2024 April 16 - سه شنبه 28 فروردين 1403
تاریخ حدیث از دیدگاه فریقین
کد مطلب: ٦٤٧١ تاریخ انتشار: ٠١ آذر ١٣٩٢ تعداد بازدید: 2467
خارج فقه مقارن » تاريخ حديث از ديدگاه فريقين
تاریخ حدیث از دیدگاه فریقین

92/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 92/09/01

موضوع: تاریخ حدیث از دیدگاه فریقین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در تاریخ حدیث از دیدگاه فریقین بود. در این رابطه نکاتی را عرض کردیم که این نکات در بسیاری از مباحث اعم از مباحث کلامی، اصولی و فقهی به عنوان یک بحث کلیدی مطرح است.

ان‌شاءالله عزیزان به این مطالب دقت کنند. دوستان تنها می‌بینند روایات در اینجا دسته بندی می‌شود و در اختیارشان قرار می‌گیرد، اما بدانند که برای پیدا کردن و تنظیم آن وقت زیادی صرف شده است. بنده ندیدم کسی از علما تا به حال به این شکل دسته بندی کرده باشد.

ما بعد از گذشت یک یا دو جلسه که بحث را به جای خوبی برسانیم، بخشی مربوط به تاریخ علم حدیث از دیدگاه شیعه را هم عرض می‌کنیم تا مشخص شود واقعاً اهل سنت شیعیان هستند یا آقایانی که مدعی هستند ما اهل سنت هستیم.

حضرات هر روز در سایت‌ها و ماهواره‌ها شعار می‌دهند شیعه سند ندارد، شیعه با سنت مخالف است، شیعه روایت ندارد، شیعه روایت صحیح ندارد یا حتی شیعیان را مسخره می‌کنند. اگر انسان عمیق‌تر به موضوع بنگرد، می‌بیند این افراد همانند دیوانه‌ای هستند که از دیوانه خانه بیرون بیاید و به تمام مردم بخندد و بگوید این افراد عقل ندارند! غیر از این نمی‌توان این افراد را به کسی دیگر تشبیه کرد.

دیروز ما در بیان توضیحاتی پیرامون عثمان عرض کردیم که تا به حال مشاهده نکردیم عثمان از نقل حدیث ممانعت کرده باشد. بنده توانستم مواردی را از مصادر مختلف از جمله «طبقات کبری» و دیگر منابع به دست بیاورم. «محمود بن لبید» می‌گوید:

«لا یحل لأحد یروی حدیثا لم یسمع به فی عهد أبی بکر ولا عهد عمر»

عثمان بالای منبر رفت و رسماً اعلام کرد: بر هیچ مسلمانی جایز نیست روایتی را نقل کند که در زمان ابوبکر و عمر آن را نشنیده باشد.

دیروز اشاره کردم حدود بیست و پنج سال قبل که کامپیوتر نبود و ما فیش برداری می‌کردیم، چیزی در ذهنم بود. بعضاً اگر انسان کلمه‌ای از یک روایت در ذهنش باشد، بعد از گذشت چند سال با استفاده از کامپیوتر خیلی راحت می‌تواند آن را پیدا کند.

«لا یحل لأحد یروی حدیثا لم یسمع به فی عهد أبی بکر ولا عهد عمر فإنه لم یمنعنی أن أحدث عن رسول الله ألا أکون من أوعی أصحابه عنه»

دقت داشته باشید توجیهی که این افراد می‌آورند، توجیه بسیار عجیبی است. ما عرض خواهیم کرد ابوبکر دستور آتش زدن حدیث و ممانعت از نقل حدیث را می‌دهد، عمر بن خطاب و عثمان هم به همین شکل دستوراتی صادر می‌کنند. یکی از این خلفا اشاره نمی‌کند که پیغمبر اکرم چنین دستوری داده است یا عمل و گفتارشان را به سخنان پیغمبر اکرم نسبت نمی‌دهند.

درد بزرگی است که خلیفه و جانشین پیغمبر اکرم می‌خواهد با سنت پیامبر مبارزه ‌کند و می‌خواهد یک دستور اکیدی مبنی بر سوزاندن، ممانعت، اقلال روایت و امثال آن صادر کند؛ اما هیچ کدام عملشان را به پیغمبر اکرم نسبت ندادند.

حالا -در توجیهات هم عرض خواهیم کرد- بعضی از علما پس از 700 سال از خواب بیدار شدند و با خود اندیشیدند که چه‌کار کنیم عمل ابوبکر و عمر را توجیه کنیم و این به ذهنشان می‌رسد که بگویند: "پیغمبر اکرم فرموده است از من حدیثی نقل نکنید!"

بنابراین اگر ابوبکر و عمر و عثمان ممانعت کردند، در حقیقت سنت پیغمبر اکرم همین بوده است! چطور شد شما بعد از 700 سال فهمیدید پیغمبر اکرم چنین مطلبی فرموده است، اما جناب ابوبکر که صحابی پیغمبر اکرم و به قول شما یار غار پیغمبر است همچنین جناب عمر که به قول شما زیردست و مشاور و وزیر پیغمبر بوده است، چرا به عمل خودش لباس سنت نبی اکرم نمی‌دهد؟!

مشاهده کنید عبارت عثمان در اینجا این است:

«فإنه لم یمنعنی أن أحدث عن رسول الله ألا أکون من أوعی أصحابه عنه»

من هم دوست دارم حدیث پیغمبر اکرم را بگویم و یکی از بهترین اصحاب رسول الله به شمار بیایم و بهترین فردی باشم که سنت پیغمبر اکرم را نقل کنم.

«ألا أنی سمعته یقول من قال علی ما لم أقل فقد تبوأ مقعده من النار»

الا اینکه شنیدم پیغمبر اکرم فرمود: اگر کسی چیزی بگوید که من آن را نگفته‌ام، جایگاه خودش را در آتش فراهم می‌کند.

الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر - بیروت -، ج 2، ص 336، باب ذکر من کان یفتی بالمدینة ویقتدی به من أصحاب رسول الله

شما ادعا می‌کنید صحابی پیغمبر اکرم هستید و بهترین اصحاب رسول الله هستید، اما از خود خاطرجمع نیستید و زمانی که دارید حدیث نقل می‌کنید به خودتان شک دارید که این حدیث که نقل می‌کنید راست است یا به دروغ به پیغمبر اکرم نسبت می‌دهید!

مشاهده کنید عثمان صحابی پیغمبر اکرم از خود خاطرجمع نیست که آیا روایتی که از پیغمبر اکرم نقل می‌کند، دروغ می‌گوید یا راست می‌گوید! وقتی این شخص به خود شک دارد، شما می‌خواهید سنت پیغمبر اکرم را از این حضرات اخذ کنید؟!

این نکته‌ای بود که بنده بعداً هم بیشتر روی این بحث خواهم کرد. نکته ما در ادامه بحث خلیفه دوم بود که دستور سوزاندن احادیث و ممانعت از نقل روایات می‌دهد تا به جایی می‌رسد که «حاکم نیشابوری» نقل می‌کند «سعید بن ابراهیم» از قول پدرش می‌گوید:

«أن عمر بن الخطاب قال لابن مسعود ولأبی الدرداء ولأبی ذر ما هذا الحدیث عن رسول الله»

عمر بن خطاب خطاب به ابن مسعود، (مفسر بزرگ صحابی) ابی درداء و ابوذر می‌گوید: این احادیث چیست که از پیغمبر اکرم نقل می‌کنید؟!

«وأحسبه حبسهم بالمدینة حتی أصیب»

او این سه نفر را به جرم نقل حدیث در مدینه زندانی کرد تا اینکه ترور شد و از دنیا رفت!

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 1، ص 193، ح 374

در مورد سند روایت هم وارد شده است که این حدیث صحیح است و شرایط صحیح بخاری و صحیح مسلم را دارد. ان‌شاءالله در فرصتی مناسب توضیحاتی پیرامون شرط بخاری و شرط مسلم بودن حدیث می‌دهیم.

در عصر خلیفه اول، خلیفه دوم و خلیفه سوم اقداماتی از قبیل ممانعت از نقل حدیث و دستور زندانی کردن محدث انجام شد تا «عمر بن عبد العزیز» در سال 97 و 98 دستور می‌دهد حدیث پیغمبر اکرم از بین رفت، زیرا صحابه و تابعین از دنیا رفتند.

سنت پیغمبر اکرم زیر خاک رفته است، کسی باید اقدام کند و سنت رسول الله را بنویسد! کار به جایی رسید که کسی برای سخن «عمر بن عبد العزیز» ارزشی قائل نشد.

«ذهبی» می‌گوید: در سال 143 حدود 45 سال بعد از فوت «عمر ابن عبد العزیز» که دستور تدوین حدیث داده بود، علما تصمیم گرفتند احادیث پیغمبر اکرم را جمع آوری کنند.

سال 143 هجری دیگر 133 سال از رحلت پیغمبر می‌گذرد و نزدیک یک قرن و نیم از آن زمان سپری شده است. شما این روایات را از کجا آوردید؟! «بخاری» می‌گوید: من ششصد هزار روایت جمع کرده بودم!!

ما از ایشان می‌پرسیم شما ششصد هزار روایت را چطور جمع آوری کردید؟! آیا آسمان غرش کرد و ابرهای حدیث زا درست کرد و بارش حدیث از آسمان باریدن گرفت و شما جمع آوری کردید یا کشاورزان شما بذر حدیث کاشتند و شما آن را برداشت کردید؟! کارخانه‌های نقل حدیث تأسیس کردید، فرآورده های آنها ششصد هزار حدیث شد؟! آنوقت آقای «بخاری» هم از میان ششصد هزار روایتی که نزد خودش هست، تنها حدود سه هزار روایت نقل می‌کند و پانصد و نود و هفت هزار روایت را دور می‌ریزد!! او خود می‌گوید: روایات صحیح هم بود که من نیاوردم، زیرا با معتقدات او تطبیق نمی‌کند.

سنت پیغمبر اکرم باید به شرطی در کتاب «صحیح بخاری» بیاید که با معتقدات اهل سنت و عقاید آن‌ها تطبیق داشته باشد. اگر سنت پیغمبر اکرم با عقاید «بخاری» و «مسلم» همخوانی نداشت، این سنت باید کنار گذاشته شود!

با این وجود مشاهده می‌کنید در همین کتاب «صحیح بخاری» یک سری روایاتی که واقعاً مایه شرم است نسبت به انبیاء، پیغمبر اکرم، اصحاب و حتی عمر بن خطاب روایت می‌شود.

مشاهده کنید آیا مطالبی که نسبت به عمر بن خطاب در کتاب «صحیح بخاری» آمده است، یک عقل سلیم می‌پذیرد؟! در این کتاب وارد شده است که پیغمبر اکرم صلح حدیبیه را می‌پذیرد، اما عمر بن خطاب مخالفت می‌کند و می‌گوید:

اگر من نیرو داشتم با پیغمبر اکرم می‌جنگیدم و در برابر ایشان می‌ایستادم! من در نبوت پیغمبر اکرم شک کردم! اگر ایشان واقعاً پیغمبر است چرا با مشرکین صلح می‌کند؟!

بعد هم می‌گوید پشیمان شدم، زیرا عمری روزه گرفتم، بنده آزاد کردم و نماز خواندم بخاطر کفاره شکی که کرده بودم.

ما از یک جوان، دانشجو یا یک انسان منصف اهل سنت سؤال می‌کنیم این مطالبی که در «صحیح بخاری» به عمر بن خطاب نسبت دادند، آیا انصاف است؟! آیا عقلتان می‌پذیرد؟!

شما که عمر بن خطاب را بالا بردید حتی از ابوبکر هم بیشتر به او احترام می‌گذارید، آیا کسی که در نبوت پیغمبر اکرم شک کند شایستگی خلافت او را دارد؟!

زمانی که پیغمبر اکرم می‌خواهد برای «عبدالله بن أبی» نماز بخواند، عمر بن خطاب اعتراض می‌کند و می‌گوید: ای پیغمبر! چرا نماز می‌خوانید؟ مگر خداوند متعال نهی نفرموده است که بر این افراد نماز نخوانید؟!

حرف او به معنای این است که نستجیر بالله پیغمبر اکرم نمی‌فهمد، اما عمر بن خطاب می‌فهمد. پیغمبر اکرم به تذکرات و اخطارهای عمر بن خطاب توجه نمی‌کند. عمر بن خطاب می‌گوید: لباس پیغبر اکرم را گرفتم و کشیدم.

چنین بی‌ادبی و بی‌تربیتی در برابر پیغمبر اکرم آن هم در کتاب «صحیح بخاری» وارد شده است و با این حال باز هم اهل سنت ادعا می‌کنند که چرا شیعیان به خلفای ما توهین می‌کنند!! آیا توهینی بالاتر از این امکان دارد؟! آیا توهین از این زشت‌تر و وقیح‌تر هست؟

دقت داشته باشید هنگامی که قرآن کریم به این شکل می‌فرماید:

(وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ)

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند اختیاری از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد.

سوره احزاب (33): آیه 36

آیا با توجه به این عبارتی که شما از خلیفه در کتاب «صحیح بخاری» نقل کردید و ده‌ها قضایای دیگر، ادعا می‌کنید که شیعیان نسبت به عایشه توهین می‌کنند، افترا می‌بندند و نسبت فحشا می‌بندند.

در کتاب «صحیح بخاری» چندین بار آمده است که صحابه به عایشه نسبت زنا داده‌اند که یکی از آن‌ها «حسان بن ثابت» است.

از طرفی دیگر پیغمبر اکرم هم نسبت به همسر خود مشکوک بوده و به او می‌فرماید: "اگر با آن شخص رابطه نامشروعی داشتی، نزد من پنهانی استغفار کن تا خداوند تو را ببخشد." این روایات هم توهین به نبی گرامی اسلام و هم اهانت به همسر پیغمبر اکرم است!!

معنای این روایت این است که پیغمبر اکرم نسبت به همسر خود مشکوک است و می‌فرماید: اگر چنین کاری کردی استغفار کن!

عایشه نزد پدر و مادرش می‌آید و می‌گوید: شما مرا متهم کردید. وقتی مردم می‌گویند من رابطه نامشروع داشتم شما حرف مردم را می‌پذیرید و آن را باور می‌کنید، اما وقتی من نزد شما می‌آیم و می‌گویم کاری نکردم و رابطه نامشروع نداشتم از من نمی‌پذیرید.

طبق نقل کتاب «صحیح بخاری» پدر و مادر عایشه هم نسبت به دختر خود مشکوک هستند. مادر عایشه به او می‌گوید:

"خیلی ناراحت نباش. هووهای تو خوشگل نیستند، تو در میان آن‌ها از همه زیباتری به این خاطر آن‌ها به تو حسادت می‌کنند و نسبت رابطه نامشروع می‌دهند."

«صحیح بخاری» چنین است. این همان سنتی است که «محمد بن اسماعیل بخاری» بعد از گذشت دو قرن و نیم نوشته است. با این وضع شما اهل سنت ادعا می‌کنید که شیعه به نوامیس پیغمبر اکرم اهانت می‌کند، به صحابه توهین می‌کند و به خلفا ناسزا می‌گوید.

شما میخ بیست سانتی متری را در چشمتان را نمی‌بینید، اما خار و خاشاک را در چشم دیگران می‌بینید. شما یک نفر از فقهای شیعه از زمان «شیخ مفید» تا عصر حاضر پیدا کنید که قائل باشند زنان پیغمبر جایز الفحشا هستند. شما یک نفر برای ما پیدا کنید که بگوید همسران صد و بیست و چهار هزار پیغمبر اکرم امکان گرفتاری در فحشا را داشتند. علمای شیعه تماماً منکر این فعل هستند. به اجماع علمای شیعه و فقهای شیعه نسبت فحشا بر زنان پیغمبر اکرم از محالات است، زیرا چنین نسبتی موقعیت خود پیغمبر را زیر سؤال می‌برد و تأثیرگذاری پیغمبر را در جامعه مخدوش می‌کند.

در مقابل، ما چند تن از علمای اهل سنت را نام می‌بریم که معتقدند زنان پیغمبر هم جایز الخطا و جایز الفحشا بودند. «ألبانی» به صراحت می‌گوید: امکان دارد أمهات المؤمنین گرفتار فحشا شوند. در کتاب «صحیح مسلم» آمده است که پیغمبر اکرم به عایشه می‌فرماید:

«یا عَائِشَةُ لَا تَکونِی فَاحِشَةً»

صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 4، ص 1706، ح 2165

البته این کلام مغلطه است، زیرا در این روایت کلمه «فَاحِشَةً» به معنای فحشا نیست و به معنای فحش هست. انسان واقعاً نمی‌خواهد این قضایا را بیان کند، اما اگر بخواهیم بگوییم پیغمبر اکرم در این روایت به عایشه می‌فرماید: یا عایشه! فاحشه نباش.

آیا «مسلم» نمی‌توانست این روایت را در کتاب خود به طریق دیگری بیاورد؟! به عنوان مثال می‌توانست بگوید: «یا عائشة لا تکونی صابة»، «یا عائشة لا تصبی احدا». چرا نویسنده جمله‌ای را انتخاب کرده است که به خودی خود غلط انداز است؟!

حضرات با این وجود دائماً بر علیه شیعه افترا می‌بندند. عبارت «صحیح علی شرط الشیخین» به قول معروف: «الکلام یجر الکلام» شد! در روایت بعد گفته شده است:

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین»

شرایط «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» در این روایت وجود دارد به معنای اینکه این روایت با عقاید جناب «بخاری» و «مسلم» منافاتی نداشته است.

«وإنکار عمر أمیر المؤمنین علی الصحابة کثرة الروایة عن رسول الله فیه سنة ولم یخرجاه»

دلیل اینکه عمر نسبت به صحابه سختگیری می‌کرد و نمی‌گذاشت آن‌ها زیاد روایت نقل کنند، تبدیل به سنت شده است.

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 1، ص 193، ح 375

اینکه اهل سنت این نام را بر خود گذاشته‌اند تازه ما فهمیدیم که جناب «بخاری» اهل سنت را معنا می‌کند.

این روایت در کتاب «مصنف ابن ابی شیبه» استاد «بخاری» متوفای 235 هجری جلد پنجم صفحه 294 وارد شده است. همچنین در کتاب «تاریخ مدینه دمشق» جلد 47 صفحه 142 و «سیر أعلام النبلاء» جلد 2 صفحه 345 وارد شده است.

جالب اینجاست که «دکتر محمد عجاج» یکی از اساتید دانشگاه الأزهر و شخصیت پرآوازه اهل سنت معاصر ، پس از اینکه این روایت را نقل می‌کند که عمر «ابو درداء»، «عبدالله بن مسعود» و «ابوذر» را به خاطر نقل حدیث زندانی کرد، می‌گوید:

«هؤلاء ثلاثة من جِلَّةِ أصحاب الرسول - صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ -، وأتقاهم وأورعهم»

این سه نفر از بزرگان اصحاب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یکی از متقی‌ترین و با ورع‌ترین صحابه هستند.

«هل یعقل من مثل عمر بن الخطاب أن یحبسهم؟»

آیا معقول است که عمر بن خطاب آن‌ها را دستگیر و زندانی کند؟!

«وهل یکفی أنهم أکثروا من الروایة؟»

آیا همین کفایت می‌کند که بگوییم: اتهام این افراد این بود که از پیغمبر اکرم زیاد روایت نقل می‌کردند؟

«إِنَّ المرء لیقف متسائلاً أمام هذا الخبر ویعتریه الشک فیه»

انسان در برابر این روایت شگفت زده می‌شود و به چنین روایتی شک می‌کند.

«ویتبادر إلی نفسه أن یتساءل عن الحد الذی یمکن أن یعرف به الإقلال والإکثار!»

انسان باید از وجدانش سؤال کند که حد کم روایت نقل کردن و زیاد روایت نقل کردن چیست؟!

الکتاب: السنة قبل التدوین، المؤلف: محمد عجاج بن محمد تمیم بن صالح بن عبد الله الخطیب، أصل هذا الکتاب: رسالة ماجستیر من کلیة دار العلوم بجامعة القاهرة، الناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت – لبنان، الطبعة: الثالثة، 1400 هـ - 1980 م، أعده للشاملة/ توفیق بن محمد القریشی، ج 1، ص 106، باب 2 - رَأْی الخَطِیبِ البَغْدَادِی

باید این حدود مشخص شود تا ما آن را سنت قرار دهیم. به عنوان مثال اگر صحابه این تعداد روایت نقل کردند اقلال الروایة است و اگر بیش از این تعداد نقل کرده باشد اکثار الروایة است. کسی که بخاطر اکثار الروایة مستحق زندان رفتن باشد، مستحق عقوبات دیگر هم هست.

کتاب «السنة قبل التدوین» اثر «دکتر محمد عجاج» کتاب خوبی است و بنده توصیه می‌کنم دوستان این کتاب را مطالعه کنند. ایشان در این کتاب نکاتی آورده است که به حق در کتاب‌های دیگر آورده نشده است. ایشان انسانی آزاد و حرّ است.

همچنین برادر عزیزمان جناب «سید محمد رضا جلالی» کتابی به نام «السنة الشریفة» دارند که اگر اشتباه نکنم به عنوان کتاب برگزیده سال انتخاب شد. گمان می‌کنم دفتر تبلیغات اسلامی این کتاب را به چاپ رسانده است. «السنة الشریفة» از آن قبیل کتاب‌هایی است که اگر انسان ده مرتبه هم آن را مطالعه کند، بازهم از مطالب و چینش کتاب سیر نمی‌شود. این کتاب که به زبان عربی نوشته شده است، کتابی بسیار شیرین است و ایشان هم خوب زحمت کشیده است.

ما به دوستان توصیه کردیم که باید خواندن کتاب فارسی را بر خودشان حرام کنند، زیرا کتاب فارسی را به سرعت می‌خوانیم و به سرعت از ذهنمان می‌رود. به دلیل اینکه روایات و قرآن ما عربی است، باید کتاب‌هایی که مطالعه می‌کنیم هم حتماً عربی باشد.

در کتاب «مختصر تاریخ دمشق» اثر «محمد بن مکرم بن منظور» وارد شده است:

«وما خرج ابن مسعود إلی الکوفة ببیعة عثمان إلاّ من حبس عمر فی هذا السبب»

عبدالله بن مسعود در زندان بود تا عمر از دنیا رفت و وقتی می‌خواستند برای عثمان بیعت کنند عبدالله بن مسعود از زندان بیرون آمد و با عثمان بیعت کرد.

مختصر تاریخ دمشق، اسم المؤلف: محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری (المتوفی: 711 هـ)، ج 5، ص 305، باب عقبة بن عامر بن عبس بن عمرو

بعد از مرگ عمر بن خطاب در زندان باز شد و افراد زیادی که به اتهامات دیگری هم در زندان بودند، بیرون آمدند. به بیان دیگر بعد از سخت‌گیری‌ها و فشاری که عمر بن خطاب روی صحابه داشت، انقلابی در مدینه ایجاد شد.

در کتاب «صحیح مسلم» وارد شده است که «أبی بن کعب» به عمر بن خطاب می‌گوید:

«یا بن الْخَطَّابِ فلا تَکونَنَّ عَذَابًا علی أَصْحَابِ رسول اللَّهِ»

یابن الخطاب بر اصحاب رسول الله عذاب نباش.

صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1696، ح 2154

بنده گمان می‌کنم آنچه از توهین شیعه در چهارده قرن جمع کنند در یک کفه بگذارند و این عبارت «صحیح مسلم» را در کفه دیگر بگذارند، اهانت این جمله بر عمر بن خطاب به مراتب بالاتر از توهین چهارده قرن شیعیان تندرو بر عمر بن خطاب است.

ما در میان علمای اهل سنت دو تن به نام «ابن عربی» داریم؛ یکی از آن‌ها «محی الدین بن عربی» از اعیان قرن ششم و هفتم است و دیگری «ابوبکر بن عربی» ناصبی متوفای 543 هجری است.

«ابوبکر ابن عربی» ناصبی و انسانی بسیار بددهن و فحاش نسبت به شیعیان است، گویی پدرش را شیعیان کشتند و مادرش را شیعیان سنگسار کردند! می‌خواهد از عثمان دفاع کند! ببینید چه می‌گوید:

«ومن العجب أن یؤخذ علیه فی أمر فعله عمر»

بعضی از صحابه نسبت به عثمان اشکال می‌کنند اشکال آن‌ها چیزی است که عمر خود آن را انجام داده است.

«فقد روی أن عمر بن الخطاب رضی الله عنه سجن ابن مسعود فی نفر من الصحابة سنة بالمدینة حتی استشهد، فأطلقهم عثمان»

روایت شده است که عمر بن خطاب ابن مسعود و چند تن از صحابه را در مدینه زندانی کرد تا (عمر) از دنیا رفت، سپس عثمان آن‌ها را از زندان آزاد کرد.

گفته شده عثمان نسبت به صحابه سختگیری می‌کرد، «ابوذر» را تبعید کرد و «عبدالله بن مسعود» را کتک زده است بر عثمان ایراد می‌گیرند و می‌گویند یکی از عوامل شورش علیه عثمان بوده است. عمر بن خطاب هم همین کارها را انجام می‌داد! پس اشکالی به عثمان وارد نیست!!

دفاع را ببینید!!

گمان می‌کنم انسان نمی‌تواند بهتر از این دفاع کند! او ادعا می‌کند شما بر عثمان ایراد می‌گیرید، در حالی که باید بر عمر بن خطاب هم ایراد بگیرید.

«وکان سجنهم لأن القوم أکثروا الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم»

عمر بن خطاب به این دلیل صحابه را زندانی کرده بود که آن‌ها روایات زیادی از پیغمبر اکرم نقل می‌کردند.

الکتاب: العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابة بعد وفاة النبی صلی الله علیه وسلم، المؤلف: القاضی محمد بن عبد الله أبو بکر بن العربی المعافری الإشبیلی المالکی (المتوفی: 543 هـ)، المحقق: محب الدین الخطیب - ومحمود مهدی الاستانبولی، الناشر: دار الجیل بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1407 هـ - 1987 م، ج 1، ص 87، ح 5

«ذهبی» هم نقل می‌کند:

«أن عمر حبس ثلاثة بن مسعود وأبا الدرداء وأبا مسعود الأنصاری فقال قد أکثرتم الحدیث عن رسول الله»

تذکرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ج 1، ص 7، ح 2

بنابراین ثابت شد گذشته از احراق حدیث و ممانعت از نقل حدیث یکی از کارهایی که جناب خلیفه دوم با سنت کرد، این بود که تعدادی از صحابه را به جرم نقل روایت از پیغمبر اکرم یا اکثار روایت از پیغمبر اکرم زندانی کرد.

و صلی الله علی محمد و آله اجمعین



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب