2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
شيعه به روايت فوكوياما
کد مطلب: ٦٠٥٠ تاریخ انتشار: ١٨ اسفند ١٣٨٧ تعداد بازدید: 31328
يادداشت » عمومي
شيعه به روايت فوكوياما

فوكوياما كيست ؟!

فرانسيس فوكوياما( متولد 1952 در شيكاگو) فيلسوف پرآوازه آمريكايي و استاد در رشته اقتصاد سياسي بين الملل است كه هم اكنون در دانشگاه جان هاپكينز واشينگتن به تدريس اشتغال دارد .
وي همچنين داراي سابقه كار در اداره امنيت امريكا و نيز تحليلگر نظامي در شركت (رند) از شركتهاي وابسته به پنتاگون مي باشد .
وي پس از نگارش مقاله پايان تاريخ و واپسين انسان (the End of History and the last man) در 1368/1989 كه در 1370 / 1991 با تفصيل بيشتر و به همين نام ، به صورت كتاب در آمد ، به شهرت جهاني رسيد .
در اين دو نوشته ، فوكوياما به دفاع تاريخي از ارزشهاي سياسي غربي برخاست و استدلال كرد كه رويدادهاي اواخر قرن بيستم نشان مي دهد كه اجماعي جهاني به نفع دموكراسي ليبرال به وجود آمده است . اين اجماع ، مساوي است با پايان تاريخ به معناي اين كه در شكل گرفتن اصول و نهادهاي بنيادي دموكراسي ، پيشرفت بيشتري به وجود نخواهد آمد . البته ، باز هم رويدادهايي خواهد بود ، ولي تاريخ ، به معناي داستان جهاني رشد و شكوفايي آدمي ، خاتمه يافته است .
نظريه هاي فوكوياما درباره پايان تاريخ و نيز نظريه هاي جنگ تمدن ها و نظريه جنگ مذاهب از هانتينگتون از پايه هاي فكري تحولات بين المللي در چند سال گذشته بوده است و اتفاقاتي كه در سال هاي گذشته پيش آمده و شكست نماينده فكري غرب (آمريكا ) و شكست اسرائيل و پيروزي هاي چشمگير كشورها و گروه هاي اسلامي شيعي نظريه هاي اين متفكر غربي را زير سوال برده است .
فوكوياما نظريه هاي معروف و نيز اعترافات معروفي دارد كه در سال هاي اخير بسيار مورد توجه قرار گرفته است كه شما در اين جا بخشي از اعترفات او را از گفته ها و نوشته هايش مي خوانيد .

شيعه به روايت فوكوياما
در سال 1986 يعني در اوج پيروزي هاي رزمندگان اسلام در جبهه مقاومت عليه استكبار جهاني ، فرانسيس فوكوياما در كنفرانسي در اورشليم تحت عنوان " بازنشناسي هويت شيعه " كه توسط صهيونيستها برگزار شد ، گفت شيعه پرنده ايست كه افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست ، پرنده اي كه دو بال دارد ، يك بال سبز و يك بال سرخ ، بال سبز اين پرنده همان مهدويت و عدالتخواهي اوست ، چون شيعه در انتظار عدالت به سر ميبرد، اميدوار است و انسان اميدوار هم شكست ناپذير است .
او همچنين گفت : نمي توانيد انساني را تسخير كنيد كه مدعي است كسي خواهد آمد كه در اوج ظلم و جور ، دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد . شيعه با اين دو بال ، افق پروازش خيلي بالاست و تيرهاي زهر آگين سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، اخلاقي و .... به آن نمي رسد.
از نظر فوكوياما شيعه بعد سوم هم دارد كه بسيار مهم است . اين پرنده ، زرهي به نام ولايت پذيري بر تن دارد . در بين كليه مذاهب اسلامي ، شيعه تنها مذهبي است كه نگاهش به ولايت فقهي است . يعني فقيه مي تواند ولايت داشته باشد . اين نگاه ، برتر از نظريه نخبگان افلاطون است .

شايد اين استدلال هاي قوي را از نظريه پردازان شيعه هم كم شنيده باشيم كه فوكوياما به عنوان يكي از معماران نظريه هاي دنياي نو به زبان مي آورد .



Share
41 | momen abdullah | | ١٤:٣٥ - ٢٥ خرداد ١٣٨٩ |
جناب محمد
سلام عليکم
باور بفرماييد دليل اين سلام کردن بنده به شما جز اين عبارت شما نيست:
«امام حسن و امام حسين نيز به خلافت مي رسند،اما عملهء جور مانع خلافت آنها مي شوند»
خيلي دلم مي‌خواهد با نهايت خشونت با شما سخن برانم. ولي مدام اين جمله شما به يادم مي‌آيد.

بنده يقين 100 درصد ندارم که شما از ايران باشيد. ولي دليلي نمي‌بينم که شما را هم وطن خود ندانم.
بنده شما را نمي‌شناسم ولي کسي چه مي‌داند، شايد بارها نان و نمک شما را خورده باشم. هر دو روي يک مملکت هستيم و در بلاها و خوشي‌هاي اين مملکت با يکديگر شريک هستيم. وقتي که دشمن چه از نوعي آمريکايي و چه از نوع روسي به ما حمله ور شود همه ما در مقابل آن مي‌ايستيم.

مشخص است که شما از قماش اين وهابي هاي ملعون و بيمار نيستيد. مشخص است که در قلب خود علاقه‌اي به آن معاويه‌ هندمادري که بلاد اسلامي را به خاک و خون کشاند و اسلام را به کل دگرگون کرد نداريد.
ولي بنده از شما خواهش مي‌کنم کمي انديشه کنيد. مساله ميليونها و ميليونها سال و قرني است که بر ما و شما خواهد آمد.
آخر جناب محمد
به بنده بفرماييد عقيده امامت و خلافت حضرات امام حسن و امام حسين (عليه السلام) عقيده شيعه است و يا اهل عمر؟؟
شما که آن دو را دوست داريد. شما که مي‌دانيد که بني‌اميه جنايت و خيانت کرد در حق همه مسلمين. پس چرا به مذهبي نمي‌آييد که حداقل از آن دو بزرگوار احاديث بسياري نقل کرده‌اند؟؟

شما ايشان را خليفه مي‌دانيد؟؟ پس چرا سخنان ايشان را نشنيده بگيريم؟؟ اين مذهب تشيع است که سخنان ايشان را ثبت کرده است و يا مذهب اهل عمر؟؟
************
اکنون کمي به سخنان خود نگاه کنيد: چند مورد تناقض در آن مي‌يابيد؟؟
«و در نزد ما ولي فقط خداوند يگانه است» «البته در نزد ما حضرت علي و اولادهء وي از اين ادعاها منزه هستند»
و بعد مي‌فرماييد که «مقتدا و ولي معصوم غير از پيغمبر وجود ندارد،»
آيا اين سخنان تناقض نيست؟؟ آيا اين سخنان برگرفته از تضاد نيست؟؟
*********
همان آيه‌اي که ولايت حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) را تصريح مي‌کند ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) را نيز تصريح مي‌کند.
اگر اعتقاد به ولايت غير از ذات مقدس خداوند شرک است و صنم بازي پس نعوذبالله ولايت حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نيز شرک است و صنم بازي.
******
بعد شروع مي‌فرماييد طبق روال هميشه خود به دروغ به تشيع اتهام بزنيد و توهين کنيد:
«. يک بهايي مومن، همان اعتقادي را نسبت به بهاءالله که يک بشر عادي است دارد، که يک شيعه نسبت به ائمه و فقهاي خاندان پيغمبر.»

آخر جناب محمد
خدا را خوش مي‌آيد؟؟ اتهام زدن هنر است؟؟ مردم به خوبي مي‌دانند که فرقه منحوس بهاييت بهاءالله را پيامبر مي‌داند.
آيا ما چنين ادعايي براي امامان خود کرديم؟؟
بنده از شما مي‌پرسم: آيا غلوي هم بالاتر از اين ديده‌ايد که بعضي از اهل سنت يک سگ باز را اميرالمومنين بدانند؟
http://islamicweb.com/arabic/shia/yazid.htm

در هر صورت خود دانيد و خداي خود. اين هم دفعه آخري است که بنده حقير با اندکي نرمش با شما سخن مي‌رانم. هر چند که معيار براي شما نبايد بنده باشد. ولي اين را مي‌گويم تا بدانيد که معيار ما در دوستي با ديگران، حب و ولايت حضرت امير المومنين علي (عليه السلام) است.

شما مختار هستيد بين راهي که به وهابيت ختم مي‌شود و راهي که به پذيرش ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) منجر مي‌شود يکي را انتخاب کنيد.
آيا مايل هستيد که بنده حقير دها حديث از معتبرين کتب خود که در آن به ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) تصريح شده است را خدمت شما بازگو کنم؟

يا علي
42 | محمد | | ١٨:٢٩ - ٢٥ خرداد ١٣٨٩ |
با سلام مجدد خدمت برادر محترم عبدالله

در ابتدا معذرت مرا از اينکه سوال قبلي شما را نديدم بپذيريد.
فرموده ايد: چرا بايد پيغمبرتان معصوم باشد؟ عامّة اگر دليلي دارد، بگو، وإلاّ صِرفِ طرح يك إدّعاء كه كاري ندارد! اگر تو يك معصوم داري ما 14تا داريم! حرفي داري بگو.

جواب: بحث اگر از اسلام مطرح است، در نزد ما معصوميت پيامبر، در حدي است که خداوند فرموده است: ابلاغ وحي و پيام الهي. در باقي موارد پيغمبر هم بشر است مانند همهء انسانهاي عادي: "قل انما انا بشر مثلکم يوحي" .
خداوند در سورهء کهف آيه 63 مي فرمايند: "ديدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم"، پس پيغمبر مي تواند فراموش هم کند. و در همان سوره در آيه 73 از قول حضرت موسي (ع) مي فرمايد:" من را بخاطر قولي که دادم وفراموش کردم مواخذه نکن". در سورهء انبيا از زبان حضرت يونس (ع) :"ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه معبودى جز تو نيست منزهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم" ، در سورهء قصص آيه 15 در مورد برخورد از موسي (ع) مي فرمايد: "و داخل شهر شد بى‏آنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت‏يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود] آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او يارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمنى گمراه‏كننده [و] آشكار است." بعد از اين عمل حضرت موسي (ع) از خداوند طلب آمرزش مي کند: "قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ"، (گفت پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است ).

قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۸۸﴾
بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مى‏دانستم قطعا خير بيشترى مى‏اندوختم و هرگز به من آسيبى نمى‏رسيد من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‏آورند نيستم (۱۸۸) الاعراف

اما بحث اگر از تشيع مطرح است، به عنوان يک مذهب، داراي دستگاه فکري و فلسفي و اعتقادي، آنها مي توانند به هر ميزان که مذهبشان اجازه مي دهد معصوم داشته باشند. چه اينکه در نزد شيعه درجهء معصوميت ائمه از پيغمبر هم بالاتر است. (عقايد لاماميه صفحه 51: اعتقاد داريم که امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند). در اين اواخر نحله هايي از تشيع، مانند تفاسير آقاي مصباح يزدي و بعضي ديگر از علما مانند جوادي آملي از ولايت مطلقهء فقيه تقريباً چيزي شبيه معصوميت براي ولي فقيه قائلند، از آنجا که ولي فقيه جانشين امام زمان است، و اصلاً انتخاب ولي فقيه هم گويا از طريق الهام انجام مي گيرد. يعني فقهاي مجلس خبرگان ولي فقيه را کشف مي کنند، عين اين استدلال در بين پيروان شيعه در مورد امامان وجود داشت، چون در عين زمان بعضاً چندين نفر از يک خانواده ادعاي امامت مي فرمود و پيروان سرگردان بودند که کي امام است. لذا از طريق کشف، امام خود را مي شناختند. البته اين امام يک امام که نبود، بستگي به سليقه، هر کسي امامي انتخاب مي نمود. (رجوع شود به فرق شيعه نوبختي)

فرصتي بود به باقي نظريات شما هم خواهم پرداخت.



43 | محمد | | ٢٣:٤٣ - ٢٥ خرداد ١٣٨٩ |
دوست عزيز مومن عبدالله
السلام عليکم و بعد... .

راستش درک مي کنم که شما چه احساسي داريد. اين احساس شما براي من قابل احترام است. من نيز در همان محيطي پرورش يافته ام که شما، و اصلاً قصد و نيتي براي خدشه دار کردن احساس شما نداشته و ندارم.
چون درد دل کرديد، با درد دلي پاسخ مي دهم.
يکم:من سني حنفي ام، وهابي نيستم، و مذهبي هم به نام وهابيت وجود ندارد، اما گرايشي فکري با اين عنوان در جهان تسنن است که کمي با انديشهء سنتي فقهاي قديم آراءشان متفاوت است. رويش و ظهور آن بيشتر در سلفي گري قابل مشاهده است، که اقبال چنداني به فقهاي مذاهب چهارگانه ندارند، و ضمن احترام به آنها، به نوعي از آنها مخصوصاً در رويکرد به دولت و سياست عبور نموده اند.
دوم: وقتي يک شيعه، با اين تصور با سني روبرو مي شود که سني مخالف اهل بيت است، خطايي بنيادي را مرتکب مي شود. من در برخورد روزمره ام همواره اين موضوع را مشاهده مي نمودم، اما اگر شيعه بودن اين است که اهل بيت را دوست داشته باشيم، به والله ما شيعه هستيم.

چون اهل بيت را دوست داريم و اين دوستي در شئون اعتقادي و زندگي ما هم متبلور است. نمي خواهم از دست من بيشتر از اين آزرده شويد، مثالي مي زنم. شما حضرت علي و اهل بيت را دوست داريد، در اين شکي نيست. اما باور بفرماييد کساني هم هستند که علي الله اي هستند، يک علي الهي مومن اعتقاد اش بر اين است که نه ما سني ها، و نه شما شيعه ها، علي را به اندازهء کافي دوست نداريم! بايد مثل آنها علي را دوست داشته باشيم تا ثابت کنيم که علي دوست هستيم و تبعاً فقط در آن صورت به بهشت مي رويم. مثال ما اهل سنت هم همين گونه است. ما مي گوييم اهل بيت را دوست داريم، اما گويا اين دوستي از نظر پيروان تشيع کافي نيست. عصمت قايل نشدن براي ائمه يک سخن است، و دوستي اهل بيت چيزي ديگر. عصمت قايل نشدن به ائمه به خاطر خلفا نيست، اگر چنان بود، ما هم ادعا مي کرديم خلفا معصوم هستند، اين تاکيد براي جلوگيري از انحرافات است. چه از سوي خليفه باشد، چه ديگر افراد. اما حتماً خلفا پاسخگوي اعمالشان بايد باشند. براي همين نقد آنها در چارچوبي علمي ضروري است.

اميدوارم که از دست من دلگير نباشيد. قصد من بحثي علمي بود، اما دلگيري شما باور کنيد مرا متاثر نمود، اگر ناراحتتان کردم از شما معذرت مي خواهم.

موفق و مويد باشيد.

##########
به شماره 40

از پاسختان به نظريات من ممنونم، نتوانستم همهء نظريات شما دوست گرامي را جواب دهم، از بحث منطقي تان خوشم آمد، مخصوصاً اين سخنت بر دلم نشست و مرا به تامل واداشت: "سؤال: اگر چنين كسي در بين عامّة، سراغ داري، خواهشاً معرفي كن! " در نزد عوام فهم دين همان است که شما مد نظر داريد. ممنونم از نظرتان.
44 | عقيل العزيز | | ٠١:٣٥ - ٢٦ خرداد ١٣٨٩ |
(( __________ بسم الله الودود __________ ))

(( يا ايها الذين آمنوا{ اتقوا الله }. ولتنظر نفس ما قدمت لغد { واتقوا الله}. ان الله خبير بما تعملون(18) و لاتكونوا كالذين نسوا الله‏فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون ))

اي کساني که ايمان آورده ايد از خدا پروا داريد، و هر کس بايد بنگرد که براي فرداي خود از پيش چه فرستاده است و باز از خدا بترسيد، در حقيقت خدا به آن چه مي کنيد آگاه است. و چون کساني مباشيد که خدا را فراموش کردند و او نيزآنان را دچار خود فراموشي کرد، آنان همان نافرمانانند.

صدق الله العلي العظيم.

سلام عليکم.

جناب ((محمد))

. بنده هم فقط به همان دليلي که برادر گرانقدرمان مومن عبد الله فرمودند سلام ميکنم ولاغير....
مثل اينکه شما کلا يک طرفه به قاضي رفتن و برگشتنش را دوست داريد و در ذاتتان نهفته است.

شما فرموديد: (عقايد لاماميه صفحه 51: اعتقاد داريم که امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند)

و در جايي ديگر فرموديد : اما بحث اگر از تشيع مطرح است، به عنوان يک مذهب، داراي دستگاه فکري و فلسفي و اعتقادي، آنها مي توانند به هر ميزان که مذهبشان اجازه مي دهد معصوم داشته باشند. چه اينکه در نزد شيعه درجهء معصوميت ائمه از پيغمبر هم بالاتر است.

با اين تفاسير شما خود رد کلام خودتان را علنا کرده ايد . چرا که اول ميگوييد شيعه درجه ي معصوميت ائمه (عليهم السلام جميعا) را از رسول الله(ص) هم بالا تر ميداند. از طرفي ميگوييد در کتاب عقايد لاماميه صفحه 51 امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند.

خب در کجاي اين جمله آمده که ائمه معصومين(عليهم السلام وصلاه جميعا) از رسول الله(صل الله عليه و آله) بالا تر است؟!؟!؟!!؟؟!
جواب بدهيد ؟؟؟؟؟.............. کجاي اين جمله حتي بويي از اين مضموني که شما گفتيد را ميداده؟ ها ....؟

اين آيه ي شريفه اي که در سوره ي حشر آمده از براي امثال شماست. آخر کمي از خدا پروا کنيد و تقوالله پيشه کنيد.!!!!!!! چرا اينقدر بي مهابا و افسار گسيخته کلام بر زبانتان جاري ميکنيد.؟ مگر در روايتتان از رسول الله در مورد زبان نشنيده ايد؟
ميبينيد که در اين آيه دو بار کلمه ي ((اتقوا الله )) آمده است.

بنده ي حقير سراپا تقصير اول خودم را و بعد شما و همگي را به تقواي الهي دعوت ميکنم.

في امان الله ....
45 | عبدالله | | ٠٢:٠٧ - ٢٦ خرداد ١٣٨٩ |
42
يكفي! خودت و ما را به زحمت نيانداز چون معلوم شد كه نخواستي يا نتوانستي براي معصوميّت پيغمبرت برهاني إقامه كني.
ما برهان خواستيم نه إدّعا! برهان بر معصوميّت پيغمبرت بياور نه اينكه كمّ و كيف آنرا توصيف كني! پرسيديم پيغمبرت چرا و به چه علّت بايستي معصوم باشد؟
در پيغمبرت چه صفاتي و چرا بود كه در ابيبكر نبود؟ و چرا نبود؟ چرا در آن بايد ميبود/نبايد نميبود؟ و در اين بايد نميبود/نبايد ميبود؟
46 | محمد | | ١٣:٥٨ - ٢٦ خرداد ١٣٨٩ |
45
برادر محترم عبدالله، السلام علکيم و بعد...

ما براي عدم معصوميت پيغمبر، به نحوي که شيعه باور دارد برهان آورديم. اگر منظور شما از برهان، برهان درون ديني است، آيه هايي که آورده شد، در حکم برهان است نه ادعا! اما اگر شما بحثي برون ديني مطرح مي فرماييد، و از اين منظر مي خواهيد به بحث عصمت پيامبران وارد شويد، ادلهء شما براي اثبات معصوميت پيامبر از اين منظر چيست؟ لطفاً شما برهان اقامه بفرماييد. دو خط مي نويسي، بي برهان، آن وقت دليل هم مي آوري که ما شما را به زحمت انداخته ايم!
جواب سوالهاي بعدي ات هم در پاسخ سوالي که از شما نمودم نهفته است.
47 | عبدالله | | ١٩:٠٤ - ٢٦ خرداد ١٣٨٩ |
43
گفتي: "اگر شيعه بودن اين است که اهل بيت را دوست داشته باشيم، به والله ما شيعه هستيم"
سؤال:
1-اگر كسي بگويد: تو را دوست دارم، ولي تو را از إرث محروم كند؛ إدّعاي دوستي-اش را ميپذيري؟!
2-اگر كسي بگويد: تو را دوست دارم، و إضافه كند كه قاتل عزيزانت را هم دوست دارم؛ آيا حقّ داري در صداقتش شك كني؟
3-اگر كسي بگويد: آدمهاي خوب را دوست دارم ولي از كسانيكه عليه-شان موضع بگيرند، بدم نمي آيد؛ چه ميگوئي؟
4-اگر كسي بگويد: فلاني كه در صفِ مأمومين من است علم و عدالت و قرائتش از من بهتر است؛ آيا از او نخواهي پرسيد، پس چرا تو پيشنمازي؟
5-اگر كسي بگويد: وصيّت بر پيروان فلان دين، واجب ولي بر پيامبرشان حرام است؛ سخنش پذيرفتني است؟
6-اگر كسي بگويد: در فلان كشور، پادشاه حقّ داشتن وليعهد را ندارد؛ آيا سخنش را قبول ميكني؟
7-اگر كسي بگويد: خدا حقّ ندارد اين بنده-اش را بر آن بنده-اش ترجيح دهد؛ آيا به خداي سبحان جسارت نكرده؟
8-اگر كسي بگويد: بچّه-ات صلاح خودش را از والدين-اش بهتر ميداند؛ آيا خيرخواه است؟
9-اگر كسي بگويد: قانون جاذبه زمين را قبول ندارم و در بالاترين پلّه نردبان نشسته باشد؛ إحتمال سقوطش را نميدهي؟
48 | عبدالله | | ٠٦:٠٣ - ٢٧ خرداد ١٣٨٩ |
به46
درشماره35 إدّعاكردي: "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" بنده هم دليل وملاك [اين حصر را] طلبيدم كه در شماره42 به آياتي إستشهاد كردي
جواب:
أوّلاً: إستشهاد به آياتِ معصوم نبودن ساير أنبياء[علي نبيناوآله وعليهم السلام] بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد، چون 1-در مواردِ مذكوره، إختلافي نيست 2- اگر بخواهي از طريق إحصاي چنين مصاديقي إدّعاي فوق را ثابت كني، بايستي، غيرمعصوم بودنِ غير هذا النّبي[صلي الله عليه وآله] را براي 124000نبي و Nتا أوصياء-شان، به إثبات برساني كه مسلّما خارج از توانِ توست!
ثانياً: آيه188 سوره أعراف "قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ" هم بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد؛ چون 1-متضمّن حصر موردِ نظرت نيست 2- إثبات شيئ نفي ما عداه نميكند! يعني إثباتِ عصمتِ رسول الله[صلي الله عليه وآله] نافي عصمتِ وصيّ-اش[عليه السلام] نيست.
ثالثاً: عصمتِ نبي مكرّم[صلي الله عليه وآله] متضمّن چه چيزيست كه نميتوان بر وصيّ-اش[عليه السلام] جاري و ساري دانست؟ درحاليكه خود خاتم الأنبياء[صلي الله عليه وآله] در حديثِ منزلة فرموده است: أنت أخي و وصيي ...و أنت منّي بمنزلة هارون مِن موسي إلاّ أنّه لانبيّ بعدي!
رابعاً: عقلاً يا نقلاً، هر دليلي كه براي عصمتِ نبي مكرّم[صلي الله عليه وآله] إقامة كني، بنده هم -بحكم عقل- همان دليل را براي وصيّ-اش[عليه السلام] قائلم؛ چون وصيّ بي-صلاح مثل سرباز بي-سلاح است!
خامساً: طرح إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" بخاطر گريز از محذوراتي[ناشي از عملكرد كساني] است كه مايل نيستي به آن گرفتار شوي؛ [كه البته -خواهي نخواهي- با آن مواجه گشته و ماوقع، در حافظهء تأريخ ثبت شده و جاي گريز نيست، مگر اينكه از طرفداري بهرقيمتي (تعصّب) دست برداري!] لذا به همين إدّعاء چسبيده-اي كه "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند"، ولي صرفِ إدّعاء كه هنر نيست!
سادساً: نفي فضائل ديگران براي سرپوش گذاشتن بر رذائل عزيزان، 1- أخلاقاً و إنصافاً درست نيست 2-مشكل را حلّ نميكند 3-از لحاظ نظري از طريق عكس إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" ميسّر ميشد؛ يعني اگر ميخواستي إشتباهاتِ كساني را توجيه كني، بايستي قائل به عصمتِ آنها ميشدي كه از لحاظ عملي [براي كساني با آنهمه إشتباهاتِ فاحش و واضح] ناممكن بود!
49 | مجيد م علي | | ٠٢:١١ - ٢٨ خرداد ١٣٨٩ |
با سلام
برادر عزيز جناب محمد , حضرت عالي فرموديد كه :اما اگر شيعه بودن اين است که اهل بيت را دوست داشته باشيم، به والله ما شيعه هستيم.
واقعاً شما فكر ميكنيد كه دوست داشت اهل بيت شما را شيعه حضرت علي عليه السلام والصلوات ميكند , لا والله اگر اين بود ان سه تا خليفه اول و دوم و سوم و عايشه را كه بارها با زبان خود ادعاي دوست داشتن اهل بيت را داشتند را بايد شيعيان معرفي كرد .
==============================================================================
خداوند در قران كريم ميفرمايد :قل لا أسألكم عليه أجرا * إلا المودة في القربى .سوره شورى، آيه 23.
بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم، جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيت(عليهم السلام)).
===============================================================================
در تفاسير معظم اهل سنت در مورد اين ايه ميگويند منظور از قربا فقط اهل بيتي است كه شيعه به ان معتقد است براي نمونه:
وروى المحب الطبري في ذخائر العقبى بسنده عن ابن عباس قال : قال الله تعالى : (قل لا أسألكم عليه أجرا * إلا المودة في القربى ) ، قالوا : يا رسول الله ، من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟ قال : علي وفاطمة وابناهما ( ذخائر العقبى ص 25 )
================================================================================
اما معني موده :دوست داشتن همراه با اطاعت .
حالا كداميك از اون جهار نفر بالا از اهل بيت اطاعت كردند .
حتي اگر بمعني دوست داشتن تنها هم به اين موضوع بنگري ايا شما ميتوانيد به دو نفر كه مخالف يكديگرند بگويد كه از ته قلب هر دو را دوست ميداريد .
=================================================================================
اين مشكل خودتان را از با مراجعه به وجدانتان با خودتان حل كنيد . مطمئن باشيد باقي مسائل از جمله عصمت ائمه عليهم السلام خود بخود حل ميشود.
===============================================================================
يا علي

50 | محمد | | ١٧:٠٧ - ٢٨ خرداد ١٣٨٩ |
به 48 وقتي سخن از رسوالان مطرح است، کلاً استشهاد به آيات فوق براي ثبوت عدم عصمت پيغمبران به نحوي است که شيعه باور دارد، يعني عدم نسيان، خطا و اشتباه. همچنان وقتي در آن آيات وقتي پيامبر را بشري مثل ديگران معرفي مي کند، مگر در موضوع انتقال وحي، بنا بر اين تعميم آن به 124000پيغمبر هم احراز مي شود. اما بر عکس اين از آيه هاي فوق بدست نمي آيد. اما چرا فقط پيامبران بايد معصوم باشد؟ همانطور که در آيه ها مشاهده مي گردد، خداوند پيامبران را فقط در امر وحي از باقي انسانها استثنا مي کند. وما كانَ لبَشَرٍ أنْ يُكَلَّمُه‌ اللّهُ الاّ وحياً أوْ مِنْ وَرَاي حِجابٍ أو يُرْسِلَ رسولا فيوحي باذنِه‌ ما يشاءُ آيه‌ ۵۱، شوري: هيچ‌ بشري را نرسد كه‌ خدا جز به‌ وحي يا از آن‌ سوي پرده‌، با او سخن‌ گويد. يا فرشته‌اي مي‌فرستد تا به‌ فرمان‌ او هر چه‌ بخواهد به‌ او وحي كند. وما مَنَعَ النّاس‌ اَنْ يومِنُوا اِذجاءَهُمُ الهُدي' الاّ' اَنْ قالُوا اَبَعَثَ اللّهُ بشراً رسولاً. "آيه‌ ۹۴، ‌اسراء: هيچ‌چيز مردم‌ را از ايمان ‌آوردن‌، آن‌گاه‌ كه‌ هدايتشان‌ مي‌كردند، بازنداشت‌ مگر اينكه‌ مي‌گفتند: آيا خدا انساني را به‌ رسالت‌ مي‌فرستد؟ "اين امانت داري در وحي و عدم نسيان و نقصان در رساندن آن پيام را ما تفاوت پيغمبر با ديگر انسانها مي دانيم و معتقديم در اين امر وي دچار نسيان و خطا و اشتباه نمي شود، اما در مسايل بشري، چنين چيزي خداوند براي رسولان قايل نشده است. لذا وقتي قضيه پيامبران است، انحصار نيز ثابت مي شود، چون به غير پيغمبر در آيات اشاره نشده است. بنا بر اين قضيهء اوصيا که شما در دنبالهء پيامبران هميشه وصل مي کنيد، خارج از موضوع است. اما با توجه به استدلال شما "در خارج از توان بودن من" در اثبات غير معصوم بودن نبي و اوصياي آنها، اين نکته را روشن مي سازد که با توجه با دانش خاص و فهيم وسيع شما، جنين امري از شما بر آمدني است! چون از "خارج از توان توست" لحني دارد که قرينهء اش آن است که خارج از توان تو نيست. لذا، اگر حساب رسولان مطرح است، آيه هاي فوق، ثبوت کنندهء چنان امري در وجه کلي اش، بر تمام رسولان است، اما اگر سفسطه منظور شما باشد، منتظر براهين شما براي ثبوت آن مي مانيم. گفتيه ايد: "آيه188 سوره أعراف "قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ" هم بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد؛ چون 1-متضمّن حصر موردِ نظرت نيست 2- إثبات شيئ نفي ما عداه نميكند! يعني إثباتِ عصمتِ رسول الله[صلي الله عليه وآله] نافي عصمتِ وصيّ-اش[عليه السلام] نيست." اگر قضيه چنين باشد که بعضي از انسانها پيغمبرند و پيامبر هم مطابق کلام الهي آن صفات و خصوصيات را دارد و در امور بشري ديگر، همانند ديگران هست، نتيجه اين مي شود که همهء پيغمبران که براي آنها وحي مي شود، چنان صفاتي دارند و کساني که بر آنها وحي نمي شود از آن صفات تبعاً بي بهره اند. لذا انحصار حاصل شده است، و کلام شما باطل است. و اثبات عصمت نبي به وجهي که خداوند فرموده است، بر هيچ انسان ديگري غير از نبي صادق نيست. اگر چنان مي بود، خداوند آن را بيان مي کرد و از ابوبکر و عمر هم ترسي نداشت! و مطمئناً خداوند تقيه نمي کند، و بداء هم که بر ذات الهي وارد نيست تا بعداً يادش بيايد که يادش رفته بود که آن را ياد آوري کند! همچنان به فرض درستي حديث أنت أخي و وصيي ...و أنت منّي بمنزلة هارون مِن موسي إلاّ أنّه لانبيّ بعدي! از کجاي آن عصمت را استنتاج فرموديد؟ اولا ما در مورد آيه هاي قرآن حرف مي زنيم، در ثاني وصي رسول اکرم مگر نبي هم بود که عصمت بر وي نيز قايم شود؟ اما اين سخن شما بسي دلنشين آمد! "رابعاً: عقلاً يا نقلاً، هر دليلي كه براي عصمتِ نبي مكرّم[صلي الله عليه وآله] إقامة كني، بنده هم -بحكم عقل- همان دليل را براي وصيّ-اش[عليه السلام] قائلم؛ چون وصيّ بي-صلاح مثل سرباز بي-سلاح است!" اين يعني تفسير دلبخواهي و راديکال از متن. به حکم کدام عقل؟ ممکن به حکم ارادت چنين دلايلي را اقامه بفرماييد، اما اگر در داخل متن سخن مي گوييم، يعني متن دين که قرآن است و سنت، شما دليل عقلاني براي اقامه نداريد، چون امامان اولاً وصي بودن آنها يک افسانه است که شما آن را مي خواهيد تبديل به واقعيت کنيد و از جانب ديگر حتي با معيار هاي شما سرشار از نسيان و خطا و بوده اند، به حکم متون معتبر شما، لذا نه از گذشته خبر داشتند نه از آينده، و بشري و بس بسيار بشري هم رفتار مي نمودند، و پيغمبر هم که صفاتي دارد، آن صفات در کتاب الهي مشخص است. نفي عصمت غير نبي، به خاطر دفاع از دين است، نه دفاع از اشخاص، اگر چنان دفاعي منظور بود، اکنون آنها مقام اولوهيت داشتند، که ندارند، و اين بخاطر خطاي آنها نيست، اما اقامه کردن عصمت براي اشخاص، براي کسب مشروعيت است، نه براي آنها، بلکه براي فهمي که از رقابت هاي سياسي آسيب ديده بود. رد يابي اين امر، بسيار آسان است، و حتي علما، و متفکرين شيعي نيز اين امر را مورد پژوهش قرار داده اند، و شما مي دانيد که تعداد آنها رو به فزوني است. در آخر اينكه ما فضيلت كسي را نفي نكرده ايم، اما انحراف را نقد نموده ايم، انحراف نه در کسان، بلکه در پيرواني که راه را به بيراهه رفته اند، شريعت را مخدوش نموده اند، و رقابت سياسي را تبديل به آييني مذهبي نموده اند، با مناسک و جهان بيني اي که با اصل اسلام نمي خواند و شما مدتها است که هرجه تلاش مي روزيد نمي توانيد آن را سر هم بياوريد.
51 | عبدالله | | ٠٨:١٠ - ٢٩ خرداد ١٣٨٩ |
ادامه48
الف) برهان عقلي:
الله بي-نقص است وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است وإلاّ كلام الله نيست
رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله بي-نقص است وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي
و تكليف عبادالله نيز بعد از سمع كلام الله است
و از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود
و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است
كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد
لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد
ب) برهان نقلي:
1-...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(الأحزاب33) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام)
2-فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ(آل عمران61) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام)
52 | مجيد م علي | | ١١:٠٥ - ٢٩ خرداد ١٣٨٩ |
باسلام
جناب محمد دوست عزيز در ادامه اخرين نظرم دوست دارم از شما يك سوال كوچك ولي مهم بپرسم :

الله سبحان تعالي چگونه انبياء را انتخاب كرد .
=========================
اين يك سوال را لطف كنيد به اندازه كافي و متقن جواب بدهيد كه بنده بتوانم ان شاء الله با شما در مورد نظراتتان جوابي در سطح علمي شما بدهم .
===============================================================================

يا علي
53 | مجيد م علي | | ١٦:١٣ - ٣١ خرداد ١٣٨٩ |
با سلام
جناب محمد دوست خجالتي من كجائي عزيز . يك سوال كوچك كردم دوباره انرا تكرار ميكنم :

الله سبحان تعالي چگونه انبياء را انتخاب كرد .
=========================

بهمين سادگي .
اگر كمكي براي شروع خواستي بپرس حاضرم .
منتظر جواب شما هستم .
يا علي
54 | عبدالله | | ٢٢:٢٠ - ٠١ تير ١٣٨٩ |
به54 محمد
الف)
درشماره35 گفتي: "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند"
بنده در شماره40 دليل خواستم، كه در شماره 42 به "وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ"(الأعراف188) إستشهاد كردي و بنده نگفتم كه اين آيه را نميپذيرم، بلكه در شماره48 گفتم: "بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد" چون حدأكثر ثابت ميكند كه پيامبر معصوم بوده است، درحاليكه إدعاي تو فراتر از اينست، چون عصمت را منحصر در حضرت محمد(صلي الله عليه وآله وسلّم) دانسته-اي! [يعني دو إدّعا را در يك گزاره گنجانده اي: 1-پيامبر معصوم است+2-غير از او معصوم نيست] و بنده مكرراً درخواستكردم كه اين إدعاي دوّم را ("غير از پيغمبر") بهرطريق -عقلي/نقلي- به إثبات برساني، كه متأسفانه درشماره50 مجدداً به همان آيه إستناد كردي[كه اين أمر، دالّ بر ناتواني-ات در إثباتِ مدّعي است] ولي بنده لطف كرده، درصدد ردّ إدعايت مبني بر إنحصار عصمت در خاتم الأنبياء(صلي الله عليه وآله وسلّم) برآمدم، در حاليكه اين وظيفهء تو بود چرا كه عقلاً و نقلاً البيّنة علي المدّعي! ولي مع الأسف، بجاي برخورد منطقي و نقاش بر روي تك تكِ گزاره هايم، همه-اش را دَرهم و فلّه-اي و بصِرفِ إدّعا إكتفاء نموده، چنين پاسخ دادي: "شما خواسته ايد با اين گزاره ها ديگر ادلهء خويش را معتبر نماييد. که کار مشکلي است، تفسير عقلي از يک متن ديني، منطبق بر منطق متن است، نه دلبخواه ما. اينجا کار شما مي لنگد، جون بعد از ذلات الهي، شما همان سلسلهء را رفته ايد که در مورد خداوند فقط صادق است"(شماره54) لذا،
أولاً: بنده در شماره51 هم همان إدّعاي تو را -البته به زبان خودم- گفتم: "رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست" به چه دليل و برهاني آنرا نمي-پذيري؟ مگر فرق ايندو چيست؟ مسلّماً هيچ عاقلي منظورش از اينكه كلام الله بي-نقص است[كه اينرا پذيرفتي] اين نيست كه اگر كسي قرآن را ورق بزند، نخواهد توانست حتي يك غلط مطبعه-اي پيدا كند! همچنين وقتي بنده ميگويم: "رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست" منظورم اين نيست كه مثلاً از حيث جسماني بي-نقص بوده است [گرچه إستبعادي ندارد كه از اين حيث هم بي-نقص بوده باشد] بلكه منظورم را به روشني توضيح دادم: "از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد". و إنتظارم اين بود كه اين گزاره ها، دقيقاً موردِ نقد قرار گيرند، نه موردِ ريشخند!
ثانياً:
1-مگر آيهء و ماينطق عن الهوي(النجم3) منطق متن دين مبين نيست؟ پس دين ما منطقي است و بصرفِ اينكه -بزعم تو- "كار مشكلي است" نمي-توان آنرا "دلبخواه" خواند!
2-اين إدّعايت "که در مورد خداوند فقط صادق است" أولاً: تنزّل از إدعاي قبلي است كه گفتي: "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" ثانياً: إدعاي دوّم-ات از أوّلي هم قبيحتر شد، چون نفي معصوميّت از آن يكنفر(متفقٌ عليه)هم، نمود!
3-باكدام دليل و برهاني إدامهء سلسله، مي-لنگد؟ و مگر نه اينست كه "همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي"؟ و إلاّ "و ماينطق عن الهوي(النجم3) براي چيست؟ و مگر نه اينست كه في يوم المباهله، ولي الله(عليه الصلاة والسلام) نفس رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) شد؟ و مگر نه اينستكه متن دين مبين ميفرمايد: انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون(المائدة55) و هو علي بن أبيطالب(عليه الصلاةوالسلام) و إنّما أداةِ حصر است!
4-چگونه است كه، سنّت أنبياي إلهي و تداوم راهشان، مبتني بر اين بوده كه لكلّ نبيّ وصيّ! ولي وقتي نوبت به أشرف الأنبياء(صلي الله عليه وآله وسلّم) ميرسد، اين سنّت، را إنكار ميكني؟
5-اگر سلسلهء مذكوره را نپذيري، بهيچ وجه نميتواني جلوي نفوذِ أغراض بشري در شريعتِ إلهي را بگيري، كما اينكه متعتان مصرّحتان في كتابِ الله حُرّمت علي رأي!
ب)
1-درمورد آيه33 سورهء الأحزاب:
أوّلاً: اين توئي كه با إنكار تأريخ و تفاسير، كلّ جريان آيهء تطهير را "تفسير دلبخواهي" كرده و حرفِ تازه! داري، نه ما.
ثانياً: چرا ضمائر قبلي كه خطابش به أزواج النّبي(صلي الله عليه وآله وسلّم) است، همگي مؤنث است؛ در حاليكه وقتي به آيهء تطهير ميرسد، ضماير، مذكّر ميشود؟
ثالثاً: حتي اگر آيهء تطهير را منحصر در أزواج النّبي(صلي الله عليه وآله وسلّم) بداني، خللي به صحّتِ سلسله-اي كه براي إطمينان از درستي فهم دين مبين إلزاماً به آن وابسته-اي، وارد نميشود؛ چرا كه منطبق بر همان حكمت و دلايلي است كه مستلزم عصمتِ نبوي است! و بديهي است خدشه در اين=خدشه در آن است!
رابعاً: أحاديثِ بسياري منجمله: حديث الإنذار في يوم الدّار، حديث المؤاخاة في مكة و في مدينة، حديث السفينة، حديث باب الحطّة، حديث الثقلين، حديث الولاية في يوم الغدير، و... همگي مؤيّد اين معناست، كه براي كسب إطّلاع بيشتر بهتر است به تفاسير مراجعه كني!
2-درمورد آيه61 سورهء آل-عمران:
أوّلاً: به تفاسير مراجعه كن! ببين آنها چه ميگويند؟
ثانياً: با إستناد بكدام قاموس لغت: أنفسنا=خويشان نزديك؟!
ج)
بنده در شماره40و45و47 سؤالات بسياري كرده-ام كه
أوّلاً: متأسفانه با طفره روي از جوابگوئي به تك تكِ آنها، فقط به أندكي -آنهم جوابهاي إدّعائي- پاسخ داده-اي، پس اگر قرار است مطلب ديگري بنويسي، قبلاً به سؤالاتِ برزمين مانده جواب- بده، و إلاّ بنده ترجيح ميدهم بجاي اين بگو مگوي بيفايده، به مطالعه بپردازم!
ثانياً: يا براي آموختن مي-نويسي ويا براي آموزاندن، كه در هر صورت، شرط إنصاف اينست كه قاعدهء يك بحث منطقي را مراعات نموده و با أهميّت دادن به سؤالات و جوابهاي ديگران، پاسخ موشكافانه و مؤدبانه بدهي!
ثالثاً: وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ(المائدة48)
55 | محمد | | ٢٤:٤٥ - ٠١ تير ١٣٨٩ |
به 51

با سلام خدمت برادر محترم عبدلله

ادعاي برهان عقلي:

در دلايل عقلي که اقامه فرموده ايد، گزاره اول شما اين است:

"الله بي-نقص است وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است وإلاّ كلام الله نيست"

رد عقلي:
ما در درستي اين دو گزاره شک نداريم، و شما خواسته ايد با اين گزاره ها ديگر ادلهء خويش را معتبر نماييد. که کار مشکلي است، تفسير عقلي از يک متن ديني، منطبق بر منطق متن است، نه دلبخواه ما. اينجا کار شما مي لنگد، جون بعد از ذلات الهي، شما همان سلسلهء را رفته ايد که در مورد خداوند فقط صادق است. چه کسي مي گويد خداوند بي- نقص است؟ اين گزاره با اتکا به کلام خدا در بي نقص بودن ذات ربوبيت است، چنين نيست؟ و اين بي نقصي و کامل بودن فقط در مورد خداوند صادق است، بنا بر اين بي نقصي محصور در خداوند است لا غير. طبق فرمودهء ذات باري تعالي.

همچنان با توجه به منطق متن، خداوند از ميان خود انسانها، کساني را براي پيامبري بر مي گزيند، که انسانهايي هستند صادق در انتقال و نشر پيام الهي، اما در ديگر موارد، به تاکيد قرآن، با توجه به آياتي که در فوق ارائه شد، پيامبران در افعال و اعمالشان مثل ديگر انسانهاي هستند، و باز هم مطابق آيات، دچار خطا و اشتباه هم مي شوند، چه اينکه فقط از چيزهايي آگاه هستند که خداوند به آنها وحي کند، علم غيب هم ندارند. بنا بر اين نتجيه گيري هاي بعدي شما، نظير :
"رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله بي-نقص است وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي
و تكليف عبادالله نيز بعد از سمع كلام الله است
و از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود
و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است
كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد
لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد "

سراپا شبهه در ذات دين، مقصد شريعت، پيامبران، و فرق بين روبيت و انسانيت است، و تفسيري است دلبخواهي از قرآن که نا درست و ناروا است.

ادعاي برهان نقلي:

فرموده ايد:

1-...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(الأحزاب33) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام)
2-فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ(آل عمران61) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام) "

نقد برهان نقلي:

اولاً شما گويا رسم مثله نمودن متون را هيچگاه فرو نمي گذاريد، و اين عادت هميشگي را، همچنان چون سنتي مقدس تقريباً نسل به نسل منتقل نموده ايد، که لازمه اش البته تفسير دلبخواهي از متن است، که از نظر علمي، نادرست و غير معتبر است.
آيه فوق، متن کاملش چنين است:
"وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا"
"در خانه‏ هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زکات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت کنيد؛ بدرستيکه خداوند مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد ".أحزاب32 و 33

در اين سوره خداوند در مورد زنان پيغمبر سخن مي گويد، و سه آيه قبل از آيهء فوق مي فرمايد: "يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا" (اى همسران پيامبر! شما همچون يکى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه کنيد؛ پس به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد که بيماردلان در شما طمع کنند، و سخن شايسته بگوييد.)

براي ما، مهم متن کتاب الهي است، و همچنان که خواننده گان محترم مشاهده مي فرمايند، خود متن به اندازهء کافي گويا است، اما باز هم با تعجب، آدمهايي در طول تاريخ خواسته اند، اين آيهء روشن را در جنگ فرقه اي مصادره به مطلوب کنند.
متن در مورد زنان پيغمبر سخن مي گويد، و طبق نظر شيعه زنان پيغمبر نه معصوم اند و نه دخلي در کائنات دارند، که حتي بعضي هايشان نزد آنها منفور هم هستند، گرچه خداوند در مورد آنها آيه هم نازل فرموده است، اما چون با دستگاه فکري که کج بنياد گذاشته شده است همخواني ندارد، آنها بايد منفور باشند تا تفسير شيعه از دين اعتبار پيدا کند و امامان هم از اين طريق وجود و حضورشان توجيه شود، که متاسفانه حتي با اعلام منفوريت صحابه و زنان پيغمبر و ... اين مدعاي گزافه، هيچ نه با منطق متن دين خوانا است، و نه تاريخ دين.
با توجه به آنچه آمد، دليل نقلي شما هم اعتبار ندارد.

اما آيهء: "فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ"
"پس هر كه در اين [باره‏] پس از دانشى كه تو را [حاصل‏] آمده، با تو محاجه كند، بگو: "بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم."

اگر متوجه باشيد بحث ما روي عصمت غير از پيغمبر بوده است، آيا اين آيات، دلايل نقلي براي اثبات عصمت است؟ در پيام 45 گله نموديد که ما شما را (با حرفهاي بي ربطمان حتماً) به زحمت انداخته ايم، به گمانم موضوع به گونه اي ديگر است... . هم از نظر عقلي و هم نقلي.

موفق و مويد باشيد و از بارگاه ايزدي متمني ام ما را به راه راست هدايت کند،

*****

به 53

با سلام و عرض احترام خدمت برادر محترم مجيد م علي

شما کمک فرموده و بحثتان را آغاز کنيد، اگر عقلمان کشيد شرکت مي کنيم، در غير آن از منطق دندان شکن آغازين شما، دندانهاي ما شکسته است، کجا ياري بحث با شما از سوي اين حقير است.

با احترام
56 | محمد | | ١١:١١ - ٠٢ تير ١٣٨٩ |
به 55
برادر محترم عبدالله، سلام بر شما

1- منظور از "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" اشاره به پيامبر مخصوصي نداشته، بلکه به شکل کلي، منظور همهء پيامبران است. مراد از "پيامبر معصوم است"، و يا "امام معصوم است"، فقط اشاره به حضرت محمد يا حضرت علي نيست، بلکه اشاره به يک "مفهوم" کلي است که مي تواند مشمول هر پيامبري، يا هر امامي (به معنايي که شما از امام منظورتان است) باشد. فکر مي کنم در مفهوم و مصداق سوء تفاهمي ايجاد شده است.

2- در مورد"فله اي" جواب دادن به گزاره ها مذکور، شما حکم در مورد خداوند را، تسري به غير خدا مي دهيد که احکام متفاوتي هم در بيان منطقي هم در نتيجهء منطقي دارد. بي نقص بودن خداوند متفاوت است از بي نقص بودن نبي، يا غير نبي. شما همه را در يک سلسلهء "بي نقصي" رديف نموده ايد و قصد داريد نتيجهء يکساني هم بگيريد. بله، نبي در آنچه به وي وحي مي شود، دريافت پيام، و بيان پيام ، بي نقص است و اين غير از بي نقص بودن ذات الهي است.

اگر گزاره هاي شما را صادق بدانيم، تبعاً از گزارهء صادق نتيجهء صادق نيز حاصل مي شود.

آنجا که گفته مي شود:
"الله بي-نقص است وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است وإلاّ كلام الله نيست"

تا اينجا حرفي نيست، چون سخن در مورد خداوند است.

"رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله بي-نقص است وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي
و تكليف عبادالله نيز بعد از سمع كلام الله است
و از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود
و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است
كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد
لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد "


اما آيا اين بي نقصي در مورد غير خدا هم صادق است؟ بي نقصي که شما مد نظرتان است گويا بر خلاف سخن قبلي شما، محصور نيست، تا پايان سلسله دوام دارد. خوب وقتي خداوند بي نقص است، و پيامبر هم بي نقص است، و وصي هم بي نقص است، چرا عبدالله با وجود شنيدن سخن خداوند بواسطهء اين انسانهاي بي نقص هنوز گمراه است؟ مگر حضرت علي (ع )وصي پيامبر نيست؟ چرا يارانش در صفين سخن اين انسان بي نقص را نشنيدند و به وي پشت نمودند، و با وي دشمني ورزديدند؟ يا ياران امام حسن، يا ياران امام حسين، يا ياران تمام امامان به روايت خود شما، بعد از مردن هيچ امامي بنا بر روايات شيعه، يک دستگي در انتخاب امام بعدي وجود نداشته است، بعد از هر امام، از ميان يارانش، چندين نفر ادعاي امامت مي نمود. سيم کشي در کدام جايي خطا بوده است؟ تقصير عبدالله که نيست. از سيم کشي است.
در ضمن در سلسلهء بيان منطقي شما اين گزاره ها :
"لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد"
با نتيجهء پاياني:"وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد" نمي خواند. از گزاره هايي صادق، نتايجي صادق بدست مي آيد، يا گزاره ها غلط است، يا نتيجه. بنا بر اين شما کمکي به من نکرده ايد، دست و پاي منطق را بسته ايد.
57 | عبدالله | | ١٦:٢٨ - ٠٢ تير ١٣٨٩ |
سلام عليكم
1- منظور بنده هم، اين بود كه حكمتِ خداي سبحان إقتضاء ميكند كه كلام بي-نقص-اش، بدونِ نقص إرسال شود [نه اينكه وسائل، في حدّ ذاته بي-نقص باشد؛ بلكه خداي متعال لطف كرده، آنها را بخاطر مأموريتِ خطيرشان، زادِ راهِ خطير(=عصمت) داده است[فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ(آل-عمران159] چون، غير از ذاتِ أقدس باريتعالي، كسي ذاتاً خالي از نقص نيست، گرچه بإقتضاي مأموريت، بي-نقص شده] لذا، چون بحث در مسئلهء عصمت در پيامرساني بود، إختصاراً گفتم: "رسول الله بي-نقص است" و سپس(درشماره55) توضيح دادم كه "هيچ عاقلي منظورش از اينكه كلام الله بي-نقص است[كه اينرا پذيرفتي] اين نيست كه اگر كسي قرآن را ورق بزند، نخواهد توانست حتي يك غلط چاپي پيدا كند! همچنين وقتي بنده ميگويم: "رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست" منظورم اين نيست كه مثلاً از حيث جسماني بي-نقص بوده است [گرچه إستبعادي ندارد كه از اين حيث هم بي-نقص بوده باشد]"
لذا، مجدداً تأكيد ميكنم: منظور از بي-نقص بودن براي مادونِ خداي سبحان، از جهتِ إبلاغ پيام إلهي است[گرچه إستبعادي ندارد كه از جهاتِ ديگري هم نقصي نداشته باشد، كما اينكه خداي متعال، خطاب به رسولش(صلي الله عليه وآله وسلّم) ميفرمايد: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ(القلم4) كه دالّ بر بي-نقصي أخلاقي و رفتاري پيامبر أكرم(صلي الله عليه وآله وسلّم) است، كه فعلاً با آن كاري نداريم.

2- بهتر است براي رفع سوءتفاهم گزاره ها را كمي ساده-تر كنم:
الله بي-نقص است، وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است، وإلاّ كلام الله نيست
رسول الله، رسالتش بي-نقص است، وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله، ولايتش بي-نقص است، وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -بي-نقص- به عبادالله برسد، نه با جرح و تعديل كه باعثِ نقص است
و تكليف عبادالله نيز بعد از شنيدنِ بي-نقص كلام الله، شروع ميشود
بديهي است كه ما ميخواهيم ثابت كنيم كه: پيام رسان، پيام إلهي را بطور بي-نقص به بندگان خدا رسانده[و شاهد ما كلام خداست كه فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا(المائدة3) يعني تمام نتيجه -تاآنجا كه به نظام، مربوط بود- حاصل شد] ونه بيشتر [يعني هيچكس درپي تسرّي بي-نقصي به أفعالِ ساير بندگان خدا نبوده، وگرنه حسابِ روز قيامت و بالتّبَع بهشت و جهنّم، بيهوده است، و ذاتِ أقدس إلهي مبرّي از أفعالِ بيهوده]

پرسيدي: "چرا عبدالله با وجود شنيدن سخن خداوند بواسطهء اين انسانهاي بي نقص هنوز گمراه است؟"
جواب: بهمان دليل كه پدرش آدم(علي نبيّنا و آله و عليه السلام) "با وجود شنيدن سخن خداوند" -آنهم بيواسطهء إنسانها- گمراه شد. چون إنسان براي تكليف ساخته شده، و تكليف، لازمه-اش إختيار است، و إختيار بمعناي إمكان إنتخابِ يكي از دو راه (رشد و غيّ) است.

پرسيدي: "مگر حضرت علي (ع )وصي پيامبر نيست؟ چرا يارانش در صفين سخن اين انسان بي نقص را نشنيدند و به وي پشت نمودند، و با وي دشمني ورزديدند؟"
جواب: [البته پاسخ كلّي را (در بالا) عرض كردم ولي مجدداً براي اين سؤال، جوابم اينست كه]
أولاً: نواقص رفتاري شنونده، چه ربطي به نقص گوينده دارد؟! بديهي است، عمل ناقصم، بخودم باز ميگردد، نه به ديگري ونه به دينم [إسلام بذاتِ خود ندارد عيبي * هرعيب كه هست در مسلماني ماست]
ثانياً: همين سؤال در موردِ شنوندگانِ سخن بي-نقص رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) هم ساري است. وقتي خداي متعال به پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلّم) أمر فرمود: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ(الشعراء214) پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلّم) 40نفر از بزرگانِ قريش را دعوت فرمود ولي آيا از چند نفرشان پاسخ مثبت شنيد؟ [بجز علي بن أبيطالب(عليه الصلاةوالسلام) كسي قبول نكرد] آيا إشكال در إبلاغ بود يا إشكال در شنونده؟!
ثالثاً: همين سخن[نادرست] را كسي ميتواند درموردِ خداي سبحان نيز جاري بداند؛ ما معتقديم خداي سبحان بي-نقص است، پس آيا رواست بپرسيم اگر خدا بي-نقص بود، بندگانش اينهمه در ضلالت غوطه-ور نبودند؟!

گفتي: "بعد از مردن هيچ امامي بنا بر روايات شيعه، يک دستگي در انتخاب امام بعدي وجود نداشته است، بعد از هر امام، از ميان يارانش، چندين نفر ادعاي امامت مي نمود"
جواب:
أوّلاً: چه كسي گفته: شيعة مصون از خطاست؟! مسلّماً ما نيز همهء مذاهبِ منتسب به تشيّع را برحقّ ندانسته، حتي ميگوئيم اگر كسي قائل به مذهبِ تشيّع باشد ولي قائل به وجودِ إمام الثاني عشر(عجّل الله تعالي فرجه) نباشد، دينش أبتر است چون طبق حديثِ شريف «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهليّة»
ثانياً: همين قصّه در تك تكِ أديان و مذاهب، جاري است و منحصر در مذهبِ تشيّع نيست!
ثالثاً: مگر خودِ عامّة به چند مذهب تقسيم نشدند كه بعداً 4تاش به رسميّت شناخته شد؟!

گفتي: "تقصير عبدالله که نيست. از سيم کشي است" !!!
سؤال: آيا وقتي چراغ اتاقت روشن نميشود، إبتداء سالم بودن چراغ را وارسي ميكني يا سيمكشي داخل ديوار را؟!
58 | WaHHaBi | | ٢١:٠٩ - ٠٢ تير ١٣٨٩ |
بسم الله الحي

برادر عزيز و مومن(( عبد الله)) عرضي داشتم خدمتتان.!
بنده ي حقير هم دقيقا موافق اين کلام زيباي شما که فرموديد: >>> باشد كه هيچگاه از أئمّهء هدي(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) نيز، پس و پيش، نه افتيم!
هستم.
و قبول دارم که نبايد چنين باشد. اما مومن خدا. برادر عزيز من.!
بعضي اوقات بايد با برخورد غيورانه و قاطعانه جواب ملحدان و معاندان را داد. اگر امير المومنين دست نوازش گر بر سر يتيمان داشت.
اگر قاعد الغر المحجلين. امام الدين مولا الموحدين. علي ابن ابي طالب(صلوات الله عليه) در رحم و مروت و گذشت همتايي نداشت.

اين را بدان برادر( البته که شما از بنده بهتر واقفيد به اين موضوع) که امير المومنين شمشير ذوالفقار هم داشت.
گاهي اوقات گردن هم ميزد و دست هم ميبريد.( براي رضاي الله متعال)
بنده و شما بزرگوار و گرامي بايد غافل از اين مطلب نشويم که خدايي نکرده بر اين تصور باشيم که : آري بايد با اعدا الله مهرورزي کرد تا هدايت شوند.
مومن. بله. البته که حسن خلق ار صفات پسنديده و سيره ي رفتاري و اخلاقي اهل بيت النبوه ( عليهم السلام جميعا) هست و بسيار شيعيانشان را بدان توصيه نموده اند.
ولي اين مطلب را هم بايد در نظر داشت که اين هميشگي نيست و همين ائمه ما که ما را توصيه به حسن خلق و نرمش کرده اند در جاهايي هم امر به برخورد شديد و قاطع و غيورانه کرده اند.
اگر جلوي دشمن را نگيري ممکن است پس فردا داخل خانه براي اهل خانه عرض اندام کند.!
بنده خدايي نکرده قصد ندارم هر کس که با نام اهل سنت آمد را عدو و دشمن قلمداد کنم.ما و شما همگي قصددمان جز نشان دادن راه و شناساندن دوغ از دوشاب و سره از ناسره و هدايت اين جماعت نيست(انشاء الله) اما مطمئنا در اين بين اکثرا کساني وارد ميشوند که با علم به اين مطلب که ( کلام شيعه بر حق است ) و عدله اي و براهين متقني ندارند. اما متاسفانه ... متاسفانه سعي در شبهه افکني و متشنج کردن اذهان بر عليه تشيع و گاهي اوقات همراه با توهين به ساحت مقدس ائمه و اوليا الله مينمايند.
لذا از محضر شما تقاضامندم که اين مطالب را از زبان برادر دينيات بپذيريد ......... و همه را با نگاه ملاطفت ننگريد.

و بعضي اوقات که برادان :(( مجيد م علي - Momen Abdullah - سعد الله - کميل - مالک اشتر - عقيل )) و ديگر مومنان موحدان شروع به دفاع غيورانه ميکنند مانند مولايشان اسد الله الغالب علي ابن ابي طالب(ع). مطمئنا فقط و فقط براي رضاي الله متعال است و بس.!!!
و اين بدين معنا نيست که خدايي نکرده شما غيور نيستيد. بلکه اين بدان معناست که خدايي نکرده از بيان اينگونه مطالب از زبان مومنين و برادرانتان مکدر نشويد.(انشاء الله)

ممنون و متشکر از حسن نيت شما مومن خدا......

WaHHabi
59 | عبدالله | | ٢٠:٥٠ - ٠٣ تير ١٣٨٩ |
بسم الله الرحمن الرحيم
بنده قصد جسارت، خرده گيري يا... ندارم چون كلام الله المجيد مسلمين را از چنين روحيّاتي برحذر داشته، ميفرمايد: وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(الهمزة1) پس چرا متن ذيل را نوشته ام؟ چون برادرانم را دوست دارم و نميخواهم دشمنانِ جاهل/عنود نقطهء إيرادي در ايشان ببينند.

1-چرا إسمت را به خط قرآن(عربي) نمي-نويسي؟
2-گفتي: "بعضي اوقات بايد با برخورد غيورانه و قاطعانه جواب ملحدان و معاندان را داد"
سؤال: [روي سخنم با شخص خاصّي نيست] آيا تمسخر و فحّاشي=برخورد غيورانه؟!
بنده، از همه بدترم، آيا اگر سفت به رويم بگوئي تو بدي، إحتمالِ دست-برداشتنم از بدي بيشتر است يا اگر با لطايف الحيل، دلايل بدبودنِ بدي را -نه بدبودنِ من و پدر جدّم را- برايم جابيندازي؟ آيا إحتمال جهل-م أقرب از إحتمال عنادم نيست؟ گيرم، نفهمي مرتكبِ عملي شنيع شده، آيا شرعاً مجازم آنرا به همهء هم-مذهب-هايش تعميم دهم؟ مواظب باشيم! كم خطائي نيست، چون ملائكة هم، چنين قياسي كردند: قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء(البقرة30) آيا چكهاي برگشتي بنده، باعث بدحسابي و محروميّتِ ديگري، از داشتن چك ميشود؟ چرا علماي أعلام، با توسّل به متون خاصّ مذهبِ طرفِ مقابل با وي محاجّه مي نمايند؟! و چرا از كتبِ أحاديثِ خودشان إستفاده نمي برند؟! چرا بعضي أمثال بنده، بيخودي إفشاي أسرار ميكنيم؟ چرا إسم كتابي را أسرار آل محمد گذاشته اند؟! آيا أمر به معروف لازمه اش هتّاكي و پرده-دري است؟! اينكه خودش نهي از منكر ميخواهد! مسئول خونهاي ناحقّي كه بأمر معاندين و توسط جهّالشان، در أقصي نقاط عالم ريخته ميشود، كيست؟ كداميك از ما [با هر عقيدة و مرامي] كه با فراغت دركنجي نشسته و بزعم خود با دشمنانِ حقيقت، جهادِ في سبيل الله ميكنيم، فرداي قيامت حاضريم مسئوليّتِ 1قطره خونِ به ناحقّ ريخته شده را بگردن بگيريم؟ پس چرا بجاي تنوير أفكار، تهييج إحساسات نموده و ظالمي را برعليه مظلومي -بيخبر از بگومگوي من و تو- مي شورانيم؟ خدا نياورد روزي را كه در نامهء أعمالمان گناهاني باشد كه يقين داريم هرگز مرتكب نشده ايم! ولي أصدق الكاتبين نوشته! چون، مگر فقط مباشر جرم، مجرم است؟! همان حيدر كراّر(عليه الصلاةوالسلام) [كه إدّعاميكنم پيرو-اش هستم يا دوستش دارم] بعضي از دشمنانش را بجاي كشتن، فرصتِ فرار ميداد! أصلاً چرا حضرتِ وليّ عصر(عجّل الله تعالي فرجه) بأمر إلهي غايب است؟ آيا يك حكمتش اين نيست كه فرصتي براي إنتخاب آگاهانه -نه با تعصب كه در إسلام جائي ندارد- داده باشد؟ چون «...وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(الفتح25)
بله، اگر در نصّ مذهبي، ديدي كه حكم عمل شنيعي رواست، ميتواني با مجادلهء أحسن، إقدام به بازكردنِ مشتِ جاهل-إنگاران بنمائي.
3-قاعد الغر المحجلين=نشستهء پيشاني سفيدانِ [محشر]! / قائد الغر المحجلين=جلودار پيشاني سفيدانِ [محشر].
4-مولا الموحدين=مولي الموحدين
5-خدايي نکرده=خدانكرده
6-گفتي: "در جاهايي هم امر به برخورد شديد و قاطع و غيورانه کرده اند"
سؤال: در چه جاهايي امر به برخورد شديد و قاطع و غيورانه كرده اند؟
7-عدله اي ... ندارند=همتاياني ... ندارند / أدلّه اي ندارند=دلائلي ندارند=دلايلي ندارند
8-بنده با أحدي نه ملاطفتِ بيجا دارم و نه از دفاع هاي غيورانه مكدّر ميشوم؛ و خدا ميداند بعضي أوقات، فقط بخاطر پرنشدن صفحه، از إبراز تشكّر صرفِ نظر كرده ام. پس چون أصل بر صحّت است، فقط مواردي را كه بنظر حقيرم رسيده تذكّر داده ام؛ و إنتظار دارم كه حمل بر جسارت يا ... نشود؛ چرا كه قرآن المجيد ميفرمايد: وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(الذاريات55)
60 | عبدالله | | ٢٢:١٤ - ٠٣ تير ١٣٨٩ |
دنباله:
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ(يوسف53)
ناگفته پيداست، كه حقير سراپا عيب و إيرادم و اگر وقتي را كه از بزرگواران گرفته ام، صرفِ إصلاح عيوبم ميكردم، شايد وضعم چنين تأسف انگيز نبود.
إقرار ميكنم كه از روي جهالت، مطالبي نسنجيده/نپخته نوشته-ام، كه نبايست مي-نوشتم،
إعتراف ميكنم كه مطالبي نوشته-ام كه خوشبختانه صلاح نديدند چاپ شود، وگرنه مفتضح-تر ميشدم؛
لذا، پشيمانم و از خداي منّان طلب عفو نموده و از شما عزيزان، إلتماس دعاء دارم؛
و لكن قال أميرالمؤمنين علي عليه الصلاةوالسلام: أنظر إلي ما قال و لاتنظر إلي من قال.
وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا(طه114)
61 | مجيد م علي | | ١٤:٥٣ - ٠٤ تير ١٣٨٩ |
۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩۞بسم اللّه الرحمن الرحيم ۞۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ ۞۩ـــــ۩۞ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُواْ الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ۞۩ـــ(91)ـــ۩۞ و وفا كنيد به پيمان خدا آنگه كه پيمان بستيد و نشكنيد پيمانها را پس از استوارى آنها (با عزم و قصد) و حال آنكه قرار داديد شما خدا را بر (پيمان و عهد) خويش گواه بى شك خدا مى داند آنچه مى كنيد وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ ۞۩ـــــ۩۞ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ۞۩ــــ(92 )ــ۩۞ و زنهار مباشيد مانند آن زنى كه بر هم زد ريسمان ريسنده خود را از پس تابيدن آن انواع بر هم زدنها مى گيريد سوگندهاى خود را وسيله نيرنگى ميان خودتان بواسطه . ۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞ با سلام به دوست و برادر عزيز و محترم جناب اقاي محمد و تمامي دوستان و برادران . برادر عزيز منظور و مقصود از ايات فوق چيست اين چه عهدي است كه خداوند متعال از ما بني ادمها گرفته , ايا اين نيست كه خداوند با در نطر گرفتن اعمال ما بعد از اين عهد است كه ممكن است بمقامات بالا ازجمله نبوت و امامت برساند . نظر حضرت عالي چيست . ۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞ يا علي
62 | WaHHabi | | ٠٣:٢٣ - ٠٥ تير ١٣٨٩ |
بسم الرب الزهرا .......

((* ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً *))

*************************************************************

در روايت صحيح و معتبر از خود امير مؤمنان على (عليه السلام) چنين نقل شده: (("لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على ان يبغضنى ما ابغضنى و لو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على ان يحبنى ما احبنى و ذلك انه قضى فانقضى على لسان النبى الامى انه قال لا يبغضك مؤمن و لا يحبك منافق"، ))

*************************************************************

اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن دارد هرگز دشمن نخواهد داشت،
و اگر تمام دنيا (و نعمت هايش) را در كام منافق فرو ريزم كه مرا دوست دارد، دوست نخواهد داشت،
زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله) به صورت يك حكم قاطع به من فرموده است: اى على! هيچ مؤمنى تو را دشمن نخواهد داشت و هيچ منافقى محبت تو را در دل نخواهد گرفت.

سلام عليکم ايها الاخوان تحيه و تهنيه و تبارک لکم.

و سلام بر برادر عبد الله...
اولا بگذاريد تشکري فراوان از ويراستاري و کامپايل کردن مطالب و کلام بنده و غلط هاي املائي که از اين حقير گرفته ايد تشکر کنم و تاييد کنم که واقعا فهمتان بدان حد رسيده که علنا شخصي را با چنين اعمالي مورد سخره قرار ميدهيد و از طرف ديگر ميفرماييد>>>>:
پس چون أصل بر صحّت است، فقط مواردي را كه بنظر حقيرم رسيده تذكّر داده ام؛ و إنتظار دارم كه حمل بر جسارت يا ... نشود؛ چرا كه قرآن المجيد ميفرمايد: وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(الذاريات55)

من هم در جواب شما به همان آيه اي که در اول هم بدان اشره فرموديد استناد ميکنم :

بسم الله القهار

(( وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ))

صدق الله العلي العظيم.

بعضي اوقات ميشود که بعضا افرادي ( البته مانند شما ميگويم که: روي سخنم با شخص خاصّي نيست ) بدين بهانه که يادآورى كن و پند ده، كه يادآورى و پند، مؤمنان را سود دارد. با قصد يا بي قصد عمدا يا سهوا شروع به تخريب چهره ي مومنين ميکنند و در حفاظ اين آيه ...............
امر به معروف و نهي از منکر شرايط خاص خود را دارد.

فرموديد: چرا إسمت را به خط قرآن(عربي) نمي-نويسي؟
جواب: اين به خودم ربط دارد (و فکر نکنم دليل بر بطلان و باعث عصيان شخصي شود.)!

فرموديد: همان حيدر كراّر(عليه الصلاةوالسلام) [كه إدّعاميكنم پيرو-اش هستم يا دوستش دارم] بعضي از دشمنانش را بجاي كشتن، فرصتِ فرار ميداد!

عجب !!!..... آن شخص به گفته ي شما امير المومنين (صلوات الله و سلامه عليه) بود و علم لدني داشت و سر دل ميدانست و ميديد به قدرت امامت که آيا از ذريه ي اين شخص که رو در رويش قرار گرفتهدر آينده انسان مومن و موحديبه وجود خواهد آمد؟؟ يا در آينده متنبه ميشود؟ و بعد ممکن بود فقط زخمي اش کند يا فقط او را با هيبت علوي اش بترساند يا به نحوي بدون خون ريزي از معرکه به درش کند.

اي استاد اخلاق و املاء. و اي صاحب دائره المعارف. برادر عزيز.!!!

همانطور که فرموديد : بله، اگر در نصّ مذهبي، ديدي كه حكم عمل شنيعي رواست، ميتواني با مجادلهء أحسن، إقدام به بازكردنِ مشتِ جاهل-إنگاران بنمائي.

اي استاد گرامي و سرور عزيز.!!! آيا در مذهب تو حکم کسي که علنا و عمدا به يکي از معصومين فحاشي کند يا صفت ناروايي را نسبت بدهد چيست؟
طبق نظر اکثر آقايان و قوانين کشوري و محاکم قضايي مرگ است و اعدام.

حال که نه تو قاضي هستي و نه من مرجع تقليد. آيا چگونه با کسي که معاذ الله معاااااااااذ الله به بي بي فاطمه ي زهرا(صلوات الله و سلام الله عليها) صفت ........ ميدهد. بايد برخورد کرد.؟!؟!؟!

صحبت پدر و مادر شما ومن نا معصوم گنه کار بدبخت نيست.! صحبت. سر عصمت الله الکبري (صلوات الله و سلام الله عليها) است.!!!!

بله. من منظور کلام شما شدم. البته که بايد با براهين و دلايل عقلي و استندان به مستندات طرفين اعدا الله را تنبيه کرد . اما برادر. سزاي توهين کننده و فحاش به اهل بيت فقط اين نيست.
اول دستش را با براهين و أدلّه رو ميکنيم تا ديکران به استناد شبهات اين ملاعين گمراه نشوند و بعد بايد درس عبرتي شود براي سايرين.

فرموديد: بنده قصد جسارت، خرده گيري يا... ندارم چون كلام الله المجيد مسلمين را از چنين روحيّاتي برحذر داشته، ميفرمايد: وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(الهمزة1) پس چرا متن ذيل را نوشته ام؟ چون برادرانم را دوست دارم و نميخواهم دشمنانِ جاهل/عنود نقطهء إيرادي در ايشان ببينند.

******************************************************************************************************
شما که دم از حق و نا حق و قيامت و پاسخگويي در روز جزا سخن ميراني! بگو آيا حق الناس گناه کبيره نيست؟! و کساني که عمدا يا سهوا مورد رنجش مومني از اخوانشان ميشوند در روز جزا حقي برگردنشان نيست؟!! _____ الله اکبر .......

شما بزرگوار که انقدر در کلام و رفتار با اين معاندان مواظب و محتاط هستيد. بهتر است اول کمي به اعمال و کردارتان با برادران ايماني و دينيتان فکر کنيد و تجديد نظري جدي بفرماييد. شايد در اين تفکر پيدا کرديد و دريافتيد که خدايي نکرده با يک جمله تان(که شايد از نظر شما توهين و ... تلقي نشود) مورد رنجش بسياري شده ايد.

يا فاطمه الزهرا روحي و ارواح العالمين فداکي (( يا سيدتي و يا جدتي ))
63 | مستعار | | ١٤:١٦ - ٠٥ تير ١٣٨٩ |
ببخشيد اين آقاي عبدالله كدوم وريه؟بي شوخي يك كلمه جواب بدين
64 | سعد الله | | ١٢:٠٢ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
سلام برادر عبد الله........

کيف حالک يا اخي؟؟!؟!؟

برادران. اين جناب عبد الله برادر ماست و اهل بيتي هستند ان شاء الله بمانند. ولي منظورشان اين است که تا وقتي که دلايل و براهين مستدل و مستند هست. اولا سعيشود با دلايل متقن بتوانيم هدايتشان کنيم و از ضلالت و گمراهي به درشان آوريم.
و منظورشان چنين است که نگذاريم بعضي معاندان از ما نقص بگيرند.

انشاء الله خداوند سبحان يار و ياور همگي ما محبان و شيعيان باشد.

لعن الله قوم الظالمين
65 | سعد الله | | ١٢:٠٩ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
ادامه....

اما عدا الله و معاندين و نواصب ملعون و ملعونه بدانند که نبايد از حسن نيت بردراني همچون عبد الله عزيز و مومن عبد الله عزيز و گرامي و همه ي مومنين سوء استفاده کنند و هر خزعبلي را نثار عزيزان بکنند.

بله. البته که نبايد بناي گشايش کلام ما بر اهانت و تحريک بيهوده ي عواطف و احساسات باشد.

((اما در هنگامي که تجاوزي از طرف مقابل ديده شود. بدانيد که ما هم بيکار نمينشينيم و نسبت به برخورد شما ما هم از خود واکنش نشان ميدهيم))

باز هم از همه ي عزيزان و سروران تقاضا مندم که از پند هاي همه ي بزرگواران استفاده کنند و بناي کلام و سخن را بر اتلاف وقت و اصراف وقت بزرگواران از دو طرف قرار ندهند.
و همه ي محبان آل الله عزيزند.

حتي آن کسي که خود را به هر نحوي ميهمان سفرهي با برکت اهل بيت ميداند.

يا امير المومنين(صلوات الله و سلامه عليه)

66 | مجيد م علي | | ٢١:٢٧ - ١٢ تير ١٣٨٩ |
با سلام
برادر عزيز جناب محمد , درسته كه از ما خواسته اند كه صبور باشيم , اما شما لطف كنيد من را زياد منتظر نگذاريد .
با تشكر
يا علي
67 | سعيد انشاالله | | ١٩:١٣ - ٢٥ تير ١٣٨٩ |
سلام بر تمام حقجويان عالم
در مورد آينده ي شيعيان و اينکه در سال 2150 هجري قمري چه اتفاقي خواهد افتاد کتاب مستدلي به بازار آمده است.من بخشهايي از اين کتاب را در وبلاگم گذاشته ام. دوست دارم در صورتي که فرصت داريد يک مراجعه اي بدان داشته باشيد.
آدرس:http://absharehekmat.blogfa.com
68 | قاسم جعفري | | ١٥:٥٣ - ٢٥ آذر ١٣٨٩ |
مطالب بسيار خوبي بود متشکرم
69 | mbagher | | ١٩:٠٨ - ٠٣ اسفند ١٣٨٩ |
دوست عزيز خود قوکوياما اين نقل قول را در مصاحبه با بي بي سي تکذيب کرده است
70 | شمه | | ١٦:٢٤ - ٠٩ اسفند ١٣٨٩ |
شيعه دو تا چيز دارد :1- وحشيگري 2- توهم
71 | momen abdullah | | ٢١:٥١ - ١١ اسفند ١٣٨٩ |
جناب شمه
دقيقا به همين دليل بود که شيعيان ابوسفيان امام حسين (عليه السلام) را کشتند.

يا علي
72 | مجيد م علي | | ٢٢:٢٦ - ١١ اسفند ١٣٨٩ |
با سلام
با پوزش از خواهران و برادران مومن منظور شمه شيعه هاي ( پيروان ) كعب الاحبار يهودي ميباشد كه نه تنها وحشي بودند متوهم هم بودند همون ( عين هاي كه بر عليه يك عين با شيطان دست به يكي كردند .

لبيك يا علي
73 | سروش | | ١٧:٢٣ - ٢٣ اسفند ١٣٨٩ |
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام دوستان عزيز
بحثهاي جالب شما را مطالعه كردم من يك سوال دارم و آن اينكه مبناي به خلافت رسيدن خلفاي اربعه چيست؟ يا به عبارتي چه چيزي به اين خلفا مشروعيت مي دهد؟ و از نظر برادران اهل سنت چرا هريك از خلفاي چهارگانه به خلافت رسيدند؟ اميدوارم كه جواب قانع كننده اي دريافت كنم چون ظاهرا انسانهاي تحصيلكرده و باكمالات در اين بحثها شركت مي كنند ضمنا بيعت يك امر اختياري است يا جبري؟ با عرض پوزش از شما گفته بوديد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فقط در رساندن پيام خداوند معصوم بوده اند و در ساير موارد مانند انسانهاي ديگرند پس شايد شما هر روز به عرش خداوند سفر ميكنيد و از بهشت بازديد كنيد و خداوند شما را محرم اسرار بهشت مي داند شما كه انساني مثل پيامبر اسلام هستيد شايد بتوانيد معجزه شق القمر را هر ماه تكرار كنيد رسالت يك فرد امي (رسول من الاميين) خود يك معجزه نيست در باره آيه انا بشر مثلكم يوحي اين آيه متعلق به پايان عمر مبارك نبي گرامي اسلام است كه به اين مساله اشاره دارد كه من هم مانند شما انساني زنده ام و روزي از اين دنيا خواهم رفت
خداوند همه ما را به راه راست هدايت فرمايد
در پناه خداوند رحمن و رحيم باشيد
74 | علي محمودي | | ٠٢:٠٩ - ٢٣ ارديبهشت ١٣٩٠ |
يك سوال از برادران اهل سنت دارم و اميدوارم كه با منطق جواب ان را بدهندوان اين است كه ايا همين رسول خدا كه سنگش را خيلي به سينه ميزنندمگر نفرمود كه:( فاطمه(س) پاره تن من است.هر کس او را بيازارد مرا ازرده وهر کس که مرا بيازارد خداوند را اذرده است.) پس چه شد که تنها يادگار پيغمبر در سن ان هم 18 سالگي وبدون مريضي ودر حاليکه از خلفاي اول ودوم به شدت ناراضي بود تقريبا 70 روز پس از رحلت پيغمبر (ص) به شهادت رسيد و وصيت کرد که مرا در دل شب به خاک بسپاريد و هيچ اثري هم از پاره تن پيغمبر در مدينه که اکنون دست ال سعود که نوکر امريکا واسراييل ميباشد در دست نيست....
75 | سجي | | ٢١:٥٧ - ١٢ آذر ١٣٩٠ |
به نظرتون اگه من بگم دوستان فلان کار را انجام ندهيد ولي خودم انجامش بدم ميتونيد به من اعتماد کنيد

مسلما اعتماد نمي کنيد

حالا اگه يه نفر بياد بگه من پيغمبر خدا هستم و خدا ميگه گناه نکنيد بعد خود پيغمبر بره گناه بکنه به نظرتون ميشه بهش اعتماد کرد
پس عقل ميگه يا بايد پيامبر اسلام (ص) هم گناه نکنه يا نعوذ بالله اصلا پيغمبر نيست در ضمن گناه کردن با فراموشي تفاوت داره
76 | محمد | | ٢٤:٥٠ - ١٠ دي ١٣٩٠ |
بسم الله نور منم به نوبه خودم به بردران شيعه و بازديدکنندگان سني سايت حضرت ولي عصر(عج) سلام عرض ميکنم. من با علي محمودي موافق هستم ، من نميگم چرا حضرت فاطمه (س).عزيزان سني ، شما اگه تو خيابون ببينيد که يه مردي با چند نفر از نوچه هاش به جون يه خانمي افتاده باشن که باردار باشه و در اون لحظه هيچ مردي از اهل بيتش نباشه تا بتونه به تون کمک کنه چيکار ميکنيد ؟ مخصوصاً اون زن فاميل کسي باشه که همه ما اونو دوست داريم ، براي اون فرد احترام زيادي قائل باشيم. طبيعتاً بعد از اين شخص محترم اگه اون مرد ظالم براي خودش کسي بشه هيچ کدوم از ما به پيروي از اون بلند نميشيم. علي زيبا ترين نام جهان است ** علي ذکر لب صاحب زمان است به کوري دو چشم اهل بدعت ** فقط حيدر اميرالمونين است
77 | سعيد | | ١٣:٢٧ - ١٥ دي ١٣٩٠ |
بحث هاي جالبي مطرح شد به نظر اينجانب همه ما مسلمانان بايد يکبار با دقت خطبه غدير را مطالعه کنيم خطبه اي که اهل سنت و اهل شيعه بر آن متفق القول هستند . اگر اهل سنت اعتقاد دارند منظور نبي اکرم دوست داشتن حضرت علي بود پس چرا افرادي پيدا شدند که کسي را که پيامبر سفارش دوست داشتنش را کرد ه بود را کشتند آيا همه اين ها به کينه توزي نوادگان باقي مانده از جنگ بدر وخيبر بر نمي گردد که پس از رحلت رسول خدا زمينه را براي انتقام کشته گان خود محيا ديدند و با فريب ورياکار ي قصد نابودي اصل اسلام را داشتند و چون حضرت علي را هميشه وهمه جا سپر بلا ي پيامبر ميديدند حالا در نبود آن حضرت تيغ کين به سمت او کشيدند و حتي با فريب شيعيان سست ايمان را به روياروي با فرزندان او کشاندند
واي بر ما مسلمانان که هنوز نمي دانيم سيلي هايي که مي خوريم از بازماندگان شکست خوردگان خيبر است حتي تعيين خليفه و جانشين رسول خدا وايجادتفرقه بين مسلمان از جانب اين دشمنان قسم خورده است آنان آرزوي پيامبر اسلام را که وحدت مسلمان و جهاني شدن دين اسلام بود را نشانه گرفته اند چرا به خود نمي آييم ؟ چرا آب به آسياب دشمن مي ريزيم ؟ چرا راه را براي نابودي اسلام به دست دشمنان اصلي دين و ايمان و زندگي خود هموار ميکنيم ؟آنها از قرنها پيش براي ما نقشه کشيده اند بهتر است کتاب هاي تاريخ را يکبار ديگر با دقت بخوانيم قرآن را با حضور قلب بخوانيم وچشمانمان را باز کنيم
78 | كمال الدين حسيني | | ٠٦:٣١ - ١٥ ارديبهشت ١٣٩١ |
جناب محمد در تحليل پاسخ به برادر عبدالله نکته لي تو جه مرا جلب کرد که مرا از خواندن بقيه متن منصرف کرد و لازم دانستم تا به آن بپردازم. شما با رجوع به کتاب گفتيد :عقايد لاماميه صفحه 51: اعتقاد داريم که امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند). و در جمله ي قبل از آن گفتيد که شيعه مقام ائمه را از پيامبر بالاتر ميداند. اين کاملا درست است. امامان معصوم مقامشان از پيامبران بالاتر است اما اين به اين معنا نيست که مقام آنان از پيامبر اسلام بالاتر است چون شيعه معتقد است حضرت محمد (ص) ضمن اين که پيامبر است امام هم هست. اما در مورد خلافت يا ولايت اميرالمومنين علي (ع) همين بس که شما را ارجاع مي دهم به حديث معتبر جابر و آيه ي ولايت و درباره ي معصوم بودن ائمه نيز آيه ي تطهير. اما دليل ناکامي جنبش هاي بيداري اسلامي مثل يمن،بحرين و حتي مصر فقدان رهبري مقتدر و کارآمد و باتقوا است اگر جهان اسلام بحث ولايت و ولايتمداري و ولي فقيه را قبول داشت مطمئنا خيلي زود به کمال خودش نزديک ميشد. اما درباره ي عمر من مثل ساير برادران تندرو نيستم تا مبادا به اعتقاد برادران اهل سنت توهين نشود و بنابه سفارش مقام معظم رهبري امام خامنه اي ، بحثي نمي کنيم که باعث تفرقه ميان مسلمين شود(اگر شما علاقه مند هستيد به شما مطالعه کتاب اسرار آل توحيد را سفارش مي کنم). اما حرف آخر اين که ما در اين شرايط به اتحاد نياز داريم مخصوصا در جبهه صهيونيزم . هم شيعه و هم سني اعتقاد به ظهور آقا امام زمان (ع) دارد (صحيح ترمذي)و ما بايد زمينه سازي کنيم. به اميد ظهور امام زمان و تصرف بيت المقدس به دست مسلمانان و نابودي سپاه شيطان (آمريکا،اسرائيل و انگليس)
79 | ياسر | | ٢٤:٢٥ - ٠٩ شهریور ١٣٩٢ |
((مراکز عزاداري حسين ع يا تکايا بايد نابود شوند و به ويرانه هايي مبدل گردند...))
((بر هم زدن رابطه ي دوستي آميخته با احترام بين عالمان دين و مردم ،وظيفه اي است که هيچ مامور انگليسي نبايد فراموش کند...))
((لازم است مسلمانان را از عبادات بازداشت و در وجوب عبادات در انديشه ي آنان ايجاد شک نمود...))
((در مسئله ي بي حجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم...))
((ترويج شرابخواري ،قمار ،فساد و شهوت راني...هرچه بيشتر رواج دهند))
((آزاد انديشي و چون وچرا را بايد در انديشه ي مسلمين وارد ساخت...))
((بايد مسئله ي جهاني بودن تعاليم اسلام را با قاطعيت مردود شمرد..))
منبع :کتاب خاطرات همفر جاسوس انگليسي در ممالک اسلامي
اين کتاب رو مي تونيد به راحتي از اينترنت دانلود کنيد يا از برخي کتابفروشي ها خريداري کنيد
همانطور که مشخص است غربي ها براي ما برنامه دارن و ما را دشمن خود مي دانند و نمي شود اين حقايق را انکار نمود
80 | يعقوب(فرشيد)مسگرانكريمي | | ٢٢:٤٩ - ٣٠ مهر ١٣٩٢ |
پـويــاي در انـتـــظـار، تـشـيــــع

اي مذهب ماندگار، تشيع
مومن به تو با وقار، تشيع
در فصل يَخينِ آدميت
پيغام تو چون بهار، تشيع
بيدار و دلير با حسينيم (ع)
جان بر کف و بيقرار، تشيع
در روي زمين شيعهء تو
آماده و جان نثار، تشيع
ما گوش به فرمان ولي ايم
جنگندهء روزگار، تشيع
با پاي برهنه و گرسنه
يا سير- وَ هم سوار، تشيع،
با ذکر علي (ع)، توکل الله
دشمن بکنيم شکار، تشيع
ما حلقه به گوشان و غلاميم
در پاي فقط نگار، تشيع
ما شيعهء صاحبُ الزمانيم (عج)
پوياي در انتظار، تشيع
چون شيعه مسافرست « ناله »
در سوي همان سوار، تشيع
4:15
3/6/1392
شعر: ناله رامسري
www.ahaliyeramsar.blogfa.com
  بعدی [1] [2] [3]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها