2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
وضو از ديدگاه فريقين : نقد نظرات (عيني) در بحث غسل رجلين
کد مطلب: ٦٧٣٥ تاریخ انتشار: ٠٣ آذر ١٣٨٥ تعداد بازدید: 3047
خارج فقه مقارن » وضو از ديدگاه فريقين
وضو از ديدگاه فريقين : نقد نظرات (عيني) در بحث غسل رجلين

جلسه بیست و ششم 1385/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 85/09/03

ابو محمد محمود بن احمد عيني، متوفاي 855 در عمدة القاري ج2، ص238 مي گويد:

أما وظيفة الرجلين ففيهما أربعة مذاهب

دقت كنيد، من اين را انتخاب كرده ام؛ چون اهل سنت آن را قبول دارند. آن هايي كه مي گويند مسأله غسل رجلين از قطعيات است، اين سخن را دقت كنند.

الأول هو مذهب الأئمة الأربعة وغيرهم من أهل السنة والجماعة أن وظيفتهما الغسل .

ايشان همين جا وسط دعوي قبل از اين كه اقوال ديگر را نقل كند، نرخ تعيين مي كند و مي گويد:

ولا يعتد بخلاف من خالف ذلك. الثاني مذهب الإمامية من الشيعة أن الفرض مسحهما.

مقتضاي سني بودن اين است كه مذهب اماميه لا يعتد به .

الثالث هو مذهب الحسن البصري (حسن بصري از فقهاي بزرگ است و مباني فقهي او قبل از ابوحنيفه و قبل از مالك و قبل از شافعي، جزء مذاهب رسمي اهل سنت بود.) ومحمد بن جرير الطبري ( از كبار علماي اهل سنت است، صاحب تاريخ، صاحب تفسير و...) وأبي علي الجبائي ( از متكلمين و از بنيانگذاران مكتب اعتزال) أنه مخير بين المسح والغسل.

الرابع مذهب أهل الظاهر وهو رواية عن الحسن أن الواجب الجمع بينهما.

دقت كنيد كه در آن جا گفت «ولا يعتد بخلاف من خالف ذلك » اين جا مي گويد:

وعن ابن عباس رضي الله عنهما هما غسلتان ومسحتان وعنه أمر الله بالمسح وأبي الناس إلا الغسل.

خدا مي گويد كه مسح واجب است، اما مردم مي گويند غسل واجب است. جالب اين جا است كه اين ها مي گويند ما اهل سنت هستيم.

وروي أن الحجاج خطب بالأهواز فذكر الوضوء فقال اغسلوا وجوهكم وأيديكم وامسحوا برؤوسكم وأرجلكم إلي الكعبين فإنه ليس شيء من ابن آدم أقرب من مسه من قدميه فاغسلوا بطونهما وظهورهما وعراقيبهما فسمع ذلك أنس بن مالك رضي الله تعالي عنه فقال صدق الله وكذب الحجاج قال الله تعالي * ( وامسحوا برؤوسكم وأرجلكم) * وكان عكرمة يمسح رجليه

ما عكرمه را قبول نداريم، دليل متعدد هم داريم كه اصلا ناشر افكار خوارج بوده و در دروغ گويي هم ضرب المثل بوده و لكن اهل سنت قبولش دارند.

ويقول ليس في الرجلين غسل وإنما هو مسح.

همين آقاي عيني كه خيلي منصف است اين گونه صحبت مي كند. جالب اين است كه عكرمه از تابعين است، اگر بنا بود، نسخي باشد، همه چيز گذشته رفته و ايشان از آگاه ترين افراد هست به آراء صحابه. صحابه نيست كه بگوييم خبر نداشت. علاوه بر اين كه از مفسران بزرگ اهل سنت است. آن هايي كه خيلي قدر و پهلوان هستند، اگر ده نفر را بخواهند معرفي كنند، نفر دوم نباشد، نفر سوم عكرمه را مي آورند.

وقال الشعبي نزل جبريل عليه الصلاة والسلام بالمسح وقال قتادة افترض الله غسلين ومسحين ولأن قراءة الجر محكمة في المسح لأن المعطوف يشارك المعطوف عليه في حكمه.

اين يك بخش از فرمايشات عيني كه آمد از پنج نفر از صحابه و تابعين نقل كرد كه آن ها قائل به مسح بوده اند نه غسل.

عزيزان قشنگ دقت كنيد ، از يك طرف مي گويد: «ولا يعتد بخلاف من خالف » از اين طرف از صحابه و تابعين نقل مي كند كه آن ها قائل به مسح بودند. يعني ايشان آمده قول ائمه اربعه را بر قول صحابه مقدم داشته است. آن هايي كه مي گويند صحابه چنين و چنان، به فرمايش ايشان دقت كنند. اما مي رسد به روايات و حدود 7 روايت نقل مي كند. عيني را همه طرف هاي اهل سنت قبول دارند. بعد دو صفحه بعد مي گويد:

فإن قلت رويت أحاديث في مسح الرجلين * منها حديث رفاعة بن رافع عن النبي عليه الصلاة والسلام أنه قال لا يتم صلاة لأحد حتي يسبغ الوضوء كما أمره الله تعالي فيغسل وجهه ويديه إلي المرفقين ويمسح برأسه ورجليه إلي الكعبين حسنه أبو علي الطوسي الحافظ وأبو عيسي الترمذي وأبو بكر البزار وصححه الحافظ ابن حبان وابن حزم...

دوتن از بزرگان شان قائل به صحت روايت هستند و چهار تن قائل بر حسنه بودن روايت. پس از نظر مسائل رجالي هيچ مشكلي ندارد. آن وقت شما جوابش را ببينيد كه چه مي دهد. اين جواب شنيدني است. يك بچه طلبه كه تازه آمده مباحث رجالي را خوانده، اين گونه روي روايت تحليل نمي كند.

قلت أما حديث رفاعة فقد قال ابن القطام في إسناده يحيي بن علي بن خلاد وهو مجهول ولكن يخدشه قول من صححه أو حسنه كما ذكرناه ويحيي ذكره ابن حبان في الثقات.

عمدة القاري، العيني، ج 2، ص 238 و 240

مي خواهد روايت را رد كند. حديثي كه دوتن از بزرگان تصحيح كرده و چهار تن حسنه دانسته، در سندش يحيي بن علي بن خلاد است كه او مجهول است؛ با اين كه ابن حبان گفته ثقه است. اين نهايت جواب اين آقا است. اين را جز عناد و جز اين كه روي هوا و هوس فتوي دادن، جز اين كه حقيقت را در روز روشن انكار كردن، چيز ديگري نبايد دانست.

خيلي از روايات در بارة فضايل اهل بيت (عليهم السلام) است يا در رابطه با خلافت حضرت امير (عليه السلام) اين روش آقايان است كه مي گويند فلان راوي مجهول است و از اعتبار مي اندازد.

شما كتاب هاي رجالي اهل سنت را ببينيد، گيريم كه ابن حبان هم نگفته است كه ثقه است، ابن حزم هم نگفته است كه روايت صحيحه است. ولي يك راوي در سند اين روايت است كه مجهول است. ببينيم از نظر مبناي رجالي آقايان با راوي مجهول چه كار مي كنند؟ راوي مجهول از ديدگاه آقايان چند دسته است: يك دفعه راوي مجهول العين است، يك دفعه مجهول الحال است. آن جايي كه مجهول العين است، مي گويند: اگر يك راوي مجهول العين بود و ما جز يك مورد روايتي نداريم، در كتاب هاي رجالي هم هيچ گونه نقل روايت از او نداشتيم، اگر چنانچه مؤيد نداشت، همه رجاليين گفته اند؛ مثل خطيب بغدادي در الكفايه، سيوطي در تدريب الراوي، قاسمي، صبحي صالح و... از درجة اعتبار ساقط است؛ ولي اگر چنانچه يك راوي مجهول باشد؛ ولي دو نفر راوي شناخته شده از او نقل روايت كرده باشند، از مجهول العيني بيرون مي آيد و مي شود مجهول الحال يا مستور الحال.

در مقدمه ابن صلاح، ص89،90 كه از كتاب هاي معتبر تراز اول داريه اهل سنت است مي گويد:

الثالث المجهول العين وقد يقبل رواية المجهول العدالة من لا يقبل رواية المجهول العين ومن روي عنه عدلان وعيناه فقد ارتفعت عنه هذه الجهالة ذكر أبو بكر الخطيب البغدادي في أجوبة مسائل سئل عنها ان المجهول عند أصحاب الحديث هو كل من لم تعرفه العلماء ومن لم يعرف حديثه الا من جهة راو واحد مثل عمرو ذي مر وجبار الطائي...

مقدمة ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن، ص 89

سخاوي از علماي بزرگ اهل سنت وشاگر ذهبي است مي گويد:

او مستورا من لم ينقل فيه جرح ولا تعديل و كذا نقلا ولم يترجح احدهما علي الآخر.

فتح المغيس، ج1، ص66 و توضيح الافكار، ح1، ص162.

زيلعي از علماي بزرگ اهل سنت است، كتاب هاي متعددي دارد و در كتاب نصب الرايه، مي گويد:

وإنما يرتفع جهالة المجهول إذا روي عنه ثقتان مشهوران فأما إذا روي عنه من لا يحتج بحديثه لم يكن ذلك الحديث حجة ولا ارتفعت جهالته انتهي.

نصب الراية، ج2، ص 26

محصول حرف همه آن ها اين است كه اگر يك راوي مجهول بود، هر مجهولي مردود الروايه نيست، مجهول بر دو قسم است: مجهول العين و مجهول الحال. مجهول العين آن است كه واقعا مجهول است و فقط در جا روايت از او نقل شده است و رجاليين هم او را توثيق نكرده باشد. مجهول الحال آن است دو نفر ثقه يا راوي معلوم الحال از او نقل روايت كنند. با نقل دو نفر از جهالة العين مي آيد بيرون و مجهول الحال مي شود. وقتي جهالة الحال شد، از او تعبير مي كنند به راوي مستور. واژة المستور از مصطلحات علم دراية اهل سنت است.

مناوي از علماي بزرگ اهل سنت مي گويد:

ان روي عنه اثنان فصاعدا و لم يوثق او لم ينص عليه احد من ائمة الحديث علي تعديله او علي تجريهه فهو مجهول الحال وهو مستور وهو من يطلع له علي مفسق ولم تعلم عدالته.

يعني همان مهملي كه ما داريم. بسياري از بزرگان گذشته به آن ها عمل مي كردند. و بعضي از قدماي كه ما معتقد به اصالة العداله بودند، مي گفتند: چنانچه در يك راوي فسقي ثابت نشود، اصالة العداله را جاري مي كنيم. از همين مهمل در ميان متأخرين به مجهول تعبير مي شود. ما قيدي نداريم؛ ولي اهل سنت مي گويند كه اگر دو نفر از ثقات از او روايت كردند، از مجهول العين خارج مي شود و مجهول الحال مي شود. راوي مجهول الحال و مستور، روايتش معتبر است.

ما از جناب عيني سؤال مي كنيم: آقاي عيني ! حضرت عالي كه نقل مي كنيد پنچ شش تن از بزرگان اهل سنت مبني بر حسنه خواندن روايت، صحيحه خواندن روايت و اين كه اين راوي را ابن حبان توثيق كرده است، شما چرا مي فرماييد مجهول؟ واژه مجهول أمن الانصاف يابن الطلقاء؟ اين نهايت انصاف آقايان است. شما ببنيد كه از اين يحيي بن علي بن خلاد روات نقل روايت دارند. در تهذيب التهذيب و تهذيب الكمال ببينيد، افراد متعددي؛ مخصوصاً پسرش علي بن يحيي كه از بزرگان روات اهل سنت هستند، از او نقل روايت كرده اند. فرضا مجهول هم كه باشد، مجهول العين نيست، مجهول الحال و به تعبير شما مستور است، راوي مستور روايتش حجت است.

ومنها حديث عبد الله بن زيد أخرجه ابن أبي شيبة في مسنده عن أبي عبد الرحمن بن المقري عن سعيد ابن أبي أيوب حدثني أبو الأسود عن عباد بن تميم عن عبد الله بن زيد أن النبي صلي الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء علي رجليه ورواه ابن خزيمة في صحيحه عن أبي زهير عن المقري به.

به اين روايت كه مي رسد ( اين هم شنيدني است) مي گويد:

وأما حديث عبد الله بن زيد فقد قال أبو عمر إسناده لا تقوم به حجة وقال الجوزقاني في كتابه هذا حديث منكر وأما حديث رجل من قيس فإن المسح فيه محمول علي الغسل الخفيف.

عمدة القاري، العيني، ج 2، ص 240

جوزقاني كه از نواصب است، مي گويد حديثش منكر است. خودش هم مي فهميد كه وقتي ابن خزيمه آن را در صحيحش آورده است، قابل رد نيست؛ لذا مي گويد مراد از مسح همان غسل خفيف است. اين شد فتوي صادر كردن. المفتي، يفتي عن الله. خداوند به نبي مكرم خطاب مي كند:

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ.

اگر پيام كوچكترين مطلبي را بر خلاف نظر ما بدهد، رگ گردنش را مي زنيم.

از اين آقايان سؤال مي كنيم، آيا اين تعبيري كه شما داريد، وقتي از نظر سندي هيچ راه انكاري نداريد، مي گوييد: محمول علي غسل الخفيف، آيا اين حكم علي خلاف ما انزل الله نيست؟ با آيه:

وَمَنْ لَمْ يحْكمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِك هُمُ الْكافِرُونَ. مائده / 44.

وَمَنْ لَمْ يحْكمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِك هُمُ الظَّالِمُونَ. همان / 45.

وَمَنْ لَمْ يحْكمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِك هُمُ الْفَاسِقُونَ همان /47.

چه كار مي كنيد.

انسان وقتي وارد گود مي شود، عقيده اش نسبت به مذهب اهل بيت (عليهم السلام) محكم تر و راسخ تر مي شود.

شما بياييد اين طور فتوا دادن فقهاي تراز اول آن ها را مقايسه كنيد با نحوه فتاواي بزرگان شيعه؛ مثل شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي، علامه، صاحب جواهر و... تمام كتاب هاي فقهي آن ها را بگرديد، يك صفحه مثل جواهر ندارند، يك صفحه مثل كشف اللثام ندارند، يك صفحه مثل مبسوط شيخ طوسي اين طور متقن كه بيايد واقعاً طبق ما انزل الله و ماقال الرسول فتوي دهد و هواهاي نفساني دخيل نباشد، ندارند.

البته اگر كمي بخواهيم انصاف به خرج بدهيم، شايد اين طور توجيه كنيم كه آن ها در داخل يك حكومت هايي زندگي مي كردند كه اين حكومت ها اعتقاد به نظريه مذاهب را از اوجب واجبات مي دانستند و هرگونه مخالفت با فتواهاي آن ها را جرم نابخشودني مي دانستند و اين ها جرأت اين را نداشتند كه بگويند و مجبور بودند وقتي به چنين جاهاي مي رسند به يك سري خزعبلات روي بياورند تا تثبيت كنند آن عقيده اي را كه حكومت در مقام تثبيت آن عقيده هستند.

ومنها حديث رجل من قيس رواه أبو مسلم الكجي في سننه عن حجاج حدثنا حماد عن أبي جعفر الخطمي عمير بن يزيد عن عمارة بن خزيمة بن ثابت عن رجل من قريش قال تبعت النبي عليه الصلاة والسلام بقدح فيه ماء فلما قضي حاجته توضأ وضوءه للصلاة قال فيه ثم مسح علي قدمه اليمني ثم قبض أخري فمسح قدمه اليسري.

البته توجه داشته باشيد كه در اين قضي حاجته اين آقايان در رواياتي كه نسبت به مسح هست، براي اين كه بتوانند روايات مسح را مقيد كنند، مي گويند در بعضي از روايات دارد كه وقتي وضو گرفت و مسح كشيد روي پا، فرمود اين وضوي كسي است كه حدث از او صادر نشده است. يعني وضوي استحبابي يا تجديد وضو است.

الوضوء نور، الوضوء علي وضوء نور علي نور.

گفته اند: در وضوي مستحبي اشكالي ندارد كه كسي مسح بكشد.

اگر واقعاً خلاف ما انزل الله است و واقعاً حكم الله اين است، فرقي نمي كند چه وضوي واجبي باشد چه مستحبي. اين روايت كه دارد «فما قضي حاجته » يادتان باشد كه ما در آن جا از اين استفاده خواهيم كرد.

ومنها حديث جابر بن عبد الله أخرجه الطبراني في الأوسط * ومنها حديث عمر رضي الله عنه أخرجه ابن شاهين في كتاب الناسخ والمنسوخ * ومنها حديث أوس بن أوس أخرجه ابن شاهين أيضا * ومنها حديث ابن عباس رضي الله تعالي عنهما أخرجه أبو داود مرفوعا فقبض قبضة من الماء فرش علي رجله اليمني وفيها النعل ثم مسحها بيديه يد فوق القدم ويد تحت النعل ثم صنع باليسري مثل ذلك ومنها حديث عثمان رضي الله عنه ذكره أحمد بن علي القاضي في كتابه مسند عثمان بسند صحيح أنه توضأ ثم مسح رأسه ثم ظهر قدميه ثم رفعه إلي النبي صلي الله عليه وسلم.

هفت روايت نقل مي كند كه تمام اين هفت روايت صراحت دارد در مسح رجلين؛ ولي دانه دانه مي آيد و با دلايل واهي و مطالب سست و مطالبي كه سزاوار نيست يك فردي مثل عيني كه حد اقل از قسطلاني و عسقلاني منصف تر است، اين روايات را رد مي كند.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب