2024 April 17 - چهار شنبه 29 فروردين 1403
انتقاد حضرت علي (عليه السلام) از خلفاء
کد مطلب: ٥٧٤٢ تاریخ انتشار: ٣١ خرداد ١٣٨٦ تعداد بازدید: 12784
سخنراني ها » نقد خلافت خلفای سه گانه
انتقاد حضرت علي (عليه السلام) از خلفاء

نقد و رد شبهه نبود نص بر خلافت امیرالمؤمنین، انتقاد حضرت از غصب خلفاء
شبكه سلام 86/03/31

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 86/03/31
آقاي هدايتي

اگر چنان چه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) منصوص الخلافه بود از طرف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، چرا بعد از آن حضرت و در دوران خلافت خلفاء، استدلال بر حقانيت خودشان نكردند و اعلام نكردند كه خليفه من هستم و حق مرا شما غصب كرده ايد؟

استاد حسيني قزويني

در طول تاريخ وهابي ها و به ويژه إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 47 تا 51 همين مسأله را مطرح مي كند و جالب اين است كه مي گويد كه أهل بيت پيامبر و صحابه، از اين نص كاملاً بي خبر بوده اند.

آقاي فضل بن روزبهان، وهابي تند و متعصب عليه شيعه هم در كتاب إبطال الباطل مفصل اين مسأله را آورده است.

جديد ترين چيزي كه بنده ديدم، كتابي است كه در مكه مكرمه از انتشارات دانشگاه ام القراء، به نام أخطاء يجب أن تصحح في التاريخ كه نويسندگان آن دكتر جمال عبد الهادي محمد سعود استاد يار دانشگاه ام القراء در دانشكده شريعت است و هم چنين خانم دكتر وفا محمد رفعت جمعه كه ايشان هم استاد يار دانشكده شريعت در قسمت تاريخ جامعه است. البته يك عبارت خيلي بي ادبانه اي دارند كه با ادبيات يك استاد دانشگاه تطبيق نمي كند. من براي اين كه عزيزان بيننده خوب توجه كنند، عين عبارت شان را مي خوانم و بعد جوابش را عرض و قضاوت را به عهده بينندگان واگذار مي كنيم.

ايشان در صفحه 94 مي گويد:

ثمّ لو كان مع علي بن أبي طالب نصّ، فلِمَ لا يحتج به علي الصحابة علي إثبات إمارته عليهم و إمامته لهم؟

اگر چنان چه نصّي از پيامبر بر خلافت علي بود، چرا علي بر اين نص بر اثبات امامت خودش بر ديگر صحابه احتجاج نكرد؟

و بعد يك عبارت دور از ادبيات يك فرهنگي مي آورد و مي گويد:

فإن لم يقدر علي تنفيذ ما معه من النص فهو عاجز و العاجز لا يصلح للإمارة و إن كان يقدر و لم يفعله فهو خائن.

اگر علي قدرت نداشت آن دستور پيامبر را تنفيذ بكند و عاجز بود، عاجز شايسته امامت نيست و اگر قدرت داشت، ولي نكرد، پس او خائن بود.

و الخائن و الفاسق مسلوب معزول عن الإمارة و إن لم يعلم بوجود النص فهو جاهل ثمّ عرفه و علمه من بعده.

اگر پيامبر حديثي بر خلافت او بيان كرده بود، ولي به گوش علي نرسيده بود و بعد از اين قضيه آگاه شده بود،

هذا محال و افتراء و جهل و ضلال.

اين يك امر محال، ناداني، افتراء و گمراهي است.

اين خلاصه اي از شبهاتي است كه در اين باره داشته اند. البته قبل از اين خود معاويه هم همين تعبير را دارد. در شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد، جلد 2، صفحه 47.

در اين رابطه سخن زياد است و ما به طور خلاصه ابتداء از منابع اهل سنت و بعد از آن عباراتي از نهج البلاغه را عرض خواهيم كرد.

آقاي إبن قتيبه دينوري در كتاب الإمامة و السياسة مي گويد:

پس از آن كه آقاي ابوبكر به مسند خلافت نشست، به خانه علي حمله كردند و هجوم آوردند و او را به مسجد كشاندند، علي در مسجد رو كرد به صحابه و فرمود:

الله الله يا معشر المهاجرين، لا تخرجوا سلطان محمد في العرب عن داره و قعر بيته، إلي دوركم و قعور بيوتكم و لا تدفعوا أهله عن مقامه في الناس و حقه، فوالله! يا معشر المهاجرين! لنحن أحق الناس به. لأنا أهل البيت و نحن أحق بهذا الأمر منكم ما كان فينا القارئ لكتاب الله، الفقيه في دين الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بأمر الرعية، المدافع عنهم الأمور السيئة، القاسم بينهم بالسوية و الله إنه لفينا، فلا تتبعوا الهوي فتضلوا عن سبيل الله، فتتزدادوا من الحق بعدا.[1]

اي گروه مهاجرين! ما أهل بيت شايسته ترين افراد به خلافت هستم، ما اهل البيت هستيم. آن كه قرآن را قرائت كند، ما هستيم، فقيه در دين ما هستيم، عالم به سنن پيامبر ما هستيم، آگاه به امور ملت ما هستيم، آن كه مي تواند كارهاي زشت را از ملت دور كند، ما هستيم ... .

تمام ويژگي هايي را كه ملت اسلامي بايد داشته باشد، آقا امير المؤمنين در آنجا بيان مي كند.

در جاي ديگر مي نويسد وقتي آقا امير المؤمنين (عليه السلام) را براي بيعت با ابوبكر آوردند و گفتند بيعت كن، امام علي (عليه السلام) فرمود:

أنا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم و أنتم أولي بالبيعة لي، أخذتم هذا الأمر من الأنصار و احتججتم عليهم بالقرابة من النبي صلي الله عليه و سلم و تأخذونه منا أهل البيت غصبا؟ ألستم زعمتم للأنصار أنكم أولي بهذا الأمر منهم لما كان محمد منكم، فأعطوكم المقادة و سلموا إليكم الإمارة و أنا احتج عليكم بمثل ما احتججتم به علي الأنصار نحن أولي برسول الله حيا و ميتا فأنصفونا إن كنتم تؤمنون و إلا فبوءوا بالظلم و أنتم تعلمون.

و جالب اين است كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) بعد از اين كه ديد خلافت را واقعاً غصب كرده اند، از صديقه طاهره، حسن و حسين (عليهم السلام) استمداد كرد و با آنها مي رفتند در خانه مهاجرين و انصار و از آنها استمداد مي كردند كه براي دفاع از حق امام (عليه السلام) از آنها حمايت كنند.

إبن قتيبه مي نويسد:

و خرج علي كرم الله وجهه يحمل فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم علي دابة ليلا في مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول الله! قد مضت بيعتنا لهذا الرجل و لو أن زوجك و إبن عمك سبق إلينا قبل أبي بكر ما عدلنا به، فيقول علي كرم الله وجهه أفكنت أدع رسول الله صلي الله عليه و سلم في بيته لم أدفنه و أخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ينبغي له و لقد صنعوا ما لله حسيبهم و طالبهم.[2]

و إبن أبي الحديد مي نويسد:

و كان يحمل فاطمة عليها السلام ليلا علي حمار و ابناها بين يدي الحمار و هو (عليه السلام) يسوقه فيطرق بيوت الأنصار و غيرهم و يسألهم النصرة و المعونة، أجابه أربعون رجلا فبايعهم علي الموت و أمرهم أن يصبحوا بكرة محلقي رؤوسهم و معهم سلاحهم فأصبح لم يوافه منهم الا أربعة الزبير و المقداد و أبو ذر و سلمان ... .[3]

آقا امير المؤمنين (عليه السلام) شبانه حضرت زهرا (سلام الله عليها) را سوار مركبي مي كرد و در خانه مهاجرين و انصار را مي زد. 40 نفر به نداي زهراي مرضيه (سلام الله عليها) پاسخ مثبت دادند و حضرت فرمود فردا با سر تراشيده حاضر شويد، جز 4 نفر كسي ديگري حاضر نشد.

آقا امير المؤمنين (عليه السلام) در خود نهج البلاغه هم اين عبارت را مي آورد و مي گويد:

اللهم إني أستعديك علي قريش فإنهم قد قطعوا رحمي و أكفأوا إنائي و أجمعوا علي منازعتي حقا كنت أولي به من غيري.[4]

البته إبن أبي الحديد اين خطبه را اين گونه نقل مي كند:

اللهم إني أستعديك علي قريش، فإنهم قطعوا رحمي و غصبوني حقي و أجمعوا علي منازعتي أمرا كنت أولي به.[5]

يا در روايت ديگر مي گويد:

اللهم أخز قريشا فإنها منعتني حقي و غصبتني أمري. [6]

و باز إبن قتيبه دينوري نقل مي كنند وقتي به امام علي (عليه السلام) گفتند كه بيا با خليفه پيامبر بيعت كن، حضرت فرمود:

لسريع ما كذبتم علي رسول الله.[7]

فرفع علي صوته فقال سبحان الله؟ لقد ادعي ما لبس له. [8]

اين منابع كاملاً روشن مي كند كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) از حقوق خودشان انصراف نداده اند.

در جاي جاي نهج البلاغه است كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) بر اقامه حق شان استدلال كرده اند. در خطبه 67 صراحت دارد:

لو كانت الإمارة فيهم لم تكن الوصية بهم. ثم قال عليه السلام. فما ذا قالت قريش؟ قالوا احتجت بأنها شجرة الرسول صلي الله عليه و سلم. فقال (عليه السلام) احتجوا بالشجرة و أضاعوا الثمرة.[9]

اگر ابوبكر به خاطر اين كه گفت: «ما از شجره پيامبر هستيم و خلافت را قبضه كرد، ما كه ميوه اين درخت هستيم». چگونه به ريشه ميوه استدلال مي كنند و به ميوه آن استدلال نمي كنند.

و باز در خطبه 74 صراحت دارد:

لقد علمتم أني أحق الناس بها من غيري و والله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جور إلا علي خاصة التماسا لأجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.

شما مهاجرين و انصار همگي يقين داشتيد كه من شايسته ترين افراد هستم براي خلافت.

در خطبه دوم نهج البلاغه كه اگر نبود از آقا امير المؤمنين (عليه السلام) غير از همين خطبه دوم، براي ما كفايت مي كرد، فرمودند:

لا يقاس بآل محمد صلي الله عليه و آله من هذه الأمة أحد و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه أبدا، هم أساس الدين و عماد اليقين، إليهم يفئ الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة.

كسي با آل محمد قابل قياس نيستند، آنها اساس دين هستند ... ولايت در انحصار آل محمد است. پيامبر اكرم به آل محمد جانشيني را وصيت كرده است.

كساني كه به برخي از نامه هاي آقا امير المؤمنين (عليه السلام) استناد مي كنند، به اين مسأله توجه كنند كه در خطبه دوم آقا امير المؤمنين كه بعد از قتل عثمان خلافت را به دست گرفت فرمود:

الآن إذ رجع الحق إلي أهله و نقل إلي منتقله.

امروز كه من علي خليفه شدم، حق به حقدار رسيد و حقيقت به جاي اول و اصلي اش منتقل شد.

عزيزان بيننده روي اين كلمات خوب دقت كنند.

در خطبه 6 مي فرمايد:

فوالله! ما زلت مدفوعا عن حقي مستأثرا علي منذ قبض الله نبيه صلي الله عليه و سلم حتي يؤم الناس هذا.

به خدا سوگند! مرا همواره از حقم محروم كردند، از روزي كه پيامبر از دنيا رفت، حق مرا ضايع و پايمال كردند.

و هم چنين در خطبه 172 مي فرمايد:

و أجمعوا علي منازعتي أمرا هو لي.

اينها اجماع كردند و حق مسلم مرا از دست من گرفتند.

در نامه 62 نهج البلاغه كه به مردم مصر نوشته شده است، خيلي عبارت جالبي دارد و مي فرمايد:

فوالله! ما كان يلقي في روعي و لا يخطر ببالي أن العرب تزعج هذا الأمر من بعده صلي الله عليه و آله عن أهل بيته و لا أنهم منحوه عني من بعده.[10]

به خدا سوگند! باور نمي كردم و به ذهنم خطور نمي كرد كه عرب اين چنين به توصيه هاي پيامبر پشت پا بزند و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد.

اينها همه نشان مي دهد كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) خلافت را در انحصار خودش مي دانست و در اين زمينه قيام كرد، ادعا كرد، در مسجد، در خانه مهاجرين و انصار، در قضيه شوري، در جنگ صفين ، در قضيه رحبة.

احتجاج امير المؤمنين (عليه السلام) بر اين كه خليفه منصوص است، يكي دو مورد نيست.

انتقادهاي امير المؤمنين (عليه السلام) از خلفاء

امام علي (عليه السلام) در نامه اي به برادرش عقيل مي نويسد:

قَدْ أَجْمَعُوا عَلَي حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَي حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ إبن أُمِّي.[11]

ابن أبي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد:

قال علي (ع): أما بعد فإنه لما قبض الله نبيه (صلي الله عليه و آله) قلنا نحن أهله و ورثته و عترته و أولياوءه دون الناس، لا ينازعنا سلطانه أحد و لا يطمع في حقنا طامع، إذ انبري لنا قومنا، فغصبونا سلطان نبينا، فصارت الامرة لغيرنا و صرنا سوقة يطمع فينا الضعيف و يتعزز علينا الذليل، فبكت الأعين منا بذلك و خشنت الصدور و جزعت النفوس و أيم الله! لولا مخافة الفرقة بين المسلمين و أن يعود الكفر و يبور الدين لكنا علي غير ما كنا لهم عليه.[12]

و باز إبن أبي الحديد مي نويسد:

و روي إبن عباس، قال: خرجت مع عمر إلي الشام في إحدي خرجاته، فانفرد يوما يسير علي بعيره فاتبعته، فقال لي: يا بن عباس! أشكو إليك إبن عمك، سألته أن يخرج معي فلم يفعل و لم أزل أراه واجدا، فيم تظن موجدته؟ قلت: يا أمير المؤمنين! إنك لتعلم، قال: أظنه لا يزال كئيبا لفوت الخلافة قلت: هو ذاك، إنه يزعم أن رسول الله أراد الامر له، فقال: يا بن عباس! و أراد رسول الله صلي الله عليه و سلم الأمر له فكان ما ذا إذا لم يرد الله تعالي ذلك! إن رسول الله صلي الله عليه وسلم أراد أمرا، وأراد الله غيره، فنفذ مراد الله تعالي و لم ينفذ مراد رسوله أو كلما أراد رسول الله صلي الله عليه و سلم كان! إنه أراد إسلام عمه و لم يرده الله فلم يسلم!. [13]

و در روايتي نقل شده است كه امير المؤمنين (عليه السلام) ابوبكر را با اين دو بيت شعر خطاب قرار مي داد:

فإن كنت بالشوري ملَكْت امورَهم

فكيف بهذا والمشيرون غيب

وإن كنت بالقربي حججت خصيمهم

فغيرك أولي بالنبي وأقرب

و بسيار مي فرمودند:

وا عجبا! تكون الخلافة بالصحابة و لا تكون بالقرابة و الصحابة؟.[14]

در خطبه سوم نهج البلاغه كه معروف به خطبه شقشقيه است مي فرمايد كه حتي ابوبكر نيز بر حقانيت من آگاه بود:

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَي يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْرُ.

آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه ي خلافت را بر تن كرد، در حالي كه مي دانست، جايگاه من در حكومت اسلامي، همانند محور سنگ هاي آسياب است (كه بدون آن آسياب حركت نمي كند). او مي دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جاري است و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداي ارزش من نتوانند پرواز كرد.

و باز در همان خطبه مصيبت هايي كه در دوران خليفه اول تحمل كرده، اين چنين ترسيم مي كند:

پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مي نگريستم كه ميراث مرا به غارت ميبرند!

و در خطبه 217 مي فرمايد:

وَ أَغْضَيْتُ عَلَي الْقَذَي وَ شَرِبْتُ عَلَي الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَي أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَي أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.

و خار در چشم فرو رفته ديده برهم نهادم و با گلوي استخوان در آن گير كرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو خوردن خشم در امري كه تلخ تر از گياه حنظل و دردناك تر از فرورفتن تيزي شمشير در دل بود شكيايي كردم.

و در خطبه 74 نهج البلاغه، زماني كه مردم تصميم گرفتند كه با عثمان بيعيت كنند، فرمود:

لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لاَءُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.

همانا مي دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا! به آن چه انجام داده ايد گردن مي نهم، تا هنگامي كه اوضاع مسلمين روبه راه باشد، و از هم نپاشد و جز من به ديگري ستم نشود و پاداش اين گذشت و سكوت و فضيلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زيوري كه به دنبال آن حركت مي كنيد، پرهيز مي كنم.

اين نمونه هاي كوچكي از انتقاد هاي امير المؤمنين (عليه السلام) از خلفا بود.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا از انصار و مهاجرين ما كسي را داريم كه به شكل مشخص با بيعت آقاي ابوبكر مخالفت داشته باشد و از بيعت سر باز زده باشد ؟

استاد حسيني قزويني

در جواب اين سؤال شما من از خود صحيح بخاري، حديث 6830، كتاب المحاربين، باب رجم الهبلي من الزناء كه از قول خليفه دوم نقل شده است، براي شما عرض خواهم كرد.

حين توفي الله نبيه صلي الله عليه و سلم ان الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.[15]

بعد از رحلت پيامبر، انصار همگي با ما مخالفت كردند و همگي در سقيفه بني ساعده جمع شدند و مخالفت كردند با ما علي و زبير و تمامي كساني كه با آنها بودند.

در تاريخ يعقوبي آمده است:

و تخلف عن بيعة أبي بكر قوم من المهاجرين و الأنصار و مالوا مع علي بن أبي طالب، منهم: العباس بن عبد المطلب و الفضل بن العباس و الزبير بن العوام بن العاص و خالد بن سعيد و المقداد بن عمرو و سلمان الفارسي و أبو ذر الغفاري و عمار بن ياسر و البراء بن عازب و أبي بن كعب.[16]

دسته و قومي از مهاجرين و انصار با بيعت ابي بكر مخالفت كردند و تمايل شان با علي بن أبي طالب بود.

باز خود بخاري[17] و مسلم صراحت دارند كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) و بني هاشم در 6 ماه اول با ابوبكر بيعت نكردند.

عموم بني هاشم با بيعت آقاي ابوبكر مخالفت داشتند. [18]

و تخلف عن بيعته علي و بنو هاشم و الزبير إبن العوام و خالد بن سعيد بن العاص و سعد بن عبادة الأنصاري ثم إن الجميع بايعوا بعد موت فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم الا سعد بن عبادة فإنه لم يبايع أحدا إلي أن مات و كانت بيعتهم بعد ستة أشهر علي القول الصحيح.

من در جمله پاياني ام در جواب اين سؤال حضرت عالي عبارت آقاي إبن حزم اندلسي را كه خود آقاي إبن تيميه در جاهاي متعدد منهاج السنة به كلمات او استناد مي كند، نقل مي كنم. در اين كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) در 6 ماه اول با ابوبكر بيعت نكرد، شكي نيست و مسأله قطعي تاريخ است. ايشان در رابطه با يك بحث اجماعي مي گويد:

و لعنت الله علي كل اجماع يخرج عنه علي بن أبي طالب و من بحضرته من الصحابة.[19]

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا از مهاجرين و انصار كساني بودند كه با خلافت آقا امير المؤمنين (عليه السلام) موافق نباشند؟

استاد حسيني قزويني

در جواب سؤال شما بايد عرض كنم كه در الموفقيات زبير بن بكار كه يك روحيه ضد شيعي و يك روحيه ناصبي دارد، مي نويسد:

و كان عامة المهاجرين و جل الأنصار لا يشكون أن عليا هو صاحب الأمر بعد رسول الله.[20]

عموم مهاجرين و اكثر انصار شك نداشتند كه علي خليفه بعد از پيامبر است.

در تاريخ يعقوبي از قول عباس آمده است:

و كان المهاجرون و الأنصار لا يشكون في علي.[21]

إبن أثير جزري و طبري ـ از سني هاي متعصب هستند و خيلي از حقايق را احتراماً لخلفاء حذف كرده اند ـ مي نويسند:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا. [22]

يا إبن أثير جزري اين عبارت را از قول آقاي زبير كه از كبار صحابه بوده و در نزد اهل سنت از جايگاه خيلي ويژه اي دارد، مي نويسد:

لا أغمد سيفا حتي يبايع علي. [23]

من شمشيرم را غلاف نمي كنم تا مردم با علي بيعت كنند.

البته در اينجا مطلب زياد است و همين عبارات نقل شده كفايت مي كند كه بگوييم حتي براي خود مهاجرين و انصار ثابت شده بوده كه امام علي (عليه السلام) خليفه منصوب پيامبر (صلي الله عليه و آله) بوده است. در برابر حضرت زهرا (سلام الله عليها) عذر آوردند:

فرزند پيامبر (صلي الله عليه و آله)! اگر قبل از بيعت ما با آقاي ابوبكر اين حرف ها را مي زدي، ما بيعت مي كرديم؛ ولي حالا بيعت كرده ايم و نمي توانيم زير قولي بزنيم كه به ابوبكر داده ايم.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا امير المؤمنين (عليه السلام) در زماني كه به خلافت ظاهري رسيدند، از هيئت حاكمه گذشته انتقاد مي كردند و علناً اعتراض شان را در مجامع عمومي بيان مي فرمودند يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در اين كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) انتقاد مي كرد از خلفاء، من گمان نمي كنم كه براي أحدي مخفي باشد؛ مگر اين كه مثل آقاي ذهبي بگوييم كه هر چه از اين قبيل حقايق است، بايد از تاريخ حذف و محو شود. در كتاب صحيح مسلم، جلد 5 ، صفحه 152، حديث 1757، كتاب الجهاد، باب حكم الفيء صراحت دارد از قول خليفه دوم كه خطاب مي كند به عباس و علي (عليه السلام):

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال أبو بكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك و يطلب هذا ميراث امرأته من أبيها فقال أبو بكر: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، و الله! يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفي أبو بكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا، و الله! يعلم اني لصادق بار راشد تابع للحق.

نظر شما نسبت به ابوبكر اين بود كه او دروغ گو، گناه كار، حيله گر و خيانت كار است.

اين نص صريح صحيح مسلم است. جالب اين است كه عمر اين سخن را در جمع بيش از 38 نفر از صحابه بيان مي كند و حتي يك نفر از صحابه خلاف آن را نمي گويد و اعتراض نمي كند. بعد مي گويد:

نظر شما درباره من اين بود كه من هم دروغ گو، گناه كار، حيله گر و خيانت كار هستم.

اين عبارت را آقا امير المؤمنين (عليه السلام) انكار نكرد، صحابه هم اعتراض نكرد. پس مشخص است انتقاد امير المؤمنين (عليه السلام) از خلفاء، بلكه انتقاد تند او در جامعه مطرح بوده است. التبه متأسفانه همين عبارت در صحيح بخاري آمده و به جاي اين جملات چند كلمه ديگر گذاشته است.

اين نشان مي دهد كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) اين گونه نبود كه از حق مسلّم خودش صرف نظر كند و نسبت به كساني كه حق او را از بين برده و غصب كرده است، بخواهد ساكت باشد.

علامه شهيد مطهري (ره) كه يك فرد معتدل و طرفدار وحدت اسلامي بود و وحدت را از ضروريات اسلام مي شمرد و من گمان نمي كنم كه كسي يك جمله در آثار شهيد مطهري (ره) پيدا كند كه بوي كوچك ترين اهانت به اهل سنت باشد. وي مي نويسد:

انتقاد علي (عليه السلام) از خلفاء غير قابل انكار است و طرز انتقاد آن حضرت آموزنده است. انتقادات علي (عليه السلام) از خلفاء احساساتي و متعصبانه نيست.

در خود صحيح بخاري و صحيح مسلم است كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) خلفاء را نسبت به خودش مستبد مي داند. آنها را استبدادگر مي داند. در كتاب صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر آمده است بعد از آن كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) از دنيا رفت، آقا امير المؤمنين (عليه السلام) پيام داد كه ابوبكر به منزلش بيايد؛ اما عمر را همراه خود نياورد:

فأرسل إلي أبي بكر أن ائتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.

وقتي آقاي ابوبكر آمد، جمله آقا امير المؤمنين (عليه السلام) اين است:

و لكنك إستبددت علينا بالأمر.

در امر خلافت در حق ما استبداد كردي.

يعني اين طوري نبود كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به حق مسلّم خودش كوتاه بيايد. البته قيام نكرد، با آنها جنگ نكرد و براي دفاع از حقش شمشير نكشيد، روي بعضي از مصالحي كه ما شايد در آينده به او بپردازيم.

يا هم چنين در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 154، حديث 1758، كتاب الجهاد، باب قول النبي لا نورث ما تركناه صدقة، مي نويسد:

و لكنك استبددت علينا بالأمر.

اين نشان مي دهد كه امير المؤمنين (عليه السلام) در ضمن اين كه قيام نكرد، انتقاد خودشان را كاملاً بيان مي كردند. و جالب اين است كه مرحوم شهيد مطهري (ره) وقتي به اين قضايا مي رسد، مي گويد:

علي (عليه السلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خودداري نكرد و آن را با كمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامي را مانع آن قرار نداد. خطبه ها فراواني در نهج البلاغه شاهد اين مدعا است.

بعد مي نويسد:

شخصاً علي (عليه السلام) هيچ پستي را از هيچ يك از خلفاء نمي پذيرد؛ نه فرماندهي جنگ، نه حكومت يك استان، نه امارة الحاج و نه چيزي ديگري از اين قبيل را؛ زيرا قبول يكي از اين پست ها به معناي صرف نظر كردن او از حق مسلّم خويش است.[24]

نكته پاياني عرض من در اينجا اين است كه وقتي عمر از دنيا رفت و خواستند در شوراي 6 نفره علي را خليفه كنند، در آنجا به علي (عليه السلام) گفتند:

اگر حاضر هستي بر سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و سيره شيخين عمل كني، ما با تو بيعت مي كنيم.

امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

اگر من خليفه بشوم، فقط به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) عمل خواهم كرد و به سيره شيخين هيچ گونه تقيدي نخواهم داشت.

و حتي عبد الرحمن بن عوف مي گويد كه من 2 بار يا 3 بار به علي (عليه السلام) اصرار كردم؛ ولي (عليه السلام) اين قضيه را از من نپذيرفت كه بيايد به شرط عمل به سيره شيخين با او بيعت كنيم.

مسأله تا اين اندازه مهم است كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) حاضر نيست خلافت را بپذيرد به شرط عمل به سيره شيخين.

تاريخ اليعقوبي، ج2، ص162 ـ الفصول في الأصول الجصاص، ج4، ص55 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج4، ص32 ـ تاريخ مدينة للنميري، ج3، ص930 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص297 ـ تاريخ إبن خلدون، قسمت اول، ج2، ص126

تاريخ طبري يك عبارت خيلي زيبائي دارد كه اصلاً ارتباط به قضيه شوري هم ندارد و مي گويد وقتي خوارج از كوفه خارج شدند، آمدند خدمت آقا امير المؤمنين (عليه السلام) و گفتند ما حاضريم با تو بيعت كنيم به شرط اين كه با سنت ابي بكر و عمر عمل كني. علي (عليه السلام) فرمود:

واي بر تو، اگر ابوبكر و عمر بر خلاف كتاب و سنت رسول الله عمل كرده باشند، چه ارزشي دارد كه من بخواهم به او عمل كنم؟

ويلك لو أن أبا بكر و عمر عملا بغير كتاب الله و سنة رسول الله صلي الله عليه و سلم لم يكونا علي شئ من الحق.[25]

آنها كه معصوم نبودند كه بگوييم تمام اعمال شان مطابق با كتاب و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بوده است.

البته در نهج البلاغه انتقاد امير المؤمنين (عليه السلام) مكرر آمده است. چون بعضي از تعابير در نهج البلاغه خيلي تند است و من از خواندنش خودداري مي كنم.

* * * * * * *

نظرات بينندگان

سؤال:

من از زاهدان صحبت مي كنم. روز دوشنبه كه حاج آقاي قزويني در مورد حضرت زهرا (سلام الله عليها) صحبت فرمودند، در يكي از صحبت هاي شان گفتند در سال 79 كه آقاي مولوي فرموده بودند، افسانه اي بيش نيست، سپاه اينجا گفته بودند كه اينجا آزادي نيست. گفتند كه اگر چنان چه آزادي نيست ، علت اين كه شما روي تريبون مسجد مي گوييد شهادت فاطمه زهرا يك افسانه بيشتر نيست، چيست؟ بعد از آن هم يكي از همسايه هاي ما يك مسافري را سوار كرده بود، گفته بود ديروز آقاي مولوي گفته شهادت فاطمه زهرا دروغ است و بعد از آن هم عمر، داماد فاطمه زهرا بوده است و چنين كاري را نمي كرده است.

مي خواستم حاج آقا تماس بگيرند و به هر طريق ممكن جوابش را بدهند.

جواب:

در رابطه با عزيزي كه گفتند بعضي گفته اند كه افسانه شهادت، ما قبلاً مفصل در اين باره صحبت كرده ايم. من تعبير جناب آقاي مولوي عبد الحميد را هم عيناً همان طور كه در سايت شان بوده است، نقل كردم. ايشان مي گويد:

حضرت زهرا (سلام الله عليها) در خانه شان مردند و شهيد هم نشدند.

ما ادله اي داشتيم كه بيان كرديم. بحث ما هم بحث علمي است. همان طور كه خود مولوي عبد الحميد در 13 بهمن صحبت داشتند و گفتند ما در ضمن اين كه از شبكه سلام انتقاد داريم، مباحث علمي سر و كارش با منطق و عقل است و ما از مباحث علمي استقبال مي كنيم.

* * * * * * *

سؤال:

مي خواستم ببينيم كه آيا آيه اي در قرآن در رابطه با روزي كه حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان جانشيني خودشان انتخاب كردند آمده است يا نه؟

جواب:

آيه 67 سوره مائده مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ

فخر رازي در تفسيرش نقل مي كند كه بعد از نزول اين آيه، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دست امير المؤمنين (عليه السلام) را گرفت و فرمود:

من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه.[35]

آقاي سيوطي هم در الدر المنثور، جلد 2، صفحه 298 نقل مي كند از آقاي إبن مردويه، از إبن مسعود، از نظر سند هم كاملاً صحيح است و مي نويسد:

كنا نقرأ علي عهد رسول الله (صلي الله عليه و سلم): يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ـ أن علياً مولي المؤمنين ـ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آيه را اين گونه قرائت مي كرديم: اي پيامبر! به مردم برسان كه علي مولاي مؤمنين است.[36]

و هم چنين در مورد آيه 3 سور ه مائده الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ، آقايان اهل سنت روايت متعددي نقل كرده اند كه بعد از اين كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، علي (عليه السلام) را به خلافت نصب كردند، اين آيه نازل شد.[37]

اين دو آيه از آياتي است كه مربوط به نصب امير المؤمنين (عليه السلام) در روز غدير در منابع اهل سنت آمده است.

* * * * * * *

سؤال:

امروز شما مي دانيد و تمام مسلمان جهان مي دانند كه شرق و غرب فقط اسلام را هدف گرفته است و كاري ندارد كه شيعه است يا سني. امروز ما و شما بايد روي وحدت، اتحاد و اتفاق صحبت كنيم.

جواب:

عزيزاني كه مي گويند اين بحث ها بحث اختلاف انگيز است و با وحدت سازگاري ندارد ، ما از اين آقايان سؤال مي كنيم كه همين بحثي ما امشب داشته ايم ، شايد در اين دو سه ماه اخير به نظر بعضي ها تند ترين بحث ها بوده است. در تمام كتاب هاي در اين 10، 15 سال اخير عزيزان اهل سنت نوشته اند، يا در سايـت هاي شان قرار داده اند، به خارج از كشور هم ما كار نداريم، ده ها مقاله و كتاب نوشته اند كه امير المؤمنين (عليه السلام) خليفه نبود، اگر خليفه بود؛ چرا يك بار از خلافتش دفاع نكرد، يك بار انتقاد نكرد. ما نمي گوييم كه چرا نوشته ايد. آنها مي نويسند و ما هم جواب مي دهيم. باز هم رسماً اعلام كرده ايم كه هر كدام از اساتيد حوزه هاي علميه اهل سنت تصميم بگيرند و بيايند به شبكه سلام، همان طوري كه با آقاي ملازاده بحث داشتيم، 5 دقيقه وقت به آنها اختصاص مي دهيم و 5 دقيقه ما صحبت مي كنيم. حتي اگر 2 ثانيه ما از آنها بيشتر صحبت كرديم، از ما مي توانند گلايه كنند. بيايند حرف شان را در اينجا بزنند ، حرف شان در سراسر جهان به گوش تمام مردم جهان برسد. و ما نگفته ايم كه شبكه سلام در انحصار ما است؛ ولي ما هر فردي را كه بخواهد بيايد و در اينجا قصد صحبت داشته باشد، قبول نخواهيم كرد. بحث ما بحث علمي است و همين مباحث به تعبير آيت الله فاضل لنكراني، مباحث علمي از اموري است كه اختلاف را از بين مي برد. اگر شيعه مي گويد علي (عليه السلام) خليفه منصوص و منصوب است، براي خودش دليل دارد. اگر شما مي گويد كه چرا علي (عليه السلام) انتقاد نكرد، ما مي گوييم انتقاد كرد. اگر مي گوييد كه از خودش دفاع نكرد، از خودش دفاع كرده است؛ ما براي اين موارد دليل داريم. ما در اينجا از عقائد شيعه دفاع مي كنيم و هيچ تعرضي هم به عزيزان اهل سنت نداريم.

البته يكي از دوستان تعابير تندي داشت. من از همه برادران شيعه درخواست مي كنم كه ادبيات ويژه اي شيعه را رعايت كنند و از بكار بردن الفاظ تند و اهانت آميز خودداري كنند. من رسماً اعلام مي كنم كه با 25 سال سابقه و بيش از 300 مناظره با برادران اهل سنت و وهابيت، عرض مي كنم كه اگر يك شيعه بخواهد با روش خشن و تند و اهانت بيان كند، اين نه تنها به شيعه نيست، خيانت به شيعه است. اگر ما بياييم نه در شبكه، بلكه در گوشه شهرمان بخواهيم جلساتي بگذاريم و به صحابه و خلفاء اهانت كنيم و اين باعث بشود كه در يك گوشه اي از جهان خون از دماغ شيعه بريزد، آن آقايي كه اهانت كرده است و زمينه اين خونريزي و اهانت به شيعه را فراهم كرده است، در آن اذيت شيعه شريك است. من از همه عزيزان شيعه درخواست داريم، ادبيان ويژه شيعه را رعايت كنند. در ضمن اين كه حقايق را با دليل مي گويند، از اهانت و جسارت خودداري كنند. اين اهانت ها خدمت به شيعه نيست، خيانت به شيعه است.

* * * * * * *

سؤال:

تاريخ نويس هاي كه قبلاً بوده اند، چرا شيعه نشده اند؟ در حالي كه آنها به زمان امام علي (عليه السلام) نزديك تر بوده اند.

چرا برخي از امامان شما به دست همسران خودشان كشته شدند؟ امامي كه نتواند همسر خودش را توجيه كند، چطوري مي تواند مرا در قرن 21 توجيه كند؟

جواب:

اين كه گفتند چرا ائمه (عليهم السلام) زنان خودشان را اصلاح نكردند، در حقيقت اين تعبير ايشان، تعريضي به قرآن و اعتراضي است به أنبياء (عليهم السلام). خداوند در آيه 10 سوره تحريم از قول حضرت نوح و حضرت لوط (عليهم السلام) مي فرمايد:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ

زن پيامبر بودند و پيامبر اولو العزم بود؛ ولي سخن او در زنش اثر نكرد و عاقبت هم وارد آتش جهنم شدند. اين كه يك زني اصلاح نشد، دليل بر ضعف همسر نيست؛ بلكه دليل بر ضعف خود او است كه سخن پيامبر و امام در او اثر نكرده است.

اما اين كه سؤال كردند چرا مورخاني كه اين كتا ب ها را نوشته اند، شيعه نشده اند؟ ما قبلاً جواب داده ايم. مورخاني كه آمده اند و در اين زمينه وارد شده اند، خواسته اند كوچك ترين تمايلي به طرف أهل بيت (عليه السلام) و شيعه داشته باشند ، پوست كله شان را كنده اند. وقتي آقاي عبد الله بن محمد سقاي واسطي ـ متوفاي 371 از علماي بزرگ اهل سنت ـ وقتي بالاي منبر مي رود و حديث طير كه از صحيح ترين احاديث است، بالاي منبر نقل مي كند، او را از منبر پايين مي كشند و آب مي آورند و منبر را آب مي كشند. مي گويند منبري كه فضيلت علي در او گفته شود، آن منبر نجس شده است. [26]

آقاي نسائي ـ صاحب سنن كه يكي از صحاح سته است ـ وقتي آمد به شام و درباره فضائل علي (عليه السلام) صحبت كرد. از او سؤال كردند:

چرا از فضائل معاويه صحبت نمي كني؟ گفت: مگر معاويه هم فضيلتي دارد؟ فقط پيامبر (صلي الله عليه و آله) در حق معاويه نفرين كرد و فرمود:

لا أشبع الله بطنك.

اين آقا را از بالاي منبر پايين كشيدند و به قدري كتك زدند، حتي قسمت حساسش فتق شد. در راه مكه اين بنده خدا به شهادت رسيد.[27]

آقاي نصر بن علي از علماي بزرگ اهل سنت، روزي در ميان جمع، اين روايت را نقل كرده كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من أحبني و أحب هذين و أباهما و أمهما كان في درجتي يوم القيامة.

هر كس علي، حسن، حسين و زهرا را دوست داشته باشد، فرداي قيامت هم نشين من است.

اين آقا را اهل سنت، احضار كردند و بردند پيش متوكل و متوكل هم هزار شلاق به او زد كه چرا درباره فضايل امام علي (عليه السلام) سخن مي گويي؟

آقاي حاكم نيشابوري كه از اعاظم علماي اهل سنت است، به خاطر اين كه فضائل امام علي (عليه السلام) را نقل كرد، چقدر او را اذيت كردند، منبرش را شكستند، در داخل خانه اش او را زنداني كردند.[28]

آقاي حاكم نيشابوري مگر گناهي كرده بود؟ غير از اين كه فضايل علي (عليه السلام) كه بخاري و غيره از نقل آنها خودداري كرده بودند، نقل كرد.

علي جوزي كه از علماي بزرگ اهل سنت، وقتي مي آيد و در باره فضائل أهل بيت (عليهم السلام) مطالبي نقل مي كند ، او را مي گيرند و شهادت مي دهند كه او شيعه مذهب است و شلاق مي زنند و زنداني مي كنند.

زهير الدين اردبيلي كه از بزرگان است، وقتي مي آيد فضائل علي (عليه السلام) را نقل مي كند، او را مي آورند نزد حجاج و 400 ضربه شلاق مي زند. سر و ريشش را از بيخ مي تراشد.[29]

اين نمونه هايي بود كه عرض كردم. اين برخورد را با مورخين داشتند. با اين وضع و اين تنگ نظري آيا مي توانستند شيعه بشوند.

امام در مورد امام زمان (عليه السلام) كه برخي صحبت كردند و برخي هم جواب دادند، آقاي تفتازاني در شرح مقاصد صراحت دارد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:

مَنْ مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية.[30]

مَنْ مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.[31]

مَنْ مات و ليستْ عليه طاعة مات ميتة جاهلية [32]

مَنْ مات و ليس عليه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلية.[33]

من مات ليس عليه إمام فميتته جاهلية.[34]

جناب آقاي الباني كه از او به عنوان بخاري دوران ياد مي كنند، صراحت دارد كه اين روايت صحيح است.

اين سؤال به جايي است كه:

من هو امام زمانكم؟

اكنون امام زمان شما كيست؟

اميدورام كه دوستان اهل سنت يك جواب علمي براي اين سؤال داشته باشند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:

[1] . الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19

[2] . الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19

[3] . شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج11، ص14

[4] . نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج2، ص 202

[5] . شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج4، ص104

[6] . شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج9، ص306

[7] . الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19

[8] . همان، ص19 و 20

[9] . نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج1، ص116

[10] . شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج6، ص95 و ج17، ص51 الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، چاپ مصر، ج1، ص133

[11] . نهج البلاغة، نامه 36

[12] . شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1 ص 308 و 307

[13] . شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج12، ص78 و 79

[14] . إثبات الوصية للمسعودي، ص146 ـ الشافية ج3، ص244 ـ علم اليقين، ج2، ص386 ـ 388 ـ بيت الأحزان للمحدث القمي، ص118 ـ الأسرار الفاطميّة للشيخ محمد فاضل المسعودي، ص122 ـ علم اليقين للكاشاني، ص686، المقصد الثالث ـ الهجوم علي بيت فاطمة (ع) لعبد الزهراء مهدي، ص136، 343

[15] . صحيح بخاري، ج8، ص26

[16] . تاريخ اليعقوبي، ج2، ص124

[17] . صحيح بخاري، ج5، ص82، صحيح مسلم، ج5، ص154

[18] . المصنف لعبد الرزاق صنعاني، ج5، ص472 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج6، ص300 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص448 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص222 ـ الكامل لإبن أثير، ج2، ص325 ـ مروج الذهب للمسعودي، ج3، ص307 ـ السيرة الحلبية، ج3 ، ص479 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص378

[19] . المحلي لإبن حزم، ج9، ص345

[20] . الأخبار الموفقيات للزبير بن بكار، ص580

[21] . تاريخ اليعقوبي، ج2، ص124

[22] . تاريخ الطبري، ج2، ص443 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص325

[23] . الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص325

[24] . امامت و رهبري، ص20 و 21

[25] . تاريخ الطبري، ج4، ص56

[26] . تذكرة الحفاظ، للذهبي، ج3، ص9654

[27] . همان، ج4، ص441

[28] . سير أعلام النبلاء للذهبي، ج17، ص175 ـ المنتظم لإبن الجوزي، ج7، ص275 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج11، ص355 ـ منهاج السنه لإبن تيمية، ج4، ص99

[29] . الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، 0ج6، ص304 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص226

[30] . صحيح مسلم، ج3، ص1478ـ السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص156 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص218 ـ مشكاة المصابيح، ج2، ص1088 ـ سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج2، ص715

[31] . مسند احمد، ج4، ص96 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص218 ـ مسند الطيالسي، ص295 ـ الإحسان بترتيب صحيح إبن حبان، ج7، ص49 ـ حلية الأولياء، ج3، ص22

[32] . مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص224 ـ كتاب السنة، ج2، ص489 ـ الباني بعد از نقل حديث مي گويد: إسناده حسن و رجاله ثقات

[33] . المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص150 . حاكم نيشابوري بعد از نقل حديث مي گويد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و ذهبي نيز آن را تأييد كرده است: ج1، ص204

[34] . المعجم الكبير للطبراني، ج10، ص298 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص317 و ج4، ص232 ـ مسند أبي يعلي، ج6، ص251 ـ كتاب السنة لإبن أبي عاصم، ج2 ، ص489 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص224ـ225

[35] . تفسير الرازي ، ج12، ص49

[36] . فتح القدير للشوكاني ، ج2، ص60 ـ روح المعاني للآلوسي، ج6، ص193 ـ المنار للسيد محمد رشيد رضا ، ج6، ص463

[37] . تاريخ اليعقوبي، ج2، ص112 و تفسير إبن كثير، ج2، ص15 ـ الإتقان لالسيوطي، ج1، ص60 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص290 ـ تاريخ مدينه دمشق لإبن عساكر، ج2، ص75

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | كاردان | | ١٢:٠٠ - ١٤ اسفند ١٣٨٨ |
سلام
ميبخشي اي هر آنچه که هستي:
در کتابهاي صحيح بخاري پيش وند آقا يا امير المومنين براي علي (کرم ا.. وجه) فکر نکنم داشته باشيم؛ شما از نظر خودتان ميگوييد ؟؟؟
2 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | | ١٢:٠٠ - ١٧ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام

جناب کاردان يا بهتره عرض کنم کارنادان

ناگفته پيداست که حضرتعالي با عرض معذرت در نا آگاهي بسر ميبري و حتي کتابهاي خودتان را هم نميخواني!!!!
البته اين تنها مشکل شما نيست
اکثرآ با تعصب کور کورانه فکر ميکنيد ، حرف ميزنيد و عمل ميکنيد و يکي از آنها در کامنت قبلي شما يعني شماره 1 تجلي کرده است.
از طرفي اگر بقول شما در کتابهاي صحيح بخاري پيش وند آقا يا امير المومنين براي علي (ع) فکر نکنم داشته باشيد ميتوان نتيجه که که همه شما اهل سنت دروغ ميگوئيد که البته اين امري بعيد نيست چون يکي از ابزار تحريف و غصب و حيله گري همين دروغ و تناقض آشکار در کتابها و مطالب است که در ميان علمايتان مشهور و در کتابهاي شما بسيار است.

مطلبي را به شما برادرانه عرض ميکنم
برداشت با خودتان
چطور ممکن است که شما هل سنت دم از دوستي اهل بيت ع ميزنيد و حتي حضرت علي ع را خليفه چهارم ميدانيد اما در عمل دشمنش معاويه لعنت الله عليه و کسانيکه بر عليه خليفه چهارمتان لشگر کشي کردند و باعث خونريزي و از بين رفتن بيش از 20000 مسلمان گرديدند را رد نميکنيد؟؟؟
شما چگونه عايشه را ام المومنين ميدانيد در صورتي که اين زن 20000 نفر از فرزندانش را به کام مرگ فرستاد و به مخالفت علني با خليفه زمان خود که خودتان مدعي هستيد که خليفه ي چهارمتان است؟؟؟!!!!!
نظرتان در مورد طلحه و زبير چيست؟
يک سوال ديگر

جناب کاردان

اگر کسي به عثمان توهين کند از نظر فقه شما چه حکمي خواهد داشت؟

منتظر جواب هستم

يا علي
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب