به گزارش شيعه آنلاين، چندي پيش خبري توسط برخي پايگاه هاي خبري منتشر شد مبني بر تعيين جايزه دو ميليون درهمي وهابييون در شبكه ماهواره اي «نور» براي انكار امامت. بدون شك هدف اين وهابييون شيطان صفت مقابله با اصل امامت و ولايت است.
پس از بررسي اجمالي و رصد بيشتر پايگاه هاي خبري فعال در جمهوري اسلامي ايران، متأسفانه متوجه شديم كه هيچ يك از آنها به اين خبر اهميت نداده و نسبت به آن واكنش نشان ندادند. از همين رو بر آن شديم كه طي مطلبي كه منبع آن كتب اهل سنت است، پاسخ ادعاهاي واهي آنان را بدهيم. متن كامل اين مطلب كه توسط حجة الإسلام سيد «رضا بحرالعلوم ميردامادي» به شرح ذيل است:
بسم الله الرحمن الرحيم - فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ» (زمر/17و18) «پس بندگان را بشارت ده همان كساني كه سخنان را مي شنوند و از بهترين آنها پيروي مي كنند، آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند»
خداوند متعال را شاكريم كه دشمنان ما را از كساني قرار داد كه تا حدّي متعصب هستند كه علاوه بر كور دلي و بي بصيرتي، كور ظاهر هم هستند و كتاب هاي معتبر خودشان را هم نيم نگاهي نمي اندازند و بي خردانه و عجولانه ادعايي را در شبكه ماهواره اي مطرح مي كنند كه بر خلاف گفته و اعتقاد بزرگان و علماي خودشان است. جايزه 2 ميليون درهمي براي كسي كه حتي يك آيه از قرآن در اثبات امامت مولا و سرور عالَم، حبل الله المتين اميرالمومنين علي (ع) بياورد! اين ادعّا به اندازه اي ناشيانه و احمقانه است كه جز عناد و ولادت خبيث و ناپاك، منشاء ديگري برايش نمي توان يافت ولي ما به حسب وظيفه، پاسخي كوبنده هر چند موجز و مختصر بحول الله و قوته خواهيم داد چرا كه شيعه ي اهل بيت (ع) شعار«نحن ابناء الدليل» را با عمل اثبات نموده است:
1- مگر شما براي خلافت و جانشيني خلفاء سه گانه و احترام گذاشتن تمامي اصحاب بدون تفكيك خوب و بدِ آنها - عدم وصيّت پيامبر - نداشتن وصيّ و جانشين آيه اي داريد؟ خلافت ابوبكر را با كدام آيه قرآن اثبات مي كنيد يا خلافت عمر و يا عثمان را؟ هذيان گفتن پيامبر را از كجاي قرآن آورده ايد؟ (صحيح بخاري باب كتابه العلم من كتاب العلم : 1/22 - صحيح البخاري، ج 7 ص 9، كتاب المرضي باب قول المريض قوموا عنّي؛ و ج 5 ص 137 كتاب المغازي، باب مرض النبي (ص) و وفاته؛ صحيح مسلم في آخر كتاب الوصيّة، ج 5، ص 76 - مسند احمد حنبل تحقيق احمد محمد شاكر، حديث 2992 - طبقات ابن سعد: 2/244 چاپ بيروت)
كداميك از عقايد شما با قرآن كريم، همخواني دارد كه به خود جرأت داده ايد امامت الهي علي (ع) كه نصّ صريح قرآن است را به انتقاد بگيريد؟ شكّ اربابتان عمر به نبوت خاتم الأنبياء محمد مصطفي (ص) را مستند به كدام آيه قرآن و يا دليل شرعي ديگري مي كنيد؟ در صحيح البخاري ك الشروط باب الشروط في الجهاد ج 2 / 122 طبع دار الكتب العربية به حاشية السندي وج 3 / 256 ط مطابع الشعب، مسند أحمد ج 4 / 330 ط 1 آمده است: عمر مكرر در نبوت رسول خدا شك مي كرد. از جمله شك هاي وي در روز حديبه بود كه حميدي در جمع بين الصحيحين اعتراف به آن كرده كه عمر گفت : ما شَكَكتُ في نُبُوَّةِ مُحمّد قطّ كَشَكّي يَومَ الحديبية!
يعني هرگز به اندازه شكي كه در روز حديبيه در نبوت پيامبر اكرم (ص) كردم شك نكرده بودم. اين كلام وي خود نشان دهنده آن است كه وي مادام و هميشه در نبوت پيامبر اكرم (ص) شك مي كرده است. ولي شك وي در روز حديبيه با بقيه شك ها فرق مي كرده است. علت شك عمر آن بود كه پيامبر اكرم (ص) فرموده بودند كه به مكه مي رويم و اعمال حج انجام خواهيم داد و به همين منظور به همراه جمع كثيري از اصحاب به سوي مكه به راه افتادند. ولي مشركان كه از طرفي نمي خواستند كه مسلمانان به حج بيايند و از طرفي هم خود را قادر به مقابله و جنگ با ايشان نمي دانستند تصميم گرفتند كه با پيامبر عظيم الشان اسلام صلح كنند. براي همين مشركان چندي از بزرگان خود را پيش پيامبر (ص) فرستادند. پيامبر (ص) نيز صلاح ديدند كه به مدينه برگردند و به حج نروند و با ايشان صلح كنند. كه البته مفاد و شروط اين صلح منافع بسياري بعدها براي مسلمانان به وجود آورد. ولي عمر كه از شروط صلح نامه خمشگين شده بود به محضر پيامبر اكرم رسيد و مثل هميشه با تندي و توهين با ايشان سخن گفت.
بخاري ماجراي توهين عمر را در آخر كتاب شروط صحيح خود نقل مي كند كه عمر مي گويد: به پيغمبر گفتم: آيا تو پيغمبر بر حقّ خدا نيستي؟ فرمود: چرا هستم. گفتم: آيا ما بر حقّ و دشمن ما بر باطل نيستند؟ فرمود: چرا. گفتم: پس چرا در دين خود پستي و خفت نشان دهيم؟ در اين هنگام پيغمبر فرمود: من پيغمبر خدا هستم و نافرماني او را نخواهم كرد! و خدا هم ياور من است. عمر گفت: به پيغمبر گفتم: مگر تو نمي گفتي كه ما بزودي به خانه خدا مي رسيم و آن را طواف مي كنيم؟ فرمود: چرا، ولي آيا گفتم امسال چنين خواهد شد؟ گفتم: نه. فرمود: پس اين را بدان كه به خانه خدا مي آيي و آن را طواف مي كني. اين نوع سخن گفتن وي با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خود دليل واضح و روشني است بر عدم اعتقاد وي به نبوت ايشان. و به همين دليل در روز حديبيه عمر حقيقت درون خودش را بيان مي كند و اظهار مي دارد كه در نبوت پيامبر شك دارد و در واقع اصلا عقيده ندارد. آيا كسي كه عقيده به نبوت دارد و طبق حكم قرآن كلام پيامبر را وحي مي داند در كارها و سخنان وي شك مي كند و او را توبيخ مي كند؟!
تفكر جسم بودن خدا كه احمد بن حنبل بزرگِ فرقه حنبلي ها به آن معتقد است را از كدام آيه قرآن استنباط مي كنيد؟ شايد از آيه «ليس كمثله شيء» به اين نتيجه رسيده ايد و يا شايد از آيه ي «و لم يكن له كفواً احد». ارباب هايتان كداميك، عالم قرآن بودند كه حالا شما داعيه دار قرآنيد؟ بزرگ ارباب شما حكم قرآني و ساده ي تيمم را هم نمي دانست (صحيح مسلم ك الطهارة باب التيمم ج 1 / 193، صحيح البخاري ج 1 / 87، الطرائف لابن طاوس ص 464 عن الجمع بين الصحيحين، سنن أبي داود ج 1 / 53، سنن ابن ماجة ج 1 / 200، مسند أحمد ج 4 / 265، سنن النسائي ج 1 / 59 و 61، سنن البيهقي ج 1 / 209، الغدير ج 6 / 83. فتح الباري ج 1 / 352، صحيح مسلم ج 1 / 193) و جاهل بود، آن وقت شما دم از نبودن آيه امامت در قرآن مي زنيد؟ ارباب شما خود آيات را نمي فهميد و به ديگران هم مي گفت كه در آيات تدبّر نكنند، اين كه ديگر حرف شيعه نيست، حرف خودتان است: روزي عمر آيه وَ فَاكِهَةً وَأَبًّا (عبس/31) را مي خواند كلمه ابا را نفهميد كه به چه معناست. بعد گفت: لزومي ندارد ياد بگيريم و در كتاب خدا لازم نيست زياد تعمق و تفكر كنيم! از قرآن هرچه مي دانيد عمل كنيد و هر چه را كه نمي دانيد به خدا واگذارش كنيد! (تفسير ابن جرير ج 30 ص 38- مستدرك ج2 ص514- تفسير كشاف ج3 ص 253- الموافقات شاطبي ج1 ص21 و 25- الدر المنثور ج 6 ص 317) همچنين روايت شده است كه شخصي به خليفه گفت: من شديدترين آيه را در قرآن مي دانم. عمر با تازيانه بر سر او كوبيد و گفت: به تو چه مربوط كه در قرآن تحقيق مي كني! ( الدر المنثور ج2ص227).
عايشه كه خود به تحريف قرآن معتقد بوده، اين را چه پاسخي داريد كه بدهيد؟ خداوند در قرآن مي فرمايد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون (حجر/9) يعني: البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم آن را محققا محفوظ خواهيم داشت . خداوند با تأكيدات فراوان در اين آيه بيان مي كند كه حافظ بر قرآن خود خداوند جل جلاله مي باشد و امكان تحريف به هيچ وجه ندارد. وليكن عايشه معتقد بود كه قرآن تحريف شده است و ادعا مي كرد بعضي آيات در قرآن بوده كه الان از بين رفته است! عايشه مي گويد: كه آيه رضاع كبير (يعني زني جهت محرم شدن، پسر بزرگ يا مردي را شير دهد!) و نيز آيه رجم (مراد از آيه رجم اين عبارت است "الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما"، كتاب الرضاع، ح 26 در قرآن بوده و در ضمن صحيفه اي زير رختخوابم قرار داشت و چون ما به موت رسول خدا مشغول شديم، داجن (بره يا بزغاله اي كه در اطاق نگهداري مي شد) آن را خورد!
همچنين أبو يونس، غلام عايشه مي گويد كه عايشه به من دستور داد تا مصحفي بنويسم و گفت: چون به اين آيه رسيدي: حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي (بقره/238) «بر تمامي نمازها مخصوصا نماز وسطي محافظت كن» مرا خبر كن. من هم چنين كردم. او اينگونه به من املاء كرد( وصلاة العصر) (همان آيه با اضافه كردن «و نماز عصر» و تتمه آيه را خواند) و گفت: من از رسول خدا اينگونه شنيدم. با اين حساب مطابق اين گفته عايشه، بايد كلمه «وصلاة العصر» از وسط آيه اي حذف شده باشد و اين معنايي جز تحريف قرآن ندارد. ((سنن ابن ماجه، ج 1، ص 625، كتاب النكاح، باب 36، ح 1943. «عن عايشه قالت: لقد نزلت آية الرجم ورضاعة الكبير عشرا ولقد كان في صحيفة تحت سريري فلما مات رسول اللّه صلي الله عليه و سلم وتشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها». /صحيح مسلم، ج 1، ص 437، كتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب 36، ح 207))
اي كاش كتاب هاي معتبر علماي خود را تورّق مي زديد و اين ادعّاي مضحكانه را نمي كرديد و بيشتر از پيش خود را مفتضح نمي نموديد. شما اگر حقيقتاً صادق بوديد، يك مناظره علمي از بزرگترين شخصيت علمي و نابغه ي خود در عصر حاضر و يكي از اساتيد و علماي شيعه تدارك مي ديديد تا نور حقيقت، به اين نحو، خود را نشان دهد و پرده هاي ابهام كنار رفته و حقيقت امر كشف گردد، نه با عربده هاي فريبكارانه، حق را باطل و باطل را حق جلوه دهيد. ولي قطعا ًشما به دنبال اين مسائل نرفته و نمي رويد چرا كه تجربه هايي بسيارتلخ در اين زمينه داريد همچون: مناظره سيد سلطان الواعظين شيرازي با علماي بزرگ اهل سنت در پيشاور پاكستان در كتاب شبهاي پيشاور، مناظرات علامه سيد شرف الدين عاملي دركتاب المراجعات، مناظرات دكتر عصام العماد ره يافته ي يمني با شيخ الاسلام كويت شيخ عثمان الخميس كه تبديل به كتابي بنام الزلزال شده است، كتاب آنگاه هدايت شدم سيد محمد تيجاني ره يافته ي تونسي، كتاب فرياد مناظره اي در مدينه منوره محمود بحرالعلوم، مناظرات دكتر حسيني قزويني درشبكه شيعي سلام و المستقلّه و مناظرات ديگر ايشان، كتاب مناظره ثمر بخش خيرالله مرداني، و مثل ديگر مناظره ها كه بحمدلله تعالي منجر به نوراني شدن دلها شده است و شما كور دلان و كور چشمان هم اگر شبكه تان نور است، تبليغ نور را بكنيد و نَه ترويج ظلمت را، اكنون هم بزرگان شيعه بارها و بارها شما را دعوت به مناظره ي دوستانه كردند ولي پاسخي نشنيدند، كه اين نشان دهنده ضعف شماست، با جايزه گذاشتن وهياهوي تبليغاتي و عربده هاي ابتذال و امثال اينها حقيقت مذهب اسلامي كشف نمي شود. با منطق صحيح، با استناد به قرآن كريم و روايات معتبره و ذهني خالي از هرگونه تعصّب، حقيقت معلوم مي گردد، حال اگر شما از اين ابزار خوب يعني انصاف، منطق و استدلال و برهان استفاده مي كنيد نظرتان در مورد اين آيات و روايات ذيلِ آن چيست و چه پاسخي داريد:
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»(مائده/55 و56) «فقط خدا و رسولش و مؤمناني كه نماز را به پا دارند و در ركوع زكات مي دهند سرپرست شما هستند * و كساني كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد باايمان را بپذيرند، پيروزند (زيرا) حزب و جمعيت خدا پيروز است»
به اتفاق شيعه وسني اين آيه در مورد اميرالمؤمنين علي نازل شده است. جناب ابوذر نقل مي كند كه روزي با رسول خدا در مسجد نماز مي خواندم كه گدايي وارد مسجد شد واز مردم تقاضاي كمك كرد ولي كسي چيزي به او نداد. گدا دست خودش را به آسمان برد و گفت خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو از مردم كمك خواستم اما كسي اهميت نداد. در همين موقع اميرالمؤمنين كه در ركوع بودند با انگشت كوچك دست راستشان اشاره كردند و گدا نزديك شد و انگشتر را از دست حضرت بيرون آورد. پس از اين واقعه پيامبر سرشان را به آسمان بردند وگفتند خدايا برادرم موسي از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع كني و كارها را براي او آسان كني و گره از زبان او بگشايي تا مردم گفتارش را درك كنند وهارون راكه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهي. خداوندا من محمّد، پيامبر و برگزيده توام سينه من را گشاده كن و كارها را بر من آسان كن و از خاندانم علي را وزير من قرار ده تا به وسيله او پشتم قوي و محكم شود. ابوذر مي گويد كه هنوز دعاي پيامبرتمام نشده بود كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را نازل كرد. (( درتفاسير معتبر اهل سنت مانند در المنثور سيوطي، تفسير كبير فخر رازي، تفسير طبري، تفسير قرطبي، تفسير ابن كثير، تفسير كشاف زمخشري، تفسير شوكاني، تفسير آلوسي و... در ذيل آيه ي ولايت اين شأن نزول بيان شده است)).
جالب اينكه در كتاب غاية المرام علامه بزرگوار بحراني تعداد 24 حديث در اين باره از طرق اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است (به ديگر سخن اهل سنت بيشتر از شيعه اين حديث را نقل كرده اند). كتاب هاي معروفي كه اين حديث در آن نقل شده از سي كتاب تجاوز مي كند كه همه از منابع اهل تسنن است، از جمله محب الدين طبري در ذخائر العقبي صفحه 88 و علامه قاضي شوكاني در تفسير فتح الغدير جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدي صفحه 148 و در لباب النقول سيوطي صفحه 90 و در تذكرة سبط بن جوزي صفحه 18 و در نور الابصار شبلنجي صفحه 105 و در تفسير طبري صفحه 165 و در كتاب الكافي الشاف ابن حجر عسقلاني صفحه 56 و در مفاتيح الغيب رازي جلد سوم صفحه 431 و در تفسير در المنصور جلد 2 صفحه 393 و در كتاب كنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردويه و مسند ابن الشيخ و علاوه بر اينها در صحيح نسائي و كتاب الجمع بين الصحاح السته و كتابهاي متعدد ديگري اين احاديث آمده است.
با اين حال چگونه مي توان اين همه احاديث را ناديده گرفت، در حالي كه در شان نزول آيات ديگر به يك يا دو روايت قناعت مي كنند، اما گويا تعصب اجازه نمي دهد كه اين همه روايات و اين همه گواهي دانشمندان درباره شان نزول آيه فوق مورد توجه قرار گيرد. و اگر بنا شود در تفسير آيه اي از قرآن اين همه روايات ناديده گرفته شود ما بايد در تفسير آيات قرآني اصولا به هيچ روايتي توجه نكنيم، زيرا درباره شان نزول كمتر آيه اي از آيات قرآن اين همه روايت وارد شده است. اين مساله بقدري روشن و آشكار بوده كه حسان بن ثابت شاعر معروف عصر پيامبر (ص) مضمون روايت فوق را در اشعار خود كه درباره علي (ع) سروده چنين آورده است:
فانت الذي اعطيت اذ كنت راكعا زكاتا فدتك النفس يا خير راكع
فانزل فيك الله خير ولاية و بينها في محكمات الشرايع
يعني: تو بودي كه در حال ركوع زكات بخشيدي، جان بفداي تو باد اي بهترين ركوع كنندگان.
و به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را درباره تو نازل كرد و در ضمن قرآن مجيد آنرا ثبت نمود.
يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان تفعل فما بلغت رسالته ... سوره مائده آيه 67
ابو اسحاق ثعلبي در تفسير خود و طبري در كتاب الولاية و ابن صباغ مالكي و همچنين ديگران نوشته اند كه اين آيه در باره علي عليه السلام نازل شد و رسول خدا صلي الله عليه و آله دست علي را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم و ال من والاه....( شواهد التنزيل جلد 1 ص 189 ـ فصول المهمه ص 27.)
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم. سوره نساء آيه 59 (اي مؤمنين خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد). شيخ سليمان حنفي ِبلخي و ديگران نوشته اند كه اين آيه در باره امير المؤمنين نازل شده و منظور از اولي الامر ائمه (ع) از اهل بيت اند. (ينابيع المودة شيخ سليمان حنفي ص 114 ـ شواهد التنزيل حاكم حسكا ني جلد 1 ص 149 ـ غاية المرام باب 58).
شما اهل سنت هر رئيس و زعيمي را كه نسبت به مسلمين رياست داشته باشد اولوالامر گوييد و اطاعت او را به موجب اين آيه واجب ميدانيد ولي اين قول به هيچ وجه صحيح نيست زيرا در اينصورت بايد اطاعت معاويه و يزيد و عبد الملك و متوكل عباسي و امثال آنها كه ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتيكه آيات ديگري هست كه خداوند از اطاعت چنين اشخاصي نهي فرموده است چنانكه فرمايد: و لا تطيعوا امر المسرفين، الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون( سوره شعرا آيه 151 و 152). (امر اسراف كنندگان را كه در روي زمين فساد نموده و اصلاح نميكنند اطاعت نكنيد) بنابراين اطاعت آن اولي الامري واجب است كه پاك و معصوم بوده و دستورات وي همان اوامر و نواهي خدا و پيغمبر باشد و چنين كساني جز علي عليه السلام و يازده فرزندش كه جانشينان پيغمبر اكرم اند هيچكس ديگري نميباشد چنانكه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده و شما هم نقل كرده ايد:) انا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون) يعني: من و علي و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين پاك و معصوم هستيم (ينابيع الموده شيخ سليمان حنفي مذهب ص 445)
2 - آيات فراواني در قرآن كريم در فضائل امير مومنان وبرتري وي بر ديگران نازل شده است و بسياري از علماي شيعه و سني تا 350 آيه را در اين باره برشمرده اند كه ما به نقل رواياتي از طريق اهل سنت در اين باره اشاره مي كنيم:
ابن عساكر، از علماي بزرگ اهل سنت در تاريخ دمشق مي نويسد: عن ابن عباس، قال: «نزلت في عليّ ثلاثمائة آية». تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص364، تاريخ الخلفاء، ص 171، الصواعق المحرقة، 196. ابن عباس مي گويد: 300 آيه از قرآن كريم در باره علي (ع) نازل شده است. و همچنين خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مي نويسد: عن ابن عباس قال: نزلت في علي ثلاثمائة آية. تاريخ بغداد، ج 6، ص 221. و سيوطي از بزرگترين علماي تاريخ اهل سنت نيز مي نويسد: عن ابن عباس قال: نزلت في علي ثلاثمائة آية. تاريخ الخلفاء، ص 171، الصواعق المحرقة، ص 196.
و در جاي ديگر مي نويسد: قال ابن عباس: نزلت في علي أكثر من ثلاثمائة آية في مدحه. تاريخ الخلفاء، ص 172، و السيرة النبويّة، زيني دحلان بهامش السيرة الحلبيّة، ج2، ص11 و الصواعق المحرقة، ص 125 ط . المحمديّة و 76 ط. الميمنة بمصر.
بيش از سيصد آيه از قرآن كريم، در ستايش از علي (ع) نازل شده است. و ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة كه آن را در رد عقائد شيعه نوشته است، در اين باره مي نويسد: وروي سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال: ما نزل في أحد من كتاب اللّه ما نزل في علي. الصواعق المحرقة، ص 76، الباب التاسع، الفصل الثالث. و همچنين او در جاي ديگر و نيز سيوطي در تاريخ الخلفاء مي نويسند: أنّه ما نزل في أحد من كتاب اللّه كما نزل في علي. تاريخ الخلفاء، ص 171، و الصواعق المحرقة، ص 127.
در حق هيچ كسي، به اندازه علي (ع) در قرآن نازل نشده است. حتي بسياري از علماي اهل سنت نقل كرده اند كه يك چهارم قرآن در حق علي بن أبي طالب (ع) نازل شده است. حاكم حسكاني از بزرگان اهل سنت مي نويسد: عن الاصبغ بن نباتة، عن علي قال: نزل القرآن أربعة أرباع: ربع فينا، وربع في عدونا، وربع حلال وحرام وربع فرائض وأحكام ولنا كرائم القران. شواهد التنزيل، ج 1، ص59 و ص62 و تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص136 و ينابيع المودة، ج 1، ص377.
اصبغ بن نباته از اميرمومنان نقل كرد كه فرمودند قرآن چهار جزء نازل شد. يك چهارم در مورد ما، يك چهارم در مورد دشمنان ما، يك چهارم در مورد حلال و حرام و يك چهارم در مورد واجبات و احكام؛ و آيات شاخص قرآن (كريمه به بهترين شيء در هر مجموعه گفته مي شود) در مورد ماست. معلوم نيست شما پيرو كدام مذهب و مسلك هستيد اگر اين ها علماي بزرگوار شمايند پس شما چه مي گوييد؟ و اگر اين ها علماي بزرگوار شما نيستند پس چرا شما از اين ها حديث نقل مي كنيد؟
به نظر مي رسد با اين همه استنادها و كتب معتبرتان و حرف هاي بي خِرَدانه تان، شما به نوعي سردر گمي دچار شده ايد، البته دفعه اول نبوده و نيست مثلاً شما در قضيه شهادت حضرت زهرا (س) هم همين طور عمل مي كنيد، شهادت بانوي مظلومه عالم فاطمه زهرا (س) از كتب معتبر خودتان اثبات مي شود حال آنكه هنوز شما اصرار مي كنيد و با پافشاري متعصبانه مي گوييد افسانه شهادت!
فرياد مظلومانه ي تنها دختر آخرين پيامبر خدا را رها مي كنيد و به كسي عرض ارادت مي كنيد كه هيچ تناسبي با اسلام و دين و پيامبر ندارد، اربابتان را كسي انتخاب مي كنيد كه به پيامبرتان نسبت هذيان داده (برخي از اصحاب صبح روز شهادت پيامبر اكرم) گرد بستر آن حضرت جمع شدند. پيامبر (ص) فرمودند: «اتوني بدوات و قرطاس اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده ابدا ». يعني: قلم و كاغذ بياوريد تا نامه اي براي شما بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد، عمر گفت: ان النبي غلبه الوجع و عندكم كتاب الله، حسبنا كتاب الله يعني: بيماري بر پيامبر غلبه كرده است - كنايه از اينكه نمي داند چه مي گويد - و نزد شما كتاب خداست و كتاب خدا ما را بس است. (صحيح بخاري باب كتابه العلم من كتاب العلم: 1/22 - صحيح البخاري، ج 7 ص 9، كتاب المرضي باب قول المريض قوموا عني؛ و ج 5 ص 137 كتاب المغازي، باب مرض النبي (ص) و وفاته؛ صحيح مسلم في آخر كتاب الوصيّة، ج 5، ص 76 - مسند احمد حنبل تحقيق احمد محمد شاكر، حديث 2992 - طبقات ابن سعد: 2/244 چاپ بيروت** صحيح مسلم، باب من ترك الوصيه 5/76 و تاريخ طبري 3/193 بدين عبارت آمده است كه عمر گفت: ان رسول الله (ص) يهجر يعني پيامبر هذيان مي گويد)) و آيه قرآن ( وَمَا يَنطقُ عَن الْهَوَي (3)إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي (4) عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي (5) سوره نجم ) را رد مي كند و شما از اربابتان با سواد تريد چرا كه شما در نبود آب تيمم مي كنيد ولي اربابتان ترك نماز، آيا مي توانيد اين اسناد را هم رد كنيد (صحيح مسلم ك الطهارة باب التيمم ج 1 / 193، صحيح البخاري ج 1 / 87، الطرائف لابن طاوس ص 464 عن الجمع بين الصحيحين، سنن أبي داود ج 1 / 53، سنن ابن ماجة ج 1 / 200، مسند أحمد ج 4 / 265، سنن النسائي ج 1 / 59 و 61، سنن البيهقي ج 1 / 209، الغدير ج 6 / 83 *** فتح الباري ج 1 / 352، صحيح مسلم ج 1 / 193.)
جالب است شيعيان حضرت امام علي (ع) بدانند كه حقير در نمايشگاه كتاب امسال در بخش عربي اكثر چاپ هاي كتاب صحيح مسلم را ديدم وليكن بخش هايي از اين حديث كه به ضرر اربابشان بود حذف شده بود مي دانيد اين يعني چه؟ يعني آنها به حقيقت امر واقف است ولي (يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ) سوره نحل آيه 83. و قرآن چه زيبا فرموده كه: وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ..
همگان بدانند آيه هاي قرآن در امامت اهل بيت (ع) نه يك آيه بلكه بيش از 300 آيه است (و لَو كَرِهَ الكافِرون) و محققين عزيز و بزرگوار اگر مي خواهند بيشتر در اين موضوع تحقيق كنند به كتاب هاي «آيات الولايه» تأليف سيد كاظم ارفع، «عليٌ في القرآن» تأليف آيت الله شيرازي، «ائمه در قرآن» تأليف خيرالله مرداني، «علي (ع) از نگاه ديگران» خيرالله مرداني مراجعه نماييد.
سخن آخر
در آخر عرضه مي داريم: اللهم إنا نشكوا اليك فقد نبينا، و غيبه إمامنا، و شده الزمان علينا، و وقوع الفتن بنا، و تظاهر الاعداء علينا، و كثره عدونا، و قله عددنا، اللهم فافرج ذلك عنا بفتح منك تعجله، و نصر منك تعزه، و امام عدل تظهره، اله الحق أمين. خدايا! به درگاهت شكوه مي كنيم از نبود پيغمبرمان در ميان ما، و غيبت امام مان، و فشار زمان بر ما و وقوع فتنه ها بر ما، و همبستگي دشمنان عليه ما، و زيادي دشمنانمان و كمي ياران مان. خدايا! پس از اين گرفتاري به ما گشايش ده با فتحي از جانب تو كه با غلبه و اقتدار همراه باشد، و امام عدالت پيشه اي كه ظاهرش سازي، اي معبود حق! آمين (دعاي عصر غيبت/ مفاتيح الجنان).
فتبارك الله احسن الخالقين
حال مي كنم يه همچين شيعه هايي تو يه عصر زندگيم وجود دارن كه ميتونن دهن عمريان رو ببندن!
ماشاالله...
اللهم عجل لوليك الفرج