2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)
کد مطلب: ٦١٢٢ تاریخ انتشار: ١٨ تير ١٣٨٥ تعداد بازدید: 83355
مناظره و گفتگو » شیعه و وهابیت
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)


آقاي هدايتي

سوالاتي كه از برنامه قبل مانده بود خدمت شما مي پرسم تا ارتباط مان با آقاي ملازاده برقرار شود.

اگر حضرت علي (عليه السلام) با خلفاي سه گانه مشكلي داشتند، چرا اسم فرزندان خود را ابوبكر و عمر و عثمان گذاشتند؟

استاد حسيني قزويني

سوالي از جلسات قبل مانده بود كه شخصي پرسيد حضرت علي (عليه السلام) چند زن و فرزند داشتند؟

نظر ايشان اين بود كه در ميان فرزندانش، افرادي به نام ابوبكر و عمر و عثمان است. براي اين كه قضيه مقداري روشن بشود، توضيحاتي مي دهم.

هنگام شهادت اميرالمومنين (عليه السلام)، ايشان 4 همسر داشتند:

أمامه بنت أبي العاص، ليلا بنت مسعود، أسماء بنت عميس و أم البنين.

از ميان فرزنداني كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، يكي به نام عمر بود كه از أم حبيب بنت ربيعه و يك فرزند ديگر به نام عثمان برادر عباس (عليه السلام) از ام البنين، و يك فرزند به نام أبوبكر از ليلا بنت مسعود مي باشند.

بحثي كه هست، مي بينيم يكي از كتاب هايي كه برادران اهل سنت مي نويسند يا وهابي ها در اينترنت يا جزوات اينها در داخل كشور پخش مي كنند، خيلي روي اين قضيه مانور مي دهند. اين نام گذاري فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام) به نام سه خليفه را دليل رابطه حسنه ميان اميرالمومنين (عليه السلام) و خلفاي سه گانه مي دانند.

در اينجا من دو نظر دارم. نظر اول را اشاره اجمالي مي كنم و نكاتي را عرض مي كنم و در نظر دوم، بيشتر صحبت مي كنم.

شكي نيست كه يكي از فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام)، عمر بود از ام حبيب بنت ربيعه كه با رقيه بنت علي دوقلو بودند و آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) همين فرزند است كه ابن حجر عسقلاني و مزي و ذهبي و ابن كثير مي گويند كه اين آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) بوده است.

بحث است كه چطور آقا اميرالمومنين (عليه السلام) اين را به نام عمر نام گذاري كرد. ما در پاسخ، توجه عزيزاني كه روي اين قضيه مانور مي دهند، جلب مي كنيم به عبارتي كه آقاي بلاذري از شخصيت هاي طراز اول اهل سنت است در أنساب الأشراف مي گويد:

اين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه به دنيا آمد، خليفه دوم گفت كه اگر اجازه بدهيد، نام گذاري اين فرزند به من محول شود، آقا اميرالمومنين (عليه السلام) هم جوابي ندادند.

أنساب الأشراف، ج2، ص413، چاپ بيروت، ص192

و كان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي بإسمه.

عمر فرزند علي را به نام خودش نام گذاري كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص427 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص92

البته اين قضيه از نوه عمر بن علي بن ابيطالب (عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر) هم در تاريخ مدينة دمشق إبن عساكر است:

سوال شد چطور شد كه جدتان اميرالمومنين (عليه السلام) شما را به نام عمر نام نهاد؟ ايشان در پاسخ گفت: جدم حضرت علي (عليه السلام) فرزندي به دنيا آورد و به تقاضاي خليفه دوم، نام او عمر نهاده شده.

پس اين قضيه روشن شد كه نام گذاري اين فرزند توسط خود خليفه دوم صورت گرفته است. البته در تاريخ داريم كه خليفه دوم در دوران خلافتش، يكي از كارهايش اين بود كه اسامي فرزندان مردم را جابه جا مي كردند. مثلا إبن أثير در أسد الغابة في معرفة الصحابة و إبن حجر در الإصابة في تمييز الصحابة دارد كه در رابطه با ابراهيم بن حارث، عمر گفت:

چرا نامت را ابراهيم گذاشته اي؟ نامت را عبد الرحمان بگذار.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص284

وقتي نام أنبياء (عليهم السلام) را تغيير مي دادند، خليفه دوم اسم ابراهيم بن حارث را عبدالرحمن بن حارث گذاشت.

در رابطه با طحيل بن رباح است كه خليفه دوم گفت:

من از نام طحيل خوشم نمي آيد و نامت را خالد بگذار.

با اين كه روايت داريم بر نهي نام گذاري بر نام خالد.

المصنف لإبن أبي شيبه، ج1، ص61

نام پدر مفروق، اجدع بود و خليفه دوم گفت:

من از اين نام خوشم نمي آيد و نامت را عبدالرحمن بگذار.

الطبقات الكبري لإبن سعد، ج6، ص76

در رابطه با قليل بن صلت گفت:

اسم خوبي نيست و به جاي او كثير بگذار.

تهذيب الكمال للمزي، ج24، ص128

اينها نشان مي دهد كه خليفه دوم در محدوده خانوادگي مردم هم دخالت مي كرد و به نظر من اين دون شأن يك حاكم اسلامي است كه در اينطور قضايا دخالت كند. اگر به نام بتي يا چيز ديگري بود، يك چيزي؛ اما نام ابراهيم كه نام پيامبر است و تبديل كردن به غير آن، اخلاقا و عرفا و عقلا، قابل پذيرش نيست.

حالا سوال اين است كه چرا اميرالمومنين (عليه السلام) اعتراض و مقاومت نكرد با اين كار خليفه دوم؟

اگر تاريخ را نگاه كنيد، مي بينيد كه يكي از ويژگي هاي جناب خليفه دوم اين بود كه يك شلاقي دستش بود و با اين شلاق، هر كس و ناكسي را مورد ضرب و شتم قرار مي داد. بطوري كه نقل مي كنند از شعبي از علماي و فقهاي بزرگ اهل سنت كه مي گويد:

كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج.

شلاق عمر از شمشير حجاج بن يوسف هم ترسناك تر بوده است.

مغني المحتاج للشربيني، ج4، ص390 ـ وفيات الأعيان لإبن خلكان، ج3، ص14 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص181

اگر تاريخ را ببينيد، خود آقاي ابوهريره كه تقريبا مفصل ترين روايات اهل سنت به ايشان بر مي گردد مي گويد در زمان عمر من جرأت نمي كردم حديث نقل كنم:

لقد حدثتكم بأحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.

اين رواياتي كه الان نقل مي كنم، اگر زمان عمر نقل مي كردم، مرا با شلاق مورد ضرب قرار مي داد.

جامع بيان العلم ابن عبد البر، ج2، ص121)

يا كساني كه بعد از نماز عصر نماز مي خواندند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار مي داد و داستان مفصلي دارد و افراد متعددي را به اين جرم مورد ضرب و شتم قرار مي داد. چيز جالبي كه من در اين زمينه عرض كنم، خود إبن عبد البر در جامع بيان العلم از ابن عباس نقل مي كند:

عن إبن عباس قال: مكثت سنتين أريد أن أسأل عمر بن الخطاب عن حديث ما منعني منه إلا هيبته حتي تخلف في حج أو عمرة في الأراك الذي ببطن مر الظهران لحاجته فلما جاء و خلوت به قلت يا أمير المؤمنين أني أريد أن أسألك عن حديث منذ سنتين ما يمنعني إلا هيبة لك قال فلا تفعل إذا أردت أن تسأل فسلني فإن كان منه عندي علم أخبرتك و إلا قلت لا أعلم فسألت من يعلم قلت من المرأتان اللتان ذكرهما إنهما تظاهرتا علي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال عائشة و حفصة.

من خيلي وقت بود مي خواستم يك جمله اي را از خليفه دوم سوال كنم، ولي از او مي ترسيدم. تا اين كه در ايام حج، جاي خلوتي پيدا كردم و گفتم كه مي ترسم از تو سوال كنم. گفت: بگو. گفت: در اين آيه شريفه كه نسبت به دو زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد، مراد چيست؟ گفت: عايشه و حفصه.

جامع بيان العلم لإبن عبد البر، ج1، ص112

ابن عباس با آن عظمت مي گويد من از خليفه دوم مي ترسيدم.

در خود صحيح مسلم است كه ابو موسي أشعري قضيه را نقل كرد و او سخت گيري كرد و در ذيل روايت دارد كه أبي بن كعب برگشت گفت:

يا بن الخطاب لا تكونن عذابا علي آصحاب رسول الله.

بر اصحاب رسول الله اين گونه مايه عذاب نباش.

صحيح مسلم، ج6، ص180

در رابطه با ابوبكر هم بگويم كه، نام نيست بلكه كنيه است و نام يكي از فرزندان حضرت علي (عليه السلام) و برادر حضرت علي اكبر (عليه السلام)، از ليلا بنت مسعود بوده است. آنچه كه مطرح است، نام گذاري بدست پدر و مادر است، ولي كنيه به دست پدر و مادر نيست و توسط مردم و جامعه يا به مناسبت هاي مختلف اين كنيه انتخاب مي شود.

در رابطه با عثمان هم آقاي أبو الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين دارد كه خود اميرالمومنين (عليه السلام) مي گويد:

إنما سميته بإسم اخي عثمان بن مظعون.

من نام عثمان را براي فرزندم گذاشتم، چون برادرم عثمان را دوست داشتم.

مقاتل الطالبيين، ص55

يك طرف ديگر قضيه نام گذاري اين فرزندان به نام خلفاي سه گانه، نام گذاري مرسومي بوده و نام صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي ائمه (عليهم السلام) به اين نام بوده است و اين كه اين نام را گذاشته بودند، دليلي نبود كه چون خليفه دوم نام شان عمر است، اميرالمومنين (عليه السلام) روي علاقه خود اين نام را انتخاب كرده بودند. خير؛ اين نام، نام مرسومي بوده است. اگر در زمان شاه، يكي اسم فرزندش را محمدرضا مي گذاشت، اين دليلي نبود كه ايشان از شاه خوشش مي آيد و بچه هاش را هم نام او قرار داده است؛ محمدرضا اسم مرسوم و مورد توجه مردم بوده است.

پس اينها هيچ ارتباطي به روابط حسنه آقا اميرالمومنين (عليه السلام) با خلفاي سه گانه ندارد.

* * * * * * * * * * * * *

شروع مناظره

موضوع بحث: امامت و خلافت

با قيد قرعه، شروع كننده مناظره آقاي ملازاده است.

آقاي ملازاده

ما به عنوان سياد أعظم مسلمين جهان، از روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فوت كرد، ياران او كه معجزه دوم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند، آنها را با اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يكجا و يكدل و يك مرام و يك عقيده و يك دين مي ديد؛ ولي شما نظر ديگري داريد و خودتان بيشتر توضيح خواهيد داد.

اما اين نگرش به امامت كه به نظر شما، تِلو نبوت است و بلكه بالاتر از نبوت است، در نظر ما، با احترام به شما و شنوندگان محترم، يكي از بزرگترين توطئه هايي است كه عليه اسلام و حتي عليه تشيع صورت گرفته است. براي اين كه مفهوم امامت در اين صورت موجود در ميان اماميه اثني عشريه، هيچ سند درستي، نه در كتاب خدا و نه در سنت رسول الله ندارد. بلكه اولين كسي كه اين موضوع را به اين معنا و مفهوم در اسلام مطرح كرد، خاخامي بود كه تظاهر به اسلام مي كرد به نام عبدالله بن سبأ كه از يهوديان يمن بود و اولين كسي بود كه امامت به معناي وصايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح كرد و سابقا هم وقتي يهودي مذهب بود، راجع به هارون (عليه السلام) و آل هارون (عليه السلام) آن را گفته بود و بعد آمد در اسلام اين را مطرح كرد. وقتي كه اين غلو و افراط را حضرت مولاي متقيان حضرت علي بن ابيطالب رضي الله عنه شنيد، او را محاكمه كرد و كساني را كه اين گفته برايشان ثابت شد، گفت:

لما رأيت الأمر أمرا منكرا، أججت ناري.

وقتي اين منكر بزرگ و غلو و افراط را ديد، آنها را محاكمه كرد.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج12، ص238 ـ مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج1، ص227

اما چون عبدالله بن سبأ، مانند يك مار و روباه بود و براي خودش ثابت نشده بود، او را به يمن تبعيد كرد. اين موضوع را فعلا كنار مي گذاريم. اما اولين كسي كه اين موضوع را علني كرد و مخالفان اين موضوع را دستگير كرد، اين شخص بود و هم اهل سنت و هم بسياري از برادران شيعه ما اعتراف مي كنند از جمله آقاي كشي از علماي رجال در رجال كشي، صفحه 108، نوبختي در فرق الشيعه، صفحه 2 و ... . اينها متفق اند بر اين كه اين آقا يهودي الأصل بود و يوشع بن نون (عليه السلام) را وصي موسي (عليه السلام) مي دانست، وقتي تظاهر به اسلام كرد، راجع به حضرت علي (عليه السلام) همين حرف را زد. يعني همان توطئه قديمي كه مسيحيت را به ويران گري كشاند، همان به وسيله او در اسلام تجديد بنا شد و دوباره همان خطوط پياده شد.

ابن بابويه قمي وقتي در قرن 4 عقائد شيعه را مي نويسد، اين موضوع را مطرح مي كند كه آنها معتقدند هر پيامبري وصي دارد و وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، (عليه السلام) حضرت علي (عليه السلام) و تعداد اوصياء را ذكر مي كند و آقاي مجلسي هم همچنين، تا الان. ولي وقتي به مفهوم امامت نگاه مي كنيم، همانطوري كه كاشف الغطاء در أصل الشيعه و أصولها مي گويد حتي معاصرين، اين اعتقادات كه سابقا از اعتقادات غلات و افراطيون بوده است، امام جعفر صادق (عليه السلام) آنها را لعنت مي كرده است.

اين اعتقادات الان ضروريات دين و مذهب شده است و از اينجاست كه امام صادق (عليه السلام) مي گويد:

غلات از يهود و نصارا هم بدترند.

آنچه را كه از غلوّ و افراط و تندروي بوده است، ائمه اهل بيت و ائمه اهل سنت كه بر ضدش بودند، امروزه جزء ضروريات مذهب اماميه اثنا عشريه شده است. الان، امامت منصبي الهي مانند نبوت شده است. هم چنان كه خداوند متعال براي نبوت و رسالت، پيامبراني را بر مي گزيند، براي امامت هم افرادي را بر مي گزيند. پس مفهوم امامت همان مفهوم نبوت است (در نظر شيعه) و ادعاي نبوت نكردن بر آنها، به قول آقاي قلمداران ـ دانشمند شهير قم، كه اين اعتقادات را خودش از آن دست برداشت ـ يك تعارف بيش نيست. وقتي كه خداوند، انبياء خودش را بر مي گزيند و امامت هم شبه نبوت است و امام همان نبي است، تا حدي كه مجلسي مي گويد:

استنباط فرق بين امام و نبي، خالي از اشكال نيست و ما فقط بخاطر رعايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گوييم كه آنها نبي نيستند و الا ما هيچ فرقي قائل نيستيم.

بحار الأنوار للمجلسي، ج26، ص82

اين مفهوم شان در امامت است. در نقدش همين كافي است كه در كتاب خدا، يك آيه صريح و روشن و واضح درباره اش نيست.

مسئله امامت نه اين كه از اصول دين نيست، بلكه از احكام عادي دين است كه به خليفه دوم مسلمين واگذار شده است. اما راجع به اين كه چگونه حكومت را خودشان انتخاب كنند:

وَ أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ (شوري/38)

پس از اصول دين نيست و اگر از اصول دين بود، حتما بايد در قرآن مي آمد، مانند وضو و حج و زكات و احكام فرعي بسياري ديگر چه رسد به عقائد اصلي. وقتي امامت از اجل امور بود بعد از نبوت (سخن كاشف الغطاء) يا منصب الهي باشد مانند نبوت (در كتاب اصل الشيعه) يا بنا به گفته كليني (كتاب كافي، ج1، ص175) از منصب نبوت بالاتر است، جزائري مي گويد:

امامت عامه از نبوت و رسالت هم بالاتر است.

چنين افراط و غلوهايي در انديشه شيعه اوليه وجود نداشت. اين افراط ها و غلوها بعداً آمده است و هيچ ربطي نه به اهل بيت (عليهم السلام) دارد و نه به قرآن و نه به سنت؛ تا حدي كه اين اعتقاد چنان روي آنها تاثير كرده كه در حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بين فريقين متفق است، كه مي فرمايد:

بني الإسلام علي خمس: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية.

الكافي للكليني، ج2، ص18

شهادتين را انداخته اند و ولايت را جاي آن گذاشته اند. مفهوم شهادتين كه از اركان اسلام است، انداخته اند كنار و مفهوم ولايت را جاي آن گذاشته اند و از نبوت هم بالاتر برده اند.

شكي نيست كه اينها ضلالت است و بر عدم صحت امامت، همين كافي است كه سندي از قرآن ندارد و مبدأش در آغاز، سري و مخفي بود و بعدا عمومي تر شد و اين كه طرح سري و مخفي عليه قدرت مسلمين و خلافت بكار گرفته شد را بعدا عرض مي كنم. اما همين كافي است كه در قرآن آيه صريحي راجع به بسياري از احكام وجود دارد، ولي راجع به امامت وجود ندارد و خود حضرت علي (عليه السلام) به امامت معتقد نبود؛ لذا منشأ خلافتش را مردمي مي داند نه الهي. وقتي بر خلافت استنباط مي كند، در نهج البلاغه مي گويد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما

با من قومي بيعت كردند كه به ابوبكر و عمر بيعت كردند.

نهج البلاغه، نامه 6

استاد حسيني قزويني

از برادرمان آقاي ملازاده تشكر مي كنيم كه تا حدودي ادب اسلامي را رعايت كردند و با توجه به سوابقي كه از ايشان داشتيم، اين انتظار را از ايشان نداشتيم.

در رابطه با بحث امامت كه ايشان فرمودند در زمان خليفه سوم توسط عبدالله بن سبأ صورت گرفته، اين كه عبدالله بن سبأ وجود خارجي نداشته، هم بسياري از علماي شيعه بر اين باورند و هم علماي اهل سنت كه همچنين چيزي نبوده است.

اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي بينيم كه در قرآن اهميت ويژه اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي گويد:

إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

سوره بقره/آيه30

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ

سوره ص/آيه26

همان طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)

همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي رسد، مي گويد:

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

يا اين كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي كند:

وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي

سوره طه/آيات30ـ 29

و خداوند مي فرمايد:

قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي

سوره طه/آيه36

پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.

إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقات مي گويد:

وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:

أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.

خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي دهد.

الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152

همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:

كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.

تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84

در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

سوره مائده/آيه67

اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.

در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي گويد:

كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60

پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين كه امامت به ظالمان نمي رسد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

سوره أنبياء/آيه73

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

خلفائي بعدي اثنا عشر.

12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.

صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618

مسئله ديگر اين كه مي بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

سوره شعراء/آيه214

در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي كند و مي فرمايد:

أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182

ايشان كه مي گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.

ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي گويند اين روايت صحيح است و ده ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.

كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132

همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.

اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.

اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296

كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.

قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي

صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.

خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي ، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207

حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.

در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:

هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221

حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.

و ده ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.

من نمي دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:

إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.

اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمي، ص85

و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي كند. با اين كه همه به او اعتراض مي كنند و مي گويند:

قد وليت علينا فظا غليظا.

المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413

و اين كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

آقاي هدايتي

من يك سوال دارم و لطف كنيد هر دو نفر جواب بدهيد:

بعد از رحلت يا شهادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه اتفاقي افتاد؟ اين واقعيت تاريخي را توضيح بدهيد. در تاريخ دروغ بسيار مي نويسند. ما مي خواهيم كه بينندگان بدانند واقعا بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در خصوص امامت و خلافت چه اتفاقي افتاد؟

آقاي ملازاده

عبدالله بن سبأ را اهل سنت و شيعه و مستشرقين او را قبول دارند؛ إبن قتيبه، طبري، إبن عبد ربه، أشعري، إبن حبان، إبن قدامه مقدسي، خطيب بغدادي، إبن حزم آندلسي، شهرستاني و إبن عساكر و ... و همچنين از شيعيان: قمي، نوبختي، كشي، صدوق، إبن إبي الحديد، جزائري، مامقاني و ... همه عبدالله بن سبأ قبول دارند. فقط أخيرا آقاي علامه عسگري آمده چيزي نوشته كه در آن هم تحقيق كرده و قبول ندارد. اما در بحث علمي و تاريخي، كسي نمي تواند آن را انكار كند؛ وجود نداشتنش يك بازي است.

اما اتفاق بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كه حضرت قبلا فرموده بود:

يأبي الله و المومنون إلا أبا بكر.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181

يا اين كه او را به جاي خود در نماز جماعت نشاند. مردم گفتند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را بر دين ما انتخاب كرده است، چطور او را بر دنياي خود انتخاب نكنيم.

اين چيزهايي كه شما گفتيد، بحث كلي است و همچنين در امت هاي قبلي بوده است و ربطي به اسلام ندارد. شما مي گوييد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ...

سوره أنبياء/آيه73

وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ

سوره مائده/آيه60

اينها جعل تكويني است، نه تشريعي. يعني قراردادي است و هيچ ربطي به بعد از اسلام ندارد. ولي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بهترين اتفاق ممكن افتاد. هم چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش بيني كرده بود، مردم و مومنان و خدا، جز ابوبكر را نمي پذيرند و مومنان به تقدير إلهي ابوبكر را انتخاب كردند و اتفاقا خود حضرت علي (عليه السلام) خيلي روشن و واضح ـ به اتفاق شيعه و سني، قديم و جديد ـ هم چنان كه در كتاب الغارات، جلد 1، صفحه 306 وقتي بيعت ابوبكر صديق را نقل مي كند، مي گويد:

فمشيت عند ذلك إلي أبي بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداث حتي زاغ الباطل و زهق و كانت كلمة الله هي العليا و لو كره الكافرون.

وقتي من با ابوبكر بيعت كردم، باطل از بين رفت و كلمهء إلهي برتر است، هر چند كافران دوست نداشته باشند.

فتولي أبوبكر تلك الأمور فيسر و شدد و قارب و اقتصد، فصحبته منا صحا و أطعته فيها أطاع الله فيه جاهدا.

ابوبكر متولي امور شد، بعد او را تعريف و تمجيد مي كند. من به عنوان يك ناصح، يار او بودم. در جايي كه مطيع خدا بود، من هم تابع او بودم.

و ده ها از اين ها و در جاي ديگر مي گويد:

إن المسلمين من بعده استخلفوا إمرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السيرة و لم يتعديا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله.

مسلمانان بعد از رسول الله، دو مرد نيك را جانشين او قرار دادند. هر دوي آنها به كتاب و سنت عمل كردند و نيك سيرت بودند و از سنت تجاوز نكردند. خداوند هم آنها را وفات داد.

الغارات، ج1، ص210

خود حضرت علي (عليه السلام) مي گويد:

بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مومنين شخصي را انتخاب كردند و تعريف و تمجيدشان مي كند.

ولي در ردّ سخنان آقاي قزويني كه بنده را متهم به بي خبري از تاريخ مي كند، همين كافي است كه خود حضرت علي (عليه السلام) وقتي إبن عباس به او گفت كه برويم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال كنيم كه ما در آن حقي داريم، گفت:

و الله! لئن سألناها رسول الله صلي الله عليه و سلم فمنعناها، لا يعطيناها الناس بعده.

اگر ما اين سوال را از رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) بپرسيم، اگر ما را منع كند، هرگز به ما نخواهند داد.

روايت هايي كه شما آورديد، هيچ كدام سند درستي ندارد؛ بر عكس ادعاي شما. مهمترين موضوع اين است كه ياران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معجزه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را انجام دادند، بدون اين كه در مورد خلافت اختلاف بكنند.

استاد حسيني قزويني

نكته اي را كه عزيزمان فرمودند:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ... .

سوره أنبياء/آيه73

جعل تكويني است، ظاهرا كم لطفي كرده اند. وقتي خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

اگر ما اين را جعل تكويني بگيريم، بايد بگوييم:

و علي الإسلام السلام.

اما در رابطه با اين تعابيري كه ايشان اشاره كردند نسبت به نماز خواندن ابوبكر در جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ايشان اين را به عنوان يك دليل اشاره كردند براي صحت خلافت ابوبكر. از ايشان سؤال مي كنم كه اگر واقعا اين مسئله نماز خواندن ابوبكر دليل بر مشروعيت خلافت ايشان بود، چرا در سقيفه كه آن همه سر و صدا كردند و داد و بيداد راه انداختند، حتي سعد بن عباده زير دست و پا داشت له مي شد، هيچ يك از مهاجرين و انصار نگفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

يأبي الله و المومنون إلا أبابكر

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181 ـ مسند احمد، ج6، ص144

چرا اين مطلب را در آنجا اشاره نكردند؟ اگر واقعا دليل بود، بايد آنجا اشاره مي شد!

رواياتي را كه ايشان از كتاب الغارات آورده اند، اين روايات از نظر سند، كاملا ضعيف است؛ همچنين روايات ديگري كه آورده اند، اينها سندا ضعيف است. اينها را در سايت مان مفصل بررسي كرده ايم و تعابيري كه دارد مبني بر:

مرضي السيرة و ميمون النقيبة.

الغارات، ج1، ص307

اين تعابير را من در يكي از مجلات ايران به نام نهج البلاغه، شماره 6 مفصل جواب دادم

آنچه كه مطرح است و برادرمان اشاره كرد كه اميرالمومنين (عليه السلام) آمد بيعت كرد، ظاهرا ايشان صحيح بخاري را يا نخوانده اند و يا اگر خوانده اند، مقداري كم لطفي كرده اند. در صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد آورده است كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبكر بيعت نكردند. بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت كردند و اين نصّ صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نكردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه كه در صحيح مسلم است، خلافت آقاي ابوبكر و عمر را مشروع نمي دانست. همان طور كه من در جلسات قبل هم اشاره كردم، در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ صراحت دارد كه خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي كند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه إرث مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

شما ـ علي و عباس ـ وقتي ابوبكر گفت: من جانشين رسول الله هستم، ابوبكر را دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد. هم چنين بعد از درگذشت ابوبكر كه من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبكر هستم، شما دو نفر مرا دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد.

اين نص صريح صحيح مسلم است، شما صحيح مسلم را گذاشته ايد كنار و مي خواهيد برويد دنبال كتاب هاي الغارات و امثال آن. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اميرالمومنين (عليه السلام) به أبوبكر پيام داد تا به منزلش بيايد:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.

وقتي مي خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود به منزل من بياوري.

صحيح بخاري، ج5، ص83

همچنين مي گويد:

و لكنك إستبددت علينا بالأمر.

تو در حق ما استبداد كردي.

صحيح بخاري، ج5، ص83

اين قضايا، مسئله اي است كه كاملا صريح و روشن است. خود خليفه دوم وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي كند، مي گويد:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.

صحيح بخاري، ج8، ص26 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص644 ـ مسند احمد، ج1، ص55

هم چنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد و تعابير ديگري كه در نهج البلاغه و جاهاي ديگري كه اميرالمومنين (عليه السلام) اينها را خليفه مشروع نمي دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده ها خطبه در اين زمينه است.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من از آقاي قزويني اين است كه آن علي اي كه آقاي قزويني درست كرده اند، غير از آن علي است كه بقيه مسلمين مي شناسند؟ اگر مشروع نمي دانست، با آنها بيعت نمي كردند و فرزندانش را به اسم آنها نمي گذاشتند و با آنها همكاري نمي كردند و رئيس پليس ابوبكر نمي شدند و ناصح و دوستدار آنها نمي شدند و بعد از او، نه خودش، بلكه حسنين و اكثر اهل بيت همين سنت را در ميان آنان جاري نمي كردند. لذا آنچه را كه شما ذكر مي كنيد، به نظر من اوهام خودتان است. همچنان كه در تلخيص شافي شيخ طوسي است، وقتي از اميرالمومنين (عليه السلام) سوال شد كه شما وصيت نمي كنيد؟ گفت:

ما أوصي رسول الله صلي الله عليه و آله فأوصي و لكن إن أراد الله بالناس خيرا، فسيجمعهم علي خيرهم، كما جمعهم بعد نبيهم علي خيرهم.

پيامبر (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرد كه من وصيت بكنم. اگر خداوند بخواهد، هم چنان كه بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر خير جمع شان كرد، بعد از من هم همين كار را خواهند كرد.

جواب استاد حسيني قزويني

ايشان گفتند كه اگر مشروع نمي دانستند، بيعت نمي كردند. من اين سوال را از ايشان دارم: در طول اين 6 ماه كه اميرالمومنين (عليه السلام) به نص صريح صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده است:

اميرالمومنين (عليه السلام) و هيچ يك از بني هاشم، تا وقتي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زنده بود، بيعت نكردند.

اين قطعي است و هيچ راه گريزي از آن و راه خدشه نيست.

بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء

اما اين كه ايشان گفت بيعت كردند، در منابع اهل سنت اين بيعت آمده است؛ ولي در منابع، شيعه، يك سند، حتي نيمه صحيح و موثق هم كه نشانگر اين بيعت باشد، نداريم. برخي روايت مرسل و ضعيف و موضوع و مرفوع داريم كه بزرگان ما همه جواب داده اند. مرحوم شيخ مفيد (ره) در فصول المختاره، صفحه 56 مي فرمايد:

و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبابع علي ساعة قط.

محققين از اماميه و شيعه بر اين عقيده اند: حضرت علي (عليه السلام) حتي يك ساعت هم با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نكرد.

نام گذاري فرزندان حضرت علي (عليه السلام) به نام خلفاء

اين كه ايشان گفت: چرا بچه هايش را به نام آنان نام گذاري كرده است؟ اين را ما مفصل جواب داديم. آن اسامي در آن زمان، اسامي مرسومي بوده و ارتباطي به خلفاء نداشته است. از طرف ديگر هم، يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عثمان بن مظعون است و صراحت دارد آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه من به خاطر علاقه ام به عثمان، اسم فرزندم را عثمان گذاشته ام. نسبت به عمر هم مي گويد: خود عمر اين نام گذاري را كرده است. نسبت به ابوبكر هم كه أبوبكر، كنيه است؛ نه نام.

اين قضايا در طول تاريخ مطرح بوده است. چطور شد كه نزديك به 25 مورد از صحابه، نام شان عمر بوده و 26 مورد نام شان عثمان بوده و دو يا سه مورد هم ابوبكر بوده است، از كجا معلوم اگر اميرالمومنين (عليه السلام) عثمان يا عمر گذاشته، بخاطر علاقه شان به ساير صحابه نبوده است؟

حضرت علي (عليه السلام)، رئيس پليس خلفاء؟

اما اين كه رئيس پليس او بودند، اينها از دروغ هاي تاريخ است. اميرالمومنين (عليه السلام) هيچ وقت رئيس پليس ابوبكر و عمر و عثمان نبوده است، بلكه عملا و قولا، اعمال اينها را كاملا رد مي كرده است. اينهمه خطب نهج البلاغه و روايات متعدد ديگر از منابع اهل سنت داريم كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، اصلا خلافت عمر و ابوبكر را مشروع نمي دانستند.

سوال استاد حسيني قزويني از آقاي ملازاده

سوال من از آقاي آقاي ملازاده اين است كه اين عزيزان بر اين باورند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را به عنوان خليفه معين نكرد و مردم آمدند جناب ابوبكر را خليفه معين كردند. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و قرآن هم مي گويد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (أحزاب/21)

پس چرا آقاي ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين كردند؟ اگر كار ابوبكر درست بوده، پس بايد كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نادرست باشد، اگر كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درست بوده، پس كار ابوبكر بايد نادرست باشد؛ همچنين عمر نسبت به عثمان.

جواب آقاي ملازاده

اولا: افسانه عدم بيعت حضرت علي (عليه السلام) را ردّ مي كنم از گفته خود حضرت علي (عليه السلام)، همچنان كه در شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، جلد 6، صفحه 48 آمده است:

وقتي از حضرت علي (عليه السلام) سوال شد كه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه انتخاب كردند؟ جواب داد:

و أنا لنري أبا بكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثاني إثنين.

ما ابوبكر را شايسته ترين مردم بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دانيم، او يار غار و ثاني إثنين بود.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به نماز دستور داد و زنده بود.

بسياري از شبهات مطرح شد و جواب داده نشد مانند حديث غدير.

ثانيا: جواب سوال ايشان كه: چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه تعيين نكرد و ابوبكر خليفه تعيين كرد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر تعيين مي كرد، شرع مي شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا بود و اگر ابوبكر تعيين مي كرد، شرع نمي شد و اجتهاد شرعي خودش بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر خودش تعيين مي كرد، بايد تا روز قيامت وراثتي مي شد و اين كار شاهان مي شد؛ اما ابوبكر آنچه را كه خودش بهتر مي دانست كه بهترين فرد امت بود، پيشنهاد كرد، نه اين كه تعيين كرد. اگر مردم با عمر بيعت نمي كردند، خلافت او شرعي نمي شد؛ چون خلافت زميني است، نه آسماني. هم چنان كه خود حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان.

قوم و گروهي با من بيعت كردند كه با ابوبكر و عمر بيعت كردند.

فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضي، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلي ما خرج منه، فإن أبي قاتلوه

اگر با كسي بيعت كنند، رضاي خداوند در آن است؛ رضاي آنها، رضاي خداست. اگر كسي بر آنها خارج شود و طعنه بزند، بايد او را به بيعت بازگرداند و إلا بايد او را كشت.

نهج البلاغه، نامه 6

اين آراء و انديشه شما را اگر حضرت علي (عليه السلام) مي ديد، بايد محاكمه تان مي كرد. اين رأي حضرت علي (عليه السلام) است در نهج البلاغه. پس خود حضرت علي (عليه السلام) ـ به اتفاق تاريخ و مورخان جديد و قديم ـ بيعت كرده است؛ ولي شما اين متواترات را منكر هستيد و آنچه را كه شما خوش تان مي آيد را مي آوريد. من سند از كتاب هاي شما مي آورم و شما مي گوييد كه ضعيف است؛ ديمي نبايد عمل كرد.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من اين است كه چرا چيزي به نام امامت و وصايت را خود علي (عليه السلام) مطرح نكرد؟ آنچه را كه از حديث غدير مي گويند، ده ها ائمه آن را باطل مي دانند و برخي صحيح مي دانند. چرا شما از خود حضرت علي (عليه السلام) امامي تر هستيد؟ چرا اين باور در ابتداء سرّي بود و بعدها ادامه پيدا كرد؟ چرا در ابتداء براي حضرت علي (عليه السلام) بود و بعد نوبت 12 نفر شد؟ عبدالله بن سبأ وقتي وصيت را مطرح كرد، مخصوص حضرت علي (عليه السلام) كرد و بعد آمدند كساني ديگر مانند شيطان الطاق و ديگران تعميم دادند به بقيه اهل بيت (عليهم السلام). حتي خود حضرت علي (عليه السلام) نمي دانست كه امام از طرف خداست.

جواب استاد حسيني قزويني

البته من اين نكته را بگويم كه همان اول هم بنا شد احترام و ادب را داشته باشند و نسبت به مومن الطاق، شيطان الطاق گفتن، دون شأن ايشان است و ما هم مقابله به مثل نمي كنيم و:

وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان/63)

مومن الطاق، از شخصيت هاي بزرگ و از صحابه جليل القدر امام صادق (عليه السلام) هستند و دودمان بني أميه از او به شيطان الطاق تعبير مي كنند.

در رابطه با حديث غدير كه ايشان اشاره كردند بسياري از ائمه آن را باطل مي دانند، من نمي دانم مرادشان از اين ائمه چه كساني است؟ با اين كه در صحت و متواتر بودن اين روايت، اكثريت بزرگان اهل سنت اين نظر را دارند؛ حتي آقاي ضياء الدين مقبلي در كتاب الأبحاث المسببة في السنون المتعددة، جلد 2، صفحه 30 مي گويد:

إن لم يكن معلوما، فما في الدين معلوم.

اگر بنا باشد ما در قضيه غدير شك كنيم و بگوييم قطعي نيست، چيزي براي ما در شرع قطعي نمي ماند.

ميرزا محمد بدخشاني در كتاب نزل الأبرار، صفحه 54، طبع قديم مي گويد:

حديث صحيح مشهور و لم يتكلم في صحته الا متعصب جاهد لا اعتبار بقوله.

حديث غدير، حديث صحيح و مشهوري است كه در صحت آن، جز آدم متعصب و عنودي كه اعتباري به قولش نيست، كس در آن شك نمي كند.

تمام بزرگان اهل سنت كه كتاب تواتر نوشته اند، حديث غدير را از احاديث متواتر آورده اند.

خود ابن كثير دمشقي صراحت دارد:

قال شيخنا الحافظ ابو عبد الله الذهبي: الحديث متواتر، أتيقن أن رسول الله قاله.

استاد ما آقاي ذهبي مي گويد: حديث غدير متواتر است و يقين دارم كه رسول الله آن را گفته است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص233

آقاي سيوطي در كتاب الأحاديث المتواترة اين حديث را آورده است و عده اي از بزرگان اهل سنت مانند ابن عبد البر، حاكم نيشابوري، ترمذي و ذهبي و طحاوي و ...، همه اينها صراحت دارند بر اين كه حديث غدير، حديث صحيحي است و اين طول و تفسيري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن سه روز آنجا داد، مطلب كاملا تمام است و احتياجي ندارد به اين كه بگوييم برخي ائمه آن را قبول ندارند. اي كاش! نام برخي از اين ائمه را ايشان با مدرك نام مي بردند تا ببينيم در برابر ذهبي و ابن حجر و ... مي توانند قرار بگيرند؟!


Share
241 | فاطيما شايان | Iran - Kermanshah | ١١:٣٢ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
با سلام. فقط چندتا سوال دارم؟ شما از خداوند عزيزتر ,مهربونتر, بخشنده تر, كريم تر ,عاشق تر به بندگان, تواناتر در شفا دادن كمك كردن, سراغ داريد؟ مگه امامان و پيامبران از خداوند بر ما گنهكاران دلسوزترند؟چرا من كه ميتونم خيلي راحت با خالق خودم بدون هيچ خجالت و شرمي رازونياز كنم بين خودم و خدام واسطه قرار بدم؟اصلاَ چه لذتي بالاتر از اينكه ما با آفريدگار خودمون صحبت كنيم؟اگه كسي تو دنيا وجود داشته باشه كه درد منو بهتر از خودم بفهمه,از همه مهربونتر باشه,از همه تواناتر باشه قطعا اون فقط و فقط خداي عزيزه ونه بندگانش.پيامبران و امامان در مسير زندگي ما انسانها فقط حكم راهنما رو دارن مثل مسير جاده اي كه تابلوهاي راهنمايي و رانندگيش براي هدايت رانندگان نصب شدن.در سوره ي حمد بارها وبارها ميگيم:خدايا تنها تو را ميپرستيم و تنها..... از تو..... ياري ميجوييم؟؟؟!!!! حالا از غير خدا ياري بگيريم؟ استغفرلله..... .من عاشق خداي خودم هستم و پيامبران و امامان رو به دليل اينكه عاشق واقعي خدا بودن و در راه هدايت ما انسانها قدم برداشتن و زجر كشيدن خيلي خيلي دوست دارم...ولي هرگز از اونها چيزي طلب نميكنم.يكتاپرستي و توحيد يعني فقط و فقط و فقط بگيم خدا.

پاسخ:

با سلام

خواهر گرامي

كسي منكر امكان ارتباط مستقيم با خدا و ضرورت آن نشده است ، اما خود خداوند در قرآن يكي از راه‌هاي رسيدن به حق تعالي را واسطه قرار دادن صالحين قرار داده است ، و به عنوان نمونه براي مسلمانان ماجراي توسل فرزندان يعقوب به وي را بيان كرده و به مسلمانان دستور مي دهد به نزد رسول خدا (ص) را بروند تا او براي آنها استغفار كند .

يعني اگر واقعا مي‌خواهيد به خداوند متعال نزديك شويد بايد از راهي كه خود او ترسيم كرده است برويد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

242 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ١٧:٤٦ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
جناب پرويز
گويي تضاد دروني و تناقض گفتاري اصلي از اصول مذهب شما و رکني از ارکان دين شماست.
چنان اين تناقض دروني براي شما عادي شده است که حتي از بيان يک کامنت بدون تناقض دروني عاجز هستيد:
1)) -تمامي کتاب هاي اهل سنت و اهل شيعه و غيره را کنار بزاريم و به قران باز کرديم که تمامي جواب ها سريح و روشن و کامل و بدون هيچ عيب و نقصي در آن وجود دارد و بدون شک کلام الله است

2)) اي برادران يکي از موحدان جمله اي دارد که مي فرمايد(از بنده مخواه اگر دهد منت است و اگر ندهد خفت است)(از خدا بخواه اگر دهد نعمت است و اگز ندهد حکمت است)
********
جناب پرويز
اين شعري که گفتي از قرآن است يا از کتابي غير از قرآن کريم؟ مگر تو ما را به کنار گذاشتن تمامي کتب امر نکردي؟ پس چگونه است که خود از کتابي ديگر مي‌گويي؟
آخر تناقض و تضاد در گفتار تا کجا؟ آخر دو رويي و دو گويي تا کجا؟
*******
البته اگر شما ذره‌اي انس با قرآن داشتيد آگاه بوديد که خداوند متعال مي‌فرمايد:
«والشعراء يتبعهم الغاوون»
حال به جاي عمل به قرآن کريم و دستورات و احکام آن همچنان مي‌توانيد پيرو شعرا باشيد.
«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وابتغوا اليه الوسيله وجاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون»
امر خداوند متعال است به ابتغاء وسيله براي قرب به سوي او.
همانگونه که فرزندان گناهکار حضرت يعقوب (عليه السلام) ايشان را وسيله قرار دادند:
«يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا»
*******
آيا خداوند متعال از شنيدن دعاي فرزندان يعقوب (عليه السلام) ناتوان بود؟ (نعوذ بالله)
آيا خداوند متعال از رگ گردن به ايشان نزديک تر نبود؟
پس چرا حضرت يعقوب (عليه السلام) به آنها نگفت: استمداد از من براي دعا شرک است و فقط بايد خود از خداوند استغفار کنيد؟
*********
جناب پرويز
چه پست و چه زشت است که قربانيان بمباران شيميايي سردشت، عبد و بنده سفاکاني شوند که به صدام 70 ميليارد دولار کمک مالي کردند.
آخر مگر مشرکان عبد ابن تيميه از نجد، شما را انسان مي‌دانند که خود را بنده پول آنها کرده‌اي؟
243 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ١٨:٣٦ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
جناب موسي
مي‌شود بفرماييد چرا عمر بن خطاب از آتش زدن قرآن لذت مي‌برد؟
با تشکر
244 | محمد | United States - New York | ٢١:٥٨ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
آقاي عليرضا شما اين چند آيه رو آورديد كه خداوند از هيچ كسي صراحتا به عنوان شفيع سخن نگفته و اسم هيچ يك از امامان و بزرگان رو نياورده اگه تو بدنو تعصب كوركورانه و تعصب دوران جاهليت (خيلي ببخشيد در جواب تعبير و تمثيل خوارج شما) به اين آيات توجه كني اين چند آيه هم تاييدي بر اون چن ده آيه ايست كه صراحتا و دقيقا بدون هيچ تفسير عوام الفريبي ميباشد قضاوت را به عهده همه خوانندگان منصف ميذارم 6 آيه زير تفسيز آيات ديگه اي است(قسمت اندكي كه در حد توان به آنها اشاره كرده ام)آقاي عليرضا در معني 6 آيه ذير به چه چيزي اشاره شده كه بالغ بر 30 الي چهل آيه صريح قران رو زير سوال ميبري و ميگي اين چند آيه تفسير آنهاست در كداميك اشاره شده كه امام رضا ابوالفضل حضرت علي و غيره شفا ميدن روزي ميدن و ...نه جناب عليرضا شما تفسيرهاي بسيار ضعيف و غيرقابل قبولي را از چند ايه ميكنيد و با كمال پررويي آنها را جايگزين قسمت عظيمي از قران ميكنيد كه خداوند به صراحت و بدون نياز به تفسيرهاي جانبدارانه من و شما دارد در چند آيه زير در همه ايات خداوند ديگر آيات متعدده خود را تاييد كرده و فرموده اند بدون اذن وي كسي نميتونه شفاعت كنه تازه اينجا حرف از شفاعته و به تفسير سني و بسياري از شيعيان منظور خداوند پيامبر اكرم در روز محشر (اگه به دومين آيه توجه كني فرموده اند (درآن روزيعني روز محشر)از خداوند تقاضاي شفاعت امت خود را دارد اونم در حد تقاضا نه اينكه خودش شفاعت كنه بلكه طبق آيات زير كه شما نقل كردين به اذن و اجازه خداوند شما يك آيه بياوريد كه خداوند فرمايش كرده باشند رازقي هم و جود دارد كه حتي به اذن وي رزق بدهد شما عينا از امامان تقاضاي رزق و روزي ميكنيد 6 ايه ذير همشون يك جمله رو تكرار ميكنند كه خداوند مي فرمايند كسي بدون اذن او شفاعت نميكند ودر اينجا از كسي صراحتا سخن نگفته جناب عليرضا شما آيات لازم به تفسير رو كه تعدادشون هم خيلي كمه با كمال جسارت و دروغ پردازي تفسير اون همه آيه صريح قرار ميدين اكنون آقاي عليرضا من 6 ايه اي كه شما اوردين رو آوردم و چندين مورد از اون همه آيه صريح رو پشت سرشون ميارم خودتون و وجدانتون بدون تعصب و با انصاف بگين كدوم دسته صريح ترند ؟كدوم دسته تفسير اون يكي دسته است ؟كدوم دسته نياز به تفسير مغرضانه و دروغ پردازي ندارند ؟كدوم دسته خداوند بدون نياز به تفسير آخونهاي دزد و زناكار(خمس بگير و صيغه اي) مفهوم سخنان خود رو بيان كرده جناب عليرضا شما ميگين كه من جواب آيه هايي كه ذكر كردي رو ندادي جناب عليرضا اينها جواب نميخواستند بلكه خودشون تصديقي بر كلام من و آيه هاي متعدد و صريحي بود كه ذكر كردم اينم آيه هاي شما : 1 )در سوره يونس آيه 3 مي فرمايد: هيچ شفيعي نيست مگر به اذن او.
2)در سوره بقره آيه 255 مي فرمايد: کيست که نزد او جز به اذن او شفاعت کند؟
3)در سوره طه آيه 109 مي فرمايد: در آن روز، شفاعت سودي نبخشد مگر کسي که خداي رحمان به او اجازه داده و گفتارش را بپذيرد.
4)در سوره سبا آيه 23 مي فرمايد: و شفاعت سودي نبخشد مگر از کسي که خدا به او اجازه داده است.
5)در سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: مالک شفاعت نيستند، مگر کساني که نزد خداي رحمان عهد وپيماني دارند.
6)در سوره انبيا آيه 28 مي فرمايد: وشفاعت نمي کنند مگر براي آنکس که خدا راضي باشد.(متوجه شدين كه همشون يك جمله رو ميگن و اونم منظور پيامبره كه در روز قيامت از خداوند تقاضاي شفاعت امت خود را ميكند و هيچ ربطي به شفاعت و رزق دادن امامان و بزرگان ندارد حداقلش اينه كه در متن عربيش و ترجمه اش ما هيچي نديديم اما اقاي عليرضا من جواب آيه هاي فوق رو دادم شايد كامل نباشد و تفاسيرش از نظر اهل سنت باشد حداقلش اينه كه جواب دادم ولي از شما ميخواهم بدون هيچ حرف حاشيه اي فقط و فقط مفهوم و معني آيات زير رو براي بنده بگين كار سختي نيست اگه سواد خواندن عربي و ترجمه در سطح ابتدايي رو دارين(معني كلمه به كلمه ) يك آوانسي هم كه ميتونم بهتون بدم شبانه روز بشينيد و از علما و اخوندها كه با عرض پوزش بايد يگم شما فقط حرفهاي اونها رو تكرار ميكردين و از خود هيچ حرف تازه اي نداشتين (برخلاف برداشتي كه اون اولا ازتون كردم)
مشورت بگيرين اگه از ايه هاي زير تونستين تفسير ديگري به نفع بازار خود بكنين . من تفسيرهاي شمارو اگه تونستين هرچه باشه فقط متن صريح عربي قران رو نقض نكنه با كمال منت ميپذيرم اگه تونستين چنين كاري بكنيد من از همين امروز مذهب سنت رسول الله را كنار ميگذارم و به مذهب تحريف شده صفويه ميپيوندم (با عرض پوزش از شيعيان موحد)
@در سوره زمر آيات 43و44 مي فرمايد:آيا غير از خدا شفيعاني گرفته ايد؟بگو اگر چه مالک چيزي نباشند و درک وشعوري نداشته باشنند. بگو شفاعت همه اش از آن خداست که حاکميت آسمانها و زمين از آن اوست وهمه شما به سوي او باز گردانده مي شويد.
@در سوره سجده آيه 4 مي فرمايد: هيچ ولي و شفيعي جز او براي شما نيست. ايا متذکر نمي شويد؟
@در سوره انعام آيه 51 مي فرمايد: براي آنها جز او ولي و شفيعي نيست.
@در سوره انعام آيه 70 مي فرمايد: و به آنها تذکر بده تا گرفتار دست آورد خود نشود، که جز خدا نه وليي است و نه شفيعي.
@ايه هاي 104 و 105 سوره 10 (سوره يونس) خداوند ميفرمايد:

"بگو اي مردم، اگر از دين من دچار شک هستيد بدانيد كه من كساني را كه غير از خدا عبادت ميكنيد،

عبادت و بندگي نميكنم ولي خدائي را بندگي ميكنم كه جان شما را ميگيرد.

بمن دستور داده شده كه از افراد باايمان باشم.

و بمن امر شده كه رو به دين توحيدي بياور و از مشركين نباش."
@در آيه 3 سوره اعراف ميفرمايد:

"از آنچه از خداوندتان به شما نازل شده (از قرآن ) پيروي كنيد و از اوليائي غير از آن پيروي نكنيد."


@در آيه 18 سوره 72 (سوره جن) خداوند ميفرمايد:

" کسي را در كنار خدا به كمك نخوانيد "



@در آيه 60 سوره 40 (سوره مومن) خداوند ميفرمايد:

"و خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت كنم."



@ آيه 73 سوره 22 (سوره حج)

کساني را که غير از خدا به کمک ميخوانيد هرگز مگسي را خلق نميکنند،

اگر چه براي آن متحد شوند و اگر يک مگس چيزي را از آنها بربايد نميتوانند آن را از چنگ مگس درآورند.

طالب و مطلوب هر دو ضعيف هستند."



@در آيه هاي 104 و 105 سوره 10 (سوره يونس) خداوند ميفرمايد:

"بگو اي مردم، اگر از دين من دچار شک هستيد بدانيد كه من كساني را كه غير از خدا عبادت ميكنيد،

عبادت و بندگي نميكنم ولي خدائي را بندگي ميكنم كه جان شما را ميگيرد.

بمن دستور داده شده كه از افراد باايمان باشم.

و بمن امر شده كه رو به دين توحيدي بياور و از مشركين نباش."

@اياک نعبد و اياک نستعين"فقط تورا ميپرستم و فقط از تو كمك ميخواهم

@در آيه 107 سوره 10 (سوره يونس) خداوند ميفرمايد:

"اگر خدا ضرري بتو برساند، هيچكس جز او نميتواند آنرا برطرف كند

و اگر خيري برايت بخواهد، هيچكس جلوي لطفش را نميتواند بگيرد.

لطفش را به هر يك از بندگانش كه بخواهد ميكند.

او آمرزنده مهربان است. "



@در آيه 31 سوره 42 (سوره شوري) خداوند ميفرمايد:

"و غير از خدا هيچ يار و ياوري براي شما وجود ندارد."

@در آيه 18 سوره 13 (سوره رعد) خداوند ميفرمايد:

"... خدا وضع قومي را تغيير نميدهد، مگر اينكه خود آن قوم آنچه مربوط به خودشان است را عوض كنند. ( يعني طرز فكر و گفتار و عملشان)

وقتي خدا بلائي براي قومي بخواهد، هيچكس و هيچ چيز جلوي آن را نميگيرد،

و هيچ كمك كننده‌اي غير از خدا براي آنها وجود ندارد."



@در آيه 70 سوره 6 (سوره انعام) خداوند به رسول ميفرمايد:

"فقط تذكر بده كه هر كس گرفتار اعمال خودش ميباشد و كسي غير از خدا ياور و شفيعي ندارد."



خداوند بسادگي به من ميفرمايد که من غير از خود خداوند هيچ كمك كننده‌اي، ياور و شفيعي ندارم.

جناب عليرضا در مورد درخواست حضرت عمر از عباس عموي ÷يامبر در مورد دعاي باران :خلفاي راشدين چه ابوبکر چه عمر چه عثمان و چه علي و کلا صالحان و سابقون اولون اين خصلت رو داشتند که با کمال اخلاص و با اينکه خداوند رضايت خو رو ازشون اعلام کرده بود هيچ وقت خودشون رو از امت حکومت خود اولاتر و با تقواتر نميدونستند و هميشه تواضع رو پيشه کار خود قرار ميدادند چرا در اون زمان در زمان صحابه بهترين امت رسول الله با توجه به
اينکه مدتي از وفات رسول الله نگذشته بود به وي توسل نميکردند چون آنها طبق کلام خداوند و آيات صريحش هيچ کس رو به غير از خدا رازق نميدونستند در زمان پيامبر آن حضرت دعا ميکرد و بعد از وي صالحان و تقواداران پيشاپش مسلمانان و در صفوف نماز جماعت دعا ميکردند و بقيه آمين ميگفتند حضرت عمر و يا هيچ يک از ديگر خلفا هيچ موقه براي آرزوهاي شخصي و احتياجات خصوصي از کسي ديگه نميخواست برايش دعا کند دعاي باران يک دعاي گروهي و دسته جمعي بود که يکي بايد جلو ميرفت دعا ميکرد بقيه آمين ميگفتند پس اينجا هيچ کس تقاضاي شفاعت و روزي از غير خدا نکرده بلکه يک دعاي دسته جمعي براي نزول باران بوده که الانم وجود دارد حضرت عمر دعاهايش را از خداون ميکرد و خداوند نيز او را ياري داد تا يک مشت ملت رو از آتش پرستي به دين مبين اسلام آورد ولي انسانها چقدر نمک نشناسند آقاي عليرضا من مصرانه جواب معني و تفسير )از هرنوعش) آيه هاي فوق رو ميخوام پس لفا حاشيه نرويد و از بحث فرار نکنين من دقيقا تفسير اياک نعبد و اياک نستعين رو ميخوام اگه جوابي نداري پس لطفا بساطت رو جمع کن الله مدد
245 | محمد | Iran - Gīlān-e Gharb | ١٤:٥١ - ١٧ مهر ١٣٩٠ |
خيلي متاسفم ميشه توضيح بدين چرا نظر بنده در جواب به آيه هايي كه آقاي عليرضا ميگن بي جواب مونده نمايش داده نشد من اون شب شايد يك ساعت وقتمو گذاشتم روي اون جوابيه كه شرط ميبندم ترسيديد نمايشش بدين بعد از اون هم كه قسمت ارسال نظر هم از سايت حذف كردين و حالا بماند اين چند نظر اخير از كجا اومدن؟؟؟اگه اينقدر به دين و مذهبتون و صحت اعتقاداتتون اطمينان دارين ديگه نيازي به جا زدن و سانسور كردن نداريد شماها كه ادعاي اسلام ناب رو دارين بايد براي هر شبهه(به قول خودتون)جوابيه اي منطقي داشته باشين اگه دوباره به دروغگويي متهم نميشم خواهشا دليل عدم نمايش اون نظر بنده رو ذكر كنيد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

كسي كه به دنبال حقيقت باشد اينگونه سخن نمي‌گويد .

طبيعي است كه موسسات پاسخگويي از چند نفر پاسخگو تشكيل شده‌اند و در صورتي كه مشكلي براي اين اشخاص پيش آمده باشد ، مدتي كار پاسخگويي به تاخير مي‌افتد. و در اين مدت ، بخش نظرات سايت بسته مي‌شود .

اما د رمورد نظراتي كه اشاره كرديد بي جواب مانده است ؛ بسياري از نظرات بارها پاسخ داده شده است و بدون جواب علني مي‌شود ، زيرا پاسخ آنها بسيار ساده است و حتي دوستان مراجعه كننده به سايت هم پاسخ آنها را مي‌دانند ، و بارها ديده شده كه دوستان ما به آنها پاسخ گفته‌اند .

بنا بر اين نيازي به پاسخ دادن به همه نظرات نيست . البته اگر واقعا احساس مي كنيد بعضي از مسائل بسيار سخت هستند آنها را بنويسيد تا پاسخ داده شود .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

246 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ٢٤:٣١ - ٢١ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب محمد همانطور که قبلاً بهتون گفته بودم ما در قرآن آيات عام و خاص داريم، به طور مثال در آياتي مثل آيات 43و44سوره زمر و آيه 4سوره سجده و آيه 51سوره انعام و آياتي مشابه اين آيات آمده است که خداوند مي فرمايد: ( مردم غير از خدا، هيچ ولي و شفيعي ندارند) و من هم مثل شما به اين آيات اعتقاد دارم که شفاعت و يا هر چيز ديگه اي به طور ذاتي و استقلالي فقط و فقط براي خداوند است و بس ، اما جناب محمد در آياتي مثل ، آيه 255سوره بقره و آيه 3سوره يونس و آياتي مشابه اين آيات خداوند مي فرمايد:( هيچ شفيعي نيست مگر به اذن او)، که اين آيات نشان مي دهد که اگر خداوند متعال بخواهد که خواسته است شفاعت با اجازه او هست.
يک مثال ساده براي شما مي زنم: اگر کسي به شما بگويد که در کل ماه مهر کسي به خانه ما مهمان نيامد ، اين يک عام است، ولي بعد بگويم که الا در روز 17ماه مهر، کلمه الا ، عام را تخصيص مي زند، اگر شما فقط قسمت اول را ملاحظه کنيد، معنايش اين است که هيچ شخصي در ماه مهر به خانه ما مهمان نيامده است، ولي کلمه الا در روز 17ماه مهر آن را استثنا مي کند؛ پس همانطور که ملاحظه مي کنيد در آياتي که شما ميگيد که شفاعت فقط براي خداوند است، اين آيات با آياتي که خداوند مي فرمايد که مگر با اجازه او شفاعت هست، هيچ گونه منافاتي ندارند.
جناب محمد شما چرا متوجه نيستيد که شيعيان به هيچ وجه به پيامبر (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام به صورت مقام مستقل از مقام الاهي نمي نگرند ، بلکه آنان را انسانهاي برتري توصيف مي کنند که با تلاشها و مجاهدتهاي خود و همچنين عنايت خداوند ، مراتب عاليه را طي نموده و به مقام قرب الهي نايل آمده اند، از اين رو آنان پيش خداوند مقام و جايگاه رفيع و چه بسا منحصر به فردي دارند، جناب محمد من به شخصه معتقدم که انسانهاي عادي مقام و منزلت رفيعي نزد خداوند ندارند و براي رسيدن به قرب الهي به واسطه هايي نيازمندم که دست من گناه کار را گرفته و من را در رسيدن به قرب الهي ياري نمايند، از اين لحاظ پيامبر و ائمه نقش واسطه را ايفا مي کنند ، نه نقش شفاعت کننده به صورت مستقل و يا هر چيز ديگه به صورت مستقل از خداوند.
جناب محمد ، نکته بعد توجه به تعريف و مولفه عبادت است که عبادت صرفاً خضوع و تعظيم به کسي يا شي اي نيست، بلکه خضوعي و تعظيمي است که با اعتقاد به خدايي و الوهيت آن توام باشد، براين اساس اگر توجه و احترام من بر پيامبر و امامان با اعتقاد به خدايي آنان باشد، آن وقت حق با شما و ديگر منتقدان شيعه است، ولي من چنين اعتقاد و عملي را به شدت از خود به دور مي دانم، اما اگر توجه و خضوع بر پيامبر و امامان نه به قصد عبادت و خدايي، بلکه صرف احترام و اعتقاد به مقام برتر آنان پيش خداوند باشد، چنين اعتقادي عبادت نيست و با توحيد عبادي منافاتي نخواهد داشت. به عنوان مثال خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است که در مقابل آدم سجده کنند(آيه 34سوره بقره)، واضح است که اين کار فرشتگان عبادت و پرستش غير خدا محسوب نميشود.
جناب محمد مساله شفاعت نيز در همين چارچوب است، خداوند در قيامت به تعدادي از انسانهاي برتر و مقرب خويش مانند پيامبران و صالحان اجازه شفاعت مي دهد، و من معتقدم که پيامبر و ائمه نيز در شمار شفاعت کنندگان هستند که به اذن خداوند پيروانشان را شفاعت مي کنند و اين مساله نيز با توحيد ربوبي خداوند در قيامت تعارض ندارد.
جناب محمد در نظرات قبلي خود اگر يادتان باشد، فقط مي گفتيد که شفاعت کننده فقط خداوند است( که در اين مساله شکي نيست که شفاعت کننده حقيقي و ذاتي فقط خداوند است) ولي حالا چه شده است که مي گويد: پيامبر به اجماع شيعه و سني در روز محشر از خداوند تقاضاي شفاعت امت خود را دارد، که اين نشان مي دهد که پس اگر خدا بخواهد شفاعت کننده اي با اذن او هست.
جناب محمد در ابتداي جملات خود گفتيد که خداوند از هيچ کس صراحتاً به عنوان شفيع سخن نگفته و اسم هيچ يک از امامان و بزرگان رو نياورده است، با توجه به اين حرف شما که مي گوييد، خداوند صراحتاً از کسي به عنوان شفيع نام نبرده است ، پس از کجا پي برديد که پيامبر شفيع است؟ آيا اين تناقض نيست؟
اما اين که مي گويي پيامبر (ص) در روز محشر، از خداوند تقاضاي شفاعت امت خود را دارد ، اونم در حد تقاضا، نه اينکه خودش شفاعت کنه ، حرفي مردود است، شما اگر با دقت اين آيات گفته شده را با دقت بخوانيد، مي فهميد که اين آيات اجازه شفاعت داده است نه تقاضاي شفاعت.
در ايه109سوره طه مي فرمايد: در آن روز، شفاعت سودي نبخشد مگر کساني که نزد خداوند رحمان به او اجازه داده و گفتارش را بپذيرد. يا آيه 23سوره سبا مي فرمايد: و شفاعت سودي نبخشد مگر از کسي که خدا به او اجازه داده است(جناب محمد جمله -اذن له- يعني چه؟)، و در آيه 87سوره مريم مي فرمايد: که مالک شفاعت نيستند، مگر کساني که نزد خداي رحمان عهد و پيماني دارند( جناب محمد جمله- لا يملکون الشفعة الا من اتخذ عند رحمان عهدا- آيا اين آيه معني تقاضاي شفاعت مي دهد؟)؛ جناب محمد همانطور که در اين آيات مي بينيد، اولاً خداوند شفاعت فقط براي خود مي داند که جملاتي مثل (لا يملکون الشفعة - ولا تنفع الشفعة)، همان آياتي را تاييد مي کند که مي فرمايند: شفاعت فقط براي خداوند است، و دوماً در ادامه آيه مي فرمايد: مگر کساني که خداوند به او اجازه داده است. پس در اين آيات اجازه شفاعت به آنها داده شده است، نه تقاضاي شفاعت، اصلاً فرض کن که تقاضاي شفاعت داده است، به نظرمن اگر پيامبر از خداوند تقاضاي شفاعت کند، صد در صد که نه بلکه دويست درصد خداوند تقاضاي شفاعت پيامبر را قبول مي کند.
پس جناب محمد قطعاًً پيامبر بزرگترين شفاعت کننده در نزد خداوند است و هيچ شکي نيست، ولي اينکه مي گوييد ، هيچ ربطي به امامان و بزرگان ندارد، حرف درستي نيست، آيه به صراحت مي گويد که خداوند به بندگان صالح اجازه شفاعت مي دهد و قطعاً امامان جزء بندگان صالح خداوند مي باشند. شما مي گفتيد امام علي (ع) شاه مردان است ، بزرگ مرد تاريخ است و الگوي من در زندگي است، پس حتماً اين بزرگ مرد جزء شفاعت کنندگان نزد خداوند است، يا شايد جناب محمد شما هم از کساني هستيد که به آل محمد حسادت مي کنيد!
جناب محمد طبق آيات قرآن شفاعت براي خداست و من هم مثل شما به اين اعتقاد دارم و هنگامي که خداوند به بندگان صالح خود اجازه شفاعت مي دهد، اصل شفاعت از آن اوست و تنها به آنها اجازه داده تا شفاعت کنند ، پس شفيع حقيقي در اين هنگام جز خداوند متعال نيست. خواهشاً اين را بفهميد.
هنوز به من جواب نداديد که چرا خداوند در آيه 74سوره توبه به پيامبر صفت مغني داده است، مگر صفت مغني مخصوص خداوند نيست؟ پس چرا خداوند به پيامبر صفت مغني يا بي نياز کنندگي مي دهد؟
جناب محمد اين که خداوند به پيامبر صفت بي نياز کنندگي مي دهد ، معني آن اين نيست که پيامبر به صورت مستقل از خداوند بي نياز مي کند، بلکه پيامبر از ذات خود هيچ چيزي ندارد، اما از فضل پروردگار ، ديگران را بي نياز مي کند، چون پيامبر طبق افاضه الهي وسيله کامروا شدن است.
جناب محمد حالا که شما آيات قرآن را کنار هم نمي گذاريد، من براي شما چند مثال مي زنم تا بفهمي که ( القرآن يفسر بعضه بعضاً) است، پس دقت کن.
1) خداوند در آياتي قرآن را کلام خود معرفي مي کند، و در آيه ديگر آن را کلام رسول نيز دانسته است، خداوند در آيات 17تا19سوره قيامت مي فرمايد:( چرا که جمع کردن و خواندن آن برعهده ماست- پس هرگاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروي کن- سپس بيان آن بر عهده ماست)، و همچنين در آيه 19سوره تکوير مي فرمايد:( که اين قرآن کلام فرستاده بزرگواري است)؛ جناب محمد مي بيني که خداوند همانگونه که قرآن را کلام خود معرفي مي کند، آن را کلام و قول رسول نيز دانسته است، دقت کن، اين سخن رسول الهي است، حال رسول مي تواند فرشته وحي باشد يا رسول گرامي اسلام ، زيرا هر دو مصداق رسول هستند، و قرآن مي تواند کلام هر دو باشد. همانطور که مي دانيم بالاصاله قرآن کلام خداست و بالتبع کلام فرشته و پيامبر، زيرا اينان مظهر هاي خداوند هستند و کلام خدا از زبان پيامبر و جبرئيل شنيده مي شود و انها از خود در اصل وحي هيچ سخني ندارند، بلکه فقط حاملان کلام حق و وحي الهي هستند. حالا جناب محمد اگر ما بگوييم که قرآن کلام جبرئيل يا پيامبر است، نه دروغ گفته و نه مشرک شده ايم و ميان اين قول و قول به اينکه قرآن کلام خداست هيچ گونه منافاتي نيست، زيرا در همه اين حالات کسي جز خدا قرآن را نازل نکرده است.
2) خداوند در آيه 124سوره بقره مي فرمايد:( هنگامي که خداوند ، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود، و او به خوبي از عهده آزمايشها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض کرد:از دودمان من، خداوند فرمود: پيمان من به ستمکاران نمي رسد)، اين ايه شريفه اشاره دارد به اينکه خداوند مقام امامت را به او داد و اين واقعه در اواخر عمر حضرت ابراهيم(ع) اتفاق افتاده و در دوران پيريش و بعد از تولد اسماعيل و اسحاق، حالا دليل بر اين گفته چيست؟ دليل برآن اين است که بعد از جمله ( اني جاعلک للناس اماما) از حضرت ابراهيم فرموده که گفت:( و من ذريتي) و اگر داستان امامت قبل از بشارت ملائکه به تولد اسماعيل و اسحاق بود ، ابراهيم (ع) علمي و حتي اميدي به اينکه صاحب ذريه مي شود نمي داشت، چون حتي بعد از بشارت ملائکه باز انرا باور نکرد و در جواب ملائکه سخني گفت که نا اميدي از اولاد دار شدن از ان پيداست. خداوند در آيات51تا55سوره حجر مي فرمايد:( به مردم خبر ده از ميهمانان ابراهيم- آن زمان که بر او در آمدند و سلام گفتند، ابراهيم گفت: من از شما بيمناکم- گفتند: نترس که ما تو را به فرزندي دانا بشارت مي دهيم- گفت: آيا مرا که پيري مسلطم شده بشارت مي دهيد به چه بشارت مي دهيد؟- گفتند: به حق بشارت مي دهيم و از مايوسان نباش) ، و همچنين به طوريکه قرآن در آيات 71تا73سوره هود مي فرمايد که همسر حضرت ابراهيم نيز اميدي نداشت به اينکه صاحب فرزند شود، اينک حکايت قرآن:( همسرش ايستاده بود، خنديد، پس او را بشارت به اسحاق و بعد از او يعقوب داديم- گفت: اي واي بر من، آيا من فرزند مي آورم در حالي که پيرزنم، و اين شوهرم پير مردي است؟ اين راستي چيز عجيبي است- گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مي کني؟ اين رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است، چرا که او ستوده و والا است)؛ همانطور که ملاحظه مي کنيد از سراپاي سخنان ابراهيم(ع) و همسرش نا اميدي مي بارد و به همين جهت ملائکه در مقابل سخناني مي گويند که تسلي خاطر آنان باشد و دلخوششان سازد، پس ابراهيم(ع) و خانواده اش اطلاعي نداشتند که به زودي صاحب فرزند مي شوند و با اين حال وقتي مي بينيم بعد از شنيدن اين مژده که خدا او را به مقام امامت ترفيع مي دهد، تقاضا مي کند که اين مقام را به بعضي از ذريه من روزي فرما، مي فهميم که او در حال گفتن اين تقاضا داراي فرزند بوده، چون سخن، سخن کسي است که خود را داراي فرزند مي داند، پس معلوم مي شود که اين درخواست از ابراهيم(ع) در اواخر عمرش و بعد از بشارت بوده است.
جناب محمد هدف گفتن اين آيه با آياتي که ملائکه بشارت به فرزند دار شدن ابراهيم(ع) مي دهد اين است که حضرت ابراهيم در موقع نزول 124سوره بقره داراي فرزند بوده و در آن موقع ابراهيم (ع) داراي مقام نبوت بوده است، چون جمله( اني جاعلک للناس اماما) وعده اي است به ابراهيم(ع) که در آينده او را امام مي کند و خود اين جمله و وعده از طريق وحي به ابراهيم(ع) ابلاغ شده، پس معلوم مي کند که قبل از آن که اين وعده به او برسد، پيامبر بوده که اين وحي به او شده است، پس به طور قطع امامتي که بعدها به او مي دهند، عير از نبوتي است که در آن حال داشته است.
جناب محمد حالا شما ديديد که با ترکيب اين ايه با آيات سوره حجر و سوره هود ، فهميديم که اين امامت ابراهيم(ع) ربطي به نبوت ايشان ندارد، حالا شما سري به تفاسير اهل سنت بزن بدون هيچ گونه دليلي و تنها از سر تعصب اين امامت ابراهيم(ع) را به نبوت تفسير کرده اند.( براي اطلاع بيشتر در اين زمينه تفسير الميزان علامه طباطبايي مراجعه کن که فقط با آيات قرآن اين قضيه را اثبات مي کند و کاملاً با دليل ومنطقي و قرآني، ثابت مي کند که امامت ابراهيم(ع) غير از نبوت ايشان است).
3) سوره ص را قبلاً برايت با آيات قرآن ثابت کردم که شيطان قسم خورده بود که همه بندگانت را گمراه مي کنم جز فقط مخلصين با فتحه لام را گمراه نمي تواند، کند؛ سپس با آيات ديگر نمونه اي از اين افراد مخلص که همان پيامبران هستند، برايت ثابت کردم.
يا در آيه 42سوره زمر خداوند مي فرمايد:( خداوند است که همه ارواح را به گاه مرگشان مي گيرد)، جناب محمد چرا اين آيه را نمي فهمي خداوند خيلي راحت به من و شما مي گويد که خودم همه ارواح را به گاه مرگشان مي گيرم. جناب محمد پس چرا فرشته مرگ در کار خداوند دخالت مي کند، و ارواح را به هنگام مرگشان مي گيرند؟
جناب محمد اين آيات را با آيه 42سوره زمر چه نتيجه اي مي دهد؟ 1) خداوند در سوره نحل آيه 28مي فرمايد:( آنها که فرشتگان روحشان را مي گيرند و به خود ستم کرده اند...) و آيه 32سوره نحل مي فرمايد:( آنها که فرشتگان روحشان را مي گيرند و پاکيزگانند، به آنها مي گويند: سلام بر شما....) و در آيه 61سوره انعام مي فرمايد:( فرستادگان ما روح را مي گيرند و کوتاهي نمي کنند)؛ جناب محمد با ترکيب اين آيات کنار هم اين نتيجه مي دهد که اگر هر که بگويد فرشتگان با اذن خدا ارواح را به هنگام مرگ مي گيرند، نه دروغ گفته ايم ، نه مشرک شده ايم( چيزي که افرادي امثال شما خيلي راحت کلمه مشرک را بر ديگران مي گويند)، و هر که بگويد: فرشته مرگ عزرائيل با اذن خدا ارواح را به هنگام مرگ مي گيرد، نه مشرک شده ايم و نه دروغ گفته ايم وميان اين دو قول و قول به اينکه خداوند است که همه ارواح را به هنگام مرگ مي گيرد ، هيچگونه منافاتي نيست، زيرا در همه اين حالات کسي غير خدا و يا همراه خدا ارواح را نگرفته، بلکه اين خود خداست که جانها را گرفته است.
جناب محمد کجاي اين مساله شرک است؟ کجاي اين مساله تفسير نادرست است؟ پس طبق نظرات شما اگر کسي بگويد فرشته مرگ ، جانها را مي گيرد آيا منظورش اين است که فرشته مرگ به صورت مستقل از خدا جانها را گرفته است؟ مساله توسل و شفاعت نيز همين گونه است، شما درک درستي نداريد، چرا الکي بدون هيچ دليلي به شيعيان تهمت شرک مي زنيد.
جناب محمد اگر من بخواهم مثل شما بعضي آيات را گرفته و يعضي آيات را رها کنم، آنوقت بايد براي خداوند متعال (نعوذ بالله) دست و پا و امثال اينها قايل شوم ، ولي چون من اين آيات را با توجه به آيه 103سوره انعام( ديدگان او را در نيابند و او ديدگان را دريابد) و ايه110سوره طه( علم آنها او را در بر نگيرد) و آيه11سوره شوري(هيچ چيز همانند او نيست) مي خوانم ، هرگز چنين جسارتي به خداوند رحمان نمي کنم، شما سري به کتب معتبر اهل سنت بزن ، آنوقت قضيه دستت مي آيد.
جناب محمد اين آيات را براي من تفسير کن: 1) آيه 46سوره بقره:( مومنان پروردگارشان را در قيامت ملاقات مي کنند)- 2) آيه 5سوره عنکبوت:( هر کس به ملاقات خدا اميد دارد) - 3) آيه 23سوره قيامت:( چهره هايي در آن روز خشنود و بشاشند و به پروردگارشان نظاره مي کنند) - 4) آيه 88سوره قصص:( همه چيز هالک و فاني مي شود مگر وجه و صورت او) - آيه 27سوره الرحمان:( وجه و صورت پروردگار صاحب جلال و اکرام باقي مي ماند)؛ يا ديگري مثل، آيه 22سوره فجر يا آيه 210سوره بقره و آيه 2سوره حشر و آيه 26سوره نحل و آيه 4سوره حديد و آيه 54سوره اعراف و مثال اين ايات که براي خداوند اعضا و جوارح را بيان مي کند، جناب محمد شما مجبوريد که براي تفسير صحيح اين آيات به آيات گفته شده که مي گويد، خداوند شبيه هيچ چيز نيست، مراجعه کنيد، اگر اين کار نکنيد......، لطفاً سري به کتاب الايمان صحيح مسلم و کتاب التوحيد صحيح بخاري بزن تا متوجه قضيه شوي و جالب اينکه ابن خزيمه در اين باره کتاب ويژه اي دارد به نام توحيد و اثبات صفات خدا، تاليف کرده و همه روايات را صحيح دانسته است، فهرست برخي ابواب کتاب ابن خزيمه: اثبات نفس براي خداوند- اثبات وجه براي خداوند- باب ذکر صورت خداوند- باب ذکر چشم براي خداوند- باب اثبات دست براي خداوند- باب اثبات پا براي خداوندو باب بيان اينکه همه مومنان خداي عز و جل را نظاره مي کنند. جناب محمد شما سري به کتاب توحيد شيخ صدوق و اصول کافي بزن تا ببيني ائمه عليهم السلام چگونه اين آيات را تفسير کرده اند.
جناب محمد ، محض رضاي خدا شماها دم از سنت رسول خدا نزنيد که جسارت هاي فراوان شماها به پيامبر در کتابهايتان است، مثل افسانه غرانيق، نزول اولين وحي بر پيامبر، و امثال اينها در کتاب هايتان زياد است و علماي نادان شما به جاي اينکه آنها را تکذيب کنند براي اثبات آنها دليل هم آورده اند؟( به عنوان مثال براي اثبات افسانه غرانيق آيات 73تا75سوره اسري را دليل آورده اند)، جناب محمد ما در قرآن آياتي داريم که اثبات مي کند که فقط بايد به سنت رسول اقتدا کنيم، شما که ادعاي سنت رسول را داريد، پس اين حديث يعني چه؟( سنت من و سنت خلفاي راشدين را بعد از من را بگيريد و با چنگ و دندان نگاهشان داريد)، جناب محمد اگر در جايي سنت خلفا با سنت رسول تعرض داشت ما به کدام اقتدا کنيم؟
جناب محمد شمايي که ادعاي سنت رسول را داريد، اين آيه را براي من تفسير کنيد:( و هر کس با عمره تمتع حج گذارد= آيه 196سوره بقره)، جناب محمد آيا الان کسي حج با عمره برگزار مي کند، رسول خدا که در زمان حيات خود در حجة الوداع بدان عمل نمود، ولي خليفه اجتهاد کرد و از عمره تمتع منع کرد و دستور به حج افراد داد و سپس در تاييد اين اقدام خليفه از پيامبر حديث جعل کردند که پيامبر دستور به حج افراد داده است و از عمره تمتع نهي فرموده است. جناب محمد ولي آيه قرآن چيز ديگري مي گويد؟
جناب محمد، آيه اياک نعبد و اياک نستعين يعني اينکه خدايا تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم، جناب محمد اگر خدا اين آيه را مي فرمايد در کنارش اين ايات را نيز مي فرمايد: آيه 45سوره بقره:( از صبر و نماز ياري جوييد و اين کار جز براي خاشعان گران است) - آيه 153سوره بقره:( اي افراد با ايمان از صبر و نماز کمک بگيريد، خداوند با صابران است)، جناب محمد همانطور که مي بينيد ، خداوند در اين ايات، به انسان مي گويد که در برابر مشکلات زندگي و مصائب روزگار از صبر و نماز ياري بجوييد، آيا اين مخالف آيه اياک نستعين است؟
جناب محمد آيه اياک نستعين به اين معنا نيست که ما از هيچ سببي استفاده نکنيم، مثلاً با بيمار شدن به پزشک مراجعه کنيم آيا اين مخالف آيه اياک نستعين است؟ اگر هست پس شما نبايد هيچ وقت در طول زندگي خود به دکتر مراجعه کنيد چون از خدا نخواستيد و مخالف آيه اياک نستعين است. جناب محمد از اين به بعد شما براي بلند کردن اجسام سنگين از کسي کمک نگيريد لطفاً.
جناب محمد فرض کن فردي بيماري سلياک دارد( سلياک بيماري است که در آن روده کوچک به آرد گندم و جو حساس است و بيمار در صورت خوردن گندم و جو در داراز مدت به بيماري ms مبتلا مي شود)، و خود نداند که به اين بيماري مبتلا است ، حالا سوال من اين است که اين فرد از کجا بداند که سلياک دارد؟ آيا خداوند به ايشان وحي مي کند که سلياک دارد؟ يا اينکه فرد به پزشک مراجعه مي کند و با آزمايش متوجه مي شود که سلياک دارد و به او مي گويد که شما تحت هيچ عنوان نبايد از گندم و جو استفاده کنيد و در اين صورت استفاده بيماري شما بيشتر مي شود، حالا اگر اين فرد بيايد بگويد که خدايا من از تو شفا مي خواهم و به توصيه هاي پزشک هم عمل نکند و گندو و جو بخورد، آيا خداوند چنين شخصي را شفا مي دهد؟ مسلماً خداوند چنين شخصي را شفا نمي دهد چون خداوند با انسان در قرآن اتمام جحت کرده و در آيه 24سوره عبس به انسان مي فرمايد:( انسان بايد به غذاي خويش بنگرد)، خداوند خيلي راحت به من و شما مي گويد که براي بيمار نشدن ، انسان به غذاي خويش توجه کند.
جناب محمد آيا چنين شخصي از خدا بخواهد که او را شفا دهد و به پزشک مراجعه نکند، ايا خداوند او را شفا مي دهد؟( دقت کن که خداوند چون قادر مطلق است مي تواند چنين شخصي را شفا ده ، ولي اين نکته را در نظر داشته باش که هر چقدر که خداوند شفا دهنده و رحمان و کريم است، همان اندازه نيز حکيم دانا عالم است).
جناب محمد ولي اگر چنين شخصي با اميد به اينکه شفادهنده فقط خداوند است و پزشک فقط واسطه است و با رعايت کردن نکات پزشک و آيه 24سوره عبس ، حتماً چنين شخصي را خداوند شفا مي دهد، اصلاً شک نکن. آيه اياک نستعين در نظر من يعني اين.
جناب محمد اگر يادتان باشد در نظرهايتان گفتيد که اگر من بدانم که خلوص خودم از کسي بيشتر باشد،هيچ وقت اين کار را نمي کنم، من به شما خيلي ساده مي گويم که مگر شماها اعتقاد نداريد که عمر بعد از پيامبر و ابوبکر بهترين خلق خداست، پس چرا اين بهترين خلق خدا بعد از پيامبر و ابوبکر ، عباس را که به مراتب از عمر خلوصش پايين تراست ( البته از نظر من عباس عموي بزرگوار پيامبرخيلي بهتر است) ، چرا عمر ايشان را واسطه قرار داد؟ آيا عمر نمي توانست خود مستقيماً از خدا بخواهد؟
در پايان جناب محمد که خود را موحد مي دانيد، شما كه خود را موحد مي دانيد هنوز نمي دانيد که شرط حرام است؟ در ضمن من نيازي به آوانس شما ندارم، من همين آوانسي که خداوند به بندگانش داده است دو دستي که هيچ، دو دست ديگر هم قرض مي کنم و به آن مي چسبم.
247 | محمد رستم? | United States - Monroe | ١٠:١٠ - ٢٢ مهر ١٣٩٠ |
سلام اقا? دکتر برام از سخنران? ها?تان ارسال کن?د متشکر .من خ?ل? شما را دوست دارم
248 | محمد | Iran - Gīlān-e Gharb | ٢٤:١٥ - ٢٣ مهر ١٣٩٠ |
جناب عليرضا جواب سوالات و آيه هايي كه اوردين رو دادم انتظار دارم شما هم جواب سوالات من رو بدين البته جواب من نه جواب سخنان صريح خداوند رو ازتون ميخوام ميدونم كه صد در صد محاله كه بتونيد ولي دوست دارم شجاعانه اعتراف كنيد كه چيزي براي گفتن نداشتين الله مدد
249 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ١٦:١٩ - ٢٤ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب محمد , بنده در تاريخ 21مهرماه جواب سوال شما را دادم و ساعت 11براي سايت ارسال كردم, كه مسولين در سايت درج نكردند كه جاي بسي تاسف است كه البته مسئولين كمبود نيرو را دليل اين كار ذكر كردند, و بنده دوباره جواب را مي فرستم:
جناب محمد همانطور که قبلاً بهتون گفته بودم ما در قرآن آيات عام و خاص داريم، به طور مثال در آياتي مثل آيات 43و44سوره زمر و آيه 4سوره سجده و آيه 51سوره انعام و آياتي مشابه اين آيات آمده است که خداوند مي فرمايد: ( مردم غير از خدا، هيچ ولي و شفيعي ندارند) و من هم مثل شما به اين آيات اعتقاد دارم که شفاعت و يا هر چيز ديگه اي به طور ذاتي و استقلالي فقط و فقط براي خداوند است و بس ، اما جناب محمد در آياتي مثل ، آيه 255سوره بقره و آيه 3سوره يونس و آياتي مشابه اين آيات خداوند مي فرمايد:( هيچ شفيعي نيست مگر به اذن او)، که اين آيات نشان مي دهد که اگر خداوند متعال بخواهد که خواسته است شفاعت با اجازه او هست.
يک مثال ساده براي شما مي زنم: اگر کسي به شما بگويد که در کل ماه مهر کسي به خانه ما مهمان نيامد ، اين يک عام است، ولي بعد بگويم که الا در روز 17ماه مهر، کلمه الا ، عام را تخصيص مي زند، اگر شما فقط قسمت اول را ملاحظه کنيد، معنايش اين است که هيچ شخصي در ماه مهر به خانه ما مهمان نيامده است، ولي کلمه الا در روز 17ماه مهر آن را استثنا مي کند؛ پس همانطور که ملاحظه مي کنيد در آياتي که شما ميگيد که شفاعت فقط براي خداوند است، اين آيات با آياتي که خداوند مي فرمايد که مگر با اجازه او شفاعت هست، هيچ گونه منافاتي ندارند.
جناب محمد شما چرا متوجه نيستيد که شيعيان به هيچ وجه به پيامبر (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام به صورت مقام مستقل از مقام الاهي نمي نگرند ، بلکه آنان را انسانهاي برتري توصيف مي کنند که با تلاشها و مجاهدتهاي خود و همچنين عنايت خداوند ، مراتب عاليه را طي نموده و به مقام قرب الهي نايل آمده اند، از اين رو آنان پيش خداوند مقام و جايگاه رفيع و چه بسا منحصر به فردي دارند، جناب محمد من به شخصه معتقدم که انسانهاي عادي مقام و منزلت رفيعي نزد خداوند ندارند و براي رسيدن به قرب الهي به واسطه هايي نيازمندم که دست من گناه کار را گرفته و من را در رسيدن به قرب الهي ياري نمايند، از اين لحاظ پيامبر و ائمه نقش واسطه را ايفا مي کنند ، نه نقش شفاعت کننده به صورت مستقل و يا هر چيز ديگه به صورت مستقل از خداوند.
جناب محمد ، نکته بعد توجه به تعريف و مولفه عبادت است که عبادت صرفاً خضوع و تعظيم به کسي يا شي اي نيست، بلکه خضوعي و تعظيمي است که با اعتقاد به خدايي و الوهيت آن توام باشد، براين اساس اگر توجه و احترام من بر پيامبر و امامان با اعتقاد به خدايي آنان باشد، آن وقت حق با شما و ديگر منتقدان شيعه است، ولي من چنين اعتقاد و عملي را به شدت از خود به دور مي دانم، اما اگر توجه و خضوع بر پيامبر و امامان نه به قصد عبادت و خدايي، بلکه صرف احترام و اعتقاد به مقام برتر آنان پيش خداوند باشد، چنين اعتقادي عبادت نيست و با توحيد عبادي منافاتي نخواهد داشت. به عنوان مثال خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است که در مقابل آدم سجده کنند(آيه 34سوره بقره)، واضح است که اين کار فرشتگان عبادت و پرستش غير خدا محسوب نميشود.
جناب محمد مساله شفاعت نيز در همين چارچوب است، خداوند در قيامت به تعدادي از انسانهاي برتر و مقرب خويش مانند پيامبران و صالحان اجازه شفاعت مي دهد، و من معتقدم که پيامبر و ائمه نيز در شمار شفاعت کنندگان هستند که به اذن خداوند پيروانشان را شفاعت مي کنند و اين مساله نيز با توحيد ربوبي خداوند در قيامت تعارض ندارد.
جناب محمد در نظرات قبلي خود اگر يادتان باشد، فقط مي گفتيد که شفاعت کننده فقط خداوند است( که در اين مساله شکي نيست که شفاعت کننده حقيقي و ذاتي فقط خداوند است) ولي حالا چه شده است که مي گويد: پيامبر به اجماع شيعه و سني در روز محشر از خداوند تقاضاي شفاعت امت خود را دارد، که اين نشان مي دهد که پس اگر خدا بخواهد شفاعت کننده اي با اذن او هست.
جناب محمد در ابتداي جملات خود گفتيد که خداوند از هيچ کس صراحتاً به عنوان شفيع سخن نگفته و اسم هيچ يک از امامان و بزرگان رو نياورده است، با توجه به اين حرف شما که مي گوييد، خداوند صراحتاً از کسي به عنوان شفيع نام نبرده است ، پس از کجا پي برديد که پيامبر شفيع است؟ آيا اين تناقض نيست؟
اما اين که مي گويي پيامبر (ص) در روز محشر، از خداوند تقاضاي شفاعت امت خود را دارد ، اونم در حد تقاضا، نه اينکه خودش شفاعت کنه ، حرفي مردود است، شما اگر با دقت اين آيات گفته شده را با دقت بخوانيد، مي فهميد که اين آيات اجازه شفاعت داده است نه تقاضاي شفاعت.
در ايه109سوره طه مي فرمايد: در آن روز، شفاعت سودي نبخشد مگر کساني که نزد خداوند رحمان به او اجازه داده و گفتارش را بپذيرد. يا آيه 23سوره سبا مي فرمايد: و شفاعت سودي نبخشد مگر از کسي که خدا به او اجازه داده است(جناب محمد جمله -اذن له- يعني چه؟)، و در آيه 87سوره مريم مي فرمايد: که مالک شفاعت نيستند، مگر کساني که نزد خداي رحمان عهد و پيماني دارند( جناب محمد جمله- لا يملکون الشفعة الا من اتخذ عند رحمان عهدا- آيا اين آيه معني تقاضاي شفاعت مي دهد؟)؛ جناب محمد همانطور که در اين آيات مي بينيد، اولاً خداوند شفاعت فقط براي خود مي داند که جملاتي مثل (لا يملکون الشفعة - ولا تنفع الشفعة)، همان آياتي را تاييد مي کند که مي فرمايند: شفاعت فقط براي خداوند است، و دوماً در ادامه آيه مي فرمايد: مگر کساني که خداوند به او اجازه داده است. پس در اين آيات اجازه شفاعت به آنها داده شده است، نه تقاضاي شفاعت، اصلاً فرض کن که تقاضاي شفاعت داده است، به نظرمن اگر پيامبر از خداوند تقاضاي شفاعت کند، صد در صد که نه بلکه دويست درصد خداوند تقاضاي شفاعت پيامبر را قبول مي کند.
پس جناب محمد قطعاًً پيامبر بزرگترين شفاعت کننده در نزد خداوند است و هيچ شکي نيست، ولي اينکه مي گوييد ، هيچ ربطي به امامان و بزرگان ندارد، حرف درستي نيست، آيه به صراحت مي گويد که خداوند به بندگان صالح اجازه شفاعت مي دهد و قطعاً امامان جزء بندگان صالح خداوند مي باشند. شما مي گفتيد امام علي (ع) شاه مردان است ، بزرگ مرد تاريخ است و الگوي من در زندگي است، پس حتماً اين بزرگ مرد جزء شفاعت کنندگان نزد خداوند است، يا شايد جناب محمد شما هم از کساني هستيد که به آل محمد حسادت مي کنيد!
جناب محمد طبق آيات قرآن شفاعت براي خداست و من هم مثل شما به اين اعتقاد دارم و هنگامي که خداوند به بندگان صالح خود اجازه شفاعت مي دهد، اصل شفاعت از آن اوست و تنها به آنها اجازه داده تا شفاعت کنند ، پس شفيع حقيقي در اين هنگام جز خداوند متعال نيست. خواهشاً اين را بفهميد.
هنوز به من جواب نداديد که چرا خداوند در آيه 74سوره توبه به پيامبر صفت مغني داده است، مگر صفت مغني مخصوص خداوند نيست؟ پس چرا خداوند به پيامبر صفت مغني يا بي نياز کنندگي مي دهد؟
جناب محمد اين که خداوند به پيامبر صفت بي نياز کنندگي مي دهد ، معني آن اين نيست که پيامبر به صورت مستقل از خداوند بي نياز مي کند، بلکه پيامبر از ذات خود هيچ چيزي ندارد، اما از فضل پروردگار ، ديگران را بي نياز مي کند، چون پيامبر طبق افاضه الهي وسيله کامروا شدن است.
جناب محمد حالا که شما آيات قرآن را کنار هم نمي گذاريد، من براي شما چند مثال مي زنم تا بفهمي که ( القرآن يفسر بعضه بعضاً) است، پس دقت کن.
1) خداوند در آياتي قرآن را کلام خود معرفي مي کند، و در آيه ديگر آن را کلام رسول نيز دانسته است، خداوند در آيات 17تا19سوره قيامت مي فرمايد:( چرا که جمع کردن و خواندن آن برعهده ماست- پس هرگاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروي کن- سپس بيان آن بر عهده ماست)، و همچنين در آيه 19سوره تکوير مي فرمايد:( که اين قرآن کلام فرستاده بزرگواري است)؛ جناب محمد مي بيني که خداوند همانگونه که قرآن را کلام خود معرفي مي کند، آن را کلام و قول رسول نيز دانسته است، دقت کن، اين سخن رسول الهي است، حال رسول مي تواند فرشته وحي باشد يا رسول گرامي اسلام ، زيرا هر دو مصداق رسول هستند، و قرآن مي تواند کلام هر دو باشد. همانطور که مي دانيم بالاصاله قرآن کلام خداست و بالتبع کلام فرشته و پيامبر، زيرا اينان مظهر هاي خداوند هستند و کلام خدا از زبان پيامبر و جبرئيل شنيده مي شود و انها از خود در اصل وحي هيچ سخني ندارند، بلکه فقط حاملان کلام حق و وحي الهي هستند. حالا جناب محمد اگر ما بگوييم که قرآن کلام جبرئيل يا پيامبر است، نه دروغ گفته و نه مشرک شده ايم و ميان اين قول و قول به اينکه قرآن کلام خداست هيچ گونه منافاتي نيست، زيرا در همه اين حالات کسي جز خدا قرآن را نازل نکرده است.
2) خداوند در آيه 124سوره بقره مي فرمايد:( هنگامي که خداوند ، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود، و او به خوبي از عهده آزمايشها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض کرد:از دودمان من، خداوند فرمود: پيمان من به ستمکاران نمي رسد)، اين ايه شريفه اشاره دارد به اينکه خداوند مقام امامت را به او داد و اين واقعه در اواخر عمر حضرت ابراهيم(ع) اتفاق افتاده و در دوران پيريش و بعد از تولد اسماعيل و اسحاق، حالا دليل بر اين گفته چيست؟ دليل برآن اين است که بعد از جمله ( اني جاعلک للناس اماما) از حضرت ابراهيم فرموده که گفت:( و من ذريتي) و اگر داستان امامت قبل از بشارت ملائکه به تولد اسماعيل و اسحاق بود ، ابراهيم (ع) علمي و حتي اميدي به اينکه صاحب ذريه مي شود نمي داشت، چون حتي بعد از بشارت ملائکه باز انرا باور نکرد و در جواب ملائکه سخني گفت که نا اميدي از اولاد دار شدن از ان پيداست. خداوند در آيات51تا55سوره حجر مي فرمايد:( به مردم خبر ده از ميهمانان ابراهيم- آن زمان که بر او در آمدند و سلام گفتند، ابراهيم گفت: من از شما بيمناکم- گفتند: نترس که ما تو را به فرزندي دانا بشارت مي دهيم- گفت: آيا مرا که پيري مسلطم شده بشارت مي دهيد به چه بشارت مي دهيد؟- گفتند: به حق بشارت مي دهيم و از مايوسان نباش) ، و همچنين به طوريکه قرآن در آيات 71تا73سوره هود مي فرمايد که همسر حضرت ابراهيم نيز اميدي نداشت به اينکه صاحب فرزند شود، اينک حکايت قرآن:( همسرش ايستاده بود، خنديد، پس او را بشارت به اسحاق و بعد از او يعقوب داديم- گفت: اي واي بر من، آيا من فرزند مي آورم در حالي که پيرزنم، و اين شوهرم پير مردي است؟ اين راستي چيز عجيبي است- گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مي کني؟ اين رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است، چرا که او ستوده و والا است)؛ همانطور که ملاحظه مي کنيد از سراپاي سخنان ابراهيم(ع) و همسرش نا اميدي مي بارد و به همين جهت ملائکه در مقابل سخناني مي گويند که تسلي خاطر آنان باشد و دلخوششان سازد، پس ابراهيم(ع) و خانواده اش اطلاعي نداشتند که به زودي صاحب فرزند مي شوند و با اين حال وقتي مي بينيم بعد از شنيدن اين مژده که خدا او را به مقام امامت ترفيع مي دهد، تقاضا مي کند که اين مقام را به بعضي از ذريه من روزي فرما، مي فهميم که او در حال گفتن اين تقاضا داراي فرزند بوده، چون سخن، سخن کسي است که خود را داراي فرزند مي داند، پس معلوم مي شود که اين درخواست از ابراهيم(ع) در اواخر عمرش و بعد از بشارت بوده است.
جناب محمد هدف گفتن اين آيه با آياتي که ملائکه بشارت به فرزند دار شدن ابراهيم(ع) مي دهد اين است که حضرت ابراهيم در موقع نزول 124سوره بقره داراي فرزند بوده و در آن موقع ابراهيم (ع) داراي مقام نبوت بوده است، چون جمله( اني جاعلک للناس اماما) وعده اي است به ابراهيم(ع) که در آينده او را امام مي کند و خود اين جمله و وعده از طريق وحي به ابراهيم(ع) ابلاغ شده، پس معلوم مي کند که قبل از آن که اين وعده به او برسد، پيامبر بوده که اين وحي به او شده است، پس به طور قطع امامتي که بعدها به او مي دهند، عير از نبوتي است که در آن حال داشته است.
جناب محمد حالا شما ديديد که با ترکيب اين ايه با آيات سوره حجر و سوره هود ، فهميديم که اين امامت ابراهيم(ع) ربطي به نبوت ايشان ندارد، حالا شما سري به تفاسير اهل سنت بزن بدون هيچ گونه دليلي و تنها از سر تعصب اين امامت ابراهيم(ع) را به نبوت تفسير کرده اند.( براي اطلاع بيشتر در اين زمينه تفسير الميزان علامه طباطبايي مراجعه کن که فقط با آيات قرآن اين قضيه را اثبات مي کند و کاملاً با دليل ومنطقي و قرآني، ثابت مي کند که امامت ابراهيم(ع) غير از نبوت ايشان است).
3) سوره ص را قبلاً برايت با آيات قرآن ثابت کردم که شيطان قسم خورده بود که همه بندگانت را گمراه مي کنم جز فقط مخلصين با فتحه لام را گمراه نمي تواند، کند؛ سپس با آيات ديگر نمونه اي از اين افراد مخلص که همان پيامبران هستند، برايت ثابت کردم.
يا در آيه 42سوره زمر خداوند مي فرمايد:( خداوند است که همه ارواح را به گاه مرگشان مي گيرد)، جناب محمد چرا اين آيه را نمي فهمي خداوند خيلي راحت به من و شما مي گويد که خودم همه ارواح را به گاه مرگشان مي گيرم. جناب محمد پس چرا فرشته مرگ در کار خداوند دخالت مي کند، و ارواح را به هنگام مرگشان مي گيرند؟
جناب محمد اين آيات را با آيه 42سوره زمر چه نتيجه اي مي دهد؟ 1) خداوند در سوره نحل آيه 28مي فرمايد:( آنها که فرشتگان روحشان را مي گيرند و به خود ستم کرده اند...) و آيه 32سوره نحل مي فرمايد:( آنها که فرشتگان روحشان را مي گيرند و پاکيزگانند، به آنها مي گويند: سلام بر شما....) و در آيه 61سوره انعام مي فرمايد:( فرستادگان ما روح را مي گيرند و کوتاهي نمي کنند)؛ جناب محمد با ترکيب اين آيات کنار هم اين نتيجه مي دهد که اگر هر که بگويد فرشتگان با اذن خدا ارواح را به هنگام مرگ مي گيرند، نه دروغ گفته ايم ، نه مشرک شده ايم( چيزي که افرادي امثال شما خيلي راحت کلمه مشرک را بر ديگران مي گويند)، و هر که بگويد: فرشته مرگ عزرائيل با اذن خدا ارواح را به هنگام مرگ مي گيرد، نه مشرک شده ايم و نه دروغ گفته ايم وميان اين دو قول و قول به اينکه خداوند است که همه ارواح را به هنگام مرگ مي گيرد ، هيچگونه منافاتي نيست، زيرا در همه اين حالات کسي غير خدا و يا همراه خدا ارواح را نگرفته، بلکه اين خود خداست که جانها را گرفته است.
جناب محمد کجاي اين مساله شرک است؟ کجاي اين مساله تفسير نادرست است؟ پس طبق نظرات شما اگر کسي بگويد فرشته مرگ ، جانها را مي گيرد آيا منظورش اين است که فرشته مرگ به صورت مستقل از خدا جانها را گرفته است؟ مساله توسل و شفاعت نيز همين گونه است، شما درک درستي نداريد، چرا الکي بدون هيچ دليلي به شيعيان تهمت شرک مي زنيد.
جناب محمد اگر من بخواهم مثل شما بعضي آيات را گرفته و يعضي آيات را رها کنم، آنوقت بايد براي خداوند متعال (نعوذ بالله) دست و پا و امثال اينها قايل شوم ، ولي چون من اين آيات را با توجه به آيه 103سوره انعام( ديدگان او را در نيابند و او ديدگان را دريابد) و ايه110سوره طه( علم آنها او را در بر نگيرد) و آيه11سوره شوري(هيچ چيز همانند او نيست)، هرگز چنين جسارتي به خداوند رحمان نمي کنم، شما سري به کتب معتبر اهل سنت بزن ، آنوقت قضيه دستت مي آيد.
جناب محمد اين آيات را براي من تفسير کن: 1) آيه 46سوره بقره:( مومنان پروردگارشان را در قيامت ملاقات مي کنند)- 2) آيه 5سوره عنکبوت:( هر کس به ملاقات خدا اميد دارد) - 3) آيه 23سوره قيامت:( چهره هايي در آن روز خشنود و بشاشند و به پروردگارشان نظاره مي کنند) - 4) آيه 88سوره قصص:( همه چيز هالک و فاني مي شود مگر وجه و صورت او) - آيه 27سوره الرحمان:( وجه و صورت پروردگار صاحب جلال و اکرام باقي مي ماند)؛ يا ديگري مثل، آيه 22سوره فجر يا آيه 210سوره بقره و آيه 2سوره حشر و آيه 26سوره نحل و آيه 4سوره حديد و آيه 54سوره اعراف و مثال اين ايات که براي خداوند اعضا و جوارح را بيان مي کند، جناب محمد شما مجبوريد که براي تفسير صحيح اين آيات به آيات گفته شده که مي گويد، خداوند شبيه هيچ چيز نيست، مراجعه کنيد، اگر اين کار نکنيد......، لطفاً سري به کتاب الايمان صحيح مسلم و کتاب التوحيد صحيح بخاري بزن تا متوجه قضيه شوي و جالب اينکه ابن خزيمه در اين باره کتاب ويژه اي دارد به نام توحيد و اثبات صفات خدا، تاليف کرده و همه روايات را صحيح دانسته است، فهرست برخي ابواب کتاب ابن خزيمه: اثبات نفس براي خداوند- اثبات وجه براي خداوند- باب ذکر صورت خداوند- باب ذکر چشم براي خداوند- باب اثبات دست براي خداوند- باب اثبات پا براي خداوندو باب بيان اينکه همه مومنان خداي عز و جل را نظاره مي کنند. جناب محمد شما سري به کتاب توحيد شيخ صدوق و اصول کافي بزن تا ببيني ائمه عليهم السلام چگ.نه اين آيات را تفسير کرده اند.
جناب محمد ، محض رضاي خدا شماها دم از سنت رسول خدا نزنيد که جسارت هاي فراوان شماها به پيامبر در کتابهايتان است، مثل افسانه غرانيق، نزول اولين وحي بر پيامبر، و امثال اينها در کتاب هايتان زياد است و علماي نادان شما به جاي اينکه آنها را تکذيب کنند براي اثبات آنها دليل هم آورده اند؟( به عنوان مثال براي اثبات افسانه غرانيق آيات 73تا75سوره اسري را دليل آورده اند)، جناب محمد ما در قرآن آياتي داريم که اثبات مي کند که فقط بايد به سنت رسول اقتدا کنيم، شما که ادعاي سنت رسول را داريد، پس اين حديث يعني چه؟( سنت من و سنت خلفاي راشدين را بعد از من را بگيريد و با چنگ و دندان نگاهشان داريد)، جناب محمد اگر در جايي سنت خلفا با سنت رسول تعرض داشت ما به کدام اقتدا کنيم؟
جناب محمد شمايي که ادعاي سنت رسول را داريد، اين آيه را براي من تفسير کنيد:( و هر کس با عمره تمتع حج گذارد= آيه 196سوره بقره)، جناب محمد آيا الان کسي حج با عمره برگزار مي کند، رسول خدا که در زمان حيات خود در حجة الوداع بدان عمل نمود، ولي خليفه اجتهاد کرد و از عمره تمتع منع کرد و دستور به حج افراد داد و سپس در تاييد اين اقدام خليفه از پيامبر حديث جعل کردند که پيامبر دستور به حج افراد داده است و از عمره تمتع نهي فرموده است. جناب محمد ولي آيه قرآن چيز ديگري مي گويد؟
جناب محمد، آيه اياک نعبد و اياک نستعين يعني اينکه خدايا تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم، جناب محمد اگر خدا اين آيه را مي فرمايد در کنارش اين ايات را نيز مي فرمايد: آيه 45سوره بقره:( از صبر و نماز ياري جوييد و اين کار جز براي خاشعان گران است) - آيه 153سوره بقره:( اي افراد با ايمان از صبر و نماز کمک بگيريد، خداوند با صابران است)، جناب محمد همانطور که مي بينيد ، خداوند در اين ايات، به انسان مي گويد که در برابر مشکلات زندگي و مصائب روزگار از صبر و نماز ياري بجوييد، آيا اين مخالف آيه اياک نستعين است؟
جناب محمد آيه اياک نستعين به اين معنا نيست که ما از هيچ سببي استفاده نکنيم، مثلاً با بيمار شدن به پزشک مراجعه کنيم آيا اين مخالف آيه اياک نستعين است؟ اگر هست پس شما نبايد هيچ وقت در طول زندگي خود به دکتر مراجعه کنيد چون از خدا نخواستيد و مخالف آيه اياک نستعين است. جناب محمد از اين به بعد شما براي بلند کردن اجسام سنگين از کسي کمک نگيريد لطفاً.
جناب محمد فرض کن فردي بيماري سلياک دارد( سلياک بيماري است که در آن روده کوچک به آرد گندم و جو حساس است و بيمار در صورت خوردن گندم و جو در داراز مدت به بيماري ms مبتلا مي شود)، و خود نداند که به اين بيماري مبتلا است ، حالا سوال من اين است که اين فرد از کجا بداند که سلياک دارد؟ آيا خداوند به ايشان وحي مي کند که سلياک دارد؟ يا اينکه فرد به پزشک مراجعه مي کند و با آزمايش متوجه مي شود که سلياک دارد و به او مي گويد که شما تحت هيچ عنوان نبايد از گندم و جو استفاده کنيد و در صورت استفاده بيماري شما بيشتر مي شود، حالا اگر اين فرد بيايد بگويد که خدايا من از تو شفا مي خواهم و به توصيه هاي پزشک هم عمل نکند و گندو و جو بخورد، آيا خداوند چنين شخصي را شفا مي دهد؟ مسلماً خداوند چنين شخصي را شفا نمي دهد چون خداوند با انسان در قرآن اتمام جحت کرده و در آيه 24سوره عبس به انسان مي فرمايد:( انسان بايد به غذاي خويش بنگرد)، خداوند خيلي راحت به من و شما مي گويد که براي بيمار نشدن ، انسان به غذاي خويش توجه کند.
جناب محمد آيا چنين شخصي از خدا بخواهد که او را شفا دهد و به پزشک مراجعه نکند، ايا خداوند او را شفا مي دهد؟( دقت کن که خداوند چون قادر مطلق است مي تواند چنين شخصي را شفا ده ، ولي اين نکته را در نظر داشته باش که هر چقدر که خداوند شفا دهنده و رحمان و کريم است، همان اندازه نيز حکيم دانا عالم است).
جناب محمد ولي اگر چنين شخصي با اميد به اينکه شفادهنده فقط خداوند است و پزشک فقط واسطه است و با رعايت کردن نکات پزشک و آيه 24سوره عبس ، حتماً چنين شخصي را خداوند شفا مي دهد، اصلاً شک نکن. آيه اياک نستعين در نظر من يعني اين.
جناب محمد اگر يادتان باشد در نظرهايتان گفتيد که اگر من بدانم که خلوص خودم از کسي بيشتر باشد،هيچ وقت اين کار را نمي کنم، من به شما خيلي ساده مي گويم که مگر شماها اعتقاد نداريد که عمر بعد از پيامبر و ابوبکر بهترين خلق خداست، پس چرا اين بهترين خلق خدا بعد از پيامبر و ابوبکر ، عباس را که به مراتب از عمر خلوصش پايين تراست ( البته از نظر من عباس عموي بزرگوار پيامبرخيلي بهتر است) ، چرا عمر ايشان را واسطه قرار داد؟ آيا عمر نمي توانست خود مستقيماً از خدا بخواهد؟
در پايان جناب محمد که خود را موحد مي دانيد، شما خود را موحد مي دانيد هنوز نمي دانيد که شرط حرام است؟ در ضمن من نيازي به آوانس شما ندارم، من همين آوانسي که خداوند به بندگانش داده است دو دستي که هيچ، دو دست ديگر هم قرض مي کنم و به آن مي چسبم.

يا محمد مدد به اذن الله
250 | محمد | Iran - Tehran | ١٨:٣٧ - ٢٦ مهر ١٣٩٠ |
جناب عليرضا شما به جاي جواب دادن به اصل سوال از تمثيل و تشبيه و مغالطه استفاده كردين ولي بنده به هيچ وجه راضي نشدم و در اخر از احترام نسبي شما قدر داني كرده و از ابن مناظرات استفاده نمودم و از اين كه شما دريافتين كه يا علي مدد اشتباه است و از يا علي مدد به اذن الله و يا محمد مدد به اذن الله استفاده كردين خوشحالم و لي نصيحت بنده به عنوان برادر كوچكتر اينه كه بگين يا الله به احترام محمد مدد يا الله به احترام و بزرگي علي مدد هميشه كلمه الله جلوتر و بالاتر از ديگر اسامي باشه جناب عليرضا من به عنوان اهل سنت به هيچ مذهبي لعن و فحش نميدم و به اعتقادات هر مذهبي احترام ميگذارم من ميگم در مذهب اهل سنت هم مثل شيعه داريم كه اعتقادات خرافي و شركي داره من شيعه خرافي را هميشه از شيعه موحد جدا ميدونم شيعه موحد طبق دستورات محمد و علي فحش نميده لعن نميكنه نميگه علي رزقم بده امام رضا شفايم بده حداكثرش ميگه يا علي به اذن الله مدد كن اي كاش همه تو توسلاتشون اين به اذن الله رو مياوردند به هر صورت جناب عليرضا من مدتي به اينترنت دسترسي نخواهم داشت ولي حداقلس خوب بود به اين نتيجه رسيديم كه يا محمد مدد به اذن الله و بنده در آخر دعا ميكنكم كه الله همه مسلمان ها رو به احترام همه بزرگان و محبانش ، پيامبر و علي وصحابه پاك پيغمبر و اهل بيت رسو ل الله مدد كنه و از اين منجلاب تفرقه لعن فحش دو دستگي و تفرقه نجات دهد
251 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ٢٤:١٦ - ٢٧ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
خيلي جالبه جواب به اين واضحي دادم, با آيات قرآن كه هيچ شبهه اي باقي نماند, اول مي گفت كه شفاعت فقط براي خداست, بعد ديد كه با كنار گذاشتن آيات قرآن, شفاعت به اذن خدا هست و تلويحاَ به شفاعت رسول الله اعتراف كرد, ديد كه در آياتي خداوند مي گويد كه خود ارواح را مي گيرد ولي با در نظر داشتن آيات ديگر ديد كه خداوند اين كار را از طريق فرشتگان انجام مي دهد, ديد كه خداوند چه طور صفت بي نياز كنندگي به رسولش داده است به جاي اينكه جواب بدهد, مي گويد تمثيل و تشبيه استفاده كردين, ديد كه خداوند در قرآن علاوه بر اينكه قرآن را كلام خود مي داند , آن را كلام رسول نيز مي داند.
جناب محمد , اينكه من مي گويم يا محمد مدد به اذن الله يا يا محمد مدد , در هر دو صورت منظور من همان كمك خواستن از خداوند است, و فقط رسول الله به دليل مقام والا يشان , آن حضرت را واسطه قرار مي دهم و بنده با افتخار بعد از نماز دعاي ( يا محمد يا علي يا علي يا محمد اكفياني فانكما كافيان فانصراني فانكما ناصران) را مي خوانم, و منظور من در دعا اين است كه محمد و علي به اذن خدا كفايت مي كنند و آيات قرآن اين را تاييد مي كند: خداوند در ايه 36سوره زمر مي فرمايد:( آيا خداوند براي بنده اش كافي نيست) يا در آيه 129سوره توبه مي فرمايد:( اگر آنها روي بگردانند, بگو خداوند مرا كفايت مي كند, هيچ معبودي جز او نيست, بر او توكل كردم و او صاحب عرش بزرگ است), جناب محمد اگر شما از عقلتان استفاده كنيد مي بينيد كه خداوند در اين ايات مي فرمايد: خدا كافي است و با كفايت خدا نيازي به كفايت غير نيست, ولي در آيه 64سوره انفال مي فرمايد:( اي پيامبر , خداوند و مومناني كه از تو پيروي مي كنند , براي حمايت تو كافي است, جناب محمد حال اين آيه كه مي گويد: خدا و مومنان براي تو كافي است, دليلش اين است كه مومنان مظهر خداي كافي هستند و گرنه دو كافي و دو حسيب در عام نيست, بلكه مومنان , ابزار لطف و كفايت الهي اند, چنانكه خداوند در آيه 62سوره انفال فرمود:( او همان كسي است كه تو را با ياري خود و مومنان تقويت كرد), جناب محمد ؛حالا ديدي كه اين آيات چطور دعاي فرج امام زمان را تاييد كرد.
جناب محمد خداوند در آيه 61سوره انعام مي فرمايد:( او بر بندگان خود تسلط كامل دارد و مراقباني براي شما مي گمارد , تا زماني كه يكي از شما را مرگ فرا رسد, فرستادگان ما جان او را مي گيرند و آنها كوتاهي نمي كنند), جناب محمد مگر خداوند قادر مطلق نيست , مگر خداوند طبق آيه بر همه چيز تسلط ندارد, پس چرا خداوند براي گرفتن جانها خود عمل نمي كند؟ اصلاَ چرا خداوند مراقب مي گذارد؟ نعوذ بالله خداوند ناتوان است؟(پناه بر خداوند جهانيان براين جسارت) , يا نه اينكه خداوند از طريق اسباب همه چيز را انجام مي دهد. و فرشتگان كارهاي گوناگوني را به اذن خدا انجام مي دهند, مثل ثبت اعمال انسانها كه آيه 18سوره ق آن را تاييد مي كند:( انسان هيچ سخني را بر زبان نمي آورد مگر اينكه همان دم , فرشته اي مراقب و آماده براي انجام ماموريت است) , خب جناب محمد نظرت درباره اين آيه چيست؟ چرا خداوند خود اعمال انسانها را ثبت نمي كند؟ يا اينكه خداوند فرشتگان را به اذن خود براي اين كار گماشته است. يا وظيفه ديگر فرشتگان قبص روح انسانها كه آيه 61سوره انعام آن را تاييد مي كند.
جناب محمد اگر فرشتگان در شووني كه عهدار آن هستند, همه آنها با اذن خداي قادر است.
جناب محمد حال كه فرشتگان به اذن خدا اين وظايف را انجام مي دهند, آيا معلم فرشتگان يعني انسان كامل نيز به اين وظايف آگاه نيست؟
جناب محمد طبق آيه 31سوره بقره معلم بودن انسان كامل را تاييد مي كند:( سپس علم اسما را همگي به آدم آموخت , بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مي گوييد اسامي اينها را به من خبر دهيد), جناب محمد اگر هر مقامي را كه فرشتگان به اذن خدا دارند, حتماَ معلم آنها نيز انسان كامل نيز دارا است كه باز هم آيات زير آنها را تاييد مي كند: خداوند در آيه 105سوره توبه مي فرمايد:( بگو عمل كنيد كه خداوند و رسولش و مومنان اعمال آنها را مي بينند و به زودي , به سوي دانا نهان و آشكار , باز گردانده مي شويد و شما را به آنچه عمل مي كرديد , خبر مي دهد),
يا در آيات 46تا48سوره احزاب مي فرمايد:( اي پيامبر ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار دهنده - و تو را دعوت كننده به سوي خدا به فرمان او قرار داديم و چراغي روشني يخش) يا در آيه 28سوره سبا مي فرمايد:(ما تو را جز براي همه مردم نفرستاديم تا بشارت دهي و بترساني , ولي بيشتر مردم نمي دانند) يا در ايه107سوره انبيا مي فرمايد:( ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم) يا در آيه 41سوره نسا مي فرمايد:( حال آنها چگونه است, آن روزي كه از هر امتي , شاهد و گواهي مي آوريم , و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد).
جناب محمد نظرت درباره اين آيات چيست؟ خداوند در اين آيات مي فرمايد كه رسول و مومنان اعمال شما را مي بينند , مگر شما نمي گوييد كه هر كس از اين دنيا رفت , دستش از اين دنيا كوتاه است؟ پس چه شد؟
خداوند مي فرمايد: اي پيامبر ما تو را براي همه بشريت اعزام كرده ايم, نه فقط مسلمانان صدر اسلام.
خداوند مي فرمايد: اي پيامبر , ما تو را شاهد امت و بشير و نذير و دعوت كننده به سوي خدا و سراج منير قرار داديم و ما تو را رحمت براي جهانيان فرستاديم, نه فقط براي مسلمانان صدر اسلام. يعني اي پيامبر تو را براي تمام جوامع بشري در پهنه زمين و تا روز قيامت مبعوث شده اي و هيچ بشري و هيچ عصري از حيطه رسالت تو مستثنا نيست, چنين رسولي شاهد اعمال همگان خواهد بود. جناب محمد نظر خود را بيان كنيد؟
جناب محمد , خداوند در آيه 8سوره منافقون مي فرمايد:( آنها مي گويند: اگر به مدينه بازگرديم , عزيزان ذليلان را بيرون مي كنند, در حالي كه عزت مخصوص خداوند و رسول او و مومنان است, ولي منافقان نمي دانند), همچنين در آيه 139سوره نسا مي فرمايد:( همانها كه كافران را به جاي مومنان , دوست خود انتخاب مي كنند , آيا عزت و آبرو نزد آنان مي جويند ؟ با اينكه همه عزتها از آن خداست ), جناب محمد اگر خداوند صفتي به غير خود مي دهد, مانند آيه 8سوره منافقون , در بخش ديگر مثل آيه 139سوره نسا , همان صفت را منحصراَ براي خود مي داند, يعني همه عزت از آن خداست, ولي گاه همان عزت الهي در آينه رسالت پيامبر(ص) ظهور مي كند و گاه در ايمان مومنان. جناب محمد با تركيب اين دو آيه اين نتيجه نمي دهد كه خدا و پيامبر در عرض هم , عزت مي دهند, پيامبر و مومنان اگر چه عزت هستند ولي در حقيقت , عزت از آن خداست, نه آنكه غير خدا داراي عزت به صورت ذاتي باشنند.
جناب محمد از صفات خداوند , رافت و رحيم , مگر نيست, حالا ببين كه خداوند چطور به رسولش صفت رافت و رحيم مي دهد: در ايه 128سوره توبه مي فرمايد:( به يقين رسولي از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مومنان , رئوف و رحيم است). جناب محمد ببين كه خداوند چطور صفت رئوف و رحيم به رسولش داده است.
يا از ديگر صفات خدا محيي است و خداوند اين صفت خود را در آيه 24سوره انفال به پيامبر مي دهد.
يا خداوند در آياتي هر گونه اطاعتي را براي خود مي داند و در آيه ديگر مي فرمايد:( از خدا و رسولش و اولو الامر اصاعت كنيد=آيه 59سوره نسا).
جناب محمد هنوز به من نگفتيد كه چرا در آيه 74سوره توبه , خداوند به رسولش صفت بي نياز كنندگي داده است؟
جناب محمد, پيامبر كه نمونه انسان كامل است و مظهر اسماي خداوند است و بدون اذن خداوند حكمي را نمي كند و در اين جهت نظير فرشتگان است:(هرگز در سخن او پيشي نمي گيرند و به فرمان او عمل مي كنند=آيه 27سوره انبيا), جناب محمد شاهد اين مطلب آيه 105سوره نسا است كه خداوند مي فرمايد:( ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم , تا به آنچه خداوند به تو آموخته , در ميان مردم قضاوت نمايي و از كساني مباش كه از خائنان حمايت كني), جناب محمد اگر در آيه دقت كني مي بيني كه خداوند در آيه مي فرمايد كه (بما اراك الله) يعني بايد بر اساس آنچه خدا بر تو ارائه كرده است , حكم كني, نه بر اساس راي خودت.
جناب محمد بنده هم به صحابه پاك پيامبر احترام مي گذارم, نه صحابي كه مقام والاي رسول اكرم نشناختند و در حالي كه آن حضرت در مسجد مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود , همين كه صداي طبل ورود كالاي تجاري به گوش رسيد, پيامبر را تنها گذاشتند:( و هنگامي كه آنها تجارت يا سرگرمي و لهوي را ببينند پراكنده مي شوند و به سوي آن ميروند و تو را ايستاده به حال خود رها مي كنند , بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزي دهندگان است=آيه11سوره جمعه), چنين گروهي كه دنيا را برگزيده و آخرت رها كردند و چهره واقعي آنها در حوادث بعدي بهتر شناخته شد , و باقي را با فاني عوض كردند و گروه كمي ماندند و رسول اسلام مامور شد كه به آنها يگويد:( خداوند بهترين روزي دهندگان است).
يا خاك پاي ذوالشهادتين, خزيمه بن ثابت انصاري هستم كه به پيامبر مي گويد:( اي رسول خدا , من تو را در نقل اخبار آسماني تصديق مي كنم , چگونه در مورد غير آن تصديق نكنم؟) يا خاك پاي مقداد و سعد بن معاذ هستم كه در جريان مذاكرات پيرامون جنگ بدر موقعي پيامبر مي گويد, نظرات خود را بگوييد, مقداد مي گويد كه : ما به تو ايمان آورديم و تصديقت نموديم و گواهي داديم كه آنچه تو آورده اي همه حق است و از جانب خدا , به خدا قسم . اگر فرمان دهي كه در آتش فرو رويم , همراه با تو چنين خواهيم كرد. و يا سعد بن معاذ مي فرمايد:( پدر و مادرم فداي تو باد يا رسول الله, ما به تو ايمان آورديم و تصديقت نموديم و گواهي داديم كه آنچه تو آورده اي همه حق است و از جانب خدا, به هر چه كه مي خواهي فرمان بده و هر آنچه را دوست داري از اموال ما بگير و هر اندازه كه مايلي باقي گذار, سوگند به خدا كه اگر دستور دهي تا خويش را به دريا زنيم, سرپيچي نخواهيم كرد.
جناب محمد, آنچه در اين جريان( حال بماند كه در اين جريان ابوبكر و عمر چه گفتند كه افرادي مثل ابن هشام و طبري و مسلم آن را به كذا كذا يا نكو گفت, تبديل كردند, و بخاري كه اصلاَ اين جريان را نقل نمي كند از همه موثق تر مي شود. شما به مغازي واقدي مراجعه كن و سخنان ابوبكر و عمر را ببين) در خور توجه است اين است كه جرا پيامبر از سخنان مقداد و سعدبن معاذ مسرور شد؟ با اينكه آنها نظري در باب جنگ يا صلح ارائه نكردند, علت شادماني پيامبر از اظهارات اين دو صحابي بزرگ آن بود كه در بيانات آنها نهايت تسليم در برابر رسول خدا نمايان بود .
كه اين روشن مي كند كه پيامبر در همه زمينه ها معصوم هستند و اين گونه نبود كه در برابر محمد انسان مخالفت و سرپيچي نمايند و در حق او احتمال خطا و اشتباه بدهند و تنها در برابر محمد نبي مطيع باشند.( حالا كتب سني ها را نگاه كن كه موافقات عمر را اعتقاد دارند).
جناب محمد اين چنين صحابي هايي از نظر من شامل آيه 100سوره توبه هستند.
جناب محمد محمد منتظر نظرات شما درباره آياتي كه براي خداوند اعضا و جوارح تعيين مي كنند, هستم؟(چون شما سخت معتقد هستيد كه بعضي آياتي به نفع خودتان است را بگيريد).
جناب محمد در پايان براي من نقش بازي نكن, اگر جوابي نداري بهانه نياور كه من مدتي به اينترنت دسترسي ندارم, چون الان همه گوشي هاي موبايل نيز , اينترنت موبايل دارند و بنده شخصاَ گاهي اوقات از موبايل وارد سايت مي شوم.
252 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ١٦:٤٧ - ٠٦ دي ١٣٩٠ |
با سلام
درود و رحمت فراوان خداوند بر آيت الله قزويني و حجت الاسلام کياني:
بنده خود از پاي گيرنده شاهد بودم که حجت الاسلام کياني، براي مناظره دکتر قزويني با آقاي حيدري، پيشنهاد مناظره به استديو به استديو يا مناظره در شبکه ثالث را دادند که آقاي هاشمي از ترس گفتند که فقط ما حاضريم که در شبکه کلمه مناظره کنيم .
هاشمي از چي مي ترسي، اگه جرات داري مناظره به صورت استديو به استديو را قبول کن، يا اگه راست مي گي شما با شبکه ولايت تماس بگيريد و منظره کنيد.
............................................... درود بر حجت الاسلام کياني............................................................
253 | مجيد م علي | United States - Torrance | ١٩:٥٥ - ٠٦ دي ١٣٩٠ |
با سلام



..................... اي خــوانده ترا خـدا ولــي ادر کني ..................... بر تو ز نبــي نص جلي ادر کني.....................

..................... دستم تهي و لطف تو بي پايانست ..................... يا حضرت مرتضي علي ادر کني .....................

درود بر حجت الاسلام جناب كياني كه واقعاً با مهارت كامل و در كمال ادب اين اقايان را زير فشار قرار داد , فكر ميكنم الان اين اقايون كلمه دور هم نشسته اند و دنبال كلماتي ميگردند كه بتوانند راه برون رفتي از اين مناظره پيدا كنند .
پرسيديد كه از چه ميترسند و بقول معروف چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان , اين اقايون مجري شبكه كلمه نه تنها ميترسند بلكه دربان در استوديو كلمه هم ميترسه چرا كه مطمئناً بعد از شروع اين مناظره صاحبان وهابي اين شبكه براي جلو گيري از بيشتر مفتضح نشدن بايد در اين شبكه را تخته كنند .


لبيك يا علي
254 | عبدالعلي | Iran - Ahvaz | ١٤:٥١ - ٢٣ دي ١٣٩٠ |
باسلام وتسليت اربعين سيد وسالار دشت کربلاحضرت امام حسين (ع)وفرزندان گرامي وبرادران با وفايش مخصوصا حضرت عباس (ع)وياران گرامي آن حضرت وباآرزوي ظهور مولا صاحب الزمان (عج الله تعالي فرجه ) ازخداوند طول عمر با برکت براي جناب آقاي دکتر قزويني راکه باعث افتخار ما مي باشد راخواهان وخواستدارم سوادواطلاعات اين مرد بزرگ امثال (حيدري ملعون)رابه چا لش کشيده است به طوري که حاظر به مناظر با ايشان حتي ازکتب اهل سنت که اکثراتوسط امويان نوشه شده اندنخواهد شد لذا خواهشمندم که براي اگاهي برادران اهل سنت تا مي توانيد تلاش کنيد تاشايد عوام آنان ازاين مفتيان جهنمي دست بردارند
255 | ليلا | Iran - Hamadan | ١٣:١٦ - ٢٠ بهمن ١٣٩٠ |
مولوي ساده لوح عوام فريب
256 | ليلا | Iran - Hamadan | ١٤:٢٦ - ٢٠ بهمن ١٣٩٠ |
ملازاده خلافت در زبان عربي به معناي جانشيني از طرف خدا ميباشد فكر كنم همين براي عقل ناقص شما كفايت كند
257 | ليلا | Iran - Hamadan | ١٤:٤٥ - ٢٠ بهمن ١٣٩٠ |
حق يكيست ان هم از ان عليست.علي حق است و حق گرد علي مي چرخد.دستان جهالت را كنار بگذاريد اين گفته بجاست كه هر جا عقل است عمري نيست و هر جا عمري هست عقل نيست
258 | زبير | Iran - Zahedan | ١٥:٣٧ - ٢٠ بهمن ١٣٩٠ |
شما شيعيان صفوي عقليداريد که پدر خودتان نمي شناسيد اگر درحضرت عمر نبود چرا قول خداوند با حضرت عمر در قران يکي است ري حضرت عمر با خداوند يکيهست شما صفويا کور هستي افتاب را چه گناه
259 | زبير | Iran - Zahedan | ١٦:١٨ - ٢٠ بهمن ١٣٩٠ |
بيعقلاي صفوي خون خواران شما از ترس نمي گذاريد در تهران اهلسنت نماز در مسجد بخوانند وازادي بيان به اهلسنت نميدهيد شمااز حقيقت ميترسيد
260 | فقط حيدر اميرالمومنين | Iran - Tehran | ١٤:٥٦ - ٢٥ اسفند ١٣٩٠ |
باذن مولانا امير المومنين سلام،من فقط ميخوام چندتا سوال بپرسم و خواهش ميکنم جواب بدين ۱:تاحالا شنيدين عمر ابوبکر عثمان(لعنةالله عليه)کسي را شفا بدن ۲:مگه قران نميگه که براي اولياي خدا ترس نيست پس چرا ابوبکر هنگامي که تو غار بود ؟؟به خودش ميلرزيد؟طبق نص قران هست اين گفته ۳:چرا عمر از فرمان پيامبر سرپيچي کرد هنگامي که گفت قلم کاغذ بيارين براي اينکه خليفه ي بعد از خودش که علي بوده رو تعيين کنه ولي اون سرپيچي کرده وبه پيامبر گفته که هزييون ميگي؟ ۴:چرا معناي خليفه براي ما ها که ميشه به معناي دوسته ولي براي شما به معناي جانشين منظورم اون زماني که ابوبکر گفت من بعدي عمر خليفة. پسر خوب من هرچي که ميگم طبق سند خودتان ميگي نه برو نگاه کن بالا بري پايين بياي علي ولي خداست عبادن بي ولايت حقه بازيست بناي مسجدش بت خانه سازيست چرا سني نميخواهد بداند وضوي بي ولايت آب بازيست راستي آيه ۶سوره ي مائده رو پيش نهاد ميکنم بخوني طرز وضو گرفتن و گفته ولي با اون وضويي که شما ميگيريد فرق داره نميدونم شايد شما بهتر از قران وخدا ميدونيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
261 | وحيد | United States - Dallas | ٠٩:٢٠ - ٠٧ فروردين ١٣٩١ |
خدا نجاتتان بدهد و به راه اسلام هدايتتان کندتا راه سنت پيامبر را در پيش بگيريد
262 | مذهب حق | Afghanistan - Herat | ٢١:١٢ - ١٨ فروردين ١٣٩١ |
واقعا حضرت علي گفتار حق را گفته است گوش کنيد و پيرو سنت شويد:موضع‌ امام‌ علي‌ عليه السلام و فرزندانش در قبال‌ شيعيان‌ امام‌ علي عليه السلام‌ نسبت‌ به‌ فرزندانش‌، بر شيعيان‌ خشميگن‌تر بود. او به‌ شيعيانش‌ گفت‌: من‌ شما را شب‌ و روز و آشكار و نهان‌ به‌جنگ‌ با اين‌ قوم‌ دعوت‌ نمودم‌ و به‌ شما گفتم‌ با آنان‌ بحنگيد. قبل‌ از اينكه‌ با شما بجنگد. سستي‌ كنيد تا اينكه‌ مكرر به‌شما حمله‌ كردند. (نهج‌ البلاغه‌ ص‌68) از شما خواستم‌ براي‌ جهاد حركت‌ كنيد، حركت‌ نكرديد. شما را تفهيم‌ و توجيه‌كردم‌، نفهميديد. مخفيانه‌ و علناً شما را دعوت‌ كردم‌، اجابت‌ نكرديد. صبح‌ صفوفتان‌ را استوار مي‌كنم‌، غروب‌ چون‌كمان‌ خم‌ مي‌شويد. اي‌ كسانيكه‌ جسمهايتان‌ حاضر اما عقلتان‌ غايب‌ است‌، رهبرانتان‌ گرفتار اختلاف‌ رأي‌ شما هستند.اميرتان‌ حكم‌ خدا را اطاعت‌ مي‌كند اما شما حكم‌ او را به‌ جاي‌ نمي‌آوريد. امير اهالي‌ شام‌ نافرماني‌ خدا را مي‌كند، اماآنها مطيع‌ او هستند. به‌ خدا دوست‌ دارم‌ با معاويه‌ معامله‌ كنم‌، دينار در ازاي‌ درهم‌. از من‌ ده‌ نفر بگيرد و يك‌ نفر از آنها رابه‌ من‌ بدهد. خدا را سپاس‌ مي‌گويم‌ از آنچه‌ مصلحت‌ نموده‌ و به‌ آنچه‌ كه‌ مرا توسط‌ شما در آزمون‌ قرار داده‌ است‌. اي‌گروهي‌ كه‌ به‌ آن‌ چه‌ دستور داده‌ مي‌شويد پيروي‌ نمي‌كنيد و چون‌ دعوت‌ داده‌ شويد اجابت‌ نمي‌كنيد. سوگند به‌ خدا،چون‌ اجل‌ من‌ فرا رسد، خداوند ميان‌ من‌ و شما جدايي‌ مي‌فكند، من‌ از همنشيني‌ شما بيزارم‌. آيا شگفت‌ نيست‌ كه‌معاويه‌ ستمگران‌ فرومايه‌ را مي‌خواند، از او اطاعت‌ مي‌كنند بدون‌ هيچگونه‌ چشمداشتي‌، من‌ شما را دعوت‌ مي‌كنم‌ بابذل‌ و بخشش‌ اما از من‌ پراكنده‌ مي‌شويد و با من‌ مخالفت‌ مي‌كنيد. (نهج‌ البلاغه‌ ج‌2 ص‌100) حضرت‌ در ادامه‌ مي‌فرمايد: از شما به‌ چندين‌ غم‌ و اندوه‌ مبتلا هستم‌. اول‌ اينكه‌ با اينكه‌ گوش‌ داريد اما كر هستيد. دوم‌اينكه‌ حرف‌ مي‌زنيد اما در واقع‌ لال‌ و گنگ‌ هستيد. و سوم‌ اينكه‌ با وجوديكه‌ چشم‌ داريد، اما نمي‌بينيد. به‌ هنگام‌ جنگ‌در پايمردي‌ چون‌ آزادگان‌ نيستيد و در هنگام‌ سختي‌ و بلا چون‌ برادران‌ قابل‌ اعتماد نيستيد. اي‌ كسانيكه‌ بسان‌ شتراني‌هستيد كه‌ ساربانشان‌ را گم‌ كرده‌اند، اگر از يك‌ سو شما را جمع‌ مي‌كنند از سوي‌ ديگر پراكنده‌ مي‌شويد. (نهج‌ البلاغه‌ص‌188 و 189) قسم‌ به‌ خدا گمان‌ مي‌كنم‌ اين‌ قوم‌ بر شما غلبه‌ خواهند كرد زيرا بر باطل‌ خود متحد هستند و شما بر حق‌ بوده‌ اما پراكنده‌هستيد و نافرماني‌ امامتان‌ را مي‌كنيد. آنها در ره‌ باطل‌ از امام‌ خود اطاعت‌ كرده‌ و امانت‌ را به‌ صاحبش‌ اداء مي‌كنند، اماشما خيانت‌ مي‌كنيد. آنها در شهرها اصلاح‌ مي‌كنند و شما فساد مي‌كنيد. (نهج‌ البلاغه‌ ص‌65) همچنين‌ فرمود: قسم‌ به‌ خدا گفتار شما را باور نمي‌كنم‌ و به‌ ياريتان‌ اميد نبسته‌ام‌ و دشمن‌ را توسط‌ شما نمي‌ترسانم‌. شمارا چه‌ مي‌شود؟ داروي‌ دردتان‌ كدام‌ است‌؟ (نهج‌ البلاغه‌ ص‌75) مي‌خواهم‌ داروي‌ دردم‌ باشيد، در حاليكه‌ درد من‌ شما هستيد مانند كسي‌ كه‌ بخواهد خاري‌ را كه‌ در بدنش‌ فرو رفته‌ باخار درآورد. واي‌ بر شما آيا دنيا را بر آخرت‌ ترجيح‌ مي‌دهيد؟ وقتيكه‌ شما را دعوت‌ به‌ جهاد با دشمن‌ مي‌كنم‌ مانندكسي‌ كه‌ در حالت‌ مرگ‌ است‌ چشمهايتان‌ مي‌چرخد. سوگند به‌ خدا من‌ فكر مي‌كنم‌ اگر آتش‌ جنگ‌ شعله‌ ور شود ازپسر ابوطالب‌ جدا مي‌شويد مانند جدا شدن‌ سر از بدن‌. (نهج‌ البلاغه‌ ص‌82 و 83) دوست‌ داشتم‌ اصلاً شما را نديده‌ و نمي‌شناختم‌. خدا شما را هلاك‌ گرداند. قلبم‌ را چركين‌ و سينه‌ام‌ را از خشم‌ لبزيزكرديد و با بي‌ اعتنايي‌ و نافرماني‌ تان‌ انديشه‌ام‌ را آلوديد تا اينگه‌ قريش‌ گفتند پسر ابوطالب‌ مرد دليري‌ است‌ اما از دانش‌جنگ‌ چيزي‌ نمي‌داند. (نهج‌ البلاغه‌ ص‌70) در جاي‌ ديگري‌ مي‌فرمايد: چون‌ به‌ شما در فصل‌ گرما دستور آمادگي‌ جهاد دادم‌ گفتيد به‌ ما مهلت‌ ده‌ تا گرما بگذرد وچون‌ در زمستان‌ شما را به‌ جهاد خواندم‌ گفتيد مهلت‌ ده‌ تا سرما بگذرد. (نهج‌ البلاغه‌ ص‌69) گرفتار كساني‌ شده‌ام‌ كه‌ از دستور اطاعت‌ نمي‌كنند چون‌ دعوت‌ داده‌ شوند اجابت‌ نمي‌كنند پدرتان‌ هلاك‌ شود. چگونه‌انتظار كمك‌ از جانب‌ پروردگار را داريد؟ آيا ديني‌ نيست‌ كه‌ شما را جمع‌ كند؟ و غيرتي‌ نيست‌ كه‌ شما را برانگيزاند؟ درميانتان‌ فرياد مي‌زنم‌ و ياري‌ مي‌جويم‌ شما نه‌ حرف‌ مرا گوش‌ مي‌كنيد و نه‌ دستورم‌ را اجرا مي‌كنيد. (نهج‌ البلاغه‌ص‌90) سوگند به‌ خدا بدبخت‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ شما به‌ كمك‌ او برويد(نهج‌ البلاغه‌ ص‌118) دوست‌ داشتم‌ خداوند بين‌ من‌ وشما فاصله‌ مي‌انداخت‌ و مرا به‌ ميان‌ افراد شايسته‌تري‌ مي‌برد. (نهج‌ البلاغه‌ ص‌203) خدا يا خسته‌ و وامانده‌ شدم‌. اينها مرا خسته‌ و وامانده‌ كردند. به‌ جاي‌ اينها جماعت‌ شايسته‌تري‌ را به‌ من‌ بده‌ و به‌ جاي‌من‌ فرد بدتري‌ را بر اينان‌ مسلط‌ كن‌. (نهج‌ البلاغه‌ ص‌65) امام‌ حسن‌ (رض‌) در مورد شيعيانش‌ از اهل‌ كوفه‌ مي‌گويد: قسم‌ به‌ خدا من‌ با معاويه‌ پيمان‌ مي‌بند تا خون‌ من‌ و مصون‌و خاندان‌ من‌ در امان‌ باشند و اين‌ بهتر از اين‌ است‌ كه‌ كساني‌ كه‌ گمان‌ مي‌كنند شيعيان‌ من‌ هستند، مرا بكشند. به‌ خدا اگربا معاويه‌ بجنگم‌ همين‌ قوم‌ مرا اسير كرده‌ و به‌ معاويه‌ تحويل‌ مي‌دهند. قسم‌ به‌ خدا اگر با او صلح‌ كنم‌ احترامم‌ را حفظ‌مي‌كند. طبرسي‌ از امام‌ حسين‌ (رض‌) روايت‌ مي‌كند كه‌ او گفت‌: من‌ اهل‌ كوفه‌ را آزمودم‌ و شناختم‌. آنان‌ نه‌ در كردار و نه‌ در گفتارپايبند پيمانشان‌ نيستند و دفاع‌ نمي‌كنند. انسانهاي‌ مسخ‌ شده‌اي‌ هستند، به‌ ما مي‌گويند دلهايشان‌ با ماست‌ اما بر روي‌ ماشمشير مي‌كشند. (الاحتجاج‌ طبرسي‌ ص‌148ـ149) علي‌ (رض‌) در مورد اهل‌ بصره‌ مي‌گويد: بصره‌ محل‌ فرود ابليس‌ و كشتگاه‌ فتنه‌ هاست‌. (نهج‌ البلاغه‌ ج‌3ص‌18) كليني‌ از امام‌ موسي‌ كاظم‌ كه‌ يكي‌ از امامان‌ شيعه‌ است‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ گفته‌ است‌: وجه‌ تمايز شيعيان‌ ما از ديگران‌ اين‌است‌ كه‌ شيعيان‌ ما توصيف‌ كنندگاني‌ بيش‌ نيستند و هرگاه‌ آنها را بيازمائيد، ايشان‌ را مرتد خواهيد يافت‌. (الكافي‌،الروضه‌، ج‌8 ص‌228)

پاسخ:

باسلام

دوست گرامي

شما حضرت علي عليه السلام را خليفه مي دانيد يا نمي دانيد؟

اگر خليفه مي دانيد بايد بگوييم خطاب حضرت در اين خطبه ها به مسلمانهايي بوده كه او را به عنوان خليفه قبول داشته اند و قرار بوده در لشكرش با او در برابر دشمن بجنگند! والا كساني كه شيعه هستند و ايشان را به عنوان امام قبول دارند هيچ گاه از حكم ايشان سرپيچي نكرده اند و اين افراد هميشه دور حضرت بوده اند ولي چنين افرادي كم بوده اند همچون عمارياسر مالك اشتر ابن عباس قيس بن سعد محمدبن ابي بكر و...براي اطلاع از تشتت جمعيتي كوفه به كتاب ارشاد شيخ مفيد ره و ديگر كتب كه به تحليل جمعيتي پرداخته اند مراجعه كنيد در پايان با استناد به همين سخنان حضرت چند سؤال مطرح مي كنين و منتظر پاسخ شما هستيم.

1. آيا اين مردم همان صحابه نيستند؟ پس عدالت صحابه چه مي شود؟

2. اين معاويه اي كه حضرت براي جنگ با او اينهمه خون جگر مي خورد را خليفه مي دانيد يا نه؟

3. معاويه بر حق است يا اميرالمؤمنين علي عليه السلام؟

4. او جزو صحابه هست يا نه؟ آيا علي عليه السلام او را عادل مي داند يا نه؟ شما چه؟

اما در مورد روايت امام كاظم عليه السلام اين روايت سندش ضعيف است ولي صرف نظر از سند، با دقت در روايت و به قرينه آخر آن مي توان فهميد كه منظور از آن غير شيعه اصطلاحي در جامعه الان ماست و روايت ميگويد:كساني كه خود را پيرو ما مي دانند نبايد به سخن اكتفا كنند بلكه مهم عمل است نه اينكه مثل اهل سنت بگوييد اهل بيت را دوست داريم ولي در عمل تابع خلفا باشيد.»

السلام علي من اتبع الهدي

گروه پاسخ به شبهات

263 | شمشيري بر كمر شيعة | United States - Torrance | ١٠:٤٨ - ٢٠ فروردين ١٣٩١ |
بزدلترين مخلوقات الله زرتشتانند
زرتشت = شيعة
اينها هميشة خداوندشان آتش بودة
خميني هندي از هند فرار كرد كه دورباره ايران به آتشكده زرتشتيان تبديل كند
ملاحظة فرمائيد تنها جمهوري اسلامي در دنيا اسلامي درونش نيست
بي اسلامترين كشور دنيا ايران است حالا كه نامش كذاشته اند جمهوري اسلامي
سبحانك ربنا هذا بهتان عظيم
264 | دوستار صحابه(رض) | Iran - Tehran | ١٦:٢٤ - ٢١ فروردين ١٣٩١ |
والا تا جا?? که همه م?دونن انگلستان برا تضع?ف امپراطور? عثمان? که تا دل اروپا رفته بود در ا?ران به کمک صفو?ون مذهب واه? تشک?ل داد که از طرف غرب عثمان? را درگ?ر کند.در ضمن همه شهرها? ا?ران سن? مذهب بودند ازن?شابور گرفته تا ش?راز تبر?ز(شاعران? مثل خ?ام عطار فردوس? سعد? حافظ مولانا شمس تبر?ز? ابوبکر سله باف تبر?ز? و..)مسولان سا?ت لطفا نظرمو وارد کن?ن.
265 | بخت النصر | Poland - Oświęcim | ١١:٠٥ - ٠٦ ارديبهشت ١٣٩١ |
جناب دوستار صحابه(رض)
چرا عمر بن خطاب به يهوديان خدمت کرد و آنها از چنگال مسيحيان فلسطين رهايي بخشيد؟
266 | بخت النصر | Poland - Oświęcim | ١١:٠٦ - ٠٦ ارديبهشت ١٣٩١ |
جناب شمشيري بر كمر شيعة

چرا عمر بن خطاب شاگردي کعب الاحبار يهودي را مي‌کرد؟
267 | سيف المهدي | Iran - Tehran | ٠٧:١٢ - ١٣ ارديبهشت ١٣٩١ |
با سلام-اصلا به وهابيون وجماعت سني اجازه طرح سوال ندهيد.نبايد نظرات شيطاني انهارا در سايت خود درج كنيد.من خودم در دفاع از اهل البيت سلام الله اجمعين به شبكه منحوس كلمه شيطان عبد شيطان حيدري ايميلهاي متعددي فرستادم. كه انها درجواب من گفتند سرت را ميبرم وهتاكي كردند.اين فرقه ضاله وتروريستي چيزي براي گفتن ندارند.ل؟؟؟؟-وقتي اين جماعت فرزند خبيث ونابكار هند جگر خوار وابوسفيات اين شجر ه خبيث را حضرت خطاب ميكنندتكليفشان مشخص است.ايميل مرا اعلام كنيد.حاضرم با انها مناظره كنم.اللهم العجل لوليك الفرج
268 | احمدي | United Kingdom - Coventry | ١٠:٣٧ - ٢١ خرداد ١٣٩١ |
سلام خدمت تمام دست اندر كاران سايت.اينهابايد بدانندكه اسلام ناب وحقيقي هيچ وقت زيربارظلم نميرودوبادشمنان اسلام برضداسلام ومسلمانان همدست نميشود.درحا ل حاظرميبينيم كه تمامي اعراب سني مطيع وفرمانبرداراجانب هستندوبرضد بقيه مسلمانان توطئه ميكنند حالانكه شيعيان هميشه با ظلم درستيزند.درجهان فعلي مسلمانان تحقيرميشوندو حتي كاريكاتورپيامبرگرامي اسلام رادرست كردنديك روزنشنيدم كه كشور عربستان وبقيه مسلمان نماها به جز ايران،افغانستان وپاكستان آنراتقبيح.كرده باشند.اينهافقط بلدندازيهودپشتيباني كنند چون اينهاتمامشان ازتبارابوسفيان هستندوهنوزهم كه هنوزاست مسلمان نشده اند. ياعلي مدد به كوري چشم دشمنان علي
269 | محمد زاهدان | Iran - Zahedan | ٢٣:٢٧ - ٠٧ شهریور ١٣٩١ |
سني ها بريد به قيافه مولوي هاتون نگاه کنيد بخدا ؟؟؟بااين همه دلايل استدلال باز هم ادم نميشيد روز قيامت نميتونيد بگيد ما نميدونستيم بدونيد که به شما فهموندن اما خودتون رو زديد به نفهمي ياعلي
270 | دانيال | Iran - Shiraz | ١١:١٤ - ١٤ آذر ١٣٩١ |
کي ميدونه از بين اين همه فرقه هاي اسلامي کدومشون قراره بره به بهشت حق باکدومشونه من مسلمان نيستم اما پيامبرتون گفته فقط يه فرقه از اهل بهشته چون ايشان يک دين واحد جامع کامل را به قول خودتون اورده تاريخ شما رو خوب مطالعه کردم حق و حقيقت مثل خورشيد روشنه نميدونم شما چرا متوجه نمي شويد فقط به خاطر لجبازي تقليد کور کورانه من خدا را دوست دارم به وجودش اعتقاد دارم اگر دين شما واقعا دين خدا باشد پس واي به حال تمام کساني که عناد ولج بازي ميکنن
271 | يك شيعه | Iran - Hamadan | ١٥:٠٥ - ٢٨ آذر ١٣٩١ |
عبادت بي علي حقه بازيست /اساس مسجدش بت خانه سازيست
چرا سني نمي خواهدبدااند/وضو ي بي ولايت اب بازييسسسست
272 | يه مسلمان | Iran - Tehran | ١٠:٠٣ - ١٨ دي ١٣٩١ |
السلام علي من اتبع الهدي: اول اينکه بداند رضايت از ايمان نشانه. شيطان است. دوم اينکه حضرت عمر. (رض) ملاءکه و يا پيامبر نبوده اند که خطا و اشتباه نداشته باشند(قابل توجه بعضي ها). دومآ احاديثيکه شما اورديد خود دليل بر حق پذير بودن ايشان است. که در کمتر حکومتي مردم اينچنين ازادي داشته (قابل توجه غربي ها!) و اين را بدانيد ايشان وقتي از دنيا رفتند مقداري پول قرض داشتند که پس دادن ان را به عهده ي فرزندش عبد الله گذاشت(قابل توجه بعضي ها)سبحان الله چگونه از خدا شرم نداريد. ايشان کاز ايران و عربستان و قسمتي از افريقا و اروپا . و شام وعراق و... در حکومت اسلامي بود با اين وضع زندگي ميکند که نقل شده است ايشان يک لباس که داراي پينه هاي متعدد بوده است را بر تن داشتند . حکومت ايشان داراي يک دمکراسي اسلامي بوده است. با اين حال چرا از خدا نميترسيد وخيلي راحت به ايشان تهمت ميزنيد. و بدانيد که يک غلام مجوسي به نام فيروز ايشان را در هنگام خواندن نماز صبح ترور کرد(اولين ترور در اسلام.) و ايشان به شهادت رسيدند. اين غلام مجوسي که ايراني بکد و نام او فيروز (ابولولو) بوده است نه تنها ايشان بلکه 13 نفر و به قولي7 نفر راشهيد کرد و بسياري از مسلمان ها زخمي شدند. و بعد او را گرفتند و به درک فرستادند. که البته نمادي از قبرش در بعضي جاها جايگاه پابوسي و تبرک بعضي ها شده است(دين مجوس مبارکتون). و بعد با اين وجود که صحابه (همون هايي هم که شما قبول داريد) و حتي حضرت علي و اهل خانه پيامبر با اجازه گرفتن از ام المومنين ايشان را در کنار پيامبر به خاک سپردند. پس چرا هيچ کسي (شما که تهمت قتل به ايشان ميزنيد)به اين کار اعتراضي نکرد حتي اگ لفظي باشه. شماها که اينطور تهمت ميزنيد چکههدفي جز تجزيه اسلام و تفرقه داريد. نميدانم چرا ميان داماد و پدرزن(به ترتيت عمر و علي زضي الله عنهما)تفرقه ميندازيد اگر چه انها رفته اند و امت پيامبر با تفرقه باقي مانده است. و بزرگترين سوال از خودم اين است که :ايا ديني که نتواند مردم زمان پيامبر ص. به درستي اصلاح کند(صحابه). و با فوت پيامبر همه ي مردم کافر شوند حي نزديکان و زنان جز چند نفر قليل، چگونه ميتواند بعد از1400سال مرا اصلاح کند و فرد سالمي باشم. با اين وجود که هر روز فتنه هاي شيطان براي افزايش فحشا بيشتر ميشود؟ چگونه اين دين ميتواند تا قيامت نشان دهندهي راه مردم باشد حتي سال ها پس از م ميدانيد،خيلي از ما ايراني ها نه از عمر و يا علي بلکه از اسلام بدمان مي ايد چون هنوز ايين نحس مجوسي در ذهن هاي مردم وجود دارد. بدشان مي ايد از جنگ قادصيه. که سپاه اسلام با4هزار نفر 120هزار نفر از ايراني ها را که فرماندهشان رستم فرخ زاد بود(رستم تو شعرا)با فرماندهي سعد بن ابي وقاص در هم کم کوبيدند.(يعني يک مسلمان به30 کافر)و رستم رو هم کشتند. البته علت حمله اين بود که پادشاه ايران به مسلمانان مناطق ديگر ظلم ميکرد و براي او نامه فرستادن اما او دست از دشمني بر نمي داشت با مسلمنان
273 | مصطفي | Iran - Shiraz | ١٨:٣٠ - ١٩ بهمن ١٣٩١ |
نقد نظرات از جملات برادران اهل سنت معلومه سخن حق شنيدن و فقط با فحش دادن دارن پيش ميرن من يکي مطمئن شدم که شيعه بر حق هست اما آنهايي که ميگن شيعه در دوران صفويه درست شده پس به نظر شما پيامبر هم از پادشاهان صفويه حساب مي شود اين هم دروغ بودن حرف شما که در احاديث خودتان آمده است حالا ببين شيعه ساخته دست کيست مذهب شيعه بر اعتقاد به خلافت بلا فصل امير مؤمنان عليه السلام استوار است كه به نصب الهي و تبليغ پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و امامت ائمه اثني عشر عليهم السلام صورت گرفت . اّما محبّت خدا و اوليايش و دشمني با دشمنان خدا و اوليي خدا لازمه اسلام است . نمى‏شود كسي مسلمان واقعي باشد امّا دشمنان خدا و رسول و اولياءاللَّه را دوست بدارد؛ چنانكه خداوند متعال مى‏فرمايد :(لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْعَشِيرَتَهُمْ . . ) مجادله : 22 « نخواهي يافت قومي را كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند و دشمنان خدا و رسول را دوست بدارند ، هر چند آنان پدران و فرزندان و برادران و خويشاوندانشان باشند ». 1-احاديث فراواني از طريق شيعه و سني ، از پيامبرخدا صلي الله عليه و آله وسلم نقل شده كه آن حضرت شيعه را برگِ شجره طيّبه در آيه شريفه زير دانسته است : )أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ( . ابراهيم : 24 آيا نديده‏ي كه چگونه خدا مثل زده است : كلمه پاكيزه همچون درخت پاكيزه است ، كه ريشه آن ثابت و استوار و شاخه آن در آسمان است . پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم همچنين فرموده‏اند : « شيعتنا ورقها » ؛ شيعيان ما برگهاي آن درختند . اكنون تنها به چند منبع حديثي از اهل سنّت در پا نويس ارجاع مى‏گردد : شواهد التّنزيل حاكم حسكاني ، ج1 ، ص407 ، ح430 و ج1 ، ص408، ح431 و ج2 ، ص203 ، ح837 ؛ المستدرك علي الصحيحين ، حاكم نيسابوري ، ج3 ، ص160؛ تاريخ مدينه دمشق ، ج42 ، ص65 و 66 ؛ ينابيع المودّه قندوزي حنفي ، ص256 2-احاديث بسياري نيز گواه است كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم شيعيان علي عليه السلام را مصداق ( . . . أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ؛ بيّنه : 7 «آ نان هستند كه بهترين مردم‏اند » دانسته و فرموده است : « هُمْ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ يا عَلِيّ » ؛ يا علي ، آنان ، تو وشيعيان تو هستند . (شواهدالتنزيل ، ج2 ، ص466) در اين مورد نيز به ارائه نشاني چند حديث از كتب اهل سنّت بسنده مى‏كنيم : شواهد التّنزيل ، ج2، ص460و 461 ، ح1126و ج2، ص464 ، ح1131 ، ج2 ، ص467 ، ح1139 ؛ تفسير روح‏المعاني ، ج30 ، ص207 ؛ جامع‏البيان طبري ، ج30 ، ص171 ؛ الفصول‏المهمّه ابن صبّاغ ، ص123؛ نورالأبصار ، ص87؛ فرائد السّمطين جويني ، ج 1 ، ص155 ، ح118؛ كفايةالطالب ، گنجي شافعي ، ص244 و 245 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج42 ، ص371 و المناقب خوارزمي ، ص111 ح120؛ تفسير الدُّرالمنثور السيوطي ، ج8 ، ص589 3-از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم همچنين نقل شده كه فرمود :وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ، واقعه : 10 - 11 «ذ لك عليّ و شيعته هم السابقون إلي الجنّة » ؛ « ايشان علي و شيعيان او هستند ( كه در رفتن ) به بهشت ، بر ديگران پيشي مى‏گيرند ».(شواهد التّنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج2 ، ص295، ح927) 4-پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم بشارت داد كه خداوند ما و شيعيان ما را از يك طينت آفريد : « فيها طينة خلقنا اللَّه عزّ و جلّ منها و خلق منها شيعتنا » . تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج42 ، ص65 ؛ بشارةالمصطفي ، ص207 5-حاكم حسكاني از اصبغ بن نباته روايت كرده است كه گفت : از علي عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود : پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم دست مرا گرفت و فرمود :« برادرم ! در ( ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ . . . وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ ( آل عمران : 195 و 198 تو ثواب و پاداشي و شيعيانت نيكانند.(شواهد التنزيل ، حاكم حسكاني ، ج1 ، ص178 ، ح189) حالا نتيجه ميگيريم که شيعه ساخته دست پيامبر است ولي اهل سنت چه وقت به وجود آمد و ساخته دست چه کساني است اولين پيشواي مذاهب اربعه،جناب ابوحنيفه، متوفاي 150 هجري دومين پيشوا، جناب مالك بن انس، متوفاي 179 هجري سومين پيشوا، جناب شافعي، متوفاي 204 هجري چهارمين پيشوا، جناب احمد بن حنبل، متوفاي 240 هجري ائمه اربعه فوق، 5/1 قرن يا 5/2 قرن با زمان ظهور اسلام فاصله دارند. اما امام علي در چه زماني بوده است مگر از دوران کودکي تا رحلت پيامبر با ايشان نبود. اما اينكه چه عواملي دست به دست هم داد و چه بسترهايي در جامعه آن روز فراهم آمد تا اين مذاهب اربعه، رسميت و ظهور پيدا كرد؟ ابتدا بايد به 6 نكته اساسي را بايد توجه كنيم و بدون توجه به اينها، تبيين و توضيح اين قضيه كه چگونه مذاهب اربعه در جامعه شكل گرفت، امكان پذير نيست: نكته اول: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در عصر خود، تنها مرجع پاسخگوئي به مشكلات مردم بود؛ چه در حوزه سياست و چه در حوزه اخلاق و امور اجتماعي و ... . نكته دوم: از آنجايي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، آخرين فرد از سلسله أنبياء (عليهم السلام) است كه با آمدنش، پرونده نبوتش براي هميشه مختومه شد و شريعت او، ناسخ تمام شرايع گذشته است و دين او، تا قيام قيامت، دين جاودانه است. لذا در طول حيات خودش، تكليف آينده امت و شريعت را مشخص كردند. نكته سوم: بحث انحراف جامعه اسلامي از اهل بيت (عليهم السلام) بود. نكته چهارم: علم و آگاهي جامعه، بر اينكه اهل بيت (عليهم السلام)، شايسته ترين افراد براي تبيين مسائل ديني و حراست و حفاظت از شريعت هستند. نكته پنجم: بني‌اميه، عامل بزرگ انزواي اهل بيت (عليهم السلام) بود. نكته ششم: وحشت بني عباس از گسترش فرهنگ شيعه و توجه توده مردم به وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) و دانشگاهي كه او تأسيس و شاگرداني كه او تربيت كرده بود. اگر به اين 6 نكته بي توجهي كنيم، قطعا، تبيين اين مسئله كه مذاهب اربعه اهل سنت چگونه پيدا شد، امكان پذير نيست. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آينده جامعه اسلامي را مي ديد و خودش فرمود كه امت من بعد از من به 73 فرقه متفرق خواهند شد و جز يك فرقه، همه آنها هلاك و وارد آتش جهنم خواهند شد. اختلاف ميان امت اسلامي براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، با الهام از منبع وحي، كاملا روشن و واضح بود؛ لذا آمدند در كنار قرآن، آخرين كتاب آسماني، اهل بيت خودش را به عنوان عِدل و هم‌طراز و هم‌سنگ قرار دادند و فرمودند كه اگر به كتاب خدا و اهل بيت (عليهم السلام) من تمسك كنيد، براي هميشه، از گمراهي بيمه خواهيد شد. يعني جدايي از قرآن يا اهل بيت (عليهم السلام)، مساوي است با ضلالت و گمراهي. «حديث ثقلين»،‌ در كتاب‌هاي معتبر اهل سنت آمده است.جناب ابن كثير سلفي دمشقي صراحت دارد و مي‌گويد: قد ثبت في الصحيح أن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قال في خطبته بغدير خم: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و انهما لن يقترفا حتي يرد علي الحوض تفسير ابن كثير، ج4، ص122 جناب ناصر الدين الباني نسبت به اين قضيه، با كمال صراحت مي‌گويد: روايت صحيح است. شرح الجامع الصغير، ج2، ص217 نكته جالب توجه كه همه، به ويژه جوانان عزيز اهل سنت بايد توجه كنند، اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: فلا تقدموهما فتهلكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا و لا تعلموهما فإنهما أعلم منكم از قرآن و اهل بيت من پيشي نگيرد كه هلاك مي شويد و از آنها هم عقب نمانيد كه هلاك مي شويد. در پي اين نباشيد كه چيزي را به آنها ياد بدهيد، چون آنها از شما عالم ترند. المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص66 و ج5، ص167- الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص60 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص164 - كنزالعمال، ج1، ص188 اين يك مسئله كاملاً واضح و روشن است. بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و انتقال ايشان به ملأ اعلي، مردم از اهل بيت (عليهم السلام) فاصله گرفتند. مردم هم مي دانستند كه اهل بيت (عليهم السلام)، عالم ترين انسان هاي جامعه به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند. جناب ابن عبد البر از استوانه‌هاي علمي و رجالي اهل سنت در كتاب الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ج3، ص40 با صراحت از ام المؤمنين عايشه نقل مي‌كند: علي أعلم الناس بالسنة علي، أعلم و آگاه ترين انسان ها به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. ابن عباس مي گفت: عِلم من و عِلم ديگر صحابه، در برابر عِلم علي، همانند قطره اي است در برابر هفت دريا. الاصابه لابن حجر عسقلاني، ج2، ص509 - حلية الاولياء لأبي نعيم، ج1، ص65 خود خليفه دوم بارها مي گفت: لو لا علي لهلك عمر تأويل مختلف الحديث، ج1، ص162 علاوه بر اين، در همان عصر حاكميت بني‌اميه، مردم، علم و قطع داشتند بر اينكه تنها كساني كه شايستگي مرجعيت علمي و رهبري ديني را دارند، اهل بيت (عليهم السلام) هستند. اگر تاريخ امام سجاد (عليه السلام) را مطالعه كنيد - با اينكه ايشان كاملا در انزوا بود و رفت و آمدهايش تحت كنترل بود و جاسوسان بني‌اميه مراقب او بودند - وقتي شخصيت‌هاي بزرگ اهل سنت به امام سجاد (عليه السلام) مي رسند، آنچنان از او با عظمت نام مي برند كه موجب شگفتي همگان مي شود. آقاي مالك بن أنس مي‌گويد: لم يكن في اهل البيت مثل علي بن الحسين اهل بيت پيامبر، شخصيتي همانند امام سجاد (عليه السلام) را ندارند سير اعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص389 ابو زرعه كه از شخصيت‌هاي علمي و رجالي و از استوانه‌هاي اهل سنت است، با كمال صراحت مي‌گويد: ما رأيت احدا كان افقه من علي بن الحسين من فقيه تر از امام سجاد (عليه السلام) كسي را نديدم. تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص371 همچنين جناب ذهبي، وقتي به علم و آگاهي امام سجاد (عليه السلام) مي رسد، مي‌گويد: فقد كان أهلا للإمامة العظمى سير اعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص398 امام سجاد (عليه السلام) اهليت و شأنيت داشت براي تصدي امامت عظمي و رهبري بزرگ جامعه اسلامي. هم‌چنين در رابطه با امام باقر (عليه السلام)، بزرگان اهل سنت با كمال صراحت، از تقوا و علم و آگاهي و فقاهت او سخن گفته اند و زبانزد عام و خاص بوده است. جالب اينكه جناب فخر رازي، امام المشكّكين، در تفسيرش، ج32، ص125، در چاپ قبلي و در چاپ دارالفكر بيروت، ج16 در ذيل آيه شريفه «إنا اعطيناك الكوثر» مي‌گويد: فانظر كم قتل من اهل البيت، ثم العالم ممتلىء منهم و لم يبق من بنى أميّة في الدنيا أحد يعبأ به، ثم انظر كم كان فيهم من الأكابر من العلماء كالباقر و الصادق و الكاظم و الرضا (عليهم السلام) با اينكه دودمان بني‌اميه تلاش كردند اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بكُشند و از بين ببرند و نسل اهل بيت (عليهم السلام) را براي هميشه از صحنه گيتي بَركَنند، أما دنيا مملوّ از فرزندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است؛ ولي از بني‌اميه، يك نفر را هم نمي بينيم. ببينيد چه شخصيت‌هاي برجسته اي از اهل بيت (عليهم السلام) مانند امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) است. تفسير الرازي، ج32، ص124 بني‌اميه، عاملي بودند براي انزواي اهل بيت (عليهم السلام). بردن نام حضرت علي (عليه السلام) در جامعه آن روز، جرم نابخشودني بود. به تعبير ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب كه در شرح حال آقاي رباح مي‌گويد: كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه على قتلوه تهذيب التهذيب لابن حجر، ج7، ص281 - تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص429 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص102 حتي مردم اين اجازه را نداشتند كه نام نوزادان خودشان را حضرت علي (عليه السلام) بگذارند. نكته پاياني اينكه، در دوراني كه بني‌اميه و بني عباس مشغول درگيري سياسي بودند – به‌ ويژه از سال 107 تا سال 132 كه بني‌اميه سقوط مي كند و اوج اين درگيري ها از سال 126 آغاز مي‌شود - امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) فرصت را غنيمت مي شمارند و دور از هياهوي سياسي، دانشگاه بزرگي را تأسيس مي‌كنند و به تربيت و پرورش شاگردان نمونه مي پردازند؛ به طوري كه فارغ التحصيلان صاحب نظر و فقيه و مجتهد امام صادق (عليه السلام) به مرز 4 هزار نفر مي رسيد. وقتي بني عباس روي كار مي آيند، به ويژه منصور دوانيقي، از اين گسترش فرهنگ شيعه توسط امام صادق (عليه السلام) و توجه توده مردم به اين فرهنگ و اين‌كه مردم از اقصي نقاط كشور، مشكلات سفر را به جان و دل مي خرند تا خود را به مدينه برسانند و از مكتب پر فيض امام صادق (عليه السلام) استفاده كنند و با افتخار برگردند و تشرّف خودشان را به محضر امام صادق (عليه السلام) و استفاده از مكتب ايشان را براي مردم نقل كنند، بني عباس را به فكر انداخت كه اگر اين تفكر شيعي پيش برود، فردايي براي ما نخواهد بود و چه بسا فردا روز، اين تربيت شدگان مكتب امام صادق (عليه السلام)، به فكر براندازي و سقوط حكومت بني عباس باشند. لذا به اين فكر افتادند تا افرادي را معين كنند كه توانائي ايستادگي در برابر امام صادق (عليه السلام) را دارند و مي توانند مكتبي را تأسيس و دكاني را درست كنند. آمدند شخصيت‌هاي برجسته آن روز، مانند آقايان ابو حنيفه و مالك بن أنس و شافعي و احمد بن حنبل را عَلَم كردند و مبالغ كلاني را در اختيار اينها قرار دادند تا بتوانند براي مقابله با فرهنگ امام صادق (عليه السلام) تلاش كنند. الإحكام في اصول الأحكام لإبن حزم آندلسي، ج6، ص126 - فقه السنة للشيخ سيد سابق، ج1، ص10 تعبير جناب سيد سابق كه از فقهاي بنام و پرآواره اهل سنت است، اين است: محافظة علي الارزاق التي رتبت لهم و از ابو زرعه نقل مي‌كند كه: فقهاي آن زمان، به خاطر وظايفي كه براي آنها معين شده بود و مبالغ كلاني كه در اختيار آنها قرار مي گرفت، اين تشكيلات را راه اندازي كردند. خلاصه اينكه: با نگاهي به تاريخ و بررسي زواياي تاريخ پنهان، مي بينيم كه عوامل اصلي پيدايش مذاهب اربعه اهل سنت، عوامل سياسي بوده است و اين عقيده ماست و قصد اهانت به عزيزان اهل سنت را نداريم و اين را با كمال شهامت عرض مي كنيم كه اين مذاهب را ساختند تا بتوانند مكتب اهل بيت (عليهم السلام) را به انزوا بكشانند و فرهنگ شيعه را از جامعه حذف كنند و غير از اين، هدف ديگري در كار نبوده است. پس نتيجه شيعيان از سنت واقعي پيامبر پيروي مي کنند و چه کسي بهتر از ائمه که از نوادگان او و هم از اهل بيت پيامبر بودند و پيامبر بارها مي فرمودند : من دو چيز گرانبها در بين شما ميگذارم قرآن و عترتم (اهل بيت ) هرگاه به اين دو تمسک جوييد گمراه نخواهيد تا اينکه در حوض کوثر بر من وارد شوند. اما اهل سنت از بدعت هايي که خلفاي سه گانه در دين وارد کردند پيروي مي کنند و سخن پيامبر را ناديده گرفتند پس اگر شيعه دروغ است پيامبر هم دروغ است چون شيعه ساخته دست پيامبر است و لفظ شيعه براي اولين بار از زبان پيامبر شنيده شد. جناب 261 و 262 شما به ما ضربه نزديد بلکه به پيکر اسلام ضربه زديد
274 | قنبر | Russia - Novosibirsk | ٠٢:١٢ - ١٥ اسفند ١٣٩١ |
زمانه بر سر جنگ است يا علي مددي دل عدوي تو سنگ است يا علي مددي به غير تو چه کس بر گدا دهد عزت مدد به غير تو ننگ است يا علي مددي
275 | نعيمه | The Netherlands - Amsterdam | ١٦:٣٥ - ٢٣ اسفند ١٣٩١ |
من سن و سال کمي دارم و هنوز وقت نکردم که تحقيق جامعي در مورد اديان داشته باشم ولي با اين وجود در مورد دين زرتشت تحقيق کردم,دين خوبيه ولي از نظر من کامل نيست يعني در اين عصر نميشه ازش پيروي کرد و همينطور مسيحيت,تحريف رو داخلش ديدم ولي بد نبود با وجود اينکه مسلمونم ولي يه انجيل هم دارم که بعد از قرآن ميخونمش.يهوديت هم که در اون بين با فراماسونري و...مواجه شدم وفهميدم از مرحله پرته.در مورد اهل سنت هم بايد بگم مثل آدميه که خونشو شبا ميسازه بعد اتمام کار يه روز که ميره ببينه چه شکليه ميفهمه تو زمين همسايه ساختتش.اونا باور ندارن الان روز شده الان همه واقعيتو ميبينن.فقط ميخوان بپوشوننش.اين به اصطلاح حضرت عمرشون!!!توزرد از آب در اومده.يه عمر پشتشون خالي بوده.ولي ميتونن درستش کنن مثلا يکي از هم کلاسي هاي خودم با کمک من شيعه شد(البته مخفيانه)من به شما اهل سنت پيشنهاد ميکنم دست از لج و لجبازي بردارين و شيعه شين بابا چندتاتون بايد قرباني ندونم کاري يه آدم بي فکر شين که هزار سال پيش فقط به فکر خلافت خودش بود.والا اون دنيا نميان نميگن بفرمايين برگردين دنيا جبران کنيد!!.من گفتم ولي بازم صلاح کار خويش خسروان دانند
276 | سربازولايت | China - Xiaolou | ٢٢:٢٤ - ٠٤ فروردين ١٣٩٢ |
باسلام
باعرض تسليت فرارسيدن ايام شهادت بي بي دوعالم حضرت فاطمة الزهرا
دوستان عزيز
ازاولين روزي که اين فرقهش ضاله وهابيت روي کارآمد
ناف اينارو بالجبازي بريدن
اينااسيردنيان نه اميردنيا...؟
يازهرا.
277 | پيرو قرآن | Iran - Zahedan | ١٩:٤٣ - ١٦ خرداد ١٣٩٢ |
شما خزن حضرت ابوبکر را دليلي بر ترسو بودن ان ميدانيد در صورتي که ترس وخزن در قران درباره حضرت لوط وحضرت موسي هم امده ايا پيامبران هم ترسو بودند؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
همه ترس ها و حزن ها منفي نيستند. مثل ترس از قيامت و ترس از بدي کردار خود يا عاقبت به شر شدن خود و ديگران يا ترس از انحراف ديني امت و امثال آن، همگي ترس هايي مثبت هستند که در مديران بزرگ اجتماع و انسانهاي برگزيده بويژه پيامبران بايد باشد. قرآن در چندين جا مؤمنان را به خاطر ترس مي ستايد و حتي دستور به ترس مي دهد. به عنوان نمونه مي فرمايد: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّکاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»[؛ مردانى که تجارت و معاملات دنيا آنان را از ياد خدا غافل نمى‏گرداند و نماز را برپا داشته و زکات را مى‏پردازند و از روزى که دلها و ديدگان منقلب و مضطرب است، ترسانند.نور، 37.
اين آيه ثابت مي کند که برخي ترس ها جزو شرايط ايمان است چه رسد به پيامبري که بايد اين نوع ترس را در حد اعلا داشته باشند. بنابراين هر ترسي مذموم نيست و همه ترسها از اولياء الله برداشته نمي شود. بعد از اين توضيخ بايد گفت ترس هايي که در برخي آيات قرآني به حضرت موسي (ع) نسبت داده شده برخي مربوط به قبل از رسالت و برخي مربوط به بعد از رسالت ايشان است ؛ حالا يا از جان خود مي ترسيد يا براي نا تمام ماندن کار پيامبري ولي در هر صورت نگراني خود را به خداوند مي گويد و با دستور خدا ترس را کنار گذاشته و وظيفه خود را انجام مي دهد. و سرزنشي از طرف خدا متوجه وي نمي شود. حضرت علي (ع) در روايتي در مورد ترس حضرت موسي (ع) در آيه « فَأَوْجَسَ في‏ نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى» طه، 67مي فرمايد: « لَمْ يُوجِسْ مُوسَى خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ» موسي برجان خود نبود که مي ترسيد بلکه از غلبه جاهلان و دولت گمراهان مي ترسيد. نهج البلاغه
اين نوع ترس ها در قرآن سرزنش نشده بلکه با غلبه بر ترس ها نبوت خود را با اقتدار به پايان برد
در مورد ترس حضرت لوط: «وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرينَ»و هنگامى که فرستادگان ما به سوى لوط آمدند، به علّت [حضور] ايشان ناراحت شد و دستش از [حمايت‏] آنها کوتاه گرديد. گفتند: «مترس و غم مدار که ما تو و خانواده‏ات را -جز زنت که از باقى‏ماندگان [در خاکستر آتش‏] است- حتماً مى رهانيم.عنکبوت، 33
اين ترس حضرت لوط هم به دليل شفقت و حس مسؤليتي بود که نسبت به مهمانان خود داشت که مبادا توان حفاظت از آنان در برابر قوم خود نداشته باشد که اين ترس هم مرتفع شد.
ولي ترس و حزن ابوبكر بخاطر رسيدن مشركين به غار و ترس از لانه حشراتي بود كه در غار وجود داشت؛ زيرا اگر واقعا ترس ابوبكر بخاطر خدا و رسولش بود چرا بعد از دلداري رسول خدا صلي الله عليه و اله آرام نشد و و به تسلي حضرت اعتنا نكرد؟ جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به اين ادرس رجوع كنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
278 | ياسر ف | Iran - Urmia | ٢٤:٤٧ - ١٩ خرداد ١٣٩٢ |
سلام بر عليرضا تقاضا ميكنم برويد سوره ي فاطر 22 روم52 و بسياري از آيات ديگر را مطالعه كنيد كه خداوند ميفرمايد شما نميتوانيد صداي خود را به مردگان و اهل قبور برسانيد و در جاي ديگر ميگويد كسي كه شهيد شده نزد من زنده است و روزي داده ميشود شما هرچه قدر سر قبر امام رضا رضي الله عنه حرف بزنيد صحبت كنيد نميشنود و طبق آيات فاطر22 روم52 خداوند ميگويد اهل قبور در روز قيامت از خواستن شما اظهار بي خبري ميكند و طبق آيه قرآن امام رضا و ديگر ائمه بزرگوار از درخئاست شما بيخبرند و از آن آيه اي كه گفتين خدا گفته توسل بجوييد تقاضا ميكنم دنباله آيه را بخوانيد كه انواع توسل ذكر شده آيه را قيچي نفرماييد برادر مراد از توسل اين نيست بري سر قبر و امام زاده درخواست كني كجاي قرآن نوشته بريد سر قبر و پيامب ميفرمايد هر كس بر من درود بفرستد شفاعت من شامل حالش ميشود ..نگفته سر قبرم شفاعت ميكنم ..فقط خداوند موفق باشد برادر عزيزم
279 | سلام | Iran - Tehran | ١٤:١٧ - ٢١ خرداد ١٣٩٢ |
اگر ملازاده نميتواند با قزويني مناظره کند پس چرا ديگه قزويني ادامه نداد
جناب ملازاده 3سال براشون صندلي گذاشته چرا يک بارم زنگ نزدن در حال که استاد خالد به شبکه ي ضلالت زنگ زد و گفتن ما با شما مناظره نميکنيم اين دليل بر ترس شما نيست
الان کي بايد رو حرفاي که به خوردش ميدن دقت کنه ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
280 | عاشق اميرالمومنين علي | Iran - Mashhad | ١٥:٣٧ - ٢١ خرداد ١٣٩٢ |
کامنت 278 : برادر ياسر ف سلام عليکم ؛ فرموديد : « سوره ي فاطر 22 روم52 و بسياري از آيات ديگر را مطالعه كنيد كه خداوند ميفرمايد شما نميتوانيد صداي خود را به مردگان و اهل قبور برسانيد و در جاي ديگر ميگويد كسي كه شهيد شده نزد من زنده است و روزي داده ميشود » 1. در آيه ي 169 آل عمران لفظ عند ربهم مربوط به يرزقون است و نه أحيا.مگر کسي نزد خدا مرده است که حالا نزد خدا زنده باشد؟! ميفرمايد : کسي را که در راه خدا کشته شده مرده مپندار بلکه زنده است و نزد خدا روزي داده ميشود.نه اين که : نزد خدا مرده مپندار،بلکه نزد خدا زنده است و نزد خدا روزي داده ميشود! تازه در ادامه چه ميگويد : آنها بخاطر نعمتهاي فراواني که خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند؛ و بخاطر کساني که هنوز به آنها ملحق نشده‌اند [= مجاهدان و شهيدان آينده]، خوشوقتند؛ که نه ترسي بر آنهاست، و نه غمي خواهند داشت. جدا از اين که در آيه 154 بقره ميگويد : « و به آنها که در راه خدا کشته مي‌شوند، مرده نگوييد! بلکه آنان زنده‌اند، ولي شما نمي‌فهميد! » و اصلا بحث عند ربهم نيست ! 2. در مورد صحبت با مردگان 3 نکته پيش مي آيد : الف) ما توانايي رساندن صداي خود به مردگان را نداريم. ب) صحبت کردن با مردگان طبق آيه حرام است. ج) صحبت کردن با مردگان بيهوده است. در مورد الف که اصلا جاي بحث نيست؛ چرا که ما نميتوانيم صداي خود را به گوش مردگان برسانيم بلکه اين خداست که اين کار را انجام ميدهد. در مورد ب : قطعا حرام نيست چرا که در ادامه ميفرمايد : « تو فقط ميتواني سخن خود را به گوش کساني برساني که آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند » اگر از آيه ي قبل حرام بودن صحبت با مرده را برداشت کنيم پس با توجه به اين آيه سخن گفتن با کفار هم حرام است در حالي که اينچنين نيست. در مورد ج : آياتي از قرآن؛روايات پيامبر و سيره ي نبوي آن را رد ميکند : ج-1 ) : آيه ي 79 سوره ي اعراف که حضرت صالح خطاب به مردگان صحبت ميکند. ج-2 ) : آيه ي 93 سوره ي اعراف که حضرت شعيب خطاب به مردگان صحبت ميکند. ج-3 ) : آيه ي 45 سوره ي زخرف که خداوند به پيامبر ميفرمايد : از پيامبران پيش از خودت بپرس. ج-4 ) : پيامبر بعد از جنگ بدر با کشته هاي مشرکين صحبت کردند و در پاسخ به تعجب کنندگان فرمودند:شما نسبت به آنچه گفتم از آنها شنواتر نيستيد. ج-5 ) : هر روز در نمازهايمان ميگوييم : السلام عليک ايها النبي و رحمة الله و برکاته ج-6 ) : زيارت نامه هايي که اهل سنت در بقيع و نيز در جوار مرقد مطهر پيامبر ميخوانند مثل زيارت نامه ي حضرت زهرا يا زيارت نامه ي آقاي ابوبکر ج-7 ) : سيره ي امامان و علما و بزرگان اهل سنت در توسل و نيز تکريم قبور ج-8 ) : سيره ي اصحاب پيامبر در توسل به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم يا صحبت کردن با جسد مطهر ايشان از آنجايي خداوند متعال فرموده : « تو نميتواني صداي خود را به گوش مردگان برساني بلکه فقط ميتواني صداي خود را به گوش افراد آماده ي ايمان و تسليم در برابر حق برساني » پس معلوم ميشود منظور از مردگان ، انسانهاي دل مرده است که بر اثر گناهان دلهايشان از پذيرش سخن حق رويگردان است.يعني روح حق پذيري در آنان مرده است و به جنازه تشبيه شده اند که هيچ واکنشي از خود نشان نميدهد. در واقع نه کور در اين آيات به معني نابيناست و نه کر به معني ناشنوا و نه مرده به معني قبض روح شده. بلکه منظور از کر کسي است که صداي حق در او اثر ندارد و منظور از کور کسي است که ديدن آيات الهي او را از خواب غفلت بيدار نميکند و مرده کسي است که دلش در برابر حق مرده.همانطور که خداوند ميفرمايد : «آنها کر و کور گنگند.» که مسلما معني ظاهري آن مد نظر نيست و در جاي ديگر ميگويد : « ... آنها دلهايي دارند که با آن نمي‌فهمند؛ و چشماني که با آن نمي‌بينند؛ و گوشهايي که با آن نمي‌شنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلکه گمراهتر! » حال ممکن است اين شبهه پيش بيايد پس عبارت من في القبور به چه معناست؟ اولا اين هم با انسانهاي دل مرده قابل تطبيق است زيرا همانطور که جنازه ها در قبرهاي تاريک و در حجابي از خاک خفته اند انسانهاي غافل نيز در قبرهايي ظلماني از گناهان و حجابهايي از فسق و فجور قرار دارند. ثانيا توسل و صحبت کردن ما خطاب به جنازه نيست.خداوند کافران را به جنازه تشبيه کرده و اين جنازه است که توانايي پاسخ دادن ندارد و نه روح مرده. روح هم محدود به مکان نيست که بگوييم فلان جا هست و فلان جا نيست. با برداشت شما از آيات پس آيه ي « إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ ۘ وَالْمَوْتَىٰ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ » به اين معناست که افراد ناشنوا همه کافرند چرا که خدا فرموده فقط کساني که ميشنوند دعوت تو را پاسخ ميدهند !! در ضمن توسل به صالحين واسطه قرار دادن آن شخص مابين خود و خداست. اگر کسي ذره اي براي اين فرد صالح استقلال از خداوند را قائل باشد مشرک است. اگر شما در قعر چاهي باشي و افرادي از کنار چاه عبور کنند(در موقعيت نجات باشند) آيا آنان را به کمک نميخواني؟ آيا اين درخواست شرک است ؟ اگر کسي در درسش ضعيف باشد هم سوالاتش را از معلم ميپرسد و هم از شاگردان قوي تر و بعد از امتحان هم از معلم تقاضاي ارفاق دارد. ما خداوند را در همه حال مي خوانيم و از او حاجاتمان را طلب ميکنيم اما چون از گناهانمان آگاهيم که چه بسا مانع اجابت دعا باشد از پاکترين بندگان او که نزد خداوند مقرب هستند و آبرويي دارند ميخواهيم تا دستگيري ما کنند تا خداوند دعاي ما را پاسخ دهد.اما اگر خداوند اراده به عدم اجابت دعا داشته باشد هيچکس ديگر توانايي اجابت ندارد. در ضمن ميتوانيد به بخشهايي از سايت که درباره موضوعات مورد نظر بحث شده مراجعه فرماييد مثل ادرس زير : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=180 موفق باشيد
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها