2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
خشونت های «عمر بن خطاب» (2)
کد مطلب: ٧٣٥٤ تاریخ انتشار: ٠٧ بهمن ١٣٩٣ - ٢٠:٢٣ تعداد بازدید: 3934
خارج کلام مقارن » خشونت های عمر بن خطاب
خشونت های «عمر بن خطاب» (2)

جلسه پنجاهم 07/ 1393/11

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاهم 07/ 1393/11

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با إعمال خشونت توسط خلیفه دوم بود که این إعمال خشونت ها، سر منشأ خیلی از هجمه ها علیه اسلام شده است. در این رابطه چند نکته مهم را، مختصر و گذرا تقدیم می کنم و عزیزان، دقت لازم را داشته باشند.

از نکاتی که در رابطه با خلیفه دوم و یا خلیفه اول هست این است که وقتی این آقایان در سقیفه آمدند، و عصمت را از امامت جدا کردند؛ افضلیت را از امامت جدا کردند و پیروان اینها هم مثل ابن ابی الحدید، با تعصب جاهلی گفتند:

«الحمد لله الذی قدم المفضول على الأفضل»

سپاس خداوندی را که فرد مفضول را بر فرد افضل مقدم ساخت و برتری داد

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1، ص9

با این اقدامات، در خیلی از جاها نه تنها احتیاجی به توجیه عملکرد خلفاء ندارند، بلکه از آنجائی که می بینند خلفاء که باید در حد جانشینان پیغمبر اکرم اسوه باشند، ولی نیستند، تلاش می کنند تا جایگاه پیامبر را هم پایین بیاورند.

پیغمبراکرم ایستاده ادرار می کرد(نعوذبالله)، یا خلیفه دوم؟

شما ببینید مورخین در شرح حال خلیفه دوم، نوشته اند که یکی از اوصاف ایشان این بود که همیشه ایستاده بول می کرده است! و در توجیح این عمل جاهلی می گفته:

«الْبَوْلُ قَائِمًا أَحْصَن لِلدُّبُرِ»

ایستاده ادرار کردن مخرج غائط را بهتر حفظ می کند!!

شرح نووی، ج3،ص 166؛فتح الباری ج1، ص330

آقایان دیدند این عمل، عمل نادرستی است و از شخصی که خود را خلیفه مسلمین می داند کار قبیحی است؛ لذا آمدند حدیث جعل کردند که:

«أَتَى النَّبِيُّ صلّى الله عليه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا، ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ فَجِئْتُهُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ»

رسول خدا به زباله دانی یک قومی رفت و ایستاده بول کرد سپس آب خواست و وضو گرفت

صحیح بخاری ج1، ص90، ح 222

ما امثال این قضایا که برای اینکه مقام خلفاء را هم سطح مقام پیغمبر قرار بدهند، مقام و منزلت نبی مکرم را پایین آورده اند، الی ما شاء الله، ما مصداق داریم. یعنی اگر بخواهیم بشمریم، سی، چهل مورد داریم که اینها آمدند جایگاه پیغمبر را پایین آوردند، تا توجیه کنند اعمال خلاف خلفاء را. بلکه در برخی موارد، جایگاه خلفاء را از نبی مکرم هم بالاتر بردند!

مقام و منزلت «عمر بن خطاب» از نبی مکرم بالاتر است!

«سیوطی» کتابی دارد تحت عنوان «موافقات عمر بن خطاب». در این کتاب 23 مورد از اختلاف نظر «عمر بن خطاب» و پیامبر اکرم ص را می آورد که «جبرئیل» نازل می شود در مخالفت با نظر رسول اکرم و موافقت با نظر عمر بن خطاب!! و این واقعاً خیلی درد است و من هر موقع اینها را تصور هم می کنم آتش می گیرم. به نظر من بدتر از این دیگر نمی شود به نبی مکرم جسارت کرد.

تا به حال ده، دوازده کتاب مستقل در زمینه موافقات عمر بن خطاب نوشته شده است. موافقاتی که توأم است با برخوردهای تند خلیفه دوم با نبی مکرم(صلی الله علیه و آله)


عمر، پیغمبر را متوجه کرد که نباید چنین دستوری صادر می کرد!

در روايتى كه مسلم در صحيح خود نقل مى كند، - و ما کار نداریم که آیا روایت درست است یا درست نیست - آمده است که پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نعلین خود را به ابوهريره داد و فرمود:

«اذْهَبْ بِنَعْلَىَّ هَاتَيْنِ فَمَنْ لَقِيتَ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْحَائِطِ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَيْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ "فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ لَقِيتُ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَاتَانِ النَّعْلاَنِ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ فَقُلْتُ هَاتَانِ نَعْلاَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بَعَثَنِي بِهِمَا مَنْ لَقِيتُ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَيْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرْتُهُ بِالْجَنَّةِ . فَضَرَبَ عُمَرُ بِيَدِهِ بَيْنَ ثَدْيَىَّ فَخَرَرْتُ لاِسْتِي فَقَالَ ارْجِعْ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَجْهَشْتُ بُكَاءً وَرَكِبَنِي عُمَرُ فَإِذَا هُوَ عَلَى أَثَرِي!

فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم «مَا لَكَ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ»؟ قُلْتُ لَقِيتُ عُمَرَ فَأَخْبَرْتُهُ بِالَّذِي بَعَثْتَنِي بِهِ فَضَرَبَ بَيْنَ ثَدْيَىَّ ضَرْبَةً خَرَرْتُ لاِسْتِي قَالَ ارْجِعْ . فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم «يَا عُمَرُ مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا فَعَلْتَ» قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي أَبَعَثْتَ أَبَا هُرَيْرَةَ بِنَعْلَيْكَ مَنْ لَقِيَ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَيْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرَهُ بِالْجَنَّةِ . قَالَ «نَعَمْ» . قَالَ فَلاَ تَفْعَلْ فَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَتَّكِلَ النَّاسُ عَلَيْهَا فَخَلِّهِمْ يَعْمَلُونَ . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم « فَخَلِّهِمْ»

با این دو نعلین من برو و هر كس را ديدى كه گواهى به يگانگى خداوند مى دهد و از دل و جان آن را باور دارد، به بهشت بشارت ده. ابوهريره مى گويد: من رفتم و نخستين كسى را كه ملاقات كردم، عمر بود. سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) را براى او بازگو كردم. ناگهان عمر به من حمله ور شد و چنان بر سينه من كوبيد كه با نشيمن گاه به زمين افتادم، سپس به من گفت: برگرد. من گريان به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برگشتم و عمر نيز از پى من آمد.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: چه شده است؟ من ماجرا را گفتم. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عمر اعتراض كرد كه چرا چنين كردى؟ عمر (به جاى عذرخواهى به رسول خدا) گفت: چنين دستورى را صادر مكن! زيرا مى ترسم مردم بر همين مطلب تكيه كنند و عمل را رها نمايند» رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: مردم را رها کنید بگذارید عمل کنند.

صحيح مسلم، ج 1، ص 44، ح 54، (باب من لقى الله بالايمان و هو غير شاك)

یعنی نعوذبالله پیغمبر یک دستور اشتباهی صادر کرده بود و متوجه تبعات آن دستور نبود. عمر آمد و پیغمبر را متوجه اشتباهش کرد!

آیا این جمله «عمر» که با اعتراض به پیغمبر می گوید: «فَلاَ تَفْعَلْ..»؛ منافات ندارد با این آیه شریفه که می فرماید:

«وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»

آنچه را که پیامبر برای شما آورده بگیرید و اطاعت کنید و از آنچه که شما را نهی کرده خودداری نمائید.

سوره حشر، آیه7

با این آیات شریفه در تضاد نیست که می فرماید:

«وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهين‏»

و هر کس در برابر خدا و پیامبرش نافرمانی کند و از مرزهای او تجاوز نماید خداوند او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد بود و برای او مجازات خوار کننده ای است.

سوره نساء، آیه 14

«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا»

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش فرمانی صادر کنند اختیاری در کار خود داشته باشد و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.

سوره أحزاب: آیه 36

«قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرين»‏

بگو از خدا و پیامبر اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنید خداوند کافران را دوست نمی دارد.

سوره آل‏عمران : آیه 32

و ده ها آیه دیگر که مسلمانها را دستور می دهد به تبعیت از فرمایش پیغمبر اکرم.

ما این نحوه برخورد خلیفه دوم با نبی مکرم را چه کار کنیم؟ بگوئیم روایت ضعیف است، در حالی که این روایت در صحیح مسلم آمده.

بگوئیم نبی مکرم نستجیربالله اشتباه کرده، و معصوم نیست، در حالی شما معتقدید که رسول اکرم حداقل در ابلاغ وحی معصوم است. شما هم که «سنت» را مثل «وحی» می دانید و معتقدید که جبرئیل همانطوری که برای قرآن نازل می شد، برای ابلاغ سنت هم نازل می شد.

«قرطبی» در تفسیر آیه شریفه «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى» می گوید:

«وفيها دلالة على أن السنة كالوحي المنزل في العمل»

این آیه دلالت می کند که سنت پیغمبر در مقام عمل کردن، مثل وحی منزل است.

الجامع لأحكام القرآن ج17: ص85، دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و آیاتی مثل «أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» و یا «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» هم که قضیه را کاملاً روشن و واضح کرده است.

من دوست دارم عزیزان بروند ببینند که شارحین صحیح بخاری و مسلم در این رابطه چه می گویند؟ در اینجا که دو تا نظر وجود دارد، یکی نظر رسول اکرم و دیگری نظر خلیفه دوم، ببینید شارحین در اینجا، نظر پیغمبر را تخطئه کردند و یا کار عمر را تخطئه کردند؟ حداقل شرع نووی را ببینید که بزرگ ترین و مشهورترین شرح صحیح مسلم است.

علاوه بر صحیح مسلم، «ابن حجر» هم این قضیه را آورده، «بدرالدین عینی» هم آورده، «قسطلانی» هم آورده؛ بروید ببینید اینها چه برخوردی با این داستان کرده اند؟ حق را به چه کسی می دهند؟ به خلیفه دوم یا رسول اکرم؟

البته اینها از ترفیع مقام خلیفه دوم، کم نگذاشتند. مثل اینکه گفته اند پیغمبر فرموده: «لو کان فی امتی محدثاً لکان عمر بن خطاب»؛ «لو لم ابعث لبعث عمر بن خطاب» و... اینها این روایات مجعول را نقل می کنند تا جایگاه خلیفه دوم را بالا ببرند.

يورش عمر بن خطاب به سمت پيامبر در نماز عبد اللّه ابى!

«عبدالله بن ابى» منافق معروف، از دنيا رفت؛ پسرش آمد و از پيامبر(صلى الله عليه وآله) خواست كه بر پدرش نماز بگذارد. با توجه به اينكه عبدالله به ظاهر مسلمان بود و شهادتين بر زبان جارى مى ساخت و رسول خدا نيز هنوز دستور ويژه اى در ارتباط با او و همانند وى دريافت نكرده بود، لذا براى نمازش حاضر شد. ولی ببینید عمر بن خطاب، طبق نقل بخاری، با پیغمبر چگونه برخورد می کند:

« قَالَ لَمَّا مَاتَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَىّ ابْنُ سَلُولَ دُعِيَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لِيُصَلِّيَ عَلَيْهِ، فَلَمَّا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَثَبْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَتُصَلِّي عَلَى ابْنِ أُبَىّ وَقَدْ قَالَ يَوْمَ كَذَا وَكَذَا كَذَا وَكَذَا أُعَدِّدُ عَلَيْهِ قَوْلَهُ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَقَالَ أَخِّرْ عَنِّي يَا عُمَرُ. فَلَمَّا أَكْثَرْتُ عَلَيْهِ قَالَ. إِنِّي خُيِّرْتُ فَاخْتَرْتُ، لَوْ أَعْلَمُ أَنِّي إِنْ زِدْتُ عَلَى السَّبْعِينَ فَغُفِرَ لَهُ لَزِدْتُ عَلَيْهَا... قَالَ فَعَجِبْتُ بَعْدُ مِنْ جُرْأَتِي عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَوْمَئِذ، وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ»

وقتی عبدالله بن ابی از دنیا رفت، از پیامبر خواسته شد تا بر او نماز بگذارد، وقتی به نماز ایستاد، من به سمتش یورش بردم و گفتم ای رسول خدا! آیا می خواهی بر ابن ابی نماز بخوانی؟ درحالی که در فلان روز فلان حرفها را زد. و حرفهای او را برای پیغمبر بازگو کردم. پیغمبر وقتی شنید تبسمی زد و فرمود: کنار برو ای عمر! وقتی خواسته ام را تکرار کردم فرمود: من مخیر شدم و این را انتخاب کردم. من اگر می دانستم که اگر بیشتر از هفتاد مرتبه استغفار کنم، او بخشیده می شود، بیشتر استغفار می کردم. عمر گفت: من بعدها تعجب می کردم که چگونه در آن روز با پیغمبر تندی و جسارت کردم.

صحيح البخارى، ج 2، ص 100، ح 1366، كتاب الجنائز، ب 85 ، باب مَا يُكْرَهُ مِنَ الصَّلاَةِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَالاِسْتِغْفَارِ لِلْمُشْرِكِينَ

یعنی در حقیقت در این قضیه، نبی مکرم اشتباه کرده که بر جنازه عبدالله ابن ابی نماز خوانده است! خداوند گفته هفتاد بار استغفار کنی، باز من نمی بخشم. ولی رسول خدا می گوید اگر می دانستم که اگر بیشتر استغفار کنم خدا می بخشد، این کار را می کردم.

روایت دوم:

در روایت بعدی، که باز هم بخاری نقل می کند، قضیه خیلی تندتر می شود و به تخطئه شخص رسول اکرم، از ناحیه عمر بن خطاب می رسد:

«فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهِ جَذَبَهُ عُمَرُ رضى الله عنه فَقَالَ: أَلَيْسَ اللَّهُ نَهَاكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى الْمُنَافِقِينَ؟»

وقتی پیغمبر خواست که بر جنازه «ابن ابی» نماز بخواند، عمر پیغمبر را گرفت و کشید و گفت: آیا خدا تو را نهی نکرده که بر جنازه منافقین نماز نخوانی؟

صحيح بخارى، ج 2، ص 76، ح 1269

پیغمبری که با وحی مرتبط است، و حداقل طبق اعتقاد اهل سنت، در وحی معصوم است، نمی تواند تشخیص دهد که خداوند نماز خواندن بر جنازه منافق را نهی کرده است. لذا خلیفه دوم می آید و پیغمبر را نصیحت می کند و نهی الهی را به پیغمبر تذکر می دهد. و این واقعاً جای تأسف است. زیرا بحث تخطئه پیغمبر اکرم است، فقط بحث برابری خلیفه با پیامبر نیست، بلکه فوقیت خلیفه دوم بر پیامبر است! تخطئه کردن پیغمبر، در حقیقت، زیر سؤال بردن عدالت پیغمبر است، نه عصمت پیغمبر.

کلام عمر در واقع نشان می دهد که پیغمبر نستجیربالله به نهی الهی بی توجه بوده است. و بی توجهی به نهی الهی، یعنی زیر سؤال رفتن عدالت پیغمبر. آقایان هم می گویند که عدالت یعنی اطاعت اوامر الهی و اجتناب از نواهی الهی.

خداوند نهی کرده از نماز بر منافق خواندن، ولی پیغمبر بی توجه به نهی الهی، شروع می کند به نماز خواندن بر جنازه یک منافق.

روایت سوم:

در روایت سوم، این روایت به این شکل وارد شده است:

«ثُمَّ قَامَ يُصَلِّي عَلَيْهِ، فَأَخَذَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بِثَوْبِهِ فَقَالَ تُصَلِّي عَلَيْهِ وَهْوَ مُنَافِقٌ وَقَدْ نَهَاكَ اللَّهُ أَنْ تَسْتَغْفِرَ لَهُمْ»

وقتی پیامبر به نماز به جنازه ابن ابی ایستاد، عمر بن خطاب لباس پیغمبر را گرفت و کشید و گفت: تو داری بر جنازه او نماز می خوانی در حالی که او منافق است. و خداوند تو را از استغفار کردن بر منافقین نهی کرده است.

صحيح بخارى، ج 5، ص 207، ح 4672؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 116؛ ج 8، ص 120؛ سنن ترمذى، ج 4، ص 343 ؛ مسند احمد، ج 2، ص 18

نزول آیه در تأیید عمر بن خطاب!

وقتی این اتفاق افتاد و اختلاف نظر شد بین «عمر بن خطاب» و نبی مکرم؛ پیغمبر گوش به حرف عمر نداد و نماز را خواند ولی بعد از کمی آیه نازل شد در موافقت «عمر بن خطاب» و مخالفت پیغمبر اکرم:

«فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهِ جَذَبَهُ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: أَلَيْسَ اللَّهُ نَهَاكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى المُنَافِقِينَ؟ ... فَصَلَّى عَلَيْهِ، فَنَزَلَتْ: «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِه[سوره توبه: آیه 84]»

وقتی پیغمبر خواست که بر جنازه «ابن ابی» نماز بخواند، عمر پیغمبر را گرفت و کشید و گفت: آیا خدا تو را نهی نکرده که بر جنازه منافقین نماز نخوانی؟... ولی پیغمبر بر جنازه او نماز خواند و سپس آیه نازل شد که «هرگز بر مرده هیچ یک از آنان نماز نخوان و بر کنار قبرش برای دعا و طلب آمرزش نایست.»

صحیح بخاری ج1، ص 427، ح 1210

و یا در این روایت این گونه نقل شده است که:

«فَصَلَّى عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ انْصَرَفَ، فَلَمْ يَمْكُثْ إِلَّا يَسِيرًا، حَتَّى نَزَلَتِ الآيَتَانِ مِنْ بَرَاءَةٌ: {وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا} [التوبة: 84]

پیغمبر [به سخن عمر اعنتائی نکرد و] بر جنازه ابن ابی نماز خواند و برگشت. مدت کوتاهی گذشت تا اینکه آیه نازل شد که «هرگز بر مرده هیچ یک از آنان نماز نخوان و بر کنار قبرش برای دعا و طلب آمرزش نایست.»

صحیح بخاری ج1، ص 459، ح1300

یک سؤال ساده از علمای اهل سنت

این رفتار ناشایست خلیفه دوم، اگر در صحاح نیامده بود، ما جرئت نمی کردیم بیان کنیم. لذا آقایان یا بیایند و بگویند که صحاح ما اشتباه است. و اینها را کعب الأحبار های یهودی و تمیم داری های مسیحی ساختند و یا اینکه بپذیرند که کار آقای خلیفه دوم اشتباه بوده و در برابر نبی مکرم جسارت به خرج داده است.

هر چند آقایان معتقدند صحیحین، بعد از قرآن، اصح الکتب هستند و هر کس مناقشه کند در صحیحین، خصوصاً در صحیح بخاری، او زندیق است.

ما در حد یک سؤال از این آقایان می پرسیم، این عبارات در صحیح بخاری آمده است. شما بیائید تکلیف این روایات توهین آمیز را مشخص کنید. و جالب است که خود خلیفه دوم هم اعتراف می کند که برخوردش با پیغمبر اکرم درست نبوده لذا می گوید:

«فَعَجِبْتُ بَعْدُ مِنْ جُرْأَتِي عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَئِذٍ»

من بعدها تعجب می کردم که چگونه در آن روز با پیغمبر تندی و جسارت کردم.

صحيح البخارى، ج 2، ص 100، ح 1366، كتاب الجنائز، ب 85 ، باب مَا يُكْرَهُ مِنَ الصَّلاَةِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَالاِسْتِغْفَارِ لِلْمُشْرِكِينَ

این عبارت «عمر بن خطاب» نشان می دهد که مسئله، مسئله حادی بوده است. آیا اگر کسی یک همچین رفتاری را با «ملک عبدالله» یا «ملک سلمان» بکند، بیاید پیراهن او را بکشد و با تندی برخورد کند، آیا او را به این سادگی رها می کنید؟ پادشاه نه، با ولیعهد اینها کسی همچین کاری بکند، شما با او چه می کنید؟ شما اسم این کار را چه می گذارید؟ هر اسمی که شما بر این عمل بگذارید، ما هم همان اسم را بر عمل آقای خلیفه دوم نسبت به نبی مکرم، می گذاریم.

ما پایین تر میاییم. اگر کسی این کار را با مفتی اعظم بکند، یا با مفتی های درجه دوم و سوم شما بکند، شما چه کار می کنید؟

لذا حضرت آیة الله جوادی می گوید: در «سقیفه» فقط خلافت را ندزدیدند، عصمت را هم به سرقت بردند، رأفت و رحمت اسلامی را هم به سرقت بردند.

رفتار شناسی امیرالمؤمنین با پیغمبر اکرم

من خواستم مقایسه ای کنم بین امیرالمؤمنین و خلیفه دوم. شما دیدید رفتار خلیفه دوم را با پیغمبراکرم، و حالا ببینید امیرالمؤمنین را که تسلیم محض نبی مکرم است.

الف) من عبد محمد (صلی الله علیه و آله) هستم:

حضرت امیر در تعبیری می فرماید:

«أَنا عَبد مِن عَبید محمد صلی اله علیه و آله»

من بنده ای از بندگان محمد هستم.

کافی ج1، ص 90، احتجاج طبرسی ج1، ص 313؛ بحار الأنوار ج3، ص 283

ب) من لحظه ای از دستور خدا و دستور پیغمبر سرپیچی نکردم:

در جای دیگر، حضرت امیر می فرماید:

«وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَط وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا»

همه اصحاب و یاران پیامبر که حافظان اسرار او می باشند می دانند که من حتی لحظه ای از دستور خدا و دستور رسول خدا سرپیچی نکردم. بلکه با جان خود، پیامبر را یاری کردم. در جاهایی که شجاعان قدمهایشان می لرزید و فرار می کردند، آن دلیری و مردانگی را خدا به من عطا فرمود.

نهج البلاغه خطبه 197

تعبیر دردناک امیرالمؤمنین

تعبیری دارد امیرالمؤمنین، که تعبیری بسیار دردناک است. می فرماید:

«قَدْ اَصْبَحْتُ اَخافُ ظُلْمَ رَعیتّی وَ قَدْ اَصْبَحَتِ الاُمَمْ تَخافُ ظُلْمَ رُعاتُهَا.»

هر آینه ملت های جهان، صبح می کنند در حالی که از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشتند، من صبح می کنم در حالی که از ستمگری پیروان خود وحشت دارم.

نهج البلاغه، خطبه 97

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب