2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
خلافت خليفه دوم
کد مطلب: ٥٤٣١ تاریخ انتشار: ٠٩ تير ١٣٩٠ تعداد بازدید: 8014
حبل المتین » عمومی
خلافت خليفه دوم

موافقین و مخالفین و چگونگی خلافت خلیفه دوم
حبل المتين 90/04/09

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 09 / 04 / 90

آقاي محسني

امشب قصد داريم بحث خلافت خليفه دوم را نقد و بررسي كنيم. قبل از اين كه وارد بحث شويم، كليپي را پخش مي كنيم و بعد از آن، سؤالاتي را از استاد مي پرسيم:

پخش كليپ 01

استاد حسيني قزويني

... در رابطه با عمر هم، فقط أبو بكر نصب كرد. همه اعتراض كردند و أبو بكر اعتراض هيچ كس را نپذيرفت.

آقاي حيدري

جناب آيت الله قزويني محقق! اين است انصاف و تحقيق علمي شما؟ شما مطمئن هستيد كه خلافت عمر فاروق كه عادل ترين حكومت تاريخ اسلام بوده و شخصيت ايشان كه دست كم در تاريخ اسلام، مقتدرترين نمونه مديريت و عدالت بوده است، فقط با انتصاب أبو بكر صديق انجام شد؟ همه يعني همه مهاجرين و انصار كه سران و نخبگان جامعه اسلامي بودند، اعتراض كردند و أبو بكر اعتراض آنها را نپذيرفت؟ شما كه نفرموديد اين همه كه اعتراض كردند، چند نفر و چه كساني بودند. آنچه در تاريخ مسلّما ثابت شده، اين است كه أبو بكر درباره عمر فقط توصيه كردند يا ايشان را به عنوان شايسته ترين كانديد معرفي كردند. آنچه كه به خلافت عمر مشروعيت بخشيد، توصيه أبو بكر نبود، بلكه بيعت تمام مهاجرين و انصار بود و در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد. اما متأسفانه شما حقايق را پنهان مي كنيد.

[پايان كليپ]

آقاي محسني

بله، ايشان استاد حسيني قزويني را نقد كردند كه چرا اين گونه حرف زده است. ايشان مي گويد: «اعتراضي از طرف صحابه نبوده است و همه انصار و مهاجرين بيعت كردند».

سؤال من اين است كه آيا انتخاب عمر براي خلافت، توسط أبو بكر نبوده و فقط أبو بكر، عمر را كانديد كرده است؟ آيا واقعاً وقتي آقاي عمر انتخاب شد، هيچ كس مخالفت نكرد و هيچ يك از صحابه اعتراض نكردند؟

استاد حسيني قزويني

اين برادرمان إبتداء مي گويد:

بي انصافي است كه كسي بگويد به كسي به خلافت آقاي عمر اعتراض كرده باشد و اصلاً جناب أبو بكر، عمر را انتخاب نكرد، بلكه ايشان كانديد كردند و با مردم مشورت كردند و نتيجه مشورت چنين شد.

البته اين حرف ايشان نيست و آقاي إبن تيميه هم در گذشته اين حرف را گفته است و آقاي ناصر الدين قِفاري و دِهلوي هم اين حرف را گفته اند و در شبكه هاي ماهواره اي وهابيت كه هر روز مانند قارچ مي رويند، هر روز اين مطالب را مطرح مي كنند.

نكته اول: آيا أبو بكر با مردم مشورت كرد؟

آيا واقعاً آقاي أبو بكر با مردم مشورت كرد يا مشورت نكرد؟ امام محمد بن مفلح مقدسي (متوفاي 763 هجري) مي گويد:

لما استخلف أبو بكر عمر (رضي الله عنهما) ... قد طلب من معقيب الدوسي أن يخبره عن رأي المسلمين في ذلك فقال له: ما يقول الناس في استخلافي عمر؟ قال: كرهه قوم و رضيه آخرون. قال أبو بكر: الذين كرهوه أكثر أم الذين رضوه؟ قال: بل الذين كرهوه.

وقتي أبو بكر مي خواست عمر را به عنوان خليفه معين كند، به معيقب الدوسي صحابي گفت: نظر مردم درباره خليفه شدن عمر چيست؟ گفت: عده اي از خلافت عمر ناراضي هستند و عده اي هم راضي هستند. أبو بكر گفت: كساني كه ناراضي هستند تعدادشان بيشتر است يا كساني كه راضي هستند؟ گفت: كساني كه ناراضي هستند.

الآداب الشرعية و المنح المرعية، ج 1، ص 71، با تحقيق شعيب أرنوود

نسبت به إبن مفلح هم آقاي حاجي خليفه در كشف الظنون، جلد 1، صفحه 42 مي گويد:

مؤلف جليل.

آقاي عمر رضا كحاله هم در معجم المؤلفين، جلد 12، صفحه 44 درباره او مي گويد:

فقيه، أصولي، محدث و أخذ عن المزي و الذهبي و تقي الدين السبكي و غيرهم و درس و أفتي.

فقيه و اصولي و محدث بود و از شاگردان مزي و ذهبي و سبكي و ديگران بوده و تدريس داشته و مفتي هم بوده است.

پس آقاي إبن مفلح صراحتاً نقل مي كند كه جناب أبو بكر وقتي نظر مردم را خواست، براي نظر مردم، كوچك ترين ارزشي قائل نشد.

اين مشورت آقاي أبو بكر بود و من غير از اين نديدم؛ جز اين كه بعضي از افراد بعد از قرن 7 و 8 ورّاجي كرده اند كه أبو بكر با مردم مشورت كرده است، ولي يك روايت مستندي كه أبو بكر با مردم مشورت كرده باشد، نياورده اند.

نكته دوم: مخالفت مردم به خلافت عمر

اين كه اين كارشناس مي گويد:

در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد.

من نمي دانم كه آيا بايد به جهل اين آقايان گريه كنيم يا بخنديم؟ اينها با اين كارشان جهل خود را به نمايش مي گذارند. دل من به حال اين آقايان مي سوزد. بروند مطالعه و تحقيق كنند و حدأقل كتاب هاي خودشان را بررسي كنند.

1. اعتراض تمامي مردم به خلافت عمر

آقاي إبن أبي شيبة از وكيع و إبن ادريس از اسماعيل بن أبي خالد از زبيد بن حارث نقل مي كند:

أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلي عمر يستخلفه، فقال الناس: تستخلف علينا فظا غليظا و لو قد ولينا كان أفظ و أغلظ ، فما تقول لربك إذا لقيته و قد إستخلفت علينا عمر؟ قال أبو بكر: أبربي تخوفونني؟ أقول: أللهم إستخلفت عليهم خير خلقك، ثم أرسل إلي عمر فقال: إني موصيك بوصية.

وقتي مرگ أبو بكر فرا رسيد، كسي را فرستاد نزد عمر تا بيايد و او را به عنوان خليفه معين كند. مردم اعتراض كردند و گفتند: تو كسي را براي ما خليفه مي كني كه بد اخلاق و تندخو است! الآن هم كه در زمان خلافت شما است و او خليفه نيست، بد اخلاق و تندخو است و اگر خليفه شود، بدتر خواهد شد! اگر عمر را خليفه ما كني، جواب خدا را چه خواهي داد اگر فردا خدا را ملاقات كني؟ أبو بكر گفت: آيا مرا از خدا مي ترسانيد؟ اگر نزد خدا بروم، مي گويم: بهترين خلقت را خليفه مردم كردم. سپس كسي را دنبال عمر فرستاد و گفت: من تو را به عنوان خليفه معرفي مي كنم.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 8، ص 574 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 678 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 2، ص 671

آقاي حيدري! مقداري چشم و گوش خود را باز كن و ببين! تا ما نگوييم:

وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا

سوره أعراف / آيه 179

توده مردم آمدند به أبو بكر اعتراض كردند، ولي او به اعتراض مردم إعتناء نكرد. آيا منطق حاكم اسلامي بايد اين باشد؟! آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين طوري بود؟ آيا أمير المؤمنين (عليه السلام) اين طوري بود؟ همه با أبو بكر مخالفت كردند، ولي او باز هم عمر را براي خلافت انتخاب كرد!

بررسي سندي روايت

جناب آقاي هاشمي و شبكه هاي وهابي كه از ما سند مي خواهند، خودشان فقط سند را مي خوانند و آن را بررسي سندي نمي كنند. اين آقايان براي اين كه نگويند اين روايت ضعيف است، ما اين روايت را بررسي سندي مي كنيم:

1. وكيع بن جراح

ايشان از شخصيت هاي برجسته است و وثاقتش إجماعي است.

تقريب التقريب لإبن حجر عسقلاني، ج 2، ص 283

2. اسماعيل بن أبي خالد

آقاي إبن حجر عسقلاني مي گويد ايشان ثقه است.

تقريب التقريب لإبن حجر عسقلاني، ج 1، ص 93

3. زبيد بن حارث

ايشان هم ثقه است.

تقريب التهذيب لإبن حجر عسقلاني، ج 1، ص 308 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 8، ص 97

با توجه به وثاقت اين راويان، مشخص است كه هيچ اشكالي در سند اين روايت وجود ندارد.

2. مخالفت حضرت علي (عليه السلام) و طلحه

آقاي إبن سعد (متوفاي 230 هجري) نقل مي كند از ضحاك بن مخلّد أبو عاصم از عبيد الله بن أبي زياد از يوسف بن ماهك از عايشه كه مي گويد:

لما حضرت أبا بكر الوفاة إستخلف عمر، فدخل عليه علي و طلحة فقالا: من إستخلفت؟ قال: عمر، قالا: فماذا أنت قائل لربك؟ قال: أبالله تعرفاني؟ لأنا أعلم بالله و بعمر منكما، أقول إستخلفت عليهم خير أهلك.

وقتي وفات أبو بكر نزديك شد، عمر را به عنوان خليفه معرفي كرد. علي و طلحه وارد شدند بر أبو بكر و گفتند: چه كسي را به عنوان خليفه معين كرده اي؟ گفت: عمر را. گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد در برابر اين كاري كه انجام مي دهي؟ گفت: آيا مي خواهيد خدا را به من معرفي كنيد؟ من از شما به خدا و عمر آگاه تر هستم. به خدا مي گويم: بهترين خلقت را بر مردم خليفه كردم.

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 274 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 251 ـ إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج 6، ص 80 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 677

بررسي سندي روايت

1. ضحاك بن مخلّد أبو عاصم

آقاي إبن معين و عجلي او را توثيق كرده اند.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 397

2. عبيد الله بن أبي زياد

آقاي عجلي و حاكم نيشابوري او را توثيق كرده اند.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 14

3. يوسف بن ماهك

آقاي إبن معين و نسائي او را توثيق كرده اند.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 11، ص 371

3. اعتراض مهاجرين و انصار

إبن قتيبه مي گويد:

فدخل عليه المهاجرون و الأنصار حين بلغهم أنه استخلف عمر.

ولي شما كه مي گوييد:

در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد.

إبن قتيبه مي گويد:

فدخل عليه المهاجرون و الأنصار حين بلغهم أنه استخلف عمر، فقالوا: نراك استخلفت علينا عمر و قد عرفته و علمت بواثقه فينا و أنت بين أظهرنا، فكيف إذا وليت عنا و أنت لاق الله عز وجل فسائلك، فما أنت قائل؟

وقتي خبر به مهاجرين و انصار رسيد كه أبو بكر، عمر را به عنوان خليفه معين كرده است، وارد بر أبو بكر شدند و گفتند: مي بينيم كه عمر را به عنوان خليفه معين كرده اي! با اين كه تو او را مي شناسي و تندي هايش را نسبت به صحابه مي بيني و با اين كه تو هم در ميان ما هستي، او بدرفتاري مي كند! اگر عمر را به عنوان خليفه معين كني و فردا به ملاقات خدا رفتي، جواب خدا را چه خواهي داد؟

الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج 1، ص 25

4. اعتراض صحابه

اگر آقاي حيدري و هاشمي و ديگران نمي توانند اين كتاب ها را ببينند، ما اين كتاب ها را در اين شبكه به نمايش مي گذاريم. آقاي إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 6، صفحه 155، با تحقيق محمد رشاد سالم مي گويد:

و قد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر و قالوا: ماذا تقول لربك و قد وليت علينا فظا غليظا؟ قال: أبالله تخوفوني؟ أقول: وليت عليهم خير أهلك.

مردم و بزرگان صحابه آمدند نزد أبو بكر و در مورد خلافت عمر به او اعتراض كردند و گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد كه فردي را بر ما خليفه كرده اي كه بد اخلاق و تندخو است؟ أبو بكر گفت: آيا مرا از خدا مي ترسانيد؟ مي گويم: بهترين خلقت را بر مردم خليفه كردم.

آقاي إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 461 مي گويد:

و لهذا لما استخلفه أبو بكر كره خلافتة طائفة، حتي قال له طلحة: ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني؟ أقول: وليت عليهم خير أهلك.

وقتي أبو بكر، عمر را به عنوان خليفه معين كرد، تعداد زيادي از اين كار ناراضي بودند. طلحه به أبو بكر گفت: جواب خدا را چه خواهي داد كه فردي را بر ما خليفه كرده اي كه بد اخلاق و تندخو است؟ أبو بكر گفت: آيا مرا از خدا مي ترسانيد؟ مي گويم: بهترين خلقت را بر مردم خليفه كردم.

جناب آقاي حيدري! اين عبارتي را كه إبن تيميه كه شيخ الإسلام شما است و بيش از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي او ارزش قائليد آورده، آيا براي شما كافي نيست تا مقداري عقل خود را به كار بياندازيد تا اين طوري نياييد در ماهواره اي كه تمام دنيا آن را مي بيند، اين گونه دروغ بگوييد؟ اگر شما در يك مسجد يا در منزل يا در همايشي كه خصوصي است حرف بزنيد، آزاد هستيد و مي توانيد چشم مبارك خود را ببنديد و دهان خود را باز كنيد و كسي هم نمي گويد بالاي چشم تان ابروست. ولي وقتي در يك ماهواره اين مطالب را مطرح مي كنيد و مي گوييد:

در هيچ جاي تاريخ ثبت نشده كه كسي به بيعت عمر (رضي الله عنه) اعتراض كرده باشد.

مردم به شما مي خندند و دروغ شما معلوم مي شود. اين عبارت آقاي إبن تيميه است كه مي گويد مردم به خلافت عمر اعتراض كردند.

* * * * * * *

آقاي محسني

يك كليپ ديگري هم داريم و إبتداء آن را پخش مي كنيم و بعد سؤالات مان را از شما خواهيم پرسيد:

پخش كليپ 02

آقاي حيدري

اما شما چطور؟ شما پيرو علي هستيد. با اين كه چنين ادعايي داريد، متأسفانه اصلاً در مسير علي حركت نمي كنيد. علي كه دروغ نمي گفت، علي كه مغلطه و تلبيس نمي كرد، علي كه با مسلمانان دشمني نمي كرد، علي كه به نام اسلام، بين مسلمانان اختلاف نمي انداخت. كاش شما هم مثل ما أهل سنت، دوست دار و محب واقعي علي مي شديد كه تمام صحابه و أهل بيت را دوست مي داشتيد تا خود را مجبور نمي ديديد كه حقايق را انكار كنيد و به بخش عظيمي از صحابه و أهل بيت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لعن و نفرين بفرستيد. به اميد چنين روزي، براي خود شما آرزوي هدايت مي كنيم.

[پايان كليپ]

آقاي محسني

بله، اي كاش همه مسلمانان محب حضرت علي (عليه السلام) مي شدند و اين قضايا اتفاق نمي افتاد. آقاي حيدري گفت:

علي كه دروغ نمي گفت، علي كه مغلطه و تلبيس نمي كرد، علي كه با مسلمانان دشمني نمي كرد، علي كه به نام اسلام، بين مسلمانان اختلاف نمي انداخت.

در اين رابطه توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

من باز هم واقعاً نمي دانم كه اين عزيزان چه كار مي كنند؟ آيا بايد بخنديم يا بايد گريه كنيم؟

نكته اول:

اين آقايان حدأقل كتاب هاي خودشان را مي خواندند تا اين چنين حرف نمي زدند. بله، حضرت علي (عليه السلام) دروغ نمي گفت و راست مي گفت، ولي در كتاب هاي خود شما آمده است و به ما ربطي ندارد كه حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

عمر و أبو بكر، هم دروغ گو بودند و هم خائن بودند و هم حيله گر بودند و هم گنه كار بودند.

در كتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، حديث 4468 اين چنين آمده است كه خليفه دوم خطاب به حضرت علي (عليه السلام) و عباس گفت:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك و يطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم اني لصادق بار راشد تابع للحق.

وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر گفت: من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستم و شما آمديد و ميراث خود را طلب كرديد و أبو بكر گفت: رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرموده است: «ما چيزي را إرث نمي گذاريم و هر چه كه از ما بماند، صدقه است». نظر شما دو نفر (علي و عباس) در مورد او اين بود كه او دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن است. خدا مي داند كه او راست گو و نيكوكار و راهنما و تابع حق بود. وقتي أبو بكر از دنيا رفت، من جانشين رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر شدم و نظر شما درباره من اين بود كه من دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن هستم. خدا مي داند كه من راست گو و نيكوكار و راهنما و تابع حق هستم.

آقاي حيدري و ديگر عزيزان! شما به جاي اين كه عليه شيعه كليپ درست كنيد و شبهه مطرح كنيد، اينها را به ما جواب بدهيد. اگر شما دنبال دروغ گو مي گرديد، به اين روايت جواب بدهيد و لازم نيست كليپ بسازيد و شعار بدهيد.

بينندگان عزيز توجه كنند! جالب اين است كه همين عبارت را آقاي بخاري در دو جا آورده و وقتي مي بيند كه عبارت صحيح مسلم همه چيز را خراب مي كند و نظر علي بن أبي طالب (عليه السلام) اين است كه «أبو بكر و عمر، دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن هستند»، به جاي اين عبارات، كلمه «كذا و كذا» مي گذارد:

و أقبل علي علي و عباس تزعمان أن أبا بكر كذا و كذا.

عمر رو كرد به علي و عباس گفت: شما تصور مي كنيد كه أبو بكر چنين و چنان است.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 6، ص 191 ـ صحيح بخاري تك جلدي، ص 1060، ح 5358

و أقبل علي علي و عباس فقال: تزعمان أن أبا بكر فيها كذا.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 147 ـ صحيح بخاري تك جلدي، ص 1393، ح 7305

آيا اين درست است؟! اين آقايان مي گويند كه «اينها نظر بدي نبوده و داشتند با همديگر تعارف مي كردند و إهانت نيست». اگر إهانت نيست، پس چرا جناب آقاي بخاري اينها را حذف كرده است؟! ما از اين آقايان كارشناس سؤال مي كنيم كه چرا آقاي بخاري هم چنين روايتي را اين چنين سانسور مي كند؟! حضرت علي (عليه السلام) يا راست مي گويد و يا ـ نستجير بالله ـ دروغ مي گويد. اگر ـ نستجير بالله ـ حضرت علي (عليه السلام) دروغ مي گويد، پس جناب حيدري! شما كه مي گويي حضرت علي (عليه السلام) دروغ نمي گويد، دروغ مي گويي. اگر هم حضرت علي (عليه السلام) راست مي گويد، از ديدگاه ايشان، أبو بكر و عمر كه شما براي آنها اين همه سر و صدا كرده ايد، «دروغ گو و گنه كار و حيله گر و خائن» هستند. آيا هم چنين افرادي صلاحيت خلافت دارند؟! با اين وضع، آيا مي توان گفت كه أبو بكر أفضل از صحابه بوده و بهترين و شايسته ترين افراد بوده است؟! نظر حضرت علي (عليه السلام) اين است و اگر حضرت علي (عليه السلام) دروغ نمي گويد، شما در اين مورد به ما جواب بدهيد.

نكته دوم:

در همين صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82، حديث 4240 أمير المؤمنين (عليه السلام) اشاره مي كند به أبو بكر و مي فرمايد:

إستبددت علينا بالأمر.

در أمر خلافت، تو در حق ما استبداد كردي.

صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 154، ح 4471

آيا اين قضيه اي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) مي آيد أبو بكر را به «مستبدّ» تعبير مي كند، آيا راست مي گويد يا دروغ مي گويد؟ اگر ـ نستجير بالله ـ دروغ مي گويد كه هيچ و اگر راست مي گويد، شما به ما جواب بدهيد. در اين روايت آمده است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از أبو بكر غضبناك شد:

فهجرته، فلم تكلمه حتي توفيت و عاشت بعد النبي صلي الله عليه و سلم ستة أشهر.

فاطمه از أبو بكر غضبناك شد و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اين كه از دنيا رفت و تا 6 ماه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) زنده بود.

فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يؤذن بها أبا بكر و صلي عليها.

وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش علي او را شبانه دفن كرد و به أبو بكر خبر ندادند و علي بر او نماز خواند.

همين ديشب در يكي از شبكه هاي ماهواره اي مي گفتند كه «أبو بكر و ديگران آمدند بر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نماز خواندند»!!! اين دروغ گفتن، براي اينها جزء واجبات شده است. آقاي خدمتي! تو كه با اين كار خود، بدترين خدمت را به أبو بكر مي كني، آقاي بخاري مي گويد:

فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يؤذن بها أبا بكر و صلي عليها.

وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش علي او را شبانه دفن كرد و به أبو بكر خبر ندادند و علي بر او نماز خواند.

ولي شما جلوي دوربين و جلوي چشم مردم مي گوييد كه «همه آمدند نماز خواندند». يا تو راست مي گويي و يا بخاري راست مي گويد! واقعاً حيف از اين پولي كه عربستان سعودي به اين شبكه ها مي دهد!!!

فأرسل إلي أبي بكر أن ائتنا و لا يأتنا أحد معك، كراهية لمحضر عمر.

علي كسي را بفرستاد سراغ أبو بكر و گفت خودت بيا و كسي را با خودت نياور و علي كراهت داشت و ناراحت مي شد كه عمر را در يك جلسه اي ببيند.

آقاي حيدري! حضرت علي (عليه السلام) كه دروغ نمي گويد، اگر دروغ نمي گويد، پس در اين مورد به ما جواب بدهيد.

أبو بكر وارد منزل حضرت علي (عليه السلام) شد و حضرت علي (عليه السلام) به او گفت:

و لكنك إستبددت علينا بالأمر.

تو در أمر خلافت، در حق ما استبداد كردي.

اين چه قضيه اي است؟ آيا حضرت علي (عليه السلام) راست مي گويد يا دروغ مي گويد؟ اين صحيح بخاري و صحيح مسلم است كه از كتاب هاي معتبر أهل سنت است.

نكته سوم:

اين كه اين آقايان در مورد خطبه 6 نهج البلاغه اين همه سر و صدا به راه انداخته اند كه حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه.

همانا كساني با من بيعت كرده اند كه با أبو بكر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت كردند.

إن شاء الله به حول و قوه إلهي به بينندگان عزيز وعده مي دهم كه مفصل اين بحث را مطرح كنم. اين خطبه نه تنها به نفع آقايان أهل سنت و وهابيت نيست، بلكه به ضرر آنهاست. يعني أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه، كاملاً عدم ايمان معاويه و طلحه و زبير و عايشه و ديگران را مطرح مي كند، ولي اين آقايان يا سواد خواندنش را ندارند و يا گزينشي انتخاب مي كنند و به ذيل روايت توجهي ندارند. إن شاء الله ما اين خطبه را مي خوانيم تا مردم قضاوت كنند اين آقاياني كه اين خطبه را فعلاً به عنوان حربه و پيراهن عثمان درست كرده اند عليه شيعه، آيا اين خطبه به نفع آنهاست يا به ضرر آنهاست؟

أمير المؤمنين (عليه السلام) فقط خطبه 6 را نفرموده است، خطبه هاي ديگري هم در نهج البلاغه وجود دارد. أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامه 53 نهج البلاغه وقتي مي خواهد نسبت به خلفاء گذشته إظهار نظر كند، مي فرمايد:

فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا.

همانا اين دين، قبل از من، در دست بدكاران اسير گشته بود كه با نام دين، به هواپرستي پرداخته و دنياي خود را به دست مي آوردند.

نهج البلاغه محمد عبده، ج 3، ص 95 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 17، ص 59

شما به ما جواب بدهيد كه منظور حضرت علي (عليه السلام) از اين اشرار چه كساني است؟ ما از شما تقاضا داريم كه اين را در ماهواره خودتان به ما جواب بدهيد.

نكته چهارم:

أمير المؤمنين (عليه السلام) در رابطه با منافقين، در خطبه 210 نهج البلاغه توضيح مي فرمايد:

ثم بقوا بعده عليه و آله السلام، فتقربوا إلي أئمة الضلالة و الدعاة إلي النار بالزور و البهتان، فولوهم الأعمال و جعلوهم حكاما علي رقاب الناس و أكلوا بهم الدنيا.

منافقين پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باقي ماندند و به پيشوايان گمراهي و دعوت كنندگان به آتش، با دروغ و تهمت نزديك شدند و به آنان ولايت و حكومت بخشيدند و بر گردن مردم سوار گرديدند و به وسيله آنان به دنيا رسيدند.

نهج البلاغه محمد عبده، ج 2، ص 189 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 11، ص 38 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 302

شما به ما بگوييد كه حضرت علي (عليه السلام) راست مي گويد يا دروغ مي گويد؟ اگر ـ نستجير بالله ـ دروغ مي گويد، بايد حرف تان را پس بگيريد كه مي گوييد حضرت علي (عليه السلام) راست مي گويد و اگر راست مي گويد، به ما جواب بدهيد. اگر حضرت علي (عليه السلام) راست مي گويد، تمام تار و پود فكري و إعتقادي شما به هم مي ريزد.

إن شاء الله در رابطه با خطبه 6 نهج البلاغه كه أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به خلفاء گذشته صحبت مي فرمايد، مفصل بحث خواهم كرد.

* * * * * * *

آقاي محسني

ايشان در پايان صحبت خود گفتند:

كاش شما هم مثل ما أهل سنت، دوست دار و محب واقعي علي مي شديد كه تمام صحابه و أهل بيت را دوست مي داشتيد تا خود را مجبور نمي ديديد كه حقايق را انكار كنيد و به بخش عظيمي از صحابه و أهل بيت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لعن و نفرين بفرستيد.

در اين مورد توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

واقعاً ما نمي دانيم چه كار كنيم! چون بنا نداريم روي خط قرمزها برويم. من واقعاً براي آقايان أهل سنت احترام قائلم و بارها گفته ام كه إهانت به أهل سنت را گناه نابخشودني مي دانم و با تمام وجود، معتقد به اين عقيده هستم. ضمن اين كه بايد از حريم أهل بيت (عليهم السلام) و مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع كرد و نسبت به حقوق غصب شده أمير المؤمنين (عليه السلام) بايد مستند حرف زد، ولي بايد مؤدب بود و إهانت به مقدسات أهل سنت را گناه نابخشودني مي دانم.

ايشان كه مي گويد «ما أهل سنت»، بايد بگوييم كه ما شما را جزء أهل سنت نمي دانيم؛ چون مسير وهابيت با أهل سنت كاملاً جداست و تمام أهل سنت، توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را جزء لوازم إعتقادي خودشان مي شود. در كتاب المغني إبن قدامه كه براي حنبلي هاست و در كتاب المبسوط سرخسي كه براي حنفي هاست و در كتاب المجموع نووي كه براي شافعي هاست و در كتاب حاشية ردّ المحتار إبن عابدين كه براي حنفي هاست و در كتاب المدونة الكبري كه براي مالكي هاست، در ضمن زيارت نامه رسول الله (صلي الله عليه و آله) آورده اند كه يكي از آداب زيارت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين است كه اين آيه 64 سوره نساء بايد خوانده شود كه خداوند در قرآن فرموده است:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا

و خطاب به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بايد گفته شود:

ما طبق اين آيه، نزد تو آمده ايم و به تو متوسل مي شويم و تو را شفيع بين خودمان و خدا قرار مي دهيم.

ولي از ديدگاه شما وهابيت، تمام أهل سنت مشرك و كافر هستند و شما فقط شيعه را مشرك نمي دانيد.

آيا وهابيت، حضرت علي (عليه السلام) را دوست دارند؟ آيا از ايشان دفاع مي كنند؟

نكته اول:

من از شما يك سؤال مي كنم:

در صحيح مسلم، جلد 1، صفحه 61، حديث 144 آمده است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق.

جز مؤمن، كسي مرا دوست نمي دارد و جز منافق، كسي مرا دشمن نمي دارد.

آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 121 صراحت دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من سبّ عليا فقد سبني.

هذا حديث صحيح الاسناد.

مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 130 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 133 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 132 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 391 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 137

با توجه به اين قضايا، آيا آقايان أهل سنت و وهابيت، حضرت علي (عليه السلام) را دوست دارند يا دوست ندارند؟ در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 120، حديث 6114 آمده است كه معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور مي دهد كه چرا به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا نمي گويي؟!

أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟!

معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور سبّ علي را مي دهد و وقتي سعد از اين كار ممانعت مي رود، معاويه مي گويد: چه چيزي باعث شده است كه علي را سبّ نكني؟

گويا سعد بن أبي وقاص گناه كبيره اي مرتكب شده است يا واجبي از واجبات إلهي را ترك كرده است. خود آقاي إبن تيميه هم در منهاج السنة، جلد 3، صفحه 15، تحقيق محمد رشاد سالم صراحت دارد:

اما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبي، فقال: ما منعك أن تسب علي بن أبي طالب؟

معاويه أمر كرد سعد بن أبي وقاص را كه به علي ناسزا بگويد و سعد بن أبي وقاص ممانعت كرد. معاويه به او گفت: چرا به علي بن أبي طالب ناسزا نمي گويي؟

آقاي إبن تيميه مي گويد:

هذا صحيح، رواه مسلم في صحيحه.

هم چنين آقاي دكتر عبد الله الغنيمان كه از اساتيد دانشگاه مدينه است، در كتاب مختصر منهاج السنة، جلد 3، صفحه 15 همين تعبير را آورده است.

جناب آقاي موسي شاهين در فتح المنعم در شرح صحيح مسلم، جلد 9، صفحه 332 صراحت دارد و مي گويد:

معاويه دستور داد و أمر كرد به سعد بن أبي وقاص كه به علي ناسزا بگويد، ولي ايشان ممانعت كرد.

شما به ما بگوييد اگر شما حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد، اين معاويه اي كه به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا گفت، موضع تان درباره معاويه چيست؟ در برابر اين ناسزاگويي به حضرت علي (عليه السلام)، مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نفرمود:

من سبّ عليا فقد سبني.

آيا شما حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد يا دوست نداريد؟ اگر حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد، پس چرا دفاع نمي كنيد و چرا يك جمله عليه معاويه نمي گوييد؟ چرا نمي گوييد كه معاويه به خاطر همين سبّ كردن حضرت علي (عليه السلام) كافر شد؟ وقتي شما به معاويه مي رسيد، مي گوييد: «معاويه أمير المؤمنين (رضي الله عنه)»!!! اين چه نوع دوست داشتن است؟!

نكته دوم:

آقاي طبري در تاريخش، جلد 4، صفحه 52 مي گويد:

معاوية فكان إذا قنت لعن عليا و إبن عباس و الأشتر و حسنا و حسينا.

وقتي معاويه قنوت مي گرفت، علي و إبن عباس و مالك اشتر و حسن و حسين را لعن مي كرد.

آقاي حيدري! شما به ما جواب بدهيد كه آيا حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد؟ شما در برابر اين جنايت بزرگي معاويه، چه دفاعي از أمير المؤمنين (عليه السلام) كرده ايد؟ شما در كجا و كِيْ از أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع كرده ايد؟ فقط در ماهواره مي گوييد:

ما حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريم و اي كاش شما شيعيان هم مانند ما وهابيت حضرت علي (عليه السلام) را دوست مي داشتيد.

در برابر اين سبّ و لعن معاويه، شما چه موضعي داشتيد؟ چه دفاعي از حضرت علي (عليه السلام) كرديد؟ جز اين كه آمديد گفتيد:

چون معاويه مجتهد بوده، با ناسزا گفتن به حضرت علي (عليه السلام)، خطا كرده است و يك ثواب هم دارد.

آيا اين نتيجه دفاع شماست؟ فرداي قيامت معلوم مي شود كه نه تنها شما از أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع نكرديد، بلكه همه جناياتي كه عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) واقع شد، توجيه كرديد.

نكته سوم:

آيا شما از أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع مي كنيد؟ آقاي عمران بن حطان كه از راويان صحيح بخاري است، قاتل علي بن أبي طالب (عليه السلام) را مدح مي كند و مي گويد:

يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا

إني لأذكره حينا فأحسبه أوفي البرية عند الله ميزانا

اين ضربتي كه توسط يك آدم پاك (إبن ملجم) بر سر علي وارد شد، براي رسيدن به عرش إلهي بود.

من وقتي پرونده إبن ملجم را مي بينم، مي بينم كه فرداي قيامت پرونده اش از همه بهتر است.

الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1128 ـ المحلي لإبن حزم، ج 10، ص 484 ـ المغني لعبد الله بن قدامه، ج 10، ص 86 ـ المواقف للإيجي، ج 3، ص 698 ـ شرح المواقف للقاضي الجرجاني، ج 8، ص 393 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 8، ص 168 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 215 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 232 ـ العثمانية للجاحظ، ص 300 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 654 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 364

شما درباره عمران بن حطان كه اين گونه به أمير المؤمنين (عليه السلام) جسارت كرده است، چه كار كرده ايد؟ چه دفاعي كرده ايد؟ آقاي مزي در تهذيب الكمال في أسماء الرجال، جلد 22، صفحه 325 وقتي به ايشان مي رسد، مي گويد:

روي له البخاري و أبو داود و النسائي.

بخاري و أبو داود و نسائي از او روايت نقل كرده اند.

آقاي عجلي هم كه از علماء بزرگ رجال أهل سنت است، گفته است:

تابعي، ثقة.

جزء تابعين است و آدم موثقي است.

أبو داود هم مي گويد:

ليس في أهل الأهواء أصح حديثا من الخوارج.

آقاي إبن حبان هم نام او را در كتاب الثقات خود آورده است.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 22، ص 323

آيا اين است دفاع از حضرت علي (عليه السلام)؟

آقاي إبن حزم آندلسي ـ كه اين شيخ الإسلام شما در منهاج السنة، در موارد متعددي به كلام إبن حزم إستناد مي كند ـ وقتي به قاتل أمير المؤمنين (عليه السلام) مي رسد، مي گويد:

أن عبد الرحمن إبن ملجم لم يقتل عليا رضي الله عنه إلا متأولا مجتهدا مقدرا، إنه علي صواب و في ذلك يقول عمر إبن حطان شاعر الصفرية:

يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا

إني لأذكره حينا فأحسبه أو في البرية عند الله ميزانا

عبد الرحمن بن ملجم كه علي را كشت، اجتهاد كرد و به خاطر اين اجتهادش، ثواب مي برد و كارش درست بود.

سپس اشاره مي كند به شعر آقاي عمران بن حطان:

...

المحلي لإبن حزم، ج 10، ص 484

آقاي إبن تيميه كه شيخ الإسلام شماست، مي گويد:

و الذي قتل عليا كان يصلي و يصوم و يقرأ القرآن و قتله معتقدا أن الله و رسوله يحب قتل علي و فعل ذلك محبة لله و رسوله في زعمه.

كسي كه علي را كشت، نماز مي خواند و روزه مي گرفت و قرآن مي خواند و اگر علي را كشت، معتقد بود كه خداوند و رسولش اين كار را دوست دارند و به گمان خودش، به خاطر محبت به خدا و رسولش اين كار را انجام داد.

جناب آقاي حيدري! شما چه دفاعي داريد؟ آيا اين است دفاعيه شما؟ آيا با اين نوع دفاع كردن، حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد؟ آيا نشانه دوستي شما همين است؟

نكته چهارم:

آقاي حريز بن عثمان:

كان يلعن علي بن أبي طالب رضوان الله عليه بالغداة سبعين مرة و بالعشي سبعين مرة.

هر روز صبح 70 مرتبه و هر شب هم 70 مرتبه علي بن أبي طالب رضوان الله عليه را لعن مي كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 210 ـ المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 268 ـ الأنساب للسمعاني، ج 3، ص 50 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 117

واقعاً پناه مي بريم به خداوند از اين مطالب وقيحي كه نقل مي كنيم و بشكند آن قلم هايي كه اينها را نوشتند و إن شاء الله خداوند به أشد عذاب در جهنم گرفتار كند كساني را كه قلم و قدم و حركتي عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) انجام دادند!

اين آقايي كه هر روز و شب، علي بن أبي طالب (عليه السلام) را 70 مرتبه لعن مي كند، نزد شما چه جايگاهي دارد؟ آقاي احمد بن حنبل در مورد حريز بن عثمان مي گويد:

ثقة ثقة ثقة.

يعني قطعاً مورد وثوق است.

آقاي مزي هم از يحيي بن معين و مديني و عجلي، وثاقتش را نقل مي كند.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 572

آيا شما واقعاً حضرت علي (عليه السلام) را دوست داريد؟! بفرماييد به اينها جواب بدهيد.

البته من در اينجا سخن بسيار دارم و إن شاء الله در سر فرصت در اين مورد بحث خواهم كرد. معناي اين كه أهل سنت و وهابيت حضرت علي (عليه السلام) دوست دارند را امشب بيان كرديم و روشن شد. اي كاش فرصت بيشتري بود تا من دردهايي را كه در دل دارم، در اين مورد بيان كنم. جالب اين است كه وقتي آقاي مزي توثيقات حريز بن عثمان را نقل مي كند، محقق كتاب تهذيب الكمال في أسماء الرجال أبو محمد بشار بن عواد مي گويد:

لا نقبل هذا الكلام من شيخ النقاد أبي عبد الله الذهبي، إذ كيف يكون الناصبي ثقة و كيف يكون «المبغض» ثقة؟

ما نمي توانيم اين توثيقات نقل شده در مورد حريز بن عثمان را قبول كنيم. چطور يك آدم ناصبي، ثقه مي شود؟ چطور يك آدمي كه بغض علي را دارد، ثقه مي شود؟

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 579

در اين كه اينها منافق بودند، شكي نيست و قرآن هم مي فرمايد:

وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ

خداوند شهادت مي دهد كه منافقين دروغ گو هستند.

سوره منافقون / آيه 1

ولي شما آقايان مي فرماييد كه حريز بن عثمان ثقه است! آقاي عمران بن حطان ثقه است! عمر بن سعد، قاتل امام حسين (عليه السلام) ثقه است!

قرآن مي فرمايد:

إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

سوره توبه / آيه 67

قرآن مي فرمايد كه اينها فاسق هستند، ولي شما مي گوييد اينها ثقه هستند!

قرآن مي فرمايد:

إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا

سوره نساء / آيه 145

ولي شما ناصر اين آقايان هستيد!

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

در اين شبكه كلمه چند شبهه مطرح شده است:

1. در رابطه با قصه متعه كه در كتب صحيح أهل سنت آمده است، اينها يك روايت جعلي از كتاب هاي شيعه مي آورند كه راوي روايت تحريم متعه، أمير المؤمنين (عليه السلام) بوده است. در اين مورد توضيح بفرماييد.

2. اينها به حريم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت كردند و مي گويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سِحر شده است و يك ساحر يهودي توانسته است پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را سحر كند.

3. در ميان اين همه شبكه هاي وهابي كه مانند قارچ سبز مي شوند، شبكه اي است كه «كلمة حق، يراد بها الباطل» و نامش حق است و از آن اراده باطل شده است و در قالب ادب و احترامي كاذب، بسيار زيركانه مشغول مغلطه و سفسطه بازي با افكار و انديشه هاي انسان هاست و نداي آزادي بيان آنها متأسفانه گوش فلك را كر كرده است؛ اما كو آزادي بيان؟!

آقاي هاشمي! من زيركي شما را تحسين مي كنم، اما اگر واقعاً شما مي خواهيد نظر مخالف را بشنويد، نظر مخالف و كتب مخالف شما پيشكش خودتان، لاأقل بفرماييد كه چرا بيان روايت از صحيحين خودتان ـ كه آقاي بن جبرين (لعنة الله عليه) يكي از دلايل چهارگانه كفر شيعه را عمل نكردن به روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم مي داند، ـ اينقدر شما و كارشناسان علمي تان را به هم مي ريزد؟! مگر شما روايات صحيحين را بررسي سندي مي كنيد كه از يك فرد عامي و بقال و راننده ما كه به آنجا زنگ مي زند و مي خواهد مسئله اي برايش روشن شود، بررسي سندي مي خواهيد؟!

آقايان عزيز! دوستان عزيز أهل سنت! شما قضاوت كنيد. اگر براي كسي بخواهيد قرآن بخوانيد و قبل از اين كه كلام تان منعقد شود، تا شما گفتيد: «ويل للمصلين : واي بر نمازگزاران» و طرف مقابل نگذارد كه شما بگوييد: «الذين عن صلاتهم ساهون : كساني كه در نمازشان كوتاهي مي كنند» و با سفسطه و مغلطه، شما را متهم به مخالفت با قرآن و نماز بكند و نامش را آزادي بيان بگذارد و يا نامش را گرفتنِ سند بگذارد، اين كار نزد وجدان هاي آگاه چه حكمي دارد؟

آقاي هاشمي عزيز! اگر شما أهل علم هستيد و راست مي گوييد، مانند استاد حسيني قزويني، سؤال و شبهه را بشنويد و بررسي كنيد. شما كه ادعاي استادي داريد، بررسي كنيد. يك راننده و نقاش و بقال و نجار شيعه كه مي خواهد مطلبي برايش روشن بشود، حدأقل صبر بكنيد مطلبش تمام شود و بدون گرفتن سند رهايش نكنيد.

آقاي هاشمي! زهي خيال باطل! اگر فكر مي كنيد كه فكر جوانان شيعه با اين حرف هاي شما منحرف مي شود، اين را مطمئن باشيد كه به گور خواهيد برد. خود كارشناس شما، بارها و بارها در اين چند جلسه فرموده اند و خواهش كرده اند «كساني كه موافق با صحبت هاي ما هستند، بيايند صحبت بكنند و همه اش مخالفين نباشند». خدا را شكر كه همين جوانان شيعه شما را به چالش كشيده اند.

من خواهشم از معدود دوستان نا آگاه و سياسي شيعه اين است كه خداي ناكرده اين طور نباشد كه به خاطر اختلافات حزبي و سياسي و گروهي، به نام شيعه، روي خط بعضي از شبكه ها بيايند و به ميراث شيعه احترام نگذارند و مانند كساني بشوند كه به ظلمِ به أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) راضي شوند و ميراث گران بهاء شيعه را بازيچه افكار خودشان قرار بدهند.

از شما مي خواهيم در مقابل اين همه جسارت هايي كه به كيان شيعه مي شود، در ميان اين همه شبكه هاي وهابي، آيا قصد نداريد مقداري بيشتر پرده خيانت خلفاء و جنايت برخي از صحابه را كه مورد تائيد حضرات هستند را بالا بزنيد؟!

در پايان هم جمله استاد خليل احمد فراهيدي مسيحي را مي خوانم:

دوستانش بي وفاء و دشمنانش پرفريب! با كدامين سر كند، مشكل دو تا دارد علي؟!

جواب 1 :

1. إبتداء كليپ اين سؤال را پخش مي كنيم و سپس به آن جواب مي دهيم:

پخش كليپ

آقاي خدمتي:

اين صيغه، يكي از بدعت ها و نوآوري هايي است كه در دين است. بعد از رسول الله (صلوات الله تعالي و سلامه عليه) در حديثي كه حضرت علي روايت مي كند كه صيغه و گوشت الاغ را حرام كردند هم زمان با هم در خيبر. اين حديث را شما از حضرت علي روايت كنيد، از خودش روايت مي كنند و سرچ كنيد. حضرت علي اين حديث را روايت مي كند:

منادي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ندا زدند: هر كس كه زن صيغه اي دارد، آن را رها كند و طلاق بدهد و إلي من بعد هر كس كه گوشت الاغ مي خورد، نخورد؛ هر دو با هم حرام شده است.

مجري:

پس اين كه صيغه ترويج داده شده، روي چه اساسي و روي چه مذهب و إعتقادي بوده؟

آقاي خدمتي:

هيچ أصل و اساسي نداشته. بعضاً كه استدلال مي كنند به آيه قرآني:

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ

سوره نساء / آيه 24

اين مسئله نكاح است.

مجري:

از اين تأكيد و دقت تان در رابطه با ذكر أدله، من متشكرم استاد خدمتي.

بحث الإستبصار للطوسي كه از كتب معتبر برادران شيعه است، جلد 2، صفحه 142 و كتاب وسائل الشيعة للحر العاملي، جلد 21، صفحه 12 نفس حديث اين گونه است:

عن علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) قال: حرم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نكاح المتعة و لحوم الحمر الأهلية يوم خيبر.

آقاي خدمتي:

اين از أحاديث أهل سنت گرفته شده جناب هاشمي و نص أحاديث أهل سنت به همين روايت است.

[پايان كليپ]

در اينجا به قول خودش مي خواهد وارد محدوده شيعه شود و مي گويد:

علي بن أبي طالب (عليه السلام) إعلام كرد كه هر كس زن صيغه اي دارد، برود طلاق بدهد.

نكته اول:

اين إفتراء به علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و ما در هيچ كتاب شيعه و سني نداريم كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) فرموده باشد: «هر كس زن صيغه اي دارد، برود طلاق بدهد». پس معلوم مي شود كه اگر واقعاً هم چنين قضيه اي بوده، نشان مي دهد كه صحابه و ديگران هم زن صيغه اي داشته اند و اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حرام كرده، به حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عمل نكردند و بعداً حضرت علي (عليه السلام) إعلام مي كند: «هر كس زن صيغه اي دارد، برود طلاق بدهد». ما رسماً إعلام مي كنيم اين إفتراء به علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و فرداي قيامت بايد جواب گو باشيد.

نكته دوم:

اما اين كه آقاي هاشمي مي گويد: «الإستبصار، جلد 2، صفحه 142»، آقايان نگاه كنند كه اگر در اين شماره جلد و صفحه، هم چنين روايتي بود، من به ايشان هر چه را كه بخواهد جايزه مي دهم. حدأقل نوشته هاي خود را نگاه كنيد و آدرس را درست بخوانيد. اگر كسي مي آيد از كتاب هاي أهل سنت مانند كنز العمال متقي هندي و ساير كتب روايتي را مي خواند و از او سند مي خواهيد، براي اين گفته خود هم سند بگوييد.

نكته سوم:

اين روايت را شيخ طوسي (ره) در الإستبصار و تهذيب الأحكام نقل كرده است و مرحوم شيخ حر عاملي (ره) هم در وسائل الشيعة هم نقل كرده است.

الإستبصار للشيخ الطوسي، ج 3، ص 142 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 7، ص 251 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 21، ص 12

ولي ببينيد كه در ذيل آن چه بيان كرده اند؟ مرحوم شيخ طوسي (ره) اين تعبير را دارد:

اين روايت، با توجه به عقايد أهل سنت، به صورت تقيه صادر شده است.

مرحوم شيخ حر عاملي (ره) هم در ذيل همين روايت مي فرمايد:

لأن إباحة المتعة من ضروريات مذهب الإمامية.

مباح بودن متعه، از ضروريات مذهب شيعه است.

نكته چهارم:

مضافاً كه در سند همين روايتي كه شما مي خوانيد از وسائل الشيعة و الاستبصار و تهذيب الأحكام، آقاي حسين بن علوان است و مرحوم كشي (ره) كه يكي از بزرگ ترين رجال نويسان شيعه است، در مورد دو نفر از راويان به نام عمرو بن خالد و حسين بن علوان مي گويد:

هولاء من رجال العامة.

اينها از رجال أهل سنت هستند.

ما در كتاب هاي شيعه، مانند رجال نجاشي (ره) و رجال كشي (ره) و رجال علامه حلي (ره) و رجال إبن داود (ره)، مطلبي نداريم كه بگويند عمرو بن خالد و حسين بن علوان ثقه هستند. اينها را مرحوم كشي (ره) از رجال عامه مي شمارد:

إلا أن لهم ميلا و محبة شديدة.

رجال الكشي، ج 2، ص 677 ـ معجم رجال الحديث للسيد الخوئي، ج 12، ص 21

پس اين روايتي كه اين آقايان به آن إستناد مي كنند، از نظر سندي، در نزد شيعه هيچ اعتباري ندارد و ما هم تابع دليل هستيم.

نكته پنجم: متعه در تفاسير أهل سنت

آقاي خدمتي گفتند:

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ

سوره نساء / آيه 24

اين مسئله نكاح است.

جناب آقاي خدمتي! اگر شما مي خواهيد خدمتي بكنيد و يك اطلاعات عمومي به مردم بدهيد، اين شبكه كه به قول خودتان جهاني است، يك نگاهي به تفاسير خودتان بكنيد و ببينيد كه چه گفته اند.

أولاً:

آقاي قرطبي كه از او به «امام» تعبير مي كنيد، مي گويد:

و قال الجمهور: المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الاسلام.

جمهور علماء مي گويند: مراد از اين آيه، همان نكاح متعه اي است كه در صدر اسلام رواج داشت.

الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 5، ص 130 ـ فتح القدير الجامع بين فني الرواية و الدراية من علم التفسير للشوكاني، ج 1، ص 449

ثانياً:

شمايي كه براي صحابه ارزش زيادي قائل هستيد، آقاي إبن عباس (متوفاي 68 هجري) مي گويد:

اين آيه درباره متعه نازل شده است.

الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 140 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 5، ص 19

ثالثاً:

آقاي أبي بن كعب (متوفاي 30 هجري) كه از انصار است و سيد القراء، مي گويد:

اين آيه درباره نكاح متعه است.

الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 140

نكته ششم: صحابه به متعه عمل مي كردند

أولاً:

عجيب تر اين كه اين آقاياني كه مي گويند «صيغه، زنا است»، از آقاي جابر بن عبد الله انصاري در صحيح مسلم نقل شده است:

كنا نستمتع بالقبضة من التمر و الدقيق الأيام علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم و أبي بكر، حتي نهي عنه عمر في شأن عمرو بن حريث.

ما صحابه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و زمان أبو بكر، زنان را با يك مشت خرما و آرد متعه مي كرديم، تا اين كه عمر در قضيه عمرو بن حريث متعه را نهي كرد.

صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 4، ص 131، ح 3306

آيا منظور جابر اين است كه ما زنا مي كرديم؟! اين روايت از صحيح مسلم است و از كافي و بحار الأنوار نيست و نيازي هم به بررسي سندي ندارد. اگر سند هم بخواهيد، من تك تك راويان را بررسي سندي مي كنم. اين كه شما مي گوييد اين نكاح متعه نيست و حرام شده است و أمير المؤمنين (عليه السلام) اين چنين إعلام كرده است، بدانيد كه آقاي جابر بن عبد الله انصاري اين چنين مي گويد.

ثانياً:

يكي از كساني كه معتقد به متعه بوده و به متعه عمل كرده است، أسماء دختر أبو بكر خليفه اول است. آقاي شعبه از مسلم قري نقل مي كند:

دخلنا علي أسماء بنت أبي بكر، فسألناها عن متعة النساء فقالت: فعلناها علي عهد رسول الله.

نزد أسماء دختر أبو بكر رفتيم و در مورد صيغه كردن زنان پرسيديم و گفت: ما در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به اين متعه عمل مي كرديم.

مسند أبي داود الطيالسي، ص 227 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 3، ص 327 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 24، ص 103

اگر شيعه با إقتداء دختر أبو بكر، به متعه عمل كند، آيا باز هم مي گوييد زنا مي كنند؟ آيا باز هم مي گوييد روسپيگري است؟ اينها كاملاً واضح و روشن است.

ثالثاً:

جالب اين كه آقاي إبن حزم آندلسي مي گويد:

و قد ثبت علي تحليلها بعد رسول الله صلي الله عليه و سلم جماعة من السلف رضي الله عنهم منهم من الصحابة رضي الله عنهم أسماء بنت أبي بكر الصديق و جابر بن عبد الله و إبن مسعود و إبن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو سعيد الخدري و سلمة و معبد أبناء أمية بن خلف و رواه جابر بن عبد الله عن جميع الصحابة مدة رسول الله صلي الله عليه و سلم و مدة أبي بكر و عمر إلي قرب آخر خلافة عمر.

بعد از وفات رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، تعدادي از سلف معتقد به حلال بودن متعه و صيغه بودند و از جمله آن صحابه: أسماء بنت أبو بكر صديق و جابر بن عبد الله و إبن مسعود و إبن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو سعيد خدري و سلمة و معبد پسران أمية بن خلف بودند و جابر بن عبد الله نقل مي كند كه تمام صحابه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر متعه مي كردند و تا اواخر دوران خلافت عمر هم متعه مي كردند.

المحلي لإبن حزم، ج 9، ص 519

اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در قضيه خيبر حرام كرده بود، پس چرا بعد از رسول الله (صلي الله عليه و آله) صحابه به متعه عمل مي كردند و آن را حلال مي دانستند؟ در قضيه خيبر، اصلاً هيچ زني را نبرده بودند كه بخواهند متعه كنند! اين يكي از دروغ هاي شاخ دار است.

نكته هفتم:

آقاي ذهبي در مورد آقاي عبد الملك بن عبد العزيز بن جريج (متوفاي 150 هجري) مي گويد:

هو أحد الأعلام الثقات ... و هو في نفسه مجمع علي ثقته، مع كونه قد تزوج نحوا من سبعين إمرأة نكاح المتعة.

او يكي از شخصيت هاي برجسته ثقات است و إجماع بر وثاقتش است و 70 زن صيغه اي داشت.

ميزان الإعتدال للذهبي، ج 2، ص 659

آيا شما مي توانيد كسي را كه زن صيغه اي داشته، إجماع بر وثاقتش داشته باشيد؟!

جالب اين است كه آقاي مزي مي گويد:

و أما إبن جريج فإنه أوصي بنيه بستين إمرأة و قال: «لا تزوجوا بهن فإنهن أمهاتكم» و كان يري المتعة.

إبن جريج در اواخر عمرش به فرزندانش وصيت كرد و 60 نفر از همسران صيغه اي خود را به آنها معرفي كرد و گفت «با آنها ازدواج نكنيد، چون مادران شما هستند» ... .

تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 4، ص 544 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 7، ص 264 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 9، ص 11 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 12، ص 96

آقاي ذهبي هم مي گويد:

إستمتع إبن جريج بتسعين امرأة، حتي إنه كان يحتقن في الليل بأوقية شيرج طلبا للجماع.

إبن جريج 90 زن صيغه اي داشته است و هر شب يك ليوان روغن كنجد مصرف مي كرد تا براي جماع كردن نيرو بگيرد.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 6، ص 333 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 171

با اين وضع، اين آقايان بايد حيا كنند و خجالت بكشند و اين طور مطالب و اين طور كليپ ها را پخش نكنند! اين روايات را هم بخوانيد، اينها خواندن دارد. آيا اينها را هم بايد مردم و جوانان أهل سنت بدانند يا نه؟! اين افرادي كه به شبكه هاي ماهواره اي زنگ مي زنند و به شيعيان فحاشي مي كنند، به اين رواياتي كه ما خوانديم نگاه كنند و به ما جواب بدهند. أسماء دختر خود آقاي أبو بكر هم قائل به متعه بود و به متعه عمل مي كرد. أسماء بنت أبو بكر، مادر عبد الله بن زبير است و عبد الله بن زبير هم جزء كساني است كه از صيغه به دنيا آمده است. ما قبلاً 7 ، 8 نفر از بزرگان صحابه و تابعين را ذكر كرديم كه صيغه زاده هستند و عبد الله بن زبير هم جزء آنان است.

2. اين شبكه ها جز دروغ گويي چيزي ندارند. إبتداء كليپي را با هم ببينيم تا دوستان اين مطالب را ببينند، سپس جواب اين سؤالات را بدهيم:

پخش كليپ

آقاي هاشمي:

الآن بحار الأنوار مجلسي، جلد 18، باب 8، معجزات النبي (صلي الله عليه و سلم) صفحه 45 در اين حديث مي خوانيم:

علي بن أبي طالب قال: انطلق إلي بئر ذروان فإن فيها سحرا، سحرني به لبيد بن أعصم اليهودي فأتني به، قال علي (عليه السلام): ...

حضرت علي راوي اين حديث است و در اين باره حديث ديگري هست.

بيننده شيعي:

آقاي هاشمي! جلوتر نرويد، اجازه بدهيد يك چيزي عرض بكنم. بفرماييد شما برويد بالاتر، عرض كردم، همان طور كه از بنده سند مي خواهيد، سند اين حديث را هم بگوييد. آيا علامه مجلسي از كتب شما، از طبري يا از جاهاي ديگر آورده و ردّ كرده؟ يا اين كه علامه مجلسي همنشين أمير المؤمنين بوده كه اين حديث را بيان كرده؟

آقاي هاشمي:

بله، حق با شماست و واقعاً بايستي شما مدرك از ما بخواهيد. حديثي آمده از اينجا:

محمد بن جعفر البرسي عن محمد بن يحيي الأرمني عن محمد بن سنان عن المفضل عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: قال أمير المؤمنين صلوات الله عليه: إن جبرئيل (عليه السلام) أتي النبي (صلي الله عليه و آله) و قال له: يا محمد! قال: لبيك يا جبرئيل! قال: إن فلان اليهودي سحرك.

اين جبرئيل هم حتي مي گويد، نه عايشه و نه حضرت علي. جبرئيل هم اين قضيه را به حضرت علي نسبت داده و فكر كنم جلوي روي تان داريد مي بينيد و بينندگان هم دارند مي بينند بحار الأنوار علامه مجلسي، جلد 18، صفحه 45، باب 8.

بيننده شيعي:

در ادامه اش علامه مجلسي اين را ردّ فرموده اند يا تائيد فرموده اند و فرموده اند حديث صحيحي است؟ اين را هم بفرماييد. نظر علامه مجلسي در اينجا چيست؟

آقاي هاشمي:

الآن من تا آخر حديث مي روم. من رسيدم به پايان حديث، يعني علامه مجلسي چيزي إرائه ندادند. يعني من نمي خواهم از خودم چيزي اضافه كنم يا شما از خودتان چيزي اضافه كرديد؟

و لو قدروا علي ذلك لقتلوه و قتلوا كثيرا من المؤمنين مع شدة عداوتهم لهم انتهي كلامه قدس سره.

خلاص، تمام شد، ديگر چه بگويم براي تان. الآن الحمد لله كلام مجلسي را 20 ميليون بيننده برنامه را مي بينند و همه بينندگان هم شاهد هستند كه اين قضيه اصلاً مجلسي هيچ مطلبي از خودشان اضافه نكرده اند. مگر اين كه شما بخواهيد در كلام مجلسي چيز اضافه بفرماييد.

[پايان كليپ]

بينندگان عزيز ديدند كه ايشان چه ادعايي دارد.

نكته اول: سند روايت

معناي سند اين نيست كه فقط سند را بخوانيم. بايد بررسي سندي شود كه آيا اين سند صحيح است يا خير؟ ما هم مي توانيم سند رواياتي كه در كتاب هاي شما هست را فقط بخوانيم. رواياتي كه در كنز العمال متقي هندي و مسند احمد وجود دارد هم سند دارند. ولي شما بايد بگوييد كه آيا اين سند صحيح است يا خير؟ اگر واقعاً مرد هستيد، بياييد بررسي سندي بكنيد. همان طور كه ما سند روايات شما را مي آوريم و تك تك راويان را بررسي مي كنيم و هر كدام از علماء رجال شما كه توثيق و تضعيف آن راوي را آورده اند بيان مي كنيم، اگر راست مي گوييد، شما هم بياييد بررسي سندي كنيد.

نكته دوم: راويان حديث

شما حتي نام راويان را درست نخوانديد، حدأقل طوري بخوانيد كه بينندگان نگويند شما حتي در خواندن نام راويان مشكل داريد.

1. محمد بن جعفر البرسي

محمد بن جعفر بن علي البرسي مجهول است و آقاي نمازي مي گويد:

لم يذكروه.

مستدركات علم رجال الحديث للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 6، ص 498، شماره 12877

2. محمد بن يحيي الأرمني

آقاي محمد بن يحيي الأرمني هم مجهول است.

مستدركات علم رجال الحديث للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 7، ص 364، شماره 14678

3. محمد بن سنان

آقاي محمد بن سنان هم اختلافي است و مرحوم نجاشي (ره) اين تعبير را دارد:

هو رجل ضعيف جدا، لا يعول عليه.

مردي است كه جداً ضعيف است و اصلاً قابل اعتماد نيست.

رجال النجاشي، ص 328

4. مفضل بن عمر

آقاي نجاشي درباره مفضل بن عمر مي گويد:

كوفي، فاسد المذهب، مضطرب الرواية، لا يعبأ به و قيل إنه كان خطابيا.

كوفي است و مذهب فاسدي دارد و رواياتش مضطرب است و به رواياتش إعتناء نمي شود و گفته اند جز كساني است كه أهل غلوّ بوده اند.

رجال النجاشي، ص 416

جناب آقاي هاشمي ! شما كه مي گوييد ما سند مي خوانيم، اين سند دادنِ شما، نوعي دروغ گويي و خلط مبحث و إغراء به جهل است. وقتي مي گوييم سند بدهيد، معنايش اين نيست كه سند روايت را بخوانيد، بلكه بايد سند را بررسي كنيد. پس اين روايتي كه شما آورديد، 2 نفر از راويانش مجهول هستند و 2 نفر از راويانش هم ضعيف هستند و اگر از ضعف روايت بگذريم، اين روايت 2 نفر راوي مجهول دارد و روايت مجهول هم از نظر شيعه و سني قابل إعتناء نيست.

نكته سوم: سخن علامه مجلسي (ره)

آقاي هاشمي در اينجا دروغ بزرگي را گفت. همان روايتي كه ما از صحيح مسلم نقل كرديم كه أمير المؤمنين (عليه السلام) درباره أبو بكر و عمر مي فرمايد اينها «كاذب هستند»، شايد كسي بگويد كه شايد اين دروغ گويي را آقاي هاشمي هم از اين دو بزرگوار به إرث برده اند. آقاي هاشمي مي گويد:

من رسيدم به پايان حديث، يعني علامه مجلسي چيزي إرائه ندادند ... . الآن الحمد لله كلام مجلسي را 20 ميليون بيننده برنامه را مي بينند و همه بينندگان هم شاهد هستند كه اين قضيه اصلاً مجلسي هيچ مطلبي از خودشان اضافه نكرده اند. مگر اين كه شما بخواهيد در كلام مجلسي چيز اضافه بفرماييد.

بينندگان عزيز! دروغ گويي اينها را كاملاً مشاهده كنيد. علامه مجلسي (ره) در بحار الأنوار، جلد 18، صفحه 69، باب 8، معجزات النبي، حديث شماره 25 بعد از نقل روايت، در ذيل آن مي فرمايد:

أقول: المشهور بين الإمامية عدم تأثير السحر في الأنبياء و الأئمة عليهم السلام.

من مي گويم: آنچه كه در شيعيان اماميه مشهور است، اين است كه سحر در أنبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام) به هيچ وجه أثري ندارد.

يعني مضمون اين روايت به هيچ وجه مورد تائيد من نيست.

آقاي هاشمي! مقداري اين مغلطه كاري ها و دروغ پردازي ها و خالي بندي هاي خود را كنار بگذاريد. ديشب همين صفحه را آورديد و گفتيد كه «علامه مجلسي (ره) چيزي إرائه نداده است» و آمار 20 ميليون بيننده را هم إعلام مي كنيد، با اين كه معلوم نيست 2 هزار بيننده هم داشته باشيد. شما كه مي گوييد هيچ چيزي از علامه مجلسي (ره) نيست، ما از همان صفحه سخن ايشان را آورديم. علامه مجلسي (ره) سپس روايتي را از مرحوم طبرسي (ره) نقل مي كند و مي گويد:

و رووا ذلك عن عائشة و إبن عباس و هذا لا يجوز، لأن من وصفه بأنه مسحور فكأنه قد خبل عقله.

اين روايتي كه مي گويد «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را سحر كردند»، أهل سنت از عايشه و إبن عباس نقل كرده اند و اين چنين نسبتي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جايز نيست. زيرا كسي كه بگويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را سحر كرده اند، عاقل نيست و ديوانه است.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 18، ص 71

اين همان عبارتي است كه آقاي هاشمي آن را نخواند و منكر آن شد و گفت:

اصلاً مجلسي هيچ مطلبي از خودشان اضافه نكرده اند.

بينندگان عزيز! شما كه ديشب برنامه ايشان را ديديد، اين برنامه را هم ديديد و ديديد كه چطور در روز روشن و در ماهواره دروغ مي گويند! اينها خيال مي كنند كه فقط براي اقوام خودشان سخن مي گويند و در كنار كرسي نشسته اند و هواي داغ، فكرشان را تغيير داده است و تصور مي كنند كه هر چه بگويند، تمام شده است و كسي آن را نمي شنود. آقاي هاشمي! اين چه دروغ و إفترائي است كه به علامه مجلسي (ره) مي بنديد؟! اين چه مغطه اي است؟! اين چه إغراء به جهلي است كه شما داريد؟! من تعجب مي كنم از اين عربستان سعودي كه اين پول ها را به شما مي دهند تا در اين ماهواره ها برنامه إجراء كنيد! كارهاي ديگر شما هم همين طور است و غير از دروغ گفتن و غير از إفتراء و إغراء به جهل و خالي بندي كردن، ما چيزي از شما نديديم.

پس اين رواياتي كه درباره سحر شدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده، از نظر سندي ضعيف است و علامه مجلسي (ره) و طبرسي (ره) هم آن را ردّ كرده اند.

نكته چهارم: روايات سحر شدن رسول الله (صلي الله عليه و آله) در صحيح بخاري

آقاي هاشمي! آقاي خدمتي! آقاي حسيني! آنچه كه شما نقل كرده ايد، ببينيد تا مردم هم بدانند كه در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 28، حديث 5763 آمده است:

عن عايشه رضي الله عنها قالت: سحر رسول الله صلي الله عليه و سلم رجل من بني زريق يقال له لبيد بن الأعصم، حتي كان رسول الله صلي الله عليه و سلم يخيل إليه إنه كان يفعل الشئ و ما فعله.

عايشه (رضي الله عنها) مي گويد: مردي از قبيله بني زريق به نام لبيد بن أعصم، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را سحر كرد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) تصور كرد كاري را انجام داده است، حال آن كه انجام نداده است.

در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 29، حديث 5765 عايشه نقل مي كند:

كان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) سحر، حتي كان يري أنه يأتي النساء و لا يأتيهن.

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را سحر كرده بودند و تصور مي كرد با همسرانش همبستر شده است، حال آن كه همبستر نشده است.

معلوم نيست كه چرا عايشه اين قضيه را نقل مي كند!

در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 30، حديث 5766 آمده است:

سحر رسول الله صلي الله عليه و سلم، حتي أنه ليخيل إليه انه يفعل الشئ و ما فعله.

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را سحر كرده بودند و او خيال مي كرد كاري را انجام داده است، حال آن كه انجام نداده بود.

يعني ـ نستجير بالله ـ يك حالت ماليخوليايي گرفته بود!!! كه به ذهن و فكر و اراده اش مسلط نبوده است. اين روايات در صحيح بخاري شماست كه شما مي گوييد: «صحيح ترين كتاب بعد از قرآن است». شما در مورد اين روايات به ما جواب بدهيد و لازم نيست اداي علامه اميني (ره) و علامه مجلسي (ره) و علامه حلي (ره) را دربياوريد كه از كتاب هاي شما عليه شما مطلب مي آورند. ما به هيچ وجه در شيعه كتابي كه از اول تا آخرش مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم صحيح باشد، نداريم.

نكته پنجم: روايت «الكافي كاف لشيعتنا»

إن شاء الله هم روزي به اين حديث: «الكافي كاف لشيعتنا» خواهيم پرداخت. آقاي هاشمي! شما حدأقل يك سند براي اين روايت مي آورديد كه در كجاي كتاب كافي آمده است؟ آقاي شيخ كليني (ره) در كجا گفته است كه امام زمان (عليه السلام) فرموده است: «الكافي كاف لشيعتنا»؟ شيخ كليني (ره) در تهران و ري بوده است كه كتاب كافي را نوشته است و نه تنها با امام زمان (عليه السلام) ملاقات نداشته است، حتي با نوابش هم ملاقات نداشته است. اگر شيخ كليني (ره) با يكي از نواب اربعه ملاقات داشت، اين را با آب و تاب و با كمال افتخار در كافي مي نوشت. مرحوم نوري (ره) در مورد اين روايت مي فرمايد: «اين روايت حتي در روايت ضعيف و مرسل هم نيامده است». ولي يك آدم بد سليقه و احمقي اين روايت را در مقدمه اين كتاب آورده است. اين روايت در متن كتاب كافي نيست و در كتاب علماء هم نيست. ما در مورد هيچ كتابي نداريم كه امام زمان (عليه السلام) بفرمايد: «اين كتاب از اول تا آخرش صحيح است»، چه در مورد كتاب كافي و چه در مورد غير آن و اين گونه روايات دروغ و إفتراء و جعلي است و إفتراء به حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) است و تمام بزرگان ما نسبت به اين روايت اظهارنظر كرده اند.

3. اين شبكه هاي وهابي، هر چه بيشتر عليه شيعه شبهات را مطرح كنند، به نظر من به نفع شيعه است. چون وقتي جوانان ما اينها را مي شنوند، سريع به فكر مي افتند و به دنبال جواب هستند و در شبكه هاي شيعه خيلي از اين قضايا مطرح مي شود و «عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد».

در بعضي از شبكه ها، متأسفانه طلاب و فضلاي ما تماس نمي گيرند و كساني كه سرمايه علمي دارند، به ميدان نمي آيند و يا ماهواره ندارند. برخي مي گويند كه آقايان مراجع عظام تقليد ماهواره را حرام كرده اند. من به بينندگان عزيز عرض كنم كه فتواي همه فقهاء اين است:

اگر يك وسيله اي، هم منفعت حلال داشته باشد و هم منفعت حرام، مانند ماهواره، شرعاً اشكال دارد.

ولي اگر كسي ماهواره بگيرد و تمام شبكه هاي فاسدش را حذف كند و فقط شبكه هاي اسلامي و ديني و علمي را بگذارد، قطعاً اين ماهواره از اشتراك بين حلال و حرام خارج مي شود و حرمتش ساقط مي شود. چون حرمت ماهواره به خاطر اشترك در منفعت حلال و حرام است. اگر ما حرام را قطعاً كنار بگذاريم، ديگر حرمتي باقي نمي ماند. لذا من از فضلاي حوزه و از اساتيد و طلاب فاضل مي خواهم كه از طريق اينترنت يا ماهواره، اين شبكه ها را رصد بكنند و وارد بحث شوند. در همين شبكه كلمه، وقتي بچه هاي شيعه كه تماس مي گيرند، با اين كه اطلاعات آن چناني هم ندارند، ولي اينها را به چالش كشيده اند و اشك شان درآمده است. در چند شب پيش هم مي گفتند كه «چرا موافقين ما نمي آيند روي خط؟». يك نفر از اهواز هم زنگ زده بود و حرف هايي هم كه مي زد، سر و ته آن معلوم نبود، ولي اين مجري به به و چه چه مي كرد و به او گفت: «تو مانند جوانان أصحاب كهف هستي». واقعاً اگر جوانان أصحاب كهفِ شما اين باشد، بايد بگوييم: «و علي الإسلام السلام».

* * * * * * *

سؤال 2 :

أهل سنت إبتداء در مورد إبن قتيبه مي گفتند كه شيعي است و وقتي استاد حسيني قزويني ثابت كردند كه ايشان سني بوده، الآن هم مي گويند «درست است كه سني بوده، ولي كتاب الإمامة و السياسة منسوب به ايشان نيست». لطفاً عالمان أهل سنت كه قبول دارند اين كتاب منسوب به ايشان است را با مدارك نام ببريد.

جواب 2 :

در رابطه با إبن قتيبه مفصل عرض كرديم و كتاب هايي را از علماء أهل سنت هم نقل كرديم. آقاي إبن عربي از استوانه هاي علمي سلفي هاست، در العواصم و القواصم، صفحه 248 از الإمامة و السياسة إبن قتيبة دينوري مطلب نقل مي كند و همين براي ما كفايت مي كند. هم چنين چندين مورد نقل كرديم كه إنتساب اين كتاب را به آقاي إبن قتيبه صحيح مي دانند؛ آقاي يوسف بن محمد آندلسي (متوفاي 604 هجري) در كتاب الألف و الباء في المحاضرات، صفحه 478 و آقاي إبن خلدون (متوفاي 808 هجري) در تاريخش، جلد 2، صفحه 166 و آقاي تقي الدين فاسي مكي (متوفاي 832 هجري) در كتاب العقد الثمين، جلد 6، صفحه 72 و آقاي عمر بن فهد مكي (متوفاي 885 هجري) در تطهير الجنان و اللسان، صفحه 72 و آقاي فريد وجدي در كتاب دائرة المعارف قرن بيستم و آقاي عمر رضا كحاله معجم المؤلفين و آقاي الياس سرگين در كتاب معجم المطبوعات العربية و آقاي جرجي زيدان در كتاب آداب اللغة العربية گفته اند كه إبن قتيبه سني است و كتاب الإمامة و السياسة براي ايشان است.

* * * * * * *

سؤال 3 :

درباره قضيه هبار بن أسود توضيح بفرماييد.

جواب 3 :

آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغة، جلد 14، صفحه 192 از منابع متعدد نقل مي كند:

وقتي رسول الله (صلي الله عليه و آله) مي خواست هجرت كند، زينب دخترش را كه حامله بود، توسط يكي از صحابه به مدينه فرستاد. از آن طرف هم فردي به نام هبار بن أسود در وسط راه حمله كرد و با نيزه، به زينب حمله كرد و او هم جنينش را سقط كرد. به خاطر همين، رسول الله (صلي الله عليه و آله) خون هبار إبن أسود را مباح كرد و فرمود: «اگر اين هبار به پرده كعبه هم آويزان شود، خونش بايد ريخته شود».

آقاي إبن أبي الحديد معتزلي مي گويد كه من به استادم گفتم:

إذا كان رسول الله صلي الله عليه و آله أباح دم هبار بن الأسود، لأنه روع زينب فألقت ذا بطنها، فظهر الحال إنه لو كان حيا لأباح دم من روع فاطمة حتي ألقت ذا بطنها. فقلت: أروي عنك ما يقوله قوم إن فاطمة روعت فألقت المحسن. فقال: لا تروه عني.

هبار بن أسود كه حمله كرد به زينب و باعث شد سقط جنين كند، رسول الله (صلي الله عليه و آله) خون او را مباح كرد. ولي اگر رسول الله (صلي الله عليه و آله) زنده بودند و مي ديدند كه در حمله به خانه فاطمه، آن حضرت فرزندش را سقط كرد، خون تمام آنها را مباح مي كرد. استاد من گفت: اگر مي خواهي اين قضيه نقل كني، نگو كه من گفتم.

* * * * * * *

سؤال 4 :

1. اينها كه هميشه مي گويند «دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با عثمان ازدواج كردند»، علماء ما ثابت كرده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جز حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختر ديگري نداشتند و كساني كه با عثمان ازدواج كردند، دختران خواهران حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بودند. آقاي جعفر مرتضي عاملي (ره) هم اين مطلب را ثابت كرده است.

2. هميشه مي گويند «دختر امام علي (عليه السلام) با عمر ازدواج كرده است». درباره اين موضوع بيشتر صحبت كنيد.

3. درباره نهج البلاغه كه استاد حسيني قزويني بعضي مطالب را مي گفتند، لطفاً سندهايش را هم بگوييد تا اينها نگويند اين را امام علي (عليه السلام) نگفته است.

4. درباره خلافت أبو بكر و عمر صحبت كرديد، إن شاء الله در آينده در رابطه با خلافت عثمان و معاويه هم توضيحات مفصلي بدهيد.

5. در يكي از شبكه هاي آنها نشان مي دادند كه استاد حسيني قزويني يك حديثي را نقل كرده بودند در رابطه با اين كه «أبو بكر درب بهشت مي ايستد و هركه را بخواهد وارد بهشت مي كند» و آنها مي گفتند كه ناقلش از مجروحين إبن حبان است و إبن حبان فقط براي ردّ كردن حديثش او را نقل كرده است.

جواب 4 :

2ـ1. چند شب پيش يك نفر به شبكه كلمه زنگ زد و گفت:

مي گويند اين أم كلثوم كه با عمر ازدواج كرد، دختر أبو بكر بوده است.

اينها شروع كردند به خنديدن و مسخره كردن. دوستان عزيزي كه تماس مي گيرند، تلاش كنند كه وقتي با شبكه هاي وهابي تماس مي گيرند، مستند حرف بزنند. ما بارها گفته ايم و در سايت مان هم قرار داده ايم. بياييد سايت ما را مطالعه كنيد و از آنجا يك روايت را با بررسي سندي مطالعه كنيد و حتي به اندازه نيم دقيقه صحبت كنيد، ولي مستند حرف بزنيد. گرچه حتي اگر چند نفر عوام هم روي خط اينها بيايند، اينها به چالش مي افتند. من بعضي وقت ها مي بينم كه اينها واقعاً براي شان سخت است و فقط از ترس شان گريه نمي كنند.

آقاي نووي (متوفاي 676 هجري) كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، در كتاب تهذيب الأسماء و اللغات، جلد 2، صفحه 630 مي گويد:

اين أم كلثومي كه همسر عمر بن خطاب بود، دختر أبو بكر بود.

اين مطلب در كتاب هاي شما آمده است، نه در كتاب هاي شيعه. به ما هم ربطي ندارد و «مال خوب يا بد، بيخ ريش صاحبش است». در اين مورد به ما جواب بدهيد.

اين آقايان كه مي گويند أم كلثوم دختر حضرت علي (عليه السلام) بوده، بله، عرب به دخترخوانده هم دختر مي گويد. همان طور كه دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه زينب و أم كلثوم و رقيه بودند، بعضي از بزرگان ما مي گويند كه خواهرزاده حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بودند و چون در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بزرگ شده بودند، مردم مي گفتند كه دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. گرچه خودم شخصاً مخالف اين نظريه هستم و برادر بزرگوار و ارزشمند ما جناب آقاي سيد جعفر مرتضي (ره) كه از مفاخر شيعه است، نظرش اين بود كه اينها خواهرزاده هاي حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) بودند. اين دختر أبو بكر هم در خانه حضرت علي (عليه السلام) بزرگ شده بود و مردم هم مي گفتند كه دختر حضرت علي (عليه السلام) است. اين آقايان بيايند يك روايت ضعيف از كتاب هاي شيعه به ما نشان بدهند كه أم كلثوم دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. يكي از اين محققين ما مي گفت: «ما هر چقدر گشتيم تا يك روايت پيدا كنيم كه گفته باشد أم كلثوم دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است، پيدا نكرديم». حضرت علي (عليه السلام) از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، دختري به نام أم كلثوم نداشت. (عليه السلام) همسران ديگري هم داشت، ولي بحث اين است كه آيا اين أم كلثوم، دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بوده يا نبود؟ خيلي از بزرگان أهل سنت مانند صالحي شامي (متوفاي 942 هجري) در سبل الهدي و الرشاد، جلد 11، صفحه 288 صراحت دارد كه «حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فقط 4 فرزند داشت: حسن و حسين و محسن و زينب». در ادامه هم مي گويد: «أم كلثوم لقب زينب بود». ايشان از بزرگان شماست كه مي گويد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دختري به نام أم كلثوم نداشت. البته از بزرگان شيعه هم بعضي از شخصيت هاي برجسته مانند حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) در شرح إحقاق الحق، جلد 30، صفحه 172 هم همين نظريه را دارد. گرچه در اينجا هم نظر بنده مخالف با اين نظريه است.

3. ما نيازي به سند دادن نداريم، آن آقايان بايد سند إرائه بدهند. چند شب پيش يك نفر زنگ زد و گفت: «نهج البلاغه سند ندارد». اين آقا هم گفت: «علامه محمد باقر محمودي 10 جلد كتاب نوشته در اسانيد نهج البلاغه». آقاي دشتي هم در اسانيد نهج البلاغه كتاب نوشته است و تقريباً چند كتاب 4 حلدي و 12 جلدي دارم كه در مورد اسانيد نهج البلاغه است و سند خطبه هاي أمير المؤمنين (عليه السلام) را آورده اند.

4. درباره خلافت أبو بكر و عمر صحبت كرديم و باز هم إن شاء الله حرف براي زدن داريم. در رابطه با عثمان هم إن شاء الله مفصل صحبت خواهيم كرد به حول و قوه إلهي و تلاش مي كنيم و مؤدب حرف بزنيم و فحش نديهم و إهانت نكنيم و نقل مطلب از منابع شيعه نداشته باشيم و فقط از منابع أهل سنت نقل كنيم. بعضي از مواردي كه نياز است از صحيحين باشد، خود اين كتاب ها را مي آوريم و نمايش مي دهيم.

5. بله، ما اين رواياتي كه در فضائل أبو بكر و عمر است را ردّ مي كنيم. نه تنها إبن حبان، بلكه خود إبن جوزي هم مي گويد اينها جعلي و ساختگي است و آقاي إبن نفتويه كه از علماء بزرگ أهل سنت است، مي گويد: «تمام اين فضائلي كه براي أبو بكر و عمر و عثمان درست كرده اند، در زمان بني أميه بوده است». اگر يكي از اين روايات درست بود، آنها در سقيفه بني ساعده به آن إستناد مي كردند. اين كه آورده اند «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به معراج رفت و ديد در گوشه عرش نام أبو بكر و عمر و عثمان نوشته است» و ديگر روايات، همه اش ساخته و پرداخته زمان بني أميه است. ما اگر اين روايات را نقل مي كنيم، مي گوييم اگر رواياتي در رابطه با غلوّ در كتاب هاي ما هست، هم چنين رواياتي در كتاب هاي شما هم هست. اگر إبن حبان در آنجا آنها را تضعيف مي كند، علامه مجلسي (ره) و ديگران هم اينها را ردّ مي كنند. چطور وقتي شما از كتاب هاي شيعه نقل مي كنيد، به عنوان يك أمر قطعي و مسلّم نقل مي كنيد، ولي اگر ما از كتاب هاي شما نقل مي كنيم، فوري مي رويد به سراغ نظر إبن حبان در المجروحين و ديگران. ما هم مي دانيم كه آنها تضعيف كرده اند، ولي ما به عنوان اين كه مشت نمونه خروار است، اينها را از أحاديث جعلي خودشان مي آوريم.

* * * * * * *

سؤال 5 :

من مدت 7 سال سني وهابي بودم و بعد از آن با مسافرت به قم و ديدار با محققان و مرحوم حضرت آيت الله عسكري (ره)، باز هم به مذهب حق و حقيقت برگشتم.

شما در گفته هاي خود اين را تشخيص داديد كه وهابيت با أهل سنت، آسمان تا زمين فرق دارند؛ اينها ناصبي اند. وقتي من با آنها بودم، حبّ أهل بيت (عليهم السلام) را شرك معرفي مي كردند. اگر براي معاويه زيارتگاه بود، اينها زيارت قبور را حرام نمي كردند. ولي چون براي يزيد و معاويه قبرستاني نيست، اينها آمده اند زيارت قبور أهل بيت (عليهم السلام) را شرك مي دانند.

من وقتي كتاب آقاي تيجاني كه سني بود و شيعه شد را مي خواندم، وقتي به نجف مي رفت و با چند طلبه روبه رو مي شد، مي نوشت: «اين چند طلبه كه درس ابتدائي را مي خواندند، از عالمان وهابيت باسوادتر بودند». من آن وقت فكر مي كردم كه ايشان مقداري اغراق و بزرگ نمايي مي كرد، ولي بعد از 7 سال با اينها بودن، واقعاً فهميدم اينهايي كه مي گويند: «دكتر فلاني در فلان دانشگاه درس مي دهد»، همه شان خيلي بي سواد هستند و هر كس دو سه حديث از أهل تشيع بخواند، اينها مي گويند «كارشناس شيعه»، «متخصص مذهب شيعه»؛ با اين كه از يك روايت شيعه هم بي خبر هستند. اينها بي سواد هستند:

لقد أسمعت لو ناديت حيا و لكن لا حياة لمن تنادي

به نظر من، خداوند عليه اينها غضب نازل كرده و مخ شان فولاد شده، نه گچ؛ چون گچ شكسته مي شود، ولي وقتي فولاد باشد، بايد ما بگوييم «علي الإسلام السلام». اينها خيلي بي سواد هستند، اينها بَدَوي هستند و از صحرانشين، صحرانشين تر هستند. اگر خدا بخواهد غضب كند، نمي آيئد بگويد كه من بر شما غضب كردم، خير. مگر خداوند نمي گويد:

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا

سوره إنسان / آيه 3

خدا همه راه ها را به آنها نشان داد، ولي اينها راه معاويه و يزيد را انتخاب كردند.

وقتي من خواستم وهابي بشوم، به من وانمود كردند و ثابت كردند كه: «هر چه در كتب شيعه است، دروغ است. اگر امام علي مي گفت متعه حلال است، ما انجام مي داديم، اگر حضرت علي مي گفت من اولين خليفه هستم، قبول مي كرديم». ولي اگر ثابت كني و جبرئيل بيايد بگويد: «حضرت علي (عليه السلام) اولين خليفه است و متعه حلال است» قبول نمي كنند. اينها كه زن را مي كشتند و دختر يك روزه را مي كشتند ! چطور مي خواهيد قبول بكنند كه زن نسبت به متعه حق دارد و متعه يك قانون إلهي است و در قرآن نازل شده است؟! اگر توانستيد اينها را قانع كنيد! اگر جبرئيل بيايد و يك فضيلتي براي حضرت علي (عليه السلام) بياورد، اصلاً قبول نمي كنند.

شما در گفته ها و بحث هاي خود بايد ثابت بكنيد وهابيت با أهل سنت جداست. چون من با أهل سنت بوده ام و آنها خيلي أهل بيت (عليهم السلام) را دوست دارند و اگر اين حقيقت را بشنوند، زود قبول مي كنند؛ فقط آنها ثابت بكنيد كه أهل بيت (عليهم السلام) چه كسي هستند.

جواب 5 :

بله، ما بارها گفته ايم كه حساب أهل سنت را از وهابيت جدا مي دانيم.

البته در مورد اين كه گفتيد وهابيت گفته اند: «اگر امام علي مي گفت متعه حلال است، ما انجام مي داديم»، براي اين كه هديه اي به شما داده باشيم، روايتي را مي خوانيم از آقاي عبد الرزاق ـ كه استاد بخاري است و يحيي بن معين هم مي گويد:

لو إرتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه.

اگر عبد الرزاق از اسلام برگردد، باز هم ما به روايات او عمل مي كنيم.

الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 311 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 36، ص 192 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 9، ص 573 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 281

ـ كه از علي بن أبي طالب (عليه السلام) نقل مي كند:

لولا أن عمر نهي عن المتعة ما زنا إلا شقي.

اگر از متعه نهي نكرده بود، جز افراد شقي و پست، كسي زنا نمي كرد.

جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 5، ص 19 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 7، ص 496، ح 14021 و ص 500، ح 14029 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 2، ص 140 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 253 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 16، ص 522 ـ تفسير الثعلبي، ج 3، ص 286 ـ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج 2، ص 36 ـ تفسير الرازي، ج 10، ص 50 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 3، ص 225 ـ الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 5، ص 130

اين تعابير در كتاب هاي شيعه هم وجود دارد.

* * * * * * *

سخن پاياني استاد حسيني قزويني

اگر كسي مي خواهد احسان و نيكي كند، نيازي به سؤال كردن نيست و ما شماره حساب شبكه را زيرنويس مي كنيم و هر كسي كه مي خواهد كمك كند، مي تواند اقدام كند.

كساني كه مي خواهند براي قيامت و شب اول قبر خود كار كنند و بهترين راه براي مصرف وجوهات خود را بيابند، بهترين راه كه مرضي خداوند و امام زمان (عليه السلام) است، امروز كمك كردن به شبكه هاي شيعي است كه در برابر وهابيت تقويت شوند تا بتوانند پاسخ گو باشند. الآن حدود 300 شبكه وهابي به صورت شبانه روز عليه شيعه شبهه افكني مي كنند. الآن زمان مسجد ساختن و حسينيه ساختن و بيمارستان ساختن نيست. الحمد لله به اندازه كافي مسجد و حسينيه ساخته شده است. حتي حضرت آيت الله العظمي سيستاني نسبت به كساني كه خدمت ايشان رفته بودند براي ساختن مسجد و حسينيه، برخورد تندي كرد و فرمود: «ديگر بس است ساختن مسجد و حسينيه و بايد كار فرهنگي بشود».

ما با اين كه براي بالابردن كيفيت شبكه هزينه هاي زيادي كرده ايم، باز هم وقتي مقايسه مي كنيم شبكه جهاني ولايت را با شبكه هاي وهابي، مي بينيم كه كيفيت شبكه آنها چند برابر شبكه ما است. چون پول مفت عربستان سعودي در دست آنهاست و ما با سختي توانسته ايم به اينجا برسيم.

اين را هم بدانيد كه هر قدر كه شبكه هاي وهابي بيشتر بشوند، باعث گسترش مذهب شيعه خواهند شد و اين را يقين داشته باشيد. اين را بدانيد كه اين قرن، قرن گسترش شيعه است و قرن 21، قرني است كه تمام دنيا تشنه معارف أهل بيت (عليهم السلام) است و مردم از تناقض گويي هاي صحيح بخاري و صحيح مسلم خسته شده اند و از اين كه يك نفر بزرگسال با شير خوردن از يك زن بتواند با او مَحْرم شود، متنفر شده اند. اينها افسانه شده است و هيچ آدم با غيرتي اينها را نمي پذيرد؛ مگر اين كه غيرت را ببوسد و كنار بگذارد. چون يكي از وهابي ها فتوا داده بود كه «اگر مردي، راننده يك زن است و او را هر روز به اداره مي برد و مي آورد، اين مرد مي تواند چند روزي از شير اين زن بخورد تا با او مَحْرم شود». هم چنين فتوا داده اند: «اگر در يك اداره اي، تعدادي زن و مرد با هم همكار هستند، اين آقايان مي توانند شير آن زنان را بخورند و با هم مَحْرم شوند». اينها خرافات و مخالف فطرت و عقل و غيرت است! آيا يك وهابي حاضر مي شود كه يك مردي بيايد شير مادر يا همسر يا دخترش را بخورد تا با او مَحرم شود؟! اينها از چيزهايي است كه خود جوانان أهل سنت و وهابيت را از صحيح مسلم و صحيح بخاري و از اين مذهبي كه ساخته و پرداخته سقيفه است، متنفر مي كند. ما هم موظف هستيم كه اين شبهات آنها را به صورت معقول و مؤدب جواب بدهيم.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | مصطفي | | ١٤:٠٦ - ٠٨ مهر ١٣٩٠ |
سلام حاجاقا
خواهشا ما را هم در ثواب اين امر خيرتان شريك بدانيد
بنده حدودا 5 سال است كه در مورد فرقه ضاله بهاييت تحقيق و پژوهش دارم و از وطالب شما هم زياد فيض بردم
2 | رضا محمدي تبار | | ٢٤:٠٩ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
آجرك الله سيد. به نظر من آنچه تا به حال براي شيعه تبليغ شده و حوزه و حوزوي ها و علما و كارشناسان ديني برايش زحمت كشيده اند قابل تقدير است و بايد اجرشان را از سيد الشهدا بخواهيم. لكن كار چنداني هم نسبت به وهابيت و اديان منحرفه نشده و هم نسبت به غناي تشيع. اصلا كارهاي انجام شده با غنا و اصالت تشيع منطبق نيست. آنچه هم هست و پيشرفتهايي كه شده همگي به بركت خود غنا و اصالت تشيع و فرهنگ غني و معرفتي اهل بيت است. در مجموع از زحمات شما و ديگر عزيزان كمال تشكر را دارم و شما را در مناجاتهايم حتما از دعاي خير بي بهره نخواهم كرد. راستي براي من جاي تعجب و سوال است كه تا به حال چرا هيچ كس باني نشده و نسخه الكترونيكي كتاب قطره را در نت نگذاشته است. ايدكم الله جميعا و كثرالله امثالكم ان شا’ الله
3 | علي | | ١٨:٣٨ - ٠٤ آبان ١٣٩٠ |
مردند بيان جواب بدهند اينها معني پاك بودن را فراموش كرده اند كه خداوند هر كه را پاك كند هيچ كس نمي تواند آلوده كند بگذار در همين جهل و ناداني بمانند و بزودي به حاكمان غاصب خواهند پيوست
4 | حسن جباري كلخوران | | ٠١:٠٨ - ١٧ آذر ١٣٩٠ |
دوستان سلام
امروزه زمان جنگ شمشير وتفنگ گذشته است.اکنون جنگ رسانه ونرم افزارحرف اول راميزند. الان زمان جنگ درمرز ها وروباروب هم جايش رابه انترنت وماهواره داده است .قرن حاضربت ووجود اين رسانه ها بيشترصحنه مبارزه عقيده فکرها ست ومتعجب نيستم چراوهابيت از حيثيت تسنن مايه ميگذارد چون مسيري که رفته ازدوره خروج ازمسيرمستقيم به سوي معاويه .يزيد سوق يافته ويزيد چهره وقيحي از دنياي عرب وخلافت کذايي اش به نمايش گذاشته است.
وفبول واقعيت را تحقيرعقيدتي خوددرمييابند.
اگر اينها فرمايشات حضرت رسول اکرم را تاقبل از بيماري که هنوز اتهام هذيان به ايشان نسبت نداده بودند موردقبول حضرات وهابي واهل سنت است بخاطرآورند.
حضرت محمد(ص)ايمان وتقوي را بهترين رکن براي نزديکي به خود مي پنداشتند.لذا:
درخلافت معاويه ويزيد آن رارعايت نکرده وهنوزهم برعنادخودباقي مانده اند.
اما علي (ع)وخانواده اش درصدد احياءآبروي اسلام وانسانيت وآبروي عرب نژادپرست بودند.
وقتي يک فوتباليست آلماني درصحنه مسابقه اي که درايران مصادف بامحرم الحرام بوده ازمراسم تعزيه حسيني تعجب ميکند مي پرسد حسين کيست وکي فوت کرده که اينگونه برايش عزاداريد.
ازشنيدن قرنها ازگذشت واقعه عشورا ومرام امام حسين متعجب ترشده ميگويد بخدا قسم اگرماهم چنين رهبر آزاده اي داشتيم که ازحريت وآزاد ه گي دفاع کرده برخودميباليديم.
آقايان وهابي کاش به اندازه اي فوتباليست آلماني روي مرام امام حسين ع آزادمردترين مرد تاريخ اسلام و عرب است برآن ميباليدند وفتوانميدادند چون حسين بريزيدخليفه وقت شوريده خونش حلال است.
پس بياييم اگروبسايت ياوبلاگ وياهرچه امکانات داريم دراين عصربيداري شيعه بکارگيريم وازتعدد 300شيکه وهابيت نهراسيم چراحسين ع بماآموخت که کاري 72تن يارانش انجام دادند برقدرت 10ها هزارنفر سپاهي کفرستيز چربيد.
ارادتمندشما حسن جباري کلخوران
5 | عليرضا ن | | ١٣:١٧ - ١٧ آذر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب آقاي حسن جباري حرفهاي شما کاملاً درست است، ولي چه مي شود ، اين آقايون به اصطلاح کارشناس، شايد يادشون نيست که پيامبر(ص) عشق و محبت زياد و زائد الوصف به امام حسن و امام حسين عليهم السلام داشتند، احتمالاً از يادت برده اند که چگونه پيامبر(ص) خطبه خود را قطع کرده و از منبر فرود مي آمد تا امام حسن (ع) را که هنگام ورود به مسجد ، زمين خورده بود، بلند کند و به حسنين عليهم السلام اجازه مي داد تا از پشت او در سجده نماز بالا روند.
جناب جباري آيا تا حالا اين حديث مسخره را شنيده اي:
حذيفه از پيامبر اکرم روايت مي کند که : ( پس از من پيشواياني خواهند آمد که به راه من نمي روند و به روش من عمل نمي کنند. پاره اي از ايشان دلهايي همچون دل شياطين دارند اگر چه به ظاهر انسانند. حذيفه مي گويد: گفتم: يا رسول الله، اگر من آن زمان را دريافتم چه عکس العملي نشان دهم؟ فرمود: شنوايي صدر صد و اطاعت مطلق از امير کن، حتي اگر بر پشتت بکوبد و مالت را ببرد، تو بايد فرمان ببري و گوش به دستورش بسپاري.--صحيح مسلم ج6باب الامر بلزوم الجماعه ص20-22).
تعارض اين حديث با آيات قرآن: خداوند در آيات 151و152سوره شعرا مي فرمايد:(و فرمان مسرفان را اطاعت نکنيد-همانها که در زمين فساد مي کنند و اصلاح نمي کنند)، و همچنين در آيه 142سوره اعراف موسي به هارون مي گويد:( موسي به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش و آنها را اصلاح کن و از روش مفسدان پيروي منما).
و چيزي که خيلي عجيب است اين است که نووي شارح صحيح مسلم به جاي اينکه اين حديث مخالف آيات قرآن را رد کند ، بلکه براي آن آيه 59سوره نسا را دليل مي اورد.(معني اولو الامر را نيز دانستيم).
آقاي جباري کاري نميشه کرد ، بالاخره اين حديث در مسلم آمده است ديگه!!!!
اگر چنين حديثي در کتب اربعه شيعه با اين موضوع باشد ، جاي آن .......
6 | عليرضا ن | | ١٠:٠٨ - ٢٣ آذر ١٣٩٠ |
با سلام
محب الدين طبري از عبدالله بن عمر نقل مي کند که گفت: چون عمر زخمي شد، گفتم: يا امير المومنين، چه مي شد که با سعي و کوشش خود کسي را براي فرمانروايي اين مردم تعيين مي نمودي . گفت: مرا بنشانيد، عبدالله گويد: همين که گفت مرا بنشانيد، آن چنان ترسيدم که آرزو کردم به پهناي مدينه از او فاصله داشتم. سپس گفت: سوگند به آن خدايي که جان عمر در قبضه قدرت اوست ، به طور حتم و مسلم فرمانروايي را بر مي گردانم به همان کسي که اول بار آن را به من داد.( الرياض النضره ج2ص74)، متن عربي آن :( لما طعن عمر قلت: يا امير المومنين لو اجتهدت بنفسک و امرت عليهم رجلا، قال: اقعدوني و قال عبدااله: فتمنيت لو ان بيني و بينه عرص المدينه فرقاً منه حين ، قال: اقعدوني ثم ، قال: و الذي نفس عمر بيده لاردنها الي دفعها الي اول مرة). آيا اسناد اين روايت صحيح است؟ و همچنين محب الدين طبري آيا مورد قبول است؟
چون در صورت صحيح بودن روايت، آن وقت مشخص است که عثمان در وصيتي که ابوبکر به نفع عمر تنظيم کرد و در هنگام وصيت ابوبکر بي هوش شد و عثمان نوشت: اما بعد، من عمر را براي شما تعيين نمودم و از او بهتر در ميان شما سراغ نداشتم.
از شما متشکرم
7 | مجيد م علي | | ١٣:٢١ - ٢٣ آذر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب عليرضا ن
پس منظور از شورا كه ميگويند همين شوري بود كه عمر با پسرش عبدالله داشت ..

لبيك يا علي
8 | عليرضا ن | | ١٩:٢٦ - ٢٣ آذر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب مجيد م علي:
اگر ما خود را مسلمان مي دانم ، خداوند در آيه 21سوره احزاب مي فرمايد: براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكوئى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مى كنند.
جناب مجيد م علي ، خيلي جالب است ، خداوند مي فرمايد : کساني که به روز قيامت اعقاد دارند، پيامبر را سر مشق قرار مي دهند.
خب ، پيامبر کجا و کي به روش شورا ، جانشين تعيين کرد؟ پس بايد اين عمل پيامبر طبق آيه 21سوره احزاب الگو بگيريم، البته آنهايي که به آخرت ايمان دارند. ( توجيح هميشگي خليفه، پيامبر نبود و براي جلو گيري از شورش اين کارو کرد و ....).
بر فرض اين که شوراي عمري صحيح باشد، سوال اين است که چرا بايد اعضاي شورا شش نفر باشد؟ مگر نبايد، شخص پيروز حداقل، نصف يه علاوه يک ، آرا را کسب کند تا انتخاب شود، پس چرا اين عمر اعضاي شورا ، زوج انتخاب کرد؟ مگر نبايد در چنين انتخاباتي اعضا هميشه تعداد اعضا فرد باشند؟
جواز حق ويژه اتخاذ تصميم نهايي براي عبدالرحمان بن عوف چيست؟ و همچنين ، مجوز قتل کسي که با تصميم عبد الرحمان مخالفت مي کرد؟ و نيز چه کسي در آن جمع با نظر عبدالرحمان مخالفت مي کرد و بيم مخالفتش مي رفت؟ و از همه مهمتر اينکه، آيا مکتب اهل سنت براي يکبار هم که شده، اين شوراي عمري را مورد عمل قرار داد؟ آيا خلافت را براي يکي از خلفاي اموي و عباسي و عثماني بدين گونه تشکيل دادند؟
و در آيه شورا نيز خداوند فقط برتري شوري و انفاق را گفته است ، در حالي که خداوند در آياتي که دلالت بر وجوب انجام فعل بر مومنان دارد، عباراتي مثل: کتب الله علي المومنين -- فرض عليهم و ... ، مثل آيه وصيت.
9 | مجيد م علي | | ١٥:١٥ - ٢٤ آذر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب عليرضا ن من كجا اسمي از يك مسلمان بردم كه بخواهم از قوانيين اسلامي صحبت كنم .
كسي كه از مجوس ياد گرفت كه چطوري احترام بگذارد , كسي كه براي دفاع اززناي زنا زاده چون مغيره متعه ( صيغه ) را ممنوع اعلام ميكند , كسي كه دستور صادر ميكند كه نماز مستحبي را به جماعت برگزار كنند و .............
حتما ايده شورا نهادنش هم همينطور كه گفتم بود .
اين بابا كه نيامده بود كه دستورات الهي و محمدي را اجرا كند كعب الاحبار او را كفايت ميكرد و بس............. حالا چي شد كه اينبار به بچه بيكفايت خودش اقتدا كرد شايد از خواسته هاي كعب بوده .

لبيك يا علي
10 | عليرضا ن | | ٠٩:١٣ - ٢٦ آذر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب آقاي مجيد م علي ، اصلاً شکي در اينکه ، قضيه شورا فرماليته بود ، نيست. به قول عبدالفتاح در کتابش السقيفه و الخلافه مي گويد: شورا در بازار جانشيني متاعي بي ارزش بود و تنها لفظي بود که بازيچه لبها گشت و از مضمونش تهي شد.
و همچنين ابن سعد در طبقات در شرح حال سعيد بن عاص آورده که : ( سعيد بن عاص نزد خليفه عمر آمد و زمين بيشتري از او خواست تا خانه اش را گسترش دهد. خليفه به او وعده پس از نماز صبح داد و با او به خانه اش رفت. سعيد گويد: زمين بيشترم داد و با پاي خود حدودش را برايم مشخص کرد . گفتم: يا امير المومنين، باز هم بيشترم بده که فرزندان و خانواده ام روئيده و گسترش يافته اند. عمر گفت: تو را بسنده است و اين راز را نزد خود پنهان دار که به زودي خلافت را پس از من کسي به دست مي گيرد که خويشاونديت را صله و پاس مي دارد و نيازت را برآورده مي سازد.
سعيد گويد: دوران خلافت عمر را درنگ کردم تا عثمان به خلافت رسيد و آن را از شورا گرفت و در حق من صله رحم به جاي آورد و نيکي کرد و نيازم را بر طرف نمود و در امامتش شريکم ساخت).
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها