2024 October 4 - جمعه 13 مهر 1403
وحدت اسلامي 01
کد مطلب: ٥٤٥٥ تاریخ انتشار: ٢٨ اسفند ١٣٨٩ تعداد بازدید: 6629
حبل المتین » عمومی
وحدت اسلامي 01

ورود اهل سنت به بهشت، برخورد ائمه با منافقین و سران فتنه، روش نشر فرهنگ ولایت، فرقه ناجیه
حبل المتين 89/12/08

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 08 / 12 / 89

آقاي محسني

بحث جلسه قبل ما در رابطه با وحدت اسلامي بود و شما فرموديد كه نظر ما بر اين است كه همه در صف واحدي باشند، نه حزب واحد و نمي گوييم كه شيعه دست از شيعه گري بردارد و سني هم دست از سني گري. ولي با هم در مقابل يك دشمن واحد، صف واحد تشكيل بدهند و بحث هاي علمي خودشان را هم داشته باشند. بحث چگونگي و سيره برخورد ائمه (عليهم السلام) نسبت به مخالفين را هم بيان فرموديد و فرموديد كه چگونگي برخورد با مخالفين را هم به شيعيان توصيه مي فرمودند.

در ادامه مباحث جلسه قبل، سؤالاتي را از شما مي پرسيم:

آيا در كتب أهل سنت آمده است كه شرط دخول به بهشت، ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) است يا خير؟

استاد حسيني قزويني

همان طور كه حضرت عالي هم اشاره فرموديد، در جلسه گذشته بحث وحدت أمت اسلامي از ديدگاه قرآن و برخي از روايات اشاره شد؛ گرچه خيلي وافي نبود، ولي به اختصار توضيح داديم.

در بعضي از ماهواره ها، بعضي از دوستان جاهل مطالبي را مطرح مي كنند:

ما الآن وحدت نداريم، پس چرا بايد به أهل سنت و مقدسات أهل سنت احترام بگذاريم؟ ما بايد علناً كفر شيخين و عثمان را ثابت كنيم.

اين خلاف نظر ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد است و هيچ مرجعي از مراجع عظام تقليد ما هم چنين فتوايي را نداده است؛ بلكه قاطبه مراجع عظام تقليد، فتوا بر حرمت هم چنين مسائلي داده اند. حتي حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني كه هر سال روحانيوني را به مناطق أهل سنت براي تبليغ مي فرستند، مي فرمايند: «شما در مورد خلفاء ثلاثه و عايشه، حق صحبت كردن نداريد». اين بزرگواران ما به اين شكل هستند و بنده هم وقتي خدمت اين بزرگواران مي رسم، هميشه به بنده توصيه مي كنند:

در برنامه هاي خود تلاش كنيد خيلي مؤدبانه و محترمانه سخن بگوييد. ولي حرف خود را بزنيد و دفاع از أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) داشته باشيد و خط قرمزي در اين زمينه نداريم.

چون وقتي فرعوني كه براي اولين بار و آخرين بار گفته است:

أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي

من پروردگار بزرگ شما هستم .

سوره نازعات / آيه 24

قرآن توصيه مي كند به حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت هارون (عليه السلام):

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي

به نرمي با او سخن بگوئيد، شايد متذكر شود يا (از خدا) بترسد.

سوره طه / آيه 44

اين طور نمي شود كه من به طرف مقابل فحش بدهم و اهانت كنم و مقدساتش را زير پا بگذارم و انتظار داشته باشم كه از من حرف شنوي داشته باشد.

آنها مي گفتند:

ما وحدتي در ميان أمت اسلامي نداريم؛ دنبال چه وحدتي باشيم؟

ظاهراً اين آقايان مقداري مطالب را وارونه مي خوانند و خيلي زياد وارد قضايا نيستند و خودشان را به تجاهل مي زنند. الحمدلله در كشور ايران و كشورهاي اسلامي، شيعه و سني، در زير آسمان كبود، با سلم و مسالمت زندگي مي كنند. چه بسا در بخش هاي مختلف ايران و كشورهاي ديگر، سني از شيعه زن گرفته و شيعه هم از سني زن گرفته و الحمدلله هيچ درگيري ميان شيعه و سني نداريم. مضافاً كه اين آقايان يا چشم شان نمي بيند يا نابينا هستند و نمي بينند كه در ايام عزاداري امام حسين (عليه السلام)، اين همه أهل سنت در مجالس عزاداري شركت مي كنند. در همين امسال، روز عاشوراء، نخست وزير تركيه در يك جمعيت 2 ميليون نفري عزاداران امام حسين (عليه السلام) شركت كرد و تجليل عجيبي از امام حسين (عليه السلام) كرد و حديث هم خواند.

ما دنبال اين نيستيم كه به خاطر وحدت بياييم سني ها را شيعه كنيم يا شيعه ها را سني كنيم. همان طور كه عرض كرديم، مراد از وحدت اين است كه به تعبير شهيد مطهري (ره): «احساسات و عواطف يكديگر را جريجه دار نكنيم». سني در عقيده خودش و شيعه هم در عقيده خودش باشد و درب بحث هاي علمي بايد گشوده باشد و بحث ها و گفت وگوهاي علمي و كرسي هاي آزادانديشي بايد باشند؛ ولي مؤدبانه و محترمانه باشد و بايد نسبت به همديگر احترام گذاشته شود. نه شيعه مقدسات أهل سنت را إستهزاء كند و نه أهل سنت مقدسات شيعه را إستهزاء كند.

ما با وهابيت مشكل داريم. شايد كسي به اندازه بنده با اين وهابيت سر و كله نزده است و انس نداشته است و هر هفته از عربستان سعودي و دانشگاه أم القري و دانشگاه رياض با ما تماس تلفني دارند و سؤال دارند و ما با آنها بحث داريم. در ميان وهابيت هم شايد تندروهاي اينها كمتر از 10٪ باشد و 90٪ وهابيت با اين كه عقيده وهابي دارند، به خودشان اجازه اهانت و جسارت به شيعه را نمي دهند و شيعه را تكفير نمي كنند و به شيعه احترام مي گذارند. ما نمي توانيم همه وهابيت را به يك شكل حساب كنيم. وهابي هايي كه واقعاً تندرو هستند و أمثال عبد الرحمن دمشقيه و عثمان الخميس و شيخ عدنان عرعور را جلو انداخته اند، حساب شان از حساب اسلام و مسلمانان جداست و ما در اسلام اينها شك داريم، نه در وهابي بودن اينها.

الحمدلله الآن در كشورهاي اسلامي، به جز در موارد متعددي كه وهابي ها آنجا را نا امن كرده اند، مشكلي نداريم. اين آقايان مثل اين كه توجه ندارند يا حقايق را نمي بينند يا فقط جلوي پاي خودشان را مي بينند يا شايد هم قصد ديگري دارند و مي خواهند آب را گل آلود كنند تا دشمنان اسلام بيايند از اين وسط ماهي بگيرند.

در رابطه با سؤالي شما كه فرموديد: آيا در كتب أهل سنت روايتي داريم كه شرط دخول به بهشت، ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) باشد؟

روايت اول:

من در بحثي كه در شبكه المستقلة داشتم هم اين را گفتم و حتي خود شيخ عدنان عرعور كه ديوانه زنجيري وهابي هاست، در اين جلسه بود و جوابي هم نداشت بگويد. جناب خوارزمي كه از علماء بزرگ أهل سنت است و بزرگان أهل سنت بر وثاقت و اعتبارش صحه گذاشته اند، روايتي را نقل مي كند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند:

يا علي! لو أن عبدا عبد الله عز وجل مثل ما قام نوح في قومه و كان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله و مد في عمره حتي حج ألف عام علي قدميه، ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما، ثم لم يوالك يا علي، لم يشم رائحة الجنة و لم يدخلها.

يا علي! اگر بنده اي عبادت كند خداي عزوجل را به اندازه عمر نوح و به اندازه كوه أحد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق كند و به قدري عمرش طولاني شود كه هزار بار پياده به مكه رود و عمل حج انجام دهد، بعد هم در بين صفا و مروه در راه خدا مظلومانه شهيد شود، ولي ولايت تو را نداشته باشد يا علي، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و وارد بهشت هم نخواهد شد.

المناقب للموفق الخوارزمي، ص 68 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 293

كسي هم در ردّ اين روايت چيزي نگفته است. مگر بعضي از افراد مغرض كه وقتي اين طور روايات به مذاق شان خوش نمي آيد، مانند ذهبي مي گويند:

القلب يشهد أنه كاذب.

روايت دوم:

روايت ديگري هم آقاي إبن عساكر در تاريخ مدينة دمشق، جلد 41، صفحه 335 نقل مي كند كه مشابه همين روايت قبلي است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

و لو أن عبدا عبد الله عز وجل بين الصفا و المروة ألف عام، ثم ألف عام، ثم ألف عام و لم يدرك محبتنا، لأكبه الله علي منخريه في النار.

اگر بنده اي خدا را 3 هزار سال در ميان صفا و مروه عبادت كند، ولي محبت ما أهل بيت را در دلش نداشته باشد، خداوند او را با سرش وارد آتش جهنم مي كند.

شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 203

روايت سوم:

در روايت ديگري كه در فرائد السمطين جويني ـ كه استاد ذهبي است و ذهبي درباره او مي گويد «الإمام الأوحد» ـ آمده، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

اذا جمع الأولين و الآخرين يوم القيامة و نصب الصراط علي جسر جهنم، لم يجز عليه إلا من معه جواز فيه ولاية علي بن أبي طالب و ذلك قوله تعالي: «وقفوهم إنهم مسؤولون» يعني عن ولاية علي بن أبي طالب.

وقتي در روز قيامت، اولين و آخرين انسان در آنجا جمع مي شوند و پل صراط بر روي دوزخ نصب مي گردد، كسي از آن عبور نمي كند مگر اين كه نامه ولايت علي إبن أبي طالب را داشته باشد ... .

فرائد السمطين للجويني، ج 1، ص 289 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 1، ص 338 ـ الرياض النضرة، ج 3، ص 116

روايت چهارم:

روايت ديگري كه در اين مورد هست، اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

ألزموا مودتنا أهل البيت، فإنه من لقي الله عز وجل و هو يودنا دخل الجنة بشفاعتنا و الذي نفسي بيده! لا ينفع عبدا عمله إلا بمعرفة حقنا.

مودت ما أهل بيت را شعار خودتان قرار دهيد. هر كس خدا را ملاقات كند و مودت ما أهل بيت در دلش باشد، با شفاعت ما وارد بهشت مي شود. قسم به خدايي كه جان من در دست اوست! بدون معرفت حق ما أهل بيت، عملي از أحدي مقبول نيست.

المعجم الأوسط للطبراني، ج 2، ص 360 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 172 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 272 ـ إحياء الميت سيوطي شافعي به نقل از الإتحاف بحب الأشراف، ص 111 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ص 138

* * * * * * *

آقاي محسني

آيا روايتي از ائمه اطهار (عليهم السلام) نسبت به دخول أهل سنت به بهشت وجود دارد؟

استاد حسيني قزويني

ما عرض كرديم كه روايات متعددي در منابع شيعه و أهل سنت هست كه شرط ورود به بهشت، ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) و اولاد او است. ولي آنچه كه مطرح است و خود حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) ـ كه همه ما با سلائق مختلفي كه در حوزه هست، قبولش داريم ـ در كتاب الطهارة، جلد 2، صفحه 83 در رابطه با انكار امامت و ولايت ائمه (عليهم السلام) مي فرمايد:

اين انكار در صورتي موجب كفر و محروميت از بهشت مي شود كه موجب تكذيب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) باشد.

ايشان مي فرمايد:

أن انكار الضروري إنما يستتبع الكفر و النجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب النبي ـ ص ـ كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة و هذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لأهل البيت ـ ع ـ نعم الولاية ـ بمعني الخلافة ـ من ضروريات المذهب، لا من ضروريات الدين.

اين كه امامت و ولايت ائمه (عليهم السلام) از ضروريات دين است و انكارش موجب تكذيب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي شود، در نزد آقايان أهل سنت ثابت نشده است. چون براي اينها ثابت نشده است كه خلافت ائمه (عليهم السلام) از ضروريات ديني است تا اين كه انكارش موجب تكذيب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شود. ولايت به معناي خلافت، از ضروريات مذهب است، نه از ضروريات دين.

بعد ايشان در همان جلد 2، صفحه 83 مي فرمايد:

و أما الولاية بمعني الخلافة فهي ليست بضرورية بوجه و إنما هي مسألة نظرية و قد فسروها بمعني الحب و الولاء و لو تقليدا لآبائهم و علمائهم و انكارهم للولاية بمعني الخلافة مستند إلي الشبهة.

از يك نظر، ولايت به معناي خلافت، جزء ضروري دين نيست و اين يك مسئله نظري است و آنها ولايت را به محبت و دوستي معنا كرده اند با تقليد از آباء و علماءشان. انكار ولايت به معني خلافت، مستند به يك شبهه اي است كه آقايان أهل سنت دارند.

اين بحث را حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) مي فرمايد.

البته من هم يك تذكري بدهم كه اگر براي يك برادر سني ثابت شود كه امامت و خلافت و ولايت حضرت علي (عليه السلام) از أدله قطعيه اي از كتاب و سنت است، با اين همه كثرت ماهواره ها و سايت هاي مختلف و جزوات و كتاب ها، تكذيب اين قضيه، تكذيب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. همان گونه اي كه اگر يك شيعه، انكار كند امامت يكي از ائمه (عليهم السلام) را كه در حقيقت انكار كرده يك ضرورتي از ضروريات دين را و موجب تكذيب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي شود، اگر براي يك عالم يا عوام سني هم ثابت شود از كتاب و سنت كه امامت أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) حق است و جزء «ما جاء به النبي (صلي الله عليه و سلم)» است، فرمايش حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) در اينجا صدق نمي كند و اين شامل جاهل قاصر است.

روايت اول:

اين مسئله در روايات هم آمده است. در كتاب الغيبة شيخ طوسي (ره) كه از كتاب هاي معتبر شيعه است، در صفحه 246 از أبي نعيم از محمد بن احمد انصاري نقل مي كند:

دسته اي از مفوضه و مقصره نزد امام عسكري (عليه السلام) آمدند.

راوي مي گويد:

فقلت في نفسي: أسأله لا يدخل الجنة إلا من عرف معرفتي و قال بمقالتي.

با خودم گفتم: از حضرت سؤال كنم كه هر كس مانند ما شيعه نيست و معتقد به امامت ائمه (عليهم السلام) نيست، وارد بهشت نمي شوند.

فقال: جئت إلي ولي الله و حجته و بابه تسأله هل يدخل الجنة إلا من عرف معرفتك و قال بمقالتك؟ فقلت: أي والله.

امام فرمود: آيا نزد ولي خدا و حجت خدا آمده اي تا سؤال كني كه آيا كسي كه مانند تو معرفت ندارد و مانند تو سخن نمي گويد و عقيده ندارد، وارد بهشت نمي شود؟ گفتم: بله به خدا.

قال: إذن والله يقل داخلها و الله! إنه ليدخلها قوم يقال لهم الحقية، قلت: يا سيدي و من هم؟ قال: قوم من حبهم لعلي يحلفون بحقه و لا يدرون ما حقه و فضله.

حضرت فرمود: اگر اين گونه باشد، آنهايي كه وارد بهشت مي شوند، خيلي كم هستند! به خدا قسم! دسته اي از افراد كه به آنها حقيه مي گويند، داخل بهشت مي شوند. گفتم: اي آقاي من! آنها چه كسي هستند؟ فرمود: دسته اي هستند كه به علي محبت دارند و به حق علي قسم مي خورند و در حقيقت فضل و حق و معرفت علي را خوب نمي شناسند.

دلائل الامامة لمحمد بن جرير الطبري الشيعي، ص 505 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 3، ص 243 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 25، ص 336 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 16، ص 691

يعني ولايت و امامت حضرت علي (عليه السلام) در حق اينها ثابت نشده است و علم ندارند كه فضيلت حضرت علي (عليه السلام) چيست و علي بن أبي طالب (عليه السلام) امام بر حق است.

روايت دوم:

در روايت ديگري، حفص بن بختري نقل مي كند از امام صادق (عليه السلام) كه مي فرمايد:

إن الرجل ليحبكم و ما يعرف ما أنتم عليه، فيدخله الله الجنة بحبكم و إن الرجل ليبغضكم و ما يعرف ما أنتم عليه، فيدخله الله ببغضكم النار.

بعضي از أهل سنت شما شيعيان را دوست دارند و به شما علاقه دارند، ولي نمي دانند عقيده شما چيست و معرفت به عقيده شما ندارند و خداوند هم آنها را به خاطر محبتي كه به شما دارند، وارد بهشت مي كند. بعضي از أهل سنت هستند كه شما شيعيان را دشمن مي دارند و معرفت به عقيده شما ندارند و خداوند هم آنها را به خاطر دشمني با شما، وارد جهنم مي كند.

الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 126 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 16، ص 176 ـ فضائل الشيعة للشيخ الصدوق، ص 38 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص 392

اين روايت هم از نظر سندي، 100٪ صحيح است.

امام صادق (عليه السلام) در اينجا مي فرمايد يك دسته به خاطر محبت به شيعه وارد بهشت مي شوند و يك دسته هم به خاطر بغض به شيعه وارد جهنم مي شوند. نه آنهايي كه شيعه را دوست مي دارند، معرفت به عقايد شيعه دارند و نه آنهايي كه با شيعه دشمني دارند، معرفت به عقايد شيعه دارند.

روايت سوم:

در تفسير العياشي، جلد 1، صفحه 268 روايتي آمده كه در ذيل آيه مستضعفين كه مي فرمايد:

إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا

سوره نساء / آيه 98

امام صادق (عليه السلام) در رابطه با مستضعفين مي فرمايد:

لا يستطيعون سبيل أهل الحق فيدخلون فيه و لا يستطيعون حيلة أهل النصب فينصبون، قال: هؤلاء يدخلون الجنة بأعمال حسنة و باجتناب المحارم التي نهي الله عنها و لا ينالون منازل الأبرار.

اينها توانايي ندارند و زمينه اي براي شان فراهم نيست تا أهل حق و أهل بيت (عليهم السلام) را بشناسند تا وارد گروه آنها شوند و توانايي اين را ندارند كه جزء دشمنان و نواصب أهل بيت (عليهم السلام) باشند تا دشمني كنند. اين گروه با انجام اعمال نيك و پرهيز از گناهان كه خداوند از آنها نهي كرده است، وارد بهشت مي شوند، ولي به مقام ابرار نمي رسند.

البته شرط اسلامش موجود است و:

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ

سوره آل عمران / آيه 19

و بحث ما در رابطه با مسائلي است كه در جامعه اسلامي و ميان شيعه و سني است.

روايت چهارم:

مرحوم قمي (ره) در تفسيرش ـ كه مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) مي فرمايد: «تمام روايات تفسير قمي صحيح است و راويانش ثقه هستند» ـ صراحت دارد كه ضريس كناسي از امام باقر (عليه السلام) نقل مي كند و مي گويد:

قلت له: جعلت فداك! ما حال الموحدين المقرين بنبوة محمد صلي الله عليه و آله من المسلمين المذنبين الذين يموتون و ليس لهم إمام و لا يعرفون ولايتكم؟ فقال: أما هؤلاء فإنهم في حفرهم لا يخرجون منها، فمن كان له عمل صالح و لم يظهر منه عداوة، فإنه يخد له خدا إلي الحنة التي خلقها الله بالمغرب، فيدخل عليه الروح في حفرته إلي يوم القيامة، حتي يلقي الله فيحاسبه بحسناته و سيئاته، فأما إلي الجنة و أما إلي النار، فهؤلاء الموقوفون لأمر الله، قال: و كذلك نفعل بالمستضعفين و البله و الأطفال و أولاد المسلمين الذين لم يبلغوا الحلم و أما النصاب من أهل القبلة فإنهم يخد لهم خدا إلي النار التي خلقها الله في المشرق، فيدخل عليهم اللهب و الشرر و الدخان و فورة الحميم إلي يوم القيامة، ثم بعد ذلك مصيرهم إلي الجحيم ... .

به حضرت گفتم: فدايت شوم! آن دسته از موحدين و مسلماناني كه اقرار به نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كرده اند و گنه كار هستند و امامي ندارند و معتقد به امامت شما نيستند و ولايت شما را نمي شناسند، وقتي مي ميرند، حال شان چگونه است؟ حضرت فرمود: كساني كه مسلمان هستند، ولي امام ندارند و ولايت ما را نمي شناسند، در قبرشان هستند و از آن خارج نمي شوند (و نه به وادي السلام مي برند و نه به برهوت). اگر عمل صالحي داشته باشند و عداوت ما أهل بيت (عليهم السلام) را نداشته باشند، خداوند راه باريكه اي براي آنها به طرف بهشت باز مي كند تا اين كه قيامت شود و با حساب آنها رسيدگي شود كه بهشتي هستند يا جهنمي. أمر اينها به دست خداوند است كه اگر كرم إلهي شامل حال شان شود، وارد بهشت مي شوند و در غير اين صورت، وارد آتش جهنم مي شوند. با مستضعفين ـ كه حجت براي شان تمام نشده است ـ هم اين چنين برخورد مي شود. اما كساني كه نسبت به ائمه (عليهم السلام) ناصبي هستند و با آنها دشمني مي كنند، خداوند راه باريكه اي براي آنها به طرف جهنم باز مي كند و در برزخ عذاب مي بينند و در قيامت هم وارد آتش جنهم مي شوند.

تفسير القمي لعلي بن إبراهيم القمي، ج 2، ص 260 ـ الكافي للشيخ الكليني، ج 3، ص 247 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 6، ص 286

* * * * * * *

آقاي محسني

برخورد عملي ائمه أطهار (عليهم السلام) با افراد پست و نا آگاه و بي ادب و مغرض كه گاهي مي آمدند و ائمه (عليهم السلام) را اذيت و اهانت و جسارت مي كردند، چگونه بود؟

استاد حسيني قزويني

برخورد ائمه (عليهم السلام) با افرادي كه فريب خورده بودند و تبليغات سوء بني أميه يا بني عباس در آنها أثر گذاشته بود، برخوردي حليمانه و مؤدبانه بود تا آنها را جذب كنند.

روايت اول:

نمونه بارز آن امام حسن (عليه السلام) است كه مرحوم قاضي نور الله شوشتري (ره) در إحقاق الحق و حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) در شرح إحقاق الحق، جلد 33، صفحه 560 مفصل آورده اند:

كان الحسن بن علي جالسا عند باب داره في الكوفة، إذ جاء أعرابي فسبه و سب أباه و أمه، فنهض الحسن بن علي قائلا: أيها الأعرابي! أجوعان أنت حتي أطعمك؟ أم ظمآن حتي أرويك؟ أم ماذا بك؟ فلم يلتفت الأعرابي إليه، بل إستمر في سبابه، فأمر الحسن عبده أن يأتي بكيس من الفضة، ثم أعطاه للرجل قائلا: عفوا أيها الأعرابي! فليس لدي غيره و لو كان لدي المزيد لأعطينك و عندما سمع الأعرابي منه هذا القول صاح: أشهد أنك إبن بنت النبي صلي الله عليه و سلم، فقد جئتك أختبر حلمك. ثم قال: هكذا يكون أولياء الله الحقيقيون، الذين لا يهمهم أمدحهم الناس أم لاموهم و الذين يسمعون اللوم هادئين فيستوي عندهم مدح الخلق لهم أو قدحهم فيهم.

امام حسن (عليه السلام) جلوي درب منزلش در كوفه نشسته بودند كه يك مرد عرب آمد و به آن حضرت و پدر و مادرش ناسزا گفت. امام حسن (عليه السلام) بلند شد و فرمود: اي مرد عرب! اگر گرسنه هستي، طعامت دهم و اگر تشنه هستي، آبت دهم؟ تو را چه است؟ آن مرد عرب به سخنان امام حسن (عليه السلام) توجهي نكرد و به ناسزا گفتنش ادامه داد. امام حسن (عليه السلام) به يكي از غلامانش دستور داد تا كيسه اي از نقره در اختيار آن مرد عرب قرار بدهد و سپس فرمود: اي مرد عرب! مرا ببخش كه بيش از اين ندارم و اگر بيشتر داشتم، به تو مي دادم. وقتي آن مرد عرب بعد از آن ناسزا گفتن ها، اين تعابير را از امام حسن (عليه السلام) شنيد، گفت: شهادت مي دهم كه تو فرزند دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستي. آمده بودم تا حلم و صبر تو را امتحان كنم. أولياء حقيقي خداوند اين چنين هستند و مدح و ذم مردم از آنها اهميتي براي شان ندارد ... .

روايت دوم:

در روايتي ديگر نسبت به امام باقر (عليه السلام) آمده است كه يك مرد عرب نزد آن حضرت آمد و گفت:

در روي كره زمين، بغض و كينه كسي به اندازه تو در دلم نيست و من بيش از تو، كسي را دشمن نمي دارم و عقيده ام اين است كه اطاعت از خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در دشمني با توست. امام باقر (عليه السلام) با او به نرمي سخن گفت و به او محبت كرد و آن مرد هم رفت. بعد از مدتي خبر آوردند كه آن كسي كه به تو جسارت كرد، مريض شده است. امام باقر (عليه السلام) به عيادت آن مرد رفت. اين برخورد امام باقر (عليه السلام) باعث شد آن فرد از آن حالت مريضي كه داشت، بهبود يافت و وقتي ديد امام باقر (عليه السلام) بالاي سرش است، گفت:

أشهد أنك حجة الله علي خلقه.

شهادت مي دهم كه تو حجت خداوند بر بندگانش هستي.

الأمالي للشيخ الطوسي، ص 410

ببينيد! امام صادق (عليه السلام) سخنان آن مرد را تحمل كرد و حلم و بردباري به خرج داد و وقتي آن مرد مريض شد، به عيادتش آمد و باعث شد آن مرد به حق گرويده شود و ديگر افرادي كه اين برخورد حليمانه و پيامبرگونه را از امام باقر (عليه السلام) ديدند، آنها هم به مذهب أهل بيت (عليهم السلام) كشيده شدند. البته داستان خيلي مفصل بود و من به صورت خلاصه گفتم.

* * * * * * *

آقاي محسني

برخورد ائمه (عليهم السلام) با منافقين و سران فتنه چگونه بود؟

استاد حسيني قزويني

قبلاً بحثي در شبكه يك صدا و سيما در برنامه اين شب ها داشتم و آن عزيز هم سؤال كرد و گفتم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت به سران فتنه مانند أبو جهل و أبو سفيان و أبو لهب، نرمش ندارد:

تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ

سوره مسد / آيه 1

فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ

سوره توبه / آيه 12

ولي با فريب خوردگاني مانند آن جواني كه هر روز زير پاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خار يا سنگ ريزه مي انداخت تا آن حضرت اذيت شود، به نرمي برخورد مي كند و وقتي مريض مي شود، به عيادتش مي رود؛ ائمه (عليهم السلام) هم اين چنين بودند.

أمير المؤمنين (عليه السلام) با آن همه لطافت و صفايي كه دارد، وقتي به افراد فتنه جو مي رسد، به كساني مانند أشعث بن قيس كه در جامعه اسلامي فتنه و شورش به پا مي كنند و پيكره أمت اسلامي را از هم جدا مي كنند، به تندي برخورد مي كند.

روايت اول:

در خطبه 19 نهج البلاغه آمده است كه وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) در حال صحبت كردن است، أشعث بن قيس بلند مي شود و مي گويد:

يا أمير المؤمنين! هذه عليك لا لك.

اي أمير المؤمنين! اين حرف هايي كه زدي، به ضرر توست، نه به نفع تو.

يعني مي خواهد در جامعه إلقاء شبهه كند و جامعه را به هم بريزد و ايجاد اختلاف كند.

حضرت فرمود:

ما يدريك ما علي مما لي عليك لعنة الله و لعنة اللاعنين! حائك إبن حائك! منافق بن كافر! والله! لقد أسرك الكفر مرة و الإسلام أخري.

تو چه مي داني و از كجا مي فهمي كه چه چيزي به سود يا زيان من است؟! لعنت خدا و لعنت تمام لعنت كنندگان بر تو باد اي متكبّر متكبّرزاده و منافق پسر كافر! سوگند به خدا! تو يك بار در زمان كفر و بار ديگر در حكومت اسلام اسير شدي.

اين برخورد أمير المؤمنين (عليه السلام) است با كساني كه مي خواهند فتنه كنند. آن مرد مي خواهد در ميان أمت اسلامي و يارانش فتنه كند و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم در اينجا برخورد نرم ندارد و به او پول و غذا نمي دهد، بلكه فتنه را در نطفه خفه مي كند.

روايت دوم:

آقاي إبن أبي الحديد معتزلي نقل مي كند كه امام حسن (عليه السلام) در مسجد نشسته است و معاويه بالاي منبر مي رود و شروع مي كند به ناسزا گفتن به أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام). امام حسن (عليه السلام) هم مي بيند كه سكوت در آنجا جايز نيست و برمي خيزد و مي فرمايد:

أيها الذاكر عليا! أنا الحسن و أبي علي و أنت معاوية و أبوك صخر و أمي فاطمة و أمك هند و جدي رسول الله و جدك عتبة بن ربيعة و جدتي خديجة و جدتك قتيلة. فلعن الله أخملنا ذكرا و ألأمنا حسبا و شرنا قديما و حديثا و أقدمنا كفرا و نفاقا.

اي كسي كه به علي ناسزا گفتي! من حسن هستم و پدرم علي است و تو معاويه هستي و پدرت صخر (بت پرست) است و مادر من فاطمه (دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)) است و مادر تو هند (جگرخوار) است و جد من رسول الله است و جد تو عتبة بن ربيعة (از سران مشركان و بت پرستان) است و جده من خديجه است و جده تو قتيله است. خداوند هر كدام از ما را كه فرومايه تر و گمنام تر است و در گذشته و حال شرورتر و از لحاظ كفر و نفاق ريشه دارتر است لعنت فرمايد.

فقال طوائف من أهل المسجد: آمين.

گروه هايي از مردمي كه در مسجد بودند آمين گفتند.

قال الفضل: قال يحيي بن معين: و أنا أقول: آمين.

فضل مي گويد: يحيي بن معين مي گفت: من هم آمين مي گويم.

قال أبو الفرج: قال أبو عبيد: قال الفضل: و أنا أقول آمين و يقول علي بن الحسين الأصفهاني: آمين.

أبو الفرج اصفهاني مي گويد: أبو عبيد گفت: فضل هم افزود كه من هم آمين مي گويم و علي بن حسين اصفهاني هم آمين مي گويد.

قلت: و يقول عبد الحميد بن أبي الحديد مصنف هذا الكتاب: آمين.

من هم مي گويم: عبد الحميد بن ابي الحديد كه مصنف اين كتاب است هم آمين مي گويد.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 16، ص 47 ـ مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص 46 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج 2، ص 15 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 3، ص 198

مرحوم سيد محسن امين (ره) هم اين روايت را نقل مي كند و مي گويد من هم مي گويم آمين.

أعيان الشيعة للسيد محسن الأمين، ج 1، ص 570

ما هم كه امشب اين برنامه را إجراء مي كنيم، آمين مي گوييم و بينندگان عزيزي كه اين برنامه را مي بينند يا تكرار برنامه را مي بينند، همه آمين بگويند. چون دعا كننده و نفرين كننده، امام حسن (عليه السلام) فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.

برخورد ائمه (عليهم السلام) با سران فتنه به اين شكل بود و ملاحظه اي نداشتند. همين امام حسن (عليه السلام) كه به آن مرد شامي عطوفت و نرمي نشان مي دهد به دليل اين كه آن مرد فريب خورده است و تحت تأثير تبليغات سوء بني أميه قرار گرفته است، همين امام حسن (عليه السلام) هم وقتي به معاويه مي رسد، با او برخورد تندي مي كند؛ معاويه اي كه در بالاي منبر فتنه مي كند و علي بن أبي طالب (عليه السلام) را كه اولين كسي است كه اسلام آورد و به تعبير عمر بن خطاب:

لو لا سيف علي لما قام عمود الإسلام.

اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نمي شد.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 82

شروع مي كند به او اين چنين جسارت كردن. لذا امام حسن (عليه السلام) سكوت را روا نمي دارد و بلند مي شود و در برابرش مي ايستد و حسب و نسب خودش را با حسب و نسب معاويه مقايسه كند و مي فرمايد:

خداوند هر كدام از ما را كه فرومايه تر و گمنام تر است و در گذشته و حال شرورتر و از لحاظ كفر و نفاق ريشه دارتر است لعنت فرمايد.

* * * * * * *

آقاي محسني

بهترين روش براي نشر فرهنگ ولايت چه روشي است؟ به عبارتي بهتر، خوش ترين تعامل علمي كه بخواهيم با أهل سنت داشته باشيم، چگونه بايد باشد؟

استاد حسيني قزويني

اين بحث طولاني است و مقداري را توضيح مي دهيم و اگر توفيق داشتيم، اين بحث را امشب تمام مي كنيم و اگر نشد، در جلسه بعد ادامه مي دهيم. به نظر من، يكي از بحث هاي اساسي و زيباي ما همين بحث است. لذا از بينندگان عزيز تقاضا مي كنم اين بحث را پيگيري كنند.

با توجه به تجربه اي كه بنده در اين 30 سال داشتم در رابطه با برخورد با علماء أهل سنت و وهابيت، محصول اين سال ها را اين مي دانم كه اگر كسي بخواهد فرهنگ ولايت را منتشر كند، همان طور كه امام رضا (عليه السلام) فرمود:

فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا.

اگر مردم زيبايي هاي كلام ما را بدانند، قطعاً از ما تبعيت مي كنند.

عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج 2، ص 275 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص 180

ما بايد با روش هاي خيلي زيبا و مدرن و امروزي و جامعه پسند و جوان پسند، اين مطالب را مطرح كنيم؛ به طوري كه طرف مقابل جذب معارف أهل بيت (عليهم السلام) و ولايت ائمه (عليهم السلام) شود، نه اين كه بخواهيم او را به زور وادار به شيعه شدن كنيم. يكي از معاني اين آيه:

لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ

سوره بقره / آيه 256

اين است كه دين به زور در عقل و قلب كسي قرار نمي گيرد. بايد عقل و منطق در كنار دين باشد تا قلب و عقل آن را بپذيرد. اگر شما به زور به يك فردي بگوييد كه فلاني را دوست داشته باش، نمي شود و امكان پذير نيست. هر چه مطالب ما مؤدبانه تر و مستدل تر و زيباتر باشد و ظرافت داشته باشد، تأثيرگذاري اش خيلي بيشتر است. ما بايد اين مطالب أهل بيت (عليهم السلام) را ـ عذر مي خواهم در استفاده از اين تعبير ـ مانند عروسي كه با هزاران روش مدرن، او را آرايش مي دهند و زيبا مي كنند تا دل داماد را ببرد، به اين شكل دربياوريم و زيبا كنيم و در اختيار جوانان شيعه و سني و وهابي و مسيحي و يهودي و بودايي و هندويي قرار بدهيم تا آنها هم بي اختيار اين معارف را بپذيرند.

من با توجه به تجربه اي كه در اين زمينه دارم، مخصوصاً به طلاب و اساتيدي كه در داخل يا خارج از كشور در اين زمينه فعاليت مي كنند و در دانشگاه ها و حوزه هاي علميه و جامعه با أهل سنت تعامل دارند، اين توصيه را دارم كه در همان روز اول، بحث غدير را مطرح نكنند. چون در اين صورت، اولين سؤالي كه در ذهن اين مخاطب مي آيد اين است كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حديث غدير را در روز غدير مطرح كرده بود، صحابه اي كه اين مطلب را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيده بودند، پس چرا به آن عمل نكردند؟ آن شخص براي صحابه آن جايگاهي را معتقد است كه ما براي ائمه (عليهم السلام) معتقد هستيم. يك عمر است كه از اول كودكي به او گفته اند كه صحابه عادل هستند و مقام شان فوق عصمت هستند. بارها گفته ايم اگر ما براي ائمه (عليهم السلام) قائل به عصمت هستيم و مي گوييم كه خداوند به آنها لطف كرده است و گناه نمي كنند، آقايان أهل سنت مي گويند صحابه گناه مي كنند، ولي گناه شان ثواب هم دارد. وقتي خالد بن وليد مي آيد مالك بن نويره را مي كشد و با همسرش هم زنا مي كند، مي گويند:

تأول و إجتهد، فله أجر واحد.

اجتهاد كرد و نتيجه اجتهادش اين شد و يك پاداش هم دارد.

يعني مقام شان در نزد أهل سنت، بالاتر از عصمت است. در جنگ جمل كه 30 هزار نفر كشته شدند، وقتي مي گوييم اين فتنه چه بود؟ مي گويند:

اجتهاد كردند و خطا كردند. علي بن أبي طالب (عليه السلام) اجتهاد كرد و خطا نكرد و 2 ثواب مي برد، ولي طلحه و زبير و ديگران اجتهاد كردند و خطا كردند و يك ثواب مي برند.

معاويه اي كه 110 هزار انسان را مي كشد، چرا؟ مي گويند اجتهاد كرده است. از آن طرف هم عبد الرحمن بن ملجم اجتهاد كرد و أمير المؤمنين (عليه السلام) را كشت و به قول إبن حزم آندلسي يك ثواب هم مي برد. به قول إبن تيميه، يزيد اجتهاد كرد و آمد امام حسين (عليه السلام) را كشت و يك ثواب هم مي برد.

لذا در بحث هايي كه ارائه مي دهيم، نبايد طوري باشد كه در همان روز اول و جلسه اول، طرف مخاطب ما از ما فرار كند. من بهترين چيزي كه توصيه مي كنم اين است كه 3 مطلب را در جلسه اول براي مخاطب مان شرح بدهيم. اين يك مثلث مقدسي است:

1. حديث إفتراق أمت

يامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

امت من به 73 فرقه تبديل مي شوند و 72 فرقه أهل آتش جهنم هستند و يك فرقه أهل بهشت است.

2. حديث «من مات بلا امام، مات ميتة جاهلية»

يعني «هر كس بدون امام از دنيا برود، مرگش مرگ جاهلي است». كاري نداريم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) امام است يا أبو بكر. اين حديث مخصوص زمان حضور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست و معنايش اين است: «من مات إلي قيام القيامة بلا امام، مات ميتة جاهلية». امروز اگر من از دنيا رفتم، امام من كيست؟ آيا صدام حسين است؟ آيا معمر قذافي است؟ آيا انور سادات است؟ آيا ملك عبد الله است؟ كيست؟

چالشي كه ما الآن با آقايان أهل سنت داريم، اين است كه نهضت بيداري و اسلام خواهي كه الآن در كشورهاي خاورميانه و عربي ايجاد شده است، با مباني أهل سنت نمي سازد. لذا آقاي آل شيخ، مفتي اعظم عربستان سعودي رسماً فتوا داد:

مردمي كه در مصر تظاهرات مي كنند، خلاف شرع مي كنند و حرام و بدعت است.

از آن طرف هم آقاي دكتر قرضاوي، رئيس اتحاديه علماء اسلام فتوا داد:

شركت در تظاهرات مصر واجب عيني است.

حتي أخيراً فتوا داد:

كشتن معمر قذافي واجب است و او مهدور الدم است.

حتي در خود عربستان سعودي، جناب سلمان عوده كه از علماء بزرگ وهابي است يا آقاي عائذ قرني فتوا دادند بر مشروعيت تظاهرات كه مردم بيايند و حكومت را ساقط كنند. از آن طرف هم بعضي از مفتيان عربستان سعودي مي گويند:

اين خلاف شرع است و اين آقايان امام هستند و اولوا الأمر هستند و نمي شود در برابر اينها ايستاد.

جالب اينجاست كه دانشگاه الأزهر در اين بين، تا زماني كه مبارك سقوط نكرده بود، ساكت بودند و حرفي نمي زدند. البته گفتني است كه بعضي اشتباه مي كنند ميان شيخ و مفتي و رئيس دانشگاه الأزهر. شيخ دانشگاه الأزهر بالاترين مقام را دارد و بعد از او، رئيس دانشگاه الأزهر است و بعد از او هم مفتي اعظم است. متأسفانه در اين 30 ، 40 سال أخير، بعد از شيخ شلتوت، نصب شيخ دانشگاه الأزهر كه بالاترين مقام دانشگاه الأزهر است، توسط حاكم و رئيس جمهور انتخاب مي شود. اينها هم كه چون منصوب او بودند، نمي توانستند حرف بزنند. ولي همين كه آقاي مبارك فرار كرد، ايشان فتوا داد كه تظاهرات مشروع است و بايد چنين و چنان كرد. گرچه ما به همين اندازه هم خوشحال هستيم.

نكته مثبتي كه جناب احمد طيب، شيخ دانشگاه الأزهر در اين قضايا داشتند، اين بود كه گفت:

اولين كاري كه بايد بكنيم، اين است كه نصب شيخ توسط رئيس جمهور را برداريم و بايد شورايي و انتخاباتي باشد.

همان طور كه در زمان شيخ شلتوت و قبل از او اين چنين بود.

وقتي ما مي آييم اين روايت را مطرح مي كنيم:

من مات بلا امام، مات ميتة جاهلية.

من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية.

وقتي طرف مقابل اين عبارت را از ما مي شنود و تكان مي خورد كه «اگر واقعاً اين روايت صحيح است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است، اگر من امروز از دنيا رفتم، امام من چه كسي است؟ آيا واقعاً با مرگ جاهلي از دنيا رفته ام؟». حدأقل اين است كه روحيه پژوهش و تحقيق در او زنده مي شود و دنبال تحقيق و بررسي مي رود كه امامش چه كسي است.

3. حديث ثقلين

حديث ثقلين، خيلي نرم و لطيف است.

حديث «خلفائي إثنا عشر» در ذيل حديث إفتراق أمت مطرح مي شود كه اين 72 فرقه كه أهل هلاكت هستند و يك فرقه أهل نجات هستند، حديث «خلفائي إثنا عشر» و حديث سفينه دليل بر اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرقه ناجيه را با عبارات مختلف معين كرده است. از جمله اين كه ما معتقديم شيعه فرقه ناجيه است، حديث «خلفائي إثنا عشر» و حديث سفينه و حديث «أهل بيتي أمان لأمتي» است.

اگر ما اين 3 روايت را خوب در كنار هم قرار بدهيم و روي اين 3 محور خوب كار كنيم و خيلي محترمانه و مؤدبانه اين 3 روايت را آرايش بدهيم و لطيف و معطر كنيم، من شبهه اي ندارم كه طرف مقابل ما نرم مي شود؛ مگر اين كه او معاند باشد و در أثر اين گناه، اين ظلمت ها روي عقلش را آن چنان متراكم كرده باشد كه نگذارد اين حقايق به ذهن عقل و قلب و فكرش برسد.

اين قضايا خيلي واضح و روشن است و ما براي معرفي فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام)، احتياجي به فحش و ناسزا نداريم. اگر ما حق را براي مخاطب مان روشن كنيم، انتخاب با خودش است. حتي اگر ما جنبه اثباتي را خوب كار كنيم، مطلب تمام است. مثلاً ما در همين شب جمعه كه بحث مان تمام شد، يك آقايي از كردستان زنگ زد و تشكر كرد كه من با صحبت هاي شما روشن شدم و گفت:

اگر قبلاً مي گفتم: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمداً رسول الله، امشب مي گويم: و أشهد أن علياً ولي الله.

ايشان مي گفت: «اگر اجازه بدهيد، من گاهي اوقات تماس بگيرم و صحبت كنم». گفتم: «اگر توهين نمي كنيد و تند برخورد نمي كنيد، بياييد مباحث تان را مطرح كنيد». چون اينهايي كه مستبصر مي شوند، مدتي احساس زيان و خسارت مي كنند و نسبت به أهل سنت و ديگران، مقداري تند برخورد مي كنند. ايشان مي گفت: «مدتي است به اين نتيجه رسيده ام كه بايد با مُهر نماز بخوانم و دست بسته نماز نخوانم. افرادي به من اتهام شيعه بودن را مي زنند». گفتم: «شيعه شدن كه عيب نيست».

ببينيد! ما نه فحش مي دهيم و نه اهانت مي كنيم و نه توهين مي كنيم و نه كفرشان را ثابت مي كنيم، بلكه همان رواياتي كه در كتاب هاي خود اين آقايان است را مطرح مي كنيم و اين آقا هم مي گويد:

اگر قبلاً مي گفتم: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمداً رسول الله، امشب مي گويم: و أشهد أن علياً ولي الله.

اين چقدر ارزش دارد؟!

چند وقت قبل هم يك خانمي از كردستان زنگ زده بود و طوري حرف زد كه من پشت تلفن اشكم جاري شد و وقتي ماجرا را براي حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي تعريف كردم، ايشان هم گفت من هم منقلب شدم. اين خانم مي گفت:

با اين صحبت هايي كه شما داشتيد، شيعه شدم، ولي پدر و مادرم و خواهر و برادرم سني هستند و اگر نمازم را مانند شيعه بخوانم، قطعاً مشكلاتي براي درست مي شود و مجبورم مانند أهل سنت نمازم را بخوانم. ولي نگراني شديدي دارم و آن اين است كه اگر فردا حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور كند، آيا مرا مؤاخذه و بازخواست نمي كند؟ من مانده ام جواب حضرت مهد ي (عليه السلام) را چه بدهم؟

طوري پشت تلفن صحبت كرد كه اشكم جاري شد. حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي هم فرمودند كه از قول من اعلام كنيد:

افرادي كه مذهب أهل بيت (عليهم السلام) را انتخاب مي كنند، در اين طور قضايا، حتماً نمازشان را مانند أهل سنت بخوانند و يقين داشته باشند كه خداوند قبول مي كند.

بعد حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي فرمودند:

اگر يكي از اينها مقبول حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد، دنيا و آخرت تان آباد است.

نرمش أثر خودش را دارد. قرآن در رابطه با صحبت كردن حضرت موسي و هارون (عليهما السلام) با فرعون مي فرمايد:

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي

سوره طه / آيه 44

اين تذكر و ترس، با قول ليّن است. اگر من آمدم فحش دادم و اهانت كردم، او هم عكس العمل نشان مي دهد و مي گويد: «اگر اين آقايان منطق دارند، پس چرا فحش مي دهند؟ پس مشخص است كه اينها منطق و دليل ندارند». الحمدلله معارف أهل بيت (عليهم السلام) مملوّ از دليل است و مذهب أهل بيت (عليهم السلام) غني است. چند روز پيش هم حضرت آيت الله سيّدان اينجا بودند و فرمودند:

بر اين عقيده هستم كه اگر كسي معارف أهل بيت (عليهم السلام) را بخواند و با هر كسي، با فيلسوف ترين فيلسوف ها، رياضي دان ترين رياضي دانان، فيزيك دان ترين فيزيك دانان، عارف ترين عارفان و با هر استاد دانشگاهي در هر رشته اي بخواهد بحث كند، مغلوبش مي كند.

چون در سخنان أهل بيت (عليهم السلام)، به قدري زيبايي ها و ظرافت ها خوابيده است كه فقط ما بايد دقت كنيم كه نحوه برخورد خودشان با مخالفين چگونه بوده است و چه روش هايي را در مناظرات به كار مي بردند. به نظر من روش مناظره ائمه (عليهم السلام) يكي از بحث هايي است كه ضرورت دارد در آينده روي آن بحث شود با عنوان آداب مناظره از ديدگاه أهل بيت (عليهم السلام). بايد ببينيم كه خود أمير المؤمنين (عليه السلام)، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، امام باقر (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) در مناظرات شان با مخالفين، چه با أهل سنت و چه با مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان، چه روش هايي را به كار مي بردند؟ اگر ما مي خواهيم موفق شويم، به جاي اين كه برويم در سايه فحش و اهانت و لعن و سبّ، معارف أهل بيت (عليهم السلام) را به خورد مردم بدهيم، بايد ببينيم كه ائمه (عليهم السلام) در طول اين 250 سال با انواع مخالفين چگونه برخورد مي كردند و گفت وگوي آنها چگونه بود؟ وقتي امام صادق (عليه السلام) بالاي منبر مي رفت، چگونه از جدش دفاع مي كرد؟ امام رضا (عليه السلام) كه فرصت طلايي داشت و بستري برايش فراهم شد كه حقايق را بي پرده بيان مي كرد، در مناظرات و گفت وگوها چه روشي را به كار مي برد؟ ما بايد اين فنون و ادب مناظره را از ائمه (عليهم السلام) ياد بگيريم و در مباحث مان إعمال كنيم و به جوانان آموزش بدهيم كه اين روش و برخورد را داشته باشند.

* * * * * * *

آقاي محسني

چون بحث حديث إفتراق أمت شد، بفرماييد كه نظر أهل سنت درباره اين حديث چيست؟ بحث سندي اين حديث را هم بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با حديث إفتراق أمت، بحث هاي مختلفي است و إن شاء الله به حول و قوه إلهي در جلسه بعد مفصل توضيح خواهيم داد.

در كتاب سنن الترمذي، جلد 4، صفحه 134، حديث شماره 2778 از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است:

تفرقت اليهود علي إحدي و سبعين فرقة أو اثنتين و سبعين فرقة و النصاري مثل ذلك و تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرقة.

أمت يهود به 71 يا 72 فرقه منشعب مي شوند و أمت نصاري هم به همين شكل و أمت من هم به 73 فرقه منشعب مي شوند.

خود آقاي ترمذي اين حديث را نقل مي كند و مي گويد حديثي حسن و صحيح است.

سنن الترمذي، ج 4، ص 134

آقاي حاكم نيشابوري هم مي گويد روايت صحيح است.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 6، ح 128

جناب هيثمي در مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 1، صفحه 179 مي گويد روايت صحيح است. جناب ألباني در كتاب هاي متعددي كه دارد، از جمله در صحيح سنن إبن ماجه، جلد 2، صفحه 364، ذيل حديث 3236 مي گويد صحيح است.

در بعضي از رواياتي كه در خود سنن الترمذي است، اين تعبير آمده است:

و تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين ملة، كلهم في النار إلا ملة واحدة.

و أمت من هم به 73 فرقه منشعب مي شوند و همه شان در جهنم هستند، غير از يك فرقه.

سنن الترمذي، ج 4، ص 135، ح 2779 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 129 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 3، ص 145 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 7، ص 332 ـ الجامع الصغير لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 444 ـ تفسير الميزان للسيد الطباطبائي، ج 3، ص 379 ـ تفسير القرطبي، ج 4، ص 159 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 62 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 1، ص 371 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 5، ص 137 ـ تفسير الرازي، ج 1، ص 4 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص 7

يعني اكثريت أمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آتش جهنم هستند و فقط يك أقليتي أهل نجات هستند. اين روايت از نظر سندي هيچ مشكلي ندارد. آن آقاياني كه مي گويند اين روايت سند ندارد و صحيح نيست، به نظر من يا خوب توجه ندارند، يا بررسي همه جانبه نداشته اند.

اما از نظر دلالت اين حديث، إن شاء الله در جلسه بعد خواهيم گفت كه خود آقايان أهل سنت در اين حديث مانده اند. اشاعره مي گويند ما أهل نجات هستيم و معتزله و ديگر گروه ها أهل آتش جهنم هستند. معتزله مي گويند ما أهل نجات هستيم و ديگر گروه ها أهل آتش جهنم هستند. تابعين احمد بن حنبل مي گويند فقط تابعين احمد بن حنبل فرقه ناجيه هستند و بقيه فرقه ها أهل آتش جهنم هستند. آقايان زيدي مذهب ها مي گويند غير از زيدي ها، بقيه أهل آتش جهنم هستند. إن شاء الله اين مباحث را به حول و قوه إلهي در جلسه آينده بحث خواهيم كرد. هم چنين اين بحث را كه شيعه مي گويد ما أهل نجات هستيم و ما فرقه ناجيه هستيم، بحث خواهيم كرد و أدله شيعه را از منابع أهل سنت بيان خواهيم كرد. مضافاً كه در خود رواياتي كه أهل سنت آورده اند، نكات ظريفي هست و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است كه چه كساني أهل آتش جهنم هستند؛ مانند كساني كه أهل قياس هستند يا أهل جماعت هستند. اين تعابير در كتاب هاي أهل سنت با سندهاي صحيح نقل شده است.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

1. در مورد افتراق شيعه هم توضيح بفرماييد.

2. كشيدن تير از پاي أمير المؤمنين (عليه السلام) و إعطاء خاتم را چگونه مي شود با هم جمع كرد؟

3. سندي كه ثابت كند خلفاء از جيش أسامه تخلف كردند را هم بيان بفرماييد.

جواب 1 :

1. شيعه در زمان خود ائمه (عليهم السلام) چند فرقه شدند؛ كيسانيه و ناووسيه و واقفيه و غيره. ائمه (عليهم السلام) اينها را معرفي و مفتضح كردند و چهره اينها را براي مردم بازگو كردند.

2. قضيه تير كشيدن از پاي أمير المؤمنين (عليه السلام) سنديت ندارد و در قرن 7 يا 8 وارد كتاب هاي شيعه شده است.

3. خود إبن حجر عسقلاني صراحت دارد بر اين كه أبو بكر و عمر و عثمان و كبار صحابه در جيش اسامه بودند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرمود:

لعن الله من تخلف عن جيش أسامة.

در كتاب الملل و النحل آقاي شهرستاني، جلد 1، صفحه 23 آمده است:

جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه.

آقاي إيجي هم در المواقف، جلد 3، صفحه 650 آورده است.

اين موضوع را آقاي يزداني و ساير دوستان مفصل بحث كرده اند. إن شاء الله در آينده هم به صورت مفصل بحث خواهيم كرد.

* * * * * * *

سؤال 2 :

1. در جنگ ايران و اعراب، آيا از صحابه بزرگوار أمير المؤمنين (عليه السلام)، مانند سلمان فارسي شركت داشتند يا خير؟ اگر شركت داشتند، علتش چه بود؟ چون بعداً سلمان فارسي استاندار مدائن شد.

2. در مورد إبن حجر عسقلاني قبلاً فرموديد كه ايشان يكي از 4 استوانه بزرگ علمي أهل سنت هستند. آن 3 نفر ديگر را بفرماييد چه كساني هستند؟

جواب 2 :

1. خير، صحابه اي مانند سلمان فارسي به هيچ وجه نبودند. حتي امام حسن (عليه السلام) هم كه مي گويند در جنگ ايران و عرب بوده، به هيچ وجه نبوده است. بعضي از صحابه هم كه در خلافت عمر و عثمان منصب هايي داشتند، به خاطر مصالحي بوده يا تقيه مي كردند. همان طور كه خود مراجع عظام تقليد و امام راحل (ره) هم مي فرمايند كه بعضي از اينها از روي تقيه اين منصب ها را قبول كردند.

2. آقاي إبن حجر عسقلاني و ذهبي و مزي و أبو جعفر نسفي عراقي؛ اين 4 نفر هستند كه أهل سنت، عمدتاً عيال اين 4 نفر هستند و استوانه هاي اوليه أهل سنت هستند.

* * * * * * *

سؤال 3 :

من به يك شبكه اي كمك مالي كردم، ولي متوجه شدم كه متأسفانه ايشان به كسي كه مايه وحدت اين كشور شيعي است و خار چشم دشمنان دنيا از شرق و غرب و وهابيت شده اهانت كرد و به يكي از ارگان هاي اين كشور هم توهين كرد. الآن هم پشيمان هستم كه به اين شبكه كمك كرده ام. در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب 3 :

بنده هم اين برنامه را تماشا مي كردم. متأسفانه بعضي از آقايان فكر مي كنند كه با متوسل شدن به منطق فحش و ناسزا و اهانت، كارشان پيش مي رود. مي گويند: «اگر در رأس حكومت، معصوم (عليه السلام) نباشد، ظلم مي شود». ظاهراً اينها از تاريخ اسلام هم خبر ندارند. اگر ملاك اين است، ببينيد كه در زمان خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) چه ظلم هايي شد! مگر همين خالد نبود كه به دستور نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) براي عرضه كردن اسلام رفت و آن همه جنايت و آدم كشي و قتل و قتال انجام داد و در زمان خود أمير المؤمنين (عليه السلام) هم كه 4 ، 5 سال در رأس حكومت بود، چه ظلم هايي توسط بعضي از افراد انجام شد! معصوم (عليه السلام) اگر در رأس حكومت است، فقط مسئول كار خويش است. أمير المؤمنين (عليه السلام) اين همه افراد را نصب كرد و آنها خيانت كردند. حتي فرماندهان امام حسن (عليه السلام) به ايشان خيانت كردند. ظاهراً اينها تاريخ اسلام را نخوانده اند و از معارف اسلامي خبر ندارند. اين را دنيا بداند:

فقط و فقط، تنها كسي كه در حكومت او از ظلم خبري نيست، آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) است.

از حضرت آدم (عليه السلام) تا حضرت خاتم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) كه خلافت داشتند، در زمان خلافت شان ظلم و جنايت مي شد. ولي اگر متوجه مي شدند، برخورد مي كردند. مثلاً معاويه كه ناشر ظلم و مؤيد ظلم بود، أمير المؤمنين (عليه السلام) با ظلم مبارزه مي كرد و اگر ظلمي را مي ديد، با ظالم برخورد مي كرد. اين كه مي گويند حتماً بايد در رأس حكومت معصوم (عليه السلام) باشد، اين از چرندياتي است كه بعضي از افرادي كه به تعبير شيخ انصاري (ره): «روح اسلام را نفهميده اند و بويي از اسلام نبرده اند، اين مباحث مطرح مي كنند».

آنچه كه براي ما ملاك است، نظر مراجع عظام تقليد در زمان غيبت است. ائمه (عليهم السلام) اين مراجع بزرگوار را براي ما حجت قرار داده اند و اعتراض به مرجعيت را اعتراض به امام (عليه السلام) و اعتراض به خدا اعلام كرده اند.

الراد عليهم كالراد علينا و الراد علينا كالراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله.

هر كس در برابر مرجعيت بايستد و به آنها اهانت كند، به ما ائمه (عليهم السلام) اهانت كرده است و كسي كه به ما ائمه (عليهم السلام) اعتراض كند، به خداوند اعتراض كرده است و اين در حدّ شرك به خداوند است.

اين نمي شود كه اگر روزي يك مرجع تقليدي به نفع من نظر داد و به من اجازه داد در شبكه ام از سهم وجوهات استفاده كنم، اين مرجع را مرجع عاليقدر جهان تشيع خطاب كنم و اگر هم آمد گفت به فلان شبكه كمك كردن خلاف شرع و حرام است، اين مرجع، مرجع نما و روحاني نما بشود و او را ساده و ابله خطاب كنيم! واقعاً بعضي ها تعابيري را نسبت به مراجع عظام تقليد به كار مي برند كه من خجالت مي كشم به صراحت عرض كنم!

با اين كه بعضي از آقايان مراجع عظام تقليد رسماً به بنده گفته اند شما إستفتاء كنيد و ما هم نظر مي دهيم كه از وجوهات شرعيه مي توانيد به شبكه جهاني ولايت كمك كنيد و هيچ اشكالي هم ندارد، ولي بنده تا به حال خودم را نتوانسته ام قانع كنم. همين چند روز قبل هم خدمت حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي بودم، به ايشان گفتم:

بعضي ها از شما چنين نقل مي كنند.

فرمود:

بله، هر كس از من إستفتاء كرده، گفته ام از وجوهات شرعيه به شبكه جهاني ولايت كمك كردن از نظر ما اشكالي ندارد و كار درستي است.

من هم گفتم:

من اين را هم در شبكه جهاني ولايت اعلام نكرده ام. مگر اين كه إستفتاء كنيم و شما هم آن را مُهر كنيد، آن برگه مُهر شده را جلوي دوربين قرار مي دهيم تا مردم ببينند كه فلان مرجع هم چنين نظري داده است.

خدمت يكي از مراجع بزرگوار كه آقايان هم برايش اهميت زيادي قائل هستند بوديم و به آقازاده شان گفت:

كارهاي فلاني مورد تائيد من است. هر كس كه مي خواهد به ايشان كمك كند، تلفنش را بگيريد تا من شخصاً زنگ بزنم و بگويم به كارهاي فلاني كمك كردن لازم است و اگر لازم شد، يك سوم از سهم امام را به ايشان بدهيد.

بنده هم گفتم كه هم چنين جسارتي نمي كنم و يك دعاي شما براي ما، ميلياردها تومان مي ارزد و من به خودم چنين اجازه اي نمي دهم كه بگويم فلان آقا و فلان آقا اجازه داده اند و بعد هم آن آقايان با بيوت مراجع عظام تقليد تماس مي گيرند و آنها هم مي گويند ما هم چنين اجازه اي نداديم؛ ما نمي خواهيم وارد اين غوغا شويم. ما نه تنها اين شبكه ها را رقيب خود نمي دانيم، بلكه قسم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)! اگر صد شبكه شيعي هم داشته باشيم، براي ما كم است. يعني الآن در برابر وهابيت، هر چه شبكه هاي شيعي زيادتر باشد، بهتر است. ولي شبكه اي باشد كه:

كونوا لنا زينا و لا تكونا علينا شينا.

الأمالي للشيخ الصدوق، ص 484 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 12، ص 8

بايد موجب زينت أهل بيت (عليهم السلام) باشيم، نه اين كه مايه ننگ آنها باشيم. ملاك براي ما نظر آقايان مراجع عظام تقليد است. همين آقايي كه صحبت كرد، چندي قبل به من زنگ زد و گفت: «چرا شما در فلان شبكه صحبت نمي كنيد». من هم گفتم: «اگر شما از يكي از آقايان مراجع عظام تقليد كاغذي بياوريد كه در آن نوشته باشد صحبت كردن در فلان شبكه اشكالي ندارد. من هم هر هفته، يك شب يا دو شب در آنجا برنامه زنده إجراء مي كنم». از اين چند نفري كه به عنوان مرجع مشهور هستند، مانند حضرت آيت الله العظمي سيستاني، حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني، حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني و حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي، يك فتوايي بياوريد كه همكاري با فلان شبكه اشكالي ندارد. والله! تالله! من خالصانه مي آيم همكاري مي كنم. ولي ما با هر كدام از مراجع عظام تقليد كه صحبت كرديم، ما را نهي كردند.

* * * * * * *

سؤال 4 :

1. چند روز پيش به صورت اتفاقي شبكه نور را نگاه مي كردم و يك آقاي كارشناسي صحبت مي كرد كه خيلي هيجان زده بود. خطاب به أهل تشيع مي گفت:

چرا شما به عايشه بي احترامي مي كنيد؟ عايشه را حضرت رسول (صلي الله عليه و سلم) خواستگاري كرده اند و كلام خواستگاري ايشان از طرف خدا بوده و حضرت رسول (صلي الله عليه و سلم) حرفي را بدون اذن خدا بر زبان نمي آورند.

اين آقا كه اين قدر ادعا مي كند رسول الله (صلي الله عليه و آله) بدون اذن خدا حرفي را بر زبانش جاري نمي كند، چرا پس راجع به اين حديث قرطاس اين موضوع را قبول نمي كنند و گفتند كه حضرت در بستر بيماري هستند؟

2. يكي ديگر از چيزهايي كه ايشان به كنايه مي گفت، اين بود كه شما قبل از جلسه آنها از روي دلسوزي گفتيد:

الآن عصر اينترنت است و بياييد تحقيق بكنيد و گمراه نشويد.

و ايشان همين را به طعنه گرفته بود:

مگر مي شود با اينترنت، آدم از دينش دست بكشد.

آقاي محترم! من كه الآن صحبت مي كنم، نزديك به 30 نفر از أهل سنت حنفي، چند سال است كه نان خور و كارگر ما هستند. ما منتظريم كه شما به دعوت استاد حسيني قزويني لبيك بگوييد و بياييد بنشينيد صحبت هاي تان را بكنيد. شايد شما كارشناس فهميده اي بوديد و اين همه سند داشتيد و ما به سمت شما آمديم. الآن اين كارگران ما كه أهل سنت هستند، باور كنيد از وقتي كه ما با اين شبكه آشنا شديم و اين شبكه را براي آنها پخش مي كنيم، همه شان خجالت زده هستند و مي گويند چرا بزرگان ما نمي آيند بنشينند صحبت كنند؟

جواب 4 :

1. سؤال زيبايي است كه اين آقايان بايد جواب بدهند.

در اين رابطه قبلاً هم گفته ايم كه عايشه قبلاً ازدواج كرده بود و شوهر داشت و با آمدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أبو بكر، طلاق عايشه را از شوهر قبلي اش گرفت و با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ازدواج كرد. اين كه به إذن الله تبارك و تعالي بوده است يا نه، ما نمي دانيم قضيه اش چيست؟ ما إن شاء الله اين سؤالاتي را كه به صورت كوتاه جواب مي دهيم، چون فرصت كم است، در جلسات آينده به صورت مفصل جواب خواهيم داد.

2. ما بارها گفته ايم با تك تك كارشناسان اين شبكه، گرچه در آن حدّ نيستند، ولي چون به عنوان كارشناس در اين شبكه مطرح هستند، آمادگي گفت وگو و مناظره را داريم و هيچ شرط و شروطي نداريم غير از اين كه بحث سياسي نكنند و اهانت هم نكنند. اگر اين دو شرط را زياد مي بينند، باز هم ما حاضريم بحث سياسي هم بكنند و اهانت هم بكنند، ولي بيايند. اگر هم هزار فحش به ما بدهند، يك فحش هم از ما نخواهند شنيد. ولي به ميدان بياييد و با همديگر بحث و صحبت كنيم تا بينندگان خودشان و بينندگان ما قضاوت و داوري كنند كه حق با كيست؟ ما معتقديم كه حق با حضرت علي (عليه السلام) است.

* * * * * * *

سؤال 5 :

1. أهل تشيع با اين ادعايي كه دارند و مي گويند ما از يك منبع و يك مرجع، دين و مذهب مان را گرفته ايم، چرا در مسائل فقهي و عقيدتي خود از مراجع متعددي تقليد مي كنند؟

درست است كه ما أهل سنت چهار مذهب هستيم، هر چهار مذهب ما و اساس مذهب ما برمي گردد به قرآن و حديث و إجماع و قياس. كل مسائل ما هم برمي گردد به قرآن و سنت. درست است كه ما در فضائل اختلافاتي با هم داريم، ولي در اصل و اساس دين هيچ اختلافي با هم نداريم.

2. در مورد حديثي كه شما توضيح داديد كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرموده اند:

أمت من 73 فرقه مي شوند و همه به جهنم مي روند، به جز يك فرقه.

اين را از منابع أهل سنت نقل كرديد. لطف كنيد ادامه اين حديث را بخوانيد.

3. من اسم چند نفر از علماء تشيع را در برنامه قبل گرفتم و گفتم اين آقايان آمده اند و تغيير كردند و سني شده اند و شما آنها را ردّ كرديد؛ مانند آيت الله برقعي و استاد علي قلمداران. اينها منابع دارند و كتاب از اينها موجود است؛ مثل آقاي حجت الإسلام مرتضي رادمهر تهراني و آقاي عليرضا تهراني و استاد صادق كرمي استاد دانشگاه تهران و خيلي كسان ديگر.

جواب 5 :

1. يك نفر از چند نفر تقليد نمي كند. بعضي ها نظر حضرت آيت الله العظمي سيستاني مي پسندند و از او تقليد مي كنند و بعضي ها نظر حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني يا حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي يا حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني يا حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني يا حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) يا حضرت آيت الله العظمي اراكي (ره) يا ديگر مراجع عظام تقليد را مي پسندند و از آنها تقليد مي كنند. در اول تمام رساله ها هم چگونگي راه تشخيص يك مرجع و راه تشخيص أعلميت مرجع بيان شده است.

گروهي از شما أهل سنت هم از آقاي مالك تقليد مي كنيد و گروهي از آقاي أبو حنيفه و گروهي از آقاي احمد بن حنبل و گروهي هم از آقاي شافعي و اينها تقريباً 1350 سال قبل از دنيا رفته اند. چرا شما از آنها تقليد مي كنيد؟ شما كه مي گوييد ما أهل سنت با هم هيچ اختلافي نداريم و همه قائل به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و قرآن هستيم. مگر آقايان مراجع عظام تقليد ما غير از كتاب و سنت عمل مي كنند؟ اينها هم به كتاب و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و قول ائمه (عليهم السلام) عمل مي كنند. در ميان خود آقايان أهل سنت ببينيد كه چه غوغايي است! آقاي أبو حاتم كه از او به «المحدث الإمام» تعبير مي كنند، مي گويد:

من لم يكن حنبليا فليس بمسلم.

هر كس حنبلي نباشد، مسلمان نيست.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 3، ص 1187 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 29، ص 303

يعني شافعي ها و حنفي ها و مالكي ها مسلمان نيستند. از آن طرف هم آقاي أبو بكر مقري مي گويد:

تمام حنبلي ها كافر هستند.

شذرات الذهب، ج 3، ص 252

آقاي أبو اسحاق شيرازي، امام شافعي ها مي گويد:

هر كس كه اشعري نيست، كافر است.

يعني تمام معتزلي ها كافر هستند و أكثر أهل سنت ايران و حنفي ها كه ماتريدي هستند، كافر هستند.

شرح لمعه، ج 1، ص 111

آقاي عبد الله انصاري هم اشعري ها را لعنت مي كند.

مختصر طبقات الحنابلة للشطي، ص 7

از اين گونه قضايا بسيار در كتاب هاي أهل سنت آمده است كه يك فرقه، فرقه ديگر را تكفير مي كرد و آن فرقه هم اين فرقه را تكفير مي كرد. آقاي محمد بن موسي حنفي مي گويد:

لو كان لي أمر لاخذت الجزية من الشافعية.

اگر من قدرت داشتم، از تمام شافعي ها جزيه مي گرفتم.

ميزان الإعتدال للذهبي، ج 4، ص 51 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 402

يعني شافعي ها را أهل كتاب مي دانم و مسلمان نمي دانم و مانند يهود و نصاري هستند.

از آن طرف هم آقاي بروي، فقيه شافعي مي گويد:

لو كان لي أمر لوضعت علي الحنابلة الجزية.

اگر براي من امكان داشت، از تمام حنبلي ها (به عنوان يهود و نصاري) جزيه مي گيرم.

العبر في خبر من غبر للذهبي، ج 3، ص 52 ـ شذرات الذهب، ج 4، ص 224

اينها اختلافاتي است كه در كتاب هاي أهل سنت به وفور آمده است. اين فرقه، آن فرقه را تكفير مي كند و آن فرقه هم اين فرقه را تكفير مي كند. آن وقت اين آقا مي فرمايد كه ما أهل سنت هيچ مشكلي نداريم و همديگر را قبول داريم و به كتاب و سنت و قياس عمل مي كنيم. اين قياس از كجا آمده است؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است به قياس عمل كنيد؟ آيا صحابه به قياس عمل مي كردند؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

ستفترق أمتي علي بضع و سبعين فرقة، أعظمها فرقة يقيسون الأمور برأيهم، فيحرمون الحلال و يحللون الحرام.

أمت من به هفتاد و اندي فرقه تبديل مي شوند و اكثريت اينها كه أهل هلاكت هستند، دسته اي هستند كه با رأي خودشان در أمورشان به قياس عمل مي كنند و بر اساس آن، حلال را حرام مي كنند و حرام را حلال مي كنند.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 547 و ج 4، ص 430 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 1، ص 179 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 18، ص 51 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 76 ـ الإحكام لإبن حزم، ج 8، ص 1068 ـ تاريخ البغداد للخطيب البغدادي، ج 13، ص 309 و 310 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 62، ص 151 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 94

آقاي حاكم نيشابوري اين حديث را مي آورد و مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه.

اين روايت بنابر شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم صحيح است، ولي آنها اين حديث را نياورده اند.

حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني در كتاب لمحات، صفحه 45 مي فرمايد:

و لا يخفي أن معظم أهل السنة و الجماعة هم أهل الرأي و القياس.

2. بله، ادامه اين حديث را هم مي گوييم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

ما أنا عليه اليوم و أصحابي.

آنچه كه امروز، من و أصحابم بر آن عقيده هستيم، هر كس بر عقيده امروز من و أصحابم بماند، أهل نجات است.

يعني هر كس بر آن عقيده اي باشد كه من و صحابه ام امروز بر آن عقيده هستيم، أهل نجات است و آن عقايدي كه فردا صحابه تغيير مي دهند، خير. اين اشاره اي است به حديث حوض كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

بعد از من، أصحاب من مرتد مي شوند.

به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته شد:

أنهم إرتدوا بعدك علي أدبارهم القهقري.

صحابه تو بعد از تو مرتد شدند و به زمان جاهليت برگشتند.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد كه دسته دسته اينها را به طرف آتش جهنم مي برند و:

فلا أراه يخلص منهم إلا مثل همل النعم.

جز تعداد اندكي از اينها نجات پيدا نمي كنند.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 7، ص 208، ح 6587، كتاب الرقاق، باب في الحوض

3. آقاي برقعي و قلمداران و طباطبائي در كجا گفته اند كه ما سني شده ايم؟

بيننده (ادامه بحث):

من يك دليل دارم: شما يكي از علماء أهل تشيع را پيدا كنيد كه بگويد حضرت أبو بكر صديق (رضي الله عنه). شما در كل برنامه هاي تان كه خيلي براي صحابه يا خلفاء راشدين احترام مي گذاريد، مي گوييد جناب أبو بكر، جناب عمر يا جناب عثمان. ولي اين آقا، حتي CD هاي صوتي اين آقا هست كه مي گويد أبو بكر صديق (رضي الله عنه).

جواب:

اينها در هيچ يك از كتاب هاي شان به هيچ وجه ننوشته اند كه ما سني شده ايم؛ نه آقاي برقعي و نه آقاي قلمداران. حتي خود آقاي طباطبايي كه خلف صالح يا ناصالح اينهاست، من دست خط او را دارم كه رسماً نوشته است: «من نه شيعه هستم و نه سني؛ من مسلمانم»؛ حتي سني بودن را نفي كرده است. اگر بنا بر اين باشد، پس ما هم چون مي گوييم جناب أبو بكر و جناب عمر، دست از تشيع برداشته ايم. اين دليل نيست كه اگر كسي گفت أبو بكر صديق، سني باشد.

مرحوم علامه اميني (ره) وقتي مي خواهد از مطاعن أبو بكر بحث كند، إبتداء آن چنان از او تجليل مي كند و مي گويد كه ما نمي توانيم حق او را ضايع كنيم و اول اسلام آورد و هجرت كرد و چنين و چنان كرد كه صحبت هايش به سخن علامه اميني (ره) نمي خورد. بعد هم شروع مي كند به كارهاي نادرستي كه أبو بكر انجام داده را يكي پس از ديگري از منابع أهل سنت مي آورد. علامه عسكري (ره) هم هر كجا اسم أبو بكر را مي آورد، «رضي الله عنه» گفته است. پس چون او «رضي الله عنه» گفته است، سني شده است. ما در بعضي از كتاب هاي مان مانند قصة الحوار الهادي، گاهي حرف «ر» و «ز» قرار داده ايم؛ پس ما هم سني شده ايم. اينها ملاك نيست. بلكه براي اين است كه ما آن ادب خودمان را نسبت به مقدسات طرف مقابل اثبات كنيم. نه آقاي برقعي سني شده بود و نه آقاي قلمداران سني شده بود و نه ديگر آقاياني كه هر روز از آنها نام مي بريد، هيچ كدام از آنها حتي يك جمله هم نگفته اند كه ما سني شده ايم. اينها انتقاد داشته اند و حرف هايي مي زدند. آقاي برقعي حدود 35 كتاب نوشته در اثبات حقانيت شيعه و حدود 38 كتاب نوشته عليه شيعه. اين كه عليه شيعه كتاب نوشته، نگفته كه من سني شده ام.

* * * * * * *

سؤال 6 :

1. حديث استغفار أمير المؤمنين (عليه السلام) را من پرينت گرفتم و 7 صفحه بود. آيا بايد هر شب همه را بخوانيم؟

2. در مورد حديث قرطاس هم از او سؤال كردم و گفت:

اگر شخص رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مي خواست خلافت را مشخص كند، چرا حضرت عباس دوات نياورد؟ چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) دوات و قلم نياورد كه بنويسد؟ اگر هم جزء رسالت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود، چرا چيزي را كه خداوند حكم كرده بر رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، چرا او عمل نكرده است؟ اگر عمل نكرده، دين ناقص است و رسالت كامل نشده است.

3. در مورد توسل، آيا بزرگان أهل سنت مانند أبو حنيفه و إبن تيميه توسل كرده اند يا توسل را قبول دارند؟

جواب 6 :

1. بله، هر 7 صفحه را بايد بخوانيد. مجموعاً حدود 10 دقيقه طول مي كشد.

2. ما اينها را قبلاً جواب داديم. در صحيح بخاري آمده است:

منهم من يقول قربوا يكتب لكم النبي صلي الله عليه و سلم كتابا لن تضلوا بعده و منهم من يقول ما قال عمر، فلما أكثروا اللغو و الإختلاف عند النبي صلي الله عليه و سلم.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 7، ص 9 و ج 8، ص 161

اينها اختلاف كردند و بعضي گفتند كه برويم كاغذ و قلم بياوريم و بعضي ها همان حرف عمر را زدند و اختلاف افتاد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ديد كه اگر به اين شكل ادامه پيدا كند، درگيري و اختلافات بيشتر مي شود و زد و خورد پيش مي آيد و داد و بيداد به راه مي اندازند، فرمود:

قوموا عني و لا ينبغي عندي التنازع.

بلند شويد از نزد من برويد و اختلاف و درگيري نزد من صحيح نيست.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 37

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينها را از خانه اش بيرون كرد. قبلاً هم گفتم كه فلسفه اش اين بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چنين چيزي را بگويد و حجت را بر همه تمام كند. فردي كه مي گويد: «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ نستجير بالله ـ هذيان مي گويد» و بر خلاف قرآن عمل مي كند كه قرآن مي فرمايد:

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم / آيه 4ـ3

اين چنين شخصي شايستگي براي منصب خلافت را ندارد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي خواهد آن افراد نا أهلي كه بعداً منصب خلافت را بگيرند و أهليت براي خلافت ندارند را معرفي كند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از اول هم مي دانست كه اينها هم چنين مشكلي را ايجاد خواهند كرد.

3. إبن تيميه يك وهابي است و بنيان گزار تفكر وهابيت است. شما نبايد حرف إبن تيميه را ملاك قرار بدهيد. بايد ببينيد كه إبن حجر عسقلاني و ذهبي و إبن حبان درباره توسل چه مي گويند. آقاي إبن حبان در الثقات، جلد 8، صفحه 457 مي گويد:

من وقتي در طوس بودم، هر وقتي برايم مشكلي پيش مي آمد، به حرم علي بن موسي الرضا مي رفتم و به او متوسل مي شدم و حاجت مي گرفتم.

آقاي إبن خزيمه كه از علماء بزرگ أهل سنت و حنبلي مذهب است و در قرن 4 و 5 هجري بوده است، مي گويد:

وقتي مشكلي برايم پيش مي آمد، در بغداد كنار قبر موسي بن جعفر مي رفتم و به او متوسل مي شدم و مشكلم حل مي شد.

خود أبو حنيفه مي گويد:

من در كنار قبر مالك مي رفتم و متوسل مي شدم و حاجت مي گرفتم.

اين قضايايي است كه خود علماء أهل سنت بسيار داشته اند. إن شاء الله وقتي بحث وهابيت را شروع كرديم، شايد حدود 7 ، 8 جلسه درباره توسل مفصل صحبت خواهيم كرد.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | سيد محمد حسيني | Iran - Tehran | ١٦:٠٥ - ١٨ خرداد ١٣٩٠ |
اگر يک تفکر سالم در مورد تقريب در ايران و جهان وجود داشته باشد همين نظر آيت الله قزويني است نه تفکرات عبد الکريم؟؟؟؟ .
2 | امير قرباني كهريزسنگي | Iran - Kerman | ٠٤:١٩ - ١١ فروردين ١٣٩٢ |
به نام خدا سلام عليکم شما در يکي از ارجاعات خود آورده ايد:(( دلائل الامامة لممحمد بن جرير الطبري الشيعي)) آيا اين آقاي طبري همان نويسنده ي معروف کتب((جامع البيان في تفسير آي القرآن)) و ((تاريخ الرسل و الملوک)) است؟ اگر هست، بالأخره ايشان شيعه هستند يا از اهل تسنن؟ با تشکر {{البته پيش از اين چند سؤال خدمتتان فرستاده بودم که اميدوارم پاسخش را برايم بفرستيد.موفق و مؤيّد باشيد.}}

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
محمد بن جرير طبري مؤلف كتاب دلائل الامامة غير از محمد بن جرير طبري نويسنده تاريخ و تفسير است؛ اولي شيعه و دومي سني است و اين تشابه اسمي موجب اشتباه شده است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | عليرضا | United States - Cheyenne | ١١:٢٥ - ٢٤ دي ١٣٩٢ |
سلام
استاد فرمودن:
إن شاء الله وقتي بحث وهابيت را شروع كرديم، شايد حدود 7 ، 8 جلسه درباره توسل مفصل صحبت خواهيم كرد.
مي خواستم بدانم ايا اين جلسات تا به امروز انجام شده است ايا در سايت موجود هست يا نه.
مي خواستم تحقيق جامعه در اين باره بکنم
لطفا تمام مقالات در مورد توسل را در اختيارم قرار دهيد. سپاس.

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ در مورد توسل به مقالات و مطالب ذيل مراجعه نماييد:













و...

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها