جواب : رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم- در سال دهم هجري نمايندگاني به سراسر بلاد اسلامي فرستادند ومردم را به حج دعوت كردند[1]. عده زيادي از همه مناطق مسلمان نشين ، در مدينه جمع شدند . حضرت در روز شنبه پنجم يا ششم ماه ذي القعدة[2] غسل كرده با پاي پياده ولباس احرام به راه افتادند .
با اينكه مصادف با خروج ايشان در مدينه بيماري حصبه شيوع يافت و عده زيادي از مردم را از فيض حضور در اين سفر باز داشت[3] ، عده زيادي كه بين 90[4] تا 124 هزار نفر[5] نقل شده اند با حضرت به سمت مكه به راه افتادند . اين عده جدا از كساني هستند كه از خود مكه در حج شركت جستند .
طبق نظر اهل تسنن ، عده اي از مسلمانان نيز به فرماندهي امير مومنان عليه السلام ، براي فتح يمن به آنجا رفته بودند كه ايشان در برگشت از سپاه جدا شده و به رسول الله صلي الله عليه وآله ملحق شدند[6] .
كاروان رسول خدا صلي الله عليه وآله ، دوشنبه شب به مكه رسيدند. [7]
وحي الهي بر پيامبر گرامي اسلام نازل شده بود كه پس از آموزش مناسك حج به مسلمانان، جانشين خود را معين نمايند. از آنجا كه آيه 62 سوره مائده قطعاً بدليل تواتر اخبار، در غدير خم نازل شده است ؛ پس مطلبي كه بر رسول خدا نازل شده است قبل از غدير خم و در ايام حجة الوداع يا قبل از آن بوده است . [8]
حضرت رسول صلي الله و عليه و آله تصميم داشتند اين وظيفه را در مدينه انجام دهند اما نگران بودند كه منافقين مانع شوند وقصد جانشان را بنمايند به همين علت به عده اي از مومنين دستور نگهباني از خود را دادند، البته اين دستور را قبل از نزول آيه 67 سوره مائده داده بودند.
ايام حج گذشت وحج نيز به عنوان آخرين فرع ، كامل شد . رسول خدا صلي الله عليه وآله اعمال را انجام داده و دستور بازگشت دادند . همه مسلمانان جمع شده همراه با ايشان به سمت جحفه در نزديكي غدير خم[9] كه منزل دوم در راه مدينه است به راه افتادند .
جحفه ، ميقات اصلي مردمي بود كه از شام ، مصر وعراق و از راه مدينه به حج آمده بودند[10] . كاروانيان در روز هجدهم ذي الحجة به غدير خم رسيدند[11] . در اينجا وحي نازل شد:
«يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس»[12]
اي پيامبر آنچه را كه از جانب پرودگارت بر تو نازل شده است كاملا ( به مردم ) برسان كه اگر نكني پس رسالت او را انجام نداده اي و خداوند تو را از مردم حفظ مي كند. [13]
غدير خم براي انجام اين مسئوليت انتخاب شده بود ، زيرا مردم مصر ، شام ، عراق ومدينه ، همگي در آنجا حاضر بودند و اگر كارواني مي خواست جدا شود ، از آنجا جدا مي شد ] مردم يمن طائف واطراف آن هم كه مسلمان نبودند و تازه بلادشان فتح شده بود[ مردم مكه هم در همان نزديكي بودند و قطعا خبر به ايشان مي رسيد[14] . پس جمعيت به اندازه اي بود كه خبر به همه مسلمانان برسد .
رسول خدا صلي الله عليه وآله سر از خيمه بيرون آورده فرمودند: محافظان را مرخص كنيد كه خداوند خود مرا حفظ كرد .[15]
سپس دستور جمع شدن مردم را دادند . تمامي مسلمانان در نزديكي پنج درخت بزرگ جمع آمدند.[16] آفتاب بسيار داغ بود[17]، به حدي كه مردم نيمي از بالا پوش خود را روي سر و نيمي را زير پا انداخته بودند[18] . حضرت نماز را خواندند[19] وسپس زير سايه يكي از درختها و در وسط جمعيت[20] خطبه اي مفصل ايراد فرمودند .
در آن خطبه به رحلت خويش اشاره كرده[21] سپس فرمودند مردم من در بين شما دو جانشين[22] براي خود قرار مي دهم كه اگر به آن دو چنگ بزنيد رستگار خواهيد شد[23] : كتاب خداوند و عترتم[24] ، پس ببينيد كه چگونه حق من را نسبت به آن دو ادا مي كنيد[25]. سپس دست امير مومنان علي - عليه السلام- را گرفته بالا بردند[26] و فرمودند : اي مردم چه كسي بر جان مردم از ايشان سزاوار تر است؟ گفتند خدا ورسولش بهتر مي دانند . حضرت فرمودند : خداوند سرپرست من و من سرپرست مومنين هستم ومن از جانشان بر ايشان سزاوار تر[27] . پس هر كس كه من سرپرست اويم علي سرپرست اوست[28] .
جالب اينجاست كه در بعضي روايات صحيحه اهل تسنن آمده است : وقتي رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم- جملات قبل را فرمودند وخواستند شخص مورد نظر را معرفي كنند ، عده اي گمان كردند كه حضرت، ابو بكر يا عمر را معرفي خواهند كرد ، اما حضرت دست امير مومنان - عليه السلام- را گرفته و او را نصب كردند[29] . حاضرين اين ماجرا را به غائبين برسانند[30].
در اين هنگام فرشته وحي نازل شد و آيه آورد[31] كه :
«اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام دينا»[32]
امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم واسلام را به عنوان ايين شما پذيرفتم .
پس رسول خدا صلي الله عليه وآله، شكر خدا را به جا آورده وبراي حضرت علي عليه السلام دعا فرمودند[33] . سپس براي حضرت خيمه اي زدند و مردم دسته دسته جلو آمده گفتند[34] : يا علي مبارك بادت سرپرست ما و همه مومنان شدي !!! وپيش از همه ايشان ابو بكر و عمر به امير مومنان عليه السلام تبريك گفتند[35] وسپس همسران رسول خدا صلي الله عليه وآله وباقي زنان نزد حضرت آمده تبريك عرض نمودند[36] .
حسان در همان مكان شعري سرود با اين مضمون كه : رسول خدا به علي گفت كه اي علي برخيز پس بدرستيكه من تو را به عنوان امام و راهنماي بعد از خود برگزيدم[37] . چند روز بعد و پس از اين كه خبر اين ماجرا پخش شد ، شخصي از اهل مكه با نام الحارث بن النعمان الفهري ، به نزد رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم- آمد وگفت اي رسول خدا اين امر از جانب خودت بود يا از جانب خدا . حضرت پاسخ فرمودند از جانب خدا، وي گفت من طاقت سرپرستي علي را ندارم! اگر راستگويي از خدا بخواه عذابي از آسمان بر سر من فرستد تا من را هلاك كند .حضرت نفرين فرموده في الحال چنين شد . طي اين ماجرا آيه زير نازل شد:[38]
«سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذي المعارج»
در خواست كننده اي تقاضاي عذابي كرد كه واقع شد، اين عذاب مخصوص كافران است وهيچ كسي نمي تواند آن را دور كند . (عذابي كه) از سوي خداوند صاحب معارج (خداوندي كه فرشتگانش بر آسمانها صعود وعروج مي كنند).[39]
[1] . سنن الكبري، نسائي، ج2، ص 355 ؛ سنن بيهقي، ج5، ص6 ؛ مسند شافعي، ص 195 و...
[2] . صحيح بخاري، ج2، ص560 ، ح1470 و ج2، ص611 ح1623
[3] . السيرة الحلبية، ج3، ص308 ؛ حجة الوداع، إبن حزم اندلسي، ج1، ص128
[4] . شرح الزرقاني، ج2، ص341 ؛ المجموع ، ج7، ص73
[5] . حجة الله البالغة، شاه ولي الله دهلوي، ج1، ص876 و...
[6] . شرح الزرقاني، ج2، ص341 ؛ التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة، ج1، ص211
[7] . مصنف، عبد الرزاق، ج1، ص554 ، ش 2100 ؛كنز العمال، ج8 ، ص26
[8] . در اين رابطه حاكم حسكاني از علماي معروف اهل تسنن مي گويد: «فاذا فرغت فانصب» يعني وقتي از بيان فروع فارغ شدي، پس علي را به ولايت نصب كن. (شواهد التنزيل ج 2 ص349 روايت 1116 تا 1119) قرطبي و آلوسي هم در كتب تفسيريشان اين نظر را به برخي از علماي اهل تسنن نسبت داده اند. سيوطي وآلوسي در ذيل آيه 67 مائده چند روايـت مي آورند كه: آنچه بر تو نازل شده است «كه علي ولي مومنين است» را بر مردم ابلاغ كن .
[9] . معجم البلدان، ج4، ص188
[10] . جحفة شهر بزرگي در راه مكه ومدينه در مرحله چهارم از مكه وآنجا ميقات اهل مصر وشام (عراق وشام در يك جهتند) است اگر از مدينه بگذرند ...وفاصله آنجا تا غدير خم دو ميل است. (معجم البلدان، ج2، ص111)
[11] . البداية والنهاية، ج5 ، ص208 و ج5 ، ص 214 ؛ السيرة الحلبية، ج3 ، ص337 ؛ الدر المنثور، ج3، ص19 ؛ صبح الأعشي، ج2، ص445 و...
[12] . سوره مائده آيه67
[13] . الدر المنثور، سيوطي، ج 3 ، ص 117 ؛ فتح القدير، شوكاني، ج2 ، ص 60 ؛ از ديگر علمائي كه به اين مطلب اشاره كرده اند مي توان به أبو جعفر محمد بن جرير الطبري در كتاب الولاية في طرق حديث الغدير؛ ابن أبي حاتم أبو محمد الحنظلي الرازي ؛ الحافظ أبو عبد الله المحاملي در أمالي ؛ الحافظ أبو بكر الفارسي الشيرازي در كتاب ما نزل من القرآن في أمير المؤمنين ؛ الحافظ ابن مردويه ؛ أبو إسحاق الثعلبي النيسابوري در تفسير الكشف والبيان ؛ الحافظ أبو نعيم الأصبهاني در ما نزل من القرآن في علي ؛ أبو الحسن الواحدي النيسابوري در أسباب النزول ص 150 ؛ الحافظ أبو سعيد السجستاني در كتاب الولاية ؛ الحافظ الحاكم الحسكاني أبو القاسم در شواهد التنزيل لقواعد التفصيل والتأويل ؛ الحافظ أبو القاسم ابن عساكر الشافعي ؛ أبو الفتح النطنزي در الخصايص العلوية ؛ أبو عبد الله فخر الدين الرازي الشافعي درتفسير الكبير ذيل همين آيه ؛ أبو سالم النصيبي الشافعي درمطالب السئول ص16 ؛ الحافظ عز الدين الرسعني الموصلي الحنبلي در تفسيرش ؛ شيخ الاسلام أبو إسحاق الحمويني در فرايد السمطين ؛ السيد علي الهمداني در مودة القربي ؛ بدر الدين ابن العيني الحنفي در عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، ج8 ، ص 584 في قوله تعالي«يا أيها الرسول بلغ ما أنزل...» ؛ نور الدين ابن الصباغ المالكي المكي در الفصول المهمة ص 27 ؛ نظام الدين القمي النيسابوري در تفسير الساير الداير، ج6 ، ص170؛ اشاره كرد . مرحوم علامه اميني در الغدير ده سند ديگر براي اين مطلب نقل مي نمايد . أما بقيه وجوهي كه بعض علماي اهل سنت ذكر كرده اند تمامي آنها با سند ضعيف ومرسل است وحتي گوينده آنها معلوم نيست . لذا نظام الدين النيسابوري تمامي آنها را به صورت ضعيف نقل كرده است ونزول آيه در غدير خم را اولين وجه ذكر كرده وآن را قول ابن عباس والبراء ابن عازب وأبي سعيد الخدري ومحمد بن علي عليهما السلام مي داند . طبري نيز كه يكي از بزرگترين علماي اهل سنت است اصلا آنها را ذكر نمي كند .
[14] . الحارث بن النعمان الفهري كه آيه عذاب واقع در مورد وي نازل گرديد از قبيله قريش ومكي بود . اين نشان دهنده وصول خبر واقعه غدير به اهل مكه است .
[15] . حاكم در المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص34 مي گويد اين روايت صحيح است ولي بخاري ومسلم آن را نياورده اند؛ سنن ترمذي، ج5، ص251؛ معجم أبي يعلي، ج1، ص138 ؛ البيان في عد آي القرآن، ج1، ص22 ؛ الفتح السماوي، ج2، ص575؛ المغني عن حمل الأسفار، ج1، ص614؛ اعتقاد أهل السنة، ج4، ص762 و...
[16] . جزء أبي الطاهر ، ص50 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج42، ص216 ؛ المستدرك علي الصحيحين، ج3 ، ص118
[17] . المستدرك علي الصحيحين، ج3 ، ص613 ؛ المعجم الكبير، ج5 ، ص171
[18] . مناقب أمير المومنين ، لإبن مغازلي الشافعي، مخطوط ؛ تفتازاني در شرح المقاصد في علم الكلام ، ج2 ، ص290 تصريح به وجود اين روايت دارد گرچه در معناي مولي اشكال مي كند.
[19] . مجمع الزوائد، ج9، ص104 ؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 4 ، ص372 ؛ تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص218 ؛ فضائل الصحابة، ابن حنبل، ج2، ص597 ؛ البداية والنهاية ، ج5 ، ص212
[20] . مجمع الزوائد، ج9، ص104 ؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 4 ، ص372 ؛ تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص218 ؛ فضائل الصحابة، ابن حنبل، ج2، ص597 ؛ البداية والنهاية ، ج5 ، ص212
[21] . المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص613؛ المعجم الكبير، ج5، ص166؛ المعجم الكبير، ج5، ص171؛ مسند ابن الجعد، ج1،ص397؛ مجمع الزوائد، ج9، ص163؛ كنز العمال، ج1، ص106- 108؛ تاريخ مدينة دمشق، ج41، ص199؛ الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص438
[22] . لفظ خليفتين ( دوجانشين) در كتب زير با سند صحيح آمده است : كنز العمال، ج1، ص106؛ الدر المنثور ج2، ص285؛ فيض القدير، ج، ص14؛ التيسير بشرح الجامع الصغير، ج1، ص367؛ روح المعاني، ج4، ص18 و ج22، ص16؛تفسير الثعلبي ج3، ص163 و ج8، ص40 (تصريح به صحت اين روايت مي كند)؛ المعجم الكبير ج5، ص153؛مسند أحمد بن حنبل ج5، ص181 و ج5، ص189؛مجمع الزوائد ج1، ص170(تصريح به صحت روايت مي كند) و ج9، ص163(تصريح به حسن اين سند مي كند)؛ فضائل الصحابة لابن حنبل ج2، ص603 و ج2، ص786 و...
[23] . تفسير ابن كثير، ج4، ص114؛ سنن ترمذي، ج5، ص662 (تصريح به حسن سند مي كند)؛ معجم الصغير( الروض الداني)، ج1، ص232؛ معجم الكبير، ج3، ص66؛ مشكاة المصابيح، ج3، ص1735؛ كنز العمال، ج1، ص99 ؛ تذكرة المحتاج إلي أحاديث المنهاج، ج1، ص63؛ نوادر الأصول في أحاديث الرسول، ج1، ص258 ؛ نيل الأوطار، ج2، ص328(تصريح مي كند كه صحيح است ونيز تصريح مي كند كه رسول خدا امر به اتباع اهل بيتشان فرموده اند)؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص112؛ أصول سرخسي، ج1، ص314 ؛ المدخل، ابن الحاج مالكي، ج1، ص276 و...
[24] . كنز العمال، ج1، ص 106و 99 ؛ الدر المنثور، ج2، ص285 ؛ فيض القدير، ج، ص14؛ التيسير بشرح الجامع الصغير، ج1، ص367 ؛ روح المعاني، ج4، ص18 و ج22، ص16 ؛ تفسير الثعلبي ج3، ص163 و ج8، ص40 (تصريح به صحت اين روايت مي كند)؛ المعجم الكبير ج5، ص153؛ مسند أحمد بن حنبل ج5، ص181 و ج5، ص189؛ مجمع الزوائد ج1، ص170(تصريح به صحت روايت مي كند) و ج9، ص163(تصريح به حسن اين سند مي كند) ؛ فضائل الصحابة لابن حنبل ج2، ص603 و ج2، ص786 تفسير ابن كثير ج4/ص114؛سنن الترمذي، ج5، ص662(تصريح به حسن سند مي كند) ؛ المعجم الصغير ( الروض الداني ) ج1، ص232 ؛ المعجم الكبير ج3، ص66 ؛ مشكاة المصابيح، ج3، ص1735؛ تذكرة المحتاج إلي أحاديث المنهاج ج1، ص63؛ نوادر الأصول في أحاديث الرسول ج1، ص258؛ نيل الأوطار ج2، ص328(تصريح مي كند كه صحيح است ونيز تصريح مي كند كه رسول خدا امر به اتباع اهل بيتشان فرموده اند)؛ تاريخ اليعقوبي ج2، ص112؛ أصول السرخسي ج1، ص314؛ المدخل ج1، ص276 لابن الحاج المالكي الدر المنثور ج2، ص285 ؛ تفسير ابن كثير ج4، ص114؛ المستدرك علي الصحيحين ج3، ص118(تصريح مي كند كه روايت صحيح است)؛ سنن النسائي الكبري ج5، ص45 و ج5، ص130؛ سنن الترمذي ج5، ص663؛المعجم الكبير ج3، ص65 - 67؛مسند أبي يعلي ج2، ص297؛مسند ابن الجعد ج1، ص397 ؛ مسند أحمد بن حنبل ج3، ص177؛ مجمع الزوائد ج9، ص163-165 (تصريح به وثاقت روات بعضي اسناد مي كند) و ج10، ص3633 (اشاره به صحت سند مي كند) و... .
[25] . الدر المنثور ج2، ص285؛ تفسير ابن كثير ج4، ص114؛ المستدرك علي الصحيحين ج3، ص118(تصريح مي كند كه روايت صحيح است)؛ سنن النسائي الكبري ج5، ص45 و ج5، ص130؛ سنن الترمذي ج5، ص663؛ المعجم الكبير ج3، ص65 - 67؛ مسند أبي يعلي ج2، ص297؛ مسند ابن الجعد ج1، ص397؛ مسند أحمد بن حنبل ج33، ص17؛ مجمع الزوائد ج9، ص163-165 (تصريح به وثاقت روات بعضي اسناد مي كند)؛ مجمع الزوائد ج100، ص363(اشاره به صحت سند مي كند) و...
[26] . سنن الكبري نسائي ج5، ص107وص134؛ خصائص علي ج1، ص28؛ خصائص علي ج1، ص114؛ آمالي المحاملي ج1، ص162؛ تاريخ مدينة دمشق ج42، ص343؛ تالي تلخيص المتشابه ج1، ص130؛ الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة ج2، ص368 و...
[27] . المستدرك علي الصحيحين ج3، ص613(تصريح به صحت سند مي كند)؛ سنن النسائي الكبري ج5، ص134؛ المعجم الكبير ج5، ص171وص195و212؛ المطالب العالية ج16، ص142(تصريح به صحت سند مي كند)؛ مجمع الزوائد ج9، ص105(تصريح به وثاقت تمامي افراد سند مي كند)؛ خصائص علي ج1، ص114؛ حلية الأولياء ج9، ص64؛ شرح مشكل الاثار ج5، ص13و...
[28] . الدر المنثور ج2، ص285 و ج4، ص133 ؛ تفسير ابن كثير ج4، ص114؛ المستدرك علي الصحيحين ج3، ص 118 و ج3 ، ص613 و ج2، ص131 (تصريح مي كند كه روايت صحيح است) ؛ سنن النسائي الكبري ج5، ص455 و ص130 و 134 ؛ سنن الترمذي ج5، ص663 ؛ المعجم الكبير ج3، ص65 و ص67 و ص171 و ص195 و2122 ؛ مسند أبي يعلي ج2، ص297 و 165 ؛ مسند ابن الجعد، ج1، ص397 ؛ مسند أحمد بن حنبل ج3، ص17 ؛ مجمع الزوائد ج99، ص163-165 و 105 و ج10، ص363 (تصريح به وثاقت روات بعضي اسناد مي كند)؛ المطالب العالية ج16، ص142(تصريح به صحت سند مي كند)؛ خصائص علي ج1، ص114؛ حلية الأولياء ج9، ص64؛ شرح مشكل الاثار ج5 ، ص13 ؛ مصنف ابن أبي شيبة ج6، ص 368 و ج7، ص411 ؛ مسند البزار ج3، ص259؛ تاريخ مدينة دمشق ج42، ص343 و... و اسناد بسيار زياد ديگري كه علامه اميني در كتاب گرانسنگ الغدير چندين جلد در مورد آن كتاب نوشته است .
[29] . المستدرك علي الصحيحين ج2، ص131(تصريح به صحت سند مي كند) ؛ مصنف ابن أبي شيبة ج6، ص 368 و ج7، ص411 ؛ الدر المنثور ج4، ص133؛ مسند أبي يعلي ج2، ص165؛ مسند البزار ج3، ص259 ؛ مجمع الزوائد ج9، ص108 و ج9، ص134 (تصريح به وثاقت تمام روات مي كند) ؛ تاريخ مدينة دمشق ج42، ص343
[30] . تاريخ يعقوبي ج2، ص112؛ المناقب للخوارزمي ص246؛ ينابيع المودة ص480؛ الفصول المهمة ج1 ص23؛ عيون المسائل لعبد القادر الشافعي ص83 و...
[31] . كتاب الولاية طبري (اين عالم تاريخ دان ومفسر معروف سني كتاب الولاية را مخصوص ماجراي غدير وآيات نازل در آن تاليف كرده است . اما متاسفانه اين كتاب وي مورد بي مهري ناشرين وعلماي اهل تسنن قرار گرفته است)؛ الحافظ ابن مردويه الأصفهاني (نقل از وي در كتاب تفسير ابن كثير ج 2 ص 14 . و الدر المنثور 2 ص 259 آمده است) ؛ الاتقان ج 1 ص 31 ؛ ما نزل من القرآن في علي للحافظ أبي نعيم الأصبهاني ؛ تاريخ بغداد ج 8 ص 290 ؛ كتاب الولاية للحافظ أبي سعيد السجستاني ؛ المناقب لابن المغازلي؛ العمدة ص 52 ؛الحافظ أبو القاسم الحاكم الحسكاني ؛ تاريخ مدينة دمشق ج42، ص233 ؛ المناقب خوارزمي ص 80 ؛ الخصائص العلوية لأبي الفتح النطنزي ؛ التوضيح الدلايل علي ترجيح الفضايل لأبي حامد سعد الدين الصالحاني ؛تذكرة الخواص لسبط ابن الجوزي الحنفي ص 18 ؛ فرائد السمطين الباب الثاني عشر؛ بلفظ تفسير ابن كثيرج 2 ص 14؛ تاريخ ابن كثير ج 5 ص 210؛ الدر المنثور ج 2 ص 259؛ مفتاح النجا لميرزا محمد البدخشي ؛ تفسير رازي ج 3 ص 529 (با كنايه اين مطلب را مي فهماند) و ... واين جدا ازتمامي كتب تفسيري ونيز روايات شيعه در اين زمينه است .
[32] . سوره مائده، آيه 3
[33] . التفسير الكبير ج12، ص42؛ روح المعاني ج6، ص194؛ تفسير الثعلبي ج4، ص92؛ الأحاديث المختارة ج2، ص105 و106 و174 و274 وج3 ص213؛ المستدرك علي الصحيحين ج3، ص118 و126؛ صحيح ابن حبان ج15، ص376؛ موارد الظمآن ج1، ص544؛ سنن النسائي الكبري ج5، ص45و130 و132و134و135و136و154؛ سنن ابن ماجه ج1، ص43؛ مصنف ابن أبي شيبة ج6، ص368و369و372و...
[34] . حبيب السير، ج1، ص144(اين كتاب را در كشف الظنون ج1ص419 يكي از بهترين كتابهاي اهل تسنن مي داند)
[35] . التفسير الكبير ج12، ص42؛ فيض القدير ج6، ص218؛ تاريخ مدينة دمشق ج42، ص221؛ الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة ج1، ص110؛ سمط النجوم العوالي ج3، ص36؛ تاريخ بغداد ج8، ص289؛ تاريخ مدينة دمشق ج42، ص233و...
[36] . حبيب السير، ج1، ص144
[37] . مرقاة الشعر للحافظ أبو عبد الله المرزباني محمد بن عمران الخراساني ؛ كتاب شرف المصطفي للحافظ الخركوشي أبي سعد ؛ ما نزل من القرآن في علي للحافظ أبي نعيم الأصبهاني ؛ كتاب الولاية للحافظ أبي سعيد السجستاني ؛ مقتل الإمام السبط الشهيد للخوارزمي؛ المناقب للخوارزمي ص 80 ؛ الخصايص العلوية علي ساير البرية للحافظ أبي الفتح النطنزي ؛ تذكرة خواص الأمة - ص 20 لسبط ابن الجوزي ؛ كفاية الطالب ص 17 للكنجي الشافعي ؛ فرايد السمطين - في الباب الثاني عشر ؛ نظم درر السمطين للحافظ جمال الدين محمد بن يوسف الزرندي شمس الدين الحنفي؛ الازدهار فيما عقده الشعراء من الأشعار للحافظ جلال الدين السيوطي و...
[38] . غريب القرآن للحافظ أبي عبيد الهروي ؛ تفسير شفاء الصدور لأبي بكر النقاش الموصلي البغدادي ؛ تفسير الكشف والبيان لأبي إسحاق الثعلبي النيسابوري ؛ كتاب دعاة الهداة إلي أداء حق الموالاة للحاكم أبي القاسم الحسكاني؛ تفسير القرطبي ؛ تذكرة الحفاظ ص 19 ؛ الاكتفاء في فضل الأربعة الخلفاء للشيخ إبراهيم بن عبد الله اليمني الوصابي الشافعي ؛ فرايد السمطين في الباب الثالث عشر ؛ معارج الوصول للشيخ محمد الزرندي الحنفي ؛ درر السمطين للشيخ محمد الزرندي الحنفي ؛ هداية السعداء لشهاب الدين أحمد دولت آبادي في الجلوة الثانية من الهداية الثامنة ؛ الفصول المهمة ص 26 ؛ جواهر العقدين السمهودي الشافعي؛ تفسيرأبي السعود ج 8 ص 292 ؛ الأربعين في مناقب أمير المؤمنين للسيد جمال الدين الشيرازي ؛ فيض القدر في شرح الجامع الصغير ج 6 ص 218؛العقد النبوي والسر المصطفوي لابن العيدروس ؛ وسيلة المآل في عد مناقب الآل للشيخ أحمد بن باكثير المكي الشافعي ؛ النزهة للصفوري ج2 ص 242 ؛ السيرة الحلبية ج3 ص 302 ؛ الصراط السوي في مناقب النبي لمحمود بن محمد القادري المدني؛ شرح الجامع الصغير 2 ص 387 لشمس الدين الحفني الشافعي ؛ تفسير شاهي؛ شرح المواهب اللدنية ج 7 ص 13 ؛ الروضة الندية في شرح التحفة العلوية ؛ نور الأبصار في مناقب آل بيت النبي المختار ص 78 ؛ تفسير المنار ج 6 ص 464
[39] . درمورد تمامي اين آيات وبراي يافتن مدارك بيشترمي توانيد به كتاب آيات الغدير تاليف مركز المصطفي مراجعه نماييد.