بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 92/08/27
موضوع: مقایسه تاریخ و تدوین حدیث در مکتب اهل بیت و مکتب سقیفه (3)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
بحث ما در رابطه با مقایسه تاریخ حدیث و تدوین حدیث میان اهل سنت و شیعه بود. عرض شد یکی از نکات حساسی که آقایان در رابطه با تاریخ حدیث آوردهاند ممانعت شیخین از نشر حدیث بوده است.
حدیث مهمی که علمای اهل سنت نقل میکنند و واقعاً تمام شاکله سنت را زیر سؤال میبرد، سخنی است که از خلیفه دوم نقل میکنند. جناب خلیفه به صحابه می گوید:
«إن حدیثکم شر الحدیث إن کلامکم شر الکلام»
الإحکام فی أصول الأحکام، اسم المؤلف: علی بن أحمد بن حزم الأندلسی أبو محمد، دار النشر: دار الحدیث - القاهرة - 1404، الطبعة: الأولی، ج 6، ص 255، الباب السادس والثلاثون
این کلام در حقیقت نشان میدهد که ارزش سنت پیغمبر اکرم نزد خلفا چقدر بوده است. در حقیقت این عبارت، عبارتٌ اخری همان تعبیر: «إن الرجل لیهجر»؛ «حسبنا کتاب الله» یا: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قد غَلَبَهُ الْوَجَعُ» و امثال این عبارات است. «عباراتک شتی و حرفک واحد»!!
نکته دیگر که در اینجا قابل توجه است، این است که خلفا با نشر سنت مخالفت کردند. البته عزیزان دقت داشته باشند اگر اینها با نشر سنت مخالفت میکنند، مخالفت با سنت متداول همانند روزه و نماز و طهارت و نجاست و حیض و نفاس نبوده است؛ و نقل این احکام هیچ مشکلی نداشته است.
همچنین اشکالی نداشت قصّاصهایی بیایند، بخواهند داستانسرائی کنند و داستانهای تورات و انجیل و امثال آن را مطرح کنند. نشر این مطالب کاملاً آزاد بود.
شخصیتهای مسئلهداری همانند «تمیم داری» و امثال او کاملاً در جامعه آزاد بودند و کرسی تدریس هم در مسجد النبی داشتند. آنها بعضی از صحابه را تحت تأثیر قرار داده بودند.
شما ببینید چقدر اسرائیلیات توسط برخی از صحابه نقل شده است. این مسائل عمدتاً مستند به افراد مسئلهداری بود که بعد از رحلت پیغمبر اکرم مسلمان شده بودند و مشخص نبود مسلمان شدن آنها با چه انگیزهای بوده است!؟
نکته سوم که بسیار حساس و مهم است، این استکه خلیفه دوم، «عمر بن خطاب» دستور داد احادیث را آتش زدند، بخشنامه صادر کرد مبنی بر اینکه کسی حق نقل حدیث ندارد، اعلام کرد حدیث شما «شرّ الحدیث» و کلام شما «شرّ الکلام» است و تنها به قرآن بپردازید.
حال خواهیم گفت کسانی که بحث قرآنی داشتند هم از کتکها و شلاق جناب خلیفه در امان نبودند. «عبدالرحمن بن عوف» از پدرش عبارتی نقل میکند و میگوید:
«والله ما مات عمر بن الخطاب حتی بعث إلی أصحاب رسول الله فجمعهم من الآفاق عبدالله وحذیفة وأبی الدرداء وأبی ذر وعقبة بن عامر»
عمر علی رغم تلاشهایی که برای جلوگیری از نشر حدیث کرد، به این نتیجه رسید که صحابه از قبیل عبدالله، حذیفه، ابودرداء، ابوذر و عقبة بن عامر را از گوشه و کنار کشور اسلامی جمع کرد.
«فقال ما هذه الأحادیث آلتی قد أفشیتم عن رسول الله فی الآفاق»
گفت: احادیثی که در گوشه کنار دنیا در میان مردم منتشر کردید، چیست و چرا چنین کاری کردید؟!
«فقالوا أتنهانا»
صحابه گفتند: ما را از نقل حدیث پیغمبر نهی میکنی؟!
اگر جناب خلیفه بگوید بله نهی میکنم چگونه بگوید، زیرا تمامی این افراد جزو شخصیتهای شاخص جامعه، بزرگان و به قول آقایان مفتیان از صحابه هستند. و اگر بگوید نه هم چگونه بگوید، زیرا افشاء احادیث «أفشیتم عن رسول الله» است.
دوستان! این کلمه «أفشیتم» را دقت داشته باشند. این خود نکته ظریفی دارد به این معنا که شما بعضی مطالبی که مردم نمیدانند و صلاح نیست کسی بداند را افشاء میکنید، وگرنه در مورد روزه و نماز و طهارت و نجاست کلمه «أفشیتم عن رسول الله» معنا ندارد.
قطعاً این روایات، روایاتی است که مربوط به بحث خلافت و امامت است. نشر این مطالب کیان سیاست جناب خلیفه را به خطر میاندازد و حداقل این است که مردم را نسبت به حکومت بدبین میسازد.
«فقال ما هذه الأحادیث آلتی قد أفشیتم عن رسول الله فی الآفاق فقالوا أتنهانا قال لا أقیموا عندی»
عمر بن خطاب گفت: لازم نیست به مسافرت بروید و پیش خودم بمانید.
«لا والله لا تفارقونی ما عشت»
به خدا سوگند تا زمانی که زنده هستم حق بیرون رفتن از مدینه را ندارید.
«فنحن أعلم ما نأخذ ونرد علیکم»
خود ما میدانیم چه احادیثی را از شما اخذ و قبول کنیم، و چه احادیثی را رد کنیم و بگوییم حق نقل آن را ندارید.
ببینید ذیل روایت خیلی ظریف است. معنای حرف عمر بن خطاب این است که باید کنترل احادیث دست ما باشد؛ هر حدیثی ما صلاح دیدیم از پیغمبر نقل کنید حق نقل دارید و هر روایتی را صلاح ندیدیم حق افشای آن را ندارید. راوی میگوید:
«فما فارقوه حتی مات»
صحابه تا آخر عمر خلیفه از مدینه بیرون نرفتند.
تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 40، ص 500، ح 4726
این روایت چه پیامی دارد؟! حضرات معتقدند ما اهل سنت هستیم، ما قبول میکنیم. ولی خوب است ببینند که برخورد خلیفه با سنت اینچنین است.
در میان صحابه شخصیتهایی مانند «حذیفه» است که اصحاب سرّ نبی گرامی اسلام است و از اسرار مگوی رسول الله باخبر است. همچنین «ابوذر غفاری» شمشیر برّانی است که در برابر مخالفین و بدعت گذاران مقاومت میکند و در نهایت در همین مسیر از دنیا میرود یا به تعبیری به شهادت میرسد.
فرد دیگر «عبدالله بن مسعود» است یا «عبدالله بن عباس». ظاهراً «عبدالله بن مسعود» بیشتر مراد است، جناب خلیفه با او درگیر بوده است و او بخاطر نقل روایت در زندان بود.
سؤال این است که این شاخصین از صحابه چرا باید از نظر نقل احادیث اینقدر تحت فشار باشند به طوری که آنها را از جای جای کشور اسلامی احضار کند، در مدینه تحت نظر داشته باشد، تمام احادیث آنها را کنترل کند و خلیفه باید به احادیث آنها نظر بدهد که این حدیث حق نشر دارد یا ندارد!!
«دارمی» که کتاب «سنن» او یکی از کتب معتبر عزیزان اهل سنت است، معاصر جناب «بخاری» بوده است و با «بخاری» در یک سال از دنیا رفته است. ایشان روایتی نقل میکند که شنیدنی است و نکات ظریفی دارد. او نقل می کند:
«بَعَثَ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ رَهْطًا من الْأَنْصَارِ إلی الْکوفَةِ»
خلیفه دوم، جماعتی از انصار را به کوفه فرستاد و من هم با آنها بودم.
«فَجَعَلَ یمْشِی مَعَنَا حتی أتی صِرَارَ»
و جناب خلیفه هم تا منطقه صرار به مشایعت ما آمده بود.
«وَصِرَارُ مَاءٌ فی طَرِیقِ الْمَدِینَةِ»
صرار منطقهای آبی در راه مدینه بود.
«فَجَعَلَ ینْفُضُ الْغُبَارَ عن رِجْلَیهِ»
گرد و غبار راه لباس او را خاکی کرده بود و او خاکهای لباسش را پاک میکرد.
«ثُمَّ قال إِنَّکمْ تَأْتُونَ الْکوفَةَ فَتَأْتُونَ قَوْمًا لهم أَزِیزٌ بِالْقُرْآنِ»
سپس خلیفه گفت: شما به کوفه میروید با دستهای از مردم مواجه خواهید شد که زمزمههای قرآنی دارند.
«فَیأْتُونَکمْ»
آنها نزد شما میآیند.
«فَیقُولُونَ قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ قَدِمَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ»
و میگویند: اصحاب پیغمبر آمدند، اصحاب رسول الله آمدند.
«فَیأْتُونَکمْ»
آنها نزد شما میآیند.
«فَیسْأَلُونَکمْ عن الحدیث»
اولین سؤالی که از شما سؤال میپرسند در مورد احادیث پیغمبر است.
دلیل اینکه ابتدا در مورد احادیث پیغمبر سؤال میپرسند این است که آنها در بحث قرآنی مشکل ندارند.
«فَاعْلَمُوا ان أَسْبَغَ الْوُضُوءِ ثَلَاثٌ وَثِنْتَانِ تُجْزِیانِ»
همین اندازه بدانید که اگر کسی بخواهد وضو بگیرد، صورت یا دستش را دو یا سه مرتبه بشوید، کفایت میکند.
معنای این عبارت این است که شما تنها یک سری احکام ظاهری که مربوط به نماز و روزه و طهارت و نجاست و امثال آن است را بیان کنید. جناب خلیفه حرف خود را دوباره تکرار میکند که وقتی به کوفه رفتید با دستهای از افراد روبرو خواهید شد که شما را اصحاب پیغمبر معرفی میکنند؛
«فَیسْأَلُونَکمْ عن الحدیث»
از حدیث پیغمبر از شما سؤال میکنند،
«فَأَقِلُّوا الرِّوَایةَ عن رسول اللَّهِ»
برای این افراد از پیغمبر روایت کم نقل کنید.
تنها به توضیح دادن وضو که سه مرتبه صورت و سه مرتبه دست خود را بشویید اکتفا کنید. به بیان بهتر اینها باید مباحثی را نقل کنند که همه بلد هستند و بیش از این حق ندارند. و حق نقل حدیث از پیغمبر اکرم را ندارند؛
«فَأَقِلُّوا الرِّوَایةَ عن رسول اللَّهِ وأنا شَرِیککمْ فیه»
حال اینکه «وأنا شَرِیککمْ فیه» چه معنایی دارد، خود معرکه آراء است. به این معنا که احادیث پیغمبر اکرم را نقل نکنید، اگر چنانچه مسئولیتی متوجه شما شد من قبول میکنم و وزر و وبال آن به عهده من است. معنای این عبارت همین است!
جناب عمر دستور میدهد شما از پیغمبر اکرم روایت نقل نکنید و هر مشکلی پیش آمد خودم پاسخگو هستم. اگر شما روایاتی نقل نکردید و به همین خاطر احساس میکنید تکلیف دارید که به آن عمل نکردید و فردای قیامت گرفتار میشوید، من هم با شما در تکلیف شریک هستم. منظور محترمانه حرف او همین است!!
در «وأنا شَرِیککمْ فیه» مفهوم بسیار عمیقی وجود دارد به این معنا که شما از پیغمبر اکرم روایت کم نقل کنید و در تمام مسئولیتها و گناههایتان من هم شریک هستم. یعنی شما کار به روایات نداشته باشید که بگویید احساس تکلیف داریم و اگر روایت نقل نکردیم فردا گرفتار میشویم، مشکل پیش میآید و پیغمبر اکرم از ما گلایه میکند؛ زیرا من در تمام امور شریک شما هستم!!
حال آیا اینکه «وأنا شَرِیککمْ فیه» با این معنا با آیه شریفه:
(وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری)
و هیچ گنهکاری گناه دیگری را متحمل نمیشود.
سوره انعام (6): آیه 164
تطبیق میکند یا نمیکند عاقلان دانند! در ادامه، راوی روایت آقای «قرظة بن کعب» میگوید:
«وان کنت لَأَجْلِسُ»
وقتی در جواب کلمه «إن»، لام بیاید «إن» مخفف از مثقله است. مثل آیه شریفه
(وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِین)
اگر چه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
سوره آل عمران (3): آیه 164
که اینجا دیگر «إن» شرطیه نیست. همان «إنّ» است که به قولی مخفف شده و تشدید آن افتاده است. «وان کنت» در حقیقت «وانّی کنت» است.
« وان کنتُ لَأَجْلِسُ فی الْقَوْمِ فَیذْکرُونَ الحدیث عن رسول اللَّهِ»
در میان جمعی مینشستیم و بحث حدیث از پیغمبر اکرم میشد
«وأنی لَمِنْ أَحْفَظِهِمْ له»
من حافظترین این مردم به احادیث پیغمبر بودم.
من دیدم در میان احادیثی که این افراد از پیغمبر اکرم نقل میکنند، من بیش از همه روایت از رسول الله حفظ هستم و بیش از آنها روایت از پیغمبر در سینه من است.
«فإذا ذَکرْتُ وَصِیةَ عُمَرَ سَکتُّ»
وقتی یادآور وصیت خلیفه میشدم مهر سکوت بر لب میزدم و حرف نمیزدم.
سنن الدارمی، اسم المؤلف: عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمی، دار النشر: دار الکتاب العربی - بیروت - 1407، الطبعة: الأولی، تحقیق: فواز أحمد زمرلی, خالد السبع العلمی، ج 1، ص 97، ح 280
مثل «ابوهریره» که میگوید: اگر من حدیث نقل میکردم؛
«لشج رأسی»
سر من تکه تکه میشد.
سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 2، ص 601، ح 126 أبو هریرة
او در جای دیگری میگوید: شلاقها کمر مرا مینواخت. بنده این مطالب را در بخش بعد عرض میکنم و قدم به قدم جلوتر میرویم.
شما ببینید یک صحابی پیغمبر اکرم است که میگوید: من «أحفظ الناس» به حدیث رسول خدا بودم، اما از ترس عمر یا به خاطر توصیه عمر نقل حدیث نمیکردم.
همچنین «یعقوب بن ابراهیم انصاری» متوفای 182 هجری و جزو شخصیتهای برجسته به قولی «خیر القرون»، روایتی را از «قرظة بن کعب انصاری» نقل میکند و میگوید:
«أقبلت فی رهط من الأنصار إلی الکوفة فشیعنا عمر بن الخطاب رضی الله عنه یمشی»
با جماعتی از انصار به سمت کوفه میرفتیم و عمر بن خطاب هم ما را مشایعت میکرد.
«حتی انتهینا إلی مکان قد سماه»
در روایت قبل خواندیم مراد از این مکان همان منطقه یا چشمه سار «صرار» بوده است.
«قال هل تدرون لم مشیت معکم یا معشر الأنصار»
عمر بن خطاب گفت: آقایان انصار میدانید من برای چه منظور شما را مشایعت کردم؟
از این عبارت معلوم میشود کار جناب خلیفه غیر متعارف بوده است. قرار نبود خلیفه گروههایی که برای سفر تبلیغی میرفتند را مشایعت کند و چند کیلومتر بیرون از مدینه با آنها برود.
«قالوا نعم لحقنا»
گفتند: به خاطر اینکه حق و حقوقی داریم.
آنها گفتند: ما صحابه پیغمبر هستیم، گروه تبلیغی هستیم، به خاطر جهاد فرهنگی و نشر اسلام میرویم و حتماً حق و حقوق و احترامی داریم.
«قال إن لکم الحق»
خلیفه گفت: درست است شما حق و حقوقی دارید و ما به شما احترام میگذاریم.
«ولکنکم تأتون قوما لهم دوی بالقرآن کدوی النحل»
اما وقتی شما به کوفه میروید، با قومی برخورد میکنید که وز وز قرآنی آنها همانند وز وزهای زنبور عسل است.
یعنی همانطور که صدای وز وز زنبور عسل کاملاً در فضا میپیچید، این افراد آنچنان با قرآن انس دارند که زمزمهها و قرائت قرآن آنها همانند وز وز زنبور عسل است.
«فأقلوا الروایة عن رسول الله»
شما از پیغمبر اکرم برای این افراد روایت کم نقل کنید.
«وأنا شریککم»
و من هم شریک شما هستم.
«فقال قرظة لا أحدث حدیثا عن رسول الله أبدا»
قرظة بن کعب میگوید: من بعد از این، ابداً روایتی از پیغمبر اکرم نقل نمیکنم.
بنابراین معلوم است «فأقلوا الروایة» کنایه است! او نتوانست بگوید شما به هیچ وجه روایت نقل نکنید، میگوید: روایت کم نقل کنید!! این صحابی هم فهمیده است نظر جناب خلیفه این است که در میان مردم، روایت از پیغمبر اکرم نقل نشود. و در ذیل روایت میگوید:
«کان عمر رضی الله عنه فیما بلغنا لا یقبل الحدیث عن رسول الله»
آنچه به گوش ما رسیده این است که خلیفه اصلاً حدیث پیغمبر را از کسی قبول نمیکرد.
الرد علی سیر الأوزاعی، اسم المؤلف: یعقوب بن إبراهیم الأنصاری أبو یوسف، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، تحقیق: أبو الوفا الأفغانی، ج 1، ص 30، باب سهم الفارس والراجل
جناب «طحاوی» یکی از ائمه اهل سنت است و شخصیت پرآوازه است. کتاب جناب «طحاوی» کتاب درسی حوزههای علمیه اهل سنت است. جزو کتابهای درسی شافعیها، مالکیها، حنفیها، حنبلیها و حتی وهابیهاست.
کتابهای «طحاوی» جزو کتابهای مهم و اساسی است و شخصیت «طحاوی» هم شخصیت مقبول نزد جمیع مذاهب است. ایشان هم خیلی قاطعانه میگوید:
«یا معشر الأنصار قالوا نعم لحقنا قال إن لکم لحقا وإنکم تأتون قوما لهم دوی بالقرآن کدوی النحل فأقلوا الروایة عن رسول الله وأنا شریککم»
سپس راوی میگوید:
«لا أحدث حدیثا عن رسول الله أبدا»
من قول میدهم تا آخر عمر روایت از پیغمبر برای مردم نقل نکنم.
شرح مشکل الآثار، اسم المؤلف: أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت - 1408 هـ - 1987 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ج 15، ص 319، ح 6049
من در همین زمینه روایت دیگری را هم از حاکم آوردم. روایات گذشته مقداری بودار است و نقل روایت اینچنینی مسئله آفرین است و ممکن است ما را متهم کنند و بگویند روایتهایی که شما از کتابهای ما میگیرید روایتهای ضعیفی است و ما توجه زیادی به این روایات که «دارمی» و افراد دیگر نقل کرده است نداریم.
«حاکم نیشابوری» که از خرّیطین فن رجال است این روایت را نقل میکند و سند آن را هم تصحیح میکند. او همان روایت «قرظة بن کعب» را نقل میکند و میگوید:
«خرجنا نرید العراق فمشی معنا عمر بن الخطاب إلی صرار فتوضأ»
با جماعتی پیاده به سمت عراق میرفتیم و عمر بن خطاب تا منطقه صرار کنار چشمه با ما آمد و وضو گرفت.
«ثم قال أتدرون لم مشیت معکم»
سپس گفت: میدانید چرا من با شما آمدم؟!
«قالوا نعم نحن أصحاب رسول الله مشیت معنا»
ما گفتیم: بله، زیرا ما اصحاب پیغمبر هستیم و به همین خاطر حق و حقوقی داریم.
«قال إنکم تأتون أهل قریة لهم دوی بالقرآن کدوی النحل فلا تبدونهم بالأحادیث فیشغلونکم»
عمر گفت: در راه به قومی برخورد میکنید که وز وز قرآنی آنها همانند وز وزهای زنبور عسل است. مبادا به آنجا روید شروع به نقل حدیث کنید و سر آنها را به احادیث مشغول کنید.
«جردوا القرآن»
فقط از قرآن بگویید.
این حرف همان «حسبنا کتاب الله» است.
«وأقلوا الروایة عن رسول الله وامضوا وأنا شریککم»
روایت از رسول الله کم نقل کنید و من هم با شما هم مسئولیت هستم.
«فلما قدم قرظة قالوا حدثنا قال نهانا بن الخطاب»
قرظة میگوید: وقتی به آنجا رفتیم و از ما در مورد احادیث پیغمبر سؤال میکردند، میگفتیم: عمر بن خطاب ما را نهی کرده است.
ایشان در مورد سند روایت هم میگوید:
«هذا حدیث صحیح الإسناد له طرق تجمع ویذاکر بها»
این روایت صحیح السند است، طرق متعددی دارد که با یکدیگر قابل جمع و بحث است.
راوی میگوید:
«وقرظة بن کعب الأنصاری صحابی سمع من رسول الله ومن شرطنا فی الصحابة أن لا نطویهم وأما سائر رواته فقد احتجا به»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 1، ص 183، ح 347
باید جناب «حاکم نیشابوری» بیاید و تعلیقههای این روایت را خودشان برای ما معنا کند. این هم برگ دیگری از عنایت جناب خلیفه به سنت پیغمبر و احادیث پیغمبر است. برگ بعدی تهدید صحابه از سوی خلیفه به ضرب و سجن و نفی بلد بخاطر نقل احادیث پیغمبر است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته