسید و حضرت دوبار، یا سه بار تصمیم به خودکشی گرفت!!

«وَ فَتَرَ الوَحْيُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فِيمَا بَلَغَنَا، حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَيْ يُلْقِيَ مِنْهُ نَفْسَهُ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ، وَ تَقِرُّ نَفْسُهُ، فَيَرْجِعُ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَيْهِ فَتْرَةُ الوَحْيِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ»

مدّتی وحی بر پیامبرقطع شد(دوران فترت وحی) غم و اندوه او به‌ اندازه‌ای زیاد شد که به کرّات تصمیم‌ گرفت خود را از بلندی های کوه به پایین پرتاب‌ کند. ولی هرگاه بالای کوه می‌رسید تا خود را از آن به پایین پرت‌ کند، جبرائیل بر او ظاهر می شد و او را دلداری‌ می‌داد و می‌ گفت: ای محمّد! تو حقیقتاً فرستاده‌ی خدایی، با دلداری جبرائیل، پیامبر هم آرام می گرفت و از کوه بر می گشت. وقتی دوباره نزول وحی به تأخیر می افتاد، پیغمبر هم دوباره همان کار را تکرار می کرد، و دوباره جبرئیل بر او نازل می شد و او را آرام می کرد.

صحیح بخاری ج 6 ص2561 کتاب التعبیر، باب اول، ح6581

قرآن هم که می فرماید:

]لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة[

به یقین برای شما در زندگی پیامبر خدا سرمشق نیکوئی بود.

سوره أحزاب(33) : آیه21

آیا پیغمبری که برای دیر شدن وحی، قصد خودکشی دارد، می تواند الگو و اسوه باشد!؟

این گونه سخن گفتن نسبت به نبی مکرم، واقعاً دردآور است. انسان نمی تواند این را بپذیرد که نبی مکرم، نه به عنوان پیغمبر، بلکه به عنوان یک مسلمان، تصمیم به خودکشی بگیرد. اصلاً ما کار به اسلام هم نداریم، شما بروید از یک فرد لائیک بپرسید که نظرش در رابطه با خودکشی چیست؟

خودکشی از جمله مواردی است که عقل انسان به زشتی آن حکم می کندو مثل ظلم و ستم به دیگران است که عقل انسان می گوید قبیح است و اصلاً نیازی به شرع نیست.

اگر شارع هم آمده و ظلم و خودکشی و... را تحریم کرده، حرمت تأسیسی نیست، بلکه حرمت امضائی و تأکیدی است.

آیا می توان پذیرفت که نبی مکرم به قدری از مسائل عادی بی اطلاع بوده، حتی یک امری که امر عقلائی هست و غیر متدینین به دین ابراهیمی هم به آن پایبند هستند، نستجیر بالله، نستجیربالله، پیغمبر اسلام، به آن هم پایبند نبود!؟

لذا نسبت به روایاتی که در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است، لازم است که از طرف آقایان، یک بازبینی صورت بگیرد.

ما اگر بیائیم و یک حرفی بزنیم، به ما می گویند که شما چشم دیدن روایات صحابه را ندارید! ولی اگر خودشان بیایند و یک دقتی در صحیحین بکنند و یک پالایشی در این دو کتاب صورت بدهند، به نظر می رسد که خیلی مفید خواهد بود.

ما انتظار داریم که حداقل همان نگاهی که آقایان به دیگر صحاح دارند، همان نگاه را نسبت به «صحیح بخاری و مسلم» هم داشته باشند؛ آنها نسبت به چهار صحیح دیگر، یعنی سنن نسائی، سنن ترمزی، سنن ابی داوود، و سنن ابن ماجه؛ معتقدند که این کتابها هم روایات صحیح دارند و هم روایات ضعیف دارند، خب به «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» هم همین نگاه را داشته باشند.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب