2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
وضو از ديدگاه فريقين : روايات اهل سنت در بحث وضو، مسح و ... (2)
کد مطلب: ٦٧٣٩ تاریخ انتشار: ٢١ آبان ١٣٨٥ تعداد بازدید: 2268
خارج فقه مقارن » وضو از ديدگاه فريقين
وضو از ديدگاه فريقين : روايات اهل سنت در بحث وضو، مسح و ... (2)

جلسه بیست ویکم 1385/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 85/08/21

روايت پنجم:

عَبّاد بن تميم از پدرش نقل مي كند كه پيامبر را ديدم وضو مي گرفت و با دستش هم لحيه و محاسنش را دست كشيد و هم روي پاهايش را مسح كرد.

عن عباد بن تميم عن أبيه قال رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء علي لحيته ورجليه.

كنز العمال، ج9، ص429 و و طبراني در المعجم الكبير، ج 2، ص 60 روايت را اين گونه نقل مي كند : حدثنا هارون بن ملول المصري ثنا أبو عبد الرحمن المقري ثنا سعيد بن أبي أيوب حدثني أبو الأسود عن عباد بن تميم عن أبيه قال رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء علي لحيته ورجليه . همچنين هيثمي در مجمع الزوائد، ج 1، ص 234، بعد از نقل اين حديث مي نويسد: وله في الكبير أيضا قال رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء علي لحيته ورجليه ورجاله موثقون

روايت ششم:

خبر عن علي رضي الله عنه قال كنت أري ان باطن القدمين أحق بالمسح من ظاهرهما حتي رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم يمسح ظاهرهما

باز هم اشكال ما به آيت الله سبحاني اين است كه ايشان روايت چهارم و پنجم را از كنز العمال نقل كرده اند كه اين كتاب قابل استناد در كتب فقهي نيست. البته اگر يك سري مصادر در اختيار مقتي هندي بوده كه اصلا در اختيار ما نيست و دسترسي به روايت نداريم، از اين كتاب نقل مي كنيم و مصدرش را هم مي گوييم؛ چون كنز العمال هر روايتي را نقل كرده است، مصدر آن را نيز آورده است؛ حتي اگر مؤلف روايت را تضعيف كرده باشد يا تصحيح كرده باشد، متقي هندي در كنز العمال متذكر اين مسأله شده است. كتاب كنز العمال يك كتاب فهرست است.

به اين نكته توجه داشته باشيد كه آن ها بعضي از روايات را آن طور كه دل شان مي خواهد تغيير مي دهند.

روايت هفتم :

عن رِفاعة بن رافع أنه سمع رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: انها لا يجوز صلاة أحدكم حتي يسبغ الوضوء كما أمره الله عز وجل ثم يغسل وجهه ويديه إلي المرفقين ويمسح رأسه ورجليه إلي الكعبين.

المحلي، ابن حزم، ج 2، ص 56 . محيي الدين نووي و ديگران اين حديث را با كمي تفاوت، اين گونه نقل مي كند : وعن رفاعة في حديث المسيئ صلاته قال له النبي صلي الله عليه وسلم انها لا تتم صلاة أحدكم حتي يسبغ الوضوء كما أمره الله تعالي فيغسل وجهه ويديه ويمسح رأسه ورجليه ( المجموع، محيي الدين النووي، ج 1، ص 418 و مواهب الجليل، الحطاب الرعيني، ج 1، ص 299 و المحلي، ابن حزم، ج 2، ص 68 و تلخيص الحبير، ابن حجر، ج 1، ص 359 و ... .

روايت هشتم :

حدثنا موسي قال حدثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن يوسف بن ماهك عن عبد الله بن عمرو قال تخلف النبي صلي الله عليه وسلم عنا في سفرة فأدركنا وقد أرهقنا العصر فجعلنا نتوضأ ونمسح علي أرجلنا فنادي بأعلي صوته ويل للأعقاب من النار مرتين أو ثلاث.

صحيح البخاري، البخاري، ج 1، ص 49 و المحلي، ابن حزم، ج 2، ص 56 و تحفة الأحوذي، المباركفوري،ج1، ص126

اين تنها روايتي است كه حاج آقاي سبحاني از صحيح بخاري نقل كرده است. ما بقي از مسند و كنز العمال و سنن ابن ماجه و... بود كه قطعا هيچ كتابي از نظر اعتبار به درجه اعتبار صحيح بخاري نمي رسد و حقش اين بود كه حاج آقاي سبحاني اين روايت را در اول ذكر مي كرد و اقوالي كه درباره اين روايت است را مطرح مي كردند؛ چون اين روايت يكي از اساسي ترين رواياتي است كه اهل سنت به آن استدلال كرده اند بر وجوب غسل؛ در حالي كه آقاي سبحاني به عنوان وجوب مسح آورده اند. اول بايد اين روايت را مي آورد و تكليف آن را مشخص مي كرد و اقوال علماي اهل سنت را مي آورد و نقد مي كرد. در اين روايت صراحت دارد كه ما مسح مي كرديم و حضرت فرمود: «ويل للأعقاب من النار» واي بر اعقاب از آتش. اعقاب چيست؟، اين هم يك اختلاف اساسي ميان علماء است كه عمدتا علماي اهل سنت همان روي پا را كه آخرين تكه كفش در آن مي رود را اعقاب مي گويند. يعني منتهي اليه بدن انسان. آن ها استدلال كرده اند كه چون ما مسح مي كشيديم، پيامبر فرمود به خاطر اين مسح شما، پاهاي شما را وارد آتش خواهند كرد. مي خواهند نتيجه بگيرند كه مسح پا مورد تأييد رسول خدا صلي الله عليه وآله نبوده است و بلكه مورد نهي ايشان بوده است.

در باره اين روايت مفصل بحث خواهيم كرد و در آن جا ثابت خواهيم كرد كه حرف فقهاي اهل سنت حرف بي ربطي است و استدلالشان استدلال باطلي است؛ چون اعقاب در روايات به دو معنا است: 1. پاشنه و قسمت پاييني پا؛ 2. واي بر آيندگان از آتش جهنم؛ يعني وقتي ديد كه آن ها نماز را به آخر وقت انداختند و با عجله نماز مي خوانند، اين ها كه صحابي من هستند و من در ميان آن ها هستم، نماز را به آخر وقت انداخته اند، واي بر آيندگان كه نماز را ضايع خواهند كرد.

روايت نهم :

عن أبي مالك الأشعري أنه قال لقومه اجتمعوا أصلي بكم صلاة رسول الله صلي الله عليه وسلم فلما اجتمعوا قال هل فيكم أحد من غيركم قالوا لا الا ابن أخت لنا قال ابن أخت القوم منهم فدعا بجفنة فيها ماء فتوضأ ومضمض واستنشق وغسل وجهه ثلاثا وذراعيه ثلاثا ثلاثا ومسح برأسه وظهر قدميه .

مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 342 و المعجم الكبير، الطبراني، ج 3، ص 280.

شاهد مثال در اين جا «ومسح برأسه وظهر قدميه» است. اين روايت نشان مي دهد كه در زمان عثمان، مسأله وضو شد يك مسأله سياسي بوده ؛ همان طوري كه جهر به بسم الله الرحمن الرحيم شد يك مسأله سياسي شده بود. هر نظري كه آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) داشت، آن ها عنايت داشتند كه خلاف آن را اعمال كنند. همه اهل سنت نقل كرده اند كه در حد بالاي مستفيض و در حد متواتر است كه ابن عباس مي گويد كه ديدم مردم در عرفات تلبيه نمي گويند، گفتم كه چرا تلبيه نمي گوييد؟ گفتند عثمان گفته است كه اعمال تان مثل اعمال علي(عليه السلام) نباشد. ابن عباس از خيمه آمد بيرون و تعبير تندي دارد كه: لعنت خدا بر كسي كه بخواهد به خاطر مخالفت با علي (عليه السلام) حكم خدا را تعطيل كند و با صداي بلند تكبير گفت.

آن چه استاد نقل كردند، بنده نتوانستم پيدا كنم كه از كجا ايشان اين مطلب را نقل مي كنند . شايد منظور ايشان اين روايت ديگري باشد و بين عثمان و معاويه خلط كرده باشد . آن چه بنده پيدا كردم اين واقعه در زمان معاويه بوده است نه در زمان عثمان و تلبيه را معاويه تحريم كرد نه عثمان . اصل روايت اين است :

نسائي و بهقي به نقل از سعيد بن جبير نقل مي كنند:

در روز عرفه، ابن عباس به سعيد گفت: چرا امروز صداي تلبيه از حُجاج به گوشم نمي رسد؟ سعيد در جواب گفت: از معاويه مي ترسند. پس ابن عباس از خيمه خود بيرون آمد و با صداي بلند فرياد زد:

لبيك، اللهم لبيك، و ان رغم انف معاويه، اللهم العنهم فقد تركوا السنة من بغض علي. (سنن نسائي، ج5، ص252).

پوزه معاويه را به خاك مي كشيم، بار خدايا آنان را لعنت كن؛ چون سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به خاطر كينه توزي با علي عليه السلام رها كردند.

سندي در شرح اين عبارت مي گويد:

حضرت علي عليه السلام پايبند به سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود. بني اميه براي مخالفت با علي عليه السلام، سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را رها مي كردند.

مسأله وضو هم در زمان عثمان يك مسأله اختلافي حساس ميان مردم شد و روي اين جهت خيلي علناً كسي نمي توانست روي وضوي مسحي مانور بدهد، چون حكومت گفته وضويتان حتماً غسلي باشد، اگر كسي مسح مي كشيد، فوراً شرطه ها او را مي گرفتند و حسابش را مي رسيدند و لذا اين أبي مالك اشعري مي پرسد كه غريبه در ميان شما هست يا نه؟ اين ها همه به خاطر تقيه است.

مشابه اين مسأله ما چهار پنج روايت داريم در رابطه با مسأله غدير كه از ابن أبي اوفا است كه سؤال كرديم از ابوسعيد خدري، سؤال كرديم از زيد بن ارقم كه آيا شما بوديد در غدير كه پيغمبر چي گفت؟ گفت: كأنك رخي الباء؛ مثل اين كه سرت بي خودگي درد مي كند. بعد مي گويد رفتم به برادران زيد بن ارقم شكايت و گلايه كردم و گفتم كه من سؤال كردم و ايشان جواب سر بالا داد. بعد براداران زيد گفت كه ايشان از حكومت مي ترسد كه اگر بيايد و حقايقي را در بار علي (عليه السلام) بيان كند، گرفتار شود و روي اين جهت خيلي از حقايق را بيان نمي كند.

يا در يك جايي از زيد بن ارقم سؤال مي كند كه ايشان مي پرسد آيا كسي غير از خانواده شما در اين جا هست؟ در جواب مي گويند نه، بعد توضيح مي دهد. اين هم به همين خاطر است؛ حتي از شهاب الدين زهري كه در ميان حكومت بني مروان عزيز دردانه بود، كه وقتي در مسجد نشسته و حديث غدير را مطرح مي كرد، راوي مي گويد كه من رفتم و گفتم كه آقاي زهري ! مثل اين كه تو حواست نيست كجا هستي؟ گفت چطور؟ گفتم الآن در مناطق شام تمام مردم ورد زبان شان لعن علي عليه السلام است و تو در مسجد نشسته اي و حديث غدير را بيان مي كني؟. از اين نمونه ها در تاريخ زياد است.

حديث دهم ايشان عين حديث پنجم است كه تكرار شده است در اين جا.

روايت يازدهم:

وقال أيضا حدثنا هشيم أخبرنا يعلي بن عطاء عن أبيه قال أخبرني أوس بن أبي أوس الثقفي أنه رأي النبي صلي الله عليه وسلم أتي كظامة قوم بالطائف فتوضأ ومسح علي قدميه

المغني، عبد الله بن قدامه، ج 1، ص 121 و تفسير الطبري، ج6، ص86 و المعجم الكبير، ج 1، ص221

كظامه در واقع به ابتداي جويباري كه براي يك قوم بود و يا به معناي دهانه چاه گفته شده است؛ ولي با توجه به اين كه در مدينه دهانه چاهي باشد كه آب در آن جا بالا آمده باشد، نيست. ممكن است در كنار دهانه چاه چيزي گذاشته باشند كه آب در آن مي ريختند.

البته بعضي از آقايان به اين روايت اشكال كرده اند بر اين كه اولا اوس بن أبي اوس ثقفي جزو كساني است كه بعد از فتح مكه مسلمان شده است و اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بخواهد طائف برود و در طائف هم ببيند كه ايشان وضو مي گرفته است بعيد به نظر مي رسد. پيغمبر بعد از هجرت به طائف نرفت جز در سال هشتم هجري كه فتح مكه شد و در رابطه با غزوه حنين رفت به طرف حنين. بعضي ها گفته اند كه ممكن است حضرت قبل از هجرت به طائف رفته باشد و اين شخص وضوي او را ديده باشد.

روايت دوازدهم :

عن عمه رفاعة بن رافع انه كان جالسا عند رسول الله صلي الله عليه وآله إذ جاء رجل فدخل المسجد فصلي فلما قضي صلاته جاء فسلم علي رسول الله صلي الله عليه وآله وعلي القوم فقال له رسول الله صلي الله عليه وآله وعليك ارجع فصل فإنك لم تصل وذكر ذلك اما مرتين أو ثلاثة فقال الرجل ما أدري ما عبت علي من صلاتي فقال رسول الله صلي الله عليه وآله انها لا تتم صلاة أحد حتي يسبغ الوضوء كما امره الله عز وجل يغسل وجهه ويديه إلي المرفقين ويمسح رأسه ورجله إلي الكعبين ثم يكبر ويحمد الله ويمجده ويقرأ من القرآن ما اذن الله له فيه ثم يكبر ويركع ويضع كفيه علي ركبتيه حتي يطمئن مفاصله ويستوي ثم يقول سمع الله لمن حمده ويستوي قائما حتي يأخذ كل عظم ماخذه ثم يقيم صلبه ثم يكبر فيسجد فيمكن جبهته من الأرض حتي يطمئن مفاصله ويستوي ثم يكبر فيرفع رأسه ويستوي قاعدا علي مقعدته ويقيم صلبه فوصف الصلاة هكذا حتي فرغ ثم قال لا يتم صلاة أحدكم حتي يفعل.

المستدرك، الحاكم النيسابوري، ج 1، ص 241، 242 و سنن الدارمي، عبد الله بن بهرام الدارمي، ج 1، ص 305، 306 و سنن النسائي، النسائي، ج 2، ص 225، 226 و السنن الكبري، البيهقي، ج 2، ص 345

روايت سیزدهم :

عن ابن عباس أنه قال ذكر المسح علي القدمين عند عمر سعد و عبد الله بن عمر فقال عمر سعد أفقه منك قال عمر يا سعد انا لا ننكر أن رسول الله صلي الله عليه وسلم مسح ولكن هل مسح منذ أنزلت سورة المائدة فإنها أحكمت كل شئ وكانت آخر سورة من القرآن الا براءة.

الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 2 ، ص 263 و المعجم الأوسط، الطبراني، ج 3، ص 205 و مجمع الزوائد، الهيثمي، ج1، ص 256

اين «سعد افقه منك » در واقع تعريضي است به ابن عباس؛ چون ابن عباس در مسائل سياسي با خليفه دوم همواره اختلاف داشت و درگيري هاي متعددي هم داشتند، مناظراتي هم داشتند و تحمل ابن عباس براي آن ها خيلي سخت بود ؛ حتي يك زماني به عمر پشنهاد دادند كه اگر استانداري فلان منطقه را به ابن عباس بدي زيبنده است، گفت ما مي ترسيم ابن عباس به آن جا برود و جايگاهش را محكم كند و امكانات سياسي و مالي در اختيار بگيرد و آن جا تبليغ از ولايت علي (عليه السلام) بكند و با ما به مخالفت برخيزد. ولذا ابن عباس از معدود كساني بود كه آن ها هيچ وقت به او ميدان ندادند.

روايت چهاردهم :

عن عروة بن زبير أن جبرئيل (عليه السلام) لما نزل علي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) في أول البعثة فتح بالإعجاز عيناً من ماء فتوضأ و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ينظر إليه فغسل وجهه و يديه إلي المرفقين و مسح برأسه ورجليه إلي الكعبين، ففعل النبي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) كما رأي جبرئيل يفعل.

الخصائص الكبري، ج 1، ص94 . اين روايت را المقريزي و ذهبي هم به گونه اي ديگري نقل كرده اند :

عن عروة بن الزبير بنحو منه وزاد ففتح جبريل عينا من ماء فتوضأ ومحمد صلي الله عليه وسلم ينظر إليه فوضا وجهه ويديه إلي المرفقين ومسح رأسه ورجليه إلي الكعبين ثم نضح فرجه وسجد سجدتين مواجه البيت ففعل النبي صلي الله عليه وسلم كما رأي جبريل يفعل . (تاريخ الإسلام، الذهبي، ج 1، ص 129 ) .

ففتح جبريل عينا من ماء فتوضأ، ومحمد ينظر إليه فوضأ وجهه ويديه إلي المرفقين، ومسح برأسه ورجلين إلي الكعبين ونضح فرجه [وسجد ] سجدتين مواجه البيت، ففعل محمد صلي الله عليه وسلم كما رأي جبريل يفعل، ( إمتاع الأسماع، المقريزي، ج 3، ص 28، 29 ) .

در اين جا هم ما يك گلايه مانندي از حاج آقاي سبحاني داريم كه ترتيب روايات را لحاظ نكرده اند. اگر بنا بود كه ما روايات را با ترتيب نقل كنيم، اين روايت را بايد در اول نقل مي كردند؛ چون آقاي سبحاني خيلي خوش سليقه است و در بحث هايش هميشه تأكيد مي كرد كه بايد بحث ها را طوري تنظيم كنيم كه معلوم باشد بحث از اين جا شروع مي شود، در اين جا ميدان مي گيرد و در اين جا خاتمه مي يابد. روايت صحيح بخاري را كه اصح روايات است ايشان هشتم قرار داد، روايت جبرئيل كه بايد اول اين بيايد؛ چون اولين وضويي كه در شريعت اسلام تأسيس شد توسط جبرئيل بوده و غالب آقاياني كه در بحث ادله را آورده اند، روايت جبرئيل را اولين روايت آورده اند. بهتر بود كه آقاي سبحاني ايشان را اول مي آوردند و حد اقل بعد از روايت بخاري مي آورد.

ايشان اين روايت را از خصائص الكبري نقل كرده اند كه اين روايت را سنن كبراي بيهقي دارد، ذهبي در تاريخ اسلام، ابن حجر در فتح الباري، حلبي در سيره اش، احمد در مسند، ابن ماجه و طبري و... به اختصار روايت جبرئيل را نقل كرده اند.

روايت پانزدهم :

روي عبد الرحمن بن جبير بن نفير، عن أبيه أنّ أبا جبير قدم علي النبي 7 مع ابنته التبي تزوجها رسول الله، فدعا رسول الله بوضوء فغسل يديه فأنقاهما، ثم مضمض فاه واستنشق بماء، ثم غسل وجهه ويديه إلي المرفقين ثلاثاً، ثم مسح رأسه و رجليه.

أُسد الغابة ، ج5، ص156



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب