2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
عصمت ائمه اطهار (عليهم السلام) 03
کد مطلب: ٥٤٨٥ تاریخ انتشار: ٢١ شهریور ١٣٨٩ تعداد بازدید: 4465
حبل المتین » عمومی
عصمت ائمه اطهار (عليهم السلام) 03

آیه اولی الامر و ابتلاء ابراهیم و عصمت اهل بیت
حبل المتين 89/06/21

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 21 / 06 / 89

آقاي كاشاني

در مورد اين آيه:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

سوره نساء/آيه59

آيا در منابع شيعه و سني به صراحت نقل شده است كه مراد از أُولِي الْأَمْرِ در اين آيه، أهل بيت (عليهم السلام) هستند؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با بحث عصمت، همان طور كه شما اشاره كرديد، در هفته گذشته به برخي مباحث پرداختيم و به بعضي از آيات هم اشاره شد. در آيه 59 سوره نساء، خداوند خطاب به همه مؤمنين مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خداوند اطاعت كنيد و از پيامبر و أولي الأمر اطاعت كنيد.

در اين آيه، صحبت هايي شد و برخي از بزرگان أهل سنت هم در اين مورد سخناني داشتند و عرض شد كه أولي الأمر، هر كسي كه باشد، خداوند، اطاعت مطلق را از او طلب كرده است و اطاعت مطلق با عدم عصمت، هم خواني ندارد. اگر أولي الأمر، مصون از خطا، گناه، نسيان و فراموشي نباشند، با اطاعت مطلقي كه خداوند دستور داده، هم خواني ندارد. ولي گاهي مسئله و حكمي را سؤال مي كنند كه ايشان فراموش كرده و به خطا رفته است و اشتباه مي گويد و خدا هم بگويد بي چون و چرا از ايشان اطاعت كنيد؛ يعني اطاعت از يك حكم خلاف واقع. اين يك مسئله عقلي است و من نمي دانم چرا بعضي ها در اين آيه به دنبال تشكيكات و أمثال آن هستند.

روايات زيادي در منابع شيعه در اين مورد وجود دارد كه خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) فرموده اند: «مراد از أولي الأمر، أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) هستند».

در كتب برادران أهل سنت هم جناب حاكم حسكاني در شواهد التنزيل در ذيل همين آيه مي گويد:

«وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» نزلت في أمير المؤمنين حين خلفه رسول الله بالمدينة، فقال: أتخلفني علي النساء و الصبيان؟ فقال: أما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي حين قال له: «اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ (اعراف/142)». فقال الله: «وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» قال: [ها] علي بن أبي طالب ولّٰاه الله الأمر بعد محمد في حياته حين خلفه رسول الله بالمدينة، فأمر الله العباد بطاعته و ترك خلافه.

اين آيه در شأن أمير المؤمنين نازل شد در زماني كه پيامبر عازم جنگ تبوك بود و أمير المؤمنين را به عنوان خليفه در مدينه قرار داد و أمير المؤمنين عرض كرد: آيا مرا بر زنان و كودكان خليفه مي كني؟ پيامبر فرمود: آيا راضي نيستي كه جايگاهت نسبت به من، همانند جايگاه حضرت هارون نسبت به حضرت موسي باشد در زماني كه حضرت موسي به حضرت هارون فرمود: خليفه من در ميان قومم باش و به اصلاح آنها بپرداز. خداوند فرمود: «وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، مراد از اين آيه، علي بن أبي طالب است كه وقتي پيامبر در زمان حيات خود علي را به عنوان خليفه در مدينه معين كرد، خداوند او را ولي أمر قرار داد و دستور داد تا از او اطاعت كنند و مخالفت با او را ترك كنند.

شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص190

جناب آقاي ذهبي درباره حاكم حسكاني مي گويد:

الحسكاني القاضي المحدث أبو القاسم ... شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث.

حسكاني ... استادي است محكم و استوار كه عنايت ويژه و كاملي به علم حديث داشت.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص1200

وقتي همين حديث منزلت را آقاي حسكاني نقل مي كند و اين آيه أولي الأمر را در ذيل آن مي آورد، مي گويد:

و هذا [ها] حديث المنزلة الذي كان شيخنا أبو حازم الحافظ يقول: خرجته بخمسة آلاف إسناد!!!

اين حديثي كه ما آورديم، همان حديث منزلت است كه استاد ما أبو حازم حافظ مي گويد: حديث منزلت را به 5 هزار سند نقل كرده ام!!!

شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص195

من نمي دانم آيا دوستان عزيز دقت مي كنند يا نه؟ يا از كنار اين جملات به سادگي مي گذرند؟

آقايان أهل سنت به هر كسي حافظ نمي گويند. كلمه حافظ از الفاظ دالّ بر مدح است، بلكه بالاترين مرتبه وثاقت است.

هم چنين جناب قندوزي حنفي در ينابيع المودة لذوي القربي، جلد 1، صفحه 346 همين تعبير را مي آورد و در ذيل آيه أولي الأمر مي گويد:

أولي الأمر بعد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، أمير المؤمنين (عليه السلام) بود و بعد از ايشان هم امام حسن (عليه السلام) و بعد از ايشان هم امام حسين (عليه السلام) تا حضرت مهدي (عليه السلام).

در كتاب هاي متعدد ديگر هم اين قضيه آمده است و من فقط به همين چند مورد إكتفاء مي كنم. ولي اين را هم بگويم كه جناب إبن مردويه كه از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است و مورد وثوق 100٪ رجال شناسان است، در كتاب مناقب علي بن أبي طالب و ما نزل من القرآن في علي، صفحه 230، با تحقيق عبد الرزاق محمد حسين حرز الدين، مي گويد:

سألت جعفر بن محمد عن أولي الأمر في قوله تعالي: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، فقال: كان والله علي منهم.

از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردم درباره آيه أولي الأمر و ايشان فرمود: به خدا سوگند! علي از مصاديق أولي الأمر است.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

خداوند در ادامه آيه أولي الأمر مي فرمايد:

فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا

اگر در مورد چيزي نزاع كرديم، بايد آن را به خدا و رسولش ارجاع بدهيم. اگر اطاعت از أولي الأمر، اطاعت بي چون و چرا هم چون اطاعت از خدا و رسولش است، چرا خداوند نفرمود در صورت نزاع، بايد به خدا و رسولش و أولي الأمر مراجعه كنيم؟ مراد از اين تنازع چيست؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با تنازع، خود آقايان أهل سنت حرف زيادي دارند و اگر من بخواهم وارد مصداق تنازع بشوم، بايد در يك جلسه كتاب هاي تفسيري أهل سنت را بياورم تا بگويم كه مراد از مصداق تنازع چيست. ولي در اينجا 2 جواب كوتاه عرض مي كنم تا به سؤالات بعدي برسيم:

جواب اول:

اگر اين آقايان دنبال اين هستند كه چرا أولي الأمر، محل رجوع در منازعه نيست؟ بايد بگوييم كه در آيه 83 سوره نساء مي فرمايد:

وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَ إِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ

اگر در موارد اختلافي و مشكل، به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و أولي الأمر مراجعه كنند، آنها حكم الله را از آيات براي مردم بيان مي كنند.

خداوند كاملاً توضيح داده است. اگر آقايان اشكال مي كنند كه چرا خداوند در اين آيه، أولي الأمر را حذف كرده است، در آيه ديگري هم اين را آورده است.

جواب دوم:

يكي از مصاديق بارز اين نزاع، نزاع ميان مردم و أولي الأمر است. يعني اگر مورد نزاعي ميان مؤمنين و أولي الأمر ايجاد شد، همان طور كه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم اين اختلاف پيش آمد و أمير المؤمنين (عليه السلام)، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و ديگر ائمه (عليهم السلام) همواره مدعي بودند كه خليفه منصوب و بر حق هستند، خداوند مي فرمايد اگر با أولي الأمر اختلاف داشتيد و منازعه كرديد، به كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مراجعه كنيد. اگر در كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بحث خلافت أولي الأمر و امامت أولي الأمر مطرح بود، بپذيريد و اگر مطرح نبود، نپذيريد. اين ادعايي را كه بنده دارم، بزرگان أهل سنت مانند علامه زمخشري كه از استوانه هاي تفسيري أهل سنت است هم ادعا كرده اند و اين تعبير را دارد:

«فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ» فإن اختلفتم أنتم و أولوا الامر منكم في شئ من أمور الدين، فردوه إلي الله و رسوله، أي ارجعوا فيه إلي الكتاب و السنة.

اگر در مسائل ديني با أولي الأمر اختلاف داشتيد، به خدا و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مراجعه كنيد؛ يعني به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم).

الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج1، ص535 ـ تفسير النسفي، ج1، ص229 ـ تفسير أبي السعود، ج2، ص193 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج3، ص291

ده ها عالم سني اين مسئله را مطرح كرده اند كه «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ» يعني «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ مع أولي الأمر»، يعني اگر با أولي الأمر نزاع و اختلاف داشتيد، براي حلّ اختلاف، بايد به كتاب خدا يا سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مراجعه كنيد. اين خيلي واضح و روشن است. آيا بايد مي فرمود در صورت «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ»، «فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ و أولي الأمر»؟ اين ديگر معنا ندارد كه در صورت اختلاف با أولي الأمر، به خود أولي الأمر مراجعه كنيم! اگر واقعاً بايد به خود أولي الأمر مراجعه كنيم، نزاع معني ندارد.

لذا خداوند اين تعبير را مي فرمايد كه اگر نزاعي ميان شما مؤمنين و أولي الأمر صورت گرفت، حلّ اختلاف و فصل الخطاب، كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

وجوب اطاعت از امام را به اين معني كه بدون چون و چرا و بدون قيد و شرط بايد از امام اطاعت كنيم، از منابع أهل سنت به نقل از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي ما بيان كنيد كه آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نصّ صريحي دارند كه وجوب و اطاعت از امام بر عموم مؤمنين لازم است؟

استاد حسيني قزويني

إبن أبي شيبه (متوفاي 235 هجري) كه استاد بخاري است، در كتاب المصنف اين گونه مي نويسد:

حدثنا وكيع بن الجراح قال ثنا الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: من أطاعني فقد أطاع الله و من أطاع الامام فقد أطاعني و من عصاني فقد عصي الله و من عصي الامام فقد عصاني.

أبو هريره مي گويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: هر كس از من اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است و هر كس از امام اطاعت كند، از من اطاعت كرده است و هر كس از من نافرماني كند، از خدا نافرماني كرده است و هر كس از امام نافرماني كند، از من نافرماني كرده است.

المصنف لإبن أبي شيبة، ج7، ص566

من نمي دانم آقاياني كه مي آيند حرف هاي بيهوده در ماهواره هاي وهابي مي زنند و خيلي هم مانور مي دهند، در مورد اين حديث چه جوابي دارند؟ چند شب پيش از داخل و خارج كشور مكرّر به بنده زنگ مي زدند كه همين جناب آقاي حيدري در شبكه نور گفته است كه «بحث امام و غيره، از مزخرفات است و چيزهايي را كه بعضي از ماهواره ها مي گويند، ... اصلاً امامي مطرح نيست و اين ساخته و پرداخته روافض است».

من از اين آقايان سؤال مي كنم:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه مي فرمايد:

من أطاع الامام فقد أطاعني.

منظورش كدام امام است؟ مراد از اين امام چيست؟

در مسند احمد كه آمده است:

من مات بغير امام مات ميتة جاهلية.

منظور از اين امام كيست؟ آيا يزيد بن معاويه است؟ وليد است؟ هشام بن عبد الملك است؟ منصور دوانيقي است؟

طبق فرمايش نبي مكرم (صلي الله عليه و آله):

من أطاع الامام فقد أطاعني ... و من عصي الامام فقد عصاني.

هر كس از امام اطاعت كند، از من اطاعت كرده است ... و هر كس امام را نافرماني كند، از من نافرماني كرده است.

اين روايت از نظر سندي، هيچ مشكلي ندارد و وكيع بن جراح يكي از أعلام أهل سنت است و أعمش هم يكي از أعلام است و هم چنين أبو صالح هم ذهبي در مورد او مي گويد:

من الأئمة الثقات.

الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة للذهبي، ج1، ص386

و أبو هريره هم كاملاً مشخص است و شك و شبهه هاي در او نيست. تك تك راويان اين حديث، مورد وثوق رجال شناسان أهل سنت است.

جناب احمد بن حنبل در مسند مي گويد كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

هر كس از امام اطاعت كند، از من اطاعت كرده است.

مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج2، ص471

آقاي هيثمي (متوفاي 807 هجري) وقتي به اين روايت مي رسد، مي گويد:

رواه احمد و الطبراني في الكبير و رجاله ثقات.

مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج2، ص67

پس واضح و روشن است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) با صراحت تمام، اشاره كرده است كه «اطاعت از امام، اطاعت از من است و اطاعت از من، اطاعت از خدا است و نافرماني از امام، نافرماني از من است و نافرماني از من، نافرماني از خدا است».

نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در جايي مي فرمايد:

من أطاع الإمام فقد أطاعني و من أطاعني فقد أطاع الله.

از آن طرف هم با سند صحيح در المستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري نقل شده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من أطاعني فقد أطاع الله و من عصاني فقد عصي الله و من أطاع عليا فقد أطاعني و من عصي عليا فقد عصاني.

هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه.

... هر كس از علي اطاعت كند، از من اطاعت كرده است و هر كس علي را نافرماني كند، از من نافرماني كند.

اين حديث صحيح است و بخاري و مسلم آن را نياورده اند.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص121

من از عزيزان أهل سنت تقاضا دارم كه به اين روايت دقت كنند. اين روايت از كافي و تهذيب الأحكام و من لا يحضره الفقيه نيست. گرچه مرحوم شيخ صدوق (ره) در كتاب هاي متعددي اين روايت را آورده است و مرحوم كليني (ره) هم آورده است، ولي ما از آنها نقل نمي كنيم.

من نمي دانم آيا با اين جمله نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، جايي براي اجتهاد مي ماند؟!

لذا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، تمام درهاي عذر را بسته است. مانند اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بفرمايد كه زنا حرام است و شخصي بيايد اجتهاد كند كه بنا بر اجتهاد من، زنا حلال است! يا مثلاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و قرآن مي فرمايند كه شراب حرام است، ولي كسي بيايد اجتهاد كند كه شراب حلال است؛ همان طوري كه در روايات صحيح آمده است بعضي از صحابه هم اجتهاد كردند و شراب هم خوردند و خليفه دوم هم بر آنها حدّ جاري كرد.

اگر بنا است اجتهاد باز باشد، بايد در همه جا باز باشد.

چند شب قبل در شبكه ماهواره اي وهابي، يك جوان شيعه سؤالي كرد و من خيلي از اين سؤال خوشم آمد و گفت:

اين كه عايشه و طلحه و زبير و معاويه در برابر أمير المؤمنين (عليه السلام) ايستادند و جنگ كردند، حكمش چيست؟

مجري گفت:

اگر آنها اشتباه كردند، ما هم بايد اشتباه كنيم؟!

جوان شيعه گفت:

شما كه مي گوييد: «أصحابي كالنجوم، بأيهم إقتديتم إهتديهم» و به هر كدام إقتداء كنيد، هدايت پيدا مي شويد، اگر كسي به معاويه إقتداء كند و به حضرت علي (عليه السلام) فحش بدهد، آيا شما اين را از مصاديق «أصحابي كالنجوم، بأيهم إقتديتم إهتديهم» مي آوريد؟

مجري گفت:

اين را كارشناس برنامه جواب مي دهد.

و جواب هم نداد. ببينيد! مشخص است كه وقتي يك بناي نادرستي را بنا مي كنند، اين گونه در آن مي مانند.

خشت اول گر نهد معمار كج تا ثريا مي رود ديوار كج

اين سؤال، عادي بود و شما هم بايد مردانه بگوييد كه اينها اشتباه كردند و معاويه كار غلط و اشتباهي كرد كه دستور سبّ حضرت علي (عليه السلام) را صادر كرد. شما به آن اندازه اي كه از عمر و أبو بكر دفاع مي كنيد، يك ميلياردم هم از حضرت علي (عليه السلام) دفاع كنيد. اگر حضرت علي (عليه السلام) خليفه چهارم نبود و داماد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبود و اولين كسي كه اسلام آورد نبود و خليفه مسلمانان نبود، آيا مسلمان بود يا نه؟ اين كه طبق تعبير آقاي زمخشري «حدود 80 سال بر بالاي 70 هزار منبر، حضرت علي (عليه السلام) را ناسزا مي گفتند»، بر چه اصلي بوده است؟ شما چند برنامه در ماهواره هاي تان در دفاع از أمير المؤمنين (عليه السلام) داريد كه بياييد اين ناسزاگويي هايي را كه بنيان گزارش معاويه بود، محكوم كنيد؟ چرا يك جانبه به قاضي مي رويد؟ چرا گزينشي انتخاب مي كنيد؟ اگر كسي به معاويه بگويد بالاي چشمت ابروست، كافر و مرتدّ و واجب القتل است؛ اگر كسي به أبو بكر بگويد كه بالاي چشمش ابرو بوده، حتي اگر كسي منكر خلافت أبو بكر باشد كه هيچ پايه و اساسي هم ندارد، شما او را كافر و مرتد مي دانيد. ما حاضريم بياييم در مناظره در مورد خلافت أبو بكر و عمر بحث كنيم كه خلافت اينها روي چه اصلي بوده است؟ آيا بنا بر نصّ است؟ بنا بر إجماع است؟ بنا بر شوري است؟ غير از اين كه بگويند بر مبناي غلبه و زور بوده است، چيز ديگري ندارند بگويند. به تعبير آقاي عبد الله بن عمر: «أنا مع من غلب»، هر كس زور داشته باشد، ما هم همراه او هستيم. اگر غير از اين چيز ديگري را توانستند ثابت كنند، ما افتخار مي كنيم و حرف شان را مي پذيريم.

لذا، اين آقايان بيايند به اندازه يك هزارم دفاع از ساير صحابه، از حضرت علي (عليه السلام) هم دفاع كنند، از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم دفاع كنند، از امام حسن (عليه السلام) هم كه اگر فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبود و جگر گوشه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبود و خليفه منصوص حضرت علي (عليه السلام) هم نبود، حدأقل صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، دفاع كنند. شما ببينيد كه چه ظلمي در حق امام حسن (عليه السلام) كردند! خدا شاهد است كه چه مظلوميتي براي امام حسن (عليه السلام) بود كه در مسجد مي نشست و اين ناكسان و نامردان و بي دين ها، در بالاي منبر، جلوي چشم امام حسن (عليه السلام) به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا مي گفتند، چقدر براي امام حسن (عليه السلام) زجر داشت؟! به تعبير برخي، هر روزش براي امام حسن (عليه السلام) كربلا بود. كربلاي امام حسين (عليه السلام) يك روز بود و تمام شد رفت، ولي كربلاي امام حسن (عليه السلام) سال ها ادامه داشت و نزديك 10 سال امام حسن (عليه السلام) خون دل خورد. چه شد كه وقتي أبو بكر و عمر مي خواهند بيايند كنار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شوند، از عايشه اذن مي خواهند، در حالي كه خود شما گفته ايد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث»! پس چه شد؟ بر فرض هم آنها خليفه بودند، مانند رؤساي جمهوري كه وقتي از دنيا مي روند، در بهترين جا دفن شان مي كنند، ولي چرا امام حسن (عليه السلام) را نگذاشتند كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شود؟ به چه جُرمي جنازه امام حسن (عليه السلام) را تيرباران كردند؟ به چه جرمي امام حسن (عليه السلام) را مسموم كردند؟ برويد بررسي و تحقيق كنيد و ببينيد كه آيا امام حسن (عليه السلام) به أجل و مرگ طبيعي از دنيا رفت يا مسمومش كردند؟ چه كسي ايشان را مسموم كرد؟ چه كساني جنازه ايشان را تيرباران كردند؟ چه كساني نگذاشتند امام حسن (عليه السلام) در كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شود؟ آيا نتيجه توصيه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود:

أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي.

صحيح مسلم، ج7، ص123

همين بود؟ ماجراي كربلاي امام حسين (عليه السلام) از كجا آغاز شد؟ قضيه چه بود؟

و ما رماه إذ رماه حرملة و إنما رماه من مهّد له

سهم أتي من جانب السقيفة و قوسه علي يد الخليفة

اين كاملاً مشخص است كه اينها از مصاديق:

أسست أساس الظلم و الجور عليكم أهل البيت.

چه شد كه يك دفعه، 50 سال بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، نوه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را قربة إلي الله مي كشند و قطعه قطعه مي كنند و عزيزانش را به اسارت مي برند و سرهاي بريده شان را بر نيزه مي كنند و شهر به شهر مي چرخانند؟! آيا اين بود نتيجه توصيه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)؟! اينها چه كساني بودند؟

* * * * * * *

آقاي كاشاني

يكي از آياتي كه برخي از متفكران شيعه به آن استناد مي كنند در مورد عصمت ائمه (عليهم السلام)، اين آيه است:

لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

از اين آيه، چطور مي توانيد عصمت امام (عليه السلام) را استفاده كنيد؟

استاد حسيني قزويني

در آيه 124 سوره بقره آمده است:

وَ إِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

حضرت ابراهيم (عليه السلام) وقتي ديد كه جايگاه امامت، جايگاه رفيعي است، فرمود:

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي

آيا از ذرّية من هم به اين مقام مي رسند؟

خداوند نفرمود كه مي رسند يا نمي رسند. بلكه فرمود:

لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

اين امامت، عهد و پيمان من است و به افراد ظالم و ستمگر نمي رسد.

اين خيلي واضح و روشن است و هيچ گونه شبهه اي در آن نيست و روايات متعددي در منابع شيعه و سني هم در اين رابطه وجود دارد. الآن فرصت نيست و إن شاء ا... در فرصتي مناسب در بحث خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) از منظر قرآن، نسبت به همين آيه ثابت خواهيم كرد كه مقام امامت، قطعاً بالاتر از مقام نبوت است. چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دوران جواني به نبوت رسيد و وقتي بت ها را شكست و سرنگون كرد، گفتند چه كسي اين كار را كرده است، و گفتند:

سَمِعْنَا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ

شنيده ايم جواني از بت ها مي گفت كه به او ابراهيم مي گويند.

سوره أنبياء/آيه60

حضرت ابراهيم (عليه السلام) هم تا سنّ پيري، فرزند دار نشد و در دوران پيري فرزند دار شد. وقتي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي

يعني در اواخر عمر حضرت ابراهيم (علي نبينا و آله عليه السلام) است كه داراي فرزند بودند.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

آيا مي توان از اين آيه، عصمت ائمه (عليهم السلام) را اثبات كرد؟

استاد حسيني قزويني

در اين آيه مشخص كه خداوند مي فرمايد:

لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

عهد من به ظالمين نمي رسد.

أولاً:

امامت، عهد إلهي است و به دست مردم نيست و انتخابي و به وسيله شورا و أهل حلّ و عقد نيست و آنها حق دخالت ندارند و كسي نمي تواند پسر و آقازاده اش را بدون أمر إلهي براي امامت و خلافت انتخاب كند.

ثانياً:

كلمه الظَّالِمِينَ در اين آيه به كار رفته است. در آيه اول سوره طلاق، خداوند مي فرمايد:

وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ

هر كس از حدّ إلهي تجاوز كند، به خودش ظلم كرده است.

يعني هر كس دروغ بگويد و غيبت بكند و هر گناهي را، چه كبيره و چه صغيره مرتكب شود، ظلم به خودش كرده است. چون تمام گناهان صغيره و كبيره، حدود إلهي هستند و هر چه از اين حدود بالاتر رود، از مصاديق ظلم است. هر كس بخواهد گناه و معصيتي انجام دهد، لياقت تصدّي منصب امامت را ندارد.

در رواياتي كه ائمه (عليهم السلام) وارد شده است، استدلال كرده اند به اين آيه شريفه كه حضرت لقمان (عليه السلام) به فرزندش مي فرمايد:

إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ

سوره لقمان/آيه13

در كتاب معاني الأخبار شيخ صدوق (ره)، صفحه 131 آمده است كه خداوند مي فرمايد:

«إن الشرك لظلم عظيم» و كذلك لا يصلح للإمامة من قد إرتكب من المحارم شيئا، صغيرا كان أو كبيرا و إن تاب منه بعد ذلك.

هر كسي كه مرتكب عمل حرامي از صغيره يا كبيره شده باشد، صلاحيت و لياقت براي منصب امامت را ندارد. حتي اگر بعد از انجام گناه، توبه كرده باشد، چون از متلبس به ظلم شده است.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

زماني كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مبعوث نشده بود، عموم مردم مشرك بودند و وقتي اسلام آمد، اسلام همه چيز را پاك كرد. آيا كسي كه شرك از او پاك شده است، او هم صلاحيت براي امامت را ندارد؟ مصداق ظلم در اين آيه چيست و مرادش چيست؟

استاد حسيني قزويني

هر كسي كه يك آن از آناتش [يك لحظه از عمرش] را گناه كرده باشد، مشمول كلمه ظلم شده است. خداوند نمي فرمايد كه ظالم بعد از اسلام يا قبل از اسلام. يعني كسي كه يك چشم بر هم زدن هم مرتكب ظلم شده باشد، نمي تواند اين منصب را تصدّي كند. همان طور كه در أنبياء (عليهم السلام) هم همين گونه است و ما هم معتقديم و اكثريت علماء أهل سنت هم معقتد هستند كه أنبياء (عليهم السلام) از ابتداء كودكي هم معصوم هستند. اگر از پيامبر يا امامي، در دوران كودكي اش گناه و معصيتي سر بزند، وقتي مي آيد رعيت و ملت را دستور بدهد به كار خوب، مردم مي گويند كه اگر كار بد، بد است، چرا خودتان در فلان زمان آن را مرتكب شديد؟ ما خودمان شاهد بوديم كه شما در زمان كودكي، فلان گناه را مرتكب شديد. وقتي يك نقطه ضعفي در يك امام يا پيامبر باشد، بعد از بعثت يا بعد از نصب بر امامت، مردم به ايشان خرده مي گيرند و نفوذ امام يا پيامبر در جامعه كمرنگ و كاسته مي شود. لذا بايد پيامبر و امام از هرگونه تلبّس به ظلم، شرك، بت پرستي و گناه در تمام عمرش منزّه باشد. لذا وقتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي آيد ادعاي نبوت مي كند، چون مردم در دوران كودكي ايشان، كوچك ترين لغزشي از ايشان نديدند و ايشان را به عنوان محمد امين و بهترين جوان در ميان مردم مي شناسند، فوري از او مي پذيرند. حتي معاندين هم كه حاضر نيستند زير بار سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بروند، وقتي اين روحيه ايشان را مي بينند كه در دوران عمرش كوچك ترين لغزشي از ايشان نديديد، به ايشان احترام مي كنند. اين پاكي و عصمت در طول عمر، باعث مي شود تأثير گذاري نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در جامعه، نقش خودش را نشان بدهد.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

آيا از علماء أهل سنت هم كسي پيدا مي شود كه از اين آيه، عصمت امام را استخراج كرده باشد؟

استاد حسيني قزويني

تعداد زيادي از علماء أهل سنت هستند كه عصمت امام را استخراج كرده اند. در جلسه گذشته هم عبارتي را از جناب فخر رازي براي بينندگان عزيز عرض كردم كه ايشان در كتاب تفسيرشان با صراحت مطرح مي كند كه اين آيه شريفه، دلالت مي كند بر اين كه امام، مقام عصمت را داراست.

جناب فخر رازي در ذيل آيه شريفه 124 سوره بقره مي گويد:

المسألة الرابعة: قوله: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» يدل علي أنه عليه السلام كان معصوما عن جميع الذنوب، لأن الإمام هو الذي يؤتم به و يقتدي، فلو صدرت المعصية منه لوجب علينا الإقتداء به في ذلك، فيلزم أن يجب علينا فعل المعصية و ذلك محال.

اين آيه دلالت مي كند بر اين كه امام، معصوم از تمام گناهان است. زيرا امام كسي است كه مردم از او پيروي مي كنند و به او إقتداء مي كنند و اگر معصيتي از طرف امام صورت بگيرد، بر ما واجب است كه در آن گناه به او إقتداء كنيم و لازمه اش اين است كه انجام گناه بر ما واجب باشد و اين محال است.

تفسير الرازي، ج4، ص44

در ادامه هم مي گويد:

فثبت بدلالة هذه الآيه بطلان امامة الفاسق.

اين آيه دلالت مي كند بر بطلان امامت هر شخص فاسقي.

تفسير الرازي، ج4، ص47 ـ أحكام القرآن للجصاص، ج1، ص84

فاسق كسي است كه مرتكب گناه مي شود؛ چه كبيره و چه صغيره.

هم چنين آقاي زمخشري كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، در الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل، جلد 1، صفحه 309 از إبن عيينه نقل مي كند:

لا يكون الظالم اماما قط و كيف يجوز نصب الظالم للإمامة و الإمام إنما هو لكف الظلمة، فإذا نصب من كان ظالما في نفسه فقد جاء المثل السائر: من استرعي الذئب ظلم.

ظالم نمي تواند امام باشد. امام براي جلوگيري از ظلم است، پس چگونه است كه ظالم براي امامت نصب شود؟ ...

وقتي خود امام دزدي مي كند و سيلي به صورت مردم مي زند و خودش با شلاقش هر كسي را مي زند، آيا مي تواند رهبر جامعه باشد؟

من نمي خواهم نسبت به خلفاء طعنه بزنم، بالأخره آنها را انتخاب كرده اند و اگر با دليل و استدلال بوده، قطعاً پيش خداوند عذر دارند و اگر با تقليد از آباء و علماء شان بوده است، قطعاً فرداي قيامت عذري ندارند. در صحيح مسلم آمده است كه أبي بن كعب به خليفه دوم مي گويد:

يا إبن الخطاب! فلا تكونن عذابا علي أصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله.

اي پسر خطاب! مايه عذاب صحابه رسول اكرم صلي الله عليه و آله نباش.

صحيح مسلم، ج6، ص180

احترام امام زاده را متولي بايد نگه دارد. وقتي اين آقايان خودشان نسبت به خليفه اين تعابير را به كار مي برند، از ديگران چه انتظاري دارند؟! اينها كه اين همه در ماهواره شان ما را متهم مي كنند كه در ماهواره مزخرفات مي گوييم، اين را بايد به ما جواب بدهند. گرچه ما اعلام آمادگي كرده ايم و بعد از اعلام آمادگي ما، از اينها خبري نشد.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

در احاديث أهل سنت و آنچه كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تحت عنوان سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مانده است، آيا روايت صريحي مبني بر عصمت امام (عليه السلام) وجود دارد؟

استاد حسيني قزويني

در اين رابطه، احاديث زيادي داريم و يك سري احاديث كلي داريم كه إن شاء ا... به حول و قوه إلهي اين را در يك جلسه ديگري مطرح مي كنيم؛ مانند حديث ثقلين و حديث «علي مع الحق و الحق مع علي» كه كاملاً صراحت بر عصمت ائمه (عليهم السلام) دارد.

يك بخش از صحبت هاي ما راجع به شبهاتي است كه بعضي از ماهواره هاي وهابي مطرح مي كنند و بخشي هم راجع به صحبت هايي است كه بعضي از شيعه هاي وهابي زده و روشنفكر مطرح مي كنند و مي گويند ما در منابع مان اشاره اي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) بر معصوم بودن شان نداريم.

من در اينجا ناگزير هستم تمام رواياتي كه در منابع شيعه و أهل سنت آمده را براي بينندگان عزيز مطرح كنم. حتي در سفري كه قبل از عيد امسال به آلمان داشتم، دوستان زيادي به ما مراجعه مي كردند و مي گفتند كه اگر صلاح ببينيد، ما در يكي از ماهواره ها وقت بگيريم و شما در رابطه با بحث عصمت از منابع شيعه صحبت كنيد. چون بحث هايي بعضي از روشنفكرها در اينجا مي كنند، حتي براي خود جوانان شيعه هم سؤال مطرح مي شود كه آيا واقعاً خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) گفته اند كه ما معصوم هستيم؟ آيا امام صادق (عليه السلام) ادعا كرده است كه ما معصوم هستيم؟

من چند روايت را مي خوانم و بعد به تلفن ها برسيم.

روايت اول:

مرحوم شيخ صدوق (ره) در عيون اخبار الرضا كه از كتاب هاي معتبر شيعه است و از آثار امام رضا (عليه السلام) است، در جلد 2، صفحه 57 نقل كرده است كه امام رضا (عليه السلام) از پدر بزرگوارشان نقل مي كند و ايشان هم از پدر بزرگوارشان تا اين كه سند مي رسد به أمير المؤمنين (عليه السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

من سره أن ينظر إلي القضيب الياقوت الأحمر الذي غرسه الله بيده و مستمسكا به، فليتول عليا و الأئمة من ولده، فإنهم خيرة الله عز وجل و صفوته و هم المعصومون من كل ذنب و خطيئة.

هر كس خوش دارد بر شاخه اي از نهال ياقوت سرخي كه خداوند آن را با دست قدرت خويش كِشته است نگاه كند و بدان چنگ زند، پس بايد علي و اولادش ائمّه را به عنوان ولي انتخاب كند؛ زيرا آنان برگزيدگان خداوند عزّ و جلّ مي باشند و خالصان و منتخبان اويند و آنان معصوم و مصون از هر خطا و لغزشي هستند.

الأمالي للشيخ الصدوق، ص679

اين روايت هم كاملاً صحيح است.

روايت دوم:

جناب خراز در كتاب كفاية الأثر، صفحه 151 از أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به من فرمود:

أنت الوصي ... أنت الإمام أبو الأئمه الإحدي عشر من صلبك أئمة مطهرون معصومون.

تو وصي هستي و تو امام هستي و پدر 11 امام از صلب خودت هستي، ائمه اي كه پاك و معصوم هستند.

اگر بخواهيم رواياتي را در اين زمينه نقل كنيم، شايد بيش از 50 روايت را بتوانيم نقل كنيم.

روايت سوم:

سلمان فارسي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

أولياء من كساني هستند كه:

مطهرون معصومون من كل سوء.

كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص429

روايت چهارم:

إبن عباس از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

أنا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون.

من و علي و حسن و حسين و 9 فرزند حسين، پاك و معصوم هستيم.

عيون أخبار الرضا للشيخ الصدوق، ج2، ص65 ـ كمال الدين و تمام النعمة للشيخ الصدوق، ص280 ـ كفاية الأثر للخزاز القمي، ص19 ـ إعلام الوري بأعلام الهدي للشيخ الطبرسي، ج2، ص181 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص316 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج1، ص254

در اين زمينه، از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) با سندهاي متعدد، ده ها روايت نقل شده است. اگر روايت هم از نظر سنيد ضعيف باشد، به تعبير آقايان أهل سنت «يؤيد بعضها بعضا» و به تعبير فقهاء شيعه، روايات مستفيض است و مستفيض بودن روايت، ضعف سند را جبران مي كند. لذا اين از نظر ما محرز و قطعي است.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

در رابطه با آيه «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» و اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امامان (عليهم السلام) كه الگوي ما هستند، اگر براي آنها قائل به عصمت باشيم، اگر بخواهيم از نظر الگوي بشري، جدا از ما بوده اند و عصمت فطري داشته اند و انسان هاي عادي نمي توانند مانند امامان (عليهم السلام) باشند و نمي توانند الگوگيري كنند. در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب 1 :

در اين كه پيامبران (عليهم السلام) معصوم بودند و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) معصوم بوده است، اتفاقي و إجماعي است و شيعه و سني، عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را قبول دارند. اگر فوق بشري بودن ائمه (عليهم السلام)، مانع از الگو بودن باشند، پس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم كه معصوم است و به تعبير آقايان روشنفكر، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فوق بشري است، پس چگونه است كه قرآن مي فرمايد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

سوره أحزاب/آيه21

ما در تعريف عصمت عرض كرديم كه يك لطف إلهي است در حق بنده اي كه شايستگي آن را دارد و خداوند به او عطا مي كند و هيچ گونه جبري براي او نيست. يعني اين گونه نيست كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ديگر نتواند گناه بكند. چون اگر نتواند گناه بكند، هيچ فخر و مقامي براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست. مضافاً آياتي در قرآن وجود دارد:

لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

سوره زمر/آيه65

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ / لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ / ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ

سوره حاقه/آيه46

و مشخص است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حق انتخاب داشته است و مي توانست گناه بكند، ولي گناه نمي كرد.

در رابطه با عصمت، تعريف مان اين است كه خداوند مي داند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امامان (عليهم السلام)، به اختيار خودشان هيچ گناه و معصيتي را مرتكب نمي شوند و از باب:

وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ

سوره عنكبوت/آيه69

خداوند آن مقام عصمت را به آنها مي دهد و اين يك عنايت إلهي است و معصوميت، هيچ جبري نمي آورد و اختياري است. به قول يك بنده خدايي در يكي از شبكه ها كه ياوه سرايي مي كرد و مي گفت: «اگر بنا شد كه اينها معصوم باشند و گناه نكنند، با حيوانات چه فرقي دارند». ارزش او همان است كه مي گويد. از كوزه همان برون تراود كه در اوست. ايشان به آينه نگاه كرده و چهره خودش را ديده و نسبت به ائمه (عليهم السلام) اين گونه جسورانه حرف مي زند. اين آقا درباره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه مي گويد؟ آيا جرأت دارد نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم همان طور جسورانه بي حيايي بكند؟

ما يك مقداري اينها را ملاحظه مي كنيم و من خودم چند بار به اين شبكه زنگ زدم و گفتم مقداري از اين حرف هاي نادرست و ركيك نسبت به ائمه (عليهم السلام) و شيعه را جمع كنيد، در غير اين صورت، ما هم مي دانيم چه كنيم. ما نمي خواهيم فحش بدهيم، بلكه از همين كتاب هاي شما مطالبي را مي آوريم كه ديگر شما جرأت نكنيد سرتان را بالا بگيريد.

* * * * * * *

سؤال 2 :

در رابطه با خمس، در قرآن آمده است كه درباره جنگ بوده است كه نازل شده است. در اين مورد توضيح بفرماييد كه چرا در قرآن اين همه درباره زكات و نماز صحبت شده است، ولي درباره خمس فقط يك بار صحبت شده است و آن هم در رابطه با غنيمت جنگي؟ اين براي من كه شيعه هستم، شبهه شده است.

جواب 2 :

إن شاء ا... يك جلسه درباره خمس صحبت خواهيم كرد. اما در مورد اين كه گفتيد درباره غنائم جنگي است، قرآن مي فرمايد:

وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ

و بدانيد آنچه را كه سود مي بريد، پنج يك آن براي خدا است و براي رسول و خويشاوند او و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان.

سوره أنفال/آيه41

كلمه غَنِمْتُمْ در مورد غنائم جنگي نيست. اگر برويد در كتاب هاي لغت و ماده غَنَمَ را مطالعه بفرماييد، مي بينيد كه يكي از مصاديقش غنائم جنگي است، نه اين كه فقط همين معني را دارد. معني غَنَمَ، فوائدي است كه به دست مي آيد. مضافاً كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم روايات صحيحي از أهل سنت داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به بعضي از رؤساي قبائل كه مي آمدند و مسلمان مي شدند، حضرت مي فرمود:

اگر مي خواهيد مسلمان واقعي باشيد، نماز بخوانيد و خمس و زكات بدهيد و ... .

إن شاء ا... من اينها را از صحاح أهل سنت عرض خواهم كرد تا بعضي از افرادي كه امروز تحت عنوان خمس، شبهاتي را مطرح مي كنند، مفتضح شوند و بدانند اين طوري كه اينها مطرح مي كنند، نيست.

* * * * * * *

سؤال 3 :

لطفاً احاديثي را كه أبو هريره جعل كرده است، مانند «الفلان و الفلان سيدا كهول أهل الجنة» را توضيح بفرماييد. چند روز قبل در روزنامه اي خواندم كه أبو هريره گفت من از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه گفت: «شما اصحاب من، هر كاري بعد از اين بكنيد، از شما بخشيده مي شود». در مورد جعل أحاديث أبو هريره برنامه اي را اختصاص بدهيد.

جواب 3 :

اين گونه احاديث، به هيچ وجهي سند ندارند و جعلي و ساختگي هستند. إن شاء ا... به حول و قوه إلهي اگر فرصت شد، اينها را براي بينندگان عزيز عرض خواهم كرد.

* * * * * * *

سؤال 4 :

1. در آيه أولي الأمر، مطلب ديگري را هم مي توان استنباط كرد و اگر عرض بنده نياز به اصلاح دارد، استاد حسيني قزويني اصلاح بفرمايند.

اين آيه، محدوديت زماني ندارد و هميشه بايد از أولي الأمر اطاعت كرد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لازمه اش اين است كه در همه زمان ها، أولي الأمر يا امام معصوم وجود داشته باشد و مي شود برداشت كرد كه اين آيه، وجود آقا امام زمان (عليه السلام) را تأكيد مي فرمايد.

2. مطلب ديگري كه استاد حسيني قزويني فرمودند، نحوه پاسخ گويي به سؤالات در اين شبكه ضالّه است و بنده هم يك نمونه را عرض مي كنم. يك خانم محترمي به آن شبكه زنگ زدند و 2 سؤال را از اين آقاي كارشناس مطرح كردند. يكي از آنها، آيه وضو بود و گفتند اين آيه صراحتاً مي فرمايد كه دست و صورت را بشوييد و پاها و سر را مسح كنيد و چرا شما به اين عمل نمي كنيد و حديث «أنا مدينة العلم و علي بابها» را هم به عنوان سؤال دوم مطرح كردند و گفتند كه طبق اين حديث، شما بايد منابع ديني تان را از ائمه (عليهم السلام) و آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) بگيريد. پس اين كه مي گوييد امام مالك و أبو حنيفه اين گونه گفتند، اينها چه كاره هستند؟

آقاي كارشناس هم شروع كرد به جواب دادن و خيلي جالب بود. گفت: «براي سؤال اول تان بايد يك تابلويي اينجا باشد تا من بتوانم خوب براي شما تشريح كنم تا بفهميد چرا بايد پا را شست». بعد اشاره كرد كه «ممكن است لاي انگشتان پا ميكروب باشد و غيره».

سؤال دوم را هم اصلاً مطرح نكرد؛ انگار كه اين چنين سؤالي مطرح نشده است.

جواب 4 :

1. اين كه گفته شد آيه أولي الأمر در رابطه با استمرار است، قطعاً اين گونه است و برداشتي كه ايشان داشتند، زيبا بود و به نكته قشنگي اشاره شد و من واقعاً از شما تشكر مي كنم.

2. اما در رابطه با آيه وضو كه از شبكه ظلمت سؤال شد و جواب ندادند، برادران عزيز خيلي دقت كنند و اين را خيلي از ما سؤال مي كنند. چندي پيش هم يكي از كارشناسان اين شبكه گفت كه قرآن صراحت دارد كه بايد پاها را شست. سؤال ما اين است كه در كجاي قرآن آمده است؟ قرآن در آيه 6 سوره مائده اين تعبير را دارد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ

اگر بنا بود ما پاها را بشوييم، قرآن بايد مي فرمود:

فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ و أرجلكم وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ

و نيازي نبود كلمه أَرْجُلَكُمْ بعد از وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ بيايد.

كلمه أَرْجُلَكُمْ عطف بر محل بِرُءُوسِكُمْ است كه جار و مجرور و محلاً منصوب است و اين يك قاعده كلي ادبيات عرب است كه اگر يك لفظي عطف شود بر جمله ما قبل كه محلاً منصوب است، منصوب مي شود. مضافاً كه خيلي از بزرگان و حدود 4 نفر از قرّاء سبعه، حرف لام در أَرْجُلِكُمْ را به كسره خوانده اند، نه به فتحه و عطف كرده اند بر لفظ بِرُءُوسِكُمْ.

مضافاً كه إبن عباس در كتاب هاي معتبر خود آقايان أهل سنت مي گويد:

ما أجد في الكتاب إلا غسلتين و مسحتين.

من در قرآن، غير از 2 شستشو و 2 مسح نيافتم.

مسند احمد لالإمام احمد بن حنبل، ج6، ص358 ـ سنن الدارقطني، ج1، ص101 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج2، ص238 ـ المجموع للنووي، ج1، ص418 ـ المغني لعبد الله بن قدامه، ج1، ص120 ـ الشرح الكبير لعبد الرحمن بن قدامه، ج1، ص116 ـ المبسوط للسرخسي، ج1، ص8 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج1، ص72 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج1، ص19 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج9، ص433 ـ جامع البيان للطبري، ج6، ص176 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص262 ـ تفسير ابن كثير، ج2، ص27

اي برادر سني و وهابي! مقداري دقت كن. شما را به همين قرآن مُنزل قسم! به اندازه چند ثانيه هم كه شده، اين فكرتان را از اين تعصب رهايي بدهيد و به اين دقت كنيد. إبن عباس كه مفسر قرآن است، مي گويد:

من در قرآن، غير از 2 شستشو [شستن صورت و دست] و 2 مسح [مسح سر و پا] نيافتم.

از همه اينها بالاتر، در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 21 به نقل از عبد الله بن عمرو آمده است:

تخلف النبي صلي الله عليه و سلم في سفرة سافرناها فأدركنا و قد أرهقتنا الصلاة و نحن نتوضأ، فجعلنا نمسح علي أرجلنا، فنادي بأعلي صوته ويل للأعقاب من النار مرتين أو ثلاثا.

در يك سفري كه ما جلو افتاديم و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عقب مانده بود، داشتيم وضو مي گرفتيم و ما صحابه بر روي پاي خود مسح مي كشيديم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم چند بار با صداي بلند فرمود: ...

اگر مسح بر پا بدعت است، اين صحابه چه مي كردند؟

اين تعابيري كه آقايان أهل سنت براي «ويل للأعقاب من النار» دارند، به گمان من اگر براي جوك سال انتخاب شود، زيباست! و من نمي خواهم روي اين جمله صحبت كنم. ولي من دنبال اين قضيه هستم كه آقاي عبد الله بن عمرو اعتراف مي كند كه ما صحابه بر پاي خود مسح كشيديم.

جالب اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در جاي ديگري مي فرمايد:

ويل للأعقاب من النار أسبغوا الوضوء.

صحيح مسلم، ج1، ص147

اين كه منظور از اعقاب چيست، إن شاء ا... سر فرصت مناسب، مفصلاً توضيح خواهيم داد.

اما در مورد حديث «أنا مدينة العلم و علي بابها»، همه آقايان علماء أهل سنت در كتاب هاي معتبر نقل كرده اند.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص22 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص55 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1101 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص148 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج3، ص60 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص104 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج3، ص181 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص379 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج18، ص77 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص296

حاكم نيشابوري هم اين حديث را مي آورد و مي گويد:

هذا حديث صحيح الاسناد.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص126

آقاي إبن حجر عسقلاني مي گويد:

و هذا الحديث له طرق كثيره في مستدرك الحاكم، أقل أحوالها أن يكون للحديث أصل، فلا ينبغي أن يطلق عليه بالوضع.

اين حديث، سندهاي متعددي دارد و كمترين چيزي كه مي توان در مورد اين حديث گفت اين است كه اين حديث اصل و ريشه اي دارد و صحيح و سزاوار اين نيست كه بگوييم اين حديث جعلي است.

لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص123

* * * * * * *

سؤال 5 :

ديشب در شبكه ظلمت، در مورد مراسم عزاداري امام حسين (عليه السلام) گفته بودند كه يك عده نشسته اند و يك عده دارند صداي سگ درمي آورند. اين خيلي براي ما ناراحت كننده است. شما بايد با كمال شجاعت و جلوي اينها را بگيريد.

جواب 5 :

در مسند احمد بن حنبل، جلد 2، صفحه 40 نقل شده است از خود عبد الله بن عمر:

أن رسول الله صلي الله عليه و سلم لما رجع من أحد، فجعلت نساء الأنصار يبكين علي من قتل من أزواجهن، قال: فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: و لكن حمزة لا بواكي له، قال: ثم نام فاستنبه و هن يبكين، قال: فهن اليوم إذا يبكين يندبن بحمزة.

... عمويم حمزه گريه كن ندارد و زنان انصار شروع كردند به گريه كردن بر حمزه و تا زمان ما، هر اتفاقي براي صحابه مي افتد و يك نفر از آنها از دنيا مي رود، اول براي حمزه عزاداري مي كنند و سپس براي مرده خودشان عزاداري مي كنند.

مسند احمد بن حنبل، ج2، ص40 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج4، ص55

اين واضح و روشن است و ايشان معلوم نيست چه مشكلي دارند. إن شاء ا... در زمينه عزاداري هم مفصلاً با بينندگان عزيز صحبت خواهيم كرد. اولين كسي كه عزاداري براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بنيان گزاري كرد، خود عايشه بود و مي گفت:

ما با زنان مدينه، بر سر و صورت و سينه هاي خودمان مي زديم.

* * * * * * *

سؤال 6 :

محصولات أهل سنت در دنيا چيست؟ اين است كه مانند ديروز، يك نفر به خودش بمب حمل مي كند و با آن تعليمات أهل سنت و وهابيت، خودش را منفجر مي كند و عده زيادي از مردم را در كويته به خاك و خون مي كشد تا خودش را به بهشت برساند. بايد اينها براي مردم تشريح شود كه اينها با چه مجوزي اين كار را انجام مي دهند و اين همه انتحارها براي چيست؟ اينها تعاليم انحرافي وهابيت است.

جواب 6 :

اين كه مي گوييد أهل سنت جز بمب و انفجار، كاري ندارند، اشتباه است. عزيزان لطف كنند أهل سنت را از وهابيت جدا كنند. ما در داخل كشور جمهوري اسلامي ايران با اين عزيزان أهل سنت مرتبط و آشنا هستيم و با أهل سنت مشكلي نداريم و شايد حدود 3٪ تا 5٪ از كساني كه دَم از أهل سنت مي زنند و در دامن وهابيت سقوط كرده اند و با دلارهايي كه از غرب و ريال هايي كه از عربستان سعودي مي آيد، تحريك مي شوند و جوانان را تحريك مي كنند براي انتحار و كشته شدن خودشان و كشتن ديگران، حساب شان از أهل سنت جدا است و تعدادشان انگشت شمار است.

حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي هم در ديداري كه با جناب مولوي عبد الحميد، امام جمعه دار العلوم مكي زاهدان كه با هيئتي به قم آمده بودند، به آنها گوش زد كردند كه يكي از علل ناامني ها و ترورها، مطالب نادرستي است كه در كتاب هاي درسي حوزه هاي علميه أهل سنت است. ما هم با چند نفر از برادران أهل سنت كه به منزل ما آمده بودند، مواردي را به آن عزيزان اشاره كردم. ما اين گلايه را داريم و برادران عزيز أهل سنت بايد بعضي از مطالب تند را كه زمينه ساز ترور و آدم كشي است از كتاب هاي درسي شان بردارند.

* * * * * * *

سؤال 7 :

امشب قرار بود يك مناظره با يكي از مولوي هاي أهل سنت برگزار شود. ما هر چه منتظر مانديم، اين مناظره پخش نشد. علت چيست؟

جواب 7 :

ما هم چنين وعده اي نداده بوديم. قرار بود با يكي از علماء بزرگوار أهل سنت زاهدان مناظره كنيم، ولي تا به حال اعلام نكرده بوديم. قرار بود ايشان به قم تشريف بياورند و در 3 شب 25 و 26 و 27 ماه رمضان، به صورت حضوري، گفت و گوي علمي و دوستانه داشته باشيم. ولي براي ايشان يك سري محذورات پيش آمد و شايد اين گفت و گوي دوستانه به صورت تلفني و قبل از پايان ماه رمضان، به حول و قوه إلهي صورت بگيرد.

ما رسماً به آقاي عبد الله حيدري اعلام كرديم و گفتيم كه آن بعضي از شرايطي كه ايشان اعلام كرده بود، نادرست بود و ما بر روي آن شرايط، خط قرمز كشيديم. ولي اين كه بخواهد بحثي آزاد داشته باشد، ما كاملاً آمادگي داريم. گرچه ما بر اين عقيده هستيم كه ايشان زير بار اين مناظره نخواهند رفت.

البته دوستان زيادي از داخل و خارج از كشور زنگ زدند و گفتند شما اين مناظره را با اين شرط قبول كنيد كه حتما از شبكه آنها به صورت زنده پخش شود. چون ايشان كارشناس آن شبكه است و اگر بنا باشد كه شبكه آنها پخش نكند، مورد قبول نيست و اگر كارشناس اين شبكه نبود، من صلاحيت علمي شان را براي خودم كه هيچ، براي شاگردانم هم زياد مي ديدم. الحق و الإنصاف صحبت هاي ايشان كاملاً مشخص است. بحث هاي ما هم در اين چند سال مشخص است. ولي چون ايشان به عنوان كارشناس آن شبكه مطرح است، من هم از اين باب پذيرفتم و اگر قرار باشد كه آن شبكه پخش نكند، هيچ فايده اي نخواهد داشت.

اگر بنا شد كه اين گفت و گو و مناظره انجام شود، قطعاً بايد شرايطي را مقرر كنيم.

* * * * * * *

سؤال 8 :

1. آيا نمونه هايي از توسل صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و خلفاء در تاريخ نقل شده است؟

2. آيا توسل از ديدگاه قرآن پذيرفته شده است يا خير؟

جواب 8 :

1. بله، بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، صحابه هم به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل مي شدند.

1. أبو بكر

در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 70، كتاب الجنائز آمده است كه اولين كسي كه به جنازه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) توسل جست، خود أبو بكر بود. اگر توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در بعد از رحلت شان شرك باشد، اولين مشرك، خود أبو بكر است.

أقبل أبو بكر رضي الله عنه علي فرسه من مسكنه بالسنح، حتي نزل، فدخل المسجد، فلم يكلم الناس ... ، فقبله، ثم بكي، فقال: بأبي أنت و أمي يا نبي الله! لا يجمع الله عليك موتتين، أما الموتة التي كتبت عليك فقدمتها.

أبو بكر از سنح آمد، ... ديد كه يك پارچه اي بر روي جنازه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كشيده شده است و جنازه آن حضرت را بوسيد و گريه كرد و گفت: پدر و مادرم فداي تو بايد اي نبي خدا.

اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده است، پس اين تعابير چيست؟

جالب اين است كه آقاي زيني دحلان، مفتي مكه مكرمه در كتاب الدرر السنية، صفحه 34 مي گويد كه أبو بكر گفت:

أذكرنا يا محمد عند ربك و لنكن علي بالك.

اي محمد! ما را نزد خدا ياد كن و ما را از ياد نبر.

توسل كردن كه ديگر شاخ و دُم ندارد.

2. أمير المؤمنين (عليه السلام)

هم چنين در خود نهج البلاغه، خطبه 235 آمده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، نزد جنازه ايشان مي رود و مي فرمايد:

بأبي أنت و أمي أذكرنا عند ربك و اجعلنا من بالك.

3. أبو ايوب انصاري

آقاي أبو ايوب انصاري، كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي آيد و به ايشان متوسل مي شود.

أقبل مروان يوما فوجد رجلاً واضعاً وجهه علي القبر، فأخذ برقبته و قال: أتدري ما تصنع؟ قال: نعم، فاقبل عليه فإذا هو أبو أيوب الأنصاري رضي الله عنه.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص515 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج5، ص245 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج5، ص422

4. بلال بن حارث

آقاي بلال بن حارث، صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زمان عمر به قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل مي شود و مي گويد:

يا رسول الله! هلك الناس، استسق لأمتك.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص412 ـ المصنف لإبن أبي شيبة، ج7، ص482 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1149 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج56، ص489 ـ الدرر السنية في الرد علي الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص9

اين روايت در خيلي از كتاب هاي أهل سنت آمده است.

جالب اين است كه آقاي إبن كثير در كتاب البداية و النهاية، جلد 7، صفحه 105 مي گويد روايت صحيح است.

5. بلال حبشي

آقاي بلال، مؤذن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، از شام به كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي آيد و متوسل به ايشان مي شود.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج1، ص28

متوسل شدن علماء أهل سنت به بزرگان ديني

1. أبو علي خلّال

آقاي أبو علي خلّال، از شخصيت هاي برجسته أهل سنت و حنابله، مي گويد:

ما همّني أمر فقصدت قبر موسي بن جعفر، فتوسلت به إلا سهل الله تعالي لي ما أحب.

هيچ مشكلي براي من پيش نيامد كه بروم نزد قبر موسي بن جعفر متوسل شوم، مگر اين كه خداوند مشكلم را حلّ مي كرد.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج1، ص133

2. إبن خزيمه

آقاي إبن خزيمه كه از پيشوايان أهل حديث است و خود وهابي ها بر سرش قسم مي خورند، كنار قبر علي بن موسي الرضا مي آيد و متواضعانه متوسل مي شود.

و سمعت أبا بكر محمد بن المؤمل بن الحسن بن عيسي يقول: خرجنا مع امام أهل الحديث أبي بكر بن خزيمة و عديله أبي علي الثقفي مع جماعة من مشائخنا و هم إذ ذاك متوافرون إلي زيارة قبر علي بن موسي الرضي بطوس، قال: فرأيت من تعظيمه يعني إبن خزيمة لتلك البقعة و تواضعه لها و تضرعه عندها ما تحيرنا

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص339

3. إبن حبّان

آقاي إبن حبّان كه از بزرگان أهل سنت است، مي گويد زماني كه در طوس بودم، هر وقت براي من مشكلي پيش مي آمد، كنار قبر علي بن موسي الرضا مي رفتم و دعا مي كردم و متوسل مي شدم و مشكلم حلّ مي شود و من اين را بارها تجربه كرده ام و به همين شكل يافتم.

و ما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس فزرت قبر علي بن موسي الرضا صلوات الله علي جده و عليه و دعوت الله إزالتها عني إلا أستجيب لي و زالت عني تلك الشدة و هذا شئ جربته مراراّ فوجدته كذلك، أماتنا الله علي محبة المصطفي و أهل بيته صلي الله عليه و سلم الله عليه و عليهم أجمعين.

الثقات لإبن حبان، ج8، ص457

اينها يك مورد، دو مورد نيست كه ما بخواهيم از كنارش به سادگي ردّ شويم.

2. در مورد توسل از ديدگاه قرآن هم بارها گفته ايم كه آيه 64 سوره نساء خيلي واضح و روشن مي فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا

و اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند (و فرمان هاي خدا را زير پا مي گذاردند) به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.

تمام بزرگان أهل سنت مانند آقاي نووي شافعي در المجموع و آقاي سرخسي حنفي در المبسوط و آقاي مالك در المدونة الكبري و آقاي إبن قدامه حنفي در المغني، در آداب زيارت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، اين آيه را جزء زيارت نامه آورده اند و براي توسل شان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و طلب مغفرت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و واسطه قرار دادن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بين خود و خدا، به همين آيه استناد كرده اند.

هم چنين آيه شريفه 97 سوره يوسف كه برادران حضرت يوسف (عليه السلام) مي گويند:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

هم چنين اين آيه30 سوره مائده كه مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ

و هم چنين آيات ديگري كه مربوط به توسل است.

إن شاء ا... يك شب را اختصاص مي دهيم به توسل از منظر قرآن و در آنجا مفصل بحث خواهيم كرد.

* * * * * * *

سؤال 9 :

1. چرا آيه 3 سوره مائده كه درباره ولايت حضرت علي (عليه السلام) است، در لابه لاي آيه اي كه در رابطه با حلال و حرام مي باشد، قرار گرفته است. هم چنين آيه 33 سوره احزاب كه مربوط تطهير امامان (عليهم السلام) است، چرا در لابه لاي آياتي كه در رابطه با همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي باشد، قرار گرفته است؟ آيا حديثي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا امامان (عليهم السلام) درباره دليل اين كار ذكر شده است؟

2. قرآن توسط چه كسي جمع آوري شده است؟

جواب 9 :

خداوند در قرآن فرموده است:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

سوره حجر/آيه9

و خداوند مي خواهد اين قرآن را حفظ كند و قرار نيست كه حفظ كردن خداوند، با معجزه باشد. براي اين كه از حساسيتي كه نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) بود، كاسته شود، به دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، تمام آيات چيده شدند. بعضي از آيات مدني در سوره هاي مكي قرار گرفته است و بعضي از آيات مكي در سوره هاي مدني قرار گرفته است. تمام اينها در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و به دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و براي اين بود كه مقداري اين حساسيت ها كاهش پيدا كند و مثلاً آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در كنار آيه «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ» قرار مي گيرد. آنهايي كه تصميم مي گيرند تصرف در قرآن بكنند و به اين دل خوش باشند، ما مي گوييم كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» به خاطر اين است كه خداوند گوشت خوك و سگ و ميته را حرام كرده است. هم چنين آيه تطهير در كنار آياتي در مورد زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قرار گرفته است تا به اين دل خوش باشند و به اين وسيله خودشان و مردم را توجيه كنند و قرآن را تحريف نكنند. اين كاملاً مشخص و واضح است و شأن نزولي كه درباره اين آيات آمده است، مسئله را كاملاً روشن مي كند. قرآن مي فرمايد «وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (سوره حشر/آيه7)»

* * * * * * *

سؤال 10 :

1. در كتاب مرآة العقول علامه مجلسي (ره) در ذيل آيه 41 سوره حجر:

قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ

آمده است كه منظورش أمير المؤمنين (عليه السلام) بود. در اين مورد توضيح بفرماييد.

2. در شبكه نور، شجره نامه اي از حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش را نشان دادند كه امام صادق (عليه السلام) عرض كرده است: «من پسر أبو بكر هستم»؛ يعني مادر من، از طرف پدري و از طرف مادري، نسب شان به أبو بكر مي رسند. در اين مورد هم توضيح بفرماييد. هم چنين شجره نامه اي را نشان دادند كه نام فرزندان امام حسين (عليه السلام)، أبو بكر و عمر و عثمان بود و نام فرزندان امام حسن (عليه السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم همين طور. با اين كه امام حسين (عليه السلام) فرموده اند: «اگر من صد پسر هم داشته باشم، نام آنها را علي مي گذارم».

جواب 10 :

1. در مورد آيه:

قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ

در بعضي از روايات، كلمه «علي» به جاي «عَلَيَّ» آمده است. ولي آنچه كه من بررسي كردم، سنداً ضعيف است و قابل استناد نيست. گرچه نيازي هم به اين نيست. چون در آيه 6 سوره حمد كه مي فرمايد:

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ

روايات متعددي داريم كه مراد از صراط مستقيم، حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش ائمه (عليهم السلام) هستند.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حديث ثقلين با سند صحيح فرمود:

اگر مي خواهيد براي هميشه از گمراهي در امان بمانيد، به كتاب خدا و أهل بيت من تمسك كنيد.

اين خيلي مشخص و روشن است.

2. اما جواب سؤال دوم:

أولاً:

اي كاش اين شجره نامه را كه درست مي كنند، بنويسند كه بعد از أبو بكر، پدر ايشان هم بت پرست بوده است و نسب امام صادق (عليه السلام) به أبو قحافه هم مي رسد كه مشرك بوده است و بالاتر از او هم بت پرست بوده است. اينها ملاك نيست. اينها همه بازيچه قرار دادن شريعت است و همه اش از باب «الغريق يتشبث بكل حشيش» است.

ثانياً:

يك روايت صحيح از امام صادق (عليه السلام) در كتاب هاي خودشان پيدا نمي كنند كه افتخار كرده باشد جدش أبو بكر است.

ثالثاً:

بله، در كتاب هاي شيعه وجود دارد، ولي در كتاب كشف الغمة مرحوم إربلي (ره) وجود دارد و ايشان در جلد 2، صفحه 374 از عبد العزيز جنابذي نقل مي كند. آقاي جنابذي متوفاي 611 هجري است و امام صادق (عليه السلام) مستشهد 148 هجري و در قرن دوم است و حدود 400 سال فاصله است ميان آقاي جنابذي و آقا امام صادق (عليه السلام) و سند اين روايت هم مشخص نيست.

رابعاً:

آقاي جنابذي از علماء بزرگ أهل سنت است.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج22، ص31

يعني سند اين روايت، به يك سني برمي گردد.

خامساً:

جناب آقاي ذهبي روايات متعددي را مي آورد و تمام سندهايش از نظر رجال أهل سنت ضعيف است.

ما اين را در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) www.valiasr-aj.com قرار داده ايم و اگر در قسمت جستجو بنويسد «ولدني أبو بكر»، اين مقاله را در آنجا مي آورد و ما در آنجا ثابت كرده ايم كه اين روايت، هم از نظر شيعه و هم از نظر أهل سنت، هيچ ارزشي ندارد.

سادساً:

آقا امام صادق (عليه السلام) به اين كه جدش أمير المؤمنين (عليه السلام) است، افتخار نمي كند. در روايت آمده است:

ولايتي لعلي بن أبي طالب أحب إلي من ولادتي منه، لأن ولايتي لعلي بن أبي طالب فرض و ولادتي منه فضل.

ولايت جدم علي براي من مايه افتخار و محبوب تر است از اين كه فرزند او باشم. زيرا ولايت علي براي من يك أمر واجب است و ولادت من از علي فضيلت است.

الفضائل لشاذان بن جبرئيل القمي، 125 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج39، ص299

هم چنين امام صادق (عليه السلام) در مشكاة الأنوار مرحوم طبرسي (ره)، صفحه 575 در روايتي زيبا مي فرمايد:

ولايتي لآبايي أحب إلي من نفسي، ولايتي لهم تنفعني من غير نسب، و نسبي لا ينفعني بغير ولاية.

ولايت پدران من براي من مايه افتخار است. زيرا ولايت پدران من، بدون اين كه به اين خانواده منتسب باشم، براي من منعفت مي رساند، ولي اگر من از نظر نسبي به آنها منتسب باشم و ولايت آنها را نداشته باشم، براي من منفعتي ندارد.

جعفر كذّاب و ديگران هم فرزند و از نسل حضرت علي (عليه السلام) بود. هم چنين فرزند حضرت نوح (عليه السلام) هم از ايشان بود، ولي:

قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ

سوره هود/آيه46

لذا امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد آنچه كه براي من مايه افتخار است و براي من نفع دارد، ولايت حضرت علي (عليه السلام) و پدرانم است، نه اين كه رسيدن نسب من به آنها براي من نفعي دارد. اگر نسبم به حضرت علي (عليه السلام) برسد، ولي ولايت او را نداشته باشم، هيچ ارزشي ندارد. ولي اگر ولايت آنها را داشته باشم، ولو اين كه فرزند آنها نباشم، براي من منفعت است.

امام صادق (عليه السلام) اين گونه است. حتي به جدش أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) افتخار نمي كند، آن وقت بيايد به أبو بكر افتخار بكند؟!

اين آقايان مي آيند در ماهواره شان، شكلي و درختي و شجره نامه اي درست مي كنند و مي خواهند با اين كار، مردم را گول بزنند و فريب بدهند. شماها برويد روايات صحيح مسلم و صحيح بخاري را بخوانيد. در خود صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفيء آمده است كه رأي حضرت علي (عليه السلام) و عباس در مورد أبو بكر و عمر اين بود كه آنها:

كاذباً آثماً غادراً خائناً.

دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن بودند.

اگر اين روايت بد است، در صحيح مسلم آمده است، اگر هم خوب است، در صحيح مسلم آمده است. آيا امام صادق (عليه السلام) بيايد با توجه به اين سخن حضرت علي (عليه السلام) بگويد كه «مايه افتخار من است كه جدم به أبو بكر مي رسد»؟

* * * * * * *

سؤال 11 :

آيا در زمان خلفاء، آيه اي از قرآن حذف شده است يا خير؟

جواب 11 :

خير، ما معتقديم هيچ تحريفي در قرآن صورت نگرفته است و هر كس بگويد تحريف صورت گرفته است، اگر قابل توجيه باشد، حرفش را توجيه مي كنيم، وگرنه «فاضربوه علي الجدار» مي كنيم. مطالبي در روايات ما آمده است و چندين برابر آن در كتب أهل سنت آمده است. بعضي از علماء ما، مانند مرحوم نوري (ره) قائل به تحريف شده اند؛ گرچه شاگرد بزرگوارش مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني (ره) مي گويد: «آن تحريفي كه مخالفين ايشان از آن برداشت مي كنند، نظر ايشان نبود». بزرگان أهل سنت هم مانند أبو داود سجستاني، كتاب مستقلي نوشته است به نام المصاحف و اثبات كرده است كه قرآن تحريف شده است. در خود مصر، در زمان جناب آقاي شيخ شلتوت، فردي به نام خطيب، كتابي نوشت به نام الفرقان في اثبات تحريف القرآن و شيخ شلتوت هم در زمان خودش اجازه نداد اين كتاب را چاپ كنند و بعد از او هم اين كتاب را چاپ كردند و ما هم نمونه اي از اين كتاب را داريم.

غرض اين بود كه ما معتقديم نه علماء برجسته أهل سنت و نه علماء برجسته و فقهاء نامدار شيعه، معتقد به تحريف قرآن نيستند. نه در زمان خلفاء و نه قبل از خلفاء و نه بعد از خلفاء، نه آيه اي از قرآن حذف شده است و نه آيه اي بر قرآن اضافه شده است. اگر مطالبي در روايات هست، مانند اين روايت كه عبد الله بن مسعود مي گويد:

كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» إن عليا ولي المؤمنين «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»

تفسير الآلوسي، ج6، ص193 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60

اين به عنوان تفسير و تبيين و تأويل قرآن بوده است، نه به عنوان اين كه آنچه كه بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نازل شده است، اين است.

* * * * * * *

سؤال 12 :

1. آيا ائمه اطهار (عليهم السلام) از بدو تولدشان معصوم بودند، يا از وقتي كه مكلف شدند؟ چون امام زمان (عليه السلام) از سن 5 سالگي و امام هادي (عليه السلام) هم در همين سنين بودند. ولي مثلاً امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) وقتي در سنين كودكي بودند، وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز مي خواندند، در روايت آمده است كه بر پشت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سوار مي شدند. براي من شبهه است كه پس امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) به آن حدّ، رشد نكرده بودند. چون وقتي امام زمان (عليه السلام) و امام هادي (عليه السلام) كوچك بودند، امام شدند، ولي وقتي امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) كوچك بودند، هنگام نماز بر دوش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سوار مي شدند.

2. آيا اين روحانيون شيعه كه عبا و عمامه اي كه بر تن مي كنند، به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را عمل مي كنند؟ چرا نوع لباس پوشيدن علماء أهل سنت و شيعه تفاوت دارد؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همين لباس را بر تن مي كردند؟

جواب 12 :

1. بحث بر اين نيست كه آنها بازي هاي بچه گانه انجام مي دادند. اينها نشان گر اين است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اينها را به مسجد مي برد و اينها در هنگام نماز، حتي روي دوش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي نشينند و به قدري امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عزيز و گرامي هستند كه اينها را در ميان مردم، بر دوش خود سوار مي كند و آهسته بر زمين مي گذارد. اين كه اينها معصوم هستند، معصوم بودن دليل بر اين نيست كه اينها مكلف هم باشند. مگر بازي كردن منافات با عصمت دارد؟! آيا در بازي كردن، كسي را اذيت مي كنند و كسي را فحش مي دهند و سيلي به صورت ديگران مي زنند؟! خودِ عمل بازي كردن، آيا منافات با عصمت دارد و گناه است؟! مقتضاي طبيعت بچه همين است. حضرت عيسي (عليه السلام) در همان آغاز كودكي مي فرمايد:

إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا / وَ جَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَ أَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا

سوره مريم/آيه31 و 30

ولي با اين حال گريه هم مي كرد و شير مي خورد و بازي مي كرد.

وقتي ما مي گوييم معصوم هستند، منظورمان اين است كه آنها كار خلاف شرع انجام نمي دهند و به ديگران ظلم نمي كنند و ... .

2. آنچه كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ثابت شده است، ايشان عبا، قبا و عمامه داشتند و مشخص است. حتي برخي عمامه هاي خود را نامگذاري كرده است. خود ائمه (عليهم السلام) هم عمامه، عبا و ردا داشتتند. آنچه كه برداشت ما از تاريخ اسلام است، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) لباسي را مي پوشيدند كه امروز روحانيت شيعه مي پوشيد.

ما آقايان أهل سنت را تخطئه نمي كنيم. چون پوشيدن لباس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، واجب و لازم نيست.

* * * * * * *

سؤال 13 :

1. محل خلافت و قبر خلفاء راشدين كه در مدينه بود، پس چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) كه محل خلافتش در كوفه بود، قبرش در نجف است؟

2. چرا مولوي هاي أهل سنت، ريش خود را بلند مي كنند و سبيل خود را مي تراشند؟ آيا اين سنت عمر و أبو بكر يا ديگري بوده است؟

جواب 13 :

1. أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد از قضيه جنگ جمل، احساس كردند كه كوفه تبديل به مركز فتنه شده است. مخصوصاً حضور أبو موسي اشعري در آنجا و تعلّلي كه در فرستادن نيرو براي أمير المؤمنين (عليه السلام) داشت. لذا بعد از جنگ جمل، اين طور صلاح ديدند كه مركز و مقرّ حكومت را از مدينه به كوفه انتقال دهند و افرادي مانند أبو موسي اشعري و ديگران، عليه حكومت مركزي و عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) كارهايي را انجام مي دادند.

2. اينها روايتي را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كنند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

ريش هاي خودتان را بلند كنيد و سبيل هاي خود را بتراشيد.

البته أهل سنت اين گونه نيستند، بلكه غالب وهابي ها اين گونه هستند كه ريش خود را بلند مي كنند و سبيل خود را مي تراشند با استناد به يك روايت كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كنند.

* * * * * * *

سؤال 14 :

1. در يكي از شبكه ها شنيدم كه مي گفتند أمير المؤمنين (عليه السلام)، عنوان و لقب أم المؤمنين را از عايشه گرفته اند؛ يعني ايشان را از اين مقام خلع كرده اند. در اين مورد توضيح بفرماييد.

2. در صلواتي كه بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي فرستيم، در آخرش آمده است: «و السرّ المستودع فيها». در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب 14 :

1. خير، اين چنين چيزي صحيح نيست. روايتي در بعضي از منابع شيعه در مورد امام حسين (عليه السلام) وجود دارد، ولي در مورد أمير المؤمنين (عليه السلام) هم چنين چيزي نداريم.

2. اگر قرار باشد سرّ را مشخص كنند كه ديگر سرّ نخواهد بود و اين زيبايي اش به اين است كه سرّ است و بنا نيست كسي بفهمد چيست. اگر قرار باشد كه ما و شما بفهميم، ديگر به آن سرّ نمي گويند. إن شاء ا... آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) مي آيند و معناي «و السرّ المستودع فيها» را براي همه مردم بيان مي كنند.

* * * * * * *

سؤال 15 :

اگر صلاح مي دانيد در مورد شبهه اي كه شما از علامه امين در شبكه المستقلة در مورد ولايت معنوي و سياسي ايراد فرموديد را توضيح بفرماييد.

جواب 15 :

ما بارها عرض كرده ايم و به صراحت اعلام مي كنيم كه اين علامه امين، ساخته و پرداخته وهابي هاست و طبق شهادت شخصيت هاي برجسته علماء لبنان، حقوق بگير عربستان سعودي است. حتي بعضي از دوستان ما كه عضو هيئت علمي دانشگاه بين المللي آل البيت هستند، بارها گفته اند كه ايشان عمامه را بر سر گذاشته است تا بتواند در زير عمامه، عقائد شيعه را متزلزل كند و افكار جوانان شيعه را مخدوش كند. از عربستان سعودي هم به صورت ماهانه مبالغي را به ايشان مي دهند و حرف هاي ايشان هيچ ارتباطي به شيعه ندارد و من قاطعانه عرض مي كنم كه بحث هاي امسال ايشان در شبكه المستقلة، حتي يك مورد هم شبيه حرف هاي شيعه نبود. ما ايشان را مزدور وهابي مي دانيم؛ با اين كه لباس روحاني بر تن دارد. اين افراد را شبكه المستقلة آورده است تا بتواند در پوشش ايشان، عقائد شيعه را متزلزل كند.

* * * * * * *

سؤال 16 :

1. نام برنامه تان پاسخ به شبهات جديد وهابيت است و براي من اين ذهنيت پيش آمده است كه چرا ما بايد هميشه دفاع كنيم؟ درست است كه بايد به شبهات پاسخ داد، ولي اين جواب هاي ما جوابي به شبهه آنهاست. چرا برنامه اي را به صورت مستقل اختصاص نمي دهيد براي اين كه ما هم به آنها هجمه كنيم و شبهاتي را ايجاد كنيم؟

2. در مورد جمله «حسبنا كتاب الله» توضيح بفرماييد كه يعني چه؟ معني و ترجمه آن را مي دانم، ولي با توجه به اعمالي كه انجام مي دهند، اين اعمال روزانه شان را از كجاي كتاب درآورده اند؟

جواب 16 :

1. ما هم همين نظر را داريم و معتقديم كه برنامه هاي مان بايد هم تبيين مقام أهل بيت (عليهم السلام) باشد و هم دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) و هم هجمه به دشمنان أهل بيت (عليهم السلام) باشد و بايد اين 3 شاخصه را داشته باشيم.

2. اين جمله هم مشخص است و نيازي به توضيح ندارد و «آفتاب آمد دليل بر آفتاب». «حسبنا كتاب الله» يعني اين آيات كه مي فرمايند:

وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

(سوره حشر/آيه7)

وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

سوره نحل/آيه44

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم/آيه4

همه شان بايد كنار بروند.

«حسبنا كتاب الله» يعني بخشي از آيات قرآن را كه سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در رديف قرآن قرار داده است، كنار مي زند. اگر شما «حسبنا كتاب الله» را ملاك قرار بدهيد، قادر نيستيد براي 2 ركعت نماز صبح تان از قرآن براي ما دليل بياوريد. اگر كسي بتواند دليل بياورد، ما براي بحث كردن با او آماده هستيم.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها