2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
نحوه اسلام آوردن عمر بن خطاب در منابع اهل تسنن چگونه آمده است ؟
کد مطلب: ٥١٣٤ تاریخ انتشار: ٢١ آذر ١٣٨٨ تعداد بازدید: 128540
پرسش و پاسخ » اهل سنت
نحوه اسلام آوردن عمر بن خطاب در منابع اهل تسنن چگونه آمده است ؟

سؤال كننده : محمد علي رزمي

پاسخ :

زماني كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در مكه مبعوث شده و دين اسلام را در ميان مردم به صورت علني اعلام فرمود ، با مخالفت قريش و به ويژه سران آن ها روبرو شدند . از آن جاي كه سران قريش قدرت گرفتن دين اسلام را با منافع خود در تضاد مي ديدند ، در برابر رشد روز افزون دين مبين اسلام وحشت كرده و جنگ همه جانبه اي را آغاز كردند ؛ تا جايي كه هر كسي را كه مسلمان مي شد ؛ به ويژه اگر از بردگان و كنيزان بود ، به شدت مورد آزار و اذيت قرارمي دادند تا از دين اسلام دست بكشند .

نمونه بارز آن كشته شدن ياسر و همسرش سميه ، پدر و مادر عمار بود كه تحت شكنجه مشركان قريش به شهادت رسيدند.

ايمان آوردن عمر ، از ديدگاه اهل تسنن :

عمر بن الخطاب نيز كه از سران قريش به شمار مي آمد ، طبق شهادت بزرگان اهل سنت ، از كساني بود كه در برابر دين اسلام و پيامبر گرانقدر اسلام مقاومت شديدي مي كرد و هر كسي را كه مسلمان مي شد آزار و شكنجه قرار مي داد ؛ تا آن جا كه بسياري از مشركين از ترس وي اسلام نمي آوردند و يا اسلام خود را مخفي مي كردند و اگر اسلام آنان علني مي شد توسط عمر بن خطاب شكنجه مي شد . ما در اين جا فقط به دو مورد اكتفا مي كنيم .

اذيت و آزار مسلمانان توسط عمر :

ذهبي در تاريخ الإسلام و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته اند :

عن عبد العزيز بن عبد الله بن عامر بن ربيعة عن أمه ليلي قالت : كان عمر من أشد الناس علينا في إسلامنا فلما تهيأنا للخروج إلي الحبشة جاءني عمر وأنا علي بعير نريد أن نتوجه فقال : إلي أين يا أم عبد الله ؟ فقلت : قد آذيتمونا في ديننا فنذهب في أرض الله حيث لا نؤذي في عبادة الله فقال : صحبكم الله ثم ذهب فجاء زوجي عامر بن ربيعة فأخبرته بما رأيت من رقة عمر بن الخطاب فقال : ترجين أن يسلم ؟ قلت : نعم قال : فوالله لا يسلم حتي يسلم حمار الخطاب . يعني من شدته علي المسلمين .

عبد الله بن عامر بن ربيعه از مادرش ليلي نقل مي كند كه گفت : عمر از سختگير ترين مردمان در مورد اسلام آوردن ما بود ( مانع ما مي شد ) ؛ وقتي كه خواستيم به حبشه برويم عمر به نزد من آمد در حاليكه من بر شتري بودم و مي خواستم كه به راه بيفتم ؛ پس گفت : اي أم عبد الله به كجا مي روي ؟ پاسخ دادم : شما ما را به خاطر دينمان آزار داديد ؛ پس در زمين خدا به جايي مي رويم كه به خاطر بندگي خدا آزار نشويم ! پس گفت : خدا همراه شما باشد ؛ پس شوهرم عامر بن ربيعة به نزد من آمد و او را از آنچه كه ديده بودم يعني آرام شدن عمر ، با خبر كردم ؛ پس او به من گفت : آيا اميد داري كه اسلام بياورد ؟ پاسخ دادم : آري ؛ گفت : قسم به خدا او اسلام نمي آورد تا اينكه الاغ خطاب هم اسلام آورد ( يعني حتي اگر الاغ هم اسلام بياورد او اسلام نمي آورد ) از بس كه بر مسلمانان سخت گير بود .

تاريخ الإسلام ، ذهبي ، ج1 ، ص181 و الكامل في التاريخ ، ج2 ، ص 84 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 3 ، ص 100 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 4 ، ص 58 - 59 و السيرة النبوية ، ابن كثير ، ج 2 ، ص 32 - 33 و سيرة النبي (ص ) ، ابن هشام الحميري ، ج 1 ، ص 229 و ... .

نحوه اسلام آوردن عمر :

بسياري از علماي اهل سنت و از جمله ذهبي در تاريخ الاسلام ، محمد بن سعد در الطبقات الكبري و ابن عساكر در تاريخ دمشق ، اسلام آوردن عمر را اين گونه نقل كرده اند :

عن أنس بن مالك قال : خرج عمر رضي الله عنه متقلدا السيف فلقيه رجل من بني زهرة فقال له : أين تعمد يا عمر ؟ قال : أريد أن أقتل محمدا !

قال : وكيف تأمن في بني هاشم وبني زهرة وقد قتلت محمدا ؟

فقال : ما أراك إلا قد صبأت . قال : أفلا أدلك علي العجب إن ختنك وأختك قد صبآ وتركا دينك .

فمشي عمر فأتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر تواري في البيت فدخل فقال : ما هذه الهينمة ؟ وكانوا يقرءون طه قالا : ما عدا حديثا تحدثناه بيننا قال : فلعلكما قد صبأتما ؟ فقال له ختنه : يا عمر إن كان الحق في غير دينك ؟ فوثب عليه فوطئه وطئا شديدا فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بيده فدمي وجهها فقالت وهي غضبي : وإن كان الحق في غير دينك إني أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله .

فقال عمر : أعطوني الكتاب الذي هو عندكم فأقراه وكان عمر يقرأ الكتاب فقالت أخته : إنك رجس وإنه لا يمسه إلا المطهرون فقم فاغتسل أو توضأ فقام فتوضأ ثم أخذ الكتاب فقرأ ( طه ) حتي انتهي إلي : * ( إنني أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدني وأقم الصلاة لذكري ) *

فقال عمر : دلوني علي محمد فلما سمع خباب قول عمر خرج فقال : أبشر يا عمر فإني أرجو أن تكون دعوة رسول الله صلي الله عليه وسلم لك ليلة الخميس : اللهم أعز الإسلام بعمر بن الخطاب أو بعمرو بن هشام . وكان رسول الله صلي الله عليه وسلم في أصل الدار التي في أصل الصفا .

فانطلق عمر حتي أتي الدار وعلي بابها حمزة وطلحة وناس فقال حمزة : هذا عمر إن يرد الله به خيرا يسلم وإن يرد غير ذلك يكن قتله علينا هينا قال : والنبي صلي الله عليه وسلم داخل يوحي إليه فخرج حتي أتي عمر فأخذ بمجامع ثوبه وحمائل السيف فقال : ما أنت بمنته يا عمر حتي ينزل الله بك من الخزي والنكال ما أنزل بالوليد بن المغيرة ؟ فهذا عمر اللهم أعز الإسلام بعمر فقال عمر : أشهد أن لا إله إلا الله وأنك عبد الله ورسوله .

تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 174 - 175 و تاريخ المدينة ، ابن شبة النميري ، ج 2 ، ص 657 - 659 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 44 ، ص 34 - 35 و الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 267 - 269 و... .

از انس بن مالك روايت شده است كه عمر در حاليكه شمشير به همراه داشت از خانه بيرون شد ؛ پس شخصي از بني زهره او را ديد وگفت : اي عمر ، قصد كجا داري؟

پاسخ داد : مي خواهم محمد را بكشم !!

گفت : اگر محمد را بكشي ، چگونه از بني هاشم وبني زهره در امان خواهي بود ؟

عمر پاسخ داد : به گمانم كه تو نيز دست از دين خود برداشته اي ( و مسلمان شده اي )

آن شخص گفت : آيا مي خواهي تو را بر چيزي شگفت ، راهنمايي كنم ؟ داماد تو و خواهرت نيز از دين خويش بيرون شده اند !!!

پس عمر به راه افتاده و به نزد ايشان رفت ؛ خباب نيز در آنجا بود و وقتي كه آمدن عمر را احساس كرد در خانه پنهان شد ؛ عمر گفت : اين سر و صداها چيست ؟ - ايشان سوره طاها را تلاوت مي كردند - پاسخ دادند : چيزي جز سخناني كه به هم مي گفتيم نبود ؛ عمر گفت : و شايد شما از دين بيرون شديد ؟

داماد عمر به او پاسخ داد : اي عمر ؛ اگر حق در غير دين تو باشد چه خواهي كرد ؟

عمر بر او جهيده و او را لگد كوب نمود ، پس خواهرش هم آمد تا از شوهرش دفاع كند اما عمر چنان با دست بر صورت او كوبيد كه صورت او خونين شد ؛ پس خواهرش در حال عصبانيت گفت : اگر حق در غير دين تو باشد پس من شهادت مي دهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده اوست .

پس عمر گفت : كتابي را كه در نزد شماست به من بدهيد - عمر خواندن مي دانست - پس خواهرش به او گفت : تو كثيف هستي و غير از پاكيزگان نبايد اين كتاب را لمس كنند ؛ برخيز و غسل بنما يا وضو بگير ؛ پس او وضو گرفت و كتاب را گرفته و خواند : طه ؛ تا به اين جا رسيد كه « انني انا الله لا اله الا انا فاعبدني وأقم الصلاة لذكري »

عمر گفت : من را به نزد محمد ببريد ؛ وقتي كه خباب كلام عمر را شنيد گفت : بشارت بادت اي عمر ؛ اميدوارم كه دعاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در شب پنجشنبه كه گفتند : « خدايا اسلام را به وسيله عمر بن خطاب يا عمرو بن هشام عزيز بنما » در مورد تو مستجاب شده باشد ؛ و در اين هنگام رسول خدا در خانه خويش در پاي كوه صفا بودند .

پس عمر به راه افتاده و به در خانه رسول خدا رفت ؛ و حمزه و طلحه و عده اي نيز درب خانه حضرت بودند ؛ پس حمزه گفت : اين شخص عمر است كه اگر خدا در مورد او خير مقدر كرده باشد مسلمان مي شود ؛ و اگر غير اين را اراده كرده باشد كشتن او براي ما آسان است ؛ رسول خدا نيز در خانه بودند در حاليكه به ايشان وحي صورت مي گرفت ؛ پس از خانه بيرون آمدند و به كنار عمر رسيدند ، پس او دست به كمر بند و محل بستن شمشير برد ؛ پس حضرت فرمودند : اي عمر نمي خواهي بس كني ؟ تا اينكه خداوند همان ذلتي را كه بر وليد بن مغيره وارد كرد ، بر تو نيز فرود آورد ؟ اين شخص عمر است ، خدايا اسلام را با عمر عزيز بنما !!! پس عمر گفت : شهادت مي دهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست و اينكه تو بنده و فرستاده خدايي .

عمر، با تضمين عاص بن وائل، اسلام را پذيرفت:

برخي ادعا مي كنند كه قبل از اسلام آوردن عمر، كسي جرأت نمي كرد در خانه كعبه علني نماز بخواند و مسلمانان مخفيانه به عبادت مي پرداختند، با اسلام آ وردن عمر مسلمانان شجاع شدند و ...

اين مسأله با روايتي كه در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن نقل شده است، كاملا در تعارض است ؛ بلكه به شدت از مسلمان شدن مي ترسيد و از ترس اين كه توسط مشركان كشته نشود، در خانه خود مخفي شده بود؛ اما با تضميني كه عاص بن وائل به او داد، علنا اسلام را پذيرفت . محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح خود مي نويسد:

حدثنا يحيي بن سُلَيْمَانَ قال حدثني بن وَهْبٍ قال حدثني عُمَرُ بن مُحَمَّدٍ قال فَأَخْبَرَنِي جَدِّي زَيْدُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ عن أبيه قال بَيْنَمَا هو في الدَّارِ خَائِفًا إِذْ جَاءَهُ الْعَاصِ بن وَائِلٍ السَّهْمِيُّ أبو عَمْرٍو عليه حُلَّةُ حِبَرَةٍ وَقَمِيصٌ مَكْفُوفٌ بِحَرِيرٍ وهو من بَنِي سَهْمٍ وَهُمْ حُلَفَاؤُنَا في الْجَاهِلِيَّةِ فقال له ما بَالُكَ قال زَعَمَ قَوْمُكَ أَنَّهُمْ سيقتلونني إن أَسْلَمْتُ قال لَا سَبِيلَ إِلَيْكَ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا أَمِنْتُ فَخَرَجَ الْعَاصِ فَلَقِيَ الناس قد سأل بِهِمْ الْوَادِي فقال أَيْنَ تُرِيدُونَ فَقَالُوا نُرِيدُ هذا بن الْخَطَّابِ الذي صبأ قال لَا سَبِيلَ إليه فَكَرَّ الناس .

عبد اللّه بن عمر مي گويد: عمر ، در حالي كه ترسيده بود، در خانه مانده بود كه عاص بن وائل آمد و به او گفت: تو را چه مي شود؟ گفت: قوم تو مي گويند كه اگر اسلام بياورم مرا مي كشند. گفت: بعد از آنكه من تو را امان دادم كسي با تو كاري ندارد. عاص خارج شد مردم را ديد كه به سوئي مي روند گفت: كجا مي رويد؟ گفتند: اين پسر خطاب را كه اسلام آورده مي جوئيم گفت: كاري به او نداشته باشيد؛ پس مردم بازگشتند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3 ص 1403، ح3651، بَاب إِسْلَامُ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

عاص بن وائل، همان كسي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله را مسخره مي كرد كه خداوند در باره او اين آيه را نازل كرد:

إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ. الحجر/95.

ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد.

او همان كسي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله را «ابتر» ناميد و خداوند در جواب او كوثر را به پيامبرش مرحمت فرمود و خود او را «ابتر» لقب داد:

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَر. فَصَلّ ِ لِرَبِّكَ وَ انحَْرْ. إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتر.

آيا اگر واقعا، عمر آن قدر شجاع و دلاور بود كه اسلام آوردن او ضربه بزرگي به مشركان به شمار مي رفت و اسلام با ايمان آوردن او عزيز مي شد، چرا عاص بن وائل كه از سرسخت ترين دشمنان اسلام بود به او امان داد و مردم را از كشتن او منصرف كرد؟

يا اين مطالبي كه اهل سنت در باره اسلام آوردن عمر نقل مي كنند افسانه است، يا عاص بن وائل از اين كار هدفي داشته و عمر را به خاطر مسائل ديگر به اسلام آوردن تشويق كرده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
121 | mohamad | | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
به نظر من کسي که صحيح و بخاري رو که احاديث آخرين پيغمبر هست مسخره ميداند لياقتش همينه که جاهل بميره
122 | mohamad | | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
مجيد م علي خان که ميگين ,,, اين وضو كه شعيان ميكيرند مطابقت كامل دارد با قران كريم , وضوي شما با چي مطابقت دارد ,, کجاي قران گفته کونت رو نشوري و رو جوراب مسح بکشي قربان حتما تو قران شما همون مفاتيح نوشته درسته ؟؟؟

دمت گرم کلي خنديديم
123 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
بد نيست يه بار هم درست ياد بگيريد .

پ اينجا رو حتما بخوانيد

عمر بن الخطاب رضى الله عنه در عصر جاهليت
عمر بن الخطاب رضى الله عنه از بارزترين و بزرگترين شخصيتهاي اسلام است و اولين مردي است كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم او را نابغه لقب داده و فرموده: ((لم أر عبقرياً يفري فريه)) (من هيچ نابغه اي را نديده ام كه قدرت انجام دادن كارهاي او را داشته باشد).
حضرت عمر رضى الله عنه به قبيله بني عدي منسوب است كه اين طايفه از بزرگان و اشراف قبيله ي قريش بودند. از نظر ظاهري گفته شده كه قد بلندي داشت بطوري كه وقتي راه مي رفت گويي سوار بر مركبي است و بدن نيرومند و شانه هاي كشيده داشت، نيروي دست چپ و راستش مساوي بود و با هر دو دست كار مي كرد و مي نوشت بطوري كه بعضي مورخين نوشته اند كه وي چپ دست بوده است، چشمهاي نافذ و بزرگي داشت و در بين مردها كمتر كسي بود كه قدرت تيز بيني او را داشته باشد.
مورخين مي گويند: در زمان جاهليت مانند بسياري از مردم آن دوران، شراب مي نوشيده و با وجود آن در همان زمان نيز با داشتن توانايي جسمي و هيبت ظاهري كه در دل مردم ايجاد ترس و رعب مي كرد، مردي خيرخواه و در اجراي عدالت و حق طلبي مشهور بوده است.
يكي از لطيفه هايي كه قبل از اسلام در مورد حضرت عمر رضى الله عنه نقل شده اين است كه: روزي از آرايشگري خواست تا موهاي سرش را كوتاه كند، در آن زمان به آرايشگر حجامت كننده مي گفتند و هنگامي كه كوتاه كردن موها به پايان رسيد آن حضرت سرفه اي كرد و با نگاه نافذش به چهره ي آرايشگر نگريست، آن مرد پنداشت كه موهاي سر ايشان را خوب كوتاه نكرده است و از ترس نتوانست چيزي بگويد و بي درنگ بر زمين افتاد، آن حضرت و همراهانش با سعي و تلاش او را به هوش آوردند و آنگاه حضرت او را آرام كرد و با نرمي و لطف دستي بر شانه اش كشيد و دستور داد پنجاه درهم به او بدهند.
يكي از محاسن اخلاقي آن بزرگوار بي توجهي به زيبايي ظاهريش بود، چنانچه در ابتداي جواني موهاي سرش ريخته بود اما اهميتي به آن نمي داد و سعي نمي كرد كه با گذاشتن عمامه آن را بپوشاند، بلكه بيشتر اوقات عمامه را از سرش بر مي داشت، به زيبايي لباسش نيز بي توجه بود، اما در مورد نظافت آن بسيار مي كوشيد، نقل شده است كه پيش از اسلام و بعد از اسلام لباسهايي به رنگهاي تيره مي پوشيد و پيوسته نسبت به دنيا پارسا بود، بويژه بعد از وفات حضرت ابوبكر صديق رضى الله عنه كه خلافت را به دست گرفت، در بين ورزشها به كشتي علاقهء زيادي داشت و بيشتر مورخين به مبارزهء او و خالد بن وليد در مسابقهء كشتي اشاره كرده اند كه نتيجه به نفع خالد بود و در اين جريان استخوان پاي آن حضرت ترك برداشت بطوري که مدت زيادي لنگ لنگان راه مي رفت، بعضي از مورخين تاثير منفي اين واقعه را در ذهن خليفه سبب عزل خالد بن وليد رضى الله عنه در ابتداي حكومت خليفه دوم مي دانند. اين ادعاي بي اساس است و عقل سليم آن را نمي پذيرد، زيرا شخصيت آن خليفه عادل بزرگتر از آن است كه چنين ماجرايي سبب عزل يكي از فرمانداران شده باشد، بلكه اقدام وي براي بر كناري او علتي ديگر دارد كه آن را بيان خواهيم كرد (در كتابهاي ديگر مولف بيان شده است - مترجم).
عمر بن خطاب رضى الله عنه رزمنده نيرومندي بود كه با هر دو دست شمشير مي زد، او و خالد در ابتداي ظهور دعوت پيامبر از مخالفان اسلام بودند و هر كدام آرزو مي كردند پيامبر را به قتل برسانند. ابن اسحاق رضى الله عنه روايتي را در اين مورد نقل كرده است كه: حضرت عمر قبل از اينكه دين اسلام را بپذيرد تنفر شديدي نسبت به پيامبر و دين جديد داشت، اين نفرت زماني به اوج خود رسيد كه شنيد عده اي از مردان و زنان مسلمان در منزلي نزديك صفا جمع شده و به تلاوت آياتي از قرآن كريم كه توسط پيامبر قرائت مي شود گوش فرا مي دهند، در اين اجتماع ((حمزه عموي پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ، حضرت علي رضى الله عنه و حضرت ابوبكر صديق رضى الله عنه )) حضور داشتند. او در حالي كه شمشير بدست گرفته بود به طرف دارالاقم كه مسلمانان براي عبادت دور هم جمع شده بودند روانه شد. مردي كه نعيم پسر عبدالله نام داشت او را ديده و پرسيد كجا مي روي؟
در حالي كه عصباني بود و به طرف منزل نگاه مي كرد با صداي بلند فرياد زد ((مي خواهم محمد را كه از دينش برگشته، و در بين قريش تفرقه ايجاد كرده، و ما را بي عقل ناميده و از دين پدرانمان عيب گرفته و معبودهاي ما را دشنام داده است بكشم!!))
نعيم مرد دلاور بود و افراد قبيله قريش برايش احترام خاصي قايل بودند پس از شنيدن اين سخنان گفت: ((آيا مغرور نفس خود شده اي؟)) حضرت عمر كه انتظار شنيدن چنين سخني را نداشت با تعجب پرسيد: چرا اين حرف را مي زني؟
نعيم با لحني تهديد آميز گفت: آيا خاندان عبد مناف پس از كشتن محمد خواهند گذاشت كه بر روي زمين راه بروي؟
او كه تصميمش را گرفته بود به اين تهديد نيز توجهي نكرد، دستهء شمشير را محكم فشرد و با قدمهاي كشيده به طرف خانه اي كه محل اجتماع مسلمانان بود حركت كرد، در اين هنگام خداوند متعال اين عبارت را بر زبان نعيم جاري ساخت و او با لحني تمسخر آميز فرياد زد: بهتر است پيش از آنكه به فكر كشتن محمد باشي به ميان افراد خانواده ات برگردي و آنها را اصلاح كني! پس از شنيدن اين سخنان عمر از تصميمش منحرف شده، ايستاد و دستش را از روي شمشير برداشت و با چهره اي درهم كشيده پرسيد منظورت چيست؟
كدام خانواده من؟
نعيم گفت: مگر نمي داني خواهرت فاطمه و شوهرش مسلمان شده اند و از دين محمد پيروي مي كنند؟
حضرت عمر رضى الله عنه آنچه را كه شنيده، برايش باور كردني نبود، به فكر فرو رفت و از خودش پرسيد چگونه اين موضوع اتفاق افتاده است؟ آيا خواهرم و همسرش فريب محمد را خورده و معبودهايشان را انكار كرده و تابع دين جديد شده اند؟ اين ننگ بزرگي براي او و خاندانش بود! در حالي كه بشدت عصباني بود پرسيد آيا آن دو نفر در همين منزل همراه با فريب خوردگان هستند؟
نعيم گفت نه من پيامبر و يارانش را ديدم كه وارد منزل شدند اما اعضاي خانوادهء تو در ميان آنان نبودند.
حضرت عمر رضى الله عنه پس از شنيدن اين سخنان، خشمگين و ناراحت به طرف خانهء خواهرش به راه افتاد، در حالي كه مرتب دسته ي شمشير را مي فشرد.


شجاعت شگفت انگيز حضرت عمر رضى الله عنه
اسلام آوردن حضرت عمر رضى الله عنه از اهميت خاصي برخوردار است، زيرا او پس از مسلمان شدن قهرمان بي نظير و دلاوري بي همتا شد كه تاريخ عرب آن لحظات گران قدر را براي امت اسلامي ثبت كرده است.
مورخين روايات مختلفي در مورد علل و شرايطي كه باعث شد حضرت عمر رضى الله عنه به دين اسلام مشرف شود بيان كرده اند و من ترجيح مي دهم آنچه را ابن اسحاق پيرامون اين مساله ذكر كرده نقل كنم، اين روايت متمم آن مطلبي است كه در فصل سابق اين كتاب ذكر كرديم.
حكايت رفتن حضرت عمر رضى الله عنه به سوي خانهء خواهرش مانند روز هيجان انگيز است كه شايد پر شورتر از رفتن او به صفا براي حمله به مسلمانان باشد زيرا اين دو ماجرا تاثير فراواني در روحيه ي او گذاشت كه زمينه ي اسلام آوردنش را فراهم كرد.

ادامه داستان
نعيم رضى الله عنه را رها كرد و با گامهاي استوار به سوي خانه خواهرش به راه افتاد تا اين ننگ را از وجود قريش و خاندان بني عدي و خودش پاك سازد.
فاطمه و همسرش در خانه بودند و مردي بنام (خباب) كه اسلام را پذيرفته و از مسلمانان نخبه بود و بخوبي مي توانست قرآن را بخواند، آياتي از سوره ((طه)) را كه بر روي پوست نوشته شده بود براي آنان مي خواند، در اين هنگام فاطمه صداي گامهاي برادرش را شنيد صداي قدمهاي او نزد دوستان و آشنايان شناخته شده بود. ترس شديد وجودش را فرا گرفت، زيرا از مخالفت برادرش با پيامبر و اسلام خبر داشت.
خباب كه غرق در قرائت قرآن بود متوجه جريان نشد و فاطمه با ترس گفت: برادرم به سوي ما مي آيد! آنگاه با عجله صحيفه اي را كه آيات قرآن بر روي آن نوشته شده بود از دست خباب گرفت و پنهان کرد و همان جا نشست در اين هنگام عمر در حالي كه از شدت خشم بر افروخته بود وارد اتاق شد. همه منتظر بودند كه چه واكنشي نشان خواهد داد، او به ديگران اهميتي نداد بلكه به طرف خواهرش رفت. در اين موقع خباب از فرصت استفاده كرد و براي نجات جانش پشت يكي از ستونهاي منزل مخفي گرديد. عمر با صدايي بلند و پر از هيبت فرياد زد: اين صداي آهسته اي كه شنيدم چه بود؟
فاطمه با صدايي لرزان پرسيد!
كدام صدا؟ مگر تو چيزي شنيده اي؟
از شنيدن اين پاسخ بر شدت خشم عمر افزوده شد و بر سر خواهرش فرياد زد. تو مي داني كه من هرگز دروغ نمي گويم! من با خبر شده ام كه شما دين محمد را پذيرفته ايد!
سعيد و همسرش به هم نگاهي كردند، گويا هر كدام در جستجوي پاسخي بودند. او دوباره سوالش را تكرار كرد. همسر فاطمه پاسخ داد: بلي ما مسلمان شده ايم.
با شنيدن اين پاسخ، حضرت عمر رضى الله عنه به سوي سعيد رفت و شروع كرد به كتك زدن. فاطمه ترسيد كه مبادا برادرش از فرط ناراحتي به سعيد آسيبي برساند.
در اين هنگام او فراموش كرد كه صحيفه اي را كه آيات قرآن بر روي آن نوشته شده پنهان كرده است، از جا برخاست تا نگذارد كه به شوهرش آسيبي برساند دو بازويش را از پشت محكم گرفت و شوهرش سعيد كه روي زمين افتاده بود برخاست. در اين درگيري ضرباتي به سر و صورت فاطمه وارد شد و خون زيادي از بيني و دهانش جاري گشت، ولي شدت خون ريزي اين زن شجاع را نترساند، بلكه سرش را با شهامت بلند كرد، دو قدم به عقب برداشت و فريادي همراه با تهديد به برادرش گفت: چرا با شمشيرت ما را نمي كشي؟ بله ما مسلمان شده ايم و به خداي يگانه و پيامبرش ايمان آورده ايم!
شجاعت بي نظير فاطمه ذهن عمر را به خود مشغول كرد. تاكنون سابقه نداشت كه فاطمه با صداي بلند با برادرش صحبت كند.
در اين لحظه نگاهي به صورت خواهرش انداخت و ديد كه خون زيادي از دهان و بيني اش جاري شده و بر زمين مي ريزد.
لباسش نيز خون آلود شده بود. حضرت عمر از شجاعت او شگفت زده شده، احساس كرد كه بايد وجدانش را ملامت كند. اين موضوع از سرزنش و عذاب وجدان نيز سنگين تر بود. شايد در اين لحظات از خود پرسيد: اين دين جديد چيست كه براي پيروانش اين همه شجاعت و شهامت به ارمغان آورده است؟ اين چه ديني است كه خواهرم نه تنها به خوني كه از صورتش جاري است توجهي ندارد، بلكه در راه دستيابي به آن از مردن هم نمي ترسد!
در اين افكار غرق بود كه چشمش به صحيفه اي افتاد كه از جنس پوست بود. و روي زمين در محلي كه خواهرش قبلاً نشسته بود قرار داشت. فهميد صداي آهسته اي را كه شنيده مربوط به خواندن نوشته هاي روي آن بوده است.
او و ديگران مي دانستند كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بعضي از ياران خود را موظف كرده كه آيات قرآن را بر روي قطعه هايي از پوست يا برگهايي از درخت خرما بنويسند، قبل از آنكه تصميمش را براي برداشتن نوشته عملي كند خواهرش فاطمه متوجه او شد و با سرعت صحيفه را برداشت.
حضرت عمر رضى الله عنه با صداي آرامي گفت: نوشته اي را كه مي خوانديد به من بده تا ببينم، محمد صلى الله عليه وآله وسلم چه پيام (ديني) آورده است؟ خواهرش با صداي بلند فرياد زد هرگز آن را لمس نمي كني! برادرش با شگفتي پرسيد چرا؟ فاطمه با كمال شجاعت و ايمان فرياد زد ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ (الواقعة: 79) (به راستي اين قرآن را جز پاكان لمس نمي كنند) و تو نجس هستي!
حضرت عمر رضى الله عنه از شنيدن اين جملات خشمگين نشد بلكه، با تعجب بسيار پرسيد من نجس هستم؟! چرا؟
خواهرش گفت: (زيرا كه تو بتها را مي پرستي و خداي يكتا را كه آفريننده ي آسمانها و زمين است ستايش نمي كني) اين سخنان او را به فكر فرو برد و سرش را پايين انداخت لحظاتي سكوت بر آنها حاكم شد.
خباب كه پشت يكي از ستونها پنهان شده بود، از سكوت بين آنها شگفت زده شد. سرش را از پشت ستون بيرون آورد پسر خطاب را ديد كه سرش را پايين انداخته و در حال فكر كرده است. حضرت عمر در اين لحظات سكوت به فكر اتفاقي كه چند روز پيش برايش روي داده بود، فرو رفت و بعد از آنكه دين اسلام را پذيرفت ماجرا را اين گونه بيان كرد: (من از اسلام دوري مي كردم و ما مجلس شب نشيني داشتيم كه مردان قريش در آن جمع مي شدند. شبي براي ديدن آنان از خانه بيرون رفتم ولي كسي را نيافتم. با خودم گفتم نزد فلان مي فروش مي روم، زيرا من در جاهليت شراب مي نوشيدم و آن را دوست داشتم. آن شب مرد مي فروش را نيافتم و تصميم گرفتم كه به كعبه بروم و طواف كنم. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را ديدم كه ايستاده و مشغول عبادت است. پيامبر در حين نماز رويش را به طرف سرزمين شام مي كرد و خانه كعبه را بين خود و شام قرار مي داد و جايش را بين ركن اسود و ركن يماني انتخاب مي كرد.
هنگامي كه او را ديدم با خودم گفتم خوب است امشب به آنچه محمد مي خواند گوش فرا دهم و بشنوم كه چه مي گويد. زيرا مي دانستم كه اگر براي شنيدن به او نزديك شوم از خواندن منصرف مي شود نزديكتر رفتم بطوري كه بين من و محمد صلى الله عليه وآله وسلم (پوش كعبه) حائل بود وقتي آياتي از قرآن را شنيدم قلبم نرم شد و بر خلاف ميلم گريستم. آنگاه آهسته از آنجا دور شدم بطوري كه محمد صلى الله عليه وآله وسلم احساس نكند. اين واقعه نشان مي دهد كه با وجود مخالفت شديدي كه او نسبت به پيامبر داشت، هنگامي كه آيات خدا را مي شنود و فصاحت پند و اندرز آن را مي فهمد، قلبش متاثر مي شود، زيرا او از معدود كساني بود كه خواندن و نوشتن مي دانست، در آن لحظات او بخوبي فهميد كه هيچ انساني يا جني، توانايي و قدرت آوردن الفاظي مانند قرآن را ندارد اگر چه يكديگر را ياري كنند .
پس از لحظاتي حضرت عمر رضى الله عنه سكوت را شكست و با صداي آرام به خواهرش گفت: ((اين صحيفه را به من بده مي خواهم بدانم آنچه محمد صلى الله عليه وآله وسلم آورده چيست؟)) فاطمه مخالفتي نكرد و با قلبي سرشار از ايمان احساس كرد كه خداوند توانا و دانا برادرش را بسوي نور اسلام هدايت كرده است، او صحيفه را از خواهرش گرفت و با صدايي بريده و لرزان شروع به خواندن كرد.( اين واقعه بعد از وضوء ويا غسل کردن عمر رضى الله عنه صورت ميگيرد.) او نسبت به فرهنگ و فصاحت و بلاغت عرب آشنايي كامل داشت و همين امر باعث مي شد كه هميشه در بالا بردن سطح فرهنگ فرزندانش بكوشد. دخترش حضرت حفصه ام المومنين رضي الله عنهما خواندن و نوشتن را به خوبي مي دانست، و در جمع كردن قرآن سهم بزرگي داشت آياتي كه بر روي پوست نوشته شده بود آيات 1 تا 8 بود كه آن روز خباب براي سعيد و فاطمه مي خواند. حضرت عمر شروع به خواندن كرد ((بسم الله الرحمن الرحيم)) بنام خداوند بخشنده و مهربان.
﴿طه (1) مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى (2) إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى (3) تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى (4) الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (5) لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى (6) وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى (7) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى (8)﴾.
«اي پيامبر ما قرآن را براي تو نفرستاديم تا خويشتن را خسته و رنجور كني ليكن آن را براي پند و اندرز كساني فرستاده ايم كه از خدا مي ترسند و از او اطاعت مي كنند از سوي كسي نازل شده است كه زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است خداوند مهرباني قرآن را فرو فرستاده است كه بر عرش مستولي است و قدرتش سراسر كائنات را احاطه كرده است. از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين و آن چه در ميان آن دو و هر چه در زير خاك (از معادن) است. اي پيامبر! اگر آشكارا سخن بگويي يا در نهان، خدا آن را مي داند او خداست و جز خدا معبودي نيست او داراي نامهاي نيكو است».
با خواندن آيات قرآن، چشمانش از اشك پر شد، به خواهرش نگاهي كرد و گفت: چقدر اين سخن زيبا و پر معني است!
هنگامي كه خباب اين سخن را شنيد، از مخفي گاه بيرون آمد، به طرف عمر رضى الله عنه رفت و گفت: (به خدا اين واقعه يكي از كرامات رسول خدا است.)
ديروز از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه در دعايش فرمود: ((خدايا! اسلام را به وسيله يكي از اين دو عمر نصرت بفرما).
من اميدوارم كه خداوند به خاطر دعاي پيامبر تو را برگزيده باشد. از شنيدن اين سخنان قطرات اشك بر گونه هاي حضرت عمر رضى الله عنه جاري شد، اين اولين بار بود که فاطمه اشكهاي برادرش را مي ديد. با سرعت بسوي او رفت. قلبش از خوشحالي مي تپيد در حالي كه از شوق اشك مي ريخت با مهرباني بوسه اي بر گونه ي برادرش زد.
ابن اسحاق بقيه ماجرا را اين گونه روايت مي كند: ابن خطاب شمشيرش را حمايل كرد و آنگاه به طرف دارالارقم به راه افتاد. وقتي به خانه ي محل اجتماع پيامبر و يارانش رسيد، دروازه را كوبيد. مردي از ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم برخاست و از فاصله ي بين دو لنگه درب خانه نگاهي به بيرون انداخت و وقتي عمر را ديد كه شمشيرش بر پهلويش آويزان دارد با بيم و هراس موضوع را به حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم خبر داد. حضرت حمزه رضى الله عنه عموي پيامبر كه مسلمان دلاور و شجاعي بود برخاست و گفت: به او اجازه بدهيد وارد شود، اگر نيت خير داشته باشد شايسته احترام است و اگر قصدي بدي داشت او را با شمشيرش مي كشيم.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: به او اجازه ي ورود بدهيد و آنگاه برخاسته و به طرفش رفتند تا او را ملاقات كنند.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پس از ديدنش پرسيدند، اي پسر خطاب چه عاملي باعث آمدن تو به اينجا شده است؟
حضرت عمر رضى الله عنه با صداي بريده و لرزان كه همراه با حس پند پذيري بود، گفت: (اي رسول خدا! به خدمت شما آمده ام تا به خدا و پيامبر خدا و آنچه كه از نزد خدا آورده ايد ايمان بياورم).
بدين ترتيب داستان اسلام آوردن حضرت عمر رضى الله عنه به پايان رسيد.
124 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
با سلام
در جواب به جناب اقاي mohamad قسمت دوم :

نظر شماره 103 : نام و نام خانوادگي: mohamad - تاريخ: -5 آذر 88
گفتي : سلام من يه آدم اهل تشيع هستم .
ميگم : يك شيعه وقتي خواست از كلمه تشيع استفاده كنه ميگه من شيعي هستم .
گفتي : اينايي که اين بالا يه جملاتي در مورد سني نوشتن . من يه سوال از اهل تشيع ميپرسم ؟؟؟؟ به نظر شما کشوري مثل عربستان که حضرت محمد و علي و ......هزاران پيغمبر ديگر اونجا زندگي کردن اينقدر قدرت نداشتن که حتي 10 درصد اون مردم رو شيعه کنن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ميگم بي ادب بنويس حضرت محمد ( ص ) و علي ( ص ) ,,,
گفتي: هزاران پيغمبر ؟
ميگم :قبل از نبوت حضرت محمد ( ص ) اون كفار و مشركين در حجاز و مكه و يثرب چكار ميكردند؟؟ مگر نه اينكه هزاران پيعمبر ...
گفتي :خودتون يه لحظه فکر کنيد ؟؟؟ آيا حضرت محمد شيعه بود ؟؟؟؟؟؟
ميگم :خودت يك لحظه فكر كن شيعه چه معني داره ميدوني ؟؟؟ شيعه يعني پيرو , دنبال رو متوجه شدي يا نه ؟؟؟

گفتي : اگر شيعه بود پس چرا تو کشوذ خودش ياري نداره که شيعه باشه و 90 درصد کشور و حتي بيشتر اهل سنت هستن ؟؟؟؟؟؟؟
ميگم : جوابتو بالا دادم .قبل از نبوت حضرت محمد ( ص ) اون كفار و مشركين در حجاز و مكه و يثرب چكار ميكردند؟؟ مگر نه اينكه هزاران پيعمبر ...

گفتي : شما ها فکر کرديد که فقط خودتون آدمين و ميفهمين ؟؟؟؟
ميگم : نگفتيم فكر ميكنيم نه باور داريم
گفتي : چون پيامبران ما هم اکپرا عرب بودن ؟/؟؟؟
ميگم : منبع نور را به جاي تاريك ميبرند اينطور نيبست ؟؟؟
گفتي : اصلا تا حالا فکر کردين شيعه يعني چي ؟؟؟؟
ميگم : اگرنميدانستيم از امثال تو جويا نمي شديم
گفتي : فوش رو هم به کسي ميدن که لياقتش رو داشته باشه .به هر کسي فوش داده نميشه.
ميگم : 1 ) فوش هم كه بلد نيستي بنويسي صحيحش " فحش است "
ميگم : 2 ) فحش به هيچكس نده غير اسلاميه به هيچكس حتي كفار, اما لعنت جايزه مثل اينكه بگي " لعنت خدا به كسي كه وصيت اخرين رسول خدا حضرت محمد ( ص ) را انكار كرد .. تو هم بلند بگو امين رب العالمين .
گفتي : موفق باشيد . لعنت بر مشرک . درود بر اهل سنت .
ميگم : چخان تو كه گفتي " من يه آدم اهل تشيع هستم " توي همين چهار خط رنگ عوض كردي خون اشعث ابن قيس توي رگهات جريان داره .

يا علي

125 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
با سلام
جناب mohamad خان . نظر خودم را خواندم و بحالت گريه كردم .
حلا يك خواهش ازت ميكنم :
بدون واسطه از خداوند متعال بخواه كه خداوند مرا در اخرت با عمر ابن خطاب محشور نكنه . منهم به همين طريق از خداوند متعال ميخواهم كه ترا با عمر و اكثريت عشره مبشره محشور كنه . ايجوري خوبه نه .
در يك جا گفتي .... شما فکر کنم يه آدم مرده رو با يه ادم زنده اشتباه گرفتيد اون موسي اي که ميگيد .....
خوب حالا شما كدام وقت از حضرت عيسي مسيح ( ع ) و يا حضرت خضر ( ع ) طلب شفاعت كرده ايد , و يا علماي وهابي شما كجا گفته اند كه ميشود از عيسي مسيح ( ع ) و يا حضرت خضر ( ع ) طلب شفاعت كرد .
در يك جا گفتي .... دارم آقاي محمد امين شما فکر کنم حتي وضو گرفتنتم از اهل تشيع ياد گرفتي ,,,, اين وضو كه شعيان ميكيرند مطابقت كامل دارد با قران كريم , وضوي شما با چي مطابقت دارد ,, در ضمن در صورت نبودن اب ما تيمم ميكنيم شما چكار ميكنيد ايا بازهم خاك را بر سر خود ميماليد و كمي هم در گوشهايتان ميماليد , خاك بر ياهايتان هم ميماليد .
در يك جا گفتي .... زيادم عجله نکن دارم واستون آمادش ميکنم اون دلايلي که پشتتون رو بشکنه ... نترس ما اهل عجله كه نيستيم چونكه اهل حق هستيم پس اهل صبر هم هستيم ,,,,, إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر .
ميگي نه يك نگاه به مقالات اين سايت بنداز ميبني كه اين اراجيفي كه تو در نظراتت اوردهاي بارها و بارها با متانت و صبر جواب داده شده است بجاي وقت تلف كردن و بقول عربها " قص " " نص" كردن مقالات وهابيت يك مقدار مطالعه كن خصوصا در همين يك سايت تمامي جوابهايت داده شده است اونهم در بسياري از وقتي از صحيح بخاري و مسلم .......
در جائي ديگه نوشتي : """" شمايي که کتاب صحيح و بخاري رو مسخره ميکنيد که ..... " نه بخدا ما اونها را مسخره نميكنيم بلكه اين خودشونند كه خودشون مسخره ميكنند .ميگي نه اين چند مقاله را بخوان :

1 ) خدا در صحاح : http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=48
2 )پيامبر (ص) در صحاح سته اهل سنت: http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=23
3 ) عايشه در صحاح سته اهل سنت: http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=96
4 ) عمر در صحاح : http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=102
5 ) اصحاب در صحاح : http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=99

نه خير جناب mohamad ما نه ميخواهيم شما را مسخره بكنيم و نه از حركات شما بخنده ميافتيم بلكه دوست داريم كه شما و همه بصراط مستقيم هدايت شويد .
بقول معروف : چو مي بيني که نابينا و چاه است --------- اگر خاموش بنشيني گناه است .

موافقي يا نه :

يا علي


126 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
پايين جملاتتون هم يه جوري مينويسين گروه پاسخ به شبهات که اگه کسي ندونه فکر ميکنه يه چيزي حاليت ميشه
127 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
خواب ديدي خير باشه . فکر کنم فيلم حرت يوف خيلي رو شما تاثير گزاشته !!!!!!!!!!!! مگه شما خودتون درستش نکردين اين فيلمو . متوسل بشين به قول معروف اين شا الله که جواب ميده که ميده . خنده داره . تازه بازم اون دوران يعقوب زنده بود سر خاکش که ازش نخواستن .

در مورد قراني که عشره مبشره توش باشه هم بايد خدمتتون عرض کنم واسه شما دستکاري قران هم کاري غير ممکن نيست چون راحت ميتونين بگين که پيامبر جانشين داشته . درسته قران ما با شما يکي نيست چون قران ما قران ناب محمديست نه . بعد از محمد . چون ما جانشيني براي قران و محمد نميبينيم .

ايني که تو قران اومده به پيامبر متوسل شويد براي گرفتن شفاعت از پيغمبر است که شما اين هم باز با توجه به تفکر منفي خودتون عوض کردين و ميگين که کار شفاعت دست 12 امام است و..... فکر کردين اين دنياست اونم از نوع ايرانش پارتي بازيه . کلي خنديدم

زيادم عجله نکن دارم واستون آمادش ميکنم اون دلايلي که پشتتون رو بشکنه . از قران واستون ميارم . ولي اميدوارم دلت نکنين چون بعيد نيست .

شمايي که کتاب صحيح و بخاري رو مسخره ميکنيد که ...... ازتون هيچي بعيد نيست .
128 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمان الرحيم
جناب mohamad
بنده نمي‌دانم شما در چه محيطي و توسط کدام مربي رشد يافته اي و تربيت يافته اي.
و همچنين نمي‌دانم که در طول زندگي خود از چه کساني آزار و اذيت ديده‌اي.
فقط امري که واضح است اين است که شما اکنون قصد انتقام داري.و به تنها چيزي که مي‌انديشي مسخره کردن و استهزاء تشيع است.

اين روش شما مصداق بارز اين آيه شريفه است:
«الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا و غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ»
«همانان كه دين خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى دنيا مغرورشان كرد. پس همان گونه كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند، و آيات ما را انكار مى‏كردند، ما [هم‏] امروز آنان را از ياد مى‏بريم.»

حال انتخاب با شما است. يا به جک گويي و متلک گويي و سخنان غير علمي و غير قرآني و غير عقلاني ادامه ده و يا از خداي خود شرم کن و قبل از نوشتن انديشه کن.
**********************************
جناب mohamad
اين را بدان که شما اول شخصي نيستي که از در تمسخر بر شيعه وارد شده اي. سالها قبل از تو عمر از اين در وارد شد:
«عمر مي گويد: در زمان نبي اکرم مردي بنام عبدالله كه ملقب به حمار (الاغ) بود، وجود داشت. او رسول الله را مي خنداند. آنحضرت او را بخاطر شراب خواري، حد زده بود. روزي، همين شخص را (بخاطر شراب خواري) نزد رسول خدا آوردند. پيامبراکرم دستور داد تا او را حَد بزنند. يکي از حاضران گفت: خدايا! او را لعنت کن. چقدر شراب مي خورد. نبي اکرمفرمود: «او را لعنت نکنيد. بخدا سو گند تا جاييکه من مي دانم او خدا و رسولش را دوست دارد»» (بخاري: كتاب حدود: باب زدن با شاخة درخت خرما وكفش)

آيا يک عقل سليم قبول مي‌کند که جناب خاتم النبيين (صلي الله عليه و آله) چون در سلاطين در رکاب خود دلقک و منجيک داشته است؟
آيا عقل سليم قبول مي‌کند که ايشان مردم را از لعنت کردن يک نفر بازدارد و در عين حال از ملقب شدن و بي‌آبرويي او بواسطه لقبش (حمار) جلوگيري نکند؟
آيا ممکن است چنين شخص بي‌آبرويي را که دائم شراب مي‌خورد را خداوند چنان دوست بدارد که پيامبر براي او سوگند ياد کند؟
>>>>> آيا اين حديث جز براي تمسخر مقام بلند مرتبه خير البشر است؟ (نعوذ بالله) <<<<<<

حال به اين حديث توجه کن:
«عمر مي‏گويد: در سه مورد، نظر من با وحي پروردگار موافق گرديد: يكي اينكه گفتم: اي رسول خدا! چقدر خوب است كه در مقام ابراهيم نمازبخوانيم. خداوند اين آيه را نازل كرد: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى دوم اينكه گفتم: اي رسول خدا! چقدر خوب بود كه شما همسران خود را دستور مي داديد تا حجاب نمايند. زيرا انسانهاي خوب و بد با آنان سخن مي‏گويند. آنگاه، آية حجاب نازل شد. سوم، زماني كه همه همسران رسول ‏الله با وي درگير شدند، من به آنها گفتم: اگر رسول الله همة شما را طلاق دهد، خداوند متعال همسران بهتري از شما به او عنايت خواهد فرمود. آنگاه، آية معروفِ عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبَدِّلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ در اين باره نازل شد.»( کتاب نماز: باب آنچه در باره قبله آمده است)

آيا يک انسان سليم النفس مي‌‌تواند قبول کند که غيرت عمر در مورد همسران رسول اکرم( صلي الله عليه و آله) بيشتر از خود ايشان بوده است؟
آيا خيرالبشر نعوذبالله در غيرتش نقصي بود که عمر قبل از <خدا> و قبل از <رسول> متوجه آن شد؟
>>>>>>>>>> آخر توهين و ياوه گويي و تمسخر شيعه تا کجا؟ <<<<<<<<<<<

فحاشي هاي شما اهل عمر به تشيع حد و مرزي نمي‌شناسد تا جايي که حتي حاضر هستيد براي توهين به تشيع به صنم خود نيز توهين کنيد:
« ابوهريره مي گويد: روزي، نزد رسول الله نشسته بوديم كه فرمود: «خواب ديدم كه در بهشت هستم. در آنجا چشمم به زني افتاد كه كنار قصري، وضو مي گرفت. پرسيدم: اين قصر، مال چه كسي است؟ (فرشتگان) گفتند: از آنِ عمر است. بياد غيرت عمر افتادم. پس پشت كردم و رفتم». عمر با شنيدن اين سخنان، به گريه افتاد و گفت: اي رسول خدا! آيا در مورد تو هم به غيرت مي آيم؟! »
(صحيح بخاري:كتاب آغاز آفرينش:باب(6): وصف بهشت و اينكه هم اكنون وجود دارد)

واقعا معني اين حديث چيست؟ آيا اگر آن کاخ متعلق به شخص ديگري بود نعوذبالله پيامبر اکرم از در بي‌غيرتي وارد مي‌شد؟
معني جمله عمر چيست؟ آيا غيرت رسول و غير رسول مي‌شناسد؟ يعني واقعا عمري که به پيامبر توصيه مي‌کرد حجاب زنانش را تصحيح کند حال خود حاضر است که اجازه دهد پيامبر به تماشاي زنان او بيايد؟
>>>>> آيا بي غيرتي و بي‌شرفي و بي‌ناموسي دشمنان شيعه حد و مرزي هم دارد؟؟ <<<<

براستي آيا ممکن است عمري که به احکام الهي واقف نبود حاکم جهان اسلام باشد؟

« از عمر روايت است كه او يك سال قبل از شهادتش به مردم بصره، چنين نوشت: مجوسيهايي را كه با محارم خود، ازدواج كرده اند، از يكديگر جدا كنيد. بايد گفت: كه عمر از مجوس، جزيه نمي گرفت تا زماني كه عبد الرحمن بن عوف گواهي داد كه رسول الله از مجوس هجر، جزيه گرفت. (آنگاه عمر دستور داد تا از آنها جزيه بگيرند).»(صحيح بخاري:كتاب جهاد :صلح با ذمي ها)

پس عمر تا يک سال مانده به پايان کارش احکام خدا را اشتباه اجرا مي‌کرده است؟؟؟؟؟

آنهم عمري که شما اعتقاد داريد که به او الهام مي‌شده است؟
«مي گويد: نبي اكرم فرمود: «در ميان بني اسرائيل كه قبل از شما مي زيسته اند، مرداني وجود داشت كه پيامبر نبودند ولي به آنها الهام مي شد. اگر در ميان امت من، يكي از آنها وجود داشته باشد، آن شخص، عمر خواهد بود» (صحيح بخاري:مناقب عمر)

کجا بود الهام به عمر هنگامي که از او تفسير آيات را مي‌پرسيدند؟؟
اين غلو گويي ها براي کدامين منظور است؟؟
البته اين توهين ها و غلوگويي ها و گزافه گويي ها فقط محدود به عمر نمي‌شود:
«اشتكى رسول الله ثلاثة عشر يوما ، فكان إذا وجد خفة صلى ، وإذا ثقل صلى أبو بكر»

******************************
احاديث حيرت آور شما بس نبود ترجمه هاي شگفت انگيز نيز به آن افزوده شد:
«او را نابغه لقب داده و فرموده: ((لم أر عبقرياً يفري فريه)) (من هيچ نابغه اي را نديده ام كه قدرت انجام دادن كارهاي او را داشته باشد).»؟؟؟؟؟!!!!!!
اولا عبقريا به هيچ عنوان معني «نابغه» را نمي‌دهد. عبقري به معني سيد و رئيس است.

دوما اين چگونه رئيسي است که مرئوس عمر وعاص در واقعه ذات السلاسل مي‌شود؟؟؟
چگونه است که پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) اسامه جوان را بر او رئيس مي‌گرداند؟

سوما اصل اين حديث جعلي اين است:
«وثبت في الصَّحيحين من حديث ابن عمر وأبي هريرة أنَّ رسول الله صلَّى الله عليه وسلَّم قال‏:‏ ‏(‏‏(‏بينا أنا نائم رأيتني على قليب فنزعت منها ما شاء الله ثمَّ أخذها ابن أبي قحافة فنزع منها ذنوباً أو ذنوبين وفي نزعه ضعف - والله يغفر له - ثمَّ أخذها ابن الخطَّاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقرياً من النَّاس يفري فريه حتى ضرب النَّاس بطعن‏)»
http://www.al-eman.com/Hadeeth/viewchp.asp?BID=12&CID=623

عجب!!!! توانايي عمر از ابوبکر و پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) نيز بيشتر مي‌شود!!!
***************
در ادامه شما گفته ايد:
«مردي خيرخواه و در اجراي عدالت و حق طلبي مشهور بوده است.»
عجب!!!
اين گفته شما در تعارض کامل با اين آيه شريفه است:
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِه وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ »

طبق نص صريح قرآن شرک ظلم است حال چگونه عمر مشرک عدالت طلب و حق طلب بوده است؟؟؟
جناب mohamad
عجب آنکه شما حتي براي عمر قبل از اسلام از واژه «حضرت» استفاده مي‌کنيد.
آيا واقعا يک مشرک شراب خوار لايق اين کلمه بوده است؟

آيا واقعا انديشيده اي که اين متن شما دفاع از عمر است؟ متني که در آن شرک و کفر و شراب خواري و فساد عمر پيش از اسلام سخن گفته اي؟
راستي اين عمر «چهار شانه» چرا هيچگاه سواري کردن را به خوبي نياموخت؟

آيا ممکن است چنين شخصي بر حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام)‌برتري داشته باشد؟
**************
بعد از روزها تهديد به «شکستن پشت ما» متني را کپي و پيست کرده اي که خود بزرگترين گواه بر شخصيت فاسد عمر است.

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
129 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
با سلام
جناب mohamad كدام حاشيه اخوي ؟؟؟
كسي كه هدفي دارد بايد چشمشو باز كنه كوشش باز كنه با زبان خوش حرف بزنه نباشه .
گفتي فشار يك نگاه به نظرات خودت بنداز خدا وكيلي ترا به اولي و دومي و اون سومي قسمت ميدم ببين كي بخودش فشار مياورد ؟؟
ميگي فشار نياوردي بيا برايت اثبات ميكنم :
خودت گفتي : من که اين القاب علي رو ميدونم . اولاً بيتربيت نباش حضرت علي ( كرم الله وجهه ) حداقل .
در ثاني اگر ايت القاب را براي حضرت علي ( ص) قبول داري پس چرا به اونهائي كه از اين القاب براي خودشان استفاده كردند تبري نميجوئي .
مخصوصاً لقب امير المومنين . الصديق الاكبر , الفاروق .
لعنت خداوند بر كافران.
لعنت خداوند بر مشركان.
و لعنت خداوند بر منافقين .
و لعنت خداوند بر دشمنان حضرت محمد (ص ) و خانواده پاكش .

يك حديث مهمان من باش تا فشارت را بياورد پائين :

ابن عساكر از علماي اهل در تاريخ مدينه دمشق ، از ابن عباس نقل مى كند كه ميگفت : فتنه اي در پيش است ، هركس از شما با آن روبرو شد ، به دو چيز تمسّك جويد : كتاب خدا و على ابى طالب عليه السلام ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در حالى كه دست علي عليه السلام را گرفته بود ، ميفرمود:
« اين ( علي ) نخستين كسي است كه به من ايمان آورد و اوّل كسي است كه در روز قيامت با من مصافحه مى كند و او فاروق اين امّت است كه ميان حق و باطل جدايي مى افكند. او ( علي ) آقا و رييس و مولا مؤمنان است و مال پناه و دشمت ستمگران . او صديق اكبر بزرگترين راستگو و او درِ « مدينه علم » من است كه از آن مى توان به سوي من آمد و او خليفه و جانشين من بعد از من است . » تاريخ مدينه دمشق ج42 ص 42 و 43

يا علي


130 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
جناب آقاي عبد الغفار برو پيش آخوند سر کوچتون بگو بهت ياد بده چطوري جواب سوال رو ميدن ؟؟؟

در ضمن دعاي کافران مشرک نزد خدا ...... پس زياد به خودت فشار نيار
131 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
با سلام جناب mohamad فرموديد كه :بد نيست يه بار هم درست ياد بگيريد . پ اينجا رو حتما بخوانيد: عمر بن الخطاب رضى الله عنه در عصر جاهليت منهم ميگم بد نيست دوبار كاملتر بخوان : رفتار عمر با پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان در مكّه <===================================> 1 ) عمر بن الخطاب مى گويد روزى كه در شب آن رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را دنبال مى كردم (قبل از مسلمان شدن عمر) به من فرمود: اى عمر، شب و روز مرا رها نمى كنى؟ عمر مى گويد: پس ترسيدم مرا نفرين كند. و روزى كه عمر قصد كرد رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را در مكه بكشد، هنگامى كه به منزل آن حضرت رسيد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را به همراه اصحابِ وى يافت، پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بطرف او رفت و گريبان و حمايل شمشير او را گرفت و فرمود: اى عمر دست بر نمى دارى، ميخواهى خداوند همان رسوائى و عذابى را كه بر وليد بن مغيرة نازل كرد بر تو نازل كند. بزار و طبرانى و ابونعيم در كتاب «الحليه» و بيهقى در كتاب «دلائل» از اسلم نقل كرده اند كه: عمر به ما گفت: سخت ترين مردم بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بودم، در روز نيمروز بسيار گرمى در يكى از راههاى مكّه ناگاه مردى مرا ديد و گفت: اى فرزند خطاب از تو تعجّب مى كنم، تو گمان مى كنى كسى هستى و من من مى كنى در حاليكه امر ]اسلام[ در خانه ات وارد شده است. جمله ى «تو گمان مى كنى كسى هستى و مَن مَن مى كنى»، كه توسط آن مرد به عمر گفته شد بر شدت تصميم و عمل عمر بر ضد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان و افتخار كردن او بر چنين مخالفتى دلالت مى كند. عمر در زمان خلافت بر قساوت خود نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)اعتراف كرده مى گويد: من شديدترين مردم بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)بودم.( تاريخ الخلفاء، سيوطى 110- 111 و بزار و طبرانى و ابونعيم در حليه و بيهقى در دلائل همين حديث را نقل كرده اند.) 2 )عمر با اين جمله فتوى به قتل كسانى را داد كه زير درخت ]بيعت[ رضوان نماز مى خوانند: آگاه باشد، از امروز نمى آورند برايم كسى را كه به چنين كارى برگردد مگر آنكه او را با شمشير بكشم همانطوريكه مرتد كشته مى شود، سپس دستور داد و درخت را قطع كردند.( شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد 1/59) اين درخت همان درختى بود كه مسلمانان زير آن با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند و بر دفاع از او و اهل بيت او عهد بستند! 3 )ابن قتيبه در كتاب خود ذكر مى كند كه: مردى به عمر گفت: نزديك شوم; من به تو حاجتى دارم؟ عمر گفت: نه مرد گفت: بنابراين مى روم و خداوند مرا از تو بى نياز مى كند و از آنجا فرار كرد. پس عمر به دنبال او رفت و لباس او را گرفت و گفت: چه حاجتى دارى؟ مرد گفت: مردم تو را مبغوض مى دارند، مردم تو را مبغوض مى دارند، مردم تو را نمى پسندند ـ سه مرتبه اين كلام را تكرار كرد ـ . عمر گفت: چرا، واى بر تو؟ مرد گفت: بخاطر زبان و عصاى تو.( الامامة و السياسة، ابن قتيبة 1/20) 4) ابن ابى الحديد مى گويد: در اخلاق و سخن گفتن عمر، جفا، بى حيائى، سنگدلى شديد، سختگيرى، خشونت برخورد و ترشروئى دائمى وجود داشت.( شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد 1/61، صحاح، جوهرى 5/2108) تازه اينها در مقابل ان هجوم به خانه دختر حضرت محمد ( ص ) خيلي كوچكند باشه اين دفعه بار خوشحال كردنت نمينويسم يا علي يا اميرالمؤمنين يا مولا المتقيان . يا امام الدين. يا عين الله. يا مولا المتقين يا امام المتّقين يا ولي الله يا خليفه الله يا حجه الله يا وصي رسول الله يا اسدالله يا حيدر کرار يا سيد عرب يا سيدالمسلمين يا ابو تراب يا فاروق الأمة يا صديق الاكبر و و و و نه پوزش همان بهتر است مثل سابق بنويسم چراكه بعضي از دزدان القاب بعضي از اين القاب را دزديده اند و بروي غاضبان امامت گذارده اند . و اينكه اين اسمي است كه الله سبحان تعالي براي ايشان انتخاب كرده اند . وقتيكه حضرت علي ( ص ) كه در داخل كعبه متولد شده بودند پيش اخرين وصي حضرت ابراهيم ( ع ) حضرت عمران بن عبدالمطلب ( ع ) جناب ابوطالب اوردند بعد از شكر الله سبحان و تعالي چنين فرمودند : يا رب هذا الغسق الدجى‏ و القمر المبتلج المضى‏ء بين لنا من حكمك المقضى‏ ماذا ترى فى اسم ذا الصبى اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم. بعد هاتفى ندا كرد: خصصتما بالولد الزكى‏ و الطاهر المنتجب الرضى‏ فاسمه من شامخ على‏ على اشتق من العلى شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص يافتيد بفرزند پاكيزه و برگزيده و پسنديده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است. پس يا علي
132 | mohamad | | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
جناب مجيد م علي واسه اين بچه ها حاشيه نرين درست و حسابي پي ام هاي من رو بخونين بعد جواب بدين چرا داري به خدا فشار مياري . حداقل به چيزي اين همه لقب بچسپون که من خودم قبولش نداشته باشم . من که اين القاب علي رو ميدونم .

هدف من چيز ديگه ايست حاشيه بسه ديگه به خودتونم فشار نيارين واستون خوب نيست . يه وقت ديدي .....

لعنت خدا بر مشرکان . چون پست تر از مسيحيانند .
در ضمن جناب عبد الغفار جواب سوال من رو ندادي تو هم که مثل دوستات حاشيه ميري .
133 | عبد الغفار | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
بسم الله القاسم الجبارين. يا منتقم ...!!! يا جبار ...!!! يا متکبر...!!! يا الله جل جلاله.!!! يا علي ما احبك الا مؤمن طاهر الولادة وما بغضك الا منافق خبيث الوده! خب جناب با ادب Mohammad خان که نوشتي>>>>>> :کجاي قران گفته کونت رو نشوري و رو جوراب مسح بکشي قربان حتما تو قران شما همون مفاتيح نوشته درسته ؟؟؟ ؟؟؟؟ اي رو سياه در درگاه خدا. اي سياه دل آواره و همج الرعا. ؟؟؟ ؟؟؟ مثل اينکه شما علاقه ي زيادي به مق........؟ دارين مثل سرورت و مولات عمر ابن صهاک.!!!! آره.؟ ببين جواب هايي هوي . من حتي يک فحش هم ندادم فقط اون چه که هستي رو بدون فحش آشکار کردم. خداوند متعال جلت عظمته خوب کلامي که واقعا در دلت هست رو به زبانت مياره که همه بشناسنتون. يا مهيمن.........
134 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
جناب مجيد م علي شمايي که من آيه قران بهتون ميدم دليل و منطق براش مياري که دروغه .. ديگه ادامه ندي بهتره . چون شبها احتمالا خوابت نگيره ....

يه بار ديگه اين مطلب رو بخونيد ... چرا پيامبر جانشيني ندارد . توضيحاتش 123
135 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
جناب مجيد م علي اين يزايي که از اخوندهاي دوره گرد ياد گرفتي ( اونايي که ميان با نوحه خوندنشون شما رو ر کار ميزارن و تا پول نگيرن اين کارو نميکنن ) فق به درد کايي ميخوره که مثل خود شما شم دل و مغز و بان و ظاهرش رو با خرافات بستن !!!!!!!!

باز هم ميگم اين چيزايي که گفتم چيزايي هست که به شما کمک ميکنه راهتون رو پيدا کنيد / تازه هنوز آيات قران رو نياوردم که چرا هول ميکني خلاصه ميکني حرفاتو ....... !!!!! ؟؟؟؟؟ يه بار چيزايي که من ميگم با جوابهايي که ميدين رو بخونين کلي خنده داره . بد نيست شماي جاهل هم يه خورده شاد زندگي کني واسه يه لحظه هم بد نيست

والسلام
136 | مجيد م علي | | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
با سلام
جناب mohamad نميدانستم اين صحابي شما " اشعث ابن قيس " اينقدر پيش شما منفوره كه ناراحت شدي بالاخره صحابي بود ؟؟؟
تعجب ميكنم كه خودت هنوز معني شرك را نمي داني بايد بري تحقيق كني .
لازم نيست چيزي بنويسي قبلاً اين چرنديات از وهابي لندن نشين " عبد الشيطان ملحدزاده لندني " شنيده ام .
نظرات ديگرت هم نشانه ايمانت به شيطان است نه به خداي متعال .
منهم صادقانه از خداوند طلب ميكنم كه تو را براه راست هدايت كنند .
يا علي
137 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ٠٩ آذر ١٣٨٨ |
جناب مجيد م علي گفتين ::: خون اشعث ابن قيس توي رگهات جريان داره ؟؟؟!!!! تعجب ميکنم شما که نميدونيد ريشتون از کجا اومده ؟؟؟؟ من که فکر کنم بيشتر خونتون مال انگليسيهاست . 100%


من حرف ديگه اي ندارم تا چند روزديگه که بهتون ثابت کنم شرک معنيش چيه

ختم کلامم ميگم ايران نمونه ي کشور اهل تشيع هستش که . 90 درصدشون دزدن و مثل شما خودشون رو سر کار گزاشتن اون 10 درصد ديگه هم معلومه ديگه سوني هستن .

خدا به دادتون برسه

و انشاالله که خدا به راه راست هدايتتون کنه والسلام
138 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ١٠ آذر ١٣٨٨ |
اشکال نداره واستون معني ميکنم



وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ

و پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار، و كسانى كه با نيكوكارى از آنان پيروى كردند، خدا از ايشان خشنود و آنان [نيز] از او خشنودند، و براى آنان باغهايى آماده كرده كه از زير [درختان‌] آن نهرها روان است. هميشه در آن جاودانه‌اند. اين است همان كاميابى بزرگ
139 | mohamad | | ١٢:٠٠ - ١٠ آذر ١٣٨٨ |
بد نييست که اين همه ميگين صحابه اين و اونه آيه 100 از وره توبه رو خودتون برين و ترجمش رو بخونين .

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿توبه آيه ١٠٠﴾

و پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و کساني که با نيکوکاري از آنها پيروي ميکنند و..... ادمه اين ترجمه رو بد نيست يه بار هم قران رو بخونيد ....
140 | mohamad | Iran - Babol | ١٢:٠٠ - ١٠ آذر ١٣٨٨ |
بازم حاشيه رفتين اين نشانه کم آوردن است . و من ديگه کاري با اين مطلب ندارم / موفق باشيد و خدا هدايتتون کنه . وقتي مکه رفتين اونجا بيشتر بينديشيد . من ديگه پي ام نميدم چون خودمم نميدونم چي ميپرسم چي جواب ميگيرم . همش ميگين علي . عمر و.... من چي ميگم شما چي ميگين .

141 | mohamad | | ١٢:٠٠ - ١١ آذر ١٣٨٨ |
موفق و مويد باشيد . درود بر اسلام . درود بر خلفاي راشدين من هر چي ميگم باز ميام اول خط . هرف ديگه اي ندارم چون وقت ندارم به اين چرنديات بيش از اين گوش بدم .

خدا به راه راست هدايتتون کنه .
خدا همه مسلمين را به راه راست هدايت کنه .
به اميد روزي که اسلام واقعي سراسر جهان را بگيرد .

فقط اين رو بگم من اوليا رو با هم مقايسه نميکنم . و همه براي من يکسانند .

اينم بدونيد . اسلام ريزه کاريهاي زيادي داره .

لطفا ديگه هم شما مطالب قبليتون رو کپي پست نکنين واسه من چون من به هيچ کدوم توجهي ندارم

. من ديگه به اين سايت هيچ وقت سر نميزنم . از خدا ميخوام که کمکتون کنه .

والسلام
142 | متا | | ١٢:٠٠ - ١٢ آذر ١٣٨٨ |
شماها همه حيوونيد که به خلفاي راشدين توهين ميکنيد اکر اين مزخرفات شمادرست باشه بس جرا رسول خدا داماد عمر است
143 | عبد الجبار!!! | | ١٢:٠٠ - ١٧ آذر ١٣٨٨ |
علي داماد پيغمبر ............. براي فاطمه همسر

براي شادي و غمها ............ علي از هر کسي بهتر

سلام بر موحدان ........... و لعنت خدا بر مشرکان و کافران

جناب (( متا ))

که گفتي : شماها همه حيوونيد که به خلفاي راشدين توهين ميکنيد اکر اين مزخرفات شمادرست باشه بس جرا رسول خدا داماد عمر است


جواب : اي که گفتي بر ابي بکر و عمر لعنت مکن ------------------------ زان که شايد حق تعالي کرده باشد رحمتش

آنجه با آل نبي کردند گر بخشد خداي -------------------------------- هم ببخشايد ترا گر کرده باشي لعنتش

بر قاتلان دخت گرامي رسول. سيده ي بتول. حضرت فاطمه ي مرضيه ( سلام الله عليها) ...... لعنت.لعنت لعنت.

اگر حيوان به کسي ميگن که بر افراد قاتلي که به دختر رسول الله (ص) بي حرمتي کردند و کشتنش لعنت ميکنه.

خيلي ببخشيدا پس تمامي ملائک به قول شما حيوانند که اين قاتلان ملعون را لعن ميکنند؟!

بر غاصبان ولايت و خلافت بر حق حضرت مولا الموحدين. مولا المتقين. سيد الاوليا. اسد الله. عين الله. وجه الله. سر الله. يد الله.نور الله. سيف الله. صديق اکبر. فاروق اعظم. قسيم النار والجنه. قاعد الغر المحجلين. قالع کفار. شير دادار. حيدر کرار.( صلوات الله و سلامه عليه.)........لعنت.


يا الله.
144 | مسلمان | United States - Fremont | ١٢:٠٠ - ٢٣ آذر ١٣٨٨ |
و اعتصيمو به حبل الله جميعا و لا تفرقوا قرآن را خوب بخوانيد و عمل كنيد چون نه شيعه نه سني جايي در امت واحد ندارد واي بر هر دو گروه
145 | پيرو سنت رسول الله - يعني سوني | United States - Scranton | ١٢:٠٠ - ٢٦ آذر ١٣٨٨ |
اهل شيعه توجه کنن

به جاي شبکه سلام شبکه نور رو نگاه کنيد بلکه يه کمي از راه کج به راه راست هدايت بشيد

اين شبکه که افرادي دارن مديريتش ميکنن که نافشون رو اهل شيعه زده همش خرافه گويي و کفري بيش نيست .

به قول معروف جم کنيد کازه کوزتون رو . بزاريد مردم عبادتشون رو بکنن . نه بت رو واسطه بين خودشون و خدا بکنن و ......

درود بر اهل سنت که خودشون رو به خدا اينقدر نزديک ميبينن که نيازي به شرک و واسطه ندارند و امامان و فرستاده هاي خدا رو فقط يه وسيله ميدونن نه واسطه ..


درود بر مردم مکه . درود بر امت مسلمان سوني . لعنت بر مشرک و کافر و کساني که به اوليا تو هين ميکنن

بريد قران بخونيد نه مفاتيح .... بدبخت هاي بي چاره .. شما کلام قمي رو از کلام خدا بيشتر مطالعه ميکنيد واسه همين انتظار زيادي ازتون نميره

والسلام صدق الله العظيم
146 | پيرو سنت رسول الله - يعني سوني | United States - Scranton | ١٢:٠٠ - ٢٦ آذر ١٣٨٨ |
درود بر تو اي مسلمان ولي من بهت توصيه ميکنم نه به تو به همه مسلمانان کتابهايي که تو اين سايت هست رو دانلود کنيد

تو گوگل سرچ کنيد کتاب هاي سايت عقيده
147 | مهدي. اسرين | Iran - Khorramshahr | ١٢:٠٠ - ٠٢ دي ١٣٨٨ |
برادر ديني من عزيز دل .شما كه قرآن خدارو خوب ميخوني چرا اين حرفرو ميزني ..حتما متوجه مفاهيم قرآن نشدي چون اگه متوجه ميشدي به اينصورت حرف نميزدي ..... براي همگي تون متاستفم......................................
148 | سيد كميل قبادي | | ١٢:٠٠ - ١٠ دي ١٣٨٨ |
تمام آيات قرآن همين است
به قرآن حرف يزدان اين جنين است
به کوري دو چشم اهل سنت
فقط مولا علي امير المومنين است
عبادت بي ولايت حقه بزيست
اساس مسجد ساختنش بتخانه سازيست
چرا سني نمي خواهد بفهمد
وضوي بي ولايت اب بازيست
149 | امير حسين | | ١٢:٠٠ - ٢٩ دي ١٣٨٨ |
خاک تو سر همتون, دنيا داره 4 نعل پيشرفت ميکنه شماها هنوز در بند خليفه و امام زمان و مکان موندين بازم خاک تو سر همتون خاک تو سر همتون خاک تو سر همتون خاک تو سر همتون
150 | ص.صالح | | ١٢:٠٠ - ٣٠ دي ١٣٨٨ |
با سلام به آقاي امير حسين اينو بدون اگه امام زمان(عج)نباشه نميتوني 4نعل پيشرفت كني بلكه 4نعل ميان رو سر تو رژه ميرن تا بفهمي دنيا دست كيه اومدي نشستي و بعد با خودت گفتي بذار منم يه حرفي بگم فكر كردي اين حرفا يعني اينكه شما خيلي در حال پيشرفت و به روز شدني نه بابا شما خيلي از دنياپرتي بهت توصيه ميكنم يكم مطالعه كني بعد اظهار وجود كني ياعلي
151 | حسين علي نژاد | | ١٢:٠٠ - ١٧ بهمن ١٣٨٨ |
با سلام همانطور که در کتب اهل سنت وارد شده زماني که عمر مشرک بود و اراده کرد که پغمبر را به خاطر گسترش روزافزون اسلام و مسلمانان به قتل برساند و سر خواهرش را به خاطر اسلام آوردنش و قرآن خواندنش شکست و صورت دامادش را مجروح ساخت . تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 174 – 175 و تاريخ المدينة ، ابن شبة النميري ، ج 2 ، ص 657 – 659 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 44 ، ص 34 – 35 و الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 267 – 269 و... . آيا دليلي در تاريخ وجود دارد که خواهرش او را بخشيده باشد و از حقش درگذشته باشد تا بخاطر شکستن سر زن مسلماني و مجروح ساختن صورت مسلمان ديگري عذاب نشود ؟ باتشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
دليلي وجود ندارد كه ثابت كند، خواهر عمر و داماد او و نيز كنيزكاني كه توسط عمر به خاطر اسلام آوردن كتك خورده بودند ، از عمر راضي شده باشند .

مووفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
152 | م.نور | The Netherlands - Voorburg | ١٢:٠٠ - ٣٠ بهمن ١٣٨٨ |
سلام
اگر عمر نبود همه ي آتش پرست بوديد
153 | مجيد م علي | | ١٢:٠٠ - ٠١ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام
جناب م.نور مگر ايشون پيغمبر بود كه اينچنين ميگوئي . استغفرالله .
ثانيا گناه اون كسانيكه بخاطر دزدي مقام امامت فرصت شنيدن سخنان حق را از دست دادند و نامسلمان از دنيا رفتند گردن كيست .
ايا ميدوني چند ميليار نفر هستند .
يك حساب سر انگشتي يكصد ميليارد + چهار و نيم ميليار .
گناه اينها گردن كيست .
يا علي
154 | momen abdullah | | ١٢:٠٠ - ٠٢ اسفند ١٣٨٨ |
جناب م.نور
عليکم
بنده 100 در صد با شما موافق هستم.
اگر عمر نبود ما از کجا مي‌فهميديم که آتش چيست که آن را پرستش نکنيم؟

عمر آتشي بود به خرمن دين اسلام که خلق شد تا مردمان به واسطه برائت از او صراط مستقيم را بيابند.
يا علي
155 | كرد آمدم سني ميرم | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٢ اسفند ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم باسلام به همه اول هم نژادي هام بعد هم مذهبي هام(نژاد رو بر مذهب ترجيح نميدم!!!) من شافعي مذهب اهل شهرستان مريوان استان کردستان انقدر حرف دارم که نميدانم از کجا شروع کنم.به جاي انکه به حل يا تفاهم اختلافات بپردازيد براي همديگه شاخ ميشيد.با فوش وناسزاگويي اتش فتنه را افروزتر ميکنيد.اگه من مدير اين سايت بودم هر نظري را داخل سايت نميگذاشتم تا مثلا قدرت برتر مشخص بشه.به هر حال فقط ميتونم بگم متاسفم براي خيلي ها مثل پيامر(ص)وخلفاي راشدين و عشره مبشره و اصحاب و تابعين و و و و . . . که ماها بايد راهشون و ادمه بديم. شما رو به خدا خودتون رو با حرفهايي که ميزنيد کافر نکنيد.(قصد نصيحت نداشتم ندارم و نخواهم داشت خودتون از من عاقلتر يد) چون نظرها خيلي زياد بودند همشون رو نخوندم.فقط جواب چند تا از اونها رو ميدم.(البته جواب جواب هم که نه) 1-شايد نفرت برادران همنژادي از حضرت عمر (رض)اينه که ماها رو از آيين قبل از اسلامييمان جدا کرد وآييني تازه به نشان داد شايد براي اينکه جلوي زنا را به شدت و با جديت گرفت(همان صيغه ي آپديت شده=>توهين نيست باور اول مذهبي بعد شخصي منه) وبا شايد هاي ديگر.......... 2حضرت عمر (رض)چه بخوايد چه نخوايد خليفه دوم اسلام بوده وهست.چه بخوايد چه نخوايداسلام رو پذيرفته وتا آخرين لحظه حيات هم از کم نظيران اسلام بوده وهست مانند حضرت علي(کرم الله وجه).چه بخوايد چه نخوايد پيامبر(ص)اورا دوست داشته ودرباره ايشان حديثها دارد.چه بخوايد چه نخوايد چه بدانيد چه ندانيد حضرت علي(کرم الله وجه)بعد از خودش پيشنهاد کرده ولي نتيجه آخر رو به شورا واگذلر کرده(خودش شورا رو تعيين کرد)وچه بخوايد چه نخوايدهاي زياد ديگر ........................................................................................................................................................ 3دانستني هايي درباره حضرت عمر(رض): اولين کسي که نام اميرالمومنين رابراي جانشين پيامبر(ص)انتخاب کرد وبر خود نهاد اولين کسي که سال هجرت پيامبر(ص)را مبدا تاريخ اسلام کرد اولين کسي که پيشنهاد جمع آوري قرآن را به حضرت ابوبکر(رض)کرد اولين کسي که قانون مجازات شراب خواري را 80 ضربه اعلام کرد اولين کسي که در بازار کشيدن کالاها رابا پيمانه اي خاص تصويب کرد توسعه اسلام وجانفشاني ها و خدمات ديگر بماند(جنگها-مالياتهاي عادلانه-تقسيم بندي ممالک اسلام به استانها-و.........) 4يک داستان خيلي کوتاه شده: خالد بن وليد سر لشکر يکي از سپاه هاي اسلام به طرف قبيله اي که از اسلام برگشته بودند رفت ومجبور به جنگ با آنها شد به محض کشتن رئيس قبيله با زن رئيس قبيله........خبر به خليفه رسيد حضرت ابوبکر(رض)بخاطر خدمات زياد خالد واينکه از پهلوانان اسلام بود از اين کار بيشرمانه اش چشم پوشي کرد اماحضرت عمر(رض)خيلي سعي کرد که خالد را بخاطر کارش مجازات کند اما بخاطر خليفه هيچ نتوانست بکند بعد از خليفه نوبت به اميرالمومنين رسيد يکي از اولين کارهايش مجازات خالد بود براي زير پا گذاشتن قوانين. 5البته شايد بعضي ها کار خالد را زياد بد شايد هم اصلا بد ندانند زيرا ...... ويا اينکه حضرت عمر(رض)را کينه اي بدانند ولي اصلا چنين نيست=>دليل:لطفا به کلمه (فاروق)خيلي خيلي توجه کنيد دستام خسته شد حيف که فقط کمي شو گفتم(نوشتم) در هيچ کجاي اين متن قصد توهين نداشتم به اميد آشتي يا حل و به تفاهم رسيدن ويا ياهاي ديگر........

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- فرموده‌ايد «شايد نفرت برادران همنژادي از حضرت عمر (رض)اينه که ماها رو از آيين قبل از اسلامييمان جدا کرد وآييني تازه به نشان داد»! وقتي شيعه شبيه همين مطلب را در مورد معاويه و امثال او در مقابل امير مومنان مي‌گويد ، انگار بزرگترين تهمت را به اهل سنت زده است ! كه چرا معاويه و امثال او بايد امامت كسي را قبول كنند كه در يك روز با يك شمشير ، پدربزرگ و دايي و برادر آنها را كشته است ؛ خود اميرمومنان فرمودند «يا معاويه ، عندي السيف الذي اعضضته بجدك وخالك وأخيك»!
البته در مورد اينكه آيا هدف خلفاي اهل سنت از فتوحات گسترش دين بود ، يا گرفتن غنائم و كنيز و كشور گشايي ، لازم نيست ما مطلبي ذكر كنيم ! علماي اهل سنت خود به خوبي هدف از اين جنگ ها را مطرح كرده‌اند :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=122
2- فرموده‌ايد «شايد براي اينکه جلوي زنا را به شدت و با جديت گرفت(همان صيغه ي آپديت شده=>توهين نيست باور اول مذهبي بعد شخصي منه)»!
اين جمله شما چند اشكال دارد :
ا. صيغه را زنا دانستيد ، پس شما به صحابه رسول خدا (ص) (و به نقل برخي از علماي اهل سنت به خود رسول خدا) تهمت زنا زده‌ايد ! چون به اقرار علماي اهل سنت در صحيح بخاري و مسلم ، صحابه در زمان رسول خدا (ص) و ابوبكر و عمر ، صيغه مي‌كردند !:
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=93
ب. گروهي از صحابه ، برداشت متفاوتي از اين كار خليفه دوم داشته‌اند ! دقيقا بر عكس نظر شما اين كار او را مروج زنا دانسته‌اند (زيرا وقتي يك عمل حلال ، ممنوع شود ، مردم رو به حرام مي‌آورند) ؛ در كتب اهل سنت از اميرمومنان و ابن عباس روايت شده است كه اگر عمر متعه را حرام نمي‌كرد ، جز گروهي اندك زنا نمي‌كردند !
3- فرموده‌ايد «حضرت عمر (رض)چه بخوايد چه نخوايد خليفه دوم اسلام بوده وهست»!
آري ، طبق نظر اهل سنت ، يزيد نيز چه بخواهيد و چه نخواهيد خليفه رسول خدا (ص) است ! مدت زماني مغول نيز خليفه رسول خدا شدند ! اگر روزي اوباما نيز حاكم بلاد اسلامي شود ، مي‌شود خليفه مسلمين ! و خليفه اسلام !
اين كه در تاريخ او خليفه دوم شد ، جاي انكار ندارد ، چون يك قضيه تاريخي است ! اما آيا اين دلالت بر فضيلت او مي‌كند ؟ فضيلت زماني است كه رسول خدا (ص) او را به خلافت تعيين كرده باشد ! يا يك خليفه بر حق او را تعيين كرده باشد !
4- فرموده‌ايد «دانستني هايي درباره حضرت عمر» و سپس گفته‌ايد «اولين کسي که نام اميرالمومنين رابراي جانشين پيامبر(ص)انتخاب کرد وبر خود نهاد»
خوب چنين كرده باشد ! آيا اين كار به دستور رسول خدا (ص) بوده است ؟ يا خلاف دستور حضرت ؟
اگر اين كار به دستور رسول خدا (ص) بوده است ، كار نيكي است و اگر به خلاف دستور حضرت ، چه فضيلتي در آن است ؟
فرموده‌ايد «اولين کسي که سال هجرت پيامبر(ص)را مبدا تاريخ اسلام کرد» بهتر است كمي اطلاعات تاريخي خويش را افزايش دهيد ! وقتي كه مردم و خليفه دوم در تعيين مبدا تاريخ دچار اختلاف شدند ، اميرمومنان علي بن ابي طالب فرمودند «مبدا تاريخ هجرت رسول خدا باشد» و خليفه دوم با اين كار موافقت كرد !
فرموده‌ايد «اولين کسي که پيشنهاد جمع آوري قرآن را به حضرت ابوبکر(رض)کرد»
اين جمله اهانت به رسول خدا (ص) است ! يعني رسول خدا (ص) قرآن را آورد اما در فكر جمع آوري آن نبود ! در اين زمينه مقاله مفصلي در آدرس ذيل موجود است :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=951
فرموده‌ايد «اولين کسي که قانون مجازات شراب خواري را 80 ضربه اعلام کرد»!
يعني در زمان رسول خدا (ص) حكم چيز ديگري بود و عمر اين بدعت را نهاد ! و بدعت گذاري در نظر شما فضيلت است !
«اولين کسي که در بازار کشيدن کالاها رابا پيمانه اي خاص تصويب کرد»! مدرك اين سخن ؟ و به فرض كه صحيح باشد ، آيا اين كار او پيشي گرفتن بر رسول خدا (ص) و بدعت نبود ؟
فرموده‌ايد «توسعه اسلام وجانفشاني ها و خدمات ديگر بماند(جنگها-مالياتهاي عادلانه-تقسيم بندي ممالک اسلام به استانها-و.........)»! آري ! طبق روايات صحيحه اهل سنت ، اولين كسي كه بين عرب و عجم فرق گذارد ، عمر بود ! اولين كسي كه سبب اختلاف در مقدار سهم بيت المال شد ، عمر بود و...!
اين بود جزئي از عدالت عمري !
5- فرموده‌ايد «4يک داستان خيلي کوتاه شده: خالد بن وليد سر لشکر يکي از سپاه هاي اسلام به طرف قبيله اي که از اسلام برگشته بودند رفت ومجبور به جنگ با آنها شد به محض کشتن رئيس قبيله با زن رئيس قبيله........خبر به خليفه رسيد حضرت ابوبکر(رض)بخاطر خدمات زياد خالد واينکه از پهلوانان اسلام بود از اين کار بيشرمانه اش چشم پوشي کرد اماحضرت عمر(رض)خيلي سعي کرد که خالد را بخاطر کارش مجازات کند اما بخاطر خليفه هيچ نتوانست بکند بعد از خليفه نوبت به اميرالمومنين رسيد يکي از اولين کارهايش مجازات خالد بود براي زير پا گذاشتن قوانين.»!
يعني چيزي را كه طعن بر خليفه اول و دوم و خالد بن وليد است ، به عنوان فضيلت مطرح كرده‌ايد ! بسيار جالب است ! يعني در شرع شما اگر كسي زنا كند ، اما فرد مهمي باشد ، بايد از گناه او گذشت ! و...
6- فرموده‌ايد «دليل:لطفا به کلمه (فاروق)خيلي خيلي توجه کنيد» لطفا به اين توجه كنيد كه آيا رسول خدا (ص)عمر را فاروق ناميدند ، يا يهود ؟:
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=633
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

156 | مالك اشتر | | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
بسم الله الضار..... بسم الله المقيت........ سلام بر برادر عزيز جناب (( حقيقت جو )) برادر عزيز و ارجمند. اي شيعه. اي موحد. اي کسي که بغض قاتل بي بيه دوعالم را در دل داري. اي که عاشق علي(ع) هستي و از دشمنانش بيزاري ميجويي.!!!!!!!! خوب ميداني که ايام. ايام محسنيه و شهادت حضرت محسن(ع). است. قلب آقا امام زمان پر درد است. چندي بعد هم فاطميه..... عزيز من از شما بعيد بود که اين حرف را بزني . توجه کن : در ضمن شما که دم از علم و سواد ميزنيد لطف فرموده و مادر و عمه و خواهر اين ((جناب عمر)) را به ما معرفي کنيد. برادر ارجمند و استاد گرامي. اين را به عنوان يک برادر ديني به شما گوشزد ميکنم. چرا عمر را جناب عمر خواندي برادر.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حتي به او جناب هم نبايد گفت. ما شا الله که شما خود شرح واقعه بهتر از من ميداني. اين چه کلامي است که در باره ي او به کار بردي؟ اميد وارم که نصيحت برادرانه ي اين برادرت را يک گوشزد بداني و دلخور نشوي. ولي اگر من ادعا ميکنم و برادرت هستم. بايد به شما بگويم که .............. انشا الله همواره موفق و معيد باشي. يا زهراي بتول(سلام الله عليها).
157 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام
جناب اقاي کرد آمدم سني ميرم
ايات زير را بخوانيد و در ان دقت كنيد شايد اسم خودتان را عوض كنيد .

بسم الله الرحمن الرحيم
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ
و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم؛ (و از پيمان فطرى توحيد بى‏خبر مانديم)»! (172)
أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ
يا بگوييد: «پدرانمان پيش از ما مشرك بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم؛ (و چاره‏اى جز پيروى از آنان نداشتيم؛) آيا ما را به آنچه باطل‏گرايان انجام دادند مجازات مى‏كنى؟!» (173)
سورة الأعراف

ثانياً خدا كنه وقتي ميري به سنت حقه رسول الله بري انشاء الله و نه سنت تحريف شده .
ثالثاً فرموديد ...بايد بگويم اصحابي مانند حضرت ابوبکر(رض) و حضرت عمر(رض) قبل از اسلام هم آنقدر توانايي داشتند ...........
ماجراي تاديب اهالي عرب حجاز در زمان شاه ايران به اسم شاپور دوم را حتما بخوانيد كه چرا به او شاپور ذوالاكتاف ميگفتند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%BE%D9%88%D8%B1_%D8%AF%D9%88%D9%85

فرموديد : 2حضرت عمر (رض)چه بخوايد چه نخوايد خليفه دوم اسلام بوده وهست.چه بخوايد
خدا بايد بخواهد نه من و تو , حضرت محمد ( ص ) بايد بخواهد نه كسي ديگر

فرموديد : اولين کسي که نام اميرالمومنين ,,,,,,,
خدا كند اين لقب دزدي نباشد كه هست اين لقبي است كه حضرت رسول ( ص ) به حضرت علي ( ص ) داده شده بود .و يهوديان به عمر .

فرموديد .... اولين کسي که پيشنهاد جمع آوري قرآن را به حضرت ابوبکر(رض)کرد ...
سوال براي ترتيب ايات و سوره هاي قراني نميبايستي يا انرا حفظ كرده باشند يا علم غيب داشته باشند يك حديث كه يكي از اين دو موارد را نشان بدهد بياويد تا ببينيم .
فرموديد كه .... اولين کسي که قانون مجازات شراب خواري را 80 ضربه اعلام کرد .. ميشود بگوئيد چرا اين مجازات را در مورد خود اجرا نكرد ؟؟؟

در مورد خالد اگر اين اتفاق در زمان عمر اتفاق افتاده بود همان ميكرد كه ابوبكر كرد و اگر در زمان عثمان اتفاق افتاده بود همان ميكرد كه ابوبكر كرده بود اما اگر در زمان حضرت علي ( ع ) اتفاق افتاده بود مسلم بدانيد ان ميكرد كه ان سه انجام نميدادند.
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1312

در ضمن اين لقب فاروق باز هم از القاب دزدي شده است .
عن ابى ذر قال : سمعت النبى ( صلى الله عليه و آله و سلم ) يقول لعلى بن ابى طالب : «انت اول من آمن بى و انت اول من يصافحنى يوم القيامة و انت الصديق الاكبر وانت الفاروق الذى يفرق بين الحق و الباطل و انت يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الكفار . تاريخ دمشق ، ج42 ، صص 43 و 44 ؛ انسابالاشراف ، ج 2 ، ص 379 ، مجمع الزوائد ج9 ، ص 102 .
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=45

قدري تعقل و مطالعه خوبه

يا علي

158 | كرد آمدم سني ميرم | | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم

باز هم سلام به همه خوانندگان اين سايت

1 در مورد پاسخ اولتون بنده با کمال شرمندگي ميگويم هيچ اطلاعاتي در دست ندارم درباره مطلبي که گفتيد(درباره مطلبي که گفتيد)شما ببخشيد
2 همان پاسخ اول قسمت دوم:بايد بگويم اصحابي مانند حضرت ابوبکر(رض) و حضرت عمر(رض) قبل از اسلام هم آنقدر توانايي داشتند که بر ديگر کشورها غلبه کرده و غارت و چپاول کنند سوال اينجاست چرا نکردند؟
3 درباره پاسخ دومتان فقط کافي است به مساله شراب که در زمان پيامبر(ص) وحتي بعد از ايشان هم نوشيده ميشد واما وضعيت واقعي و حقيقي شراب نوشي توجه کافي را داشته باشيد(بعضي امور مرحله به مرحله از رده عادي خاج ميشده نه اينکه پيامبر(ص)يک دفعه به مردم بگويد که اي مردم فلان کار ديگر نه)
ب:اولا انسان بطور کلي يا مسلمان هست يا نيست پس خدا و رسول و.... وحتي خود ما هم انساني را قبول نداريم که بگويد من مثلا15درصد يا 99درصد فقط مسلمان هستم(اسلام را قبول دارم) در مورد مرد و زن هم يا زن وشوهر هستن يا نيستن نميتوان با نام اسلام حد وسطي قايل شد وگفته شود اين کار حلال است يک زن و مرد را با چه عقلي ميتوان به مدت يک ساعت زن وشوهر دانست که بعد از يک ساعت ديگر نامحرم اند تنها هدف از اين کار به نظر من به دست گرفتن افسار انسانهاي امروزي است که عقلشان را به دست هوسشان داده اند تا بر انها حمراني کرد مومن وقتي مومن است که کنترل ابزارهايش را داشته باشد نه اينکه از راهي ميانبر خود را مومن بخواند سخن بنده اين است که يا کنترل ابزارها يا ازدواج ديگر دليلي ندارد که از انها ميانگين بگيريم
4 اولا تعريف خليفه را درک کن بعد بگو چه کسي خليفه بوده و چه کسي خليفه خواهد شد حديثي شنيده ام که پيامبر(ص) فرمود بعد از من 30 سال اسلام نابي که الان موجود است طول ميکشد. اگر حتي با روز ان را درست بعد از وفات ايشان حساب کنيد 30سال بدست ميايد(4خليفه(رض)+6ماه خلافت حضرت حسن(ع))
5 تا فضيلت را چطور تعريف کرده باشيد؟ اگر پيامبر جانشين انتخاب ميکرد پس سخن خدا(قران)کجا عملي ميشد؟ (و امرهم شورا بينهم و وشاورهم في الامور و ....) به نظر شما اگر از ابتداي اسلام بعد از پيامبر(ص) عملي نميشد(وقتي که پيامبر(ص)خودشان حضور نداشتند) کي بايد ميشد؟
6 حتي اگر پيامبر (ص) هم به ايشان نفرموده باشند نه کفر کرده نه خلاف دين خدا رفتار کرده. ب:تا فضيلت از نظر شما چه ها باشد؟
7 من گفتم کرد نه اينکه پيشنهاد کرد اگه حضرت علي(ک) هم پيشنهاد کرده باشند که چه بهتر از تفرقه هم جلوگيري کرده خدا جزايش را بدهد من با اين مساله مشکل ندارم من فقط ميگم حضرت عمر(رض) اعلام کردو به اسم او ثبت شده.
8 در اين دو مورد حق با شماست نوشته هاي خودم را اين گونه اصلاح ميکنم
الف:اولين کسي که پيشنهاد جمع اوري قران را(براي به عملي در اوردن اين موضوع)به خليفه کرد
ب:اولين مجري مجازات 80ضربه براي شراب خواري ايشان بودند.
9 مدرکي ندارم که شما بشناسيد.
چه لزومي دارد اين کار را پيشي گرفتن بر رسول خدا دانست.مگر از رسول خدا کينه شخصي داشت؟مگر ادعاي پيامبري داشت؟مگر با پيامبر(ص)مسابقه داشتند؟مگر....؟مگر....؟................................. .
10 اسلام در بين عرب با عربي فرستاده شد.واينکه تفاوت عرب مسلمان و عجم مسلمان ديگر توضيح نمي خواهد(به دندان شکستن انديشه مکن علت را دياب).......بازهم ميگويم علت را درياب چون همين طرح يارانه ها بر اساس عمل و عدالت حضرت عمر (رض) دارد به مرحله اجرا درميايد.
11 دراين باره بايد بگويم در ان زمان همان صيغه هنوز ترد نشده بود پس شما هم به همان نتيجه من رسيديد که گفته بودم صيغه=زنا چون قبلا نظر خودم را در مورد صيغه اعلام کرده بودم نمي توانيد از زير اين اعتراف دربرويد.شايد خليفه اول ترديد داشته اما حضرت عمر(رض) در اين باره هيچ ترديدي نداشته وامر خدا ورسول خدا را اجرا کرده(فرض کنيم حضرت ابوبکر(رض) شک داشته پس واي به حال خالد)
12 صددرصد اعتقاد شما غلطه.قبل از اسلام حضرت عمر(رض) فرق بين حقيقت و باطل را به خوبي درک ميکرده از اين رو پيامبر(ص) اورا فاروق ناميد تا تاابد جداکننده حق وباطل باشه(اگر چنين ذاتي نداشت اسلام را فقط باشنيدن چند ايه از قران در اوج خشم(ان هم خشم عمري)اسلام را قبول نميکرد.
159 | رضا | | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
در سوره نساء ـ آيه 24 آمده است :
«فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة و لا جناح عليکم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة، ان الله کان عليما حکيما» .
پس چنانکه شما از آنها بهره‏مند شديد (متعه کنيد) مهر معين که مزد آنها است واجب است به آنها بپردازيد، و باکي نيست بر شما که پس از تعيين مهر به چيزي رضايت دهيد و همانا خدا دانا و آگاه است.
و همه قبول دارند که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم متعه را جايز دانسته و اجازه دادند و اصحاب در دوران حضرت، تمتع کردند.ولي اختلافشان در اين است که آيا اين حکم نسخ شده يا نشده است.اهل سنت معتقدند که نسخ شده و حرام شده در حالي که قبلا حلال بوده است، و نسخ در سنت رخ داده است، نه در قرآن ولي شيعيان معتقدند که اين حکم نسخ نشده و تا روز قيامت، حلال است.
بنابراين، بحث فقط مربوط مي‏شود به نسخ شدن يا نشدن آن.و با بررسي کردن سخنان هر دو گروه، حق براي خواننده روشن مي‏شود و بي‏گمان هر جا حق باشد، بدون هيچ تعصب و عاطفه‏اي، از آن پيروي خواهد شد.
دليل شيعيان که معتقدند اين حکم نسخ نشده و تا قيامت پا بر جا است اين است که مي‏گويند : براي ما ثابت نشده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از آن نهي کرده باشد و ائمه ما که از عترت طاهره پيامبرند نيز قائل به حلال بودن آن هستند، و اگر نسخي ازسوي پيامبر صورت گرفته بود، قطعا ائمه اهل بيت و در رأس آنان حضرت علي آن را مي‏دانستند چرا که اهل بيت از آنچه در درون بيت مي‏گذرد آگاهتر از ديگران‏اند.ولي آنچه نزد ما ثابت شده اين است که خليفه دوم عمر بن خطاب آن را نهي کرد و به اجتهاد خودش که علماي اهل سنت نيز بر آن شهادت مي‏دهند، تحريم نمود.و ما بهر حال حکم خدا و رسولش را به خاطر رأي و نظر شخصي و اجتهاد عمر، رها نمي‏کنيم و تغيير نمي‏دهيم.اين است خلاصه سخنان شيعيان در مورد حلال بودن متعه.و اين سخن بحقي است زيرا تمام مسلمانان مأمور به پيروي از احکام خدا و رسولش هستند و هر که خلاف خدا و رسولش حکم کرد، هر قدر هم درجه‏اش بالا باشد، مردود است زيرا در اجتهادش مخالفت صريح با نصوص قرآن و سنت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نموده است.
اما اهل سنت و جماعت معتقدند که متعه حلال بوده و قرآن آن را تأييد کرده و پيامبر به آن اجازه داده و اصحاب هم انجام داده‏اند ولي پس از اين، نسخ شده و در نسخ کننده‏اش اختلاف دارند.
برخي مي‏گويند که پيامبر پيش از وفاتش آن را نسخ کرد و برخي معتقدند که عمر بن خطاب آن را تحريم نمود و مي‏گويند که: سخن او حجت است.
آنان که متعه را تحريم مي‏کنند به اين دليل که عمر آن را حرام کرده و کار او لازم الاجرا است، ما با اينها بحثي نداريم زيرا فقط از راه تعصب چنين مي‏گويند وگرنه چطور مي‏شود مسلماني سخن خدا و رسولش را رها کند و با آنها مخالفت نمايد و دنباله‏روي ازانساني کند که اشتباهش زياد است.تازه اين نوع اجتهاد در موردي ممکن است پذيرفته شود که سخن صريحي از کتاب و سنت نباشد، ولي اگر نصي و سخن صريحي بود، هيچ کس حق انتخاب از پيش خود ندارد "و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله أمرا أن يکون لهم الخيرة من أمرهم، و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا " (23).هيچ مرد مؤمن و هيچ زن مؤمنه‏اي در کاري که خدا و رسولش حکم کرده‏اند را اراده و اختياري نيست و هر کس مخالفت کند، به گمراهي سختي افتاده است.
و هر که اين اصل را قبول ندارد، لازم است که در معلومات خود تجديد نظر کند و مفاهيم شرع را فرا گيرد و قرآن و سنت را بياموزد چرا که قرآن در همين آيه‏اي که گذشت و در آيات زياد ديگري اعلام کفر و گمراهي کسي که به قرآن و سنت تمسک نجويد کرده است.
و اما دليل از سنت نبوي، اين هم بسيار است.و به اين سخن پيامبر اکرم بسنده مي‏کنيم که فرمود: «حلال محمد حلال الي يوم القيامة و حرامه حرام الي يوم القيامة» ـ حلال محمد (ص) حلال است تا روز قيامت و حرام او حرام است تا روز قيامت.
به آنان که مي‏خواهند ما را قانع کنند به اينکه کارهاي خلفاي راشدين و اجتهادهاي آنان براي ما لازم الاجراء است مي‏گوئيم:
«أتحاجوننا في الله و هو ربنا و ربکم و لنا أعمالنا و لکم أعمالکم و نحن له مخلصون» (24).
شما با ما در مورد خداوند جدال و بحث مي‏کنيد، حال آنکه او پروردگارما و پروردگار شما است و ما مسئول اعمال خود و شما مسئول اعمال خويشتن هستيد و ما به خدايمان اخلاص داريم .
و بهر حال آنان که اين دليل را مي‏آورند، با ادعاي شيعه موافقت مي‏کنند و خود دليلي عليه برادرانشان از اهل سنت مي‏باشند.بنابراين، ما فقط با آن گروه که معتقدند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خود، اين حکم را تحريم کرد و قرآن را با حديث نسخ نمود، بحث داريم.و اينان در سخنان و استدلالهاي خود سراسيمه‏اند و اثبات‏هايشان تو خالي است که بر هيچ اساس محکمي، استوار نمي‏باشد و در صحيح مسلم (يکي از معتبرترين کتابهاي اهل سنت) آمده است:اصحاب پيامبر در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و در زمان ابو بکر و قسمتي از زمان شخص عمر، به متعه ، عمل کردند(25) بنابراين اگر اين حکم در زملن پيامبر حرام شده بود ، اصحاب در زمان ابويکر و اوايل دوران عمر بن خطاب آن را ناديده نگرفته و به آن نهي پايبند مي‏شدند.
عطاء گويد: جابر بن عبد الله براي عمره آمده بود، ما به منزلش رفتيم و دوستان سئوالهائي از او کردند، سپس نام «متعه» به ميان آمد.جابر گفت: آري! ما در دوران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ابو بکر و عمر، به متعه عمل کرديم.
پس اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از متعه نهي کرده بود، اصحاب نمي‏توانستند در دوران ابو بکر و عمر متعه کنند، همانطور که ملاحظه کرديد.
بنابراين، حقيقت اين است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از آن نهي نکرده و آن را تحريم ننموده است و اين نهي فقط از جانب‏عمر بن خطاب بوده، چنانکه در صحيح بخاري (يکي ديگر از معتبرترين کتابهاي اهل سنت) آمده است.
مسدد گويد: يحيي از عمران ابو بکر روايت کرد و او از ابو رجاء از عمران بن حصين رضي الله عنه روايت کرد که گفت: آيه متعه در کتاب خدا بود و ما در زمان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به آن عمل کرديم و قرآن آن را تحريم نکرد و پيامبر آن را نهي نفرمود تا از دنيا رفت. ولي يک نفر به ميل و نظر خودش، در اين باره چيزهائي گفت. راوي گويد: گفته مي‏شود که آن شخص عمر است (26).
پس اي خواننده! خود مي‏بيني که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آن را تحريم نکرد تا از دنيا رفت، همانطور که اين صحابي اعتراف مي‏کند و مي‏بيني که حرمت متعه را به صراحت و بدون پرده به عمر نسبت مي‏دهد و اضافه مي‏کند که او به نظر خودش هر چه خواست گفت.
و اين هم جابر بن عبد الله انصاري است که به صراحت اعلام مي‏کند: ما در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ابو بکر، تمتع مي‏کرديم تا اينکه عمر در مورد عمرو بن حريث، آن را نهي کرد (27).
و اگر برخي از اصحاب را بيابيم که در بعضي از اجتهادات عمر، با او هماهنگ و هم آواز هستند، جاي تعجب نيست زيرا در بحث فاجعه روز پنجشنبه ـ که قبلا گذشت ـ تذکر داديم که بعضي از اصحاب با عمر، هم رأي و هم فکر بودند که پيامبر هذيان مي‏گويد و ما را کتاب خدا بس است!! پس اگر اينان در آن روز، و در آن موقعيت‏حساس، رسول خدا را مورد اعتراض قرار دادند، بي‏گمان در بعضي از اجتهاداتش با او توافق نظر دارند، حال توجه کنيد به يکي از آنان که مي‏گويد: نزد جابر بن عبد الله بودم، شخصي آمد و به او گفت: ابن عباس و ابن زبير در مورد متعتين (متعة النساء و متعة الحج) اختلاف دارند. جابر گفت: ما هر دو متعه را در زمان رسول خدا انجام داديم، سپس عمر، نهي کرد و ديگر به آن کار باز نگشتيم (28).
لذا به نظرم مي‏رسد، بعضي از اصحاب، نهي از متعه را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت داده اند تا موقعيت عمر بن خطاب را دريابند و نظرش را تصويب کنند.و گرنه پيامبر هرگز حکمي را که قرآن حلال نموده، تحريم نمي‏کند، زيرا در تمام احکام اسلامي که خداوند آنها را حلال کرده است، يک حکم هم نمي‏يابيم که پيامبر آن را تحريم کرده باشد و هيچ کس جز متعصبين و دشمنان چنين ادعائي را نکرده است، و اگر به زور بپذيريم که رسول خدا از آن نهي کرده، پس امام علي که نزديکترين افراد به رسول الله و عالمترين مردم به احکام است، چرا مي‏گويد:
«ان المتعة رحمة رحم الله بها عباده، و لو لا نهي عمر ما زني الا شقي» (29) متعه لفظي است که خداوند به آن بندگانش را مورد لطف قرار داده و اگر نهي عمر از آن نبود، جز انسان جنايتکار، کسي زنا نمي‏کرد.
تازه خود عمر نيز تحريم را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت نداده و با تمام صراحت اعلام مي‏کند: «متعتان کانتا علي عهد رسول الله و أنا أنهي عنهما و أعاقب عليهما، متعة الحج و متعة النساء» (30).
دو متعه در دوران رسول الله آزاد بود ولي من از آنها نهي مي‏کنم و کسيکه آنها را انجام دهد عقاب مي‏نمايم: متعه حج و متعه بانوان.
و اين مسند احمد بن حنبل است که بهترين گواه بر اختلاف شديد اهل سنت در اين مسئله است که برخي پيروي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کرده و آن را حلال مي‏داند و برخي پيروي از عمر بن خطاب کرده و آن را تحريم مي‏نمايد.
ابن عباس مي‏گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم متعه کرد. عروة بن الزبير گفت : عمر متعه را تحريم کرد. ابن عباس (با ناراحتي) گفت: اين مردک چه مي‏گويد (ما يقول عريه) ؟ شخصي گفت: مي‏گويد که عمر از متعه نهي کرد.
ابن عباس گفت: مي‏بينم که اين‏ها هلاک مي‏شوند، من مي‏گويم، پيامبر گفت، و آنها مي‏گويند : عمر گفت! (31) من سخن پيامبر را بازگو مي‏کنم ولي آنها به گفته عمر و ابو بکر استناد مي‏کنند.
در صحيح ترمذي آمده است: در مسئله متعه حج از عبد الله بن عمر سئوال کردند، گفت: حلال است.سئوال کننده ادامه داد: ولي پدرت از آن نهي کرده.
ابن عمر پاسخ داد: آيا اگر مطلبي را پدرم نهي کند ولي پيامبر آن را بپذيرد، من امر پدرم را پيروي کنم يا امر پيامبر را؟!
آن مرد گفت: بلکه امر پيامبر را (32).اما اهل سنت و جماعت، در متعه بانوان از عمر اطاعت کردند ولي در متعه حج با او مخالفت نمودند، در حالي که هر دو نهي در يک جا اتفاق افتاد. ولي آنچه براي ما اهميت دارد اين است که ائمه اهل بيت و شيعيانشان، با او مخالفت کرده و بر او اعتراض کردند و معتقد به حلال بودن هر دو متعه تا روز قيامت شدند.و بهر حال برخي از علماي اهل سنت نيز، از آنان تبعيت کردند که از آن جمله، دانشمند والا مقام تونس و امام جماعت مسجد زيتوني جناب شيخ طاهر بن عاشور رحمة الله عليه را نام مي‏برم که در کتاب تفسير مشهورش «التحرير و التنوير» ، هنگامي که به آيه فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة مي‏رسد، آن را حلال اعلام مي‏کند (33).
آري! بايد علما و فقها در اظهار نظر و عقيده‏شان آزاد باشند و هرگز به تعصب و عاطفه متأثر نشوند و در راه خدا، سرزنش سرزنش کنندگان، آنان را نلرزاند.
پس از اين بحث کوتاه، ديگر جائي براي استهزاء و اعتراض اهل سنت نسبت به نکاح متعه نمي‏ماند جز اينکه کسي ره تعصب کور را بپيمايد و از هواي نفسش پيروي نمايد.و براي هميشه دليل قطعي و برهان روشن براي شيعه مي‏ماند، چرا که حق همواره پيروز است و برتري دارد.و بر هر مسلماني لازم است که سخن امام علي عليه السلام را به گوش هوش بسپارد و در آن کمي تأمل و دقت نمايد که حضرت، متعه را رحمت و لطفي الهي معرفي مي‏کند و چنين هم هست، چه رحمتي بالاتر از متعه است که آتش شهوتي را فرو مي‏نشاند که در اثر برافروخته شدن گاهي انسان را ـ چه زن و چه‏مرد ـ به صورت جانور درنده‏اي در مي‏آورد و چه بسا پس از فرونشاندن آن به زور سر نيزه، طرف مقابل را از بين ببرد.
و بر عموم مسلمانان خصوصا جوانان لازم است بدانند که کيفر زناي محصنه، براي طرفين سنگسار کردن است، تا کشته شوند پس در اين صورت خداوند بندگانش را بدون لطف و رحمت نمي‏گذارد که او خود خالقشان است و غرائز درونيشان را خود ايجاد کرده است و مي‏داند چه چيز آنان را آرامش مي‏بخشد، و اگر خداي بخشنده و مهربان به بندگانش لطف کرد و متعه را براي آنان حلال نمود، پس ديگر چه نيازي به زنا کردن مي‏ماند جز اينکه انساني جنايتکار و بدبخت باشد که دست به چنين کار زشتي با آن پيامدهاي خطرناک بزند.درست مانند بريدن دست دزد که اگر بيت المالي باشد و نيازمندان و مستمندان را بي نياز سازد، ديگر کسي جز بدبخت و جنايتکار دست به دزدي نمي‏زند.
خداوندا از تو طلب آمرزش و مغفرت مي‏نمايم! من در دوران جواني گاهي به خود مي‏گفتم که چرا اينقدر احکام اسلام ظالمانه و شديد است که دستور اعدام مرد و زني را فقط به خاطر يک عمل جنسي مي‏دهد که ممکن است هر دو طرف يکديگر را دوست داشته باشند! آن هم چه اعدامي؟ ! سخت‏ترين و شديدترين کشتن و در جلو روي تمام مردم، آنان را سنگسار کردن! آري، ممکن است چنين احساس را نزد بسياري از جوانان مسلمان، بخصوص در دوران معاصر بيابيم زيرا در مدرسه و خيابان و همه جا، اختلاط ميان زن و مرد وجود دارد و اين بي حجابي‏ها و بد حجابي‏ها هم بيشتر به اين عمل کمک مي‏کند.و اصلا عاقلانه نيست مسلماني را که ـ مثلا ـ در يک شهر مذهبي بزرگ شده است، مقايسه کنيم بامسلماني که در يک کشور غرب زده که در همه چيز مي‏خواهد از غرب تقليد کند، و بدينسان من نيز مانند بسياري از جوانان مسلمان در يک کشمکش دروني هميشگي مي‏زيستم، کشمکشي بين تمدن غربي يا بهتر بگويم غريزه‏اي که از من مي‏خواست پاسخ مثبت به آن بدهم و عقيده‏اي که مرا از کيفر اخروي مي‏ترساند چرا که در کشورهاي ما کار بسيار بدي مانند زنا، کمتر مجازات دارد! و اگر مسلماني از آن دوري جويد به حکم وجدانش مي‏باشد، تازه با آن جو فاسدي که وجود دارد انسان يا بايد به خودش فشار بياورد که در نتيجه ممکن است به بيماريهاي رواني خطرناکي گرفتار شود و يا اينکه خودش را فريب دهد و خدا را ناديده بگيرد و کم و بيش در منجلابهاي فساد و تباهي سقوط کند.
حقيقت اين است که من اسرار اسلام را نيافتم و پي به آساني و سير در احکام اسلام نبردم تا روزي که شيعه را شناختم و در تمام عقيده‏هاي شيعيان گشايش و رحمت فراگير و حل همه مشکلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي را يافتم و در خلال اين معتقدات بود که فهميدم احکام خدا، سهل و آسان است و هرگز نارسائي و خشونت در آن راه ندارد و خداي سبحان، مشقت و دشواري در دين براي ما قرار نداده است.
23 ـ سوره احزاب ـ آيه .36
24 ـ سوره بقره ـ آيه .138
25 ـ صحيح مسلم ـ ج 2 ـ ص 1023 ـ حديث 16 و .17
26 ـ صحيح بخاري ـ ج 5 ـ ص .158
27 ـ صحيح مسلم ـ ج 2 ـ ص 1023 ـ حديث .16
28 ـ صحيح مسلم ـ ج 2 ـ ص 1023 ـ حديث .17
29 ـ ثعلبي در تفسير کبيرش و طبري در تفسير آيه متعه در تفسير کبيرش.
30 ـ تفسير کبير فخر رازي (ضمن تفسير آيه فما استمتعتم به منهن... .
31 ـ مسند امام احمد بن حنبل ـ ج 11 ـ ص .337
32 ـ صحيح ترمذي ـ ج 3 ـ ص 185 ـ حديث .824
33 ـ التحرير و التنوير ـ الطاهر بن عاشور ـ ج 3 ـ ص .5
160 | حقيقت جو | Japan - Chiyoda | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
سلام عليکم آقاي کرد آمده و سني رفته بنده نظرات شما و ديگر دوستان را خواندم و بايد عرض کنم خيلي برايم جالب بود اولا از نظرات روشنگرانه گروه پاسخ به شبهات تشکر ميکنم واقعآ عالي و بدون نقص و صحيح جواب داده اند. جناب اقاي کرد تفکر چيز بسيار خوبي است بدعتهاي عمر نه تنها به اسلام بلکه به انسانيت ضربه زده است چرا تاريخ را مطالعه نميکنيد؟ من به يکي از بدعتهاي عمر شما اشاره ميکنم: اصلاة خير من النوم دليل تحريم صيغه توسط عمر ترويج زنا و فساد بود در ضمن شما که دم از علم و سواد ميزنيد لطف فرموده و مادر و عمه و خواهر اين جناب عمر را به ما معرفي کنيد. از لطف و عنايات شما متشکرم خدانگهدار
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها