2024 December 13 - جمعه 23 آذر 1403
شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 04
کد مطلب: ٥٤٣٨ تاریخ انتشار: ٢١ ارديبهشت ١٣٩٠ تعداد بازدید: 6256
حبل المتین » عمومی
شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 04

اسناد و شواهد شهادت حضرت زهرا در کتب اهل سنت
حبل المتين 90/02/22

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 22 / 02 / 90

آقاي محسني

همان طور كه مستحضريد و اطلاع داريد و لازم هست كه بينندگان عزيز ما هم با خبر باشند، در اين ايام فاطميه، آقايان وهابي ها خيلي جوّ عجيبي ايجاد كردند و به صورت گسترده، پيامك و فيلم و كليپ هايي را نسبت به افسانه بودن شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و ساير مسائل منتشر كردند و خيلي از اين مسائل، تاريخ گذشته است و چون دست آويزي ندارند، مجبورند اينها را دائماً تكرار كنند و مردم را فريب بدهند. گرچه مردم ما فهيم هستند و عصر ما هم عصر رسانه است و اين طور مسائل خيلي زود از بين مي رود.

در برخي از شب نامه هايي كه آقايان وهابي ها پخش كرده اند، آمده است كه:

شيعيان، افسانه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را از كتب غير معتبر أهل سنت نقل مي كنند؛ مانند كتاب تاريخ طبري كه ارزش روائي ندارد.

در مورد اين شبهه توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

همان طور كه شما اشاره كرديد، يكي از مسائلي كه در چند سال أخير بعضي از أهل سنت تندرو و وهابيت تلاش مي كنند تا إلقاء شبهه كنند، اين است كه قضيه فاطميه و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مي خواهند زير سؤال ببرند. در سايت ها و ماهواره ها، يا به صورت پيامك و بلوتوث، مطالبي را إلقاء مي كنند تا بتوانند شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ببرند. اين تلاش ها بي نتيجه است و هيچ فايده اي ندارد.

در برنامه هاي كه شبكه وهابي نور يا شبكه نفاق داشت كه اساس اين شبكه زير سؤال بردن موقعيت أهل بيت (عليهم السلام) و هجمه بر ضد شيعه است، چند شبي ميزگردي را گذاشته بودند پيرامون زندگي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و فضائل آن حضرت. وقتي بعضي از قسمت ها را گوش مي كردم، واقعاً نمي دانستم به بي سوادي اين آقايان گريه كنم يا به جهالت اين آقايان بخندم! خود اين كارشناسان هم مانده بودند كه چه بگويند و مجري يك سؤالي از كارشناس مي پرسد و مي گويد منبعي براي اين معرفي كنيد و كارشناس هم مي گويد: «نمي دانم، در كتاب هاي تاريخي آمده است»!!!. واقعاً خيلي عجيب است. جالب اين كه يكي از شيعيان تماس مي گيرد و مطلبي را نقل مي كند و مي گويد از صحيح بخاري نقل مي كنم و چون آدرس دقيق نمي دهد، شروع مي كنند به هو كردن او. واقعاً:

الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الحمقاء.

مصداق بارز اين جمله، همين شبكه وهابي نور است. در بعضي از وبلاگ ها و سايت ها، مطالب را آورده اند، مخصوصاً سايت فتنه نيوز كه من همين امروز داشتم نگاه مي كردم، بعضي از مطالب خيلي نادرست و ناروا را نسبت به شهادت جانسوز حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مطرح كرده اند.

يكي از مطالبي كه من مي خواستم اشاره كنم، همايش دانشجويان أهل سنت در زاهدان بود كه إن شاء الله در جلسه بعد مفصل صحبت خواهم كرد. ما نسبت به صحبت هاي خود جناب مولوي عبد الحميد نقدهايي داريم و ايشان مطالبي را گفتند كه به نظر ما نادرست است و جناب مولوي مرادزهي هم مطالبي را گفتند كه من امروز در تماس تلفني، گلايه خود را إعلام كردم. بيان اين گونه مطالب، صحيح و صلاح نيست و جوّ جامعه اسلامي را به هم مي ريزد و جز اين كه سني را عليه شيعه و شيعه را عليه سني تحريك كند، ثمره ديگري ندارد. من به برادر عزيزم جناب آقاي مرادزهي گفتم:

شما كه دَم از گفت وگوي چهره به چهره و دوستانه مي زنيد، چرا فقط شعار مي دهيد؟ ما حدود 11 ماه است كه از شما رسماً دعوت كرده ايم تا بياييد با هم صحبت كنيم و شما حرف خود را بزنيد و ما هم حرف خود را بزنيم و مردم هم قضاوت كنند.

قبلاً وقتي در شبكه سلام بوديم، شما مي گفتيد كه معذوريت داريم و نسبت به شبكه هاي داخلي هم مشكلات داشتيد. اين شبكه هم به اعتراف خودتان به كسي توهين نمي كند و ما توهين به معتقدات و مقدسات أهل سنت را گناه نابخشودني مي دانيم و تاوان زيادي هم به اين خاطر داده ايم و مورد هجمه بعضي از حمقاء خودي هم قرار گرفته ايم و بعضي از كساني كه كاسه هاي داغ تر از آش هستند و جلوتر از ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد حركت مي كنند، أراجيفي را عليه ما مي بافند. وظيفه ما و رسالتي كه تشخيص مي دهيم اين است كه با بيان نرم و لطيف، حقايق و معارف أهل بيت (عليهم السلام) را بيان كنيم و از مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) هم بدون كوچك ترين اجمال گويي دفاع كنيم و دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را هم وظيفه شرعي خود مي دانيم و مانند نماز واجب، بر خودمان واجب مي دانيم و هيچ گونه هم كوتاه نمي آييم و كوتاهي در دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را هم گناه نابخشودني مي دانيم و اگر كسي قدرت دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را داشته باشد و كوتاه بيايد، قطعاً از أهل بيت (عليهم السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) سيلي خواهد خورد.

بيان شبهه:

از جمله چيزهايي كه در ايام فاطميه به صورت خيلي وفور، به صورت بلوتوث و پيامك و ايميل پخش كردند، چند شبهه بود كه يكي از آنها را شما نقل كرديد كه:

اين آخوندها آمده اند تاريخ مشهور طبري را مورد إستناد قرار داده اند براي شهادت حضرت فاطمه و اين افسانه است و آقاي طبري در كتابش از شيعه و سني و يهودي و منافق و زنديق روايت نقل كرده است و اين آخوندها براي اثبات شهادت حضرت فاطمه به هر حديثي كه در اين كتاب مي يابند، إستناد مي كنند.

جواب شبهه:

عزيزان بيننده به جواب اين شبهه دقت كنند. اين سؤالي بود كه در مناظره اي كه با برادر عزيزم جناب آقاي مرادزهي در شبكه سلام داشتيم، ايشان هم مطرح كرد و من به اجمال جواب دادم، ولي الآن مقداري به تفصيل جواب مي دهم.

جواب اول: نظر علماء بزرگ أهل سنت نسبت به آقاي طبري

1. إبن خلّكان

بزرگان أهل سنت مانند إبن خلّكان كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، وقتي به أبو جعفر محمد بن جرير طبري مي رسد، مي گويد:

كان إماما في فنون كثيرة منها التفسير و الحديث و الفقه و التاريخ و غير ذلك و له مصنفات مليحة في فنون عديدة تدل علي سعة علمه و غزارة فضله و كان من الأئمة المجتهدين لم يقلد أحدا ... و كان ثقة في نقله و تاريخه أصح التواريخ و أثبتها.

طبري، امام و پيشواي ما أهل سنت در فنون مختلف است، مانند تفسير و حديث و فقه و تاريخ و ديگر فنون ... و او از امامان و پيشوايان صاحب رأي و مجتهد است و از كسي تقليد نكرده است ... و در نقل مطالب، مورد وثوق است و كتاب تاريخش، صحيح ترين و متقن ترين كتاب هاي تاريخ است.

وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلّكان، ج 4، ص 191

2. ذهبي

آقاي ذهبي كه جزء 4 نفري است كه آقايان أهل سنت، عيال كنار سفره علمي اينها هستند، وقتي به طبري مي رسد، مي گويد:

كان ثقة صادقا حافظا رأسا في التفسير، امام في الفقه و الإجماع و الإختلاف، علامة في التاريخ.

طبري مورد اعتماد و صادق و حافظ و رأس در تفسير است و پيشوا در فقه و إجماع و اختلاف است و علامه در تاريخ است.

سير إعلام النبلاء للذهبي، ج 14، ص 270

3. خطيب بغدادي

وقتي جناب خطيب بغدادي به آقاي طبري مي رسد، مي گويد:

يكي از ائمه علماء أهل سنت، آقاي طبري است.

و مي گويد:

عارفا بأقوال الصحابة و التابعين ... عارفا بأيام الناس و أخبارهم و له الكتاب المشهور في تاريخ الأمم و الملوك و كتاب في التفسير لم يصنف أحد مثله.

عارف و آگاه به أقوال صحابه و تابعين است ... عارف و آگاه به تاريخ و أخبار مردم و گذشتگان است و براي او كتاب مشهوري است در تاريخ ملت ها و سلاطين و كتابي هم در تفسير دارد كه كسي مانند او آن را تصنيف نكرده است.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 2، ص 161

4. إبن تيميه

آقاي إبن تيميه حرّاني كه امام و پيشواي همين آقاي وهابيت است و او را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بالاتر مي دانند، وقتي مي خواهد در ردّ علامه حلي (ره) مطلبي بنويسد و مي خواهد نسبت به امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) جسارت كند، مي گويد:

لا يشك عاقل أن رجوع مثل مالك و إبن أبي ذئب و إبن الماجشون و الليث بن سعد و الأوزاعي و الثوري و إبن أبي ليلي و شريك و أبي حنيفة و أبي يوسف و محمد بن الحسن و الحسن بن زياد اللؤلؤي و الشافعي و البويطي و المزني و أحمد بن حنبل و أبي داود السجستاني و الأثرم و إبراهيم الحربي و البخاري و عثمان بن سعيد الدارمي و أبي بكر ابن خزيمة و محمد بن جرير الطبري و محمد بن نصر المروزي و غير هؤلاء إلي اجتهادهم و اعتبارهم، مثل أن يعلموا سنة النبي صلي الله عليه و سلم الثابتة عنه و يجتهدوا في تحقيق مناط الأحكام و تنقيحها و تخريجها، خير لهم من أن يتمسكوا بنقل الروافض عن العسكريين و أمثالهما، فإن الواحد من هؤلاء لأعلم بدين الله و رسوله من العسكريين أنفسهما، فلو أفتاه أحدهما بفتيا كان رجوعه إلي اجتهاده أولي من رجوعه إلي فتيا أحدهما، بل ذلك هو الواجب عليه.

هيچ آدم عاقلي شك نمي كند كه رجوع به اجتهاد و اعتبار كساني همانند مالك و إبن أبي ذئب و إبن ماجشون و ليث بن سعد و أوزاعي و ثوري و إبن أبي ليلي و شريك و أبو حنيفة و أبو يوسف و محمد بن حسن و حسن بن زياد لؤلؤي و شافعي و بويطي و مزني و أحمد بن حنبل و أبو داود سجستاني و أثرم و إبراهيم حربي و بخاري و عثمان بن سعيد دارمي و أبو بكر إبن خزيمة و محمد بن جرير طبري و محمد بن نصر مروزي كه سنت قطعي نبي (صلي الله عليه و سلم) را مي دانند و در تحقيق مناط احكام و تنقيح و استخراج آنها تلاش مي كنند، بهتر است از مراجعه و تمسك كردن به روايات روافض كه نقل مي كنند از عسكريين (امام هادي و امام عسكري عليهما السلام) و مانند آن دو. تك تك اين علماء أهل سنت، أعلم از عسكريين هستند به دين خدا و رسولش.

واقعاً آدم نمي داند چه بگويد؟! فقط بايد بگوييم:

الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الجهلاء.

امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) كه علم شان برگرفته از علم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و برگرفته از سرچشمه وحي است و در دوران زندگي خود، در تمام مسائل تحدّي كردند و «هل من مبارز» طلبيدند و جد بزرگوارشان امام صادق (عليه السلام) به سلمة بن كهيل و حكم بن عتبية فرمود:

شرقا و غربا، فلا تجدان علما صحيحا إلا شيئا خرج من عندنا أهل البيت.

اگر شرق و غرب عالم را بگرديد و بخواهيد علم صحيح را پيدا كنيد، جز در نزد ما أهل بيت، در هيچ نقطه اي آن را نمي يابيد.

الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 399 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 27، ص 69 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 17، ص 274 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 1، ص 169

خلاصه اين كه إبن تيميه مي گويد آقاي طبري و أمثال او آگاه تر هستند به دين إلهي از كساني مانند عسكريين (عليهما السلام)! وقتي ايشان نسبت به طبري اين تعبير را دارد، پس شما چرا اين همه داد و بيداد مي كنيد و طبري را چنين و چنان معرفي مي كنيد؟! ما بايد حرف شما را بپذيريم يا حرف إبن تيميه را؟! حرف شما را قبول كنيم يا حرف إبن خلّكان و ذهبي و خطيب بغدادي را؟!

جواب دوم: آقاي طبري مطالب را با سند آورده است

آقاي طبري هر مطلبي را آورده، واسطه بين خودش تا آن قضيه را ذكر كرده است. اگر اين راويان ثقه بودند، هيچ كسي شكي در وثاقت آن ندارد. ولي اگر آقاي طبري روايتي را نقل كرد كه ضعيف بود، ما هم مي گوييم كه روايت ضعيف قابل إعتناء نيست و ما هم مقيديم به رواياتي كه در نزد أهل سنت ضعيف باشد، إحتجاج و إستناد نكنيم.

روايت تاريخ طبري در هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)

كتاب تاريخ طبري قضيه هجوم با خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و تهديد به آتش زدن را در جلد 2، صفحه 443 با سند آورده است:

إبن حميد قال: حدثنا جرير عن مغيرة عن زياد بن كليب قال: أتي عمر بن الخطاب ... فقال: و الله! لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلي البيعة.

آقاي إبن حميد از جرير از مغيرة از زياد بن كليب از عمر بن خطاب نقل مي كند: ... عمر گفت: به خدا قسم! يا خانه را آتش مي زنم يا بايد براي بيعت از خانه خارج شويد.

بررسي سندي روايت

من در شبكه المستقلة هم اين روايت را بررسي سندي كردم و با اين كه 3 نفر از وهابيت در يك طرف بودند و من هم در يك طرف، هيچ اشكال سندي نگرفتند و يك نفر هم نگفت كه اين بررسي سندي شما از ديدگاه ما أهل سنت اشكال دارد.

1. إبن حُمِيْد

همان آقاي محمد إبن حميد است و يحيي بن معين و أبو زرعه و احمد بن حنبل مي گويند او ثقه است.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 25، ص 100

2. جرير

همان آقاي جرير بن عبد الحميد است و آقاي مزي مي گويد:

كان ثقة، كثير العلم، حجة، كانت كتبه صحاحا.

ثقه است و علم زيادي داشت و حجت است و كتاب هايش صحيح است.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 4، ص 544

3. مغيرة

همان مغيرة بن مقسم ضبي است و يحيي بن معين و إبن أبي حاتم و نسائي مي گويند او ثقه است.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي ، ج 28، ص 400

4. زياد بن كليب

آقاي عجلي و نسائي مي گويند او ثقه است.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 9، ص 505

بنابراين، روايتي را كه آقاي طبري آورده، طبق مبناي آقايان أهل سنت صحيح است و اگر راست مي گوييد و اين قدر شجاعت و مردانگي داريد، بياييد وثاقت تك تك راويان را زير سؤال ببريد و صحت روايت را زير سؤال ببريد. وقتي صحت روايت قطعي شد، متنش هم ثابت مي شود كه «جناب خليفه دوم قسم مي خورد به آتش زدن خانه». ما از اين آقايان سؤال مي كنيم:

جناب عمر كه به لفظ جلاله قسم خورده است و قطعاً هم طبق عبارت آقاي بخاري، أمير المؤمنين (عليه السلام) تا 6 ماه بيعت با آنها نكرده است، اگر واقعاً آقاي عمر خانه را آتش نزده است، حَنْث قسم كرده است و بايد كفاره اش را بدهد. شما يك روايت ضعيف بياوريد كه جناب عمر به خاطر اين حنث قسم، كفاره داده باشد. يا اين كه آتش زده است، همان طور كه در منابع شيعه و سني آمده است و مطلب ثابت مي شود.

جواب سوم: يك بام و دو هوا در نقل روايت از تاريخ الطبري

ما از اين آقايان سؤال مي كنيم كه وقتي ما قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و تهديد به آتش زدن و ده ها قضيه ديگر را از تاريخ الطبري نقل مي كنيم، اينها مي گويند كه «آقاي طبري از زنديق ها و يهودي ها و ديگران نقل كرده است»، ولي وقتي مي خواهند بگويند كه شيعه، نشأت گرفته از يهود است و عبد الله بن سبأ بنيان گزار و مؤسس مذهب شيعه بوده است، از طبري نقل روايت مي كنند! چطور شد كه وقتي مي خواهند بگويند مؤسس مذهب شيعه، يهودي ها بودند، كتاب تاريخ الطبري معتبر مي شود و هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را ما از اين كتاب نقل مي كنيم، اين كتاب داراي اشكال مي شود؟!

طبري مي گويد: آقاي عبد الله بن سبأ موسس مذهب شيعه است

ما هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و تهديد به آتش زدن را بررسي سندي كرديم و شما هم اگر واقعاً راست مي گوييد و سوادش را داريد و اگر مردانگي و شجاعتش را داريد، بياييد اين روايتي كه در مورد عبد الله بن سبأ آمده را بررسي سندي كنيد! تمام اين رواياتي كه آقاي طبري در اين مورد آورده است، از آقاي سيف بن عمر است. ببينيم كه نظر بزرگان شما در مورد او چيست؟

نظر علماء أهل سنت در مورد سيف بن عمر

1. آقاي يحيي بن معين مي گويد او ضعيف است.

تاريخ إبن معين، ج 1، ص 336

2. آقاي نسائي (متوفاي 303 هجري) مي گويد او ضعيف است.

كتاب الضعفاء و المتروكين للنسائي، ص 187

3. آقاي عُقِيْلي (متوفاي 322 هجري) مي گويد او ضعيف است.

ضعفاء العقيلي، ج 2، ص 175

4. آقاي إبن أبي حاتم رازي مي گويد او ضعيف است.

الجرح و التعديل، ج 4، ص 278

5. آقاي إبن حبّان (متوفاي 354 هجري) مي گويد:

أتهم بالزندقة.

متهم به بي ديني و زنديق و إلحاد است.

كتاب المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 345

6. آقاي أبو نعيم أصفهاني (متوفاي 435 هجري) مي گويد:

متهم في دينه، مرمي بالزندقة، ساقط الحديث، لا شئ.

در دينش متهم شده است و مردم او را رمي به زندقه و بي ديني كرده اند و تمام رواياتش بي ارزش است و هيچ ارزشي ندارد.

كتاب الضعفاء لأبو نعيم الأصبهاني، ص 90، ش 95

7. آقاي مزي (متوفاي 742 هجري) بعد از نقل اقوال بزرگان مي گويد:

يروي الموضوعات عن الاثبات و قالوا: إنه كان يضع الحديث.

أحاديث جعلي را از آدم هاي مورد اعتماد نقل مي كرد. مي گويند: كارش جعل حديث بود.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 12، ص 327

يعني وقتي مي خواست أحاديث جعلي نقل كند، از راوي ضعيف نقل نمي كرد، بلكه از شخصيت هاي برجسته نقل مي كرد تا مخاطب تصور نكند آن روايت ضعيف است.

8. آقاي ذهبي مي گويد:

و قال إبن حبان: اتهم بالزندقة و قال إبن عدي: عامة حديثه منكر.

إبن حبان مي گويد: متهم به بي ديني و زنديق است و إبن عدي مي گويد: عموم أحاديثش منكر است.

و كان سيف يضع الحديث.

سيف بن عمر جعل حديث مي كرد.

ميزان الإعتدال للذهبي ، ج 2، ص 255 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 259

همه گفته اند كه سيف بن عمر ضعيف است و متهم به بي ديني و زندقه است و جعل حديث مي كرده است. اگر واقعاً راست مي گوييد و مردانگي داريد و انصاف و وجدان در شما وجود دارد، در مورد سيف بن عمر صحبت كنيد. هر كس كه قضيه عبد الله بن سبأ را نقل كرده است، از تاريخ الطبري گرفته و طبري هم از سيف بن عمر نقل مي كند. حتي يك نفر هم غير از آقاي طبري و قبل از آقاي طبري، قضيه عبد الله بن سبأ را نقل نكرده است.

اين كه خود قضيه عبد الله بن سبأ، صحابه را زير سؤال مي برد، بحث ديگري است و عثمان را در مديريت زير سؤال مي برد. إن شاء الله اگر بحثي در اين زمينه پيش آمد، مفصل صحبت خواهيم كرد. در همين شبكه وهابي و نفاق نور و هم چنين آقاي ملازده، تكيه كلام شان اين است كه عبد الله بن سبأ مؤسس و بنيان گزار مذهب شيعه بوده است. اين سند و مدرك را ما ارائه كرديم. البته اين مطالبي كه ما درباره عبد الله بن سبأ گفتيم، نَمي از يَمي بود، وگرنه بحث عبد الله بن سبأ و سيف بن عمر خيلي زياد است و دوستاني كه سواد عربي دارند، مي توانند به جلد اول كتابي كه در نقد كتاب آقاي قِفاري نوشته ايم، مراجعه كنند كه مفصل بحث كرده ايم. حتي خيلي از اساتيد حوزه علميه و آيات عظام كه خوانده بودند، ما را خيلي تشويق كردند و گفتند: «ما با اين كتاب، گمشده خود را پيدا كرديم و آنچه كه حق تحقيق بوده، در اين كتاب أداء شده است». ما در جلد اول اين كتاب، حدود 50 ، 60 صفحه درباره عبد الله بن سبأ از منابع أهل سنت مطلب آورده ايم.

خلاصه اين كه وقتي اين آقايان به قضيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در تاريخ الطبري برخورد مي كنند، مي گويند آقاي طبري ضعيف است، ولي وقتي همين كتاب، عليه شيعه مطلب مي نويسد، مي گويند اين كتاب از معتبرترين كتاب هاي تاريخ است و در ماهواره هاي خود يك سري مطالب نادرست و بي اساس را با هتاكي و فحاشي نسبت به شيعه و مراجع عظام تقليد مطرح مي كنند.

* * * * * * *

آقاي محسني

وقتي ما قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را از كتاب الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري مطرح مي كنيم، اين آقايان در مورد اين كتاب هم همين مطلب را دارند و مي گويند «اين كتاب براي إبن قتيبه نيست و مؤلف آن مجهول است». در اين مورد هم توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

در اين زمينه هم اين آقايان مقداري كم لطفي مي كنند. وقتي مي خواهند چيزي را نقل كنند كه به نفع خودشان باشد، خيلي با آب و تاب نقل مي كنند و وقتي هم شيعه مي خواهد مطالبي را از همان كتاب ها نقل كنند، شروع مي كنند به جوّسازي كردن.

اعتراف علماء أهل سنت به إنتساب كتاب الإمامة و السياسة به إبن قتيبة دينوري

در رابطه با كتاب الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري كه آيا براي ايشان است يا خير؟

1. أبو بكر بن عربي

يكي از إعلام و بزرگان أهل سنت مانند أبو بكر بن عربي (متوفاي 543 هجري) كه از استوانه هاي علمي أهل سنت و از سرشناسان وهابي است، در كتاب العواصم من القواصم ـ كه از اول تا آخرش فحاشي به شيعه كرده است و شايد در طول اين 14 قرن، كمتر كسي را سراغ داشته باشيم كه مانند ايشان نسبت به شيعه هتاكي كرده باشد، البته به إستثناء آقاي إبن تيميه ـ در صفحه 248 مطلبي را از الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري نقل مي كند و شروع مي كند به حمله كردن به ايشان و مي گويد:

اين مطالبي كه إبن قتيبه دينوري نقل مي كند، غالباً صحيح است، ولي ايشان عقل نداشته است و ديوانه بوده است و همه مطالب صحيح و غير صحيح را نقل كرده است و نبايد اين مطالب صحيح را نقل مي كرد. چون باعث مي شود كه مردم نسبت به صحابه بدبين شوند.

اين هم يك نوع قرائت است كه ما نبايد حقايق مربوط به صحابه را نقل كنيم تا مردم به صحابه خوش بين باشند.

2. يوسف بن محمد آندلسي

آقاي يوسف بن محمد آندلسي (متوفاي 604 هجري) در كتاب الألف و الباء في المحاضرات، صفحه 478 انتساب اين كتاب را به إبن قتيبه قطعي مي داند و مطلب از آن نقل مي كند.

3. إبن خلدون

آقاي إبن خلدون (متوفاي 808 هجري) كه ضد مهدويت است، در تاريخش، جلد 2، صفحه 166 مطالبي را از الإمامة و السياسة آقاي إبن قتيبة دينوري نقل مي كند.

4. تقي الدين فاسي مكي

آقاي تقي الدين فاسي مكي (متوفاي 832 هجري) در كتاب العقد الثمين، جلد 6، صفحه 72 مطالبي را از اين كتاب نقل مي كند.

5. عمر بن فهد مكي

آقاي عمر بن فهد مكي (متوفاي 885 هجري) در تطهير الجنان و اللسان، صفحه 72 مطالبي را از اين كتاب نقل مي كند.

افراد زيادي از بزرگان و استوانه هاي أهل سنت، با علم و انتساب اين كتاب به إبن قتيبه دينوري، مطالبي را از اين كتاب نقل مي كنند؛ ولي اين آقايان سر و صدا ايجاد مي كنند و پناه برده اند به پيامك و بلوتوث و ايميل. ما حرف اينها را قبول بكنيم يا اين شخصيت هاي برجسته أهل سنت را؟!

6. فريد وجدي

آقاي فريد وجدي در كتاب دائرة المعارف قرن بيستم، انتساب كتاب الإمامة و السياسة را به إبن قتيبة قطعي مي داند.

7. عمر رضا كحاله

آقاي عمر رضا كحاله كه از بزرگان أهل سنت است، در كتاب معجم المؤلفين، انتساب اين كتاب به إبن قتيبه را قطعي مي داند.

8. الياس سرگين

آقاي الياس سرگين در كتاب معجم المطبوعات العربية كه واقعاً كاري گسترده و خوبي كرده است، انتساب اين كتاب به إبن قتيبه را قطعي مي داند.

9. جرجي زيدان

آقاي جرجي زيدان در كتاب آداب اللغة العربية مي گويد:

و منه نسخ خطية في مكاتب لندن و باريس.

از اين كتاب، نسخه هاي خطي وجود دارد در كتابخانه لندن و پاريس.

من اينها را به اختصار عرض كردم، وگرنه سخن در اين زمينه بسيار است و اگر بخواهيم در موضوع انتساب اين كتاب به إبن قتيبه يك ساعت صحبت كنيم، مطلب براي گفتن داريم. من نمي دانم كه آيا با اين وضع، باز هم اين آقايان انكار مي كنند؟! با اين مطالبي كه ما عرض كرديم، كاملاً روشن و واضح مي شود كه كتاب الإمامة و السياسة براي إبن قتيبة است. بعضي از آقاياني كه براي شنيدن حقايق گوش شنوا ندارند و قلب شان خيلي از حقايق را نمي پذيرند، ناگزير هستند كه اين كتاب را از آقاي إبن قتيبه ندانند. مانند آقاي ذهبي كه وقتي به حديثي مي رسد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

يا علي! عدوك عدوي و عدوي عدو الله.

اي علي! دشمن تو دشمن من است و دشمن من هم دشمن خداست.

وقتي بررسي سندي مي كند و مي بيند صحيح است، مي گويد:

يشهد القلب أنه باطل.

قلب من شهادت مي دهد كه اين باطل است.

ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 82

يعني يكي از ملاك هاي قبول يا ردّ يك روايت، قلب آقاي ذهبي است. وقتي در مكه بودم و با چند نفر از دانشجويان آنها بحث مي كردم، گفتم:

شما بايد در كتاب هاي رجالي خود بنويسيد كه يكي از ضوابط جرح و تعديل، قلب آقاي ذهبي است و هر روايتي را كه قلب آقاي ذهبي قبول كرد، مورد تائيد كرد، وگرنه مردود است.

به نظر من اينها جزء معجزات و عنايات أهل بيت (عليهم السلام) بوده است كه اينها در طول تاريخ تمام تلاش خود را به كار گرفتند براي محو آثار أهل بيت (عليهم السلام)، ولي با اين حال مي بينيم كه اين همه آثار از أهل بيت (عليهم السلام) مانده و بعد از 15 قرن به آنها دسترسي داريم.

* * * * * * *

آقاي محسني

در بحث كتاب أسرار آل محمد (عليهم السلام) آقاي سُلِيْم بن قيس هلالي مي گويند:

شما و علماء شيعه كه اين همه به اين كتاب إستناد مي كنيد و قضاياي شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را از آن نقل مي كنيد، اين كتاب اعتبار ندارد و شيخ مفيد (ره) اين كتاب را غير معتبر مي داند.

در مورد اين كتاب توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

اين سؤال را قبلاً جواب داده ايم و وقتي در مشهد بوديم، اين سؤال را پرسيدند و جواب داديم. شيعه مانند أهل سنت نيست و أهل سنت معتقدند كه كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم از اول تا آخر صحيح هستند و تالي تلو قرآن هستند؛ ولي شيعه هم چنين كتابي ندارد. كتاب هايي كه شيعه دارد، مانند الكافي و تهذيب الأحكام و من لا يحضره الفقيه و الاستبصار كه كتب اربعه شيعه است، هم روايات صحيح دارد و هم روايات ضعيف. فقيه و مستنبط و مجتهد با توجه به ضوابط و قواعد رجالي شيعه كه بزرگان ما و ائمه (عليهم السلام) إلقاء كرده اند، تشخيص مي دهند كه روايتي صحيح يا ضعيف است.

نكته اول:

در مورد شيخ مفيد (ره) هم مرحوم تستري (ره) كه يكي از قهرمانان دنياي رجال بوده، در قاموس الرجال، در ترجمه أبان إبن أبي عياش مي فرمايد:

أوجب الشيخ المفيد عدم الاعتماد علي كل ما ورد في الكتاب دون تحقيق.

شيخ مفيد مي گويد كسي نبايد بدون تحقيق به مطالب كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي إستناد كند.

يعني اول بايد تحقيق و بررسي كند و اگر روايت صحيح بود، قبول كند و اگر صحيح نبود، ردّ كند. اين مطلب اختصاصي به كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي ندارد، كتاب كافي هم همين طور است و اگر كسي بدون بررسي سندي، مانند همين آقايان بي سواد شبكه نور، بخواهد به روايات اين كتاب إستناد كند، قبول نيست. ما معتقديم كه كتاب كافي روايات ضيعف هم زياد دارد. اگر شما راست مي گوييد، همان طور كه ما مي آييم طبق مباني أهل سنت، روايات شما را بررسي سندي مي كنيم، شما هم با توجه به مباني رجالي شيعه، با استفاده از قول مرحوم كشي (ره) و مرحوم نجاشي (ره) و شيخ طوسي (ره) و مرحوم إبن شهر آشوب (ره) و علامه حلي (ره) كه قهرمان رجال بوده اند و سخني براي گفتن دارند، بررسي سندي كنيد و اگر ثابت كرديد كه روايتي صحيح است، به آن إستناد كنيد. ما خوشحال مي شويم كه شما بياييد بحث علمي بكنيد و ما هم بياييم به بحث هاي علمي شما جواب بدهيم. واقعاً براي ما خيلي ارزش دارد كه كارشناس يك شبكه اي بيايد چند مورد بحث علمي كند تا ما هم حدأقل اين بحث علمي را پاسخ علمي بدهيم؛ ولي دريغ! حتي مطالبي كه خودشان هم نقل مي كنند، وقتي مجري از آنها سؤال مي كند: «از كدام منبع نقل مي كنيد؟»، مي گويند: «در كتاب هاي تاريخي آمده است». اين آقايان وقتي مي خواهند بيايند آنجا بررسي كنند، قبلش بروند مطالعه كنند. بنده خودم با توجه به سابقه حدوداً 30 ساله در اين زمينه، چه بسا براي يك ساعت بحثي كه قرار است انجام بدهم، تنظيم مطالبم شايد 20 تا 30 ساعت وقت ببرد و بدون مطالعه و بررسي نمي آيم بحث كنم و حرف هاي بي اساس بزنم و فردا هم بچه هاي شيعه بگويند كه فلاني با اين هم تخصص، مطالب بي اساس و بدون سند و مدرك گفته است. ما بارها گفته ايم كه هر مدركي را كه إعلام مي كنيم، هر كس بيايد ثابت كند كه اين مدرك دروغ است، براي هر مدرك، 100 هزار تومان جايزه مي دهيم. چون بعضي ها مي گويند چرا شما مانند سيد كمال حيدري كتاب ها را نمي آوريد؟ ما هم گفتيم اين كار، جز وقت گرفتن، چيز ديگري ندارد و ما مي خواهيم در اين يك ساعتي كه در خدمت عزيزان هستيم، مطالب زيادي را مطرح كنيم و اگر قرار باشد كه براي هر مطلبي يك كتاب بياوريم، يك دهم اين مطالب را هم نمي توانيم بيان كنيم. گاهي اوقات كه در مورد موضوعي، 50 صفحه تحقيق كرده ام، وقتي مي خواهم بيايم در اينجا آن را مطرح كنم، آن را به 5 صفحه تلخيص مي كنم و شايد عمده وقت مرا تلخيص كردن و مرور كردن آدرس ها مي گيرد. لذا، اين كارها از ما وقت مي گيرد و آن آقا هم مي آيد بدون هيچ مطالعه و بررسي، به عنوان كارشناس در آن شبكه كذايي مي نشيند و وقتي از او در مورد منبع صحبت هايش سؤال مي شود، مي گويد: «در كتاب هاي تاريخي آمده است». روزي هم يكي از مخاطبين آنها زنگ زد و گفت: «اين چه منطقي است كه داريد و هر چه از كارشناس سؤال مي كنيد، مي گويد در تاريخ آمده است؟ در كدام تاريخ؟ كدام كتاب؟ كدام جلد؟ كدام صفحه؟».

اما در مورد كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي به نام أسرار آل محمد (عليهم السلام)، شيخ مفيد (ره) مي فرمايد كه «نبايد بدون تحقيق، مطلبي را پذيرفت». البته اين را بنده خودم بررسي كردم و در كتاب هاي شيخ مفيد (ره) كه در اختيار بنده بود، نديدم. گرچه نمي گويم اين مطلب وجود ندارد، ولي مرحوم تستري (ره) يك عالم توانمند و قهرمان رجال است و من به قهرمان بودن ايشان در رجال شهادت مي دهم و اعتراف مي كنم.

هم چنين آقاي سيد سامي بدري در كتاب شبهات و ردود، جلد 1، صفحه 94 اين مطلب را آورده و از قاموس الرجال نقل مي كند.

خود مرحوم شيخ مفيد (ره) مطالب زيادي از كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي در كتاب هاي زيادي آورده است و در كتاب المغنعة، صفحه 277 روايات كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي را نقل مي كند و به آنها إستناد مي كند و بر اساس آنها فتوا مي دهد. پس چطور مي شود كه شيخ مفيد (ره) اين كتاب را قبول ندارد، ولي از آن طرف هم بيايد از اين كتاب استفاده كند براي إستنباط مسائل شرعي؟!

همين عبارت را هم مرحوم شيخ صدوق (ره) و مرحوم شيخ مفيد (ره) و ديگران از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده اند كه فرمود:

من لم يكن عنده من شيعتنا و محبينا كتاب سُلِيْم بن قيس الهلالي، فليس عنده من أمرنا شئ.

هر كس از شيعيان و محبين ما كه كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي را نداشته باشند، چيزي از معارف ما را ندارند.

عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج 2، حاشيه ص 53 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 17، ص 298

البته اين روايت به صورت مرسل آمده است.

نكته دوم: تائيد كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي توسط علماء بزرگ شيعه

1. شيخ نعماني (ره)

يكي از بزرگان شيعه مانند مرحوم نعماني (ره) (متوفاي 380 هجري) كه از استوانه هاي علمي شيعه است و از اعيان قرن چهارم هجري است و معاصر شيخ صدوق (ره) (متوفاي 381 هجري) است، وقتي به كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي مي رسد، مي فرمايد:

أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الأصول. . . و هو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها و يعول عليها.

كتاب سُلِيْم بن قِيْس هلالي اصلي از بزرگ ترين كتب اصولي شيعه است و شيعه به آن مراجعه مي كند و به اعتماد دارد.

كتاب الغيبة لمحمد بن إبراهيم النعماني، ص 103

2. سيد بن طاووس (ره)

سيد بن طاووس (متوفاي 673 هجري) كه از استوانه هاي علمي شيعه است، در مورد اين كتاب مي فرمايد:

تضمن الكتاب ما يشهد بشكره و صحة كتابه.

اين كتاب، كتابي است كه محتويات آن شهادت مي دهد بر صحت كتاب.

التحرير الطاووسي، ص 253

3. علامه حلي (ره)

علامه حلي (ره) (متوفاي 726 هجري) هم شهادت مي دهد بر اين كه مطالب صحيح اين كتاب زياد است و مطالب غير صحيح هم دارد و مي فرمايد:

و التوقف في الفاسد من كتابه.

بايد در موارد غير صحيح توقف كرد.

خلاصة الأقوال في معرفة الرجال للعلامة الحلي، صفحه 163

4. علامه مجلسي (ره)

مرحوم علامه مجلسي (ره) هم مي فرمايد:

و الحق أنه من الأصول المعتبرة.

حق اين است كه اين كتاب از كتاب هاي معتبر شيعه است.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 1، ص 32

5. شيخ حرّ عاملي (ره)

مرحوم شيخ حرّ عاملي (ره) (متوفاي 1101 هجري) مي فرمايد:

و الذي وصل إلينا من نسخه ليس فيه شئ فاسد.

آنچه كه به ما رسيده است از سليم بن قيس، چيز فاسدي نيست.

وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 30، ص 386

6. حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره)

مرحوم حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) كه از استوانه هاي رجالي و مفاخر شيعه است و كتاب معجم رجال الحديث ايشان موجب آبروي شيعه است و أهل سنت در اين 15 قرن، يك جلد مانند اين كتاب را ننوشته اند، وقتي به سُلِيْم بن قيس هلالي مي رسد، مي فرمايد:

أن سليم بن قيس في نفسه ثقة جليل القدر ... .

خود آقاي سُلِيْم بن قيس هلالي آدم مورد وثوق و با عظمتي است ... .

أن كتاب سليم بن قيس من الأصول المعتبرة، بل من أكبرها.

اين كتاب از اصول معتبر شيعه است، بلكه از بزرگ ترين آنهاست.

و أن جميع ما فيه صحيح قد صدر من المعصوم عليه السلام، أو ممن لابد من تصديقه و قبول روايته.

تمام مطالبي كه در اين كتاب آمده، صحيح است و از معصوم (عليه السلام) صادر شده است و يا جزء كساني است كه ما بايد او را تصديق بكنيم و رواياتش را قبول بكنيم.

معجم رجال الحديث للسيد الخوئي، ج 9، ص 230، ش 5401

7. مامقاني (ره)

مرحوم مامقاني (ره) هم در تنقيح المقال، جلد 2، صفحه 52 همين تعبير را دارد.

8. علامه تستري (ره)

علامه تستري (ره) (متوفاي 1414 هجري) مي فرمايد:

الحق في كتابه أن اصله كان صحيحا، قد نقل عنه الأجلة المشايخ.

حق درباره اين كتاب اين است كه اصل اين كتاب كاملاً صحيح است و أجلّاي اساتيد شيعه هم از اين كتاب نقل كرده اند.

قاموس الرجال، چاپ جديد جامعه مدرسين، ج 5، ص 239، ش 3356

اين عباراتي است كه بزرگان شيعه در مورد كتاب سُلِيْم بن قيس هلالي نقل كرده اند، ولي اين آقايان هم گويا فتح الفتوح كرده اند و مي خواهند قيصريه را به آتش بكشند و مي گويند:

اين كتاب در نزد شيعه معتبر نيست و شيخ مفيد اين كتاب را معتبر نمي داند و آخوندها آمده اند براي شهادت حضرت فاطمه به اين كتاب إستناد مي كنند.

اين حرف هاي ما است و مطالب آنها هم روي سايت ها و پيامك ها و ايميل ها آمده است و عزيزان بيننده هم خودشان قضاوت كنند.

* * * * * * *

آقاي محسني

وقتي ما به سراغ آقاي سبط إبن جوزي مي رويم و به بعضي از رواياتي كه در كتاب هاي ايشان آمده إستناد مي كنيم، باز هم اين آقايان مي گويند كه سبط إبن جوزي آدم درستي نبوده است و از اين طور حرف ها مي گويند. در اين مورد هم توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

بله، باز هم خيلي جالب است و بايد بگوييم:

الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الجهلاء.

اينها براي اين كه قضيه شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را زير سؤال ببرند، همه چيز خود را زير سؤال برده اند و مثلاً مي گويند:

اين إبن جوزي كه مورد وثوق است، همان إبن جوزي صاحب المنتظم است، نه سبط إبن جوزي. سبط إبن جوزي يك خائني بود كه در جنگ مغول به آنها پيوسته است.

اين هم يك قرائت جديدي بود كه ما در اين ايميل هاي جديد حضرات أهل سنت أهل ايران پيدا كرديم.

من تقاضا دارم از علماء و طلاب أهل سنت كه دقت كنند. اين آقايان گويا فتح الفتوح كرده اند و به تصور خودشان مي گويند كه سبط إبن جوزي آدم خائني بوده است. آقاي ذهبي كه استوانه هاي رجالي أهل سنت است، وقتي به سبط إبن جوزي مي رسد، مي گويد:

الإمام، الواعظ، المورخ شمس الدين.

پيشوا و واعظ و مورخ بوده است.

و كان إماما، فقيها، واعظا، وحيدا في الوعظ، علامة في التاريخ و السير، وافر الحرمة، محببا إلي الناس، حلو الوعظ، لطيف الشمائل، صاحب قبول تام.

پيشوا و فقيه و واعظ و يگانه در وعظ بود و در تاريخ و سيره علامه بود و احترام زيادي داشت ... همه او را به صورت كامل قبول دارند.

تاريخ الإسلام للذهبي، ج 48، ص 183

قبلاً هم عرض كرده ايم كه آقايان أهل سنت به هر كسي «امام» نمي گويند و واژه «امام» در نزد أهل سنت و علماء رجال آنها از يك قداست خاصي برخوردار است. آقاي ذهبي هم چنين تعبيري را نسبت به سبط إبن جوزي دارد، آن وقت اين آقايان مي گويند كه ايشان آدم خوبي نبود و خائن بوده است!

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 (دكتر آذر سينا) :

من چند شب پيش در بيمارستان بودم و يك خانمي به خاطر عمل سزارين آنجا آمده بود. اين خانم، فارغ التحصيل يكي از دانشگاه هاي كشور بود و جراح اين خانم هم يك خانم دكتري بود كه موضوعي را به نقل از اين خانم بيمار به من گفتند و خيلي ناراحت شدم و از شما مي خواهم كه در اين موضوع تذكري را بفرماييد و اگر فرصت شد، يك نقدي هم بر آن داشته باشيد. موضوع اين بود كه يكي از اساتيد آن دانشگاه مقاله اي نوشته بودند و اسم خود را به عنوان نويسنده دوم مقاله گذاشته بودند و متأسفانه نويسنده اول مقاله را امام زمان (عليه السلام) نوشته بودند. وقتي من اين را شنيدم، خيلي ناراحت و منقلب شدم. شما مي دانيد كه وقتي يك استاد، يك مقاله يا تحقيق و پژوهشي را مي نويسد، به خاطر إرتقاء علمي و حقوقي خودش است و مي خواهد خدمتي به جامعه علمي دنيا و كشور بكند و در جهت پيشرفت علم، گامي را برداشته باشد. ولي وقتي ائمه معصومين (عليهم السلام) ما، همه شان باب علم النبي (صلي الله عليه و آله) هستند و علم خدادادي دارند و معلم بشري به جز ائمه معصومين (عليهم السلام) و بزرگان خودشان نداشتند، چرا بايد امام زمان (عليه السلام) نويسنده يك مقاله باشد؟ آيا مي خواهد درجه علمي اش بيشتر شود؟ آيا مي خواهد علم خود را افزايش بدهد؟ يا مي خواهد كمكي به جامعه علمي بكند يا حقوق بيشتري از جامعه دانشگاهي نصيبش شود؟ اين يك كار كاملاً غير عقلاني و توهين آميزي در اين راستا است و ماهيت و وجود ائمه معصومين و حجج خدا (عليهم السلام) كه به أنحاء مختلف در كشور و دنيا لوث مي شود و ملعبه دست بعضي گروه هاي معلوم الحال مي شود، در اينجا هم به اين شكل دچار توهين و تحقير و اهانت نابخشودني شده است. نقد بيشتر را بر عهده شما مي گذاريم.

جواب 1 :

اين آقايي كه مقداري بي هويت و خيلي جسور است، وقتي اولين نامه اش آمد، مسئولين كشوري با او برخورد نكردند و دومين نامه اش را هم با إمضاء امام زمان (عليه السلام) منتشر كرد و چند روز پيش هم من از طريق ايميل آن را دريافت كردم. بعضي از افراد مُتهتِّك، با اين كارهاي شان خوراكي براي وهابيت و دشمنان أهل بيت (عليهم السلام) آماده مي كنند. إن شاء الله اگر فرصت شد، در جلسات بعدي اين بحث را مفصل باز خواهم كرد و هم چنين حرف هاي بي اساس و بي پايه و دروغي كه مفتي اعظم عربستان سعودي در جمعه گذشته در نماز جمعه رياض نسبت به ساحت مقدس حضرت مهدي (عليه السلام) جسارت كردند، إن شاء الله در جلسات بعدي صحبت خواهيم كرد.

* * * * * * *

سؤال 2 :

لطفاً يك برنامه اي بگذاريد و در خصوص شبهاتي كه اين شبكه هاي مسيحي در رابطه با اسلام مطرح مي كنند، پاسخ بدهيد. يكي از اين شبكه ها، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را متهم مي كرد كه «با عايشه ازدواج كرده، در حالي كه عايشه يك دختر بچه 9 ساله بيشتر نبوده است». آيا اين واقعاً درست است؟

جواب 2 :

ما در اين چند ماهه، درگير بالا بردن كيفيت شبكه بوديم و در اين راستا، خيلي خون دل خورديم تا بتوانيم وضعيت شبكه را از آن نابساماني خارج كنيم.

إن شاء الله ما قول مي دهيم به بينندگان عزيز كه در آينده، هم در بخش مسيحيت بيشتر كار بكنيم و هم بخش عربي را راه بياندازيم و شايد هم شبكه جديدي به نام الولاية تأسيس كنيم. إن شاء الله هم براي مناطق پاكستان و هند برنامه را پخش خواهيم كرد. ما با بعضي از دوستان صحبت هايي داشته ايم كه إن شاء الله از سوئيس برنامه هايي به صورت زنده و توليدي، در رابطه با مسيحيت داشته باشند.

ما قبلاً هم در رابطه با سن عايشه صحبت كرده ايم و آنچه كه مشخص و محرز است، وقتي عايشه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ازدواج كرد، 17 ساله بود. اين آقايان كه نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اشكال مي كنند كه با يك دختر 8 يا 9 ساله ازدواج كرده است، اين قضيه در آن زمان يك مسئله عادي بوده و الآن هم در ميان عرب ها يك مسئله عادي است.

* * * * * * *

سؤال 3 :

تا آنجايي كه مي دانيم، سر امام حسين (عليه السلام) را شمر جدا كرده است، ولي در فيلم مختارنامه، به گونه اي ديگر بيان شده است. در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب 3 :

إن شاء الله نسبت به خود مختار و بعضي از تكه هايي از آن فيلم صحبت خواهيم كرد. مثلاً در مورد كشته شدن فرزند عمر بن سعد، نشان دادند كه مادرش او را كشت، حال آن كه خود مختار، خواهرزاده اش را كه فرزند عمر بن سعد بود، با شمشير زد او را كشت و او را به پدرش ملحق كرد. از اين طور قضايا در اين فيلم آمده است و إن شاء الله در آينده نسبت به آن صحبت خواهيم كرد. قبلاً هم در مورد سريال مسافر ري هم نقدهايي داشتم و اگر قبل از پخش، بنده آن را مشاهده مي كردم، خيلي از بخش هايش را حذف مي كردم؛ مانند بعضي از تندي هايي كه به أهل سنت شده است. حتي اگر بعضي مطالب واقعيت داشته باشد، نبايد در سريال ها مطرح شود و يا اين كه بايد به صورت محترمانه اي مطرح شود.

* * * * * * *

سؤال 4 :

آقايان أهل سنت، فقط عايشه را به عنوان أم المؤمنين خطاب مي كنند و ساير زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مانند حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) را اين گونه خطاب نمي كنند. آيا واقعاً مقام همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يكي است؟ قطعاً اين چنين نيست. پس چرا آقايان أهل سنت ساير زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به عنوان أم المؤمنين خطاب نمي كنند؟

جواب 4 :

اين سؤال را بايد از آقايان أهل سنت پرسيد. تنها اين مسئله نيست، آنها معاويه را «خال المؤمنين : دائي مؤمنين» مي نامند. اگر بنا باشد كه عايشه أم المؤمنين باشد، بايد محمد بن أبو بكر هم «خال المؤمنين» باشد؛ ولي نسبت به ايشان هيچ حرفي نمي زنند. چون عايشه در جنگ جمل در برابر أمير المؤمنين (عليه السلام) ايستاد، اينها مي خواهند با عنوان أم المؤمنين، آن كارهايي را كه از ايشان سر زد و بيش از 30 هزار نفر را به كشتن داد، تقليل بدهند. هم چنين مي خواهند با عنوان «خال المؤمنين»، جناياتي كه معاويه در جنگ صفين داشت كه حدود 110 هزار نفر از طرفين كشته شد را به نوعي توجيه كنند. وگرنه حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) از نظر جايگاه و مقام، به مراتب بالاتر از عايشه است و رواياتي هم در اين زمينه در صحيح بخاري و صحيح مسلم و ديگر كتب آمده است. پس اين سؤال را بايد خود آقايان أهل سنت به ما جواب بدهند كه چرا از ميان اين همه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، فقط نسبت به عايشه، أم المؤمنين مي گويند؟ حتي نسبت به حفصه دختر عمر كه همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، واژه أم المؤمنين را به كار نمي برند.

* * * * * * *

سؤال 5 :

شما فرموديد كه امام، منصب يا مقامي است كه از طرف خدا تعيين مي شود، حتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نمي تواند امام را تعيين كند. در حديث دار كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عشيره خود را براي تبليغ دعوت كرد و فرمود «هر كس به وحدانيت خدا ايمان بياورد، وصي من مي شود». حضرت علي (عليه السلام) هم بلند شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود كه حضرت علي (عليه السلام) وصي من است و بعد از من امام است. پس چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اينجا امام را تعيين كرد؟ اگر حضرت أبو طالب (عليه السلام) يا كسان ديگري كه در آنجا بودند و بلند مي شدند و لبيك مي گفتند به فرمايشات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، آيا آنها هم وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي شدند؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي توانست چند وصي در يك زمان داشته باشد؟

جواب 5 :

نكته اول:

خداوند در قرآن نسبت به منصب امامت مي فرمايد:

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إماماً

من تو را امام براي مردم قرار مي دهم.

سوره بقره / آيه 124

هم چنين در آيه 67 سوره مائده مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مأمور است كه امامت حضرت علي (عليه السلام) را به مردم ابلاغ كند و بعضي از بزرگان أهل سنت مانند سيوطي و شوكاني و رشيد رضا و آلوسي از عبد الله بن مسعود نقل مي كنند كه مي گفت:

كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "ان عليا ولي المؤمنين" وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ».

ما در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين آيه را اين گونه قرائت مي كرديم: «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً (به مردم) برسان "كه علي ولي مؤمنين است" و اگر اين كار را نكني، رسالت او را انجام نداده اي».

روح المعاني للآلوسي ،ج 6، ص 193 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 2، ص 60 ـ المنار لرشيد رضا، ج 6، ص 463

نكته دوم:

با توجه به اين كه قرآن مي فرمايد:

وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي / إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي

سوره نجم / آيه 4ـ3

اگر در مواردي هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

إن هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي.

شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 486 ـ تفسير البغوي للبغوي، ج 3، ص 400 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 19، ص 149 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 364 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 49 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 63 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 53

كاملاً نشان مي دهد كه تمام سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر محور وحي است.

نكته سوم:

در قضيه حديث دار، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كاملاً يقين دارد كه به إذن إلهي، كسي غير از علي بن أبي طالب (عليه السلام) پاسخ گو نيست و مي خواهد حجت را بر همگان تمام كند و بگويد فردا قريشيان نگويند كه «چرا پسر عمويش را براي خلافت و جانشيني انتخاب كرد؟» هيچ كدام از آنها إعلام آمادگي نكردند و اين يك إلزام بر خصم است و رسول الله (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد كه «اگر بنا باشد من از ميان شما انتخاب كنم، آيا كسي هست از ميان شما كه اين أمر مرا قبول كند؟» در حقيقت اين يك جمله شرطيه اي است مانند همان آيه شريفه اي كه مي فرمايد:

وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّي يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِياطِ

(كفار هيچ گاه) داخل بهشت نمي شوند، مگر اين كه شتر از سوراخ سوزن خياطي بگذرد.

سوره أعراف / آيه 40

اين جز به دستور إلهي و وحي إلهي نبوده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

فأيكم يوازرني علي هذا الأمر علي أن يكون أخي و وصيي و خليفتي.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي دانستند كه غير از علي بن أبي طالب (عليه السلام)، كسي إعلام آمادگي نمي كند. بر فرض اگر حضرت أبو طالب (عليه السلام) يا عبد المطلب إعلام آمادگي مي كردند، شايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمود كه شما شرايط آن را نداريد و وقتي حضرت علي (عليه السلام) إعلام آمادگي كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

إن هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي.

قسمت اول كه مي فرمايد:

فأيكم يوازرني.

إعلان عمومي است و بعد از آن اين طور نيست كه هر كس إعلام آمادگي كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قبول بكند؛ خير. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نفرمود:

من يوازرني، فهو وصيي.

ميان اين دو جمله، زمين تا آسمان تفاوت است. اگر ديگران إعلام آمادگي مي كردند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به آنها مي فرمود كه شما شرايطش را نداريد و وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) إعلام آمادگي كرد، حضرت هم ايشان را به عنوان جانشين انتخاب كرد. همان طور كه خدا مي داند كفار به هيچ وجه زير بار ايمان نمي روند. حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال مردم را به سوي خدا دعوت مي كند و خدا از روز اول هم مي داند كه أكثر اين مردم زير بار سخن حضرت نوح (عليه السلام) نمي روند، ولي براي اين كه براي مردم حجت تمام شود، اين كار را مي كند.

* * * * * * *

سؤال 6 :

1. در باب 6 از باب 4 كتاب المهدي الموعود، صفحه 146 (بحار الأنوار علامه مجلسي (ره) جلد 13) بيان مي كنند:

حكومت امام زمان (عليه السلام) اگر كوتاه باشد، 7 سال و اگر طولاني باشد، 9 سال است.

اين متناقض با دعاي فرج است كه مي فرمايد:

تمتعه فيها طويلا.

خداوندا! سايه امام زمان (عليه السلام) را بر سر ما طولاني قرار بده.

آيا واقعاً امام زمان (عليه السلام) 9 سال حكومت مي كنند؟

2. هم چنين در اين كتاب آمده است كه امام زمان (عليه السلام) در توقيعات خود فرموده است:

ملعون است كسي كه در مجالس نام مرا ببرد.

آيا اين روايت فقط مخصوص آن زمان بوده يا الآن هم اين حكم جاري است؟ منظورش كدام مجالس است؟

جواب 6 :

شما سؤالات مهدويت را در شب شنبه از حضرت آيت الله طبسي و روز جمعه هم از حجت الإسلام و المسلمين كلباسي در همين شبكه جهاني ولايت بپرسيد و آنها به صورت مفصل جواب مي دهند.

1. در اين زمينه روايات مختلفي داريم؛ 7 سال و 9 سال و 70 سال و 300 سال. ولي آنچه مشخص است و براي بنده ثابت است، روايت 70 سال معتبرتر از ديگر روايات است.

2. در مورد نام حضرت مهدي (عليه السلام)، بايد بگوييم كه لقب آن حضرت «مهدي» است و نامش هم نام حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) است. اين هم به خاطر اين بود كه در آن زمان، نامي از آن حضرت برده نشود تا مورد شناسائي حكومت جور قرار نگيرد. البته بعضي از علماء هم در كتاب هاي خود، نام آن حضرت را به صورت «م ح م د» مي نويسند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها