2024 April 25 - پنج شنبه 06 ارديبهشت 1403
تبیین مسئله خمس در اسلام (23) – نامه‌های پیغمبر اکرم، به سران قبایل برای دریافت خمس (7)
کد مطلب: ٦٤٤٤ تاریخ انتشار: ٢٤ فروردين ١٣٩٣ تعداد بازدید: 2629
خارج فقه مقارن » تبیین مسئله خمس در اسلام
تبیین مسئله خمس در اسلام (23) – نامه‌های پیغمبر اکرم، به سران قبایل برای دریافت خمس (7)

93/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 93/01/24

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.

مباحث گذشته ما پیرامون مضامین نامه‌های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به سران قبایل و بزرگان بود که آن بزرگوار در این نامه‌ها درخواست و دستور پرداخت خمس را مطرح فرمودند.

سپس در مورد جایگاه قبر نبی مکرم اسلام بحث کردیم و بیان کردیم که جایگاه دفن رسول گرامی اسلام هیچ ارتباطی به منزل عایشه ندارد. منزل عایشه در سمت جنوب مسجد واقع شده است؛ اما قبر مطهر رسول گرامی اسلام در قسمت شرق مسجد واقع شده است.

در مورد این موضوع آقای سید جعفر مرتضی و آقای کورانی کارهای خوب و مفصلی انجام داده‌اند. همچنین ادله‌ای که در این موضوع اقامه شده است، ادله‌ای محکمه پسند است.

امام در رابطه با بحث خودمان باید عرض کنیم که در تمام نامه‌هایی که نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) می‌نویسند، بحث خمس مطرح شده است و جایگاه آن در کنار نماز و زکات قرار گرفته است. در هیچکدام از نامه‌ها غیر از یک مورد که به مسئله «غزو» تقیید شده است، جای دیگر مشاهده نکردیم.

در بعضی از نامه‌ها مطالبی به صراحت بیان شده است که اگر اجازه بدهید همین جا توضیحاتی خدمت دوستان عرض کنم.

واضح ترین نامه‌ پیغمبر اکرم برای دریافت خمس ارباح مکاسب!

یکی از این نامه ها، نامه ای است که کتاب «تاریخ دمشق» جلد 46 صفحه 345 آورده است، «ابن عساکر» متوفای 571 این نامه را آورده است، «ابن منظور» متوفای 711 در کتاب «مختصر تاریخ دمشق» آورده است، آقای «متقی هندی» در کتاب «کنز العمال» جلد 13 صفحه 501 وارد شده است.

همچنین «سیوطی» در «جامع الاحادیث» جلد 37 صفحه 415 آورده است، «محمد یوسف کاندهلوی» در کتاب «حیاة الصحابة» که از کتب معتبر و تراز اول اهل سنت است جلد اول صفحه 233 آورده است.

«ابن کثیر دمشقی» متوفای 774 در کتاب «البدایة و النهایة» جلد 2 صفحه 352 آورده است، «هیثمی» متوفای 807 هجری در کتاب «مجمع الزوائد» جلد 8 صفحه 244 آورده است؛ عزیزان به این نامه دقت کنند.

من گمان می‌کنم اگر ما غیر از همین یک مورد نامه دیگری نداشتیم، این نامه به تنهایی کافی است؛ زیرا تمام نامه‌ها را تفسیر می‌کند و هیچ راه توجیهی هم ندارد.

نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نامه‌ای به «عمر بن مره جهنی» نوشته‌اند و در این نامه فرموده‌اند:

«بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب أمان من الله العزیز»

این نامه امانی است از ناحیه خداوند مقتدر

حضرت تعبیر بسیار زیبایی فرموده‌اند که مصداق بارز آیه شریفه:

(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی)

و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است.

سوره نجم (53): آیه 3 و 4

حضرت در ادامه می‌فرمایند:

«کتاب أمان من الله العزیز علی لسان رسوله بحق صداق وکتاب ناطق»

نامه امان از خداوند عزیز بر زبان رسولی که صادق است و کتابی که ناطق است،

«مع عمرو بن مرة لجهینة بن زید أن لکم بطون الأرض وسهولها»

به طور کلی «بطون الأرض وسهولها» به معنای زمین‌هایی است که قابل کشت است و قابل کشت نیست. در اینجا کلمه «بطون» در برابر «سهول» آمده است به معنای زمین‌های سختی که قابل کشت نیست در برابر زمین‌هایی که قابل کشت است قرار گرفته است.

«وتلاع الأودیة»

مناطقی که حالت آبشاری دارد،

«وظهورها»

و روی زمین مناطقی که قابل کشت است،

«علی أن ترعوا نبات‌ها»

می‌توانید از گیاهان زمین استفاده کنید،

«وتشربوا ماءها»

و از آب‌های زمین هم استفاده کنید،

«علی أن تؤدوا الخمس»

مبنی بر اینکه خمس را هم بپردازید.

در اینجا نه بحث «غنیمت» است، نه «مغنم» است و نه «غنایم» است. رسول گرامی اسلام در این نامه بیان می‌فرمایند: شما می‌توانید از نعمت‌های خدادادی از جمله زمین‌های کشاورزی استفاده کنید و خمس آن را هم بپردازید.

آقایان به ما توضیح بدهند «تؤدوا الخمس» به چه معناست؟! غیر از اینکه به «ارباح مکاسب» بزنید، راه دیگری دارد؟! این نامه رسول گرامی اسلام، نامه‌های دیگر ایشان را هم تفسیر می‌کند و تحت الشعاع قرار می‌دهد.

به طور کلی این نامه به طور واضح و روشن بیان می‌کند در هرجایی که «مغنم» و «غنایم» آمده است، مراد از آن همین «ارباح مکاسب» است. سپس می‌فرماید:

«وتصلوا الخمس»

و نماز پنج‌گانه را هم بخوانید،

«وفی التیعة»

مراد از «تیعه» غنم است که در بعضی موارد «تیعه» آمده است و در بعضی موارد «غنیمة» آمده است. «تیعه» یا «غنیمه» به معنای گله است که در اصطلاح عرب شامل 40 گوسفند می‌شود.

«والصریمة»

«صریمه» در حقیقت به گله شتر اطلاق می‌شود. «تیعه» یا «غنیمه» به گله‌های گوسفند اطلاق می‌شود و «صریمه» به گله شتر اطلاق شده است. اگر تعداد شتران بین 20 تا 40 رأس باشد، معمولاً «صریمه» نامیده می‌شوند.

زمانی که شترها زیاد شد و 500 یا 1000 رأس رسید چَرا بردن آنان مشکل می‌شود؛ زیرا شترهایی که در جلو حرکت می‌کنند هرچه سر راه می‌بینند را می‌خورند و چیزی برای شترهای پشت سر باقی نمی‌گذارند.

عرب هر 30 یا 40 شتر را جدا می‌کند و هرکدام را در یک بخش برای چرا قرار می‌دهد تا مزاحم دیگر شترها یا گله‌های احشام نشوند. بنابراین می‌گویند: اگر در «تیعه» دو گوسفند با هم جمع شدند و اگر جدا شدند یکی:

«لیس علی أهل المثیرة صدقة»

گاوهایی که مخصوص کشاورزی هستند، زکات ندارند.

«ولا علی الواردة لبقة»

کسانی که پیش شما می‌آیند شما موظف نیستید از آنان ولو با یک لیوان آب پذیرایی کنید.

می‌خواهد بگوید: شما آزادِ آزاد هستید و کسی به شما اجبار نمی‌کند که بیایید از فلان قوم، فلان سپاه یا فلان لشکر پذیرایی کنید. کلمه «لبقه» ضرب المثل است؛ یعنی می‌گویند: "حتی انتظار دادن یک لیوان آب خوردن هم از شما نیست!"

«والله شهید علی ما بیننا ومن حصر من المسلمین»

تاریخ دمشق، المؤلف: ابن عساکر، ج 46، ص 345 و 346، باب عمرو بن مرة

دقت کنید در این نامه به طور مفصل بیان می‌کند: «لکم بطون الأرض وسهولها وتلاع الأودیة وظهورها علی أن ترعوا نبات‌ها وتشربوا ماءها علی أن تؤدوا الخمس» مراد از «خمس» که در اینجا مطرح شده است، کدام خمس است؟! شما که می‌گویید: "غیر از غنایم جنگی خمسی نداریم؟!" این خمس مربوط به کدام غنایم جنگی است؟! آیا مراد این است که کشاورزان دارند با زمین می‌جنگند و باید خمس آن را پرداخت کنند؟!

یا با «تلاع الاودیة» و «بطون الارض» که حتماً خیلی زمین سخت است؛ بتوانند با زمین بجنگند و گندم بکارند و امثال این اقدامات را انجام بدهند خمس لازم دارند؟!

چهار قرینه؛ در صحت اطلاق خمس در نامه های پیغمبر، به ارباح مکاسب!

بنابراین در لابه‌لای بعضی از نامه‌ها نکاتی وجود دارد که الحق و الانصاف قضیه را واضح و روشن می‌کند.

قرینه اول: از میان هزار و اندی نامه‌ای که آقای «احمدی میانجی» در کتاب «مکاتیب الرسول» آورده است، در 50 مورد از آنان کلمه خمس به کار رفته است.

همچنین در غالب نامه‌ها کلمه «مغانم» و «مغنم» آمده است. به قول حاج آقای سبحانی در اینجا «قرینه هم‌جواری» مطرح شده است. زمانی که دو موضوع کنار هم می‌آید، مشخص می‌شود که ارتباطی میان این دو کلمه وجود دارد و این دو کلمه، همدیگر را تفسیر می‌کنند.

زمانی که «خمس» در کنار «زکات» قرار می‌گیرد، زمانی که خمس در کنار نماز قرار می‌گیرد روشن است که ارتباطی میان این دو کلمه وجود دارد. ما بارها هم گفتیم در منابع شیعه و در منابع اهل سنت یک مورد پیدا نمی‌کنید که یک قبیله از نزد خود حق شروع به جهاد داشته باشد!

قرینه دوم: به قول یکی از بزرگان که به گمانم عبارت مربوط به «سید جعفر مرتضی» است. او می‌گوید: اگر نامه‌های پیغمبر اکرم مربوط به جنگ باشد، در حقیقت یک بی‌بندوباری در میان قبایل ایجاد کرده است.

اگر از نامه‌های رسول گرامی اسلام حمل به جهاد شود بدین معناست که هرقبیله‌ای در هرجایی قرار دارد؛ اگر دید یک مشرک یا کافری پیدا شد می‌تواند جهاد کند، کفار را بکشد و اموال او را به غنیمت بگیرد. اگر واقعاً این نامه‌ها مربوط به جهاد باشد، یک بی‌بندوباری در جامعه ایجاد می‌شود.

قرینه سوم: به علاوه اگر مراد از نامه‌ها جهاد باشد، رسول گرامی اسلام باید این نامه‌ها را خطاب به فرماندهان بیان کنند؛ نه به قبایل و «من أسلم»!

در تمام این مسائل اگر مجاهدین در غنایم جنگی تصرف کنند، خائن محسوب می‌شوند. هر مجاهدی اگر کسی را کشت، تنها می‌تواند لباس و وسایل شخصی از جمله شمشیر او را بگیرد و حق تصرف به دیگر اموال او را ندارد.

قرینه چهارم: در تمام جنگ‌ها یا نبی مکرم اسلام شخصاً متصدی اخذ خمس و تقسیم غنایم جنگی بوده است و یا نماینده ویژه‌ای از سوی خودشان می‌فرستادند. ما در کتب شیعه یا کتب اهل سنت یک مورد هم مشاهده نکردیم که بعد از جنگ‌ها، مجاهدین اقدام به تقسیم غنایم کنند!

بنابراین این نامه‌ها کاملاً روشنگر این مطلب است که بحث، بحث ارباح مکاسب است؛ نه بحث غنایم جنگی!

سؤال: آیا در زمان خلفا، مسئله خمس مطرح بوده است!؟

پاسخ: مسائل خمس در زبان ابوبکر، خمس در زمان عمر، خمس در زمان عثمان و حتی خمس در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را عرض خواهم کرد.

ما روایاتی داریم مبنی بر اینکه امام حسن، امام حسین، ابن عباس خدمت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌رسند و سهم خودشان از خمس را مطالبه می‌کنند. امیرالمؤمنین می‌فرماید: با مردمی که هوادار ابوبکر و عمر هستند، چکار کنم؟!

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صراحت می‌فرمایند: مردمی که در کنار من هستند، هوای ابوبکر و عمر را دارند و فردا می‌گویند: "علی بن ابی طالب سنت‌شکنی کرده است!"؛ من با این ها چکار کنم؟ سپس امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) انصراف می‌دهند و برمی‌گردند.

اگر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) قائل به خمس شوند باید عمل ابوبکر را تخطئه کنند، عمر را تخطئه کنند، عثمان را تخطئه کنند، معاویه را تخطئه کنند و در ادامه تمامی بنی امیه که خمس را در اختیار بستگان خودشان قرار دارند را تخطئه کنند.

ما در بحث وضو خواندیم که «ابن رشد أندلسی» می‌گفت: قرآن می‌گوید: باید مسح کنید، سنت می‌گوید: مسح کنید، سیره صحابه می‌گوید: مسح کنید؛ اما فقهای ما می‌گویند: غسل کنید؛ چرا؟ زیرا در یک طرف قرآن و سنت و سیره صحابه هست و در طرف دیگر عمل خلفا!! ما نمی‌توانیم عمل خلفا را رها کنیم و سنت و قرآن کریم را بگیریم!!

اگر کسی به اندازه سر سوزن عقل داشته باشد، این مطالب برای او کاملاً واضح و روشن است. این مطلب همانند این است که شما در روز روشن بگویید: آفتابی هم هست!! ما نه به عنوان یک شیعه، بلکه با توجه به ادله‌ای که می‌بینیم سخن می گوئیم. آن‌ها خودشان در کتب خودشان نقل می‌کنند، ماندند چه کنند!

«ذهبی» زمانی که نسبت به بزرگان خود این همه ضعف و جرح می‌بیند، می‌گوید: ما باید از این ضعف و جرح‌ها صرفنظر کنیم؛ زیرا اگر چنانچه ما بخواهیم باب جرح را باز کنیم حتی یک نفر از صحابه هم از جرح رجالی در امان نیستند!!

خود او می‌داند صحابه عادل نیستند و زندگیشان توأم با فسق و فجور است. به همین معنا می‌گوید: ما چکار کنیم؟! اگر چنانچه ما این باب را باز کنیم، هیچکدام از صحابه هم از جرح ما رجالین در امان نیستند؛ زیرا دلیل بر جرح آنان هم وجود دارد.

این افراد در روز روشن منکر آفتاب هستند. ما در این موارد چه چیزی بگوییم؟! ضرب المثلی وجود دارد که می‌گوید: کسی که خواب است را می‌توان بیدار کرد؛ اما کسی که خود را به خواب زده است بیدارشدنی نیست!! قضیه بسیار واضح و روشن است.

نامه پیغمبر اکرم به «بنی معاویة بن جرول طائیین» برای دریافت خمس!

دیروز بخشی از نامه‌های رسول گرامی اسلام را را عرض کردیم، به عنوان مثال حضرت نامه‌ای به «بنی معاویة بن جرول طائیین» نامه‌ای می‌نویسند. البته حضرت به «طائیین» چند نامه فرستاده‌اند؛ بعضی از تعابیر است همانند «والغنم مبیتة»که در حقیقت یک لغت «قبیله طائی» است.

«قبیله طاء» از نظر استعمال لغت‌های خاصی داشتند، همانند به جای الف و لام، الف و میم به کار می‌برند. در کتاب «سیوطی» ضرب المثلی خواندیم که شخصی خدمت پیغمبر اکرم آمدند و به شکل خاصی سؤالی پرسیدند و پیغمبر اکرم هم به همین شکل جواب او را دادند.

کلمه «و الغنم مبیتة» در حقیقت یکی از لغت‌های ویژه «قبیله طائی» است که این لغت در میان دیگر عرب‌ها وجود ندارد. رسول اکرم به «بنی معاویة بن جرول طائی» می‌فرماید:

«وکتب رسول الله لبنی معاویة بن جرول الطائیین لمن أسلم منهم وأقام الصلاة وآتی الزکاة وأطاع الله ورسوله وأعطی من المغانم خمس الله وسهم النبی وفارق المشرکین»

«فارق المشرکین» در اینجا نشانگر این است جهادی در کار نیست و «جاهد المشرکین» بیان نکرده است. اگر واقعاً این خمس، خمس غنیمت باشد به جای «فارق» باید «جاهد المشرکین» بیاید.

«وأشهد علی إسلامه أنه آمن بأمان الله ورسوله وأن لهم ما أسلموا علیه والغنم مبیتة»

الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر – بیروت، ج 1، ص 269، باب ذکر بعثة رسول الله الرسل بکتبه إلی الملوک

نامه پیغمبر اکرم به «عامر بن جوین طائی» برای دریافت خمس!

نامه بعدی خطاب به «عامر بن جوین طائی» است که در اینجا هم همین مطالب را می‌فرمایند. حضرت در این نامه مقداری واضح‌تر می‌فرمایند:

«وکتب رسول الله لبنی جوین الطائیین لمن آمن منهم بالله وأقام الصلاة وآتی الزکاة وفارق المشرکین وأطاع الله ورسوله وأعطی من المغانم خمس الله وسهم النبی»

این نامه تقریباً شبیه همان نامه قبلی است. ایشان در ادامه می‌فرمایند:

«وغدوة الغنم من ورائها مبیتة»

الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر – بیروت، ج 1، ص 269، باب ذکر بعثة رسول الله الرسل بکتبه إلی الملوک

آقای «میانجی» در مورد این نامه می‌نویسد:

«"وغدوة الغنم من ورائها مبیتة " عطف علی قوله: أرضهم ومیاههم»

مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 219، ح 34

در اینجا دارد:

«وأن لهم أرضهم ومیاههم»

الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر – بیروت، ج 1، ص 269، باب ذکر بعثة رسول الله الرسل بکتبه إلی الملوک

«أرضهم ومیاههم» با «غدوة الغنم» یکی است. سپس می‌گوید:

«یعنی بغدوة الغنم قال: تغدو النعم بالغداة فتمشی إلی اللیل»

گله‌ها روزها تا شب مشغول چریدن هستند و راه هم می‌روند.

«فما خلفت من الأرض وراءها فهو لهم»

گوسفندان در طول یک روز همانقدر که هنگام چریدن راه می‌روند تمام زمین چرا مربوط به صاحبانشان است.

«قوله " مبیتة " یقول: حیث باتت»

هرجایی که گوسفندان تا غروب رفتند و خسته شدند و خوابیدند.

به عبارت دیگر این مقدار به معنی رفتن گوسفند برای چریدن در یک روز حساب می‌شود. حال اینکه در یک روز یک کیلومتر برود، دو کیلومتر برود یا پنج کیلومتر برود این محدوده به صاحبان آنان تعلق دارد.

ظاهراً در آن زمان این اراضی متعلق به مالکین یا صاحبان خاصی نبوده است و جزو اموال عمومی به حساب می‌آمد. اگر شخصی ملک خاصی در آنجا داشته باشند، این افراد نمی‌توانند آنجا را تصرف کنند. بعد می‌گوید:

«کأن هذه الجملة کانت متعارفة عند طی، ولذلک کتب‌ها رسول الله (صلی الله علیه وآله) فی کتب الطائیین»

از میان چند نامه‌ای که رسول اکرم به قبیله طائی نوشته است، این کلمه «والغنم مبیتة» نیامده است.

مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 219، ح 34

مراد از این کلمه، مقدار راهی است که گوسفندان پشت سر می‌گذارند و در نهایت هم آنجا می‌خوابند. مقداری که گوسفندان از صبح تا شب موقع خوابیدن آنجا را طی کردند، به این آقایان متعلق است.

رسول گرامی اسلام نامه دیگری به «بنی معن طائیین» می‌نویسند که در اینجا هم وارد شده است:

«وغدوة الغنم من ورائها مبیتة»

مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 221، ح 36

معنای این تعبیر در تمام نامه‌های رسول گرامی اسلام واضح است.

نامه پیغمبر اکرم به «ابو رهیمه» و «ابی نخیله» برای دریافت خمس!

بعضی از نامه‌ها دارای مطالبی است؛ همانند نامه‌ای که رسول گرامی اسلام به «ابو رهیمه» و «ابی نخیله» می‌نویسد که دارای مضمون زیبایی است.

«ابو رهیمه» و «ابو نخیله» نقل می‌کنند که خدمت پیغمبر اکرم رسیدیم و حضرت به ما نامه نوشتند و در آن نامه فرمودند:

«من وجد شیئا فهو له»

هرکسی چیزی پیدا کند مال خودش است،

«والخمس فی الرکاز، والزکاة فی کل أربعین دینارا دینار»

مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 562، ح 6

نبی مکرم اسلام باز هم در اینجا خمس را در معادن و گنج‌ها قرار داده است. شما که می‌فرمایید: "ما در قرآن کریم غیر از غنایم جنگی خمس دیگری نداریم!" پس «رکاز» چیست؟! در کتاب «صحیح بخاری» هم خواندیم «فی الرکاز الخمس»!

در این نامه هم نبی گرامی اسلام بحث «رکاز» را مطرح می‌کنند و می‌فرمایند: در تمام مواردی که کسی گنجی پیدا کند یا شیئی به عنوان زیرزمینی پیدا کند، خمس به آن تعلق می‌گیرد.

البته فقهایی همانند «ابن قدامه» می‌گوید: "گنج مربوط به اراضی است که مسلمانان از مشرکین گرفتند"؛ این افراد در حقیقت می‌خواهند به نوعی این روایات را توجیه کنند و به طرف غنایم جنگی خودشان ببرند.

یعنی زمانی که مسلمانان بر مشرکین غالب شدند و اموال آنان را تصرف کردند، در حقیقت باید تمام اموال زیرزمینی را هم می‌گرفتند؛ اما در آن زمان نتوانستند بگیرند و الان رفتند گرفتند!!

آقای «سید جعفر مرتضی» مواردی از توجیهات ناموجه فقها را در مسئله خمس ردیف کرده است که هرکسی چه چیزی گفته است. بنابراین این موارد یک سری توجیهاتی است که به قول یکی از آقایان: توجیه، جز از احمقان از کسی دیگر صادر نیست!!

توجیه نوعی حماقت محسوب می‌شود! البته در جایی ما هیچ راهی نداریم؛ گاهی مسئله‌ای برمی‌خوریم که می‌بینیم با مسلمات در تضاد است، با قرآن کریم در تضاد است. در این موارد سعی می‌کنیم اگر راهی دارد برای وجه جمع یا توجیه به طوری که با قرآن و مسلمات در تضاد نباشد؛ آن را توجیه کنیم. این روش در حقیقت یک نوع وجه جمعی میان ادله است.

بعضی افراد می‌گویند: قرآن به این صورت فرموده است، اما به دلیل اینکه فقها خلاف آن را نظر دادند ما نمی‌توانیم قبول کنیم. شما که می‌گویید:

(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِینا)

امروز است که دین شما را تکمیل کردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است که دین اسلام را برای شما پسندیدم.

سوره مائده (5): آیه 3

در قضیه حدیث قرطاس زمانی که «قرطبی» می‌آید، می‌گوید:

"اینکه عمر گفت: نباید نامه نوشته شود، به دلیل این است که عمر از روز اول می‌دانست که دین کامل شده است و دیگر نیازی نیست پیغمبر اکرم چیزی بنویسد!"

این حرف ایشان به این معنی است که نستجیر بالله پیغمبر اکرم از ماجرا سردر نمی‌آورد، اما عمر سردر می‌آورد. سپس در ادامه می‌گوید:

"عمر می‌دانست هیچ حکمی در احکام تا قیام قیامت نیست، الا اینکه در قرآن و سنت بیان شده است. لذا عمر مانع شد و گفت: دیگر نیازی به نوشتن نامه نیست!"

خود عمر می‌گوید:

«حَسْبُنَا کتَابُ اللَّه»

اما این شخص بعد از 700 یا 800 سال می‌گوید: "عمر می‌گفت: هرچه هست در سنت بیان شده است!" خب اگر در سنت بیان شده است، واژه «لَیهْجُر» یا «غَلَبَهُ الْوَجَع» چیست؟! اگر چنین بود می‌گفتند: یا رسول الله! شما به ما گفتید:

(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ)

و این هم سوره بقره نیست که 12 سال طول بکشد تا آقایان یاد بگیرند یا آن را حفظ کنند، یک آیه بیشتر نیست (الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ)!! طبق این آیه دین کامل شده است؛ آیا دیگر نیازی هم هست؟! به جای «لَیهْجُر» یا «غَلَبَهُ الْوَجَع» این را بگویند!

اگر چنانچه واقعاً منظور آنان این بود که دین کامل شده است و پیغمبر اکرم به زحمت نیفتد، اینکه پیغمبر اکرم این افراد را از منزل بیرون می‌کنند و غمناک و عصبانی می‌شود و می‌فرمایند:

«قُومُوا عَنِّی»

از پیش من بلند شوید و بروید.

الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا؛ ج1، ص 54، ح 114

به چه معناست؟! پیغمبری که:

«إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیم»

و یا:

«وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»

چطور می‌شود که رسول گرامی اسلام با این صفات این افراد را از منزل بیرون می‌کنند؟! با این حال ما می‌بینیم بعضی از آقایان می‌گویند:

"سکوت پیغمبر اکرم در برابر عمر و همراهانش دلیل بر استصواب رأی عمر است."

هیچ دیوانه‌ای چنین حرفی نمی‌زند!!

جالب این است که پیغمبر اکرم می‌فرماید:

«قُومُوا عَنِّی»

اما این آقایان می‌گویند:

«وفی ترکه الإنکار علی عمر، رضی الله عنه، دلیل علی استصوابه»

عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 2، ص 171، ح 114، باب مطابقة الحدیث للترجمة ظاهرة

خیلی عجیب است! معنای این روایت این است که پیغمبر اکرم سخن عمر را تأیید کردند و نستجیر بالله اعتراف کرد که من هذیان می‌گفتم!!!

البته «ابن تیمیه» در جایی می‌گوید: بعضی وقت‌ها شیطان از زبان عمر سخن می‌گفت! در قضیه «صلح حدیبیه» این شیطان بود که از زبان عمر سخن گفت!!!

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب