2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
امام حسين (عليه السلام) و إبن تيميه 01
کد مطلب: ٥٦٩٨ تاریخ انتشار: ١٩ بهمن ١٣٨٥ تعداد بازدید: 8407
سخنراني ها » وهابیت
امام حسين (عليه السلام) و إبن تيميه 01

ابن تیمیه و دشمنی با قیام امام حسین و تکذیب جنایات یزید
شبكه سلام 85/11/19

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 19 /11 /85

آقاي هدايتي

حركت امام حسين (عليه السلام) از نگاه ابن تيميه چگونه است؟

استاد حسيني قزويني

چند ماه قبل، پيرامون نظر ابن تيميه در مورد امام حسين (عليه السلام)، بحثي در همين شبكه داشتيم و وعده داده بوديم كه در ماه محرم بيشتر به اين قضيه بپردازيم. خلاصه اي از نظر ابن تيميه را نسبت به امام حسين (عليه السلام) و قاتلين امام حسين (عليه السلام) اشاره مي كنم و بعد به پاي سخنان بزرگان و استوانه هاي علمي أهل سنت مي پردازم.

آقاي إبن تيميه در كتاب منهاج السنة و رأس الحسين و مجموع فتاوا، همواره دنبال اين است كه قضيه قيام امام حسين (عليه السلام) را خيلي قضيه عادي و ساده جلوه بدهد. مثلا در كتاب منهاج السنه، (چاپ قبلي)، جلد 2، صفحه 241 و در چاپ جديد (8 جلدي عربستان)، جلد 4، صفحه 530 وقتي به قيام امام حسين (عليه السلام) مي رسد، مي گويد:

لم يكن في خروجه مصلحة لا في دين و لا في دنيا و كان في خروجه و قتله من الفساد ما لم يكن يحصل لو قعد في بلده.

در قيام حسين، نه صلاح دين بود و نه صلاح دنيا. در اين قيام و كشته شدنش، به قدري فساد بود كه اگر در خانه اش مي نشست، اين فساد دامنگير جامعه نمي شد.

و در جاي ديگر مي گويد:

فإن مفسدته أعظم من مصلحته.

مفسده قيام حسين بالاتراز مصلحت او هست.

اين را ما در دو ماه قبل گفتيم از زبان خود امام حسين (عليه السلام) و اثراتي كه مترتب بود بر قيام امام حسين (عليه السلام) مبني بر نجات دين از دست اشرار بني أميه، آنان كه مي خواستند نام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را براي هميشه دفع كنند و اسلام را براي هميشه از زبان ها بياندازند و مدعي بودند كه خلفاي بني أميه، مقام شان بالاتر از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. مثلا حجاج مي گويد: من كاري را بدون وحي انجام نمي دهم.

بعد از قيام امام حسين (عليه السلام)، قيام هايي كه پي در پي آغاز شد و حكومت ننگين بني أميه، آن شجره ملعونه در قرآن را ساقط كرد و امروز هم قيام امام حسين (عليه السلام) بهترين الگو است براي آزاد مردان و آزاد انديشان؛ بطوريكه آقاي گاندي مي گويد: من به مردم هند مي گويم اگر مي خواهيد موفق بشويد، راهي جز حسين (عليه السلام) را نداريد.

نكته ديگري كه در گذشته هم ذكر شد، اين است كه ابن تيميه كه مي خواهد دامن يزيد را در رابطه با قتل امام حسين (عليه السلام) مبرا كند، مي گويد:

يزيد ليس بأعظم جرما من بني اسرائيل، كان بني اسرائيل يقتلون الأنبياء و قتل الحسين ليس بأعظم من قتل الأنبياء.

يزيد كه جرمش بيشتر از بني اسرائيل نبود، بني اسرائيل انبياء را كشتند و قتل امام حسين (عليه السلام) از قتل انبياء كه بزرگتر نيست.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج2، ص247

به قدري اين تشبيه قبيح است، من گمان نمي كنم حتي اگر جوان وهابي اين را بخواند، از نويسنده اين عبارت زده نشوند. اين چنين تشبيه كردن و بي ارزش جلوه دادن، زشت است. بر فرض بني أميه كه آمدند امام حسين (عليه السلام) را كشتند، آنها را تشبيه كنيم به بني اسرائيل، مگر قرآن نمي گويد:

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَ كَانُوا يَعْتَدُونَ

سوره مائده/آيه78

يا:

وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآَيَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَ كَانُوا يَعْتَدُونَ

سوره آل عمران/آيه112

اگر واقعا ما قاتلين امام حسين (عليه السلام) را در حد قاتلين أنبياء (عليهم السلام) مي دانيم، آيا آقاي ابن تيميه حاضر است براي قاتلين امام حسين (عليه السلام) لعن نثار كند؟! يا آن قاتل اصلي را كه يزيد باشد، منزه مي كند و كنار مي گذارد و عمده جرم را به عهده أمثال عمر سعد و عبيدالله زياد محول مي كند؟!

در جاي ديگر مي آيد حتي نسبت به يزيد طوري صحبت مي كند كه گويا يزيد اصلا نه خبري از قتل امام حسين (عليه السلام) دارد و نه دستوري داده بود و نه راضي بود به اين قضيه. در كتاب مجموع فتاوا، جلد 4، صفحه 486 مي گويد:

إن يزيد لم يظهر الرضا بقتله و أنه أظهر العلم لقتله و الله! أعلم به سريرته.

يزيد اصلا اظهار رضايت به كشتن حسين نكرد، بلكه اظهار ناراحتي كرد و خدا بر نهان او آگاه است.

بعد مي گويد اصلا ايشان دستور به قتل امام حسين (عليه السلام) نداد و از قاتلين امام حسين (عليه السلام) انتقام نگرفت؛ در جاهاي ديگري از كتب خود، صراحت دارد بر اين كه يزيد دستوري بر كشتن امام حسين (عليه السلام) نداد. متأسفانه در گفتار و نوشتار مولوي هاي داخل كشور هم مي بينيم كه صراحت دارند بر اين كه يزيد دستور قتل امام حسين (عليه السلام) را صادر نكرده است و راضي به قتل هم نبوده و حتي در اطلاعيه اي كه در نماز جمعه يكي از شهرهاي جنوبي كشور پخش كردند، مفصل در آنجا آمده بر اين كه يزيد دستور قتل امام حسين (عليه السلام) را صادر نكرده و آن كه اين جنايت را مرتكب شد، عبيدالله بن زياد بود.

شما در تاريخ و عبارت هاي بزرگان خود أهل سنت مي بينيد:

إبن أثير در الكامل في التاريخ، جلد 4، صفحه 15 تصريح دارد كه پس از رسيدن نامه يزيد به مروان حاكم مدينه:

قال لوالي المدينة حين دعا الحسين ليأخذ منه البيعة ليزيد، قال له مروان: اشدد يدك بالحسين فلا يخرج حتي يبايع، فإن أبي فاضرب عنقه!

يزيد به حاكم مدينه مي گويد يا از حسين بيعت بگير و يا گردن او را بزن.

الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، ص175 ـ تاريخ يعقوبي، ج2، ص241

جالب اين كه مي بينيم بعضي از بزرگان مورد اعتماد أهل سنت مثل أعثم كوفي در كتاب الفتوح، جلد 5، صفحه 18 مي گويد:

نامه اي را كه يزيد به وليد بن عتبه مي نويسد اين چنين است:

ذكر كتاب يزيد بن معاوية إلي الوليد بن عتبة: من عبد الله يزيد أمير المؤمنين إلي الوليد بن عتبة: أما بعد، فإذا ورد عليك كتابي هذا، فخذ البيعة ثانيا علي أهل المدينة بتوكيد منك عليهم، و ذر عبد الله بن الزبير فإنه لن يفوتنا و لن ينجو منا أبدا ما دام حيا، و ليكن مع جوابك إلي رأس الحسين بن علي، فإن فعلت ذلك فقد جعلت لك أعنة الخيل و لك عندي الجائزة و الحظ الأوفر و النعمة واحدة و السلام.

يعني: آقاي وليد! جوابي كه از مدينه براي من مي فرستي، سر بريده حسين بن علي بايد ضميمه اش باشد.

در ادامه هم مي گويد: اگر اين كار را انجام بدهي، جايزه هم خواهي داشت.

تعبيري را إبن عماد حنبلي ـ از استوانه هاي علمي أهل سنت ـ در كتاب شذرات الذهب، جلد 1، صفحه 69 و 68 از تفتازاني نقل مي كند:

إتفقوا علي جواز اللعن علي من قتل الحسين أو أمر به أو أجازه أو رضي به؛ والحق إن رضا يزيد بقتل الحسين و إستبشاره بذلك و إهانته علي اهل بيت رسول الله مما تواتر معناه و إن كان تفصيله آحادا، فنحن لا نتوقف في شأنه بل في كفره و إيمانه، فاللعنة الله عليه و علي أنصاره و أعوانه.

علماي أهل سنت اتفاق نظر دارند بر لعن كسي كه حسين را كشته يا امر به قتل او داده يا كسي كه اجازه داده يا رضايت بر شهادت او داده؛ همانا رضايت يزيد به كشتن حسين و خوشحالي او به آن و اهانت او بر أهل بيت رسول الله، از نظر معنا كاملا متواتر است، اگر چه تفصيل اين خبر با خبر آحاد به ما رسيده، ما أهل سنت درباره شأن يزيد توقفي نداريم، بلكه در مورد كفر و عدم ايمان او هم شك نداريم، پس لعنت خدا بر يزيد و انصار و اعوانش باد.

آقاي شبراوي ـ از استوانه هاي علمي أهل سنت ـ مي گويد:

و لا شك عاقلٌ أن يزيد بن معاوية هو القاتل للحسين، لأنه هو الذي ندب عبيدالله بن زياد لقتل الحسين.

هيچ عاقلي شك نمي كند اين كه يزيد قاتل حسين است، چون يزيد بود كه عبيد الله بن زياد را وادار به قتل او كرد.

الإتحاف بحب الأشراف، ص62 و 66

جالب اين كه آقاي ذهبي كه در اعتماد به او و كفتارش كه همان گفتار أهل سنت است، أهل سنت هيچ شكي ندارند، مي گويد:

و لما فعل يزيد بأهل المدينه ما فعل، و قتل الحسين و إخوته و آله، شرب يزيد الخمر و ارتكب أشياء منكرة ، بغضه الناس و خرج عليه غير واحد و لم يبارك الله في عمره.

آن جنايات بزرگي هستند يزيد به اهل مدينه كرد، حسين و برادرانش و اهل بيت او را شهيد كرد، او شراب مي خورد، كارهاي منكر انجام مي داد، لذا مردم او را دشمن مي دانستند و عليه او قيام كردند، خداوند در عمر يزيد بركت قرار نداد.

تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص30

باز هم آقاي ذهبي در كتاب سير أعلام النبلاء عبارتي جالب دارد و بعد از اين كه از يزيد تعريف مي كند، مي گويد:

كان ناصبيا فظا غليظا جلفا، يتناول المسكر و يفعل المنكر، إفتتح دولته بمقتل الشهيد الحسين و إختتمها بواقعة الحرة، فمقته الناس، و لم يبارك في عمره و خرج عليه غير واحد بعد الحسين كأهل المدينة قاموا لله.

آدم بدخو و بد اخلاق و جلف بود، شراب مي خورد و كارهاي زشت انجام مي داد، حكومت خود را با شهادت حسين آغاز كرد و با واقعه حره (حمله به مدينه كه بيش از هفتصد صحابه را به قتل رساند و بيش از هزار نفر از دختران باكره را ازاله بكارت كرد و بيش از هزار زن از زنا حامله شدند) به پايان رسانيد، مردم او را دشمن مي داشتند و خداوند هم عمر مباركي براي او قرار نداد و بعد از حسين عده زيادي عليه او قيام كردند و عاقبت سرنگون گرديد.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص38

آقاي مناوي كتابي دارد در شرح صغير سيوطي به نام فيض القدير كه وقتي به اين روايت مي رسد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أول من يبدل سنتي، رجل من بني امية.

اول كسي كه سنت مرا تغيير مي دهد، مردي از بني أميه است.

به نقل از بيهقي مي گويد:

و هو يزيد بن معاويه.

آن رجل، يزيد بن معاويه است.

فيض القدير للمناوي، ج3، ص94

نكته جالب تر اين كه، امروز غروب يك اطلاعيه اي از بندرعباس براي من فكس كردند و آن را در نماز جمعه أهل سنت پخش كرده بودند، ديدم اين تعبير در آنجا هم هست كه يزيد دستور قتل امام حسين (عليه السلام) را نداد و اهل بيت او را هم به طرف شام نبردند و اينها همه دروغ است و كذب و جعلي. اين تعبير را خود ابن تيميه در جاهاي مختلف كتاب هاي خود دارد:

إن نقل رأس الحسين إلي الشام، لا أصل له في زمن يزيد.

بردن سر حسين به شام در زمان يزيد، هيچ اصل ريشه اي ندارد.

رأس الحسين لإبن تيمية، ص207 ـ الوصية الكبري لإبن تيمية، ص53

يا مي گويد:

إن قصة التي يذكرون فيها حمل الرأس إلي يزيد و نكته بالقضيب: كذبوا فيها و إن كان الحمل إلي إبن زياد و هو الناكت بالقضيب و لم ينقل بإسناد معروف عن الرأس حمل إلي قدام يزيد.

اينها كه مي گويند سر امام حسين (عليه السلام) را به شام بردند و يزيد با ني و قضيب زد بر سر امام حسين (عليه السلام)، دروغ است.

رأس الحسين لإبن تيمية، ص206

آقاي إبن جوزي از بزرگان أهل سنت در كتابي كه در ذم و لعن يزيد نوشته به نام الرد علي المتعصب العنيد، صفحه 45 مي گويد:

ثم دعا إبن زياد زهر بن قيس فبعث معه برأس الحسين و رءوس أصحابه إلي يزيد و وضع رأس الحسين بين يدي يزيد و عنده ابو برزه، فجعل ينكته علي فيه، فقال له ابو برزه إرفع عصاك، فوالله لربما رأيت النبي علي فيه.

ابن زياد به يكي از مأمورين خود دستور داد كه سر حسين را به طرف يزيد حمل كند و سر حسين را جلوي يزيد گذاشت، ابو برزه صحابي هم آنجا بود و يزيد با عصاي خودش بر لب هاي خشك حسين مي زد و اشعاري مي خواند. ابو برزه گفت: يزيد! عصايت را بردار از لب هاي او، قسم به خدا كه ديدم نبي (صلي الله عليه و سلم) بر لب هاي او بوسه مي زد.

جالب اين كه آقاي إبن كثير مي گويد:

عن مجاهد، قال جيء برأُس الحسين و وضع بين يدي يزيد بن معاويه فتمثل هذين البيتين:

ليت أشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل

لاهلوا و لاستهلوا فرحا و لقالوا يا يزيد لا تشل

وقتي سر حسين را آوردند جلوي يزيد، يزيد اين دو بيت را خواند:

اي كاش اجداد من كه در روز بدر به دست پيامبر و علي كشته شدند، زنده مي شدند و اظهار خوشحالي مي كردند و از من تشكر مي كردند كه انتقام ما را گرفتي.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص209

خود ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 5، صفحه 19و 20 مي گويد:

و علي بن الحسين في غل فضرب يزيد علي ثنيتي الحسين.

علي بن حسين ـ امام سجاد (عليه السلام) ـ در حالي كه به زنجير بسته شده بود، يزيد بر دندان هاي حسين مي زد.

قال إبن سعد عن الواقدي و المديني عن رجالهما: قدم برأس الحسين علي يزيد.

إبن سعد و ديگر مورخين گفته اند: سر حسين براي يزيد برده شد.

ابن تيميه در منهاج السنة، جلد 2، صفحه 226 و رأس الحسين، صفحه 208 مي گويد:

من لم يسب للحسين حريما بل أكرم أهل بيته لا سبي أهل البيت أحد و لا سبي منهن أحد.

اصلا يزيد اهل بيت حسين را به اسيري نبرده است، بلكه آنها را احترام هم كرده است.

جالب اين كه در همين كتاب رأس الحسين، صفحه 207 جمله اي دارد كه خيلي خنده آور است. أهل سنت هم ايشان را نابغه و مغز متفكر مي دانند. ايشان مي گويد:

و إن يزيد ظهر في داره الندب لقتل الحسين و أنه لما قدم عليه أهله و تلاقي النساء تباكن و أنه خبر إبنه عليا بين المقام عنده و السفر إلي المدينة، فاختار السفر إلي المدينة فجهزه إلي المدينة جهازا حسنا.

يزيد در قصرش مراسم عزاداري حسين را به پا كرد؛ وقتي اهل بيت حسين در شام پيش يزيد رفتند، وقتي زنهاي يزيد اهل بيت حسين را ديدند گريستند و يزيد هم با احترام، مخير كرد علي بن حسين را كه شما در شام مي خواهيد بمانيد يا به مدينه مي رويد. او مدينه را انتخاب كرد و يزيد هم آنها را مجهز كرد به جهازها و هدايايي و آنها را روانه كرد.

كساني كه با مطالعه سخنان ابن تيميه دچار توهم شده اند، حداقل با مطالعه كتاب هاي تاريخي خود، متوجه واقعيت و حقيقت قضيه بشوند. بنده يك سؤال از آنها مي كنم كه اهل بيت امام حسين (عليه السلام) براي چه به شام رفته بودند؟ آيا بعد از شهادت عزيزان خود، براي هواخوري و سياحت رفته بودند؟ براي زيارت يزيد رفته بودند كه اين كار خوب را انجام داده؟ آنها به اختيار رفته بودند يا با زنجير و دست و پا بسته رفته بودند؟ به دستور يزيد بود يا عبيدالله بن زياد؟

اينها گوشه اي بود از نظرات ابن تيميه به واقعه كربلاء و شهادت امام حسين (عليه السلام) و رفتار يزيد با اهل بيت امام حسين (عليه السلام).

* * * * * * *

آقاي هدايتي

از شما درخواست مي كنم در مورد سفري كه اخيرا به زاهدان داشتيد و ائمه جمعه و علماء أهل سنت هم آنجا بودند، در مورد نكات خاص و مهم آن سفر توضيحي مختصر بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

در زاهدان كه بوديم، امام جمعه زاهدان، مطالبي را گفتند كه دور از شأن يك روحاني بود و اين قضيه به مجامع عمومي كشيده شد؛ در زاهدان و ميناب و بندرعباس. لذا من مطلب او را مي گويم و سپس جواب مي دهم. ايشان گفت:

شبكه سلام كه واقعا لجن، فاسد، اختلاف برانگيز و بسيار خطرناك است و اهانت به مقدسات و بزرگان و انحراف امت اسلامي، راهي است كه اين شبكه دنبال مي كند. از مسئولين مي خواهم كه دفاتر اين شبكه، در ايران، در هر كجا كه هست، بايد بسته شود و در غير اين صورت ما علماء أهل سنت، تحريمي صادر مي كنيم و استفاده مسلمانان از شبكه تفرقه انگيز سلام را حرام خواهيم كرد.

اين را وقتي من خواندم، خيلي ناراحت شدم و به بعضي از عزيزان گفتم كه اگر اين شبكه اشكالي داشت، زيبنده بود كه اين عزيز با شبكه تماس بگيرد يا وقتي بنده به زاهدان سفر مي كنم به خود بنده بگويد. نمي گوئيم كه معصوم هستيم، ولي اگر اشتباهي صورت گرفته باشد، آن را مي پذيريم و انتقادات را قبول مي كنيم.

در يك جمع حدود 50 نفري بوديم كه يك مولوي به نام عبدالمجيد مرادزهي آمد آنجا صحبت كرد و تعبيري بكار برد كه براي من دردآور بود، گفت:

شبكه سلام با دلارهاي صهيونيستي اداره مي شود و آقاي قزويني هم در آنجا صحبت مي كند.

در آنجا فرصت نشد كه من حرف بزنم، ولي بعدا كه با همين آقا تماس داشتم، آمدند در محل اقامت ما كه تعدادي از شيعيان هم همراه آقاي مولوي احمد ناروئي بودند كه خيلي هم خوش برخورد و متواضع بودند، دو ساعت با اين عزيزان صحبت داشتيم و گفتم كه شبكه سلام يك شبكه مستقل است و هيچ ارتباطي با كشور ايران و هيچ دولت ديگري ندارد و نه وابسته به بيتي از بيوت مراجع تقليد هست. شبكه اي است كه توسط يك عده اي از جوانان دلسوز در آمريكا، وقتي حدود 50 شبكه ضد ديني و اخلاقي را ديدند، با خودياري مردم رفتند آنجا و تا 500 هزار دلار از مردم علاقمند كمك دريافت كردند. در ادامه، بنده از آقاي مولوي سؤال كردم كه آيا از بنده، در طول اين مدت، كوچك ترين اهانتي به أهل سنت ديده ايد؟ گفت: خير. گفتم: آيا به مقدسات أهل سنت كوچك ترين بي احترامي كردم؟ گفت: خير. بعد اشاره كرد كه مدير شبكه به ام المؤمنين عايشه بي احترامي كرده و گفته: من نمي خواهم عايشه مادر من باشد. گفتم: ايشان نظر شخصي خودش را گفته و اهانت نيست. چطور حرف ايشان را شنيديد، ولي حرف بنده كه گفتم مسئله امهات المؤمنين، مسئله قرآني است و قرآن صراحت دارد و در اين مورد دفاع كردم، آيا اين را نشنيديد؟ فرضا اگر از صحبت ايشان انتقاد كرديد، آيا زيبنده نبود از دفاع من هم تشكر مي كرديد؟ مولوي گفت: من زبان شما را هم مي بوسم به خاطر اين قضيه. گفتم: دفاع از فرد نيست، بلكه دفاع از يك فرهنگ قرآني است. گفتم: بنده بارها و بارها در شبكه سلام اعلام كردم كه هرگونه اهانت به أهل سنت و عقائد آنها، گناه نابخشودني است. آيا در هيچ شبكه اي از شبكه هاي جهان آن را اعلام كرده اند؟ گفتند: خير. گفتم: حتي در شبكه الجزيرة يا العربية وابسته به عربستان سعودي يا المستقلة و ... آيا اين تعبير را بكار برده اند؟ گفت: خير. گفتم: اتفاقا با امام جمعه سراوان جلسه اي داشتيم و اين را گفتم. گفت: آيا آن قدر شهامت داريد كه در شبكه سلام آن را اعلام كنيد؟ گفتم: من بارها گفته ام، حتي هفته گذشته هم اين را تكرار كرده ام و گفتم كه اگر چنانچه از زبان من بصورت ناخودآگاه عبارتي بيرون بيايد كه استشمام اهانت به أهل سنت باشد، پيشاپيش از اين عزيزان پوزش مي طلبم. در كدام شبكه اين تعبير را بكار برده اند؟ آقاي مولوي مرادزهي گفت: در هيچ جا اين تعبير را نسبت به ما بكار نبرده اند. اينجا هم رسما اعلام مي كنم كه اگر عبارتي از من صادر شده كه بوي اهانت به أهل سنت را مي دهد، اين شهامت را دارم و از عزيزان عذر مي خواهم، حتي اگر در آينده هم ناخودآگاه اين اتفاق پيش افتاد.

نكته ديگر اين كه ايشان مي گفتند شما همكاري تان را با شبكه سلام قطع كنيد، گفتم: ما در شبكه سلام از أهل بيت (عليهم السلام) و مظلوميت علي (عليه السلام) دفاع مي كنيم. از اين مظلوميت، 14 قرن گذشته و ما توان دفاع نداشتيم و الان دفاع مي كنيم. شما كه گفتيد دفاتر شبكه سلام را ببنديد، بطور رسمي اعلام مي كنم كه شبكه سلام در ايران هيچ دفتري ندارد؛ نه در تهران، نه در قم و ... . من به عنوان يك تكليف و اين كه دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را واجب مي دانم، اين كار را انجام مي دهم. مي گفت: شما در شبكه سلام، از مسيحيت و يهوديت حرف بزنيد و بحث را به آن سمت بكشانيد؛ گفتم ما در اين شبكه برنامه هاي آنها را هم داريم؛ ولي عمده بحث ما، نقد وهابيت است كه مشكل اصلي ما آنها هستند كه اين چنين عليه شيعه قد علم كرده و شمشير را از رو بسته اند، فتواء به قتل شيعه مي دهند، اعلان جهاد عليه شيعه مي كنند.

* * * * * * *

سؤال بينندگان

سؤال:

از زمان حضرت آدم (عليه السلام) تا به امروز جنايات زيادي شده است. عزاداري و قمه و سينه زني تا كي ادامه خواهد داشت و فايده اش چيست؟ چرا براي مانند همزه و بلال و سميه و ... كه در راه اسلام شهيد شدند، عزاداري نمي كنيم؟

جواب:

قيام امام حسين (عليه السلام) از چند جهت حائز اهميت است. قيام امام حسين (عليه السلام) براي نجات دين بود و مبارزه با كساني كه هدف شان نابودي اسلام و دين بود؛ به طوري كه متفكر مسيحي معاصر در كتاب الحسين في فكرة المسيحية مي گويد:

اسلام اگرچه با آمدن رسول الله ظهور پيدا كرد، ولي بقاي اسلام بستگي داشت به قيام حسين.

يعني منِ مسيحي، برداشتم از قيام امام حسين (عليه السلام) اين است.

از طرف ديگر، شهادت مظلومانه امام حسين (عليه السلام) و اهل بيتش در كربلاء، هر انساني را به تأثر وا مي دارد. حتي آقاي ويل دورانت كه مورخ آمريكائي است، وقتي قضاياي كربلاء را بررسي مي كند، آن چنان تحث تأثير قرار مي گيرد كه از يزيد و لشكريانش به عنوان پست ترين و قسي ترين افراد نام مي برد. حتي اين تعبير در ذهنم هست كه مي گويد:

اگر كساني بخواهند عمل يزيد را نسبت به حسين يا نسبت به علي بن حسين يا علي اكبر يا عباس توجيه كنند، ولي اين جنايت لشكريان يزيد را نسبت به طفل شيرخواه حسين ، كه نه قدرت دفاع داشت و نه توان مقاومت داشت و به آن صورت دل خراش شهيد كردند، نمي توانند توجيه كنند. اين كار، هر انساني را متأثر مي كند و نفرين خود را بايد نثار اين افراد كند.

خود رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان ولادت امام حسين (عليه السلام) در رابطه با شهادت امام حسين (عليه السلام) متأثر بوده و اين را مورخان أهل سنت در المقتل خوارزمي و مجمع الزوائد هيثمي و ... نقل كرده اند؛ حتي روايتي را از ام سلمه نقل مي كنند كه مي گفت:

حسين وارد شد و شنيدم ناله رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) را و ديدم كه قطرات اشك رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) جاري است، جلو رفتم و از او علت را پرسيدم؟ فرمود: امت من او را به وضع جانسوزي به شهادت مي رسانند.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص189

همچنين فرمود:

اي ام سلمه! اگر بخواهي مقداري خاك از آن سرزميني كه او را در آن منطقه مي كشند، در اختيار تو قرار مي دهم. بعد نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) شروع كرد به گريه كردن.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ص154

روايت ديگر از ام المؤمنين عايشه در كتاب المعجم الكبير طبراني، جلد 3، صفحه 107 و مجمع الزوائد هيثمي، جلد 9، صفحه 187 نقل كرده اند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

يا عايشه! إن جبرئيل أخبرني أن إبني حسين مقتول في أرض طف و إن أمتي ستفتن بعدي.

اي عايشه! جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين (عليه السلام) در سرزمين طف و كربلاء به شهادت مي رسد.

همچنين قضيه عزاداري آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) براي امام حسين (عليه السلام) هنگام عبور از كربلاء پس از بازگشت از جنگ صفين را آقاي احمد بن حنبل در مسندش، ج1، ص106 و مجمع الزوائد هيثمي، ج9، ص187 آورده اند.

همچنين قضيه عزاداري حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)؛ عزاداري بعد از امام حسين (عليه السلام) آقا امام سجاد (عليه السلام) را، مورخان و شخصيت هاي بزرگ أهل سنت آن را نقل كرده اند كه امام سجاد (عليه السلام) بعد از واقعه كربلاء، از ناله و گريه آرام نمي گرفت و سؤال كردند كه يابن رسول الله چرا بي تابي مي كني؟ فرمود:

لا تلوموني، فإن يعقوب (عليه السلام) فقد سبطا من ولده فبكي إبيضت عيناه و لم يعلم أنه مات؛ و نظرت أنا إلي أربعة عشر رجلا من أهل بيتي ذبحوا في غداة واحدة، فترون حزنهم يذهب من قلبي أبدا؟!

حضرت يعقوب (عليه السلام) فرزندش را به ظاهر از دست داد، ولي به قدري گريه كرد كه چشمانش نابينا گرديد و حال آن كه نمي دانست فرزندش از دنيا رفته. ديدم كه 14 تن از عزيزانم را به صورت جانسوز در يك روز به شهادت رسيدند و اينها را قطعه قطعه كردند، آيا انتظار داريد من با اين وضع، گريه ام آرام بگيرد؟!

تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص399 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج9، ص125 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص386

لذا قضيه شهادت امام حسين (عليه السلام) قضيه اي نيست كه بخواهيم شهادت او را با شهادت يكي از أنبياء (عليهم السلام) يا ديگر بزرگان يا صحابه مقايسه كنيم و روي اين جهت است كه قيام امام حسين (عليه السلام) براي زنده كردن دين بود. عزاداري امام حسين (عليه السلام) هم مايه حيات دين است كه اسلام را در طول تاريخ زنده نگه داشته است. شما اگر ببينيد، در ماه مبارك رمضان، مساجد خلوت است. ولي در ماه محرم مردم به عشق امام حسين (عليه السلام) به تكايا و حسينيه ها و مساجد هجوم مي آورند. خيلي ها بودند كه در اين مراسمات با شنيدن يك آيه يا حديث منقلب مي شدند و آنهائي كه از دين فاصله گرفته بودند با سينه و زنجير زدن به دين برگشتند و ... .

* * * * * * *

سؤال:

كسي كه سر امام حسين (عليه السلام) را بريد، شمر بود و أفقه الفقهاء بود، آيا امام حسين (عليه السلام) نمي دانست كه كسي كه بر حكومت وقت خروج كند بايد گردنش زده شود؟

جواب:

اين قضيه را إبن عربي و إبن خلدون در كتاب خود آورده اند:

قتل الحسين بسيف جده.

امام حسين (عليه السلام) با شمشير جدش رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كشته شد.

چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

هر كس از جامعه جدا شود و عليه حاكم وقت قيام كند، هر كس كه باشد او را بكشيد.

رواياتي در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده كه:

من فارق الجماعة شبرا فمات إلا مات ميتة جاهلية.

هر كس يك وجب از جامعه جدا باشد، به مرگ جاهليت مرده است.

صحيح البخاري، ج8، ص87 ـ صحيح مسلم، ج6، ص22

ولي بحث بر اين است كه آيا واقعا ما يزيد بن معاويه را به عنوان حاكم اسلام مي دانيم؟ آيا يزيد و لشكريانش را به سنت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عارف تر از امام حسين (عليه السلام) مي دانيم؟ قضيه شهادت امام حسين (عليه السلام) چيزي بود كه همه صحابه از قضيه خبر داشتند. اين كه إبن عباس و عبدالله بن عمر اصرار مي كنند كه آقا امام حسين (عليه السلام) به كوفه نرود، بخاطر همين قضاياست. اين كه عمر بن سعد قاتل امام حسين (عليه السلام) است، همه مي دانستند. در برخي از تواريخ هست كه وقتي عمر بن سعد وارد مي شد، مردم مي گفتند:

جاء قاتل الحسين.

قاتل حسين آمد.

حتي خود عمر بن سعد مي گفت:

من با اين عبادت و تقوا، مگر مي شود قاتل حسين، فرزند رسول الله (صلي الله عليه و سلم) باشم.

برخي به عمر سعد مي گفتند: كبوتر مسجد. او سجاده اش از مسجد برچيده نمي شد. حتي اين قضيه در منابع شيعه و أهل سنت آمده كه وقتي آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) مشغول خطبه خواندن بود و فرمود:

سلوني قبل أن تفقدوني.

از من بپرسيد قبل از اين كه مرا از دست بدهيد.

پدر عمر بن سعد وقتي گفت:

يا علي! بگو موي سر من چقدر است؟

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

اگر بخواهم بگويم، خواهم گفت. ولي بدان در گهواره خانه ات يك نوزادي (در برخي منابع: گوساله) داري كه او فرزندم حسين را خواهد كشت.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج2، ص286

اين قضايا كاملا روشن و واضح بود و خبر داشتند.

* * * * * * *

سؤال:

آقاي هدايتي شما فرموديد كه يزيد 10 هزار زن نامشروع داشت، آيا در آن زمان در مدينه اين تعداد زن وجود داشته است؟

جواب:

آقاي هدايتي: من گفتم كه يزيد در واقعه حره، لشكريان يزيد كه به مدينه حمله كردند و سه روز به دستور يزيد و فرماندهي كه يزيد فرستاده بود، مال و جان و خون و ناموس اهل مدينه بر آنها حلال شده بود و قتل و غارت و تجاوز به زنان و دختران در سرلوحه كارشان بود و به نقل بعضي از تواريخ، به علت تجاوز به زنان، هزار فرزند نامشروع در آن سال در مدينه به دنيا آمد و به نقل برخي، ده هزار فرزند نامشروع.

* * * * * * *

سؤال:

چرا در داستان هاي عاشوراء نام دو تن از برادران امام حسين (عليه السلام) ابوبكر و عمر كه هم نام خلفاء راشدين بودند، ذكر نمي شود؟

جواب:

در كربلاء، از يك دسته خاصي از اهل بيت امام حسين (عليه السلام) كه واقعا به صورت فجيعي به شهادت رسيده اند، معمولا روايت مي شود و مرثيه خوانده مي شود. حتي خيلي از افراد ديگر مثل برادران حضرت عباس (عليه السلام) ـ عبدالله و جعفر ـ كه در كربلاء به شهادت رسيدند، از آنها هم نام برده نمي شود. در كربلاء معلّي هم، از اين 72 يار امام حسين (عليه السلام)، غير از حضرت عباس (عليه السلام) كس ديگري بارگاه و گنبد ندارد. چرا نمي گوئيد كه براي حضرت قاسم (عليه السلام)، علي اكبر (عليه السلام) و علي اصغر (عليه السلام) گنبد و بارگاهي نيست؟

* * * * * * *

سؤال:

آيا درست است كه فرزندان حضرت علي (عليه السلام) به نام عمر و عثمان و ابوبكر نامگذاري شده بودند؟

جواب:

قبلا مفصل بحث كرديم در اين مورد. در آن عصر، اين اسامي، رايج بوده و بسياري از صحابه، به اين نام بودند. اين را آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) به خاطر علاقه به آنها نبوده كه نامگذاري كردند. ابوبكر، كنيه است و اسم نيست؛ نام عثمان هم بخاطر علاقه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به برادرش عثمان بن مظعون بوده و نسبت به عمر هم از خود منابع أهل سنت گفتيم كه خود خليفه دوم او را عمر نهادند. ثانيا علاقه و محبت بايد دو طرفي باشد، لذا اگر علاقه اي بود، چرا آن خلفاء نام فرزندان خود را علي و حسن و حسين نگذاشتند. لذا اين نامگذاري، دليلي بر مدح نيست و اين را در گذشته توضيح داديم و نوار آن در سايت موجود است و عزيزان مي توانند دانلود كنند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب