لب فروبند! حال كه حكمش صادر شده قيمتش را به تو مي پردازم. اما وقتي به كوفه نزد علي بن ابي طالب(ع)برگشتي به ايشان بگو من با ارتشي صدهزار نفري آماده جنگ با او هستم كه بين شتر نر و ماده فرق نمي گذارند، بلكه در مسير جنگ صفين نماز جمعه را در روز چهارشنبه براي آن ها خوانده ام و آن ها سكوت كردند.
مسعودي مورّخ بزرگ اهل سنّت در تاريخ مروج الذهب مي نويسد: مردي از اهل كوفه سوار بر جمل (شتر نر) خويش به شام آمد.
مردي از اهل شام كه در آن شتر طمع كرده بود به دادگاه شكايت برد كه اين ناقه (شتر ماده) من بوده و اين مرد كوفي در جنگ صفين از من گرفته است.
قاضي از او شاهد خواست و او هم پنجاه نفر از مردان شام را آورد و در پيشگاه قاضي شهادت دادند كه اين ناقه (شتر ماده) از آنِ مرد شامي بوده است!
مرد كوفي شكايت نزد معاويه برد و گفت: اين شتر من اصلاً ناقه (شتر ماده) نيست، بلكه جمل (شتر نر) است.
معاويه كه با اين حادثه شگفت روبه رو شده بود، گفت:
"لب فروبند! حال كه حكمش صادر شده قيمتش را به تو مي پردازم.
اما وقتي به كوفه نزد علي بن ابي طالب(ع)برگشتي به ايشان بگو من با ارتشي صدهزار نفري آماده جنگ با او هستم كه بين شتر نر و ماده فرق نمي گذارند، بلكه در مسير جنگ صفين نماز جمعه را در روز چهارشنبه براي آن ها خوانده ام و آن ها سكوت كردند."[1]
-------------------------------
پي نوشت:
(1) ابلغ علياً اني اقابله بمأة ألف ما فيهم من يفرق بين الناقة و الجمل و لقد بلغ من أمرهم له انه صلّي بهم عند مسيرهم إلي صفين الجمعة يوم الاربعاء (مروج الذهب، ج 2، ص 172)
براي چه خفته ايد؟! بنگريد و ببينيد دين خود را از چه کساني مي گيريد؟! اين خال المومنين شماست!!!! ننگتان باد!