2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
انكار «حديث وصايت» از سوي عائشه
کد مطلب: ٥٣٤٧ تاریخ انتشار: ٢٣ آذر ١٣٩١ تعداد بازدید: 5617
حبل المتین » عمومی
انكار «حديث وصايت» از سوي عائشه

بغض عایشه به امیرالمؤمنین و انکار وصایت ایشان- عائشه و انکار وصیت های پیامبر صلی الله علیه و آله
حبل المتين 91/09/23



لينک دانلود

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 23 / 09 / 91

مجري:

آيا روايتي داريم كه عائشه منكر حديث وصايت شده است، اگر چنين چيزي درست است، چرا عائشه اين كار را كرده است؟

استاد قزويني:

ما حديث وصايت را از زواياي مختلف مطرح كرديم، از زبان نبي مكرم با سندهاي صحيح و معتبر و از زبان اهل بيت عليهم السلام و نگاه لغويون و از نگاه شاعران و اديبان بررسي كرديم.

اين قضيه در بين صحابه كاملا منتشر شده است و يك امر مسلم بوده است.

آنچه را كه بخاري در صحيح خودشان نقل مي كند، كه مي گويد:

ذَكَرُوا عِنْدَ عَائِشَةَ أَنَّ عَلِيًّا رضي الله عنهما كان وَصِيًّا فقالت مَتَي أَوْصَي إليه وقد كنت مُسْنِدَتَهُ إلي صَدْرِي أو قالت حَجْرِي فَدَعَا بِالطَّسْتِ فَلَقَدْ انْخَنَثَ في حَجْرِي فما شَعَرْتُ أَنَّهُ قد مَاتَ فَمَتَي أَوْصَي إليه .

صحيح البخاري، ج 3، ص 1006

در نزد عائشه گفتند: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب وصي پيغمبر بوده است، عائشه گفت: چه زماني پيغمبر علي را وصي قرار داد؟ وقتي پيغمبر از دنيا مي رفت من تكيه گاه او بودم و سرش را به سينه من تكيه داده بود يا بر دامن بود و در آخرين لحظه يك طشت خواست و مقداري آب از دهان شان خارج شد و ديگر متوجه نشدم و پيغمبر از دنيا رفت، چه زماني علي را وصي خويش قرار داد؟

ذكروا عند عائشه يعني صحابه يا تابعين)

قضيه وصايت علي در ميان مردم به عنوان يك امر قطعي و مسلم است.

اگر واقعا پيغمبر او را براي وصايت انتخاب نكرده و وصيت علي امر مسلم نيست، چرا پيش عائشه مي گويند: علي وصي بوده است؟

هنگامي كه بخاري مي خواسته اين روايت را بنويسد، مثل ديگر روايات، حتما غسل كرده و نماز خوانده و استخاره كرده است و اين روايت را نقل كرده است؛ ولي بعضي وقت ها است كه انسان حافظه اش ياري نمي كند و توجه ندارد كه اين روايت را مي آورد، بعد در روايت ديگر خود آقاي بخاري وصيت پيغمبر را مطرح كرده است.

ما هيچ حرفي نمي زنيم و قضاوت را به عهده بينندگان عزيز مي گذاريم.

از ابن عباس نقل مي كند كه در همان پنجشنبه كه به روز مصيبت تعبير مي كنند كه مانع نوشتن وصيت نامه پيغمبر شدند و نسبت هذيان به نبي مكرم دادند كه ابن عباس مي گويد: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه اي و آنگاه گريه كرد به طوري كه اشك چشم او صورت يا ريش هايش را خيس كرد و بعد گفت:

اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَجَعُهُ يوم الْخَمِيسِ فقال ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال دَعُونِي فَالَّذِي أنا فيه خَيْرٌ مِمَّا تدعونني إليه وَأَوْصَي عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلَاثٍ.

صحيح البخاري، ج 3، ص 1111

در آخرين لحظه پيغمبر فرمود: قلم و كاغذي بياوريد تا چيزي بنويسم كه هرگز گمراه نشويد و براي هميشه شما را از گمراهي ايمن كند و بيمه كند، آن هايي كه آنجا بودند (نمي دانم كه يهودي ها يا مسيحي ها يا منافقين آنجا بودند يا تابعين عبد الله سبأ بودند) با يكديگر در نزد پيغمبر نزاع كردند.

پيش پيغمبر كسي حق نزاع ندارد.

تابعين عبد الله سبأ كه در آنجا رفته بودند، آن ها گفتند: پيغمبر نستجير بالله هذيان مي گويد، (قطعا از صحابه نبودند؛ بلكه از اين علقه مضغه ها آنجا بودند.) پيغمبر فرمود: رها كنيد اين حرف ها را و من را به حال خودم واگذار كنيد (اين خيلي تعبير تندي است، در بعضي از روايات دارد: قوموا عني، از خانه من بيرون رويد).

پيغمبر به هنگام رحلت شان 3 وصيت كرد.

آنجا مي گويد:

فَمَتَي أَوْصَي إليه

صحيح البخاري، ج 3، ص 1006

چه زماني علي را وصي خود قرار داد؟

آقاي محمد بن اسماعيل بخاري، از آن طرف از عائشه نقل مي كنيد كه پيغمبر وصيت نكرد و چه زماني علي را وصي كرده است و از اين طرف مي گوييد: پيغمبر به هنگام وفات شان 3 وصيت كرد:

أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ ما كنت أُجِيزُهُمْ وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ.

صحيح البخاري، ج 3، ص 1111

مشركين را از جزيرة العرب بيرون كنيد، آن گروه هايي كه براي اسلام آوردن مي آيند، همان گونه كه من پذيرايي مي كردم، پذيرايي كنيد، وصيت سوم را فراموش كردم.

فرمايش پيغمبر را به قدري عمل كردند كه در سال 23 هجري يعني 12 سال بعد از رحلت پيغمبر، هنوز ابو لؤلؤ مشرك در مدينه مانده بود و اين شخص را از مدينه هم بيرون نكرده بودند.

اين واقعاً جاي سؤال است.

مگر شما نمي گوييد: ابو لؤلؤ مجوسي بوده يا اين كه مشرك بوده است، اين سخن پيغمبر را عمل نكردند؟ جناب خليفه چرا عمل نكرد؟ ابو لؤلؤ در مدينه چه كار مي كرده است؟

دوستان عزيز، عزيزان اهل سنت، من از شما تقاضا دارم كه اين روايت را نه يك بار، 8 بار ملاحظه كنيد.

در نزد پيغمبر، اين جمعيتي كه در آنجا بودند، اين جمعيت چند نفر بودند؟

حداقل 30 نفر بودند. چرا اين روايت را غير از ابن عباس، هيچ كسي نقل نمي كند و فقط ابن عباس اين قضيه را به اين شكل نقل مي كند؟

جناب عمر و ابو بكر و ديگران آنجا بوده اند، چرا از اين ها هيچ روايتي نيست؟

به فرض اين كه ابن عباس اين وصيت سوم را فراموش كرده است، از ديگران سؤال مي كردند. راوي هاي بعدي اين را فراموش كردند، مي رفتند سؤال مي كردند.

در روايت بعدي از سفيان بن عيينه نقل مي كند و از سليمان احول و او از سعيد بن جبير و او هم از ابن عباس نقل مي كند و همان تعبيري را كه آنجا بوده است كه مي گويد:

فَأَمَرَهُمْ بِثَلَاثٍ قال أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ ما كنت أُجِيزُهُمْ وَالثَّالِثَةُ خَيْرٌ إِمَّا أَنْ سَكَتَ عنها وَإِمَّا أَنْ قَالَهَا فَنَسِيتُهَا.

صحيح البخاري، ج 3، ص 1155

وصيت سوم را يا ساكت شد و هيچ حرفي نزد و نگفت: چه بوده است و يا گفت: سومي چيست؛ ولي من فراموش كردم.

سفيان بن عيينه كه راوي چهارم است مي گويد:

هذا من قَوْلِ سُلَيْمَانَ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1155

سليمان احول مي گويد: من وصيت سوم را فراموش كردم.

سعيد بن جبير براي سليمان گفته است؛ ولي سليمان فراموش كرده است.

جناب آقاي سفيان بن عيينه، اگر سليمان احول مي گويد: سعيد بن جبير به من گفت؛ ولي من فراموش كردم، شما براي روايت ديگري كه در رابطه با فضيلت علم است، صدها هزار كيلومتر راه مي رفتيد تا يك روايتي از پيغمبر بشنويد.

يك حديثي از نبي مكرم از كساني كه با قرب الاسناد نقل مي كردند، بشنويد، آيا اين قدر ارزش نداشت كه شما ببينيد كه غير از سعيد بن جبير ديگران از ابن عباس شنيدند يا نه؟

آيا ارزش نداشت كه ببينيد كه غير از ابن عباس صحابه ديگري اين قضيه را نقل كرده اند يا نه؟ آيا اين جاي سؤال ندارد؟

از اين طرف ما روايات متعدد از نبي مكرم نقل كرديم كه نزديك 12 روايت در مورد وصيت بود و از اميرالمؤمنين و از امام حسن و از امام حسين و امام سجاد نقل كرديم؛ حتي اين قضيه در لغت و در شعر شعراء رفته است.

آيا اين روايت به اين گستردگي بر ام المؤمنين عائشه مخفي مانده است؟

اگر عائشه خودش نشنيده است، اين دليل بر اين است كه پيغمبر هيچ وصيتي نسبت به اميرالمؤمنين نداشته است و علي را وصي خويش قرار نداده است؟

اين كه مي گويد: نبي مكرم سرشان در دامن من بوده است، در مورد اين هم ما سؤال داريم و اين هم خلاف واقع است.

روايات متعدد داريم كه سر مبارك رسول گرامي در دامن علي بود.

شايد بالاي 12 روايت با سندهاي متعدد آورده اند كه سر مطهر رسول گرامي، در سينه علي و حتي روايت از خود عائشه است كه ابن حجر عسقلاني اين روايات را در فتح الباري مي آورد و مي گويد: اين را فلاني گفته و اشكال دارد و اين را فلان شخص گفته و اشكال دارد و همه روات را بررسي مي كند؛ تا اين كه مي آيد يك روايتي را كه حاكم نيشابوري هم آورده است و گفته است كه صحيح است و ذهبي هم گفته صحيح است، مي گويد: اين روايت وجود دارد كه پيغمبر در دامن علي از دنيا رفته است و آخرين لحظه در دامن اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب بوده است؛ ولي روايت عائشه اثبت از اين است.

يك مقداري به فكر رفتم و گفتم: حاكم نيشابوري مي گويد: صحيح است و ذهبي هم مي گويد: صحيح است، اين چه روايتي است كه از اين دو استوانه علمي قوي تر است؟

يك مقداري جلو رفتم و ديدم خيلي نكته جالبي دارد.

مي گويد: شايد هر دو روايت صحيح است.

هم اين كه عائشه مي گويد: در دامن من از دنيا رفت و هم اين كه در دامن علي از دنيا رفت.

چه طوري هر دو صحيح است؟

اول سر مطهر پيغمبر در دامن علي بود و از دنيا رفت و علي بن ابي طالب سرشان را گذاشتند زمين و يقين كردند كه از دنيا رفته است و دوباره پيغمبر زنده شد و اين بار عائشه سر مبارك ايشان را روي سينه خود قرار داد.

احتمالا ايشان غش كرده بوده است و يا اين كه تصور كرده بودند كه از دنيا رفته است.

اگر اين را يك شتر چران بيابان هاي شام و رياض بگويد، ما گلايه نمي كرديم و مي گفتيم: از كوزه همان برون تراود كه در اوست؛ ولي ابن حجر كه از استوانه هاي علمي اهل سنت است و از علماي بزرگ پر آوازه اهل سنت است و تمام مذاهب اسلامي اين را قبول دارند و خودشان دارند كه اهل سنت از كنار سفره علمي 4 نفر استفاده مي كنند.

يكي از آن ها ابن حجر و ذهبي و مزي و عراقي است.

اين شخص همچنين توجيهي كند؟

وقتي من عبارت ايشان را اولين بار ديدم، سر گيجه گرفتم.

اين تعصب باطل تا كجا انسان را پيش مي برد.

پيغمبر در دامن علي بود و از دنيا رفت و گذاشتند زمين بعد معلوم شد كه از دنيا نرفته است، پيغمبر دوباره به هوش آمد يا دوباره زنده شد و روحش برگشت.

آقايان مي گويد: پيغمبر مي فرمايد: هر كسي به من سلام دهد، روحم به جسدم مي آيد و جوابش را مي دهم و دوباره عزائيل من را قبض روح مي كند و بالا مي روم.

در هر لحظه اي كه مردم به من سلام مي دهند؛ مثلا در يك لحظه كه هزار نفر به من سلام مي دهند، هزار دفعه روح من به جسم من مي آيد و دوباره قبض روح مي شوم.

حتما هم اينجا براي اين كه يك فضيلتي براي عائشه باشد، روح پيغمبر دوباره برگشت كه اين فضيلت را جناب ابن حجر اين طور توجيه كند.

اين ها مباحثي است كه واقعا ناگفته هايي است در گوشه هاي تاريخ كه كم به گوش ما مي رسد. اين ها را كم به ما مي گويند.

اين ها تلنگري است براي آن هايي كه دنبال حقيقت هستند و دنبال يافتن راه رسيدن به فرقه ناجيه هستند.

اين توجيهي كه آقاي ابن حجر عسقلاني مي كند چيست؟

از آن طرف آقاي محمد بن اسماعيل بخاري آن روايت را مي آورد و از اين طرف مي گويد: اوصي بثلاث و از آن طرف هم مي گويد: سومي را فراموش كردم.

اينجا چه طور شد؟

مجري:

انگيزه فراموشي قسمت سوم وصيت چه بوده است ؟ غرض ورزي يا مشكل ديگر؟

استاد قزويني:

دست رو قلب پر درد ما نگذاريد، در خانه اگر كس است يك حرف بس است.

اگر اين قضيه در رابطه با خلافت ابوبكر بوده، آيا آقايان فراموش مي كردند؟

اگر در مورد خلافت ابوبكر بود، به عنوان اولين وصيت مي آوردند و همين روايت را بالاي مكه مكرمه با خط طلا مي نوشتند، بالاي سر در مسجد النبي و بالاي ضريح پيغمبر مي نوشتند.

كسي يك مقداري شم روايي داشته باشد، متوجه مي شود كه مسئله، مسئله اميرالمؤمنين سلام الله عليه است و آنچه كه مي تواند امت اسلامي را از گمراهي نجات دهد، خود آقايان هم اعتراف دارند و پيغمبر اكرم هم بارها فرمود:

وإن وليتموها علياً فهاد مهتد يقيمكم علي طريق مستقيم .

أنساب الأشراف، ج 1، ص 280 و المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 153 و تاريخ بغداد، ج 3، ص 302

هم هدايت يافته است و هم هدايت گر است و شما را به راه راست هدايت مي كند.

در روايت ديگر مي فرمايد:

وان تُؤَمِّرُوا عَلِيًّا رضي الله عنه وَلاَ أُرَاكُمْ فَاعِلِينَ تَجِدُوهُ هَادِياً مَهْدِيًّا يَأْخُذُ بِكُمُ الطَّرِيقَ الْمُسْتَقِيمَ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 108 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 421 و البداية والنهاية، ج 7، ص 361

مي دانم كه شما اين كار را نمي كنيد.

مشخص است كه اين قضيه مربوط به اميرالمؤمنين سلام الله عليه است و در آن هيچ شكي نيست؛ كسي يك سر سوزن شم روايي داشته باشد، ساير روايات را كنار هم بگذارد كه البته بعضي از بزرگان اهل سنت هم اين قضيه را مطرح كردند.

بد الدين عيني كه شارح صحيح بخاري است در كتاب عمدة القاري مفصل مي آورد و از سفيان بن عيينه نقل مي كند:

أراد أن ينص علي أسامي الخلفاء بعده حتي لا يقع منهم الاختلاف.

عمدة القاري، ج 2، ص 171

سفيان بن عيينه گفت: پيغمبر كه در آن آخرين لحظه گفت:

أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي،

مي خواست عمدتا اسامي خلفاء بعد از خودش را معين كند تا اختلافي پيش نيايد.

قسطلاني مي گويد:

أكتب لكم كتابا فيه النص علي الائمة من بعدي.

كتابي بنويسم كه نام ائمه بعد از من در آنجا است.

احمد امين مصري كسي است كه نظراتش مقبول اكثريت اهل سنت است و مي گويد:

وقد أراد الرسول في مرضه الذي مات فيه عن يعين من يلي الامر من بعده.

پيغمبر مي خواست آن كسي را كه متولي امر خلافت بعد از خويش است معين كند.

اگر بنا بود كه ابوبكر معين شود، رزية يوم الخميس و گريه كردن ابن عباس، معني نداشت كه به اين شكل بيايد جريان روز پنجشنبه را مطرح كند.

گفت: مي خواستم ابو بكر را معين كنم:

يأبي الله ويدفع المؤمنون إلا أبا بكر، رضي الله تعالي عنه.

عمدة القاري، ج 24، ص 279

يقين دارم كه مؤمنين غير از ابو بكر را انتخاب نمي كنند.

حضرت زهرا كه مؤمن نيست و علي بن ابي طالب كه 6 ماه بيعت نكرد مؤمن نيست، بني هاشم كه تا 6 ماه بيعت نكردند مؤمن نيستند.

حدود 40 نفر از سران صحابه كه بيعت نكردند، اين ها كه به هيچ وجه مؤمن نيستند.

نمي دانم كه اين آقايان يك حرفي كه مي زنند، آيا عواقب اين حرف را هم فكر مي كنند يا همين طوري بحث را جلو مي برند؟

مشخص است كه قضيه مربوط به حضرت امير سلام الله عليه بوده است كه هيچ شكي در آن نيست.

اين كه مي گويد: نسيت ثالثة، اين مشخص است كه بو دارد است.

اين فردي كه مي گويد: سليمان احول كسي است كه در عصر اموي زندگي مي كند.

در عصر اموي نبايد بگويد و حقش هم همين است كه بايد فراموش كند؛ چون اگر بگويد سومي چه بوده است، سرش بالاي دار است.

فشاري كه دودمان بني اميه و در رأس او معاويه ايجاد كرده است، مردم جرأت سخن گفتن ندارند.

مغيرة بن شعبه به صعصة بن صوحان مي گويد:

وإياك أن يبلغني عنك أنك تظهر شيئا من فضل علي فأنا أعلم بذلك منك ولكن هذا السلطان قد ظهر.

الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182

مبادا به گوش من برسد كه چيزي از فضيلت علي براي مردم بگويي، من به فضائل علي از تو آگاه تر هستم.

اين دودمان بني اميه، معاويه و يزيد و عبد الملك، اين ها:

وقد أخذنا بإظهار عيبه للناس

الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182

نه تنها مانع بازگو كردن فضائل علي هستند، شروع كردن عيوبات علي را براي مردم بازگو كردن.

مي گويند: علي كه مسلمان شد يك بچه 10 ساله بود و ارزش نداشت.

علي كه رفت حضرت زهرا را گرفت، مي خواست پيغمبر را اذيت كند.

آيه 204 سوره بقره كه مي فرمايد:

وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ

در مورد علي بن ابي طالب نازل شده است.

اين آيه كه مي فرمايد:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ

سوره بقره آيه 207

در مورد قاتل اميرالمؤمنين است.

وقتي خبر شهادت علي مي رسد و مي گويند: علي در مسجد به شهادت رسيده است، مي گويند: علي كه نماز نمي خواند، مسجد براي چه رفته بود؟

مي گويد:

وقد أخذنا بإظهار عيبه للناس.

الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182

اين حكومت نحس اموي و اين شجره ملعونه در قرآن كه خدا اين ها را به خاطر نفاق شان و به خاطر عداوت شان با علي به اشد عذاب گرفتار كند و آن هايي كه از اين ها دفاع مي كنند، به آبروي اميرالمؤمنين قرين آن ها قرار دهد.

بعد مي گويد:

فإن كنت ذاكرا فضله فاذكره بينك وبين أصحابك في منازلكم سرا.

الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و 291 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182

اگر شما مي خواهيد فضائل علي را مطرح كنيد، بين دوستان تان در خانه و پشت درهاي بسته به صورت سري و مخفيانه فضائل علي را مطرح كنيد.

اين آقايان وقتي از ائمه عليهم السلام مي گويند: اين امامت از اسرار است و نبايد فاش شود، به خاطر همين قضيه است كه اگر فاش كردند، سرشان به دار رفته است.

براي خود ائمه هم مشكل درست مي كنند.

وأما علانية في المسجد فإن هذا لا يحتمله الخليفة لنا

الكامل في التاريخ، ج 3، ص 291 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182

شما بخواهيد در مسجد در رابطه با فضيلت علي صحبت كنيد، آقايان خلفاء نحس بني اميه اين را تحمل نمي كنند.

در اين جو، اين آقايان حق دارند بگويند: فنسيت الثالثة يا نه؟

كسي كه خودش را دوست داشته باشد بايد بگويد: فنسيت ثالثه.

بايد بگويد: الاغ من از كره گي (بدو تولد) دم نداشت؛ من اصلا اين را نشنيده ام، اين قضيه را فراموش كردم.

حسن بصري كه از فقهاي بزرگ اهل سنت است و صاحب مذهب بوده است و جزء مذاهب رسمي اهل سنت بوده است و كسي است كه در تقويت دودمان بني اميه نقش به سزايي داشته است.

ايشان مي گويد:

كل شئ سمعتني أقول: قال رسول الله صلي الله عليه وسلم، فهو عن علي بن أَبي طالب.

تهذيب الكمال، ج 6، ص 124

به آن رفيقش مي گويد: هر وقت ديدي كه من مي گويم: پيامبر گفت، بدان از علي بن ابي طالب است.

چون راوي مي گويد: تو كه اين همه مي گويي: قال رسول الله، تو كه پيغمبر را درك نكردي، نزديك 40 سال بعد از رحلت پيغمبر به دنيا آمدي.

مي گويد: هر وقت كه من گفتم: قال رسول الله، بدان كه قال علي بن ابي طالب است.

غير أني في زمان لا أستطيع أن أذكر عليا.

تهذيب الكمال، ج 6، ص 124

در يك عصري هستم كه جرأت نمي كنم كه بگويم علي اين طور بوده است.

آقايان مدافعين از بني اميه، ببينيد كه كار را به كجا رساندند.

مثل حسن بصري جرأت نمي كند كه از علي بن ابي طالب حديث نقل كند.

أمن الانصاف يابن الطلقاء؟

آن وقت مي گويند: چرا در قرآن نيامده است.

قطعاً اگر در قرآن اسم علي آمده بود، دودمان بني اميه قرآن را نابود مي كردند و يك قرآن ديگري درست مي كرد؛ همان طوري كه يهود و نصاري يك تورات و انجيل ديگري درست مي كردند.

بحث تحريف قرآن مطرح نيست.

وقتي حجاج مي گويد: اگر حاكم بخواهد كه من اين خانه خدا را آجر به آجر خراب كنم و نابود كنم، مي دانم كه رضايت خدا در اين كار است و اين كار را انجام مي دهم.

شمر بن ذي الجوشن وقتي كنار بيت الله الحرام مي آيد، مي گويد:

اللهم اغفر لي

خدايا من را ببخش.

من آدم بزرگواري هستم.

راوي مي گويد: اي مرد احمق، تو امام حسين را كشتي بعد هم مي گويي: من آدم بزرگواري هستم.

گفت: احمق خودتي، اگر من امام حسين را نكشته بودم لعين بودم؛ چون خليفه و امام زمان وقت، اميرالمؤمنين يزيد، (لعنة الله عليه وعلي تابعيه وعلي مدافعيه) به ما دستور داد كه امام حسين را بكشيد. پس من يك آدم با شرافت هستم.

اللهم اغفر لي فاني شريف

وقتي شمر بن ذي الجوشن در اين جامعه شريف مي شود، به خاطر اين كه دستور يزيد را اطاعت كرده و امام حسين را كشته است.

عمر بن سعد مي شود:

تابعي ثقة

با اين كه امام حسين را به شهادت رسانده است.

به اين وثاقت و شرافت زنده باد.

در اين زمان وقتي كه مي گويد:

نسيت الثالثة

داره فرار مي كند؛ مي خواهد كه خونش ريخته نشود؛ مي خواهد زن و بچه اش يتيم و بيوه نشوند.

ابن اثير بعد از اين كه حديث كساء را از اوزاعي نقل مي كند، اوزاعي متوفاي 157 هجري است، مي گويد:

إن الأوزاعي لم يرو في الفضائل حديثاً غير هذا وكذلك الزهري.

اسد الغابة، ج 2، ص 28

غير از اين يك روايت، در فضائل اهل بيت هيچ روايتي نقل نكرده است و زهري هم همين طور بوده است.

كانا يخافان بني أمية.

اسد الغابة، ج 2، ص 28

آقاياني كه از بني اميه دفاع مي كنيد كه خدا شما را با بني اميه محشور كند ان شاء الله.

مي گويد: فضائل علي را اشخاصي مثل اوزاعي فقيه دربار و زهري كه فقيه دربار بودند، جرأت نمي كنند كه در رابطه با فضائل اهل بيت حديثي نقل كنند، از بني اميه مي ترسند.

سعيد بن مصيب مي گويد: من به سعد بن ابي وقاص (هر دو چهره شناخته شده هستند و نيازي به توضيح ندارند) گفتم: من مي خواهم كه چيزي از تو سؤال كنم؛ ولي مي ترسم و وحشت دارم. مي گويد: چيست؟

مي گويد: آيا راست است كه پيغمبر در غدير خم فرمود:

من كنت مولاه فعلي مولاه

مثل سعيد بن مصيب فقيه نامي يا مرجع عاليقدر عصر خودش، مي خواهد در رابطه با حديث غدير سؤال كند، مي گويد: من وحشت دارم.

ابن اثير از عبد الله بن اعلي مي گويد:

فقلت للزهري : لا تحدّث بهذا الشام

اسد الغابة، ج 1، ص 450

ديدم زهري در شام در رابطه با «من كنت مولاه فعلي وليه» حرف مي زند، گفتم: مبادا اين حرف ها را بزني، اين چه حرفي است كه تو مي زني؟ سرت بر تنت سنگيني مي كند؟

وأنت تسمع ملء أذنيك سب علي.

اسد الغابة، ج 1، ص 450

تو با گوش هايت، ناسزا گويي به علي را مي شنوي.

به تعبير امروزي ها، ناسزا گويي به علي گوش فلك را كر كرده است؛ شما با اين وضع حديث غدير را مطرح مي كني؟

اگر حديث غدير دلالت بر ولايت علي نمي كند، به عنوان محبت است، قرآن مي فرمايد:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ.

سوره توبه آيه 71

اين كه مي گويند: شما حق نداري حديث غدير را مطرح كني، مي دانند كه حديث غدير همه چيز اين ها را زير سؤال مي برد.

آقاي زهري كه متوفاي 124 است مي گويد:

والله إن عندي من فضائل علي ما لو تحدّثت بها لقتلت.

اسد الغابة، ج 1، ص 450

به قدري از فضائل علي من در سينه دارم كه اگر بگويم، كشته مي شوم.

اسد الغابة از كتاب هاي معتبر اهل سنت است.

در موقعيت و در اين جو و در اين جامعه، آيا مي تواند بگويد كه سومين وصيت پيغمبر چه بوده است؟

شايد عائشه ام المؤمنين از بني اميه تقيه كرده است كه گفته:

فَمَتَي أَوْصَي إليه.

صحيح البخاري، ج 3، ص 1006

عائشه براي حفظ جانش مي گويد: كي وصيت كرده است.

امكان ندارد براي عائشه اي كه مي گويند: پيغمبر فرمود: دو سوم دين تان را از عائشه بگيريد، براي عائشه قضيه وصايت اميرالمؤمنين سلام الله عليه مخفي مانده باشد.

اين خيلي بعيد است، شايد عائشه هم از ترس جانش انكار وصيت كرده است.

مجري:

نظر علماي اهل سنت نسبت به انكار عائشه در مورد وصيت پيامبر چيست؟

استاد قزويني:

در رابطه با اين قضيه حرف زياد است، من فقط يك نمونه را عرض مي كنم و رد مي شوم؛ چون يك مقداري بينندگان هم گلايه مي كنند كه نوبت به ما نمي رسد.

جناب شوكاني كه متوفاي 1250 و مورد تأييد اهل سنت و وهابيت است، ايشان در كتاب نيل الاوطار جلد 1 صفحه 107 مي گويد: انكار ام المؤمنين عائشه، دلالت نمي كند كه وصايت علي ثابت نباشد.

اين كه عائشه مي گويد: پيغمبر در آخرين لحظه براي علي وصيت نكرد و او را وصي قرار نداد، اين كه نشان نمي دهد كه قبل از آن علي را وصي قرار نداده باشد، شايد 10 مورد ديگر علي را وصي قرار داده است؛ ولي در هنگام رحلت شان وصي قرار ندادند.

بعضي از آقايان هم گفته اند: فرضا هم وصي قرار مي داد، پيغمبر را متهم كردند به هذيان گفتن و اگر هم فرموده بود از او قبول نمي كردند.

اگر پيغمبر در آخرين لحظات كه سرش در دامن عائشه بود وصيت مي كرد، شما مي گفتيد: پيامبر هذيان مي گويد.

آيا در آن لحظه وصيت نكرده است، دليل است كه اصلا وصي قرار نداده است؟

اين همه روايات چيست؟

آقاي شوكاني يك كتابي به نام «العقد الثمين واثبات وصاية اميرالمؤمنين» دارد.

اين كتاب را براي اين نوشته است و در مقدمه اش هم مي نويسد كه بعضي ها تشكيك دارند در رابطه با وصايت اميرالمؤمنين و به استناد روايت عائشه بحث وصايت را زير سؤال مي برند.

ايشان مي گويد: قول صحابي حجت نيست.

مگر گفتن عائشه حجت است؟

اگر صحابي از پيغمبر يك روايتي نقل كند، آن روايت پيغمبر براي ما حجت است؛ ولي اگر خودش يك حرفي بزند، اين حجت نيست.

عائشه نمي دانسته است؛ ولي ده ها نفر وصايت علي را از پيغمبر شنيده اند.

اقوال آن هايي كه شنيده اند و آگاهي دارند حجت است بر آن هايي كه اين را نشنيده اند. اين روايت موقوف است بر عائشه است.

روايت موقوف يعني روايتي كه سند آن در صحابه يا تابعي متوقف شود و به پيغمبر نسبت داده نشود.

روايت موقوف بر صحابه، نمي تواند معارضه كند با روايتي كه منسوب به نبي مكرم است.

اين در علم اصول به قدري پايه هايش محكم شده است كه فحول فقهاء هم نمي توانند اين قاعده را از بين ببرند.

خود ام المؤمنين عائشه به خاطر اجتهادي كه داشته است، خيلي از روايات و مسائل را رد مي كرده است و در اين قضايا تصرف داشته است؛ همان طوري كه براي ديگر مجتهدين هم بوده است.

به فرض كه اين اجتهاد ايشان باشد، اجتهاد ايشان براي خودشان محترم است. ما نمي توانيم اجتهاد عائشه را ملاك قرار دهيم.

آنچه كه در اينجا مطرح است اين كه است كه ام المؤمنين عائشه اين قضيه را انكار مي كند و ما نمي توانيم اين عبارت عائشه را ملاك قرار دهيم براي مباحث شرعي خودمان؛ چون از پيغمبر كه چيزي نقل نمي كند.

مي گويد:

فَمَتَي أَوْصَي إليه

صحيح البخاري، ج 3، ص 1006

ايشان يك نكته قشنگي را مطرح مي كند و مي گويد: جماعتي از دشمنان شيعه گفتند: اين كه علي وصي پيغمبر است، اين از خرافات است.

وهذا افراط وتعنت

اين زياده روي و زور گويي است كه با انصاف منافات دارد.

چگونه مي تواند اين قضيه كه علي وصي پيغمبر است از خرافات باشد، با اين كه در صحيحين اين قضيه آمده است.

جماعتي كه در نزد عائشه مي گويند: علي وصي پيغمبر است، مشخص است كه اين ها همه شنيده اند. بعضي از افراد از روي تعصب و از روي عناد يك قضيه قطعي و ثابت را انكار مي كنند.

ايشان مي گويد:

كبر في صدورهم حتي ظنوه مكتوبا في اللوح المحفوظ

بعضي ها نظر خودشان را مي گويند كه مخالف نظر شيعه است، تصور مي كنند كه نظرشان در لوح محفوظ بوده است و حاضر نيستند كه سخن طرف مقابل را بشنوند.

فليكن الاعتصاب والتنكب عن مسالك الانصاف

يك نوع زورگويي و يك نوع مخالفت است و انحراف است از طريق انصاف.

بعد مي گويد:

وليس هذا بقريب بين أرباب المذاهب فان كل طائفة في الغالب لا تقيم لصاحبتها وزنا ولا تفتح لدليلها وان كان في أعلي رتبة صحة اذنا الا من عصم الله.

بزرگان مذاهب از اين قضيه دور نيستند؛ مثلا سني براي شيعه و حنفي براي حنبلي، ارزشي قائل نيست و حاضر نيست كه براي شنيدن دليل طرف مخالف گوشش را باز كند؛ اگر چه دليل طرف مقابل در بالاترين مرتبه صحت هم باشد، حاضر نيست كه گوشش را باز كند.

آن وقت با اين وضع مي گويد: شيعه چه دليلي دارد؟

وقتي حاضر نيست كه گوشش را باز كند، حاضر نيست كه نسبت به ادله شيعه تأمل و تدبر كند.

همان طوري كه يكي از عزيزان اهل سنت در جلسه قبل گفت، نزديك 4 ماه است كه شما ادله خود را از كتاب و سنت مي آورديد، ما انتظار داشتيم كه اين آقايان به جاي اين كه بروند برنامه هاي مختلفي را بگذارند و يك حرف هايي را بزنند كه ارتباط با موضوع ندارد، اي كاش مي آمدند اين ها را نقد مي كردند.

ما بارها گفتيم: ما داريم بحث علمي مي كنيم.

آقايان اين بحث علمي را نقد كنند، ما هم با آغوش باز از بحث هاي علمي و نقدهاي علمي استقبال مي كنيم.

نه اين كه بگويند: فلاني 4 موتوره است و فلاني 12 موتوره است، فلاني دروغگوي قهار است و فلاني دزد سر گردنه است. اين تعابير، تعابيري نيست كه زيبنده يك روحاني باشد.

اگر يك دزد سر گردنه يك چنين حرفي بزند و از ارازل و اوباش باشد يا شتر چران هاي بيابان هاي رياض بيايند چنين حرفي بزنند، ما انتظار بيش از آن از اين ها نداريم؛ ولي كسي كه خود را محقق و عالم و كارشناس مي داند، اين شخص اين طور به بزرگان شيعه جسارت كند، درست نيست.

اين حرف هايي كه ما امشب نقل كرديم، اگر بنا بود كه با آن الفاظ و ادبيات بگوييم، چه مي شد؟ شما حرف خود را بزن، مخاطب شما قضاوت مي كند.

لازم نيست كه بگوييد: آقاي خوئي چنين است يا آقاي سيستاني دست شان نجس است يا علامه طباطبائي دزد و دروغگو است. شما ادله خود را بيان كن، اگر دليل شما خوب بود، مخاطب قبول مي كند.

وقتي استدلال، استدلال مؤدبانه باشد، لازم نيست كه شما بگوييد: دروغ گفته است و خيانت كرده است.

ما آن دفعه در آن جلسه گفتيم كه اين ها حديث وصايت را آوردند و در يك جا كذا وكذا گذاشته اند. در چاپ اول آورده اند و در چاپ هاي بعدي نياوردند.

صحيح بخاري را آورديم كه عائشه مي گويد: پيغمبر وصيت نكرده است و از آن طرف مي گويد: پيغمبر 3 وصيت كرده است و از آن طرف مي گويد: وصيت سوم را فراموش كردم.

اگر همان ادبيات را ما بخواهيم به كار ببريم، اولا وجهه خودمان خراب مي شود و ثانيا در مخاطب اثر نمي گذارد.

ما شما را نصيحت دوستانه مي كنيم، البته اين ادبيات شما به نفع ما است؛ چون مخاطب سني مي داند كه دست تو از دليل خالي است.

مي گوييد: علي بن ابراهيم كافر است؛ چون قائل به تحريف قرآن است.

اگر اين باشد، خليفه دوم و عائشه و ابي بن كعب و عبد الله بن مسعود، همه قائل به تحريف قرآن هستند و خيلي هم بدتر از علي بن ابراهيم قائل هستند.

ما حاضر هستيم با يكديگر مناظره كنيم؛ حتي مباهله كنيم كه ببينيم حرفي كه علي بن ابراهيم نقل مي كند با حرفي كه در صحيحين شما از عائشه و از حفصه و از عبد الله مسعود و از ابي بن كعب و ابو سعيد خدري نقل كرده اند در رابطه با تحريف قرآن، كدام بالاتر است؟

اين منطق، منطق صحيحي نيست.

مي گويند: شيخ طوسي و نجاشي براي كفار شناسنامه صادر مي كنند.

وقتي برداشت تو اين باشد و با آن ذهن آلوده و ذهن خرابت قضاوت مي كني، اگر مي خواهي از ديدگاه شيعه مطرح كني، نجاشي وقتي مي گويد: فلاني ثقة يا شيخ طوسي مي گويد: فلاني ثقة، مطلب تمام است و نيازي به بحث و بررسي نيست.

مجري:

علت اساسي انكار حديث وصايت توسط عائشه چيست؟

استاد قزويني:

در اينجا سخن خيلي زياد است.

صلاح نيست كه خيلي وارد شويم؛ ولي خواهرهاي عزيزمان كه وارد بحث شدند كه ان شاء الله از اين هفته برنامه هاي شان پخش مي شود.

اين بخش را ان شاء الله خواهران عزيزمان مفصل بحث مي كنند.

من به صورت گذرا يك مقداري در اين رابطه صحبت مي كنم.

فقط دوستان محبت كنند و آدرس ها را ياداشت كنند و خودشان بعدا مطالعه كنند.

در خود صحيح بخاري آمده است: پيغمبر اكرم كه در آخرين بيماري شان كه خواستند بروند مسجد براي نماز، همان نمازي كه آقايان مي گويند: ابوبكر را فرستاده بود و بعد پيغمبر رفت و جلو ايستاد و ابوبكر به پيغمبر اقتدا كرد و مردم هم به ابوبكر اقتدا كردند، در همان جا مي گويد:

وكان بين الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذلك لابن عَبَّاسٍ ما قالت عَائِشَةُ فقال لي وَهَلْ تَدْرِي من الرَّجُلُ الذي لم تُسَمِّ عَائِشَةُ قلت لَا قال هو عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 236

پيغمبر يك دستش را به گردن عباس انداخته بود و يك دستش هم به گردن يك مرد ديگري بود و به مسجد رفت. عبيد الله مي گويد: اين را براي ابن عباس گفتم كه اين فردي كه عائشه نام نبرد مي داني كيست؟

گفتم: خير. گفت: او علي بن ابي طالب بود كه يك دست پيغمبر در گردن عباس بوده است و دست ديگرش هم در گردن علي بوده است؛ ولي عائشه كه مي خواهد نقل كند مي گويد:

وَرَجُلٍ آخَرَ

صحيح البخاري، ج 1، ص 236

حاضر نيست كه اسم علي را ببرد.

در صحيح بخاري در 7 جا اين قضيه آمده است.

در صحيح مسلم هم آمده است.

احمد بن حنبل مي گويد: آيا مي داني آن مردي كه عائشه نام نبرد چه كسي بود؟ گفت: نه، گفت: علي بن ابي طالب است:

وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لاَ تَطِيبُ لها نَفْساً.

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 34 و مصنف عبد الرزاق، ج 5، ص 430

عائشه دل خوشي از علي ندارد.

من چيزي نمي خواهم در اين زمينه معنا كنم.

الباني هم مي گويد:

وسنده صحيح.

ارواء الغليل، ج 1، ص 178

آقايان نگويند: يك روايت جعلي آوردند.

طبري و ابن حجر مي گويند:

ولكنها كانت لا تقدر علي أن تذكره بخير .

تاريخ الطبري، ج 2، ص 226 و فتح الباري، ج 2، ص 156

عائشه نمي توانست علي را به خوبي ياد كند.

بايد گفت:

انا لله وانا اليه الراجعون

نمي دانم كه اين مطالب گفتن دارد يا نه.

در جاي ديگر احمد بن حنبل مي گويد:

جاء رَجُلٌ فَوَقَعَ في علي وفي عَمَّارٍ رضي الله عنهما عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت أَمَّا علي فَلَسْتُ قَائِلَةً لك فيه شَيْئاً واما عَمَّارٌ فإني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول لاَ يُخَيَّرُ بين أَمْرَيْنِ الا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا.

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 113

مردي آمد نسبت به علي و عمار پيش عائشه اهانت كرد و ناسزا گفت.

عائشه گفت: درباره علي كه فحش دادي نمي خواهم حرف بزنم، اما عمار، از پيغمبر شنيدم كه فرمود: عمار اگر در وسط دو امر قرار بگيرد، بهترين و حق ترين و درست ترين آن ها را انتخاب مي كند.

اگر سر دوراهي قرار گرفت، آن طرف را انتخاب مي كند كه به الله مي رساند و حق است. آيا اين ها احتياج به تأمل ندارد؟

اين ها را هم كه كتب شيعه نقل نكردند كه شما بگوييد: علامه مجلسي و سيد نعمت الله جزايري دل خوشي از ام المؤمنين عائشه ندارند.

عائشه مي گويد:

ما أحد من اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم إلا لو شئت لقلت فيه ما خلا عمارا فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ملئ إيمانا إلي مشاشه

مجمع الزوائد، ج 9، ص 295

نسبت به تك تك اصحاب پيغمبر اگر بخواهم در مذمت شان مي توانم حرف بزنم غير از عمار كه هيچ عيبي ندارد، نسبت به عمار من هيچ مطلبي ندارم بگويم، شنيدم از پيغمبر كه فرمود: عمار سراسر وجودش از ايمان مملو است.

بعد هيثمي مي گويد:

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح

مجمع الزوائد، ج 9، ص 295

عائشه دل خوشي از علي ندارد و نمي تواند از علي به خوبي ياد كند.

كسي پيش او از علي بدگويي و ناسزا بگويد، مي گويد: من نسبت به اين حرفي ندارم؛ ولي عمار اين طور نيست.

نسبت به همه اصحاب پيغمبر حرف دارم؛ ولي نسبت به عمار حرف ندارم.

در جنگ جمل بعد از اين كه اميرالمؤمنين و سپاهيان شان پيروز شدند، اميرالمؤمنين سلام الله عليه تعدادي از افراد را فرستاد تا عائشه را از ميان كشته ها جدا كنند و بياورند به آن طرف، محمد بن ابي بكر كه برادر عائشه بود و از ياران اميرالمؤمنين بود:

فأدخل يده فيه فقالت من هذا قال أخوك البر قالت عقوق

تاريخ الطبري، ج 3، ص 55 و الكامل في التاريخ، ج 3، ص 140

دستش را داخل اين كجاوه كرد كه عائشه را بيرون بكشد، اين چه كسي است كه دستش را در كجاوه من كرد، گفت: برادر خوب و نازنين تو، محمد است، عائشه گفت: برادر خوب من نيستي بلكه برادر عاق من هستي.

همين عماري كه وجودش از ايمان مملو شده است، همين عماري كه پيغمبر فرمود: اگر بين دو راهي قرار بگيرد حق را انتخاب مي كند، گفت:

قال عمار بن ياسر كيف رأيت ضرب بنيك اليوم يا أمه.

تاريخ الطبري، ج 3، ص 55 و الكامل في التاريخ، ج 3، ص 140

اي مادر، ضرب شصت بچه هاي خودت را چه طور ديدي؟

فرزندانت در ركاب علي چه طور بودند؟

عائشه گفت:

من أنت قال أنا ابنك البار عمار قالت لست لك بأم قال بلي وإن كرهت.

تاريخ الطبري، ج 3، ص 55 و الكامل في التاريخ، ج 3، ص 140

تو چه كسي هستي؟ عمار گفت: من پسر خوب تو عمار هستم، عائشه گفت: من مادر تو نيستم، من را مادر صدا نكن، عمار گفت: مادر من هستي اگر چه خوشت نيايد.

در روايت احمد بن حنبل مي گويد: عمار همراه با مالك اشتر آمدند كه خواستند از عائشه اذن بگيرند و او را منتقل كنند.

عمار گفت:

يا أُمَّهْ فقالت لَسْتُ لك بِأُمٍّ قال بَلَي وَإِنْ كَرِهْتِ

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 205

اي مادر، عائشه گفت: من مادر تو نيستم.

در بعضي از كتب آمده است كه به مالك اشتر هم گفت: من مادر تو نيستم.

عمار گفت: مادر من هستي؛ اگرچه خوشت نيايد.

حاكم نيشابوري مي گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.

المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 393

همين عائشه كه وقتي به علي توهين مي كنند حرف نمي زند و مي گويد: نسبت به عمار بايد دفاع كنم؛ چون تمام وجودش از ايمان پر است، در قضيه جنگ جمل، همين عمار در كوفه سخنراني مي كند.

مي گويد: اي مردم كوفه:

وَلَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي ابْتَلَاكُمْ لِيَعْلَمَ إِيَّاهُ تُطِيعُونَ أَمْ هِيَ

صحيح البخاري، ج 6، ص 2600

خدا شما را امتحان كرده است و سر دو راهي قرار داده است تا ببيند كه آيا از خدا اطاعت مي كنيد كه از علي دفاع مي كنيد يا اين كه از عائشه اطاعت مي كنيد.

كسي كه از خدا اطاعت نمي كند، از شيطان اطاعت مي كند، شكي در آن نيست.

مي خواهيد از عائشه اطاعت كنيد و تابع شيطان باشيد و در برابر علي كه امام حق است بايستيد و با علي بجنگيد. مطيع خدا هستيد يا مخالف خدا و مطيع عائشه همسر پيغمبر هستيد.

عزيزان اهل سنت، ما قصد جسارت و اهانت نداريم، مي خواهيم بدانيد كه اين مباحث هم در لا به لاي كتب آمده است؛ اين ها هم خواندن دارد.

فقط رواياتي كه ما خوش مان بيايد و با عقائد مان تطبيق كند، اين ها را نخوانيم.

ما هرگونه اهانت به مقدسات اهل سنت را گناه نابخشودني مي دانيم؛ ولي نقل مطالب از كتب اهل سنت را بر خودمان لازم مي دانيم؛ براي اينكه حقائق روشن شود و حجت تمام شود.

آن عزيز سني و آن آقاي وهابي و آن عزيز شيعه كه يك ساعت پاي گيرنده ها نشسته اند، فردا نگويند: فلاني از حقائق با خبر بود، ما را با خبر نكرد.

من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال

مجري:

عزيزاني كه موفق نمي شوند برنامه زنده را ببينند، مي توانند آن ها را از طريق سايت شبكه دانلود كنند كه در سايت هم به زبان هاي مختلف قابل شنيدن است.

بيننده آقاي فعني از شهر ري:

من دو سال است كه برنامه هاي شما را پيگيري مي كنم.

من كه شيعه هستم، توسط چند تا از دوستان كه سني بودند يك سري سؤالاتي براي من پيش آمده بوده است كه در مورد نماز و سجده بر مهر، براي من يك سري سؤالاتي پيش آمده بود كه واقعا از برنامه شما را ديدم، آن شبهات من از بين رفت.

من مي خواستم از برادران سني خودم يك تقاضاي كوچكي كنم.

فكر كنند كه اصلا دين ندارند و تازه مي خواهند مسلمان شوند.

اوايل كتاب بخاري يا ديگر كتب اهل تسنن را نگاه كنند و چهار برگ از آن را بخوانند و واقعا قضاوت كنند در مورد آن، متوجه مي شوند كه دارند اشتباه مي كنند.

وهابيت هم خدا را شكر، خداوند بر عقل و گوش و چشم شان مهر زده است؛ همان طوري كه خدا در سوره بقره مي فرمايد: ما بر عقل و گوش و چشم كافران مهر زده ايم، واقعا خدا بر عقل و گوش و چشم اين ها مهر زده است.

من از برادران اهل سنت تقاضا مي كنم كه واقعا تحقيق كنند؛ كسي آن ها را اجبار نكرده است. همان طوري كه دنبال عيوب شيعه مي گردند، دنبال عيوب خود بگردند، در دو روز بايد همه آن ها شيعه شوند.

من از شما سپاس گذار هستم.

بيننده آقاي افضلي از تايباد (اهل سنت):

آقاي محسني شما اخيرا مظلوميت به خرج مي دهيد و مي گوييد: بعضي ها ما را جزء علماي اهل سنت حساب مي كنند؛ ولي هيچ كسي چنين اشتباهي نمي كند.

همه مي دانند كه هر آب به كدام آب ريز مي رود.

من خيلي راحت با شما صحبت مي كنم و دوست ندارم تلفنم قطع شود يا چيزي پخش شود كه صدايش قطع شده است.

من از تايباد هستم و از تلفن خانه تماس گرفتم و در خانه نشستم و ترسي هم از كسي ندارم و راحت عقيده خود را مي گويم. ما با اهل تشيع هم وصلت مي كنيم و هم مثل دو تا دوست تا الان با هم زندگي كرديم.

وقتي من برنامه هاي شما را مي بينم كه حاج آقاي قزويني كه اين قدر ادعا مي كند و به ناموس رسول خدا خيلي راحت مي گويد: عائشه اين طور كرد و عائشه آن طور كرد.

كار زندگي ديگري ندارد و فقط بگويد: عائشه اين طور كرد و آقاي ابو القاسمي و يزداني را بنشانيد آنجا و بگوييد: اهل سنت مي خواهند به دين اهل تشيع بيايند و اهل تشيع مي خواهند به دين اهل سنت بيايند. اين ها سودي به جايي نمي برد.

واقعيت اين است كه هيچ شيعه اي سني نمي شود و هيچ سني هم قرار نيست كه شيعه شود.

هر كسي كه حق را ببيند و خودش قضاوت كند، راحت مي تواند حق را انتخاب كند.

من از همان اول از تمام بينندگان خواهش دارم كه بروم تقويم ايران را نگاه كنند و ببينند كه تا سال 73 در تمام تقويم هاي ايران نوشته بود حضرت فاطمه وفات نموده اند و از سال بعد آن، گفتند: حضرت فاطمه بنا به روايتي شهيد شده است و از سال بعد با رنگ قرمز و بزرگ نوشتند كه ايشان شهيد شده است.

آن شب آقاي قزويني مي گويد: من الان 50 حديث دارم.

50 حرف كه احاديث را با مهارت خاصي، سر و ته آن را زده است و يك چيز ديگري را تحويل مردم داده است.

نمونه اش را هم در برنامه قبل تان كه در رابطه با حضرت عائشه حديثي آورديد كه عائشه به سر و كله خودش مي زده است در رابطه با همان حمزه كه پيامبر فرموده است: اي كاش حضرت حمزه كسي را داشت.

آخر روايت را نخوانديد كه پيامبر فرمود: اصلا اين كار جايز نيست.

مجري:

ما آخرش را هم خوانديم شما بي انصافي نكنيد.

بيننده:

همه هم شبكه شما را نگاه مي كنند و هم شبكه كلمه را نگاه مي كنند و هم شبكه وصال فارسي نگاه مي كنند و هم آن ديوانه زنجيري شبكه اهل بيت را نگاه مي كنند كه اسم اهل بيت را خراب كرده است و همه اهل سنت از ايشان تنفر دارند.

ما و شما در ايران هستيم و با يكديگر زندگي مي كنيم. مي بينم كه گاهي وقت ها نفاق به خرج نمي دهيد. حرف را مي زنيد؛ ولي حرف را دو پهلو مي زنيد كه تمام اهل سنت را زير سؤال مي برد.

آقاي كياني چشم هايش را مي بندد و با يك لفظ خيلي قشنگ، بدترين خنجرها را به اهل سنت مي زند. خيلي از ما اهل سنت وقتي پاي برنامه هاي شما مي نشينيم، آتش مي گيريم.

آن شب آقاي قزويني مي گويد: يك پلي در مكه است كه در اين پل زن هاي بد كاره ساعت 12 شب مي آيند. آقاي قزويني ساعت 12 شب شما آنجا چه كار مي كرديد؟

از كجا اين را فهميدي؟

مجري:

من منتظر بودم شما علمي به بحث ما اشكال بگيريد؛ ولي شما خيلي احساسي صحبت كرديد.

استاد قزويني:

حضرت عالي گفتيد: امشب به ناموس پيغمبر عائشه توهين كرديم.

آيا من از منابع شيعه خواندم يا از منابع اهل سنت؟

بيننده:

هميشه از منابع اهل سنت مي خوانيد.

استاد قزويني:

آيا اين ها وجود دارد يا دروغ است؟

بيننده:

قبلي ها كه همان شب آقا عبد الله از آلمان آمد صحبت كرد، همه آن ها اشتباه بود.

امشب را هم من بررسي مي كنم.

استاد قزويني:

يكي از اين ها را شما بگوييد.

بيننده:

مانده ام كه كدام يكي را بگويم.

مجري:

يكي از آن ها را بگوييد.

بيننده:

همان حديثي كه آن شب گفتيد: حضرت عائشه به سر و كله اش مي زده است و پيامبر گفته است: اي كاش كسي براي حمزه گريه مي كرد، در صورتي كه پيامبر در آخر حديث فرموده بود: واي بر شما، من شما را از اين كار نهي مي كنم.

فرزندان امام حسين و حضرت علي كه همه نام شان عمر ابو بكر و عثمان است، چرا اين را به مردم نمي گوييد؟

استاد قزويني:

من از شما يك سؤال كردم، شما حاشيه مي رويد، اين ارتباطي به عبد الله از آلمان نداشت.

بيننده:

به خداوندي خدا شما بالاي هزار دروغ گفته ايد.

استاد قزويني:

يكي از اين دروغ ها را بگوييد.

بيننده:

يكي همين كه شما گفتيد: ساعت 12 شب من روي پل فلان بودم در مكه.

استاد قزويني:

لطف كنيد ادب را رعايت كنيد، بنا شد شما منافقانه حرف نزنيد، شما 6 دقيقه حرف زديد، ما ساكت بوديم، من وقتي حرف مي زنم شما حرف من را قطع مي كنيد، اين دور از ادب است.

بيننده:

من حق دارم كه اين حرف ها را بزنم، من 200 بار زنگ زدم نتوانستم صحبت كنم، امشب گوشي را به يك پيرمرد دادم و او از شما وقت گرفته است؛ وصل نمي كنيد ببينيد كه يك اهل سنت درست صحبت مي كند.

استاد قزويني:

اين اهل سنت كه هر شب وصل مي كنيم، اين ها چه كساني هستند؟

بيننده:

تو سينه بعضي از شما يك مقداري نفاق است.

مجري:

شما با احساسات صحبت مي كنيد.

بيننده:

يك جوري مي گويد: عائشه فكر نمي كند كه ناموس رسول خدا است، من بيايم در خانه شما و اسم خانم شما را ببرم، اين كار خوب است، زورتان مي آيد بگوييد: حضرت عائشه؟

استاد قزويني:

ما به هيچ وجه به عائشه حضرت نمي گوييم، ما علنا مي گوييم و نفاق هم نداريم. يك فردي كه در برابر اميرالمؤمنين ايستاده است و با علي جنگيده است. شما پنبه در گوش تان كرده بوديد. مثل كفار قريش حرف هاي ما را نشنيده ايد.

شما وقتي مي گوييد: من مي خواهم آزادانه صحبت كنم، ثابت كرديد كه شما منافقانه داريد صحبت مي كنيد.

ما مي گوييم : يك دروغ از ما بگو، مي گويد: هزار دروغ وجود دارد.

همين عبارت را كفار قريش به پيغمبر مي گفتند، و برچسب سحر و جادو و ديوانه مي زدند، اين همان روشي است كه امشب شما پياده كرديد.

اين كه شما مي گوييد: من دادم دست يك پيرمرد، اين دروغ و افتراء است.

افرادي از اهل سنت مي آيند و ما اجازه مي دهيم؛ حتي شما كه منافقانه داريد صحبت مي كنيد، ما اجازه داديم كه 7 دقيقه صحبت كرديد.

وقتي ما از عائشه صحبت مي كنيم، ما خيلي مطالب نسبت به عائشه داريم.

اگر شما حاضر هستيد، يكي از علماي تان را بياوريد، نه افرادي كه با ويژگي نفاق مي خواهند صحبت كنند، اين علماء كنار ما بنشينند تا با هم صحبت كنيم.

ما نه توهين مي كنيم و نه فحش مي دهيم، ببينيم كه آيا شما در كتب خود به عائشه توهين و اهانت كرديد يا ما اين كار را كرديم؟

امشب من هرچه گفتم از منابع اهل سنت گفتم.

شما اگر مردانگي داريد، يكي از اين روايات كه ما خوانديم را بگو: يكي از اين روايات كه خوانديد، دروغ بوده است تا ما كتابش را بياوريم و ثابت كنيم كه شما با روي نفاق داريد صحبت مي كنيد.

آقايان اهل سنت كه از سيستان و بلوچستان و از كردستان به اينجا آمدند، شما اين ها را اهل سنت نمي دانيد؟

مثل آقاي حيدري مي گوييد: اين ها مولوي ها 12 امامي هستند و خدا اين ها را لعنت كند.

اين هايي كه اينجا آمده اند، از بزرگواران اهل سنت بوده اند كه صحبت كردند؛ نه تنها ما اجازه مي دهيم كه آقايان اهل سنت روي خط مي آيند؛ بلكه ما اجازه مي دهيم كه علماي اهل سنت هم بيايند حرف بزنند.

در كدام يك از اين شبكه هاي اهل سنت اجازه دادند تا يك روحاني شيعه برود آنجا حرف بزند. اگر يكي داريد نشان دهيد.

در رابطه با عبد الله از آلمان، گويا اين در دل آقايان عقده شده است.

عبد الله از آلمان آمد شروع كرد به حرف زدن، من يك سؤال كردم از ايشان، اين شخص در اين سؤال ماند و بال بال زد.

گفتم: شما از قرآن وجوب نماز را براي من ثابت كن. ايشان نتوانست ثابت كند.

آقا مي گويد: من قمي هستم. آن روز آقاي يزداني يك اصطلاح قمي بيان كرد، ايشان قطع كرد.

كسي كه 6 ماه در قم يا در يك شهري زندگي مي كند، با ادبيات آن شهر آشنا مي شود، در آلمان بودن اين آقا شك است.

مي گويد: من دانشجو هستم، من در دانشجو بودن ايشان شك داريم.

بعضي مي گويند: در اتاق بغل شبكه كلمه است و از آنجا صحبت مي كند.

قرائني هم وجود دارد؛ چون تا حرف مي زند و مي گويد: فلان كليپ، بلافاصله كليپ را پخش مي كنند.

شما اگر راست مي گوييد: يك مورد بيان كنيد كه فلان روايت كه از كتب ما آورديد، اين روايت صحيح نيست و نادرست است.

ما در رابطه با آن قضيه عزاداري احتراما به عائشه بخشي از روايت را نقل نكرديم.

آقايان مي گويند: در همان روايت عائشه مي گويد: به خاطر سفاهت و كم بودن سن، به سر و صورت خودم مي زدم.

آيا صحيح است كه اين را بگوييم.

ما اگر بخشي از روايات را نمي آوريم، مي بينيم كه اين بخش روايت با شئونات اعتقادات اهل سنت نمي سازد. اول روايت را ما در جلسه بعد آورديم.

آن آقا مي گفت: فلاني چرا اول روايت را نياورده است؟

گفتم:

فَمِنْ سفهي وَحَدَاثَةِ سني

مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 274

با اين قسمت از روايات كل روايات عائشه كه بعد از رحلت پيامبر نقل شده است زير سؤال مي رود.

كلمه سفه در قرآن به چه معنا است؟ در روايات اين كلمه به چه معنا است؟

اين كه مي فرمايد:

وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ

سوره نساء آيه 5

مي فرمايد: سفيه بر اموال خودش مسلط نيست چه رسد به دين ديگران.

در ذيل روايت پيغمبر فرمود: بعد از من بر هيچ كسي گريه نكنيد.

ما گفتيم كه اين روايت دروغ است.

بزرگان شما گفته اند: ذيل روايات را دودمان بني اميه در همان عصري كه به اهل بيت جسارت و اهانت مي كردند و بالاي منبر ناسزا به اميرالمؤمنين مي گفتند، اضافه كردند.

نمونه هايش را آورديم.

اگر راست مي گوييد و شجاعت داريد، يكي از اين رواياتي كه ما آورديم را مطالعه كنيد و بگوييد: فلان روايت را كه آوردي در صحيح بخاري نبود يا ذيل و صدر آن مخالف با هم بوده است.

اگر در زيل روايت مي فرمايد: بر هيچ كسي بعد از اين گريه نكنيد:

وَلاَ يَبْكِينَ علي هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ

مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 84

بعد از امروز براي هيچ كسي گريه نشود، گفتم: خود پيغمبر اكرم بعد از اين بر فرزندش ابراهيم گريه كرده است و بر حضرت جعفر طيار گريه كرده است و بر مادرش آمنه گريه كرده است. اين ها نشان مي دهد كه دروغ است.

خود صحابه گريه كردند و خود خليفه دوم بر خالد گريه و عزاداري مي كند، وقتي اين قضايا روشن شود، خيلي از مسائل درست مي شود.

ما عائشه را به عنوان ام المؤمنين كه قرآن آورده است و اين حق مسلمي است بر تمام زوجات پيغمبر قبول داريم؛ ولي بيش از اين براي عائشه چيزي قبول نداريم.

مي گوييد: چرا شما حضرت عائشه نمي گوييد؟ هيچ شيعه اي نسبت به عائشه كلمه حضرت به كار نبرده است و ما هم به كار نمي بريم، ما توهين هم نمي كنيم.

مي گوييم: در كتب شما اين مطالب آمده است.

اگر راست مي گوييد: اين ها را جواب دهيد.

مي گوييد: شما بالاي پل بوديد، پس اين همه اخباري كه از كثافت كاري هايي كه در دنيا انجام مي شود، شما حتما بالاي سر آن ها بوديد و ديده ايد كه نقل مي كنيد؟

اگر راست مي گوييد: از آن آقاياني كه به مكه رفته اند يا در جريان اخبار هستند، از آن ها سؤال كنيد.

مثلا شما مي گوييد: در آمريكا فلان اتفاق افتاده است، آيا شما كه اين خبر را مي گوييد، به آمريكا رفته ايد؟

اين نشانگر اين است كه شما آن عقل خدا دادي تان را رها كرديد و روي احساسات و يك سري مباحث منافقانه مي خواهيد مانور دهيد. خود اهل سنت از اين ادبيات شما متنفر هستند.

مجري:

من فكر مي كردم: ايشان يك بحث علمي مي خواهد انجام دهد.

ايشان گفت: من در خانه هستم و با تلفن خانه تماس مي گيرم، در صورتي كه اين دروغ فاحشي بود؛ چون عزيزان ما در اتاق فرمان مي گويند: با موبايل تماس گرفته بودند و الان هم هرچه تماس مي گيرند، موبايل شان خاموش است.

اين نشان مي دهد كه شما از اول با نفاق وارد شده ايد.

من خواهش مي كنم كه اگر انتقاد دارند، انتقاد عالمانه بگيرند و مباحث را به صورت علمي مطرح كنند. اين كه چرا در تقويم فلان شده است، اين كه بحث علمي نيست.

چرا شما در اين قضايا ناراحت هستيد؟

ما كه جسارت و بي ادبي نكرديم. آيا اين ناراحتي شما دفاع كور كورانه نيست؟

استاد قزويني:

ايشان ماهيت خودش را با اين كار را نشان مي دهد.

در رابطه با شهادت حضرت زهرا سخن گفت، كليني در سال 329 از دنيا رفته است و امام كاظم عليه السلام در سال 183 شهيد شدند. از خود حضرت كاظم روايت است كه مي فرمايد:

إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 458

در قرن دوم هجري قضيه شهادت حضرت زهرا آمده است.

در كتب فقهي ما هم آمده است.

شيخ مفيد سال 413 از دنيا رفته است كه در زيارتنامه حضرت زهرا مي نويسد:

السلام عليك يا فاطمة بنت رسول الله، السلام عليك أيتها البتول الشهيدة الطاهرة.

المقنعة، الشيخ المفيد، ص 459

شما اگر سواد نداري يك شخص با سواد را پيدا كن تا اين ها را براي شما بخواند.

روايات متعدد ديگر در اين زمينه است.

اگر يك جا وفات نوشته اند، مگر اين ملاك است كه شهيد نيست؟

آيا شما براي خود خليفه دوم، معتقد هستيد كه شهيد نوشته شده است يا معتقد نيستيد؟

الان در 50 كتاب از اهل سنت وجود دارد كه نوشته است وفات عمر بن الخطاب.

شما انساب الاشراف بلاذري را نگاه كنيد كه مي گويد:

وفاة عمر

أنساب الأشراف، ج 2، ص 257

تاريخ طبري مي گويد:

قبل وفاة عمر بسنتين

تاريخ الطبري، ج 2، ص 536

ابن كثير دمشقي در كتاب البداية والنهاية در رابطه با سال 23 مي گويد:

وفيها وفاة عمر بن الخطاب

البداية والنهاية، ج 7، ص 130

آيا اين دليل بر اين است كه عمر شهيد نشده است؟

پس شما اشتباه مي كنيد كه مي گوييد: عمر شهيد شده است.

در رابطه با عثمان 50 كتاب اهل سنت آورده اند وفات عثمان.

آيا اين دليل بر اين است كه او وفات يافته؟ پس اين كه شما داريد در اين شبكه ها و سايت ها و در كتاب هايتان مي نويسيد كه عثمان به شهادت رسيده است، دروغ است؟

در الثبات ابن جوزي مي گويد:

ذكر وفاة عثمان بن عفان

الثبات عند الممات، ج 1، ص 101

آقاي سخاوي از علماي بزرگ اهل سنت است و از علماي پر آوازه اهل سنت كه متوفاي 902 است كه مي گويد:

أن وفاة عمر بن الخطاب كانت في سنة ثلاث وعشرين.

الغاية في شرح الهداية في علم الرواية، ج 1، ص 315

بعد مي گويد:

أن وفاة عثمان بن عفان كانت في سنة خمس وثلاثين

الغاية في شرح الهداية في علم الرواية، ج 1، ص 315

بعد مي گويد:

أن وفاة علي بن أبي طالب كانت في سنة أربعين.

الغاية في شرح الهداية في علم الرواية، ج 1، ص 315

آيا شما اين سه نفر را جزء شهدا مي دانيد؟

آيا علي را شهيد مي دانيد يا نه؟

آقاي سخاوي مي گويد: وفات علي بن ابي طالب.

آيا همين كه گفت: وفات، اگر كسي گفت: شهادت دروغ گفته است؟

اين كه يك سري علقه مضغه ها از يك سري ارازل و اوباش نوشته اند: شهادت حضرت زهرا افسانه است و يا اين كه در سال 74 شهادت درست شده است، در سال 74 يا 75، روز شهادت حضرت زهرا را تعطيل رسمي اعلام كردند.

آن هم به دستور مراجع عظام و در رأس شان حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني بوده است.

اين ها كه اين چنين مي گويند: شهادت حضرت زهرا افسانه است، روز شهادت فاطمه زهرا بايد تعطيل رسمي اعلام شود و تمام مردم مثل روز عاشورا در شهادت حضرت زهرا به خيابان بيايند و عزاداري و سينه زني كنند.

شما هرچه بيشتر اهانت مي كنيد، خون شيعه بيشتر به جوش مي آيد.

در طول اين محرم اين ها هرچه بيشتر به عزاداري امام حسين جسارت كردند، مردم عزاداري ها را گسترده تر انجام دادند.

بيننده آقاي اسكندري از تهران:

مي خواستم از جانب خودم و از جانب بينندگان و دوستداران شما در مسنجر پالتاگ تالار نداي شيعه منتظران حضرت مهدي كه هم اكنون به طور زنده صداي گرم شما بزرگواران را مي شنوند و از برنامه هاي تان لذت مي برند. [تشكر كنم]

مي خواستم خدمت عزيزاني كه نتوانستند به ما بپيوندند عرض كنم كه مي توانند با مراجعه به پايگاه اينترنتي تالار به نشاني:

www.hagh110.com

و با دريافت مسنجر پالتاگ به راحتي به جمع دوستان بپيوندند و از برنامه هايي كه همراه با كارشناسان شبكه جهاني ولايت در آنجا اجرا مي شود، بلافاصله بعد از پخش زنده شبكه جهاني ولايت، استفاده داشته باشند.

مي خواستم در خصوص ادعاي باطلي كه شبكه وصال ناحق داشت كه ادعا كرد كه ما رديه اي زديم بر آن مستند خرمگسان معركه لاشخوران دعوت.

بيشتر اين طنز پردازان عزيز مي خواستند با پخش اين كليپ و قسمت هاي كارتون ملنگ صورتي يا رابين هود را كه در آن نشان مي دادند به ما با زبان بي زباني بفهمانند كه براي قشر بزرگسالان اهل سنت و وهابيت نتوانستند كاري بكنند ما هم براي شان آروز داريم كه بتوانند در توليد برنامه براي قشر كودك و نوجوان ان شاء الله موفق باشند.

يك شعري است كه به دست ما رسيده است كه در آن زبان حال جناب آقاي ملازاده است كه اگر اجازه بدهيد آن را بخوانم.

مجري:

اگر توهين در آن نباشد اشكالي ندارد؛ ولي اگر در آن توهين باشد، ما دوست نداريم كه اين طور مطالب خوانده شود.

بيننده:

نه توهين نيست بلكه زبان حال ايشان است.

بديدم شيخ مجنوني درون جعبه جادو

كريه المنظري مفلس يه من هم داره او ابرو

مجري:

ما بحث مان علمي است و نمي خواهيم جسارت و بي ادبي كنيم.

بيننده آقاي عبد الغني از گنبد كاووس (اهل سنت):

قبل از اين كه سؤالاتم را مطرح كنم، يك مقدمه اي داشتم.

ما يك ضرب المثل خيلي خوبي داريم كه مي گويد: هر كس به تنهايي پيش قاضي برود، خوشحال برمي گردد.

اگر شما بحث داريد و يا اين كه حرفي مي خواهيد بزنيد، سعي كنيد كه اگر استديو شما جا دارد، يكي از علماي اهل سنت را بياوريد تا با شما بحث كند.

مجري:

شما بزرگواري كنيد و به نمايندگي از ما از علماي خودتان دعوت كنيد، شايد نفس شما گيراتر باشد.

بيننده:

مفهوم حديث رسول الله صلي الله عليه وآله است كه مي فرمايد: من بين شما 2 چيز مي گذارم، كتاب خدا و سنت من كه اگر شما به اين ها چنگ بزنيد، هيچ وقت گمراه نمي شويد.

در جاي ديگر مي فرمايند: كتاب خدا و عترت و اهل بيت من كه عزيزان اهل تشيع عترت و اهل بيت را مي گويند و عزيزان اهل سنت كتاب و سنت را مي گويند.

من مي خواهم اينجا رفع ابهام كنيد.

آيا اهل بيت غير از راهي كه پيامبر رفته بود، رفته اند يا نه؟

واضح است كه اهل بيت همان راهي را رفته اند كه پيامبر رفته است؛ پس اولين احياء كنندگان سنت پيامبر خود اهل بيت هستند.

پس اهل بيت سني هستند نه شيعه، مگر اين كه شما بگوييد: آن ها غير از راهي را كه پيامبر رفته است رفتند.

مجري:

دليل اين صحبت خودتان را هم بگوييد.

بيننده:

آقاي مجري من از آيت الله سؤال مي كنم، اگر شما جواب مي دهيد پس آيت الله چه كاره است؟

استاد قزويني:

بنده هم از شما سؤال كردم.

كتاب الله وسنتي را كه گفتيد: آقايان اهل سنت دارند، آيا در صحيح بخاري و مسلم و مسند احمد يا سنن نسائي يا سنن ابي داود و سنن ابن ماجه، كتاب الله وسنتي آمده است يا نه؟

بيننده:

من گفتم: اين مقدمه است نه ذي المقدمه.

استاد قزويني:

يك دفعه اين است كه حضرت عالي در مقدمه سؤال طرح مي كنيد، ما در خدمت شما هستيم و از دور پيشاني شما را مي بوسيم و مخلص شما هم هستيم.

اول شما يك طعنه زديد و گفتيد: اگر در استديو ي شما جا وجود دارد، اين روش نادرستي است. ما انتظارمان از شما عزيزان اين نيست.

اگر 10 نفر از عزيزان اهل سنت تشريف بياورند، قدم شان روي چشم ما است و افتخار مي كنيم؛ همان طوري كه تا الان هم حدود 15 نفر از عزيزان اهل سنت اينجا تشريف آوردند، ما تلاش كرديم كه در حد وسع خودمان به اين آقايان احترام بگذاريم.

حضرت عالي هم همان طوري كه آقاي محسني گفتند: بزرگواري كنيد و از عزيزان گنبد و آق قلا و آزاد شهر، هر كدام از بزرگواران آمادگي داشته باشند كه به اينجا تشريف بياورند، ما تمام هزينه رفت و برگشت آن ها را اگر قبول كنند، خدمت شان تقديم مي كنيم.

اينجا در حد وسع طلبگي مان پذيرايي مي كنيم.

تشريف بياورند اينجا تا در خدمت شان بنشينيم و 2 جلسه يا يك هفته همه برنامه هاي مان را تعطيل مي كنيم و يك برنامه اختصاصي براي خودمان و اين بزرگوار اهل سنت مي گذاريم.

اين را حضرت عالي به عنوان يك كسي كه خادم اين شبكه است و نسبت به اهل سنت علاقه و ارادت دارد، آيا حاضر هستيد كه شما هم قدمي برداريد؟

بيننده:

شما بايد به علماي منطقه زنگ بزنيد نه به بنده.

استاد قزويني:

اين كه گفتيد: كتاب الله وسنتي، اجازه دهيد كه ما علمي جلو برويم.

از صحبت هاي حضرت عالي معلوم مي شود كه از علماي اهل سنت هستيد.

بيننده:

نه خير از علماي اهل سنت نيستم.

استاد قزويني:

اگر از علماي اهل سنت نيستيد شما چه طور مي گوييد: كتاب الله وسنتي آمده است؟

اين كتاب الله وسنتي از اين صحاح سته من چندتا را شمردم كه در صحيح بخاري و مسلم و سنن ترمذي و سنن نسائي و سنن ابي داود و سنن ابن ماجه، ببينيد كه در اين 6 كتاب حديث كتاب الله وسنتي آمده است يا نه؟

من به عنوان يك برادر از شما خواهش مي كنم نه به عنوان يك روحاني شيعه، خواهش مي كنم كه تشريف ببريد از علماي بزرگوار اهل سنت سؤال كنيد كه در اين كتبي كه من نام بردم، حديث كتاب الله وسنتي آمده است يا نه؟

بيننده:

من نبايد اين مقدمه را طرح مي كردم.

شما مي گوييد: مقام امامت از نبوت بالاتر است.

دليل شما اين است كه خدا به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود:

وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره آيه 124

حضرت ابراهيم عليه السلام اول آزمايش شد به يك كلماتي؛ يعني سوزاندش و آن كارهايي كه بود، بعد خدا به او فرمود: حالا تو امام هستي.

چه كار كرد كه اول نبي شد و چه آزمايش و ابتلايي شد كه امام شد؟

خداوند در سوره احزاب آيه 33 مي فرمايد:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

اينجا منظور از اهل بيت چه كساني هستند؟

اگر مخاطب آيه آن 5 نفر هستند، اين آيه در وسط آياتي قرار گرفته است كه اول آن با يا نساء النبي شروع شده است و بعد از آيه مي فرمايد:

وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا

سوره احزاب آيه 34

با ضمير جمع مؤنث آمده است.

مجري:

درود بر شما، شما جواب سؤال خودتان را داديد.

بيننده:

چه طور مي شود كه اين آيه ما بين آياتي قرار بگيرد كه در مورد زنان پيغمبر صحبت كرده است؛ يعني خدا به زنان پيغمبر گفته است: شما در خانه هايتان بنشينيد و طلا و جواهرتان را آشكار نكنيد و حجاب تان را حفظ كنيد.

اين همه چيز به اين ها فرمود و بعد فرمود: منظور من از اين كار اين است كه شما را پاك كنم.

مجري:

چرا آيات اول را با ضمير جمع مؤنث آورد؛ ولي وقتي كه به اين رسيد، جمع مذكر آورد.

بيننده:

چون لفظ اهل بيت مذكر است، مذكر آورده است.

مجري:

چرا نفرموده است: اهل بيوت؛ چون يك بيت كه نداشته اند؟

بيننده:

بگذاريد من سؤالم را بپرسم بعد آيت الله قزويني جواب من را بدهند.

در جاي جاي قرآن خداوند متعال در مورد صحابه مي فرمايد:

رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ

سوره مائده آيه 119، سوره توبه آيه 100، سوره مجادله آيه 22، سوره بينه آيه 8

من از آن ها راضي شدم و آن ها هم از من راضي شدند.

در جاي ديگر مي فرمايد:

لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ

سوره فتح آيه 18

اي رسول آن كساني كه با تو در زير درخت بيعت كردند، من از آن ها راضي شدم.

در جاي ديگر مي فرمايد:

وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آَمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ.

سوره حشر آيه 10

آيا در قرآن جايي وجود دارد كه خداوند از صحابه راضي شده باشد و در جاي ديگر بفرمايد: از ابوبكر و عمر راضي نيستم؛ چون دختر رسول خدا را شهيد مي كنند؟

آيا چنين آيه اي وجود دارد كه در جايي از صحابه راضي شده باشد و در جاي ديگري اعلام نارضايتي كرده باشد؟

خداوند متعال در قرآن مجيد مي فرمايد:

وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ

سوره توبه آيه 34

رسول الله صلي الله عليه وآله، آن كساني كه طلا و نقره را جمع مي كنند و در راه الله انفاق نمي كنند، آن ها را به يك عذاب دردناكي در روز قيامت بشارت بده، همان روزي كه با همان طلائي كه جمع كرده بود، هر صبح و شام پيشاني ؟؟؟؟؟ و مي گويند: بچش، اين همان طلا و نقره اي بود كه جمع مي كردي و در راه الله انفاق نمي كردي.

سؤال بنده اينجا است كه آن ضريح مقدس كه براي قبر امام حسين عليه السلام شما درست كرديد، پر از طلا و نقره است و براي هيچ كس پنهان نيست.

روز قيامت خداوند متعال چه كسي را مشمول اين آيه را قرار مي دهد؟

آيا امام حسين را عذاب مي كند يا شما را؟

اگر امام حسين عذاب نمي شود و راضي نيست، چرا شما كارهايي مي كنيد كه مخالف عقل و قرآن است؟

استاد قزويني:

من يك سؤال از حضرتعالي دارم.

در رابطه با آياتي كه حضرتعالي خوانديد كه رضي الله عنه ورضوا عنه، در رابطه با بيعت رضوان كه آيه 18 سوره فتح است، بزرگواري كنيد آيه 10 را هم بخوانيد كه مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَي نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَي بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا.

پيغمبر آن كساني كه با تو بيعت مي كنند، با خدا بيعت مي كنند.

بلا فاصله مي فرمايد: هر كس پيمان شكني كند، در حقيقت به خودش ضرر زده است.

اگر واقعا رضايت خدا رضايت هميشگي و جاودانگي است، چرا شرط گذاشته است؟

مي فرمايد: هر كس بيعت شكني كند، به خودش ضرر زده است، آن كساني كه بر اين بيعت بمانند، خدا اجر عظيم به آن ها مي دهد.

آيا اين آيه را هم تا به حال دقت كرده بوديد؟

بيننده:

دقت كردم، خوب هم دقت كردم.

استاد قزويني:

در سوره بينه در آخرين آيات مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ

سوره بينة آيه 7 و 8

آن كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، اين ها از خدا راضي هستند، و خدا هم از اين ها راضي است.

اين كه شما مي گوييد: خدا از اصحاب بيعت رضوان راضي شد، خدا در اين آيه مي فرمايد: تمام مؤمنيني كه عمل صالح انجام مي دهند، خدا از اين ها راضي است و اين ها هم از خدا راضي هستند.

بيننده:

همان طور كه شما مي دانيد، اولين مخاطبان قرآن مجيد همان صحابه و مشركين و كساني بودند كه در اطراف پيامبر بودند، اين را كه قبول داريد؟

استاد قزويني:

نه اين را قبول نداريم؛ مخاطبين قرآن كل مؤمنين تا قيام قيامت است.

از آن زماني كه در عصر پيغمبر بودند تا قيام قيامت مخاطبين بودند.

يا ايها الذين آمنوا شامل تمام حاضرين در عصر نبوت تا آن هايي كه تا قيامت به دنيا مي آيند مي شود.

بيننده:

خداوند متعال در قرآن مي فرمايد:

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آَمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ.

سوره آل عمران آيه 110

شما صحابه پيامبر بهترين امت هستيد.

اين را قبول داريد يا نه؟

استاد قزويني:

نه اين را قبول ندارم.

اين آيه كل امت اسلامي را مي فرمايد. آيا صحابه خير امت است و بعد از صحابه خير امت نيستند؟

بيننده:

يعني در حال حاضر شما بهترين امت هستيد.

استاد قزويني:

در تمام عصرها.

شما به تفسير ابن جوزي مراجعه كنيد و ببينيد كه 7 نظريه نسبت به كنتم خير امت مي آورد. شما روي آن آيه نرو.

من اين دو آيه را كه عرض كردم خدمت حضرت عالي اين آيات را جواب بده.

بيننده:

شما يك سؤال كرديد و من هم مي خواهم با آيه جواب شما را بدهم.

اگر خداوند متعال مي خواست كل امت را عام قرار دهد مي فرمود: أنتم خير امة

استاد قزويني:

كان دليل بر استمرار است.

يعني اگر در زمان پيغمبر خير امت بودند، ما الان خير امت نيستيم در ميان ديگر امت ها؟ يك طوري معنا كنيد كه حداقل شاگردان شما از شما بپذيرند.

بيننده:

نظر شما در مورد صحابه پيامبر چيست؟ آيا اين ها بعد از وفات پيامبر بر ايمان بودند يا نه؟

استاد قزويني:

ما نظرمان را نسبت به صحابه بارها گفتيم. ما صحابه را بر چند دسته تقسيم مي كنيم:

1. صحابه اي كه در عصر پيغمبر مطيع پيغمبر بودند و به درجه شهادت رسيدند، همه اهل بهشت هستند.

2. صحابه اي كه بعد از پيغمبر بر دستورات پيغمبر باقي ماندند، اين ها را هم اهل بهشت مي دانيم.

3. آن صحابه اي كه مخالف دستور پيغمبر عمل كردند، ما اين ها را عادل نمي دانيم، اين ها هم مثل افراد عادي هستند، اگر عمل صالح داشته باشند، به بهشت مي روند و اگر عمل صالح نداشته باشند، به جهنم مي روند.

حديث حوض هم بهترين دليل است بر اين كه عقيده شيعه صحيح است.

آياتي كه هم در قرآن آمده است، اگر 5 آيه در مدح صحابه آمده است، حداقل 5 آيه در ذم آن صحابه اي كه با پيغمبر مخالفت كردند، آمده است.

مگر سوره جمعه نمي فرمايد:

وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.

سوره جمعه آيه 11

اين كه مال صحابه بوده است.

حضرتعالي در مسجد نماز جمعه مي خواني، يك دفعه يك سر و صدا بيرون اتفاق بيافتد و تمام مأمومين حضرتعالي بيرون بروند، شما روي اين ها چه اسمي مي گذاريد؟

اين كه در صحيح مسلم آمده است:

أُولَئِكَ الْعُصَاةُ أُولَئِكَ الْعُصَاةُ

صحيح مسلم، ج 2، ص 785

خود عائشه مي گويد:

من أَغْضَبَكَ أَغْضَبَهُ الله

مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 286

اين ها مال صحابه است و مال منافقين نيست و مال يهوديان و نصاري نيست.

اين حديث حوض مخصوص صحابه است.

يكي از علما مي گفت: اي كاش بخاري حديث حوض را در صحيح خود نمي آورد.

حضرتعالي با توجه به اين كه اشكالاتي دارد و ما اين اشكالات را اساسي مي دانيم كه قابل جواب است و براي همه شان جواب داريم و بارها هم جواب داديم.

از امثال حضرتعالي استقبال مي كنيم و از دور هم دست شما را مي فشاريم و پيشاني شما را بوسه مي زنيم و به وجود بيننده هايي مثل حضرتعالي افتخار مي كنيم.

اگر اين جملات را خدايي نكرده كسي با نفاق بگويد، به لعنت خدا در دنيا و آخرت گرفتار شود.

حضرتعالي اگر بزرگواري كنيد و صلاح مي بينيد، تلفن تان را به اتاق فرمان بدهيد تا هفته آينده يا در برنامه قضاوت با شما تشريف بياوريد، ما به شما وقت مي دهيم و 5 دقيقه شما صحبت كنيد و 5 دقيقه هم بنده صحبت مي كنم.

هم حضرتعالي مي توانيد صحبت تان را در آن 5 دقيقه تمام كنيد و هم بنده آنچه كه در جواب بلد هستم در اين 5 دقيقه مي گويم.

الزام هم نداريم كه حضرتعالي به حرف من متقاعد شويد يا بنده به حرف حضرتعالي متقاعد شوم. قضاوت هم با عموم مردم است.

اگر به اين راضي هستيد، ما براي جلسه آينده از الان با حضرتعالي قرار بگذاريم.

بيننده:

از شما ممنون هستم.

استاد قزويني:

ما منتظر حضرتعالي هستيم.

اگر حضرتعالي بخواهيد قم هم تشريف بياوريد، با توجه به صحبت هايي كه داشتيد، مشخص است كه انسان با اطلاعي هستيد، آدرس بدهيد تا ما وسيله تشريف آوردن شما را به قم فراهم كنيم و قدم تان روي چشم شما.

بيننده:

وقتي ما را توي قبر گذاشتند، از ما سؤال نمي كنند كه شما شيعه بودي و يا اين كه سني بودي. از ما سؤال مي كنند كه دين تو چيست؟

آيا مسلمان بودي يا مسلمان نبودي؟ سعي كنيم كه وقتي از اين دنيا مي رويم با اسلام بميريم.

استاد قزويني:

ما ان شاء الله در جلسه بعد منتظر اين بزرگوار هستيم كه بيايند و صحبت كنند.

ما دوست داريم كه اين دوستان بيايند، اميدوار هستيم كه آقاي افضلي ادبيات را از اين بزرگوار ياد بگيرد. نمي دانم كه مأموريت داشتند يا چيز ديگري بود.

عزيزاني كه براي زلزله زده هاي آذربايجان شرقي كمك كرده بودند، ما تلاش كرديم و اين ها را رسانديم و ديروز دوستان زنگ زدند و به خاطر شدت سرما، حدود 2000 هزار بخاري نفتي نياز دارند كه هر بخاري به مبلغ 50 هزار تومان است.

اگر عزيزاني كه الان صداي من را مي شنوند، مي توانند تهيه كنند، با ما تماس بگيرند تا ما آدرس دقيق بدهيم تا خودشان مستقيم بفرستند.

مي توانند وجه آن را به حسابي كه ما نوشته بوديم بفرستند تا ما بگوييم كه در همان مناطق تهيه كنند. عزيزان ما از شدت سرما واقعا در فشار هستند.

آن عزيزاني كه كمك كردند، از همه شان تشكر مي كنيم.


پايان.



Share
1 | حسين جغتايي | Iran - Khorramshahr | ١٤:٤٤ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٩٢ |
واقعا من از مسئولين اين سايت تشکر مي کنم.خدا خيرشون بده...خداوکيله نشستم همه متن و خوندم و لذت بردم.دست هرکي نوشته درد نکنه...
2 | مهدي شكيبايي | Iran - Khorramshahr | ١٧:٤٩ - ٠٨ ارديبهشت ١٣٩٢ |
شرم بر بعضي ها . واقعا شرم نمي نمايند .ايا قبول دارند که عايشه مقابل مولا اميرالمومنين (ص) ايستاده و به جنگ حضرت رفته است؟ خب اگر به جنگ حضرت رفته و دشمن حضرت اميرالمومنين (ص) بوده قطعا عايشه اهل جهنم است و اهل عذاب و در اين موضوع شکي نيست . واي ربر شما . چه توقع داريد ام المومنيني را که به اميرالمومنين (ٌص) کفر ورزيده حضرت بخوانيم . ببينيد ما مادر مومن داريم . مادران مومن ما مثلا حضرت خديجه و ام سلمه (سلام الله عليهما) مادر اهل عذاب هم داريم مانند عايشه و حفصه
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها