2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
وضو از ديدگاه فريقين : روايات مسح پيامبر(ص) از طريق اميرالمؤمنين(ع) (1)
کد مطلب: ٦٧٣٣ تاریخ انتشار: ٠٥ آذر ١٣٨٥ تعداد بازدید: 3713
خارج فقه مقارن » وضو از ديدگاه فريقين
وضو از ديدگاه فريقين : روايات مسح پيامبر(ص) از طريق اميرالمؤمنين(ع) (1)

جلسه بیست و ششم 1385/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 85/09/05

روايت ديگري را باز از عمويش عباد نقل مي كند. در باره روايت عمويش فقط ابن عبد البر دارد كه:

واما مارواه عن عمه فصحيح انشاء الله.

الاستيعاب، ابن عبد البر، ج 1، ص 195

و همچنين عيني از علماي بزرگ اهل سنت، صاحب كتاب عمدة القاري في شرح صحيح بخاري مي گويد:

اخرجه ابن خزيمه في صحيحه.

عمدة القاري، العيني، ج2، ص40

اهل سنت معتقدند كل رواياتي كه ابن خزيمه در صحيحش آورده است، كمتر از صحيح مسلم نيست.

رواياتي كه در رابطه با وضوي نبي مكرم وجود دارد: اين بحث از بحث هاي جنجالي وضو است كه آيا وضوي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چه بود، پيامبر در اين بيست و سه سال چگونه وضو گرفته است؟ فرض گيريم در آن 12 سال مكه اگر مخفيانه بود، 11 سال مدينه در ملاء عمومي وضو مي گرفت. صحيح بخاري و صحيح مسلم به روايات متعدد نقل كرده اند كه پيامبر اسلام وقتي وضو مي گرفت، صحابه جمع مي شدند و قطرات وضوي پيامبر را به عنوان استشفاء مي گرفتند. اين نشان مي دهد كه وضوي پيامبر در ملاء عام بوده است. آيا وضوي مسحي گرفته است، يا وضوي غسلي؟ روايت وضوي پيامبر از كانال هاي متعدد نقل شده است. يكي از جاهاي كه خيلي بايد به آن اشاره كنيم، يكي وضوي پيامبر ويكي نماز آن حضرت است. اگر چيزي به ذهن مان نماند، غير از ابن بخش، اين خيلي ضرورت دارد.

رواياتي كه از حضرت امير (عليه السلام) نقل شده است، متعدد است و در هفت هشت جا نقل شده است من چند مورد را كه آن ها صحتش را قبول دارند اشاره مي كنم.

حميدي عبد الله بن زبير متوفاي 219 نقل مي كند از ابن عبد خير از پدرش عبد خير كه عبارت از عمرو بن عمران كوفي نحوي است كه ابن حجر مي گويد:

قال احمد وابن معين ثقة وقال ابن أبي حاتِم ما بحديثه بعث.

تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج8 ف ص73

ابن حبان هم اين شخص را در ثقاتش نقل كرده است.

قال رأيت علي بن أبي طالب يمسح ظهور قدميه و قال لولا اني رأيت رسول الله مسح علي ظهورهما لظننت أن بطونهما احق.

مسند حميدي، ج1، ص26

احمد بن حنبل هم از عبد خير از امام علي عليه السلام نقل مي كند:

كنت أري أن باطن القدمين احق بالمسح من ظاهرهما حتي رأيت رسو الله يمسح ظاهرهما.

ابن أبي شيبه هم در المصنف نقل مي كند كه امام علي (عليه السلام) فرمود:

لوكان الدين بالرأي، كان باطن القدمين احق بالمسح علي ظاهرهما ولكن رأيت رسول الله مسح ظاهرهما.

المصنف، ابن أبي شيبه، ج1، ص19

محمد بن أدريس شافعي هم نقل مي كند:

قال توضأ علي رضي الله عنه فغسل ظهر قدميه و قال لولا أني رأيت رسول الله يمسح ظهر قدميه لظننت أن باطنهما احق.

الأم، محمد بن ادريس شافعي، ج7، ص172

اين روايت در مصادر متعدد از آقا امام علي (عليه السلام) نقل شده است

ابن حجر در كتاب تلخيص الحبير مي گويد:

وفي الباب حديث علي لوكان الدين بالرأي لكان اسفل الخف اولي من اعلي وقد رأيت رسول الله يمسح علي خفيه.

بعد مي گويد:

واسناده صحيح.

تلخيص الحبير، ابن حجر عسقلاني، ج2، ص392

يكي از علماي بزرگ اهل سنت هم اين روايت را نقل كرده و گفته است:

قال الحافظ في بلوغ المرام اسناده حسن وقال في التلخيص اسناده صحيح.

بلوغ الاماني، ج2، ص69

كلمه الحافظ مطلق انصراف دارد به ابن حجر عسقلاني.

همچنين ابويعلي در مسندش آورده است كه محشي آن مي گويد:

اسناده صحيح.

كسي را نديديم كه در سند روايت خدشه كرده باشد. فقط يك بازي هاي دارد؛ مثلاً ام شافعي يمسح را يا مسح را كرده غسل؛ با اين كه تمام كساني كه قبل از شافعي آورده اند يا بعد از او آورده اند، حدود 14 مصدر همه دارند: مسح علي قدميه. يا مثلا ابن حجر وقتي نقل مي كند مي گويد: يمسح علي ظاهر خفه. قدميه را تبديل كرده به خفيه. از اين بازي هاي زياد دارند. وقتي ديدند سندي را نمي توانند خدشه كنند، مي آ يند يك تغييراتي را در الفاظ ايجاد مي كنند تا مراد خودشان را تثبيت كنند. الآن ما روايت اوس بن أبي الاوس را مي خوانيم، ببينيد كه چه بلاهاي در طول تاريخ بر سر اين روايت آورده اند.

البته روايات ديگري هم از امام علي (عليه السلام) در باره وضوي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هست كه خود عزيزان مراجعه كنند. روايت مفصل آمده است. مخصوصاً جناب آقاي آمدي در كتاب المسح في وضوء الرسول مفصل حدود 9 روايت را از حضرت امير (عليه السلام) آورده است كه حاكي و ناقل وضوي نبي مكرم است.

روايت ديگري كه در باره وضوي پيامبر است و خيلي هم معركه آراء است، روايت اوس بن أبي اوس صحابي پيامبر است. بلاهاي كه بر سر اين روايت آورده اند، با آن چه در منابع اوليه آن ها آمده است تفاوت زيادي دارد.

اولين كسي كه اين روايت را نقل كرده است، آقاي قاسم بن سلام هروي متوفاي 223 هـ در كتاب غريب الحديث است. ايشان نقل مي كند از يعلي بن عطاء، از أبيه، عن اوس بن أبي اوس:

أنه رأي النبي أتي كظامة قوم فتوضأ ومسح علي قدميه.

غريب الحديث، ج1، ص162 و 268 و المغني، عبد الله بن قدامه، ج 1، ص 121 و الشرح الكبير، عبد الرحمن بن قدامه، ج 1، ص 117 و مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 8 و سنن أبي داود، ابن الأشعث السجستاني، ج 1، ص 43 و ناسخ الحديث ومنسوخه، عمر بن شاهين، ص 221 - 222 و الفايق في غريب الحديث، جار الله الزمخشري، ج 3، ص 157 و كنز العمال، المتقي الهندي، ج 9، ص 476 - 477 و غريب الحديث، ابن سلام، ج 1، ص 268 و لسان العرب، ابن منظور، ج 12، ص 521 و تاج العروس، الزبيدي، ج 17، ص 622 و المعجم الكبير، الطبراني، ج 1، ص 221.

كظامه به معناي چند رودخانه كوچك باريكي است كه به هم ديگر مي پيوندد. در برخي از كتاب ها هم آمده است كه: في مطهّر قوم. يعني آن جاي كه مردم مي آمدند و خودشان را پاك مي كردند. تعبير اين است:

آبار متصلة بعضها ببعض تحت الارض و تخرج مياهها من منتهي.

ابن جرير طبري، متوفاي 310 هجري صاحب كتاب تاريخ ايشان هم در تفسير جامع البيان، ج6، ص134 مي گويد:

رأيت النبي سباط قوم بالطائف فتوضأ ومسح علي قدميه.

سباط، يعني آن جاي كه مزبله مي ريختند. شايد هم در آن جا مزبله مي ريختند و از كنارش جوي آبي هم جاري بوده است.

البته اين كه اين قضيه دوبار براي اوس بن أبي الاوس اتفاق افتاده باشد بعيد است. قضيه يك بار اتفاق افتاده است، در بعضي از جاها دارد: «كظامة قوم»، در بعضي «سباط قوم» و در بعضي ديگر «مطهرة قوم».

جالب اين است كه آقاي زبيدي در مادة «كظم» اين روايت را نقل كرده است. يك لغوي كه اصلا كاري به حديث ندارد، الا اين كه يك لغتي را مي خواهد معنا كند؛ آن هم لغت از يك حديثي كه وارد فرهنگ اسلامي شده است. لغتي كه هم مورد استفاده عموم مردم است و هم در جامعه به صورت فرهنگ تبديل شده است و لذا آمدن يك روايت در كتاب لغت، نشان گر اعتبار عرفي آن حديث است.

حالا ببنيد كه اين روايت را در طول تاريخ چه بلاها كه بر سرش نياروده اند تا بتوانند با آن معتقدات خودشان تطبيق دهند. با توجه به اين مصادري كه نقل كرديم، مي بينيم كه بعضي از اين آقايان آورده اند:

أتي كظامة قوم فتوضأ.

النهاية في غريب الحديث، ابن الأثير، ج 4، ص 177 و تهذيب الكمال، المزي، ج 20، ص 134 و أسد الغابة، ابن الأثير، ج 1، ص 144 و نيل الأوطار، الشوكاني، ج 1، ص 209 - 210

ذيل روايت را انداخته اند. اين داد مي زند كه اين آقايان چه قدر امانت دار هستند.

ما دو ابن اثير داريم كه يكي از آن ها صاحب كتاب الكامل في التاريخ و كتاب اسد الغابه است كه از شخصيت هاي بلند آوازه اهل سنت كه اسمش علي بن أبي الكرم است. ايشان متوفاي 630 هجري است. يك ابن اثير داريم كه اسمش مبارك بن محمد، متوفاي 606 هجري و صاحب كتاب النهاية في غريب الحديث است.

هر دو ابن اثير ها و همچنين المزي در تهذيب الكمال، الحربي در غريب الحديث، عيني در عمده القاري و شوكاني در نيل الاوطار اين روايت را آورده اند؛ ولي ذيل آن را نياورده اند.

در دروان امر بين اين روايتي كه يكي سه سطري است و يكي دو سطري، صحيح سه سطري است؛ چون عادت بشري نوشتن ناقص است. معمولا كسي كه مي نويسند، حديث را اضافه نمي نويسند؛ مگر آن هايي كه كارشان جعل حديث است. اضافه نوشتن خلاف عادت است؛ ولي ناقص نوشتن طبيعي است. پس در دوران امر بين زياده و ناقصه، صحت با زياده است.

حالا به توجيهات آن ها نگاه كنيد كه چه قدر خنده آور است ! مثلاً بيهقي اين روايت را آورده است و كلمه نعليه را در آن اضافه كرده است:

رأي النبي أتي كظامة قوم فتوضأ ومسح علي نعليه قدميه.

چون اين ها معمولاً در سفر مسح علي خفين و جوراب را جايز مي داند، اين كلمه نعليه را اضافه كرده است كه مسح علي نعليه و قدميه؛ يعني مسح علي جوربيه و خفيه. نهايت تلاش خود را مي كنند كه روايت را طوري نقل كنند كه با عقايدشان تطبيق كند.

البته ممكن است كه در طول تاريخ در نسخه برداري اتفاق افتاده باشد و اين تغييرات كار مستنسخين است نه كار مؤلف.

اين روايت در كتاب هاي فقهي اهل سنت مكرر آمده است؛ مثلاً ابن قدامه در المغني اين روايت را آوره است. كسي را نديدم كه در صحت روايت تشكيك كرده باشد.

توجيه ابن قدامه: ابن قدامه نقل مي كند و مي گويد :

كان هذا في اول الاسلام.

عبد الرحمن بن قدامه هم در شرح كبير و متقي هندي ، زيني دهلان، در سيرة نبويه ج 3، ص8 اين را گفته اند.

ما از اين ها دو تا سؤال مي كنيم كه اولاً سفر رسول خدا به طائف بعد از فتح مكه بوده است. در سفر اول پيامبر با برخورد خشن سران طائف مواجه شد و كسي هم همراه او نبود. ثانيا اسلام اوس بن أبي اوس در آخرين سال هاي زندگي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است. همه بالاتفاق نقل كرده اند كه اوس بن أبي الاوس در سال پنجم يا چهارم هجرت مسلمان شده است.

ان اوس بن أبي الاوس اسلم في آخر عهد النبي .

تاريخ ابن اثير، ج1، ص640 و تاريخ طبري، ج2، ص179 و ابن جوزي در المنتظم، ج3، ص356 و سيرة زيني دهلان، ج3، ص308



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب