2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
فتواي مفتيان و علماء وهابيت مبني بر وجوب تخريب بارگاه ائمه (عليهم السلام) و أولياء خدا 02
کد مطلب: ٥٦٩٥ تاریخ انتشار: ٢٣ اسفند ١٣٨٥ تعداد بازدید: 4883
سخنراني ها » وهابیت
فتواي مفتيان و علماء وهابيت مبني بر وجوب تخريب بارگاه ائمه (عليهم السلام) و أولياء خدا 02

نقد و ردّ دلایل وهابیت برای تخریب قبور
شبكه سلام 85/12/23

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 23 /12/ 85

آقاي هدايتي

درباره حديث أبو الهياج، اگر مطلبي باقي مانده، به عنوان تكمله بحث، توضيح بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

از شما و دست اندركاران شبكه سلام، تشكر مي كنم كه اين فرصت را فراهم كرديد كه بعد از سپري شدن 14 قرن از مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) و شيعه، بتوانيم شفاف و روشن از مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) و تشيع، به حول و قوه إلهي و عنايت آقا ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) دفاع كنيم و هم چنين از بينندگان عزيز نهايت سپاسگزاري را داريم.

در اين دو سه هفته اخير، فتاوايي از سوي مفتيان وهابيت كه در خط استكبار جهاني هستند، صادر شد؛ همانند آقاي عبد الله بن جبرين و سيخ عبد الرحمان براج، كه فتوا دادند بر وجوب نابودي حرم ائمه (عليهم السلام) و صالحان و پاكان.

در جلسه گذشته، عين عبارت آقايان را كه به دور از اسلام و قرآن بود و با فطرت بشر هم، همخواني نداشت، خوانديم و عرض كرديم كه فتواي همانند بن جبرين و براج و ديگران، در استمرار همان فتاوايي إبن تيميه است كه صراحت دارد بر وجوب تخريب ائمه (عليهم السلام) و صالحان.

عمده أدله اي كه هم در عبارت هاي بن جبرين، براج، لجنه دائمه افتاء عربستان سعودي، إبن قيم جوزيه و قاضي القضات وهابيت در مكه (در عصر ظهور مجدد دولت آل سعود در سال 1344 كه منجر به تخريب حرم ائمه بقيع (عليهم السلام) گرديد) و در تمام اين اطلاعيه ها و فتاوا به آن استناد كرده اند، اشاره شده به روايت أبو الهياج كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به او فرمود:

أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) أن لا تدع تمثالا إلا طمسته و لا قبرا مشرفا إلا سويته.

من تو را مي فرستم بر آن روشي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مرا بر آن روش به مأموريت مي فرستاد، و هيچ مجسمه اي را رها نكن، مگر آنكه نابود كني و هيچ قبر بر آمده اي را نمي بيني، مگر اين كه آن را با خاك يك سان مي كني.

صحيح مسلم، ج3، ص61 ـ مستدرك حاكم، ج1، ص369 ـ سنن ابي داود، ج2، ص83 ـ مسند احمد، ج1، ص96 ـ سنن ترمذي، ج2، ص256 ـ سنن نسائي، ج4، ص89 ـ سنن كبري بيهقي، ج4، ص3 ـ عمدة القاري، ج8، ص224 ـ مصنف عبدالرزاق، ج3، ص504 ـ معجم اوسط طبراني، ج4، ص269 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج1، ص318

با اين كه اين روايت در صحيح مسلم آمده، اينطور نيست كه چون در صحيح مسلم آمده، ما هم بدون هيچ مناقشه اي بپذيريم. ما در جلسه پيش، مفصل در مورد سند اين روايت بحث كرديم.

يكي از روات اين روايت، آقاي وكيع است كه آقاي ذهبي به نقل از عبدالله بن احمد بن حنبل مي گويد:

از پدرم شنيدم كه مي گويد:

أخطأ وكيع في خمس مئة حديث.

وكيع در 500 حديث خطا كرده.

تهذيب الكمال مزي، ج30، ص471 ـ تهذيب الكمال مزي، ج23، ص208 ـ سير أعلام النبلاء، ج9، ص154 و ج10، ص147 ـ تاريخ اسلام ذهبي، ج13، ص449 ـ تهذيب التهذيب إبن حجر، ج11، ص110 ـ تاريخ بغداد، ج12، ص348 ـ تاريخ دمشق، ج63، ص98

آقاي ذهبي در سير أعلام النبلا عبارتي را مي آورد كه آقاي وكيع، نسبت به صحابه و گذشتگان، بي احترامي مي كرده و ناسزا مي گفته. آقايان أهل سنت مي دانند كه ناسزا گفتن به سلف، از ديدگاه آنان، گناه نابخشودني است.

ذهبي مي گويد:

سئل أحمد بن حنبل: إذا اختلف وكيع، و عبد الرحمان بقول من نأخذ؟ فقال: عبد الرحمان نوافق أكثر، و خاصة في سفيان، كان معنيا بحديث سفيان، و عبد الرحمان يسلم عليه السلف، و يجتنب شرب المسكر.

از احمد بن حنبل سؤال شد: اگر اختلاف بين وكيع و عبد الرحمان بود، قول كداميك را انتخاب مي كني؟ ايشان مي گويد: عبد الرحمان نسبت به سلف، بر خلاف وكيع، بر گذشتگان و صحابه جسارت نمي كرد و شراب نمي خورد.

سير أعلام النبلاء، ج9، ص153ـ تهذيب الكمال مزي، ج30، ص474 ـ تاريخ دمشق، ج63، ص94

نكته ديگري كه هست، اين كه آقايان أهل سنت، اگر يك راوي در سندي يافت شود، به مجرد اين كه او منسوب و منتسب به تشيع است، روايت او را زير سؤال مي برند. خود آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 9، صفحه 154 وقتي مي رسد به وكيع، مي گويد:

و الظاهر أن وكيعا فيه تشيع يسير.

مقداري در وكيع، رنگ شيعه گري بوده است.

و جالب اين كه مي گويد:

و قد صنف كتاب فضائل الصحابة، سمعناه قدم فيه باب مناقب علي علي مناقب عثمان.

وقتي در كتاب خود، فضائل صحابه را مي نوشت، مناقب علي (عليه السلام) را مقدم بر مناقب عثمان نوشت.

هم چنين از إبن معين نقل مي كند بر اين كه آقاي وكيع رافضي بوده است.

باز هم ذهبي مي گويد:

قال نعيم بن حماد: تعشينا عند وكيع ـ أو قال تغدينا ـ فقال: اي شئ تريدون أجيئكم به؟ نبيذ الشيوخ أو نبيذ الفتيان؟ قال: قلت تتكلم بهذا؟ قال: هو عندي أحل من ماء الفرات....

حتي وقتي فردي آمد خدمت او، كه با او گفت و گو كند، مي گويد: كداميك از نبيذ را برايت بياورم؟ نبيذ بزرگان را يا جوانان را؟ راوي مي گويد: من تعجب كردم و گفتم: آيا از شما اينچنين سخني صادر مي شود؟ گفت: اين نبيذ نزد من از آب فرات گواراتر است....

سير أعلام النبلاء، ج9، ص151ـ تاريخ بغداد، ج13، ص477

اين مطالب را علماء أهل سنت، در ضمن توثيقات خود ذكر كرده اند و آقايان در قواعد جرح و تعديل دارند كه اگر نسبت به كسي، 50 نفر توثيق كنند، ولي يك نفر او را تضعيف كند و تضعيف او مبيّن و مفسّر باشد، يعني علت تضعيف روشن بشود، يك تضعيف، بر 50 توثيق مقدم است. اين يك قاعده مسلم هست كه تمام أهل سنت بر اين اعتراف دارند.

اين روايت از نظر دلالت هم اشكال دارد و قابل خدشه است. در روايتي كه امير المؤمنين (عليه السلام)، أبو الهياج را اعزام مي كند براي يك منطقه اي كه در آن منطقه، هر چه مجسمه ديدي، نابود كن و هر قبر بلندي ديدي، آن را يكسان كن. قطعا اين پيام در زمان خلافتش بوده و در دوران 25 سال خلافت خلفاء راشدين، آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) مبسوط اليد نبود كه بخواهد كسي را به جائي ارسال كند.

در زمان خلافت حضرت علي (عليه السلام)، اگر واقعا در بلاد اسلامي، تمثال و مجسمه و قبر مشرفي بود، اين، خودش، طعني است بر خلفاء راشدين، كه چرا آنها اين قبور مشرف را نابود نكردند، با اين كه آنان مبسوط اليد بودند. فرضا هم، اگر در زمان أمير المؤمنين (عليه السلام) هم، يك بلاد مفتوحه اي بود، يا شهر جديدي فتح شد، اين مشخص است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به قبور مشرفي كه در بلاد مفتوحه هست، او را مي فرستد و ربطي به موضوع مورد نظر ما ندارد. مضافا بر اين كه تسطيح قبور، همان چهار گوش كردن و مساوي كردن قبور است و رسم بود كه قبور را مانند كوهان شتر، حالت لوزي شكل قرار مي دادند و در جلسه گذشته، فتاواي أهل سنت را خوانديم.

نكته ديگر اين كه، قضيه اي كه مي گويند قبور، بايد با زمين هموار بشود، مخالف با فتاواي تمام فقهاي أهل سنت است كه مي گويند:

مستحب است كه قبر مؤمن، حدود يك وجب از زمين بلندتر و مشخص باشد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

نظر صحابه و تابعين درباره بناء بر قبور چيست؟ و سنت سلف و پيشينيان چگونه بوده است؟

استاد حسيني قزويني

در هفته گذشته، در مورد روايتي بحث كرديم كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده بر اين كه:

لعن الله اليهود إتخذوا قبور أنبيائهم مساجد.

صحيح بخاري، ج1، ص110 و ج2، ص106 و ج4، ص144 و ج5، ص139 و ج7، ص41 ـ صحيح مسلم، ج2، ص67

اين روايت با اين سؤالي كه شما فرموديد در مورد روش صحابه، كاملا در تضاد است.

از عايشه أم المؤمنين نقل مي كنند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، يك هفته قبل از رحلت خود، اين حديث را فرمودند.

اين روايت، با سيره يهود و نصاري هم در تضاد است و حتي در قرآن، در آيات متعدد كه خوانديم در جلسات پيش، صراحت دارد بر اين كه، آنها انبياء خود را مي كشتند و اين معقول نيست كه آنها، انبياء را بكشند و بر روي قبر آنها، به عنوان تكريم انبياء، مسجد بناء كنند. اگر يك نگاهي بكنيم به روش صحابه، مي بينيم كه اين روايت كاملا جعلي و ساختگي است، ولو اين كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم باشد.

مسلمانان در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعد از آن، در كنار بيت الله الحرام، طواف مي كردند. مِنْ جمله از طواف ها، طواف بر محور حجر اسماعيل (عليه السلام) است. در داخل حجر اسماعيل (عليه السلام)، قبر حضرت اسماعيل (عليه السلام) و مادرش هاجر قرار دارد. فكر نمي كنم كه اين را، احدي منكر شود.

ابن سعد در طبقات كبري، جلد 1، صفحه 52 مي گويد:

لما بلغ اسماعيل عشرين سنة، توفيت أمه هاجر وهي ابنة تسعين سنة، فدفنها إسماعيل في الحج... توفي إسماعيل بعد أبيه، فدفن داخل الحجر، مما يلي الكعبة مع أمه هاجر.

حضرت اسماعيلكه 20 ساله بود، مادرش هاجر در90 سالگي از دنيا رفت و حضرت اسماعيل مادرش را داخل آن حجر دفن كرد و بعد حضرت اسماعيل كه از دنيا رفت، كنار مادرش دفن كردند.

خوب، تمام مسلمانان در زمان خلفاء، صحابه، تا زمان ما، طواف مي كنند و بر ديوار حجر اسماعيل (عليه السلام) دست مي كشند، و نه تنها آنجا مسجد است، بلكه ديوار كعبه مكرمه، در كنار قبر حضرت اسماعيل (عليه السلام) و مادرش هاجر بناء شده است.

جالب اين كه آقاي عيني در عمدة القاري في شرح صحيح بخاري كه از شروح مورد اعتماد آقايان أهل سنت است، مي گويد:

و قال عبد الرحمن بن ساباط: قبر هود و صالح و شعيب و نوح عليهم الصلاة و السلام، بين زمزم و الركن و المقام.

قبر حضرت هود و صالح و شعيب و نوح (عليهم الصلاة و السلام)، بين زمزم و ركن و مقام است.

و بعد، از إبن كثير نقل مي كند و مي گويد:

هذا أقوي و أثبت.

اين نظريه، أقوي و أثبت است.

عمدة القاري، ج15، ص217

جناب حلبي كه از مورخين بنام أهل سنت است، در سيره خودش نقل مي كند:

المقام و الركن و زمزم، قبر تسعة و تسعين نبيا و إن حول الكعبة لقبور ثلاثمائة نبي.

بين مقام و ركن و زمزم، قبر 99 پيامبر است، در كنار كعبه (كه مردم در آنجا نماز مي خوانند و طواف مي كنند و بهترين جاي عبادت مسلمانان است)، قبر 300 پيامبر در آنجاست.

سيره حلبي، ج1، ص250 ـ مختصر البلدان، ص17 ـ فضائل مكه، ص30

اين، يك نمونه است كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعد از او، در زمان صحابه و تابعين، مسلمانان در آنجا نماز مي خواندند و عبادت مي كردند، با اين كه آنجا قبر 300 نفر از انبياء گرامي و عظام است.

در داخل حجر اسماعيل (عليه السلام)، كه مردم آنجا نماز مي خوانند و طواف مي كنند، قبر حضرت اسماعيل (عليه السلام) و هاجر است.

نكته دوم كه عزيزان بايد خوب دقت كنند، اين است كه در زمان خليفه دوم، وقتي آمدند فلسطين را فتح كردند، در آنجا قبر حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) بوده، و بنائي هم داشته، پس چرا خليفه دوم، قبر حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) را كه تشكيلاتي داشت و مردم در آنجا نماز مي خواندند، ويران نكرد؟ جالب اين است كه آقاي إبن تيميه در كتاب اقتضاء الصراط المستقيم، جلد 2، صفحه 332 مي گويد:

وقتي كه فلسطين فتح شد، جناب خليفه دوم، قبر حضرت ابراهيم (عليه السلام) را كه بنائي داشت، به هيچ وجه خراب نكرد.

از آن بالاتر، خداي ابراهيم دستور مي دهد كه:

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي

در مقام ابراهيم (عليه السلام) (جاي پاي او)، شما نماز بجاي آوريد و آن را مصلي قرار دهيد.

سوره بقره/آيه125

وقتي جاي پاي يك پيامبري، آنقدر در نزد خداي عالم محبوب است كه مي گويد در آنجا نماز بخوانيد، چه رسد به جائي كه قبر مطهر و پاك نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و أهل بيت (عليهم السلام) باشد.

نكته سوم در اينجا اين كه، آيا قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در زمان صحابه و تابعين، در خانه أم المؤمنين عايشه نبود؟ آيا عايشه كه نماز مي خواند، در همان حجره خودش نماز مي خواند، يا مي رفت بيرون نماز مي خواند؟ اگر واقعا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود بر اين كه:

لعن الله اليهود إتخذوا قبور أنبيائهم مساجد.

اولين اشكال به أم المؤمنين عايشه است كه چرا در كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز مي خواند؟!

از آن بالاتر، اين قبر در طي 2،3 قرن، تغييرات زيادي داشته است و يك نفر نيامد اعتراض كند كه اينجا قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است واين بنائي كه بر قبر او انجام مي دهيد و اين تعميراتي كه مي كنيد، اشكال دارد. زمان عبد الله زبير، ديوار خانه و حرم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خراب شد، آن را بناء كردند. زمان عمر بن عبدالعزيز، تعمير ديگري كردند. در زمان متوكل عباسي، آمدند زينت كاري انجام دادند. در زمان المستضيء بالله، منصور و...؛ پس مشخص است كه اين روايت ها ساختگي است.

نكته چهارم اين كه، آيا حرم آقا أمير المؤمنين (عليه السلام)، براي قرن 8، 10 و... است؟ يا در زمان هارون الرشيد ساخته شد و قبه و بارگاهي براي او بناء كردند؟

موسوعة العتبات المقدسة، ج6، ص97

آقاي خطيب بغدادي كه متولد سال 392 هجري است، اين امر در زمان او، به عنوان يك امر مسلم و قطعي و پذيرفته شده جامعه اسلامي بوده، وقتي مي آيد در مورد آقا امام كاظم (عليه السلام) مطالبي را مطرح مي كند، مي گويد: حرم مفصلي براي امام هفتم است و:

له مشهد عظيم مشهور ببغداد و يزار.

در آنجا مشهد و حرم بزرگي دارد كه مردم او را زيارت مي كنند.

جالب اين كه همين آقاي خطيب بغدادي نقل مي كند از يكي از علماء بزرگ أهل سنت آقاي علي بن خلال متوفاي 363 هجري كه از حنابله است و شيخ الحنابله است، مي گويد:

ما همني أمر فقصدت قبر موسي بن جعفر (عليه السلام) فتوسلت به إلا سهل الله تعالي لي ما أحب.

هر مشكلي براي من پيش مي آمد، مي رفتم حرم آقا موسي بن جعفر (عليه السلام) و متوسل مي شدم و خداوند مشكلم را حل مي كرد.

تاريخ بغداد، ج1، ص133

محمد بن مؤمل كه از علماء بزرگ حنفي مذهب و متوفاي 373 هجري است، مي گويد:

خرجنا مع امام اهل الحديث، ابي بكر بن خذيمة وعديله أبي علي الثقفي مع جماعة من مشايخنا و هم إذ ذاك متوافرون إلي علي بن موسي الرضا بطوس قال: فرأيت من تعظيمه يعني إبن خزيمة لتلك البقعة و تواضعه لها و تضرعه عندها ما تحيرنا.

ما همراه تعدادي از علماء بزرگ رفتيم به زيارت قبر آقا امام رضا (عليه السلام) و ديدم كه آقاي إبن خزيمه، يك تعظيم و تواضعي نسبت به قبر امام رضا (عليه السلام) داشت كه براي ما تعجب آور بود.

تهذيب التهذيب إبن حجر، ج7، ص339

آقاي إبن حبان مي گويد:

ما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس فزرت قبر علي بن موسي الرضا صلوات الله علي جده و عليه و دعوت الله إزالتها عني إلا أستجيب لي و زالت عني تلك الشدة و هذا شئ جربته مرارا فوجدته كذلك، أماتنا الله علي محبة المصطفي و أهل بيته صلي الله عليه و سلم الله عليه و عليهم أجمعين.

من مدتي در مشهد بودم، هر وقت گرفتار مي شدم، به حرم امام رضا (عليه السلام) مي رفتم و در آنجا متوسل مي شدم و از خداوند رفع گرفتاريم را مي خواستم و گرفتاريم برطرف مي شد. من هر وقت كه رفتم آنجا متوسل شدم، جواب گرفتم و اين را من تجربه كرده ائمه (عليهم السلام)؛ و در آخر هم مي گويد: خداوند ما را بميراند بر محبت مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) و أهل بيت (عليهم السلام) او.

الثقات إبن حبان، ج8، ص457

ذهبي در تاريخ اسلام، جلد 17، صفحه 18 در رابطه با متوكل عباسي (236 هجري) كه در آن زمان، حرم امام حسين (عليه السلام) گنبد و بارگاه داشته، دستور داد كه آن را تخريب كردند و شخم زدند و باز هم مردم ساختند، دوباره تخريب كردند و ... قبور نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام)، براي قرن دوم و سوم هجري بوده و در منظر صحابه و تابعين و اتباع تابعين بوده است.

من از عزيزاني كه فريب وهابيت را خورده اند، تقاضاي عاجزانه دارم به اين بخش از عرائضم، دقت ويژه اي داشته باشند و ببينند كه قبر حضرت سلمان كه متوفاي 36 هجري است و آقاي خطيب بغدادي كه متوفاي 363 هجري است، مي گويد:

قبره الآن ظاهر معروف بقرب أيوان كسري عليه بناء و هناك خادم مقيم لحفظ الموضع و عمارته و النظر في أمر مصالحه و قد رأيت الموضع و زرته غير مرة.

قبر سلمان، هم اكنون داراي بارگاه و گنبدي است و خادمي دارد براي حفظ و پاكيزگي آنجا.

تاريخ بغداد، ج1، ص175

آقاي طلحه كه در جنگ جمل سال 36 هجري كشته شده، إبن بطوطه، آن جهانگرد مشهور در رحلة، جلد 1، صفحه 116 مي گويد:

عليه قبة و مسجد و زاوية، فيها الطعام للوارد و الصادر، و أهل البصرة يعظمونه تعظيما شديدا و حق له.

من وقتي رفتم طرف بصره و ديدم آنجا قبه و مسجدي دارد و در زاويه حرم طلحه، آشپزخانه اي است براي اطعام زائرين و مسافرين آنجا.

آقاي زبير متوفاي 36 هجري، كه در جنگ جمل كشته شد، آقاي إبن جوزي در المنتظم، جلد 7، صفحه 187 مي گويد:

جعل الموضع مسجدا.

قبر او داراي گنبد و بارگاهي است و كنار قبر مسجدي بناء شده.

آقاي أبو ايوب انصاري كه متوفاي 52 هجري است، گنبد و بارگاهي دارد در تركيه، خود إبن كثير در البداية و النهاية، جلد 8، صفحه 65 و تاريخش، جلد 8، صفحه 59 مي گويد:

و علي قبره مزار و مسجد.

اينها ديگر قابل انكار نيست و قضيه اي نيست كه شيعه از خودش در آورده باشد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

در خصوص قبر حضرت سلمان، تاريخ بناء بر قبر ايشان مشخص است يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با قبر حضرت سلمان كه در چه تاريخي اين بناء ساخته شده، بنده به يك سند قطعي نرسيدم، ولي اين در تاريخ هست كه المنتصر بالله كه در اواخر قرن 3 بوده، ايشان به زيارت قبر سلمان مي رفته و اين قضيه را آقاي خطيب بغدادي مفصل نقل مي كند. اگر اين را يافتيم، حتما اعلام خواهيم كرد.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال

بنده سني و حنفي مذهب هستم؛ اگر كسي به قبر ابوحنيفه برود و از او شفاعت بطلبد، بايد آن قبر ويران شود و فقط خداست كه بايد از او طلب شفاعت كرد.

جواب

اگر شما كتاب تاريخ بغداد را در دسترس داريد، جلد 1، صفحه 135 را بخوانيد كه از قول احمد بن ادريس شافعي، رئيس شافعي ها نوشته:

سمعت الشافعي يقول: إني لأتبرك بأبي حنيفة و أجئ إلي قبره في كل يوم يعني زائرا، فإذا عرضت لي حاجة، صليت ركعتين و جئت إلي قبره و سألت الله تعالي الحاجة عنده، فما تبعد عني حتي تقضي.

احمد بن ادريس شافعي مي گويد: من به قبر ابوحنيفه تبرك مي جويم و هر روز به زيارت قبر ابوحنيفه مي روم و اگر براي من گرفتاري پيش آيد، دو ركعت نماز مي خوانم و به زيارت قبر ابوحنيفه مي روم و از خداوند حاجتم را نزد قبر ابوحنيفه مي طلبم و در مدت كوتاهي، حاجت من برآورده مي شود.

تاريخ بغداد، ج1، ص135ـ مناقب أبو حنيفه خوارزمي،ج2، ص199

حالا يك حنفي مذهب، تحت تأثير وهابيت قرار مي گيرد و اين گونه حرف ها را مي گويد.

* * * * * * *

سؤال

در كتاب راز دلبران از عبد الرحمان سربازي، تعدادي از طرفداران أمير المؤمنين (عليه السلام) رفتند خدمت ايشان و گفتند كه چرا اعتراض نمي كنيد؟ گفت: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به من وصيتي كرده كه من نمي توانم اين ميثاق را نقض كنم. اين را توضيح دهيد.

جواب

نويسنده اين كتاب از دوستان نزديك ماست و چندين جلسه با هم داشته ايم و كتاب هايي در نقد عقائد وهابيت داشته و حتي ترجمه كرده و از كساني است كه يك روحيه ضد وهابي بالائي دارد. كتاب ايشان، در مورد مكاتبه اي است كه با يكي از مؤسسات تحقيقاتي قم داشته و قبلا به صورت جزوه براي ما آمده بود و اخيرا توسط يكي از دوستان، جوابي براي اين كتاب نوشته شده و اين كتاب يك ماه است كه براي چاپ در اختيار ما قرار گرفته و إن شاء الله در روزهاي آينده، پاسخ به اين كتاب را بر روي سايت خود خواهيم گذاشت.

* * * * * * *

سؤال

چرا آيه اي كه به صراحت و سادگي و روشن، جانشيني و ولايت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) را اثبات كند، در قرآن نيست؟

در مورد آقاي ابوبكر، آيه اي در قرآن آمده كه ايشان را يار غار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معرفي كرده و أهل سنت به اين دليل او را ارجح مي دانند؛ ولي ما كه مي خواهيم به ارجح بودن علي (عليه السلام) اثبات كنيم، به آياتي اشاره مي كنيم كه غير مستقيم به علي (عليه السلام) ارتباط دارد مثل آيه اي كه ايشان در ركوع انگشترش را به سائل مي دهد. آيا دليل آنها محكم تر نيست؟

جواب

در آيه اي كه شما گفتيد:

إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا

سوره توبه/آيه40

نام آقاي ابوبكر هم نيامده است. ما در تفاسير داريم كه مراد از آن شخص، آقاي ابوبكر بوده است. همانگونه كه در بعضي از تفاسير آمده كه يكي از آن دو نفر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگري ابوبكر است و اين هيچ فضيلتي را براي ايشان اثبات نمي كند. البته اختلاف است در اين كه آن ضمير غايب در كلمه «عليه» به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر مي گردد يا جناب ابوبكر. اگر بگوئيم كه به ابوبكر بر مي گردد، با سياق آيه نمي سازد؛ چون در ادامه آيه مي فرمايد: «وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ» و مراد آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نمي توانيم بگوئيم كه ضمير اين كلمه به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر مي گردد و ضمير قبلي به آقاي ابوبكر.

مضافا بر اين كه در آياتي ديگر مثل سوره توبه، آيه 26 وقتي براي مؤمنين مي خواهد سكينه و وقار بيايد، مي گويد:

ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ

هم چنين در سوره فتح، آيه 26 باز هم شبيه همين جمله را دارد:

فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ

هر كجا سكينه اي نازل شده و مؤمنين هم در كنارش بوده، هم بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده و هم بر مؤمنين؛ اين خودش جاي سؤال است كه چه شد در آيه غار، تمام ضمائر بصورت تثنيه آمده، ولي نزول سكينه، بصورت مفرد آمده؟!!! اين از ديدگاه اهل تشيع، فضيلتي را براي آقاي ابوبكر اثبات نمي كند. اگر هم فضيلتي هم باشد، آيه صراحتا نمي گويد كه آقاي ابوبكر بوده، اين را مفسرين گفته اند.

درباره آيه ولايت هم كه معتقد هستيم اين آيه، قوي ترين و محكم ترين دليل شيعه بر ولايت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) است، در تمام تفاسير أهل بيت (عليهم السلام) آمده كه اين آيه در حق أمير المؤمنين (عليه السلام) نازل شده است.

الدرّ المنثور السيوطي، ج2، ص293 ـ تفسير إبن كثير سلفي، ج2، ص73 ـ تفسير القرطبي، ج6، ص221

قاضي عضد الدين ايجي كه از بنيانگزاران كلام أهل سنت است، و متوفاي 756، مي گويد:

و أجمع ائمة التفسير أن المراد علي (عليه السلام).

اجماع دارند پيشوايان علم تفسير كه مراد از اين آيه علي (عليه السلام) است.

شرح مقاصد تفتازاني، ج5، ص170 ـ شرح تجريد قوشجي، 368

آقاي آلوسي در تفسيرش مي گويد:

غالب الأخباريين علي أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه.

غالب محدثين و اخباريين بر اين هستند كه اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده است.

روح المعاني آلوسي، ج6، ص168

جمله اي را مي گويم كه عزيزان اين را از ما به يادگاري داشته باشند:

إبن مردويه كه از بزرگان أهل سنت و متوفاي 410هجري است، كتابي دارد به عنوان مناقب علي بن أبي طالب، صفحه 293، حديث 460 در آنجا مي گويد:

فلما فرغ النبي من صلاته رفع رإسه إلي السماء و قال: أللهم أن أخي موسي سألك فقال: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» (طه/ 32 ـ 25) فأنزلت عليه قرآنا ناطقا: «قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآَيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ» (قصص/35) أللهم و أنا نبيك و صفيك، أللهم فاشرح لي صدري، و يسر لي أمري، و اجعل لي وزيرا من أْهلي عليا، اشدد به أَزري. قال ابوذر: فما استتم رسول الله كلامه حتي نزل جبرئيل (عليه السلام) من عندالله عزوجل فقال: يا محمد! إقرأ، فأنزل الله علي: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ» (مائده/55)

وقتي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از نماز فارغ شد، سر مبارك را به سوي آسمان كرد و گفت: خدايا برادرم موسي (عليه السلام) از تو درخواست كرد كه: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» خدايا... و هارون (عليه السلام) برادرم را وزير من قرار بده و با او مشكلاتم را برطرف كن و...، و به او قرآن ناطق فرستادي و گفتي: «قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآَيَاتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ» كه اي موسي ما به تو كمك مي كنيم و برادرت را وزيرت قرار مي دهيم و...، خدايا من هم محمد، نبي و صفي تو هستم، پس به من هم سعه صدر عطا كن و امر... و علي را از اهل من، وزير من قرار بده و او را كمكي براي من قرار بده. ابوذر گفت: سخن رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هنوز تمام نشده بود كه جبرئيل (عليه السلام) از طرف خداوند نازل شد و گفت: اي محمد! بخوان: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ».

مناقب إبن مردويه، ص293، ح460 ـ تفسير ثعلبي، ج4، ص870 ـ تفسير كبير رازي، ج12، ص26 ـ شواهد التنزيل حسكاني، ج1، ص229 ـ مطالب السؤول إبن طلحه شافعي، ص170 ـ فصول المهمة إبن صباغ مالكي، ج1، ص579

مرحوم شيخ طوسي مي گويد:

بهترين و قويترين دليل ما براي ولايت آقا أمير المؤمنين (عليه السلام)، همين آيه ولايت است كه در سوره مائده، آيه 55 آمده است.

اين خيلي واضح و روشن است و شك و شبهه اي ندارد و مي گويد:

آن آقائي كه نماز مي خواند و در ركوعش به سائل صدقه مي دهد، او ولي شماست.

و در تاريخ سراغ نداريم كه كسي غير از أمير المؤمنين (عليه السلام) برايش اين اتفاق افتاده باشد.

هم چنين در شب ليلة المبيت كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به جاي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در جاي او خوابيد، آيه اي در همان شب در حق علي (عليه السلام) نازل شد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ

سوره بقره/آيه207

تمام مفسرين هم اتفاق نظر دارند بر اين كه مراد از اين آيه، أمير المؤمنين (عليه السلام) است. اگر اين دو آيه (آيه ليلة المبيت و آيه غار) را با هم مقايسه كنيم، اين آيه به مراتب از آيه غار، فضيلت را بيشتر مي رساند.

* * * * * * *

سؤال

در كجاي قرآن آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ولي ماست؟

آية الله إلهي قمشه اي در چه سالي فوت كرده اند؟ ايشان دو چاپ كتاب قرآن داشته اند در فاصله چند سال (75 و 70) و در اين دو معناي كلمه ولي فرق مي كند با هم؛ يكي به عنوان دوست و ديگري به عنوان سرپرست.

جواب

ايشان يك مترجم بوده و نظر مترجم هرچه كه باشد، خيلي براي ما حجيت ندارد. ما قبلا هم عرض كرديم كه يكي از ترجمه هاي معتبر، ترجمه آيت الله مكارم شيرازي است كه سليس و روان و مورد اعتماد است و نظر شيعه را در ترجمه لحاظ كرده. البته ما ساير ترجمه ها را نقد نمي كنيم و احترام هم مي گذاريم.

اما در مورد ولي بودن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در قرآن.

در اين آيه:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ

سوره مائده/آيه55

كلمه ولي در مورد خداوند و رسولش و أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده است. آيا اگر ولي را به معناي دوست بگيريم، آيا اين معني دارد كه بگوئيم خداوند و رسولش و أمير المؤمنين (عليه السلام) دوست شماست. مضافا كه اگر در:

الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ و ...

مراد را غير از أمير المؤمنين (عليه السلام) بگيريم و بگوييم مراد همه مؤمنين هستند، وحدت ولي و مولي عليه لازم مي آيد؛ يعني مؤمنين دوست مؤمنين هستند. اينگونه سخن گفتن براي يك فرد عاقل نمي سازد. سياق آيه هم دلالت مي كند و خصوصا كلمه إنما كه در اول آيه آمده، دليل بر حصر دارد؛ پس مراد از ولي، غير از سرپرستي، چيز ديگري نيست.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | مقضود سقاي مغروف | United States - Orangevale | ١٢:٠٠ - ١٩ آبان ١٣٨٧ |
حاح
قزويني:
تشكر.
2 | رضا | Iran - Tehran | ٢٢:٥٧ - ١٩ آذر ١٣٩٢ |
خطبه جنگ صفين 207 مي باشد نه 216 ، البته ضمن خدا قوت و تشکر
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب