2024 April 24 - چهار شنبه 05 ارديبهشت 1403
فتواي عجيب مفتي وهابي درباره دو تيم فوتبال
کد مطلب: ٦١٨١ تاریخ انتشار: ١١ مهر ١٣٩٠ تعداد بازدید: 27668
فتنه وهابیت » فتاوای شنیعه
فتواي عجيب مفتي وهابي درباره دو تيم فوتبال

يكي از اهداف ابرقدرت هاي غرب براي تضعيف دين اسلام تخريب جايگاه مرجعيت در افكار عمومي است كه براي رسيدن به اين هدف از مفتيان ساده لوح وهابيان استفاده مي كنند.

شيعه ستيزي مفتي هاي وهابي موجب خوشحالي استكبار جهاني و استعمارگران سرزمين هاي اسلامي است علاوه براين هدف قرار دادن احكام اسلامي و قوانين الهي با فتواهاي غيرمعقول دستاويزي براي اسلام ستيزي غرب فراهم ميكند و اين مهمترين دستاورد حضور چهره هاي خشك وبي ريشه ايست كه طي سده اخير به پيكره جهان اسلام تحميل شده است.

اگرچه چنين تفكراتي درگذشته زمان درجهت مخالفت با ائمه طاهرين(عليهم السلام)نيزديده شده ولي سيطره استعماري آن چهره جديدي است كه لباس خودپسندي را به ديگرپسندي ترجيح داده است.

درحاليكه فتاواي علماي شيعه هميشه ودرهمه حال مورد غضب ودشمني سرسختانه كشورهايي همچون انگليس بوده، هيچ موردي را نمي توان يافت كه سران اين كشورها برعليه مفتي هاي وهابي جبهه گيري كرده باشند.

كه يكي از اهداف ابرقدرت هاي غرب براي تضعيف دين اسلام تخريب جايگاه مرجعيت در افكار عمومي است كه براي رسيدن به اين هدف از مفتيان ساده لوح وهابيان استفاده مي كنند.

در تازه ترين نمونه اين رفتارها، شيخ شمس الدين صحه مفتي الجزايري فتواي عجيبي در مورد دو باشگاه رئال و بارسلونا صادر كرد: اين مفتي اعلان كرده است كه هر كسي روي لباسش آرم باشگاه هاي بارسلونا و رئال مادريد باشد موجب بطلان نمازش مي شود.»
نكته جالب توجه اينجاست كه اين مفتي علت صدور فتواي خود را به دليل وجود صليب در آرم باشگاه هاي ياد شده دانست.
چندي پيش نيز " عبدالله نجدي" يكي ديگر از مفتي هاي ساده لوح وهابي با طرح شروط 14 گانه براي فوتبال، نمايش مضحكي را به راه انداخت بود.
متن استفتاء و پاسخ شيخ وهابي:
سؤال: … جواناني كه چيزي از تقوا نمي دانند و به وقتشان اهميتي نمي دهند و مي گويند مي خواهيم فوتبال بازي كنيم، مي پرسند شروط و ضوابط بازي فوتبال چيست تا ما در ورطه تشبّه به كفار و طاغوتيان و دشمنان دين مثل آمريكا و روسيه و ... نيفتيم.
جواب: به آنها مي گوييم اگر اصرار داريد بازي كنيد و وقت خود را بگذرانيد، بايد شروط و ضوابط ذيل را رعايت كنيد:
اول: خطوطي چهار طرف دور زمين نباشد؛ زيرا اين خطوط ساخته كفار و قانون بين المللي فوتبال است!
دوم: كلماتي كه كفار و مشركان به عنوان قانون بين المللي فوتبال وضع كرده اند، مانند گل ، اوت ، پنالتي ، كرنر و …، گفته نشود زيرا گفتن اين كلمات حرام است و هر كس كه اينها را بگويد تنبيه و بايد از بازي اخراج شود و بايد به او گفته شود كه به كفار و مشركين شبيه شده اي.
سوم: هر كس از شما كه در اثناء بازي افتاد و دست يا پايش شكست، يا دستش به توپ خورد بازي به خاطر او نبايد متوقف شود و به كسي كه او را انداخته كارت زرد يا قرمز داده نشود، بلكه به هنگام شكسته شدن يا ضربه ديدن بايد به قاضي شرع مراجعه شود تا آن بازيكن حق شرعي خود را همانطور كه در قرآن است بگيرد و شما بايد شهادت دهيد كه فلاني عمداً دست يا پاي او را شكست.
چهارم: نبايد در تعداد بازيكنان از روش كفار و يهود و نصارا و خصوصاً آمريكاي خبيث تبعيت كنيد، به اين معنا كه نبايد با يازده نفر بازي كنيد، بلكه بايد بر اين تعداد اضافه يا كم كنيد.
پنجم: بايد با لباس خواب يا غيره خودتان و بدون شورت ها و پيراهن هاي رنگارنگ و شماره دار بازي كنيد ؛ زيرا اين لباسها لباس اسلامي نيست، بلكه لباس كفار و غرب است.
ششم: هر كدام از شما كه اين شروط و ضوابط را رعايت كرد بايد قصدش از بازي فوتبال تقويت بدني براي جهاد في سبيل الله و آمادگي براي زماني باشد كه به جهاد فراخوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادي از پيروزي ظنّ.
هفتم: نبايد زمان بازي را 45 دقيقه قرار دهيد، شما بايد با كفار و فاسقان مخالفت كنيد و در هيچ چيز مشابه آنان نباشيد.
هشتم: نبايد در دو نيمه 45 دقيقه اي بازي كنيد، بلكه در يك يا سه نيمه بازي كنيد تا مخالفت شما با كفار محقق شود.
نهم: هنگامي كه يكي از دو تيم بر ديگري غلبه نكرد (تساوي بازي) و آنطور كه شما مي گوييد توپ به دروازه اي وارد نشد، نبايد براي بازي وقت اضافي يا پنالتي در نظر بگيريد (تا يكي پيروز شود)، بلكه بلافاصله بازي را تمام كنيد، زيرا بازي به اين طريق عين اجراي قوانين بين المللي فوتبال است!
دهم: در بازي فوتبال شخصي را به عنوان داور انتخاب نكنيد، زيرا بعد از لغو قوانين بين المللي همچون گل و اوت و پنالتي و كرنر و… وجود او دليلي ندارد! بلكه بودن او تشبّه به كفار و يهود و نصار و اطاعت از قوانين بين المللي است.

يازدهم: نبايد در اثناء بازي، گروهي از جوانان جمع شوند و شما را تماشا كنند، چون قصد شما ورزش و تقويت بدني است پس دليلي ندارد آنها شما را نگاه كنند! هر چند كه بگوييد آنها باعث تشويق شما در تقويت بدني و آمادگي براي جهاد هستند، به آنها بگوييد برويد دنبال منكرات خودتان در بازارها و روزنامه ها و بگذاريد ما بدنمان را قوي كنيم!!!
دوازدهم: هر كسي كه گل بزند و سپس بدود تا بقيه او را دنبال كنند و بغل نمايند، (همانطور كه در آمريكا و فرانسه بازيكنان انجام مي دهند) بايد به صورتش تف انداخت و تنبيه كرد!!! زيرا ورزش بدني شما چه ارتباطي به شادي و بغل كردن و بوسيدن دارد!
سيزدهم: دروازه بايد به جاي دو تيرك، سه تيرك داشته باشد، تا مشابه كفار نباشد تا مخالفت شما با قانون بين المللي طاغوتي سازمان فوتبال محقق شود.
چهاردهم: هنگامي كه بازيكني مصدوم شد، نبايد بازيكن ديگري را جايگزين او كرد، زيرا اين روش، ساخته كفار و مشركين در آمريكا و … است.

اينها بعضي از شروط و ضوابطي است كه مانع تشبّه به كفّار و مشركين در بازي فوتبال مي گردد… من به اجراي اين شروط و ضوابط و سپس پرداختن به فوتبال دعوت نمي كنم، بلكه اينها در واقع براي كسي است كه توان انجام ورزش هاي شرعي را ندارد و براي مؤمن صادق، ادلّه نقلي و عقلي مبني بر تشبّه فوتبال به كفّار كافي است، زيرا انجام بازي فوتبال بغض انسان را نسبت به كفّار متزلزل مي سازد، ولي جوانان اين امر را شادي و بازي مي پندارند (و تحسبونه هيناً و هو عند الله عظيم…).
در پايان اميدوارم كه اين پيام براي جوانان و ديگران مؤثر و مفيد باشد. اللّهم آمين.
عبد الله النجدي ـ رياض
در ذيل به برخي ديگر از فتواي هاي وهابيت در مورد ورزش اشاره مي شود:
زن و مرد مسلمان شايسته نيست كه خود را با مشاهده مسابقات فوتبال مشغول بدارد.
مشاهده مسابقات فوتبال جام جهاني براي مسلمانان جايز نيست.
مشاهده مسابقات فوتبال براي زنان به جهت نداشتن لباس مناسب مردان جايز نيست.


Share
41 | سيد محمد جواد فيض آبادي ثاني | Iran - Tehran | ١٠:٤١ - ٢٩ مرداد ١٣٩١ |
اين سايت تحقيقاتي يا جوک. راستي اگر خدا به من پول بده يکي از اين دلقاک ها را براي جشن تولدم مي آورم. خدا خيلي حيوان خلق کرده اما اين ها نوبرند. اعوذ بالله من شرشان
42 | شيعه علي ع | | ١٩:١١ - ٣٠ مرداد ١٣٩١ |
سرودستتان علي گيرد
نگهدارتان خدا باشد
43 | عبي الحميد | Iran - Tehran | ١٤:١٦ - ٢٩ شهریور ١٣٩١ |
دستتون درد نکنه اين لينک خبرشون را هم ميتونيد ببينيد http://nmasr.com/vb/showthread.php?t=225646 اينهم محل من هست http://salafi-vahabi.blogfa.com/1391/06
44 | سيد ناصر فارابي | Iran - Tehran | ٠٣:١٣ - ٢٥ آذر ١٣٩١ |
اين هم از به روز بودن علماي اسلام !! فكر كنم شربت مكسي كه أقاي سجودي براش فرستاده فاسد شده بوده بايد بره دنبال بال راست مكس زنده !!
45 | صادق راستگو | | ٢٣:٥٩ - ٢٧ بهمن ١٣٩١ |
اين بظاهر مفتي ها همانند شيخ الاسلامشان مزدور و عامل سرسپرده استکبار جهاني و صهيونيزم هستند . باور نداريد ؟ مطالعه بفرمائيد : محمد عبدالوهاب، (در عربي: محمد بن عبد الوهاب التميمي) (۱۰۸۲-۱۱۷۰ هجري خورشيدي، ۱۱۱۵-۱۲۰۶ هجري قمري، ۱۷۰۳-۱۷۹۱ ميلادي) بنيانگذار ديدگاه جديدي در مذهب سني حنبلي است که بعدها به نام وهابيت در ميان مسلمانان و علماي سني عربستان سعودي ريشه گرفت.[۱] محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۱۱۵ در شهر عُيَينه از توابع نجد متولد گرديد. پدر وي، عبدالوهاب از قضات آن شهر به شمار مي‌رفت. محمد، فقه حنبلي را در زادگاه خود آموخت. سپس براي تکميل معلومات رهسپار مدينهٔ منوره شد و در آنجا به تحصيل حديث و فقه پرداخت. در دوران تحصيل در مدينه، گه‌گاه مطالبي بر زبانش جاري مي‌شد که از عقايدي خاص حکايت داشت، چندان که اساتيد وي نسبت به آينده‌اش نگران شده و مي‌گفتند: اگر اين فرد به تبليغ بپردازد گروهي را گمراه خواهد کرد. (۱)[۲] چندي بعد، محمدبن عبدالوهاب مدينه را به سوي نقاط ديگر ترک کرد و چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و يکسال در کردستان و دو سال در همدان اقامت گزيد. اندک زماني نيز رحل اقامت در اصفهان و قم افکند و آنگاه از طريق بصره آهنگ احساء کرد و از آنجا به «حُرَيمله» اقامتگاه پدرش رفت. تا زماني که پدرش در قيد حيات بود وي کمتر سخن مي‌گفت. تنها گاه ميان او و پدرش نزاعي در مي‌گرفت. ولي پس از درگذشت پدر به سال ۱۱۵۳ ق، پرده از روي عقايد خود برداشت. (۲)[۳] تبليغات محمد بن عبدالوهاب در شهر حريمله افکار عمومي را برآشفت، به گونه‌اي که ناچار شد آنجا را به عزم اقامت در عيينه (زادگاهش) ترک کند. در عيينه با حاکم وقت، عثمان بن معمر، تماس گرفت و دعوت جديد خود را با او در ميان نهاد و قرار شد که او با پشتيباني حاکم، آيين خود را تبليغ کند. ولي طولي نکشيد فرمانرواي احساء، شيخ سليمان بن محمّد آل حميد، که مقامي برتر از حاکم عيينه داشت عمل عثمان را ناروا شمرد و دستور داد هرچه زودتر محمد بن عبدالوهاب را از شهر عيينه بيرون کند. بنابراين وي ناچار شد نقطهٔ سومي را به نام درعيه براي اقامت برگزيند که محمد بن سعود (جد آل سعود) بر آن حکومت مي‌کرد. او دعوت خود را با حاکم درعيه در ميان نهاد و هردو پيمان بستند که رشتهٔ دعوت از آنِ محمد بن عبدالوهاب و زمام حکومت در دست محمد بن سعود باشد. براي استحکام اين روابط، ازدواجي نيز بين دو خانواده صورت گرفت. محمد بن عبدالوهاب تبليغ خود را در پرتو قدرت حاکم آغاز کرد. به زودي هجوم به قبايل اطراف و شهرهاي نزديک شروع شد و سيل غنايم از اطراف و اکناف به شهر درعيه که شهر فقير و بدبختي بود، سرازير گشت. اين غنايم چيزي جز اموال مسلمانان منطقهٔ نجد نبود که با متهم شدن به شرک و بت‌پرستي، اموال و ثروتشان بر سپاه محمد بن عبدالوهاب حلال شده بود تا آنجا که آلوسي که خود تمايلات وهابي‌گري دارد، از مورخي به نام ابن بُشر نجدي چنين نقل مي‌کند: «من در آغاز کار، شاهد فقر و تنگدستي مردم درعيه بودم ولي بعداً اين شهر در زمان سعود (نوهٔ محمد بن سعود) به صورت شهري ثروتمند درآمد، تا آنجا که سلاحهاي مردم آن، با زر و سيم زينت يافته بود. بر اسبان اصيل و نجيب سوار مي‌شدند و جامه‌هاي فاخر در بر مي‌کردند و از تمام لوازم ثروت بهره‌مند بودند، به حدي که زبان از شرح آن قاصر است.»(۳)[۴] دو چيز به انتشار دعوت محمد بن عبدالوهاب در ميان اعراب باديه‌نشين نجد کمک کرد: ۱. حمايت سياسي و نظامي آل سعود. ۲. دوري مردم نجد از تمدن و معارف و حقايق اسلامي. جنگ‌هايي که وهابيان در نجد و خارج از نجد (همچون حجاز و يمن و شام و عراق) مي‌کردند، جاذبه‌اي دل‌فريب داشت: ثروت هر شهري که با قهر و غلبه بر آن دست مي‌يافتند، بر مهاجمين حلال بود، اگر مي‌توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مي‌دادند و در غير اين صورت به غنايمي که به دست آورده بودند، اکتفا مي‌کردند. (۴)[۵] هر انديشهٔ نوظهوري _ خاصه اگر در پوشش «توحيد» عرضه شود _ در روزهاي نخست توجه مردم را به خود جلب مي‌کند، خاصه در جايي که مردم آن از علم و دانش دور باشند. روزي که محمد بن عبدالوهاب کار خود را در نقاب دعوت به توحيد و مبارزه با شرک آغاز کرد، برخي از شخصيت‌هاي نجد و يمن به سوي وي اقبال کردند. براي نمونه زماني که موج دعوت او به يمن رسيد امير محمد بن اسماعيل (۱۰۹۹- ۱۱۸۶) مؤلف کتاب «سبل السلام في شرح بلوغ المرام» قصيده‌اي بلند بالا در مدح محمدبن عبدالوهاب سرود که مطلع آن چنين بود: سلامٌ علي نجدٍ و من حلَّ في نجد و ان کان تسليمي علي البُعد لايُجدي يعني: درود بر نجد و کسي که در آن قرار دارد، هرچند درود من از اين راه دور سودمند نيست ولي همو، هنگامي که خبرهاي ناگواري از قتل و غارت وهابيان را دريافت کرد و فهميد که محمدبن عبدالوهاب به تکفير مسلمانان پرداخته و براي مال و جان آنها بهايي قايل نيست، از سرودهٔ پيشين خود پشيمان گشت و قصيده‌اي نو سرود که با اين بيت آغاز مي‌شد: رَجَعت عن القول الذي قلت في النجدي و قد صح لي عنه خلاف الذي عندي (۵)[۶] يعني: من از گفتار پيشين خود در حق آن مرد نجدي بازگشتم، زيرا خلاف آنچه دربارهٔ وي مي‌پنداشتم برايم ثابت شد. کشتار وهابيان در عتبات عاليات به راستي صفحه‌اي سياه در تاريخ اسلام است. صلاح‌الدين مختار که از نويسندگان وهابي است مي‌نويسد: در سال ۱۲۱۶ ق. امير سعود با قشون بسيار متشکل از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و ديگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد. وي در ماه ذي القعده به شهر کربلا رسيد و آنجا را محاصره کرد. سپاهش برج و باروي شهر را خراب کرده، به زور وارد شهر شدند و بيشتر مردم را که در کوچه و بازار و خانه‌ها بودند به قتل رساندند. سپس نزديک ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند و در نقطه‌اي به نام ابيض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه، به نسبت هر پياده يک سهم و هر سواره دو سهم، بين مهاجمين تقسيم شد.(۶)[۷] ابن بشر، مورخ نجدي، دربارهٔ حملات وهابيان به نجف مي‌نويسد: در سال ۱۲۲۰ سعود با سپاهي انبوه از نجد و اطراف آن، به بيرون مشهد معروف در عراق (مقصود، نجف اشرف است) فرود آمد و سپاه خود را در اطراف شهر پراکنده ساخت. وي دستور داد باروي شهر را خراب کنند ولي سپاه او زماني که به شهر نزديک شدند به خندق عريض و عميقي برخوردند که امکان عبور از روي آن وجود نداشت. در جنگي که بين طرفين رخ داد، بر اثر تيراندازي از باروهاي شهر، جمعي از سپاهيان سعود کشته شدند و بقيهٔ آنها از گرد شهر عقب نشسته به غارت روستاهاي اطراف پرداختند. (۷)[۸] ممکن است تصور شود که وهابيان تنها بلاد شيعه‌نشين را مورد تاخت و تاز خود قرار مي‌دادند. ولي اين تصور به هيچ‌وجه درست نيست و بايد گفت کليهٔ مناطق مسلمان‌نشين حجاز و عراق و شام، آماج حملات آنها قرار داشت و تاريخ در اين مورد، از هجوم‌هاي وحشيانه‌اي گزارش مي‌دهد که مجال شرح همهٔ آنها در اين مختصر نيست. نمونه‌وار به يک مورد اشاره مي‌کنيم: جميل صدقي زهاوي در خصوص فتح طائف به دست وهابيان مي‌نويسد: از زشت‌ترين کارهاي وهابيان، قتل‌عام مردم است که بر صغير و کبير رحم نکردند. طفل شيرخوار را بر روي سينهٔ مادرش سر مي‌بريدند. جمعي را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند همه را کشتند. چون در خانه‌ها کسي باقي نماند به دکانها و مساجد رفتند و هر که بود، حتي گروهي که در حال رکوع و سجود بودند، کشتند. کتابها را که در ميان آنها تعدادي مصحف شريف (قرآن) و نسخه‌هايي از صحيح بخاري و مسلم (از معتبرترين کتابهاي حديثي در نزد اهل سنت) و ديگر کتب حديث و فقه بود در کوچه و بازار افکندند و آنها را پايمال کردند. اين واقعه در سال ۱۲۱۷ اتفاق افتاد. (۸)[۹] وهابيان پس از قتل‌عام طائف، نامه‌اي به علماي مکه نوشته و آنان را به آيين خويش دعوت کردند. سپس صبر کردند تا ايام حج منقضي شد و حاجيان از مکه بيرون رفتند، آنگاه قصد مکه نمودند. به نوشتهٔ شاه فضل رسول قادري (هندي)، علماي مکه در کنار کعبه گرد آمدند تا به نامهٔ وهابيان نجد پاسخ گويند، در حين گفتگو و مشاورهٔ آنان، ناگهان جمعي از ستمديدگان طائف داخل مسجدالحرام شدند و آنچه را بر آنان گذشته بود، بيان داشتند و در ميان مردم شايع شد که وهابيان به مکه آمده و کشتار خواهند کرد. مردم مکه سخت در وحشت و اضطراب افتادند، چندان که گويي قيامت برپا شده‌است. علما اطراف منبر (در مسجدالحرام) جمع شدند. ابوحامد خطيب به منبر رفت و نامهٔ وهابيان و جواب علما در رد عقايد آنان را قرائت کرد. آنگاه خطاب به علما وقضات و ارباب فتوا گفت: گفتار نجديان را شنيديد و عقايدشان را دانستيد. دربارهٔ آنان چه مي‌گوييد؟ همهٔ علما و مفتيان مذاهب اربعهٔ اهل سنت، از مکهٔ مشرفه و ساير بلاد اسلامي که براي اداي مناسک حج آمده بودند، به کفر وهابيان حکم کردند و بر امير مکه واجب دانستند به مقابلهٔ با آنان بشتابد و افزودند که بر مسلمين واجب است او را ياري کنند و با وي درجهاد شرکت نمايند و هرکس بدون عذر، تخلف کند، گنهکار بوده و هرکس در اين راه شرکت کند مجاهد و در صورت کشته شدن شهيد خواهد بود. در اين امر، اتفاق نظر بود و فتواي مزبور را نوشتند و همه مهر کردند..... (۹)[۱۰] اسناد ۱) جميل الصدقي الزهاوي، الفجر الصادق، ص ۱۷؛ سيد احمد زيني الدحلان، فتنة الوهابية ص۶۶ ۲) آلوسي، تاريخ نجد، (صص) ۱۱۱-۱۱۳ ۳) تاريخ ابن بشر نجدي: ۱/۲۳ ۴) جزيرة العرب في القرن العشرين ص ۳۴۱ ۵) کشف الارتياب، سيد محسن امين ص۸ ۶) تاريخ المملکة العربية السعودية: ۳/۷۳ ۷) عنوان المجد في تاريخ نجد: ۱/۳۳۷ ۸) الفجر الصادق ص ۲۲. ۹) سيف الجبار المسلول علي الاعداء، شاه فضل رسول قادري، استانبول ۱۳۹۵ ق، ص۲ به بعد. اعتقادات شيخ محمد عبدالوهاب خود را پيرو و مريد ابن تيميه، اهل تسنن مي‌دانست.[نيازمند منبع] حرکت وهابيت با عقائد اسلامي به مخالفت برخاست. شيخ محمد عبدالوهاب تنها به افکار خود اعتقاد داشت و البته مستر همفر جاسوس بريطانيا در کتاب خاطرات خود آورده است که افکار او که بهترين راه ايجاد اختلاف بين مسلمانان بود, همان سياست هاي ديکته شده ي وزارت مستعمرات دولت بريطانيا بود. گفتني است هم اکنون اکثريت مردم عربستان سعودي خود را وهابي و پيرو عقايد شيخ محمد عبدالوهاب مي‌دانند.شيخ محمد عبدالوهاب خود را پيرو و مريد ابن تيميه، اهل تسنن مي‌دانست.[نيازمند منبع] حرکت وهابيت با عقائد اسلامي به مخالفت برخاست. شيخ محمد عبدالوهاب تنها به افکار خود اعتقاد داشت و البته مستر همفر جاسوس بريطانيا در کتاب خاطرات خود آورده است که افکار او که بهترين راه ايجاد اختلاف بين مسلمانان بود, همان سياست هاي ديکته شده ي وزارت مستعمرات دولت بريطانيا بود. گفتني است هم اکنون اکثريت مردم عربستان سعودي خود را وهابي و پيرو عقايد شيخ محمد عبدالوهاب مي‌دانند.بخشي از کتاب مستر همفر پس از مدّتي که در بغداد بودم دستور آمد که فوراً به لندن بازگردم و من نيز عازم لندن شدم. در آنجا با دبيرکل و بعضي از اعضاي وزارت جلسه داشتم، مشکلات و کارهاي خود را در اين سفر طولاني باز گفتم. از اطّلاعاتي که در سفر عراق به دست آورده بودم بسيار شادمان شدند و ابراز خشنودي کردند. پيش از اين نيز گزارش جامعي از سفر فرستاده بودم. در آنجا دانستم که صفيّه -همسر شيخ در بصره - گزارشي همانند من برايشان فرستاده است. همچنين دريافتم که وزارت در هر سفر افرادي را به مراقبت از من گماشته است، آنان نيز گزارشهاي رضايت بخشي در مورد من فرستاده بودند که گزارشهاي مرا تأييد مي کرد. دبيرکل فرصت ملاقاتي را با شخص وزير برايم گرفت و هنگامي که او را در دفترش ديدم به من خوش آمد گرمي گفت که با خوش آمد سفر قبل (هنگام بازگشت از استانبول) تفاوت داشت، او وانمود کرد که جايگاه مخصوصي در قلب او يافته ام. وزير از به چنگ آوردن محمد بسيار شادمان بود و گفت او گمشده وزارت است و پيوسته به من مي گفت: با او هر نوع پيمان ببند؛ او افزود اگر همه رنج هايت جز شيخ دستاوردي نداشت باز هم ارزشمند بود. هنگامي که در مورد سرنوشت او اظهار نگراني کردم وزير گفت: اطمينان داشته باش که شيخ همچنان همان آرا و انديشه ها را دارد. وزير گفت: کارکنان وزارت در اصفهان او را ديده و گفته اند که شيخ به همان منش است. با خود گفتم: چگونه شيخ اسرارش را بر آنها باز نموده است؛ امّا هيبت وزير مانع شد اين نکته را از او سؤال کنم. هنگامي که با شيخ ديدار کردم دانستم که فردي به نام عبدالکريم در اصفهان با او تماس گرفته و گفته که برادر شيخ محمد (من) است و جزئيّات اسرار او را از قول من برايش بازگو کرده و از اين راه توانسته در دل او نفوذ پيدا کند. محمد عبدالوهاب گفت: که صفيّه بوده و شيخ بهترين ساعت هاي زندگيش را با او گذرانده است. عبدالکريم نام ساختگي يکي از مسيحيان جلفا در اطراف شيراز و مزدور وزارت بوده است. دستاورد چيرگي ما چهار تن بر محمد عبدالوهاب آن بود که او به بهترين روش ممکن براي آينده آماده شد. پس از آنکه اين مسايل را در حضور دبيرکل و دو نفر ديگر که از پيش، آنها را نمي‌شناختم براي وزير گفتم، او گفت: تو سزاواردريافت بالاترين نشان‌هاي وزارتي و بين مزدوران ويژه وزارت در مرتبه نخست قرار داري. سپس افزود دبيرکل رموزي را به تو مي آموزد که در انجام وظيفه ات مفيد خواهد بود. آن گاه به من اجازه دادند که ده روز را در ميان خانواده‌ام بگذرانم. با شادماني از وزارت خارج شدم. بهترين روزهايم را با فرزند کوچکم گذراندم او شبيه من بود، برخي واژه ها را مي گفت و راه مي رفت چنان که گويي پاره اي از جان من بر زمين راه مي رود. شاديم، اندازه اي نداشت. از عشق گويي روحم پرواز مي کرد. از خانواده و وطن برترين بهره‌ها را بردم. عمّه کهن سالم را ديدم که همواره به من لطف و مهرباني داشت و اين ديداري بسيار نيکو و لازم بود زيرا زماني که من در سوّمين سفر بودم او از دنيا رفت. درگذشت او براي من بسيار دردناک، اندوه‌بار و غم‌انگيز بود. ده روز به سرعتِ يک ساعت گذشت، آري روزهاي خوش چون ساعتي مي گذرد و روزهاي سخت به قرني مي ماند. به ياد مي‌آورم روزهايي را که در نجف و عراق بيمار بود م، يک روزش چون سالي بود. تلخي آن روزها هنوز در کامم هست. آن طوري که همه روزهاي خوشم آن اندازه شادماني برايم نداشته، که با تلخي روزهاي سخت برابري کند. به وزارت بازگشتم تا در مورد آينده دستور بگيرم. دبيرکل با چهره اي گشود ه، لبي خندان و برخوردي نيکو به من خوش آمد گفت و دستم را به گرمي فشرد، به گونه اي که نشانه همه نوع برادري بود. او گفت: شخص وزير و کميسيون ويژه مستعمرات به من گفته اند که دو راز مهم را براي تو بازگويم تا در آينده از آن بهره جويي؛ به اين دو راز تنها اندکي از افراد مورد اعتماد آگاهي دارند.او سپس دستم را گرفت و به يکي از اتاق هاي وزارت برد که در آن جا چيزِ شگفتي ديدم. ده نفر دور ميزي بودند؛ يکي از آن ها در جامه سلطان عثماني که به ترکي و انگليسي سخن مي گفت ؛ دومي جامه شيخ الاسلام استانبول را به تن کرده بود؛ سومي مانند شاه فارس بود و چهارمي مانند يک عالم درباري شيعه؛ پنجمي چون يک مرجع تقليد شيعه در نجف. اين سه تن به دو زبان فارسي و انگليسي سخن مي گفتند. هر يک از اين‌ها نويسنده اي با خود داشتند که آن چه مي گفتند او مي نگاشت. اطّلاعاتي که مزدوران در مورد آن پنج نفر در استانبول، فارس و نجف جمع آوري مي کردند به دست اين پنج نفر مي رسيد. دبيرکل گفت: اين پنج نفر در نقش آن اصلي ها هستند. اين ها را ساخته ايم تا چگونگي انديشه هاي آنان را دريابيم. همه اطّلاعات گردآوري شده از استانبول، فارس و نجف را در اختيار اين‌ها مي گذاريم. اينان خود را به جاي آن اصلي ها فرض مي‌کنند و به پرسش هاي ما پاسخ مي دهند. نتيجه انديشه هاي اين افراد ٧٠ درصد با افکار اصلي ها يکسان است. دبيرکل گفت: تو مي تواني آزمايش کني؛ با عالم نجف صحبت کن! من برخي مسايل را که از مرجع تقليد در نجف پرسيده بودم از اين بدلي سؤال کردم. گفتم: آقا! آيا جايز است ما شيعيان با اين حکومت سنّي متعصّب بجنگيم؟ بدلي اندکي انديشيد و گفت: به اين دليل که سنّي هستند جنگ با آنها جايز نيست؛ زيرا مسلمانان برادرند. امّا از اين جهت که آنان امّت را آزار و شکنجه مي‌کنند جنگ با آنها جايز است و اين از بابت امر به معروف و نهي از منکر است تا دست از آزار ما بکشند، و چون دست کشيدند به حال خود رهايشان مي کنيم. گفتم آقا! نظر شما در مورد نجاست يهود و نصارا چيست؟ آيا آنان نجس هستند يا نه؟ بدل گفت: بله آنها نجسند؛ بايد از آنها دوري کرد. گفتم چرا؟ گفت: اين از بابت مقابله به مثل است؛ آنها ما را کافر مي دانند؛ پيامبر ما را تکذيب مي کنند ما هم به همان روش با آنان برخورد مي کنيم. گفتم: آقا! مگر پاکيزگي از ايمان نيست؛ پس چرا صحن شريف، خيابان ها، کوچه ها و حتّي مدارس علميّه اين گونه آلوده است. گفت بي ترديد پاکيزگي از ايمان است، امّا چه کنيم که آب کم است و حکومت ارزشي به پاکيزگي نمي دهد.از پاسخ هاي بدل به شگفت آمدم زيرا همچون جواب هاي مرجع در نجف بود بدون هيچ کم و کاستي امّا اين جمله که« حکومت ارزشي به پاکيزگي نمي دهد » در پاسخ پرسش سوم، جواب از خود او بود و من به ياد نمي آورم که اصلي اين را گفته باشد. از همساني پاسخ ها بسيار شگفت زده شد م. در نجف که اين سؤال ها را از مرجع پرسيد م، بي کم وکاست همين پاسخ ها را دريافت کرد م. بدل نيز چون مرجع نجف به فارسي سخن مي گفت. دبيرکل به من گفت: اگر با چهار نفر اصلي ديگر نيز برخورد داشته اي و با آنها سخن گفته اي از اين بدلي ها بپرس تا بداني چگونه اين بدلي ها مثل آن اصلي ها هستند. گفتم: من مي دانم شيخ الاسلام چگونه مي انديشد زيرا استادم شيخ احمد افندم از او بسيار برايم سخن گفته است. دبيرکل گفت: پس با اين بدلي هم سخن بگو! نزد بدلي رفتم و به او گفتم: افندم ! آيا پيروي از خليفه واجب است؟ گفت: آري؛ همچون اطاعت از خدا و پيامبرش. گفتم: افندم! به چه دليل؟ گفت: آيا اين گفته خداي تعالي را نشنيده اي:« از خدا، پيامبر و صاحبان امرتان اطاعت کنيد»؟ گفتم: افندم اگر خليفه همان صاحب امر باشد، چگونه خداي به ما دستور مي دهد از يزيد اطاعت کنيم او که مدينه منوّره را بر لشکريانش مباح کرد و حسين نواده رسول خدا را کشت. چگونه به ما دستور مي دهد از وليد اطاعت کنيم که شراب مي خورد. بدل گفت: فرزندم! يزيد از سوي خدا اميرمؤمنان بود؛ در کشتن حسين اشتباه کرد و پس از آن توبه نمود. کارش در مورد مدينه منوّره هم درست بود زيرا آن مردم شورش و سرکشي کرده و از فرمان سرپيچي کرده بودند. امّا وليد شراب را در آب مي ريخت و مي نوشيد و آن مستي آور نبود و اشکالي هم نداشت. همين سؤال را از شيخ احمد افندم پرسيده بودم؛ پاسخهاي او با اندکي تفاوت، همين ها بود. پس از اين سخنان به دبيرکل گفتم: فايده اين شبيه سازي چيست؟ گفت: ما با چگونگي تفکر پادشاهان و عالمان مسلمان سنّي و شيعه آشنا مي شويم و راه کارهاي لازم را براي عکس العمل آنها در مسايل سياسي و ديني مي يابيم. براي نمونه اگر بداني دشمنت از شرق مي آيد سربازانت را به آن سو گسيل مي کني و راهش را مي بند ي؛ امّا اگر نداني از کجا مي آيد، ناگزيري سپاهيانت را در همه سو پراکنده کني؛ اگر دريافتي که مسلمان چگونه بر مذهب و دينش دليل مي آورد مي تواني پاسخ هاي آماده اي در ردّ آن ارائه کني و اين جواب ها براي خلل افکندن در باورهاي مسلمانان کافي خواهد بود. سپس دبيرکل يک کتاب پر برگ هزار صفحه‌اي به من داد که نتايج بررسي انديشه‌هاي آن پنج نفر اصلي و اين پنج نفر بدلي در امور نظامي، اقتصادي، فرهنگي و ديني در آن آمده بود. کتاب را با خود به خانه بردم و در مدّت سه هفته مرخّصي همه آن را مطالعه کردم. او به من دستور داد که پس از مطالعه، کتاب را بازگردانم. در هنگام خواندن کتاب از بحث هاي دقيق آن شگفت زده شدم. مطالب کتاب بر مبناي دانسته هاي من بيش از هفتاد درصد با واقعيّت‌ها همخواني داشت. اگر چه دبيرکل پيش از آن به من گفته بود پاسخ ها به ميزان هفتاد درصد درست است. به توانايي حکومتم اميدوارتر شدم و براساس پيش بيني کتاب باور کردم که امپراطوري عثماني در کمتر از يک قرن ديگر به پايان عمر خود خواهد رسيد. دبيرکل گفت: براي همه کشورهاي زيرسلطه و ساير کآشورهايي که حکومت ما در آينده قصد استعمار آنها را دارد، کساني در اتاق هاي ديگر هستند که نقش اصلي ها را بازي مي کنند. به دبيرکل گفتم: اين بدلي ها چگونه اين ژرف بيني و توانايي را به دست آورده اند؟ او گفت: مزدوران ما همواره اطّلاعات کافي را از همه کشورها براي ما مي فرستند، و اين بدلي ها هم کارشناسان اين مناطق هستند. طبيعي است که تو هم اگر اطّلاعات کافي و ويژه اي را که در اختيار فردي است داشته باشي مي تواني چون او بينديشي و نتيجه گيري کني و در اين صورت نسخه اي همانند اصل خواهي بود. دبيرکل گفت: اين نخستين رازي است که به فرمان وزير براي تو باز گفتم. راز دوم را هم يک ماه بعد هنگامي که مطالعه آن کتاب را به پايان بردي به تو خواهم گفت. منظورش همان کتاب هزار صفحه اي بود. کتاب را با دقّت و توجّه کافي صفحه به صفحه خواندم. افق‌هاي تازه اي در مورد اوضاع مسلمانان به روي من گشوده شد. چگونگي انديشه‌هاي آنان را دريافتم و دليل عقب ماندگيشان را نيز فهميدم. به نقطه ضعف هايشان پي بردم و دانستم که نقطه هاي قوّت آنها کدام است و چگونه بايد آن نقطه قوّت ها را ويران کنيم و به نقطه ضعف تبديل نماييم. برخي از نقطه ضعف هاي آنان عبارتند از: اختلاف ميان شيعيان و اهل سنّت؛ اختلاف بين حکومت ها و مردم؛ اختلاف ميان حکومتهاي ترک و فارس؛ اختلاف ميان عشاير و اختلاف بين عالمان و حکومت ناداني و بي سوادي که به جز اندآي همه مسلمانان را فرا گرفته است خمودي جان ها، نبودن شناخت و آگاهي رها کردن کلي دنيا و سوق دادن همه تلاش ها به سوي آخرت ديکتاتوري حاکمان و استبداد فراگير ناامني راه‌ها و قطع رفت وآمد جز اندکي آشفتگي اوضاع بهداشت عمومي به گونه اي که طاعون و وبا مدام بر آنان هجوم مي آورد و هر بار ده‌ها هزار را طعمه خود مي ساخت ويراني کشورها، دشت ها، بسته شدن رودها و کمي کشتزارها از هم پاشيدگي در همه امور چنانکه هيچ نظام، قانون و مقرراتي وجود ندارد؛ اگر چه بسيار به قرآن افتخار مي کنند امّا به دستورات آن عمل نمي نمايند پاشيدگي ويران کننده اقتصادي به گونه اي که فقر همه جا را فرا گرفته است نداشتن ارتش منظم و سلاح کافي و در نتيجه نابساماني ناشي از آن کوچک شمردن زنان و پايمال کردن حقوق آنها آلودگي بازارها، خيابان ها، همه چيز و همه جا در اين کتاب پس از بيان هر نقطه ضعف يادآوري مي شود که مقررات اسلام عکس آن است و بايد مسلمانان را در ناداني نگاه داشت تا به حقيقت دينشان باز نگردند. در کتاب آمده است که اسلام: به اتحاد، دوستي و کنارگذاشتن اختلافات فرمانشان مي دهد؛ در قرآن آمده است که: «همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد.» به آنها دستور مي دهد که دانش بياموزند؛ در حديث است: « آموختن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.» دستور مي دهد که آگاه باشند؛ قرآن مي گويد: « در زمين گردش کنيد.» آنها را به دنياخوکهي فرمان مي دهد؛ قرآن مي گويد:« برخي از آنها مي گويند پروردگارا در دنيا و آخرت به ما خوبي عطا کن.» آنها را به مشورت فرا مي خواند؛ در قرآن آمده است:« در امورشان مشورت کنيد.» آنها را به ترميم راه‌ها دستور مي دهد؛ در قرآن است:« در پستي و بلندي هاي زمين گام برداريد.» آنها را به حفظ بهداشت و سلامتي فرا مي خواند؛ در حديثي است:« دانش ها چهار گونه اند: فقه براي نگهداري اديا ن، پزشکي براي نگهداري بدن ها، نحو براي نگهداري زبان و نجوم براي نگهداري زمان.» آنان را به آباداني مي خواند؛ در قرآن آمده است که:« همه آن چه را در زمين است براي شما آفريد.» آنها را به ترتيب دستور مي دهد؛ در قرآن آمده است:« از هر چيزي به اندازه رويانديم.» و در حديث است که:«سفارش مي کنم شما را به... ونظم در کارهايتان.» دستور مي دهد که اقتصادِ توانايي، داشته باشند؛ در حديث است که:«هر که معاش ندارد معاد هم ندارد.» آنان را به داشتن لشکريان قوي و سلا ح، امر مي نمايد؛ در قرآن آمده است که:« آن چه مي توانيد براي مبارزه با ايشان نيرو آماده کنيد.» آنان را به حفظ حرمت زنان مي خواند؛ در قرآن است:« براي زنا ن، همانند وظايفي که بر دوش آنهاست، حقوق شايسته اي قرار داده شده است.» آنان را به پاکيزگي فرا مي خواند؛ در حديث است که:« پاکيزگي از نشانه هاي ايمان است.» امّا نقطه هاي قوّت آنان که در کتاب آمده و دستور به از ميان بردن آنها داده شده است: قوميّت‌ها، سرزمين‌ها، زبان‌ها، رنگ‌ها و گذشته کشورها براي آنها اهميّتي ندارد با، احتکار، زنا، شراب و گوشت خوک براي آنان حرام شده است بسيار با عالمانشان دلبستگي دارند بسياري از اهل تسنّن خليفه را گرامي مي دارند و او را مانند پيامبرشان مي دانند و بر اين باورند که پيروي از او همچون پيروي از خدا و پيامبر واجب است جهاد را واجب مي دانند شيعيان، غير مسلمان را داراي هر باوري که باشد نجس مي دانند بر اين باورند که اسلام سربلند است و والاتر از آن چيزي نيست شيعيان کليساسازي را در آشورهاي اسلامي حرام مي دانند بيشتر مسلمانان بر اين باورند که يهوديان و مسيحيان بايد ازجزيرة العرب بيرون رانده شوند به عبادت هايي همچون نماز، روزه و حج بسيار اهميّت مي دهند شيعيان خمس دادن به عالمانشان را واجب مي دانند به باورهاي اسلامي بسيار دل بسته اند فرزندانشان را به دقّت و با روش پدران و نياکانشان تربيت مي کنند، چنان که جدا کردن فرزندان از پدران ممکن نيست زنانشان در حجاب سختي هستند که فساد به آنها رکه نمي يابد هر روز بارها براي نماز جماعت گرد هم مي آيند براي پيامبر، خانواده اش و نيکان مقبره هايي دارند که محل گرد آمدن و رهسپار شدن آنهاست در ميان آنان بسيار کسانند که وابسته به پيامبرند فرزندان اويند يادآور پيامبرند و او را در برابر ديده ها زنده نگاه مي دارند شيعيان حسينيّه هايي دارند که در زمان هاي خاصّي در آنها جمع مي شوند و سخنراني، ايمان را در وجودشان قوّت مي بخشد و آنها را به کارهاي نيک تشويق مي کند امر به معروف و نهي از منکر برايشان واجب است ازدواج، زيادي فرزندان و تعداد همسران برايشان مستحب است به باور آنان هر کس انساني را مسلمان کند برايش بهتر از آن است که همه دنيا را داشته باشد به عقيده آنان:«هر که سنّت حسنه اي بگذارد، پاداش آن و پاداش هر که را بدان عمل کند خواهد گرفت.» آنان به قرآن و حديث بسيار ارزش مي نهند و پاداش پيروي از آن را بهشت مي دانند. اين کتاب همچنين به افزودن نقاط ضعف و از ميان بردن عوامل قوّت، سفارش مي نمايد ودليل هاي کافي را هم براي اين کار آورده است. کتاب در بخش افزودن نقطه هاي ضعف مي گويد: اختلاف ها را مي توان با افزايش بدبيني ميان گروه هاي درگير و نيز انتشار کتاب هايي که از اين يا آن گروه بد مي گويد، انبوه کرد. پول کافي هم بايد براي تباهي و پراکندگي خرج نمود ناداني را مي توان با جلوگيري از گشايش مدارس و انتشار کتاب ها ترويج داد. آتش زدن کتاب ها، تشويق مردم به اين که فرزندانشان را به مدارس ديني نفرستند - با اتهام زدن به عالمان ديني - همه مي توانند به اين هدف کمک کنند آنها را مي توان در يک حالت ناآگاهي نگاه داشت؛ براي اين کار بايد از بهشت بسيار گفت؛ آنان را نسبت به زندگي دنيا بي مسؤليّت نشان دهيم و حلقه هاي صوفيّه را گسترش داد؛ کتاب هايي را که به زهد فرا مي خواند ترويج نمود؛ همچون کتاب احياءالعلوم غزالي، منظومه هاي مثنوي و کتاب هاي ابن عربي ديکتاتوري حکومت ها را مي توان با « سايه خدا در زمين» ناميدن آنها نيرومندتر کرد.بايد تبليغ کرد که ابوبکر، عمر، عثما ن، بني اميّه، بني عباس و علي همه با زور و شمشير به حکومت رسيدند و حکومت فردي داشتند. ابوبکر با شمشير عمر و با تهديد او به حکومت رسيد و خانه هاي کساني همچون فاطمه دختر محمّد صلي الله عليه و آله و سلم که سر به فرمان ننهادند به آتش آشيده شد. عمر به وصيّت ابوبکر خليفه شد؛ خلافت عثمان به حکم عمر بود. علي را انقلابي ها به حکومت برگزيدند؛ معاويه با نيروي شمشير حاکم شد و بني اميه حکومت را از او به ارث بردند. سفاح خلافت را با شمشير به چنگ آورد و بني عباس حکومت را به ميراث از او گرفتند. اين همه نشان مي دهد که حکومت در اسلام استبدادي است. مي توان راه‌ها را همين طور ناامن نگاه داشت.حکومت ها را از مجازات دزدان بازداشت و دزدان را تقويت نمود؛ به آنها سلاح داد و آنان را به دزدي و بر هم زدن نظم تشويق نمود. با تلقين باورها به قضا و قدر در ميان آنها، مي توان بر نابساماني بهداشتي آنها افزود. و گفت: که اين همه از خداست و درما ن، هيچ سودي ندارد. مگرخدا در قرآن از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام نمي گويد:«او به من غذا و آب مي دهد و اگر بيمار شوم او مرا شفايم مي هد. و مگر نمي گويد:«او مرا مي‌ميراند و آن گاه او مرا زنده ام مي‌کند.» بنابراين شفا به دست خداست؛ مرگ به دست خداست و بدون درخواست او هيچ راهي براي شفا نيست و نه گريزي از مر گ که قضا و قدر از اوست چنان که در بخش هاي 3 گفته شد مي توان اين ويراني و نابساماني را همچنان نگاه داشت هرج و مرج را مي توان حفظ کرد. بايد اين انديشه را گسترش داد که اسلام يک دين عبادي است؛ سازماندهي ندارد محمّد صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينانش هيچ يک وزير، نظا م، اداره و قانون نداشتند در هم ريختگي اقتصادي، نتيجه طبيعي آشفتگي هاي از پيش گفته است:آتش زدن فراورده هاي کشاورزي، غرق کردن آشتي هاي بازرگاني، به آتش کشيدن بازارها، شکستن سدها که آب در شهرها و کشتزارها مي افکند و ريختن سم در آب هاي آشاميدني اين در هم ريختگي را مي افزايد حاکمان را مي توان به فساد، شراب خوار ي، قمار و ريخت و پاش دارايي ها در امور شخصي تشويق کرد تا چيزي براي سلاح و مخارج ارتش باقي نماند مي توان شايع آرد که اسلام زن را تحقير مي آند مگر در قرآن نيامده است که:« مردان سرپرست زنانند.» و مگر در سنّت نيست که:« زن همه شراست.» آلودگي و ناپاکي به طور طبيعي پيامد کم آبي است؛ بايد با هر نيرنگي از افزايش آب جلوگيري کرد. امّا سفارش هاي کتاب: براي از ميان بردن نقطه هاي قوّت کتاب به موارد زير سفارش مي کند: زنده کردن فريادهاي قومي، سرزميني، زباني، نژادي و مانند اين ها درميان مسلمان ها.چنان که بايد به مسلمانان سفارش کرد که به تمدن گذشته کشورهاي خود و قهرمانان پيش از اسلام توجّه کنند: همچون زنده کردن فرعون ها در مصر، دوگانه پرستي در ايرا ن، تمدن بابلي درعراق و ديگر مواردي که در کتاب به شرح آمده است پراکندن چهار چيز ضروري است: شراب،قمار، زنا، و گوشت خوک آشکارا يا نهاني. کتاب به همکاري با يهوديان، مسيحيان، مجوس و صابئيان که در سرزمين هاي اسلامي زندگي مي کنند، فرا‌مي خواند تا اين امور زنده نگه داشته شود؛ از وزارت مستعمرات مي خواهد تا از خزانه خود براي کارمنداني که اين امور را مي پراکنند، حقوق مشخص نمايد.هر که توانست اين امور را گسترده و همه گير کند به او جايزه دهد و تشويق نمايد. کتاب، از نمايندگان دولت بريتانيا مي خواهد که آشکار يا پنهان از اين امور پشتيباني کنند و هر اندازه پول که لازم است هزينه نمايند تا از مجازات عاملان نشر اين کارها جلوگيري شود. کتاب همچنين سفارش مي کند از ربا به شکل ترويج شود؛ اينکار افزون بر آنکه اقتصاد ملّي را ويران مي کند، مسلمانان را در شکستن قوانين قرآن جرأت مي بخشد. هر که يک قانون را بشکند، شکستن ديگر قانون ها نيز برايش آسان مي شود. کتاب توصيه مي کند که به مسلمانان گفته شود تنها رباي مضاع ف، بر مسلمانان حرام است زيرا قرآن مي گويد:« ربا را دو چندان و افزوده نخوريد.» و همه گونه هاي ربا حرام نيست. پيوستگي مردم با عالمان ديني را بايد کاست و برخي از مزدوران را جامه عالمان پوشاند.آنگاه اينان همه گونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم ديني مشکوک شوند و نتوانند دريابند که اين عالم است يا مزدور. گسيل اين مزدوران به (الازهر، استانبول، نجف و کربلا) بسيار مناسب است. يکي از راه‌هاي کاهش دل بستگي مردم به عالمان ديني گشايش مدارسي است که مزدوران وزارت در آن کودکان را به گونه اي بپرورند که عالمان و خليفه را دوست نداشته باشند. بدي‌هاي خليفه وخوش گذراني‌هاي او را بازگويند؛ به آنها بياموزند که خليفه اموال مردم را در راه فساد و هوسراني خرج مي کند، و او به هيچ روي همچون پيامبر نيست. ترديد برانگيختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسئله اي که مربوط به زمان خاصي بوده و مدّت آن سپري شده است. بايد انديشه نجس بودن کافران را از جان‌هاي شيعيان بيرون راند وگفت که قرآن مي گويد:« غذاي شما براي آنان حلال است و غذاي آنان براي شما حلال وديگر اينکه يک همسر پيامبر يهودي بوده است: صفيه، و همسرديگرش مسيحي بود ه: ماريه، و نمي توان همسران پيامبر را نجس دانست. مسلمانان بايد باور کنند که منظور پيامبر از اسلام، همه اديان است چه نصرانيّت باشد و چه يهوديّت و مقصود تنها پيروان محمّد صلي الله عليه و آله و سلم نيست زيراقرآن همه دين داران را مسلمان مي خواند.در قرآن يوسف پيامبر مي گويد:« مرا مسلمان بميران.» ابراهيم واسماعيل مي گويند:« پروردگارا! ما را مسلمان نما و از فرزندان ما نيز امّت مسلماني بيافرين.» و يعقوب پيامبر به فرزندانش مي گويد:« ( جزبه دين اسلام نميريد.» پيامبر و جانشينانش کليسکها را خراب نکردند و به آنها حرمت نهادند؛ چرا اين ها کليسکها را تحريم مي کنند.: در قرآن آمده است:«اگر خداوند (شر) برخي از مردم را با برخي ديگر نمي زدود صومعه ها، کليسکها و عبادت گاه ها ويران مي شد.» صومعه ها از آن مسيحيا ن، کليسکها از يهوديان و عبادت گاه ها از آن مجوسان است. اسلام به مراکز ستايش خدا حرمت مي نهد نه اين که آنها را ويران کند و يا مردم را از آنها باز دارد. بايد در اين خبر که:«يهوديان را از جزيرة العرب بيرون رانيد.» ونيز اين که:«دو دين در جزيرة العرب گرد هم نمي آيند.» ترديد افکند.زيرا اگر اين روايات درست بود، پيامبر همسران يهودي ومسيحي نداشت؛ طلحه صحابي پيامبر همسر يهودي نداشت و پيامبر با نصرانيان نجران مذاکره نمي کرد. بايد مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن ترديد افکند با اين دست آويز که خدا از اطاعت انسان ها بي نياز است.بايد به سختي از حج جلوگيري کرد و از هر گردهمايي مسلمانان چون نمازِ جماعت و حاضر شدن در مجلس‌هاي حسين، ودسته هاي عزاداري؛ چنان که بايد آنها را به سختي از ساختن مساجد، زيارتگاه‌ها، کعبه، حسينيّه ها و مدارس بازداشت. بايد در خمس ترديد افکند و آن را تنها براي غنيمت‌هاي به دست آمده از جنگ با کفّار واجب دانست و نه منافع کسب و کار.گذشته از آن خمس را بايد به پيامبر وامام پرداخت و نه عالم؛ ديگر اينکه عالمان با پول هاي مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ مي خرند، بنابراين خمس دادن به آنها شرعي نيست. اسلام را بايد دين عقب ماندگي و هرج و مرج برشماريم؛ در عقايد مردم ترديد ايجاد کنيم و پيوند مسلمانان را با اسلام سست کنيم. واپس ماندگي و ناآرامي و دزدي در کشورهاي اسلامي را بايد به اسلام نسبت دهيم. بايد پدران را از پسران جدا کنيم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و تربيت آنان به دست ما بيفتد و ما آنان را از عقيد ه، تربيت ديني وپيوستگي با عالمان دور کنيم. بايد زنان را تشويق کنيم که عبا (چادر) از سر بيفکنند زيرا حجاب را خليفگان بني عباس رايج کردند و اين يک عادت اسلامي نيست.به همين جهت، مردم زنان پيامبر را مي ديدند و زن در همه امور وارد بود؛ آن گاه که زن عبا از سر افکند، جوانان را تشويق کنيم که به سوي آنان بروند تا فساد در ميانشان افتد.در ابتدا بايد زنان غيرمسلمان عبا (چادر) از سر بردارند تا زنان مسلمان نيز سر در پي آنان نهند. نمازهاي جماعت را بايد با نسبت دادن فسق به امام جماعت وآشکار کردن بدي هاي او و نيز دشمني انداختن با شيوه هاي گوناگون درميان امام و پيروانش برافکند. امّا زيارتگاه ها را بايد به بهانه اين که اين ها در زمان پيامبر نبوده و بدعت است، ويران کرد و مردم را از رفتن به اين گونه مکان ها بازداشت.بايد در اين که زيارتگاه هاي موجود واقعاً از آن پيامبر، اماما ن، و يا صالحان باشد ترديد ايجاد کرد. پيامبر در کنار قبر مادرش به خاک سپرده شده و ابوبکر در بقيع دفن شده و قبر عثمان مشخص نيست؛ علي در بصره مدفون گرديد و نجف محل قبر مغيره بن شعبه است، سر حسين در حنانه دفن شد و مزار خودش معلوم نيست؛ در کاظمين قبر دو نفر از خليفگان است نه مزار کاظم و جواد از خانواده پيامبر؛ در طوس قبر هارون است و نه رضا از اهل بيت؛ در سامرا قبرهاي بني عباس است نه هادي و عسکري و (سرداب) مهدي از اهل بيت؛ بقيع را بايد با خاک يکسان کرد، چنانکه بايد گنبدها وضريح هاي موجود در همه کشورهاي اسلامي را از ميان برد. در نسبت خانواده پيامبر به او بايد ترديد افکند.افرادي که سيّد نيستند عمّامه سياه و سبز بر سر بگذارند، تا مردم نتوانند آنها را تشخيص دهند و به خانواده پيامبر بدبين شوند و درنسبت سادات با پيامبر ترديد نمايند. چنانکه ضروري است عمّامه ها از سر عالمان دين و سادات برداشته شود تا هم نسبت خاندان پيامبر از ميان برود و هم عالمان ديني در ميان مردم حرمت نداشته باشند. حسينيّه ها را بايد با اين دست آويز که بدعت هستند و در زمان پيامبر و جانشينانش نبوده اند، مورد ترديد قرار داد و ويران کرد.چنان که مردم را بايد به هر حيله از رفتن به اين مکان ها بازداشت؛ سخنرانان را کاهش داد؛ ماليّات هاي ويژه اي بر سخنراني بست که خود سخنران و صاحبان حسينيّه آن را بپردازند. بايد پيام بي بندوباري را در جان هاي مسلمانان دميد.هر کس هر کاري بخواهد بکند؛ نه امر به معروف واجب است و نه نهي از منکر، نه آموزش احکام ؛ بايد به آنها گفت:« عيسي به دين خود، موسي به دين خود» و «کسي را در گور ديگري نمي گذارند.» و امر و نهي به عهده دولت است نه مردم. کاهش جمعيّت لازم است.مرد نبايد بيش از يک همسر بگيرد؛ بايد در راه ازدواج محدوديّت هايي پديد آورد؛ عرب نبايد با فارس ازدواج کند؛ ترک نيز نبايد با عرب ازدواج نمايد. بايد از دعوت و هدايت به اسلام و گسترش آن جلوگيري کرد.بايد اين انديشه را گسترش داد که اسلام يک دين قومي است و در قرآن هم گفته شده:« اين قرآن يادآوري براي تو و قوم تو است. سنّت هاي نيکو بايد محدود گردند و اين کارها به دولت سپرده شوند.هيچ کس حق نداشته باشد مسجد، مدرسه و يا مکاني براي کودکان بي سرپرست بسازد؛ همين طور ديگر سنّت هاي خوب و صدقه هاي هميشگي. بايد با اين دست‌آويز که قرآن کم و زياد شده است، در آن ترديد افکند. و قرآن‌هاي ساختگي که کاستي ها و افزودني هايي داشته باشند، توزيع نمود. بايد آياتي که در آنها از يهود و يا نصارا بدگويي شده برداشته شوند؛ آيات جهاد و امر به معروف حذف شوند؛ قرآن به زبان هاي فارسي، ترکي و هندي برگردانده شود. در کشورهاي غيرعرب از قرائت قرآن به زبان عربي نهي گردد. چنانکه بايد اذا ن، نماز و دعا به زبان عربي در کشورهاي غير عرب ممنوع شوند. دراحاديث نيز مي بايست ترديد افکند و آن چه در مورد قرآن توصيه شد مانند تحريف، ترجمه و بدگويي، در مورد روايات نيز بايد عمل شود. نوشته هاي کتاب بسيار نيکو بود؛ نامش:«چگونه اسلام را درهم کوبيم» بهترين برنامه کار من براي آينده. هنگامي که کتاب را باز پس دادم و شگفتي بسيار خود را به دبيرکل باز نمودم، گفت: بدان که تو در اين ميدان تنها نيستي؛ سربازان پاکي هستند که چون تو کار مي کنند. وزارت تاکنون پنج هزار نفر را براي اين کار به خدمت گرفته است. وزارت اکنون در اين انديشه است که اين افراد را به ده هزار تن برساند و روزي که اين کار انجام شود، بر مسلمانان چيره خواهيم شد و خواهيم توانست اسلام و کشورهاي اسلامي را در هم کوبيم. دبيرکل سپس افزود: به تو مژده مي دهم، وزارت زماني کوتاه نياز دارد تا اين برنامه را تکميل کند. اگر ما هم آن زمان را نبينيم، فرزندان ما با چشمان خويش آن را خواهند ديد؛ اين ضرب المثل چه خوب مي گويد که:«ديگران کاشتند و ما خورديم؛ ما بکاريم و ديگران بخورند». اگر اين« ملکه درياها» بتواند اسلام را درهم بکوبد و بر کشورهاي اسلامي چيره شود، جهان مسيحيّت پس از ١٢ قرن جنگ و تجاوز مسلمانان، نفس راحتي خواهد کشيد. دبيرکل گفت: جنگ هاي صليبي بي فايده بود؛ مغول ها هم نتوانستند ريشه اسلام را برافکنند زيرا کاري بدون برنامه ريزي انجام دادند: عمليّات نظامي که ظاهري تجاوزکارانه داشت؛ به همين دليل آنان به سرعت ناتوان شدند. امّا اکنون انديشه رهبران حکومت بزرگ ما اين است که با يک برنامه ريزي حساب شده و بردباري بي پايان، اسلام را از درون ويران کنند. البتّه ما به يک ضربه نظامي کوبنده هم نياز داريم، امّا اين ضربه آخرين اقدام است. پيش از آن بايد کشورهاي اسلامي را تضعيف کنيم و از هر سو به اسلام ضربه بزنيم، به گونه اي که آنان نتوانند نيروهايشان را گرد آورند و به جنگ بپردازند. دبيرکل آن گاه افزود: بزرگان مسيحي در استانبول، بسيار زيرک و باهوشند؛ زيرا همين برنامه ها را اجرا مي کنند؛ در درون مسلمانان آشوب کرده‌اند؛ مدرسه هايي براي پرورش کودکانشان گشوده‌اند و کلسياهايي بنا کرده‌اند. شراب، قمار و فساد را ميان آنها رايج کرده اند؛ در جوان هايشان نسبت به دين ترديد ايجاد کرده‌اند؛ حکومت‌هايشان را به جان هم انداخته اند؛ در جاهاي مختلف فتنه ها را ميان شان شعله ور کرده اند؛ خانه‌هاي بزرگان آنها را از زيبارويان مسيحي آکنده اند تا بزرگي شان از ميان برود، دل بستگي آنها نسبت به دين شان کم شود و وحدت و همدلي شان کاستي يابد؛ آن گاه بزرگان مسيحي به يک باره نيروهاي نظامي سهمگين برانگيزند تا ريشه اسلام را از اين کشورها برکنند
46 | علي | | ٢٤:١٢ - ٢٥ اسفند ١٣٩١ |
الهي اين فرقه از روي زمين نابود بشه
47 | علي | Iran - Abadan | ٢٤:١٢ - ٢٥ اسفند ١٣٩١ |
الهي اين فرقه از روي زمين نابود بشه
48 | فاطمه | Iran - Zarrīn Shahr | ٢٤:٣١ - ١٥ ارديبهشت ١٣٩٢ |
واقعا اينا كم دارن بايدببرن تيمارستان
49 | احمد | | ١٩:٠٤ - ١٧ خرداد ١٣٩٢ |
خداي من اينها در قرن 21 ايقدر احمق هستند در 1400سال پيش محمد(ص) چي کشيده از دستشون،واقعا که مظلوم بوده
50 | رضا | | ١٩:١١ - ٠٨ تير ١٣٩٢ |
اينا موقعي که تو حرم سرا هستند از اين فتواها ميدن!
51 | فرزاد ناظم | Iran - Hamadan | ٢٤:٢١ - ١٦ تير ١٣٩٢ |
بنام خداوند سبحان- اين تفسيرها از زبان دين در نگاه نخست شايد بااصول عقل و تدبر منافات داشته باشد . اما بهتر است که اين مفاهيم از نظر علمي و با منطق رسا و گويا و امروزي در يک سايت ويژه به تحليل اين گونه مسايل پرداخته شود. يادمان ياشد که همه خوانندگان زيرک يا نکته سنج نيستند و برخي از عوام در دام اين سخنان مي افتند. زيرا به اين مفاهيم رنگ و صبغه ديني مي زنند و اين موضوع ، تامل برانگيز است.يا اينکه پس از مطالعه و بررسي جوانب امر و بازتاب آن در جامعه ايراني ، در بخشي از اخبار ورزشي ايران بطور تيتر وار از اين دست اخبار ارايه شود. چه کنيم از دست نقشه هاي شيطاني دشمنان اسلام؟ وقتي فلان مفتي سلفي فتوا مي دهد که براي رفتن به بهشت برين بايد چند همنوع انساني بيگناه را کشت تا مجوز ورود به جنت را به اين عوام الناس بدهند و ( دريغ از يک شبه اعتراض به اينهمه کشتار و بي عدالتي هاي 50 ساله رژيم اسراييل از طرف اين جانشينان دروغين خليفه الاسلام ) _ يعني همان داستان تاريخي مارقين - ، آنگاه ميتوان ديد که اين مسايل در ورزش در حاشيه قرار مي گيرند.
52 | محمد رضا پروانيان | | ٢٣:٤٦ - ٢١ مرداد ١٣٩٢ |
عرض سلام و احترام خدا خيرتان دهد وهابيت فرقه اي دست ساز و منحرف و خشونت طلب هستند که چهره اسلام را بد نشان ميدهند و پيرهاي سياست اين فرقه را وسيله خوبي براي خود ميبينند و اي کاش مسلمانان بصيرتشان بالا ميرفت به اميد ظهور دولت يار يا علي مدد
53 | خدا دوستت دارم | | ١٧:٣٤ - ٢٧ مرداد ١٣٩٢ |
به انگليس نبايد گفت روباه پير هروقت ديدي که جوان ايراني روز را شب وشب را روز ميکندودقدقه دين ندارد ودريق از يک رکعت نماز ومسولما در پي اميال خودش وفارغ ازمردمه هردختر زيباي ايراني حکم واجب قرانرو که حفظ حجاب است رعايت نمي کنه وبيمحابا وبدون حجب وحيا از نگاه نامحرم ناراحت نمي شود که هيچ خوشحال هم هست هروقت ديددي که مرد ايراني به ظاهر شيعه به زن زيباي رخ نماينده در انظار به خودش مباحات ميکند به انگليس نگو روباه پير چون برنامه ريزي چندين قرنه براي دين تو وکشور تودارد ووتارسيدن به هدفش روباه جوان است وپير ماييم که دست از مطالعه وکاروتلاش وهوشياري برداشته ايم خدايا به حق اسمائ اعظمت از امربه معروف نکردنهاي ما ازما درگذر تورا خدا همين نوشته هاي اين کتابو در رسانه ها نه يک بار بلکه هزار بار وهروز در رسانه ها پخش کنيد وببينيد که استعمار ازدرون چه بلايي به سرما اورده وما در خمودگيه خودمان غرقيم ودر خواب خرگوشي به سر ميبريم خدايا خودت به فرياد برس از بزرگان غرق در تمايلات وومردم نادان وتنبل .وبزرگان با غيرت ما را در اهدافشان ومردم دانايما را در بيدار کردن ديگران در افشاي توطئه استعمار وعمال از خدا به خبر وهابي نيرو وانگيزه وقدرت ودرايت عطا فرما وبه اين سايت عزت وسربلندي عطا فرما کهدر بيداري بنده حقير کمک بزرگي تاکنون داشته اجرکم عندالله
54 | سيد وحدت هاشمي | | ٠١:٣٣ - ٢٨ مرداد ١٣٩٢ |
اين چندتا فتوا يادش رفته تکل از هر طرف حرام فقط از بالا مجاز است 2_ داور نبايد سوت بزند بلکه بايد براي بازيکنان اواز بخواند 3_ خوشحالي بعد از گل حرام است بايد بازي کن گل زن را عزا دار کرد 4_ به جاي زمين چمن از زمين بي چمن استفاده شود 4_ بعد از بازي مسئولين فيفا را کنار زمين روي صندلي الکتريکي قرار دهيد 5_ ناظران بازي و داوري خيانتکارشناخته شده فورا اعدام شوند 6_ دروازبانه هر دو تيم به علت مانع بودن در مقابله توپ خائن محسوب شده و در ابتداي بازي اخراج شوند اصلا تيمهاي عربي قهرمانند
55 | محمد از خوزستان | | ١٩:١٤ - ٢٩ مرداد ١٣٩٢ |
فتواي جديد وهابي فوتبال بازي كردن با توپ حرام است
56 | حمزه | Iran - Ahvaz | ٠٤:٤٩ - ٠١ شهریور ١٣٩٢ |
اقا من الان هنگم ميشه يکي بگه جريان چيه؟!!! اوت و کرنر و گل که ندارن،داور هم ندارن،دروازه 3 تيرک داره.حالا اينا با اين توپ چيکار ميکنن؟اگه گل ندارن پس به صورت کي توف کنن بخاطر شادي پس از گل؟
57 | حسين | Iran - Tehran | ١٣:١٩ - ٢٣ آذر ١٣٩٢ |
ميخواستم اين مطالبوبه عنوان جک بذارم تووبلاگم که سرموقع هم ميذارم بريدببينيد
عنوان وبلاگم:دل سوخته عمرکم فاطميه ام
منتظرتون هستم
نظرهاتونابداريد
58 | عاطفه | | ٠٢:٤٣ - ٠٩ بهمن ١٣٩٢ |
ببين به جاي درس و بحث حوزه نشسته به چه چيزايي فکر کرده همينه که از ظلمت و گمراهي بيرون نميان ديگه.اللهم عجل لوليک الفرج .الهي آمين
59 | 7/10 | Iran - Tabriz | ١٢:٥٠ - ١١ اسفند ١٣٩٢ |
باعرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما. ولي چرا بعضي از اين شيعه ها وسني ها گول استدلالهاي اين کودن ها رو ميخورن با اين استدلا ل هاي آبکي و واقعا بديهي ومذخرف. واقعا براداران سني و شيعه اين ملاعين فرشته نما حتي پغمبر(ص) را هم قبول ندارن باور بفرماييد اين از يهوديان رژيم صهيونيست هم وحشي تر ونجستر و کافر تر و خطرناکترند. ومن الله توفيق
60 | نوكر علي | Iran - Shahr-e Qods | ٢١:١٧ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٩٣ |
باعرض سلام فتواهاي اين مفتي هاي احمق و بي سواد را بافتوا هاي مراجع شيعه مقايسه كنيد تا به مذهب خودمون بباليم .زمانيكه سلمان رشدي خاين كتابشا نوشت اقايون خفه خون گرفته بودن اما امام خميني با فتواش غوغا كرد كه هنوز بعد از چند سال برا انگليس هزينه داره .ولي دستون درد نكنه چقدر به اين فتواي وهابي خنديديم
61 | يا لطيف | Iran - Tehran | ٢٢:٥٩ - ٢٠ خرداد ١٣٩٣ |
دمتون گرم جوک هاي باحلي بود من تا به حالا احمق ديده بودم ولي اين يه پديده اند
62 | ابراهیم مرادی | | ١٨:٤٣ - ٢٢ دي ١٣٩٦ |
10
 
0
پاسخ نظر
تا جایی که بنده بدونم وهابی ها خیلی از شما ها باسوادترند الکی به کسی توهین نکنید .
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب