2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)
کد مطلب: ٦١٢٢ تاریخ انتشار: ١٨ تير ١٣٨٥ تعداد بازدید: 83681
مناظره و گفتگو » شیعه و وهابیت
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)


آقاي هدايتي

سوالاتي كه از برنامه قبل مانده بود خدمت شما مي پرسم تا ارتباط مان با آقاي ملازاده برقرار شود.

اگر حضرت علي (عليه السلام) با خلفاي سه گانه مشكلي داشتند، چرا اسم فرزندان خود را ابوبكر و عمر و عثمان گذاشتند؟

استاد حسيني قزويني

سوالي از جلسات قبل مانده بود كه شخصي پرسيد حضرت علي (عليه السلام) چند زن و فرزند داشتند؟

نظر ايشان اين بود كه در ميان فرزندانش، افرادي به نام ابوبكر و عمر و عثمان است. براي اين كه قضيه مقداري روشن بشود، توضيحاتي مي دهم.

هنگام شهادت اميرالمومنين (عليه السلام)، ايشان 4 همسر داشتند:

أمامه بنت أبي العاص، ليلا بنت مسعود، أسماء بنت عميس و أم البنين.

از ميان فرزنداني كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، يكي به نام عمر بود كه از أم حبيب بنت ربيعه و يك فرزند ديگر به نام عثمان برادر عباس (عليه السلام) از ام البنين، و يك فرزند به نام أبوبكر از ليلا بنت مسعود مي باشند.

بحثي كه هست، مي بينيم يكي از كتاب هايي كه برادران اهل سنت مي نويسند يا وهابي ها در اينترنت يا جزوات اينها در داخل كشور پخش مي كنند، خيلي روي اين قضيه مانور مي دهند. اين نام گذاري فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام) به نام سه خليفه را دليل رابطه حسنه ميان اميرالمومنين (عليه السلام) و خلفاي سه گانه مي دانند.

در اينجا من دو نظر دارم. نظر اول را اشاره اجمالي مي كنم و نكاتي را عرض مي كنم و در نظر دوم، بيشتر صحبت مي كنم.

شكي نيست كه يكي از فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام)، عمر بود از ام حبيب بنت ربيعه كه با رقيه بنت علي دوقلو بودند و آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) همين فرزند است كه ابن حجر عسقلاني و مزي و ذهبي و ابن كثير مي گويند كه اين آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) بوده است.

بحث است كه چطور آقا اميرالمومنين (عليه السلام) اين را به نام عمر نام گذاري كرد. ما در پاسخ، توجه عزيزاني كه روي اين قضيه مانور مي دهند، جلب مي كنيم به عبارتي كه آقاي بلاذري از شخصيت هاي طراز اول اهل سنت است در أنساب الأشراف مي گويد:

اين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه به دنيا آمد، خليفه دوم گفت كه اگر اجازه بدهيد، نام گذاري اين فرزند به من محول شود، آقا اميرالمومنين (عليه السلام) هم جوابي ندادند.

أنساب الأشراف، ج2، ص413، چاپ بيروت، ص192

و كان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي بإسمه.

عمر فرزند علي را به نام خودش نام گذاري كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص427 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص92

البته اين قضيه از نوه عمر بن علي بن ابيطالب (عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر) هم در تاريخ مدينة دمشق إبن عساكر است:

سوال شد چطور شد كه جدتان اميرالمومنين (عليه السلام) شما را به نام عمر نام نهاد؟ ايشان در پاسخ گفت: جدم حضرت علي (عليه السلام) فرزندي به دنيا آورد و به تقاضاي خليفه دوم، نام او عمر نهاده شده.

پس اين قضيه روشن شد كه نام گذاري اين فرزند توسط خود خليفه دوم صورت گرفته است. البته در تاريخ داريم كه خليفه دوم در دوران خلافتش، يكي از كارهايش اين بود كه اسامي فرزندان مردم را جابه جا مي كردند. مثلا إبن أثير در أسد الغابة في معرفة الصحابة و إبن حجر در الإصابة في تمييز الصحابة دارد كه در رابطه با ابراهيم بن حارث، عمر گفت:

چرا نامت را ابراهيم گذاشته اي؟ نامت را عبد الرحمان بگذار.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص284

وقتي نام أنبياء (عليهم السلام) را تغيير مي دادند، خليفه دوم اسم ابراهيم بن حارث را عبدالرحمن بن حارث گذاشت.

در رابطه با طحيل بن رباح است كه خليفه دوم گفت:

من از نام طحيل خوشم نمي آيد و نامت را خالد بگذار.

با اين كه روايت داريم بر نهي نام گذاري بر نام خالد.

المصنف لإبن أبي شيبه، ج1، ص61

نام پدر مفروق، اجدع بود و خليفه دوم گفت:

من از اين نام خوشم نمي آيد و نامت را عبدالرحمن بگذار.

الطبقات الكبري لإبن سعد، ج6، ص76

در رابطه با قليل بن صلت گفت:

اسم خوبي نيست و به جاي او كثير بگذار.

تهذيب الكمال للمزي، ج24، ص128

اينها نشان مي دهد كه خليفه دوم در محدوده خانوادگي مردم هم دخالت مي كرد و به نظر من اين دون شأن يك حاكم اسلامي است كه در اينطور قضايا دخالت كند. اگر به نام بتي يا چيز ديگري بود، يك چيزي؛ اما نام ابراهيم كه نام پيامبر است و تبديل كردن به غير آن، اخلاقا و عرفا و عقلا، قابل پذيرش نيست.

حالا سوال اين است كه چرا اميرالمومنين (عليه السلام) اعتراض و مقاومت نكرد با اين كار خليفه دوم؟

اگر تاريخ را نگاه كنيد، مي بينيد كه يكي از ويژگي هاي جناب خليفه دوم اين بود كه يك شلاقي دستش بود و با اين شلاق، هر كس و ناكسي را مورد ضرب و شتم قرار مي داد. بطوري كه نقل مي كنند از شعبي از علماي و فقهاي بزرگ اهل سنت كه مي گويد:

كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج.

شلاق عمر از شمشير حجاج بن يوسف هم ترسناك تر بوده است.

مغني المحتاج للشربيني، ج4، ص390 ـ وفيات الأعيان لإبن خلكان، ج3، ص14 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص181

اگر تاريخ را ببينيد، خود آقاي ابوهريره كه تقريبا مفصل ترين روايات اهل سنت به ايشان بر مي گردد مي گويد در زمان عمر من جرأت نمي كردم حديث نقل كنم:

لقد حدثتكم بأحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.

اين رواياتي كه الان نقل مي كنم، اگر زمان عمر نقل مي كردم، مرا با شلاق مورد ضرب قرار مي داد.

جامع بيان العلم ابن عبد البر، ج2، ص121)

يا كساني كه بعد از نماز عصر نماز مي خواندند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار مي داد و داستان مفصلي دارد و افراد متعددي را به اين جرم مورد ضرب و شتم قرار مي داد. چيز جالبي كه من در اين زمينه عرض كنم، خود إبن عبد البر در جامع بيان العلم از ابن عباس نقل مي كند:

عن إبن عباس قال: مكثت سنتين أريد أن أسأل عمر بن الخطاب عن حديث ما منعني منه إلا هيبته حتي تخلف في حج أو عمرة في الأراك الذي ببطن مر الظهران لحاجته فلما جاء و خلوت به قلت يا أمير المؤمنين أني أريد أن أسألك عن حديث منذ سنتين ما يمنعني إلا هيبة لك قال فلا تفعل إذا أردت أن تسأل فسلني فإن كان منه عندي علم أخبرتك و إلا قلت لا أعلم فسألت من يعلم قلت من المرأتان اللتان ذكرهما إنهما تظاهرتا علي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال عائشة و حفصة.

من خيلي وقت بود مي خواستم يك جمله اي را از خليفه دوم سوال كنم، ولي از او مي ترسيدم. تا اين كه در ايام حج، جاي خلوتي پيدا كردم و گفتم كه مي ترسم از تو سوال كنم. گفت: بگو. گفت: در اين آيه شريفه كه نسبت به دو زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد، مراد چيست؟ گفت: عايشه و حفصه.

جامع بيان العلم لإبن عبد البر، ج1، ص112

ابن عباس با آن عظمت مي گويد من از خليفه دوم مي ترسيدم.

در خود صحيح مسلم است كه ابو موسي أشعري قضيه را نقل كرد و او سخت گيري كرد و در ذيل روايت دارد كه أبي بن كعب برگشت گفت:

يا بن الخطاب لا تكونن عذابا علي آصحاب رسول الله.

بر اصحاب رسول الله اين گونه مايه عذاب نباش.

صحيح مسلم، ج6، ص180

در رابطه با ابوبكر هم بگويم كه، نام نيست بلكه كنيه است و نام يكي از فرزندان حضرت علي (عليه السلام) و برادر حضرت علي اكبر (عليه السلام)، از ليلا بنت مسعود بوده است. آنچه كه مطرح است، نام گذاري بدست پدر و مادر است، ولي كنيه به دست پدر و مادر نيست و توسط مردم و جامعه يا به مناسبت هاي مختلف اين كنيه انتخاب مي شود.

در رابطه با عثمان هم آقاي أبو الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين دارد كه خود اميرالمومنين (عليه السلام) مي گويد:

إنما سميته بإسم اخي عثمان بن مظعون.

من نام عثمان را براي فرزندم گذاشتم، چون برادرم عثمان را دوست داشتم.

مقاتل الطالبيين، ص55

يك طرف ديگر قضيه نام گذاري اين فرزندان به نام خلفاي سه گانه، نام گذاري مرسومي بوده و نام صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي ائمه (عليهم السلام) به اين نام بوده است و اين كه اين نام را گذاشته بودند، دليلي نبود كه چون خليفه دوم نام شان عمر است، اميرالمومنين (عليه السلام) روي علاقه خود اين نام را انتخاب كرده بودند. خير؛ اين نام، نام مرسومي بوده است. اگر در زمان شاه، يكي اسم فرزندش را محمدرضا مي گذاشت، اين دليلي نبود كه ايشان از شاه خوشش مي آيد و بچه هاش را هم نام او قرار داده است؛ محمدرضا اسم مرسوم و مورد توجه مردم بوده است.

پس اينها هيچ ارتباطي به روابط حسنه آقا اميرالمومنين (عليه السلام) با خلفاي سه گانه ندارد.

* * * * * * * * * * * * *

شروع مناظره

موضوع بحث: امامت و خلافت

با قيد قرعه، شروع كننده مناظره آقاي ملازاده است.

آقاي ملازاده

ما به عنوان سياد أعظم مسلمين جهان، از روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فوت كرد، ياران او كه معجزه دوم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند، آنها را با اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يكجا و يكدل و يك مرام و يك عقيده و يك دين مي ديد؛ ولي شما نظر ديگري داريد و خودتان بيشتر توضيح خواهيد داد.

اما اين نگرش به امامت كه به نظر شما، تِلو نبوت است و بلكه بالاتر از نبوت است، در نظر ما، با احترام به شما و شنوندگان محترم، يكي از بزرگترين توطئه هايي است كه عليه اسلام و حتي عليه تشيع صورت گرفته است. براي اين كه مفهوم امامت در اين صورت موجود در ميان اماميه اثني عشريه، هيچ سند درستي، نه در كتاب خدا و نه در سنت رسول الله ندارد. بلكه اولين كسي كه اين موضوع را به اين معنا و مفهوم در اسلام مطرح كرد، خاخامي بود كه تظاهر به اسلام مي كرد به نام عبدالله بن سبأ كه از يهوديان يمن بود و اولين كسي بود كه امامت به معناي وصايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح كرد و سابقا هم وقتي يهودي مذهب بود، راجع به هارون (عليه السلام) و آل هارون (عليه السلام) آن را گفته بود و بعد آمد در اسلام اين را مطرح كرد. وقتي كه اين غلو و افراط را حضرت مولاي متقيان حضرت علي بن ابيطالب رضي الله عنه شنيد، او را محاكمه كرد و كساني را كه اين گفته برايشان ثابت شد، گفت:

لما رأيت الأمر أمرا منكرا، أججت ناري.

وقتي اين منكر بزرگ و غلو و افراط را ديد، آنها را محاكمه كرد.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج12، ص238 ـ مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج1، ص227

اما چون عبدالله بن سبأ، مانند يك مار و روباه بود و براي خودش ثابت نشده بود، او را به يمن تبعيد كرد. اين موضوع را فعلا كنار مي گذاريم. اما اولين كسي كه اين موضوع را علني كرد و مخالفان اين موضوع را دستگير كرد، اين شخص بود و هم اهل سنت و هم بسياري از برادران شيعه ما اعتراف مي كنند از جمله آقاي كشي از علماي رجال در رجال كشي، صفحه 108، نوبختي در فرق الشيعه، صفحه 2 و ... . اينها متفق اند بر اين كه اين آقا يهودي الأصل بود و يوشع بن نون (عليه السلام) را وصي موسي (عليه السلام) مي دانست، وقتي تظاهر به اسلام كرد، راجع به حضرت علي (عليه السلام) همين حرف را زد. يعني همان توطئه قديمي كه مسيحيت را به ويران گري كشاند، همان به وسيله او در اسلام تجديد بنا شد و دوباره همان خطوط پياده شد.

ابن بابويه قمي وقتي در قرن 4 عقائد شيعه را مي نويسد، اين موضوع را مطرح مي كند كه آنها معتقدند هر پيامبري وصي دارد و وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، (عليه السلام) حضرت علي (عليه السلام) و تعداد اوصياء را ذكر مي كند و آقاي مجلسي هم همچنين، تا الان. ولي وقتي به مفهوم امامت نگاه مي كنيم، همانطوري كه كاشف الغطاء در أصل الشيعه و أصولها مي گويد حتي معاصرين، اين اعتقادات كه سابقا از اعتقادات غلات و افراطيون بوده است، امام جعفر صادق (عليه السلام) آنها را لعنت مي كرده است.

اين اعتقادات الان ضروريات دين و مذهب شده است و از اينجاست كه امام صادق (عليه السلام) مي گويد:

غلات از يهود و نصارا هم بدترند.

آنچه را كه از غلوّ و افراط و تندروي بوده است، ائمه اهل بيت و ائمه اهل سنت كه بر ضدش بودند، امروزه جزء ضروريات مذهب اماميه اثنا عشريه شده است. الان، امامت منصبي الهي مانند نبوت شده است. هم چنان كه خداوند متعال براي نبوت و رسالت، پيامبراني را بر مي گزيند، براي امامت هم افرادي را بر مي گزيند. پس مفهوم امامت همان مفهوم نبوت است (در نظر شيعه) و ادعاي نبوت نكردن بر آنها، به قول آقاي قلمداران ـ دانشمند شهير قم، كه اين اعتقادات را خودش از آن دست برداشت ـ يك تعارف بيش نيست. وقتي كه خداوند، انبياء خودش را بر مي گزيند و امامت هم شبه نبوت است و امام همان نبي است، تا حدي كه مجلسي مي گويد:

استنباط فرق بين امام و نبي، خالي از اشكال نيست و ما فقط بخاطر رعايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گوييم كه آنها نبي نيستند و الا ما هيچ فرقي قائل نيستيم.

بحار الأنوار للمجلسي، ج26، ص82

اين مفهوم شان در امامت است. در نقدش همين كافي است كه در كتاب خدا، يك آيه صريح و روشن و واضح درباره اش نيست.

مسئله امامت نه اين كه از اصول دين نيست، بلكه از احكام عادي دين است كه به خليفه دوم مسلمين واگذار شده است. اما راجع به اين كه چگونه حكومت را خودشان انتخاب كنند:

وَ أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ (شوري/38)

پس از اصول دين نيست و اگر از اصول دين بود، حتما بايد در قرآن مي آمد، مانند وضو و حج و زكات و احكام فرعي بسياري ديگر چه رسد به عقائد اصلي. وقتي امامت از اجل امور بود بعد از نبوت (سخن كاشف الغطاء) يا منصب الهي باشد مانند نبوت (در كتاب اصل الشيعه) يا بنا به گفته كليني (كتاب كافي، ج1، ص175) از منصب نبوت بالاتر است، جزائري مي گويد:

امامت عامه از نبوت و رسالت هم بالاتر است.

چنين افراط و غلوهايي در انديشه شيعه اوليه وجود نداشت. اين افراط ها و غلوها بعداً آمده است و هيچ ربطي نه به اهل بيت (عليهم السلام) دارد و نه به قرآن و نه به سنت؛ تا حدي كه اين اعتقاد چنان روي آنها تاثير كرده كه در حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بين فريقين متفق است، كه مي فرمايد:

بني الإسلام علي خمس: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية.

الكافي للكليني، ج2، ص18

شهادتين را انداخته اند و ولايت را جاي آن گذاشته اند. مفهوم شهادتين كه از اركان اسلام است، انداخته اند كنار و مفهوم ولايت را جاي آن گذاشته اند و از نبوت هم بالاتر برده اند.

شكي نيست كه اينها ضلالت است و بر عدم صحت امامت، همين كافي است كه سندي از قرآن ندارد و مبدأش در آغاز، سري و مخفي بود و بعدا عمومي تر شد و اين كه طرح سري و مخفي عليه قدرت مسلمين و خلافت بكار گرفته شد را بعدا عرض مي كنم. اما همين كافي است كه در قرآن آيه صريحي راجع به بسياري از احكام وجود دارد، ولي راجع به امامت وجود ندارد و خود حضرت علي (عليه السلام) به امامت معتقد نبود؛ لذا منشأ خلافتش را مردمي مي داند نه الهي. وقتي بر خلافت استنباط مي كند، در نهج البلاغه مي گويد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما

با من قومي بيعت كردند كه به ابوبكر و عمر بيعت كردند.

نهج البلاغه، نامه 6

استاد حسيني قزويني

از برادرمان آقاي ملازاده تشكر مي كنيم كه تا حدودي ادب اسلامي را رعايت كردند و با توجه به سوابقي كه از ايشان داشتيم، اين انتظار را از ايشان نداشتيم.

در رابطه با بحث امامت كه ايشان فرمودند در زمان خليفه سوم توسط عبدالله بن سبأ صورت گرفته، اين كه عبدالله بن سبأ وجود خارجي نداشته، هم بسياري از علماي شيعه بر اين باورند و هم علماي اهل سنت كه همچنين چيزي نبوده است.

اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي بينيم كه در قرآن اهميت ويژه اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي گويد:

إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

سوره بقره/آيه30

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ

سوره ص/آيه26

همان طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)

همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي رسد، مي گويد:

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

يا اين كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي كند:

وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي

سوره طه/آيات30ـ 29

و خداوند مي فرمايد:

قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي

سوره طه/آيه36

پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.

إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقات مي گويد:

وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:

أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.

خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي دهد.

الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152

همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:

كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.

تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84

در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

سوره مائده/آيه67

اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.

در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي گويد:

كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60

پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين كه امامت به ظالمان نمي رسد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

سوره أنبياء/آيه73

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

خلفائي بعدي اثنا عشر.

12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.

صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618

مسئله ديگر اين كه مي بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

سوره شعراء/آيه214

در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي كند و مي فرمايد:

أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182

ايشان كه مي گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.

ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي گويند اين روايت صحيح است و ده ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.

كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132

همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.

اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.

اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296

كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.

قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي

صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.

خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي ، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207

حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.

در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:

هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221

حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.

و ده ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.

من نمي دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:

إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.

اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمي، ص85

و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي كند. با اين كه همه به او اعتراض مي كنند و مي گويند:

قد وليت علينا فظا غليظا.

المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413

و اين كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

آقاي هدايتي

من يك سوال دارم و لطف كنيد هر دو نفر جواب بدهيد:

بعد از رحلت يا شهادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه اتفاقي افتاد؟ اين واقعيت تاريخي را توضيح بدهيد. در تاريخ دروغ بسيار مي نويسند. ما مي خواهيم كه بينندگان بدانند واقعا بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در خصوص امامت و خلافت چه اتفاقي افتاد؟

آقاي ملازاده

عبدالله بن سبأ را اهل سنت و شيعه و مستشرقين او را قبول دارند؛ إبن قتيبه، طبري، إبن عبد ربه، أشعري، إبن حبان، إبن قدامه مقدسي، خطيب بغدادي، إبن حزم آندلسي، شهرستاني و إبن عساكر و ... و همچنين از شيعيان: قمي، نوبختي، كشي، صدوق، إبن إبي الحديد، جزائري، مامقاني و ... همه عبدالله بن سبأ قبول دارند. فقط أخيرا آقاي علامه عسگري آمده چيزي نوشته كه در آن هم تحقيق كرده و قبول ندارد. اما در بحث علمي و تاريخي، كسي نمي تواند آن را انكار كند؛ وجود نداشتنش يك بازي است.

اما اتفاق بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كه حضرت قبلا فرموده بود:

يأبي الله و المومنون إلا أبا بكر.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181

يا اين كه او را به جاي خود در نماز جماعت نشاند. مردم گفتند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را بر دين ما انتخاب كرده است، چطور او را بر دنياي خود انتخاب نكنيم.

اين چيزهايي كه شما گفتيد، بحث كلي است و همچنين در امت هاي قبلي بوده است و ربطي به اسلام ندارد. شما مي گوييد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ...

سوره أنبياء/آيه73

وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ

سوره مائده/آيه60

اينها جعل تكويني است، نه تشريعي. يعني قراردادي است و هيچ ربطي به بعد از اسلام ندارد. ولي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بهترين اتفاق ممكن افتاد. هم چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش بيني كرده بود، مردم و مومنان و خدا، جز ابوبكر را نمي پذيرند و مومنان به تقدير إلهي ابوبكر را انتخاب كردند و اتفاقا خود حضرت علي (عليه السلام) خيلي روشن و واضح ـ به اتفاق شيعه و سني، قديم و جديد ـ هم چنان كه در كتاب الغارات، جلد 1، صفحه 306 وقتي بيعت ابوبكر صديق را نقل مي كند، مي گويد:

فمشيت عند ذلك إلي أبي بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداث حتي زاغ الباطل و زهق و كانت كلمة الله هي العليا و لو كره الكافرون.

وقتي من با ابوبكر بيعت كردم، باطل از بين رفت و كلمهء إلهي برتر است، هر چند كافران دوست نداشته باشند.

فتولي أبوبكر تلك الأمور فيسر و شدد و قارب و اقتصد، فصحبته منا صحا و أطعته فيها أطاع الله فيه جاهدا.

ابوبكر متولي امور شد، بعد او را تعريف و تمجيد مي كند. من به عنوان يك ناصح، يار او بودم. در جايي كه مطيع خدا بود، من هم تابع او بودم.

و ده ها از اين ها و در جاي ديگر مي گويد:

إن المسلمين من بعده استخلفوا إمرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السيرة و لم يتعديا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله.

مسلمانان بعد از رسول الله، دو مرد نيك را جانشين او قرار دادند. هر دوي آنها به كتاب و سنت عمل كردند و نيك سيرت بودند و از سنت تجاوز نكردند. خداوند هم آنها را وفات داد.

الغارات، ج1، ص210

خود حضرت علي (عليه السلام) مي گويد:

بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مومنين شخصي را انتخاب كردند و تعريف و تمجيدشان مي كند.

ولي در ردّ سخنان آقاي قزويني كه بنده را متهم به بي خبري از تاريخ مي كند، همين كافي است كه خود حضرت علي (عليه السلام) وقتي إبن عباس به او گفت كه برويم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال كنيم كه ما در آن حقي داريم، گفت:

و الله! لئن سألناها رسول الله صلي الله عليه و سلم فمنعناها، لا يعطيناها الناس بعده.

اگر ما اين سوال را از رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) بپرسيم، اگر ما را منع كند، هرگز به ما نخواهند داد.

روايت هايي كه شما آورديد، هيچ كدام سند درستي ندارد؛ بر عكس ادعاي شما. مهمترين موضوع اين است كه ياران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معجزه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را انجام دادند، بدون اين كه در مورد خلافت اختلاف بكنند.

استاد حسيني قزويني

نكته اي را كه عزيزمان فرمودند:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ... .

سوره أنبياء/آيه73

جعل تكويني است، ظاهرا كم لطفي كرده اند. وقتي خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

اگر ما اين را جعل تكويني بگيريم، بايد بگوييم:

و علي الإسلام السلام.

اما در رابطه با اين تعابيري كه ايشان اشاره كردند نسبت به نماز خواندن ابوبكر در جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ايشان اين را به عنوان يك دليل اشاره كردند براي صحت خلافت ابوبكر. از ايشان سؤال مي كنم كه اگر واقعا اين مسئله نماز خواندن ابوبكر دليل بر مشروعيت خلافت ايشان بود، چرا در سقيفه كه آن همه سر و صدا كردند و داد و بيداد راه انداختند، حتي سعد بن عباده زير دست و پا داشت له مي شد، هيچ يك از مهاجرين و انصار نگفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

يأبي الله و المومنون إلا أبابكر

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181 ـ مسند احمد، ج6، ص144

چرا اين مطلب را در آنجا اشاره نكردند؟ اگر واقعا دليل بود، بايد آنجا اشاره مي شد!

رواياتي را كه ايشان از كتاب الغارات آورده اند، اين روايات از نظر سند، كاملا ضعيف است؛ همچنين روايات ديگري كه آورده اند، اينها سندا ضعيف است. اينها را در سايت مان مفصل بررسي كرده ايم و تعابيري كه دارد مبني بر:

مرضي السيرة و ميمون النقيبة.

الغارات، ج1، ص307

اين تعابير را من در يكي از مجلات ايران به نام نهج البلاغه، شماره 6 مفصل جواب دادم

آنچه كه مطرح است و برادرمان اشاره كرد كه اميرالمومنين (عليه السلام) آمد بيعت كرد، ظاهرا ايشان صحيح بخاري را يا نخوانده اند و يا اگر خوانده اند، مقداري كم لطفي كرده اند. در صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد آورده است كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبكر بيعت نكردند. بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت كردند و اين نصّ صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نكردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه كه در صحيح مسلم است، خلافت آقاي ابوبكر و عمر را مشروع نمي دانست. همان طور كه من در جلسات قبل هم اشاره كردم، در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ صراحت دارد كه خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي كند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه إرث مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

شما ـ علي و عباس ـ وقتي ابوبكر گفت: من جانشين رسول الله هستم، ابوبكر را دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد. هم چنين بعد از درگذشت ابوبكر كه من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبكر هستم، شما دو نفر مرا دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد.

اين نص صريح صحيح مسلم است، شما صحيح مسلم را گذاشته ايد كنار و مي خواهيد برويد دنبال كتاب هاي الغارات و امثال آن. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اميرالمومنين (عليه السلام) به أبوبكر پيام داد تا به منزلش بيايد:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.

وقتي مي خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود به منزل من بياوري.

صحيح بخاري، ج5، ص83

همچنين مي گويد:

و لكنك إستبددت علينا بالأمر.

تو در حق ما استبداد كردي.

صحيح بخاري، ج5، ص83

اين قضايا، مسئله اي است كه كاملا صريح و روشن است. خود خليفه دوم وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي كند، مي گويد:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.

صحيح بخاري، ج8، ص26 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص644 ـ مسند احمد، ج1، ص55

هم چنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد و تعابير ديگري كه در نهج البلاغه و جاهاي ديگري كه اميرالمومنين (عليه السلام) اينها را خليفه مشروع نمي دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده ها خطبه در اين زمينه است.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من از آقاي قزويني اين است كه آن علي اي كه آقاي قزويني درست كرده اند، غير از آن علي است كه بقيه مسلمين مي شناسند؟ اگر مشروع نمي دانست، با آنها بيعت نمي كردند و فرزندانش را به اسم آنها نمي گذاشتند و با آنها همكاري نمي كردند و رئيس پليس ابوبكر نمي شدند و ناصح و دوستدار آنها نمي شدند و بعد از او، نه خودش، بلكه حسنين و اكثر اهل بيت همين سنت را در ميان آنان جاري نمي كردند. لذا آنچه را كه شما ذكر مي كنيد، به نظر من اوهام خودتان است. همچنان كه در تلخيص شافي شيخ طوسي است، وقتي از اميرالمومنين (عليه السلام) سوال شد كه شما وصيت نمي كنيد؟ گفت:

ما أوصي رسول الله صلي الله عليه و آله فأوصي و لكن إن أراد الله بالناس خيرا، فسيجمعهم علي خيرهم، كما جمعهم بعد نبيهم علي خيرهم.

پيامبر (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرد كه من وصيت بكنم. اگر خداوند بخواهد، هم چنان كه بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر خير جمع شان كرد، بعد از من هم همين كار را خواهند كرد.

جواب استاد حسيني قزويني

ايشان گفتند كه اگر مشروع نمي دانستند، بيعت نمي كردند. من اين سوال را از ايشان دارم: در طول اين 6 ماه كه اميرالمومنين (عليه السلام) به نص صريح صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده است:

اميرالمومنين (عليه السلام) و هيچ يك از بني هاشم، تا وقتي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زنده بود، بيعت نكردند.

اين قطعي است و هيچ راه گريزي از آن و راه خدشه نيست.

بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء

اما اين كه ايشان گفت بيعت كردند، در منابع اهل سنت اين بيعت آمده است؛ ولي در منابع، شيعه، يك سند، حتي نيمه صحيح و موثق هم كه نشانگر اين بيعت باشد، نداريم. برخي روايت مرسل و ضعيف و موضوع و مرفوع داريم كه بزرگان ما همه جواب داده اند. مرحوم شيخ مفيد (ره) در فصول المختاره، صفحه 56 مي فرمايد:

و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبابع علي ساعة قط.

محققين از اماميه و شيعه بر اين عقيده اند: حضرت علي (عليه السلام) حتي يك ساعت هم با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نكرد.

نام گذاري فرزندان حضرت علي (عليه السلام) به نام خلفاء

اين كه ايشان گفت: چرا بچه هايش را به نام آنان نام گذاري كرده است؟ اين را ما مفصل جواب داديم. آن اسامي در آن زمان، اسامي مرسومي بوده و ارتباطي به خلفاء نداشته است. از طرف ديگر هم، يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عثمان بن مظعون است و صراحت دارد آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه من به خاطر علاقه ام به عثمان، اسم فرزندم را عثمان گذاشته ام. نسبت به عمر هم مي گويد: خود عمر اين نام گذاري را كرده است. نسبت به ابوبكر هم كه أبوبكر، كنيه است؛ نه نام.

اين قضايا در طول تاريخ مطرح بوده است. چطور شد كه نزديك به 25 مورد از صحابه، نام شان عمر بوده و 26 مورد نام شان عثمان بوده و دو يا سه مورد هم ابوبكر بوده است، از كجا معلوم اگر اميرالمومنين (عليه السلام) عثمان يا عمر گذاشته، بخاطر علاقه شان به ساير صحابه نبوده است؟

حضرت علي (عليه السلام)، رئيس پليس خلفاء؟

اما اين كه رئيس پليس او بودند، اينها از دروغ هاي تاريخ است. اميرالمومنين (عليه السلام) هيچ وقت رئيس پليس ابوبكر و عمر و عثمان نبوده است، بلكه عملا و قولا، اعمال اينها را كاملا رد مي كرده است. اينهمه خطب نهج البلاغه و روايات متعدد ديگر از منابع اهل سنت داريم كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، اصلا خلافت عمر و ابوبكر را مشروع نمي دانستند.

سوال استاد حسيني قزويني از آقاي ملازاده

سوال من از آقاي آقاي ملازاده اين است كه اين عزيزان بر اين باورند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را به عنوان خليفه معين نكرد و مردم آمدند جناب ابوبكر را خليفه معين كردند. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و قرآن هم مي گويد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (أحزاب/21)

پس چرا آقاي ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين كردند؟ اگر كار ابوبكر درست بوده، پس بايد كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نادرست باشد، اگر كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درست بوده، پس كار ابوبكر بايد نادرست باشد؛ همچنين عمر نسبت به عثمان.

جواب آقاي ملازاده

اولا: افسانه عدم بيعت حضرت علي (عليه السلام) را ردّ مي كنم از گفته خود حضرت علي (عليه السلام)، همچنان كه در شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، جلد 6، صفحه 48 آمده است:

وقتي از حضرت علي (عليه السلام) سوال شد كه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه انتخاب كردند؟ جواب داد:

و أنا لنري أبا بكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثاني إثنين.

ما ابوبكر را شايسته ترين مردم بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دانيم، او يار غار و ثاني إثنين بود.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به نماز دستور داد و زنده بود.

بسياري از شبهات مطرح شد و جواب داده نشد مانند حديث غدير.

ثانيا: جواب سوال ايشان كه: چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه تعيين نكرد و ابوبكر خليفه تعيين كرد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر تعيين مي كرد، شرع مي شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا بود و اگر ابوبكر تعيين مي كرد، شرع نمي شد و اجتهاد شرعي خودش بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر خودش تعيين مي كرد، بايد تا روز قيامت وراثتي مي شد و اين كار شاهان مي شد؛ اما ابوبكر آنچه را كه خودش بهتر مي دانست كه بهترين فرد امت بود، پيشنهاد كرد، نه اين كه تعيين كرد. اگر مردم با عمر بيعت نمي كردند، خلافت او شرعي نمي شد؛ چون خلافت زميني است، نه آسماني. هم چنان كه خود حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان.

قوم و گروهي با من بيعت كردند كه با ابوبكر و عمر بيعت كردند.

فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضي، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلي ما خرج منه، فإن أبي قاتلوه

اگر با كسي بيعت كنند، رضاي خداوند در آن است؛ رضاي آنها، رضاي خداست. اگر كسي بر آنها خارج شود و طعنه بزند، بايد او را به بيعت بازگرداند و إلا بايد او را كشت.

نهج البلاغه، نامه 6

اين آراء و انديشه شما را اگر حضرت علي (عليه السلام) مي ديد، بايد محاكمه تان مي كرد. اين رأي حضرت علي (عليه السلام) است در نهج البلاغه. پس خود حضرت علي (عليه السلام) ـ به اتفاق تاريخ و مورخان جديد و قديم ـ بيعت كرده است؛ ولي شما اين متواترات را منكر هستيد و آنچه را كه شما خوش تان مي آيد را مي آوريد. من سند از كتاب هاي شما مي آورم و شما مي گوييد كه ضعيف است؛ ديمي نبايد عمل كرد.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من اين است كه چرا چيزي به نام امامت و وصايت را خود علي (عليه السلام) مطرح نكرد؟ آنچه را كه از حديث غدير مي گويند، ده ها ائمه آن را باطل مي دانند و برخي صحيح مي دانند. چرا شما از خود حضرت علي (عليه السلام) امامي تر هستيد؟ چرا اين باور در ابتداء سرّي بود و بعدها ادامه پيدا كرد؟ چرا در ابتداء براي حضرت علي (عليه السلام) بود و بعد نوبت 12 نفر شد؟ عبدالله بن سبأ وقتي وصيت را مطرح كرد، مخصوص حضرت علي (عليه السلام) كرد و بعد آمدند كساني ديگر مانند شيطان الطاق و ديگران تعميم دادند به بقيه اهل بيت (عليهم السلام). حتي خود حضرت علي (عليه السلام) نمي دانست كه امام از طرف خداست.

جواب استاد حسيني قزويني

البته من اين نكته را بگويم كه همان اول هم بنا شد احترام و ادب را داشته باشند و نسبت به مومن الطاق، شيطان الطاق گفتن، دون شأن ايشان است و ما هم مقابله به مثل نمي كنيم و:

وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان/63)

مومن الطاق، از شخصيت هاي بزرگ و از صحابه جليل القدر امام صادق (عليه السلام) هستند و دودمان بني أميه از او به شيطان الطاق تعبير مي كنند.

در رابطه با حديث غدير كه ايشان اشاره كردند بسياري از ائمه آن را باطل مي دانند، من نمي دانم مرادشان از اين ائمه چه كساني است؟ با اين كه در صحت و متواتر بودن اين روايت، اكثريت بزرگان اهل سنت اين نظر را دارند؛ حتي آقاي ضياء الدين مقبلي در كتاب الأبحاث المسببة في السنون المتعددة، جلد 2، صفحه 30 مي گويد:

إن لم يكن معلوما، فما في الدين معلوم.

اگر بنا باشد ما در قضيه غدير شك كنيم و بگوييم قطعي نيست، چيزي براي ما در شرع قطعي نمي ماند.

ميرزا محمد بدخشاني در كتاب نزل الأبرار، صفحه 54، طبع قديم مي گويد:

حديث صحيح مشهور و لم يتكلم في صحته الا متعصب جاهد لا اعتبار بقوله.

حديث غدير، حديث صحيح و مشهوري است كه در صحت آن، جز آدم متعصب و عنودي كه اعتباري به قولش نيست، كس در آن شك نمي كند.

تمام بزرگان اهل سنت كه كتاب تواتر نوشته اند، حديث غدير را از احاديث متواتر آورده اند.

خود ابن كثير دمشقي صراحت دارد:

قال شيخنا الحافظ ابو عبد الله الذهبي: الحديث متواتر، أتيقن أن رسول الله قاله.

استاد ما آقاي ذهبي مي گويد: حديث غدير متواتر است و يقين دارم كه رسول الله آن را گفته است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص233

آقاي سيوطي در كتاب الأحاديث المتواترة اين حديث را آورده است و عده اي از بزرگان اهل سنت مانند ابن عبد البر، حاكم نيشابوري، ترمذي و ذهبي و طحاوي و ...، همه اينها صراحت دارند بر اين كه حديث غدير، حديث صحيحي است و اين طول و تفسيري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن سه روز آنجا داد، مطلب كاملا تمام است و احتياجي ندارد به اين كه بگوييم برخي ائمه آن را قبول ندارند. اي كاش! نام برخي از اين ائمه را ايشان با مدرك نام مي بردند تا ببينيم در برابر ذهبي و ابن حجر و ... مي توانند قرار بگيرند؟!


Share
161 | ناصح | | ٠٩:٣٢ - ٢١ تير ١٣٩٠ |
السلام عليکم يا اخواني في کل مکان
ردي بر مطالب مومن عبدالله:اي برادر فرموده ايد که:( چه دژ محکمي است اين قران در رد عمر و پيروان عمر).باز تکرار ميکنم دزد زرنگ بود صاحب خانه را گرفت.تمام عالم مي دانند که تنها فرقه اي در اسلام که از قران دوري جسته و ميگويد ما قران را نميفهيم و بشر از درک قران عاجز است فرقه ي رافضي ها هستند حال شما مي فرمائيدکه قران دژ محکمي است؛بله دژ محکمي است اما نه براي کسي که ميگويد قران را نميفهمم.حال انکه الله متعال در قران به صراحت ميفرمايد(افلا يتدبرون القران و لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا کثيرا)ايا در قران نمي انديشيد و اگراز نزد غير خدا بود در ان اختلافات زيادي پيدا ميشد(.82النسا).يا در ايه ي24 محمد که ميفرمايد(افلا يتدبرون القران ام علي قلوبهم اقفالها)ايا در قران نمي انديشيند يا بر قلبهايشان قفل زده اند.همچني نقران در سوره ي قمر(17،22،32،40،) در چهار جا و با تاکيد فراوان مي فرمايد(ولقد يسرنا القران للذکر فهل من مدکر)وقران را براي ياداوري اسان کرديم پس کسي هست که پند بگيرد.وهمين شما ها وعلماي شما هستند که قايل به تحريف قران هستيد و در تثبيت نظرات شوم خود کتاب ها نوشته و روايتها تراشيده ايد.نوري طبرسي در کتاب خود فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الرباب بيش از 2000 روايت از معصوم نقل کرده و مي گويد اجماع شيعه(روافض)براين است که قران تحريف شده وقران اصلي پيش امام موهوم است.همچنين عدنان البحراني و همچنين الجزايري و مجلسي بر اين عقيده هستند.و شيخ احسام الهي ظهير تحدي تمام رافضي ها را کرده که يک روايت از معصوم بياورند که بگويد قران تحريف نشده و اين قران(مثلا همان نسخه ي خطي عثمان طه)همان قراني است که تمام و کمال بر پيامبر نازل شده.البته اين تحدي را شيخ عثمان الخميس حفظه الله و شيخ عبدالرحيم ملازاده در مناظره با تيجاني و حميد النجدي کردند که انها از جواب انها درمانده شدند.(همان مناظره هاي چند سال پيش در المستقله که باعث نجات صدها هزار نفر از خرافات شد).شايد شما بگوييد خوب ما قران را نمي فهميم اما کلام معصوم را ميفهميم.خوب اين جواب شما باعث مي شود که حرف شما در بالا از روي تقيه باشد چون شما نص قران را به تنهاي و بدون معصوم قبول نداريد تازه اين کلام شما نيز قايل نقد است.ما از شما مي خواهيم که کلام 12معصوم را به ما نشان دهيد تا ما هم از تفسير انها بهرمند شويم.اگر نهج البلاغه را ميگوييد که ان 400 سال پس از علي (رضي الله عنه)جمع شد و هيچ سند موثق و کاملي در دست نيست.اگر سندي داريد بگيد تا ما هم بدانيم.کتاب کليني را ميگويد که به اعتراف تيجاني يک سوم ان کذب است و همچنين مجلسي بسياري از روايات ان را رد کرده ومحدث قرن شما افاي بهبودي نزديک 3000 حديث ان را قبول دارد و بقيه را رد کرده است.بحار الانوار(ظلمات)که ديگر حرفش را نزن.چون بقول دکتر شريعتي که گفته بود اين کتاب پر است از اراجيف تا جاي که اسناد خود را از خر گرفته و سلسله حمار دارد.(البته اين روايت در کافي هم امده).تازه بقول شما امامان شما هميشه مظلوم بوده واکثرا نعوذ بالله در حال تقيه بوده ومعلوم نيست کدام سخنشان از روي صدق وکدام يک تقيه است پس چطور کلام امامان خود را از هم جدا ميکنيد.اين اخري هم که رفته تو چاه از ترس نواصب.هيچ کس او را نديده و يا سخني از او نقل نکرده مگر اينکه بر ان شخص اختلاف کرده و عده اي او را صادق وعده اي او را دروغ گو دانسته اند(جريان احمدي نژاد و ورود امام زمان به مجلس را که بياد داريد وميدانيد که بعدا بعضي از علماي شما چه قشقره اي بپا کردند).تازه در همين کتاب کافي بابي است تحت عنوان کلام معصوم صعب مصتصعب که در اين باب روايات زيادي اورده که مي گويد کلام معصوم بسيار مشکل است.در کتاب الغدير جلد7ص530ميگويد و قد تواتر عن ائمه ان امرنا اوحديثنا صعب مصتصعب يعني از ائمه به تواتر رسيده که امر و کلام ما بسيار مشکل است.حال شما با اين حساب نه قران را داريد نه کلام معصوم را.مومن اقا ديگر چه دژي برايتان مانده.کفار ميخواهند ثابت کنند که دين محمد به درد نمي خورد اما شما ظاهرا قبل از انها اين امر را ثابت کرده ايد.واما در مورد اياتي که اورده ايد و فرموده ايد که همين که همراه رسول الله بوده اند سودي به حالشان نداردبله اين درست است اما اين در حالي است که اين همراهي انها براي منفعت شخصي خود بوده يا از روي نفاق و صرفا همراهي جسم انها باشد از روي اکراه نه همراهي انها از رو ايمان اخلاص واين در حالي است که خداي متعال صدق انها در همراهيشان را تاييد فرموده و انها را مومنان حقيقي ناميده که جان بر کف در طلب رضاي الله هستند وحاضرند براي خدا از هر کس وهر چيزي بگذرند.خداوند متعال در سوره ي انفال در ايه ي74 ميفرمايد:والذين امنو و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله والذين اووا ونصروا اولئک هم المومنون حقا لهم مغفره و رزق کريم(کساني که ايمان اوردند و هجرت کردند(مهاجرين)و تلاش کردند در راه خدا و کساني که پناهشان دادند و نصرتشان دادند(انصار)انها مومنين حقيقي هستند!!!براي انها مغفرت است و رزق کريم) و همچنين 18فتح که از حسن نيت انها خبر داده وبعد رضايت خود را از انها اعلام ميکند ودر ايه ي100درتوبه که در نهايت وعده ي بهشت را به انصار و مهاجر داده و ما را به تبعيت از انها فرا ميخواند.واما در مورد محمد رسول الله والذين معه اشدائ علي الکفار رحماء بينهم تراهم رکعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم من اثر سجود...بايد گفت الله متعال انها را همراه پيامبر دانسته با اين صفات که با هم رحيم هستند و با کفار تند،انها دائما در حال رکوع و سجود هستند،نشاني ايشان بر اثر سجده بر چهرهايشان پيدا است. و فضل و رحمت پروردگارشان را مي خواهند.ايا با اين همه وصف باز هم همراهي پيامبر برايشان مفيد نيست.ايا هر کسي ارزويش متصف شدن به اين صفات نيست.افلا تعقلون.از تمام دوستان ميخواهم اين مطالب را بدون تعصب بخوانند و به اياتي که در پيامهاي قبلي گذاشته ام مراجعه کنند تا بدانند که صحابه کيست.و قران را تلاوت کرده و به تدبر در معاني ان بپر دازند.
162 | كنعان | | ١٧:٢٠ - ٢١ تير ١٣٩٠ |
توجه كنيد... توجه كنيد... بدون تعصب ميگم افتخار ميكنم سني شدم و از خرافات و بدعت ها دور شدم الان تو ايران بخاطر اشكار شدن حقيقت از سوي شبكه جهاني وصال فارسي دارن ماهواره ها را جمع ميكنند. قبلا كه شيعه بودم فقط به من ياد داده بودند كه فقط و فقط به ابوبكر و عثمان و عمر و باقي صحابه فحش بدم يعني مذهب من كه شيعه بودم مذهب شتم و لعن بود به من فهمانده بودند لازم نيست نماز بخوانم و روزه بگيرم فقط هر سال در ماه محرم كافي بود بخاطر حسين سينه بزنم اخه اين هم شد مذهب پيامبر كسي از او والاتر نبود ولي هيچ كس براي او اين كارها را نكرد دوستان گرانقدرم بدانيد بخدا قسم من شما را بخاطر خدا دوست دارم پس دعوت ميكنم مثل من منطقي فكر كنيد و دست از اين تعصب برداريد فرداي قيامت هيچ كدام از اين اخوندهايي كه جز لعن دوستان پيغمبر را به ما ياد ندادند جوابگوي گناه ما را نخواهند شد همين اخوندها هستند كه مملكت و دنيا را به هم ريختند خلاصه ديگه نميدونم چي بگم فقط شما را با افكار پاكتون دست خدا ميسپارم ما مسلمونا اهل فكر هستيم

پاسخ:

!!!

163 | موحد خدا پرست | | ١٠:١٥ - ٢٣ تير ١٣٩٠ |
سلام بر اهل توحيد
مشکل غرب در جلساتي که با ايران در مورد مسائل هسته اي دارد اين است که غرب وارد نيت خواني مي شود و دليلي بر ادعاي خود ندارد و مي گويد نه، شما اي ايران نيت داري در آينده بمب اتم بسازي . خواننده گرامي اين سخن مقامات ايران است و خوب به آن توجه کنيد . اگر ما نمي توانيم نيت يک شخص حاضر در کنار خودمان را بفهميم پس چطور مي توانيم بگوييم نيت اشخاصي که در 1400 سال پيش کار نيکي را انجام داده اند بد و پليد بوده است .
از خدا بترسيد اينقدر نگوييد صحابه درست است کار خوب مي کردند ولي نيتشان بد بود. مگر شما غيب مي دانيد مگر شما دستگاه نيت خواني در زمان را داريد.
وا عجبا
164 | مجيد م علي | | ١٥:٣٧ - ٢٣ تير ١٣٩٠ |
با سلام
السيد ناصح عليكم السلام في اي مكان ان شاء الله محترمه :
جناب در رد جواب به شما حتما استاد اين جانب جوابي براي شما خواهد داد اما از قبلش بگويم كو گوش شنوا :
==============================================================================
حضرت عالي فرموديد كه : تنها فرقه اي در اسلام ...........
خليفه شما جناب عمر در معني آيه‌ى شريفه‌ى «وَفَاکِهَةً وَأَبّاً»4 كه يكنفر انرا تلاوت كرد گفت: «ما از به تکليف افتادن در فهم اين‌ها منع شديم!».
تفسير ابن‌جرير، ج30، ص38
کشاف زمخشري، ج3، ص253
درّالمنثور سيوطى، ج6، ص317
بسيارى ديگر از کتاب‌هاى بزرگان اهل سنت آمده
===================================================================================
جناب عمر خليفه دوم شما تصميم گرفت زنى را که در شش ماهگى فرزندش متولد شده بود، سنگسار کند. حضرت علي(عليه‌السلام) با خواندن آيه‌ى «وَحَمْلُهُ وَفصالُه ثَلاثونَ شَهراً»2 ثابت کرد که مدت باردارى مى‌تواند شش ماه باشد. و عمر، آن زن را آزاد کرد و گفت: «لَولا عليٌ لَهَلَکَ عُمَر؛ اگر على نبود عمر هلاک مى‌شد.»
در سنن کبري، ج7، ص442
تفسير رازي، ج7، ص484
درّالمنثور سيوطى، ج1، ص288
و در بسيارى ديگر از کتاب‌هاى بزرگان اهل سنت آمده
========================================================================
« عمر خليفه دوم شما به زيادىِ مهر زن‌ها اعتراض کرد. يکى از زنان به خليفه معترض شده و آيه «وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً»3 را خواند و خليفه اشتباه خود را پذيرفت» يعنى خليفه به آيه‌ى شريفه‌ى قرآن توجه نداشت
در تفسير ابن کثير، ج1، ص467
درّالمنثور، ج2، ص133
و در بسيارى ديگر از کتاب‌هاى بزرگان اهل سنت آمده
=========================================================================
وقتيكه فهم و عمل خليفه به قران كريم اينطور باشد واي بحال پيروانش .
باور نميكنيد اينهم يك سخن قصير ( بله قصير ونه قصار ) از جناب خليفه دوم شما .

قسمتي از خطبه‌ى خليفه دوم : «هر کس مى‌خواهد از قرآن سؤال کند، به نزد ابى بن کعب ( كه هنوز در زمان عمر يهودي بوده ولي حق استادي بر گردن ايشان داشته ) برود و هر کس مى‌خواهد از حلال و حرام سؤال کند، سراغ معاذ بن جبل برود و هر کس مى خواهد از واجبات سؤال کند، به نزد زيد بن ثابت برود و هر کس مى‌خواهد از مال و ثروت سؤال کند، نزد من بيايد که من خزانه‌دار مى‌باشم.»
اين خطبه در سنن کبرى بيهقي، ج6، ص210
سيره‌ى عمر ابن‌جوزي، ص87 آمده است.
=============================================================================
اما در مورد تحريف قران كريم :
فرموديد كه : نوري طبرسي در کتاب خود فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الرباب بيش از 2000 روايت از معصوم نقل کرده و مي گويد .... ايا خوب خوانديد كه مصادر حديثي ان كي مي باشد ايا اين احاديث را صحيح شمرد ايا شما سند رجالي انرا برسي كرديد ؟؟؟؟؟
ايا علماي شما در مورد تحريف قران چه مي باشد .
============================================================================
عن ابن عباس، قال: قال عمر: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْحَقِّ وَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ فَكَانَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ آيَةُ الرَّجْمِ فَقَرَأْنَاهَا وَعَقَلْنَاهَا وَوَعَيْنَاهَا رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ فَأَخْشَى إِنْ طَالَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ وَاللَّهِ مَا نَجِدُ آيَةَ الرَّجْمِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَيَضِلُّوا بِتَرْكِ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ وَالرَّجْمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ حَقٌّ عَلَى مَنْ زَنَى إِذَا أُحْصِنَ مِنْ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ إِذَا قَامَتْ الْبَيِّنَةُ أَوْ كَانَ الْحَبَلُ أَوْ الِاعْتِرَافُ ثُمَّ إِنَّا كُنَّا نَقْرَأُ فِيمَا نَقْرَأُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَنْ لَا تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ فَإِنَّهُ كُفْرٌ بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ أَوْ إِنَّ كُفْرًا بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ

صحيح البخاري، ج8، ص25و 26
صحيح مسلم، ج5، ص116
مسند احمد، ج1،‌ ص40 و 55.
السنن الدارمي، عبدالله بن بهرام الدارمي ، ج2، ص179
سنن ترمزي، ج2، ص442
المحلى ، ابن حزم ، ج 11 ، ص 236 .

از ابن عباس نقل شده که گفت : عمر گفت: خداوند رسول خدا را به حق فرستاد و بر او کتاب را نازل کرد. پس در بين آنچه بر وي نازل شده بود آيه سنگسار بود .پس ما آن را خوانديم فهميدم وبا تمام وجوددرک کرديم.رسول خدا سنگسار کرد.وما هم سنگسار نموديم.پس ترسيدم که اگر مدتي بر مردم بگذرد کسي بگويد که قسم به خدا ما اين آيه را در کتاب خدا نمي بينيم .پس به سبب ترک يکي از واجبات الهي به گمراهي بيفتند .و...
=============================================================================
الشعراني از بزرگان اهل تسنن نيز مي گويد :

ولولا ما يسبق للقلوب الضعيفة ووضع الحكمة في غير اهلها لبينت جميع ما سقط من مصحف عثمان .
اگر نبود مشکلاتي که براي قلبهاي ضعيف پيش مي آيد واگر نبود اينکه علم در غير جايگاهش قرار مي گرفت ، تمامي مواردي را که از قرآن عثمان کم شده است مطرح مي کردم!!!
الكبريت الاحمر على هامش اليواقيت والجواهر ، ص143 .

==============================================================================
آلوسي ، مفسر اهل تسنن نيز بعد از ذکر روايات تحريف مي گويد :

والروايات في هذا الباب اكثر من ان تحصى .
روايات در اين باب بيشتر از آن است که شمرده شود.
روح المعاني ، ج1 ، ص24 .خ

==================================================================
فخر الدين الرازي در تفسيرش مي گويد:

نقل في الكتب القديمة ان ابن مسعود كان ينكر كون سورة الفاتحة من القرآن وكان ينكر كون المعوذتين من القرآن .

در كتابهاي قديمي ديده ام كه: ابن مسعود مي گفت فاتحة الکتاب ( سوره حمد) وسوره فلق وناس از قرآن نيست!!!
مفاتيح الغيب ، ج 1 ، ص169 .
=========================================================================
اما در مورد صحابه انهاي كه در عهد رسول صلي الله عليه و اله و سلم اسلام اوردند و بر اين ايمان خود تا اخرين لحظه عمرشان باقي مانند مورد احترام شيعيان خصوصا من رافضي ( بله من رافضي شما برويد قران بخوانيد تا بفهميد كه رافضي يعني چه ) ميباشند اما ان كساني كه در عهد رسول الله منافقانه اسلام اوردند يا بعد از اسلام اوردنشان بصف منافقان پيوستند خصوصا ان جماعتي كه در برگشت به مدينه قصد كشتن حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه را داشتند يا كساني كه بعد از رحلت ايشان را ترك كردند و به دنبال مقامي براي خودشان بودند و و و لعنه خدا بر اين منافقان .
بگذار اياتي از قران در مورد ايت افراد بياورم تا خيالت راحت شود كه الله سبحان تعالي در مورد اين منافقين چه ميگويد :

( وعد اللّه المنافقين والمنافقات والكفّار نار جهنّم خلدين فيها هي حسبهم ولعنهم اللّه ) التوبه : 68 . .

وآنان را همرديف كفّار در جهنّم دانسته و مورد لعن قرار داده است

( إنّ المنافقين في الدرك الأسفل من النّار ) النساء : 145 . .
بلكه جايگاه آنان را در پست‏ترين منطقه جهنّم قرار داده است

===============================================================================

لبيك يا علي

165 | مجيد م علي | | ١٦:١٥ - ٢٣ تير ١٣٩٠ |
با سلام
اما شما مسلمان راستين مسلمآ از خداوند متعال خوف داريم براي همينه كه صحابه مومن را دوست ميداريم اما ان به اصطلاح صحابه كه در اصل منافق بودند نه بخاطر خوف از خداوند متعال نمتوانبم دوست داشته باشيم بلكه دشمن هم ميدانيم .
اما شما براي خاطر خدا هم كه شده سنگ اين منافقين را به سينه نزنيد .

لبيك يا علي
166 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | | ١٥:٢٧ - ٢٤ تير ١٣٩٠ |
جناب ناصح فعلا با يک سئوال کوچک شما را مورد آزمايش قرار ميدهم نظر شما در مورد اينکه عايشه ميگويد (( آيه ي رضاع کبير )) در قرآن کريم وجود داشت و آن قرآ« در زير تخت من بود و بعد از وفات رسول خدا (ص) بزي آن آيه را خورد چيست؟ خواهشمند است در جواب حاشيه نرويد زيرا در صورتي که به عدم صداقت شما پي ببرم، مبناي مذهب و خلفايت را مقابل چشمانت قرار خواهم داد. يک سئوال کوچک ديگر ::: ابتدا به اين آيه ي شريفه از سوره مبارکه ي مائده توجه کنيد. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چون به [عزم] نماز برخيزيد صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پيشين [هر دو پا] مسح كنيد و اگر جنب‏ايد خود را پاك كنيد [=غسل نماييد] و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا يكى از شما از قضاى حاجت آمد يا با زنان نزديكى كرده‏ايد و آبى نيافتيد پس با خاك پاك تيمم كنيد و از آن به صورت و دستهايتان بكشيد خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگيرد ليكن مى‏خواهد شما را پاك و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد كه سپاس [او] بداريد آيه 6 از سوره مبارکه ي مائده چند ميليون سني در دنيا زندگي ميکنند؟ چند در صد از آنان نماز ميخوانند؟ قاعدتا براي خواندن نماز بايد وضو بسازند. آيا آن چند ميليون نفر سني مذهب که ادعا ميکنيد در اکثريت هم هستيد بر طبق همين آيه شريفه از قرآن کريم وضو ميگيرند؟ آيا اينگونه بدعتها که بنده تنها به يک مورد کوچک از آن در مذهبتان اشاره کرده ام ، شما را به سوي تفکر بدور از احاطه و نقش شيطان رجيم راهنمائي نکرده است؟ آيا فکر ميکنيد که اکنون هم مانند عصر جاهليت اعراب سوسمار خوار است که مردم خزعبلات شما را بپذيرند؟ براستي قرآن چه زيبا مي فرمايد ::: و اکثرهم لايومنون -- لا يعقلون اين تنها گوشه اي کوچکي از بدعتهاي شما اهل بدعت در دشمني با قرآن کريم و سنت پيامبر (ص) است. هيچکدام از خلفاي شما بر مبناي قرآن و سنت عمل نکردند بلکه تعمدا بر خلاف قرآن و سمن عمل کردند و دليل آن نفوذ يهود در دستگاه خلافت و عدم مشروعيت الهي خلافت آنان بود وجود تنها 8740 حديث دروغ از ابوهريره (( همان کسي که کمتر از دوستال در زمان رسول خدا ص ادعاي مسلماني کرد ولي در اصل يهودي و از دشمنان اسلام و رسول خدا ص بود )) و دوستي بسيار نزديک يهوديان با خلفاي ثلاثه تا حدي که يهود هم اکنون منبع بزرگ حديث اهل سنت به حساب مي آيد، دلالت بر چه چيزي ميکند ؟؟؟؟ آيه 51 از سوره ي مبارکه ي مائده ::: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد منافق هميشه رسواست جناب ناصح براستي قرآن همانند دژ محکمي در مقابل عمر و عمريان است شما همان بيچاره مردمي هستيد که هيچگاه تفکر نميکنيد و دين خدا را دستخوش خلفاي خائن، حيله گر و گناهکارتان کرده ايد دين اسلام عزيز هيچگاه بر مبناي اجبار و توحش و تجاوز و قتل و غارت نبوده است چنانچه قرآن کريم مي فرمايد (( لا اکراه في الدين قد تبين الرشد . . .)) سنت نبوي هم بر مبناي اجبار در دين نبوده است. بنابراين نه قرآن و نه سنت رسول خدا ص هرگز دين اجباري را تآئيد نکرده اند که هيچ، بلکه تصريح و تآکيد در اجباري نبودن آن داشته اند. دين خدا بر پايه تبليغ و اخلاق و رحمت و رعفت الهي است و به همين دليل پيامبر ما حضرت محمد مصطفي (ص) که پيامبر رحمة للعالمين لقب گرفته است مي فرمايد ::: اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق --- همانا من مبعوث شدم براي مکارم اخلاق هزاران بار تاريخ را برايتان زير رو کردم تا شايد هدايت شويد !!! رسول خدا ص بعد از مبعوث شدن به پيغامبري به تمام بلاد نامه نوشتند و آنان را دعوت به اسلام کردند، بعضي پذيرفتند مانند نجاشي پادشاه حبشه و برخي هم مانند خسرو پرويز ملعون نامه آن حضرت را پاره کردند، اما رسول خدا ص چون تمام و کمال حامل پيام خدا و عامل وحي حضرت حق بود دستور حمله به ايران را صادر نکرد، اين در حاليست که شيرمرداني مانند علي ع در کنارش بودند، اين به اين خاطر بود که دين اسلام اجباري نيست و پيامبر ص به وظيفه ي خود بعنوان پيامبر مسلمانان عمل ميکرد. حال پيش خودت قضاوت کن آيا کسي را که بر خلاف قرآن و سنت عمل کند ميتوان مسلمان دانست؟ آيا ميشو.د امور مسلمين را به کسي سپرد که بر خلاف اسلام و قرآن عمل ميکند؟ عمر بر خلاف قرآن و سنت به ايران حمله کرد و بعد قتل و غارت اجدا مادري شما را به کنيزي برد و اجدا پدري شما را به بردگي !!! براستي غيرتتان کجاست؟ شرط اول مسلماني غيرت است عمر طبق آئين يهود عمل کرد و تنها از اسلام نامش را يدک ميکشيد !!! آيا دين اسلام دين اجبار و شمشير و توحش بود ؟ بهتر نيست تعصب را کنار گذاشته و براي اولين بار در زندگي هر چند کوتاه قدري هم تفکر کنيد؟؟؟ براستي فهم قرآن بزرگترين معجزه است يا حق
167 | مجيد م علي | | ١٤:٤٥ - ٢٥ تير ١٣٩٠ |
با سلام جناب كنعان توجه كن ........... توجه كن ما شيعه علي هستيم براي اينكه حضرت حق تعالي به رسول خودشان حضرت محمد صلي الله عليه و اله وحي كرد كه ولايت حضرت علي عليه السلام بر مسلمانان ابلاغ كند و او هم انجام داد . هرچند ميدانم كه پايه مدهب جديدتون چه وهابي و چه سني بر پايه دروغ بوده ادعاهاي تو را دروغ مي پندارم و خوب ميدانم كه تو از ان وهابيون كشته مرده مجري فاسق شبكه وصول پول از انگليس و عربستان عبد الشيطان فاسق ملحد زاده پست و دروغگوي لندني هستي . اما اولين منكر سنت رسول خدا درجهان اسلام :ابو بكر عتيق ابن ابي قحافه در جواب به حضرت فاطمه سلام الله عليهما گفت كه از پيامبر عليه الصلاة و السلام كه فرمود: ( انا معاشر الانبياء لانورث ما تركناه صدقة ) چه دروغ بزرگي و چه دروغگو بزرگي . شما هم به تبعيت از اين خليفه خودتان مگوييد: <<دوستان گرانقدرم بدانيد بخدا قسم من شما را بخاطر خدا دوست دارم )) كدام خدا ؟؟؟ خداي ابوجهل ابي لهب .... و اين ملحد زاده لندني . لبيك يا علي
168 | 1 2 | | ١٧:٣٥ - ٢٥ تير ١٣٩٠ |
دست درند نكه
169 | تنها | | ١٧:٤٣ - ٢٥ تير ١٣٩٠ |

شما شيعيان بايد مطالعه کنيد و ببينيد که کدام درست است ، شما که فقط به سخنان پوچ مراجع بيخودتون اکتفا ميکنيد ، چرا خودتان تحقيق نمي کنيد ،
اگر عقيده شما درست بود پس چرا يک ميليارد نفر سني ميشدند ،شما را به خدا قسم همين طوري نظر ندهيد و سخنان مراجع تقليدتان را که فقط به دنبال تفرقه بين مسلمانان هستند را تکرار نکنيد و خودتان برويد و براي چيزي که نميدانيد تحقيق کنيد .خداوند از همه ي ما راضي و خشنود باد
170 | ابوزهرا | | ١٠:١٥ - ٢٦ تير ١٣٩٠ |
براي چندين بار در امروز خدا را شکر مي کنم که خدايا تو را شکر که دشمنان ما را از احمق ها آفريدي
آخر نامؤمن مسجد نرفته اگر به استدلال تو باشد که جمعيت مسيحيان از مسلمانان (بالاخص) اهل سنت بيشتر است پس بايد آنها برحق باشندو شما باطل
(سواي آنکه خود شما (اهل سنت) نيز چهار فرقه ايتان باهم از عقايد تا احکام کلي باهم مشکل داريد و بماند که سلفيه آمده و منکر هر چهارتايتان شده)
والسلام علي من التبع الهدي
171 | جمع تنهايان | | ٢٤:١٤ - ٢٦ تير ١٣٩٠ |
با سلام
جناب تنها چرا با اين يك ميليارد كه گفتي هنوز تنهائي . اهان حالا فهميدم البته بايد با يك خاطره اينو شرح بدهم باشه.
چند روز پيش داشتم شبكه كلمه نگاه ميكردم انجا سه نفر نشسته بودتد كه بحساب با هم حرف مي زدتد من كه نفهميدم چي مي گفتند و متوجه شدم كه اين سه نفر هم نمي فهميدند كه چي ميگفتند بعچ كه خوب دقت كردم ديدم كه خنددار اينه اوني كه لب هايش تكان ميخورد هم خودش نمي فهميد چي داره ميگه .
حالا با مطاله نظر شما فهميدم كه چرا ان لحظه هر چهار تايي ما احساس ميكرديم كه تنهاييم .

و اگر خواستم از تنهايي بيرون بيايم يا به اين سايت مراجعه ميكنم يا شبكه ولايت را نگاه ميكنم يا ديدن دوستان مومن ميروم

يا علي
172 | راه حق | | ٢٣:٥٩ - ٢٧ تير ١٣٩٠ |
يا فقط از آن خداست به بندگان خداوند از كلمه (يا) استفاده كردن شرك است.
خواهشمند است به دين و مذهب خدا و پيامبرش(ص)توهين نكنيد.خواهشمند است تحقيق كنيد تا راه رستگاري را در پيش بگيريد.احمق گفتن به اهل سنت كه مذهب خداوند متعال وپيامبرش و اهل بيت است عواقب خطر ناكي در پي خواهد داشت.خداوند همگان را به راه راست هدايت كند
173 | حميد | | ٢٣:٠١ - ٢٨ تير ١٣٩٠ |
به شما روافض قبر پرست چي بايد گفت؟ اگر مذهب اهل سنت چهار فرقه هست پس چرا مذهب قبر پرستي شما 126 فرقه هست که همديگر را کافر ميخوانيد؟ بگم؟ بگم که اماميه و زيديه و بکتاشيه شما دوازده امامي رو لعنت ميکنند؟ بگم که فرقه مولويه و نعمت الهيه شيعه جايگاه ائمه را بالاتر از خدا ميدانند ؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

چيزي كه شما قبر پرستي مي‌خوانيد مذهب ائمه اربعه اهل سنت بوده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=75

اينكه يك مذهب ، ديگري را برحق نداند ، امري طبيعي است ، در ميان مذاهب اربعه نيز دقيقا همين مطلب موجود بوده است ؛ اين كار لازمه بر حق دانستن خود است .

گروه پاسخ به شبهات

174 | سيد محمد حسيني | | ٠٩:٥١ - ٢٩ تير ١٣٩٠ |
*********************************************************************************************************
جواب نظر
جناب-----------------------------------حميد----------------------------------
ظاهرا نديده ايد که شافعي گفته است که شوم تر و خبيثتر از ابوحنيفه زاده نشده است و يا اينکه غزالي ميگويد ابوحنيفه شريعت را واژگون نمود...هرکس اين کار را عمدا انجام دهد کافر است و اگر سهوا مرتکب چنين کاري شود فاسق است و بسياري مصادر ديگر.
اگر در مورد فرق اهل سنت خواستيد تحقيق کنيد نگاهي به ليست کتاب الملل والنحل شهرستاني بيندازيد.
يا حق
*********************************************************************************************************
175 | رامين ناصري | | ١٨:١٥ - ٢٩ تير ١٣٩٠ |
سلام ما از دست يك رافضي خيلي رنج ميبريم كه به خاطر بول همه مردم يك روستا بنام دسك بخش بنت سيستان وبلوچستان را از دين منهرف كرده است از شما خواهش مي كنم كه دعا كنيد يا هدايت شود يا بميرد وبسزاي اعمال زشت وبليدش برسد چون هر ادم ساده لوحي كه مشكلي داشته باشد اول دعوتش ميدهد به رافضي و مشرك شدن بعد با اطلاعات مشكلش را حل ميكند خلاصه با اطلاعات همدست شده كه هر ادم بي سواد و ساده اي را منهرف كنند بلوچستان زراباد

پاسخ:

!!!

176 | مجيد م علي | | ١٩:٢٠ - ٢٩ تير ١٣٩٠ |
با سلام
جناب رامين ناصري از كجا فهميدي رافضيه ؟؟؟ اخه من هم رافضي هستم و اصلاً اين كار شيطاني را نميكنم . حتماً اون كسي كه بخاطر پول مردم منحرف ميكنه از وهابيون . راستش اين وهابيون كثيف بخاطر نوكري صهيونيست ملت خودشون ميفروشند حالا اون صهيونيستها هستند كه به اين نوكرهاي بي جيره و مواجب پول هم ميدهند . نمونه اش اين فاسق عبد الشيطان ملحد زاده لندني فاسق كه با اطلاعات انگليس همدسته هم خودش بي سواده هم يك عده بيسواد يا بهتر بگويم حرامزاده را دور و بر خودش جمع كرده . هدايت شدن توي كارش نيست من دعا ميكنم كه هرچه زودتر نابود بشه هم خودش هم اربابش . امين رب العالميين .

لبيك يا علي
177 | محسن طالب | | ١٩:٥٨ - ٢٩ تير ١٣٩٠ |
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولايت امير المومنين جناب آقاي ناصح واقعا به حالتان تاسف مي خورم كه بر جهالت خود نيز دليلي جاهلانه آن هم به تصور خود از قرآن مي آوريد و كاملا احمقانه شيعه را به اعتقاد به انحراف قرآن مي كنيد البته حق مي دهم كتابي مبني بر دلايل اعتقادات شيعه در اختيارتان نگذاشته اند زيرا هدايت فردي مثل شما يعني هدايت كل جاهلان در دين رسول خدا اولا اعتقاد ما بر اين نيست كه قرآن تحريف شده بلكه اعتقاد ما اين است كه بر اساس همين قران مي توان ولايت امير مومنان را اثبات نمود. اگر آيه هفتم سوره ال عمران را گوشه نظري بيندازيد به نكات جالب توجهي مي رسيد معني آيه مذكور بدين شرح است : اوست آن كه اين كتاب را برتو فرو فرستاد بخشي از آن اياتي است با معاني استوار و روشن كه بخش مرجع اين كتاب است و ساير آيات به آنها تفسير مي شود و بخشي ديگر آياتي است كه معناي استوار آنها با معاني نا استوار مشتبه مي شود كساني كه در دلهايشان انحرافي هست از قران انچه را كه مشتبه است دنبال مي كنند تا گمراهي مردم را طلب كنند ......... پس ما قران را ميفهميم ولي مانند شما سطحي نگاه نمي كنيم و با ذهني پرسشگرانه در جستجوي حقايقي بالاتر از كنون هستيم ضمنا شارحي همچون ابن ابي الحديد كه خود از بزرگان اهل سنت هست شرحي كتير بر كتاب به قول شما بي سند نهج البلاغه نوشته و درمورد اينكه گفتيد ما زبان امامانمان را نمي فهميم اتفاقا خيلي بهتر مي فهميم و لي بخاطر كشف حقيقت امامان ما هميشه شيعيان خود را امر به پ}وهش مي كنند تا در راه كسب معارف ديني خود قدم برداشته و خود به حقايق ديني خود برسيم تابه سرنوشت شما كه دين خود را از نياكان و و پدرانتان كپي نموده ايد گرفتار نشويم در ضمن مي خواهم اگر تحمل شنيدن حقيقت را داريد خيليفه دومتان را خوب برايتان از كتب خود معرفي كنم اميدوارم پاسخي جاهلانه نداده و فكري به اين موارد و اعتقادات خود بكنيد و درب توبه باز و نا اميدي از درگاه الهي گناهي بس نا بخشودني است : بدعت در اذان صبح .مالك بن انس در کتاب موطأ مى نويسد: مؤ ذن عمر نزد عمر بن خطاب آمد تا او را براى نماز صدا كند، ديد عمر خوابيده است ، پس گفت : الصلاة خير من النوم . يعني نماز بهتر از خواب است. عمر هم دستور داد مؤ ذن ، اين جمله را در اذان صبح قرار دهد. (1) زرقانى در تعليق خود بر اين روايت در شرح موطأ مالك مى نويسد: اين مطلب را دارقطنى در سنن خود آورده است كه عمر به مؤ ذن خود گفت : وقتى در نماز صبح به حىّ على الفلاح رسيدى بگو: الصلاة خير من النوم ، الصلاة خير من النوم .(2) اين حديث را ابن ابى شيبه از هشام بن عروه نقل كرده است . ساير محدّثان بزرگ اهل سنّت نيز آن را روايت نموده اند. اسناد: (1) الموطأ للامام مالك ص 58 ح 151 ط بيروت. (2) ما جاء في النداء للصلاة ص 25 .نهي از متعه زنان (ازدواج موقت) .خليفه دوم متعه ازدواج موقت زنها را برداشت و آن را حرام کرد. زماني که متصدي حکومت شد و کرسي خلافت را غصب کرد گفت: متعتان کانتا علي عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (1) يعني دو متعه در زمان پيامبر اکرم صلوات الله عليه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام ميکنم و مرتکبين آنها را به کيفر ميرسانم. يكي متعه زنان و ديگري متعه حج. ودر بعضي از نسخه ها آمده: ثلاث کان علي عهد رسول الله انا انهي عنهن و احرمهن و اعاقب عليهن متعه النساء و متعه الحج و حي علي خير العمل. در اين سخن عمر به يکي ديگر از بدعتهاي خود يعني حذف حي علي خير العمل از اذان نيز اشاره کرده است. مسلمانان اتفاق دارند که نکاح متعه در صدر اسلام شايع بود و صحابه در زمان رسول خدا به آن عمل ميکرده اند و در زمان ابوبکر و در پاره اي از عهد عمر نيز بوده. بعد از آن عمر نهي کرد. ميگويند يک سني مذهب با شيعه مذهب در رابطه با متعه نزاع کردند. سني از شيعه پرسيد که به چه دليل ميگويي متعه حلال است؟ شيعه گفت: دليل من قول عمر خطاب است که در همه جا نقل کرده اند که او گفت: کانتا في زمن رسول الله و انا احرمهما. کدام دليل بهتر از اين است که ميگويد: در زمان پيغمبر بود؟ پس به فرموده خدا و رسول خدا حلال است و ميگفته که من حرام کردم! به او بايد گفت که: تو خدا و پيغمبر نيستي به تو چه ربطي دارد ؟ چرا حرام ميکني؟ احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده است از عمران بن حصين که او گفت: نازل شد متعه در کتاب خدا و ما عمل ميکرديم به آن و تا رسول خدا بود جميع صحابه عمل به آن ميکردند و نشنيديم که قرآن نسخ آن را کرده باشد يا رسول الله منع آن نموده باشد. تا آنکه رسول خدا از دنيا رحلت نمود. در صحيح ترمذي ذکر شده است که: از عبدالله بن عمر پرسيدند که: نظرت راجع به متعه نساء چيست؟ گفت: البته حلال است و آن سوال کننده از اهل شام بود. گفت: پدر تو مردم را از آن نهي کرده است. عبدالله گفت: پدرم نهي کرده است و رسول خدا امر فرموده. من گفته رسول را به جهت گفته پدرم ترک نخواهم کرد. و در کتب و تواريخ و احاديث ذکر شده است که: ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبدالله انصاري و ابوسعيد خدري و سامه بن اکوع و مغيره بن شعبه و جمعي کثير از اصحاب و تابعين التفاتي به سخن عمر نکرده اند. و فتوي ميدادند که متعه مباح و حلال است و عمل به آن هم ميکردند. و ميگفتند که چيزي را که ما نزد رسول خدا شنيده باشيم و در حيات او نقيض آن را نشنيديم از قول عمر برميگرديم. در تفاسير طبري و فخر رازي و ابن حيان و الدر المنثور و ثعلبي در تفسيرش ذکر کرده اند که حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمود: لولا نهي عمر عن المتعه ما زني الا شقي. (2) يعني اگر عمر از متعه نهي نميکرد هيچ زنايي واقع نمي شد مگر براي شقي و بدبخت. پس بايد دانست که منع عمر از متعه باعث زنا و فحشا در جامعه شد و رواج پيدا کرد. عمر با اين عمل خود حکم خدا و رسولش را ابطال نمود و سبب شيوع فحشا گرديد و مشمول اين سه ايه شد: و من لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الظلمون......فاولئک هم الفاسقون.....فاولئک هم الکافرون. يعني هر کس به دستور خدا حکم نکند (بر خلاف آن دستور بدهد) او از ستمکاران و از فاسقان و از کافران خواهد بود. اسناد: (1) تفسير الرازي ج 2 / 167 وج 3 / 201 و 202 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 12 / 251 و 252 وج 1 / 182، البيان والتبيان للجاحظ ج 2 / 223، أحكام القرآن للجصاص ج 1 / 342 و 345 وج 2 / 184، تفسير القرطبى ج 2 / 270 وفى طبع آخر ج 2 / 39، المبسوط للسرخسي الحنفي باب القرآن من كتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القيم ج 1 / 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 / 205 فصل اباحة متعة النساء، كنز العمال ج 8 / 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 / 94، سنن البيهقى ج 7 / 206، الغدير للاميني ج 6 / 211، المغنى لابن قدامة ج 7 / 527، المحلى لابن حزم ج 7 / 107، شرح معاني الاثار باب مناسك الحج للطحاوي ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 200. (2) جاء في تفسير الطبري ج 5 ص19 ، ط الأولى دار إحياء التراث العربي. قال الحكم: قال علي رضي الله عنه : لولا أن عمر رضي الله عنه نهى عن المتعة ما زنى إلا شقى روى القرطبي في تفسيره ج 3 ص 1700 ، ط دار الثقافة و روى عطاء عن ابن عباس قال : ما كانت المتعة إلا رحمة من الله تعالى رحم بها عباده ولولا نهى عمر عنها ما زنى إلا شقي -و قال السيوطي في تفسيره الدر المنثور ج 2 ص 486 ، ط دار الفكر - وأخرج عبدالرزاق وأبو داوود في ناسخه وابن جرير عن الحكم أنه سئل عن هذه الآية أمنسوخة ؟ قال : لا وقال علي : لولا أن عمر نهى عن المتعة ما زنا إلا شقي .نهي از حج تمتع .پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله خود فريضه حج تمتع را انجام داد. و از سوى خداوند متعال مأ مور به انجام آن گرديد. نص صريح گفتار خداوند اين است: پس هر كه با پايان بردن عمره تمتّع به سوى حج تمتّع رود، آنچه از قربانى ميسر است [قربانى كند]. و هر كس به قربانى تمكّن نيافت سه روز در ايام حجّ روزه بدارد و هفت روز هنگام مراجعت، كه ده روز تمام شود اين عمل بر آن كس است كه اهل شهر مكّه نباشد. (ايه 196 سوره بقره) ولي روزى عمر در منبر خطبه خواند و ضمن آن با كمال صراحت و بى پروايى گفت: دو متعه در زمان پيامبر اکرم صلوات الله عليه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام ميکنم و مرتکبين آنها را به کيفر ميرسانم. يكي متعه زنان و ديگري متعه حج.(1) و در روايت ديگر آمده است که عمر گفت: دو متعه در زمان رسول الله صلي الله عليه و اله و خلافت ابوبکر بود. و من امروز از آنها نهي مي کنم (حرام مي كنم) (2) همچنين ابو موسى مي گويد: عمر گفت : حج تمتّع سنّت پيغمبر است ، ولى من مى ترسم حاجيان در زير درخت با زنان خود همبستر شوند، سپس با آنها به حج بروند !! (3) از ابن عباس مي گويد: شنيدم که عمر مي گفت: به خدا قسم من شما را از حج تمتع نهي مي کنم در حالي که به طور قطع آن در کتاب خدا آمده است و خودم آن را با رسول الله ص انجام مي دادم !! (4) اسناد: (1) تفسير الرازي ج 2 / 167 وج 3 / 201 و 202 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 12 / 251 و 252 وج 1 / 182، البيان والتبيان للجاحظ ج 2 / 223، أحكام القرآن للجصاص ج 1 / 342 و 345 وج 2 / 184، تفسير القرطبى ج 2 / 270 وفى طبع آخر ج 2 / 39، المبسوط للسرخسي الحنفي باب القرآن من كتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القيم ج 1 / 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 / 205 فصل اباحة متعة النساء، كنز العمال ج 8 / 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 / 94، سنن البيهقى ج 7 / 206، الغدير للاميني ج 6 / 211، المغنى لابن قدامة ج 7 / 527، المحلى لابن حزم ج 7 / 107، شرح معاني الاثار باب مناسك الحج للطحاوي ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 200. (2) قال عمر: " متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلى عهد أبى بكر رضى الله عنه وأنا أنهى عنهما ". راجع: وفيات الاعيان لابن خلكان ج 2 / 359 ط ايران، الغدير ج 6 / 211. (3) أخرجه الامام أحمد من حديث عمر في ص 49 من الجزء الاول من مسنده (منه قدس). مسند أحمد ج 1 / 49، الغدير ج 6 / 202 عن المسند. (4) وعن ابن عباس قال: سمعت عمر يقول: والله انى لانهاكم عن المتعة وانها لفى كتاب الله ولقد فعلتها مع رسول الله صلى الله عليه وآله يعنى العمرة في الحج . راجع: سنن النسائي ج 2 / 16، تاريخ ابن كثير ج 5 / 109. اعتراف عمر ان الرسول صلى الله عليه وآله فعل متعة الحج وهى في كتاب الله: صحيح مسلم ص 896 ح 157، مسند الطيالسي ج 2 / 70 ح 516، مسند أحمد ج 1 / 49 و 50 ط 1، سنن ابن ماجة ص 692 ح 2979، كنز العمال ج 5 / 86 ط 1، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 225، حلية الاولياء ج 5 / 205. گوشه اي از خشونت هاي عمر .پژوهشگران در تحليل شخصيت خليفه دوم و اثبات خشونت بي حد و حصر عمر به موارد ذيل استناد کرده اند: نمونه اول) او نخستين کسي بود که شلاق (دره) در دست گرفت. (1) نمونه دوم) شخصي به عمر گفت: مردم از تو خشمگين اند! مردم از تو خشمگين اند! مردم از تو متنفرند! عمر پرسيد: براي چه؟ آن مرد گفت از زبان و عصاي تو ! (2) نمونه سوم) عايشه فرزند عثمان بر اين اعتقاد بود که تندي عمر- ديگران را از انتقاد به او بازداشته است. (3) نمونه چهارم) يک بار غلام زبير بعد از نماز عصر به نماز ايستاد. در همان لحظه متوجه شد که عمر با دره (شلاق) خود به طرف او مي آيد. بلافاصله از آنجا فرار کرد. (4) نمونه پنجم) ابن عباس ميگويد: من براي پرسيدن يک سوال از عمر دو سال صبر کردم. مانع من از پرسش ترس از عمر بود. (5) نمونه ششم) خشونت عمر به حدي رسيد که ابن عباس در عصر وي. جرات ابراز حکم شرعي ارث را نداشت. وقتي بعد از مرگ عمر بر خلاف نظر وي در زمينه ارث سخن گفت و به او اعتراض شد که چرا در زمان عمر نميگفتي. جواب داد: به خدا قسم از او ميترسيدم. (6) نمونه هفتم) آورده اند که شخصي نزد عمر آمد و پرسيد: معناي آيه الجوار الکُنّس چيست؟ عمر با چوب دست زد و عمامه او را انداخت..! (7) نمونه هشتم) از عبدالرحمن بن يزيد چنين روايت شده است: شخصي درباره کلمه وأبّاً از عمر سوال کرد. عمر نيز با تازيانه سراغ او رفت. (8) نمونه نهم) روايت شده است که شخصي به خليفه گفت: من شديدترين آيه را در قران مي دانم. عمر با تازيانه بر سر او کوبيد و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقيق مي کني ! (9) نمونه دهم) ابوهريره مي گويد: در دوران زمامداري عمر هيچ فردي نبود که حديثي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله نقل کند، مگر آنکه خون از پشتش جاري مي گرديد. (10) نمونه يازدهم) روزى در راه ديد كه عده اى به دنبال ابى بن كعب افتاده اند. درّه (تازيانه) كشيد كه بر سر او فرود آورد. ابى گفت : يا اميرالمؤ منين ! از خدا بترس . عمر گفت : اين جمعيت چيست كه دنبالت افتاده اند، اى پسر كعب ؟ نمى دانى اين عمل ، تو را مفتون مى كند و آنها را خوار مى نمايد. (11) نمونه دوازدهم) درّه او مانند تازيانه عذاب بود كه بزرگان صحابه از آن وحشت داشتند، تا جايى كه گفته اند: وحشتناكتر از شمشير حجاج بن يوسف بود. (12) نمونه سيزدهم) صاحب كتاب حياة الصحابه مي گويد: عمر نسبت به زنان خشنونت بيشتري داشت. زنان از او مي ترسيدند. و ما در اينجا گوشه اي از اين خشونت ها را بيان مي کنيم: طبرى به سلسله سند از سعيدبن مسيّب نقل مى كند كه گفت : وقتى ابوبكر مرد ، عايشه با جمعى از زنان براى او نوحه سرائى به راه انداخت . عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گريستن بر ابوبكر منع كرد، ولى زنان اعتنايى نكردند و سرگرم كار خود بودند. عمر به هشام بن وليد گفت : به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتى عايشه اين حرف را از عمر شنيد، به هشام گفت : من نمى گذارم وارد خانه من بشوى ، ولى عمر گفت : داخل شو، من به تو اجازه مى دهم . هشام نيز داخل شد و امّ فروه خواهر ابوبكر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت ! زنان نوحه گر نيز وقتى اين (خشونت ) را ديدند، متفرق شدند!! (13) نمونه چهاردهم) به گزارش عبدالرزاق صنعاني، ابراهيم نخعي مي گويد: عمر در صفوف زنان مي گشت، ناگهان بوي عطر از آنان به مشامش رسيد، در آن حال گفت: اگر مي دانستم اين بو از کيست با او چه و چه مي کردم... زني که در آنجا خود را معطر کرده بود، از ترس بول کرد! (14) نمونه پانزدهم) سيماي خليفه چنان ترسناک بود که زن حامله اي از (ترس) ديدن او سقط جنين کرد. اين حادثه زماني رخ داد که خليفه به دنبال زني فرستاد تا در جلسه دادگاه حاضر شود. آن زن در بين راه از شدت خشونت عمر و ترس از او، فرزند خود را سقط کرد! (15) نمونه شانزدهم) عمر زني را در پوششي ديد که ديدن آن به شگفت آمد. در مورد او سوال کرد. گفتند: آن زن، کنيز فلاني است. عمر چندين ضربه با تازيانه اش به او زد. در حالي که مي گفت: اي زن پست! آيا خود را شبيه زنان آزاد مي گرداني! (16) نمونه هفدهم) به طور قطع بهترين راه شناخت عمر مراجعه به کلام اميرالمؤ منين عليه السلام است. آنجا كه مولا علي عليه السلام در خطبه شقشقيه راجع به واگذارى خلافت از جانب ابوبكر به عمر سخن مى گويد، مى فرمايد: ابوبكر آن را در موردى جنجال برانگيز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وى سخت ، ولغزشهايش بسيار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون كسى كه بر شترى سركش سوار است كه اگر مهارش را محكم نگاهدارد، بينى حيوان پاره مى شود و چنانچه آن را رها كند به رو در مى افتد. به خدا قسم ! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند. اسناد: (1) طبري: تاريخ الامم و الملوک ج 4 ص 209 (2) تاريخ المدينه المنوره ج2 ص858 (3) ابي سعيد منصور بن الحسين: نثر الدر ج4 ص34 (4) المعرفه و التاريخ ج1 ص364-365 (5) ابن جوزي :تاريخ عمر بن الخطاب ص 126 (6) ابن حزم اندلسي: المحلي ج8 ص279-280 (7) سنن دارمي ج1ص54 (8) الدرالمنثور ج6ص317 (9) الدر المنثور ج2ص227 (10) تاريخ ابن عساکر ج3ص11 (11) الغدير للاميني ج 6 / 271، الكامل ج 2 / 369، فتوح البلدان للبلاذرى ص 286 (12) الطبقات لابن سعد ج 3 / 282 (13) كتاب حياة الصحابه ج3ص260 (14) المصنف ج4ص343 و-344 (15) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد1/183، تاريخ عمر بن خطاب ص125 (16) عبقرية عمر ص130 عمر: "اي کاش...!" .به روايت بخاري ابن عباس گويد: به هنگاميکه عمر ضربه خورده بود بر وي وارد شدم و او را در حال پريشاني و وحشت زدگي ديدم. پس گفتم: باکي بر تو نباشد اي اميرالمومنين. عمر گفت: اي ابن عباس اگر به اندازه ظرفيت زمين براي من طلا بود همه را از ترس عذاب الهي فديه ميکردم. پيش از آنکه آن را ببينم. (1) نيز در روايت ديگري که در اين زمينه از ابن عباس روايت شده و نامبرده به عمر بشارت بهشت داده- عمر گفت: اما بشارت تو مرا به بهشت پس به خداي قسم اگر آنچه بين آسمانها و زمين است از من بود. همه را به خاطر آنچه در پيش دارم فديه مي دادم قبل از آنکه بدانم چه خبر است. (2) همچنين به روايت ابن سعد آمده: عمر گفت: اي کاش من چيزي نبودم. اي کاش فراموش شده بودم. آنگاه خورده آشغالي که همانند کاه يا چوب بود از لباسش برگرفت و گفت اي کاش من مثل اين بودم. (3) و گفت: اي کاش من قوچ خانواده بودم و آن قدر مرا مي پروراندند که چاق ترين قوچان مي نمودم آنگاه هرکس را دوست مي داشتند به ديدار آنها مي آمد و بر آنها وارد مي شد. پس مرا مي کشتند و مقداري از گوشتم را مي پختند و مقدار ديگرش را سرخ مي کردند پس مرا ميخوردند و در حال...بودن مرا خارج مي نمودند و من آدم نبودم. (4) نيز در روايت عمر به هنگام ضربه خوردن از ابولولو گفت: اگر آنچه بين آسمان و زمين است از آن من بود همه را در راه آنچه از عذاب الهي در پيش دارم فديه مي دادم پيش از آنکه بفهمم اوضاع از چه قرار است. (5) و در روايت متقي هندي بجاي "آنچه بين آسمانها و زمين است" "آنچه خورشيد برآن تابيده" آمده است.(6) اسناد: (1) صحيح بخاري 2/179 باب مناقب عمر (2) کنز العمال به نقل از عبدالرزاق طيالسي احمد حنبل و ابن سعد.12/676 (3) طبقات ابن سعد 3/262 (4) حليه الاولياء: ابونعيم 1/52-- منهاج السنه: ابن تيميه به شرح فوق و اعتراف به صحت آن. (5) همان (6) کنز العمال 12/677 به نقل از ابن مبارک. ابن سعد. الغريب ابوعبيد. کتاب عذاب القبر بيهقي ابنه اي بودن عمر از کتب اهل سنت کان سيدنا عمر مابونا !" .ابن سعد در بحث استخلاف عمر مي گويد: قال: أخبرنا إسحاق بن يوسف الأزرق و محمد بن عبد الله الأنصاري و هوذة بن خليفة قالوا: أخبرنا ابن عون عن محمد بن سيرين قال: قال عمر بن الخطاب: ما بقي في شي‏ء من أمر الجاهلية إلا أني لست أبالي إلى أي الناس نكحت و أيهم أنكحت. يعني: عمر ميگويد:از احوال وامور جاهليت چيزي در من باقي نماند الا اينکه هنوز براي من فرق نمي کند که کسي مرا بکند يا من کسي را بکنم. (1) بخاري در صحيح خود چاپ هند مي گويد: کان سيدنا عمر مأبونا ًو يتداوي بماء الرجال يعني آقاي ما عمر ابنه اي بود و با آب مردان خود را مداوا مي کرد . ابن حجر عسقلاني در فتح الباري شرح بخاري چاپ بولاق براي توجيه اين مطلب مي گويد: ماء الرجال نبت ينبت في اليمن. يعني ماءالرجال گياهي است که در يمن مي رويد ! و جواب ابن حجر را يکي از بزرگان چه خوب داده است که:ماءالرجال نبت،ينبت بين الصلب و الترائب. و همچنين سيوطي در کتاب تصحيح لغة ابنة چاپ بولاق، و ابن اثير جزري در اغلاط القاموس به اين مطلب تصريح کرده اند. همچنين احمد بن محمد السياري در التنزيل و التحريف مي گويد: شخصي بر امام صادق عليه السلام وارد شد. و گفت: سلام بر تو اي اميرالمومنين ! امام صادق عليه السلام ايستادند و فرمودند: همانا اين اسم تنها مختص مولا اميرالمونين علي بن ابيطالب عليه السلام و هيچ کس صلاحيت آن را ندارد. و کسي راضي نمي شود او را اميرالمونين عليه السلام خطاب کنند مگر اينکه مابون باشد! و اگر ابنه اي نباشد به آن مبتلا مي شود. و اين قول خداوند است که ميفرمايد: إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً (نساء/117) يعني: نمى‏خوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگاني) را، و نمى‏خوانند مگر شيطان بيفائده را. (2) اين در حالي است که در بسياري از روايات آمده مردم ابوبکر ، عمر و عثمان را "اميرالمومنين" مي ناميدند. و ايشان نيز هيچگاه به اين مساله اعتراض نکردند و بلکه از اين لقب راضي نيز بودند ! اسناد: (1) طبقات الکبري ج3ص289چاپ بيروت سال 1377ه ق 1957ميلادي (2) مستدرک الوسائل ج10ص400 .نسب عمر از کتب شيعه .علامه مجلسي رحمه الله از بعضي از اصحاب، از محمد بن شهر آشوب و غير او مطلبي را نقل کرده که مطابق با حديث منقول از حضرت صادق عليه السلام است و آن حديث چنين است که مجلسي فرموده: در کتاب عقدالدرر از يکي از اصحاب ديدم که روايت کرده به اسنادش از علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از حسن بن محبوب از ابن زيات از حضرت صادق عليه السلام که آن حضرت فرمود: صهاک کنيز عبدالمطلب بود و صاحب کفل، شترچران و از اهل حبشه. اين کنيز به نکاح مايل بود، نفيل جد عمر او را خواست و عاشق او شد، در چراگاه شتران با صهاک نزديکي کرد. صهاک به دختري به نام حنتمه باردار شد. چون حنتمه را زاييد از اهل و نزديکان ترسيد، او را در پارچه اي پشمين پيچيد و بين حشم داران مکه انداخت. هشام بن مغيرة بن وليد او را پيدا کرد و به منزلش برد و تربيت کرد و او را حنتمه نام گذاشت. و اخلاق عرب بود که هر کس يتيمي را بزرگ مي کرد او را به فرزندي مي گرفت. چون حنتمه بزرگ شد خطاب به او نظر انداخت و ميل کرد و ارا از هشام خواستگار شد و با او تزويج کرد و عمر از او متولد. پس خطاب پدر و جد مادري و دايي عمر است و حنتمه مادر و خواهر و عمه اوست و در اين معني شعري به حضرت صادق عليه السلام نسبت داده شده است. .نسب عمر از طريق اهل سنت .در کتاب شاخه طوبي صفحه 1 عالم جليل القدر شيخ يوسف بحراني و محمد بن السايب کلبي و ابي مخنف لوط بن يحيي ازدي در کتاب صلاة در معرفت صحابه و کتاب التنقيح در نسب صريح روايت کرده اند از عبدالله بن سيابه که او گفت: نکاح شبه از اقسام نکاح حلال است و متولد از شبهه و زنا نجيبتر است از ولد فراش و گاه در بعضي نسبتها کراماتي اتفاق مي افتد که مناسب حال و سزاوار شان اوست از ارتباط نسبت بعضي به بعض و عرب فخر مي کرد اگر اين قسم نسبت در خودشان يا در چهارپايان ايشان بود. شاعري در تعريف شتر خود گفت: ... بعد از آن گفته: نفيل از حبشه بنده کلب بن لوي بن غالب قريشي بوده است. بعد از مردن کلب عبدالمطلب او را متصرف شد. و صهاک کنيزي بود که از حبشه براي آن جناب فرستاده اند. روزها نفيل را به چراندن شتران و صهاک را به چراندن گوسفندان به صحرا مي فرستاد و در چراگاه ميان ايشان تفرقه مي انداخت. روزي اتفاق افتاد که اين دو در چراگاهي جمع شدند. نفيل عاشق صهاک شد. و عبدالمطلب زير جامه پوستي بر پاي صهاک کرده بود. و بر آن قفلي زده بود و کليد آن را با خود نگاه مي داشت. چون نفيل اظهار ميل و خواهش جماع کرد، صهاک گفت: راه اين کار مسدود است با اين لباس پوست که پوشيده ام و اين قفل که بر آن است. نفيل گفت: به جهت آن حيله کنم. پس قدري روغن گوسفند گرفت و آن پوست و اطراف آن را نرم کرد و آن را پايين کشيد که تا زانو رسيد پس با او جماع کرد. و به خطاب حمل برداشت. چون صهاک زاييد از ترس جناب عبدالمطلب آن را در مزبله انداخت و زن يهوديه نانوايي او را برداشت و تربيت کرد. چون بزرگ شد شغل هيزم کني پيش گرفت. از اين جهت او را حطاب (با حاء بي نقطه) مي گفتند. و در زبانها به غلط خطاب شد. و صهاک در نهان گاه گاه او را سرکشي مي کرد. روزي در نزد او کج شد بود. کفل او نمايان شد. خطاب برخاست و نداست که او کيست. و با او جماع کردو حامله شد به حنتمه! او را نيز بعد از زاييدن به مزبله انداخت و هشام بن مغيرة بن وليد آنرا برداشت و تربيت کرد و از اين جهت در نسب به او نسبت مي دهند. چون بزرگ شد خطاب در خانه هشام تردد مي کرد، حنتمه را ديد، در نظرش مرغوب افتاد و خواستگار شد. هشام حنتمه را به او تزويج کرد و از او عمر متولد شد. پس خطاب والد عمر است به جهت اينکه از نطفه او حنتمه او را زاييد و جد اوست چرا از زناي او با صهاک حنتمه متولد شد. و چون حنتمه و خطاب از يک مادرند، پس خطاب دايي و جد مادري و پدر اوست. و حنتمه مادر اوست که او را زاييد و خواهر او چون عمر و حنتمه از يک پدرند و عمه او زيرا که حنتمه و حطاب از يک مادرند که صهاک باشد. اين است ملخص کلام کلبي و ابو مخنف را در اين مقام کلام طويلي است که از ذکر آن مي گذريم. و نيز از کتاب مثالب محمد بن السايب نقل شده که بعد از زناي نفيل با صهاک عبدالعزيز بن رياح نيز با وي مواقعه کرده و خطاب منتسب به اين دو نفر است. ابن حجاج شاعر گويد: من جده خاله و والده ... و امه اخته و عمته اجدر ان يبغض الوصي و ان... ينکر يوم الغدير بيعته ترجمه: کسي که جد مادري او دايي و پدر او هم هست و مادرش خواهر او و عمه او هم هست. چنين نسبي سزاست که وصي پيامبر ص را دشمن دارد و بيعت خود را با او در روز غدير منکر شود. و همچنين در جلد سوم شرح نهج البلاغه صفحه 50 مرحوم خويي آمده است که علامه حلي در کشف الحق گفته است: کلبي از رجال اهل سنت است که در کتاب مثالب گفته است: صهاک کنيزي حبشي متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است که نفيل پسر هاشم با او نزديکي کرده و پس از او عبدالعزي پسر رياح با او نزديکي کرد، سپس صهاک پسري زاييد به نام نفيل که عمر بن خطاب است. .عمر بن خطاب بن نفيل از قبيله قريش بود. او در سال 13 ( عام الفيل ) در مکه به دنيا آمد. کنيه‌اش ابوحفص و مادرش، حنتمه بود. تا پيش از مسلمان شدن ظاهري، از دشمنان رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم به شمار مي‌رفت. بنا بر برخي روايات، هنگامي که عمر از سوي سران قريش مامور کشتن رسول خدا شد، متوجه شد که خواهر و شوهرخواهرش مسلمان شده‌اند. از اين رو خشمگين به خانه آنها رفت و خواهر خود را به شدت کتک زد. اندکي بعد با آيات قرآن آشنا شد و در سال ششم بعثت به ظاهر اسلام آورد. عمر اندکي پيش از رسول خدا به مدينه هجرت کرد. به اقرار کتب اهل سنت وي بارها پيامبر اکرم صلي الله عليه واله را اذيت و موجبات ناراحتي ايشان را فراهم کرد. هنگام شهادت خاتم الانبيا، مانع نوشتن وصيت‌نامه شد و گفت: تب بر رسول خدا چيره شده و هذيان مي‌گويد! از اين رو، مايه حسرت بسياري از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شد که چرا مسلمانان از آن وصيت مهم محروم شدند. عمر در سقيفه بني ساعده حضور داشت و بيشترين نقش را در برگزيدن ابوبکر و بيعت مردم با او ايفا کرد. ابوبکر نيز در هنگام مرگ، وصيت کرد که عمر پس از وي خليفه شود. از اين رو عمر در سال 13 هجري، پس از مرگ ابوبکر، به خلافت دست يافت و لقب اميرالمؤمنين را براي خود برگزيد. عمر ده سال و شش ماه خلافت کرد و در اين مدت به تاسيس ديوان و دفتر براي حکومت همت گماشت و مقررات حکومتي بسياري وضع کرد. بسياري از سرزمين‌هاي اسلامي (مانند عراق، فلسطين، شام، مصر و بخش‌هاي بسياري از ايران ) در دوران خلافت او فتح شد. يکي از اقدامات نادرست وي، طبقه‌‌بندي اصحاب رسول خدا جهت دريافت حقوق و مزايا بود؛ به طوري که در سال اّخر زندگي خود با مشاهده اختلاف طبقاتي شديد بين مسلمانان گفت:اگر سال ديگر زنده باشم، بيت المال را به روش پيامبر به طور مساوي بين مردم تقسيم مي‌کنم. مورخان عمر را مردي بلندقد، سرخ‌رو و تندخو توصيف کرده‌اند که در مواردي به رسول خدا نيز اعتراض مي‌نموده است؛ از جمله در واقعه صلح حديبيه و متعه حج. حفصه، دخترش، يکي از همسران رسول خدا بود. به اعتقاد اهل سنت عمر در 27 ذيحجه سال 23 هجري، در 63 سالگي بر اثر ضربه شمشير ابولولو از دنيا رفت و در خانه رسول خدا، در کنار مرقد پيامبر به خاک سپرده شد. ولي پيروان مکتب راستين تشيع با دلايل قطعي معتقدند که وي در روز نهم ربيع الاول کشته شده است. (اسدالغابه، ج 4، ص 145، الکامل، ج 2، ص 209 تا 219 و 9 تا 19، معجم رجال الحديث، ج 13، ص 31.)
178 | سيد محمد حسيني | | ٠٨:٣٣ - ٣٠ تير ١٣٩٠ |
جواب نظر
جناب----------------------------------------رامين ناصري---------------------------------------
از بحث علمي شما ممنونيم!!!
179 | روح الله ابراهيمي | | ٠٢:٥٢ - ٣١ تير ١٣٩٠ |
من نتوانستم اين فايل را دانلود کنم با تشکر بسيار از تلاش هاي شما و به اميد توفيق روز افزون شما

پاسخ:

با سلام

به دليل برخي مشکلات در جابجايي سرور در صورت بروز چنين مشکلاتي کافي است تا در لينک فايل صوتي موردنظر پسوند سايت را به دامنه اصلي (دات کام) تغيير دهيد.

لينک صحيح:http://www.valiasr-aj.com/sound/s24.wma

موفق و مؤيد باشيد

معاونت اطلاع رساني

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

180 | مهدي | | ١٤:٥٠ - ٠٣ مرداد ١٣٩٠ |
سلام من ديشب وصال فارسي نگاه مي کردم سوالي برام مطرح شد سوال اينه (حضرت علي هنگامي که ايمان اورد 2شهادت داد يا 3 شهادت) خيلي منا تحت تاثير گذاشته خواهش مي کنم جواب بده جواب قانع کننده

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

ايمان ، يعني اعتقاد داشتن قلبي به تمامي دستورات شرايع كه منجر به عمل به آنها مي‌شود .

آيا كساني كه در ابتداي بعثت رسول خدا (ص) شهيد شدند ، ايمان به زكات و خمس و جهاد داشتند ؟! يا آنها قبل از وجوب اين موارد از دنيا رفتند ؟! اسلام اميرمومنان قبل از وجوب ولايت حضرت بر همه كائنات بوده است .

جداي از اينكه در باب ايمان ، اقرار لفظي نياز نيست و همين كه در دل باشد كفايت مي‌كند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

181 | اچ دي | | ١٩:٣٨ - ٠٦ مرداد ١٣٩٠ |
سلام خدمت دكتر ملازاده .تشكر از شبكه خوب تون كه همه را به را راست اداعت ميكني.خدمت جناب حالي سوالي داشتم .من سه سال كه عاشق دختر عمويم شدم .كه همش هدر رفت .به گفته مادرش كه ميگه من را شير داده در سن 9 ماهه چهار بار شير داده .حالا موندم چكار كنم .ايا ميشه برم خواستگاري يا نه .......؟تو را خدا جواب قانع كننده بدين .من هر شب شبكه شمارا تماشا ميكنم .اچ دي 22 سال ايران
182 | مجيد م علي | | ٠٢:٤٧ - ٠٧ مرداد ١٣٩٠ |
با سلام
جناب اچ دي بنظر ميرسد كه خيلي گيج هستي شايد اينهم اثر اون شيري باشد كه به شما داده اند چونكه در اين سايت به اين ملحدزاده دكتر نميگويند
بلكه يك جيره خوار فاسق عبد الشيطان ملحد زاده لندني نمي تواند دكتر شود مگر اينكه دكترا شو در مكر حيله و دروغ انهم از دانشگاه شماره 10 خيابان پائين گرفته تحت نظارت اساتيد تربيت كننده اون عبد الوهاب نجدي تعليم ديده باشد .
در مورد اينكه ميگويند چهار بار شيرت داده داند شايد نمي خواهند دخترشان را بدبخت كند .
از ملحد زاده اين سوال را نكن چونكه اين ملحد زاده ممكنه هوس كنه با تو برادر شود .

لبيك يا علي
183 | همين بس كه كافر نيستم | | ٢١:٤٦ - ٠٧ مرداد ١٣٩٠ |
شما قبر پرستان بدعتگر ، حداقل شعورِ انساني را نداريد . من افتخار ميکنم که اهل سنت پيامبر هستم و به قرآن اتکا ميکنم نه به دروغها و افسانه هاي واهي انسان هاي نادان و فرصت طلب . شما وقتي به صحابه ي پيامبر توهين مي کنيد يعني به خدا و پيامبر بزرگش توهين مي کنيد . يعني شعور شما به ايجا هم قد نميدهد . از شما که در سجود ، طلبتان را از فاطمه مي خواهيد همين انتظار مي رود . به قرآن برگرديد . واقعا که ارزش هدايت هم نداريد چون در غير اين صورت خدا هدايتتان مي کرد . کافر بمانيد تا به عذاب الاهي نايل آييد چون امام زمان شما همان ؟؟؟؟ است .
184 | انسان | | ٢٣:٥٩ - ٠٨ مرداد ١٣٩٠ |
عزيزان من افرادي كه در لباس روحانيت شيعه كارهاي خلاف اسلام انجام ميدهند و با منابعي كه خودشان با بدعت آنها را ايجاد كرده اند چه مي شود گفت آيا پيروان آنها در جهل كامل هستند يا نه خودتان قضاوت كنيد؟؟؟
185 | امين آغا | | ٠٩:٤١ - ١٤ مرداد ١٣٩٠ |
جناب181
از سطر دوم شما ميتوان فهميد که شما (اگر) به خدا و پيامبرش توهين نميکنيد به دختر ، عمو ،پسرعمو و داماد پيامبرش هم نبايد توهين کنيد ولي شما

و خانتان عمر از اين کارها خوب بلديد. و اين اين هم از شعور شماست که بيشتر از اين قد نميدهد.

شما که همه ي زندگيتو از ابن عبدالوهاب مي خواهي و خودت خبر نداري به قرآن برگرد ملحد!

يک تار موي غلام امام زمان ما ارزش جان و مال همه ي شماها را دارد . در عشق عمر بمير تا روز ابد.
186 | امين آغا | | ١٠:٤٠ - ١٤ مرداد ١٣٩٠ |
جناب 160
احتمالا پدر و مادرت خيلي بي تربيت بودند که چنين اراجيفي يادت دادند .آخ آخ آخ

ما که در مذهب شيعه از اين حرفا نداريم.شايد هم بچه پرورشگاهي بودي و پدر و مادرت شيعه نما بودند و جيره خوار اهل عمر ، و تو را براي مقاصد شومشان ،( مثل همين نظرات کثيف ) بزرگ کردن و خودت بي خبري ،غافل!!!

به فکر نان باش که خربزه آب است.

اين دغل بازيها برا سياه کردن شيعه ديگه کهنه شده . کنعان ملعون.

اميدوارم خودت رو پيدا کني. مجهول الحال!!!
187 | ماني جعفري | | ٠١:٢٣ - ١٧ مرداد ١٣٩٠ |
جناب همين بس که کافر نيستي .
ابله حداقل يک بار به يک مسجد شيعه اماميه برو تا ببيني که ما در سجده نماز ار خدا طلب ميکنيم ا نه از حضرت فاطمه زهرا.. ثانيا شما سني ها حتي جرات ندارين توي نظرات خنده دارتون اسم واقعي تون رو بنويسيد از اسم مستعار استفاده ميکنيد.
بيشعور توي کتب شيعه تناقض بيشتره يا کتب سني ها؟؟؟؟
ما ميتونيم حقانبت خودمون رو از کتب شما ثابت کنيم آيا شما ميتونيد از کتب پر از اراجيف تون خودتون رو ثايت کنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گاگول آدمايي که شما ازشون روايت نقل ميکنيد يه مشت آدم کج و کوله است ....
احمق مادر زاد کمي تعصبت رو کنار بذار......................
188 | ناصح | | ١٨:٣٤ - ١٧ مرداد ١٣٩٠ |
السلام عليکم
يا شيعه العالم استيقظوا
در رد شاه اسماعيل صفوي

اولا بايد گفت با اين سوالالت جهل خود را نسبت به کتاب و سنت وعلوم عربي نشان داده ايد.جاهلي مانند تو هيچ وقت نميتواند اهل سنت را که دين پيش انهاست ازمايش کند.ولي با اين حال جواب خزعبلات شما را خواهم داد تا همه بدانند که چه کسي قراني است و چه کسي خرافاتي وشيطاني.
فرموده ايد که از جواب دادن فرار نکنم .برادر من اين همه ايه در مورد صحابه(رض) و سهولت فهم قران واينکه شما معتقد به تحريف قران هستيد در متن هاي پيشين برايتان اورده ام حال انکه شما و دوستانتان به هيچ يک انها جواب نداده و از همه فرار کرده و چسپيده ايد به يک سري دروغ هاي تاريخي و کذبهاي که در کتابهاي ما هست که خود علماي ما ان را رد کرده اند.گفته ايد اگر جواب ندهيد مبناي مذهب شما را جلوي چشماتان قرار ميدهم.مثلا اگر جواب ندهم چکار بلدي غير از فحش وتوهين وافترا بر اصحاب(رض) وازواج رسول(رض) وعلماي ما.
اقاي شاه تمام قران در زمان خود رسول الله(ص) جمع گرديد وحتي خود زيد بن ثابت(رض) وعده ي زيادي از صحابه(رض) ميگويند در روزهاي اخر عمر رسول الله(ص) تمام قران را براي ايشان قرائت کرديم و ايشان تاييد فرمودند.وهيچ کس نگفته که فلان ايه گم يا فلان ايه کم يا زياد شده وتمام اخباري که در اين موارد در کتب ما هست کلا دروغ بوده وهيچ يک سند ي ندارد.تازه اعتقاد به اين روايت کلام الله را رد ميکند انجا که ميفرمايد:(‏ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ‏)(ما خود قران را فرستاده ايم و خود پاسدار ان هستيم).و اين قول ام المومنين(رض) در هيچ کتاب معتبري با سند صحيح نيامده ويک کذب اشکار است.
اما بريم سراغ وضو وببينيم حق با کيست؟والله اگر کسي کمي علم نحو ميدانست و تعصب نداشت اين حرف جاهلانه را نميگفت و خود را گمراه نميکرد.قبل از دادن جواب از شما ميپرسم ايا ميداني عطف چيست؟تا حالا اسمش را شنيده اي؟ميداني به چه درد ميخورد؟
طبق علم نحو اين ايه به شستن پا تصريح ميکند زيرا اگرچه کلمه ي ارجلکم با اعراب نصب بلا فاصله بعد از رءوسکم با اعراب مجرور امده است،ولي به ان عطف نميشود بلکه عطف بر کلمه ي وجوهکم و ايديکم هر دو با اعراب نصب يعني اندام هاي شستني است،و هر سه (وجوه،ايدي،ارجل) با اعراب نصب مفعول صريح براي فعل اغسلوا هستند.يعني پاها را مثل صورت و دست بايد شسته شود و اينکه چرا ارجلکم بلافاصله بعد از وجوهکم و و ايديکم نيامده به خاطر ترتيب وضو است.واگر طبق نظر رافضيان ميبود در اين صورت کلمه ي ارجلکم ميبايست عطف بر رءوسکم ميشد و اعراب ان نيز مجرور ميبود حال انکه اعراب ان نصب است.
سبحان الله از اين بلاغت و شيواي قران .الله اکبر از زيباي متني قران.و باز الله اکبر از بي سوادي شما رافضيان.
اخر جاهل اگر عربي بلد نيستي چرا مياي و دم از قراني ميزني که به زبان عربي نوشته شده .بجاي اينهمه که به سر و کله ي خودتون مي زنيد بخاطر حسين(رض)، کمي زبان حسين(رض) را ياد بگيريد.اگر با فهم جاهلانه ي شما به سمت قران برويم بايد گفت والعياذ بالله،الله از پيامبر(رض) بيزار است.سوره ي توبه ايه ي3 الله ميفرمايد:(‏ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ )(خدا و رسولش(ص) از مشرکين بي زار هستند)ولي اگر طبق نظر جاهلانه ي شما رافضيان باشد و کلمه به کلمه معني کنيم وعطف را در معني ان دخيل ندانيم بايد گفت والعياذ بالله خدا از مشرکين و پيامبرش(ص) بيزار است.از تمام دوستان خواهش دارم که سري به کتب نحوي زده يا اگر اين کار برايشان امکان پذير نيست سري به کتب عربي دبيرستان بزنند!!!!!
اين يک طرف قضيه بود اما طرف ديگر مطلب نظافت و پاکيزگي است.پيامبر(ص) به اصحاب(رض) واهل بيت(رض) خود امر مي فرمود که حتي بين انگشتان خود را خوب بشويند تا پاکيزه تر و طاهر باشند. اگرسري به مساجد اهل سنت بزنيد ميبينيد که هيچ بوي بدي از ان نميايد چون براي ما نظافت و پاکيزه بودن در نماز بسيار مهم است تا جاي که پيامبر(رض) ميفرمايد کسي که مثلا سير ميخورد به مسجد نيايد اما انسان از بوي بد پاهاي شما در مساجدتان نزديک است که خفه شود و بوي بد پاهايتان انسان را گيج ميکند.
اما گفته ايد چند ميليون سني در دنيا است؟بيش از نود درصد مسلمانان دنيا اهل سنت وجماعت هستند.همان هاي که شما همه ي انها را به خاطر يک موهوم که رفته تو چاه تکفير کرده و انها را از سگ نجستر ميدانيد.(اگر خواستيد بگيد تا ادرس دقيق بهتوم بدم).
اما در مورد ابوهريره(رض) که يکي از اصحاب رسول الله(ص) است بايد گفت ديگ به ديگ ميگه روت سياه.اولا تمام احاديث ايشان بدون تکرار از چند صد حديث تجاوز نميکند.حال انکه بعضي از راويان شما بيش از 30000يا70000 روايت را از معصومان شما اورده اند.و باز هم قابل مقايسه با راوياني مانند ابو بصير و زراره نيستند.کتاب هاي اهل سنت مانند درياي است که در اين ميان پر است از دروغ و کذب و احاديث ضعيف ولي با اين حال تمام راويان ان انسان هستند.(البه ناگفته نماند که تمام کتب حديثي وتاريخي ما تصحيح شده است).اما در کتب معتبر شما مانند کافي سلسله حمار به چشم ميخورد و روايات خود را از خر نقل کرده اند.به اين ترتيب که خر رسول(ص) از پدرش و او از نيکانش تا رسيده به خر نوح(ص).راستي اگر بخواهيم صدق يا کاذب بودن اين راويان را بررسي کنيم بايد چکار کنيم.لابد بايد به کتاب حيوان شناسي سربزنيم تا بفهميم که کدام خر صادق وکدام خر کاذب است.
گفته ايد که خلفا(رض) بدور از کتاب وسنت بوده اند. من در رد سخنانت فقط قول علي(رض) را برايت مياورم انجا که ميفرمايد:(همانا خداوند محمد(رض) را...زماني که رسالتش را به پايان رسانيد...سپس مسلمانان!بعد از او دو مرد صالح رادر بين خودشان به خلافت برگزيدند !که هر دو به کتاب عمل کردند!!! و بسيار نيکو سيرت بودند!!! و انگاه خداوند هر دوي انها را ميراند که درود و رحمت خدا بر هر دوشان باد!!!)(الغارات ج1ص210،ناسخ واتواريخ ميرزا تقي سپهري ج3کتاب2ص241 ،الدرجات الرفيعه ص336،ابن ابي الحديد و مجلسي در شرح نهج البلاغه و البحار با کمي تفاوت اورده اند،وقعه الصفين ص201 با کمي تفاوت در الفاظ) وباز علي در نامه به معاويه ميگويد:(در اسلام همانگونه که ميپنداري بعد از او(رسول الله)از همه مخلص تر و افضل تر ابوبک صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند که مرتبه ي ان دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان به اسلام صدمه ي شديدي رسيده است خداوند هر دو را رحمت کند)(شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحراني جزء31ص448)وباز از زبان علي ميشنويم که در جواب مسلمانان که چرا صديق اکبر را براي خلافت انتخاب کردند (همانا ما ابوبکر را شايسته ترين مردم به ان(خلافت)ميبينيم زيرا او يار غار است وهمدم او و ما ميدانيم که برايش سني است و رسول خدا نيز به او امر کرد که امام جماعت شود در حالي که خود زنده بود)(شرح نهج ابلاغه ابن ابي الحديد چ1 ص332)و اما زماني که ابوسفيان براي اعتراض به نصب صديق اکبر پيش شير خدا امد امير المومنين علي کرار در جوابش فرمود:(تو در اسلام...واگر ما ابوبکر را شايسته ي اين کار نميديديم او را در اين امر ازاد نميکرديم)(شرح ابن ابي الحديد ج1ص130،کتاب الشاف ،علام الهدي،ص428،وقعه الصفين نصر بن مزاحم ص91،حماسه ي حسيني مطهري ج3 ص124و125 با کمي تفاوت،سيد بن طاووس در کتاب خود کشف المحجه).يا اينکه علي در مورد صديق اکبر و فاروق اعظم ميفرمايد:(دوستان و حبيبانم و برادران پدرت ابوبکر و عمر دو امام هدايت،دو شيخ السلام،دومرد قريش،دو نفري که بعد از رسول الله مردم به انها اقتدا کردند،وهر کس به اانها اقتدا کرد،مصون و محفوظ ماند و و هر کس اثارشان پيرو کرد به را راست هدايت گرديد)(تلخيص شافي،طوسي،ج2ص428)ودر همان ماخذ گفته که امام علي فرمود:(با پيامبر بر روي کوه احد بوديم که کوه حرکت کرد پس به کوه فرمود :سر جايت باش زيرا کسي غير از پيامبر و صديق(ابوبکر) وشهيد(عمر) بر تو نيست).از علي روايت شده که در توصيف عمر فرمود:(خداوند نيکيهاي عمر را پاداش دهد که کجي ها را راست نمود و بيماري ها را درمان کرد وسنت پيامبر را بر پا داشت!وفتنه ها و تبهکاري ها را پشت سر گذاشت و در زمانش فتنه اي رخ نداد.پاک وکم عيب از دنيا رفت.نيکوي خلافت را در يافت واز شر ان پيشي گرفت.طاعت خدا را به جاي نهاد و انچنانکه سزاوار بود از خدا ترسيد و پرهيز گاري نمود)(نهج البلاغه شرح فيض الاسلام جزء4 کلام219،شرح ابن ابي الحديدج3ص92جزء12،شرح ابن ميثم بحراني ج4ص96،97،و همچنين در شرح صبحي صالح ص350 و محمد عبده ج2ص322 وشرح فارسي ج4ص712 امده است)در کتاب الشافي علم الهدي ص171وتلخيص الشافي طوسي ج2ص428 ومعاني الاخبار ابن بابويه ص117 وشرح ابن ابي الحديد ج3ص417 اورده اند که هنگام غسل امير المومنين علي فرمود:(هيچ کس بر روي زمين در بين شما به اندازه ي اين مکفون برايم دوست داشتني تر نيست که خدا را با نامه ي اعمال او ملاقات کنم).و باز از علي و فرزندانش حسن و حسين روايت شده که فرمودند:(همانا ابوبکر برايم به منزله ي گوشهايم است و عمر به منزله ي چشمام و عثمان به منزله قلب است)(عيون الخبار الرضا ابن بابويه چاپ قم ج1 ص313، معاني الخبارص110).
و در مطلبي ديگر که بعدا برايتان مي فرستم سخنان بقيه ي ائمه را برايتان مياورم.
جناب رافضي اين سخنان علي است که در مورد خلفاي راشدين زده و انها را تعريف و تمجيد کرده، حال تو که 1400 سال بعد امده اي و عند الجيب فتوا صادر ميکني چي ميگي؟براستي که شما نوادگان يزدگرد هستيد که به داخل اسلام نفوذ کرده و ميخواهيد انتقام کسرا را از مسلمانان بگيرند.(يزدگرد گفته بود براي نابودي مسلمانان بايد به داخل انها نفوذ کرد).
اما در مورد حمله ي اعراب به ايران من فقط چند مورد را به شما گوش زد مي کنم:
1.اولا اولين بار ساسانيان به مسلمانان حمله کردند.حتما ميدانيد که شاه ايران چند نفر را اجير کرد تا رسول الله را دستگير کند.اين اولين تهديد انها بود پس محرک جنگ انها بودند.
2.انها بارهاي بار به يمن و عراق حمله کرده و مردم و کاروان ها را قتل عام ميکردند.
3.مسلمانان به ايران حمله نکردند بلکه به حکومت ظالم ايران حمله کردند.
4.در اين جنگ اکثر مردم از مسلمانان حمايت کردند چون از ظلم و جور انها خسته شده بودند
(شاهد من بر اين ادعا اين است که تمام ايرانيان دين انها را قبول کردند و تا زمان دولت صفويه در اوج پيشرفت بودند حال انکه در اين مدت اقوام زيادي به ايران حمله کردند از جمله مغول ها و ديگران ولي هيچ گاه ايرانيان دين انها را نپذيرفتند).
6.و در اخر شما را به کتابهاي زير ارجاع ميدهم-دين ستيزي نافرجام اثر استاد بزرگ و مظلوم ايران زمين اقاي طباطباي. و اسلام و ايران اثر مطهري.
جناب که شما اسم يک خون ريز را بر خود گذاشته اي انشاء الله که توبه کرده واز شرک و بدعت دست برداشته و به توحيد بپيوندي و اگر چنين نشد خدا تو را با شاه اسماعيل حشر فرمايد وما را با اصحاب محمد.امين.
راستي شما يک فرق بزرگ با انهاي ديگر داريد
و ان اينکه اول سخنان خود را مثل همکار ها يتان
با عربي شروع نکرديد اخه يک بار من با عربي شروع کردم و همه ي برادران در رد
من با عربي شروع کردند.يعني ما هم عربي بلديم.!!!
والسلام علي من اتبع الهدي.


189 | ناصح | | ١٨:٣٥ - ١٧ مرداد ١٣٩٠ |
السلام عليکم النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ در رد سخنان بي پايه ي مومن عبدالله جاهل من ناصح هستم 21 ساله واهل کردستان و مثل شما و رفقايتان نيستم که اسم مستعار انتخاب کنم. (گنبد و بارگاه براي قبور ممنوع است؟ پس اين بارگها ها از آن كيست؟)اين همه گنبد و بارگاه ها را انسان هاي درست کرده اند که اطلاعي از دين نداشته و در مقابل شعائر الله ميخواهند شعائر درست کنند و ميترسند مردم به مکه ومدينه رفته و با دين حقيقي اشنا شده و بقول قزويني تلفات بدهند.هر چيز که در اسلام نشان اشرافي گري و اسراف باشد حرام است و شما اين گنبد و بارگاه ها را براي امامان خود نمي خواهيد بلکه اخوند هايتان ميخواهند که توجيه کاخهاي خود را با ان گنبد هاي طلاي و پر زرق وبرق بکنند.اما در مور خانه ي کعبه نيز بايد گفت که اين کار اسراف بوده و بار هاي بار علماي ما حرام بودن ان را اعلام کرده واين طلاها را بدعت دانسته و از اين کار منع کرده اند ولي چون قدرتي نداشته اند نتوانسته اند راه به جاي ببرند.اما فرق ما با شما در اين است که شما بدعت هاي وارد در دين را ثواب دانسته وما بدعت هاي وارد در اهل سنت را رد کرده و با تمام وجود با ان مبارزه ميکنيم. چرا با بي‌شرمي «مسجد» را «پرستشگاه» ترجمه مي‌كنيد؟بيسواد من ترجمه ي تحت الفظي ان در فارسي را به کار بردم.تازه اگر شما اين همه بر روي مسجد حساس هستيد پس اين همه حسينيه و... چيست که در مقابله با مسجد درست کرده ايد؟اما پرستشگاه يعني جاي که خدا را پرستش ميکنند.فکر نمي کردم که زبان خودتون رو هم بلد نباشي!اما جواب اين ايه را در جاي ديگر داده ام.تازه اين حرف را که مومنين نزدند بلکه افرادي زدند که تازه انها را شناخته بودن که عده اي گفتند بر ان مکان ديوار درست کنيم و عده اي ديگر که بر اين امر غلبه کردند گفتند مسجدي درست کنيم که الله فقط نقل قول هر دو طرف را کرده ولي هيچ کدام را تاييد نکرده.. و اما در مورد تحريف قران که مدارک زيادي را اورده ام ولي در مورد غلط تفسير کردن قران بايد گفت که بابا شما ديگه کي هستي؟شما هرچي رو که قران در مذمت منافقين اورده به انصار ومهاجرين نصبت ميدهيد.هر ايه اي را که در مورد فرعون و ديگر ظالمان تاريخ اورده شده را به خلفاي سه گانه نسبت ميدهي(اگر مدرک خواستي بگو تا بهت بدم).قائل به بطن دار بودن قران هستيد.و تمام ايه را که در مورد ولايت و امامت به کار ميبريد را يا قيچي ميکنيد يا با يک اسباب نزول غلط تفسير ميکنيد يا با يک روايت دروغ.حال مياي و ميگي که چرا قران را بد تفسير ميکني. اما در مورد مشرک بودن پدرانمان که شکي نيست ولي شما چون پيروي انها در لباس اسلام هستيد ميخواهيد هر جور شده انها را موحد جلوه بدهيد. مومن اغا من گفتم که انها منحرف بوده اند واين انحراف انها در توحيدشان بود.در توحيد الوهيت و ربوبيتي که به نظر من شما از انها مشرک تر هستيد. ‏( هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ)(‏ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏)(‏ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏)ايا انها خدا را با اين صفات ميشناختند يا نه؟ايا انها ميدانستند که الله چنين صفاتي دارد يا اگر ميدانستند به ان عمل ميکردند.چرا ايتقدر چوب انها را به سينه ميزنيد.ما که ميدانيم.چون شما باز مانده هاي کسرا هستيد که وقتي ديديد که نمي توانيد رو در رو با اسلام مقابله کنيد امديد و وارد اسلام شديد تا از داخل ان را نابود کنيد.شما سلمان را دوست داريد نه به خاطر مسلمان بودنش بلکه به خاطر ايراني بودنش.شما حسين و فرزندانش را دوست داريد چون حسين زني از ايرا ن داشت.شما از عمر بدتان ميايد چون حکومت شما را از بين برد و اما شما علي را فقط بهانه کرده ايد تا در لباس اسلام به اسلام ضربه بزنيد. اما در مورد علم عمر بايد گفت که او عالم ترين اين امت بعد از صديق اکبر بود و سخنانش را علماي ما ضبط وثبت کرده اند.اگر خواستيد سري به کتاب خانه ي فيلتر شده ي عقيده بزنيد وکتاب هزار سخن از امير المومنين عمر را دانلود کنيد.عمر بعد از رسول بيشترين خدمت را به اين دين کرد.دين را در تمام دنيا منتشر کرد وعدالت را بر پا کرد تا جاي که تمام دنيا معترف به بزرگي و عدالت اين ابر مرد بوده اند. اما عمر همه جا مدافع محمد بود و هيچ جا به او شک نکرد و در راه اوبارهاي بار زخمي شد.در تاريخ امده که عمر در جنگ احد بيش از 21 زخم خورد و سخنگوي مسلمانان در بالاي کوه احد او بود. البته شايد منظور شما از فضيلت تجاوز و كشتار و قتل عامهاي وحشيانه او در ايران و برقراري نظام آپارتايد «موالي گري» بود؟در مورد اين حرف شما بايد گفت واقعا که پرو هستي.شما رافضي ها اعتقاد به امامت داريد و حکومت که حق مردم است را گرفته و داده ايد به 12 نفر که يکي از انها رفته تو چاه و هزار سال که قايم شده.اين در حالي است که الله مي فرمايد:(وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ)(و کارهايشان را با شوري پيش مي برند).تا زماني که انها نماندند حکومت را باز از مردم بگيريد و به ولي وفقيه بدهيد و او را نمايند ه ي تام الاختيار امام کرده ايد و ميگويد راي او در برابر تمام ملت است.ما نظام نژاد پرستي داريم يا شما عمامه سياه ها.عمر قاتل بود يا ولي فقيه شما که در اين سه ده ده ها هزار نفر رو کشت.کي ندا رو کشت. کي هاله رو کشت.کي در سال 67 اين همه اعدام کرد.کي مفتي زاده و سبحاني و ضيايي و عبدالملک ملازاده وفرساد و ده ها عالم سني رو کشت.نکنه اعدام هاي سال 60و61رو يادت رفته.حال ما قاتليم يا شما عشق صيغه اي ها.اغا مومن دزديدن راي مردم هم فضيلت نيست رذيله است.. اما درمورد شيخ السلام ابن تيميه بايد گفت که ايشان پدر شما رافضي ها رو در اورده اما شما در حواب او چه کرده ايد غير از عمل به وصيت مجلسي خبيث که ميگه :بر دشمنانتان افترا بزنيد و به انها دروغ ببنديد وانها را شهره ي عام وخاص کنيد.اما شما از همه کس شبيه تر يهود هستيد همچنانکه شيخ الاسلام در شاهکار خود منهاج السنه چنين ميگويد:انها چون دين خود را از عبدالله ابن سبا يهودي گرفته اند از همه کس به انها شبيه تر هستند وبعد نمونه اي از شباهت هاي روافض با يهود را مياورد. 1.يهود ميگويد که فرمان رواي مخصوص خاندان خاصي است وروافض نيز چنين اند. 2.يهود ميگويد تا زمان خروج مسيح دجال و نزول شمشير از اسمان جهاد در راه خدا لازم نيست و روافض مي گويند تا خروج مهدي جهاد لازم نيست. 3.يهوديان در نماز لباسشان را پايين مي اندازند و روافض نيز چنين هستند. 4.يهوديان تورات را تحريف کرده ان و روافض نيز قائل به تحريف قران هستند/. 5.يهوديان به جاي سلام ميگويند السام عليکم يعني مرگ بر تو و روافض نيز چنين هستند. 6.يهود ماهي زناب ومار ماهي را نمي خورند و روافض نيز چنين اند. 7.روافض اموال همه ي مردم را غير از خودشان را بر خود حلال ميدانند و روافض چنين هستند. 8.يهوديان فريب دادن مردم را جايز ميدانند،روافض نيز چنين هستند. 9.يهوديان گوشت خرگوش و طحال را نميخورند روافض نيز چنين هستند. 10.يهوديان مسح بر خفين را جايز نمي دانند و يهود نيز چنين است. اين بخشي از شباهت هاي شما با يهود بود. اما در مورد فحاشي به علي بايد گفت که شما بزرگترين توهين را به علي کرده ايد.تو را به خدا مردي را که خلافتش را ازش بگيرند،زنش را بکشند،دخترش را با زور ازش بگيرند،اسم فرزندانش را به زور عوض کنند،25سال خانه نشينش بکنند و بعد يک بار از حقش دفاع نکند مرد است.اصلا او انسان است.به خدا قسم يک موش از او بهتر است.اين بلاي است که شما بر سر علي اورده ايد.اما علي که ما وتاريخ راستين ميشناسد غير از اين است. ما علي را ميشناسيم که در راه حبيب خود بارها جان فشاني کرد.او همان کسي است که قاتل عمرو بن عبدود بود.او شير خدا بود.از هيچ کس و هيچ چيز جز خدايش نميترسيد.او داماد رسول اکرم بود واز سابقين اولين بود.ما علي را ميشناسيم که در جواب ابو سفيان گفت که اگر ما ابوبکر را شايسته اين امر نميدانستيم او رادر اين کار رها نميکرديم.ما علي را دوست داريم.پدر ومادرم صدها بار فداي او باد.خاک پاي او طوطياي چشم اهل سنت است.اما ما چون او را دوست داريم ديگر خدايش نميکنيم.و او را از حدي که هست بالا تر نمي بريم ودر مورد او غلو نمکنيم. اما فحاشي هاي شمادر کتابهايتان نسبت به علي:در تفسير قمي در جلد اول و تفسير عياشي جلد اول در ذيل ايه ي26بقره ميگويند:البعوضه هو علي.يعني علي همان پشه است. امادر کتاب سليم بن قيس ص130 و شرح کافي مازندراني ج5ص290 وبحار النوار ج25ص70 و مستدرک سفينه البحار ج3ص 294 ميگويد که رسول الله به علي فرمود:( قم يا دابه الارض) .و اما در کافي در باره ام کلثوم ميگويد او فرجي بود که از ما غصب کردند.ايا اينها و امثال اين مطالب توهين به علي نيست. اما در مورد ابن سينا و بيروني و غيره من انها را در باب علم تجربي اوردم نه ديني.واما من مطمئنم که شما دين ما را نپذيرفته ايد واين اعتراف شما به ان است. اما در مورد اتش زدن کتابخانه من شما را به کتاب ايران و اسلام مطهري ارجاع ميدهم.اما چه کسي کتابخانه ي بغداد را اتش زد و بسياري از کتاب ها را به داخل اب انداختند.ايا ميدانيد مغول ها به دستور طوسي خبيث اين کار را کردند تا جاي که ميگويند ان اب رودخانه از رنگ جوهر کتاب ها رنگ عوض کرده بود.چه کسي بيش از يک ميليون انسان را در بغداد کشت.چه کسي ابن حاجب و ده ها عالم ديگر را در قبال گرفتن رصد خانه کشت.واقعا که شما پيرو ان خون ريز هستيد.ما فرزندان عايشه هستيم و شما پيروان عبدالله بن سبا.اما در مورد حجاج و يزيد مروان بايد گفت که اجماع اهل سنت بر اين است که انها ظالم و فاسق بوده اند ولي سگ انها از حکومت ولايت مدار تروريست شما بهتر است. اما در مورد اصحاب اين همه ايه را اورده ام که اسم مهاجرين وانصار را اورده وبعد انها را تعريف وتمجيد کرده اما در يک ايه خبري از امام دوازدهم خون ريز شما نيامده. اما اي مردم تو رو به خدا شما حکومت غير اسلامي عربستان رو با ام القري جهان اسلام!مقايسه کرده وبعد ببينيد که مردم کدام کشور در راحتي بيشتري هستند. در مورد افتراي که به امير المومنين زده اي بايد گفت که واقعا پرروي.کي در زندانها به دخترها و پسر هاي مردم تجاوز ميکند.حتما نايبان بر حق امام زمان.شما چون خود اين کاره هستيد ميخواهيد به همه ي مردم اين انگ را بزنيد. خدا هدايتتان کند. والسلام علي من تبع الهدي.
190 | موحد | | ١٩:٢٣ - ٢٧ مرداد ١٣٩٠ |
به نام خدا اقاي ناصح خداوند امسال شمارا زياد كند دستت درد نكند وخداوند اجرتان دهد
191 | نارينه | | ١٤:١٧ - ٢٨ مرداد ١٣٩٠ |
واقعا متاسفم براي اين رافضي ها اگر جرات دارين چرا در عموم اين حرفا ها را نميزني تو ي تلويز يون هاتون وقتي امام جمعه هاتون از وحدت اسلامي حرف ميزنن با بي شرمي تمام اون موقع چرا عقايد خرافيتون در مورد عمر ...... نميگين جرات شو ندارين چون ديگه به خونهي خدا راهتون نميدن عربستان اگه دينتون بر حق بود الان رافضي کعبه را به دست مي گرفتن
192 | نارين | | ١٤:٢٥ - ٢٨ مرداد ١٣٩٠ |
رافضي ها مگر شما هموني نيستين كه امام حسين رو تو كربلا جا تنها رها كردين واسه همين زنجير ميزنين كه پشيماني سودي ندارد نادان دين خدا رو رها كردي ديگه چرا ادعاي دارين
193 | شاه عباس صفوي كبير ( رضي الله عنه ) | | ١٧:٥٣ - ٢٩ مرداد ١٣٩٠ |
بسم رب الحيدر

سخني با خانم نارينه و آقاي نارين که حتما هردوشون هم يکين

1- اولا اگه ما درباره واقعيت ها درباره عمر در جمع حرفي نميزنيم بخاطر حفظ همون وحدته که خودت هم گفتي . البته در بعضي جاها سخن گفتن درباره عمر در جمع هم زشته هم جرات ميخاد چون بالاخره زن و بچه و ناموس مردم هم اونجا نشستن نميشه هر حرفي رو زد . مثلا سخن درباره اصل و نسب عمر و معرفي پدر و پدربزرگ و دايي عمر و مادر و خواهر و عمه عمر واقعا سخته و جرات ميخاد آخه با چه رويي بگيم که اون سه مرد همه يک نفرن و اون سه زن هم همه يک نفر!!!!!!!
------------------------------------------------------------------------------------
2- خيلي معذرت ميخاما مگه تو مسلمون نيستي؟ مگه ادعات نميشه که دينت بر حقه ؟ پس عقلتو به کار بنداز و ببين اگه دينت بر حقه چرا بيت المقدس قبله اول مسلمونا و نيز کشور فلسطين که يک سرزمين اسلاميه الان بايد در دست صهيونيست ها باشه؟ نکنه دينت برحق نيست؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
----------------------------------------------------------------------------------
3- البته به فضل و ياري خدا در آينده شيعه با ظهور امام زمان ( عج) حتما کعبه رو از لوث مشتي مفتي وهابي و شرابخوار پاک خواهد کرد . زياد عجله نکن وقتش ميرسه

اللهم العن قتلة اميرامومنين علي عليه السلام
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي ابن ابيطالب عليه السلام
194 | مجيد م علي | | ٢٣:٣٣ - ٢٩ مرداد ١٣٩٠ |
با سلام
جناب نارين ( يا نارينه ) اتش جهنم پرست .
جواب 190 نه ما از اون رافضيها نيستيم ما از رافضياني هستيم كه غاضبين امامت اهل البيت عليهما السلام را لعن ميكنيم ( غاضب امامت يعني اون اولي و دومي و سومي و ال اميه ال مروان ..... )
از اون رافضياني هستيم كه بعد از نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و اله وسلم به امامت و ولايت حضرت علي و يازده فرزند برومندشو ( عليهما السلام ) معتقد هستيم و لاغير .
اما زنجير زني ( كه البته منظورت عزاداري است ) اينهم سنت نبوي و سنت انبيا عليهما السلام ديگر و فرشتگان الله سبحان تعالي است كه براي امام حسين عزاداري كردند . حتما برايت نگفته اند برو كمي مطالعه كن ؟؟؟؟

اما در جواب 189 نارينه نه خير علماي شيعه حرفشون را در جلسات عمومي ميگويند بارها اينرا شنيده ايم اما چرا ائمه جمعه و يا در تلويزيون به انصورتي كه تو ميگويي بحث نميكنم براي اينه كه ملزم به رعايت بعضي از مسائل هستند حال چه در مورد اعتقادات اهل سنت باشه يا مسحيان يا يهوديان و يا زرتشتيها ......
در ضمن خانه خداست اين وهابيون غاضب منافق غلط ميكنند كه كسي را را ندهند در ضمن ميشه بگي غير از اون چند سالي بعد از فتح مكه تا وفات حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و اون پنچ سال چند ماهي كه حضرت علي عليه السلام بر مسند خلافت بود جند سال اين خانه در دست مومنين بود ؟؟؟؟ حقيقتاً اگر به سال نرسيد بگو چند ماه ؟؟؟؟؟ اگر به ماه نرسيد بگو چند هفته ؟؟؟؟ اگر به هفته نرسيد بگو چند روز ؟؟؟؟؟
خجالت نكش اگر به روز هم نرسيد ساعت و دقيقه ازت قبول ميكنيم .

لبيك يا علي
195 | ناصح | | ٢٣:٣٠ - ٠٢ شهریور ١٣٩٠ |
السلام عليکم
يا شيعة العالم استيقظوا
در رد سخنان بي پايه مجيد م علي
قبل از جواب اقا بايد به چند نکته اشاره کرد
1:من در تمام سخنان خود اولا قران را معيار قرار داده و بعد سخنان علماي شما در مورد ان مطلب (يعني نظر انها)
2:شما در تمام پاسخ هاي که من داده ايد به هيچ وجه جوابي به اياتي که از قران يا رواياتي که اورده ام نداده ايد.
3:شما ها در جواب هاي خود رواياتي را مورد استناد قرار داده ايد که به طور کلي از سه حالت خارج نيست(1يا اصلا همچنين روايتي وجود ندارد2-روايات يا ضعيف هستند يا موضوع3-يا روايت را قيچي ميکنيد به اين صورت که مثلا امام فخر رازي روايتي را اورده و بعد ان را رد کرده يا اصلا ادامه ي حديث را نمي خوانيد4-يا روايت صحيح است و شما از ان برداشت اشتباه مي کنيد)البته اين کار همه ي شما را فضي ها است
اما بريم سر اصل مطلب:واقعا که قران دژ محکمي است در برابر خرافات.خدا را شاکرم که الله متعال اين گونه در قرانش مردم را به سوي حق راهنماي کرده تا جاي که جاهلاني مثل شما با چند روايت دروغي يا قيچي شده نمي توانيد با ان مقابله کنيد.اي برادران اين همه ايه قران براي شما در رابطه با سهولت فهم قران اورده ام حال انکه شما رافضي ها به يک دانه ي انها پاسخ نداده و از تمامي انها فرار کرده ايد و بعد رفته ايد سراغ قول امير المومنين عمر(رض) يا شعراني يا فخر رازي که شما انها را کافر دانسته و سخنان انها براي شما هيچ مدرکي نيست.و اما در باره ي سخنان عمر (رض)بايد گفت که سخنان او در مورد متشابهات است که مي گويد اگر فردي معني ان را نداند بر او عيبي نيست چون اين ايات به مرور زمان براي بشر روشن ميشود مانند اينکه بعضي ايات است که بر معجزات علمي قران دلالت دارد و در هر زمان قسمتي از ان براي بشر روشن ميشود.که قران مثلا در ايه ي 53 فصليت به اين مطلب اشاره دارد.و اين چه ربطي به فهم قران دارد .ما اهل سنت ميگوييم که قران قابل فهم است و هر کس ميتواند انرا بفهمد بشرطي که اسباب ان را کسب کند .مثلا به زبان عربي مسلط باشد،اسباب نزول را بداند،ناسخ و منسوخ را بداند و ...ولي اين بدان معني نيست که اگر فردي ان اسباب را کسب کرد مي تواند تمام قران را بداند چون قران مانند دريايي است که هر روز انسان به مطالب جديدي از ان پي مي برد.اما هر انسان با مراجعه به قران ميتواند عقيده خود را از ان استنباط کند و تازه عمر(سن) انسان نيز مجال چنين عملي را نميدهد.واما در مورد سنگسار بايد گفت که به فرض صحت اين ماجرا بايد گفت که قرار نيست عمر تمام مسائل دين را بداند و براي همين است که قران ميفرمايد و امرهم شوري بينهم تا اگر مسئله اي پيش امد اهل شوري با هم مشورت کرده تا احتمال گمراهي و خطا کمتر باشد و اين نشان دهنده ي اين است که عمر اهل شورا بود واينکه علي را امين خود ميدانست نه دشمن خود و علي هم او را در امور مهم مشورت ميداد و او را ياري داده و رفيق او بود .واما در مورد داستان مهر زنان بايد گفت که اين داستان دليلي بر کمال فضل عمر (رض)ودين و تقواي اوست و نشانه ي حق پذيربودن اوست حتي اگر حق از زبان زني هم خارج شود.و از شروط افضل بودن اين نيست که فاضل او را از امري اگاه نگرداند چنانکه هدهد به سليمان گفت:(‏ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ‏)يعني:(من از چيزي اگاهي يافتم که تو اگاه نيستي من براي تو از سرزمين سبا يک خبر قطعي دارم)وچنانکه موسي به خضر گفت:( ‏ قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً)يعني(موسي به او گفت که ايا از تو پيروي کنم تا ازانچه به تو تعليم داده شده و مايه ي رشد و اصلاح من است به من بياموزي)درحالي که تفاوت موسي و خضر بسيار بيشتر از تفاوت عمر و اصحاب نظير او بود،و قطعا موسي از خضر افضل تر بود.ما نميتوانيم که بگوييم که اين چه پيغمبري است که از کسي اموزش ميخواهد که خود از او فاضلتر است،پس نميتوانيم به عمر نيز ايراد بگيريم.اما در مورد خطبه ي دوم بايد گفت که:( فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)و عمر هم در اين خطبه اهل ذکر را معرفي ميکند که اين هيچ ربطي به غير قابل فهم بودن قران ندارد.اما در مورد تحريف قران بايد گفت که نوري طبرسي اين روايات را صحيح دانسته و ان را در اثبات تحريف قران نوشته.شيخ مفيد ميگويد:(روايات زيادي از ائمه هدي وارد شده که قران موجود دستکاري شده و ستمکاران چه کارهايي که با قران نکرده اند!چه کم و کاستي هاي که در ان ننموده اند_اوايل المقالات ص98)ابوالحسن عاملي در کتاب خود مقدمه ي البرهان في تفسير القران،فصل4ص49 ميگويد:(درستي اين موضوع پس از پيگيري روايات و بررسي در اثار،نزد من کاملا روشن و اشکار است و حکم بوجود ان از ضروريات مذهب تشيع است و يقينا بزرگترين هدف انها غضب خلافت است)وهمچنين عدنان البحراني در کتاب خود مشارق الشمول الدريه ص126ميگويد:(تحريف و تغيير قران از مسلمات است وفرقه ي بر حق،بر تحريف ان اجماع دارند و اقرار به اين موضوع، از ضروريات مذهب بر حق است)و سيد نعمه الله الجزايري در کتاب خود النوار النعمانيه ج2ص357 ردي بر کساني نوشته که قائل به تحريف قران نيستند.واما اجماع اهل سنت بر اين است که اگر کسي قاءل به تحريف قران است کافر است. اما شما بيسواد ها اي کاش معني ناسخ ومنسوخ را ميدانستيد.عمر ميگويد که اين ايه در زمان رسول اللهٌٌ (ص)تلاوت ميشود و بعد منسوخ گشت ولي حکم ان پا بر جاست.واين را شما رافضي ها هم قبول داريد که اين ايه منيوخ التلاوه شده ولي حکم ان باقي است.(سنگسارهاي که شما در ايران ميکنيد حاکي از اين است).واما چرا شما رافضيها قول علماي ما را تحريف وقيچي کرده.الوسي و مخصوصا فخر رازي از ان جمله عالماني هستند که در يک مورد چندين روايت را ذکر کرده و بعدا تمام انها را رد کرده و بعد روايت صحيح را انتخاب ميکنند.در اين موارد هم چنين است که ابتدا انها روايت ها را ذکر کرده و بعد انها را رد کرده اند(امام الوسي قول مازندراني و طبرسي را در مورد تحريف قران اورده و بعد ان را به شدت رد کرده و مي فرمايد:اين قول کمال حماقت و جهالت را نشانميدهد).اما شما رافضي ها هنوز يا فرق صحابه و منافق را نميدانيد يا خود را به نفهمي زده ايد.اي جاهل صحابه با منافق يکي نيست.
تعريف صحابه:کسي را صحابه ميگويند که به رسول الله ايمان اورده و بعد تا اخرين لحضه با رسول الله بوده واز دين بر نگشته و با ايمان از دنيا رفته.
منافق:کسي که ازاول به رسول الله ايمان ندارد ولي از روي ظاهر ميگويد من مسلمانم و او از هر کافري خطرش بيشتر است.
با اين حساب صحابه به هيچ وجه منافق نيست چون با تعريف ان تناقض دارد وما نمي توانيم بگوييم صحابي منافق.مانند اين است که بگوييم مومن کافر.دو چيزي که با هم در تناقض هستند.اما اياتي که اورده ايد درسوره ي منافقين در مورد منافقان است نه صحابه اين ايات از ايات قبل از 68 شروع شده و منافقان را سر زنش ميکند تا جاي که ميرسد به ايه ي:( ‏ لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏)يعني( ‏ ولي پيغمبر و مؤمناني كه با او هستند ، با مال و جان خود به جهاد مي‌پردازند ( تا خدا را از خود خوشنود سازند و دين خدا را بالا برند ) . همه خوبيها و نيكيها ( از قبيل : پيروزي و غنيمت دنيا ، و بهشت و كرامت آخرت ) از آن ايشان است ، و آنان بيگمان رستگارانند . ‏)و بعد ادامه ميدهد و اعراب منافق را سرزنش کرده تا ميرسد به ايه ي:(‏ وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ‏)يعني:‏( پيشگامان نخستين مهاجران و انصار ، و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبي پيمودند ، خداوند از آنان خوشنود است و ايشان هم از خدا خوشنودند ، و خداوند براي آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير ( درختان و كاخهاي ) آن رودخانه‌ها جاري است و جاودانه در آنجا مي‌مانند . اين است پيروزي بزرگ و رستگاري سترگ ).پس ميبينيم که خود قران منافقين را از اصحاب جدا کرده است.
.در اينده رد يبر مومن عبدالله و محسن طالب و امين اغا مينويسم.
لبيک يا الله‏‏
196 | علي سني | | ١٧:٣٧ - ٠٥ شهریور ١٣٩٠ |
ناصح عزيز ضمن درود برفراست وزيركي شما ما سنيان مثل شما همه چيز رادرزمينه اين روافض مي دانيم ولي به خاطر اينكه حكومت ايران اسلامي قرن 1تا 7 هجري درحال حاضر دردست اين خونخوران وامام پوسيده شده شون درداخل چاه! است وهمه رسانه هاي ملي دردست اين نوكران انگليس وآمريكا ويهوديان مي باشد حق اظهارنظر علني رازما گرفته اند. مدتي است كه درشعرشاعران كهن وحتي تا دوره هاي معاصر تحقيق مي كنم به غيرازشهرياركسي رانيافتم حتي يك بيت شعردروصف مقدسات اين شيعيان سروده باشد ولي شعرهايي ازمولوي ،نظامي، سعدي ،فردوسي دروصف خلفاي راشدين يافته ام مانند: فردوسي - شاهنامه - آغازكتاب- بخش 7 دروصف پيغمبر: که خورشيد بعد از رسولان مه نتابيد بر کس ز بوبکر به عمر کرد اسلام را آشکار بياراست گيتي چو باغ بهار پس از هر دوان بود عثمان گزين خداوند شرم و خداوند دين چهارم علي بود جفت بتول که او را به خوبي ستايد رسول مولوي - ديوان شمس-غزل شماره114- اندر دل ما تويي نگارا غير تو کلوخ و سنگ خارا هر عاشق شاهدي گزيدست ما جز تو نديده‌ايم يارا گر غير تو ماه باشد اي جان بر غير تو نيست رشک ما را اي خلق حديث او مگوييد باقي همه شاهدان شما را بر نقش فنا چه عشق بازد آن کس که بديد کبريا را بر غير خدا حسد نيارد آن کس که گمان برد خدا را گر رشک و حسد بري برو بر کين رشک بدست انبيا را چون رفت بر آسمان چارم عيسي چه کند کليسيا را بوبکر و عمر به جان گزيدند عثمان و علي مرتضا را شمس تبريز جو روان کن گردان کن سنگ آسيا را نظامي- شرفنامه- بخش 4 - درباب معراج پيامبر ه مهر علي گرچه محکم پيم ز عشق عمر نيز خالي نيم هميدون در اين چشم روشن دماغ ابوبکر شمعست و عثمان چراغ سعدي شيرازي- بوستان- درنيايش خدا وپيامبر درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پيروان تو باد نخستين ابوبکر پير مريد عمر، پنجه بر پيچ ديو مريد خردمند عثمان شب زنده‌دار چهارم علي، شاه دلدل سوار خدايا به حق بني فاطمه که بر قول ايمان کنم خاتمه گر دعوتم رد کني ور قبول من و دست و دامان آل رسول عطارنيشابوري- ديوان اشعار-قصايد- قصيده شماره5 به خون حمزه و عثمان و مرتضي و عمر به خون يحيي و سبطين و جملهٔ شهدا ه صد هزار نبي و به بيست و چار هزار بسي و اند هزار اهل صفه و اهل صفا به داغ وجه بلال و دل چو بدر هلال به وجه زرد صهيب و به درد بودردا به آه سرد اويس قرن سوي يثرب به عشق گرم معاذ جبل سوي مبدا سنايي - ديوان اشعار- قصايد- قصيده56- دروصف پيامبرويارانش گفت: اي بوبکر با احمد چرا يکتا شدي گفت:هر حرفي که ضعفي يافت آن مدغم بود گفتم: اي عمر تو ديدي بوالحکم بس چون بريد گفت: زمرد کي سزاي ديدهٔ ارقم بود گفتم: اي عثمان بنا گه کشتهٔ غوغا شدي گفت: خلخال عروس عاشقان ز آندم بود گفتم: اي حيدر ميي از ساغر شيران بخور گفت: فتح ما ز فتح زادهٔ ملجم بود باد را گفتم: سليمان را چرا خدمت کني گفت: از آن کش نام احمد نقش بر خاتم بود اي سنايي از ره جان گوي مدح مصطفا تا ترا سوي سپهر برترين سلم بود سنايي-طريق التحقيق- دروصف حضرت عثمان دين شرف يافته و دنيا زين از جمال وجود ذوالنورين منبع جود و جامع قرآن صد ف در مکرمت عثمان آنکه همت وراي کيوان داشت جيب جان نور نقد قرآن داشت طلعتش بوده نور هر ديده سرمهٔ شرم داشت در ديده دلش از حرص و حقد خالي بود فلکش اختر معالي بود عطار- اسرارنامه-بخش دوم- درنعت رسول اكرم ويارانش برو انگشت نه بر نبض صديق که هست او رادلي پر نور تحقيق عمر را گوي تا برخيزد از خشم زند ابليس را انگشت در چشم بعثمان گو بقرآن شو قوي پشت بزن يک يک ورق قرآن بانگشت علي را گوي تا فرمان بري را ببخشد در نماز انگشتري را انوري ابيوردي-ديوان اشعار-قصيده111- درمناجات باري تعالي نه در خلافت بوبکر دم زنم به خلاف نه در امامت فاروق در مجال نطق نه در نشستن عثمان چو رافضي بدگوي نه در شجاعت حيدر چو خارجي احمق سر خوارج خواهم شکافته چو انار دل روافض خواهم کفيده چون جوزق اوحدي مراغه اي- جام جم- درحضوردل واحياي نفس مرد را شرم سرخ روي کند خلق را خوب خلق و خوي کند يافت عثمان ز شرم و ايمان زين کاتب وحي گشت و ذوالنورين

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- شما بهتر است به جاي اينكه همه چيز را در مورد روافض بدانيد ، كمي در مورد خلفاي خود و زندگي آنها و كارهايي كه كرده‌اند تحقيق كنيد !

2- به اشعار شعرا تمسك كرده و آنها را دليل حقانيت خود يافته‌ايد ، با اينكه خداوند متعال در ذم شعرا در قرآن مي‌گويد «والشعرا يتبعهم الغاوون»

3- گفته‌ايد فردوسي سني بوده است ؛ البته جالب است كه فردوسي دشمنان اهل بيت را حرامزاده مي‌داند و به جرم رفض و تشيع ، از جايزه سلطان محروم شد ، و به همين دليل در قبرستان روافض دفن گرديد !

راجع به ابيات منسوب به وي در مدح خلفا نيز كه نه از جهت وزن و نه از جهت قدرت شعري به ساير ابيات وي و نه از جهت عقيدتي به آنچه از وي مسلم است مي‌خورد به آدرس ذيل مراجعه كنيد :

http://www.porsojoo.com/fa/node/2287

4- حافظ نيز مي‌گويد : قبر امام هشتم و سلطان دين رضا ، از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش

5- مولوي نيز بعد از عمري سني‌گري مي‌گويد : زين همرهان (اصحاب) سست عناصر دلم گرفت ، شير خدا و رستم دستانم آرزوست

6- بعضي از افرادي كه به آنها تمسك كرده‌ايد نيز متهم به همجنس‌بازي و... هستند كه ديگر به آنها اشاره نخواهيم كرد .

گروه پاسخ به شبهات

197 | مظهر كورد | | ٠٤:٣٣ - ٠٦ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام واقعا نمي دانم شبكه ي وصال فارسي ان همه كليپ درباره ي اخوند هاي مشرك پخش مي كند چرا شيعه ها بيدار نمي شوند كه من با گوش هاي خودم شنيدم كه يك مداح گفت: زينب ناموس خداست<استغفرالله>يا اقاي محمود كريمي كه مي گويد خدايم علي است اقاي محمود كريمي كه مورد قبوليت تمام شيعه هاست وحتي در تلويزيون همان كليپ مداحي راپخش كرد اگر حضرت علي باحضرت عمر بد بود چرا دخترش ام کلثوم را به عقدحضرت عمر دراورد اين گفته حتي در اصول کافي امده است يا اينکه خداوند در قران براي پاکي حضرت عايشه ايه نازل کرده است شما ها به ان فش ميدهيد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اگر چنين است كليپ‌هاي آقاي خيرشاهي نيز كه «ماري خود را شبيه نام عمر كرد» و «عمر به جاي او حج به جا آورده است» و... نيز موجب هدايت شيعه است !

در مورد ازدواج ام كلثوم بهتر است به آدرس ذيل مراجعه كنيد ، و البته بهتر است قبل از مراجعه اين را بدانيد كه محققين شيعه و سني ، ام كلثوم همسر عمر را دختر ابوبكر و دختر خوانده حضرت علي عليه السلام مي دانند :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83

اما در مورد ادعاي نزول قرآن در پاكي عائشه ، آيا نام عائشه در قرآن آمده است ، يا اينكه مقصود از آيات برائت عائشه است ، تفسير شما است ؟ بهتر است كمي در ادعاهاي خود نيز دقيق باشيد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

198 | سيده السادات حسيني | | ٢٤:٣٣ - ٠٦ شهریور ١٣٩٠ |
واقعا كه حرفهاي آقا ناصح جوابي ندارند و بنده جواب آنها را از عالمين شيعه مذهب ميخوام نه آخوندهاي دزد و زنا كار خواهشا اگه جوابي داره يكي بياد جواب بده كه من و خانواده ام بعد از خواندن آن به كلي گيج مانده ايم براي خود متاسفيم كه يك مشت شياد كلاه بردار ضد اسلام ضد پيامبر ضد علي و ضد اصحاب راستين پيامبر ضمام ما رو به دست گرفته و هيچ شرمي از خدا و رسولش ندارند البته خواهشا مثل قزويني دست به مغالطه كاري نزنند و خط به خط توضيح دهند به خداوندي خدا اگه منطقي جواب نداديد كه مطمنم كه سالهاست ما در جاهليت و تعصب كوركورانه به سر ميبريم

پاسخ:

!!!

جالب است كه نظرات ديگر شما با نام‌هايي مانند مهدي و... ارسال شده است .

گروه پاسخ به شبهات

199 | محمدبن عبد الوهاب | | ١٠:٠٢ - ١٢ شهریور ١٣٩٠ |
اقاي ملازاده من يك پسر14 ساله ي موحدهستم ازوقتي كه شنيدم كه پيغمبرخدافرمودندهرصدسال يك بار يك نفرمي ايدودين اسلام رازنده مي كندمن تصميم گرفتم ان يك نفردرصده ي خودم باشم ميخواهم ازشمابپرسم كه در انتخاب رشته چه رشته اي راانتخاب كنم تابه اين هدفم كمك كند
200 | راسان سعيدي | | ١٢:٤٩ - ١٥ شهریور ١٣٩٠ |
چند ميليون سني در دنيا است؟بيش از نود درصد مسلمانان دنيا اهل سنت وجماعت هستند.همان هاي که شما همه ي انها را به خاطر يک موهوم که رفته تو چاه تکفير کرده و انها را از سگ نجستر ميدانيد.(اگر خواستيد بگيد تا ادرس دقيق بهتوم بدم). اما در مورد ابوهريره(رض) که يکي از اصحاب رسول الله(ص) است بايد گفت ديگ به ديگ ميگه روت سياه.اولا تمام احاديث ايشان بدون تکرار از چند صد حديث تجاوز نميکند.حال انکه بعضي از راويان شما بيش از 30000يا70000 روايت را از معصومان شما اورده اند.و باز هم قابل مقايسه با راوياني مانند ابو بصير و زراره نيستند.کتاب هاي اهل سنت مانند درياي است که در اين ميان پر است از دروغ و کذب و احاديث ضعيف ولي با اين حال تمام راويان ان انسان هستند.(البه ناگفته نماند که تمام کتب حديثي وتاريخي ما تصحيح شده است).اما در کتب معتبر شما مانند کافي سلسله حمار به چشم ميخورد و روايات خود را از خر نقل کرده اند.به اين ترتيب که خر رسول(ص) از پدرش و او از نيکانش تا رسيده به خر نوح(ص).راستي اگر بخواهيم صدق يا کاذب بودن اين راويان را بررسي کنيم بايد چکار کنيم.لابد بايد به کتاب حيوان شناسي سربزنيم تا بفهميم که کدام خر صادق وکدام خر کاذب است. گفته ايد که خلفا(رض) بدور از کتاب وسنت بوده اند. من در رد سخنانت فقط قول علي(رض) را برايت مياورم انجا که ميفرمايد:(همانا خداوند محمد(رض) را...زماني که رسالتش را به پايان رسانيد...سپس مسلمانان!بعد از او دو مرد صالح رادر بين خودشان به خلافت برگزيدند !که هر دو به کتاب عمل کردند!!! و بسيار نيکو سيرت بودند!!! و انگاه خداوند هر دوي انها را ميراند که درود و رحمت خدا بر هر دوشان باد!!!)(الغارات ج1ص210،ناسخ واتواريخ ميرزا تقي سپهري ج3کتاب2ص241 ،الدرجات الرفيعه ص336،ابن ابي الحديد و مجلسي در شرح نهج البلاغه و البحار با کمي تفاوت اورده اند،وقعه الصفين ص201 با کمي تفاوت در الفاظ) وباز علي در نامه به معاويه ميگويد:(در اسلام همانگونه که ميپنداري بعد از او(رسول الله)از همه مخلص تر و افضل تر ابوبک صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند که مرتبه ي ان دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان به اسلام صدمه ي شديدي رسيده است خداوند هر دو را رحمت کند)(شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحراني جزء31ص448)وباز از زبان علي ميشنويم که در جواب مسلمانان که چرا صديق اکبر را براي خلافت انتخاب کردند (همانا ما ابوبکر را شايسته ترين مردم به ان(خلافت)ميبينيم زيرا او يار غار است وهمدم او و ما ميدانيم که برايش سني است و رسول خدا نيز به او امر کرد که امام جماعت شود در حالي که خود زنده بود)(شرح نهج ابلاغه ابن ابي الحديد چ1 ص332)و اما زماني که ابوسفيان براي اعتراض به نصب صديق اکبر پيش شير خدا امد امير المومنين علي کرار در جوابش فرمود:(تو در اسلام...واگر ما ابوبکر را شايسته ي اين کار نميديديم او را در اين امر ازاد نميکرديم)(شرح ابن ابي الحديد ج1ص130،کتاب الشاف ،علام الهدي،ص428،وقعه الصفين نصر بن مزاحم ص91،حماسه ي حسيني مطهري ج3 ص124و125 با کمي تفاوت،سيد بن طاووس در کتاب خود کشف المحجه).يا اينکه علي در مورد صديق اکبر و فاروق اعظم ميفرمايد:(دوستان و حبيبانم و برادران پدرت ابوبکر و عمر دو امام هدايت،دو شيخ السلام،دومرد قريش،دو نفري که بعد از رسول الله مردم به انها اقتدا کردند،وهر کس به اانها اقتدا کرد،مصون و محفوظ ماند و و هر کس اثارشان پيرو کرد به را راست هدايت گرديد)(تلخيص شافي،طوسي،ج2ص428)ودر همان ماخذ گفته که امام علي فرمود:(با پيامبر بر روي کوه احد بوديم که کوه حرکت کرد پس به کوه فرمود :سر جايت باش زيرا کسي غير از پيامبر و صديق(ابوبکر) وشهيد(عمر) بر تو نيست).از علي روايت شده که در توصيف عمر فرمود:(خداوند نيکيهاي عمر را پاداش دهد که کجي ها را راست نمود و بيماري ها را درمان کرد وسنت پيامبر را بر پا داشت!وفتنه ها و تبهکاري ها را پشت سر گذاشت و در زمانش فتنه اي رخ نداد.پاک وکم عيب از دنيا رفت.نيکوي خلافت را در يافت واز شر ان پيشي گرفت.طاعت خدا را به جاي نهاد و انچنانکه سزاوار بود از خدا ترسيد و پرهيز گاري نمود)(نهج البلاغه شرح فيض الاسلام جزء4 کلام219،شرح ابن ابي الحديدج3ص92جزء12،شرح ابن ميثم بحراني ج4ص96،97،و همچنين در شرح صبحي صالح ص350 و محمد عبده ج2ص322 وشرح فارسي ج4ص712 امده است)در کتاب الشافي علم الهدي ص171وتلخيص الشافي طوسي ج2ص428 ومعاني الاخبار ابن بابويه ص117 وشرح ابن ابي الحديد ج3ص417 اورده اند که هنگام غسل امير المومنين علي فرمود:(هيچ کس بر روي زمين در بين شما به اندازه ي اين مکفون برايم دوست داشتني تر نيست که خدا را با نامه ي اعمال او ملاقات کنم).و باز از علي و فرزندانش حسن و حسين روايت شده که فرمودند:(همانا ابوبکر برايم به منزله ي گوشهايم است و عمر به منزله ي چشمام و عثمان به منزله قلب است)(عيون الخبار الرضا ابن بابويه چاپ قم ج1 ص313، معاني الخبارص110). و در مطلبي ديگر که بعدا برايتان مي فرستم سخنان بقيه ي ائمه را برايتان مياورم. جناب رافضي اين سخنان علي است که در مورد خلفاي راشدين زده و انها را تعريف و تمجيد کرده، حال تو که 1400 سال بعد امده اي و عند الجيب فتوا صادر ميکني چي ميگي؟براستي که شما نوادگان يزدگرد هستيد که به داخل اسلام نفوذ کرده و ميخواهيد انتقام کسرا را از مسلمانان بگيرند.(يزدگرد گفته بود براي نابودي مسلمانان بايد به داخل انها نفوذ کرد). اما در مورد حمله ي اعراب به ايران من فقط چند مورد را به شما گوش زد مي کنم: 1.اولا اولين بار ساسانيان به مسلمانان حمله کردند.حتما ميدانيد که شاه ايران چند نفر را اجير کرد تا رسول الله را دستگير کند.اين اولين تهديد انها بود پس محرک جنگ انها بودند. 2.انها بارهاي بار به يمن و عراق حمله کرده و مردم و کاروان ها را قتل عام ميکردند. 3.مسلمانان به ايران حمله نکردند بلکه به حکومت ظالم ايران حمله کردند. 4.در اين جنگ اکثر مردم از مسلمانان حمايت کردند چون از ظلم و جور انها خسته شده بودند (شاهد من بر اين ادعا اين است که تمام ايرانيان دين انها را قبول کردند و تا زمان دولت صفويه در اوج پيشرفت بودند حال انکه در اين مدت اقوام زيادي به ايران حمله کردند از جمله مغول ها و ديگران ولي هيچ گاه ايرانيان دين انها را نپذيرفتند). 6.و در اخر شما را به کتابهاي زير ارجاع ميدهم-دين ستيزي نافرجام اثر استاد بزرگ و مظلوم ايران زمين اقاي طباطباي. و اسلام و ايران اثر مطهري. جناب که شما اسم يک خون ريز را بر خود گذاشته اي انشاء الله که توبه کرده واز شرک و بدعت دست برداشته و به توحيد بپيوندي و اگر چنين نشد خدا تو را با شاه اسماعيل حشر فرمايد وما را با اصحاب محمد.امين. راستي شما يک فرق بزرگ با انهاي ديگر داريد و ان اينکه اول سخنان خود را مثل همکار ها يتان با عربي شروع نکرديد اخه يک بار من با عربي شروع کردم و همه ي برادران در رد من با عربي شروع کردند.يعني ما هم عربي بلديم.!!!

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- چند مليون مسيحي در دنيا وجود دارد ؟ آيا اينكه آنها زياد هستند ، دليل بر كافر نبودن آنها است ؟
2- نظر علماي شيعه در مورد اهل سنت مشخص است : آنها مسلمانند ، پاك هستند ، و تمامي احكام اسلام بر آنها جاري مي‌شود ؛ شما نيز اگر مدرك معتبري بر گفته خود داريد ارائه كنيد .
3- در مورد ابوهريرة ، ما سخنان شما را قبول كنيم ،يا آماري كه آقاي ابن حجر و ديگر علماي اهل سنت داده اند ؟ تعداد روايات ابوهريره بدون تكرار 3765 و با تكرار آن 54914 روايت است (آمار برنامه جوامع الكلم)
4- اما در مورد تعداد روايات راويان شيعه ، بهتر است مدرك ارائه كنيد .
5- نكته مهم تر فرق بين راويان شيعه و ابوهريره است :
ابوهريره را عمر و عائشه و حضرت علي عليه السلام ، دروغگو خوانده‌اند ، ولي راويان شيعه چنين نيستند ؛ ابوهريره تنها 8 ماه در كنار رسول خدا (ص) بوده است ، اما اصحاب ائمه چندين سال !!!
6- اما در مورد آنچه شما از آن به «سلسلة الحمار» تعبير مي‌كنيد ، بهتر است به آدرس ذيل مراجعه كنيد ، تا براي شما مشخص شود آيا اين روايت در كتب اهل سنت آمده است يا خير ، و آيا سند آن در كتب شيعه صحيح است يا خير؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=9629
7- در مورد مدح خلفا از لسان اميرمومنان علي عليه السلام ، بهتر بود سند روايت را نيز ذكر مي‌كرديد ؛ البته از مداركي كه ارائه كرديد سند نيز مشخص است !
«ناسخ واتواريخ»!!! نه ، بلكه «ناسخ التواريخ»
الغارات : خود اين كتاب سند ندارد ،‌چه رسد به روايت ها درون آن ! همچنين وقعة الصفين براي شيعه معتبر نيست ، همچنين كتاب شرح نهج البلاغه حديدي ؛
الدرجات الرفيعة وبحار نيز همگي كلام الغارات را نقل كرده‌اند ؛ ونه بيشتر !
اين بود اولين مدرك معتبر شما !
ابن ميثم بحراني نيز اهل سنت است و نه شيعه !
اما آنچه از الشافي نقل كرده‌ايد ، بهتر است ادامه آن را نيز كسي كه به شما دروغ گفته است ، براي شما مي‌خواند ؛ ايشان در اين كتاب در ابتدا ، كلام علماي اهل سنت و ادعاهاي آنها را نقل مي‌كند و سپس تمامي آنها را رد مي‌كند و روايتي كه شما نقل كرده‌ايد يكي از رواياتي است كه ايشان به نقل از كتب اهل سنت مطرح كرده و رد مي‌فرمايد .
اما گفته‌ايد حضرت فرموده است «خداوند نيكيهاي عمر را پاداش دهد»؛ اولا چنين مطلبي در نهج البلاغه نيست ، و بلكه در آن «فلان» آمده است ،ثانيا مداركي كه نقل كرديد ، از جمله ابن ابي الحديد عمر را يكي از اقوال مي‌دانند ! نه مقصود حضرت ؛ ثالثا: مرحوم راوندي از علماي نزديك به سيد رضي ، اين روايت را در مدح يكي از اصحاب حضرت مي‌داند !
ساير روايات نقل شده توسط شما نيز چنين است ؛ البته شما يا با تحريف ، يا با تقطيع ، و يا با نقل روايت بدون سند ، تلاش در اثبات عقيده خود داريد ، ولي بهتر است به جاي اين ، به صحيح مسلم مراجعه كنيد كه اهل سنت شكي در سند آن ندارند :
«فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا»
ترجمه آن نيز واضح است .
8- فرموده‌ايد «اولا اولين بار ساسانيان به مسلمانان حمله کردند.حتما ميدانيد که شاه ايران چند نفر را اجير کرد تا رسول الله را دستگير کند.اين اولين تهديد انها بود پس محرک جنگ انها بودند»
از شما سوال مي كنيم اين حمله در چه زماني بود ؟ و چه نتيجه‌اي داشت ؟
قطعا مي‌دانيد اين ماجرا در زمان خود رسول خدا (ص) بود و مهاجمين نيز مسلمان شدند ؛ و اگر بنا به تحريك شدن و حمله بود ، خود رسول خدا (ص) اولي به حمله به ايران بودند نه اينكه چند سال بعد خليفه دوم به ياد حمله ايرانيان به رسول خدا بيفتد و قصد جنگ با آنها بكند .
9- فرموده‌ايد «انها بارهاي بار به يمن و عراق حمله کرده و مردم و کاروان ها را قتل عام ميکردند»!
يمن و عراق در آن زمان ملك ايران بود ، و معني ندارد كه ايراني به ملك خودش حمله كند تا چيزي تصرف كند ، آنهم به صورت غارتگري از كاروان‌ها ! اگر مي‌خواست چيزي بگيرد ، مي‌توانست به صورت ماليات هر مقدار مي‌خواهد بگيرد ، يا حتي كل كاروان راضبط كند ! بنا بر اين بهتر است بدانيد كسي كه به شما اطلاعات تاريخي داده است ،از ساده‌ترين مسائل تاريخي بي‌اطلاع است
10- فرموده‌ايد «مسلمانان به ايران حمله نکردند بلکه به حکومت ظالم ايران حمله کردند»
لابد بيش از 400000 كشته ، همگي حكومت ظالم ايران بودند !
11- فرموده‌ايد «در اين جنگ اکثر مردم از مسلمانان حمايت کردند چون از ظلم و جور انها خسته شده بودند» فقط مردم چند شهر به صورت كامل قتل عام شدند !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها