2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
وضو از ديدگاه فريقين : روايات مسح پيامبر(ص) از طريق اميرالمؤمنين(ع) (2)
کد مطلب: ٦٧٣٢ تاریخ انتشار: ٠٦ آذر ١٣٨٥ تعداد بازدید: 4409
خارج فقه مقارن » وضو از ديدگاه فريقين
وضو از ديدگاه فريقين : روايات مسح پيامبر(ص) از طريق اميرالمؤمنين(ع) (2)

جلسه بیست و هفتم 1385/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 85/09/06

هيچ يك از رجاليين نگفته اند كه اوس از اهل طائف بوده باشد و قبل از هجرت مسلمان شده باشد.

در سنن دارمي است كه وقتي اين روايت را نقل مي كند به همان شكلي كه در مسند احمد، ج1، ص47 است، مي گويد:

قال أبومحمد الدارمي والحديث منسوخ بقوله: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكمْ وَأَيدِيكمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكمْ وَأَرْجُلَكمْ إِلَي الْكعْبَينِ ».

سنن دارمي، ج1، ص81

همين تعبير را قرطبي در تفسيرش ج 6، ص102 آورده است؛ ولي اين ها وقتي يك چيزي را به عنوان يك عقيدة مسلّم قبول كرده اند و چون ائمه اربعه شان به عنوان يك مسأله مفروغ عنه گفته اند و در تاريخ مطرح شده است، هر روايتي كه مي آيد فكر نمي كند كه روايت صحيح است يا نيست، دلالتش چيست و... به يك نوعي توجيه مي كنند و در صدد رد آن بر مي آيند. يك چيزي مي گويند و تيري به تاريكي مي اندازند، بگيرد يا نگيرد. مثلا ً از مثل قرطبي كه يك شخصيت برجسته است و تفسير قرطبي يك تفسير خيلي علمي است. كاري به تعصبات مذهبي او نداريم؛ ولي او اين مطلب را نقل مي كند و هيچ حرفي و نقدي به سخن دارمي نمي زند.

اگر كسي كوچك ترين دقتي داشته باشد، قضيه وضوي اميرالمؤمنين (عليه السلام) مربوط به دوران خلافت حضرت است؛ حتي در بعضي از جاها دارد كه در كوفه و في رهبة الكوفه. يا همين عبد خير كه راوي وضوي امير المؤمنين (عليه السلام) است، اصلاً رسول اكرم را درك نكرده است. در كتاب هاي رجالي؛ مثل استيعاب، ج3، ص127 مي گويد:

ان عبد خير كان صغيراً حين اسلم ابوه.

اين روايات براي هو كردن خيلي خوب است. گويا جبرئيل بعد از بيست و هشت سال از رحلت رسول خدا اين آيه را نازل كرده است و به كي نازل كرده است، ما نمي دانيم. !!

تعبير قرطبي اين است:

هذا الحديث (مسح علي بن أبي طالب) منسوخ بقوله: «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكمْ وَأَرْجُلَكمْ إِلَي الْكعْبَينِ».!

اين نكات در مقام هو كردن چيزي خيلي خوبي است.

روايت ديگري كه احمد بن حنبل آورده است كه البته اين روايت يك خورده مشكل سندي دارد؛ ولي آقايان به مشكل سندي آن اشاره نكرده اند. من هر چه به كتاب هاي فقهي آن ها مراجعه كردم؛ مثل مغني ابن قدامه و.. نديدم كسي متذكر مشكل سندي شده باشد، غير از متقي هندي در كنز العمال. روايت اين است:

حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا محمد بن عبيد ثنا مختار عن أبي مطر قال بينا نحن جلوس مع أمير المؤمنين علي في المسجد علي باب الرحبة جاء رجل فقال أرني وضوء رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو عند الزوال فدعا قنبر فقال ائتني بكوز من ماء فغسل كفيه ووجهه ثلاثا وتمضمض ثلاثا فادخل بعض أصابعه في فيه واستنشق ثلاثا وغسل ذراعيه ثلاثا ومسح رأسه واحدة فقال داخلها من الوجه وخارجهما من الرأس ورجليه إلي الكعبين ثلاثا ولحيته تهطل علي صدره ثم حسا حسوة بعد الوضوء ثم قال أين السائل عن وضوء رسول الله صلي الله عليه وسلم كذا كان وضوء نبي الله صلي الله عليه وسلم.

مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 158 و مسند علي، السيوطي، ج1، ص321 و مسند ابن حميد، ح 95 و كنز العمال، المتقي الهندي، ج 9، ص448 و المطالب العاليه بزوائد الثمانيه، ج1، ح60

رحبه را به دو معنا گرفته اند: 1. رحبه تقريبا يك منطقة ييلاقي در بيرون كوفه بوده است كه مردم مي رفتد؛ 2. آن قسمت بيروني و حياط مسجد را مي گفتند.

اين خودش نشان مي دهد كه خود مردم در زمان حضرت امير (عليه السلام) گيج شده بودند، نمي دانستند وضوي پيامبر چگونه بوده است. خودش نشان مي دهد كه يك مقدار قضايا مختلف است؛ مثلاً نسبت به نماز يا زكات يا حج اين قضايا نيست.

بدعت هاي كه در زمان عثمان گذاشته شد و بعضي از احكام الهي تغيير پيدا كرد، روي همين قضيه است.

متقي هندي مي گويد:

ابومطر ضعيف.

در ساير كتاب ها نديدم و تنها كسي اشكال كرده است، متقي هندي بوده است. در اين جا نسبت به ابومطر مزي نوشته است:

ابومطر لايعرف اسمه.

تهذب الكمال ج 34، ص298

ذهبي مي گويد:

ابو مطر الجهمي عن علي و عنه مختار مجهول.

ميزان اعتدال، ج4، ص610

ابن حجر مي نويسد:

ذكره ابن حبان في الثقات.

تهذيب التهذيب، ج12، ص228

در تقريب مي نويسد:

ابومطر شيخ الحجاج بن ارطاة مجهول من السادسة.

تقريب التهذيب، ج2، 472

حاكم نيشابوري در مستدرك ج4، ص219 روايتي كه ابومطر در سندش هست، مي آورد و مي گويد:

هذا حديث صحيح الاسناد.

بخاري در كتاب الادب المفرد، ص155 ابومطر را آورده است. ابن حبان در ثقات، ج7، ص664 آورده است. ابن حجر در لسان الميزان، ج7، ص483 مي گويد:

وثقه ابن حبان.

ولي از نظر بنده كه در رجال اهل سنت از خيلي از خودشان اطلاعات و تخصصم بيشتر است، بنده خودم اگر باشم روايت ابومطر را مي گويم اين روايت از ديدگاه اهل سنت صحيح نيست. اين راوي قابل اعتماد نيست؛ چون تضعيفاتي كه دارند، خيلي بيش از توثيقات است؛ چون ابن حبان را مي گويند متساهل در توثيق بوده است و زير بار نمي روند. البته آن ها هم كه رد كرده اند نمي گويند ضعيف است، مي گويند: مجهول.

ما قبلا بحث كرديم كه كلمه مجهول در نزد اهل سنت به اين معنا نيست كه اين فرد ضعيف است. اگر مجهول العين باشد، از درجه اعتبار ساقط است؛ ولي اگر مجهول الحال باشد؛ يعني توثيقي ندارد؛ ولي اگر دو نفر ثقه از اين راوي روايتي را نقل كرده باشند، از مجهول بودن خارج و روايت او مورد قبول است.

ولي يك مشكلي كه خود اهل سنت هم به آن توجه نداشته اند، اين است كه در سند اين روايت مختار بن نافع است كه او خيلي كارش خراب است و تضعيف در باره او زياد است. حتي وقتي نسبت به روايت خودشان مي خواهند اظهار نظر كنند درست و مشخص نگشته اند كه نشان گر ضعف تتبع آن ها است.

مثلا در رابطه با مختار بن نافع، ابوذرعه كه از بنيانگذاران علم رجال است مي گويد:

واه الحديث .

تهذيب الكمال، ج27، ص302

يعني احاديث او احاديث خيالي است؛ يعني في غايت الضعف.

بخاري در الضعفاء، ص227 مي نويسد:

«منكر الحديث ».

همچنين ابوحاتم و نسائي همين را مي گويند. نسائي در جاي ديگر مي گويد:

«ليس بثقة».

ابن حبان مي گويد:

كان يأتي بالمناكر عن المشاهير.

ابن حجر در تقريب صراحت دارد كه: ضعيف. تقريب التهذيب، ج2، ص234

البته اين روايات را در كتاب هاي فقهي و حديثي آورده اند و به عنوان يك قدر مسلّم رد شده اند و رفته اند.

روايت ديگر، روايت نَزّال است. اين روايت روايت مشهوري است و در تمام كتاب هاي فقهي و روايي آن ها وجود دارد. روايت از آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) است. نزال مي گويد: امير المؤمنين (عليه السلام) نماز ظهر را خواند، و نشست در همان قسمت رحبه

حتي حضرت العصر ثم اتي بكوز من ماء فصبّ كفاً و غسله وجهه ويديه.ومسح علي رأسه و رجليه.

شعب الايمان، بيهقي، ج5، ص109 و مسند احمد، احمد بن حنبل، ج1، ص139 و شرح معناي الآثار، طحاوي، ج1، ص134 و صحيح ابن حبان، ج3، ص339 و ج4، و طبراني در معجم اوسط، ج4، ص312 و الدراية في تخريج احاديث الهداية، ابن حجر، ج1، ص83، احكام القرآن، الجصاص، ج2، ص416 و تفسير الآلوسي، الآلوسي، ج 6، ص 78 و علل الدارقطني، الدار قطني، ج 4، ص 141 . البته اين روايت در بسياري از كتاب هاي اهل سنت و من جمله كتاب مسند احمد، صحيح ابن حبان، السنن الكبري بيهقي اين گونه آمده بود، نه آن گونه كه استاد گفته است ؛ يعني «غسل وجهه و يديه ندارد، به جاي آن : «فمسح يديه و زراعيه» دارد :

عن النزال بن سبرة انه شهد عليا رضي الله عنه صلي الظهر ثم جلس في الرحبة في حوائج الناس فلما حضرت العصر أتي بتور فاخذ حفنة ماء فمسح يديه وذراعيه ووجهه ورأسه ورجليه ثم شرب فضله وهو قائم ثم قال إن ناسا يكرهون ان يشربوا وهم قيام وان رسول الله صلي الله عليه وسلم صنع كما صنعت وهذا وضوء من لم يحدث .

البته فقط ابن جرير طبري در جامع البيان و جصاص در احكام القرآن و ابن كثير در تفسيرش همان گونه آورده است كه استاد فرمودند :

عن عبد الملك بن ميسرة عن النزال، قال : رأيت عليا صلي الظهر ثم قعد للناس في الرحبة، ثم أتي بماء فغسل وجهه ويديه، ثم مسح برأسه ورجليه، وقال : هذا وضوء من لم يحدث .

تفسير ابن كثير، ابن كثير، ج 2، ص 24 و أحكام القرآن، الجصاص، ج 2، ص 435 و جامع البيان، إبن جرير الطبري، ج 6، ص 152 .

اين روايت نزال را آورده اند ولي حدود 25 منبع از منابع اهل سنت اين روايت را آورده اند، با ذيلش.

فمسح رأسه و رجليه.

حالا ببينيد كه اين روايت را بخاري در صحيحش چگونه آورده است:

حدثنا عبد الملك بن ميسرة سمعت النزال بن سبرة يحدث عن علي رضي الله عنه انه صلي الظهر ثم قعد في حوائج الناس في رحبة الكوفة حتي حضرت صلاة العصر ثم أتي بماء فشرب وغسل وجهه ويديه وذكر رأسه ورجليه.

صحيح بخاري ، البخاري، ج6، ص248

سراسر وجود بخاري داد مي زند كه من مريضم. مي نويسد: حضرت دستش را شست، صورت را هم شست و در سر و پا را هم در حديث ذكر كرده است.

اگر در روايت بود، غسل، با آب و تاب نقل مي كرد؛ ولي چون مسح هست، اين گونه ذكر كرده است. معلوم مي شود كه اين آقايان چه قدر امانت دار هستند. اين روايت، روايتي نيست كه در يك كتاب يا دو تا آمده باشد، بلكه در اكثر منابع اهل سنت آمده است. نوبت به بخاري كه مي رسد اين گونه تحريف مي كند.

نسائي در سننش يك چيزي اضافه كرده است كه در ساير روايت ها ما اين اضافه را نمي بينيم. مي گويد:

هذا وضوء من لم يحدث.

البته بنابر آن چه بنده جستجو كردم، بيشتر كساني كه اين روايت را نقل كرده اند، اين جمله را نيز آورده اند ؛ از جمله احمد بن حنبل و ... .

يعني وضوي كسي كه حدث از او صادر نشده است يا وضوي كسي است كه گرفتار بدعت نشده است؛ چون كلمه «حدث» در لغت به دو معنا آمده است: به معناي غايط و به معناي بدعت. در روايات حديث حوض هم هست كه وقتي رسول خدا مي پرسد كه خدايا چرا اين صحابه را به سوي جهنم مي برند، جواب مي شنود:

قال ما تدري ما احدثوا بعدك.

اين قضيه هم نشان مي دهد كه مي خواهند اين را اثبات كنند كه اگر چنانچه وضو تجديد وضو بود و وضوي مستحبي بود، يعني امير المؤمنين (عليه السلام) نماز ظهر خواند، همان جا نشست براي مشكلات مردم، خواست نماز عصر بخواند، گفت يك آبي بياوريد كه من نماز بخوانم، هيچ دليل هم وجود ندارد كه امير المؤمنين (عليه السلام) وضويش باطل شده است. يعني وضوء علي الوضوء بوده است و لذا اين را اضافه مي كند.

خود علماي اهل سنت كه اين كلمه حدث كه در روايت آمده است، چطور معنا كنند، دچار اختلاف شده اند.

حتي اگر فرض كنيم كه اين وضوي كسي بوده است كه حدثي از او صادر نشده است، حدث هم به معناي غايط باشد، مراد آن ها حاصل نمي شود. تمام رواياتي كه در رابطه با وضو آمده است، يك مورد به ما نشان بدهيد كه پيامبر فرموده باشد: وضوي واجب يجب فيه الغسل، وضوي مستحبي يمكن فيه المسح.

اين در صورتي است كه ما در تاريخ وضوي پيامبر يا صحابه چنين چيزي را داشته باشيم كه فرق گذاشته باشند بين وضوي مستحبي با وضوي واجب. علاوه بر اين كه آقايان همه مي گويند: وضوي مسحي وضوي بدعت است. اگر وضوي بدعت است، فرقي نمي كند اگر عمل مستحبي هم با بدعت انجام شود، حرام است، واجب هم باشد حرام است.

اضافه براين، خود بخاري هم وقتي اين روايت را آورده است، اين اضافه را نقل نكرده است. اگر بود، بايد بخاري كه اقدم از نسائي است، نقل مي كرد؛ چون از ديدگاه بخاري كه «مسح» را «ذكر» مي كند، خيلي مهم و اساسي است؛ ولي در آن جا نيست.

البته اگر به معناي «كسي كه بدعت در او راه نيافته» بخوانيم خيلي روشن است كه امير المؤمنين (عليه السلام) وضو مي گيرد و مسح مي كند و اعلام مي كند اين وضو، وضوي كسي است كه در دين بدعت نگذاشته است، وضوي كسي است كه آلوده به بدعت نشده است. اين نشان مي دهد كه در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) (بر فرض كه اين جمله را گفته باشد) اين شاهد و ناظر است به بدعت هايي كه در زمان عثمان در امر وضو اتفاق افتاده است و اين عقيده شيعه را ثابت مي كند.



Share
1 | ابوالفضل | Germany - Falkenstein | ١١:٣١ - ١٧ بهمن ١٣٩٥ |
با سلام.
آیت الله قزوینی‌ (دامت برکاته) فرموده اند:
«در كتاب هاي رجالي؛ مثل استيعاب، ج3، ص127 مي گويد:
ان عبد خير كان صغيراً حين اسلم ابوه.
اين روايات براي هو كردن خيلي خوب است. گويا جبرئيل بعد از بيست و هشت سال از رحلت رسول خدا اين آيه را نازل كرده است و به كي نازل كرده است، ما نمي دانيم. !!
اما چنین جمله ای که «ان عبد خير كان صغيراً حين اسلم ابوه» در استیعاب نیست.
اولا این جمله در کدام کتاب رجالی آمده؟
ثانیا بر فرض وجود چنین جمله ای درباره ی او٬ چگونه میشه با آن اثبات کرد که اگر نظر نسخ مسح پا رو با آیه ی سوره ی مائده قبول کنیم٬ در این صورت باید بگیم که آیه٬ 28 سال بعد از رحلت پیامبر نازل شده؟!
ممنون.

پاسخ:
سلام علیکم
دوست گرامی
قرطبی در تفسیر خود وقتی حدیث عبد ربه از امام علی علیه السلام را نقل می‌کند می‌گوید:
هذا الحديث (مسح علي بن أبي طالب) منسوخ بقوله: «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكمْ وَأَرْجُلَكمْ إِلَي الْكعْبَينِ»!
این حدیث (مسح حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام در وضو) با آیه شریفه وامسحوا برءوسکم و ارجلکم الی الکعبین نسخ شده است!
آیت الله حسینی قزوینی این جمله‌‌ی قرطبی را که از دارمی نقل می‌کند، به نوعی خنده آور و دروغ می‌دانند زیرا به نقل قرطبی، دارمی ادعا دارد که ابتدا حدیث نقل شده سپس آیه نازل شده است! در حالیکه دقیقا برعکس است ابتدا آیه نازل شده است و سالها پس از حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله ، حدیث امام علی علیه السلام صادر شده است. آیت الله حسینی قزوینی می‌گویند: عبد خیر که حدیث را از حضرت علی علیه السلام نقل می‌کند ، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله کودکی بیش نبوده و در همان دوران کودکی او ، پدرش مسلمان شده است.
عبارتی که ایشان از استیعاب نقل می‌کنند:
ان عبد خير كان صغيراً حين اسلم ابوه
عبد خیر در حالیکه کوچک بود، پدرش اسلام آورد.
نقل مستقیم و عین عبارت کتاب استیعاب نیست، بلکه نقل به مضمون است. یعنی عین این عبارت در کتاب استیعاب وجود ندارد ولی اصل و مضمون این مطلب در کتاب هست. چراکه در استیعاب به صراحت چنین آمده است:
أبو عمارة ، أدرك زمن النبيّ صلى الله عليه وسلم ولم يسمع منه و هو معدود في أصحاب علي رضي الله عنه و هو من كبارهم ، ثقة مأمون .
قال عبد الملك بن سلع : قلت لعبد خير : يا أبا عمار ، لقد كبرت ، فكم أتى عليك ؟ قال : عشرون ومائة سنة ، قلت : فهل تذكر من أمر الجاهلية شيئا ؟ قال : نعم ، أذكر أنّ أمّى طبخت قدرا لها ، فقلت : أطعمينا ، فقالت : حتى يجيء أبوكم ، فجاء أبى ، فقال : أتانا كتاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ينهانا عن لحوم الميتة ، فذكر له أنها كانت لحم ميتة فأكفاناها.
ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
ابوعماره، عبد خیر زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرد ولی از آن حضرت روایتی نشنید و نقل نکرد. او از اصحاب حضرت علی علیه السلام و از بزرگانشان است. مورد وثوق و مطمئن است. عبد الملک بن سلع می‌گوید: به عبد خیر گفتم: ای ابا عمار! پیر شده‌ای! عمرت چند سال است؟ گفت: صد و بیست سال. گفتم: آیا از دوران جاهلیت چیزی بخاطر داری؟ گفت: آری. به یاد دارم که مادرم در دیگی غذا پخت، به او گفتم: به ما غذا بده! پس به من گفت: باشد تا پدرتان بیاید. پدرم آمد و گفت: نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما رسید که ما را از خوردن گوشت مردار نهی فرموده بود. پس به او گفته شد که غذا ، از گوشت مردار تهیه شده است. به همین خاطر او ما را از خوردن آن گوشت بازداشت.
بنابراین اصل استدلال صحیح است و مطلب در کتاب استیعاب وجود دارد با این تفاوت که عین عبارت نقل شده در کتاب نیست و مضمون آن در کتاب استیعاب هست.
اما درباره اینکه عبد خیر از اصحاب امام علی علیه السلام بوده باید گفت: صحابی امام علی علیه السلام یعنی کسی که امام علی علیه السلام را درک کرده و با آن حضرت مصاحبت داشته است.
قطعا عبد خیر این روایت را پس از حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان امام علی علیه السلام ، از آن حضرت نقل کرده است زیرا کسی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله از امام علی علیه السلام حدیثی نقل کند، از او به صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله یاد می‌شود و نه صحابی امام علی علیه السلام . پس چون عبد خیر در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله کودک بوده و از ایشان حدیثی نقل نکرده است و در زمان حضرت علی علیه السلام از اصحاب آن حضرت شمرده شده و از امام علی علیه السلام حدیث نقل کرده معلوم می‌شود این حدیث قطعا پس از حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است حال یا در دوران قبل از خلافت حضرت علی علیه السلام یا در دوران خلافت آن حضرت. در هر دو حالت، آیه وضو نمی‌تواند ناسخ حدیث باشد زیرا ابتدا آیه نازل شده و سپس حدیث امام علی علیه السلام بیان شده است. بنابراین کلام آیت الله حسینی قزوینی در نقد کلام قرطبی و دارمی کاملا صحیح و ثابت است
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب