2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
پاسخ به شبهات
کد مطلب: ٥٤٦١ تاریخ انتشار: ٢٦ دي ١٣٨٩ تعداد بازدید: 5649
حبل المتین » عمومی
پاسخ به شبهات

سن عایشه هنگام ازدواج با پیامبر، توسل به غیر خدا، دعای گنج العرش، ذوالقرنین
حبل المتين 89/10/26

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 26 / 10 / 89

پيامك هاي بينندگان

سؤال پيامكي 1 : (سنّ عايشه)

سنّ عايشه چقدر است؟

جواب 1 :

قبل از پاسخ به پيامك هاي بينندگان عزيز، نكته اي را خدمت بينندگان عرض مي كنم:

خيلي از دوستان، به ويژه از خارج از كشور يا از آمريكا، پيامك داده اند و يا تلفن زده اند يا ايميل فرستاده اند كه فلاني، شما قبل از شروع برنامه تان، يك روايت اخلاقي هم براي ما بخوانيد. من هم گفتم الحمد لله دوستان ديگري هم هستند؛ ولي مصرّ بودند كه مي خواهيم از زبان شما بشنويم.

روايت اخلاقي

روايتي از امام صادق (عليه السلام) عرض مي كنم تا هديه اي باشد براي همه عزيزان بيننده.

هشام بن سالم، از اصحاب امام صادق (عليه السلام) از آن حضرت نقل مي كند:

ليس من عرق يضرب و لا نكبة و لا صداع و لا مرض إلا بذنب و ذلك قول الله عز وجل في كتابه: «وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِير(شوري/30)». قال: ثم قال: و ما يعفو الله أكثر مما يؤاخذ به.

هيچ رگي نزند و پايي به سنگ نخورد و درد سر و مرضي پيش نبايد، مگر به جهت گناهي كه انسان مرتكب شده است و همين است كه خداي عز و جل در كتابش فرمايد: «هر مصيبتي كه به شما برسد، براي كاري ست كه به دست خود كرده ايد و خدا از بسياري از گناهان هم گذشت مي كند». سپس حضرت فرمود: آنچه خدا از آن مي گذرد، بيشتر است از آنچه كه از آن مؤاخذه مي كند.

الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص269 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج15، ص299

اين روايت خيلي آموزنده است براي آن دسته از كساني كه از گرفتاري مي نالند و از مشكلات ناراحت هستند. بعضي از آقايان مي گويند كه اين گرفتاري ها و مشكلات از كجا آمده است؟ اين كاملاً مشخص و واضح است. خداوند، بنده اي را كه دوست داشته باشد و آن بنده گناه مي كند، او را گرفتارش مي كند. حتي وقتي پولش را مي شمارد و گاهي به جاي 100 هزار تومان، 99 هزار تومان مي شود و يك ناراحتي در دلش پيش مي آيد و دوباره مي شمارد و مي بيند درست است، مي گويند همان ناراحتي هم به خاطر گناهي است كه از او سر زده است. خداوند اين مؤمن را دوست دارد و مي خواهد با اين گرفتاري ها او را پاك كند و پاكيزه به عالم برزخ منتقل كند.

خداوند، آن بنده اي را كه دوست نداشته باشد، وقتي گناه مي كند، نعمت را بر او بيشتر و بيشتر مي كند، تا اين كه «أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً (سوره انعام/آيه44)» او را ناگهاني مي گيرد و فرداي قيامت با او كار دارد.

دوستان بيننده! سروران عزيز! در روايتي از امام باقر (عليه السلام) آمده است كه مي فرمايد:

إن العبد ليذنب الذنب فيزوي عنه الرزق.

همانا بنده اي مرتكب گناه مي شود و روزي از او بركنار مي گردد.

الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص270

از طرفي هم آمده است كه اگر كسي توبه كند و استغفار كند، روزي زياد مي گردد و قرآن مي فرمايد:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا / يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا

طلب آمرزش كنيد از پروردگارتان كه آمرزنده گناهان مي باشد / از آسمان براي شما باران پي در پي مي فرستد.

سوره نوح/آيه11ـ10

لذا، بهترين راه اين است كه انسان تلاش كند استغفار از زبانش قطع نشود؛ در حال بلند شدن، راه رفتن، برگشتن، اشتغال به كار. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

ليغان علي قلبي و إني لاستغفر الله في كل يوم سبعين مرة.

من هر روز 70 مرتبه استغفار مي كنم، چون قلب انسان را زنگار مي گيرد.

صحيح مسلم، ج8، ص72 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص511 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج4، ص211 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج5، ص320 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج15، ص497

لذا استغفار، يكي از عواملي است كه گناهان را از بين مي برد:

التائب من الذنب، كمن لا ذنب له.

كسي كه از گناه توبه كند، مانند كسي است كه گناهي نكرده است.

الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص435 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج16، ص74

استغفار كردن هم يكي از عوامل زياد شدن روزي است.

امام حسين (عليه السلام) نقل مي كند:

خدمت پدرم بودم و يك شخص عرب آمد و عرض كرد: يا علي! من عيال وارم و زندگي ام را نمي توانم بگردانم و حتي نان خوردن را هم نمي توانم براي خانواده ام فراهم كنم. حضرت فرمود: چرا استغفار نمي كني؟ چون استغفار روزي را زياد مي كند.

سپس حضرت همين آيه را مي خواند:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا / يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا / وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا

سوره نوح/آيات12ـ10

استغفار باعث مي شود كه روزي ها پي درپي مي آيند و اولاد و اموال را زياد مي كنند.

آن مرد عرب عرض كرد:

من استغفار مي كنم، ولي نتيجه اي نمي بينم.

حضرت فرمود:

آن گونه كه من مي گويم استغفار كن:

. . .

اين را شب ها قبل از خوابيدن بخوان و تلاش كن با حالت گريه بخواني و يا خود را به حالت گريه درآوري.

امام حسين (عليه السلام) مي فرمايد:

اين مرد عرب رفت و سال آينده خدمت پدرم أمير المؤمنين (عليه السلام) آمد و عرض كرد: يا علي! من به دستور شما عمل كردم و از آن روزي كه از خدمت شما رفتم، هر شب اين دعا را خواندم و خداوند به قدري به من اموال داده است كه جايي براي ثبت و ضبط آنها هم ندارم.

إن شاء ا... در جلسه آينده اين دعا را مفصل مي خوانم. من به هر يك از دوستاني كه اين دعا را داده ام و خوانده اند، ديده ام كه يك فرج عجيبي در زندگي شان اتفاق افتاد. اين دعا در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) : www.valiasr-aj.com و سايت شبكه جهاني ولايت : www.velayattv.com موجود مي باشد.

اما در رابطه با سؤالي كه در اين پيامك آمده است، عزيزان توجه داشته باشند كه ما پيامك هاي زيادي داشته ايم و در اين 2 ، 3 روز، حدود هزار و اندي پيامك داشته ايم و بعضي از آنها اظهار لطف و تشكر بوده و بعضي هم پيشنهاد و انتقاد بوده است و ما از همه آنها تشكر مي كنيم.

سنّ عايشه بنت أبو بكر

در رابطه با اين سؤال، من نمي توانم كوتاه جواب بدهم. ما در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مقاله اي در حدود 50 صفحه گذاشته ايم و آقايان أهل سنت هم مطالب زيادي در اين مورد دارند.

آقاي ذهبي از استوانه هاي علمي أهل سنت در سير أعلام النبلاء، جلد 2، صفحه 289 در رابطه با أسماء بنت أبو بكر، مادر عبد الله بن زبير مي گويد:

كانت أسماء أكبر من عايشة بعشر.

أسماء، 10 سال از عايشه بزرگ تر بود.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج69، ص8 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج6، ص204 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج2، ص616 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص381

شايد در بيش از 50 مصدر آورده اند:

ولدت أسماء قبل هجرة رسول الله بسبع و عشرين سنة.

أسماء دختر أبو بكر، 27 سال قبل از هجرت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به دنيا آمده بود.

تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج2، ص597 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص14 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج5، ص392 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج69، ص9 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج24، ص77 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج2، ص93

پس ما اين دو روايت را كنار يكديگر مي گذاريم كه أسماء بنت أبو بكر در زمان هجرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، 27 ساله بود و 10 سال هم از عايشه بزرگ تر بود. پس و نتيجه مي گيريم كه عايشه در زمان هجرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، 17 ساله بوده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در سال دوم هجري با او ازدواج كرده بود؛ يعني در آن هنگام، دختري 19 ساله بوده است.

براي توضيح اين مطلب، مي توانيد به سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مراجعه كنيد.

* * * * * * *

سؤال پيامكي 2 : (توسل به غير خدا)

لطفاً مفصل در مورد كمك خواستن از غير خدا و توسل جستن به ائمه (عليهم السلام) توضيح كامل بفرماييد. أهل سنت ما را مشرك مي دانند.

جواب 2 :

ايشان كه مي فرمايد مفصل در اين مورد توضيح بفرماييد، بنده اگر بخواهم مفصل بحث كنم، حدأقل به 10 جلسه 2 ساعته نياز داريم تا بتوانيم در رابطه با توسل بحث كنيم؛ درباره آيات توسل، درباره آياتي كه وهابيت به آن استناد مي كنند، درباره رواياتي كه در سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وجود دارد از توسل أنبياء (عليهم السلام) به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) يا توسل صحابه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و هم چنين دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به توسل به آن حضرت و درباره توسل صحابه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بعد از رحلت آن حضرت. ولي من به صورت مختصر در چند دقيقه توضيح مي دهم و از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه به اين بحث امشب توجه بيشتري داشته باشند. چون بحث هايي را مي خواهم تقديم كنم كه شايد در جلسات گذاشته از اين بحث ها نداشته ايم.

در قرآن، آيه 97 سوره يوسف را بارها خوانده ايم و بينندگان عزيز هم كاملاً آشنا هستند كه برادران حضرت يوسف (عليه السلام) خدمت پدرشان حضرت يعقوب (عليه السلام) مي آيند و مي گويند:

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

اي پدر ما! براي ما استغفار كن كه ما از خطاكارانيم.

اگر واقعاً توسل به غير خدا شرك است، حضرت يعقوب (عليه السلام) بايد به فرزندانش مي فرمود كه چرا از من مي خواهيد؟ برويد از خداوند طلب استغفار كنيد. چون خداوند در قرآن مي فرمايد:

فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي

سوره بقره/آيه186

ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ

سوره غافر/آيه60

تمام أنبياء (عليهم السلام) بر توحيد مبعوث شده اند، ولي حضرت يعقوب (عليه السلام) مي فرمايد:

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ

من براي تان طلب استغفار مي كنم.

اين واضح و روشن است كه اگر توسل به غير خدا شرك باشد، خداوند كه اين را نقل مي كند، بايد نقد و ردّ بكند. ولي خداوند درباره سوره يوسف مي فرمايد:

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآَنَ

سوره يوسف/آيه3

البته وقتي در آيه 64 سوره نساء، خداوند نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا

و اگر آنان در آن هنگام كه بر خود ستم روا داشتند (و گناه كردند) نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر براي ايشان آمرزش خواهي مي كرد، به راستي درمي يافتند كه خدا توبه پذير و مهربان است .

اين هم خيلي واضح و روشن است و كوچك ترين اشكالي در آن نيست.

آقايان مي گويند هرگونه توسلي شرك است و وقتي اين آيات را مي خوانيم، مي گويند اينها مربوط به زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. شما كه مي گوييد: «هرگونه توسل، شرك است و خواندن غير دعا شرك است»، پس زنده يا مرده بودن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه تفاوتي دارد؟ اگر بنا است كه توسل شرك باشد، چه در حال حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و چه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بايد شرك باشد. ولي اين آقايان هرگونه توسل به غير خدا را مطلقاً شرك مي دانند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ديگران را واسطه قرار دادن، شرك مي دانند. وقتي آيات را مي خوانيم، مي گويند اين براي زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.

پس شما قبول مي كنيد كه در زمان زنده بودن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، توسل شرك نيست. بعد مي رسيم به اين كه اگر چيزي مشروع و محبوب خداوند بود، آيا بعد از رحلت أنبياء (عليهم السلام) تبديل به شرك مي شود؟ آيا رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، كار حسنه و عبادت را تبديل به شرك مي كند؟ مگر اين رحلت چه خاصيتي دارد كه اين چنين مي كند؟

در بحثي كه در سال 1283 يا 1384 با مفتي اعظم عربستان سعودي در طائف داشتم، همين را گفتم كه اگر واقعاً توسل در زمان حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) محبوب در نزد شارع مقدس است، چطور شد و چه عواملي دست به دست هم داد كه يك أمر مشروع و مرضي خداوند، تبديل شد به يك أمر شرك و كفر آميز؟

اينها مي گويند:

وقتي پيامبران يا صالحين از دنيا مي روند، پرونده شان بسته مي شود و ارتباطي با اين دنيا ندارند؛ مات فات.

حتي به تعبير إبن تيميه:

اين عصاي من از پيامبري كه از دنيا رفته، ارزشش بالاتر است. چون من با اين عصا مي توانم يك عقرب يا مار را بكشم، ولي [نستجير بالله] آن پيامبر هم چنين خاصيتي هم ندارد.

أولاً: قرآن، شهداء را زنده مي داند

در قرآن، آياتي وجود دارد نسبت به كساني كه به دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به جنگ رفته اند و شهيد شده اند:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

مپنداريد آنان كه در راه خداوند كشته شدند، مرده اند، بلكه آنها زنده هستند و در نزد پروردگار خود روزي داده مي شوند.

سوره آل عمران/آيه169

بعضي مي گويند كه در اين آيه آمده است: «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ». بايد به آنها بگوييم كه مگر ما نزد شيطان روزي مي خوريم؟ ما هم در نزد خدا هستيم و روزيِ خداوند را مي خوريم و خداوند، شاهد و ناظر هست و تمام جهان هستي، عين محضر خداوند است. اين گونه نيست كه بگوييم آنها «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ » و ما هم ـ نستجير بالله ـ در نزد غير خداوند روزي مي خوريم.

ثانياً: قرآن، اموات مؤمن و غير مؤمن را زنده مي داند

در خود قرآن، افرادي كه از دنيا رفته اند، چه مؤمن و چه غير مؤمن، حيات شان تثبيت شده است.

در آيات 26 و 27 سوره يس، در رابطه با حبيب نجار كه به پيامبر عصر خود ايمان مي آورد و او را مي كشند، آمده است كه وقتي او را مي كشند:

قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ / بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ

(در همان دم) به او گفته شد: به بهشت درآي و او (كه داشت داخل بهشت مي شد) گفت: اي كاش! مردم من مي دانستند چه سعادتي نصيبم شده / مي دانستند چگونه پروردگارم مرا بيامرزيد و مرا از مكرمين قرار داد.

اين كه به او گفته مي شود: «ادْخُلِ الْجَنَّةَ»، منظور كدام جنت است؟ اگر جنتي است كه بعد از قيامت است، ديگر معنا ندارد. پس نشان مي دهد همان جنت برزخي است كه در عالم برزخ است و از قبر به آنجا راه دارد.

اما نسبت به زنده بودن فساق در عالم برزخ هم در آيه 45 سوره غافر مي فرمايد:

وَ حَاقَ بِآَلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ / النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ

و بدترين عذاب متوجه آل فرعون شد / آتشي كه هر صبح و شام ، فرعونيان بر آن عرضه مي شوند تا زماني كه قيامت بر پا شود و چون بر پا شد، گفته مي شود: اي آل فرعون! داخل شديدترين عذاب شويد.

هر روز و شب، عذاب بر آل فرعون نازل مي شود. در قيامت و جهنم كه روز و شب وجود ندارد و در آنجا:

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ / وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ

سوره تكوير/آيه3

مي باشد. پس اين كه شب و روز بر آنها عذاب نازل مي شود، براي عالم برزخ است.

ثالثاً: إجماع علماء أهل سنت بر زنده بودن أنبياء (عليهم السلام) در قبورشان

آقايان أهل سنت، غير از وهابيت، إجماع دارند كه أنبياء (عليهم السلام) در قبرشان زنده هستند و كاملاً ارتباط تنگاتنگ با اين عالم دارند.

1. سُبْكي

جناب علامه سُبكي كه از استوانه هاي علمي أهل سنت و از شخصيت هاي برجسته أهل سنت و معاصر إبن تيميه بود و چندين ردّيه بر إبن تيميه نوشته است، مي گويد:

و قد أجمع أهل السنة علي إثبات الحياة في القبور، قال إمام الحرمين في (الشامل): إتفق سلف الأمة علي إثبات عذاب القبر و إحياء الموتي في قبورهم و ردّ الأرواح في أجسادهم.

أهل سنت إجماع دارند بر اين كه مردگان در قبور، زنده هستند. امام الحرمين در كتاب شامل خود مي گويد: صحابه و تابعين و اتباع تابعين اتفاق نظر دارند بر اثبات عذاب قبر و زنده بودن مردگان در قبورشان و بازگشت ارواح مردگان به جسدشان در قبر.

چطور از ديدگاه آقايان، اينها أهل سنت نيستند و أهل بدعت هستند؟!

2. أبو بكر بن عربي

سپس مي گويد:

و قال الفقيه أبو بكر بن العربي في (الأمد الأقصي في تفسير أسماء الله الحسني): إن إحياء المكلفين في القبر و سؤالهم جميعا، لا خلاف فيه بين أهل السنة.

فقيه أبو بكر بن عربي در كتاب الأمد الأقصي في تفسير أسماء الله الحسني مي گويد: هيچ اختلافي در أهل سنت در زنده شدن تمام مكلفين در قبر و سؤال قبر از آنها نيست.

شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص349

بعد هم ايشان از آقاي آمدي كه از استوانه هاي كلامي أهل سنت است، همين را تعبير مي كند.

3. قرطبي

سپس نقل مي كند از آقاي قرطبي و مي گويد:

و قال القرطبي: إن الإيمان به مذهب أهل السنة.

قرطبي مي گويد: ايمان به حيات مردگان در قبر، اعتقاد أهل سنت است.

شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص350

4. شوكاني

وقتي آقاي شوكاني نسبت به أنبياء (عليهم السلام) صحبت مي كند، مي گويد:

إن الله عز وجل حرم علي الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء. رواه الخمسة إلا الترمذي.

خداوند بر زمين حرام كرده است كه اجساد پيامبران را بپوساند. اين روايت را غير از آقاي ترمذي، 5 كتاب از صحاح سته نقل كرده اند.

نيل الأوطار للشوكاني، ج3، ص304 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج4، ص8 ـ سنن إبن ماجة، ج1، ص345 ـ سنن النسائي، ج3، ص92 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج3، ص249 ـ السنن الكبري للنسائي، ج1، ص519 ـ صحيح إبن خزيمة، ج3، ص118 ـ سنن أبي داود، ج1، ص236 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص217 ـ سنن الدارمي، ج1، ص369

همين تعبير را فقيه بنام أحناف كه مورد تائيد وهابيت هم هست، جناب إبن قدامه مقدسي در المغني، جلد 2، صفحه 208 مطرح مي كند.

اين روايت را حاكم نيشابوري نقل مي كند و مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه.

اين حديث، شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد، ولي آنها اين حديث را نياورده اند.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص560

5. مسلم

در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 102، كتاب الفضائل، باب من فضائل موسي (عليه السلام) آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

مررت علي موسي و هو يصلي في قبره.

من از كنار قبر موسي عبور كردم، در حالي كه او در قبرش نماز مي خواند.

اگر واقعاً زنده نبود، چطور نماز مي خواند؟!

6. هيثمي

جناب هيثمي نقل مي كند از عبد الله بن مسعود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

حياتي خير لكم، تحدثون و تحدث لكم و وفاتي خير لكم، تعرض علي أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت الله عليه و ما رأيت من شر إستغفرت الله لكم.

رواه البزار و رجاله رجال الصحيح.

هم حيات من براي شما خوب است و هم وفات من و اعمال شما را بر من عرضه مي كنند و هر كار خوبي كه از شما ديدم، خدا را شكر مي كنم و هر كار بدي از شما ديدم، از خداوند براي شما طلب استغفار مي كنم.

اين روايت را آقاي بزار در مسند خود نقل كرده است و تمام راويانش از روات صحيح هستند.

مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص24

7. إبن حجر عسقلاني

آقاي إبن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هجري) كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است و يكي از 4 شخصيت برجسته أهل سنت است و أهل سنت هم عيال اين 4 نفر هستند، مي گويد:

و قد جمع البيهقي كتابا لطيفا في حياة الأنبياء في قبورهم، أورد فيه حديث أنس: «الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون». أخرجه من طريق يحيي بن أبي كثير و هو من رجال الصحيح عن المستلم بن سعيد و قد وثقه أحمد و إبن حبان عن الحجاج الأسود و هو إبن أبي زياد البصري و قد وثقه أحمد و إبن معين عن ثابت عنه و أخرجه أيضا أبو يعلي في مسنده من هذا الوجه ... .

آقاي بيهقي يك كتاب زيبايي نوشته در مورد زنده بودن تمام پيامبران در قبورشان. روايتي از أنس نقل مي كند: «أنبياء در قبورشان نماز مي خوانند» ... .

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص352

بعد هم مي گويد كه اين روايت را چه كساني توثيق و تصحيح كرده اند و سپس مي گويد اين روايت از نظر سندي صحيح است.

8. قسطلاني

آقاي علامه قسطلاني، شارح صحيح بخاري مي گويد:

لا شك أن حياة الأنبياء (عليهم السلام) ثابتة معلومة مستمرة و نبينا أفضلهم، فإذا كان كذالك، فينبغي أن تكون حياتة أكمل من حياة سايرهم.

اين كه أنبياء (عليهم السلام) بعد از مرگ شان زنده هستند، شكي نيست كه ثابت و قطعي و هميشگي است و پيامبر ما أفضل از همه أنبياء است و اگر اين چنين باشد، پس سزاوار است كه زنده بودن ايشان در قبر، از همه أنبياء كامل تر باشد.

المواهب اللدنية للقسطلاني، ج3، ص413

يعني اين گونه نيست كه چند سال زنده شوند، دوباره بميرند يا چند ساعت زنده شوند، دوباره بميرند. خير، حيات أنبياء (عليهم السلام) بعد از مرگ شان، ثابت و قطعي و هميشگي است.

9. شوكاني

آقاي شوكاني اين تعبير را دارد:

و قد ذهب جماعة من المحققين إلي أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حي بعد وفاته و أنه يسر بطاعات أمته و أن الأنبياء لا يبلون، مع أن مطلق الإدراك كالعلم و السماع ثابت لسائر الموتي.

جماعتي از محققين أهل سنت معتقدند كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از وفاتش زنده است و به عبادات امتش خوشحال مي شود و جسد پيامبران در قبر پوسيده نمي شود.

نيل الأوطار للشوكاني، ج3، ص305

ايشان در ادامه مي گويد:

نه تنها بر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، بلكه ديگر مؤمنين هم در قبر زنده هستند.

سپس رواياتي را نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

ما من أحد يمر علي قبر أخيه المؤمن (و في رواية: بقبر الرجل) كان يعرفه في الدنيا، فيسلم عليه، إلا عرفه و ردّ عليه ... و إذا مر بقبر لا يعرفه، ردّ عليه السلام.

اگر يك مؤمني از كنار قبر برادر مؤمنش بگذرد كه در دنيا او را مي شناخت و سلام بدهد، صاحب قبر هم جواب سلام او را مي دهد ... و اگر از كنار قبري گذشت كه او را نمي شناسد و به او سلام كرد، جواب سلام او را مي دهد.

يعني اين اختصاصي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ندارد.

سپس مي گويد:

و قد ثبت في الحديث: أن الأنبياء أحياء في قبورهم. رواه المنذري و صححه البيهقي.

در حديث ثابت شده است: تمام پيامبران در قبرشان زنده هستند. اين را آقاي منذري نقل كرده و بيهقي هم تصحيح كرده است.

10. سمهودي

علامه سمهودي كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، مي گويد:

و لا شك في حياته (صلي الله عليه و سلم) بعد وفاته و كذا ساير الأنبياء (عليهم الصلاة و السلام) أحياء في قبورهم حياة أكمل من حياة الشهداء التي أخبر الله تعالي بها في كتابه العزيز و نبيا صلي الله عليه و سلم سيد الشهداء و أعمال الشهداء في ميزانه.

هيچ شكي در اين نيست كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بعد از رحلتش زنده است و هم چنين ساير أنبياء (عليهم الصلاة و السلام) هم در قبورشان زنده هستند، حياتي كه كامل تر از حيات شهداء است كه خداوند آن حيات را در كتابش خبر داده است و پيامبر ما هم سيد شهداء است و تمام اعمال شهداء در پرونده آن حضرت ثبت است.

وفاء الوفاء للعلامة السمهودي، ج4، ص1349

هم چنين آقاي سمهودي روايات متعددي را نقل مي كند و مي گويد:

أما أدله حياة الأنبياء فمقتضاها حياة الأبدان كحياة الدنيا مع الإستغناء عن الغذا و مع قوة النفوذ في العالم و قد أوضحنا المسئلة في كتابنا المسمي بالوفاء بما يجب لحضرة المصطفي.

أدله اي كه دلالت بر زنده بودن أنبياء (عليهم السلام) دارد، مقتضايش اين است كه زندگي ابدان آنها مانند زندگي دنيايي است بدون نياز به غذاي دنيوي و تسلط و نفوذشان در عالم هستي از زمان حيات شان بالاتر است. ما در كتاب الوفاء بما يجب لحضرة المصطفي در اين موضوع توضيح داده ايم.

بعد ايشان از أبو منصور بغدادي كه از متكلمين أهل سنت است، نقل مي كند:

قال المتكلمون المحققون من اصحابنا: إن نبينا (صلي الله عليه و آله و سلم) حي بعد وفاته.

متكلمان محقق از اصحاب ما گفته اند: نبي ما (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از وفاتش زنده است.

وفاء الوفاء للعلامة السمهودي، ج4، ص1349

پس اين آقاياني كه مي گويند اين آيات مربوط به حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و بعد از اين كه از دنيا رفت «مات فات»، سخن شان با اين آقاياني كه ادعاي إجماع كرده اند، منافات دارد.

رابعاً: متوسل شدن عمر بن خطاب

جالب اين است كه خود صحيح بخاري از خود أنس نقل مي كند:

أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان إذا قحطوا استسقي بالعباس بن عبد المطلب فقال: اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلي الله عليه و سلم فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا.

وقتي قحطي آمد، عمر بن خطاب نزد عباس بن عبد المطلب رفت و گفت: خدايا! ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به ايشان متوسل مي شديم و باران را بر ما نازل مي كردي و الآن هم به عموي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) متوسل مي شويم، پس بر ما باران را نازل بفرما.

صحيح البخاري، ج2، ص16 و ج4، ص209

يعني نه تنها به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بلكه به عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم به خاطر قرابتش به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي توان توسل جست.

البته اينها مي گويند كه چرا به قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل نشدند؟ ما هم مي گوييم كه بحث نماز إستسقاء است و نمي توانستند بيايند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه در قبرش است، إقتداء كنند.

علامه علوي مالكي كه از علماء بزرگ مكه است، در كتاب مفاهيم يجب أن تصحح در اين مورد جواب زيبايي داده است.

خامساً: متوسل شدن أبو بكر

اگر بنا باشد حتي بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شرك باشد، اولين مشرك از ديدگاه اين آقايان، شخص خليفه اول است.

در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 70 نقل شده است:

وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر در منزلش در سُنح بود كه در بيرون مدينه قرار داشت. عمر بن خطاب بلند شد و گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمرده است و هر كس بگويد مرده است ... أبو بكر آمد و پارچه اي كه روي جنازه مطهر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كشيده بودند را كنار زد:

فقبله، فقال: بأبي أنت و أمي! طبت حيا و ميتا، يا نبي الله! لا يجمع الله عليك موتتين، أما الموتة التي كتبت عليك فقدمتها.

و ايشان را بوسيد و گفت: پدر و مادرم فداي تو باد! ... ! اي نبي خدا! خداوند براي تو دو مرگ را مقدر نكند. مرگ اول را كه مقدر كرده بود، مرگ دوم براي شما نباشد.

اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته است، اين كارها چيست؟

اين كه أبو بكر مي گويد:

لا يجمع الله عليك موتتين.

خداوند براي تو، دو مرگ را مقدر نكند.

بعضي ها مانند إبن حجر عسقلاني در اين مورد گفته اند:

و هذا أوضح الأجوبة و أسلمها.

واضح ترين جواب اين است كه أبو بكر با اين جمله اش اعتراض كرد بر حرف عمر بن خطاب كه گفته بود: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمرده است و بعد از مرگش برمي گردد و دست و پاي يك دسته از مردان را قطع مي كند.

و أشار بذلك إلي الرد علي من زعم أنه سيحيا فيقطع أيدي رجال.

أبو بكر با اين سخن خود اشاره كرد بر بطلان قول كسي كه گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) زنده مي شود و دست مردان را قطع مي كند.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج3، ص91

البته خود صحيح بخاري هم اين قضيه عمر بن خطاب را نقل مي كند:

فقام عمر يقول: و الله! ما مات رسول الله صلي الله عليه و سلم ... والله! ما كان يقع في نفسي إلا ذاك و ليبعثنه الله فليقطعن أيدي رجال و أرجلهم.

عمر بن خطاب برخاست و گفت: به خدا قسم! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمرده است ... و خداوند پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را دوباره مبعوث مي كند و دست و پاي بعضي افراد را قطع مي كند.

صحيح البخاري، ج4، ص194

البته أبو هريره هم تعبيري دارد كه سيوطي نقل كرده و مي گويد:

لما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قام عمر بن الخطاب فقال: إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله صلي الله عليه و سلم توفي و أن رسول الله صلي الله عليه و سلم ما مات.

وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، عمر بن خطاب برخاست و گفت: تعدادي از منافقين تصور مي كنند كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مرده است، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نمي ميرد.

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص81 ـ تفسير الثعلبي، ج3، ص178 ـ تفسير الآلوسي، ج4، ص74 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص442 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص323 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج4، ص1070 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص474 ـ تفسير أبي السعود، ج2، ص93

از جمله كساني كه ثابت كرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده است، خود أبو بكر بود. آقايان أهل سنت چه جوابي دارند؟ عباس، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در همان جا گفت كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده است و إبن أم مكتوم كه حدود 12 مرتبه به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز خوانده است و نائب و وكيل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، در همان جا بود و گفت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده است. يعني از ديدگاه جناب عمر، تمام اينها منافق هستند.

پس اگر بنا باشد توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شرك باشد، اولين كسي كه اين آقايان بايد شرك او را اثبات كنند، خليفه اول است كه به مجرد اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، آمد و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل شد.

آقاي زيني دحلان (متوفاي 1304 هجري) كه از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است، در كتاب حاشيه سيره حلبيه، جلد 2، صفحه 391 مي گويد كه أبو بكر در آن لحظات آمد و صورت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بوسيد و گفت:

أذكرنا يا محمد عند ربك و لنكن علي بالك.

يا محمد! ما را نزد پروردگارت ياد كن ... .

توسل كردن كه شاخ و دم ندارد؛ اين هم نوعي توسل است.

أمير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه 235 مي فرمايد:

بأبي أنت و أمي! أذكرنا عند ربك و اجعلنا من بالك.

پدر و مادرم فداي تو باد! ما را نزد پروردگارت ياد كن ... .

اين عين شفاعت است.

مفتي مكه مكرمه، جناب زيني دحلان مي گويد:

و من تتبع أذكار السلف و الخلف و أدعيتهم و أورادهم، وجد فيها شيا كثيرا في التوسل و لم ينكر عليهم أحد في ذلك حتي جاء هؤلاء المنكرون و لو تتبعنا ما وقع من أكابر الأمة في التوسل لامتلأت بذلك الصحف.

اگر كسي كتاب ها و سيره سلف و خلف را ببيند، مي بينيد كه موارد زيادي درباره توسل آورده اند ... اگر ما تمام توسلات بزرگان امت به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و صالحين را بخواهيم جمع كنيم، كتاب هايي مملو خواهند شد.

الدرر السنية في الرد علي الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص29

جناب علامه سُبْكي (متوفاي 756 هجري) كه معاصر إبن تيميه است، مي گويد:

إعلم: أنه يجوز و يحسن التوسل و الاستغاثة و التشفع بالنبي صلي الله عليه و آله و سلم إلي ربه سبحانه و تعالي و جواز ذلك و حسنه من الأمور المعلومة لكل ذي دين، المعروفة من فعل الأنبياء و المرسلين و سير السلف الصالحين و العلماء و العوام من المسلمين و لم ينكر أحد ذلك من أهل الأديان و لا سمع به في زمن من الأزمان، حتي جاء إبن تيمية، فتكلم في ذلك بكلام يلبس فيه علي الضعفاء الأغمار و ابتدع ما لم يسبق إليه في سائر الأعصار.

يقين داشته باش كه توسل و استغاثه و طلب شفاعت از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به خداوند جايز و نيكوست و جواز و نيكو بودن اينها را هر آدم دين داري مي داند و اينها از سيره أنبياء و مرسلين و سيره سلف صالح و علماء و عوام مسلمانان بوده است و هيچ كسي از أديان مختلف، حسن و جواز توسل و استغاثه و طلب شفاعت را انكار نمي كند و در هيچ زماني هم به گوش كسي نرسيده است كه اين كار درست نيست، تا اين كه إبن تيميه آمد و حرف هايي زد كه أمر را بر بعضي از افراد ضعيف العقل مشتبه كرد ... .

شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص293

آقاي مناوي همين مطلب را در فيض القدير شرح الجامع الصغير، جلد 2، صفحه 170 نقل مي كند.

سادساً: متوسل شدن علماء ساير مذاهب به ائمه (عليهم السلام)

بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه أمثال اين قضايا خيلي زياد است و من نمونه هايي را بيان مي كنم تا بدانيد نه تنها ما متوسل به ائمه (عليهم السلام) يا أنبياء (عليهم السلام) مي شويم، بلكه ديگر مذاهب هم اين گونه بوده اند.

1. أبو علي خلال

جناب خطيب بغدادي تاريخ بغداد، جلد 1، صفحه 133 از شيخ حنابله و اساتيد حنابله، آقاي حسن بن ابراهيم أبو علي الخلال كه شيخ حنابله در عصر خودش بود، نقل مي كند:

ما همّني أمر فقصدت قبر موسي بن جعفر، فتوسلت به إلا سهل الله تعالي لي ما أحب.

هيچ مشكلي براي من پيش نيامد، مگر اين كه به نزد قبر موسي بن جعفر رفتم و متوسل شدم و آن گونه كه دوست داشتم، خداوند آن مشكل را براي من حلّ كرد.

چقدر زيبا! از ديدگاه اين آقايان هم ايشان شيخ حنابله و از شخصيت هاي برجسته حنابله بود و آقايان وهابي ها هم خودشان را حنبلي مي دانند.

2. أبو بكر محمد بن مؤمل

جناب أبو بكر محمد بن مؤمل نقل مي كند:

خرجنا مع امام أهل الحديث أبي بكر بن خزيمة و عديله أبي علي الثقفي مع جماعة من مشائخنا و هم إذ ذاك متوافرون إلي زيارة قبر علي بن موسي الرضي بطوس، قال: فرأيت من تعظيمه يعني إبن خزيمة لتلك البقعة و تواضعه لها و تضرعه عندها ما تحيرنا.

ما با إبن خزيمه كه امام أهل حديث و تعدادي از مشايخ مان به قبر علي بن موسي الرضا در طوس مي رفتيم و ديدم كه إبن خزيمه آن قدر در برابر قبر آن حضرت تعظيم مي كند و آن چنان تواضع و تضرع مي كند كه ما متحير شديم.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص339

3. إبن حبان

آقاي إبن حبان هم مي گويد:

و ما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس، فزرت قبر علي بن موسي الرضا (صلوات الله علي جده و عليه) و دعوت الله إزالتها عني إلا أستجيب لي و زالت عني تلك الشدة و هذا شئ جربته مرارا فوجدته كذلك، أماتنا الله علي محبة المصطفي و أهل بيته صلي الله عليه و سلم الله عليه و عليهم أجمعين.

در زماني كه در طوس بودم، هر وقت براي من مشكلي پيش مي آمد، كنار قبر علي بن موسي الرضا مي رفتم و به ايشان متوسل مي شدم و دعا مي كردم و مشكلم حلّ مي شد و من اين را بارها تجربه كرده ام و به همين شكل يافتم ... .

الثقات لإبن حبان، ج8، ص457

بينندگان عزيز! برادران عزيز وهابي! جوانان وهابي! جوانان عزيز أهل سنت! كه فريب وهابيت را مي خوريد كه توسل و استغاثه شرك است، آيا با اين توضيحاتي كه ما داديم و اين حرف هايي كه ما گفتيم از منابع أهل سنت، باز هم مي گوييد توسل شرك است؟!

من اين منابع و مدارك را از كتاب هاي أهل سنت با ذكر جلد و صفحه عرض مي كنم و اگر يك مورد اشتباه ديديد، بنده حاضرم در همين جا و جلوي همه بينندگان، براي هر موردي كه بگوييد فلاني مطلبي را گفت و ما پيدا نكرديم، 100 هزار تومان جايزه مي دهم. اگر لازم هم باشد، كتاب هاي را جلوي دوربين مي آورم و عين اين كتاب ها را نمايش مي دهم تا دنيا بداند كه بحث توسل و شفاعت و استغاثه، جزء إجماعيات أهل سنت است؛ غير از وهابي ها.

* * * * * * *

سؤال پيامكي 3 : (نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله))

أهل سنت مي گويند كه نمازهاي شما درست نيست. زيرا نمازهاي سنت را نمي خوانيد و به همين دليل، ما را پيرو آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي دانند. آيا نماز سنت واجب است؟

جواب 3 :

در اين رابطه هم يكي از بينندگان عزيز سؤال كردند و ما هم قول داديم تمام نمازهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را، سنةً و سيرةً، مفصل بيان كنيم. ولي من توصيه مي كنم بينندگان عزيز را، حتي آقايان أهل سنت را كه كيفيت نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را از كتاب هاي خودشان مطالعه كنند. خود آقاي إبن قدامه مقدسي كه از فقهاء بنام حنبلي هاست و ده ها فقيه ديگر از آقاي أبو حميد ساعدي از اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرده اند كه در ميان 10 نفر از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و گفت:

فقال أبو حميد: أنا أعلمكم بصلاة رسول الله صلي الله عليه و سلم قالوا: فأعرض، قال: كان رسول الله صلي الله عليه و سلم إذا قام إلي الصلاة، يرفع يديه حتي يحاذي بهما منكبيه، ثم يكبر حتي يقر كل عظم في موضعه معتدلا، ثم يقرأ، ثم يكبر، فيرفع يديه حتي يحاذي بهما منكبيه، ثم يركع و يضع راحتيه علي ركبتيه، ثم يعتدل، فلا يصوب رأسه و لا يقنعه، ثم يرفع رأسه و يقول: سمع الله لمن حمده، ثم يرفع يديه حتي يحاذي منكبيه معتدلا، ثم يقول: الله أكبر، ثم يهوي إلي الأرض، فيجافي يديه عن جنبيه، ثم يرفع رأسه و يثني رجله اليسري، فيقعد عليها و يفتح أصابع رجليه إذا سجد و يسجد، ثم يقول: الله أكبر و يرفع و يثني رجله اليسري، فيقعد عليها حتي يرجع كل عظم إلي موضعه، ثم يصنع في الأخري مثل ذلك، ثم إذا قام من الركعة كبر، فرفع يديه حتي يحاذي بهما منكبيه كما كبر عند افتتاح الصلاة، ثم يفعل ذلك في بقية صلاته، حتي إذا كانت السجدة التي فيها التسليم أخر رجله اليسري و قعد متوركا علي شقة الأيسر. قالوا: صدقت هكذا كان يصلي صلي الله عليه و سلم.

رواه مالك في الموطأ و أبو داود و الترمذي و قال: حديث حسن صحيح.

و في لفظ رواه البخاري قال: فإذا ركع أمكن يديه من ركبتيه، ثم هصر ظهره، فإذا رفع رأسه استوي قائما حتي يعود كل فقار مكانه و إذا سجد سجد غير مفترش و لا قابضهما و استقبل بأطراف أصابع رجليه القبلة، فإذا جلس في الركعتين جلس علي اليسري و نصب الأخري، فإذا كانت السجدة التي فيها التسليم أخر رجله اليسري و جلس متوركا علي شقه الأيسر و قعد علي مقعدته.

10 نفر از صحابه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بودند و آقاي أبو حميد ساعدي مي گويد: من مي خواهم نماز پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را به شما آموزش بدهم. گفتند: نماز پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را به ما آموزش بده. گفت: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به نماز مي ايستاد، دست هايش را تا نزديكي گوش بلند مي كردند و سپس تكبير مي گفتند و ... . آن 10 نفر صحابه گفتند: راست گفتي، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اين گونه نماز مي خواند.

مالك در موطأ و أبو داود و ترمذي هم اين حديث را نقل كرده است و مي گويد: حديث حسن و صحيح است.

در صحيح بخاري هم اين گونه آمده است: ... ..

المغني لعبد الله بن قدامه، ج1، ص502 ـ المحلي لإبن حزم، ج4، ص91 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج5، ص424 ـ سنن إبن ماجة، ج1، ص280 ـ سنن أبي داود، ج1، ص170 ـ سنن الترمذي، ج1، ص187 ـ سنن الدارمي، ج1، ص299 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج2، ص72 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج6، ص104 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج2، ص101 ـ صحيح إبن خزيمة، ج1، ص317 ـ صحيح إبن حبان، ج5، ص178

خيلي عجيب است! چه اتفاقاتي افتاده است در ميان مردم كه از نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بي اطلاع هستند و آقاي أبو حميد ساعدي مي خواهد نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به مردم آموزش بدهد؟!

در اين نماز، تمام ريزه كاري هاي نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بيان مي كند و نه دست بستن دارد و نه آمين گفتن دارد؛ حتي مستحبات نماز را هم بيان كرده است. ولي هيچ كدام از مواردي كه اين آقايان به نماز اضافه كرده اند، در اين نمازي كه آقاي أبو حميد ساعدي در جمع 10 نفر از صحابه آموزش مي دهد، نيست. اگر واقعاً تكتّف (دست روي دست گذاشتن در نماز) جزء واجبات نماز بود، چرا آن را نياورد؟ اگر آمين گفتن جزء واجبات نماز است، چرا آقاي أبو حُميد ساعدي آن را نياورد؟ و ده ها موارد ديگري كه اين آقايان اضافه كرده اند در يك عمل عبادي، ايشان نياورد. اين نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود و اين آقايان و فقهاء و بزرگان هم نقل كرده اند.

* * * * * * *

سؤال پيامكي 4 : (صلوات بر صحابه)

در آخر دعاي گنج العرش، دعا بر حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و آل و اصحاب آمده است. آيا صلوات بر اصحاب اشكالي ندارد.

جواب 4 :

در مورد دعاي گنج العرش بايد بگويم كه سندي ندارد و اين مطالبي كه در آنجا آورده اند، با عقل بشري سازگاري ندارد و با روايات معصومين (عليهم السلام) هم هم خواني ندارد و از نظر سندي مخدوش است و اگر كسي بخواهد به قصد ورود بخواند، قطعاً اشكال دارد. حتي اگر به قصد رجاء هم بخواند، باز هم اشكال دارد؛ چون بعضي از تعابيري كه در آن آمده است با ديگر أدعيه معصومين (عليهم السلام) سازگاري ندارد.

اما در رابطه با صلوات بر اصحاب، شكي نيست كه خود آقايان أهل سنت هم نحوه صلوات بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در كتاب هاي شان آورده اند.

در صحيح بخاري آمده است:

حدثنا قيس بن حفص و موسي بن إسماعيل قالا: حدثنا عبد الواحد بن زياد حدثنا أبو فروة مسلم بن سالم الهمداني قال: حدثني عبد الله بن عيسي سمع عبد الرحمن بن أبي ليلي قال: لقيني كعب بن عجرة فقال: ألا أهدي لك هدية سمعتها من النبي صلي الله عليه و سلم؟ فقلت: بلي فأهدها لي، فقال: سألنا رسول الله صلي الله عليه و سلم فقلنا: يا رسول الله! كيف الصلاة عليكم أهل البيت؟ فإن الله قد علمنا كيف نسلم، قال: قولوا: «أللهم صلي علي محمد و علي آل محمد كما صليت علي إبراهيم و علي آل إبراهيم إنك حميد مجيد، أللهم بارك علي محمد و علي آل محمد كما باركت علي إبراهيم و آل إبراهيم إنك حميد مجيد».

آيا نمي خواهيد هديه اي را كه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شنيده ام، به تو هديه كنم؟ گفتم: بله، به من هديه بده آن را. گفت: از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) سؤال كرديم: صلوات فرستادن بر شما أهل بيت چگونه است؟ خداوند سلام بر شما را به ما ياد داده است. فرمود: بگوييد: «أللهم صلي علي محمد و علي آل محمد ... ».

صحيح البخاري، ج4، ص119، كتاب أحاديث الأنبياء، باب دهم و ج7، ص156، كتاب الدعوات، باب الصلا، علي النبي ـ صحيح مسلم، ج2، ص16

در روايت ديگري از أبو سعيد خدري در ذيل اين آيه:

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا

سوره احزاب/آيه56

اين تعبير آمده است:

يا رسول الله! هذا التسليم، فكيف نصلي عليك؟ قال: قولوا: أللهم صل علي محمد عبدك و رسولك كما صليت علي آل إبراهيم و بارك علي محمد و علي آل محمد كما باركت علي إبراهيم (علي آل إبراهيم)

صحيح البخاري، ج6، ص27

روايت متعدد ديگري هم آورده است.

ولي من در اينجا يك گلايه دارم. آقاي بخاري و مسلم در چندين جا، كيفيت صلوات بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نقل كرده اند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم مي فرمايد:

هر وقت مي خواهيد بر من صلوات بفرستيد، بگوييد:

أللهم صلي علي محمد و علي آل محمد ...

در همين روايت، آقاي بخاري مي گويد:

رسول الله (صلي الله عليه و سلم).

در همين روايتي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «در صلوات بر من، آل مرا هم ذكر كنيد»، آقاي بخاري و مسلم آورده اند: «صلي الله عليه و سلم»! من نمي دانم اينها فرداي قيامت چه جوابي دارند؟ در متن روايت صلوات، نام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در چندين جا آورده ند، ولي بدون «و آله». با اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

لا تصلوا علي الصلاة البتراء. فقالوا: و ما الصلاة البتراء يا رسول الله؟ قال: تقولون: أللهم صل علي محمد و تسكتون، بل قولوا: أللهم صل علي محمد و علي آل محمد.

صلوات دم بريده بر من نفرستيد. گفتند: يا رسول الله! صلوات دم بريده چيست؟ فرمود: اين كه بگوييد: «اللهم صل علي محمد» و ساكت بمانيد. بلكه بايد بگوييد: «أللهم صل علي محمد و علي آل محمد»

الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج2، ص430، چاپ مؤسسه الرسالة لبنان، سال 1417 هجري قمري و 1997 ميلادي ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص37

آقاي إبن عقيل شافعي در كتاب العتب الجميل، صفحه 6 مي گويد اين روايت صحيح است.

افراد ديگري هم اين روايت را نقل كرده اند.

جالب اين است كه امام شافعي، شعري را نقل مي كند و همه شافعي ها اين شعر را حفظ هستند:

يا أهل بيت رسول الله حبكم فرض من الله في القرآن أنزله

كفاكم من عظيم القدر إنكم من لم يصل عليكم لا صلاة له

اي أهل بيت رسول خدا! محبت شما واجب است و خدا هم در قرآن نازل كرده است. (اشاره به آيه مودت: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي (سوره شوري/آيه23))

همين اندازه براي منزلت و جايگاه شما كفايت مي كند كه هر كس بر شما درود نفرستد، نمازش باطل است.

ديوان شافعي، صفحه 115، چاپ جديد ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج2، ص430، چاپ مؤسسه الرسالة لبنان، سال 1417 هجري قمري و 1997 ميلادي ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص11 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج3، ص103 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص224

البته خود آقايان علماء أهل سنت هم آورده اند كه اگر كسي در نمازش، صلوات بر آل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نگويد، نمازش باطل است؛ حتي وهابي ها هم به اين عقيده دارند. ولي وقتي عملا مي خواهند نام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را بياورند، بدون «و آله» مي آورند. البته تمام رواياتي كه از كيفيت صلوات نقل كرده اند، در يك روايت نيامده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده باشد بر اصحاب من صلوات بفرستيد و اين خلاف و نادرست است و چيزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نفرموده باشد، بدعت مي شود.

الانتصار للعاملي، ج5، ص414

* * * * * * *

آقاي محسني

بعضي وقت ها كه ما به مكه و مدينه مشرف مي شديم، مي ديديم كه نام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي در خطبه ها مي آمد، جمعيت حاضر، اعتنايي به درود فرستادن بر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نداشتند. ولي وقتي به جوامع شيعي نگاه مي كنيم، مي بينيم كه وقتي نام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مي آيد، صلوات مي فرستند.

استاد حسيني قزويني

جالب اين است كه خودشان نقل كرده اند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود:

من عمل عملا ليس عليه أمرنا، فهو ردّ.

هر كسي كاري انجام دهد كه ما دستور نداده باشيم، مردود است.

صحيح بخاري، ج3، ص24 ـ صحيح مسلم، ج5، ص132

هم چنين روايتي را از عايشه نقل مي كنند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه، فهو ردّ.

هر كسي چيزي را در دين اضافه كند كه ما آن را نگفته ايم و جزء دين نيست، مردود است.

صحيح بخاري، ج3، ص167 ـ صحيح مسلم، ج5، ص132

اين آقايان اين كلمه «أصحابه» يا «صحبه» را كه در صلوات مي گويند، از كجا آورده اند؟ آيا روايتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه دارند؟ يا نه، جناب أبو بكر و عمر و عثمان يا خود أمير المؤمنين (عليه السلام) وقتي خطبه مي خواندند، وقتي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درود مي فرستادند، «أصحابه» را هم اضافه مي كردند كه اين آقايان هم اضافه مي كنند؟

* * * * * * *

سؤال پيامكي 5 : (ذو القرنين)

مقداري در رابطه با ذو القرنين صحبت بفرماييد كه ايشان چه كسي است؟

جواب 5 :

در رابطه با ذو القرنين اگر بخواهيم صحبت كنيم، حدأقل 2 يا 3 جلسه وقت نياز است و ميان شيعه و سني اختلاف است كه ايشان چه كسي است. بعضي مي گويند كه ذو القرنين مَلَكي از ملائكه بود كه خداوند او را بر زمين آورده بود تا كارهايي را انجام بدهد.

الدر المنثور للسيوطي، ج4، ص241 ـ الإتقان للسيوطي، ج4، ص374

آقاي إبن جوزي حنبلي، صاحب كتاب المنتظم مي گويد:

و اختلف العلماء في إسم ذي القرنين علي أربعة أقوال:

علماء أهل سنت اختلاف دارند كه ذو القرنين كيست؟ 4 قول در اين مورد وجود دارد:

أحدها عبد الله قاله علي رضي عنه و قال إبن عباس: اسمه عبد الله بن الضحاك و الثاني الإسكندر قاله وهب و قيل هو الإسكندر بن قيصر قاله أبو الحسين المنادي و كان قيصر هذا أول القياصرة و أقدمهم و إنما سمي بذي القرنين بعد ذلك طويل و الثالث عياش قاله محمد بن علي بن الحسين و الرابع الصعب بن جاثر بن القلمس ذكره أبو بكر بن أبي خيثمة.

قول اول: نامش عبد الله بود و اين را علي (رضي الله عنه) روايت كرده است و إبن عباس مي گويد: نامش عبد الله بن ضحاك بود. قول دوم: او همان اسكندر است و اين قول وهب است و گفته شده است كه او اسكندر بن قيصر است و اين هم قول أبو الحسين منادي است و ... . قول سوم: نامش عياش بود و اين قول محمد بن علي بن حسين است. قول چهارم: نامش صعب بن جاثر بن قلمس بود و اين قول أبو بكر بن أبي خيثمه است.

المنتظم لإبن الجوزي، ج1، ص286، چاپ دار صادر بيروت، چاپ اول، سال 1358 هجري قمري

آقاي إبن طاهر مقدسي در كتاب البدء و التاريخ، جلد 3، صفحه 79 مي گويد:

نام ذو القرنين، مرزبان بود.

آقاي زمخشري مي گويد:

نام ذو القرنين، اسكندر بود كه تمام دنيا را به ملك خود در آورد.

دو نفر مؤمن كره زمين را تحت تسلط خودشان در آوردند و دو نفر كافر؛ از مؤمنين، ذو القرنين و حضرت سليمان بودند و از كافرين، نمرود و بخت النصر بودند.

الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج2، ص293

مرحوم شيخ صدوق (ره) هم روايتي را در علل الشرايع از أمير المؤمنين (عليه السلام) مي آورد:

لم يكن نبيا و لا ملكا و لم يكن قرناه من ذهب و لا فضة و لكنه كان عبدا أحب الله فأحبه الله و نصح لله فنصحه الله و إنما سمي ذا القرنين، لأنه دعا قومه إلي الله عز وجل، فضربوه علي قرنه، فغاب عنهم حينا، ثم عاد إليهم، فضرب علي قرنه الآخر و فيكم مثله.

ذو القرنين، نه پيامبر بود و نه ملك بود ... و بنده اي صالح بود كه هم او خدا را دوست داشت و هم خدا او را دوست داشت.

علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج1، ص40

حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي در تفسير نمونه، چند نظريه مي آورد و يكي از آنها اين است:

1. بعضي معتقدند او كسي جز اسكندر مقدوني نيست.

2. جمعي از مورخين معتقدند ذو القرنين يكي از پادشاهان يمن بوده است.

3. ذو القرنين همان كورش كبير، پادشاه هخامنشي است.

الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي، ج9، ص362 ـ تفسير نمونه حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي، ج12، ص542

علامه طباطبايي (ره) هم همين نظريه سوم را قبول دارد.

الميزان في تفسير القرآن للعلامه الطباطبايي، ج13، ص391

البته حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي و علامه طباطبايي (ره) از آقاي أبو الكلام آزاد، از محققان بنام هند نقل كرده اند و ايشان در اين زمينه، كتاب مفصلي نوشته است و اين دو بزرگوار به كتاب ايشان استناد كرده اند.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

1. در مورد شخصيت أبو موسي أشعري توضيحاتي را بفرماييد. چون در جايي خوانده ايم كه سردار لشكر اسلام بود و در جايي هم حديث از ايشان روايت شده است و در قضيه حضرت علي (عليه السلام) هم بوده است. ايشان چگونه شخصيتي بوده است؟

2. اين كتاب هايي كه از أهل سنت مي فرماييد، آيا به زبان فارسي هم هستند يا خير؟

جواب 1 :

1. شخصيت أبو موسي اشعري، مورد تائيد شيعه نيست. با اين كه در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) كارهاي خوبي انجام داده است، ولي اين كارها ملاك نيست و طلحه و زبير هم كارهاي خوب زيادي داشتند، ولي در برابر أمير المؤمنين (عليه السلام) ايستادند و موضع مخالف گرفتند. هم چنين أبو موسي اشعري در جنگ جمل، موضع گرفت و مورد تائيد أمير المؤمنين (عليه السلام) نبود و حتي براي عزل او، مجبور شد إبن عباس را كه واسطه شد او را ابقاء كند، بفرستد و او را عزل كند و به جاي او، كسي ديگري را در كوفه نصب كردند و در همان جا هم عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) سخنراني كردند.

2. خير، اكثر اين كتاب ها به زبان عربي است و 90٪ آنها ترجمه نشده است و من هر كتابي كه آدرس مي دهم، از برنامه نرم افزاري مكتبة أهل البيت است. حتي اگر در كتابخانه ام هم كتابي باشد، از آن آدرس نمي دهم و از اين نرم افزار آدرس مي دهم. اين نرم افزار در همه جا موجود است و حتي در شبكه هاي وهابي هم از اين نرم افزار عليه شيعه استفاده مي كنند. اين نرم افزار براي دفتر حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) و حضرت آيت ا... العظمي سيستاني (مد ظله العالي) است و به نظر من، بهترين و سريع ترين نرم افزار است و حدود 5 هزار جلد كتاب از شيعه و سني، در حوزه هاي مختلف در اين نرم افزار وجود دارد. براي تهيه اين نرم افزار مي توانيد با دفتر حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) تماس حاصل بفرماييد.

* * * * * * *

سؤال 2 :

1. آيا لقب سيد الشهداء بر 2 نفر خطاب مي شود؟ بر امام حسين (عليه السلام) يا حمزه، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا بر هر دوي آنها.

2. در مورد فضيلت مسجد الأقصي توضيح بفرماييد و آيا غير از پيامبران (عليهم السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، ائمه معصومين (عليهم السلام) هم به اين مسجد مي رفتند و آيا فضيلتي در اين مورد از ائمه (عليهم السلام) ذكر شده است؟ آيا مانند ساير مساجد بزرگ، مانند مسجد الحرام، مسجد النبي و مسجد كوفه اعمالي دارد و مورد تائيد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است؟

جواب 2 :

1. سيد شهداء در أحد، حضرت حمزه است، ولي سيد جميع شهداء، آقا امام حسين (عليه السلام) است. شايد هم مراد از سيد الشهداء، سيد شهداء كربلاء باشد. ولي آنچه كه در ميان شعيه مرسوم است، لقب سيد الشهداء بر امام حسين (عليه السلام) اطلاق مي شود.

2. در مورد مسجد الأقصي، مي توانيد به كتاب الأمالي شيخ طوسي (ره)، صفحه 369، حديث 788 مراجعه كنيد كه از أمير المؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است:

أربعة من قصور الجنة في الدنيا: المسجد الحرام و مسجد الرسول و مسجد بيت المقدس و مسجد الكوفة.

4 مكان است كه از قصرهاي بهشتي در دنيا هستند: مسجد الحرام و مسجد النبي و مسجد الأقصي و مسجد كوفه.

هم چنين در كتاب كافي، جلد 3، صفحه 491 آمده است:

جاء رجل إلي أمير المؤمنين صلوات الله عليه و هو في مسجد الكوفة فقال: السلام عليك يا أمير المؤمنين و رحمة الله و بركاته فرد عليه، فقال: جعلت فداك إني أردت المسجد الأقصي، فأردت أن أسلم عليك و أودعك، فقال له: ... و صل في هذا المسجد، فإن الصلاة المكتوبة فيه حجة مبرورة و النافلة عمرة مبرورة و البركة فيه علي إثني عشر ميلا، يمينه يمن و يساره مكر و في وسطه عين من دهن و عين من لبن و عين من ماء شراب للمؤمنين و عين من ماء طهر للمؤمنين منه سارت سفينة نوح و كان فيه نسر و يغوث و يعوق و صلي فيه سبعون نبيا و سبعون وصيا، أنا أحدهم و قال بيده في صدره: ما دعا فيه مكروب بمسألة في حاجة من الحوائج إلا أجابه الله و فرج عنه كربته.

شخصي محضر أمير المؤمنين (صلوات الله عليه) رسيد در حالي كه آن حضرت در مسجد كوفه بودند و بر حضرتش سلام كرد و گفت: السّلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة الله و بركاته. حضرت جواب سلامش را دادند. وي عرض كرد: فدايت شوم! عازم مسجد الأقصي بودم، گفتم ابتداء خدمت شما آمده و سلام عرض كرده و با شما وداع نمايم. حضرت فرمودند: ... در اين مسجد نماز بگذار، زيرا يك نماز واجب در اين مسجد خواندن، معادل با يك حجّ قبول شده است و يك نماز نافله گزاردن، معادل با يك عمره مقبول است.

هم چنين در روايتي ديگر، أمير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

صلاة في بيت المقدس تعدل ألف صلاة.

يك ركعت نماز در مسجد الأقصي، معادل هزار ركعت نماز است.

وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج5، ص289

از اين گونه مسائل زياد است و مي توانيد كتاب إقبال الأعمال سيد بن طاووس را مطالعه كنيد كه در رابطه با اعمال مسجد الأقصي مطالب زيادي را آورده است.

* * * * * * *

سؤال 3 :

اين حديث:

ولاية علي بن أبي طالب حصني، فمن دخل حصني، أمن من عذابي.

چند بار بايد بر مريض خوانده شود؟ ما چند شب، 40 مرتبه خوانديم.

جواب 3 :

40 مرتبه است. ولي بايد به قدري خوانده شود كه نتيجه گرفته شود. ولي معمولا اگر يك بار با حضور قلب خوانده شود، كفايت مي كند:

عن علي بن موسي الرضا عن موسي بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن علي عن علي بن الحسين عن الحسين بن علي عن الحسن بن علي عن عن علي بن أبي طالب عليهم السلام عن النبي (صلي الله عليه و آله) عن جبرئيل عن ميكائيل عن إسرافيل عن اللوح عن القلم قال: يقول الله عز وجل: ولاية علي بن أبي طالب حصني، فمن دخل حصني، أمن من عذابي.

عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج1، ص146 ـ الأمالي للشيخ الصدوق، ص306

* * * * * * *

سؤال 4 :

من مطلبي را مي خواهم بگويم كه اميدوارم شما و بينندگان عزيز اين مطلب را به پاي ايراني بودن من نگذارند. اين مسئله، مسئله ايرانيان در قرآن است. من سال ها تحقيق كرده ام كه چرا خداوند، ايرانيان را براي شيعه بودن انتخاب كرده است؟ من دوست دارم تمام أهل سنت به اين آياتي كه مي خواتم، توجه كنند:

1. آيه 39 سوره توبه 2. آيه 54 سوره مائده

3. آيه 38 سوره محمد 4. آيه 89 سوره انعام

در اين آيات گفته شده است كه قومي ديگر بايد وظائف اصلي اسلام را انجام بدهد و عرب، توانايي انجام آن را ندارد. در ذيل همه اين آيات آمده است كه منظور از قوم ديگر، قوم فارس است.

شما دقت بكنيد به آيه 16 سوره فتح كه از جنگ ايرانيان با اعراب صحبت مي كند؛ حمله اي كه خليفه دوم به ايران كرد. أمير المؤمنين (عليه السلام) بر مبناي همين آيه، خطبه 146 نهج البلاغه را بيان فرمود و در مورد جنگ ايرانيان و اعراب، به خليفه دوم مشاوره مي دهد. اين آيه، دقيقاً طراحي جنگ ايرانيان و اعراب است و آن مكانيزم تشكيل مكتب شيعه در ايران است؛ اگر با دقت باز شود.

إن شاء ا... من اين تحقيق خودم را خدمت شما ارسال مي كنم و دوست دارم كه دوستان ما در ذيل اين آيات كمي فكر كنند.

تمام رواياتي كه شما مي گوييد، آنها بهتر از ما مي دانند، ولي نمي خواهند قبول كنند.

جواب 4 :

من همين امروز كه داشتم پيامك ها را كنترل مي كردم، چند مورد از زاهدان پيام فرستادند كه وقتي ما صحبت هاي شما را شنيديم، به تعدادي از دوستان أهل سنت گفتيم و در اين 3 ، 4 روز، 5 نفر از أهل سنت، شيعه شدند. اين طور نيست كه شما مي گوييد اينها قبول نمي كنند. ما دنبال شيعه كردن أهل سنت نيستيم، هدف ما اتمام حجت است. حتي خود وهابي ها هم اين طور هستند. كمتر هفته اي است كه من با خيلي از شخصيت هاي عربستان سعودي و دانشگاه هاي معتبر و حتي با فرزندان شخصيت هاي طراز اول عربستان سعودي كه شيعه شده اند و الآن هم خدمت و تبليغ مي كنند، ارتباط نداشته باشم. بعضي از ائمه جمعه آنها كه شيعه شده اند نيز با ما مرتبط هستند و هر وقت زنگ مي زنيم، سعي مي كنيم با شماره ايران با آنها تماس نگيريم و اين هم يك مشكلي است براي ما. من، هم موبايل عربستان سعودي را دارم و هم موبال آلمان و هلند را و معمولا با اين شماره ها يا از طريق آي پي با آنها تماس مي گيرم تا مشخص نشود از كجا زنگ مي زنيم و آنها التماس مي كنند كه اگر عربستان سعودي بفهمد، پوست سر ما را مي كَنند. ما زياد داريم از جوانان وهابي كه شيعه شده اند و از من و جناب عالي هم خيلي تندتر هستند. حتي گاهي كه در جلسات خصوصي ما مي آيند، تعابير تندي را بيان مي كنند و هر چه مي گوييم اينها درست نيست و خلاف نظر ائمه (عليهم السلام) است، مي گويند شما نمي دانيد كه اينها چه كلاهي بر سر ما گذاشته اند.

روزي من با يكي از اين شخصيت هاي بالايي كه از كشور الجزاير است و شيعه شده، خيلي مفصل بحث كردم و گفتم كه اين تندي ها به صلاح نيست و اين تندي ها، نه نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) است و نه نظر امام صادق (عليه السلام) است. وقتي به امام صادق (عليه السلام) خبر مي دهند:

إنا نري في المسجد رجلا يعلن بسب أعدائكم و يسبهم فقال:

يكي از شيعيان شما در مسجد به دشمنان شما فحش و ناسزا مي دهد و آنها را لعن مي كند. حضرت فرمود:

ما له؟ لعنه الله! تعرض بنا.

او را چه شده است؟ خدا او را لعنت كند! ما را در حق تعرض قرار داد.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج71، ص217 ـ التفسير الصافي للفيض الكاشاني، ج2، ص147

يعني وقتي شما به آنها فحش مي دهيد، آنها هم به ائمه (عليهم السلام) فحش مي دهند.

الآن اين گونه نيست و بايد اين 2 ، 3 دهه أخير را دهه گرايش وهابيت، أهل سنت و مسيحيان به طرف مذهب شيعه ناميد. دنيا به اين نتيجه رسيده است كه تنها مذهبي كه بتواند پاسخ گوي نيازهاي فكري انسان معاصر باشد، فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) است. ما كوتاه آمده ايم و قصور داشته ايم و مقصر بوده ايم و بايد اعتراف كنيم به تقصيرمان در معرفي فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام). امام رضا (عليه السلام) مي فرمايد:

فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا.

اگر مردم زيبايي هاي سخنان ما را بدانند، از ما تبعيت مي كنند.

عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج2، ص275 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج27، ص92

لازم نيست با توهين و فحش، مردم را به مذهب شيعه دعوت كنيم. اگر ما فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) و فضائل حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و جايگاه آنان را در ميان أهل سنت و عدالت، شجاعت و عبادت حضرت علي (عليه السلام) را بيان كنيم، هر انسان خالي الذهن كه داراي فطرت پاكي است، بي اختيار جذب شود. جرج جرداق مسيحي، آن چنان جذب أمير المؤمنين (عليه السلام) مي شود كه عباراتي در كتاب علي، صوت العدالة الإنسانية مي آورد كه از خواندن آن، از شدت شوق، قطرات اشك از چشمانم جاري مي شود. نه تنها جرج جرداق، افراد زيادي هستند كه نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) و آقا امام صادق (عليه السلام) مطالبي دارند. اين گونه نيست كه همه را با يك چوب برانيم.

قبول داريم كه يك سري از علماء هستند كه سني بودن يا وهابي بودن، شغل شان است و اگر از سني بودن يا وهابي بودن دست بردارند، شغل يا ميز يا مسند امامت جمعه و جماعت را از دست مي دهند و آن قدر مردانگي ندارند كه به خاطر خداوند، پا بر روي هوي و هوس خود بگذارند. از اين گونه علماء، قبلاً هم داشته ايم و الآن هم داريم و در آينده هم خواهيم داشت.

إن شاء ا... نتيجه كارهاي تان را براي ما ايميل كنيد تا ما هم از آن استفاده كنيم و إن شاء ا... اگر قابل استفاده براي بينندگان عزيز هم باشد، در اختيار عموم بينندگان قرار مي دهيم.

* * * * * * *

سؤال 5 :

1. به يكي از دوستان من، انگشتر و گردنبندي هديه داده اند كه عكس ماه و ستاره بر روي آنها حكّ شده است. آيا اين علامت ماه و ستاره، فقط براي سني ها است؟ اين علامت از كجا آمده است؟ آيا ايشان به عنوان يك شيعه مي تواند از اين انگشتر يا گردنبند استفاده كند يا خير؟

2. بنابر عقيده ما شيعيان، حضرت علي (عليه السلام) از تمامي أنبياء (عليهم السلام)، به جز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أفضل هستند. ولي در كتاب شب هاي پيشاور، آقاي شيرازي در مناظره اي كه داشتند، گفته اند كه امامت از پيامبران اولوا العزم (عليهم السلام) پايين تر است و از ساير پيامبران (عليهم السلام) بالاتر است؛ البته اين برداشتي است كه من داشته ام. چون من كتاب انگليسي اش را خوانده ام.

3. أهل سنت، حديثي را از كتاب كافي مي آورند و مي گويند كه آقاي مجلسي (ره) يا شيخ صدوق (ره) هم تصحيح كرده اند آن را و اين است كه از امام صادق (عليه السلام) پرسيده اند:

آيا ائمه (عليهم السلام) بالاتر هستند يا پيامبران (عليهم السلام)؟

ايشان هم فرمودند:

پيامبران (عليهم السلام).

در اين مورد هم توضيح بفرماييد.

جواب 5 :

1. اگر طلا باشد، حرام است. اگر علامت ستاره و غيره داشته باشد، اگر اينها هم حاكي از يك جرياني باشد، مانند صليب، جايز نيست. ولي اگر بر روي آن، آيات قرآن نوشته شده باشد يا أسماء إلهي روي انگشتر نوشته شده باشد، هيچ اشكالي ندارد.

البته اين را هم خدمت دوستان عرض كنم كه اگر كسي شرف الشمس دارد، توجه داشته باشد كه اين، يكي از أدعيه اي است كه اسم أعظم إلهي در آن است و يك شكل ستاره دارد و درون آن چيزي را هم مي نويسند و اين ستاره نيست، شبيه ستاره است.

3 ، 2. در اين مورد، خيلي سؤال شده است كه آيا ائمه (عليهم السلام) از أنبياء (عليهم السلام) أفضل هستند يا خير؟ إن شاء ا... در جلسه اي عرض خواهيم كرد.

ولي طبق آيه مباهله و رواياتي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:

علي از من است و من از علي هستم و ... .

و نسبت به ائمه (عليهم السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم فرموده اند، عقيده شيعه اين است كه حضرت علي (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) هر چه دارند، از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دارند. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

أنا عبد من عبيد محمد (صلي الله عليه و آله).

من بنده اي از بندگان محمد (صلي الله عليه و آله) هستم.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص90

ولي نسبت به ديگر أنبياء (عليهم السلام)، ما دليل قطعي از كتاب و سنت داريم كه ائمه (عليهم السلام) از تمام أنبياء (عليهم السلام)، حتي أنبياء أولوا الأمر (عليهم السلام) هم أفضل بودند؛ ما دليل داريم. به قول اين آقايان، اجتهاد ما اين است و فرضاً هم اگر اشتباه كرده باشيم، در اين اجتهادمان، خداوند يك ثواب هم به ما خواهد داد.

* * * * * * *

سؤال 6 :

1. ما شيعيان اعتقاد داريم كه أهل بيت (عليهم السلام)، حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حسنين (عليهما السلام) هستند، به علاوه شخص پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). سؤال اين است كه آيا همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم جزء أهل بيت (عليهم السلام) محسوب مي شوند يا خير؟ چون يك أمر بديهي است كه همسر انسان هم جزء خانه و أهل بيت او محسوب شود.

2. وقتي قرآن جمع آوري شد، آيا آيات منسوخه قرآن هم مندرج در قرآن است يا خير؟ نمونه هايي را ذكر بفرماييد.

3. در مورد شخص منفوري مانند زياد بن ابيه، كمابيش شنيده ايم و خوانده ايم. در زمان حكومت حضرت علي (عليه السلام)، اين گونه كه طبري آورده است، حضرت علي (عليه السلام) ايشان را در حكومت فارس مأمور كرده اند. استفاده از چنين شخص پليدي، قبل از آن كه ماجراي معاويه پيش بيايد، آيا اين مطلب صحت دارد؟ اگر صحت دارد، علت استفاده حضرت علي (عليه السلام) از ايشان در حكومت فارس چه بوده است؟

جواب 6 :

1. أولاً:

يك دفعه مي گوييم كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، آيا از نظر أهل لغت و عرف، أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند يا خير؟ بله، زنان هر كسي، جز أهل اوست. در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) آمده است:

قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آَنَسْتُ نَارًا

سوره قصص/آيه29

در رابطه با حضرت ابراهيم (عليه السلام) هم همين گونه آمده است.

ثانياً:

ولي دعوا و اختلاف ما با أهل سنت اين نيست كه آيا زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم جز أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند يا خير؟ بحث ما بر اين است كه آيه تطهير كه مي فرمايد:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

سوره أحزاب/آيه33

و هر گونه رجس و پليدي را از أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برداشته است، آيا اين آيه با اين شاخصه ها، تحت عنوان أهل البيت، شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم مي شود يا نمي شود؟ ما به دنبال اين هستيم. بر فرض هم بگوييم كه در عرف اين گونه است كه همسر هر كسي، أهل بيت اوست. ما بر سر اين مسئله اختلاف نداريم. اختلاف ما اين است كه آيا اين آيه، شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم هست يا خير؟

ثالثاً:

آقاي آلوسي وهابي، از مفسران بنام أهل سنت مي گويد:

أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت الذين هم أحد الثقلين.

زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، داخل در أهل بيتي كه يكي از ثقلين است، نيستند.

تفسير الآلوسي، ج22، ص16

جناب آقاي طحاوي، از فقهاء و متكلمين نامي أهل سنت، در مشكل الآثار، جلد 1، صفحه 230، حديث 782 اين تعبير را دارد:

أن المراد بما فيها هم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي و فاطمة و الحسن و الحسين دون ما سواهم.

مراد از آيه تطهير، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و علي و فاطمه و حسن و حسين هستند و غير از اينها را شامل نمي شود.

در صفحه 231 هم صراحت دارد كه اين آيه، منحصراً مربوط به أهل بيت (عليهم السلام) است.

همين مطلب را جناب قسطلاني در المواهب اللدنية، صفحه 529 آورده است. آقاي إبن حجر هيثمي در الصواعق المحرقة، صفحه 143 آورده است. آقاي ملا علي قاري در شرح كتاب فقه اكبر آقاي أبو حنيفه، صفحه 210 آورده است. جناب سمهودي در جواهر العقدين، صفحه 204، باب اول آورده است كه اين آيه تطهير، شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست.

رابعاً:

بر فرض اينها هم نگفته باشند، خود زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ادعا نكرده اند. شما يك روايت بياوريد كه مثلاً عايشه، ام سلمه، حفصه يا ام حبيبه در يك روايت ضعيفي گفته باشند كه ما هم مشمول آيه تطهير هستيم. دعواي ما بر سر آيه تطهير است. وگرنه دعواي بر اين نيست كه عرفاً يا لغةً چه مي گويند. دعواي ما در آنجا نيست و آنجا هم مشكلي را حلّ نمي كند. اينها واضح و روشن است.

خامساً:

مضافاً كه خود آيه خيلي واضح و روشن است:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

سوره أحزاب/آيه33

يك بار كلمه بيت در قبل از اين آيه آمده است و يك بار هم در بعد از اين آيه آمده است و در هر دو هم كلمه بيوت آمده است:

وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ

سوره أحزاب/آيه33

وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ

سوره أحزاب/آيه34

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فقط يك زن نداشت؛ زنان متعددي داشت كه واژه بيوت آمده است. ولي در آيه تطهير، كلمه بيت آمده است:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

اين خيلي واضح و روشن است.

سادساً:

مضافاً لحني كه در رابطه با زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، لحن توبيخي و تهديدي است:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا

سوره أحزاب/آيه28

وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآَخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا

سوره أحزاب/آيه29

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ

سوره أحزاب/آيه30

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا

سوره أحزاب/آيه32

وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي

سوره أحزاب/آيه33

تمام اينها، لحن تهديد و توبيخ است. ولي وقتي به آيه تطهير مي رسد، لحن تمجيدي و تكريمي دارد.

2. بله، آيات منسوخه، در قرآن وجود دارد. مثلاً در آيه 187 سوره بقره مي فرمايد:

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنْكُمْ فَالْآَنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ وَ لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آَيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ

وقتي روزه مي گرفتند، به مجرد اين كه نماز مي خواندند، در حالي كه افطار نكرده بودند، كسي حق نداشت غذا بخورد و شب هاي ماه رمضان با همسران شان نزديكي كنند.

يكي ديگر از موارد منسوخه، حرمت هم خوابگي با همسر بوده كه نسخ شده است.

3. در اين مورد هم بايد بگوييم كه اگر بنا بود أمير المؤمنين (عليه السلام) فقط از افراد مورد تائيد خودش استفاده كند، شايد به اندازه تعداد انگشتان دستش هم كسي نمي ماند. حتي نسبت به إبن عباس، پسر عموي خودش مشكلاتي داشت و نسبت به عثمان بن حنيف كه به بصره مي آيد و در يك مجلس مهماني شركت مي كند كه فقط ثروتمندان را دعوت كرده اند، ايشان را توبيخ مي كند:

و ما ظننت أنك تجيب إلي طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو. فانظر إلي ما تقضمه من هذا المقضم، فما اشتبه عليك علمه فالفظه و ما أيقنت بطيب وجوهه فنل منه.

گمان نمي كردم مهمانيِ مردمي را بپذيري كه نيازمندان شان با ستم محروم شده و ثروتمندان شان بر سر سفره دعوت شده اند. انديشه كن در كجايي و بر سر كدام سفره مي خوري؟ پس آن غذايي كه حلال و حرام بودنش را نمي داني دور بيفكن و آنچه را به پاكيزگي و حلال بودنش يقين داري، مصرف كن .

ألا و إن لكل مأموم إماما يقتدي به و يستضئ بنور علمه، ألا و إن إمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه. ألا و إنكم لا تقدرون علي ذلك و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عقة و سداد.

آگاه باش! هر پيروي را امامي است كه از او پيروي مي كند و از نور دانشش روشني مي گيرد، آگاه باش! (من) امام شما از دنياي خود به 2 جامه فرسوده و 2 قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايي چنين كاري را نداريد، امّا با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد.

نهج البلاغه، نامه45

أمير المؤمنين (عليه السلام) دل پرخوني داشت و مظلوميتش در يك جا يا چند جا نبود. حتي أمير المؤمنين (عليه السلام) در ميان ياران خودش در اوج مظلوميت بود. خدا مي داند كه مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام)، همان است كه در زيارت نامه آمده است:

السلام عليك يا ولي الله، أنت أول مظلوم و أول من غصب حقه.

الكافي للشيخ الكليني، ج4، ص569 ـ من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق، ج2، ص587 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج6، ص28 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج14، ص394 ـ كامل الزيارات لجعفر بن محمد بن قولويه، ص95

أمير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

و لقد أصبحت الأمم تخاف ظلم رعاتها و أصبحت أخاف ظلم رعيتي.

و هر آينه، ملّت هاي جهان صبح مي كنند در حالي كه از ستم زمامداران شان در ترس و وحشت هستند و من صبح مي كنم در حالي كه از ستمگري پيروان خود وحشت دارم.

نهج البلاغه، خطبه 97

در جنگ خوارج، ياران حضرت علي (عليه السلام) شمشير بر روي ايشان مي كشند! با اين وضعيت، حضرت علي (عليه السلام) چه كار بايد بكند؟

تا جايي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

لوددت أني لم أركم و لم أعرفكم، معرفة و الله جرت ندما و أعقبت سدما، قاتلكم الله! لقد ملأتم قلبي قيحا و شحنتم صدري غيظا و جرعتموني نغب التهمام أنفاسا و أفسدتم علي رأيي بالعصيان و الخذلان.

چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمي ديدم و هرگز نمي شناختم، شناسايي شما، سوگند به خدا! كه جز پشيماني حاصلي نداشت و اندوهي غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون و سينه ام از خشم شما مالامال است، كاسه هاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد و با نافرماني و ذلّت پذيري، رأي و تدبير مرا تباه كرديد.

نهج البلاغه، خطبه 27

أللهم إني قد مللتهم و ملوني و سئمتهم و سئموني، فأبدلني بهم خيرا منهم و أبدلهم بي شرا مني.

خدايا! من اين مردم را با پند و تذكّرهاي مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده و من از آنان به ستوه آمده و دل شكسته ام. به جاي آنان، افرادي بهتر به من مرحمت فرما و به جاي من، بدتر از من بر آنها مسلّط كن.

نهج البلاغه، خطبه 25

افرادي را أمير المؤمنين (عليه السلام) مي آورد كه ظاهر الصلاح هستند. إن شاء ا... اگر فرصت شد، مطالبي را راجع به أبو موسي أشعري بيان خواهم كرد. إبن عباس مي آيد براي أبو موسي أشعري واسطه مي شود كه آدم خوبي است و مي بينيم كه چه مصيبت هايي را أبو موسي أشعري بر سر أمير المؤمنين (عليه السلام) مي آورد و چه مصيبت ها، مشكلات و توطئه هايي را عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) انجام مي دهد. أبو موسي أشعري كه مثلاً بهترين بوده است، اين گونه مي شود.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | محمود | | ١٨:٢٢ - ٣١ فروردين ١٣٩٠ |
با سلام

از استاد ارجمند جناب دکتر سيد محمد حسيني قزويني بسيار تشکر مي کنم. به اين منطق محکم شيعه و داشتن علمائي همچون دکتر قزويني افتخار مي کنم. از بيانات جنابعالي استفاده فراوان نمودم. از طرفي چون متأسفانه نمي رسم برنامه هاي جناب دکتر را به صورت زنده و مستقيم بگيرم ، مجبور ميشم که مطالب را در اينجا دنبال کنم.

موفق و پيروز و سربلند باشيد.
2 | سيد حسين علوي | | ١٢:١٣ - ٢٧ آبان ١٣٩٠ |
سلام عليكم امروز از شبكه تلويزيوني ولايت به فرمايشات استاد گرامي جناب آقاي حجت الاسلام قزويني گوش مي كردم. ايشان در پاسخ به شبهه يكي از اهل تسنن كه مطرح كردند كه آيا حضرت پيامبر در طول 23 سال تنها سه چهار نفر را تربيت كرده اند قوم نوح را مثال زدند كه پس از 950 سال تبليغ دين از جانب آن حضرت عده اي قليل ايمان آوردند. پرسش بنده اين است كه بر خلاف قوم نوح تعداد كثيري در زمان حيات حضرت پيامبر به رسالت ايشان ايمان آوردند و در اين راه چه سختيها و مرارتها كه متحمل نشدند. آيا قياس مذكور صحيح است؟ با تشكر از روشنگريهاي شما

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در آيه قرآن امده است «وما يومن اكثرهم بالله الا وهم مشركون» همچنين آمده است «قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا ولما يدخل الايمان في قلوبكم»

آنچه در نزد خداوند مهم است ايمان است و نه اسلام ظاهري ؛‌و نتيجه عدم ايمان با عدم اسلام در آخرت يكي است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

3 | سيد محمد حسيني | | ١٥:١٢ - ٢٨ آبان ١٣٩٠ |
جواب نظر
جناب---------------------------------- سيد حسين علوي ---------------------------------------
اين را بايد اهل سنت پاسخ بدهند كه صحيح بخاري در روايت 6587 ميگويد اكثر صحابه بعد از پيامبر (ص) مرتد ميشوند.
يا علي
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها