توضيح سؤال :
آيا روايت : « أنصحهم لله و لرسوله الخليفة الصديق » از قول امير المؤمنين عليه السلام صحت دارد ؟
و في رسالة بعثها أبو الحسن رضي الله عنه إلي معاوية رضي الله عنه يقول فيها " و ذكرت أن الله اجتبي له من المسلمين أعواناً أيدهم به فكانوا في منازلهم عنده علي قدر فضائلهم في الإسلام كما زعمت و أنصحهم لله و لرسوله الخليفة الصديق و خليفة الخليفة الفاروق ، و لعمري أن مكانهما في الإسلام شديد يرحمهما الله و جزاهم الله بأحسن ما عملا " شرح النهج لابن ميثم ص 488 .
پاسخ :
از مواردي كه در تأييد خلافت ابو بكر و عمر سود جسته اند ، نامه ي علي عليه السلام در جواب نامه ي معاويه است ، كه در آن تعريفي كوتاه و مختصر از شيخين شده است.
اين نامه را (نصر بن مزاحم منقري) متوفاي 212 در كتاب (وقعة صفّين ) نقل كرده است و تنها سندي است كه از آن براي مشروعيّت و مقبوليّت دستگاه خلافت از طرف حضرت علي عليه السلام استفاده كرده اند.
بخشي از اين نامه كه مورد بهره برداري قرار گرفته از اين قرار است، كه امام عليه السلام در جواب معاويه مي نويسد:
وذكرت أنّ اللّه اجتبي له من المسلمين أعواناً، فكا نوا في منازلهم عنده علي قدر فضائلهم في الإسلام، فكان أفضلهم ـ زعمت ـ في الإسلام، وأنصحهم للّه ورسوله، الخليفة، وخليفة الخليفة، ولعمري إنّ مكانهما من الإسلام لعظيم، وإنّ المصاب بهما لجرح في الإسلام شديد، رحمهما اللّه، و جزاهما بأحسن الجزاء.
نوشته اي كه خداوند ياراني از ميان مسلمانان براي پيامبرش برگزيد، و هر كدام به اندازه ي امتيازشان در اسلام در جايگاه مخصوص نزد خدا خواهند بود، و به گمان تو برترين اين افراد و خير خواه ترين براي خدا و رسول خليفه ي اوّل و جانشين او است، به جانم سوگند كه جايگاه آن دو در اسلام بزرگ است، و از دست دادن آنان مصيبت سختي در اسلام وارد ساخت، خداوند رحمتشان كند، و به بهترين پاداشها جزايشان دهد.
اين نامه در كتابي غير از مدرك فوق در كتب متقدّمين از محدّثين ديده نشده است، و در كتب مؤلّفين قرون بعد از مؤلّف مانند شرح ابن ابي الحديد كه مصدري غير از همان كتاب ندارد به مناسبت آمده است.
بنا براين، بحثي كوتاه و مختصر در اعتبار و عدم اعتبار لازم است تا مقدّمه اي بر جواب از نامه ي امام عليه السلام به معاويه باشد.
1. شكي نيست كه سخنان و نامه ها و آثار برجاي مانده از امام اوّل حضرت امير المؤمنين علي عليه السلام محدود به مجموعه اي كه سيد رضي تحت عنوان نهج البلاغه گرد آوري نموده است، و يا كتابهايي از قبيل الغارات ثقفي و... نمي شود.
بنابراين، تحقيق در اسناد آن به امير مؤمنان (ع) نيازمند تلاشي همه جانبه و پژوهشي تخصصي است. اگرچه درباره ي نهج البلاغه تا اندازه اي اين كار انجام شده است، ولي در باره ي نامه ها و سخنان آن حضرت در كتابهاي ديگر صورت نگرفته است.
و امّا در آنچه نويسنده و مؤلّف كتاب (وقعة صفّين ) به امام نسبت داده است جاي شكّ و ترديد بيشتر وجود دارد ؛ چرا كه محقق و پژوهشگر اين كتاب آقاي محمّد هارون مصري در مقدمه ي خودش در باره ي ويژگي كتاب مي نويسد:
اوّلين بار چاپ حجري آن در سال 1410 در ايران انجام شد، نسخه اي كه:
وقد طمست بعض كلمات هذه النسخة، ووقع فيها كثير من التحريف والتصحيف، والزيادة، والنقص، وهذه النسخة هي التي قد أخذتها أصلا في نشر هذا الكتاب و تحقيقه... .
مقدمه ي كتاب وقعة صفّين: (ح).
بعضي از كلمات اين نسخه پاك شده بود، و تحريف و كم و كاستي، و زياد كردن كلمات به آن فراوان ديده مي شود، و من همين نسخه را اصل قرار دادم.
سپس مي نويسد: نسخه ي دوّم را شرح ابن ابي الحديد قرار داده و نواقص را بر اساس آن انجام دادم.
در نتيجه دخل و تصرّف و افزودن و كاستن سليقه اي، با جانبداري از مباني اعتقادي، از درجه ي اعتبار منقولات مي كاهد، و شك در صحّت را تشديد مي كند.
2. پژوهشگر نستوه و نويسنده ي كتاب نهج السعادة استاد آقاي محمّد باقر محمودي در ج 4، ص 177، در پاورقي شماره ي 21 سخن و كلام مولا را اين چنين تفسير كرده و مي نويسد:
أي إنّ الذي أصاب الناس في الإسلام بواسطتهما ومن أجلهما شديد
آنچه كه مردم از مصائب و مشكلات بوسيله ي اين دو نفر در اسلام ديدند، بسيار سخت بود.
كه در حقيقت مدحي ديده نمي شود، بلكه مذمّت آنها است.
3. بر فرض صحّت نامه و پذيرش مطالب آن و عدم دخل و تصرّف در محتويات آن، اين نامه زماني نوشته شده است كه امام (ع) در كوفه بسر مي برد، و اهل كوفه از هواداران و دوستداران خليفه ي اوّل و دوّم بوده، و معتقد به نيكو بودن روش آن دو و خلافتشان را حق مي دانستند.
بنا بر اين، آنچه كه امام (ع) در تعريف و تمجيد نوشته است به جهت رعايت حال عموم و جلوگيري از تحريك احساسات، و حفظ سلامت رواني مردم بوده است. و به تعبير ديگر نوعي از تقيّه در سخن امام (ع) ديده مي شود كه مباني عقلي و شرعي هم آن را تأييد مي كند.
4. وجود كلمات و سخناني از امير المؤمنين علي (ع) در مذمّت از خلفا، و ناخشنودي از گفتگو و همنشيني با آنان، و نيز غصب خلافت از طرف آنان، و پايمال كردن حقّ ويژه ي اهل بيت (ع) كه هدايت و رهبري امّت پس از پيامبر خدا (ص) بود، بخشي گسترده از صفحات ميراث حديثي علي (ع) را تشكيل مي دهد.
اگر چه عدّه اي فقط به بخشي كوچك از سخنان آن حضرت در تأييد و تمجيد از خلفاء پرداخته و با تفسير و تأويل براساس ذوق و سليقه، منافع حزبي خويش را مدّ نظر قرار داده اند. كه گويا در نهج البلاغه و كتابهاي روايي ديگر خروشها و فريادها و درد دلهاي امير مؤمنان (ع) اصلا وجود ندارد.
بخش پاياني خطبه ي دوّم نهج البلاغه اشاره اي است كوتاه بر آنچه كه قبل از آن حضرت بر امّت محمّد (ص) تحميل شده است، مي فرمايد:
زرعوا الفجور، وسقوه بالغرور، وحصدوا الثبور
تخم گناه كاشتند، و با آب تكبّر و غرور آبياري اش كردند، و عذاب و هلاكت درو كردند.
روي سخن علي (ع) با چه كساني است؟ مگر قبل از آن حضرت خلفاي ثلاثه زمام امر حكومت را به دست نگرفتند؟
به اين فراز از سخن حضرتش توجه كنيم، كه چگونه جايگاه اصلي رهبري ديني را تعريف و نقاب از چهره ي غاصبين بر مي افكند.
لا يقاس بآل محمّد (ص) من هذه الأمّة أحد، هم أساس الدين، وعماد اليقين،... ولهم خصائص حقّ الولاية، وفيهم الوصيّة والوراثة
هيچ كس از افراد اين امّت را نتوان با آل پيامبر قياس نمود، آنان اساس و پايه هاي دين، تكيه گاههاي مورد اعتمادند، و حق ولايت و رهبري مخصوص آنهاست، وارث و جانشينان پيامبر خدا (ص) هستند.
آيا كسي كه رهبري امّت را منحصراً در خاندان پيامبر مي داند، مي تواند از اين عقيده عدول كند، و مُهر تأييد برخلافت غصبي ديگران بزند ؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)