2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
فرار مولوي عبدالحميد از مناظره و دعوت مجدد ايشان براي مناظره و مباهله
کد مطلب: ٤٨٣٩ تاریخ انتشار: ٠٢ آبان ١٣٨٦ تعداد بازدید: 49384
اخبار » عمومي
فرار مولوي عبدالحميد از مناظره و دعوت مجدد ايشان براي مناظره و مباهله

به دنبال دعوت اين جانب از جناب مولوي عبد الحميد براي مناظره و گفتگوي دوستانه پيرامون سخنان ايشان در نماز جمعه زاهدان، در سايت ويژه حوزه علميه زاهدان اعلام كردند كه ايشان حاضر به مناظره نيست بلكه آماده مباهله مي باشد و شاگردان ايشان با شرائطي، آمادگي خود را براي مناظره اعلام كرده اند.


اينجانب ضمن احترام به جناب مولوي عبد الحميد اعلام مي دارم:


1 ـ همانگونه كه در اعلام قبلي اشاره شده، هدف اينجانب مناظره و گفتگوي دوستانه است نه جدل و مناقشه، جناب مولوي عبد الحميد و دوستانشان كه برنامه هاي اين جانب را در شبكه سلام و همچنين در همايش مذاهب در چابهار و زاهدان ديده، و يا شنيده اند به خوبي مي دانند كه اينجانب اهل جدل و مناقشه نيستم بلكه براي اهل سنت احترام قائل هستم و بارها گفته ام كه اهانت به اهل سنت و مقدسات آنان، خلاف شرع و گناه نابخشودني است.


2 ـ فرار از مناظره بر خلاف سيره أنبياء و علماي اسلام است كه در طول تاريخ در موارد اختلافي با يكديگر به گفتگو و مناظره مي پرداختند و قرآن كريم و تاريخ مملوّ از محاجّه و مناظره پيامبران و امامان و علماي شيعه و سني است.


3 ـ ارجاع به شاگردان، نوعي فرار از مناظره و تحقير طرف مقابل و عدم رعايت شأن علمي و دور شدن از صفا وصميميت است.


اگر هدف جناب مولوي عبد الحميد (العياذ باللّه) با فرستادن شاگردانشان، جدل و مناقشه بوده و مي خواهند با تحريك عواطف و احساسات، آتش اختلاف را در كشور شعله ور نمايند، اين كار نه تنها مخالف با نظر مقام معظم رهبري مدّ ظله الوارف مي باشد كه امسال را سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي معرفي نموده بلكه دست زدن به چنين كاري مخالف سيره أئمّة عليهم السلام و روش بزرگان شيعه و مراجع عظام تقليد است.


از همه مهمتر اين كه در جهان امروز دشمنان اسلام، كمر به نابودي مسلمانان بسته اند و تمام تلاش خود را در جهت ايجاد اختلاف و تنش هاي مذهبي به كار مي برند، جدل و مناقشه دو گروه مذهبي خيانت به اسلام مي باشد.


واگر آقاي مولوي عبد الحميد، شخصيتي شناخته شده و جهاني داشته و پيشواي مذهبي هستند، بايد با شركت در مناظره دوستانه و بدون جدل، عملاً راه و روش مناظره صحيح را به ديگر افراد آموزش دهند.


از طرفي ايشان كه اظهار داشته اند: «مقتضاي عدالت اين را مي طلبد كه صدا و سيما افرادي را كه سني شده اند را فرا بخواند و با آنها مصاحبه اي داشته باشد» اگر اين سخن درست باشد، جناب ايشان با حضور در مناظره، اين افراد را معرفي نمايد، تا أوّلا: مردم با اين افراد آشنا شوند و ثانياً: صدا وسيما زمينه حضور آنان را در كنار آقاي تيجاني فراهم نمايد.


4 ـ اگر ايشان واقعاً خود را پيشواي مذهبي مي دانند، چگونه به خود اجازه مي دهند در نماز جمعه نسبت به جناب آقاي تيجاني كه يك شخصيت بين المللي است و شرق و غرب عالم وي را مي شناسند، جسارت نموده و او را مجهول الحال معرفي نموده و سبب تشيعش را يك خواب بداند با اين كه ايشان در همان مصاحبه شبكه 3، به صراحت گفت: من سه سال تحقيق كردم و با شخصيتهاي متعدد شيعه بويژه شهيد صدر بحث كردم و آنگاه كه حقانيت مذهب شيعه برايم روشن شد، آن را پذيرفتم.


و يا نسبت به جناب آقاي دكتر عصام العماد كه قبلا وهابي و شاگرد بن باز مفتي اعظم عربستان و فارغ التحصيل دانشگاه محمد بن سعود رياض بوده و كتابي تحت عنوان «الصلة بين الإثني عشريّة وفرق الغلاة» در اثبات شرك شيعه تأليف كرده بود، ولي جناب مولوي عبد الحميد وي را از شيعيان يمن معرفي مي كنند.


و يا تهيه كنندگان برنامه را افراد نا شايست و برنامه را ساختگي و جعلي و مجري برنامه را بچه نادان معرفي كند.


و با توجه به نكات ياد شده، ما از ايشان دعوت كرديم در يك مناظره وگفتگوي دوستانه شركت كنند و اگر دليل و يا شاهدي بر سخنان خويش دارند ارائه دهند كه با كمال ميل از او مي پذيريم و اگر معلوم شد كه مطالب ياد شده كه در نماز جمعه و از تريبون حكومتي پخش و در سايت اينترتي حوزه علميه زاهدان قرار گرفت، خلاف واقع و افتراء بوده، ايشان با كمال شجاعت از افراد عذر خواهي نموده و طلب پوزش نمايند.


5 ـ نسبت به مناظره در رابطه با موارد اختلافي ميان شيعه و سني، اگر هر يك از مدرّسان محترم حوزه هاي علميّه اهل سنت و يا از اساتيد دانشگاهها كه موقعيت علمي آنان محرز باشد و اهل جدل و اهانت نباشند، آمادگي كامل خود را براي گفتگوي علمي، در جلسات كاملا دوستانه و صميمي اعلام مي نمايم.


و معتقد هستم كه چنين جلساتي نه تنها به وحدت ميان امت اسلامي ضرر نمي زند بلكه با گفتگوي علمي، بسياري از بدبيني ها برطرف شده و زمينه وحدت و دوستي ميان شيعه و سني بيش از پيش فراهم مي شود.


و به تعبير شهيد مطهري «آن چه نبايد صورت گيرد، كارهايي است كه احساسات و تعصّبات و كينه هاي مخالف را بر مي انگيزد، امّا بحث علمي سروكارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات». امامت و رهبري، ص 21.


و به تعبير حضرت آيت اللّه العظمي مكارم شيرازي: «آنچه مايه اختلاف و پراكندگي است، جرّ و بحث هاي تعصب آميز و غير منطقي و پرخاشگري هاي كينه توزانه است. ولي بحث هاي منطقي و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگري، در محيطي صميمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگيز نيست، بلكه فاصله ها را كم مي كند، و نقاط مشترك را تقويت مي نمايد». پنجاه درس اصول عقائد، ص 227.


6 ـ اگر شاگردان جناب آقاي مولوي عبد الحميد آماده هستند كه با مناظره، حقانيت مذهب اهل سنت بر همگان آشكار نمايند چرا تحقق اين مناظره را مشروط به پخش از كانال هاي تلويزيون رسمي كشور اعلام نمودند.


و اگر راست مي گويند چرا در تلويزيون سلام كه شبكه جهاني است حاضر نمي شوند تا بجاي آن كه حقانيت مذهب اهل سنت را براي مردم ايران ثابت كنند، براي تمام مردم جهان ثابت نمايند.


7 ـ در رابطه با اعلام مباهله، أوّلا: همگان مي دانند كه مباهله در صورتي است كه بحثهاي علمي و منطقي به بن بست رسيده باشد، همانگونه كه رسول اكرم (ص) پس از بحث و مناظره با نصاري نجران و اصرار آنان بر عناد، پيشنهاد مباهله دادند.


فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ... آل عمران.


فخر رازي از علماي بزرگ اهل سنت مي گويد: (فَمَنْ حَاجَّكَ) بعد هذه الدلائل الواضحة والجوابات اللائحة فاقطع الكلام معهم وعاملهم بما يعامل به المعاند ، وهو أن تدعوهم إلي الملاعنة. تفسير الكبير، ج 8، ص 82.


اين جانب مجدداً از جناب آقاي مولوي عبد الحميد با كمال احترام دعوت مي كنم كه خود بزرگ بيني را كنار گذاشته و به اين گفتگوي دوستانه پاسخ مثبت دهند و يقين كنند كه احترام هريك از طرف مقابل كاملا محفوظ و مقدسات هيچيك از طرفين مورد اهانت قرار نخواهد گرفت زيرا بر اين عقيده هستيم كه اهانت و جسارت به مقدسات اهل سنت و يا شيعه خيانت به اسلام و گناه نابخشودني است.


وثانياً: اين جانب همانگونه كه به حقانيت وجود خداوند متعال و نبوت پيامبر گرامي صلّي اللّه عليه وآله يقين دارم، به حقانيت مذهب شيعه نيز يقين دارم. و در اين عقيده آماده مباهله با هر فردي در سراسر جهان هستم و به نتيجه آن نيز كاملا آگاه هستم.


ولي در عصر كنوني كه دشمنان قسم خورده اسلام، از ايجاد اختلاف ميان امت اسلامي و نابودي اسلام و مسلمين از هيچ كوششي دريغ نمي كنند، آيا دست زدن به مباهله و ... در چنين موقعيتي، موجب اتحاد ميان امت اسلامي است و يا سر آغاز اختلاف جديد و تحريك عواطف و تعصبات مذهبي است.


و با همه اين حال اگر مناظره و گفتگوي دوستانه نتيجه نبخشيد، نوبت به مباهله خواهد رسيد.


8 ـ در پايان تكرار مي كنم كه اينجانب آمادگي كامل دارم كه با جناب مولوي عبد الحميد در رابطه با سخنان ايشان در خطبه هاي نماز جمعه و جلسه ختم قرآن بدون هيچ پيش شرطي در هر كجا و در هر زمان مناظره و گفتگوي دوستانه و صميمي داشته باشم و نتيجه آن در اختيار همگان قرار گيرد و هر يك از سايتهاي خبري و روزنامه ها و شبكه هاي داخلي و جهاني صلاح ديدند منعكس نمايند.


طبق آيه شريفه (كُلُّ نَفْس بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ). المدثر: 74/38، كه هر كس مسئول پاسخگويي كارهاي خويش است و مطابق آيه شريفه ديگر (وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي). الانعام: 6/164 هيچ كس مسئول عملكرد ديگران نيست.


اميدوارم كه جناب مولوي عبد الحميد، خود بزرگ بيني را كنار گذاشته و به اين گفتگوي دوستانه پاسخ مثبت دهند و بدانند كه احترام ايشان از طرف اين جانب كاملا محفوظ است و بر اين باور هستم كه ايشان نيز احترام طرف مقابل را حفظ خواهند نمود، زيرا بر اين عقيده هستيم كه اهانت و جسارت به مقدسات اهل سنت و يا شيعه خيانت به اسلام و گناه نابخشودني است.


بديهي است كه در صورت بروز هر گونه تندي از ناحيه ايشان، از طرف اينجانب جز مهرباني و تمناي سلامتي، پاسخي نخواهند شنيد.


وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنْ اتَّبَعَ الْهُدَي.



Share
121 | جاويد | Afghanistan - Kabul | ٢٠:٠٩ - ٠٦ شهریور ١٣٩٠ |
در کشوريکه اگر حرف بزني ندانت را از راه ديگر بيرون مي آورند مي شود مناظر کرد. يقينان شما شيعان و علما شما مي دانيد که کاملا بر باطل هستيد ولي مشکل آنست که اگر براه حق بيايند جيب مراجع عظام خالي مي ماند. ولي مثل روز برايشان روشن است که سنت بر حق است مثلي که فرعون مي دانست موسي بر حق است.
122 | زابلي | Iran - Tehran | ١٤:٣٨ - ١٤ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام خدمت همه ي دوستان ميخواستم به مولوي عبدالحميد بگويم كه از مناظره نترس واز اينكه مجبور شوي اين بساط باطل خودت را جمع كني وبروي من در زاهدان زندگي ميكنم و ميبينم كه متاسفانه به خاطر بي تدبيري برخي تعداد وهابي ها در شهر ما روز به روز رو به افزايش است و اين راهم خوب ميدانم چرا اين فرد از مناظره فراري است چون كه حق مانند روز مشخص است و شكست ايشان حتمي وتناقض در كتاب هايشان خيلي زياد است و خودشان بهتر ميدانند وخدمت دوستان اهل سنت عرض كنم كه مناظره هاي زيادي در ايران ترتيب داده شده بين عالمان شيعه وسني و در هيچ موردي مشكلي ايجاد نشده پس افرادي دنياپرست كه همه ميدانيم كه از ترس اينكه ميدانند شكست ميخورند از مناظره فرارميكنند حال فرض كنيم اينگونه نباشد پس آنها از جان خود ميترسند و دنيا را براي آنان از اعتقادشان ارزش ا بيشتري دارد كه در اين صورت بايد گفت كه اين اعتقاد از نظر خودشان هم صحيح نيست كه آنقدر با ارزش باشد چرا كه همه ميدانيم كه يك رهبر وانسان صد در صد جانش را فداي اعتقاداتش ميكند (اگر صحيح باشد) البته همه ميدانيم كه اين فرد فقط به دنبال قدرت دنيوي و لذات آن است وگرنه اين آقا در اين سن يك زن 18 ساله نميگرفت!!!!
123 | خليل عاشق علي(ع) | Iran - Tehran | ٢٤:٢٥ - ١٤ شهریور ١٣٩٠ |
جناب آقاي جاويدتوازکدام سنت سخن ميگويي؟ازشما سؤال ميکنم1) پيامبر چگونه نماز ميخوانده؟اگربگويي مثل مردان حنفي.ميگويم پس نماززنان فقه حنفي و شافعي وحنبلي ومالکي باطل است چون شما دست زير ناف ميگذاريدولي زنانتان روي سينه،شافعي وحنبلي بالاي ناف وماليها مثل ماشيعيان دست باز نماز ميخوانند.2)پيامبرفرمود من مات ولم يعرف امام زمانهِمات ميتة جاهليه.هرکس که بميرد ولي امام زمان خودرا نشناسد مرگ اومثل دوران جاهليت(کافر)ميباشدبا توجه به اين حديث امام زمان شما کيست؟3)مگرپيامبر درباره حضرت فاطمه نفرمود:آذار اوآذار من است وآذار من آذار خداوندچراايشان اجازه نداد که ابوبکر برجنازه اش نماز بخواند که اگراينطور ميشد قبرش مخفي نميماند.شماميداني کي متوجه غلط بودن راه خود ميشويد؟وقتي لحظات مرگ همين آقاي عبدالحميد(اصلاً مولوي نيست)حاضرشودو آرام درگوشت بگويد حواست باشد که حق با علي(ع)بود ميخواهي امتحان کن يا خودت رابه مردگي بزن وبگو مندارم ميميرم ملا بياوريد يا هنگام مرگ نزديکان خودکنار محتضربمان يا دستگاه شنود قوي جاسازي کن
124 | مهدي | Iran - Tehran | ١٧:٠٢ - ١٦ شهریور ١٣٩٠ |
بي تعارف همه ميدانيم مولوي عبدالحميد يك فرد بي سواد است و صد در صد در مناظره شكست ميخورد البته ايشان اطمينان داشته باشيد كه هيچ مشكلي براي او پيش نخواهد آمد جز اينكه بايد جمع كند و برود
125 | يا حسين | Iran - Tehran | ١٧:١٣ - ١٦ شهریور ١٣٩٠ |
دكتر قزويني شما افتخار ما شيعيان هستيد از شما تشكر ميكنيم و اجر تان با خدا و در پايان ميگويم كه بچه هاي كوچك جمله ي معروفي دارند وميگويند ترك زمين نشانه ي باخت است پس آقاي به اصطلاح مولوي شما كه از مناظره فرار ميكنيد نشانه ي شكست شماست و حق از الان مشخص است و نشانه ي اين است كه شكست خورده ايد و حق با ما است كه شما خوب ميدانيد البته باهمان سواد اندك خود پس هر چه سريعتر توبه كنيد كه خداوند توابين را دوست دارد و با اين كار انسان هاي زيادي به راه راست هدايت ميشوند
126 | رستم سيستان | Iran - Tehran | ١٩:١٦ - ١٦ شهریور ١٣٩٠ |
باسلام ميخواهم بگويم مولوي عبدالحميد حق دارد از مناظره فرار كند به چند دليل 1_ايشان اصلا سواد ندارند كه بخواهند مناظره كنند در شهر ما (زاهدان) هر بلوچ بيسوادي كه ريش ميگذارد به وي ميگويند ملا و عده ي زيادي هم از او اطاعت ميكنند(ملا يك مقام پايين تر از مولوي است) اصلا اين مولوي ها در كجا درس خوانده اند ؟ آيا گذاشتن ريش نشانه ي باسوادي است !!!!!حال آنكه در شهر ما بدبختانه است !!!!!!!ا(البته در ميان اهل سنت) /آيا مولوي در حوزه ي علميه اي درس خوانده كه در آن اسلحه و محمات پيدا ميشود و به آنان تركاندن خود و....ياد داده ميشود و يا كشتن مردم مظلوم و بيگناه / با پرسيدن كوچكترين سوالي از وي مشخص ميشود كه او بيسواد است و اصلا اطلاعات مذهبي ندارد 2_وي اصلا حرف زدن بلد نيست كه بخواهد مناظره كند او چندين بار در شبكه ي هامون (شبكه ي استان) حاضر شد و حرف هايي زد و اصلا معلوم نبود چه ميگفت معلوم نيست كه او كجايي است (افغاني پاكستاني ويا عرب يا ....)!!!آيا ريش بلند براي رهبري اهل سنت كافي است!!!!؟ كه البته حتي همه ي بلوچ ها هم او را قبول ندارند و اين ادعايي از طرف خود اوست كه رهبر اهل سنت است!!!!! 3_حق كاملا براي همه مشخص است واين مولوي هاي بيسواد هم اين را ميدانند و در پايان بايد تاسف خورد براي چنين افرادي كه نه تنها آبروي خود بلكه آبروي اسلام و انسانيت را هم برده اند در پايان از دكتر قزويني تشكر كرده و از مديريت سايت خواهش ميكنم براي معلوم شدن حقايق نظر بنده را به نمايش بگذاريد با تشكر فراوان از اطلاع رساني شما
127 | امير | Iran - Tehran | ٢٤:١٦ - ١٨ شهریور ١٣٩٠ |
من يك سني هستم و از مولوي ميخواهم آبروي ما را نبرد و بيايد و مناظره كند و نترسد
128 | مجيد م علي | Iran - Tehran | ١٣:٢٧ - ١٩ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام
جناب امير ناراحت نباشيد ابروي شما بخاطر عدم حضور جناب مولوي حداقل پيش ما نمي رود . شما سعي كنيد فرداي قيامت با ابرو باشيد .
در ضمن محال است كه اين اقاي مولوي براي حفط ابروي شما خودش را به ابروي كند .

لبيك يا علي
129 | جريده | Iran - Tehran | ٢٣:٤٩ - ٢١ شهریور ١٣٩٠ |
جناب مولوي مي داند كه مناظره ايشان با آقاي قزويني تنها يك مناظره ساده نيست بلكه شفاف سازي ورونمايي مجدد از مباني مستحكم وعميق تشيع است كه برگرفته ازسنت اصيل ومصون ازتحريف نبوي وآيات كريمه كتاب الهي است.مناظره اي كه ناگفته هاي زيادي از حقايق مكتب اهلبيت ومكررذيلانه دشمنان آنهادر پي دارد.ولي افسوس كه ايشان به اين نكات آگاه است وبه همين دليل تن به مناظره نمي دهد.در مقابل علماي مكتب علوي برخلاف ايشان به دليد برخورداري از منطق واستدلال قوي از هرفرصتي جهت اثبات حقانيت اين مكتب استفاده مي كنند.ضمنا آقاي مولوي لازم نيست با آقاي قزويني مباهله كنند بلكه اين حقير به عنوان يك خادم از خادمين علاقه مندان اهلبيت حاضرم باايشان مباهله كنم چرا كه مكتب علي(ع)مكتب الهي است...فان حذب الله هم الغالبون
130 | رستم سيستان | Iran - Tehran | ١٥:٣٠ - ٢٢ شهریور ١٣٩٠ |
جريده بيخيال اين مولوي رو من خوب ميشناسم همينقدر هم نميفهمه
131 | كيخا | Iran - Zahedan | ٢٤:١٦ - ٢٤ شهریور ١٣٩٠ |
اي ول حقايق را از شما بايد شنيد.
132 | علي بنده خدا | Iran - Qazvin | ١٥:٤٥ - ٠٤ مهر ١٣٩٠ |
سني ها هروقت از مناظره فرار كنن يا دعوا را ميندازن يا وانمود ميكنن نميشنون چرا كسي نميگه عمر تو جريان فدك چرا سيلي به بانوي دو عالم زد چرا نميگن عمر به چه جراتي در خانه وحي رو آتيش زد و به دردانه هستي ام ابيها اهنت كرد مگه جز اين بود كه فاطمه پاره تن رسول خدا بود چرا ؟ چون در مقابل سخنان حق حرفي نداشت چرا كسي نميپرسه چرا تو كربلا واسه امام حسين هلهله و سوت و كف ميزدن چرا گوش نميدادن چون حرفش حق بود.اگه راست ميگين بياين مناظره به شرط اينكه اونقدر مرد باشين كه اگه شكست خوردين(كه ميخورين)به حقانيت شيعه معترف باشين.يا علي
133 | مرتضي | Iran - Mashhad | ٠٧:٢٠ - ١٩ آبان ١٣٩٠ |
نام و نام خانوادگي: جاويد - تاريخ: 06 شهريور 90 - 20:09:54
در کشوريکه اگر حرف بزني ندانت را از راه ديگر بيرون مي آورند مي شود مناظر کرد. يقينان شما شيعان و علما شما مي دانيد که کاملا بر باطل هستيد ولي مشکل آنست که اگر براه حق بيايند جيب مراجع عظام خالي مي ماند. ولي مثل روز برايشان روشن است که سنت بر حق است مثلي که فرعون مي دانست موسي بر حق است.

اولا شما دروغي نسبت داديد:بسياري از شيعيان اعتقاد راسخ به حقانيت حق شان دارند و دلايل فراوان وخودتان هم ميدانيد البته اميدوارم...
دوما خيلي بي انصافي نامرد مگر زندگي امام چطور بود مگر آيات عظام بهجت سيستاني گلپايگاني خويي بروجردي قاضي طباطبايي و عرفاي سياسي مانند بهلول كه هنگام مرگ تنهايك لباس و نعلين داشت چگونه بود؟ مگر نديديد...
مفتي هاي وهابي عربستان و شاهزاده هاي آن ثروت اندوزند يا مراجع ما؟.... مگر نشنيده ايد كه مرجع بزرگ انصاري چه بسيار روزه مي گرفت و چه قدر ضعيف و پوست به استخوان شده بود؟...آيا اين را مي تواني كنار مفتي هاي وهابي عربستان و شاهزاده هاي آن قرار دهي....
134 | جبير از زاهدان | Iran - Tehran | ١٠:١٥ - ٠١ بهمن ١٣٩٠ |
با سلام. من بنا به دلايل كاري حدود7سال دربلوچستان كارمند بودم. از زبان يكي از بلوچهاي اهل سنت كارمند شبكه بهداشت مطلبي در مورد مولوي شنيده ام كه عينا بازگو ميكنم(خداوند راشاهد بر گفتارم ميگيرم): ايشان گففتند كه يكي از اهالي بخش كورين واقع در70كيلومتري شهر زاهدان دختر بچه14 ساله خود را به عنوان دوستداري مولوي به عقد ايشان درآوردند(هديه كردند) نكته قابل تامل قضيه اينجاست كه كار اين دختر بچه در شب اول عروسي به بيمارستان ميكشه بدليل ژارگي در چهار قسمت از آلت تناسلي. البته اين برادر اهل سنت از قول دايي دختر بچه نقل قول كردند. حال شما خود راجع به رهبر اهل سنت ايران (به قول خودشان) قضاوت كنيد. 1-دختر بچه 14 ساله وپرمرد چندين ساله؟؟؟؟ 2-نحوه عمل اين عالم رباني و رهبر اهل سنت در شب زفاف با يك دختر بچه 14ساله(درحدنوه هايش)
135 | اهل حق و حقيقت | Iran - Tehran | ٠٦:٢٩ - ٠٧ اسفند ١٣٩٠ |
همه شما رو الله هدايتتون کنه اگر هدايتتون مقدر نيست،نيست و نابودتون کنه... با اراجيفي که نوشتين ارزش خودتونو پايين آوردين. حضرت شيخ الإسلام مولانا عبدالحميد حفظه اله شخصيتي کاملا علمي و جهاني هستند و شما در حدي نيستي که باهات مناظره يا حتي حرفي بزنن.ايشان دعوت به توحيد و حقيقت را پيشه ي راه خودشان قرار دادند و الله جل جلاله از ايشان حفاظت ميکنه . و به زودي فوج فوج مردم را خداوند هدايت ميکنه. إذا جاء نصراله و الفتح.و رأيت الناس يدخلون في دين الله افواجا.فسبح بحمد ربک و ستغفره.إنه کان توابا.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

آيا رسول خدا (ص) شخصيتي غير علمي يا غير جهاني بودند كه با بسياري از مخالفين خود مناظره كردند ؟!

بهتر است به جاي بهانه‌هاي واهي براي فرار از مناظره كمي به حقيقت فكر كنيد !

گروه پاسخ به شبهات

136 | غضنفري | Spain - Reus | ١١:٣٦ - ٠٧ اسفند ١٣٩٠ |
جناب به اصطلاح اهل حق وحقيقت(شماره136)اولا پيشنهاد ميكنم كه همه ما بايد دروهله اول مطابق با قرآن وسنت واقعي پيامبرصل الله عليه وآله وسلم وعقل ومنطق حرف بزنيم ثانيا شما به كدام دليل منطقي شيعه را گمراه ميدانيد؟آيا اين طرز برخورد شما متعصبانه نيست؟واما سخني باجناب مولوي عبدالحميد:خواهش ميكنم شما اگر واقعا پيرو سنت پيامبر(ص)هستيد چرا برخلاف ايشان رفتار ميكنيد؟لطفا اول بياييد با استاد قزويني مناظره بفرماييد (اگر ديديدمناظره به نتيجه نرسيد!!)آنوقت مباهله!!!!!!بفرماييد.البته همه به صفاي باطن وصداقت شماايمان دارند!!!!!بخاطر نماز استسقائ شما!!به شرط اينكه دفعه بعد از روي سايتهاي هواشناسي تقلب نكنيد!واما نظر بنده!!!باتوجه به رويه معمول آقايان مولوي.بنده فكر نميكنم كه ما شانس ديدن شجاعت آقايان را داشته باشيم كه بيايند و مناظره بكنند.البته مباهله كه خيلي خطرناكه مخصوصا مباهله با جناب....چون ايشان با صحبت در شبكه هاي وهابي(حاميان ريگي)كرامات زيادي كسب فرموده اند!!!!!!!!
137 | مجيد م علي | United States - Torrance | ١٣:٥٧ - ٠٧ اسفند ١٣٩٠ |
با سلام جناب اهل حقد , من كه چيزي راجع به اين مولوي حفيظ همون اله ( ش ) نشنيده ام ميشود بيشتر توضيح بدهيد !!! ايشان در مباهله هايشان از چه سلاحهائي ميخواهند استفاده كنند ساخت اسرائيل يا پاكستان . اما شما دوست عزيز جناب جبير اين عقب افتاده كوريني ميخواسته به سنت خليفه اوليش ( همان كه حديث دروغين و مخالف قران را ساخت ) عمل بكند تازه يك چيزي در حدود هشت سال هم تاخير داشت , ولي اگر موفق بشه بايد ايشون را مولوي حفيظ اله اينده ناميد . راستي شما كه در زاهدان زندگي ميكنيد اون نزديكيا جايي است كه بهش بگويند سقيفه ..... لبيك يا علي
138 | تبر الباطل | United States - Atlanta | ١٧:٥٩ - ١٧ اسفند ١٣٩٠ |
چرا پاسخ نامه هاي من را نمي دهد؟ چرا فرار مي کند و مي ترسد؟
139 | غضنفري | Spain - Reus | ١٠:٢٦ - ١٨ اسفند ١٣٩٠ |
آقاي139چون تبرالباطلي
140 | عمر پيرو علي | Iran - Zarrīn Shahr | ١٣:٤٧ - ٢١ اسفند ١٣٩٠ |
خداوند همه ي منافقان رو به راه راست هدايت کند.آقاي محترم تو که به اصحاب پيغمبر توهين مي کني،در نظر داشته باش که خداوند در قران از اصحاب پيغمبر اعلا رضايت کرده است،مي گي نه برو آيه ي 100 سوره ي مبارکه توبه را مطالعه کن و ببين چگونه خداوند صحابه رضوان الله تعالي عنهم أجمعين را مدح و ستايش مي کند.حتي حدود 2 ماه پيش مقام رهبري در سفري که به کردستان داشتند،با صراحت اعلام کردند که توهين به {امُهات و مقدسات اهل سنت حرام است.حرام!!!!!!!!!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

رضايت خداوند بدونه قيد وشرط از اصحاب پيامبر صل الله عليه وآله ، با آيات ديگر قرآن تعارض دارد

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=121#_03

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

141 | علي | Iran - Tehran | ١١:٠٦ - ٢٣ اسفند ١٣٩٠ |
با سلام با كمي تفكر و مطالعه در كتب تاريخ اسلام مي توان به درستي دريافت شخصيتي چون علي بن ابي طالب كه پيامبر اسلام فرمودند: من شهر علم هستم و علي باب آن . تاريخ چه بسيار از زهد تقوا شجاعت از جان گذشتن در راه پيروزي و تعالي اسلام علي بن ابي طالب سخن ها گفته و اينكه خليفه دوم عمر بن خطاب بارها و بارها اقرار نمود كه در امر خلافت اگر علي او را يار ي و راهنمايي نمي كرد او هلاك ميشد و اين ادعاي عمر به طور روشن ثبت شده و بيانگر ناتواني و نداشتن علم و اقتدار در امر حكومت است . و اينكه همگان مي دانند حتي قبل از ظهور اسلام و آغاز نبوت پيامبر ، علي بن ابي طالب سر خود را در پيش هيچ بتي خم نكرد و در دل تنها خداي يگانه را معبود خود مي دانست . و اينكه در تاريخ است كه بارها امام علي از بي ارزشي دنيا و مال و ثروت دنيا و رياست و حكومت دنيا سخن گفته و اظهار تنفر نمودند و اينكه حكومت دنيا در نزد ايشان از اب بيني بز نيز بي ارزشتر است در حاليكه وقتي پاي جريان سقيفه پيش مي آيد و اينكه عمر به خانه مولا علي حمله نمود تا به زور از او و دختر پيامبر براي ابوبكر بيعت بگيرد و در اين ميان دختر پيامبر مورد ضرب و شتم قرار گرفت و فرزند در رحم ايشان سقط شد ، و خود عمر در نامه اي كه به معاويه نوشت عنوان نمود كه تا صداي فاطمه را پشت در شنيدم چنان لگدي به در نيمه سوخته كوبيدم كه ناله زهرا را از پشت در شنيدم ، خانه وحي خانه اي كه جبرائيل حتي براي گرفتن جان پيامبر از فاطمه زهرا اجازه وارد شدن خواست . برادران اهل سنت ادعا مي كنند كه اين جريان دعوايي بر سر تصاحب خلافت بوده ميان علي و صحابه پيامبر كه جاي بسي شگفتي ست از اين كوته نظري و جهالت . دختر پيامبر بعد از جريان سقيفه عمر و ابوبكر را كه غاصبان حق علي بودند را نفرين نمود و وصيت كرد نمي خواهد كساني كه به او ظلم نمودند و حق پسر عموي او علي بن ابي طالب را از او گرفتند در مراسم دفنش شركت كنند پس علي با دلي پر خون شبانه دختر پيامبر و پاره تن رسول و حبيب خدا را كه خود پيامبر بارها و بارها فرمودند : خشم فاطمه خشم من و خشم من خشم خداوند است و شادي و خشنودي او خشنودي و رضايت من و رضايت من خشنودي خداست را غسل داد و همان شبانه به خاك سپرد آيا منظور از صحابه چنين غاصباني هستند ؟ ! جايگاه علي بن ابي طالب در ميان تمام آزادگان جهان و تمام كساني كه فطرت بيدار دارند و بدور از تعصبات كور جاهلي هستند جايگاهي رفيعي ست و نيازي به تاييد و يا رد گمراهاني كه از انتقاد نمودن شخصيتي چون عمر براشفته ميشوند ، ندارد . جايگاه علي در دلهاي آزادگان جهان است و تا چراغ شرافت بشري درخشان است اين نام و عشق به او جاودان است در حالي كه شخصيتي چون عمر همواره در تاريخ به عنوان چهره اي كه مورد نقد و ملامت و ايراد است ، قرار مي گيرد و همچنين كساني كه در پي چنين آدمي روانند و پيروي او را مي كنند هميشه مورد انتقاد و سركوب قرار مي گيرند .عمر فردي بود كه در تاريخ نه نامي از شجاعت او در ميان است و نه علم و تقواي او و اينكه قبل از اسلام اوردن چه اعتقادي داشته است . حب علي بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني امن من عذابي تامل تامل تامل
142 | بنده آزاد شده علي | Iran - Tehran | ١٠:٤٢ - ٢٤ اسفند ١٣٩٠ |
انديشمندان و عالمان غير مسلمان زيادي با دين و تفكرات متفاوت از سرزمينهاي گوناگون در مورد جايگاه ، شخصيت و سلوك و روش علي بن ابي طالب كتاب نگاشته اند و به تحليل شخصيت امام علي پرداخته اند بدون اينكه به قول برادران اهل سنت داراي تعصب و حب افراطي به علي بن ابي طالب باشند و بدون جانبداري تحت تأثير اين شخصيت ارزشمند و والا قرار گرفته اند . با اين وجود علي بن ابي طالب هنوز مردي ناشناخته و شريفترين سرداري ست كه تاريخ به خود ديده و علي رغم ادعاي اهل سنت كه مدعي اند شيعيان او را خدا تلقي ميكنند در بندگي و خشوع در برابر حق تعالي بي همتاست و روزگار تا به حال بنده تر از او در برابر خداوند متعال به خود نديده و نخواهد ديد . او تنهاترين سرداري بود كه علي رغم افضل بودن و شايستگي بي مثالش مورد ظلم قرار گرفت و حقش غصب شد اما به خاطر رضاي خداوند و اعتلاي اسلام سكوت نمود و حاكمان نالايقي چون خليفه اول و دوم و سوم در زير سايه سار علم و حكمتش از هلاكت حتمي رهايي يافتند . مردي كه ذولفقارش به جبر روزگار و نامردي نامردان به قلاف رفت اما مردانگي و شجاعتش هرگز رنگ نباخت . بدا به حال بدخواهان علي كه روز حشر در درگاه الهي سرافكنده ترينند و با خفت و خواري به درك جهيم سقوط ميكنند . من مسلمانم و به يگانگي خداوند و بي همتايي او و به رسالت عبد و رسول و حبيبش محمد مصطفي شهادت ميدهم و امير المؤمنين علي بن ابي طالب را ولي ، وصي و جانشين بر حق پيامبر اعظم و امام و رهبر خود مي دانم و مفتخرم كه ولايت او براي من براتي ست جهت رهايي از خشم خداوند و آتش دوزخ .
بدا به حال دشمان علي
143 | جبير از زاهدان | Iran - Tehran | ١٩:٠٧ - ١٤ فروردين ١٣٩١ |
باسلام. دوست گرامي آقاي مجيد م علي ما يك عمر را در كنار اهلسنت زندگي كرده ايم. در بين اهلسنت هستند افرادي كه تندروي نميكنند و افكار متهجرانه ندارند. ولي افرادي نيز هستند كه در دل ودر عمل به مباح بودن خون شيعه ايمان دارند. ايناني كه طي يكي دوسال گذشته در وديوار شهرمان زاهدان و تابلوهاي راهنمايي ورانندگي در جاده هاي استانمان را با اسپري به نام نامبارك عمر آلوده نموده اند ونوشته اند عمرجان- عمر فاتح ايران. غافل از اينند كه فاتح قلوب بودن كجا وفاتح سرزميني بودن با خون آشامي وجنايت كجا. از خداوند اميدوارم هر كس را با آنچه دوست دارد محشور كند واين قوم را هم با پيشوايشان عمر ان شاالله.
144 | جبير از زاهدان | Iran - Tehran | ١٩:١١ - ٠٢ ارديبهشت ١٣٩١ |
باسلام. چند سئوال دارم ازمولوي عبدالحميد و پيروان او . 1-چرا حضرت ايشان به طور رسمي وعلني جنايات تروريستها را مخالف قوانين وشرع مقدس اسلام معرفي نكرده و عاملين اينگونه جنايات را كافر اعلام نكرده و فتوا مبني بر حرام بودن اينگونه اعمال نداده است؟ 2-آيا تنها محكوم كردن ظاهري جنايات توسط مولوي عبدالحميد آنهم به صورت اكراه وخالي نبودن عريضه كفايت ميكند؟ 3-اگر مولوي فتواي رسمي مبني بر حرام بودن كشتن شيعيان وكافر بودن عاملين اينگونه جنايات صادر نمايند آيا براي بار ديگر شاهد اينگونه جنايات وهمكاري عده اي از اهل سنت داخل استان سيستان وبلوچستان با تروريستها خواهيم بود(قطعا نه)؟ دوستان خودتان نتيجه گيري كنيد .
145 | جبير از زاهدان | Iran - Tehran | ١٧:٤٨ - ١٦ خرداد ١٣٩١ |
باسلام0 در اوايل امسال (91) در منطقه كورين شهرستان زاهدان عده اي از تروريستهاي ملعون قصد انفجار خط راه آهن وتونل عبور قطار زاهدان به تهران را با تمامي مسافران آن داشتند كه به ياري آقا امام زمان وامدادهاي غيبي باريتعالي در ابتداي تونل ودر هنگامي كه اولين بمب را كارگزاري ميكرده اند چاشني بمب عمل نموده و يكي از بمبگذاران به درك واصل ومابقي متواري ميگردند كه طي روزهاي بعد از حادثه توسط سربازان گمنام آقا امام زمان دستگير ميگردند ومشخص ميگردد از طايفه شه بخش از بلوچهاي اهلسنت منطقه كورين زاهدان بوده اند. قابل توجه اينكه در صورتي كه تروريستها موفق به انجام نيت شومشان ميشدند قريب به800 مسافر قطار كه شامل زن - مرد - پير - جوان -شيعه وسني كشته وزخمي ميشدند كه تصور آن هم قلب هر انسان آزاده و
146 | عبدالله | Iran - Tehran | ١٧:٥٦ - ١٦ خرداد ١٣٩١ |
در اين فيلم که به تازگي توسط طالبان منتشر شده است ، يکي از فرماندهان پليس ايالت پکيتا در افغانستان را از منزلش ربوده و سپس وي را در بيابان و از فاصله ۵۰ متري با موشک انداز ۸۵ ميلي متري مورد هدف قرار مي دهند. براستي خداي بزرگي که اين افراد تصديق ميکنند کدام خداست خوب به تماشاياي پيروان عمربن خطاب بنشينيد . آيا شباهتي حتي به انسان دارند ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1 ؟؟؟
147 | بنده آزاد شده علي | Iran - Tehran | ٢٠:١٨ - ١٦ خرداد ١٣٩١ |
وي در تاريخش مي‌نويسد : ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلى علي ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة رضي الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار على أن يضرم الدار فلقيته فاطمة رضي الله عنها وقالت إلى أين يا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فيما دخل فيه الأمة فخرج حتى أتى أبا بکر فبايعه . وکذا نقله القاضي جمال الدين بن واصل وأسنده إلي ابن عبد ربّه المغربي . تاريخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسينية . ابو بکر عمر را به نزد علي و همراهيان وي فرستاد تا ايشان را از خانه فاطمه بيرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ايشان جنگ بنما . پس عمر با مقداري آتش به سمت ايشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه عليها السلام او را ديد و گفت به کجا مي روي اي فرزند خطاب . آيا آمده اي که خانه ما را به آتش بکشي؟ گفت آري مگر اينکه همان کاري را بنماييد که مردم کردند . پس علي بيرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وي بيعت نمود. 14 . صفدي (764هـ) : انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها. الوافى بالوفيات ، ج5 ، ص347 . عمر در روز بيعت به شکم فاطمه ضربه اي زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد . 15 .ابن حجر عسقلاني (852هـ) و شمس الدين ذهبي (748هـ ): ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان و ذهبي در ميزان الإعتدال مي‌نويسند : إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن. لسان الميزان ، ج1 ، ص268. عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گرديد . البته ابن حجر ، اين روايت را به دليل وجود ابن أبي دارم در سند آن و به بهانه رافضي بودن وي رد مي‌کند ؛ در حالي ذهبي در سير اعلام النبلاء ، وي را اين گونه معرفي مي‌کند : 349 - ابن أبي دارم * الامام الحافظ الفاضل ، أبو بکر أحمد بن محمد السري بن يحيى بن السري بن أبي دارم . سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص576 . هر چند که ذهبي نيز در ادامه وي را به همان دليل رافضي بودن و نقل همين روايت و برخي روايات ديگر در مذمت خلفاء ، مذمت مي‌کند و حتي به وي اين چنين فحاشي مي‌کند : شيخ ضال معثر . پيرمردي گمراه و خطا کار!!! اما آيا شيعه بودن يک راوي مي‌تواند دليل بر عدم وثاقت وي باشد ؟ در حالي که خود ذهبي در همين کتاب ميزان الإعتدال مي‌نويسد : فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية، وهذه مفسدة بينة . ميزان الإعتدال ، ج1 ، ص5 ، ترجمه أبان بن تغلب . اگر روايات ايشان [شيعيان] را رد نماييم بسياري از روايت هاي رسول خدا از بين مي رود و اين مفسده اي آشکار است . و خطيب بغدادي در الکفاية في علم الدراية مي‌نويسد : قال علي بن المديني : « لو ترکت أهل البصرة لحال القدر ، ولو ترکت أهل الکوفة لذلک الرأي ، يعني التشيع ، خربت الکتب » اگر بصريان را به خاطر قدري بودن و کوفيان را به خاطر نظرشان ( شيعه بودن ) رها کني ، همه کتاب ها را نابود کرده اي . بعد در توضيح سخن علي بن مديني مي‌گويد : قوله : خربت الکتب ، يعني لذهب الحديث . الکفاية في علم الرواية ، ص157 ، رقم 338 . کتاب ها را نابود کرده اي يعني همه احاديث از بين مي رود . و نيز در جاي ديگر مي‌نويسد : وسئل عن الفضل بن محمد الشعراني ، فقال : صدوق في الرواية إلا أنه کان من الغالين في التشيع ، قيل له : فقد حدثت عنه في الصحيح ، فقال : لأن کتاب أستاذي ملآن من حديث الشيعة يعني مسلم بن الحجاج » . الکفاية في علم الرواية ، ص195 ، رقم 349 . از او در مورد فضل بن محمد شعراني سوال شد ؛ پس گفت : در روايت راستگوست ، اما اشکالي که دارد اين است که در مورد تشيع زياده روي مي کند ؛ به او گفتند : در صحيح از وي روايت کرده ايد . گفت : کتاب استادم پر از روايات شيعه است ( يعني کتاب صحيح مسلم)!!! 16 . ابو وليد محمد بن شحنه حنفي (817هـ): ثم إن عمر جاء إلى بيت علي ليحرقه على من فيه فلقيته فاطمة ( عليها السلام ) . فقال : ادخلوا فيما دخلت فيه الأمة . روضة المناظر في أخبار الأوائل والأواخر ( هامش الکامل لابن الأثير ) ، ج11 ، ص 113 ( ط الحلبي ، الأفندي سنة 1301 ) . عمر به خانه علي آمد تا آن را با کساني که در آن بودند به آتش بکشد ، پس فاطمه او را ديد ؛ عمر به او گفت : در آن چيزي که همه امت در آن وارد شدند ، وارد شويد ( بيعت با ابو بکر) 17 . محمد حافظ ابراهيم (1287-1351هـ): محمد حافظ ابراهيم ، شاعر مصري که به شاعر نيل شهرت دارد ، ديواني دارد که در ده جلد چاپ شده است . وي در قصيده معروف به «قصيده عمريّة» ، يکي از افتخارات عمر بن خطاب اين دانسته که در خانه علي عليه السلام آمد و گفت : اگر بيرون نياييد و با ابوبکر بيعت نکنيد ، خانه را به آتش مي‌کشم ولو دختر پيامبر در آن جا باشد . جالب آن است که وي قصيده‌اش را در يک جلسه بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند ؛ بلکه تشويق کردند و به وي مدال افتخار نيز دادند . وي در اين قصيده مي‌گويد : وقولة لعلي قالها عمر أکرم بسامعها أعظم بملقيها حرقت دارک لا أبقي عليک بها إن لم تبايع وبنت المصطفى فيها ما کان غير أبي حفص بقائلها أمام فارس عدنان وحاميها . ديوان محمد حافظ ابراهيم ، ج1 ،‌ ص82 . و گفتاري که عمر آن را به علي (عليه السلام) گفت به چه شنونده بزرگواري و چه گوينده مهمي ؟! به او گفت : اگر بيعت نکني ، خانه‌ات را به آتش مي‌کشم و احدي را در آن باقي نمي‌گذارم؛ هر چند دختر پيامبر مصطفي در آن باشد . جز ابو حفص (عمر) کسي جرأت گفتن چنين سخني را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وي نداشت . 18 . عمر رضا کحالة (معاصر) : وي اينگونه نقل مي کند : وتفقد أبو بکر قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي بن أبي طالب کالعباس، والزبير وسعد بن عبادة فقعدوا في بيت فاطمة، فبعث أبو بکر إليهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم في دار فاطمة، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لأحرقنّها على من فيها. فقيل له: يا أبا حفص إنّ فيها فاطمة، فقال: وإن.... اعلام النساء : ج 4 ، ص 114. ابو بکر عمر را به دنبال عده اي که از بيعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبير و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امير المؤ منين علي عليه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بيرون بيايند آنها در خانه بودند و از بيرون آمدن ابا کردند ، عمر هيزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست يا بيرون بيائيد و يا اينکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم . به گفته شد اي اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش مي کشم ) . 19 . عبد الفتاح عبد المقصود : اين دانشمند خبير و شهير مصري ، داستان دربارِ هجوم به خان? وحي را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به آن‌ها اشاره مي‌کنيم : إنّ عمر قال : والذي نفسي بيده ، ليخرجنَّ أو لأخرقنّها علي من فيها ... ! قالت له طائفة خافت الله ورعت الرسول في عقبة : يا أبا حفص ! إن فيها فاطمة ... ! فصاح لا يبالي : و إن ... ! واقترب وقوع الباب ، ثم ضربه واقتحمه ... وبدا له عليّ ... . ورنّ حينذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار ... فإن هي إلاّ رنة استغاثة أطلقتها : يا أبت رسول الله ... تستعدي بها الراقد بقربها في رضوان ربّه علي عسف صاحبه ، حتي تبدّل العاتي المدل غير إهابه ، فتبدّد علي الأثر جبروته ، وذاب عنفه وعنفوانه ، و ودّ من خزي لو يخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدميه ارتداد هدبه اليه ... . وعند ما نکص الجمع ، وراح يفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صيحة الزهراء ، کان عليّ يقلّب عينيه من حسرة وقد غاض حلمه ، وثقل همّه ، وتضبضت أصابع يمينه علي مقبض سيفه کهمّ من غيظه أن تغوض فيه ... . الإمام علي بن أبي طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج4 ، ص274-277 و ج1 ، ص192-193 . عمر گفت : قسم به کسي که جان عمر در دست او است ، بيرون بياييد و الا خانه را بر سر ساکنانش به آتش مي‌کشم ! گروهي که از خدا مي‌ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه مي‌داشتند ، گفتند : اي أبا حفص ! فاطمه در اين خانه است . و او بي پروا فرياد زد : باشد ! عمر نزديک آمد و در زد ، سپس با مشت و لگد در کوبيد تا به زور وارد شود ، علي (عليه السلام) پيدا شد . صداي ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد . آن صدا ، طنين استغاثه‌اي بود که دختر پيامبر سر داده و مي‌گفت : پدر ! اي رسول خدا ... مي‌خواست از دست ظلم يکي از اصحابش او را که در نزديکي وي در رضوان پروردگارش خفته بود ، برگرداند ، تا که سرکش گردن فراز بي پروا را به جاي خود نشاند و جبروتش را زايل سازد و شدّت عمل و سختگيريش را نابود کند و آرزو مي‌کرد قبل از اين که چشمش به وي بيفتد ، صاعقه‌اي نازل شده او را در يابد . وقتي جمعيت برگشت و عمر مي‌خواست همچون آهوان رميده ، از برابر صيحه زهراء فرار کند ، علي از شدت تأثير و حسرت با گلوي بغض گرفته و اندوهي گران ، چشمش را در ميان آنان مي‌گردانيد و انگشتان خود را بر قبضه شمشير فشار مي‌داد و مي‌خواست از شدت خشم در آن فرو رود . و باز در همان کتاب مي‌نويسد : و هل علي السنة الناس عقال يمنعها أن تروي قصة حطب أمر به ابن خطاب فأحاط بدار فاطمة ، و فيها علي و صحبه ، ليکون عدة الاقناع أو عدة الايقاع ؟.. علي أنّ هذه الأحايث جميعها و معها الخطط المدبرة أو المرتجلة کانت کمثل الزبد ، أسرع إلي ذهاب و معها دفعة إبن الخطاب !.. أقبل الرجل ، محنقاً مندلع الثورة ، علي دار علي و قد ظاهره معاونوه و من جاء بهم فاقتحموها أو شکوا علي الإقتحام . فاذا وجه کوجه رسول الله يبدو بالباب ـ حائلا من حزن ، علي قسماته خطوط آلام و في عينيه لمعات دمع ، و فوق جبينه عبسة غضب فائر و حنق ثائر ... و توقف عمر من خشيته و راحت دفعته شعاعا . توقف خلفه ـ امام الباب ـ صحبه الذين جاء بهم ، إذا رأوا حيالهم صورة الرسول تطالعهم من خلال وجه حبيبته الزهراء . و غضوا الأبصار ، من خزي أو من استحياء ؛ ثم ولت عنهم عزمات القلوب و هم يشهدون فاطمة تتحرک کالخيال ، وئيدا وئيدا ، بخطولت المحزونة الثکلي ، فتقترب من ناحية قبر أبيها ... وشخصت منهم الأنظار و أرهفت الأسماع اليها ، و هي ترفع صوتها الرقيق الحزين النبرات تهتف بمحمد الثلوي بقربها تناديه باکية مرير البکاء : « يا أبت رسول الله ... يا أبت رسول الله ... » فکأنما زلزلت الأرض تحت هذا الجمع الباغي ، من رهبة النداء . و راحت الزهراء و هي تستقبل المثوي الطاهر تستنجد بهذا الغائب الحاضر : « يا أبت يا رسول الله ... ماذا لقينا بعدک من إبن الخطاب ، و إبن أبي قحافة !؟ . فما ترکت کلماتها إلا قلوبا صدعها الحزن ، و عيونا جرت دمعا ، و رجالا ودوا لو استطاعوا أن يشقوا مواطئ أقدامهم ، ليذهبوا في طوايا الثري مغيبين . المجموعةالکاملة الامام على بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سيد محمود طالقانى، ج1، ص190 تا 192. مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است که قصه هيزمي را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند بازگو نکنند ؟! آري زاده خطاب دور خانه را که علي و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدين وسيله آنان را قانع سازد يا بي محابا بتازند ! همه اين داستان ها با نقشه‌اي از پيش طرح شده يا ناگهاني پيش آمد . مانند کفي روي موج ظاهر شد و اندکي نپائيد که همراه جوش و خروش عمر از ميان رفت ! ... اين مرد خشمگين و خروشان به سوي خانه علي روي آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند يا نزديک بود هجوم آورند ، ناگهان چهره اي چون چهره رسول خدا ميان در آشکار شد ـ چهره ايکه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصيبت بر آن آشکار است ، در چشمهايش قطرات اشک مي درخشد و بر پيشانش گرفتگي غضب هويدا بود ... عمر به جاي خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از ميان رفت ، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ايستادند ، زيرا روي رسول خدا را از خلال روي حبيبه اش زهرا (سلام الله عليها) ديدند ، سرها از شرمندگي و حيا به زير آمد و چشمها پوشيده شد ، ديگر تاب از دلها رفت همين که ديدند فاطمه مانند سايه اي حرکت کرد و با قدمهاي حزن زده لرزان اندک اندک به سوي قبر پدر نزديک شد ... چشمها و گوشها متوجه او گرديد ، ناله اش بلند شد باران اشک مي ريخت و با سوز جگر پي در پي پدرش را صدا مي زد « بابا اي رسول خدا ... اي بابا رسول خدا ! ... » گويا از تکان اين صدا زمين زير پاي آن گروه ستم پيشه به لرزه درآمد ... باز زهرا نزديک تر رفت و به آن تربت پاک روي آورد و همي به آن غايب حاضر استغاثه مي کرد : «بابا اي رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابي قحافة چه برسر ما آمد!» ديگر دلي نماند که نلرزد و چشمي نماند که اشک نريزد ، آن مردم آرزو مي کردند که زمين شکافته شود و در ميان خود پنهانشان سازد . ترجمه برگرفته شده از کتاب علي بن ابي طالب تاريخ تحليلي نيم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام على بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود ـ مترجم سيد محمود طالقانى ، ج 1 ، ص 326 تا 328 ، چاپ سوم ، چاپخانه افست حيدري . ترجمه کوتاه از عبد الفتاح عبد المقصود : عبدالفتاح عبدالمقصود، از دانشمندان سنى مذهب و نويسندگان برجسته مصر به حساب مى آيد که به هر دو لغت فصيح عربى و زبان عاميانه شعر سروده است. در سال 1912 ميلادى در اسکندريه مصر متولد شد . او تحصيلات دانشگاهى اش را در رشته تاريخ اسلامى در مصر انجام داد . مدتى رييس دفتر معاون رييس جمهورى (حسن ابراهيم) و مدير کتابخانه نخست وزيرى مصر بود و همچنين مؤسس و عضو هيأت تحريريه مجله «الحديث» در اسکندريه شد و در نهايت رييس دفتر نخست وزير مصر (محمد صدقى سليمان) گرديد . همچنين وى از جمله مؤلفين کتابهاى درسى رشته تاريخ و جغرافيا و علوم اجتماعى در مصر بوده است . علاوه بر اين ها وى داراى تأليفات متعددى است که از جمله مى توان کتاب هاى «ابناءنا مع الرسول»، «يوم کيوم عثمان»، «صليبيه الى الأبد»، «الزهراء ام ابيها»، «الامام على بن ابى طالب»، «السقيفة و الخلافة» و... نام برد. بزرگترين و مهمترين اثر وى همان کتاب «الامام على بن ابيطالب» در 9 جلد مى باشد که آن را در مدت سى سال نگاشته است. در اين کتاب وى با بصيرت و ژرف نگرى خاص ، درهاى نوينى از تحقيق را در تاريخ تحليلى اسلام گشوده و بسيارى از پرده هاى ابهام را از ميان برداشته است. او با شهامتى بزرگ و ستودنى که شايسته هر محقق آزادانديش است ، تاريخ و شخصيت هاى آن را از درون هاله تقديس و تنزيه که جز به بهاى حق پوشى فراهم نشده بيرون آورد و در معرض نقد و تحليل و استنتاج قرار داد ، و در عين پايبندى به مذهب اهل سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه کننده رايج در طى تحقيق و پژوهش سى ساله اش صادقانه جانب انصاف را رعايت کرده به تحليل علمى تاريخ نيم قرن نخستين اسلامى بپردازد . او در قسمتى از نامه اش در مورد ترجمه فارسى اين کتاب مى نويسد: اين ترجمه وسيله خيرى براى نزديک ساختن مذاهب اسلامى (شيعه و سنى) به يکديگر خواهد گشت ، چه شيعه برخلاف تصورش خواهد دانست که شخصى سنى مانند من درباره امام على(عليه السلام) در کتاب خود چنين انصافى روا داشته است . پشيماني ابوبکر در آخرين روزهاي زندگي : معمولاً هر شخصي در آخرين روزهاي زندگيش و هنگامي که احساس مي‌کند مرگ به او نزديک شده است ، مهمترين سخنان خود را گفته و اساسي‌ترين سفارش‌ها را مي‌کند . ابن أبي قحافه نيز در آخرين روزهاي عمرش ، سخناني گفته است که شنيدن آن‌ها واقعيت‌هاي بسياري را آشکار مي‌کند ؛ هر چند که او حتي در اين جا نيز از گفتن تمام حقايق خودداري کرده است ؛ اما همين اندازه‌اش نيز براي اثبات بسياري از مسائل کفايت مي‌کند . وي در آخرين روزهاي عمرش ، اعتراف مي‌کند که دستور هجوم به خانه صديقه طاهره را صادر کرده است . تعدادي از علماي اهل سنت ؛ از جمله شمس الدين ذهبي (748هـ ) در تاريخ الإسلام ، در تاريخ زندگي ابوبکر ، محمد بن جرير طبري در تاريخش ، ابن قتيبه دينوري در الإمامة والسياسة ، ابن عساکر در تاريخ مدينه دمشق و ... چنين مي‌نويسند : عبد الرحمن بن عوف در بيماري ابوبکر بر او وارد شد و بر وي سلام کرد ، پس از گفتگويي ، ابوبکر به او چنين گفت : أما إني لا آسى على شيء إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أني سألت رسول الله صلى الله عليه وسلم عنهن : وددت أني لم أکن کشفت بيت فاطمة وأن أغلق علي الحرب . تاريخ الإسلام ، ج3 ، ص118 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 619، ج 3 ص 430 ط دار المعارف بمصر و الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الزيني - ج 1 - ص 24 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 422 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 46 – 47 و المعجم الکبير - الطبراني - ج 1 - ص 62 و مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 5 - ص 202 – 203 و مروج الذهب ، مسعودي شافعي ، ج1 ،‌ ص290 و ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 3 - ص 109 و لسان الميزان - ابن حجر - ج 4 - ص 189 و کنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 5 ، ص631 و ... . من به چيزي تأسف نمي‌خورم ، مگر بر سه چيز که انجام دادم و سه چيزي که انجام ندادم و سه چيزي که کاش از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌پرسيدم : دوست داشتم خان? فاطمه را هتک حرمت نمي‌کردم هر چند براي جنگ بسته شده شود ... . جالب اين است که برخي از علماي اهل سنت ، به خاطر حفظ آبروي ابوبکر ، روايت را اين گونه تحريف مي‌کند : أما إني ما آسى إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث لم أسأل عنهن رسول الله صلى الله عليه وسلم . وددت أنى لم أفعل کذا ، لخلة ذکرها . قال أبو عبيد : لا أريد ذکرها . قال : ووددت أني يوم سقيفة ... معجم ما استعجم - البکري الأندلسي - ج 3 - ص 1076 – 1077 . آگاه باشيد که من بر سه چيز که انجام دادم غصه مي خورم ؛ و سه چيز که انجام نداده ام ، و سه چيز که دوست داشتم آن را از رسول خدا مي پرسيدم . دوست داشتم که من فلان کار را نمي کردم !!! به علتي که آن را ذکر کرد ؛ ابو عبيده مي گويد : من نمي خواهم بگويم ابو بکر چه گفت ( ولي مي دانم )... تصحيح ضياء المقدسي : ضياء‌ المقدسي که ذهبي در تذکرة الحفاظ ، ج4 ، ص1405 و 1406 ، از وي با عناوين الإمام العالم الحافظ الحجة ، محدث الشام ، شيخ السنة ، جبلاً ثقة ديّناً زاهداً ورعا عالماً بالرجال ، ياد مي‌کند ، اين روايت را تصحيح کرده و مي گويد : هذا حديث حسن عن أبي بکر . الأحاديث المختارة ، ج10 ، ص88-90 . اين روايتي نيکوست از ابو بکر . توثيق علوان بن داود البجلي : ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي ، بعد از نقل روايت پشيماني ابوبکر ، اشکال سندي کرده و مي گويند : علوان بن داود البجلي منکر الحديث بوده است . ما در اين جا به چند جواب اکتفاء مي‌کنيم : ابن حبان او را توثيق کرده است : ابن حبّان ، در کتاب الثقات ، ج8 ، ص526 وي را توثيق کرده است که اين خود بهترين دليل بر وثاقت اين شخص است . توضيحي پيرامون شخصيت ابن حبان و متشدد بودن وي : ممکن است کسي اشکال کند که ابن حبان از متساهلين بوده است و دقت لازم را در توثيق روات به خرج نداده است که اين اشکال با چند دليل مردود است : الف : ابن حبان سرچشمه شناخت ثقات : خود ذهبي در کتاب الموقظة ، ص79 مي‌گويد : ينبوع معرفة الثقات ، تاريخ البخاري ، وابن أبي حاتم وإبن حبان . سرچشمه شناخت افراد مورد اطمينان کتاب تاريخ بخاري و ابن ابي حاتم و ابن حبان است . در حقيقت ذهبي مي‌خواهد بگويد که اگر مي‌خواهيد افراد ضعيف را از ثقه تشخيص دهيد ، من شما را راهنمايي مي‌کنم که به کساني همچون ابن حبان مراجعه کنيد ؛ چرا که او سرچشمه شناخت ثقات است . اين نشان مي‌دهد که ابن حبان از نظر علمي در جايگاه رفيعي قرار دارد . ب : ابن حبان از متشددين است : بر خلاف آن‌چه برخي ادعا کرده‌اند ، ابن حبان ، مشهور به سخت‌گيري در توثيق است . خود ذهبي در ميزان الإعتدال در باره او مي‌گويد : ابن حبان ربما قصب الثقة حتي کأنه لا يدري ما يخرج من رأسه . ميزان الإعتدال ، ج1 ، ص274 ، ترجمه افلج بن يزيد . ابن حبان گاهي آن قدر به شخص مورد اطمينان اشکال مي گيرد ، انگار که نمي داند اين چه حرف هايي است که در مورد او مي زند !!! و نيز سيوطي در تدريب الراوي به نقل از ابن حازم ، در جواب اين مطلب که ابن حبان از متساهلين است ، مي‌گويد : وما ذکر من تساهل ابن حبان ليس بصحيح فإن غايته أنه يسمي الحسن صحيحا فإن کانت نسبته إلى التساهل باعتبار وجدان الحسن في کتابه فهي مشاحة في الاصطلاح وإن کانت باعتبار خفة شروطه فإنه يخرج في الصحيح ما کان راويه ثقة غير مدلس ... ولأجل هذا ربما اعترض عليه في جعلهم ثقات من لم يعرف حاله ولا عتراض عليه فإنه لا مشاحة في ذلک . تدريب الراوي ، ج1 ، ص108 . آنچه که در مورد تساهل ابن حبان گفته شده است ، درست نيست ؛ زيرا نهايت چيزي که گفته شده است آن است که وي روايت حسن را صحيح مي شمارد ؛ اگر مقصود از تساهل وي اين باشد که در کتاب او روايات حسن يافت شده است ، اين تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است ( و نه به خود وي ) و اگر از اين جهت به او اشکال شود که او شرط صحت را سبک گرفته است ؛ زيرا او در کتاب صحيح خويش از راويان مورد اطمينان غير مدلس روايت کرده است ( و شرط بخاري و مسلم در مورد ملاقات و يا احتمال آن را مد نظر قرار نداده است ) به اين علت عده اي به او اشکال کرده اند که او کسي را که مجهول است توثيق کرده است !!! ؛ اما بر او اشکالي نيست ( نظر او درست است ) ؛ زيرا اين کار وي سبب اشکال بر او نمي شود . هر منکر الحديثي ، ضعيف نيست : اين که هر منکر الحديثي ضعيف نيز باشد ، قابل قبول نيست ؛ چرا که اين اصطلاح را در باره بسياري از ثقات نيز به کار برده‌اند . ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان در ترجمه حسين بن فضل البجلي مي‌گويد : فلو کان کل من روى شيئاً منکراً استحق أن يذکر في الضعفاء لما سلم من المحدثين أحد . لسان الميزان ، ج2 ، ص308 . اگر بخواهيم هر کسي که روايت منکري را نقل کرده است ، در ضعفا بياوريم هيچ يک از روايت کنندگان سالم نخواهد ماند . و ذهبي در ميزان الإعتدال در ترجمه احمد بن عتاب المروزي مي‌گويد : ما کل من روي المناکير يضعّف . ميزان الإعتدال ، ج1 ،‌ ص118 . هر کسي که روايت منکر نقل کند تضعيف نمي شود . بخاري ، از منکر الحديث ، روايت نقل کرده است : محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح‌ترين کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، روايات بسياري را از کساني نقل کرده است که همان اشخاص از کساني هستند که اصطلاح «منکر الحديث» در باره آن به کار برده شده است . اين عده ، بيش از آن است که بتوان همه را در اين جا ذکر کرد ؛ اما به اختصار به چند نمونه اشاره مي‌کنيم : 1. حسان بن حسان : ابن أبي حاتم در باره او مي‌گويد : منکر الحديث . و ابن حجر مي‌گويد : روي عنه البخاري . مقدمه فتح الباري ، ص394 . 2 . احمد بن شبيب بن سعيد الحبطي : ابوالفتح الأزدي در باره او مي‌گويد : منکر الحديث غير مرضي ، روي عنه البخاري . مقدمه فتح الباري ، ص383 . منکر الحديث است و مقبول نيست !!! اما بخاري از او روايت نقل کردهاست 3 . عبد الرحمن بن شريح المغافري : ابن سعد در باره او مي‌گويد : منکر الحديث . طبقات ابن سعد ، ج7 ، ص516 . ولي در عين حال بخاري از وي روايت نقل کرده است . مقدمه فتح الباري ، ص416 . 4 . داود بن حصين المدني : ساجي در باره او مي‌گويد: منکر الحديث متهم برأي الخوارج با اين حال بخاري از وي در صحيحش روايت نقل مي‌کند . مقدمه فتح الباري ، ص399 . در نتيجه ، روايت از نظر سندي هيچ مشکلي ندارد و «منکر الحديث» بودن علوان بن داود ، ضرري به صحت روايت نمي زند . منابع شيعه: در باره شهادت صديقه شهيده ، روايات فراواني در کتاب‌هاي شيعه وجود دارد که حتي مي‌توان در اين باره ادعاي تواتر کرد ، ما در اين جا به جهت اختصار فقط به دو روايت اشاره مي‌کنيم : «سليم بن قيس» به نقل از «سلمان فارسى» آورده است: فقالت فاطمة عليها السلام : يا عمر ، ما لنا ولک ؟ فقال : افتحي الباب وإلا أحرقنا عليکم بيتکم . فقالت : ( يا عمر ، أما تتقي الله تدخل على بيتي ) ؟ فأبى أن ينصرف . ودعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه فدخل . کتاب سليم بن قيس ، تحقيق اسماعيل انصارى، ص 150 . ... حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود: اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن و گرنه خانه تان را به آتش مى کشيم! فرمود: اى عمر، از خدا نمى ترسى که به خانه من وارد مى شوى؟! ولى عمر ابا کرد از اين که برگردد. عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد... . مرحوم کليني در کافي مي‌نويسد : مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَکِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ (عليه السلام) قَالَ : إِنَّ فَاطِمَةَ (عليها السلام ) صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ ... الکافي، الشيخ الکليني ، ج‏1، ص 458 ، باب مولد الزهراء فاطمه عليها السلام ، ح2 . ترجمه روات : 1 . محمد بن يحي ، شيخ مرحوم کليني رضوان الله عليهما : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌فرمايد : محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي ، شيخ أصحابنا في زمانه ، ثقة ، عين ، کثير الحديث ، له کتب . رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 353 . 2 . العمرکي بن علي : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد : العمرکي بن علي أبو محمد البوفکي وبوفک قرية من قرى نيشابور . شيخ من أصحابنا ، ثقة ، روى عنه شيوخ أصحابنا . رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 303 .
148 | شيخ حسيني | Iran - Tehran | ٢٢:٥٧ - ٢٩ مرداد ١٣٩١ |
من شخصآ براي برادران سيستاني خودم متآسفم كه نميتوانند عضمت اهل سنت را ببينند
149 | Parsa | Iran - Rasht | ١٤:٥٤ - ٢٤ مهر ١٣٩١ |
كسي كه خودش رو بنده ي يك بنده ديگر ميداند! خاك عالم توي سرش!!!!
:)))))))))))
150 | بنده آزاد شده علي | Iran - Tehran | ١٤:٠٨ - ١٢ آذر ١٣٩١ |
جناب پارسا
بر هيچ كس پوشيده نيست كه علي برترين و بزرگوارترين بنده در نزد خداوند است . تمام تلاش اين مرد اين بزرگ مرد هدايت انسانها و جامعه بشريت به سوي خداوند متعال است و در نهايت هم عاليمان ديدند چگونه جان خود را بر سر اين راه گذاشت . من شيعه و پيرو علي بن ابي طالب امير المومنينم كه كه دل به مرامش سپردم و گوش به فرمان الهيش دادم تا از شر هواي نفس و بندگي دنيا ازاد شوم
پس افتخار مي كنم بنده ازاد شده برترين بنده خدا باشم . تمام خفتها و سرافكندگيها از ان انسانهايي ست كه كوركورانه در پي تعصبات جاهلي رفتنند و مردان واقعي خدا همچون علي بن ابي طالب را رها نموده و به دنبال مردان جاهل و گمراهي چون خلفاي سه گانه رهسپار شدند . فكر مي كنم خاك بدبختي و فلاكت بايد بر سر آنها افشانده شود . گر چه با گفتن و يا نگفتن من از برتري و سجاياي علي و يا حتي انكار كور دلاني چون تو از شأن و مقام مولاي من امير المومنين علي بن ابي طالب كم نخواهد كرد .
151 | عبدالله | Iran - Tehran | ١١:٢٨ - ١٣ آذر ١٣٩١ |
جناب پارسا شما به اعتراف دوست گرامي ( بنده آزاد شده علي ) مبني بر شهادت او به يگانگي و وحدانيت خداوند دقت نفرموديد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!1 پس شما آنچه را كه به ضرر خود است ناديده گرفته و آنچه را كه مي توان در ظاهر از آن بهره برداري نمود را برجسته مي كنيد . الحق كه نماينده خوبي براي كوته فكران و متعصبان زمانه هستيد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
152 | بنده خدا | Iran - Tehran | ١٥:١٩ - ١٣ آذر ١٣٩١ |
در اين مطلب قصد دارم به جديدترين سخن جناب مولوي عبدالحميد در نفي عزاداري و اينکه عزاداري اصلا در بين اهل سنت وجود ندارد اشاره کنم. و در فضايي منطقي و بدور از تعصب به بررسي آن بپردازيم سخن مولوي عبدالحميد: در فقه اهل سنت عزاداري وجود ندارد جناب مولوي عبدالحميد اگر منظور شما از مردود بودن عزا همان گريه بر اموات و بکاء بر آنهاست. بايد خدمتتون عرض کنم اولا که نميدونم چرا من اينقدر احساس ميکنم کلام شما به سخنان ابن تيميه شباهت دارد. آنجا که مي گويد: از حماقت‌هاي شيعيان برپايي مجلس ماتم و نوحه است بر کسي است که سال‌ها پيش کشته شده. منهاج السنه النبويه، ابن تيميه، ج ۱، ص ۵۲. جناب مولوي اجازه هست در مورد اينکه بکاء بر اموات و گريه بر آنها در فقه شما وجود دارد يا نه کمي بررسي کنيم؟ يک سوال؟ فقه اهل سنت مگربرگرفته از سنت رسول الله و صحابه نمي باشد؟ پس قطعا طبق کلام جناب مولوي حضرت رسول الله و صحابه هم بايد از مخالفين عزاداري باشند. درست عرض کردم؟ عزاداري جناب عايشه: از زبير بن عباد روايت است که گفت : عايشه مي گفت : زماني که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفتند ، من با زنها بلند شدم و نوحه سرايي مي کردم و به سر و سينه خود مي زدم مسند ابي يعلي موصلي – چاپ مؤسسة علوم القرآن بيروت – جلد ۴ – مسند عائشة – صفحه ۳۲۳ – حديث ۴۵۶۸ مسند احمد بن حنبل ، جلد ۷ ، صفحه ۳۹۰ ، حديث عائشة ، حديث ۲۵۸۱۶ ، چاپ دارالاحياء التراث العربي بيروت لبنان گريه و عزاي رسول الله بر حمزه شهيد حلبي در سيره خود مي‌نويسد: لما رأى النبى حمزه قتيلا، بکى فلما راى ما مثّل به شهق پيامبر چون پيکر خونين حمزه را يافت گريست و چون از مثله کردن او آگاهى يافت با صداى بلند گريه سر داد. السيره الحلبيه، ج ۲، ص ۲۴۷٫ ابن کثير مى‏گويد: تا به امروز زنان انصار پيش از گريه بر مردگان خويش، نخست بر حمزه مى‏گريند. أحمد بن حنبل عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الأنصار يبکين على من قتل من أزواجهن قال فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ولکن حمزه لا بواکي له قال ثم نام فاستنبه وهن يبکين. ابن عمر روايت نموده رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود که بر کشته‌هاي خود گريه مي‌کنند. رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: حمزه گريه کن ندارد. رسول خدا صلّي الله عليه وآله بعد از مقداري استراحت متوجه شدند که زن‌ها براي حمزه گريه مي‌کنند. قال فهن اليوم إذا يبکين يندبن بحمزه. از آن روز تاکنون زنان ابتدا براي حمزه و سپس براي کشته‌هاي خود عزاداري مي‌کنند. البدايه والنهايه، ابن کثير، ج ۴، ص ۵۵٫ ابن کثير بعد از نقل اين خبر اين‌گونه نظر مي‌دهد: وهذا على شرط مسلم. اين روايت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد. البدايه والنهايه، ج ۴، ص ۵۵٫ واقدي نيز مي‌گويد تا زمان ما اين رويه ادامه دارد که ابتدا براي حمزه و سپس براي کشته‌هاي خود عزاداري مي‌کنند: قال الواقدي فلم يزلن يبدأن بالندب لحمزه حتى الآن. از آن زمان تاکنون زنان ابتدا براي حمزه گريه و عزاداري مي‌کنند. أسد الغابه، ج ۲، ص ۴۸٫ ابن سعد هم همين مطلب را گفته است: فهن إلى اليوم إذا مات الميت من الأنصار بدأ النساء فبکين على حمزه ثم بکين على ميتهن. از آن روز به بعد است که انصار ابتدا براي حمزه وسپس براي کشته خود گريه مي‌کنند. الطبقات الکبرى، ج ۲، ص ۴۴٫ جالب اينجاست که مسئله گريه و عزاي رسول الله بر شهدا و اموات در تاريخ ثابت هست. برخي از اين گريه و ماتم ها را براي اطلاع بيشتر ليست ميکنم گريه پيامبر در شهادت جعفر بن ابيطالب الاستيعاب، ج ۱، ص ۳۱۳ ـ أسد الغابه، ج ۱، ص ۲۴۱ ـ الاصابه، ج۲، ص ۲۳۸ ـ الکامل في التاريخ، ج۲، ص ۴۲۰ گريه پيامبر در شهادت زيد بن حارثه فيض القدير، ج۳، ص ۶۹۵ گريه پيامبر بر فرزندشان ابراهيم صحيح بخاري، ج ۲، ص ۸۵، صحيح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۰۸، کتاب الفضائل، باب رحمته بالصبيان ـ العقد الفريد، ج ۳، ص ۱۹، کتاب التعزيه ـ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص۵۰۶، ش ۱۵۸۹، باب ما جاء في البکاء علي الميت ـ مصنف عبد الرزاق، ج ۳، ص۵۵۲، ش ۶۶۷۲، باب الصبر والبکاء والنياحه گريه پيامبر براي عثمان بن مظعون المستدرک على الصحيحين، ج ۱، ص ۵۱۴، ش ۱۳۳۴ـ سنن ترمذي، ج ۳، ص ۳۱۴، ش ۹۸۹، کتاب الجنائز باب ما جاء في تقبيل الميت ـ المعجم الکبير، ج۲۴، ص ۳۴۳، ش ۸۵۵، باب عائشه بنت قدامه بن مظعون الجمحيه ـ سنن البيهقي الکبرى، ج ۳، ص ۴۰۷، ش ۶۵۰۳ ـ ربيع الأبرار، ج ۴، ص ۱۸۷ـ جامع الأصول، ج ۱۱، ص ۱۰۵٫ جالب اينجاست به تاريخ هم که مراجعه ميکنيم. خلاف کلام جناب مولوي ثابت مي شود: عزاداري مردم مکه بعد از رحلت رسول خدا اخبار مکه، فاکهى، ج‏۳، ص ۸۰ گريه علي بن ابيطالب بر محمد بن ابي بکر تذکره الخواص، ص ۱۰۲ گريه عمر براي نعمان بن مقرن المصنف، ابن أبي شيبه کوفي، ج ۳، ص ۱۷۵ و ج ۸، ص ۲۱ جالب اينجاست در کتاب فقهي که توسط زير مجموعه خود جناب مولوي اسماعيل زهي چاپ شده است. در مورد عزاداري مطلبي آمده است که با مراجعه به آن يک مطلب را متوجه خواهيد شد. آن هم اينکه اصل عزاداري توسط مفتي خدانظر نفي نمي شود. بلکه بلند کردن دستها در مراسم عزاداري را ممنوع شمرده اند جناب مولوي عبدالحميد بهتر نيست. قبل از اينکه در نماز جمعه سخنراني کنيد کمي منابع علماي خودتان را بررسي کنيد؟ ما نمي گوييم منابع شيعه را مطالعه کنيد. براي شمايي که دوستانتان شما را شيخ الاسلام ميخوانند چندان جالب نيست که منابع علماي خودتان را مطالعه نکرده باشيد جالب اينجاست جناب عبدالحميد در انتهاي سخنانشان گفته بودند که به عقايد شيعه احترام مي گذارند و کاري نمي کنند که شيعه ناراحت شود: جناب مولوي داستان توهين شما به شيعيان در مسجد امام علي زاهدان چه بود؟ جناب مولوي داستان راه اندازي کاروانهاي عروسي در زاهدان در روز شهادت حضرت زهرا توسط برخي از دوستان شما چه بود؟
153 | بهمن | Iran - Tehran | ١٦:٤١ - ٢٨ آذر ١٣٩١ |
با سلام ضرورت امروز جهان اسلام نقد مباني افراطيون در راستاي وحدت اسلامي است
رد نظرات وهابيون بر اساس منابع اهل سنت در وبلاگ نقد وهابيت در راستاي وحدت اسلامي
ادرس:vahdat-eslam.blogfa.com
154 | بنده ازاد شده علي | Iran - Tehran | ١٤:٢٨ - ١٧ بهمن ١٣٩١ |
امام علي(ع) از ديدگاه دانشمندان اهل سنت احمد بن حنبل (پيشواي مذهب حنبلي) او مي گويد: آن همه فضيلتها که براي علي بن ابي طالب بوده و نقل شده براي هيچ يک از اصحاب رسول خدا نبوده است. (1) همچنين وي از پيامبر اکرم(ص) نقل کرده که به فاطمه(س) فرمود: «آيا راضي نمي شوي که من تو را به کسي تزويج کنم که اولين مسلمان است و علمش از همه بيشتر و حکمتش از همه عظيم تر است.» (2) محمد بن ادريس (پيشواي مذهب شافعي) دربارۀ علي(ع) سروده اي دارد که چنين است: لَو اَنَّ المُرتَضَي اَبدَي مَحَلَّهُ لَصَارَ النَّاسُ طُرّاً سُجّداً لَهُ وَ مَاتَ الشَّافِعِي وَ لَيسَ يَدْرِي عَلِيٌّ رَبُّهُ اَمْ رَبُّهُ الله «هرگاه علي جايگاه و حقيقت خويش را براي مردم آشکار کند، هر آينه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعي مُرد و عاقبت نفهميد علي(ع) پروردگار است، يا الله پروردگار اوست.» (3) همچنين از سروده هاي اوست: عَلِيٌّ حُبُّهُ جُنُّة اِمَامُ النَّاسِ وَ الجَنَّة وَصِيُّ المُصطَفَي حَقّاً قَسِيمُ النَّارِ وَ الجَنَّة (4) «دوستي علي سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پريان است؛ او در حقيقت جانشين مصطفي و تقسيم کننده بهشت و دوزخ است.» همچنين امام شافعي در جاي ديگر مي گويد: به من گفته‌اند رافضي شدي (از حق روي گرداندي)؛ گفتم: هرگز دين و اعتقادم رفض نيست؛ ولي بدون شک دوست مي دارم بهترين امام و بهترين هادي را. اگر معني رفض، دوستي وصيّ پيامبر (علي بن ابيطالب) است، به درستي که من رافضي تر از همه مردم هستم. (5) ابن صبّاغ مالکي (انديشمند مالکي مذهب) وي دربارۀ فضايل امام علي(ع) مي گويد: «حکمت از گفتارش چيده مي شد و دانشهاي آشکار و نهاني به قلبش بسته بود، هميشه از سينه اش درياهاي علوم، جوشان و امواجشان خروشان بود، تا آنجا که رسول خدا(ص) فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا؛ من شهر علمم و علي(ع) باب (در) آن است.» (6) ابن ابي الحديد (شارح نهج البلاغه و دانشمند معتزلي مذهب) او مي گويد: «وَ مَا أَقُولُ فِي رَجُلٍ أَقَرَّ لَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ خُصُومُهُ بِالْفَضْلِ وَ لَمْ يُمْكِنْهُمْ جَحْدُ مَنَاقِبِهِ وَ لَا كِتْمَانُ فَضَائِلِهِ؛ چه بگويم دربارۀ مردي که دشمنانش به فضايل و مناقب وي اعتراف مي کنند و هرگز براي آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده و فضايلش را بپوشانند! آن گاه مي افزايد: تو خود مي داني که بني اميّه، زمامداري اسلام را در شرق و غرب روي زمين به دست آوردند و با هر نوع حيله گري در خاموش ساختن نور او کوشيدند و هرگونه لعن و افترا را بر علي(ع) بالاي منابر ترويج نمودند، هر کس که او را مدح و توصيف مي کرد، مورد تهديد قرار مي گرفت. هر روايتي که فضيلت علي(ع) را بازگو مي کرد، ممنوع ساختند. حتي از نامگذاري به نام علي جلوگيري کردند. همه اين اقدامات و تلاشها جز ظهور عظمت و جلالت شخصيت علي(ع) نتيجه اي در پي نداشت... در حقيقت اين همه نابکاريهاي بني اميه مانند پوشانيدن آفتاب با کف دست بود... . من چه بگويم دربارۀ مردي که همۀ فضيلتها به او منتهي مي شود و هر مکتب و هر گروهي خود را به او منسوب مي نمايد. آري اوست رئيس همۀ فضيلتها... .» (7) من چه بگويم دربارۀ مردي که اهل همه مذاهب غيراسلامي که در جوامع اسلامي زندگي مي کنند، به او محبت مي ورزند و حتي فلاسفه اي که از ملت اسلامي نيستند، او را تعظيم مي نمايند... . (8) همچنين مي نويسد: «چه بگويم در حق کسي که از ديگران در هدايت پيشي گرفت، به خدا ايمان آورد و او را عبادت نمود، در حالي که تمام مردم سنگ را مي پرستيدند... .» (9) «او در عبادت، عابدترين مردم شمرده مي شد؛ نماز و روزه اش از همگان بيشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذکار و مستحبات را از آن حضرت آموختند.» (10) «مبادي جميع علوم به او بازمي گردد. او کسي است که قواعد دين را مرتب و احکام شريعت را تبيين کرده است. او کسي است که مباحث عقلي و نقلي را تقرير نموده است.» (11) آن گاه کيفيت رجوع هر يک از علوم را به امام علي(ع) توضيح مي دهد. عبدالله بن عباس وي که از جمله مفسّران بزرگ مسلمان – به ويژه اهل سنّت – محسوب مي شود، علم خود و صحابه را در برابر علم علي(ع) چونان قطره اي از دريا مي داند و در مورد آن حضرت مي گويد: «آيه اي در قرآن نيست، مگر آنکه علي، مصداق بارز آن است، خداوند ياران پيامبر را در جاهاي بسياري مورد سرزنش قرار داده است، ولي دربارۀ علي(ع) جز خير و نيکي ياد نکرده است.» (12) فخر رازي (دانشمند و مفسّر معروف اهل سنّت) «هر کس در دين خود، علي بن ابي طالب را پيشواي خود قرار دهد، همانا رستگار شده است؛ زيرا پيامبر(ص) فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَار؛ (13) خداوندا! علي هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان.» خوارزمي (اديب و خطيب مشهور اهل سنّت) آيا چون ابوتراب، جوانمردي هست؟ آيا چون او پيشواي پاک سرشتي روي زمين وجود دارد؟ چشم مرا هر گاه درد فراگيرد، توتيايش خاکي است که پاي او بدان رسيده باشد. علي همان است که شبانگاه در محراب از دل مي خروشيد و مي گريست و روز با چهره اي خندان در گرد و غبار ميدان جنگ فرو مي رفت. او از زرد و سرخ بيت المال مسلمين بهره اي نمي گرفت. او همان شکننده بتها بود؛ هنگامي که بر دوش پيامبر پا نهاد. گويا همه مردم بسان پوستند و مغز، مولاي ما علي است... .» (14) زمخشري (اديب و دانشمند اهل سنّت) وي دربارۀ شخصيت امام علي(ع) مي گويد: من چه بگويم دربارۀ مردي که فضايل او را دشمنانش از راه کينه جويي و حسد انکار کردند و دوستانش از بيم جان، باز از اين ميان آن قدر فضيلتهاي وي انتشار يافته که شرق و غرب عالم را فراگرفته است. (15) همچنين اين انديشمند اهل سنت ضمن نقل حديث قدسي: «مَنْ اَحَبَّ عَلِيّاً أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَانِي وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً أُدْخِلُهُ النَّارَ وَ إِنْ أَطَاعَنِي؛ (16) يعني خداوند فرمود: هر کس علي را دوست بدارد، او را وارد بهشت مي کنم، هر چند مرا نافرماني کند و هر کس علي را دشمن بدارد، او را به آتش جهنم درآورم، ولو اينکه مرا اطاعت کرده باشد.» نکته شايان توجه اينکه دوستي و ولايت آن امام همام سبب کمال ايمان است و با کمال ايمان، معصيت در فرعي از فروع، زيانبخش نيست؛ ولي با فقدان ولايت و محبت آن حضرت ايمان ناقص است؛ از اينرو فاقد آن، مستحق آتش جهنم خواهد بود. جاحظ (اديب، سخندان و سخن شناس معروف) وي مي گويد: «عَلِيِّ ابْنِ اَبِيطَالِب کَرَّمَ الله وَجْهَهُ، پس از رسول خدا از همگان فصيح تر، دانشمندتر و زاهدتر و در رابطه با حق سخت گير است و پس از پيامبر(ص)، امام خطباي عرب به طور مطلق به شمار مي رود.» (17) اين انديشمند اهل سنت مي گويد: «سخن گفتن دربارۀ علي(ع) ممکن نيست. اگر قرار است حق علي ادا شود گويند غلوّ است و اگر حق او ادا نشود دربارۀ علي(ع) ظلم است.» (18) بيهقي (دانشمند نامي اهل سنت) وي دربارة فضايل امام علي(ع) چنين روايت نموده كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «مَن اَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ(ع) فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ(ع) فِي تَقْوَاهُ وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ(ع) فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى(ع) فِي هَيْبَتِهِ وَ إِلَى عِيسَى(ع) فِي عِبَادَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)؛ (19) هر كس دوست دارد به علم و دانش آدم(ع) بنگرد و مقام تقوا و خود نگهداري نوح(ع) را [مشاهده نمايد] و بردباري حضرت ابراهيم(ع) را [نظاره كند] و به عبادت موسي(ع) [پي ببرد]، بايد به علي بن ابي طالب نظر بيندازد.» اين روايت بيانگر اين حقيقت است كه حضرت علي(ع) جامع صفات پيغمبران اولوالعزم است. از اين رو، در روايت طولاني ديگري از «صعصعۀ بن صوحان» آمده است كه خود حضرت نيز به اين حقيقت اشاره نموده است: «اگر چه تمجيد و تجليل از خويشتن زشت است، ولي از باب اظهار نعمت الهي مي‌گويم كه من بر موسي، عيسي، ابراهيم، آدم، نوح، سليمان و ... برتري دارم.» (20) شيخ محمد عبده (21) وي مي‌گويد: در هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهي يك عقل نوراني را مي‌ديدم كه شباهتي به مخلوق جسماني نداشت، اين عقل نوراني از گروه ارواح و مجردات جدا شده و به روح انساني پيوسته و آن روح انساني را از لباسهاي طبيعت تجريد نموده و تا ملكوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و ديدار روشن‌ترين انوار نائل ساخته است و با اين وصف شگفت‌انگيز، پس از رهايي از عوارض طبيعت در عالم قدس آرميده است. لحظات ديگري صداي گوينده حكمت را مي‌شنيدم كه واقعيات صحيح را به پيشوايان و زمامداران گوشزد مي‌كرد و موقعيتهاي ترديدآميز را به آنان نشان مي‌داد و از لغزشهاي اضطراب‌آور بر حذرشان مي‌داشت و آنان را به دقايق سياست و طرق كياست راهنمايي مي‌كرد و به مقام واقعي رياست آشنا مي‌ساخت و به عظمت تدبير و سرنوشت شايسته بالا مي‌برد. (22) وي در مقدمه شرح نهج البلاغه مي‌نويسد: «در همه مردم عرب زبان، يك نفر نيست مگر اينكه معتقد است سخن علي(ع) بعد از قرآن و كلام نبوي، شريف‌ترين، بليغ‌ترين، پرمعني‌ترين و جامع‌ترين سخنان است.» (23) عبدالفتّاح عبدالمقصود (نويسنده و دانشمند مشهور مصري) او مي‌نويسد: من همواره اخلاق و موهبتهاي الهي و آنچه را كه تشكيل دهنده شخصيت است، مقياس شناخت عظمت انساني قرار مي‌دهم؛ از اينرو بعد از پيامبر(ص) كسي را نديده‌ام كه شايسته باشد پس از او قرار گيرد يا بتواند در رديفش بيايد جز پدر فرزندان پاك و برگزيدة پيامبر؛ يعني «علي بن ابي طالب»، و من در اين سخن به طرفداري از تشيّع وارد نشده‌ام، بلكه اين رأيي است كه حقايق تاريخ گوياي آن است. امام، برترين مردي است كه مادرِ روزگار تا پايان عمر خود چون او نزايد، و اوست كه هرگاه هدايت‌طلبان به جستجوي اخبار و گفتارش برآيند، از هر خبري براي آنان شعاعي مي‌درخشد. آري او مجسمه‌اي از كمال است كه در قالب بشريت ريخته است. (24) 1) المراجعات، سيد عبدالحسين شرف الدين، چاپ سوم، ص 218. 2) مسند احمد، ج 5، ص 26؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 101. 3) فضايل حضرت علي(ع)، والعاديات، چاپ دارالحديث، قم، ص 17. 4) ديوان شافعي، چاپ مصر، ص 32. 5) امام علي(ع) خورشيد بي‏غروب، محمد ابراهيم سراج، مؤسسه انتشارات نبوي، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 287. 6) امام علي(ع) از نگاه انديشمندان غير شيعه، اکبر اسدعليزاده، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ اول، 1381 ش، ص 50. 7) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص16. 8) همان، ص 28 و 29. 9) همان، ج 3، ص 260. 10) همان، ج 1، ص 27. 11) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص17. 12) امام علي در آينه عقل و قرآن، محمدجواد مغنيه، ص 125؛ علي(ع) از نگاه ديگران، جمعي از نويسندگان، دفتر نشر و پخش معارف با همکاري انتشارات امام باقر(ع)، مشهد، 1380 ش، ص 104. 13) تفسير الکبير، محمد بن عمر فخر الرازي، چاپ مصر، قاهره، 1357 ق، ج 1، ص 111. 14) الغدير، ج 4، ص 397. 15) داستان غدير، جمعي از دبيران، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1362 ش، ص 284. 16) امام علي(ع) خورشيد بي‏غروب، محمد ابراهيم سراج، مؤسسه انتشارات نبوي، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 270. 17) در آستانه آفتاب، عبدالرحمن رضايي، دانشگاه علوم رضوي، مشهد، 1380 ش، ص16. 18) چهارده معصوم ، آيت الله حسين مظاهري، ص 41. 19) امالي، شيخ طوسي، دار الثقافة، قم، 1416، مجلس 14، ص 416؛ ر.ك: ارشاد القلوب، ديلمي، انتشارات شريف رضي، 1412 ق، ج 2، ص 363. 20) انوار النعمانية، سيد نعمت الله جزائري، شركت چاپ تبريز، ج 1، ص 27. 21) وي از بزرگ‏ترين روحانيون دانشمند اهل سنت، مفتي اسبق مصر، مصلح بزرگ و معاصر سيد جمال الدين اسد آبادي بود. 22) شرح نهج البلاغه، شيخ محمد عبده مقدمه، ص 7 و 10. 23) سيري در نهج البلاغه، استاد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش، چاپ دهم، ص 17 – 18. 24) جلوه ولايت، عذرا انصاري، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1376 ش، چاپ اول، ص 304.
155 | بنده ازاد شده علي | Iran - Tehran | ١٤:٣٩ - ٢٨ بهمن ١٣٩١ |
امام علي(ع) به عميق‌ترين معني كلمه «پيرو» پيامبر بود. وي جسما در سايه پيامبر مي‌زيست و همه آنچه را كه از وجود مقدس نبي اكرم مي‌تراويد از لحاظ معنوي جذب مي‌كرد. رابطه صميمانه ميان آنها در يكي از خطبه‌هاي امام (ع) اين گونه خلاصه شده است:« هنگامي كه كودك بودم مرا در زير بال خود گرفت... من چون شتر بچه‌اي كه پا جاي پاي مادرش مي‌گذارد او را پيروي مي‌كردم. هر روز نشانه‌اي از مكارم اخلاق خويش به من نشان مي‌داد، و مرا فرمان مي‌داد كه به آن اقتدا كنم. هر سال براي اعتكاف به (كوه) حرا مي‌رفت، تنها من او را مي‌ديدم و هيچ كس ديگر او را نمي‌ديد. در آن ايام هيچ خانواده‌اي براي دين اسلام گرد هم نمي‌آمد جز خانواده‌اي كه از رسول خدا، خديجه و خود من به عنوان نفر سوم (تشكيل مي‌شد). من نور وحي و رسالت را مي‌ديدم، و رايحه نبوت را استشمام مي‌كردم ... » نهج‌البلاغه، صفحه 300؛ ترجمه انگليسي آن، صفحه 393.
در دوران مدينه، امام علي (ع) نقش بارز خود را در ميادين جنگ و همچنين به عنوان كاتب وحي كه به تدريج نازل مي‌شد، و به عنوان يار و مونس پيامبر كاملا آشكار كرد. شجاعت و دلاوري علي عليه‌السلام در جنگ عليه قواي فوق‌العاده برتر قريشيان مكه و متحدان آنها، نظير و مانند نداشت. علي تقريبا در تمام نبردهايي كه زير پرچم پيامبر انجام داد در صف مقدم نبرد و پرچم‌دار پرچم اسلام بود. او در تمام نبردهاي تن به تن كه معمولا جنگ‌ها با آن آغاز مي‌شد پيروز و شكست‌ناپذير بود و به راستي در هر نبردي كه شركت داشت هرگز شكست نخورد.
دلاوري تزلزل‌ناپذير او و چابكي و مهارتش به عنوان يك جنگجوي سلحشور به صورت افسانه درآمد. گويند در طي جنگ احد، صدايي از آسمان شنيده شد كه مي‌گفت «لافتي الا علي سيف الا ذوالفقار» ، «جوانمردي چون علي و شمشيري چون ذوالفقار نيست»، و ذوالفقار نام شمشيري بود كه پيامبر به امام علي(ع) داده بود. اما معروف‌‌ترين جنگي كه نام امام علي (ع) را به عنوان جنگجويي شكست‌ناپذير در عالم اسلام بر سر زبان‌ها افكند، نبرد خيبر در سال (629.7) بود. مسلمانان در مقابل برج و باروي دفاعي دشمن كه به نظر تسخير ناپذير مي‌آمد، درمانده شده بودند و در اين احوال بود كه پيامبر اعلام داشت پرچم سپاه اسلام را به دست كسي خواهد سپرد كه « خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست مي‌دارند»، و پيروزي به وسيله او به دست خواهد آمد و سپس به دنبال علي فرستاد كه در آن وقت به علت درد چشم غايب بود. پيامبر درد چشم او را با نهادن آب دهان خود بر چشم او شفا داد، و علي به ميدان رهسپار شد تا مسلمانان را به پيروزي برساند. نوشته‌اند كه در غوغاي نبرد، در حالي كه سپر خود را از دست داده بود، در قلعه خيبر را از جا كند و به عنوان سپر بر سر گرفت و تا پيروزي جنگيد. پس از جنگ اين در را هشت مرد قوي مي‌توانستند از جا بلند كنند.
ا. گيوم، حيات محمد: ترجمه سيرة رسول الله از ابن اسحق (لندن، 1955)، صفحه514
156 | بنده آزاد شده علي | Iran - Tehran | ١٣:٥٠ - ٣٠ بهمن ١٣٩١ |
فلسفه سکوت حضرت علي (ع) بعد از وفات پيامبر ( ص ) براي همه ما شايد اين پرسش پيش آمده باشد که چرا حضرت علي (ع) در مقابل حقي، که از آن محروم شدند، سال ها سکوت کردند؟ امام علي (ع) در خطبه 5 نهج البلاغه به اين پرسش ما و به فلسفه سکوت خويش پاسخ داده اند؛ «در شرايطي قرار دارم که اگر سخن بگويم. مي گويند بر حکومت حريض است، و اگر خاموش باشم، مي گويند: از مرگ ترسيد!! هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابيطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر است! اين که سکوت برگزيدم، از علوم و حوادث پنهاني آگاهي دارم که اگر باز گويم مضطرب مي گرديد، چون لرزيدن ريسمان در چاه هاي عميق!.» حضرت علي (ع) همچنين در خطبه 74 نهج البلاغه نيز مي فرمايند: «همانا مي دانيد که سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده ايد گردن مي نهم، تا هنگامي که اوضاع مسلمين رو براه باشد، و از هم نباشد، و جز من به ديگر ستم نشود، و پاداش اين گذشت و سکوت و فضيلت را از خدا انتظار دارم، و از آن همه زر و زيوري که به دنبال آن حرکت مي کنيد، پرهيز مي کنم»
157 | Lorren | Russia - St Petersburg | ١٦:٣٨ - ٣٠ بهمن ١٣٩١ |
Wonderful explanation of facts availlabe here.
158 | Andralyn | Russia - St Petersburg | ١٦:٣٨ - ٣٠ بهمن ١٣٩١ |
I might be beating a dead horse, but thank you for potsing this!
159 | بنده آزاد شده علي | | ١٥:٥٧ - ٠١ اسفند ١٣٩١ |
بسياري از فضائل و مناقبي را که شيعيان درباره علي بن ابيطالب نقل مي‌کنند داراي سند و مدارک واقعي است که در کتابهاي صحيح و مورد اطمينان اهل سنت هم نوشته شده است و نه تنها از يک راه بلکه از راه‌ها و سندهاي گوناگون نقل شده است که ديگر جايي براي دودلي باقي نمي‌ماند. بسياري از اصحاب، روايتهاي بي‌شماري را در فضائل امام علي نقل کرده‌اند تا آنجا که ابن حنبل مي‌گويد: « هيچ يک از اصحاب رسول خدا، داراي آنقدر فضائل زياد نيست جز علي بن ابيطالب» ( مستدرک حاکم ج 3 ص 107- مناقب خوارزمي ص 3 و 19 – تاريخ الخلفا سيوطي ص 168 – صواعق المحرقه ص 72 – تاريخ ابن عساکر ج 3 ص 63 شواهد التنزيل حسکاني حنفي ج 1 ص 19) قاضي اسماعيل و نسايي و ابوعلي نيشابوري هم مي گويند: « روايتهايي با سندهاي درست در حق هيچيک از اصحاب نيامده است، جز آنچه در حق علي (ع) آمده است.» ( رياض النظره طبري ج2 ص 82 – صواعق المحرقه ابن حجر ص 118 و ص 72) و اين درحالي است که امويان مردم را در قلمرو حکومت اسلامي، وادار به دشنام و نفرين علي کرده و از ذکر هر فضيلتي براي او قدغن نموده و حتي نمي گذاشتند کسي نام علي را بر خود يا فرزندانش بگذارد و علي‌رغم اين انکارها و مخالفتها، فضائل و مناقبش، جهان را فرا گرفته است. و در اين باره امام شافعي مي‌گويد: « در شگفتم از مردي که دشمنان، کينه توزانه، فضائلش را پنهان داشتند و دوستانش از ترس آشکار نکردند. با اين حال آنقدر فضيلت براي او ذکر شده که زمين وآسمان را پر کرده است. » اما درباره ديگران و ساير اصحاب اينگونه نيست. درباره ابوبکر، در کتب اهل سنت و گروهي که او را برتر از علي مي‌دانند، فضيلتهايي به اندازه امام علي وجود ندارد. گرچه فضيلتهايي که درباره ابوبکر در کتب تاريخي نقل شده است، يا به روايت دخترش عايشه است که موضعش نسبت به امام علي کاملا آشکار است! ( و بيگمان بالاترين تلاش خود را براي ياري رساندن به پدر به کار برد هر چند با جعل روايتهاي دروغين!) و يا به روايت عبدالله بن عمر است که او نيز با امام علي بيعت نکرد و از او دوري مي‌کرد و او حديث مي‌کرد که برترين مردم پس از رسول خدا، ابوبکر است. سپس عمر و پس از او عثمان و بعد از اينها ديگر برتري وجود ندارد و همه مردم يکسانند!! ( صحيح بخاري ج 2 ص 202) و با اين حديث خواسته است امام علي را مانند مردم کوچه و بازار و يک فرد معمولي که هيچ فضيلت و برتري ندارد قلمداد کند! همچنين فضائل ابوبکر را اشخاصي چون عمرو بن عاص، ابوهريره، عروه و عکرمه نقل مي‌کنند و تاريخ نشان داده است که همه اينها از دشمنان حضرت علي بودند و با او جنگيده‌اند، نه با سلاح بلکه با دروغپردازي و جعل احاديث در فضيلت دشمنان و مخالفانش و حتي کسي را که با حضرت جنگيده و کارزار کرده، از شدت دشمني و کينه‌توزي نسبت به علي، او را تعريف کردند و ستايش نمودند. ( فتح الباري في شرح صحيح بخاري ج 7 ص 83- تاريخ الخلفا سيوطي ص 199 – الصواعق المحرقه ابن حجر ص 125) اگر ابوبکر با فضيلت تر بود؟! قطعا اگر پيامبر (ص) ايمان ابوبکر را بالاتر از همه مي‌دانست، اسامه بن زيد را امير و فرمانده او قرار نمي‌داد و در شهادت دادن به نفع او امتناع نمي‌ورزيد و به او نمي‌فرمود : « نميدانم پس از من چه خواهي کرد» تا آنجا که ابوبکر را به گريه واداشت( موطا امام مالک ج 1 ص 307- مغازي واقدي ص 310) و علي بن ابيطالب را پشت سر او نمي‌فرستاد که سوره برائت را از او بگيرد و او را از تبليغ آن منع نمي کرد ( صحيح ترمذي ج 4 ص 339- مسند امام حنبل ج 2 ص 319 مستدرک حاکم ج 3 ص 51) و روز خيبر براي دادن پرچم به فرد شايسته‌اي نمي‌فرمود :‌« فردا پرچم را بدست مردي مي‌سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند قهرمان نبرد است و هرگز فرار نمي کند و خداوند قلبش را با ايمان آزمايش کرده است» و آنگاه پرچم را به دست علي داد و به ابوبکر نداد ( صحيح مسلم باب فضائل علي بن ابيطالب) و ... و اگر آن روايت که مي‌گويد : « اگر مي‌خواستم خليل و دوستي صميمي براي خود بگيرم ابوبکر را بر مي‌گزيدم» مورد بررسي قرار دهيم، اين تناقض پيش خواهد آمد که او روز « مواخات صغري» درمکه و روز « مواخات کبري » در مدينه کجا بود که در هر دو روز پيامبر، علي را به اخوت برگزيد و به او فرمود « تو برادر من در دنيا و آخرت هستي» و هيچ اعتنايي به ابوبکر نکرد ( تذکره الخواص ابن الجوزي ص 23- تاريخ دمشق ابن عساکر ج 1 ص 107 – مناقب خوارزمي ص 7 – فصول المهمه ابن صباغ مالکي ص 21) حال اگر از فضائل بگذريم، و به سيئات و بديها روي آوريم، يک گناه و اشتباه را از علي بن ابيطالب در کتابهاي دو گروه نمي‌يابيم در صورتيکه براي ديگران بديها و تبهکاريهاي زيادي در کتابهاي اهل سنت سراغ داريم!
160 | بنده ازاد شده علي | | ٠٩:٥١ - ٠٢ اسفند ١٣٩١ |
مولاي رادمردان هنگامي که عمرو بن عبدود را کشت، به لباس هاي فاخر و تجهيزات جنگي او دست نزد. برخلاف پهلوانان عرب که پس از کشتن حريف، او را لخت و عور مي کردند و برخي حتّي از سر عداوت و دنائت، مقتول را مُثله مي نمودند، قهرمان با فتوّتِ اسلام، هرگز حريم حريف را نشکست و او را بسيار محترمانه در ميدان رها کرد. عمر بن خطّاب به حضرت علي عليه السلام اعتراض کرد و گفت: چرا لباس هايش را نکندي که زره اش سه هزار مي ارزيد و مانند آن در ميان عرب پيدا نمي شد. پاسخ داد: شرمم آمد که لختش کنم. وقتي که خواهر عمرو بن عبدودّ به بالاي سر جنازه برادرش رسيد و او را با لباس هاي گران بهايش ديد، بي اختيار گفت: «ما قَتَلَهُ اِلاّ کفْوٌ کريمٌ پرسيد که برادرم را چه کسي کشته است؟ پاسخ دادند: علي بن ابي طالب. خواهر عمرو بن عبدودّ تا نام علي عليه السلام شنيد با افتخار گفت: «قاتله کفْوٌ کريمٌ / قاتل برادرم همآورد بزرگواريست.» و اضافه کرد: برادرم خود هميشه آرزو مي کرد، روزي که بالاخره کشته مي شود به دست مرد کريمي کشته شود، و سپس در رثاي برادر مقتولش مرثيه اي سرود به اين ترتيب: لو کانَ قاتلُ عَمروٍ غير قاتِله * لکنتُ اَبکي عليه آخرَ الابدي لکنَّ قاتلَه مَن لايعابُ به * مَن کانَ يدعي قديما بيضةَ البلدي - اگر قاتل برادرم غير از علي بود، تا ابد برايش مي گريستم، ولي قاتل برادرم مردي است که بر او عيبي نيست و کسي است که از قديم، بزرگ مرد شهر و ماه مکه خوانده شده است. افزون بر اين مرثيه، خواهر عمرو بن عبدودّ مرثيه بلند ديگري نيز دارد که در آن بيش از آن که در مرگ برادرش بنالد، به قاتل برادرش - يعني حضرت علي عليه السلام - مي بالد و فتوّت و جوانمردي مولا علي عليه السلام را مي ستايد.(57) جوانمرد اگر راست خواهي وليست * کرم، پيشه شاه مردان عليست(58) 57 . شيخ مفيد، الارشاد 1 / 107 - 109؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 1 / 20؛ غروي يوسفي، موسوعة التاريخ 2 / 496؛ سيدجعفر مرتضي عاملي، الصحيح من السيرة 9 / 385.58 . سعدي شيرازي، کليات سعدي / 273.
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها