2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)
کد مطلب: ٦١٢٢ تاریخ انتشار: ١٨ تير ١٣٨٥ تعداد بازدید: 83679
مناظره و گفتگو » شیعه و وهابیت
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)


آقاي هدايتي

سوالاتي كه از برنامه قبل مانده بود خدمت شما مي پرسم تا ارتباط مان با آقاي ملازاده برقرار شود.

اگر حضرت علي (عليه السلام) با خلفاي سه گانه مشكلي داشتند، چرا اسم فرزندان خود را ابوبكر و عمر و عثمان گذاشتند؟

استاد حسيني قزويني

سوالي از جلسات قبل مانده بود كه شخصي پرسيد حضرت علي (عليه السلام) چند زن و فرزند داشتند؟

نظر ايشان اين بود كه در ميان فرزندانش، افرادي به نام ابوبكر و عمر و عثمان است. براي اين كه قضيه مقداري روشن بشود، توضيحاتي مي دهم.

هنگام شهادت اميرالمومنين (عليه السلام)، ايشان 4 همسر داشتند:

أمامه بنت أبي العاص، ليلا بنت مسعود، أسماء بنت عميس و أم البنين.

از ميان فرزنداني كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، يكي به نام عمر بود كه از أم حبيب بنت ربيعه و يك فرزند ديگر به نام عثمان برادر عباس (عليه السلام) از ام البنين، و يك فرزند به نام أبوبكر از ليلا بنت مسعود مي باشند.

بحثي كه هست، مي بينيم يكي از كتاب هايي كه برادران اهل سنت مي نويسند يا وهابي ها در اينترنت يا جزوات اينها در داخل كشور پخش مي كنند، خيلي روي اين قضيه مانور مي دهند. اين نام گذاري فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام) به نام سه خليفه را دليل رابطه حسنه ميان اميرالمومنين (عليه السلام) و خلفاي سه گانه مي دانند.

در اينجا من دو نظر دارم. نظر اول را اشاره اجمالي مي كنم و نكاتي را عرض مي كنم و در نظر دوم، بيشتر صحبت مي كنم.

شكي نيست كه يكي از فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام)، عمر بود از ام حبيب بنت ربيعه كه با رقيه بنت علي دوقلو بودند و آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) همين فرزند است كه ابن حجر عسقلاني و مزي و ذهبي و ابن كثير مي گويند كه اين آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) بوده است.

بحث است كه چطور آقا اميرالمومنين (عليه السلام) اين را به نام عمر نام گذاري كرد. ما در پاسخ، توجه عزيزاني كه روي اين قضيه مانور مي دهند، جلب مي كنيم به عبارتي كه آقاي بلاذري از شخصيت هاي طراز اول اهل سنت است در أنساب الأشراف مي گويد:

اين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه به دنيا آمد، خليفه دوم گفت كه اگر اجازه بدهيد، نام گذاري اين فرزند به من محول شود، آقا اميرالمومنين (عليه السلام) هم جوابي ندادند.

أنساب الأشراف، ج2، ص413، چاپ بيروت، ص192

و كان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي بإسمه.

عمر فرزند علي را به نام خودش نام گذاري كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص427 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص92

البته اين قضيه از نوه عمر بن علي بن ابيطالب (عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر) هم در تاريخ مدينة دمشق إبن عساكر است:

سوال شد چطور شد كه جدتان اميرالمومنين (عليه السلام) شما را به نام عمر نام نهاد؟ ايشان در پاسخ گفت: جدم حضرت علي (عليه السلام) فرزندي به دنيا آورد و به تقاضاي خليفه دوم، نام او عمر نهاده شده.

پس اين قضيه روشن شد كه نام گذاري اين فرزند توسط خود خليفه دوم صورت گرفته است. البته در تاريخ داريم كه خليفه دوم در دوران خلافتش، يكي از كارهايش اين بود كه اسامي فرزندان مردم را جابه جا مي كردند. مثلا إبن أثير در أسد الغابة في معرفة الصحابة و إبن حجر در الإصابة في تمييز الصحابة دارد كه در رابطه با ابراهيم بن حارث، عمر گفت:

چرا نامت را ابراهيم گذاشته اي؟ نامت را عبد الرحمان بگذار.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص284

وقتي نام أنبياء (عليهم السلام) را تغيير مي دادند، خليفه دوم اسم ابراهيم بن حارث را عبدالرحمن بن حارث گذاشت.

در رابطه با طحيل بن رباح است كه خليفه دوم گفت:

من از نام طحيل خوشم نمي آيد و نامت را خالد بگذار.

با اين كه روايت داريم بر نهي نام گذاري بر نام خالد.

المصنف لإبن أبي شيبه، ج1، ص61

نام پدر مفروق، اجدع بود و خليفه دوم گفت:

من از اين نام خوشم نمي آيد و نامت را عبدالرحمن بگذار.

الطبقات الكبري لإبن سعد، ج6، ص76

در رابطه با قليل بن صلت گفت:

اسم خوبي نيست و به جاي او كثير بگذار.

تهذيب الكمال للمزي، ج24، ص128

اينها نشان مي دهد كه خليفه دوم در محدوده خانوادگي مردم هم دخالت مي كرد و به نظر من اين دون شأن يك حاكم اسلامي است كه در اينطور قضايا دخالت كند. اگر به نام بتي يا چيز ديگري بود، يك چيزي؛ اما نام ابراهيم كه نام پيامبر است و تبديل كردن به غير آن، اخلاقا و عرفا و عقلا، قابل پذيرش نيست.

حالا سوال اين است كه چرا اميرالمومنين (عليه السلام) اعتراض و مقاومت نكرد با اين كار خليفه دوم؟

اگر تاريخ را نگاه كنيد، مي بينيد كه يكي از ويژگي هاي جناب خليفه دوم اين بود كه يك شلاقي دستش بود و با اين شلاق، هر كس و ناكسي را مورد ضرب و شتم قرار مي داد. بطوري كه نقل مي كنند از شعبي از علماي و فقهاي بزرگ اهل سنت كه مي گويد:

كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج.

شلاق عمر از شمشير حجاج بن يوسف هم ترسناك تر بوده است.

مغني المحتاج للشربيني، ج4، ص390 ـ وفيات الأعيان لإبن خلكان، ج3، ص14 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص181

اگر تاريخ را ببينيد، خود آقاي ابوهريره كه تقريبا مفصل ترين روايات اهل سنت به ايشان بر مي گردد مي گويد در زمان عمر من جرأت نمي كردم حديث نقل كنم:

لقد حدثتكم بأحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.

اين رواياتي كه الان نقل مي كنم، اگر زمان عمر نقل مي كردم، مرا با شلاق مورد ضرب قرار مي داد.

جامع بيان العلم ابن عبد البر، ج2، ص121)

يا كساني كه بعد از نماز عصر نماز مي خواندند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار مي داد و داستان مفصلي دارد و افراد متعددي را به اين جرم مورد ضرب و شتم قرار مي داد. چيز جالبي كه من در اين زمينه عرض كنم، خود إبن عبد البر در جامع بيان العلم از ابن عباس نقل مي كند:

عن إبن عباس قال: مكثت سنتين أريد أن أسأل عمر بن الخطاب عن حديث ما منعني منه إلا هيبته حتي تخلف في حج أو عمرة في الأراك الذي ببطن مر الظهران لحاجته فلما جاء و خلوت به قلت يا أمير المؤمنين أني أريد أن أسألك عن حديث منذ سنتين ما يمنعني إلا هيبة لك قال فلا تفعل إذا أردت أن تسأل فسلني فإن كان منه عندي علم أخبرتك و إلا قلت لا أعلم فسألت من يعلم قلت من المرأتان اللتان ذكرهما إنهما تظاهرتا علي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال عائشة و حفصة.

من خيلي وقت بود مي خواستم يك جمله اي را از خليفه دوم سوال كنم، ولي از او مي ترسيدم. تا اين كه در ايام حج، جاي خلوتي پيدا كردم و گفتم كه مي ترسم از تو سوال كنم. گفت: بگو. گفت: در اين آيه شريفه كه نسبت به دو زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد، مراد چيست؟ گفت: عايشه و حفصه.

جامع بيان العلم لإبن عبد البر، ج1، ص112

ابن عباس با آن عظمت مي گويد من از خليفه دوم مي ترسيدم.

در خود صحيح مسلم است كه ابو موسي أشعري قضيه را نقل كرد و او سخت گيري كرد و در ذيل روايت دارد كه أبي بن كعب برگشت گفت:

يا بن الخطاب لا تكونن عذابا علي آصحاب رسول الله.

بر اصحاب رسول الله اين گونه مايه عذاب نباش.

صحيح مسلم، ج6، ص180

در رابطه با ابوبكر هم بگويم كه، نام نيست بلكه كنيه است و نام يكي از فرزندان حضرت علي (عليه السلام) و برادر حضرت علي اكبر (عليه السلام)، از ليلا بنت مسعود بوده است. آنچه كه مطرح است، نام گذاري بدست پدر و مادر است، ولي كنيه به دست پدر و مادر نيست و توسط مردم و جامعه يا به مناسبت هاي مختلف اين كنيه انتخاب مي شود.

در رابطه با عثمان هم آقاي أبو الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين دارد كه خود اميرالمومنين (عليه السلام) مي گويد:

إنما سميته بإسم اخي عثمان بن مظعون.

من نام عثمان را براي فرزندم گذاشتم، چون برادرم عثمان را دوست داشتم.

مقاتل الطالبيين، ص55

يك طرف ديگر قضيه نام گذاري اين فرزندان به نام خلفاي سه گانه، نام گذاري مرسومي بوده و نام صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي ائمه (عليهم السلام) به اين نام بوده است و اين كه اين نام را گذاشته بودند، دليلي نبود كه چون خليفه دوم نام شان عمر است، اميرالمومنين (عليه السلام) روي علاقه خود اين نام را انتخاب كرده بودند. خير؛ اين نام، نام مرسومي بوده است. اگر در زمان شاه، يكي اسم فرزندش را محمدرضا مي گذاشت، اين دليلي نبود كه ايشان از شاه خوشش مي آيد و بچه هاش را هم نام او قرار داده است؛ محمدرضا اسم مرسوم و مورد توجه مردم بوده است.

پس اينها هيچ ارتباطي به روابط حسنه آقا اميرالمومنين (عليه السلام) با خلفاي سه گانه ندارد.

* * * * * * * * * * * * *

شروع مناظره

موضوع بحث: امامت و خلافت

با قيد قرعه، شروع كننده مناظره آقاي ملازاده است.

آقاي ملازاده

ما به عنوان سياد أعظم مسلمين جهان، از روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فوت كرد، ياران او كه معجزه دوم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند، آنها را با اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يكجا و يكدل و يك مرام و يك عقيده و يك دين مي ديد؛ ولي شما نظر ديگري داريد و خودتان بيشتر توضيح خواهيد داد.

اما اين نگرش به امامت كه به نظر شما، تِلو نبوت است و بلكه بالاتر از نبوت است، در نظر ما، با احترام به شما و شنوندگان محترم، يكي از بزرگترين توطئه هايي است كه عليه اسلام و حتي عليه تشيع صورت گرفته است. براي اين كه مفهوم امامت در اين صورت موجود در ميان اماميه اثني عشريه، هيچ سند درستي، نه در كتاب خدا و نه در سنت رسول الله ندارد. بلكه اولين كسي كه اين موضوع را به اين معنا و مفهوم در اسلام مطرح كرد، خاخامي بود كه تظاهر به اسلام مي كرد به نام عبدالله بن سبأ كه از يهوديان يمن بود و اولين كسي بود كه امامت به معناي وصايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح كرد و سابقا هم وقتي يهودي مذهب بود، راجع به هارون (عليه السلام) و آل هارون (عليه السلام) آن را گفته بود و بعد آمد در اسلام اين را مطرح كرد. وقتي كه اين غلو و افراط را حضرت مولاي متقيان حضرت علي بن ابيطالب رضي الله عنه شنيد، او را محاكمه كرد و كساني را كه اين گفته برايشان ثابت شد، گفت:

لما رأيت الأمر أمرا منكرا، أججت ناري.

وقتي اين منكر بزرگ و غلو و افراط را ديد، آنها را محاكمه كرد.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج12، ص238 ـ مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج1، ص227

اما چون عبدالله بن سبأ، مانند يك مار و روباه بود و براي خودش ثابت نشده بود، او را به يمن تبعيد كرد. اين موضوع را فعلا كنار مي گذاريم. اما اولين كسي كه اين موضوع را علني كرد و مخالفان اين موضوع را دستگير كرد، اين شخص بود و هم اهل سنت و هم بسياري از برادران شيعه ما اعتراف مي كنند از جمله آقاي كشي از علماي رجال در رجال كشي، صفحه 108، نوبختي در فرق الشيعه، صفحه 2 و ... . اينها متفق اند بر اين كه اين آقا يهودي الأصل بود و يوشع بن نون (عليه السلام) را وصي موسي (عليه السلام) مي دانست، وقتي تظاهر به اسلام كرد، راجع به حضرت علي (عليه السلام) همين حرف را زد. يعني همان توطئه قديمي كه مسيحيت را به ويران گري كشاند، همان به وسيله او در اسلام تجديد بنا شد و دوباره همان خطوط پياده شد.

ابن بابويه قمي وقتي در قرن 4 عقائد شيعه را مي نويسد، اين موضوع را مطرح مي كند كه آنها معتقدند هر پيامبري وصي دارد و وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، (عليه السلام) حضرت علي (عليه السلام) و تعداد اوصياء را ذكر مي كند و آقاي مجلسي هم همچنين، تا الان. ولي وقتي به مفهوم امامت نگاه مي كنيم، همانطوري كه كاشف الغطاء در أصل الشيعه و أصولها مي گويد حتي معاصرين، اين اعتقادات كه سابقا از اعتقادات غلات و افراطيون بوده است، امام جعفر صادق (عليه السلام) آنها را لعنت مي كرده است.

اين اعتقادات الان ضروريات دين و مذهب شده است و از اينجاست كه امام صادق (عليه السلام) مي گويد:

غلات از يهود و نصارا هم بدترند.

آنچه را كه از غلوّ و افراط و تندروي بوده است، ائمه اهل بيت و ائمه اهل سنت كه بر ضدش بودند، امروزه جزء ضروريات مذهب اماميه اثنا عشريه شده است. الان، امامت منصبي الهي مانند نبوت شده است. هم چنان كه خداوند متعال براي نبوت و رسالت، پيامبراني را بر مي گزيند، براي امامت هم افرادي را بر مي گزيند. پس مفهوم امامت همان مفهوم نبوت است (در نظر شيعه) و ادعاي نبوت نكردن بر آنها، به قول آقاي قلمداران ـ دانشمند شهير قم، كه اين اعتقادات را خودش از آن دست برداشت ـ يك تعارف بيش نيست. وقتي كه خداوند، انبياء خودش را بر مي گزيند و امامت هم شبه نبوت است و امام همان نبي است، تا حدي كه مجلسي مي گويد:

استنباط فرق بين امام و نبي، خالي از اشكال نيست و ما فقط بخاطر رعايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گوييم كه آنها نبي نيستند و الا ما هيچ فرقي قائل نيستيم.

بحار الأنوار للمجلسي، ج26، ص82

اين مفهوم شان در امامت است. در نقدش همين كافي است كه در كتاب خدا، يك آيه صريح و روشن و واضح درباره اش نيست.

مسئله امامت نه اين كه از اصول دين نيست، بلكه از احكام عادي دين است كه به خليفه دوم مسلمين واگذار شده است. اما راجع به اين كه چگونه حكومت را خودشان انتخاب كنند:

وَ أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ (شوري/38)

پس از اصول دين نيست و اگر از اصول دين بود، حتما بايد در قرآن مي آمد، مانند وضو و حج و زكات و احكام فرعي بسياري ديگر چه رسد به عقائد اصلي. وقتي امامت از اجل امور بود بعد از نبوت (سخن كاشف الغطاء) يا منصب الهي باشد مانند نبوت (در كتاب اصل الشيعه) يا بنا به گفته كليني (كتاب كافي، ج1، ص175) از منصب نبوت بالاتر است، جزائري مي گويد:

امامت عامه از نبوت و رسالت هم بالاتر است.

چنين افراط و غلوهايي در انديشه شيعه اوليه وجود نداشت. اين افراط ها و غلوها بعداً آمده است و هيچ ربطي نه به اهل بيت (عليهم السلام) دارد و نه به قرآن و نه به سنت؛ تا حدي كه اين اعتقاد چنان روي آنها تاثير كرده كه در حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بين فريقين متفق است، كه مي فرمايد:

بني الإسلام علي خمس: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية.

الكافي للكليني، ج2، ص18

شهادتين را انداخته اند و ولايت را جاي آن گذاشته اند. مفهوم شهادتين كه از اركان اسلام است، انداخته اند كنار و مفهوم ولايت را جاي آن گذاشته اند و از نبوت هم بالاتر برده اند.

شكي نيست كه اينها ضلالت است و بر عدم صحت امامت، همين كافي است كه سندي از قرآن ندارد و مبدأش در آغاز، سري و مخفي بود و بعدا عمومي تر شد و اين كه طرح سري و مخفي عليه قدرت مسلمين و خلافت بكار گرفته شد را بعدا عرض مي كنم. اما همين كافي است كه در قرآن آيه صريحي راجع به بسياري از احكام وجود دارد، ولي راجع به امامت وجود ندارد و خود حضرت علي (عليه السلام) به امامت معتقد نبود؛ لذا منشأ خلافتش را مردمي مي داند نه الهي. وقتي بر خلافت استنباط مي كند، در نهج البلاغه مي گويد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما

با من قومي بيعت كردند كه به ابوبكر و عمر بيعت كردند.

نهج البلاغه، نامه 6

استاد حسيني قزويني

از برادرمان آقاي ملازاده تشكر مي كنيم كه تا حدودي ادب اسلامي را رعايت كردند و با توجه به سوابقي كه از ايشان داشتيم، اين انتظار را از ايشان نداشتيم.

در رابطه با بحث امامت كه ايشان فرمودند در زمان خليفه سوم توسط عبدالله بن سبأ صورت گرفته، اين كه عبدالله بن سبأ وجود خارجي نداشته، هم بسياري از علماي شيعه بر اين باورند و هم علماي اهل سنت كه همچنين چيزي نبوده است.

اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي بينيم كه در قرآن اهميت ويژه اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي گويد:

إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

سوره بقره/آيه30

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ

سوره ص/آيه26

همان طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)

همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي رسد، مي گويد:

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

يا اين كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي كند:

وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي

سوره طه/آيات30ـ 29

و خداوند مي فرمايد:

قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي

سوره طه/آيه36

پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.

إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقات مي گويد:

وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:

أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.

خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي دهد.

الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152

همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:

كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.

تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84

در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

سوره مائده/آيه67

اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.

در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي گويد:

كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60

پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين كه امامت به ظالمان نمي رسد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

سوره أنبياء/آيه73

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

خلفائي بعدي اثنا عشر.

12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.

صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618

مسئله ديگر اين كه مي بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

سوره شعراء/آيه214

در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي كند و مي فرمايد:

أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182

ايشان كه مي گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.

ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي گويند اين روايت صحيح است و ده ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.

كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132

همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.

اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.

اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296

كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.

قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي

صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.

خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي ، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207

حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.

در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:

هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221

حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.

و ده ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.

من نمي دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:

إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.

اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمي، ص85

و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي كند. با اين كه همه به او اعتراض مي كنند و مي گويند:

قد وليت علينا فظا غليظا.

المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413

و اين كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

آقاي هدايتي

من يك سوال دارم و لطف كنيد هر دو نفر جواب بدهيد:

بعد از رحلت يا شهادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه اتفاقي افتاد؟ اين واقعيت تاريخي را توضيح بدهيد. در تاريخ دروغ بسيار مي نويسند. ما مي خواهيم كه بينندگان بدانند واقعا بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در خصوص امامت و خلافت چه اتفاقي افتاد؟

آقاي ملازاده

عبدالله بن سبأ را اهل سنت و شيعه و مستشرقين او را قبول دارند؛ إبن قتيبه، طبري، إبن عبد ربه، أشعري، إبن حبان، إبن قدامه مقدسي، خطيب بغدادي، إبن حزم آندلسي، شهرستاني و إبن عساكر و ... و همچنين از شيعيان: قمي، نوبختي، كشي، صدوق، إبن إبي الحديد، جزائري، مامقاني و ... همه عبدالله بن سبأ قبول دارند. فقط أخيرا آقاي علامه عسگري آمده چيزي نوشته كه در آن هم تحقيق كرده و قبول ندارد. اما در بحث علمي و تاريخي، كسي نمي تواند آن را انكار كند؛ وجود نداشتنش يك بازي است.

اما اتفاق بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كه حضرت قبلا فرموده بود:

يأبي الله و المومنون إلا أبا بكر.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181

يا اين كه او را به جاي خود در نماز جماعت نشاند. مردم گفتند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را بر دين ما انتخاب كرده است، چطور او را بر دنياي خود انتخاب نكنيم.

اين چيزهايي كه شما گفتيد، بحث كلي است و همچنين در امت هاي قبلي بوده است و ربطي به اسلام ندارد. شما مي گوييد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ...

سوره أنبياء/آيه73

وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ

سوره مائده/آيه60

اينها جعل تكويني است، نه تشريعي. يعني قراردادي است و هيچ ربطي به بعد از اسلام ندارد. ولي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بهترين اتفاق ممكن افتاد. هم چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش بيني كرده بود، مردم و مومنان و خدا، جز ابوبكر را نمي پذيرند و مومنان به تقدير إلهي ابوبكر را انتخاب كردند و اتفاقا خود حضرت علي (عليه السلام) خيلي روشن و واضح ـ به اتفاق شيعه و سني، قديم و جديد ـ هم چنان كه در كتاب الغارات، جلد 1، صفحه 306 وقتي بيعت ابوبكر صديق را نقل مي كند، مي گويد:

فمشيت عند ذلك إلي أبي بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداث حتي زاغ الباطل و زهق و كانت كلمة الله هي العليا و لو كره الكافرون.

وقتي من با ابوبكر بيعت كردم، باطل از بين رفت و كلمهء إلهي برتر است، هر چند كافران دوست نداشته باشند.

فتولي أبوبكر تلك الأمور فيسر و شدد و قارب و اقتصد، فصحبته منا صحا و أطعته فيها أطاع الله فيه جاهدا.

ابوبكر متولي امور شد، بعد او را تعريف و تمجيد مي كند. من به عنوان يك ناصح، يار او بودم. در جايي كه مطيع خدا بود، من هم تابع او بودم.

و ده ها از اين ها و در جاي ديگر مي گويد:

إن المسلمين من بعده استخلفوا إمرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السيرة و لم يتعديا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله.

مسلمانان بعد از رسول الله، دو مرد نيك را جانشين او قرار دادند. هر دوي آنها به كتاب و سنت عمل كردند و نيك سيرت بودند و از سنت تجاوز نكردند. خداوند هم آنها را وفات داد.

الغارات، ج1، ص210

خود حضرت علي (عليه السلام) مي گويد:

بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مومنين شخصي را انتخاب كردند و تعريف و تمجيدشان مي كند.

ولي در ردّ سخنان آقاي قزويني كه بنده را متهم به بي خبري از تاريخ مي كند، همين كافي است كه خود حضرت علي (عليه السلام) وقتي إبن عباس به او گفت كه برويم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال كنيم كه ما در آن حقي داريم، گفت:

و الله! لئن سألناها رسول الله صلي الله عليه و سلم فمنعناها، لا يعطيناها الناس بعده.

اگر ما اين سوال را از رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) بپرسيم، اگر ما را منع كند، هرگز به ما نخواهند داد.

روايت هايي كه شما آورديد، هيچ كدام سند درستي ندارد؛ بر عكس ادعاي شما. مهمترين موضوع اين است كه ياران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معجزه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را انجام دادند، بدون اين كه در مورد خلافت اختلاف بكنند.

استاد حسيني قزويني

نكته اي را كه عزيزمان فرمودند:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ... .

سوره أنبياء/آيه73

جعل تكويني است، ظاهرا كم لطفي كرده اند. وقتي خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

اگر ما اين را جعل تكويني بگيريم، بايد بگوييم:

و علي الإسلام السلام.

اما در رابطه با اين تعابيري كه ايشان اشاره كردند نسبت به نماز خواندن ابوبكر در جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ايشان اين را به عنوان يك دليل اشاره كردند براي صحت خلافت ابوبكر. از ايشان سؤال مي كنم كه اگر واقعا اين مسئله نماز خواندن ابوبكر دليل بر مشروعيت خلافت ايشان بود، چرا در سقيفه كه آن همه سر و صدا كردند و داد و بيداد راه انداختند، حتي سعد بن عباده زير دست و پا داشت له مي شد، هيچ يك از مهاجرين و انصار نگفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

يأبي الله و المومنون إلا أبابكر

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181 ـ مسند احمد، ج6، ص144

چرا اين مطلب را در آنجا اشاره نكردند؟ اگر واقعا دليل بود، بايد آنجا اشاره مي شد!

رواياتي را كه ايشان از كتاب الغارات آورده اند، اين روايات از نظر سند، كاملا ضعيف است؛ همچنين روايات ديگري كه آورده اند، اينها سندا ضعيف است. اينها را در سايت مان مفصل بررسي كرده ايم و تعابيري كه دارد مبني بر:

مرضي السيرة و ميمون النقيبة.

الغارات، ج1، ص307

اين تعابير را من در يكي از مجلات ايران به نام نهج البلاغه، شماره 6 مفصل جواب دادم

آنچه كه مطرح است و برادرمان اشاره كرد كه اميرالمومنين (عليه السلام) آمد بيعت كرد، ظاهرا ايشان صحيح بخاري را يا نخوانده اند و يا اگر خوانده اند، مقداري كم لطفي كرده اند. در صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد آورده است كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبكر بيعت نكردند. بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت كردند و اين نصّ صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نكردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه كه در صحيح مسلم است، خلافت آقاي ابوبكر و عمر را مشروع نمي دانست. همان طور كه من در جلسات قبل هم اشاره كردم، در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ صراحت دارد كه خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي كند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه إرث مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

شما ـ علي و عباس ـ وقتي ابوبكر گفت: من جانشين رسول الله هستم، ابوبكر را دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد. هم چنين بعد از درگذشت ابوبكر كه من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبكر هستم، شما دو نفر مرا دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد.

اين نص صريح صحيح مسلم است، شما صحيح مسلم را گذاشته ايد كنار و مي خواهيد برويد دنبال كتاب هاي الغارات و امثال آن. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اميرالمومنين (عليه السلام) به أبوبكر پيام داد تا به منزلش بيايد:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.

وقتي مي خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود به منزل من بياوري.

صحيح بخاري، ج5، ص83

همچنين مي گويد:

و لكنك إستبددت علينا بالأمر.

تو در حق ما استبداد كردي.

صحيح بخاري، ج5، ص83

اين قضايا، مسئله اي است كه كاملا صريح و روشن است. خود خليفه دوم وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي كند، مي گويد:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.

صحيح بخاري، ج8، ص26 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص644 ـ مسند احمد، ج1، ص55

هم چنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد و تعابير ديگري كه در نهج البلاغه و جاهاي ديگري كه اميرالمومنين (عليه السلام) اينها را خليفه مشروع نمي دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده ها خطبه در اين زمينه است.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من از آقاي قزويني اين است كه آن علي اي كه آقاي قزويني درست كرده اند، غير از آن علي است كه بقيه مسلمين مي شناسند؟ اگر مشروع نمي دانست، با آنها بيعت نمي كردند و فرزندانش را به اسم آنها نمي گذاشتند و با آنها همكاري نمي كردند و رئيس پليس ابوبكر نمي شدند و ناصح و دوستدار آنها نمي شدند و بعد از او، نه خودش، بلكه حسنين و اكثر اهل بيت همين سنت را در ميان آنان جاري نمي كردند. لذا آنچه را كه شما ذكر مي كنيد، به نظر من اوهام خودتان است. همچنان كه در تلخيص شافي شيخ طوسي است، وقتي از اميرالمومنين (عليه السلام) سوال شد كه شما وصيت نمي كنيد؟ گفت:

ما أوصي رسول الله صلي الله عليه و آله فأوصي و لكن إن أراد الله بالناس خيرا، فسيجمعهم علي خيرهم، كما جمعهم بعد نبيهم علي خيرهم.

پيامبر (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرد كه من وصيت بكنم. اگر خداوند بخواهد، هم چنان كه بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر خير جمع شان كرد، بعد از من هم همين كار را خواهند كرد.

جواب استاد حسيني قزويني

ايشان گفتند كه اگر مشروع نمي دانستند، بيعت نمي كردند. من اين سوال را از ايشان دارم: در طول اين 6 ماه كه اميرالمومنين (عليه السلام) به نص صريح صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده است:

اميرالمومنين (عليه السلام) و هيچ يك از بني هاشم، تا وقتي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زنده بود، بيعت نكردند.

اين قطعي است و هيچ راه گريزي از آن و راه خدشه نيست.

بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء

اما اين كه ايشان گفت بيعت كردند، در منابع اهل سنت اين بيعت آمده است؛ ولي در منابع، شيعه، يك سند، حتي نيمه صحيح و موثق هم كه نشانگر اين بيعت باشد، نداريم. برخي روايت مرسل و ضعيف و موضوع و مرفوع داريم كه بزرگان ما همه جواب داده اند. مرحوم شيخ مفيد (ره) در فصول المختاره، صفحه 56 مي فرمايد:

و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبابع علي ساعة قط.

محققين از اماميه و شيعه بر اين عقيده اند: حضرت علي (عليه السلام) حتي يك ساعت هم با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نكرد.

نام گذاري فرزندان حضرت علي (عليه السلام) به نام خلفاء

اين كه ايشان گفت: چرا بچه هايش را به نام آنان نام گذاري كرده است؟ اين را ما مفصل جواب داديم. آن اسامي در آن زمان، اسامي مرسومي بوده و ارتباطي به خلفاء نداشته است. از طرف ديگر هم، يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عثمان بن مظعون است و صراحت دارد آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه من به خاطر علاقه ام به عثمان، اسم فرزندم را عثمان گذاشته ام. نسبت به عمر هم مي گويد: خود عمر اين نام گذاري را كرده است. نسبت به ابوبكر هم كه أبوبكر، كنيه است؛ نه نام.

اين قضايا در طول تاريخ مطرح بوده است. چطور شد كه نزديك به 25 مورد از صحابه، نام شان عمر بوده و 26 مورد نام شان عثمان بوده و دو يا سه مورد هم ابوبكر بوده است، از كجا معلوم اگر اميرالمومنين (عليه السلام) عثمان يا عمر گذاشته، بخاطر علاقه شان به ساير صحابه نبوده است؟

حضرت علي (عليه السلام)، رئيس پليس خلفاء؟

اما اين كه رئيس پليس او بودند، اينها از دروغ هاي تاريخ است. اميرالمومنين (عليه السلام) هيچ وقت رئيس پليس ابوبكر و عمر و عثمان نبوده است، بلكه عملا و قولا، اعمال اينها را كاملا رد مي كرده است. اينهمه خطب نهج البلاغه و روايات متعدد ديگر از منابع اهل سنت داريم كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، اصلا خلافت عمر و ابوبكر را مشروع نمي دانستند.

سوال استاد حسيني قزويني از آقاي ملازاده

سوال من از آقاي آقاي ملازاده اين است كه اين عزيزان بر اين باورند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را به عنوان خليفه معين نكرد و مردم آمدند جناب ابوبكر را خليفه معين كردند. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و قرآن هم مي گويد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (أحزاب/21)

پس چرا آقاي ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين كردند؟ اگر كار ابوبكر درست بوده، پس بايد كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نادرست باشد، اگر كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درست بوده، پس كار ابوبكر بايد نادرست باشد؛ همچنين عمر نسبت به عثمان.

جواب آقاي ملازاده

اولا: افسانه عدم بيعت حضرت علي (عليه السلام) را ردّ مي كنم از گفته خود حضرت علي (عليه السلام)، همچنان كه در شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، جلد 6، صفحه 48 آمده است:

وقتي از حضرت علي (عليه السلام) سوال شد كه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه انتخاب كردند؟ جواب داد:

و أنا لنري أبا بكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثاني إثنين.

ما ابوبكر را شايسته ترين مردم بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دانيم، او يار غار و ثاني إثنين بود.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به نماز دستور داد و زنده بود.

بسياري از شبهات مطرح شد و جواب داده نشد مانند حديث غدير.

ثانيا: جواب سوال ايشان كه: چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه تعيين نكرد و ابوبكر خليفه تعيين كرد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر تعيين مي كرد، شرع مي شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا بود و اگر ابوبكر تعيين مي كرد، شرع نمي شد و اجتهاد شرعي خودش بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر خودش تعيين مي كرد، بايد تا روز قيامت وراثتي مي شد و اين كار شاهان مي شد؛ اما ابوبكر آنچه را كه خودش بهتر مي دانست كه بهترين فرد امت بود، پيشنهاد كرد، نه اين كه تعيين كرد. اگر مردم با عمر بيعت نمي كردند، خلافت او شرعي نمي شد؛ چون خلافت زميني است، نه آسماني. هم چنان كه خود حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان.

قوم و گروهي با من بيعت كردند كه با ابوبكر و عمر بيعت كردند.

فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضي، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلي ما خرج منه، فإن أبي قاتلوه

اگر با كسي بيعت كنند، رضاي خداوند در آن است؛ رضاي آنها، رضاي خداست. اگر كسي بر آنها خارج شود و طعنه بزند، بايد او را به بيعت بازگرداند و إلا بايد او را كشت.

نهج البلاغه، نامه 6

اين آراء و انديشه شما را اگر حضرت علي (عليه السلام) مي ديد، بايد محاكمه تان مي كرد. اين رأي حضرت علي (عليه السلام) است در نهج البلاغه. پس خود حضرت علي (عليه السلام) ـ به اتفاق تاريخ و مورخان جديد و قديم ـ بيعت كرده است؛ ولي شما اين متواترات را منكر هستيد و آنچه را كه شما خوش تان مي آيد را مي آوريد. من سند از كتاب هاي شما مي آورم و شما مي گوييد كه ضعيف است؛ ديمي نبايد عمل كرد.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من اين است كه چرا چيزي به نام امامت و وصايت را خود علي (عليه السلام) مطرح نكرد؟ آنچه را كه از حديث غدير مي گويند، ده ها ائمه آن را باطل مي دانند و برخي صحيح مي دانند. چرا شما از خود حضرت علي (عليه السلام) امامي تر هستيد؟ چرا اين باور در ابتداء سرّي بود و بعدها ادامه پيدا كرد؟ چرا در ابتداء براي حضرت علي (عليه السلام) بود و بعد نوبت 12 نفر شد؟ عبدالله بن سبأ وقتي وصيت را مطرح كرد، مخصوص حضرت علي (عليه السلام) كرد و بعد آمدند كساني ديگر مانند شيطان الطاق و ديگران تعميم دادند به بقيه اهل بيت (عليهم السلام). حتي خود حضرت علي (عليه السلام) نمي دانست كه امام از طرف خداست.

جواب استاد حسيني قزويني

البته من اين نكته را بگويم كه همان اول هم بنا شد احترام و ادب را داشته باشند و نسبت به مومن الطاق، شيطان الطاق گفتن، دون شأن ايشان است و ما هم مقابله به مثل نمي كنيم و:

وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان/63)

مومن الطاق، از شخصيت هاي بزرگ و از صحابه جليل القدر امام صادق (عليه السلام) هستند و دودمان بني أميه از او به شيطان الطاق تعبير مي كنند.

در رابطه با حديث غدير كه ايشان اشاره كردند بسياري از ائمه آن را باطل مي دانند، من نمي دانم مرادشان از اين ائمه چه كساني است؟ با اين كه در صحت و متواتر بودن اين روايت، اكثريت بزرگان اهل سنت اين نظر را دارند؛ حتي آقاي ضياء الدين مقبلي در كتاب الأبحاث المسببة في السنون المتعددة، جلد 2، صفحه 30 مي گويد:

إن لم يكن معلوما، فما في الدين معلوم.

اگر بنا باشد ما در قضيه غدير شك كنيم و بگوييم قطعي نيست، چيزي براي ما در شرع قطعي نمي ماند.

ميرزا محمد بدخشاني در كتاب نزل الأبرار، صفحه 54، طبع قديم مي گويد:

حديث صحيح مشهور و لم يتكلم في صحته الا متعصب جاهد لا اعتبار بقوله.

حديث غدير، حديث صحيح و مشهوري است كه در صحت آن، جز آدم متعصب و عنودي كه اعتباري به قولش نيست، كس در آن شك نمي كند.

تمام بزرگان اهل سنت كه كتاب تواتر نوشته اند، حديث غدير را از احاديث متواتر آورده اند.

خود ابن كثير دمشقي صراحت دارد:

قال شيخنا الحافظ ابو عبد الله الذهبي: الحديث متواتر، أتيقن أن رسول الله قاله.

استاد ما آقاي ذهبي مي گويد: حديث غدير متواتر است و يقين دارم كه رسول الله آن را گفته است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص233

آقاي سيوطي در كتاب الأحاديث المتواترة اين حديث را آورده است و عده اي از بزرگان اهل سنت مانند ابن عبد البر، حاكم نيشابوري، ترمذي و ذهبي و طحاوي و ...، همه اينها صراحت دارند بر اين كه حديث غدير، حديث صحيحي است و اين طول و تفسيري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن سه روز آنجا داد، مطلب كاملا تمام است و احتياجي ندارد به اين كه بگوييم برخي ائمه آن را قبول ندارند. اي كاش! نام برخي از اين ائمه را ايشان با مدرك نام مي بردند تا ببينيم در برابر ذهبي و ابن حجر و ... مي توانند قرار بگيرند؟!


Share
121 | مجيد م علي | | ١٣:٠١ - ٢١ آبان ١٣٨٩ |
با سلام
جناب m.hamidian , اين مردك شرور اصلاً اعتقاد به اخرت ندارد , اگر هم داشته باشد فكر ميكند كه بايد به شيطان كه از او راضي است بايد جوابگو باشد و نه رسول الله .

لبيك يا علي
122 | علي وعمر | | ٢٤:٢٧ - ١١ آذر ١٣٨٩ |
اي بدبخت (مومن عبدال...) تو اسم خودتو مي گذاشتي شمر که قاتل امام حسين بود نه مومن چون تو با بيشعوريت روي تمام مشرکين وجهان تاريخ را سفيد کردي مردک معلوم مي شود از سفره بابات بلند نشدي فرداي قيامت چوب تو ؟؟؟؟ مي کنند صيغه اي
123 | momen abdullah | | ١٠:٣١ - ١٣ آذر ١٣٨٩ |
جناب عمر
اينها که نوشتي 20 صفحه علم عمر بود؟
عجب علمي داشت اين عمر!!!
عجب عالمي بود اين عمر!!!
بي‌دليل نبود که کعب الاحبار شب تا صبح پاي درس او مي‌نشست.
کعب الاحبار خيلي به او محبت داشت و از درون به او عشق مي‌ورزيد.
چه شبها که باهم در يک اتاق به سر بردند و از يکديگر لذت بردند.
عمر خيلي معلم خوبي برايش بود.
از يکدگير چيزها آموختند.

يا علي
124 | مجيد م علي | | ١٥:٠٩ - ١٣ آذر ١٣٨٩ |
با سلام جناب الي عمر ( 120 ) اتفاقاً اسم بابا شجاع الدين ابولوُلوُ پيروز نهاوندي از شيعيان علي عليه السلام برازنده ايشان است . اون اسم ملعون شايسته محبان شجره ملعونه به سركردگي ابوسفيان كه شما از شيعيانشان ميباشيد هست . الهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم ياحق لبيك يا علي
125 | نجات قاضي پور | | ٠١:٤٣ - ٠٧ دي ١٣٨٩ |
سلام چه تفاوتي ميان مناظره آية الله قزويني و آية الله مكارم شيرازي وجود دارد؟ مثلا اگر كسي درخواست مناظره با آية الله مكارم شيرازي را دارد چه فرقي با مناظره ي آية الله قزويني دارد؟ ممنون

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

مراجع عظام تقليد ، در بالاترين سطح قرار دارند ، لذا براي اينكه كسي بخواهد با آنها مناظره كند در ابتدا بايد در حد مناظره با شاگردان آنها باشد و ثابت كند كه مي تواند به سوالات و اشكالات شاگردان آنها پاسخ دهد !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

126 | محمدرنجي | | ٢١:٠٣ - ١٦ بهمن ١٣٨٩ |
بنام خدا السلام عليک ياابالصالح المهدي عج
127 | عمرعلي برگشته از شيعه خرافي | | ١٤:١٩ - ٢٢ بهمن ١٣٨٩ |
با سلام وخسته نباشيد سوال بنده اين است که اين بابا شجاع الدين شما در آن موقع هواپيما بوده که جنازه اش را از مدينه تا کاشان آوردند يا با حيوانات آن موقع در اينصورت ماهها طول ميکشيد تا بياورند و بوي گند او همه را خفه ميکرد و فاسد شده بود يا اصلا اين قبر ابولولو مجوسي نيست بجاي اينکه تعصب بيجا داشته باشيد کمي تفکر کنيد الله تعالي شما را هدايت ميکند تا چشمان شما به بقيه مسايل باز شود خدا همه مارا مورد عفو خود قرار دهد. امين
128 | momen abdullah | | ٠٥:١٣ - ٢٥ بهمن ١٣٨٩ |
جناب عمر 125 مي‌داني بين قاتلين عثمان و قاتل عمر جاهل چه فرق است که يکي را «رضي الله عنه» و ديگري را «مجوس» مي‌ناميد؟ قاتلين عثمان عرب هستند و قاتل عمر جاهل ايراني بود. شما کنيزان استخبارات عربستان سعودي نيز جز در پي به بردگي کشاندن ايران و ديگر ممالک نيستيد. واضح است که قهرمان و شرف ايرانيان حضرت ابولولو مجاهد (رضي الله عنه) را فحش مي‌دهيد و مقتول ؟؟؟؟ او را اميرالمومنين مي‌ناميد. يا علي
129 | عبد الجليل غلجايي | | ٢٤:١٨ - ٠١ اسفند ١٣٨٩ |
با سلام فراوان خدمت دكتر . اقاي دكتر ايادر كشوري كه غربي ها دران باشد يعني كفرباشد ايا در دولت ان ميتوان رفت ان هم در بخش نظامي با تشكر

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

سؤالات شرعي خود را تنها باسايت و يا دفتر مرجع تقليد مورد نظر خود در ميان بگذاريد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

130 | حسين احدي | | ١٩:١٧ - ٠٥ اسفند ١٣٨٩ |
اهاي اقايي كه نام خودت راعمرعلي بزگشت ازشيعه خرافي گذاشتي هيچ مي دانستي قبرابولولوكجاست روايات دراين موردمتعدداست هيچ كدام ازبزرگان شيعي روي اين قضيه تاكيدنكردندكه قبرايشان دركاشان است ياجايي ديگربعدشيعه بهترين ومناسب ترين مذهب مسلمانان بوده وهست زيراعلما بزرگواراين مذهب ازروي تفكرصحبت واظهارنظرمي كنندبعديك سوال ازشما اياشماقزان سوره مائده راخوانديدشمابگوييدمنظورقران دران قسمت كه رسول خدامي فرمايد اي رسول پيامت رانرساني رسالتت راتكميل نكردي جيست اياغيرازرساندن اعلام جانشين وولايت حضرت علي عليه السلام است لطفاپاسخ دهيداگرميشودمتشكرم
131 | بهاره ماله كه م | | ٢٣:٣١ - ١٦ فروردين ١٣٩٠ |
دوستان عزيز ملاك برتري سني وشيعه بودن نيست ملاك برترفقط تقواست_دوستان من خودم سني هستم وقبلاازشيعه متنفربودم ولي الان بهشان ارادت خاصي دارم وآقاي دكترقزويني رودوست دارم_ اماالان متوجه شده ام كه هركس خواه مسلمان(شيعه ياسني)ياغيرمسلمان باشدايمان به خداوروزآخرت داشته باشد وعمل صالح انجام دهد فلاخوف عليهم ولاهم يحزنون
132 | مسلمان | | ١٨:٠١ - ٢٢ فروردين ١٣٩٠ |
با عرض سلام. واقعا براي همه شما عزيزان متاسفم. اين صوت دستکاري شده است و تمام آن کامل نبوده و بيشتر بخش هاي آن سانسور شده است. براي مشاهده و دريافت کامل اين صوت به سايت يوتوب و يا عقيده اهل سنت مراجعه نمائيد. اگر ممکن است يک مناظره تصويري ترتيب بدين و آن را هم براي دانلود بگذاريد آقاي قزويني البته بايد رو در رو باشد. نه اينکه سانسور شود. و خواهشا از اين قبر پرستيهاي تان دست برداريد دوستان جمله بالا فقط يک نصيحت بود. درود و سلام خداوند بر محمد و آل و اصحاب کرام ايشان. موفق باشيد. براي تماس با من از ايميلم استفاده کنيد. شايد ديگر اينجا سر نزنم.

پاسخ:

!!!

با سلام

دوست گرامي

اگر جمله‌اي از مناظره سانسور شده است ، بهتر است اين قسمت را به همراه فايل كامل ، در اختيار شبكه‌هاي وهابي قرار دهيد تا بر ضد ما به عنوان يك تحريف به كار ببرند !

البته اگر چنين است !!!! در هر صورت دروغگويي يكي از زشت‌ترين‌كارهايي است كه يك انسان مي‌تواند انجام دهد .

گروه پاسخ به شبهات

133 | محمدفريدالبشيري_افغانستان | | ١٣:٢٨ - ٠٣ ارديبهشت ١٣٩٠ |
لطفا متن کامل مناظره را روي سايت قرار دهيد.
134 | محسن طالب | | ١٣:٤٦ - ٠٦ ارديبهشت ١٣٩٠ |
ننوشت براي ورد روز و شب من جز ذكر علي معلم مكتب من گر غير علي كسي بود مطلب من اي واي من و كيش من و مذهب من
اعتقاد ما در مورد شفاعت و شفا كاملا منطبق با آيات و روايات بوده و در زبان و نيتمام اعتقاد به اين داريم كه اگر اذن الهي نباشد كسي قادر به شفا و شفاعت نيست
ممنون از سايت پر محتوايتان
135 | محسن طالب | | ١٠:٣٩ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٩٠ |
من چند سوال از برادران اهل سنت دارم اول اينکه اگر به گفته شما هيچگونه اختلافي بين خلفا و حضرت فاطمه زهرا سلام الله نبوده پس همانطور که قبور خلفاي شما معلوم است بايد قبر مطهر پاره تن حضرت رسول نيز مشخص باشد علت نامعلوم بودن آن چيست
2-چرا ايشان را بنابر اخبار مستند خودتان شبانه تدفين نمودند
3-در جنگ جمل زماني که خليفه سوم شما و امام اول ما در يک طرف بود ودر مقابل ايشان عايشه و طلحه و زبير فرارداشت چگونه ميشود که هردو حق بوده ولي در مقابل يکديگر قرار بگيرن آنهم با جنگي که ثمره آن يتيمي کودکان بيوگي زنان و نفوذ اختلافات در خانواده ها بود مقصر اين جنگ را نيز بگويي
136 | اسماعيل مفاخري | | ١٠:٤٤ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٩٠ |
با عرض سلام خدمت جناب آقاي مولوي ماموستا ملازاده مي خواهم بدانم چرا شما حالا درماهواره سخنراني نمي کنيد خيلي دلمان برات تنگ شدخ
137 | Momen Abdullah | | ١٨:١٤ - ٢٤ ارديبهشت ١٣٩٠ |
جناب مجاهد چنان احاديث جعلي و خنده دار شما متزلزل و پوچ است كه چاره اي جز تغيير و تبديل آنها را نيافته‌ايد: (سنن الترمذي » كتاب المناقب » باب في مناقب عمر بن الخطاب ) http://hadith.al-islam.com/Page.aspx?pageid=192&BookID=26&TOCID=2028 «قال اللهم اعز الاسلام باحب هذين الرجلين اليك» ******** ولي علت اين دروغ گويي در دروغ گويي از سوي شما چيست؟ ******* نسل جديد از خود مي‌پرسند كه حب ابوجهل و عمر چي‌چي بود كه باعث اسلام شود!!! اصلا خداوند عظيم و اعلي چرا بايد ابوجهل يا عمر را دوست بدارد؟ بالفرض اين دوست داشته شدن عمر يا ابوجهل چگونه ممكن است باعث عزت اسلام شود؟؟؟؟!!!! حضرت موسي (عليه السلام) مي‌فرمايند: «وقال موسي ان تكفروا انتم ومن في الارض جميعا فان الله لغني حميد» بعد حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)‌ عزت اسلام را در «دوست داشته شدن يكي از عمرين» بدانند؟؟ اين است عقل شما؟ اين است منطق شما؟ آخر جدال با الله متعال تا كي؟ ****** جناب مجاهد خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايند: «يمنون عليك ان اسلموا قل لا تمنوا علي اسلامكم بل الله يمن عليكم ان هداكم للايمان ان كنتم صادقين» حال شما با اسلام ظاهري عمر بر خدا منت مي‌گذاريد؟ ****************** و اما در مورد حيا و عفت آن جاهلي كه ادعاي خلافت عقل كل را داشت: **** «... عن عايشه أنّ ازواج النبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏سلم كن يخرجن بالليل إذا تبرزن إلى المناصع وهو صعيد افيح فكان عمر يقول للنبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏سلم احجب نساءك فلم يكن رسول اللّه صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏سلم يفعل. فخرجت سودة بنت زمعه زوج النبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏سلم ليلة من الليالى عشاء وكانت امرأة طويلة فناداها عمر ألا قد عرفناك يا سودة - حرصا على أن ينزل الحجاب - فانزل اللّه آية الحجاب»( صحيح بخارى، ج 1 ص 49، كتاب الوضوء، باب خروج النساء إلى البراز). عايشه مى‏گويد: همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله شبها براى قضاى حاجت به بيابان مى‏رفتند. عمر به پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله مى‏گفت: زنهايت را در حجاب كن ولى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله چنين نمى‏كرد (گوش به حرف عمر نمى‏داد!). شبى از شبها سودة دختر زمعه، همسر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله كه زنى بلند قد بود بيرون رفت. عمر فرياد زد: اى سوده ترا شناختيم - به جهت حرصى كه براى نزول آيه حجاب داشت (اين كار را كرد). آنگاه آيه حجاب نازل شد. **** شما حاضر هستيد به ساحت و ناموس حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) ركيكترين فحاشي را كنيد تا بلكه مقام صنمتان عمر بن خطاب را بالا ببريد!!! اين است عفت و حياي عمر!!! >>>>>>>> ايجاد مزاحمت براي زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) <<<<<<<<< عمر خيلي خيلي غلط بيجا كرد سر راه ناموس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ايستاده بود و در نيمه شب داد و فرياد مي‌كرد. مردك مگر خانه و زندگي نداشت؟ بي‌دليل نيست كه پسر او بي‌حيا و بي‌شرفي شد كه دختركان 5 ساله را شهيد مي‌كرد و پسر ديگرش حامي يزيد و حجاج يوسف شده بود!! *********** جناب مجاهد آيا وقت آن نيامده است كه بيش از اين خودت را مسخره يك عرب 1400 سال قبل نكني كه بدون آنكه مفسر قرآن باشد ادعاي خلافت برترين دانشمند خلايق حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را داشت؟ آخر اين عمر چي‌چي بود؟ عالم بود؟ علمش كو؟ مفسر قرآن بود؟ تفسيرش كو؟ طبيب بود؟ طبش كو؟ شيميدان بود؟ معلم بود؟ چي‌چي‌ بود؟ يا علي
138 | عمر سعادت | | ١٣:٢٥ - ٠١ خرداد ١٣٩٠ |
يه خبر خوش دارم_تو روستاي ما 50 نفر دريك روز با سخنراني يكي از علماي اهل سنت راه اصلي دين رو در بيش كرفتن و از خرافات و شركيات به دور شدن و الان طبق دستورات اهل سنت اعمالشونو انجام ميدن_به اميد هدايت همه
139 | امين آغا | | ٢٤:٢٧ - ١٩ خرداد ١٣٩٠ |
باد آورده را باد مي برد
فردا يه يهودي در روستاي شما ميرقصه شما هم به حول قوه عمر او را همراهي خواهيد كرد .
140 | ناصح | | ١١:٠٦ - ٢٣ خرداد ١٣٩٠ |
اقا محسن قبر برست قبر مادرمان عايشه کجاست.شما چرا هي دنبال قبر ها ميگرديد.قبر انسانها هيچ اهميتي ندارد راه و روش انها مهم است که بحمده لله شما از انها بوي نبرده ايد.
جناب اقاي مومن عبدالله گفته ايد عمر چي کار کرد که ازش دفاع ميکنيد بهتون ميگم.عمر بود که ايران رو ازاد کرد و پدران اتش پرست شما رو مومن کرد.عمر بود که روم رو ازاد کرد.عمر بود که ده سال تمام وقتي کفار اسمش رو مي شنيدن از ترس خودشون رو خيس ميکردن.پيامبر فرمود خدايا اسلام را با عمر عزيز فرما و اينچنين هم شد.ما که ميدانيم شما چرا ازش بدتون مياد چون او واصحابش بودند که ايران اتش پرست شما رو با زور شمشير مسلمان کرد وپدران شما را به دوزخ فرستاد وشما هم عقد وکينه ي اونها رو در دل داريد.اما شما مشرک صفت ها که کم نمياريد دوباره ايين پدران خود رو در لباس اسلام در اورديد.قبلا اتش پرست بوديد حال امام پرست شده ايد قبلا فر ايزدي داشتيد و تخم مقدس داشتيد حالا هم سيد وشيخ تراشيده ايد خدا هدايتتان کند و مسلمانان را از شر ادمکشهاي چون اخوند هاي شما حفظ کمند.
141 | نبلنلب لب نب | | ١١:٢٥ - ٢٤ خرداد ١٣٩٠ |
خاک توي سرتان بي سوادها
142 | امين آغا | | ١٣:٢٦ - ٢٥ خرداد ١٣٩٠ |
جناب ناصح
قبر مادرتان عايشه كنار قبر پدربزرگ باباي من مي باشد اگر مني كه به گفته شما قبرپرستم ‏توانستم قبر پدر پدر بزرگم را پيدا كنم آنوقت حق با شماست و من قبر پرستم.‏
‏.............‏
اگه مردي يا از مردي بويي برده اي براي ما بگو تا بدانيم چرا خدا احداث بارگاه بر اصحاب كهف را ‏تاييد و تصديق كرده است ؟
لابد خدا هم قبر پرسته؟
مرا افتخار همراهي با نظر پروردگارم است.‏
‏......................‏
جناب ناصح ‏
اگر مسلماني و از كتاب مسلمانان سر در مياري ،دليلي از قرآن بيار كه پدران ما مشرك بودند.‏
‏............................ ‏
عمر روم را آزاد كرد:برو از روميان بخاه تا از فضايل عمر برايت بگويند.‏
خوشبختانه حكومت معاويه ها در ايران پايدار نماند و به لطف حضرت شاه اسماعيل دين خدا پايدار ‏ماند و فرق روم و ايران در بقاي حكومت اموي در آنهاست.‏
و در جايي كه اسلام تحريف و پيامبر و قرآن مسخره ميشوند مطمئنا كسي از عمر بدگويي نخواهد ‏كرد.‏
‏...............................‏
ترس كفار كجا بود ؟
ماشاءالله كفار كه خودشون حكومت ميكردند. مگه معاويه از عمر مي ترسيد؟
به شما نگفتند چرا عمر ترسناك بود؟
نگفتند آيا از ايمان عمر مي ترسيدند يا از زور او؟
نگفتند از اخلاص عمر مي ترسيدند يا از ترس ناموسشان ؟
‏(((محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم...))) فتح آيه آخر
آيا عمر اشداء علي الكفار بود يا اشداء بينهم؟
آيا عمر رحماء بينهم بود يا رحماء علي الكفار؟
جاي بسي تعجب است كه آيين نيك پدران مارا با مكتب عمر مقايسه ميكنيد ما در برتري آيين ‏زرتشت از مكتب عمر شكي نداريم ‏
‏...........‏
پندار نيك:‏
آيا عايشه پنداري نيك داشت؟
‏................‏
گفتارنيك:‏
آيا ابوبكر و عمر و عثمان گفتاري نيك داشتند؟
‏............‏
كردارنيك:‏
آيا ابوبكر و عمرو عثمان و طلحه و زبير و خالد و عبدالرحمن بن عوف و معاويه و عايشه و... . نيك و ‏بد را ميفهميدند؟
‏...........‏
عمر فقط شما را از جاهليت قديم به جاهليت مدرن تغيير ورژن داد و بس .‏
‏................‏
خوش به حال دايناسورها كه يكباره منقرض شدند و الا از دست عمرخان شما خواب آرام بزرگترين ‏آرزوي اين سوسماراي بزرگ بود.‏
چه بسا علت انقراض آنها كابوس عمر بوده است كه تا به حال ناشناخته مانده است . در خونخواري ‏و آدمكشي شما هم شكي نيست و لزومي ندارد ‏
صفت اكتسابي ناپسند خود را به ديگري نسبت دهي ، كمي در مفت گويي مفتيانتان بيانديش تا در ‏حكمت خدا تفكر كرده باشي.‏


ياحـــــــــــــــــــق
143 | محسن زاهدي | | ١٤:٠٤ - ٢٧ خرداد ١٣٩٠ |
اهل تسنن يعنى اهل سنت عمر.
144 | ميثم | | ١٢:٣٢ - ٣١ خرداد ١٣٩٠ |
تو را به خدا دست از جنگ و توهين به هم برداريد فقط خودمان در اين آتش مي سوزيم مطمعن باشيد کسي سود نمي برد اين همه سال جنگ بوده مناظره بوده چه نتيجه اي داشته ما هم يک خدا يک کتاب و يک پيامبر داريم کافي نيست؟
145 | محمد | | ١٩:١١ - ٠٦ تير ١٣٩٠ |
محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم.قران به صراحت ميفرمايد که اصحاب محمد با هم دوست بوده اند حالا شما رافضي ها چرا ميخواهيد تفرقه بين انها بيندازيد.شايد هم قران را قبول نداريد و اين ايه را تحريف شده ميدانيد.والسبقون الاولون من المهاجرين و النصار والذين تبعوهم به احسان.يعني بايد از صحابه تبعيت کرد.
146 | امين آغا | | ١١:٢١ - ٠٧ تير ١٣٩٠ |
جناب محمد

آن حشراتي را كه تو ((الذين معه)) ميداني موذي بودند وبراي خون خوردن گرد وجود مقدسش پرسه ميزدند و الا شپش با انسان رفاقت ندارد !!!

آنان زالـــــــــــــو بودند.

عزيز دل برادر!!!

147 | امين آغا | | ١١:٢٤ - ٠٧ تير ١٣٩٠ |
جناب محمد

هر كس اين حرف شما را تكرار كند __ ""شايد هم قران را قبول نداريد و اين ايه را تحريف شده ميدانيد""__ در نظر ما كذاب ودشمن خداست و در

محضرش بايد پاسخگو باشد.
148 | Momen Abdullah | | ٢٤:٠٧ - ٠٧ تير ١٣٩٠ |
جناب محمد عجب سد محكم و دژ مستحكمي است قرآن كريم در برابر وحي شياطين پيرو عُمَر. بنده كه لذت مي‌برم از تو دهني‌هايي كه اين كتاب شريف به پيروان عمر مي‌زند. گويي كه كاغذ قرآن كريم از جنس خنجر ابولولو (رضي الله عنه) است و نوشته‌هاي آن از جنس ذوالفقار: «يوم يقول المنافقون والمنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا فضرب بينهم بسور له باب باطنه فيه الرحمه وظاهره من قبله العذاب » «ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلي ولكنكم فتنتم انفسكم وتربصتم وارتبتم وغرتكم الاماني حتي جاء امر الله وغركم بالله الغرور» ********* «الم نكن معكم قالوا بلي ولكنكم فتنتم انفسكم» «الم نكن معكم قالوا بلي ولكنكم فتنتم انفسكم» «الم نكن معكم قالوا بلي ولكنكم فتنتم انفسكم» «الم نكن معكم قالوا بلي ولكنكم فتنتم انفسكم» ********* به صراحتِ كتاب خداوند، قرآن مجيد، منافقين و منافقات در برهه‌اي از زندگي ننگيين خود «مع» «با» مومنين هستند ولي اين «مع» «با» مومنين بودن هيچ سودي براي آنها ندارد و جز خسران و زيان نتيجه‌اي ديگر براي آنها ندارد. و چه زيبا و متين قرآن كريم علت اين «مع» بودن منافقين را بيان كرده است: «من الناس من يقول آمنا بالله فاذا اوذي في الله جعل فتنه الناس كعذاب الله و لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم او ليس الله باعلم بما في صدور العالمين » ************ «لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم» «لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم» «لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم» ************ همانطور كه سرور بنده امين آغا فرمودند مثل اينها آقايان در ظاهر «همراه» مثل شپشهايي است كه خون مي‌خواستند. البته در تاريخ منافقين «همراه» و «مع» با مومنين محدود به اصنام شما نمي‌شود. پيش از اين هم يهوديان «مع» «با» رسول خداوند حضرت موسي (عليه السلام) بودند: «وانجينا موسي ومن معه اجمعين » ********* آيا يهودي عهد قديم مي‌تواند به اين آيه كريمه استناد كند و از نجات يافتن و سعادت جاودانه تمامي «همراهان» و «اصحاب» حضرت موسي (عليه السلام) سخن گويد؟ بلاشك نه!! همانطور كه يهودي عهد جديد نمي‌تواند به آيه «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم» استناد كرده و اصنام آدمكش خود را كه به گواهي تاريخ جز توحش نكردند، جزء «اشداء علي الكفار» بداند!!! توحشي كه آغازش را قرآن بيان كرده است «يحلفون بالله ما قالوا ولقد قالوا كلمه الكفر وكفروا بعد اسلامهم وهموا بما لم ينالوا» و تاريخ از ادامه آن در ايران و عراق و .... سخنها رانده است. ********** جناب محمد شما كه از ما نمي‌خواهيد كه پيرو اصحاب منافق حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) شويم و چون آنها كه «قالوا كلمه الكفر وكفروا بعد اسلامهم» ما نيز گوينده كفر و مرتد شويم؟ بدانيد كه ما هيچگاه تابع آن جاهلي نمي‌شويم كه برغم جهالت به آيات قرآن كريم ادعاي خلافت حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را كرد. همان جاهلي كه از او حتي يك نمونه مباحثه علمي با ايرانيان و عجم مشاهده نشد و جز جنايت از او چيزي صادر نشد. عليا ولي الله عليا حجة الله عليا وصي رسول الله
149 | ناصح | | ٢٤:٣٦ - ٠٧ تير ١٣٩٠ |
جوابي مختصر به امين اغا!
سلام عليکم يا اخواني في کل مکان.
فرموده ايد اگر مرديد جواب اين ايه را بدهيد.امين اقا الله متعال اين ايه را از زبان کساني نقل ميکند که بر سر غار او رفتند و گفتند که بر در ان پرستشگاهي درست ميکنيم.کجاي اين ايه تاييد سخنان انها را از طرف الله متعال بيان ميکند.اين ايه صرفا نقل قولي است از انها.و اما در باره گنبد و بارگاه هم در کتب شيعه وهم در کتب اهل سنت روايت هاي زيادي در منع اين کار وارد شده است که برخي از انها را بيان ميکنم:نهي رسول الله ان يجصص القبور(رسول خدا نهي فرمود که قبرها را گچ کاري و تزئين کنند)تهذيب طوسي و وسائل شيعه حر عاملي.رسول خدا از اين که بر قبر نماز بگزاريد,يا بر انبنشينيد و يا بر ان بنا وضريح بسازيد,نهي فرموده است(من لا يحضره الفقيه باب مناهي پيامبر وتهذيب طوسي و وسائل الشيعه)و همچنين ابالحسن هم از ان نهي فرموده(وسائل الشيعه باب44 از ابواب دفن)وام خود علي ميگويد(رسول خدا مرا به شهر براي خراب کردن مقبره ها و شکستن مجسمه ها و بتها فرستاد وسائل شيعه جاپ سنگي قديم جلد اول صفحه209).و در اينده انشائ الله مدارک معتبر ديگري را ذکر خواهم نمود.
و ام فرموديد که دليلي از قران بياوريد که پدران ما مشرک بوده اند.امين اغا قبل از اسلام همه ي مردم گمراه بوده اند يهود و نصاري که قران به صراحت به کفر انها اشاره ميکند و مجوسيت که ايين پدران ما بوده هم به طريق الولي منحرف بوده.(نامه ي پيامبر به خسرو پرويز و داستان مربوط به ان را حتما خوانده ايد).گفته ايد مناقب عمر را از روميان بخواهيد ما اين کار نمکنيم جون احتياجي به ان نيست چون خود قران و پيامبر فضائل او را براي ما بيان کرده اند.واما شيخ السلام ابن تيميه اهل روم قديم بوده ان و همچنين مولانا که اينها به برکت ان فتح بزرگ بوده.واما ايران تادر دست مسلمانان بود مهد تفکر و علم بود وافادي همچون ابن سينا,خوارزمي,خيام,حافظ.سعدي,مولانا,غزالي,سهروردي,ابو ريحان بيروني و هزاران دانشمند نامي ديگر را داشت اما همين که شاه اسماعيل خون ريز امد وتمام ايران را با زور شمشير شيعه کرد دانشمندي ديگر ظهور نکرد وايران روز به روز به انحطاط وانزوا نزديکتر شد.واما اهل سنت پاسدار اين دين بوده و هست و تمام سرزمين ها را انها فتح کردهاند و اين در حالي است که روافض يک وجب خاک کفار را فتح نکرده و هميشه در حال جنگ با مسلمانان بوده وکفار را ياري کرده اند.جريان حمله مغول ها و تاتار ها و وزيرشدن طوسي براي انها و کشتن سلطان مسلمانان را به دست تاتار ها و کشتن 1ميليون مسلمان در بغداد را که يادتان نرفته است.وام گفتهايد که اگ از کتاب مسلمانان سر در مياريد.بايد در جواب گفت دزد زرنگ بود صاحب خانه را گير انداخت(ضرب المثل کردي)شما روافض که ميگوييد ما قران را نمي فهميم وان وقت ميگوئيد اگر سر از کتاب مسلمانها در مياريد.و اما گفته ايد ترس کفار کجا بود.ترس کفار از قدرت ايمان و اخلاص شاگردان مکتب رسول الله بود که لا تاييد الهي تمام قدرت هاي وقت را به زانو در اورده وهمه را تسليم الله کرده اند.عمر ترسناک بود البته برا ظالمين ,جون حق هميشه براي ظالمين ترسناک است.واما از ايمان عمر ميترسيدند نه از ناموسشان چون کفا که ناموس براي انها اهميتي نداشت وبه ديده ه حيوان به زن تگاه ميکردند.قران ميفرمايد رحمائ بينهم بوده وحالا شما خلاف ان را ميگوييد.واما ما هم شک نداريم که شما ايين زرتشت را بر اسلام برتري ميدهيد.واما خدا از کردار اصحاب محمد راضي است وانها را اينطور ستوده:اگر همانند شما(اصحاب محمد)به انچه ايمان اورده ايد ايمان بياورند انگاه هدايت شده اند137بقره.شما (اصحاب)برترينمردم هستيد که براي مردم برگزيده شده ايد110ال عمران.پس کساني که هجرت کردند(مهاجرين)واز خانه و کاشانه خود بيرون رانده شدند ودر راه من ازار و اذيت شدند وجنگيدند و کشته شدند,حتما گناهان و بديهايشان را از ايشان دور ميزداييم و وانها را به باغهاي که زير انها نهرها جاري است,ميسازيم195العمران.و 40.41الحج.62و63و64الانفال.74الانفال.88و89توبه.117توبه.100توبه.117و118توبه.41و42النحل.110نحل.18فتح.10فتح.29فتح.7حجرات.8و9و10حشر.10حديد.
150 | دوستدار عمر | | ١١:٣١ - ٠٨ تير ١٣٩٠ |
مه فشاند نور و سگ عوعو کن ........هر کسي از طينت خود مي تند همين عمري که نامش را به خواري مي اوريد اگر اينجا بود نمي دانستيد چجوري جلوي خيس کردن خودتون رو بگيريد اما دوستدارانش هستند و ميدانند که چه کنن همين عمر داماد حضرت علي بوده به روايت کتابهاي خودتان اصول کافي باب عده همين عمر اولين بارمبداء تاريخ مسلمانان را هجرت پيامبر گذاشت همين عمر براي اولين بار به مسلمانان حقوق داد و گفتند از خودت شروع کن اماااا؟؟؟ او با کمال تواضع از خويشاوندان پيامبر شروع کرد اول از عموي پيامبر ابن عباس شما براي اينکه دوس داشتيد زنا کنيد و شراب بخوريد و با خواهر و مادرتان ازدواج کنيد اما با امدن اسلام نتوانستيد گرچه الانم به اسم متعه زنا ميکنيد و ناموس مردم را الوده مي کنيد اما سوزش اصلي شما از اينجاش کسي که اجدادش اسلام از عمر يافت.........زمهر او چرا امروز سرتافت؟؟ عجم آنوقت جهودوگبر بودند...........از او گوي مسلماني ربودند اگر دل زفاروقت غباريست.......تو را در راه دين اشفته کاريست (عطار) فردوسي: عمر کرد اسلام را آشکار .....بياراست گيتي چو باغ بهار مولوي هم که بايد قصه پير چنگي رو بخوني سراسر مثنوي مدح شاگردان پيامبره ان شنيدستي که در عهد عمر..........بود چنگي مطربي با کر و فر برو فکري به حال خودت بکن که بي دين از دنيا نري شما دين و مذهب امام جعفر رو تعقيير ئائين تا به اهداف پليدتون برسين شما همون يهوديا و مسيحياي زمان پيامبرين که دست نشانده آمريکايين آمريکا شاه رو برداشت چون با عراق نجنگيد اما شما جنگيديد خميني و سيد حسن ئس نشانده اسراييل که مردم رو احمق فرض کرديد براي خوئتون دشمن فرضي درس کرديد تا مردم رو گول بزنيد
151 | ناصح | | ١٦:٣٨ - ٠٨ تير ١٣٩٠ |
سلام عليکم.مدتي پيش ردي بر سخنان امين اغا نوشتم که نميدانم چرا بدست شما نرسيده.ام اشکالي ندارد اگر تا فردا نرسد دوباره ان را مينويسم.ام در رد ردي که بر محمد نوشته بايد گفت اي برادر فرمود ه ايد که انهاي که تو والذين معه ميداني عده اي موذي بوده اند.برادر ديگر نميدانيم ما اهل سنت با چه زباني با شما صحبت کنيم.وقتي قران به صراحت ميفرمايد که انها با هم دوست بوده اند(يعني با پيامبر) ديگر تو چي ميخواي.ايا ارزوي همه ي مومنان دوستي با پيامبر و مومنين نيست؟تازه اگر همين ايه بود يه چيزي ولي در قران به صراحت ده ها بار از انصار و مهاجرين تعريف کرده مثلا:137بقره.110ال عمران.68ال عمران.195ال عمران.40و41الحج.103ال عمران.74الانفال.88و89التوبه.117التوبه.8التحريم.100اتوبه.117و118التوبه.41و42النحل.110النحل.18فتح.10الفتح.29الفتح.7الحجرات.8و9و10الحشر.8التحريم.10الحديد.اينان اياتي هستند که مخاطبشان مستقيما اصحاب هستند وچون قران فرموده که واسبقون الولون من المهاجرين و النصار والذين تبعوهم باحسان يعني بايد به بهترين شيوه از انها پيروي کنيم پس ما موظف به پيروي از انها هستيم .حال که شما بر خلاف قران به انها موذي ميگوئيد پس حتما نعوذ بالله خدا نفهميده و به قول ايت الله برقعي شما رافضي ها فهميده ايد. بعدا مطلبي در مورد تحريف قران که عدهاي از علماي شما ادعاي اجماع بر ان را دارند و کتاب در مورد ان نوشته اند وبيش از 2000 روايت در تاييد ان مب ياورند براي شما ميفرتم.وسلام علي من اتبع الهدي. ادامه دارد...
152 | Momen Abdullah | | ٠١:٤٤ - ١١ تير ١٣٩٠ |
جناب عمر ( كه گهي با نام ناصر و گهي با نامهاي ديگر مي‌نگاري)

گنبد و بارگاه براي قبور ممنوع است؟ پس اين بارگها ها از آن كيست؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=75&bank=shobheh&startrec=1
**********
«که بر سر غار او رفتند و گفتند که بر در ان پرستشگاهي درست ميکنيم»
عمر!!
تحريف قرآن تا كجا؟ تا كي مي‌خواهيد قرآن كريم را تحريف كنيد؟
چرا با بي‌شرمي «مسجد» را «پرستشگاه» ترجمه مي‌كنيد؟
در قرآن كريم، بلااستثناء «مسجد» را براي محل سجده مسلمين بكار برده است.

حال تو فكر كردي كه مي‌تواني هرجور دلت خواست قرآن را تحريف كني و ترجمه‌هاي دروغ تحويل مردم دهي؟
**********
« دليلي از قران بياوريد که پدران ما مشرک بوده اند.امين اغا قبل از اسلام همه ي مردم گمراه بوده اند يهود و نصاري که قران به صراحت به کفر انها اشاره ميکند و مجوسيت که ايين پدران ما بوده هم به طريق الولي منحرف بوده.(نامه ي پيامبر به خسرو پرويز و داستان مربوط به ان را حتما خوانده ايد)»

نامه خسرو پرويز در قرآن است؟
جناب امين آغا از شما از قرآن مدرك خواستند كه اثبات كنيد كه پدران مشرك بودند و شما از آوردن آن عاجز بوديد.
و حال بحث از انحراف مي‌كنيد.
بسيار تفاوت است ميان انحراف و شرك.
*************
«مناقب عمر را از روميان بخواهيد ما اين کار نمکنيم جون احتياجي به ان نيست چون خود قران و پيامبر فضائل او را براي ما بيان کرده اند»
عمر!!!
از خدا شرم نمي‌كني چنين بسادگي به خدا و رسول او (صلي الله عليه و آله) تهمت مي‌زني؟
«ومن اظلم ممن افتري علي الله كذبا»

آخر عمَري كه حتي از او 20 صفحه مطلب علمي و ديني نقل نشده است «فضيلتش» كو؟
آخر عمَري كه در نبوت حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) شك كرد «فضيلتش» كو؟
همان عمري كه روزي چون بز كوهي فرار مي‌كند و روزي ديگر براي نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) تورات مي‌خواند!!

البته شايد منظور شما از فضيلت تجاوز و كشتار و قتل عامهاي وحشيانه او در ايران و برقراري نظام آپارتايد «موالي گري» بود؟

عمر!!!
ارتداد و فحاشي و تجاوز و غضب ولايت و .... «فضيلت» نيست!! رذيله است!!
******
«.واما شيخ السلام ابن تيميه »!!!!!!!

اين كدامين اسلام است كه شيخ آن ابن تيميه يهودي است؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
براستي شما از كدامين دين يهودي تقليد مي‌كنيد كه چنين فرد منحرف و گمراهي شيخ اسلام خود مي‌دانيد؟؟؟
پدرتان كيست؟ اصل و نسب داريد؟
چگونه ممكن است چنين فحاشي:
http://ar.wikisource.org/wiki/منهاج_السنة_النبوية/54
«وعلي يقاتل ليطاع ويتصرف في النفوس والأموال فكيف يجعل هذا قتالا على الدين .... ولا يكون هذا قتالا على الدين»

به ساحت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام)، شيخ اسلام باشد؟

البته در ديني كه معبود آن وهم ساقدار نزول كننده در آسمان باشد بايد هم فحاشي چون ابن تيميه يهودي شيخ السلام باشد!!!
*************
«واما ايران تادر دست مسلمانان بود مهد تفکر و علم بود وافادي همچون ابن سينا,خوارزمي,خيام,حافظ.سعدي,مولانا,غزالي,سهروردي,ابو ريحان بيروني و هزاران دانشمند نامي ديگر را داشت»

عمر!!!
زشت است!! باور كن هرچه بيشتر تناقض و تضاد دروني خود را آشكار كني بيش از اين آبرويت مي‌رود و بي‌آبرو مي‌شوي!!!

آخر عمر تو از يك طرف از ابن سينا مي‌گويي و از سوي ديگر ابن تيميه را شيخ السلام مي‌نامي؟
مگر همين ابن تيميه ابن سينا را زنديق و كافر نناميده است؟
مگر سهرودي ها و بيروني ها را نقض نكرده است؟

نكند عمر فكر كردي ما متجاوزين جاهل عرب هستيم كه از پشت كوه آمده باشيم و هر چرندي را به عنوان دين پذيرا باشيم؟
******
«اما همين که شاه اسماعيل خون ريز امد وتمام ايران را با زور شمشير شيعه کرد دانشمندي ديگر ظهور نکرد وايران روز به روز به انحطاط وانزوا نزديکتر شد»!!!!
عمر!!!
كتابخانه هاي ايران را چه كسي نابود كرد؟ جز لشكريان عمر؟؟؟ حال براي ما از علم و دانش سخن مي‌راني؟
چگونه ممكن است ايران صاحب بزرگترين بيمارستانهاي پزشكي باشد و بعد حتي يك كتاب پزشكي در آنها موجود نبوده باشد؟
البته شما فقط عمر را مقتدي خود در كشتار و چپاول نكرده ايد. حجاج و صدام نيز الگو و امام شما هستند:
http://qasimi.elaphblog.com/posts.aspx?U=1155&A=22386
««««««««««الحجاج رحمه الله»»»»»»»»»»

اين است مذهب فرزندان عائشة!!! مدح و ستايش و پيروي از حجاج!!!
http://ar.wikipedia.org/wiki/ عبد_الملك_بن_مروان
كان عبد الملك بن مروان أول من:
...
كرم واهتم بالعلماء والفقهاء والمفكرين
**********
آري. اين است مقصود عمر از علم و تمدن و تفكر!!! عبد الملك بن مروان!!! خليفه مورد ستايش شما عمر است و عبدالملك بن مروان!!!
راه شما راه حجاج است و عمر و يزيد بن معاويه!!!
********
«واما اهل سنت پاسدار اين دين بوده و هست و تمام سرزمين ها را انها فتح کردهاند »
پاسدار كدام دين هستند؟
دين سگباز و شرابخواري؟
http://www.humanf.org:8686/vb/showthread.php?t=25062
«من فضائل أمير المؤمنين يزيد بن معاوية رضي الله عنه»!!!!!
***********
«عمر ترسناک بود البته برا ظالمين ,جون حق هميشه براي ظالمين ترسناک است.»
ظالمين؟
«... فأتاها عمر فدخل عليها فعاركها حتى غلبها على نفسها فنكحها، فلما فرغ قال: أف أف أف،...»
«الطبقات الكبرى»

آه چه فتحي!!! چه فتح الفتوحي!!! چه نبردي!!! و عمر قهرمان بر عاتكه بيوه زن غلبه يافت!!! چقدر عمر براي عاتكه ترسناك بود!!
تمامي ظالمين (زنان) مدينه از او ترس داشتند!!!
***********
«واما خدا از کردار اصحاب محمد راضي است وانها را اينطور ستوده:اگر همانند شما(اصحاب محمد)به انچه ايمان اورده ايد ايمان بياورند انگاه هدايت شده اند137بقره.شما (اصحاب)برترينمردم هستيد که براي مردم برگزيده شده ايد110»!!!!!!!!

اين كلمه «اصحاب» چيست كه سعي مي‌كني لابلاي قرآن بچپاني؟
مگر نمي‌داني كه خداوند فرموده است:
«انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون »
پس چرا چنين ظالمانه سعي مي‌كني كه «اصحاب» را به قرآن بچسباني؟ آخر مگر ديگر يهوديان توانستند قرآن را تغير دهند كه تو مي‌خواهي آن را تغير دهي؟
براستي دشمني با قرآن تا كجا؟
**********
البته ريشه تمامي جنايات امرا و امامان و خلفاي اهل عمر، نيت پليد همان اصحاب منافق و تروريستي است كه قصد انجام زشت ترين و شنيع ترين جنايت تاريخ را داشتند:
«وكفروا بعد اسلامهم وهموا بما لم ينالوا »

واي بر اين اصحاب منافق و تروريست!!! واي بر آن آدمكشان منافق!! واي بر آن اصحاب بي‌حيا و نامرد!!

بي‌دليل نيست كه تابعين اين اصحاب تروريست و منافق حجاج ها و تيمورها و غزنوي ها و صدام ها و آل سعود و ... شدند.

يا علي
153 | Momen Abdullah | | ٠١:٥٥ - ١١ تير ١٣٩٠ |
دوستدار عمر
در ميان مهملاتت چيزي گفتي كه براستي مايه شگفتي و حيرت است:
«همين عمر براي اولين بار به مسلمانان حقوق داد»!!!

يعني عمر عقلش از حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) بيشتر بود؟؟!!!!!
البته ما مي‌دانيم در نظر شما حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) يك فرد جن زده (نعوذبالله) بود كه گاها هوس خودكشي مي‌كرد و پدر و مادرش (نعوذبالله) مشرك بودند!!

ولي ديگر نمي‌دانستيم تا اين حد عمر را به او برتري مي‌دهيد كه بدعت عمر در تقسيم نامساوي بيت المال را «حقوق به مسلمانان» معرفي مي‌كنيد!!!

چه كسي به صنم شما عمر اجازه داد كه با پول بيت المال هركاري بخواهد انجام دهد؟ مگر او چه كاره بود؟
حافظ قرآن بود؟ مفسر قرآن بود؟ عالم بود؟ دانشمند بود؟ چي‌چي بود؟
فقط بلد بود چون بز كوهي از ميدان جنگ فرار كند!!
**********
و ما در زمينه مشتي مهمل اشعارت:
«والشعراء يتبعهم الغاوون»

حال تو مي‌تواني از مشتي شاعر منحرف مانند مولوي رقاص تبعيت كني. مي‌تواني هم از قرآن و اهل بيت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) تبعيت كني.
گرچه مگر اين شيرهاي رضاع كبير مي‌گذارند كه تو سمت اسلام بيايي؟

يا علي
154 | Momen Abdullah | | ١٢:٠٤ - ١١ تير ١٣٩٠ |
جناب عمر (كه گاهي با اسم ناصح مي‌نويسي و گاهي با اسم ديگري)
گفته‌اي:
«وقتي قران به صراحت ميفرمايد که انها با هم دوست بوده اند»
منظور شما از «آنها» كيست؟
اگر منظور شما «مومنين» هستند بله. ولي اگر منظور شما اصحاب هستند. خير!!!

اگر صرف حضور فيزيكي در اطراف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اصحاب ظاهري ايشان بودن دليل شمول است پس اصحاب منافق نيز شامل مي‌شوند:
«الم نكن معكم قالوا بلي»
كه اصحاب منافق در ظاهر هم «مع» با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند.
اصولا صحابه كدام پيامبري همگي بهشتي و مومن و سابقون در ايمان و ... بودند كه شما تمامي صحابه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را مومن و بهشتي و سابق در ايمان و ... مي‌دانيد؟
***********
«ولي در قران به صراحت ده ها بار از انصار و مهاجرين تعريف کرده »
دروغ مي‌فرماييد!! آنهم از نوع عمري!!!
خداوند از مومنين انصار و مهاجر تعريف كرده است!!
و درجاي خود منافقين انصار و مهاجر را به شدت كوبيده است:
«وممن حولكم من الاعراب منافقون ومن اهل المدينه مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم»
«قالوا كلمه الكفر وكفروا بعد اسلامهم»
و ...
**********
«.اينان اياتي هستند که مخاطبشان مستقيما اصحاب هستند»
دروغ مي‌فرماييد.
آنهم دروغ بسيار زشت و متضاد با عقلي!!!
از آن دروغهاي زشت و كريه طاغوتي!!
اتفاقا خداوند در اين آيات از عهد شكني و خيانت اصحاب منافق و شرايطي كه آنها ممكن است بهشتي شوند سخن رانده است.

آخر مطابق كدامين عقل است كه «ابوالغاديه» قاتل شقي حضرت عمار (رحمة الله عليه) را بهشتي و مراد مومنين بداند؟

البته تمام تلاش شما براي تحريف معني قرآن و نسبت دادن آيات مبشر آن به آدمكشاني چون ابوالغادية و عمر و ... جز اين نيست كه از راه قتل و تجاوز آنها تبعيت كنيد و به كشتارهاي خود ادامه دهيد!!
*********
در زمينه تهمت تحريف نيز به اين صفحه مراجعه كنيد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=99
*********
آري. تمامي تلاش شما بر دو محور است:
1)) انتساب آياتي كه مخاطب آنها مومنين هستند به اصحاب.
2)) مدح و ستايش و پيروي و تبعيت از ابوالغادية ها و معاويه‌ها و عمرها به عنوان اصحاب.

و اين خود بزرگترين تحريف معنايي قرآن است كه تاويل آيات آن را دزديده و براي اصنام خود فضل تراشي كنيد.


يا علي
155 | امين آغا | | ٠٤:١٨ - ١٣ تير ١٣٩٠ |
جناب ناصح اگر بارگاه ساختن كار بدي بود اولين نفر معترض خود خدا مي بود شما كه بيشتر از خدا نمي فهميد آيا خدا اعتراضي داشت ؟ فرموديد"نهي رسول الله ان يجصص القبور" چرا اهل سنت اين همه خرج ساختن گنبد و بارگاه بر قبر پيامبر كرده اند ؟ آنهم طرح ها و طراحي ها و مصالح ساختماني از غير مسلمانان و نصاري؟ جناب ناصح ابالحسن مسئول شكستن بتها و مجسمه هاي كفار بود نه مقبره مسلمانان . جناب ناصح درست است آيين پدران ما اسلام نبوده است ولي آيين پدران ما آيين يكتا پرستي بوده است و شريكي براي خداون قائل نبودند. و آن مشركي كه منظور شماست دوگانه پرستي است . قرآن و پيامبر ما هيچ گونه فضيلتي از عمر نقل نكرده اند . شايد هم منظور شما احاديث توليد و بسته بندي و توزيع شده توسط كمپاني اموي است ؟ ضمنا آن شخص براي شما شيخ الاسلام است ولي براي ما _"شيخي چسبيده به اسلام" _ است . جناب ناصح جدا از اينكه در نظر من هيچ شاعري دانشمند نيست ميشه بگيد شيخ بهايي دانشمند كدام دوره بوده است؟ دكتر حسابي مخ فيزيك چطور؟ شهيد چمران را ميشناسي؟ همان دانشمندي كه عمريون كشتند؟ شهيد عليمحمدي دانشمند هسته اي كه اربابان شما ترورش كردند چطور؟ جناب ناصح زمان حكومت عمريان شما دانشمندان انگشت شمار بودند همانطوري كه شما به راحتي شمارديد ولي در زمان ما آنقدر دانشمند هستند كه ما از نام بردن آنان عاجزيم. دوره هاي قاجار و پهلوي هم نوكران اربابان شما بودند و ما آنان را به عنوان حكومت شيعي قبول نداريم . جناب ناصح از سلول هاي بنيادين چه ميداني؟ از پلوتونيم ، اورانيوم ،دوتريم ،انرژي هسته اي چطور ؟ از علم پرتاب ماهواره به فضا چه ميداني؟ آيا از شبه سازي هم چيزي شنيده اي؟ و.......... و.......... و......... آيا فرزندان مكتب عمر توانايي و عرضه چنين كارهاي بزرگي را داشته اند؟چرا بيخود به علم نداشته تان مي نازي؟ حمله آل سعود به كربلا ونجف ، حمله اعراب صدامي عمري به ايران و حمله آل سعود ابوبكري به يمن و بحرين ابدا از يادمان نخواهد رفت.برادر جناب ناصح تاتارها به ما چه مربوط است؟ اگر عمر براي ظالمين ترسناك بود چرا معاويه ظالم از او نمي ترسيد؟ راستي چرا ابولولو ما واقعا از او نمي ترسيد ؟ طبق فرموده شما ابو لولو ظالم نبوده است چون ظالمان از عمر مي ترسيدند و ابولولو از اين آدم ذره اي ترس نداشت. كساني به ديده حيوان به زن نگاه ميكنند كه مانع رانندگي اين بيچاره ها مي شوند حتي غرب وحشي هم اينطور نيست. قرآن هم نفرموده كه عمر رحماء بينهم بوده كه من بخواهم خلاف آنرا بگويم آن " رحماء بينهم " خاص ياران راستين و مخلص پيامبر است مثل علي (ع) حمزه ،جعفر،سلمان ،ابوذر ،مقداد ، عمار ، بلال و..... نه عمر و ابوبكر كه مثل بز از ميدان جنگ فرار مي كردند. برادر بدون شك ما اسلام را برتر از زرتشت ميدانيم واين شك شما مثل بيشتر عقايدتان بي مورد و مردود ميباشد . آيات مذكور هم در وصف كساني است كه در ايمانشان به اسلام و پيامبر تا دم مرگ ثابت قدم ماندند و مثل ابوبكر و عمر در كمين عروج پيامبر (ص) ننشستند تا اولين دوره مسابقه و تور بين القبايلي پرش بر منبر نبي را راه اندازي كنند. ياحـــــــــــــق
156 | محسن طالب | | ١٧:٣١ - ١٤ تير ١٣٩٠ |
با سلام ايام امتحانات مجال اين رو كه سري به اين سايت بزنم نمي داد ولي الحمدلله به لطف حضرات ائمه خداوند اين بار هم من روسربلند كرد تونستم همه دروس رو قبول بشم جناب ناصح مي خوام يكم باهم تاريخ بخونيم تا شايد بفهميم چقدر قبر آدم ها مهمه چه خوب باشه چه بد راستي قبر مادر تون عايشه رو هم براتون پيدا كردم به متن زير يه نگاهي بندازيد روزهاي آخر عمر معاويه بود و او فكرهاي بزرگي در سر داشت. روزي از همان روزها براي مروان، حكمران خود در مدينه نامه‌اي نوشت و گفت: ياران پيامبر و مردم را جمع کن و از آنها براي فرزندم يزيد بيعت بگير! پس از رسيدن نامه، مروان مردم را جمع کرد و روي منبر به وصف يزيد پرداخت و براي او اعلام بيعت کرد. عبدالرحمن پسر ابوبکر از حرفها و تمجيدهاي مروان از يزيد برآشفت و گفت: تو و آن کس که تو را به اين سخنان واداشته، دروغ مي گوييد، زيرا يزيد با آن همه اوصاف بدي که دارد، شايسته‌ي خلافت نيست. مروان از جسارت اين مرد، ناراحت شد و بر او تاخت. اما عبد الرحمن ديگر تاب نياورد و بي‌درنگ از پايين منبر پاي مروان را گرفت و گفت: اي دشمن خدا! از منبر پايين بيا، تو اهل آن نيستي که به جاي پيامبر(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) بنشيني، پيامبر تو و پدرت را از مدينه تبعيد کرده بود. در اين گير و دار عايشه نيز همراه گروهي از زنان مدينه به مسجد آمد تا به مروان اعتراض کنند. مروان تا عايشه را ديد از ترس خود را به عايشه رساند و گفت: اي مادر مومنان! تو را به خدا سوگند مي دهم آنچه حق است بگو. عايشه گفت: من به جز سخن حق چيزي نمي گويم، رسول خدا تو و پدرت را لعنت کرده بود. تو و پدرت تبعيدي هستيد. چرا با برادرم عبدالرحمن، چنين سخن مي گويي؟! با اين خطاب عايشه، مروان در ميان جمعيت ضايع و خاموش شد. اما دلش از در شعله‌هاي كينه مي‌سوخت. اين بود كه تمام جريان را در نامه‌اي براي معاويه نوشت، معاويه نيز چون ماجرا را دانست همان آتش در دلش زبانه كشيد و کينه عايشه را به دل گرفت و با هزار سوار براي گرفتن بيعت و ترساندن مردم، به مدينه آمد. با مقايسه رفتار علي عليه‌السلام و معاويه، عظمت روحي و عفو و کرم آن امام بزرگ پي مي بريم عايشه وقتي فهميد معاويه به مدينه آمده است براي اعتراض نزد او رفت و گفت: برادرم محمد را کشتي و بدنش را سوزاندي كافي نبود؟ امروز به مدينه آمده‌اي تا عبدالرحمن را نيز اذيت کني؟ تو نمي داني که از طُلَقا (و آزاد شده‌هاي پيامبر در فتح مکه) هستي؟ براي آزاد شده‌ها روا نيست که تكيه بر خلافت جامعه اسلامي زنند، پدر تو از لشکريان احزاب و در صف دشمنان اسلام بود، و همواره با رسول خدا مخالفت مي‌کرد... . با اين حرفهاي عايشه، کينه معاويه بيشتر شد، و تصميم قتل او را گرفت، مورخين و علماي اهل تسنن مانند زمخشري در ربيع الابرار، و حافظ ابي نعيم در تاريخ خود مي نويسند: معاويه در مدينه دستور داد چاهي را در خانه خود کندند، و روي آن را با خاشاک پوشاندند و روي آن صندلي گذاشتند. آنگاه عايشه را به مهماني دعوت کرد، وقتي که عايشه با راهنمايي گماشتگان آمد و روي صندلي نشست همان جا به چاه افتاد. معاويه سر آن چاه را با آهک گرفت و همانجا قبر عايشه شد. بعضي نوشته‌اند: دعوت معاويه از عايشه اواخر شب بود، عايشه سوار بر الاغ شد و همراه غلامش پيش معاويه آمد، معاويه عايشه را بسيار احترام کرد، و او را به نشستن در جايگاه مخصوصي تعارف نمود، همين که عايشه در آنجا نشست، به چاه افتاد، معاويه غلام و الاغش را نيز در چاه افکند تا کسي از اين ماجرا مطلع نشود، ولي رفته رفته، اين ماجرا توسط عده‌اي از بستگان معاويه کشف شد. نکته قابل توجه اينکه عايشه با اينکه باعث فتنه جنگ جمل شد و اين جنگ بزرگ را به وجود آورد و در نتيجه خون هزاران نفر از مسلمان، در آن ريخته شد، پس از پيروزي سپاه علي عليه السلام، در پايان جنگ، آن حضرت دستور داد که به عايشه گزندي نرسانند. حتي به هيچ کس جز محمد بن ابي بکر، برادر عايشه، اجازه نزديک شدن به او را نداد، و او را همراه عده‌اي محافظ از (زنان که در ظاهر مرد بودند) به مدينه بازگزداند. با مقايسه رفتار علي(عليه‌السلام) و معاويه، عظمت روحي و عفو و کرم علي(عليه‌السلام) پي مي بريم. شايد براي شما مهم نباشه كه قبر مادرتون تو چاه فاضلا به يا تو باغ سرسبز ولي براي ما كه همه چيزمون آبرو مون شرفمون جگر گوشه رسول خداست مهمه چون همه حقيقت هاي تاريخي رو مشخص مي كنه كه چرا دفن شبانه چرا تشيع شش نفره . راستي سوالاي ديگه اي هم پرسيده بودم چرا به اونا جواب نداديد ما ميگيم مادر ما رو به شهادت رسوندند اونوقت مولوي احمق شما تو مناظره با دكتر قزويني دنبال مدرك محكمه پسند امروزي ميگرده و سند تاريخي يه واقعه تاريخي رو كه از خود شماست قبول نداره شاهد ميخواد خوبه والا اونم از سردار جنايتكارتون عبد المالك كه تا دستگير شد اعتراف كرد كه كارش غلط بوده و دستورش رو از امريكا و سيا ميگرفته راستي شما اگه راست ميگيد چرا اجازه نمي ديد كتب شيعه تو كشورتون منتشر بشه چرا تو كتابخونه ها و تو دست شيعيان ايران كتب شما هست از چي مي ترسيد
157 | عبدالغفار كرد | | ١٦:١٠ - ١٥ تير ١٣٩٠ |
اينقدر به مقدسات همديگر توهين نکنيد قضاوت درمورد1400سال پيش مسلما قضاوت درستي نيست داوري را براي داورعالمين در روزحساب بذاريم پس اي برادران شيعه وسني بياييم درکنارهم برعليه دشمنان اسلام متحد شويم وهمواره تقوا پيشه گيريم که ملاک برتري شيعه يا سني بودن نيست بلکه تقواست

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

بحث ، بحث قضاوت نيست ، بحث اين است كه دين را از چه كسي بگيريم ؟ از ابوهريره و ابوبكر و عمر ؟ يا از اهل بيت رسول خدا (ص) ؟!

و براي اين مطلب بايد آنها را بشناسيم ، تلاش ما تنها براي شناخت منبع سنت رسول خدا (ص) است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

158 | ناصح | Iran - Tehran | ١٦:٥٩ - ١٦ تير ١٣٩٠ |
السلام عليکم.در رد سخنان بي پايه ي امين اغا بايد گفت بلي خدا اولين معترض بود به اين کار چون ايشان به رسول و رسول به اصحابش اين امر را واجب دانسته اند.اولا همين اهل سنت چند سال پيش تمام گنبد و بارگاه ها رو در حجاز از بين برد تا جاي که تا همين حالا هم شما رافضيان اعتراض داريد, و تازه کي قبر پيامبر گچ کاري شده.اين همه در ماهواره شبکه ي السنه صعودي ان را نشان داده ولي غير از چند ايه ي قران ديگر چيز ي روي ان نوشته نشده که تازه نميگذارند احدي به ان نزديک شود.اين کجا و قبر امام رضا و غيره کجا که چندين کيلو طلا بر روي ان نصب کرده اند اين در حالي است که مردم اين همه در فشار اقتصادي قرار دارند.اما اين که گفته ايد ابالحسن مسول شکستن قبر مشرکين بوده را چه کسي گفته؟بلکه مسول شکستن و از بين بردن هر چبزي بوده که نماد اشرافيت در ان وجود دارد از جمله گنبد و باره گاه هاي پر زرق و برق واشرافي. ايا پدران ما و شما دو گانه پرست نبوده اند(خداي نور و خداي ظلمت).ايا توحيد انها مانند توحيد قران بود يا نه.بله توحيد انها مانند توحيد شما رافضي ها بود که به مرده ها و قبرها متوسل شده و14خدا براي خود درست کرده ايد.قران اين همه از اصحاب پيامبر تعريف کرده که من قسمتي از ايه ها را در بالا براي شما نوشتم حال مي فرماييد که قران و پيامبر فضيلتي براي عمر بيان نکرده اند.در مورد شيخ السلام همين بس که منهاج السنه را نوشت و کمر شما رافضي ها را شکست و شما تا الان حتي يک رد هم بر او ننوشته ايد چون نميتوانيد.ان اسمائي را که از دانشمندان خود اورده ايد اصلا قابل مقايسه با دانشمندان بي شمار ما در زمام حاکميت اهل سنت بر ايران نيست.تازه کشور هاي ديگر را ول کنيد و علماي اسلام را هم همينطور.اما در مورد انرژي هسته اي همين بس که دست به دامان روس وچين کمونيست شده ايد و داريد پاچه خواري انها را مي کنيد تا شايد کمکتان کند که به بمب اتم دست پيدا کنيد.وتمام دنيا را تهديد کنيد از جمله کعبه.در ضمن اگر ابولولو ملعون از او نميترسيد چرا نامردانه از پشت به او در حال نماز خواندن خنجر زد.(دستانش بشکند.لعنت الله عليه).اما در مورد زن :برادر کساني به زن به ديده ي حيوان نگاه ميکنند که حيثيت زن مسلمان را با صيغه ي 1ساعته لکه دار ميکنند.يا حتي به بچه ي شير خواره رحم نکرده و او را صيغه و از او کام ميجويند????.اما در مورد رحمائ بينهم که ان را به جند نفر اختصاص داده ايد بايد گفت الله متعال اين ايه را براي تمام کساني که با او بوده اند فرموده نه عده اي مخصوص.?????.در اينده اي نزديک ردي بر سخنان مومن عبدالله خواهم داد.والسلام علي من اتبع الهدي.

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- گفته ايد «اولا همين اهل سنت چند سال پيش تمام گنبد و بارگاه ها رو در حجاز از بين برد»
اولا همين گنبد‌ها و بارگاه‌ها را چه كسي ساخته بود ؟ شيعه يا سني ؟ حرم ابو حنيفه در بغداد ، حرم شافعي در مصر ، حرم خالد بن وليد در سوريه ، حرم بخاري در ازبكستان و...
ثانيا : نگوييد اهل سنت خراب كرد ، چون اهل سنت ساخت و وهابيت خراب كرد !
2- گفته‌ايد «اين کجا و قبر امام رضا و غيره کجا که چندين کيلو طلا بر روي ان نصب کرده اند اين در حالي است که مردم اين همه در فشار اقتصادي قرار دارند»
روي كعبه نيز چند خط فقط نوشته شده است ؟! پرده كعبه چيست كه همه ساله صدها مليون تومان هزينه آن مي‌شود ؟ يا شستشوي كعبه با گلاب ناب ايراني ؟ يا در كعبه كه از طلاي ناب است ؟ يا ناودان كعبه و...
جداي از اين ، هزينه حرم امام رضا عليه السلام را همين مردم از جيب خود و به ميل خود دادند و دولت پرداخت نكرد !
3- گفته‌ايد «ايا پدران ما و شما دو گانه پرست نبوده اند(خداي نور و خداي ظلمت).»
آيا خليفه اول و دوم و سوم شما ، چندگانه پرست ؟ لات و عزي و منات و هبل و ... آيا اين دليل است كه چون خود او چندگانه پرست بوده است ديگر تمامي عقايد او اشتباه باشد ؟!
4- گفته‌ايد «در مورد شيخ السلام همين بس که منهاج السنه را نوشت و کمر شما رافضي ها را شکست»
در مورد او همين بس كه علماي اهل سنت گفته‌اند هر كس به او شيخ الاسلام بگويد كافر است ! زيرا به اسلام اهانت كرده است !
5- گفته‌ايد «در ضمن اگر ابولولو ملعون از او نميترسيد چرا نامردانه از پشت به او در حال نماز خواندن خنجر زد.(دستانش بشکند.لعنت الله عليه)»
ا. آيا لعنت مسلمان جايز است ؟! طبق روايات صريح اهل سنت او مسلمان بوده است و شما يك مسلمان را لعنت كرده‌ايد
ب. اگر بگوييد كافر بوده است مي‌گوييم در مسجد در صف اول نماز جماعت آيا كفار حاضر مي شوند يا مسلمانان ؟
ج . آيا ابولولو به خاطر امري ديني به خليفه چاقو زد ، يا امري دنيوي ؟ نهايتا دعوا ، يك دعواي دنيوي بوده است و خليفه مقتول يك دعواي دنيوي ؛ چرا او را شهيد مي‌ناميد ؟!
6- براي اينكه بفهميد چه كسي به زن به ديده حيوان مي‌نگرد ، روايت ام المومنين عائشه را ببينيد كه «جعلتمونا بمنزلة الكلاب والحمير» البته اگر ازدواج موقت حيوان حساب كردن زنان است ، پس لابد جناب زبير نيز كه با دختر ابوبكر ازدواج موقت كرد ، او را حيوان حساب مي‌كرد ؟!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

159 | شاه عباس صفوي كبير (رضي الله عنه) | | ١٩:٤٤ - ١٦ تير ١٣٩٠ |
بسم رب الحيدر سخني با جناب دوستدار عمر 1- آيا ترسيدن از يک نفر وخيس کردن خود از روي ترس از وي نشان دهنده بزرگي و عظمت آن شخص مي شود. در اينصورت شمابايدافرادي مثل عمروبن عبدود مشرک که در زمان خود بزرگترين جنگاور سپاه مشرکين بودوهمه از او مي ترسيدند را شخصي عزيز و بزرگوار دانسته و اورا دوست بداريد پس شما دوستدار مشرکين نيز خواهي بود افتخار ما دوست داشتن افرادي مثل پيامبر (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام ميباشد که کسي با ديدن آنها و شنيدن نامشان نعوذ بالله خود را خيس نميکند بلکه با پي بردن به اخلاق کريمه آنها مهر و محبت خدا و دين اسلام در دلش موج ميزند. ------------------------------------------------------------------------------------------------ 2- اما درباره افسانه عمر داماد علي عليه السلام به لينک زير مراجعه کنيد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83 ------------------------------------------------------------------------------------------------ 3- اما در مورد مبدا تاريخ مسلمانان : از روايات و تاريخ به دست مي‏آيد که در زمان حيات رسول خدا(ص)، هجرت آن حضرت از مکه به مدينه مبدأ تاريخ قرار داده شد و خود آن حضرت چنين کرده بود؛ پس از آنکه دولت اسلامي تشکيل گرفت مسلمانان هجرت پيامبر را به عنوان مبدأ تاريخ خود قرار دادند. برخي معتقدند که خليفه دوم عمربن خطاب صحابه را جمع کرد و گفت براي مردمي تاريخي قرار دهيد. پيشنهادهاي گوناگوني داده شد و هيچ کدام قبول نشد حضرت علي(ع) پيشنهاد کرد که هجرت را مبدأ تاريخ قرار دهند عمربن خطاب اين پيشنهاد راپذيرفت و دستور داد ازآن پس هجرت را مبدأ تاريخ قرار دهند. برخي را عقيده بر اين است که خود حضرت محمد(ص) هجرت را مبدأ تاريخ قرار داد و در نامه ‏ها تاريخ را از هجرت محاسبه مي‏کرد و از همان آغاز ورود به مدينه اين را رد کردند.ولي پس از وفات آن حضرت، از اهميت آن کاسته شد و پس از آن دوباره به پيشنهاد حضرت علي(ع)، «هجرت» مبدأ تاريخ قرار داده شد. اين که بين مردم معروف شده که عمر بن خطاب واضع مبدأ «تاريخ هجري» است صحيح نيست؛ بلکه واضع مبدأ تاريخ خود پيامبر است و آنچه در زمان عمر بن خطاب روي داد، اين بود که مبدأ سال را محرّم قرار دادند؛ در حالي که پيامبر(ص) در ربيع الاول هجرت کرد و مي‏بايست ربيع الاول را مبدأ سال قرار مي‏دادند. محرم اول سال جاهليت است و نبايد محرم را اول سال قرار مي‏دادند.و نتيجه اين کار اين شد که دو ماه بر سال هجري افزوده شد و به سخن ديگر مبدأ سال از ربيع الاول دو ماه جلوتر برده شد. البته کساني هم بوده‏اند که تاريخ هجري قمري را از ماه محرم سال بعد محاسبه کرده‏اند و از ده ماه صرف نظر کردنده‏اند به عنوان مثال جنگ احزاب که برابر نظر مشهور در سال پنجم هجري قمري روي داده برابر نظر دوم در سال چهارم هجري قمري روي داده است. شواهدي نشان مي‏دهد که واضع مبدأ تاريخ، خود پيامبر است؛ مانند: 1. از زهري روايت شده است:«هنگامي که رسول خدا(ص) به مدينه هجرت کرد و داخل مدينه شد، دستور به تعيين تاريخ داد». 2. حاکم روايت کرده که تاريخ از سالي است که پيامبر(ص) در آن به مدينه رفت. 3. ابو طاهر گفته است:رسول خدا(ص) وقتي نامه به نصاراي نجران نوشت، به تاريخ هجري، تاريخ گذاشت و به حضرت علي(ع) دستور داد که بنويسد:«اين نامه در سال پنجم هجرت نوشته شده است». 4. ام سلمه مي‏گويد:«رسول خدا(ص) فرمود:حسين بن علي در سال شصت از هجرت من کشته مي‏شود» ------------------------------------------------------------------------------------------------- 4- اگر عمر براي اولين بار به مسلمانان حقوق داد چرا حقوق حقه دختر پيامبر (ص) که همانا فدک باشد را به وي پس نداد. اين چه دادن حقي است که حق عزيزترين فرد نزد پيامبر را به وي نداده است . ----------------------------------------------------------------------------------------------- 5-اما چه کسي دوست داشته زنا کند آنهم با مادر و خواهر خود ضمن اينکه ناموس مردم را نيز آلوده کرده است : صَهّاك، كنيزك تنومند حبشي براي حضرت عبدالمطلب بود و براي او شترچراني مي‌كرد و ميل به نكاح داشت، ؟؟؟؟ ------------------------------------------------------------------------------------------------- 6- اما چه کسي شراب مينوشيده است : با كمال تأسف بايد گفت: يكى از كسانى كه در جاهليت و اسلام -لا اقل تا سال هشتم هجرى- نتوانست از شرابخوارى دست بردارد شخص خليفه ثانى عمر بن الخطاب بود. قبل از ذكر مدارك شرابخوارى عمر به آنچه كه در صحاح آمده توجه ميكنيم: در منزل ابو طلحه انصارى مجلس شرابى ترتيب داده شد كه در آن اين افراد شركت داشتند: 1-ابو طلحه (صاحب خانه)، 2 - ابو عبيده جراح (گور كن مكه)، 3 - أبي بن كعب، 4 - ابو دجانه - سماك بن خرشه - ، 5 - سهيل بن بيضاء، 6 - معاذ بن جبل، 7 - ابو ايوب و مردانى از اصحاب رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله و گروهى از انصار و نيز انس بن مالك كه جوانترين آنها و ساقى قوم بود(2). در همين هنگام خبر رسيد كه شرب خمر حرام شد. >(سال هشتم هجرت). اينان ننوشتند كه «مردانى از اصحاب» چه كسانى بوده ‏اند. علامه امينى در ج 7 الغدير از ص 95 إلى ص 102 بحث جالبى در اين زمينه دارد و در ضمن آن از ابن حجر در فتح البارى و عينى در عمدة القارى -كه هر دو در شرح صحيح بخارى ميباشد- نقل كرده است كه ابو بكر و عمر نيز جزء آنان بوده ‏اند. حتى گفته‏ اند كه ابو بكر در رثاء كشته ‏هاى بدر از قريش اشعارى خواند و چون خبر به رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله رسيد با غضب نزدشان رفت و چون حضرتش را با آن حال ديدند گفتند: نعوذ بالله من غضب رسول اللّه. ابن حجر در اصابه مينويسد كه ابو بكر قبل از تحريم خمر شراب خورد و در رثاى كشته شدگان بدر از مشركين اشعارى سرود. (1)الف - صحيح بخارى، ج 7 ص 137، كتاب الاشربة، باب ما جاء في أنّ الخمر ما خامر العقل. ب - سنن أبي داود، ج 3 ص 324، كتاب الاشربة، باب اول، ح 3669. «والخمر ما خامر العقل...». (قسمتى از حديث صحيح بخارى). (2) الف - صحيح بخارى، ج 6 ص 67، تفسير سوره مائده. «قال انس:... فانى لقائم أسقى ابا طلحة وفلانا وفلانا...». (لابد اسم آن دو نفر را فراموش كرده بود!). ب - صحيح مسلم، ج 3 ص 72 - 1570، كتاب الاشربة، باب اول، ح 9 - 3. او اسامى مذكور در متن را در ضمن 4 حديث مي ‏آورد. ج - سنن أبي داود، ج 3 ص 325، ابتداى كتاب الاشربة، ح 3673. «عن أنس قال: كنت ساقى القوم حيث حرمت الخمر في منزل أبي طلحة...». (همين و ديگر هيچ). د - سنن نسائى، ج 8 ص 300 و 301، كتاب الاشربة، باب 2 ح 5551 و 5552. او در حديث شماره 5552 از قول انس چنين مى‏نويسد: «كنت أسقى ابا طلحة وأبي بن كعب وابا دجانة في رهط من الانصار...». البته از روايت بخارى كه انس ميگويد من به ابو طلحه وفلان وفلان خمر مينوشاندم برمي ‏آيد كه مراد، ابو بكر و عمر ميباشند). اما آنچه كه در صحاح درباره شرابخوارى عمر آمده چنين است: 1- «عمر گفت: خدايا! در مورد خمر بيان كافى و روشنى بفرما. آيه ه‏اى كه در سوره بقره است نازل شد. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما اِثْمٌ كَبِيرٌ... الآيه»(1). 2- >آيه را براى عمر خواندند. او گفت: خدايا در مورد خمر، بيانى روشن بفرما. (گوئيا از نظر عمر گناه بزرگ بيان روشنى نبود!) آيه ه‏اى كه در سوره نساء است نازل شد: «يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكارى»(2)>. آيه را براى >عمر خواندند. گفت: خدايا! در مورد خمر بيانى روشن بفرما. آيه ه‏اى كه در سوره مائدة است نازل شد. تا آنجا كه فرمود: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»(3)>. يعنى آيا دست بر ميداريد؟ كه عمر دو بار گفت: دست برداشتيم(4). 3- >ممكن است در پاسخ گفته شود كه از مجموع مجلس منعقد شده در منزل ابو طلحه و روايات صحاح چنين بر مي ‏آيد كه ابو بكر و عمر تا قبل از نزول حرمت خمر شراب مى‏نوشيدند و بعد از آنكه حرام شد ديگر از آن نخوردند. 4- ميگوئيم: أوّلاً هر چه كه در آن گناه باشد قطعا حرام است ولو آنكه داراى منافعى هم باشد و لذا نميتوان گفت كه خداوند فرمود: در خمر گناهى بزرگ است ولى آن را حرام نكرد. مگر ممكن است كه چيزى حرام نباشد ولى مرتكب آن گناهكار باشد؟! ولذا عده ‏اى از علماى اهل سنت نوشته‏ اند كه حرمت خمر به آيه سوره بقره بوده است نه به آيه سوره مائدة(5). 5- >ثانيا - عمر تا آخر عمر دست از خوردن شراب مسكر برنداشت و حتى اتفاق افتاده كه ظرف شراب او را ديگرى خورد و مست شد و عمر نيز او را تازيانه زد(6)! 6- >ثالثا - عمر خود دستور به خوردن نبيذ شديد ميداد و چاره آن را نيز اضافه كردن آب دانسته و صريحا ميگويد: «اگر از شدت نبيذى ميترسيد بدان آب بيفزائيد»(7). (1) آيه 219 از سوره بقرة. يعنى: از تو درباره شراب و قمار ميپرسند. بگو در آنها گناهى بزرگ... ميباشد. دنباله آيه ميگويد... و منافعى براى مردم دارد كه گناه آن دو از منافعشان بيشتر است. عده ‏اى -از جمله عمر- شراب را مى ‏خوردند به اين عذر كه ما براى منفعتش مى ‏خوريم نه براى گناه! گوئيا با اين نيت گناه برطرف مى ‏شود! (2) آيه 42 از سوره نساء، يعنى: اى مومنين در حال مستى به نماز نزديك نشويد. (3) آيه 91 از سوره مائدة. يعنى: همانا شيطان مى ‏خواهد به وسيله شراب و قمار بين شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد. آيا دست برمى داريد؟ (4) الف - سنن ترمذى، ج 5 ص 236، كتاب تفسير القرآن، باب 6، تفسير سوره مائدة، ح 3049. «... فدعى عمر فقرئت عليه فقال: انتهينا انتهينا. ب - سنن أبي داود، ج 3 ص 325، كتاب الاشربة، باب اول، ح 3670. او قول عمر را با يكبار كلمه: «انتهينا» مى‏آورد. ج - سنن نسائى، ج 8 ص 299، كتاب الاشربة، باب اول، ح 5550. او مى‏نويسد: لما نزل تحريم الخمر قال عمر: اللهم بيّن لنا في الخمر بيانا شافيا... (!) ما كه نفهميدم بعد از نزول تحريم ديگر بيان شافى چيست؟! از همين روايت نيز معلوم مى ‏شود كه قبلا خمر حرام شده بود. چنانچه بعض علماى اهل سنت تصريح كرده ‏اند كه رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله‏ وسلم بعد از بعثت اول چيزى را كه حرام كرد شرب خمر و منازعه و ناسزاگوئى بوده است. (5) ر ك: الغدير، ج 7 ص 101. (6) همان، ج 6 ص 257 و 258. نكته ديگرى كه از روايات صحاح بر مى ‏آيد اينكه: وقتى آيات مربوط به خمر نازل مى ‏شد آن را بر عمر مى ‏خواندند. سؤال اين است: مگر عمر در ميان اصحاب چه خصوصيتى داشت كه آيات فوق بر او خوانده مى‏ شد؟ آيا چنين نبود كه در ميان آنها علاقه او به شرب خمر از همه بيشتر بوده و ديرتر از همه آن را ترك كرد؟ - البته اگر از روايت نسائى و رواياتى كه علامه امينى رحمه ‏الله از بعض كتب اهل سنت مبنى بر استمرار شرب خمر به عنوان نبيذ شديد، چشم پوشى كنيم. ------------------------------------------------------------------------------ الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي ابن ابيطالب عليه السلام
160 | مسلمان راستين | | ١٥:٠٣ - ٢٠ تير ١٣٩٠ |
اي شيعيان از خدا خوف داشته باشيد و اين قدر به صحابه (رضي الله عنهم اجمعين)ناسزا نگوييد
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها