2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
ابوبكر، همراهي هميشه محزون (نقد ديدگاه هاي اهل سنت در تفسير آيه غار)
کد مطلب: ٦٣٥٤ تاریخ انتشار: ٠٥ بهمن ١٣٨٨ تعداد بازدید: 49545
مقالات » نقد خلافت خلفا
ابوبكر، همراهي هميشه محزون (نقد ديدگاه هاي اهل سنت در تفسير آيه غار)

سابقه و محورهاي استدلال به آيه غار، انتخاب براي همراهي، بررسي دلالت آيه غار، نقدهاي شيعه

بسم الله الرحمن الرحيم

ابوبكر، همراهي هميشه محزون

بررسي ديدگاه هاي اهل سنت در تفسير آيه غار

طرح بحث

سابقه استدلال به آيه غار

محورهاي استدلال اهل سنت به آيه غار


گفتار اول: انتخاب ابوبكر براي همراهي

نقد و بررسي


آيا ابوبكر، همراه رسول خدا (ص) بوده است؟


هيچ آيه اي در حق خاندان عائشه نازل نشده است


ابوبكر، قبل از رسول خدا به قبا رسيده بود


رسول خدا (ص) به تنهائي هجرت كرده است


همراهي ابوبكر، با دستور يا اجازه رسول خدا (ص) نبوده است


آيه شهادت مي دهد كه رسول خدا به تنهائي خارج شده است


حركت ابوبكر بعد از خروج رسول خدا (ص) از مكه


ابوبكر، نزديك غار ثور به رسول خدا (ص) ملحق شد


كرز قيافه شناس، فقط اثر پاي رسول خدا (ص) را دنبال كرد


نقد روايت انتخاب ابوبكر براي همراهي


بررسي سند روايت

گفتار دوم: تنها ابوبكر، به همراه رسول خدا (ص) باقي ماند

نقد و بررسي


ابوبكر، پيش از آن يكبار به تنهائي هجرت كرده بود


اين سخن فخررازي، مذمت ديگر اصحاب است


هجرت مسلمانان به دستور رسول خدا (ص) بوده است


تعداد ديگري از اصحاب نيز باقي مانده بودند



گفتار سوم: دلالت جمله «ثاني اثنين» بر فضيلت ابوبكر

نقد و بررسي


منظور از «ثاني اثنين» رسول خدا (ص) بوده است


«ثاني اثنين» فضيليتي را براي ابوبكر به اثبات نمي رساند


نقد و بررسي


بررسي سند روايت


بررسي دلالت روايت


همنشيني با اهل بيت عليهم السلام، افتخاري براي جبرائيل



گفتار پنجم: استدلال به جمله: « إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ»

نقد و بررسي


صحابي، در كلام پيامبر


گفتار ششم: استدلال به «لاَ تَحْزَنْ»


گفتار هفتم: استدلال به جمله «إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»


گفتار هشتم: استدلال به «فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ»

گفتار نهم: خريد مركب توسط ابوبكر و مشاركت فرزندان وي در امر هجرت

گفتار دهم: ورود رسول خدا و ابوبكر به مدينه:

گفتار يازدهم: بررسي پاسخ هاي فخررازي به استدلال هاي شيعه



لينك فايل pdf

https://www.valiasr-aj.com/lib/ghar/gar.pdf



Share
81 | ثنا | | ١٤:١٩ - ٠٧ اسفند ١٣٩٠ |
جناب اقاي نظر شماره 80 ببخشيد نميدونستم بايد از کجا اين سوالمو ميپرسيدم . بنابر دلايلي , ضرورتا مي خوام تمام تفاوتهايي که ما شيعيان با اهل سنت در اعمال و باور هامون داريم رو بدونم .فقط همينقدر ميدونم اهل سنت امام علي و اهل بيت رو قبول ندارند يا اينکه ميگن 27 ماه رمضون شب قدره. .شما در قسمت نظر درباره وضو گرفتن-نماز-حج و.... چنين اعمالي از اهل تسنن رو گفتيد مي خواستم بدونم از چه منبعي اين اطلاعات رو بدست بياورم؟؟؟؟؟و يه اطلاعات کلي از دينداري يک شخص سني بفهمم. ممنون ميشم اگه کسي کمکم کنه.
82 | امين داد خواه | | ٠٨:٣٩ - ٠١ ارديبهشت ١٣٩١ |
با سلام و تشكر من داستان رو اينجوري شنيدم كه پيامبر به اين خاطر ابوبكر را همراه خود برد مبادا ابوبكر از ترس پيامبر را لو دهد
83 | صادق-يزد | | ٠٩:٥٠ - ٠٢ ارديبهشت ١٣٩١ |
سلام عليکم.من نظرات برادراهل سنت مرد (يا همون مسلمان) راخواندم ونظرات وپاسخ هاي برادران شيعه ام راهم خواندم خوب بود.ازنظرات طرفين استفاده نمودم .ولي دوستان، اين راقبول کنيدکه روحيه لعن ونفرين کردن دربسياري ازماشيعيان وجوددارد،که هرگزباآن حسن خلق پيامبربزرگواراسلام واهل بيت پاک او،سازگاري نداردولذامن تاسف مي خوردم که به برادرمسلمان واهل سنت وميهمان ما باکامنت مردومسلمان،اهانت مي شدوايشان راباعناويني چون نامردوغيره يادمي نمودند!من شيعه ام وبه نوبه خودم ازايشان عذرخواهي مي کنم واميدوارم که اينگونه برخوردهائي که، خلاف روحيه قرآني وعترت است راديگرمشاهده نکنندواگرهم تکرارشدبه دل نگيرند.والسلام علي عبادالله الصالحين. کارشناس ارشدالهيات ومعارف اسلامي.
1 |سید محمد حسین|Iran - Qom |٢٠:٠٧ - ٢٠ تير ١٣٩٥ |
0
 
1
با سلام جناب صادق از یزد محض اطلاع شما عرض کنم بالغ بر بیست آیه در قرآن پیرامون لعن ذکر شده است و متاسفانه طبق فرموده شما با حسن خلق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سازگاری ندارد و همچنین در سیره صحابه و معصومین نیز این مساله به کرات دیده شد و پیرامون آن روایت ذکر شده است که به عنوان نمونه می توان به لعن کردن معاویه و مروان توسط امام حسن علیه السلام آن هم با نام اشاره کرد
وخطب معاوية بالكوفة حين دخلها والحسن والحسين رضي الله عنهما جالسان تحت المنبر فذكر عليا عليه السلام فنال منه ثم نال من الحسنفقام الحسين ليرد عليه فأخذه الحسن بيده فأجلسه ثم قام فقال أيها الذاكر عليا أنا الحسن وأبي علي وأنت معاوية وأبوك صخر وأمي فاطمة وأمك هند وجدي رسول الله صلي الله عليه وسلم وجدك عتبة بن ربيعة وجدتي خديجة وجدتك قتيلة ، فلعن الله أخملنا ذكراً ، و ألامنا حسباً ، وشرنا قديماً وحديثاً ، وأقدمنا كفراً ونفاقاً فقال طوائف من أهل المسجد : امين.

معاويه وقتي به كوفه آمد ، در حاليكه حسن و حسين (عليهما السلام) پاي منبر نشسته بودند ، در مورد علي (عليه السلام) سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن (عليه السلام) دشنام داد ؛ پس حسين (عليه السلام) ايستاد تا به وي جواب گويد ؛ اما حسن (عليه السلام) دست وي را گرفته و او را نشانيد ؛ پس ايستاده و گفت :

اي كسي كه در مورد علي (عليه السلام) سخن گفتي !!! من حسن (عليه السلام) هستم و پدرم علي (عليه السلام) است و تو معاويه هستي و پدرت صخر ؛ مادر من فاطمه (عليها السلام) است و مادر تو هند ؛ جدّ من رسول خدا (صلي الله عليه وآله) است و جدّ تو ربيعه است ؛ مادر بزرگ من خديجه (عليها السلام) است و مادر بزرگ تو قتيلة ؛ پس خداوند هر كدام از ما دو را كه نسب پست تري دارد و آنكه بدي وي از قديم تا حال باقي است و آنكه پيش گام در كفر و نفاق بوده است را لعنت كند .

پس همه مردم مسجد گفتند : آمين .

جمهرة خطب العرب ج 2 ص 14 باب رد الحسن بن علي علي معاوية حين نال منه ومن أبيه

مقاتل الطالبيين ج 1 ص 19 ، اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهاني ، علي بن الحسين (المتوفي : 356هـ) الوفاة: 356

شرح نهج البلاغة ج 16 ص 27
آمين بزرگان شيعه و سني براي اين نفرين حضرت :

در متن روايت بود كه بعد از اين نفرين حضرت ، همه مردم آمين گفتند ؛ ابوالفرج اصفهاني ، بعد از نقل اين روايت در كتاب خويش مي نويسد :

فقال طوائف من أهل المسجد: آمين. قال فضل(بن الحسن البصري): فقال يحيي بن معين: ونحن نقول: آمين. قال أبو عبيد: ونحن أيضاً نقول: أمين. قال أبو الفرج: وأنا أقول: آمين.

فضل بن حسن بصري گفت : يحيي بن معين گفته است : ما نيز مي گوييم آمين .

ابوعبيد هم گفته است : ما نيز مي گوييم آمين .

ابوالفرج (صاحب كتاب) نيز مي گويد : من هم آمين مي گويم !

مقاتل الطالبيين ج 1 ص 19 ، اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهاني ، علي بن الحسين (المتوفي : 356هـ) الوفاة: 356

ابن ابي الحديد نيز بعد از نقل آمين علما مي نويسد :

قال أبو الفرج : قال أبو عبيد : قال الفضل : وأنا أقول : آمين ، ويقول علي بن الحسين الأصفهاني : آمين .

قلت : ويقول عبد الحميد بن أبي الحديد مصنف هذا الكتاب : آمين .

ابوالفرج گفته است كه ابوعبيد از فضل روايت مي كند كه : من مي گويم آمين ؛ ابوالفرج نيز مي گويد آمين.

من عبدالحميد بن ابي الحديد ، نويسنده اين كتاب نيز مي گويم : آمين !

شرح نهج البلاغة ج 16 ص 28 ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري
اما امام حسن علیه السلام مروان را نیز لعن فرمود:
مروان بن حكم :

1- ومروان كان أكبر الأسباب في حصار عثمان ... وقال له الحسن بن علي لقد لعن الله أباك الحكم وأنت في صلبه علي لسان نبيه فقال لعن الله الحكم وما ولد والله أعلم

مروان از مهمترين علت هاي محاصره عثمان بود ... و حسن بن علي (صلي الله عليه وآله) به او گفت : خداوند پدر تو را در حالي لعنت كرده است كه تو در صلب او بودي ؛ و به وي گفت : خداوند حكم را و اولاد او را لعنت كند .

البداية والنهاية ج 8 ص 259

2- وأخرج ابن سعد عن زريق بن سوار قال كان بين الحسن وبين مروان كلام فأقبل عليه مروان فجعل يغلظ له والحسن ساكت فامتخط مروان بيمينه فقال له الحسن ويحك أما علمت أن اليمين للوجه والشمال للفرج أف لك فسكت مروان

بين امام حسن (عليه السلام) و مروان درگيري لفظي شده بود ؛ مروان در كلام بسيار تندي مي كرد ؛ اما حسن (عليه السلام) ساكت بود ؛ در اين هنگام مروان آب بيني اش را به دست راست خويش انداخت ؛ پس حسن (عليه السلام) به او گفت : واي بر تو ؛ آيا نمي دانستي كه دست راست براي صورت است و دست چپ براي عورت ؟

نفرين بر تو .

در اين هنگام مروان ساكت شد .

تاريخ الخلفاء ج 1 ص 190
حالا کارشناس ارشد و استاد گرامی من و شما و سیره امام حسن علیه السلام و آیات قرآن که باید بپرسیم با با سیره رسول اکرم و حسن خلق نبوی آشنا هستیم یا ائمه و بزرگان صحابه
84 | اشرف مخلوقات | | ١٦:٢٧ - ٢٤ مهر ١٣٩١ |
http://www.valiasr-aj.org/fa/page.php?bank=maghalat&id=158 سلام هر كس به اندازه توانايي ازش حساب گرفته ميشود و پاداش وعذاب ميبيند باشد كه عمل ما خالص وبراي خدا باشد اگر هم كم باشد از برادران شيعه وسني ميخواهم دنبال حاشيه نروند و در مشتركات همديگر راتقويت كنند خدمت به خلق كار بزرگي است اسلام دين صلح ودوستي است اگر خطايي از دو طرف سر زده به خاطر خدا ببخشيد ودين زيباي اسلام را نه با تعصب بلكه با اغوش باز دريابيد هر عملي كه بعد از تحقيق كردن در مورد ان فهميديد كه با قران جور در ميايد مثل مشورت ان را انجام دهيد اسلام دين انسانيت است از افراط وتفريط بپرهيزيد از مصنوعي خوب بودن بپرهيزيد خود را بشناسيد با خصلت هاي بد خود مبارزه كنيد مثلا خودم عادت دارم چاي را داغ بنوشم بعد در يك سايت خواندم كه بايد چايي را 4 دقيقه بعد از ريختن در استكان يا ليوان خورد وگرنه دچار سرطان ميشويد من سعي ميكنم رعايت كنم سخت است اما ميشود بقييه اعمال هم اين طور است ما بايد صبر كنيم واين خصلت ها را از بين ببريم تا به فطرت پاكمان برسيم همه ما يكسانيم كافيه تاسبي نباشيم وخود را بزرگ نبينيم كسي موفق است كه خود راكوچكتر از همه بداند اگر ما قصد كمك داريم حرف همديگر را بشنويم بعد نظر بدهيم بصورت عاقلانه نه بخاطر كم نياوردن يا اينكه پيش دوستمان نشستيم وبخاطر جلب توجه دوستمان فش وبدو بيرا بگوييم براي اين كار بايد خشم تعصب افكار پليد وداستانهاي تخيلي كه اصلا با عقل جور در نمي ايد را كنار گذاشته وبه ريسمان الهي كه قران وانسانهاي راستگو واحاديث صحيح كه با منطق ما جور است وخواهد بود چنگ زنيم وهمديگر را مقصر ولعنت نكنيم چه اهل سنت چه اهل تشيع هردو انسان وداراي عقل هستن خوب وبد را ميدانند مثل ادمهايي نباشيد كه هيچ فكر نميكنند كه اين دين اسلام براي چيست ايا براي نفرين ولعنت است اگر اينطوري بود پيغمبر از همه بايد استغفرالله بدو بيرا ولعنت ميكردنند ايشان نمونه خوشرويي وانسانيت بودن به طوري كه طرف مجذوب حرف هاي شيرينش ميشدند من نميگويم مثل ايشان باش اما به اخلاق ايشان متواني نزديك باشي واو الگويت باشد خدا كسي را كه بد وبيرا ولعنت وهرزه زبان باشد دوست ندارد پس دست بكشيد وخود را توجيه نكنيد من نيز دعا ميكنم خدايا ما را از جهالت نجات بده وامت محمد بگردان به اسرار كشف شده در قران سري بزنيد واين را بدانيد كه كشف شده البته شايد بدانيد كه خانه كعبه نقطه نسبت طلايي زمين است در اپارات اسرار كعبه ومعجزات قران سرچ شود
85 | عبدالله | | ٢٣:٣٧ - ٢٢ اسفند ١٣٩١ |
سلام ترس ابوبكر در حضور خدا ورسولش كاملا نشان دهنده بي ايماني اوست چون اگر ايمان داشت مثل مولاي متقيان زير شمشير ها مي خوابيد ونمي ترسيد.%
86 | حفيظ الله صديقي | Afghanistan - Kabul | ١٥:٢٠ - ٠٥ ارديبهشت ١٣٩٢ |
12
 
1
پاسخ نظر
لعنت بر انكه به حضرت ابوبكر صديق خليفه اول مسليمن حرف هاي ركيك ميگويند بخصوص خوارج
1 |رضایی رافضی|Germany - Falkenstein |٠٦:٠٥ - ١١ آبان ١٤٠٢ |
0
 
0
بر قاتلین فاطمه زهرا لعنت و دوستدارانشان
87 | عبدالجبار | | ١١:٠١ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٢ |
10
 
3
پاسخ نظر
آيا از خدا نميترسيد؟
همه ميدانند که سيدنا ابابکر صديق رض از تجار ثروت مند قريش بود.به قول شما کينه توزان ايشان در غار ميترسيد و از جنگ ها فرار ميکرد و و....
اگر ايشان چنين انساني بود چرا به اسلامي که در ان زمان هيچ قدرتي نداشت گروييد؟آيا نميتانست که با ثروتش لذت ببرد و آن مشقت ها را تحمل نکند و ثروتش را صرف اسلام ننمايد؟؟؟؟ايشان در غار براي پيامبر محزون بودند چون خودشانبه راحتي ميتوانستند حضرت رسول ص را ترک کنند اما ماندند.خداوند هدايتتان کند
چه گفت آن خداوند تنزيل وحي/خداوند امر و خداوند نهي
که خورشيد بعد از رسولان مه/نتابيد بر کس ز بوبکر به
حکيم ابوالقاسم فردوسي
88 | عبدالجبار | Iran - Kermanshah | ١١:٠٦ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٢ |
اگر از يک مسيحي بپرسي بهترين انسان ها را نام ببر ميگويد حضرت عيسي و اصحابش اگر از يهودي بپرسي ميگويد حضرت موسي و اصحابش و همسرش اگر از يک شيعه در مورد اصحاب و همسران پيابرش بپرسي فقط لعن و نفرين ميکنند وا بر شما.از خدا بترسيد.
89 | عاشق اميرالمومنين علي | | ١٩:٢٠ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٢ |
اگر از يک مومن بپرسي بدترين فرد امت حضرت موسي که قوم و خويش او هم بودند که بود؟ خواهد گفت : «سامري» و «قارون» اگر از يک مومن بپرسي بدترين فرد نزديک يا منسوب به حضرت عيسي که بود؟ خواهد گفت : «يهوداي اسخريوطي» و «شائول يا همان پولوس» اگر از يک مومن بپرسي بدترين فرد نزديک و منسوب به پيامبر اکرم از امت او که باني بدعت و انحراف و تفرقه و ضلالت شد و حق را از موضعش تغيير داد که بود خواهد گفت : «فلاني» و «فلاني» !!
90 | ياس كبود | | ١٠:٥٩ - ١٦ ارديبهشت ١٣٩٢ |
آفرين بر شيعه ا مير المومنين علي جناب عبدالجبار , با احترام يک سوال داشتم, شما اومدين اينجا فقط نظرتون رو بنويسين , يا مطالب رو هم خوندين؟؟؟؟ اگه نخوندين چطور ميتونين نظر بدين؟ اگر هم خوندين, پس چطور هنوز هم عقيده دارين ابوبکر با پيامبر در غار بوده؟ روايات همه از کتب خود شماست
91 | مهدي عسكري | | ١٠:٤٢ - ٣١ ارديبهشت ١٣٩٢ |
آفرين بر شما اهالي اين موسسه که اهل تحقيق و بحث علمي هستيد ونه چون رقبا اهل توهين وتعصب بي جا. و بلاشک اين خصيصه را از مولايتان علي ابن ابيطالب فرا گرفته ايد. واما دوست عزيز جناب عبدالجبار آيانقل قول از کتب معتبر اهلسنت و ايجاد بحث علمي توهين يا به قول شما لعن ونفرين به حساب مي آيد؟ لطفا اين سوال را ازهمان هايي که نام برديد( يهودي ، مسيحي و افراد خارج از اسلام) نيز بپرسيد
92 | متين | Iran - Mashhad | ١٨:٠٥ - ٠٩ خرداد ١٣٩٢ |
سلام عليکم يک سوال از عزيزان اهل سنت و پيروان مکتب حقه اهل بيت در روايات اينگونه امده کفار وقتي ديدند که در ورودي غار کبوتري لانه ساخته و بدون هراس و وحشت در لانه نشسته و از تخمهايش نگهداري مي کند با خود گفتند:اگر کسي داخل غار امده باشد که اين پرنده اينقدر ارام ننشسته بود در لانه اش . و با ورود شخصي اين لانه خراب ميشد کفار از غار دور شدند و اين قائله با همه ي ترس و وحشت جناب " ابوبکر " به پايان رسيد و پيامبر و همراهش از انجا دور شدند اينجا اين سوال براي من پيش مياد که ايا جناب ابوبکر ايمانش به پيامبر خدا از ان کبوتر کمتر است ؟ "يا مهدي"
93 | حسين | | ٢٢:٥١ - ٢٠ مرداد ١٣٩٢ |
ان اولياء الله لا خوف عليهم ولا يحزنون الذين امنوا و کانوا يتقون سوره يونس ايه 62و63 همانطور که در اين ايات وايات ديگر قران شريف خداوند متعال صفت دوستان خدا و رسولش را بيان ميکند که دوستان خدا کساني هستند که خوف و حزن ندارند زيرا که اينها متقي هستند پس هر کس دچار حزن شود جزو متقين نمي باشد بلکه جزو کساني است که اسلام اورده است
94 | حسن م | Iran - Shahr-e Kord | ١٧:٥٢ - ٢٥ شهریور ١٣٩٢ |
به نام خدا با عرض سلام وخسته نباشيد خدمت تمامي کارکنان وزحمتکشان سايت حضرت ولي عصر وشبکه جهاني ولايت.دوستان من چند سوال داشتم اميدوارم به صراحت جوابمو بگيرم. 1.ايا اطلاق کلمه صاحب در ايه به ابوبکرنشان لياقت او براي جانشيني پيامبر نيست؟ 2.اين که ازميان همه اصحاب تنها ابوبکر با پيامبر بود ايا اين بالاترين ارزش براي او نيست؟ 3.در ايه ميفرمايد ان الله معنا پس خدا با ابوبکر است ايات ديگر خدا را با متقين ومحسنين ميداند پس او نيز از متقين ومحسنين است؟ با تشکر.

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ صاحب در اينجا به همان معنايي است كه در آيات ديگري مانند: سخن خداوند خطاب به مشركان «وَما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ» و «مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُ‏ْ وَ مَا غَوَى» و سخن يوسف به همراهانش «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ» و آيه «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَهُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ» مي باشد و هيچ فضيلتي را ثابت نمي كند.

خداوند با ابوبكر بوده وكسي به آن ايرادي ندارد بلكه سوال اين است كه چرا ابوبكر با اين وجود مي ترسد؟

ما به اين سوالات شما در همين مقاله جواب گفته ايم، حوصله كرده و اين مقاله و همچنين مقاله ي «آيا پيامبر (ص) ، ابوبکر را از ترس خبر دادن او به کفار با خود به غار برد ؟» و «نقدي بر ديدگاه‌هاي اهل سنت در تفسير آيه غار» را به دقت بخوانيد تا شبهات شما حل شود.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
95 | اميريان | Iran - Tehran | ١١:٠٧ - ٠٥ آبان ١٣٩٢ |
با سلام و عرض ادب
تکرار نقد بنده :
نمونه هايي از خوف موسي ع بعد از تسلاي الهي
يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ(خوف اول و تسلي الهي که بر دوام و استمرار دلالت دارد )
قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ(خوف دوم بعد از تسلي الهي )
فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ(خوف سوم بعد از تسلي الهي )
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى (67) قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى طه (خوف چهارم بعد از تسلي الهي )
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (45) قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ طه (خوف پنجم هارون وموسي بعد از تسلي الهي به موسي )
حال آيا انصاف است که حزن صديق اکبر رض را ببينيم و خوف موسي پيامبر بزرگ الهي را نبينيم آيا انصاف است که حزن ابوبکر صديق را عيب بدانيم و خوف موسي ع را عيب ندانيم منتظر جواب شما دوستان هستم
موفق باشيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ خوف موسي در آيه اول و دوم و چهارم و پنجم از نوع خوف معمولي است كه انسانها در كارهاي روزمره خود دارند و هيچ اشكالي در آن بر انبيا نيست لذاست كه خداوند به رسول خود تاكيد مي كند كه بگو: «انا بشر مثلكم» مضاف به اينكه هر يك از اين موارد در موضوع جداگانه اي بوده ثالثاً تا خدا فرمود: «لا تخف» ديگر خوف آنها ادامه پيدا نكرده و اصولاً ترس او از به خطر افتادن جان او به لحاظ منصبي بود كه داشت يعني من مي ترسم از جانم چون نبي هستم و قرار است حافظ اين مقام باشم برخلاف ترس ابوبكر كه حتي با تذكر رسول الله صلي الله عليه و آله همچنان ادامه داشت و لياقت آرامش و سكينه الهي را نداشت.

آيه سوم هم خوف از تكذيب آيات الهي است كه خوف حسن و نيكوست.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
96 | اميريان | Iran - Tehran | ١٦:٣٠ - ٠٥ آبان ١٣٩٢ |
با سلام و عرض ادب
همه خوف هايي که در اياتي که فرستاده ام اتفاق افتاده است مثلا يک خوف در زمان گرفتن معجزات خوف دوم در هنگامي که گفت من از فرعونيان کسي را کشته ام خوف سوم در زمان ارسال وي بسوي فرعون و تنها بودن وي خوف چهارم در زمان روبه رو شدن با ساحران
حال بله درسته خوف چهارگانه موسي سبب آن مختلف بوده يک باراز مار ترسيده يک بار از احتمال قصاص کردن وي بخاطر کشتن قبطي و يک بار بخاطر تنها بودن و يک بار ترس روبرو شدن با ساحران
اما موضوع مهم اين است که خداوند متعال دوبار موسي ع را از ترسيدن نهي مي کند وموسي بعد از نهي چند بار ترسيده مثلا وقتي موسي از مار ترسيد و فرار کرد خدا فرمود :نترس تو از امنين هستي يا در ايه ديگر مي فرمايد نترس در نزد من رسولان نميترسند خب اين اولين نهي حال ايا بنابر جمله انک من الامنين که دلالت بر دوام و استمرار دارد ايا موسي دوباره ترسيد
جواب :بله طبق اين ايه وي ترسيد :قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ
خب اين اولين ترس موسي ع بعد از نهي خداوند متعال
اما ترس دوم بعد از نهي خداوند :
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (45) قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ
اما ترس سوم موسي ع بعد از نهي خداوند متعال :
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى (67) قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى
حال اگر نظري با ايات قران کنيم مي بينيم موسي ع نه تنها بعد از نبوت بلکه قبل از ان هم ترسيده اند
فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
البته اين خوف اخر فقط به عنوان ياد اوري بيان کردم
نوشته ايد :خوف موسي در آيه اول و دوم و چهارم و پنجم از نوع خوف معمولي است كه انسانها در كارهاي روزمره خود دارند و هيچ اشكالي در آن بر انبيا نيست
حال همين خوف روز مره اي که موسي ع دچار ان شدند به زعم شما چرا بعد از فرموده خداوند متعال ادامه داشته و نستجير بالله ايا موسي ع بر فرموده خداوند که فرمود تو از امنين هستي ايمان نداشت
و اين که خوف موسي ع بخاطر به خطر افتادن جان او به لحاظ منصبي بود
سوال اين است که در کجاي قران اشاره دارد که خوف موسي ع بخاطر لحاظ منصبي بود
چطور شما خوف موسي ع را بخاطر به خطر افتادن جان او به لحاظ منصبي مي دانيد اما حزن ابوبکر را که اصلا خوفي هم نبوده به خاطر جان پيامبر ص نمي دانيد دوستان عزيز يک بام دو هوا جور در نمياد
موفق باشيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ وقتي ترس در امور روزمره زندگي است و طبيعي و عادي است امكان دارد از اينگونه امور ده ها بار براي پيامبري اتفاق بيفتد و خداوند در هر مورد او را تامين دهد و او ديگر نترسد قرار نيست ايشان پس از يك بار تامين دادن خداوند در مورد حادثه اي، از طبيعت انساني خود خارج شود بلكه او همچنان انسان است و ترس در اينگونه موارد براي يك انسان طبيعي است. مهم اين است كه بعد از تامين الهي ديگر ترس او در آن مورد از بين برود كه اين در مورد ابوبكر اتفاق نيفتاده زيرا پيامبر پيوسته به او مي فرمايد: «لاتحزن» ولي او باز هم ترسيده است و آيه قرآن در اين مورد تصريح دارد و نكته مهم دوم اين است كه جناب ابوبكر شامل سكينه الهي نشده است كه نشان از عدم لياقت او و مومن نبودن او دارد چون در آيات ديگر چنين دارد: «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السكِينَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيزْدَادُوا إِيمَناً مَّعَ إِيمَنهِمْ‏؛ او كسى است كه آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند» و عدم نزول سكينه بر ابوبكر دليل مومن نبودن اوست.

مضاف به اينكه ترس درآيه «اوجس في نفسه خيفة» بخاطر سحر شدن مردم و نكول آنها از پذيرش حق بوده چنانكه خداوند به او مي فرمايد نترس تو پيروز مي شوي و پس از معجزه اي كه انجام خواهي داد اثر عمل آنها از بين خواهد رفت.

گفته ايد: شايد حزن ابوبكر بخاطر جان پيامبر صلي الله عليه و آله بوده اگر بخاطر اين بوده باشد هم چرا بعد از تذكر رسول الله صلي الله عليه و آله وي آرامش پيدا نمي كند؟

گفته ايد: در مورد ابوبكر خوفي هم نبوده و حزن بوده جالب است بدانيد كه علماي شما حزن و خوف را متقارب دانسته اند بلكه حزن را بدتر از خوف دانسته اند؛ الوسي مي گويد:

«الخوف والحزن متقاربان فإذا إجتمعا إفترقا وإذا إفترقا إجتمعا كما علمت آنفا كان النهي عن الحزن نهيا عن الخوف أيضا»

وي در ادامه در مورد خوف انبيا مي گويد: «هو مما لا يخل بمرتبة النبوة إذ ليس كل خوف نقصا لينزهوا عنه» هر خوفي مخل به مرتبت انبيا نيست و هر خوفي نقص نيست.(روح المعاني، الألوسي الوفاة: 1270هـ ، ج 11، ص 153، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت)

براي تكميل بحث سخن يكي از مفسرين را در مورد آيات خوف نقل مي كنيم:

ايت الله مكارم در اين مورد مى فرمايد:

ممكن است براى بعضى اين سؤال پيدا شود كه چرا موسى (عليه‏ السلام) با آن وعده‏هاى الهى باز هم دچار نگرانى و ترديد و دلهره مى ‏شود ؟ تا آنجا كه خداوند به او صريحا مى ‏گويد ، برويد من همه جا با شما هستم ، همه سخنان را مى ‏شنوم ، و همه چيز را مى ‏بينم ، و هيچ جاى نگرانى نيست .

پاسخ اين سؤال از اينجا روشن مى‏ شود كه اين ماموريت براستى ماموريت بسيار سنگينى بود ، موسى كه ظاهرا يك چوپان است ، مى ‏خواهد تنها با برادرش به جنگ مرد قلدر و زورمند و سركشى برود كه بزرگترين قدرتهاى آن زمان در اختيار او بوده است ، و تازه ماموريت دارد اولين دعوت را از خود فرعون شروع كند ، نه اينكه نخست به سراغ ديگران برود و لشگر و يار و ياور فراهم آورد ، بلكه بايد نخستين جرقه را بر قلب فرعون بزند ، اين براستى ماموريت بسيار پيچيده و فوق العاده مشكلى بوده است ، بعلاوه ما مى ‏دانيم كه علم و آگاهى مراتبى دارد ، بسيار مى ‏شود انسان چيزى را يقينا مى‏ داند ، اما مايل است به مرحله علم اليقين و اطمينان عينى برسد ، همانگونه كه ابراهيم با ايمان قاطعش نسبت به معاد از خدا تقاضا كرد صحنه‏اى از زنده شدن مردگان را در اين جهان با چشم خود ببيند تا اطمينان خاطر بيشترى پيدا كند. (تفسير نمونه ج : 13 ص : 215)

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
97 | bisetareh | | ١٩:٢٧ - ٠٥ آبان ١٣٩٢ |
البته اين هم احتمال قوي دارد که شيطنت کردند گفتند ابوبکر يار حضرت محمد بوده در غار البته هيچ باعث فضيلت براي اونيست اگر بود در مجالده براي خلافت آن را عنوان ميکرد ودو زنداني که باحضرت يوسف بوند فاضل بودند
روايت قوي داريم که اصلا امکان نداشت ابوبکر يار غار باشد چون او موقعي که پيامبر به مدينه رسيد او همراه جمعي به پيشواز حضرت آمد
مي گويند يار غار حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم _ ابن بکر _ عبدالله بن بکر بن اريقط _ همان راهنما و دليل پيامبر صلي الله عليه و سلم بوده و نه ابوبکر؟(1)
و اين تشابه و تقارب اسمي سبب شده که آنرا ابوبکر بخوانيم.
چون اولا: ابوبکر در هيچ کجا به اين فضيلت اعتراف نکرده است، در حالي که در روز سقيفه به کمتر از آن اشاره کرد. نحن عشيرة رسول الله و اوسط العرب انسابا و ليست قبيلة من قبائل العرب الا و لقريش فيها ولادة (2)
ثانيا: به گفته عسقلاني، از تابعين کساني بودند که منکر ارتباط داشتن آيه غار با ابوبکر بودند؛ همانند ابوجعفر مؤمن طاق (3)
ثالثا:عائشه تصريح دارد که هرگز آيه اي در حق ما نازل نشده است.(4) لم ينزل الله فينا شيئا من القرآن.
رابعا: معروف است که ابوبکر در مدينه به استقبال پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد و اين بدان معناست که ابوبکر همراه پيامبر اکرم صلي الله عليه وسلم نبوده است.
خامسا: طبق روايت بخاري و ديگران، ابوبکر جزء اولين گروه از مهاجرين بوده و قبل از پيامبر صلي الله عليه و سلم وارد مدينه شده و در نماز جماعت گروه اول از مهاجرين شرکت مي کرد.(5)
پي نوشت:
(1): البداية و النهاية 3: 293
(2): همان 6: 205
(3): لسان الميزان 5: 115
(4): صحيح بخاري 6: 42 _ تاريخ ابن الاثير 3: 199 _ البداية و النهاية 8: 96 _ الاغاني 16: 90
(5): صحيح بخاري 1: 128 _ کتاب الاذان 4: 240 _ کتاب الاحکام باب اسقضاء الموالي و استعمالهم _ سنن البيهقي 3: 89 فتح الباري 13: 179 و 7: 261 و
ياعلي
98 | اميريان | | ١٦:١٨ - ٠٧ آبان ١٣٩٢ |
با سلام و عرض ادب
نوشته ايد که مسجد قبا قبل از قدوم مبارک پيامبر اکرم ص ساخته شده بود و براي تاييد اين نظريه از چند منبع ادرس داده بوديد که مجعم بلدان بلاذري و انساب الاشراف وي و کتاب المنتظم ابن جوزي حال من هم چند ادرس خدمت شما در مورد بناي مسجد قبا ارائه ميکنم بحول و قوه الهي
جناب شيخ نجاح الطائئ در کتاب الدوله الشيعيه مي نويسد :
وكان رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) قد بنى مسجد قباء اولا، واستمر بناء المساجد في ارجاء المدينة المنورة
در تفسير الميزان جناب علامه مي نويسد :
قال المفسرون: إن بني عمرو بن عوف اتخذوا مسجد قبا، و بعثوا إلى رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) أن يأتيهم فأتاهم و صلى فيه فحسدهم جماعة من المنافقين
کلمه و بعثوا چه معنايي مي دهد
طبراني در معجم کبير روايتي را چنين نقل مي کند :
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ صُبَيْحٍ الْأَسَدِيُّ، ثنا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى، ثنا نَاصِحٌ، عَنْ سِمَاكِ بْنِ حَرْبٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: لَمَّا سَأَلَ أَهْلُ قُبَاءٍ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَبْنِيَ لَهُمْ مَسْجِدًا، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لِيَقُومَ بَعْضُكُمْ فَيَرْكَبَ النَّاقَةَ» ، فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ فَرَكِبَهَا فَحَرَّكَها فَلَمْ تَنْبَعِثْ، فَرَجَعَ فَقَعَدَ فَقَامَ عُمَرُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ فَرَكِبَهَا فَحَرَّكَها فَلَمْ تَنْبَعِثْ فَرَجَعَ فَقَعَدَ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَصْحَابِهِ: «لِيَقُومَ بَعْضُكُمْ فَيَرْكَبَ النَّاقَةَ» فَقَامَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، فَلَمَّا وَضَعَ رِجْلَهُ فِي غَرَزِ الرِّكَابِ، وَثَبَّتَ بِهِ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا عَلِيُّ إِرْخِ زِمَامَهَا وَابْنُوا عَلَى مَدَارِها فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ»
باز طبراني روايت ديگري را چنين نقل مي کند :
حدثنا معاذ بن المثنى ثنا علي بن المديني ثنا شبابة بن سوار ثنا عاصم بن سويد بن عامر بن يزيد بن جارية حدثني أبي سويد بن عامر عن الشموس بنت النعمان قالت :
: نظرت إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم حين قدم ونزل وأسس هذا المسجد مسجد قباء فرأيته يأخذ الحجر أو الصخرة حتى يهصره الحجر وأنظر إلى بياض التراب على بطنه وسرته فيأتي الرجل من أصحابه ويقول : بأبي وأمي يا رسول الله أعطني أكفك فيقول : لا خذ حجرا مثله حتى أسسه ويقول : إن جبريل عليه السلام هو يؤم الكعبة قالت : فكان يقال إنه أقوم مسجد قبله
باز روايت ديگري را نقل مي کند :
حدثنا محمد بمن صالح بن الوليد النرسي والحسين بن إسحاق التستري قالا ثنا بشر بن آدم ( ح )
وحدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي ثنا أحمد بن سنان الواسطي قالا ثنا يعقوب بن محمد الزهري ثنا عاصم بن سويد بن عامر الأنصاري عن عتبة بن ربيعة عن الشموس بنت النعمان قالت :
: رأيت النبي صلى الله عليه و سلم يؤسس مسجد قباء فربما رأيته يحمل الحجر العظيم فينهره إلى بطنه فنأتي لنأخذه منه قيقول : دعه واحمل غيره وجبريل صلى الله عليه و سلم يؤم به الكعبة
جناب عاملي صاحب کتاب الصحيح من السيره النبي ص مي نويسد :
فإن الظاهر: هو أن تأسيس مسجد قباء كان بعد قدوم أمير المؤمنين «عليه السلام»؛ إذ قد ورد: أنه «صلى الله عليه وآله» قد أمر أبا بكر بأن يركب الناقة، ويسير بها ليخط المسجد على ما تدور عليه؛ فلم تنبعث به، فأمر عمر فكذلك، فأمر علياً «عليه السلام»، فانبعثت به؛ ودارت به، فأسس المسجد على حسب ما دارت عليه، وقال «صلى الله عليه وآله»: إنها مأمورة
جناب عاملي معتقد است که عمار ياسر پيشنهاد ساخت مسجد قبا را داد :

وخلال إقامته «صلى الله عليه وآله» في قباء أسس مسجد قباء المعروف، ويبدو أن صاحب الفكرة، والمباشر أولاً في وضع المسجد هو عمار بن ياسر
جناب شبستري در کتاب اعلام القران در مناقب عمار ياسر مي نويسد :
كان أوّل من بني مسجداً فى الإسلام، وهو مسجد قباء بالمدينة المنوّرة
مولف کتاب المصطلحات القرانيه مي نويسد :
وجاء عمار يستاذن النبي (ص ) فقال (ائذنوا له وقال له (ص ): (ابشر يا عمار قدم رسول اللّه (ص ) المدينة اول ما قدمها ضحى فقال عمار: ما لرسول اللّه بد من ان نجعل له مكانا اذا استظل من قائلته ليستظل فيه ويصلي فيه فجمع حجارة فبنى مسجد قباء, فهو اول مسجد بني وعمار بناه
باز صاحب کتاب مستدرک الوسائل مي نويسد :
روى ان بني عمرو بن عوف لما بنوا مسجد قبا بعثوا إلى النبي (صلى الله عليه وآله) فأتاهم فصلى فيه، فحسدهم اخوتهم بنو غنم بن عوف، فبنوا مسجدا وأرسلوا إلى رسول الله (صلى الله عليه وآله)، ليأتيهم فيصلي فيه، فاعتل عليهم بأنه متوجه إلى تبوك، وإنه متى قدم أتاهم فصلى (1) فيه، فحين قدم من تبوك أنزل قوله تعالى: (والذين اتخذوا مسجدا ضرارا) (2) الآيات، فانفذ (صلى الله عليه وآله) جماعة من أصحابه، منهم عمار بن ياسر، وقال: " انطلقوا إلى هذا المسجد الظالم، فاهدموه وحرقوه " وامر أن يتخذ مكانه كناسة للجيف.
علامه مرتضي عسکري در کتاب احاديث ام المومنين عائشه مي نويسد :
هاجر عمار إلى المدينة وشهد بدرا وما بعدها، ولما قدم النبي إلى المدينة جمع أحجارا وبنى له مسجد قبا فهو أول من بنى مسجد في الاسلام (60). واشترك في بناء المسجد النبي صلى الله عليه وآله
علامه خويي در شرح نهج البلاغه مي نويسد :
قال ابن هشام في السيرة : و ذكر سفيان بن عيينة عن زكريا عن الشّعبي قال : إن أوّل من بنى مسجدا عمار بن ياسر .
أقول : يعني بهذا الحديث مسجد قبا لأن عمارا هو الذي أشار على النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله ببنيانه و هو جمع الحجارة له فلما أسّسه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله استتم بنيانه عمار ، كما
[ 283 ]
في روض الأنف ، و قال في اسد الغابة : و من مناقبه أنه أوّل من بنى مسجدا في الاسلام ، و قال باسناده عن الحكم بن عيينة قال قدم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله المدينة أوّل ما قدمها ضحى فقال عمار ما لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله بدّ من أن نجعل له مكانا إذا استظل من قائلته ليستظلّ فيه و يصلى فيه فجمع حجارة فبنى مسجد قبا فهو أوّل مسجد بنى و عمار بناه
جناب ابن زهرة الحلبي در کتاب غنية النزوع مي نويسد :
أبو اليقظان، عمار بن ياسر بن عامر من السابقين الأولين، وأمه سمية وهي أول من أستشهد في سبيل الله وهو أول من بنى مسجدا في الاسلام (مسجد قبا)
جناب السيد علي ابن معصوم در کتاب الدرجات الرفيعة مي نويسد :
وهو (عمار ) أول من بنى مسجدا " لله تعالى في الأسلام بنى مسجد قبا
خب حال کساني که گفته اند مسجد قبا را کساني که قبل از پيامبر ص هجرت کرده اند ساخته اند دليل و مدرک آنها چه بوده است
جناب صالحي شامي مي نويسد : فقد روى ابن أبي شيبة عن جابر رضي الله عنه قال: لقد لبثنا بالمدينة قبل أن يقدم علينا النبي صلى الله عليه وسلم سنتين نعمر المساجد ونقيم الصلاة، ولذا قيل: كان المتقدمون في الهجرة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم والانصار بقباء قد بنوا مسجدا يصلون فيه
چنانچه که ملاحظه مي کنيد مستند کساني که گفته اند مهاجرين اولين مسجد قبا را ساخته اند روايت جابر بوده که اين روايت خود مشکل دارد
وقَالَ أَبُو بَكْرٍ بن أبي شَيْبَة : حَدَّثَنَا عِيسَى ، عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ ، عَنْ جَابِرٍ ، قَالَ : لَقَدْ لَبِثْنَا بِالْمَدِينَةِ سَنَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ يَقْدَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَينَا نَعْمُرُ الْمَسَاجِدَ ، وَنُقِيمُ الصَّلاَةَ.
قلت : محمد بن عَبد الرحمن بن أبي ليلى ضعيف
اين روايت ضعيفي مي باشد
خصوصا اينکه ما از علماي شيعه نقل کرديم که مسجد قبا به پيشنهاد عمار ساخته شده است
حال از شما دوستان تقاضا مي شود اين قضيه را حل بفرماييد
موفق باشيد


پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اين اقوال با هم قابل جمع هستند به اين صورت که وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله به مدينه وارد شد و در محله قباء فرود آمد شالوده مسجد قباء را ريخت ولى به پايان نرسيد، و چون قبله مسلمانان تغيير كرد حضرت به قباء آمد و با كمك اصحاب پايه‏ هاى قبله مسجد را كه محراب آن به طرف بيت المقدس بود به سمت كعبه تغيير داد و ديوارهاى آن را در همين مكان فعلى كه هست‏ بالا برد و روزهاى شنبه نيز پياده بدانجا مى ‏آمد و در آن نماز مى‏ گزارد، برگرفته از کتاب زندگانى حضرت محمد(ص) رسولى محلاتى ، ص 295

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
99 | امين الدين امين | Afghanistan - Kabul | ١١:٠٨ - ٠٤ بهمن ١٣٩٢ |
سلام برشما عزيزان.
وسوال اين است كه آيا عمر شراب ميخورد؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
100 | محمد رضا | Iran - Tehran | ٢٤:٠٨ - ٠٢ فروردين ١٣٩٣ |
اينا نميدونم با اين حرفها چه روي دارن كه بازم حرف ميزنن چرا از اين حرفها ناراحت ميشن بابا اين مطالب در كتاب خودتون اومده شما بايد بريد يقه علماي خودتون رو بچسبين كه اين حرفها چيه و در ضمن شما ها كه درست معني ميكنيد مثل مرد بياين جلو و بگين اي شعيان شما در اين مورد اشتباه ميكنيد شما همش نقدهاي ما رو به خودمون توضيح ميدين شما بايد منطق ما رو با منطق خودتون ببرين زير سوال ولي حيف كه منطق ندارين
101 | علي احمدي | Iran - Zarrīn Shahr | ٢٣:٠٩ - ٠٩ تير ١٣٩٣ |
باعرض سلام واحترام خدمت گروه پاسخ به شبهات حقيقتا بنده افتخار ميکنم به شما طلبه هاي محقق وباادب اجر شمارا ولي عصر _عج_ بادست با کفايت خويش بدهد
102 | مجتبی | | ١٨:٢٣ - ٠٤ تير ١٣٩٤ |
سلام
فکر کنم مسجد قبا با دستور پیامبر ساخته شده . چطور ابوبکر در اون جا نماز می خواندن؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مراد از مسجد قبا همان مکاني است که به آن قبا می گفتند و بعدا در آن محل مسجد قبا ساخته شد و این نماز که به امامت سالم اقامه شده است قبل از ورود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به مدینه بوده است و اگر گفته مي شود در مسجد قبا نماز خواندند به اعتبار اين است که بعدا در آنجا مسجد درست شد لذا راوي که ابن عمر است و بعدا اين روايت را نقل مي کند و در زمان او نيز اين مسجد درست شده بوده، لذا گفت در مسجد قبا نماز خواندند
همچنانکه علماي اهل سنت نيز به اين مسئله اشاره کرده اند
ابن حجر اين مسئله را چنين حل مي کند:
والمراد بهذا : أَنَّهُ كَانَ يؤمهم بعد مقدم النَّبِيّ ( ؛ ولذلك قَالَ : ( ( فِي مسجد قباء ) ) ، ومسجد قباء إنما أسسه النَّبِيّ ( بعد قدومه المدينة ، فلذلك ذكر منهم : أَبَا بَكْر ، وأبو بَكْر إنما هاجر مَعَ النَّبِيّ ( ، وليس فِي هذه الرواية : ( ( قَبْلَ مقدم النَّبِيّ ( )
مراد از اين روايت اين است که سالم بعد از آمدن پيامبر (ص) به مدينه نيز در قبا امام جماعت آنها بود لذا ابن عمر گفت در مسجد قبا در حالي که مسجد قبا را پيامبر بعد از ورود به مدينه ساخت
فتح الباري في شرح صحيح البخاري ج 4 ص 175
البته بيهقي نيز اين احتمال را داده است که چون سالم امام جماعت دائمي در آن مسجد بعد از ورود پيامبر به مدينه بوده است، از اين باب گفته اند مسجد قباء
وأجاب البيهقي بأنه يحتمل أن يكون سالم استمر يؤمهم بعد أن تحول النبي إلى المدينة
عمدة القاري ج 24 ص 254
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
103 | علیرضا | | ١٠:٢٧ - ٠٦ دي ١٣٩٤ |
با عرض سلام
در آیه40سوره توبه در عبارت(... إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ...) فرمودید که :(طبق قواعد زبان عربي، استفاده از فعل مضارع به جاى فعل ماضي، دلالت بر تكرار و دوام آن فعل مى‌كند؛ يعنى آن كار چندين بار تكرار و مدام انجام مى‌شده است).
یا جناب استاد یزدانی فرمودند که :(
در آيه غار نيز خداوند از فعل مضارع يقول در جمله «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ » بجاي فعل ماضي قال استفاده کرده است و اين به اين معناست که پيامبر اکرم هميشه به ابوبکر ميگفته که ابوبکر نترس که خداوند با ماست « لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا » و اين گفته را مدام تکرار ميکرده اما حزن و اندوه جناب خليفه را پاياني نبوده است و او با بي اعتمادي و عدم اطمينان به تسلي پي در پي رسول خدا بر حزن و اندوه خود مي افزود).
سوالم اینه که در آیات زیر هم که به جای فعل ماضی ، فعل مضارع به کار رفته هست دلالت بر تكرار و دوام آن فعل مى‌كند؟
1) إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ ...
2)فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ ...
3)ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ
در این ایات افعال: تمشی ، تقول، یکفل، یدعو ، یجزی، یلقون، یختصمون مضارع اند با انکه موسی ع و دیگر افراد این ماجرا و همچنین مریم س قبل از نزول این ایات از دنیا رفته بودند.
آیا در این ایات افعال مضارع معنای ماضی نمی دهند؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: اگر در آيات قرآن دقت کنيد، قرآن آن زمان گذشته را دارد ترسيم مي کند يعني وقتي با فعل مضارع چيزي را از گذشته نقل مي کند ؛ دارد همان زمان را که ماضي و آينده و حال داشته است را نقل مي کند هر چند به نسبت زمان نزول قرآن گذشته حساب مي آيد در خصوص حضرت مريم و و کسان ديگر اگر فعل مضارع آمده دارد حال و مضارع آن زمان را بيان مي کند
ثانيا: گاهي اوقات فعل در قرآن فراتر از يک زمان است يعني گاهي فعل ماضي است اما مراد آينده و دائمي نيز مي باشد مانند کان الله عليما حکيما آيا مي شود گفت چون در اينجا فعل کان به صورت ماضي آمده است پس زمان حال و آينده را شامل نمي شود!! اين درحال است که خدا هميشه عليم و حکيم است چه در گذشته و چه در آينده لذا استعمال فعل ماضي در اينجا دلالت بر استمرار و حتمي بودن دارد
يا آيه اذا وقعت الواقعه در سوره واقعه که قيامت را دارد ترسيم مي کند در حالي که هنور اتفاق نيفتاده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
104 | علیرضا | | ٠٩:٣٢ - ١٣ دي ١٣٩٤ |
با عرض سلام
گروه پاسخ به شبهات ممنون از بیانات شما.
با توجه به توضیحات شما در آیه 40سوره توبه در عبارت(... إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ...) فعل "یقول" که به جای "قال" آمده است دارد از حکایت حال ماضی خبر می دهد یعنی گوینده از زمان حال ماضی گزارش می کند. درست متوجه شدم؟
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
فعل مضارع يقول خبر از اتفاق گذشته که مي دهد که آن فعل در زمان خود چه گذشته و حال و چه آينده آن زمان، استمرار نيز داشته است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
105 | علیرضا | | ٠٩:٥١ - ١٣ دي ١٣٩٤ |
سلام
ممنون از شما.
موفق و موید باشید
106 | امیر حسین | | ٢١:٢٩ - ٠١ اسفند ١٣٩٤ |
بنام خدا وباسلام، من درباره آقای ابوبکر حرفی ندارم چون نظر شیعه دراین زمینه کاملا مشخصه، اما در نوجوانی در کتابی ذیل این آیه نوشته بود که سخن پیامبر در رابطه خدا با ماست، منظور امیرمومنان علی علیه السلام بوده که درجای پیامبر خوابیده بود، اگر این گفته صحت داره؟ لطفا توضیح بدید ، علی یارتون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در برخي از نقلها آمده است که مراد پيامبر صلي الله عليه و آله از «ان الله معنا» حضرت علي عليه السلام بوده است
و أما قولك إنه قال‏ إن الله معنا فإن النبي ص قد أخبر أن الله معه و عبر عن نفسه بلفظ الجمع كقوله‏ إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون‏ و قيل أيضا في هذا إن أبا بكر قال- يا رسول الله حزني على أخيك علي بن أبي طالب ما كان منه فقال له النبي ص‏ لا تحزن إن الله معنا أي معي و مع أخي علي بن أبي طالب ع
أبو بكر گفت: حزن من براى برادرت على بن أبى طالب عليه الصلاة و السلام كه او را در مضجع خود خوابانيدى مبادا مشركان و منافقان قصد ايشان كنند در آن حال رسول المتعال فرمود كه: لا تحزن إن الله معنا.
يعنى: حضرت ايزد مهيمن با من و با برادرم على بن أبى طالب ولى ذو المنن است.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ؛ ج‏2 ؛ ص501
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
107 | دلسوز اسلام | Germany - Falkenstein | ٠٣:٤٨ - ٠٨ دي ١٤٠١ |
از ایجاد نفاق بین مسلمانان جلوگیری کنید
از نفاق و تفرقه هیچ قوم گروه و قبیله ای سودی نبرده

پاسخ:
 با سلام
اگر نقل مطالب کتب علمای اهل سنت باعث ایجاد نفاق بشود، آیا نمی توان گفت که رآس منافقین علمای اهل سنت هستند؟
موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
108 | رضایی | Germany - Falkenstein | ١٨:٢٣ - ١٩ خرداد ١٤٠٢ |
بر دشمنان اهل بیت لعنت
109 | رضایی رافضی | Germany - Falkenstein | ٠٦:١٠ - ١١ آبان ١٤٠٢ |
درود خداوند بر شما عالمان مؤمن مکتب اهل بیت
عالی بود. کییییییف کردم
اللهم عجل لولیک الفرج المنتقم الزهرا
 [1] [2] [3]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها