بسم الله الرحمن الرحيم
سؤال كننده: احمد
پاسخ:
برخورد دوگانه اهل سنت با مخالفان اميرمؤمنان و مخالفان خلفا:
يكي از مطالبي كه همواره اهل سنت بر آن تأكيد دارند ، اين است كه در جنگ هاي جمل، صفين و نهروان هر دو طرف مسلمان و مجتهد بودند؛ بنابراين هر دو طرف به اندازه خود ثواب مي برند؛ چه آن ها كه برضد خليفه رسول خدا صلي الله عليه وآله جنگيده و بيش از بيست هزار نفر مسلمان را كشته اند و چه آنان كه براي دفاع از مملكت مسلمانان و دفاع از جان خود و ديگر مسلمانان با شورشيان جنگيده اند.
اما وقتي به مخالفان ابوبكر، عمر و عثمان مي رسند، آن ها را محارب، مرتد، كافر و... مي دانند!
واقعاً چه فرقي است بين كساني كه با ابوبكر و عثمان جنگيده اند و بين كساني كه با اميرمؤمنان عليه السلام جنگيده اند؛ در حالي كه هر دو گروه از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده اند؟
براي روشن تر شدن مسأله، ما اين مسأله را دو بخش مجزا بررسي خواهيم كرد:
1. برخورد دوگانه اهل سنت، با مخالفان اميرمؤمنان (ع) و مخالفان ابوبكر:
در منابع متعدد از اهل سنت آمده است كه ابوبكر، با كساني كه از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله كه از دادن زكات به وي امتناع نمودند، جنگيد و خالد بن وليد را براي جنگ با مالك بن نويره فرستاد، چون مالك از دادن زكات به ابوبكر امتناع نموده بود.
از روايتي كه در صحيح بخاري آمده است فهميده مي شود كه: كساني كه به ابوبكر زكات نمي دادند، مرتد نشده بودند و شهادتين را مي گفتند و نماز و زكات و ساير تكاليف اسلامي را نيز قبول داشتند؛ اما از دادن زكات به ابو بكر اجتناب مي كردند؛ پس با اينكه فقط مخالف ابوبكر بودند و شريعت اسلامي را قبول داشتند، ابو بكر با آنها جنگيد، حتي در ابتدا عمر هم در اين مورد به ابو بكر اعتراض كرد:
حدثنا أبو الْيَمَانِ الْحَكَمُ بن نَافِعٍ أخبرنا شُعَيْبُ بن أبي حَمْزَةَ عن الزُّهْرِيِّ حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن عُتْبَةَ بن مَسْعُودٍ أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ رضي الله عنه قال لَمَّا تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وكان أبو بَكْرٍ رضي الله عنه وَكَفَرَ من كَفَرَ من الْعَرَبِ فقال عُمَرُ رضي الله عنه كَيْفَ تُقَاتِلُ الناس وقد قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتي يَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ وَنَفْسَهُ إلا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ علي اللَّهِ فقال والله لَأُقَاتِلَنَّ من فَرَّقَ بين الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ فإن الزَّكَاةَ حَقُّ الْمَالِ والله لو مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إلي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لَقَاتَلْتُهُمْ علي مَنْعِهَا.
از ابو هريره نقل شده كه گفت: وقتي پيامبر (ص) رحلت كرد، بعد از او ابو بكر (خليفه) بود، و كافر شد از عرب هر كسي كه كافر شد، عمر بن الخطاب به ابو بكر گفت چگونه با مردم مي جنگي با اينكه پيامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا اينكه بگويند: لا إله إلا الله،پس هر كس كه آن را بگويد؛ خون و اموالش از من حفظ مي شود و حسابش با خداوند است، ابو بكر گفت: به خدا قسم با كسي كه بين نماز و زكات فرق بگذارد، مي جنگم؛ همانا زكات حق مال است؛ به خدا قسم اگر بزغاله اي را از زكات دادنش به من امتناع بكنند و آن رابه رسول الله (ص) مي دادند با آنها مي جنگم.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح بخاري، ج2، ص507، ح 1335، كِتَاب الْزكاة، بَاب وُجُوبِ الزَّكَاةِ وَقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَي وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة، بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987؛
همچنين اين مطلب در صريح روايات اهل سنت نيز آمده است ؛ عبدالرزاق صنعاني استاد بخاري مي گويد:
أخبرنا عبد الرزاق عن بن جريج وبن عيينة عن عمرو بن دينار عن محمد بن طلحة بن يزيد بن ركانة قال قال عمر لأن أكون سألت النبي صلي الله عليه وسلم عن ثلاثة أحب إلي من حمر النعم عن الكلالة وعن الخليفة بعده وعن قوم قالوا نقر بالزكاة في أموالنا ولا نؤديها إليك أيحل قتالهم أم لا قال وكان أبو بكر يري القتال.
عمر گفت اگر در سه مورد از رسول خدا (ص) سوال كرده بودم، براي من از شتران سرخ مو بهتر بود ! در مورد كلاله، و در مورد خليفه بعد از او، و در مورد كساني كه گفتند ما زكات در اموال را قبول داريم، اما آن را به تو (ابوبكر و عمر) نمي دهيم ! آيا جنگ با آنان جايز است يا خير ! و ابوبكر جنگ با آنان را جايز مي دانست !
الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج10، ص302، ح19185، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي 227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج2، ص384، ح2932، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر:الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولي، 1403هـ ـ 1982م.
اين روايت، به صراحت نشان مي دهد كه كساني كه ابوبكر حكم جنگ با آنان را داد، منكر اصل زكات نبودند و ابوبكر را به عنوان شخصي كه شايسته گرفتن زكات است، قبول نداشتند !
ابن كثير دمشقي سلفي نيز روايتي در تاييد همين مضمون ذكر مي كند ! او مي گويد:
وجعلت وفود العرب تقدم المدينة يقرون بالصلاة ويمتنعون من أداء الزكاة ومنهم من امتنع من دفعها إلي الصديق وذكر أن منهم من احتج بقوله تعالي >خذ من أموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم إن صلاتك سكن لهم< قالوا فلسنا ندفع زكاتنا الا إلي من صلاته سكن لنا...
وقد تكلم الصحابة مع الصديق في أن يتركهم وما هم عليه من منع الزكاة ويتألفهم حتي يتمكن الإيمان في قلوبهم ثم هم بعد ذلك يزكون فامتنع الصديق من ذلك وأباه.
وقد روي الجماعة في كتبهم سوي ابن ماجه عن أبي هريرة أن عمر بن الخطاب قال لابي بكر علام تقاتل الناس وقد قال رسول الله أمرت أن أقاتل الناس حتي يشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله فإذا قالوها عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحقها فقال أبو بكر والله لو منعوني عناقا وفي رواية عقالا كانوا يؤدونه إلي رسول الله لأقاتلنهم علي منعها....
نمايندگاني از طوائف عرب؛ وارد مدينه مي شدند كه نماز را قبول داشتند ولي از اداي زكات امتناع مي نمودند و بعضي از آنها از دادن زكات به ابي بكر امتناع مي نمودند و آمده است كه بعضي از آنها به اين آيه شريفه احتجاج مي كردند:
خذ من أموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم إن صلاتك سكن لهم. التوبة/103
اي پيامبر از اموالشان، زكات بگير تا پاكيزه كني آنها را و براي آنها درود بفرست ؛ همانا درود تو براي آنها تسكين ( رحمت و بركت) است.
احتجاج امتناع كنندگان به اين آيه اين بود كه: ما زكات مان را به كسي نمي دهيم كه درودش براي ما تسكين( رحمت و بركت) براي ما نباشد... صحابه رسول الله (ص) در باره اين گروه با ابو بكر صحبت كردند كه آنها را با زكات ندادنشان به حال خودشان وا گذارد تا اينكه ايمان در قلب هايشان رسوخ كند تا بعد از آن زكات بدهند ولي ابو بكر از عمل به پيشنهاد آنها امتناع نمود و علماي جماعت غير از ابو هريره روايت كرده اند كه عمر بن الخطاب به ابو بكر گفت: بنا بر چه چيزي با اين مردم مي جنگي با اينكه پيامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا وقتي كه بگويند: لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وهر وقت كه اين را گفتند خون و اموالشان ازمن حفظ مي شود مگر به ادا كردن حق اين جملات، ابو بكر گفت: به خدا قسم اگر به اندازه نخي از زكات دادن به من امتناع بكنند با آنها مي جنگم.»
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 311، حوادث سنة إحدي عشرة فصل في تنفيذ جيش أسامة. ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.
يعني اعراب، در زمان رسول خدا (ص) بعد از دادن زكات، از آن حضرت معجزه ديده بودند، و مي گفتند تنها به كسي زكات مي دهيم كه از او معجزه و كرامت ببينيم، اما چون ابوبكر چنين كرامتي نداشت، از دادن زكات به او امتناع كردند !
در اينجا اهل سنت بايد به اين سوال جواب دهند كه: چرا بين مخالفين ابوبكر كه به او زكات ندادند و بين كساني كه بر حكومت عادلانه امير المؤمنين علي عليه السلام خروج كردند تفاوت قائل مي شوند؟ مگر از نظر آنها فقط ابوبكرخليفه رسول الله صلي الله عليه و اله بود؟ آيا خروج كنندگان برحكومت امير المؤمنين عليه السلام مجتهد و مأجور بودند؛ اما مخالفين حكومت ابوبكر مستحق كشته شدن؟
چرا ابوبكر بايد مخالفين خود را آن هم با وضع فجيعي بكشد؛ چرا ابوبكر خالد بن وليد را كه قاتل مالك بن نويره بود، مجازات نكرد؟
اگر صحابه مجتهد بوده اند، چرا مالك بن نويره مجتهد نباشد؟ آيا او نيز نمي توانست اجتهاد كند و از دادن زكات به ابوبكر خودداري كند؟
آيا مالك بن نويره كسي را كشته بود كه بايد به دست خالد بن وليد كشته مي شد؟ و يا اينكه ـ همچانكه عبدالرزاق و ابن كثير نيز گفته اند ـ اصل زكات را قبول داشتند؛ اما ابوبكر را شايسته گرفتن زكات نمي دانستند!
2. برخورد دوگانه اهل سنت، با مخالفان اميرمؤمنان (ع) و مخالفان عثمان:
كساني كه با عثمان جنگيدند و او را به قتل رساندند، از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله بودند، چرا آن ها نيز همانند كساني كه با اميرمؤمنان عليه السلام جنگيدند، مجتهد به حساب نمي آيند و به خاطر كشتن عثمان، اجر و ثواب ندارند؟
چرا افرادي مثل ابن حزم، مجتهد بودن آنها را نفي مي كنند؟
آيا مي شود پذيرفت كه: قاتلين عثمان كه از صحابه نيز بوده اند، مجتهد و مأجور نباشند؛ بلكه محارب و ملعون باشند؛ اما شورشيان بر امير المؤمنين علي عليه السلام همه مجتهد و مأجور باشند؟
آيا امير المؤمنين علي عليه السلام ـ نعوذ باالله ـ كسي را كشته بود و يا حلالي را حرام و يا حرامي را حلال كرده بود؟ و يا اينكه آن حضرت فقط مي خواست عدالت را در جامعه اسلامي اجرا كند و مستكبرين و مفسدين آن زمان را از تجاوز به حقوق ديگران منع كند؛ كه به مذاق ناكثين و قاسطين و مارقين خوش نيامد؟
ابن تيميه حراني در كتابش «منهاج السنة» نظريه مجتهد بودن شورشيان مثل طلحه و زبير و معاويه و... را به عده زيادي از علماي اهل سنت نسبت مي دهد:
وقالت طائفة ثالثة بل علي هو الإمام وهو مصيب في قتاله لمن قاتله وكذلك من قاتله من الصحابة كطلحة والزبير كلهم مجتهدون مصيبون وهذا قول من يقول كل مجتهد مصيب كقول البصريين من المعتزلة أبي الهذيل وأبي علي وأبي هاشم ومن وافقهم من الأشعرية كالقاضي أبي بكر وأبي حامد وهو المشهور عن أبي الحسن الأشعري وهؤلاء ايضا يجعلون معاوية مجتهدا مصيبا في قتاله كما أن عليا مصيب وهذا قول طائفة من الفقهاء من أصحاب أحمد وغيرهم...
و طائفه اي از علما هستند كه مي گويند علي ( عليه السلام) امام بوده است و در جنگيدن با اين سه گروه بر حق بوده است و همچنين كساني كه با آن حضرت جنگيدند نيز همگي مجتهد بودند و كار درست انجام داده اند ! و اين قول و نظريه كساني است كه مي گويند كه: هر مجتهدي نظرش بر حق است مثل معتزليهاي بصره مانند ابوهذيل وابو علي وابو هاشم و كساني كه از اشعريها با نظر اينها موافق بودند مثل قاضي ابو بكر وابوحامد وهمين قول نيز مشهور است از ابو الحسن اشعري ؛ و همين افراد معاويه را نيز مجتهدي مي دانند كه در جنگ با علي بر حق بوده است؛ همچنانكه علي (عليه السلام) بر حق بوده است و اين قول طايفه اي از اصحاب احمد و غير آنها است.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية،ج 1، ص 539 ـ 537، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.
ابن حزم در كتاب «الفصل في الملل والأهواء والنحل» آورده است:
قطعنا علي صواب علي رضي الله عه وصحة أمانته وانه صاحب الحق وان له اجرين اجر الاجتهاد واجر الإصابة وقطعنا أن معاوية رضي الله عنه ومن معه مخطئون مجتهدون مأجورون أجرا واحدا.
در مورد بر حق بودن علي و صحت امانتداري اش و اينكه آن حضرت، صاحب حق بوده است به يقين رسيديم ! و براي آن حضرت دو اجر بوده است؛ يكي اجر اجتهادش و اجر بر حق بودن و يقين داريم اينكه معاوية و كساني كه با او بودند خطا كننده هاي مأجور بودند كه يك اجر داشتند.
إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاي456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، الفصل في الملل ج4، ص 125،ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.
و در جاي ديگر خروج كنندگان بر عثمان را محارب و ملعون مي داند؛ با اينكه ناكثين و قاسطين را مجتهدو مأجور دانسته بود:
وليس هذا كقتلة عثمان رضي الله عنه لأنهم لا مجال للاجتهاد في قتله لأنه لم يقتل أحدا ولا حارب ولا قاتل ولا دافع ولا زني بعد إحسان ولا ارتد فيسوغ المحاربة تأويل بل هم فساق محاربون سافكون دما حراما عمدا بلا تأويل علي سبيل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.
كساني كه با علي جنگيدند، مثل قاتلين عثمان نبودند ؛ براي اينكه براي قاتلين عثمان هيچ مجال وحقي براي اجتهاد باقي نمانده بود؛ زيرا عثمان هرگز كسي را نكشته بود و جنگ و ستيز با كسي نكرده بود و زنا نكرده بود و مرتد نشده بود كه جنگ با او جايز شود ! بلكه كساني كه عثمان را كشتند فاسق و محارب و خونريز بودند كه بدون تأويل و از روي ظلم و عدوان بوده است، پس همه آنها فاسق و ملعون بوده اند !
إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاي456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، الفصل في الملل ج4، ص 125،ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.
سوال ما اين است كه آيا نعوذ بالله به عقيده اهل سنت، اميرمومنان كسي را كشته بود و يا با خليفه محاربه كرده بود؟ يا زنا كرده بود و يا مرتد شده بود كه براي دشمنان حضرت علي راه اجتهاد باز بود؟!
دليل اين برخوردهاي دوگانه چيست؟
جنگ با اميرمومنان، اجتهاد در برابر نص
روشن است كه هر نوع اجتهادي بايد مستند به كتاب و سنت باشد؛ زيرا هر نوع اجتهادي كه بر خلاف نص (حكم خداوند و دستور پيامبر صلي الله عليه و اله) باشد، موجب كافر شدن و ظالم بودن و فاسق بودن آن شخص مجتهد مي شود، خداوند متعال مي فرمايد:
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ. المائدة/44.
و هركس طبق آنچه كه( آيه اي كه) خداوند نازل كرده است حكم نكند؛ كافر است.
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ. المائدة/45.
و هر و هركس طبق آنچه كه( آيه اي كه) خداوند نازل كرده است حكم نكند؛ ظالم است.
مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ المائدة/47.
و هر و هركس طبق آنچه كه( آيه اي كه) خداوند نازل كرده است حكم نكند؛ فاسق است.
طبق روايات صحيح السندي كه در منابع شيعه و سني وجود دارد، ثابت مي شود كه اجتهاد ناكثين و قاسطين در مقابل دستور پيامبر صلي الله عليه واله مي باشد و اين نوع اجتهاد كه در مقابل نص است؛ باطل است؛ همانطور كه هر اجتهادي در مقابل قرآن مجيد باشد نيز باطل است.
در اينجا رواياتي را از منابع و مصادر اهل سنت مي آوريم كه ثابت مي كند كه جنگ اميرمؤمنان عليه السلام با عائشه، طلحه، زبير، معاويه و خوارج همه به دستور رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده است و اميرمؤمنان عليه السلام به عنوان خليفه مسلمانان، در اين جنگ بر حق و دشمنان او بر باطل بوده اند.
همچنين ثابت مي شود كه: اجتهاد شورشيان، در مقابل نص يعني در مقابل دستور رسول خدا صلي الله عليه وآله) بوده است. و بنابراين هر نوع اجتهادي كه موجب شورش وجنگ با امام عليه السلام كه خليفه رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده اند، از اساس مردود و باطل است.
رواياتي فراواني در اين زمينه وجود دارد كه اكثر آن ها از نظر سندي نيز صحيح است؛ چنانچه ابن عبد البر در اين باره مي نويسد:
ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذكرناها في موضعها وروي من حديث علي ومن حديث ابن مسعود ومن حديث أبي أيوب الأنصاري أنه أمر بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين.
و براي اين احاديث طرق وسندهاي صحيح است كه ما در جاي خود آن را آورديم واز حديث علي (عليه السلام)و از حديث ابن مسعود واز حديث أبوأيوب الأنصاري، روايت شده است كه آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناكثين وقاسطين ومارقين.
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.
از آن جائي كه اين روايات متعدد و متنوع است، آنها را به چهار دسته تقسيم مي كنيم:
دسته اول: رواياتي كه از شخص امير المؤمنين عليه السلام نقل شده است:
1. بزار در مسند خود مي نويسد:
حدثنا عباد بن يعقوب قال نا الربيع بن سعيد قال نا سعيد بن عبيد عن علي بن ربيعة عن علي قال عهد إليّ رسول الله صلي الله عليه وسلم في قتال الناكثين والقاسطين والمارقين.
علي فرمود: رسول خدا، از من براي جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين پيمان گرفت.
البزار، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ)، البحر الزخار (مسند البزار)، ج3، ص26ـ 27، ح774، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بيروت، المدينة الطبعة: الأولي، 1409 هـ.
بررسي سند اين حديث:
هيثمي بعد از نقل اين روايت مي گويد:
رواه البزار والطبراني في الأوسط وأحد إسنادي البزار رجاله رجال الصحيح غير الربيع بن سعيد ووثقه ابن حبان.
اين روايت را بزار و طبراني نقل كرده اند كه رجال سند بكي از نقلهاي بزار، راويان صحيح بخاري هستند غير از ربيع بن سعيد كه ابن حبان او را نيز توثيق كرده است.
الهيثمي، أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص 238، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.
2. خطيب بغدادي در تاريخ بغداد آورده است:
خليد بن عبد الله أبو سليمان العصري تابعي حضر مع علي بن أبي طالب يوم النهروان وحدث عنه وعن أبي ذر الغفاري وأبي الدرداء روي عنه قتادة بن دعامة وأبان بن أبي عياش أخبرني الأزهري حدثنا محمد بن المظفر حدثنا محمد بن أحمد بن ثابت قال وجدت في كتاب جدي محمد بن ثابت حدثنا أشعث بن الحسن السلمي عن جعفر الأحمر عن يونس بن أرقم عن أبان عن خليد العصري قال سمعت أمير المؤمنين عليا يقول يوم النهروان أمرني رسول الله صلي الله عليه وسلم بقتال الناكثين والمارقين والقاسطين.
خليد عصري گفت كه شنيدم از امير المؤمنين علي عليه السلام كه در روز نهروان مي فرمود: رسول خدا به من دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم.
البغدادي، أحمد بن علي ابوبكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج8، ص 340، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
3. مقدسي در البدأ والتاريخ مي نويسد:
فقال علي عليه السلام دعوهم حتي يأخذوا مالا ويسفكوا دما وكان يقول أمرني رسول الله صلي الله عليه وسلم بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين فالناكثون أصحاب الجمل والقاسطون أصحاب صفين والمارقون الخوارج.
امير المؤمنين علي عليه السلام مي فرمود: تا زماني كه مالي را ندزديده اند و خوني را نريخته اند آنان را رها كنيد ! رسول خدا به من دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم. ناكثان كساني هستند كه جنگ جمل را به راه انداختند و قاسطين كساني هستند كه در صفين جنگيدند و مارقين خوارج هستند.
المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ)، البدء والتاريخ، ج5، ص 224، ناشر: مكتبة الثقافة الدينيةـ بورسعيد.
دسته دوم: رواياتي كه از عمار بن ياسر رحمةالله عليه نقل شده است:
1. أبو يعلي در مسند خود مي نويسد:
حدثنا الصلت بن مسعود الجحدري حدثنا جعفر بن سليمان حدثنا الخليل بن مرة عن القاسم بن سليمان عن أبيه عن جده قال سمعت عمار بن ياسر يقول أمرت أن أقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين.
عمار ياسر گفته است: به من دستور داده شد تا با ناكثين، قاسطين و مارقين بجنگم.
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج3، ص 194، ح1623، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م.
2. دولابي در الكني والأسماء همين مطلب را از عمار ياسر نقل مي كند:
حدثنا الحسن بن علي بن عفان، قال: ثنا الحسن بن عطية، قال: ثنا أبو الأرقم، عن أبي الجارود، عن أبي الربيع الكندي، عن هند بن عمرو، قال: سمعت عمارا يقول: أمرني رسول الله [صلي الله عليه وسلم] أن أقاتل مع علي الناكثين والقاسطين والمارقين.
از عمار شنيدم كه رسول خدا به من دستور داد تا در كنار علي با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم.
الدولابي، الإمام الحافظ أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد (متوفاي310هـ)، الكني والأسماء، ج1، ص 360، ح641، تحقيق: أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي، ناشر: دار ابن حزم - بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولي، 1421 هـ ـ 2000م.
دسته سوم: رواياتي كه از عبد الله بن مسعود نقل شده است:
1. شاشي در مسند خود مي نويسد:
حدثنا أحمد بن زهير بن حرب نا عبدالسلام بن صالح أبو الصلت نا عائذ بن حبيب نا بكر بن ربيعة وكان ثقة نا يزيد بن قيس عن إبراهيم عن علقمة عن عبدالله قال أمر رسول الله صلي الله عليه وعلي آله وسلم عليا أن يقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين.
عبد الله بن مسعود مي گويد: رسول خدا به علي دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.
الشاشي، أبو سعيد الهيثم بن كليب (متوفاي335هـ)، مسند الشاشي، ج1، ص 342، ح322، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة، الطبعة: الأولي، 1410هـ.
2. طبراني همين مطلب را از عبد الله بن مسعود نقل مي كند:
حدثنا محمد بن هِشَامٍ الْمُسْتَمْلِي ثنا عبد الرحمن بن صَالِحٍ ثنا عَائِذُ بن حَبِيبٍ ثنا بُكَيْرُ بن رَبِيعَةَ ثنا يَزِيدُ بن قَيْسٍ عن إبراهيم عن عَلْقَمَةَ عن عبد اللَّهِ قال أَمَرَ رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ.
عبد الله بن مسعود مي گويد: رسول خدا به علي دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج10، ص 91، ح10054، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.
3. بلاذري هم همين روايت را آورده است:
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ص 138، تحقيق وتعليق شيخ محمد باقر محمودي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - لبنان، الطبعة الأولي، 1394 هـ.- 1974 م.
دسته چهارم: رواياتي كه از ابو ايوب انصاري نقل شده است:
حاكم نيشابوري همين مطلب را از ابو ايوب انصاري نقل مي كند:
حدثنا أبو سعيد أحمد بن يعقوب الثقفي ثنا الحسن بن علي بن شبيب المعمري ثنا محمد بن حميد ثنا سلمة بن الفضل حدثني أبو زيد الأحول عن عقاب بن ثعلبة حدثني أبو أيوب الأنصاري في خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال أمر رسول الله صلي الله عليه وسلم علي بن أبي طالب بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين.
ابو ايوب انصاري در دوران خلافت عمر نقل كرد كه: رسول خدا به علي دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.
النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص 150، ح4674، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.
تأسف خوردن برخي از اصحاب و تابعين براي شركت نكردن در جنگ صفين:
شايد عبدالله بن عمر؛ نيز با ياد آوري اين روايات، تأسف خود را از جنگ نكردن با گروه ستمگر (الفئة الباغية) ابراز كرده است، چنانچه ابن عبد البر در كتاب « الاستيعاب في معرفة الاصحاب» اين تأسف عبدالله بن عمر براي جنگ نكردنش با « الفئة الباغية» (قاسطين) آورده است:
ويروي من وجوه عن حبيب بن ابي ثابت عن ابن عمر أنه قال ما آسي علي شيء إلا أني لم أقاتل مع علي الفئة الباغية.
از طرق مختلف از حبيب بن ابي ثابت از إبن عمر روايت شده است كه گفت: تأسف نمي خورم برچيزي مگر بر اين كه همراه علي }عليه السلام{ با گروه ستمگر( الفئة الباغية) جنگ نكردم.
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.
و همچنين وي آورده است:
وذكر أبو الحسن علي بن عمر الدارقطني في المؤتلف والمختلف قال حدثنا محمد بن القاسم بن زكريا حدثنا عباد بن يعقوب حدثنا عفان بن سيار حدثنا أبو حنيفة عن عطاء قال قال ابن عمر ما آسي علي شيء إلا علي ألا أكون قاتلت الفئة الباغية علي صوم الهواجر.
و ابوالحسن علي بن عمر دار قطني در كتاب «المؤتلف والمختلف» از عطا روايت كرده است كه ابن عمر گفت: تأسف نمي خورم برچيزي مگر بر اين كه با گروه ستمگر( الفئة الباغية) جنگ نكردم وبر روزه گرفتن روزهاي گرم.
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.
مسروق كه از تابعين و از معروف ترين شاگردان عائشه بوده است، نيز از عدم شركت در اين جنگ ها پشيمان بوده است. ابن عبر البر مي نويسد:
وقال الشعبي ما مات مسروق حتي تاب إلي الله عن تخلفه عن القتال مع علي.
شعبي گفت: از دنيا نرفت مسروق مگر اينكه از جنگ نرفتن به همراه امير المؤمنين علي عليه السلام، توبه كرد.
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.
به هر حال؛ علت تأسف اين افراد، دليلي روشن بر باطل بودن آن گروه سمتگر (معاويه و همراهانش) در جنگ با امير المؤمنين است؛ زيرا اگر آنها در اين جنگ و شورش خود بر حق بودند؛ چه دليلي براي تأسف خوردن فرزند خليفه براي جنگ نكردن با آنها وجود دارد.
جدايي از جماعت مسلمين موجب خروج از دين اسلام(از ديدگاه اهل سنت):
علاوه بر روايايت كه گذشت روايات ديگر نيز در منابع اهل سنت از رسول گرامي اسلام آمده است كه فرموده اند: يك وجب جدا شدن از توده مردم، موجب خروج از دين اسلام است.
اين روايات ثابت مي كند كه جنگ كنندگان با اميرمؤمنان عليه السلام موجب جدايي آنها از جماعت مسلمين گشته است و همين نيز موجب خروج آنها از دين اسلام مي شود.
بخاري و مسلم در صحيحشان مي نويسند:
من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ إلا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2588، ح6646، بَاب قَوْلِ النبي(ص) سَتَرَوْنَ بَعْدِي أُمُورًا تُنْكِرُونَهَا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987؛
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1477، ح1849، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
احمد بن حنبل در مسند خود مي نويسد:
من فارق الجماعة شبرا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه.
هركس به اندازه يك وجب از جماعت مسلمين جدا شود ازدين اسلام خارج شده است.
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص 180، حديث 21600 و 21601، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر؛
الترمذي السلمي، محمد بن عيسي ابوعيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج5 ص 148، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
حاكم نيشابوري در «المستدرك» همين روايت را آورده است و گفته است:
أن الشيخين لم يخرجاه وقد روي هذا المتن عن عبد الله بن عمر بإسناد صحيح علي شرطهما.
شيخين( بخاري و مسلم) اين حديث را نياورده اند و ايين متن را عبد الله بن عمر با اسناد خودش بنابر شرط( معيار) شيخين( بخاري و مسلم) روايت كرده است.»
الحاكم، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص 203، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.
ودر جاي ديگر از اين كتاب آورده است:
هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه.
اين حديث؛ بنابر شرط بخاري و مسلم صحيح است؛ ولي آن را نياورده اند.
الحاكم، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج1 ص 582، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.
احمد در جاي ديگر مي نويسد كه اگر كسي عهد خود را با امامش بشكند، در قيامت محشور مي شود؛ در حالي كه هيچ حجتي ندارد:
من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَمَنْ نَكَثَ الْعَهْدَ فَمَاتَ نَاكِثاً لِلْعَهْدِ جاء يوم الْقِيَامَةِ لاَ حُجَّةَ له.
هركس از جماعت مسلمبن جدا شود و بميرد؛ مرده است به مرگ جاهليت و كسي كه كه بيعت بشكند وبه همان حال بميرد در روز قبامت هيچ عذرو حجتي ندارد.
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص 446، حديث 15731، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.
طبراني آورده كه اگر كسي از جماعت جدا شوند، هيزم جهنم خواهد شد.
فمن فارق الجماعة قي قوس لم تقبل منه صلاة ولا صيام وأولئك هم وقود النار.
اگر كسي به مقدار بند كمان از جماعت جدا شود نماز و روزه او مورد قبول نيست و بدن او هيزم جهنّم خواهد بود.
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب ابوالقاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج3، ص 302، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م؛
هيثمي بعد از نقل اين روايت گفته است:
رواه أحمد ورجاله ثقات رجال الصحيح خلا علي بن إسحاق السلمي وهو ثقة.
اين روايت را احمد نقل كرده است و رجال سندآن راويان صحيح بخاري هستند مگر علي بن إسحاق سلمي كه وي ثقه است.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج5، ص 217، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.
نتيجه نهائي اين روايات:
با توجه به رواياتي كه گذشت، باطل بودن اصحاب جمل، صفين و نهروان ثابت و مجتهد بودن آن ها اعتقادي است باطل و مخالف صريح سخن پيامبر خدا.
بسياري از بزرگان اهل سنت نيز با توجه به همين روايات همين مطلب را استفاده كرده اند. ابن حجر عسقلاني تصريح مي كند اصحاب جمل، صفين و نهروان تجاوزكار بوده اند و همانند تيري كه از غلاف خارج مي شود، از دين خارج شده اند:
فَائِدَةٌ كانت وَقْعَةُ الْجَمَلِ في سَنَةِ سِتٍّ وَثَلَاثِينَ وَكَانَتْ وَقْعَةُ صَفِّينَ في رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ سَبْعٍ وَثَلَاثِينَ وَاسْتَمَرَّتْ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ وَكَانَتْ النَّهْرَوَانُ في سَنَةِ ثَمَانٍ وَثَلَاثِينَ.
قَوْلُهُ «ثَبَتَ أَنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ وَصِفِّينَ وَالنَّهْرَوَانِ بُغَاةٌ، هو كما قال وَيَدُلُّ عليه حَدِيثُ عَلِيٍّ أُمِرْت بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ رَوَاهُ النَّسَائِيُّ في الْخَصَائِصِ وَالْبَزَّارُ وَالطَّبَرَانِيُّ وَالنَّاكِثِينَ أَهْلُ الْجَمَلِ لِأَنَّهُمْ نَكَثُوا بَيْعَتَهُ وَالْقَاسِطِينَ أَهْلُ الشَّامِ لِأَنَّهُمْ جَارُوا عن الْحَقِّ في عَدَمِ مُبَايَعَتِهِ وَالْمَارِقِينَ أَهْلُ النَّهْرَوَانِ لِثُبُوتِ الْخَبَرِ الصَّحِيحِ فِيهِمْ أَنَّهُمْ يَمْرُقُونَ من الدِّينِ كما يَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِيَّةِ وَثَبَتَ في أَهْلِ الشَّامِ حَدِيثُ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ وقد تَقَدَّمَ وَغَيْرُ ذلك من الْأَحَادِيثِ.
جنگ جمل در سال سي و شش و جنگ صفين در ربيع الأول سال سي و هفت بود كه سه ماه به طول انجاميد، جنگ نهروان نيز در سال سي و هشت هجري اتفاق افتاد.
اين سخن رافعي كه: «اهل جمل و صفين و نهروان همه متجاوز و ستمگر بودند» گفته درستي است ؛ زيرا جنگ با اين سه گروه به فرمان پيامبر بوده است كه به علي فرمود: با ناكثين و قاسطين و مارقين مي جنگي، اين روايت را نَسائي در كتاب خصائص و بزّار و طبراني نقل كرده اند. اهل جمل همان ناكثان هستند كه بيعت خودشان را با علي شكستند و قاسطين اهل شام هستند ؛ چون عليه حق قيام نموده و از بيعت سرپيچي كردند و مارقين اهل نهروان هستند كه در خبر صحيح نيز آمده است كه آنان از دين همانند خارج شدن تير از كمان بيرون مي روند و در باره اهل شام حديث رسول خدا در باره عمار ثابت است كه فرمود: گروهي متجاوز و ستمگر او را مي كشند.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير، ج4، ص44، تحقيق السيد عبدالله هاشم اليماني المدني، ناشر: - المدينة المنورة - 1384هـ - 1964م.
نتيجه:
با توجه به رواياتي كه گذشت و همچنين تصريح دانشمندان اهل سنت، قضيه اجتهاد جنگ كنندگان با اميرمؤمنان عليه السلام كه توسط بني اميه براي توجيه جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام ساخته شده است ، امري است باطل و مخالف با نص صريح روايات رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ زيرا طبق رواياتي كه در منابع اهل سنت آمده است؛ اميرمؤمنان علي عليه السلام به دستور پيامبر صلي الله عليه واله با ناكثين، قاسطين و مارقين جنگيده است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- هرمطلبي كه يك نفر با نام شيعه بنويسد براي ما حجت نيست ! بهتر است يك سند معتبر تاريخي ارائه كنيد !
2- نماز بر مسلمان واجب است ! (خواه در باطن منافق باشد و خواه خير)؛ ما لشكر عائشه را كافر نميدانيم ، بلكه ميگوييم مسلمان بودند ولي مومن نبودند ! بر عكس نظر شما ما رواياتي داريم كه بر مشاركت با اهل سنت در عيادت مريض و تشييع اموات و... تحريض ميكند تا شايد اطرافيان آنها حقيقت را درك كرده و شيعه شوند !
المقنعة ص 230 : ( روي عن الصادقين عليهم السلام أنهم قالوا : كان رسول الله صلى الله عليه وآله يصلي على المؤمنين ويكبر خمسا ، ويصلي على أهل النفاق سوى من ورد النهي عن الصلاة عليهم فيكبر أربعا ، فرقا بينهم وبين أهل الإيمان ، وكانت الصحابة إذا رأته قد صلى على ميت فكبر أربعا ، قطعوا عليه بالنفاق ) . وفي الكافي : 3 / 181 ، عن الإمام الصادق عليه السلام : ( كان رسول الله صلى الله عليه وآله إذا صلى على ميت كبر وتشهد ، ثم كبر ، ثم صلى على الأنبياء ودعا ، ثم كبر ودعا للمؤمنين ، ثم كبر الرابعة ودعا للميت ، ثم كبر وانصرف . فلما نهاه الله عز وجل عن الصلاة على المنافقين كبر وتشهد ، ثم كبر وصلى على النبيين صلى الله عليهم ، ثم كبر ودعا للمؤمنين ، ثم كبر الرابعة وانصرف ولم يدع للميت ) .
الإستبصار : 1 / 476 : ( عن محمد بن يزيد ، عن أبي بصير قال : كنت عند أبي عبد الله عليه السلام جالسا فدخل رجل فسأله عن التكبير على الجنائز فقال : خمس تكبيرات ، ثم دخل آخر فسأله عن الصلاة على الجنائز ؟ فقال : له أربع صلوات ، فقال الأول : جعلت فداك سألتك فقلت خمسا ، وسألك هذا فقلت أربعا ، فقال : إنك سألتني عن التكبير وسألني هذا عن الصلاة ، ثم قال : إنها خمس تكبيرات بينهن أربع صلوات ، ثم بسط كفه فقال : إنهن خمس تكبيرات بينهن أربع صلوات ) .
3- در جايي كه مشخص نباشد كشته از كدام دو طرف كافر يا مسلمان است ، بايد بر همه نماز خواند !
4- ما شيعيان منكر امامت را (بر عكس نظر اهل سنت) كافر نميدانيم ، بلكه ميگوييم مسلمان است ؛ ولي مومن نيست. ما امام را جزو اصول دين اسلام نميدانيم ، بلكه جزو اصل مذهب ، و اصل ايمان ميدانيم ! و اين نظر را از ائمه خويش عليهم السلام آموختهايم ، بنابر اين اشكال شما به ما وارد نيست !
البته شما اهل سنت ، از يك سو ميگوييد كه امامت جزو اصول دين نيست ، اما از طرف ديگر ميگوييد هركس خلافت ابوبكر و عمر را قبول نكند كافر است !
وإن أنكر خلافة الصديق أو عمر رضي الله عنهما فهو كافر
شرح فتح القدير ج 1 ص 350 ، اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن عبد الواحد السيواسي الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الفكر - بيروت ، الطبعة : الثانية
فمذهب أبي حنيفة أن من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه
فتاوى السبكي ج 2 ص 587 ، اسم المؤلف: الامام أبي الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي الوفاة: 756هـ ، دار النشر : دار المعرفة - لبنان/ بيروت
حال چگونه اين تعارض را حل ميكنيد ؟ الله اعلم !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات