2024 October 16 - چهار شنبه 25 مهر 1403
آيا روايت حسن مثني در انكار دلالت حديث غدير ، صحت دارد ؟
کد مطلب: ٥٠٦٠ تاریخ انتشار: ٢٩ خرداد ١٤٠٣ - ٠٨:٠٠ تعداد بازدید: 15593
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
آيا روايت حسن مثني در انكار دلالت حديث غدير ، صحت دارد ؟

سؤال كننده : سيد محمد سعيد عصيري

توضيح سؤال :

از اشكالاتي كه به حديث غدير وارد نموده اند حديثي است كه در ذيل مي آيد. اين اشكال اوّلين بار در غالب روايتي منسوب به فرزند امام حسن مجتبي عليه السلام (حسن المثني) در ردّ خلافت امير المؤمنين عليه السّلام از سوي دهلوي (شيخ عبد العزيز بن ولي الله بن عبد الرحيم حنفي متوفاي 1239 هق.) در كتاب «التحفه الاثنا عشريه» طرح گرديد. و مرحوم مير سيّد حامد حسين نقوي(متوفاي 1306هق.) نيز براي اولين بار به اين اشكال در كتاب «عبقات الانوار» پاسخ داده است.

در عصر حاضر نيز كه عصر هجوم وهابيت به اسلام است ؛ اين شبهه از سوي بعضي از علماي وهابي از جمله دكتر قفاري در كتاب «اصول مذهب الشيعه» تكرار شده است.

اين روايت طبق نقل صاحب عبقات از دهلوي در «التحفه الاثنا عشريه» و وهابيان نو ظهور اين گونه است :

أخرج أبو نعيم عن الحسن المثني ابن الحسن السبط رضي الله عنهما أنه سئل: هل حديث من كنت مولاه نص علي خلافة علي رضي الله عنه؟ فقال: لو قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يعني بذلك الخلافة لأفصح لهم بذلك، فإن رسول الله(ص) كان أفصح الناس، ولقال لهم: يا أيها الناس هذا والي أمركم والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا. ولو كان الأمر أن الله جل وعلا ورسوله صلي الله عليه وسلم اختار عليا لهذا الأمر وللقيام علي الناس بعده فإن عليا أعظم الناس خطيئة وجرما إذ ترك أمر رسول الله(ص) أن يقوم فيه كما أمره ويعذر إلي الناس.

فقيل له: ألم يقل النبي(ص) لعلي من كنت مولاه فعلي مولاه؟ فقال: أما والله لو يعني رسول الله(ص) بذلك الأمر والسلطان لأفصح به كما أفصح بالصلاة والزكاة ولقال: يا أيها الناس إن عليا والي أمركم من بعدي والقائم في الناس».

خلاصة عبقات الأنوار، سيد حامد نقوي، ج 9، ص 240 ، ر.ك. الاعتقاد، بيهقي، ص355، به تحقيق: أحمد عصام الكاتب، ناشر، دار الآفاق الجديدة، بيروت، ط1، 1401هـ. .

ابو نعيم از حسن مثني فرزند [امام] حسن عليه السلام نوه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت نموده است كه از او در باره حديث «من كنت مولاه» سئوال شد كه آيا جمله دليل بر خلافت [علي] عليه السلام محسوب مي شود؟ حسن مثني در پاسخ گفت: اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از اين جمله چنين منظوري مي داشت بايد براي مردم به وضوح و روشني بيان مي فرمود؛ چرا كه آن حضرت فصيح ترين مردم در بيان مطالب بود و اگر چنين منظوري مي داشت بايد به اين گونه بيان مي فرمود(يا أيها الناس هذا والي أمركم): اي مردم! اين شخص بعد از من سرپرستي امور شما را به عهده دارد پس شما هم به او گوش فرا داده و از او اطاعت نمائيد.

و اگر امر اين چنين بود كه خداوند جلّ و علا [حضرت] علي عليه السلام را براي اين منصب براي زمان بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم انتخاب نموده بود هر آينه مي بايست [حضرت] علي عليه السلام از همه مردم گناه گارتر باشد؛ چون در حقيقت او امر آن حضرت را ترك كرده و به دستور رسول خدا مبني خلافت را ترك نموده است و مي بايست از اين كوتاهيش در انجام وظيفه از مردم عذر خواهي كند.

به حسن مثني گفته شد: مگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه را در حق [حضرت] علي عليه السلام نگفت؟ او در پاسخ گفت: آري فرمود: ولي به خدا قسم اگر آن حضرت از اين سخن قصد امارت و خلافت مي داشت بايد اين مطلب را به صراحت بيان مي فرمود به همان شكل كه در رابطه با نماز و زكات به صراحت بيان فرمود. در اين جا هم لازم بود حضرت اين گونه مي فرمود(إن عليا والي أمركم من بعدي) : اي مردم! اين علي والي و سرپرست شماها بعد از من است).

همين روايت در كتاب قفاري و بعضي ديگر با اين طليعه آمده:

لذلك قال الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب ـ كما يروي البيهقي ـ حينما قيل له: ألم يقل رسول الله صلي الله عليه وسلم لعلي: من كنت مولاه فعلي مولاه؟ فقال: أما والله إن رسول الله صلي الله عليه وسلم إن كان يعني بذلك الإمرة والسلطان والقيام علي الناس بعده لأفصح لهم بذلك، كما أفصح لهم بالصلاة والزكاة وصيام رمضان وحج البيت، ولقال لهم: إن هذا ولي أمركم من بعدي فاسمعوا له وأطيعوا، فما كان من وراء هذا شيء، فإن أنصح الناس للمسلمين رسول الله صلي الله عليه وسلم .

براي همين وقتي از حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب _ آن گونه كه بيهقي روايت نموده است_ سئوال شد كه آيا مگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه را در حق [حضرت] علي عليه السلام نگفت؟ او در پاسخ گفت: آري فرمود؛ ولي به خدا قسم اگر آن حضرت از اين سخن قصد امارت و خلافت مي داشت بايد اين مطلب را به صراحت بيان مي فرمود به همان شكل كه در رابطه با نماز و زكات به صراحت بيان فرمود. در اين جا هم لازم بود حضرت اين گونه مي فرمود: اي مردم اين علي والي و سرپرست شماها بعد از من است).

أصول مذهب الشيعة، عبد الله القفاري، ج2، ص840 ـ 842 .

پاسخ:

بررسي سندي :

الف : اگر آن گونه كه در بعضي از كتب مانند آنچه كه عبقات از دهلوي نقل مي كند در ابتداي سند «ابونُعَيم» ذكر شده باشد ، ابتدا ابو نعيم را بررسي مي كنيم:

ابو نُعَيم :

ابن تيميه در باره ابونعيم مي گويد:

فإن أبا نعيم روي كثيرا من الأحاديث التي هي ضعيفة بل موضوعة باتفاق علماء الحديث وأهل السنة والشيعة .

ابونعيم بسياري از احاديث ضعيف بلكه احاديثي كه به اتّفاق علماي حديث و همه علماي شيعه و سنّي جعلي و تحريف شده است را روايت مي كند .

منهاج السنه ، ج 7 ، ص 52 .

و در جاي ديگر مي گويد:

مجرد رواية صاحب الحلية ونحوه لا يفيد ولا يدل علي الصحة فإن صاحب الحلية قد روي في فضائل أبي بكر وعمر وعثمان وعلي والأولياء وغيرهم أحاديث ضعيفة بل موضوعة باتفاق أهل العلم .

صِرف روايت صاحب حليه [ابو نعيم اصفهاني] و مانند او فايده اي نداشته و دلالت بر صحّت ندارد ؛ چرا كه صاحب حليه رواياتي ضعيف ؛ بلكه رواياتي كه به اتفاق همه اهل آگاهي مورد جعل و تحريف قرار گرفته را در فضائل ابو بكر و عمر و عثمان و علي و غير آن ها نقل كرده است .

منهاج السنه ، ج 5 ، ص 79 .

ابن جوزي در باره ابونعيم مي گويد:

وجاء أبو نعيم الأصبهاني فصنف لهم ، أي للصوفية ، كتاب الحلية وذكر في حدود التصوف أشياء قبيحة ولم يستحي أن يذكر في الصوفية أبا بكر وعمر وعثمان وعلي بن أبي طالب وسادات الصحابة رضي الله عنهم فذكر عنهم فيه العجب .

ابونعيم اصفهاني آمد و براي صوفيه كتاب الحليه را تأليف نمود و در آن كتاب در مقام تعريف تصوّف مطالب زشت و قبيحي را از آنها نقل كرد كه تعجب انسان را بر مي انگيزد .

تلبيس ابليس ، ج 1 ، ص 159 .

ب : و اگر در سند روايت مانند آنچه كه قفاري در كتاب خود آورده (در بالا اشاره شد) بدون ذكر نام ابونُعيم روايت شده باشد، سلسه سند آن به اين شكل است كه بررسي مي كنيم:

عن يحيي بن إبراهيم بن محمد بن علي، عن أبي عبد الله محمد بن يعقوب، عن محمد بن عبد الوهاب، عن جعفر بن عون، عن فضيل بن مرزوق، قال: سمعت الحسن بن الحسن ... .

1 . يحيي بن إبراهيم بن محمد بن علي

شخصي با اين عنوان مهمل است و در هيچ يك از كتاب هاي رجال يادي از او نشده است .

2 . فضيل بن مرزوق

ذهبي در باره او مي گويد:

قال النسائي: ضعيف، وكذا ضعفه عثمان بن سعيد. قال أبو عبد الله الحاكم: فضيل بن مرزوق ليس من شرط الصحيح عيب علي مسلم إخراجه في الصحيح. وقال ابن حبان: منكر الحديث جدا كان ممن يخطئ علي الثقات ويروي عن عطية الموضوعات .

نسائي و همچنين عثمان بن سعيد او را ضعيف شمرده اند. ابو عبد الله حاكم در باره او گفته است: فضيل بن مرزوق شرايط راوي صحيح را نداشته و بر مسلم عيب محسوب مي شود كه روايات او را در كتاب صحيح خود ذكر كرده است. و ابن حبّان او را بسيار منكر الحديث شمرده و در باره او گفته است: از كساني است كه ثقات را مورد خطا قرار مي دهد و از عطيه روايات جعلي نقل مي كند.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، ج 3 ، ص 362 .

و نيز در «المغني في الضعفاء» در باره فضيل بن مرزوق اين گونه آمده است:

ضعفه النسائي وابن معين أيضا. قال الحاكم: عيب علي مسلم إخراجه في الصحيح .

نسائي و ابن معين او را ضعيف شمرده اند و حاكم نيز در باره او گفته است: اين براي مسلم عيب محسوب مي شود كه روايات او را در كتاب صحيح خود آورده است .

المغني في الضعفاء، ج 2، ص 515 .

و نيز مزّي در تهذيب الكمال در باره او گفته است:

قال عبد الرحمان بن أبي حاتم : ... قلت: يحتج به ؟ قال : لا . وقال النسائي : ضعيف .

عبد الرحمان بن ابي حاتم مي گويد: ... گفتم: آيا به حديث او مي توان احتجاج كرد؟ گفت: نه نمي توان. و نسائي در باره او گفته است: فضيل بن مرزوق ضعيف است .

تهذيب الكمال ، ج 23 ، ص 308 ، تهذيب التهذيب، ج 8 ، ص 269 .

اشكالات دلالي :

1 . روايت فوق از متفرّدات اهل سنّت است ، يعني: فقط از طرق اهل سنّت روايت شده و از طرق راويان شيعه نقل نشده است . لذا دهلوي و اخلاف او نمي توانند در مقام مناظره و استدلال با شيعه به اين روايت و هر روايتي كه فقط از طريق اهل سنّت روايت شده احتجاج كنند. علماي اهل سنّت، روايتي را كه فقط در كتب شيعه آمده باشد و در كتاب هاي آنها ذكري از آن نشده باشد را در مقام استدلال و مناظره ردّ كرده و مي گويند:

لتفرده في روايه الشيعه بها لاتكون حجه في مقام الاستدلال وعدم حجيه روايات فرقه علي فرقه اُخري .

لذا ما هم در اين مورد مي گوئيم اين روايت از متفرّدات اهل سنّت است و قابليت استدلال ندارد.

2 . از ديگر قواعد مقرّره ، نزد علماي اهل سنّت اين است كه: روايتي را معتبر مي دانند كه در كتب صحاح ذكر شده باشد و حال آن كه اين روايت در هيچ يك از كتب صحاح و ديگر كتاب هاي روائي معتبر اهل سنّت ذكر نگرديده. لذا مي گوئيم: اگر اين روايت اعتباري مي داشت در يكي از كتب صحاح ذكر مي شد.

حتي در مسند احمد نيز اين روايت نيامده و اين خود بهترين دليل، بر ضعف اين روايت مي باشد. چون احمد بن حنبل با صراحت مي گويد:

هذا الكتاب : جمعته وانتقيته من أكثر من سبع مئة ألف وخمسين ألفا ، فما اختلف المسلمون فيه من حديث رسول الله ، صلي الله عليه وسلم ، فارجعوا إليه . فإن وجدتموه فيه ، وإلا فليس بحجة .

سير أعلام النبلاء ، ذهبي ، ج 11 ، ص 329 .

3 . اگر بر فرض هم حسن مثني چنين جمله اي مي داشت ، از آنجا كه او معصوم نيست ، قول او براي ما حجيت نمي داشت.

4 . اين سخن با سخنان ديگر معصومين منافات دارد كه از حديث غدير بر امامت حضرت امير استفاده نموده اند.

5 . اين حديث تضاد كامل دارد با حديث مناشده حضرت امير به حديث غدير كه در زير مي آيد:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِيُّ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَي قَالَ شَهِدْتُ عَلِيًّا فِي الرَّحَبَةِ يَنْشُدُ النَّاسَ أُنْشِدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ،صلي الله عليه وسلم، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ ». لَمَّا قَامَ فَشَهِدَ.

قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِيًّا كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي أَحَدِهِمْ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ،صلي الله عليه وسلم، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ « أَلَسْتُ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجِي أُمَّهَاتُهُمْ ». فَقُلْنَا بَلَي يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ».

شاهد بوديم كه [حضرت] علي [عليه السلام ] در رحبه مردم را قسم داد و گفت: كه هر كس در روز غدير شاهد بوده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمود: «هركس من مولاي او هستم علي مولاي اوست» از جا بر خيزد و شهادت دهد.

عبد الرحمن گفت: در اين حال دوازده نفر از اصحاب بدر كه من به يكي از آنها مي نگريستم ايستادند و گفتند: ما شاهد بوديم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در روز غدير فرمود: آيا من بر شما از خودتان و زنانم بر زنان شما سزاواز تر نيست؟ و ما همه گفتيم : آري يا رسول الله ! حضرت در اين حال فرمود: هر كس من مولا و سر پرست اويم علي مولا و سر پرست اوست. خدايا هر كس او را دوست بدارد دوست بدار و هر كس با او دشمن است را دوشمن بدار !

مسند احمد ، ج 1 ، ص 119 ، ح 973 .

حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَي ، قَالَ : ثنا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَي ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ ، عَنْ عَمْرٍو ذِي مَرَّ ، وَعَنْ سَعِيدِ بْنِ وَهْبٍ ، وَعَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ ، قَالُوا : سَمِعْنا عَلِيًّا ، يَقُولُ : نَشَدْتُ اللَّهَ رَجُلا سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وسلم ، يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا قَامَ ، فَقَامَ إِلَيْهِ ثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلا ، فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وسلم ، قَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ، قَالُوا : بَلَي يَا رَسُولَ اللهِ ، قَالَ : فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ، فَقَالَ : مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ، وَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ ، وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ .

«از [حضرت] علي [عليه السلام ] شنيديم كه فرمود: شما را به خدا قسم كداميك از شما جمله رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در روز غدير به هنگامي كه ايستاده بود را شنيد؟ در اين حال سيزده نفر از افراد حاضر به پا خواسته و شهادت دادند: كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آيا من بر شما مردم بر خودتان اولي و سزاوارتر نيستم؟ مردم در پاسخ گفتند: آري يا رسول الله! و در اين هنگام آن حضرت دست علي را گرفت و فرمود: هركس كه من سرپرست و مولاي او هستم از اين به بعد علي مولاي اوست . خدايا ! هر كس علي را دوست بدارد دوست بدار و هر كس با علي دشمني كند با او دشمني كن! وهر كس با او دوست است دوست بدار و هر كس با او دشمن است دشمن بدار و هر كس او را ياري دهد ياري رسان و هركس در صدد ذلّت او برآيد ذليل فرما ! »

البحر الزخار (مسند البزار) ، أبو بكر البزار (متوفاي292 هـ ) ج 3 ، ص 35 ، ح 786 ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم ، بيروت , المدينة ، 1409 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله .

هيثمي بعد از نقل روايت مي گويد :

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة

اين روايت را بزاز روايت نموده و تمام راويان آن از روات صحيح بخاري هستند . به جز فطر بن خليفه كه او نيز موثق است.

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 105 .

الباني كه وهابيت به او لقب بخاري دوران مي دهند در باره روايت فوق مي گويد :

و أخرج عبد الله بن أحمد في زوائده علي المسند ( 1 / 118 ) عن سعيد بن وهب و زيد بن يثيع قالا : نشد علي الناس في الرحبة : من سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يوم غدير( خم ) إلا قام ، فقام من قبل سعيد ستة ، و من قبل زيد ستة ، فشهدوا ... الحديث .

و قد مضي في الحديث الرابع ، الطريق الثانية و الثالثة . و إسناده حسن ، و أخرجه البزار بنحوه و أتم منه .

و للحديث طرق أخري كثيرة جمع طائفة كبيرة منها الهيثمي في المجمع ( 9 / 103 ، 108 ) و قد ذكرت و خرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام علي أسانيدها بصحة الحديث يقينا، و إلا فهي كثيرة جدا، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح و منها حسان. و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه صلي الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه، و ما ذكرت منها كفاية.

عبد الله بن احمد در اضافاتش بر مسند احمد از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع آورده است : كه اين دو نفر گفته اند: [حضرت] علي [عليه السلام ] در رحبه مردم را سوگند داد كه هر كس در روز غدير شاهد بر ماجرا بوده است از جا بر خيزد. در اين حال شش نفر از كنار سعيد و شش نفر از كنار زيد به پا خواستند

و در حديث چهارم دو طريق دوّم و سوّمي براي اين روايت ذكر شد و سند آن صحيح است و بزار نيز آن را به همين شكل و نيز به شكل كامل تر آورده است.

و براي اين روايت طرق زياد ديگري وجود دارد كه از جمله آنها هيثمي در مجمع الزوائد است كه مقداري از آنچه را كه برايم امكان داشت را بعد از تحقيق سند هاي آن كه زياد است اخراج نمودم و ابن عقده نيز آن را در كتابي جدا گانه آورده است . و حافظ ابن حجر در باره اين حديث گفته است: بعضي از روايان آن صحيح و بعضي از آن حسن هستند . و خلاصه اين كه اين حديث با هر دو سندش صحيح است ، بلكه روايت اوّل متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل شده و اين مطلب براي اهل تحقيق در اسناد و طرق آشكار است و من به قدر كفايت آن را ذكر كردم .

السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .

6 . اين سخن منسوب به حسن مثني كه فرق ميان ولي و والي گذاشته و گفته: اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم چنين منظوري مي داشت بايد مي فرمود: من علي را به عنوان «والي» بر شما نصب مي كنم برخلاف معني لغويين از كلمه «ولي» است كه آنها نيز يكي از معاني «ولي» را «والي» دانسته اند.

چرا كه اهل لغت در معناي يكي از اسامي خداوند يعني:«ولي» بعد ازاين كه آن را به معناي ناصر ذكر مي كنندآن را به معناي ولي و سرپرست و متولي امور و يا خليفه مي آورند.

زبيدي مي گويد:

الولي في أسماء الله تعالي: هو الناصر، وقيل: المتولي لأمور العالم القائم بها. وأيضاً الوالي: وهو مالك الأشياء جميعها المتصرف فيها .

«وَليّ» كه در اسامي خداوند آمده به معناي ناصر و كمك كننده به معناي سرپرست امور جهان كه نسبت به انجام امور اقدام مي كند نيز آمده و او كسي است كه مالك تمام موجودات عالم است و حق تصرف در آن را دارد.

تاج العروس، زبيدي، ج 20، ص 315

ونيز راغب در المفردات در آيه «وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ» ولي را به معني سرپرست گرفته :

والوالي الذي في قوله ( وما لهم من دونه من وال ) بمعني الولي

«والي كه در قول خداوند آمده به معناي سرپرست مي باشد»

مفردات غريب القرآن ، الراغب الأصفهاني ، ص 533

ابن منظور نيز در لسان العرب ولي را به معناي والي گرفته است:

وفي الخبر : أن عبد الملك بن مروان خطب يوما فقال : وليكم عمر بن الخطاب ، وكان فظا غليظا مضيقا عليكم فسمعتم له .

در خبر آمده است كه عبد الملك بن مروان روزي خطبه خواند و گفت: عمر بن خطاب بر شما ولايت و سرپرستي نمود و او انسان سخت گير و تند خوي و تنگ گيري بر ما بود

لسان العرب، ابن منظور، ج 8 ، ص 166 .

ثعلبي نيز در تفسير خود از ولي به معناي سرپرست و متولي امور ياد كرده و مي گويد:

وال: ولي أمرهم ما يدفع العذاب عنهم .

سرپرست كسي است كه وليّ آنهاست و عذاب را از آنها دفع مي كند.

تفسير ثعلبي، ثعلبي، ج 5 ، ص 278 .

7 . از همه مهم تر در سخنان ابوبكر و عمر و ديگران كلمه ولي به معناي والي و امام استعمال شده است:

در صحيح بخاري از قول عمر بن خطاب اين گونه آمده است:

«... ثم توفي الله نبيه صلي الله عليه وسلم، فقال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه وسلم ... ثم توفي الله أبا بكر، فقلت: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه وسلم وأبي بكر، فقبضتها سنتين أعمل فيها بما عمل رسول الله صلي الله عليه وسلم».

... سپس خداوند پيامبرش را از اين دنيا به دار ديگر منتقل ساخت، و ابوبكر گفت: من «ولي» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هستم و بعد از آن كه ابو بكر از دنيا رفت من گفتم: ولي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم من هستم كه دو سال هم من طبق آنچه كه پيامبر عمل كرده بود عمل كردم.

البخاري، صحيح البخاري: ج6 ص191 ـ 192، سنة الطبع: 1981، الناشر: دار الفكر.

و يا قول عمر بن خطاب را داريم كه مي گويد:

لو كان سالم مولي أبي حذيفة حياً لوليته الخلافة .

اگر سالم غلام ابو حذيفه زنده مي بود او را به خلافت بر مي گزيدم

تفسير البحر المحيط ، أبي حيان الأندلسي ، ج 4 ص 314 و نيز ر. ك. تفسير أبي حيان الأندلسي: ج4 ص314 و نيز تاريخ ابن خلدون، ج1، ص194 .

8 . از ديگر اشكالاتي كه در كلام منسوب به حسن مثني ديده مي شود اين است كه مي گويد: چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به ولايت امير المؤمنين عليه السّلام افصاح ننمود ؟

يعني: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم هرگز نسبت به ولايت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام براي بعد از خود به صراحت مطلبي را ذكر نفرموده است چون اگر آن حضرت چنين اراده اي مي داشت حتماً بيان مي فرمود.

حال ببينيم آيا واقعاً اين چنين است ؟ !

در پاسخ به سئوال فوق بعضي از متون، در بيان تصريح رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم بر خلافت و امامت و ولايت و امارت امير المؤمنين عليه السّلام را ذكر مي كنيم :

الف . شيرويه ديلمي متوفاي سال 509 هق. از بزرگان حفّاظ و علماي مشهور اهل سنّت است، كه در كتابش فردوس الأخبار كه آن نيز همچون خود او ميان اهل سنّت از شهرت خاصي برخوردار است و از كتاب او روايت نقل مي كنند و بر آن اعتماد مي نمايند، كه وي در اين كتاب ده هزار حديث به همراه اسامي روات آن به ترتيب حروف الفباء نقل نموده است.(ر.ك. كشف الظنون عن أسامي الكتب والفنون، ج 2،ص1254) او در اين كتاب روايت ذيل را نقل نموده است:

«عن حذيفة بن اليمان، قال: قال رسول الله صلي الله عليه [وآله] وسلم: لو يعلم الناس متي سمي علي أميرالمؤمنين ما أنكروا فضله: سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد ، قال تعالي: (وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم علي أنفسهم ألست بربكم قالوا بلي شهدنا أن تقولوا) قالت الملائكة: بلي. فقال تبارك وتعالي: أنا ربكم ومحمد نبيكم وعلي أميركم».

(حذيفه بن يمان از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل مي كند كه حضرت فرمودند: اگر مردم مي دانستند [حضرت] علي [عليه السلام ] چه زماني به لقب امير المؤمنين ناميده شد، ديگر فضل او را انكار نمي كردند. او به اين لقب ناميده شد در حالي كه [حضرت] آدم بين روح و جسد بود و خداوند فرمود: و به ياد آور زماني را كه پروردگارت از بني آدم عهد و پيمان گرفت و آنها را بر اين پيمان گواه قرار داد كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري! و ملائكه نيز گفتند: آري! و خداوند تبارك و تعالي فرمود: من پروردگار شما و محمد پيامبرتان و علي امير و سر پرستتان).

ر. ك . فردوس الأخبار، شيرويه ديلمي (509 هق)، ج 3، ص399 ـ ينابيع الموده، قندوزي، ج 2 ، ص 248 .

ب . سيد علي همداني متوفّاي 786 هق. از أكابر علماء أهل سنت و از مشاهير عرفاي آنان است، كه عده اي از علماي اهل سنّت او را تمجيد كرده و ستوده اند؛ هم چون: عبد الرحمن بن أحمد جامي در كتاب «نفحات الأنس من حضرات القدس» و محمود بن سليمان كفوي در كتاب «كتائب الأعلام الأخيار من فقهاء مذهب النعمان المختار» و نور الدين جعفر بدخشاني در كتاب «خلاصه المناقب» و شيخ أحمد قشاشي در كتاب «السمط المجيد في سلاسل أهل التوحيد» و شاه ولي الله دهلوي در كتاب «الانتباه في سلاسل أولياء الله».

كفوي او را در كتاب خود اين گونه توصيف مي كند:

«لسان العصر، سيد الوقت، المنسلخ عن الهياكل الناسوتية والمتوصل إلي السبحات اللاهوتية، الشيخ العارف الرباني والعالم الصمداني، أمير سيد علي بن شهاب بن محمد بن محمد الهمداني قدس الله تعالي سره. كان جامعا بين العلوم الظاهره والباطنه، وله مصنفات كثيره في علم التصوّف».

صاحب «نزهة الخواطر» او را اين گونه توصيف مي كند:

«الشيخ علي بن شهاب الهمداني، الشيخ العالم الكبير الرحاله. ولد في 12 رجب ، وأدرك المشايخ الكبار واستفاد منهم ، بلغ عددهم إلي أربعمائة وألف من رجال العلم والمعرفة . فقدم كشمير فأسلم علي يده غالب أهلها . وله مصنفات كثيرة ممتعة. وكانت وفاته في سنة 786»

(ر.ك.نزهه الخواطر، ج 2، ص 84 ، با اندكي تلخيص)

او در كتاب خود اين روايت را آورده است:

«عن حذيفة رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم : لو علم الناس متي سمي علي أمير المؤمنين ما أنكروا فضله ، سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد»

(حذيفه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي كند كه آن حضرت فرمودند: اگر مردم مي دانستند كه چه زماني [حضرت] علي به لقب اميرالمؤمنين ناميده شد فضل او را انكار نمي كردند. او به امير المؤمنين ملقّب گرديد و حال آن كه آدم بين روح جسد بود).

ينابيع المودة لذوي القربي، قندوزي، ج 2، ص 248 .

ج . متن زير كه در بسياري از كتاب هاي اهل سنّت آمده:

«عن أبي ذر عن رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم قال: من أطاعني فقد أطاع الله، ومن عصاني فقد عصي الله، ومن أطاع عليا فقد أطاعني، ومن عصي عليا فقد عصاني»

(ابوذر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي كند: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با خدا مخالفت ورزيده و هركس علي را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با من مخالفت كرده است).

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 121 ـ، كنز العمال، ج 11، ص 614 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 270 و 307 ـ ذخائر العقبي، ص 66 ـ ينابيع المودة، ج 2، ص 313 و ... .

حاكم پس از نقل اين روايت در باره آن اين گونه نظر مي دهد:

«هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه».

د . روايت طبري در تاريخ خود كه با لفظ «فاسمعوا له وأطيعوا» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در حديث يوم الدار(يوم الانذار) امير المؤمنين عليه السّلام را به خلافت و جانشيني خود برگزيد. و در آن جا با صراحت تعبير فاسمعوا له وأطيعوا را آورده است

(ر. ك. به تفاسير قرآن كريم در ذيل آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين»سوره الشعراء/214)

«...إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا... »

(... اين شخص [حضرت علي عليه السلام ] برادر و وصي و جانشين من ميان شماست. به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت نمائيد...).

تاريخ طبري، ج 2، ص 63 .

از راويان اين روايت ابن إسحاق و طبري، و ابن أبي حاتم، و ابن مردويه، و أبو نعيم، و بيهقي، و بغوي، و سيوطي، و متقي هندي و... هستند.

كنز العمال، ج 13، ص 129و131و149و174 .

ولي مي بينيم كه بر خلاف مطلبي كه در روايت مجعول منسوب به حسن مثني آمد با تصريح بر كلمه «فاسمعوا وأطيعوا» هم مشكلي حلّ نمي شود و اهل انكار و لجاجت و عناد، هميشه و در هر شرايطي چشم خود را بر حقيقت بسته و با بهانه هاي بني اسرائيلي خود سعي در فرار از حقيقت دارند. و الحق والانصاف بايد گفت: كه اينانند مصاديق واقعي اين آيه شريفه قرآن كه فرمود:

لهم قلوب لا يفقهون بها ولهم أعين لا يبصرون بها ولهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون .

(الاعراف/179) .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | مهدي باباجاني محمدي | Iran - Mashhad | ١٢:٠٠ - ١٤ آذر ١٣٨٧ |
چراغي را كه ايزد بر فروزد هر آن كس پف كند ريشه ش بسوزد
خداي متعال همه كساني را كه رفع مظلوميت از مولا و آقايمان علي ابن ابي طالب مي كنند از بليات سمائي و ارضي محفوظ و عتقبتشان را ختم به خير كند.در جوار امام رضا(ع) دعاگويتانم.
2 | سيدمرسل احمدي | Iran - Tajrīsh | ١٢:٠٠ - ١٧ آذر ١٣٨٧ |
سلام عليكم
خدمت حضرت آيت الله حسيني قزويني(بقيه الاسلام حاضر) عرض ادب و ارادت و احترام خالصانه دارم.خدا قوت و خسته نباشيد.خداوند به شما سلامت و صحت و طول عمر با بركت عنايت فرمايد.نميدانم با چه جملاتي از حضرتعالي تشكر كنم.در اين برهه از زمان كه شيعه مورد هجوم انواع تهمتها و ناراستي ها قرار گرفته وجود شما براستي نعمتي بزرگ است.از دور دست شما را مي بوسم.خداحافظ شما
3 | حسام | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٩ آذر ١٣٨٧ |
با عرض سلام محضر استاد محمد حسيني قزويني و دست اندر کاران مؤسسه ي تحقيقاتي حضرت ولي عصر ( عج ) و تبريک عيد قربان خدمت شما و تمامي مسلمانان جهان .

حديث « يوم الإنذار » را ابن أبي حاتم نيز در تفسير خود با سندي ديگر ( تفسير ابن أبي حاتم ، أبو محمد عبدالرحمن بن أبي حاتم الرازي ، تحقيق : أسعد محمد الطيب ، صيدا : المکتبة العصرية ، جلد 9 ، صفحه ي 2826 ) و أبو اسحاق ثعلبي نيز آن را با سندي ديگر در تفسير خود ( الکشف والبيان ، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري ، تحقيق : أبو محمد بن عاشور ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الاولي 1422 &#65259. ، جلد 7 ، صفحه ي 182 ) نقل کرده است و در انتهاي حديث آمده است که « فقام القوم وهم يقولون لأبي طالب : أطع ابنك فقد أمر عليك : پس جماعت برخاستند در حالي که به أبو طالب مي گفتند : پسرت را اطاعت کن که بر تو حکومت يافت » .

کاملا مشخص است که جماعتي که در آن روز حضور داشتند ، کلام صريح پيامبر ( ص ) را که امر بر اطاعت از علي بن أبي طالب عليه السلام کرد ، شنيدند و حتي بدين خاطر به تمسخر أبو طالب پرداختند که « بايد از پسرت اطاعت نمايي! » . آيا تنها مشکل در حديث غدير آن است که بر « فاسمعوا له وأطيعوا » تصريح نشده است ؟ آيا کساني که حديث منزلت را که بخاري و مسلم بر صحت آن اتفاق دارند ، با بهانه گيري هاي کودکانه رد مي کنند و بر آن خدشه مي نمايند ، قادر نيستند که عبارت « فاسمعوا له وأطيعوا » را تأويل و رد نمايند ؟ آيا اين قوم که کتاب ها را تأويل و تفسير مي کنند و صريح ترين احاديث را به شيوه هاي مخصوص به خود رد مي نمايند ، از تأويل و رد اين چند کلمه باز مي مانند ؟

لازم دانستم اين چند سؤال بدون پاسخ را مطرح نمايم تا بلکه کمي به تفکر بپردازيم .

با تشکر از شما ، التماس دعا ...
4 | ميثم افروخته | Iran - Rasht | ١٢:٠٠ - ٠٢ بهمن ١٣٨٧ |
سلام× حق هميشه از لابلاي حماقت كوردلان هويداست.والسلام
5 | طوفان | Iran - Khorramshahr | ١٢:٠٠ - ٢٩ اسفند ١٣٨٧ |
بنام خدا با سلام خدمت استاد دوست داشتني و سرباز خالص خط مقدم اهل بيت عليه السلام - چيزي كه كسي چون من فقط آرزوي آن را يدك مي كشد وبس! و اما 2 سوال: اول آنكه برادران اهل سنت وقتي قافيه تنگ مي آيد به جرح تعديل كتب خود حواله ميدهند يعني اين چيزهايي كه شما از كتب ما نقل ميكنيد وجود دارد ولي بايد جرح و تعديل شود!از شما تقاضا دارم كه صريحا با توضيح اين واژه ايشان را خلع صلاح فرماييد چه در مواردي كه همه مفسرين جديد و قديم اهل سنت به آن اعتقاد راسخ دارند از جمله مسئله غدير دلايلي بر مي شمارند كه واقعا مضحك و خنده دار است! پس از استاد گرانقدر تقاضا دارم در وحله اول بحث جرح و تعديل را كاملا باز كنند! دوم آنكه اگر بنده بخواهم علم رجال و علوم مرتبته را كاملا فرا بگيرم (و هر آنچه براي تبحر در علم حديث و دفاع از حقانيت اهل بيت سلام الله عليه لازم است) كوتاهترين زمان ممكنه براي فراگيري چقدر است؟ و سوم آنكه زمان تحويل سال حقير را از دعاي خيرتان فراموش نفرماييد! ارادتمند شما

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- بحث جرح و تعديل ، بحث صحيحي است كه اهل سنت از آن استفاده باطل مي كنند «كلمة حق يراد بها الباطل» ؛ اين بحث بدان معني است كه بايد راويان رواياتي كه مي خواهيم به آنها استدلال كنيم ، مورد بررسي قرار گيرد تا مبادا در ميان آنها دروغگويان باشند .
اين مطلب ، اگر به صورت صحيح و در همه جا مورد استفاده قرار گيرد مناسب و به جا است ، اما اهل سنت عموما در مورد رواياتي كه به ضد آنها است ، اين مطلب را مطرح مي كنند تا شايد سند روايت ضعيف از آب در آمده و شيعه نتواند به آنها استدلال كند ، اما در مواردي كه به نفع آنها است ، از اين بحث چشم پوشي مي كنند كه نمونه بارز آن روايت كتاب الله وسنتي است كه در كتب اهل سنت ، سند صحيح ندارد اما اهل سنت به آن استدلال كرده و آن را در مقابل روايت كتاب الله وعترتي علم كرده اند !!! با اينكه روايت كتاب الله وعترتي كه با چندين سند صحيح نقل شده است .
بسياري از فضائل خلفاي اهل سنت نيز چنين است ؛ كه اگر حتي با معيار اهل سنت سنجيده شود ، فاقد صحت خواهد بود .
شيعيان نيز با توجه به اين نكته ، با مباني جرح و تعديل اهل سنت آشنايي كامل داشته و به رواياتي استدلال مي كنند كه در نظر اهل سنت صحيح بوده و جاي خدشه در آنها نيست .
2- آشنايي مقدماتي با علم رجال (شيعه و سني) – اگر به صورت مداوم و همه روزه باشد – دو تا سه ماه وقت مي برد و پس از آن مي توانيد با تحقيقات تفصيلي ، اطلاعات خويش را بالا ببريد .
مي توانيد در اين زمينه از كتاب علم رجال و دراية آيت الله سبحاني و يا كتاب المدخل الي علم الرجال والدراية جناب دكتر قزويني استفاده كنيد .
اميدواريم كه خداوند همه ما را جزو سربازان واقعي حضرت حجة‌ بن الحسن بپذيرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | طوفان | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٣ فروردين ١٣٨٨ |
احسنت به شما!هر چند نرود ميخ آهنين بر سنگ ولي به قول مقام معظم رهبري استدلال و منطقه شيعه بتون آلمه است! و اضافه كنيم چه از نظر روايي و چه از نظر عقلاني!
7 | علی | Iran - Gorgan | ١١:١٣ - ١٨ شهریور ١٣٩٦ |
جالبه،یعنی 120هزارنفرعرب زبان نفهمیدندمنظورپیامبرجانشینی وخلافت علی است وتازه اگرهم فهمیدندهمه آلزایمرگرفتندبه جزچندنفردوستای علی.خداهم یادش رفت یه آیه بیاره که اسم علی توش باشه.این فقط دکانداری وکاسبی آخوندهاست وبس.هدف ایجادتفرقه بین مسلمانان.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
میلیونها انسان در زمین دارند زندگی می کنند و می دانند خدا و قیامتی و حساب و کتابی هست و اوامر و نواهی خدا و انبیاء را نایده گرفته و معصیت می کنند، آیا اینها آلزایمر گرفته اند و یا گرفتار هوا و هوس و دنیا شده اند!!! خیلی از مسلمانان می دانند غیبت حرام است و آیه ان را نیز خوانده اند اما گوش نمی دهند و غیبت می کنند آیا می شود گفت آنها از غیبت همان غیبت پشت سر کسی حرف زدن را نمی فهمند بلکه چیز دیگر برداشت می کنند!!پس اینطور نیست که ندانند و یا فهمند بله خوب هم می دانند و خوب نیز فهمیده اند
اگر مولي در غدير به معني خلافت نبود چرا عمر امده و به حضرت علي (ع) تبريک گفت
اگر به معني دوست باشد ديگر تهنيت جايي ندارد چون اگر قبول کنيم به معني دوستي باشد در اين صورت اين به اين معني است که صحابه تا به حال بينشان محبت و دوستي نبوده است و اين توهين به صحابه و حضرت علي (ع) است که تا حال بينشان محبتي نبوده است!!
حدثنا عبد الله قثنا أبي نا عفان قثنا حماد بن سلمة قال أنا علي بن زيد عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في سفر فنزلنا بغدير خم فنودي فينا الصلاة جامعة وكسح لرسول الله صلى الله عليه وسلم تحت شجرتين فصلى الظهر وأخذ بيد علي فقال ألستم تعلمون اني أولى بالمؤمنين من أنفسهم قال بلى قال ألستم تعلمون إني أولى بكل مؤمن من نفسه قالوا بلى قال فأخذ بيد علي فقال اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه قال فلقيه عمر بعد ذلك فقال هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة
فضائل الصحابة ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس ج 2 ص 596
اما نکته اینجاست که صحابه فهمیدند مراد پیامبر (ص) خلافت بوده است اما گرفتار هوا و هوس شدند
غزالي ، عالم مشهور اهل تسنن اين چنين بيان مي دارد:
واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول: « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.
از خطبه‌هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:«تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.»اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشى‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله ‏اى كردند.
سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ج 1 ص 18 باب في ترتيب الخلافة والمملكة ، اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الوفاة: 505هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي
اين حرف که معني اصل (مولا) به معني دوستي باشد اين صحيج نيست اتفاقا بر عکس خود علماي اهل سنت اعتراف کرده اند که شايعترين
معني مولا در بين اهل لغت، سرپرستي است .تفتازاني بعد از اينکه معاني مختلفي را براي مولي ذکر مي کند، گويد: وبالجملة استعمال المولى بمعنى المتولي والمالك للأمر والأولى بالتصرف شائع في كلام العرب منقول عن كثير من أئمة اللغة
شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى ج 2 ص 290
اگر هم بگوييم مولي داراي معاني مختلفي است ولي با توجه صدر حديث غدير که پيامبر (ص) براي سرپرستي خود به «آيه النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» استدلال کردند لذا با اين روش سرپرستي حضرت علي عليه السلام را نيز ثابت کردند. خود علماي اهل سنت اين آيه را به اولي به تصرف و سرپرستي تفسير کرده اند
نسفي گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ( أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها فعليهم ان يبذلوها دونه ويجعلوها فداءه أو هو أولى بهم
تفسير النسفي ج 3 ص 297
قاري نيز گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني ج 6 ص 297
با اين همه قرينه مگر مي شود گفت مولي در حديث غدير به معني دوستي است ؟!!! آيا اين نوع برداشت و توجيهي که شما دارید روش علمي است!!!
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4957
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

8 | رضا | United Arab Emirates - Dubai | ٠٨:٤٠ - ٢٨ شهریور ١٣٩٦ |
سلام
خسته نباشید
ایا این روایت از نظر سندی درست وصحیح هست
اگر پاسخ دهید بسیار ممنون خواهم شد
از حضرت امام رضاعلیه السلام مرویست که هر که دراول محرم را روزه بدارد و خدا را بخواند خداوند دعاى او را مستجاب کند چنانکه دعاى زکریّا را مستجاب نمود.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در این خصوص چندین روایت وجود داردکه بزرگان شیعه نیز روایت مورد نظر را صحیح دانسته است
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ- فَقَالَ لِي يَا ابْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ‏ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ فَمَنْ صَامَ‏ هَذَا الْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَااسْتَجَابَ لِزَكَرِيَّا ع
الأمالي( للصدوق) ؛ النص ؛ ص129
مجلسی رحمه الله در خصوص سند گوید:
و في الحسن كالصحيح، عن الريان بن شبيب قال: دخلت على الرضا عليه السلام في أول يوم من المحرم..
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏5 ؛ ص383
همچنین محمد تقی مجلسی نیز گوید:
و روايت كرده است صدوق در حسن كالصحيح از ريان بن شبيب ثقه كه گفت داخل شدم بر حضرت امام رضا صلوات اللَّه عليه در روز اول محرم پس بمن فرمودند كه اى ريان آيا روزه گفتم نه حضرت فرمودند كه حق
مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، 8جلد، مؤسسه اسماعيليان - قم، چاپ: يوم، 1414 ق.
روایت دیگری نیز به این صورت آمده است:
1- وَ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ دَعَا زَكَرِيَّا ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَا اسْتَجَابَ‏ لِزَكَرِيَّا ع‏
من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏2 ؛ ص91
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
9 | علی | Iran - Tehran | ٠٠:٣٣ - ٢٩ شهریور ١٣٩٦ |
باسلام .در فضای مجازی روایات زیر تحت عنوان تحریم عزا داری توسط اهل بیت(ع) عنوان میشود لطفا روایات را به صورت مجزا از نظر سندی و دلالی بررسی کنید.
روایات ذکر شده به شرح زیر می باشند:
روایت اول :
أنّ الإمام الحسين(عليه السلام) قال لزينب(عليها السلام): "يا أختاه إني أقسمت عليك فأبري قسمي، إذا أنا قتلت فلا تشقي عليَّ جيبا، ولا تخمشي عليَّ وجهاً، ولا تدعي عليَّ بالويل والثبور .
ترجمه :
امام حسین علیه السلام شب عاشورا به خواهرش زینب علیها السلام فرمود: ای خواهرم تو را به الله قسم می دهم پس قسمم را عمل کن، اگر من شهید شدم گریبان را برای من پاره نکن و بر سر و صورت خود نزن و برای من عزاداری نکن. آدرس:
الإرشاد: 232، مستدرك الوسائل 1 /144، اعلام الورى باعلام الهدى الجزء1صفحة457.

" روایت دوم:
قال الرسول صلی الله علیه و آله و سلم : "النياحة من عمل الجاهلية "
ترجمه :
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: نوحه خوانی از اعمال جاهلیت است.
آدرس:
من لا يحضره الفقيه 4/271 - 272 كما رواه الحر العاملي في وسائل الشيعة 2/915 بحار الأنوار
82/103
روایت سوم :
قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لفاطمة عليها السلام: إذا أنا مُـت فـلا تخمشي عليّ وجها ولا ترخي عليّ شعرا ولا تنادي بالويل ولا تقيمن عليّ نائحة.
ترجمه :
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود : (ای فاطمه) اگر من وفات نمودم چهره را نخراش، موی سر خود را نکش، فریاد نزن و نوحه خوانی برگذار نکن.آدرس:وسائل الشيعة 2/915-916، مستدرك الوسائل 1/144، الكافي للكليني (329 هـ) الجزء5 صفحة
527
روایت چهارم:
قال الإمام الباقر عليه السلام: " أشد الجزع الصراخ بالويل والعويل، ولطم الوجه والصدر، وجز الشعر من النواصي، ومن أقام النواحة فقد ترك الصبر، وأخذ في غير طريقه"
ترجمه :
امام باقر علیه السلام فرمودند : شدیدترین نوع بی تابی فریاد زدن و بر سینه و صورت زدن و کشیدن موی سر است و هر کسی نوحه خوانی را بر پا کند صبر را رها کرده است و گمراهی را در پیش گرفته است.آدرس: (الكافي 3/222-223، وسائل الشيعة 2/915، بحار الأنوار 82/89) .
روایت پنجم :
عن الصادق عليه السلام: "من ضرب يده على فخذه عند المصيبة حبط أجره".
ترجمه :
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: هر کسی در هنگام مصیبت بر رانش بزند اعمال خوبش از بین می رود.آدرس : (الكافي 3/225).

روایت ششم:
عن الرسول صلى الله عليه وآله وسلم: " ليس منا من ضرب الخدود وشق الجيوب"
ترجمه :
پیامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: هر کسی ( در هنگام مصیبت) بر صورت خود بزند و گریبان را پاره کند از ما ( مسلمانان) نیست.
آدرس : مستدرك الوسائل 1/144 .
روایت هفتم :
ما رواه جعفر بن محمد عن آبائه (ع) عن النبي صلى الله عليه وآله في حديث المناهي أنه نهى عن الرنة عند المصيبة ونهى عن النياحة والاستماع إليها ونهى عن تصفيق الوجه.
ترجمه :
امام جعفر صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام نقل کرده است که پیامبر اسلام از شنیدن صدای شیپور در هنگام مصیبت و نوحه خوانی و گوش دادن به آن را نهی فرمودند و همچنین از زدن به صورت نیز مسلمانان را باز داشتند.
آدرس: من لا يحضره الفقيه 4/3

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در خصوص روایت اول باید بگوییم
نهی امام حسین علیه السّلام نه نهی مولوی بوده و نه نهی ارشادی تا تمرّد از آن گناه و یا حداقل انجام فعل مکروهی باشد، بلکه نهیی است برای آرام کردن و دلداری نمودن مصیبت زده و از روی دلسوزی و انس و علاقه و محبّت درونی است. مانند اینکه مصیبت زده را آرام می کنند و می گویند گریه نکن و این نه بدان سبب است که گریه نکند، زیرا گریه کردن و بی تابی، امر عادی برای مصیبت زده است، بلکه با این سخن شخص مصیبت زده را دلداری می دهند.
اما اگر به جز این، معنا شود از دو حال خارج نخواهد بود یا اینکه بگوئیم آل الله علیهم السّلام تمرّد امر نمودند و یا اینکه روایات زیاد و موثقی که در گریبان چاک زدن و لطم زدن و صورت خراشیدن اهل حرم و امام سجّاد علیه السّلام است و تقریباً در تمامی مقاتل ذکر شده، را رد کنیم که هر دو گزینه اشتباه است. لذا اوّلاً از نظرگاه عقلی و اعتقادی و ثانیاً به خاطر جمع دو روایت، این نتیجه به دست می آید که حضرت از روی محبّت و دلداری اهل حرم، چنین فرمودند.
این قضیه که این نهی امام علیه السّلام دلالت بر حرمت و یا کراهت نمی کند در بسیاری از موارد تشریع نیز وارد شده است. لذا اوامر و نواهی داریم که نه دلالت بر وجوب و نه دلالت بر حرمت و نه دلالت بر مطلق طلب و یا مطلق ترک می کند و در غالب کتاب های اصولی ذکر شده است. مانند موارد ذیل: خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُون» «هرکاری دلتان می خواهد بکنید که بعداً خواهی فهمید.» صیغۀ امر «اعملوا» نه دلالت بر وجوب دارد و نه استحباب بلکه به خاطر تهدید بیان شده است
علاوه برآن اهل البیت علیهم السّلام در مصیبت ها گریبان می دریدند چنانکه امام حسن عسکری علیه السّلام در مصیبت امام هادی علیه السّلام گریبان دریدند
در خصوص فرمايش پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین است
اما در خصوص روایات دیگر باید بگوییم اولا: این دسته از روایات اصل برپایى مجالس عزا را نهى نمى‏ کند، بلکه از هر عملى که با قضا و قدر الهى منافات داشته باشد جلوگیرى کرده است؛ زیرا برخى در فراغ از دست رفته خود شکوه و اعتراض نموده، مقدّرات الهى را زیر سؤال مى‏برند، ولى اگر در نوحه سرایى و مرثیه خوانى براى میّت تنها ذکر فضایل و خوبى‏هاى او گفته شود اشکالى ندارد.
ثانیا: روایات ناهیه مربوط به موردى است که بر نوحه‏ گرى و مرثیه‏ خوانى اثرى عقلایى مترتب نگردد، در حالى که عزادارى براى اولیاى الهى داراى آثارى عقلایى است. و نیز به اثبات رساندیم که مى‏توانیم آن را داخل در ادله عام کنیم. خصوصاً آن که ثابت شد که سیره رسول خدا (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت و صحابه و تابعین و مسلمانان در طول تاریخ بر برپایى مراسم عزا و مرثیه‏خوانى و نوحه‏ گرى در سوگ اولیاى الهى، خصوصاً امام حسین (ع) بوده است.
ثالثاً: در برخى از روایات تصریح به جواز بلکه رجحان نوحه‏ گرى و جزع در سوگ امام حسین (ع) شده است:
1 - در روایتى از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «کلّ الجزع و البکأ مکروه سوى الجزع و البکأ على الحسین (ع)»؛ «هر جزع و گریه‏اى مکروه است به جز جزع و گریه بر امام حسین (ع).»الأمالي (للطوسي) ؛ النص ؛ ص162
2 - امام رضا (ع) به پسر شبیب فرمود: «... انّ یوم الحسین (ع) اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزیزنا بأرض کرب و بلا و اورثنا الکرب و البلأ الى یوم الانقضأ...»؛«همانا روز حسین (ع) پلک‏هاى ما را زخم کرده و اشک‏هاى ما را جارى ساخته و عزیز ما را در زمین کرب و بلا ذلیل کرده
الأمالي( للصدوق) ؛ النص ؛ ص128
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها