2024 April 25 - پنج شنبه 06 ارديبهشت 1403
تبیین مسئله خمس در اسلام (18) –نامه‌های پیغمبر اکرم، به سران قبایل برای دریافت خمس (3)
کد مطلب: ٦٤٤٩ تاریخ انتشار: ٠٤ اسفند ١٣٩٢ تعداد بازدید: 2533
خارج فقه مقارن » تبیین مسئله خمس در اسلام
تبیین مسئله خمس در اسلام (18) –نامه‌های پیغمبر اکرم، به سران قبایل برای دریافت خمس (3)

92/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 92/12/04

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.

مباحث گذشته ما پیرامون محتوای نامه‌های نبی مکرم اسلام به سران قبایل بود. ایشان برای تبلیغ معارف دینی و اخذ خمس افرادی را به قبایل دیگر می‌فرستادند.

نامه پیغمبر اکرم به «عمرو بن حزم» برای دریافت خمس!

نبی مکرم اسلام با این نیت «عمرو بن حزم» را به سمت یمن می‌فرستند و در نامه می‌نویسند:

«أَمرهم الله عزوجل، وَأُمِرُوا بِالصَّلَاةِ لِوَقْتِهَا وَإِتْمَامِ الرُّکوعِ وَالسُّجُودِ وَأَنْ یغلس بالصبح و [أَن] یهَجَّرَ بِالْهَاجِرَةِ حَتَّی تَمِیلَ الشَّمْسُ»

در رابطه با «یغلس بالصبح» آقایان آوردند: «ظلمَة آخر اللَّیل» که مراد از این تعبیر «یصلی صلاة الفجر» است و کنایه از نماز صبح است و:

«ولما یرتفع الغلس حین اختلاط الظلام بنور الصبح، وغلس بالصبح أی صلی فی هذا الوقت»

مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 2، ص 532، باب 4

همچنین «یهَجَّرَ بِالْهَاجِرَةِ» لغتی حجازی است، و مراد مبادرت به نماز و سرعت به طرف نماز است. از معنی «یغلس بالصبح و یهَجَّرَ بِالْهَاجِرَةِ» چنین استفاده می‌شود که وقتی ظلمت صبح برطرف شد نماز بخواند و برای نماز مبادرت کند.

«حَتَّی تَمِیلَ الشَّمْسُ وَصَلَاةُ الْعَصْرِ وَالشَّمْس فِی الارض مبدرة»

سپس می‌فرماید:

«وَأَمَرَهُ أَنْ یأْخُذَ مِنَ الْمَغَانِمِ خُمُسَ اللَّهِ»

دستور داد تا از غنیمت ها خمس خدا را بگیرد.

السیرة النبویة لابن کثیر، اسم المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی (المتوفی: 774 هـ)، ج 4، ص 148

شاهد مثال ما بخش پایانی نامه نبی مکرم اسلام است که افرادی را برای گرفتن خمس می‌فرستد. لذا این ادعا که می‌گویند: "اگر خمس از واجبات بوده، چرا پیغمبر اکرم (سلام الله علیه) خمس دریافت نکرده است"؛ این بخش از روایت، جوابی بر این ادعاست.

در اینجا هیچ اشاره‌ای بر اینکه این افراد می‌خواهند جنگ کنند، غزوه‌ای صورت بگیرد و غنایمی از مشرکین به دست بیاورند نشده است. اگر مراد از مغانم، غنائم جنگی بود باید می‌گفت: اگر چنانچه جنگی افتاد و اموال مشرکین به دست شما آمد، خمس آن را بگیرید.

در اینجا بحث نماز و زکات و امثال آن نیست؛ این نامه خیلی مفصل و حدود 5 صفحه است که «ابن هشام» نیز این نامه را نقل می‌کند.

نامه پیغمبر اکرم به «شرحبیل» برای دریافت خمس!

همچنین رسول اکرم نامه دیگری به «شرحبیل» که از شخصیت‌های بزرگ یمن است، می‌نویسند. آن حضرت در نامه چنین می‌فرمایند:

«کتَبَ إِلَی أَهْلِ الْیمَنِ بِکتَابٍ فِیهِ الْفَرَائِضُ وَالسُّنَنُ وَالدِّیاتُ وَبَعَثَ بِهِ مَعَ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ»

در اینجا هم بحث «عمرو بن حزم» را مطرح می‌کند، تا جایی که می‌فرمایند:

«مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِی إِلَی شُرَحْبِیلَ بْنِ عَبْدِ کلَالٍ»

مشخص است که زمانی که «عمرو بن حزم» به سفر می‌رفت، نه تنها برای یک قبیله بلکه برای قبایل مختلف از طرف نبی مکرم اسلام نامه می‌برد. بنابراین نامه‌های زیادی از طرف رسول گرامی اسلام برای قبایل مختلف فرستاده شده که حامل نامه «عمرو بن حزم» بود.

«شُرَحْبِیلَ بْنِ عَبْدِ کلَالٍ وَنُعَیمِ بْنِ عَبْدِ کلَالٍ وَالْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ کلَالٍ قِیلَ ذِی رُعَینٍ وَمَعَافِرَ وَهَمْدَانَ»

شرحبیل بن عبد کلال و نعیم بن عبد کلال و حارث بن عبد کلال پادشاهان منطقه ذی رعین و معافر و همدان.

این افراد در حقیقت رؤسای قبیله‌ای از قبایل یمن بودند؛ منظور از «همدان» مراد:

«یا حار همدان من یمت یرنی»

دیوان السید الحمیری، اسم المؤلف: السید الحمیری، ج 1، ص 192

است. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) سفری به یمن داشتند، این افراد زمانی که آوازه آمدن امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را شنیدند؛ با طیب خاطر همه اسلام را پذیرفتند بدون آنکه جنگی در منطقه همدانی‌ها صورت بگیرد.

«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ رُفِعَ رَسُولُکمْ وَأَعْطَیتُمْ مِنَ الْمَغَانِمِ خُمْسَ اللهِ»

رسول گرامی اسلام از این افراد تشکر می‌کند، به دلیل اینکه فرستاده آنان آمد و خمس مغانم را در اختیار ایشان قرار داد. اگر مغانم، مغانم جنگی بود باید تمام غنیمت در اختیار پیغمبر اکرم بود؛ نه خمس مغانم!! نامه رسول اکرم طولانی است و حدود دو صفحه است.

سپس در آخر «حاکم نیشابوری» می‌گوید:

«هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ کبِیرٌ مُفَسَّرٌ فِی هَذَا الْبَابِ یشْهَدُ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ، وَأَقَامَ الْعُلَمَاءُ فِی عَصْرِهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ الزُّهْرِی بِالصِّحَّةِ»

المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا؛ ج1، ص 553

این روایت علاوه بر کتاب «المستدرک علی الصحیحین»، در کتاب‌های دیگری از جمله «مجمع الزوائد»، «نصب الرایه» و کتب دیگر ذکر شده است. آقای «مامقانی» معتقد است که تلفظ صحیح «شَرَحبیل» است؛ اما مرحوم «علامه حلی» آن‌طور بیان کردند.

بحث "تلفظ الفاظ" در کتب شیعه و اهل سنت!

دقت کنید در بعضی از موارد درست تلفظ کردن الفاظ ضرورت دارد؛ این کلمه تلفظ‌های دیگری از جمله «شَرحَبیل»، «شُرحَبیل» یا «شِرحَبیل» دارد یا اسامی دیگر از جمله «دَراج» را «دِراج» یا «دُراج» بخواند. باید به این مطالب دقت بیشتری شود.

اهل سنت کتب متعددی در این زمینه دارند؛ از جمله «دارقطنی» کتابی به نام «المؤتلف و المختلف» دارد که تمام کلمات و الفاظ مربوط به اسامی، قبایل، انساب، شهرها و مناطق را در آن آورده است.

آقای «ابن حجر عسقلانی» کتابی 4 جلدی به نام «تبصیر المنتبه» دارد. موضوعٌ له این کتاب کیفیت تلفظ الفاظی است که در روایات آمده است.

آقای «ابن ناصرالدین» کتابی 10 جلدی با شرح «توضیح المشتبه» دارد که جدیدترین کتاب در این موضوع است. تمام الفاظی که در روایات آمده از جمله اسامی روات، قبایل و دیگر مسائل در این کتاب وارد شده است.

آقای «حموی» کتابی به نام «معجم البلدان» دارد که در آن اسامی شهرها و روستاها را آورده است. «سمعانی» کتابی به نام «الأنساب» دارد که در آن تمامی نسب‌ها را ذکر کرده است. علمای اهل سنت حدود 12 کتاب دارند که در رابطه با ضبط اسماء روات است.

مرحوم «دکتر آیت» اوایل انقلاب در دانشگاه تهران سخنرانی داشتند. ایشان وقتی به نزدیک دانشگاه می‌رسد متوجه می‌شود که تلفظ یک اسم را بلد نیست و به راننده می‌گوید تا او را به خانه برگرداند؛ همچنین به آقایان در دانشگاه هم می‌گوید که مراسم را نیم ساعت به تأخیر بیندازند.

ایشان به خانه برمی‌گردد و تلفظ صحیح اسم را پیدا می‌کنند و یادداشت می‌کند و دومرتبه برای سخنرانی برمی‌گردد.

در میان علمای شیعه به موضوع الفاظ و معانی آن به آن شکل مبسوط پرداخته نشده است. مرحوم «ابن داوود» در کتاب «رجال» در مجموع 150 مورد الفاظ را معنا کرده است. «علامه حلی» در «رجال» شاید حدود 40 مورد معنا کرده باشند.

«علامه حلی» کتابی به نام «توضیح الاشتباه» که جامعه مدرسین آن را چاپ کرده است. موضوعٌ له این کتاب تبیین کیفیت تلفظ الفاظ است. شاید اولین کتابی است که من در میان علمای شیعه سراغ دارم که به موضوع تلفظ اسماء روات پرداخته باشد.

این کتاب حدود 450 صفحه است؛ پس از «علامه حلی» کتاب دیگری سراغ ندارم. بنده کتابی نوشتم که هنوز موفق به چاپ آن نشده‌ام. برای نوشتن این کتاب تمامی کتبی که با موضوع ضبط اسماء شیعه بود را جمع‌آوری کردم.

کتاب دومی که در این موضوع نوشته شده است، اثر مرحوم «ساروی مازندرانی» است که «توضیح المشتبه» نام دارد. ایشان نویسنده بسیار توانمندی نیست؛ لذا تلفظ بعضی از الفاظ را در این کتاب صددرصد نادرست بیان کرده است.

به عنوان مثال «جمیل بن دَراج» صحیح است که ایشان «جمیل بن دُراج» آورده است. من یک مرتبه از آیت الله شبیری زنجانی سؤال کردم؛ ایشان گفتند: «دُراج» قطعاً غلط است و «دَراج» قطعاً صحیح است!!

گفتم: آقای «ساروی» به این شکل بیان کردند. ایشان گفتند: نه آقای «ساروی» شخصی قوی است و نه کتاب ایشان کتابی معتبر است. موضوعٌ له این کتاب تلفظ روات و قبایل و اماکن است.

مفصل‌ترین کتابی که در این زمینه از شیعه به یادگار مانده است، کتاب «تنقیح المقال» اثر مرحوم «مامقانی» است. مرحوم «مامقانی» متوفای 1355 یا 1356 هجری است که مرحوم آیت الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم هم در همان سال از دنیا رفتند.

ایشان در شرح حال «حراوی» به طور مثال «زرارة بن أعین» می‌گوید: «زرارة به ضم الزای المعجمه»، «أعین علی وزن أفعل» و به این صورت بیان می‌کند. استفاده کردن از این کتاب خیلی مشکل است؛ الا اینکه انسان با طریقه استفاده از این کتاب آشنایی داشته باشد. به عنوان مثال اگر «دراج» بیان شده است، حتماً شرح حال «جمیل بن دراج» را جستجو کند.

کتابی در میان شیعه که طبق حروف الفبا باشد؛ به عنوان مثال «زراره» را در «زاء» ببرد، «أعین» را در «الف» ببرد ندیدم.

من و چند تن از دوستانم حدود چند سال است زحمت کشیدیم و مجموعه‌ای گردآوری کرده‌ایم؛ که اگر بتوانیم سال آینده آن را تحت عنوان «ضبط أسماء الروات و ألقابهم» به چاپ برسانیم بسیار مفید است.

این کتاب حدود 450 صفحه است و تلاش شده است بسیار خلاصه نوشته شود و جای اینکه «به ضم فلان» یا «به فتح فلان» بیان شود، اعراب گذاشته شود.

در اینجا «ضحاک» را مشاهده کنید که در کتب شیعه و سنی «الضحاک بفتح الباء و تنقیح المقال و توضیح الاشتباه» وارد شده است. کلمه «ضحاک» در کتب اهل سنت به این صورت وارد نشده است.

اگر هرکدام از این دوستان حوصله مراجعه نهایی را داشته باشند، خوب است، زیرا ما فرصت مراجعه نهایی را نداشتیم. کلمه «ضحاک» تنها در کتب «تنقیح المقال» و «توضیح الاشتباه» وارد شده است.

هرکدام از دوستان فرصت داشته باشند حداقل 400 یا 500 ساعت یا بیشتر وقت بگذارند و این کتاب مراجعه نهایی شود و بعضی از رواتی که اهل سنت دارند و ما نداریم را اضافه کنند، ما برای سال تحصیلی آینده آماده چاپ این کتاب هستیم.

این کتاب بسیار مشکل گشاست؛ البته خود ما فایل این کتاب را داریم و هرکجا گیر می‌کنیم سریع در این فایل جستجو می‌کنیم و ضبط آن را فوراً بدست می‌آوریم. فایل این کتاب 90 درصد مشکل ما را حل می‌کند.

گاهی مواقع ممکن است اسمی بیاید که خیلی عجیب و غریب است و جدیداً آمده است و در کتب تراجم نیست. در این موارد اعراب این اسامی را هم از طریق اینترنت یا کتبی که به چاپ رساندند به دست می‌آوریم.

گاهی مواقع خودم در بعضی از موارد چند ساعت وقت گذاشتم تا اسم دقیق این کتب را به دست بیاورم. این کار بسیار مشکل است؛ به عنوان مثال «شنقیطی» از علمای بزرگ وهابی است و کتب زیادی هم دارد که نمی‌دانیم «شِنقیطی»، «شَنقیطی» یا «شُنقیطی» هست.

به عنوان نمونه در انتخاب تلفظ مواردی همچون «سَمط النجوم»، «سَمَط النجوم» یا «سُمط النجوم» مشکل به وجود می‌آید. نمونه دیگر «مرغینانی» از فقهای بزرگ اهل سنت است که در انتخاب «مَرغینانی»، «مِرغینانی» یا «مُرغینانی» با مشکل رو به رو می‌شویم.

به عنوان مثال بنده زمانی که به اسم «شرنبلالی» رسیدم، شاید نزدیک 2 ساعت تمام کتب و سایت‌ها را جستجو کردم. در نهایت در جلد کتابی که از طریق گوگل ایمیج در اینترنت گذاشته بودند پیدا کردم که «شُرُنبُلالی» صحیح است. آقایانی که به این اسم می‌رسند، 99 درصد این اسم را به اشتباه تلفظ می‌کنند.

این موارد نمونه‌هایی بود که برای شما بیان کردم. به عنوان مثال «زَبیدی» را اکثر آقایان «زُبیدی» تلفظ می‌کنند؛ اما آن چیزی که به آن رسیدیم «زَبیدی» صحیح است. بنابراین این مطالب توضیحاتی پیرامون تلفظ اسامی بود.

نامه پیغمبر اکرم به «فجیع عامری» برای دریافت خمس!

نامه بعدی، نامه‌ای است که نبی مکرم اسلام به «فجیع عامری» می‌نویسد:

«هذا کتاب من محمد النبی للفُجَیع ومن تَبِعه، ومن أَسلم وأَقام الصلاة، وآتی الزکاة، وأَطاع الله ورسوله، وأَعطی من المغنم خمس الله»

در اینجا هم اشاره‌ای به جنگ و امثال آن نشده است. «ابن اثیر» از «فضل بن دُکِین» نقل می‌کند که دیدم: فردی در بیابان می‌رود و نامه‌ای به دست دارد. گفتند: نامه چیست؟! او گفت: این نامه‌ای است که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نوشته است.

دوستان مشاهده کنید که مواردی از قبیل «اسلم»، «أقام الصلاة»، «آتی الزکاة»، «أَطاع الله ورسوله» و «المغنم خمس الله» در یک ردیف بیان شده است.

در ادامه می‌فرماید:

«ونصر نبی الله، وأَشهد علی إِسلامه وفارق المشرکین»

أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج 4، ص 371، ح 4188

رسول گرامی اسلام در این قسمت از نامه فرموده‌اند: از مشرکین دوری و مفارقت کنند. در اینجا اگر «و حارب المشرکین و اعطی من المغنم خمس الله» بیان می‌شد، روشن بود که مراد از «مغنم» همان غنایم جنگی است. ولی اینگونه نیست!

این روایت علاوه بر کتاب «اسد الغابه»، در کتاب «معجم الکبیر» اثر «طبرانی» وارد شده است.

نامه پیغمبر اکرم به «جناده» برای دریافت خمس!

رسول گرامی اسلام همچنین نامه‌ای به «جناده» و قومش می‌نویسد که در اینجا هم به این شکل بیان شده است:

«هذا کتاب من محمد رسول الله لجنادة وقومه ومن تبعه بإقام الصلاة وإیتاء الزکاة وأطاع الله ورسوله وأعطی من الغنائم خمس الله ورسوله، وفارق المشرکین»

کنز العمال، الکتاب: کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، المؤلف: علی بن حسام الدین المتقی الهندی، ج 10، ص 602، ح 30305

این روایت علاوه بر این کتاب، در کتاب «جامع الأحادیث» اثر «سیوطی» هم وارد شده است.

سؤال: چرا در این نامه های پیغمبر، اثری از دعوت به حج نیست؟

پاسخ: حج فریضه‌ای بود که قبل از اسلام هم تمام مردم برای رفتن به آن ملتزم بودند. شاید به دلیل اینکه مسئله حج واضح و روشن بود و همگان به رفتن به آن ملتزم بودند، از این جهت نیامده باشد.

من در هیچ‌کدام از نامه‌های رسول اکرم مسئله حج را ندیدم و اشاره‌ای به مسئله حج نشده است.

در هر صورت، «وفارقوا المشرکین» در اینجا قرینه است بر این مطلب که منظور از غنایم، غنایم جنگی نیست. نبی مکرم اسلام در اینجا اشاره دارد بر اینکه شما از مشرکین مفارقت کنید.

نبی مکرم اسلام نامه دیگری به «خباده ازدی» دارد که در اینجا هم وارد شده است:

«أقام الصلاة وآتی الزکاة وأعطی الله ورسوله وأعطی من المغانم خمس الله ونصر النبی وأصحابه وأشهد علی إسلامه وفارق المشرکین»

الطبقات الکبری، المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، الناشر: دار صادر – بیروت، ج 1، ص 305

باز هم نبی مکرم اسلام مفارقت از مشرکین را در اینجا می‌آورد.

نامه پیغمبر اکرم به «بنی زهیر» برای دریافت خمس!

نامه بعدی نبی مکرم اسلام به «بنی زهیر» است که در اینجا هم به طور مفصل بیان شده است:

«من محمد رسول الله إلی بنی زهیر: أعطوا الخمس من الغنیمة وسهم النبی والصفی وأنتم آمنون بأمان الله وأمان رسوله»

مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 212، ح 32

کلمه «صفی» که شاید یک قرینه‌ای می‌شد برای اینکه این غنیمت، غنیمت جنگی است و عرض کردم که مستبعد هم نیست. ولی اینکه در بعضی از عبارات از جمله در کتاب «صحیح ابن حبان» می‌آید «والصفی التجارة» چه بوده، معلوم نیست!

شاید «ابن حبان» اشتباه کرده و کلمه «تجارة» را آورده است. من این نامه را در بیش از 30 کتاب بررسی کردم، هیچ‌کدام کلمه «التجارة» را نداشتند. شما اگر عبارت «محمد رسول الله إلی بنی زهیر» را جستجو کنید، بیش از 30 کتاب را در نتیجه خواهید یافت.

در تمام این موارد «سهم النبی و الصفی» وارد شده است و هیچ‌کدام کلمه «التجارة» را ندارند. «الصفی» به معنای بهترین مال از میان اموال است؛ در بعضی از روایات وارد شده است:

«کانت صفیة رضی الله عنها من الصفی تعنی صفیة بنت حیی کانت ممن اصطفاه النبی من غنیمة خیبر»

النهایة فی غریب الحدیث والأثر، اسم المؤلف: أبو السعادات المبارک بن محمد الجزری، دار النشر: المکتبة العلمیة - بیروت - 1399 هـ - 1979 م، تحقیق: طاهر أحمد الزاوی - محمود محمد الطناحی، ج 3، ص 40، باب صفا

«صفیه» همسر پیغمبر اکرم در جنگ خیبر جزو «صفو المال» بوده است. همچنین «زیلعی» که از فقهای بزرگ اهل سنت است، می‌آورد:

«وأدیتم الخمس من المغنم وسهم النبی وسهم الصفی»

نصب الرایة لأحادیث الهدایة، اسم المؤلف: عبدالله بن یوسف أبو محمد الحنفی الزیلعی، دار النشر: دار الحدیث - مصر - 1357، تحقیق: محمد یوسف البنوری، ج 4، ص 419

«سهم الصفو» به معنای بهترین اموال غنایم است. معمولاً واژه «صفو» در غنائم استعمال شده است و من ندیدم در مسئله خمس کسی واژه «صفو» یا «صفی» را استعمال کند.

ما می‌گوییم: مراد این است خمسی که شما می‌دهید باید از بهترین اموالتان بدهید. اگر 5 تخته فرش دارید و می‌خواهید یکی از آن‌ها را خمس بدهید، باید:

(تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون)

از آنچه دوست دارید انفاق کنید.

سوره آل عمران (3): آیه 92

اگر 5 رأس شتر دارید و می‌خواهید خمس آن را بدهید، شتر لاغر و پیر را ندهید بلکه بهترین شتر را به‌عنوان خمس بدهید. این در حقیقت خلاصه این بخش بود، البته نامه‌های دیگری هم هست که ان‌شاءالله در جلسات بعد خدمت دوستان عرض می‌کنیم.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب