بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 1392/11/13
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث ما در رابطه با روایاتی در مورد خمس از دیدگاه ائمه معصومین (علیهم السلام) بود؛ روایات مورد نظر بررسی سندی شده و نکات رجالی آن خدمت بزرگواران تقدیم شد. همچنین روایاتی در مورد اینکه آیا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) خمس گرفتند یا نه، مطرح شد.
در روایتی وارد شده بود که شخصی نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمده و عرض میکند: در میان اموال من مال حرامی وجود دارد، آیا میتوانم توبه کنم؟! حضرت فرمودند: خمس آن مال را به من پرداخت کن، اموال شما پاک میشود.
«فَأَتَاهُ بِخُمُسِهِ»
آن شخص خمس مال خود را به امیرالمؤمنین داد.
وسائل الشیعة؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 9، ص 506، ح 12593
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با دریافت خمس مال آن شخص را پاک کردند.
ما روایات متعدد دیگری هم داریم که بعدها به آن اشاره خواهم کرد. چند روایت دیگر هم وجود دارد مبنی بر اینکه اموالی را به عنوان خمس نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میآورند و آن حضرت خمس را قبول میکند و به صاحبانش به عنوان هدیه میبخشند.
در بخش شبهات بعدی به بعضی از قسمتهای این روایات اشاره خواهم کرد.
آیا نبی مکرم اسلام از کسی خمس مال دریافت کرده است؟
نکته ظریفی که معمولاً مغفولٌ عنه باقی مانده است که در شبهه بعدی هم مفصلاً به این مسئله خواهم پرداخت این است که بحث خمس بحثی است که معمولاً به افراد متمول تعلق میگیرد.
مبحث خمس برخلاف زکات است که متمول و غیرمتمول باید آن را بپردازند؛ به مجرد اینکه زکات به حد نصاب برسد باید آن را پرداخت کنند، ولو اینکه الباقی آن مال، هزینه یک ماه یا دو ماه این شخص باشد هیچ تفاوتی ندارد.
شاید90 درصد خمس به ارباح مکاسب تعلق میگیرد و 10 درصد باقی مانده به کنز و معدن و امثال این اموال تعلق میگیرد که امروزه هم این قضایا دست افراد عادی نیست.
در عصر نبوت و حتی دوران ائمه طاهرین (علیهم السلام) اوضاع مسلمانان خیلی در حد بالا نبود؛ به ویژه در عصر نبوت مردم با مشکلات شدید مالی مواجه بودند. اگر مشاهده میکنیم رسول گرامی اسلام خمسی از کسی نگرفته است به جهت این است که مصداق خمس در جامعه محقق نشده است؛ نه به جهت اینکه حکم و یا موضوع خمس روشن نبوده باشد!
حکم خمس قطعی است و در آن هیچ شک و شبههای نیست! با توجه به نامههایی که حضرت دارد و بعضی از روایات صریح، مشخص میشود که وجوب و حکم خمس کاملاً مشخص است.
من مشاهده کردم که به این نکته کم توجهی شده است؛ حتی کسانی هم که رساله خاصی در این زمینه نوشتهاند به این نکته کمتر توجه شده است یا اصلاً توجه نشده است که علت این قضایا در عصر نبوت چه چیزی بوده است؟!
شما حتی مشاهده می کنید که از عصر نبوت تا زمان امام صادق (علیه السلام) روایات کمی وجود دارد مبنی بر اینکه آن بزرگواران اقدام به اخذ وجوهات شرعیه کنند.
پس از اینکه فتوحات تمام میشود و مسلمانان به اموالی میرسند ائمه طاهرین (علیهم السلام) علی رغم شدت تقیهای که برای آن بزرگوارارن بوده است، وکلایی را در مناطق شیعه نشین برای دریافت وجوهات شرعی تعیین میکنند.
این روایات در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وجود ندارد، در زمان امام حسن (علیه السلام) وجود ندارد، در زمان امام حسین (علیه السلام) وجود ندارد، در زمان امام سجاد (علیه السلام) وجود ندارد، در بخشی از دوران امامت امام باقر (علیه السلام) نیست.
دلیل عدم روایاتی مبنی بر اخذ خمس این است که مصداق خمس و موضوع خمس در جامعه آن زمان محقق نشده بود.
بنابراین شخصی که خدمت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمده نمیگوید که هزینه سالیانهام زیاد آمده است و میخواهم خمس آن مال را بپردازم، نمیگوید معدن طلایی پیدا کردهام و میخواهم خمس آن مال را بدهم.
خمس مال حلال مخلوط به حرام!
یکی از مصادیق تعلق خمس، مال حرام مخلوط با مال حلال است که البته روایات متعددی در مورد آن بیان شده است. بعضی از روایات صحیح است و بعضی از روایات ضعیف است؛ اما: «یؤید بعضها بعضاً» در مجموع 6 یا 7 روایت در این زمینه داریم.
اگر ما سه روایت یا بیشتر در یک زمینه داشته باشیم، این روایت مستفیض است. اگر تک تک روات این روایات ضعیف هم باشند، برای استنباط حکم شرعی برای ما کفایت میکند. به طور مثال در روایت دیگری میگوید:
«إِنِّی أَصَبْتُ مَالًا لَا أَعْرِفُ حَلَالَهُ مِنْ حَرَامِه»
نکته ظریف اینجاست که اگر در مال حلال مخلوط به حرام اگر چنانچه مال حرام، مشخص باشد، با خمس دادن، مال حلال نمیشود. همانطوری که در عبارت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است که استغفار دارای شرایطی است؛ یکی از شرایط آن ایصال مال الغیر به صاحب مال است.
شخصی همراه با دوستش از عمال بنی العباس خدمت امام صادق (علیه السلام) میآید و عرضه میدارد: من از عمال و مسئولین دولتی بنی العباس هستم، از این طریق اموالی را به دست آوردم. تکلیف من چیست؟!
امام صادق (علیه السلام) در جواب فرمودند: تمام آنچه را که از این طریق به دست آوردهای باید رد کنی، اگر چنانچه صاحب آن اموال را میشناسی به صاحبش برگردان؛ اما اگر نمیشناسی باید در راه خدا صدقه بدهی.
در آنجا دیگر بحث خمس مطرح نیست، سپس این فرد حساب و کتاب میکند و میبیند چیزی در زندگی ندارد که از راه حلال به دست آورده باشد و همه اموال او از طریق حرام جمع آوری شده است.
این شخص تمام اموال خود را در راه خدا انفاق میکند، تا جایی که به اندازه یک دست لباس هم در میان اموالش مال حلال وجود ندارد. دوستش به او یک دست لباس میدهد و او میپوشد؛ اما به وعدهای که به امام صادق (علیه السلام) داده بود مردانه عمل کرد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر چنانچه تو به وعده خود عمل کنی و توبه کنی، من بهشت را برای تو تضمین میکنم.
جالب است که این فرد از شغل حکومتی خود استعفا میدهد و اموال را به صاحبانش برمیگرداند، روزی بیمار میشود و دوستش برای عیادت او میرود و میبیند این شخص در حالت احتضار است.
دوستش میگوید: این شخص لحظهای چشمانش را بست و دومرتبه باز کرد و گفت: مولایت امام صادق (علیه السلام) به وعدهاش عمل کرد! اینکه در حالت احتضار چه صحنهای مشاهده کرده بود در روایت وارد نشده است.
راوی میگوید من به مدینه نزد امام صادق (علیه السلام) آمدم و حضرت فرمودند: ما به وعدهای که به دوستت داده بودیم، عمل کردیم.
در بعضی از موارد اموال به صورتی است که «لَا أَعْرِفُ حَلَالَهُ مِنْ حَرَامِه» که در این مواقع با دادن خمس، مال تخمیس و حلال میشود. اگر چنانچه غالب اموال حرام بود، با پرداخت خمس آن مال حلال نمیشود.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در ادامه فرمودند:
«فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ رَضِی مِنْ الْمَالِ بِالْخُمُسِ وَ اجْتَنِبْ مَا کانَ صَاحِبُهُ یعْلَمُ»
وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 9، ص 506، ح 12591
در اینجا هم حضرت اشاره دارد که اگر میدانی در میان اموالت مالی مخصوص به فرد خاصی است و صاحب آن مشخص است، در اینجا با پرداخت خمس این اموال تطهیر نمیشود.
در حقیقت این بخش تمام شد.
شبهه افکنی وهابیت، مبنی بر عدم وجود خمس در سیره رسول اکرم!
موضوع دیگری که در اینجا وجود دارد که آقایان در بوق و کرنا گذاشتند و روی آن خیلی مانور میدهند، این است که چرا در سیره رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) خمس وجود ندارد؟!
آنها میگویند: شما روایات زیادی نقل میکنید مبنی بر اینکه اگر کسی خمس ندهد ملعون است و شامل لعنت خداوند و ملائکه و جمیع جن و انس میشود؛ از طرف دیگر هم معتقد هستید ائمه شما هرچه روایت میکنند، از پیغمبر اکرم روایت میکنند!!
امام صادق(سلام الله علیه) فرمودند:
«حَدِیثِی حَدِیثُ أَبِی وَ حَدِیثُ أَبِی حَدِیثُ جَدِّی وَ حَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَینِ وَ حَدِیثُ الْحُسَینِ حَدِیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»
حدیث من، حدیث پدرم امام باقر است. حدیث پدرم، حدیث جدم امام سجاد است. و حدیث جد من حدیث امام حسین است و حدیث امام حسین حدیث امام حسن است. حدیث امام حسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول خداست و حدیث رسول خدا، کلام خداوند متعال است.
الکافی؛ کلینی، محمد بن یعقوب، ج 1، ص 53، ح 14
در ادامه میگویند: انبوه روایاتی که شما در مورد خمس آوردید و الآن هم آقایان مراجع و حوزههای علمیه شما هم با این خمس میچرخد. اگر واقعاً این مطالب مربوط به سنت پیغمبر اکرم است، چرا خود نبی مکرم اسلام از مردم خمس نگرفته است؟!
در سیره پیغمبر اکرم مشاهده میکنیم خمس غیر از غنائم جنگی در موارد دیگر به چشم نمیخورد. مگر میشود یک موضوعی با این اهمیت که در روایات آمده است:
«لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِکةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ عَلَی مَنْ أَکلَ مِنْ مَالِنَا دِرْهَماً حَرَاما»
لعنت خداوند و فرشتگان و تمام مردم بر کسی که از مال ما یک درهم به حرام بخورد.
وسائل الشیعة؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 9، ص 541، ح 12671
در سیره نبی مکرم اسلام عمل کردن به آن وارد نشده باشد؟!
در اینجا ما چند جواب میدهیم که من خلاصه این موارد را عرض میکنم؛ و تفصیل آن را بعداً خدمت دوستان تقدیم میکنم.
جواب اول این است که اگر این آقایان به دنبال حق و حقیقت هستند، ما آیاتی را در رابطه با خمس آوردیم، کلمات لغویین را آوردیم که کلمه «مَغْنَم» و «غَنَائِم» مربوط به «کل فائدة» و «کل ربح» است! روایات پیغمبر اکرم و نامههای ایشان به قبایل مختلف،برای دریافت خمس را آوردیم.
اگر به دنبال این هستید که موضوع و حکم خمس واقعاً مشخص شده است یانه، این حکم مشخص شده است. اگر حکمی بیاید که در سیره پیغمبر اکرم به آن عمل نشود آیا به وجوب آن حکم ضرر میرساند؟! نه!
شما در قرآن کریم دهها آیه در مورد «طلاق» دارید. شما می توانید بگوئید که اگر واقعاً طلاق حکم الهی است، چرا پیغمبر اکرم همسرش را طلاق نداده است؟! اینها توجه ندارند که سیره پیغمبر اکرم نشانه قطعی بودن حکم الهی نیست!
بسیاری از احکام الهی در قرآن کریم آمده است، اما نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به آن عمل نفرموده است؛ زیرا موردی پیش نیامده است که بخواهد به آن عمل کند و «انما علیک البلاغ» دارد، نه «انما علیک العمل»!
درست است که سیره پیغمبر اکرم هم، یکی از مسائل اثبات مشروعیت احکام است؛ اما اینکه بگوییم حتماً سیره پیغمبر اکرم هم در کنار احکام شرعیه باشد حرفی بیاساس است!
طبق فرموده قرآن کریم:
(إِذا حَضَرَ أَحَدَکمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَک خَیراً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقینَ)
بر شما مسلمانان واجب شد که وقتی مرگتان نزدیک میشود و مالی از شما میماند برای پدران و مادران و خویشاوندان وصیتی به نیکی کنید این حقی است بر پرهیزکاران.
سوره بقره (2): آیه 180
طبق این آیه، وصیت برای هر انسانی از واجبات است؛ اما می گویند که نبی مکرم اسلام وصیت نکرده است!!
در برخی از روایات از «حذیفه» وجود دارد که میگوید: چطور میشود که قرآن کریم دستور به وصیت بدهد و پیغمبر اکرم هم به مؤمنین دستور به وصیت بدهد، اما خودش وصیت نکند!؟
ما در این رابطه احکام زیادی داریم؛ همچنین پیغمبر اکرم زکات هم نداده است. آیا به دلیل اینکه پیغمبر اکرم زکات نداده است دلیل بر این است که زکات واجب نیست؟!
دوستان میتوانند مصداق زیادی از احکام واجبات الهی پیدا کنند که نبی مکرم اسلام به آنان عمل نکرده است؛ بنابراین ترک سیره پیغمبر اکرم دلیل بر عدم مشروعیت نیست! این مورد، اولین نکته است.
به عایشه گفتند: شنیدیم پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را وصی قرار داده است، او گفت: این حرفها دروغ است، پیغمبر اکرم در لحظه آخر، روی سینه من جان داد، چه زمانی وصیت کرد؟!
وصیت چه مال باشد، چه نباشد وصیت است. در مورد دفن کردن وصیت میکند، در مورد نماز قضا وصیت میکند، در مورد روزه قضا وصیت میکند، در مورد حق مردم که بر گردنش است وصیت میکند، در مورد بدهکاریاش به مردم وصیت میکند.
پیغمبر اکرم زمانی که میخواست از مکه هجرت کند، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را وصی خود قرار داد تا تمام بدهیهای پیغمبر اکرم را بپردازد. اینکه پیغمبر اکرم به دلیل اینکه اموال نداشت، نخواست وصیت کند صحیح نیست. لااقل یک سری اموال شخصی داشتند!
ثلث اموال مال خودشان بود و میتوانست وصیت کند. ثلث اموال به خودشان تعلق دارد و پیغمبر اکرم مستثنی از امت اسلامی نیست. ایشان میتواند ثلث مال خود را وصیت کند؛ همانطور که دیگر مسلمانان میتوانند ثلث مال خود را وصیت کنند.
همانطوری که قرآن کریم میفرماید:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُون)
ای کسانی که ایمان آوردهاید روزه بر شما واجب شده همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شاید با تقوا شوید.
سوره بقره (2): آیه 183
ببینید کلمه (کتِبَ عَلَیکمُ) در این آیه شریفه به معنای واجب بودن امر دارد؛ همانطوری که (کتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ).
اگر کسی بدهی دارد، نماز قضا یا روزه قضا دارد بر او واجب است که این موارد را وصیت کند.
(کتِبَ عَلَیکمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکمُ الْمَوْت)
این قانون کلی است که بزرگان در اواخر عمر خودشان وصیت میکنند؛ زیرا احساس میکنند باید افرادی بیایند و یک سری از امور از قبیل مسائل سیاسی، مالی، اخلاقی را رتق و فتق کنند.
اضافه بر این مطلب انسان زمانی که دارد از دنیا میرود، یک سری کارهایی انجام داده که ناتمام مانده است و یک سری بدهیهایی دارد که نمیتواند آنها را بپردازد؛ خواه واجبات الهی باشد یا بدهیهای مردم باشد. معمولاً وصیتها در اواخر عمر صورت میگیرد، بنابراین قرآن کریم میفرماید:
(کتِبَ عَلَیکمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَک خَیراً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِین)
بر شما مسلمانان واجب شد که وقتی مرگتان نزدیک میشود و مالی از شما میماند برای پدران و مادران و خویشاوندان وصیتی به نیکی کنید این حقی است بر پرهیزکاران.
سوره بقره (2): آیه 180
در اینجا بحثی وجود دارد و آقایانی که میگویند: به دلیل اینکه آیه:
(لِلذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیین)
پسران دو برابر دختران ارث برند.
سوره نساء (4): آیه 11
بعد از آن آمده است، حکم آن آیه در جای دیگر نسخ شده است؛ اما در این آیه شریفه (خَیراً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبِینَ) تنها نمیگوید به این شخص اینقدر مال بده و به شخص دیگر مال دیگری بده.
فرد نسبت به یک سوم از اموال خود مالک است و میتواند بگوید: بخشی از یک سوم اموال من را به پدرم بدهید، بخش آن مال مادرم است، بخشی از آن را در اختیار فرزند کوچکم قرار بدهید.
(إِنْ تَرَک خَیراً الْوَصِیةُ) حتماً مربوط به ارث ما فرض الله نیست و موصی در غیر ما فرض الله هم کاملاً اختیار دارد.
اهل سنت دارند و در کتاب «صحیح بخاری» هم موجود است؛ در روایتی وارد شده است که میگوید: پیغمبر سه وصیت کرد! سه مورد آوردند؛ مورد اول این است که:
«وَأَجِیزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا کنْتُ أُجِیزُهُمْ»
از افرادی که برای اسلام آوردن به مدینه میآیند پذیرایی کنید همانطوری که من پذیرایی کردم.
«أَخْرِجُوا الْمُشْرِکینَ مِنْ جَزِیرَةِ الْعَرَبِ»
مشرکین را از جزیرة العرب بیرون کنید.
«وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ»
سومی را فراموش کردم.
صحیح البخاری، المؤلف: محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیرة البخاری، أبو عبد الله، مصدر الکتاب: موقع وزارة الأوقاف المصریة، ج11، ص 122، ح 3053
حال معنای «وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ» چیست؛ الله أعلم!! این روایت در کتاب صحیح بخاری است که میگوید: پیغمبر اکرم سه وصیت کرد؛ وصیت اول در رابطه با پذیرایی از مهمان است، وصیت دوم در رابطه با بیرون کردن مشرکین از جزیرة العرب و مورد سوم را هم فراموش کردند.
این افراد به وصیت پیغمبر اکرم عمل نکردند و «أبو لؤلؤ» را از جزیرة العرب بیرون نکردند و آخر هم کار داد دستشان! و برخلاف دستور پیغمبر اکرم «أبو لؤلؤ» مشرک در مدینه بوده است و حتی برای نماز خواندن به مسجد هم میآمد. این شخص مشرک بوده، اما در صف اول مسجد برای نماز میآمد!!
مسئله کاملاً مشخص است. مردم در آنجا کاملاً حضور داشتند و پیغمبر اکرم در میان مردم سه وصیت میفرمایند. آنها دوتا وصیت اول را دارند؛ اما وصیت سوم را فراموش کردند!!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته