بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
عنوان برنامه: آینه تاریخ
تاريخ: 28/ 10/ 1403
استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری
مجری: آقای قضبانی
قسمت:148
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مجری:
عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر شامگاه جمعه را تبریک عرض میکنم خدمت شما امیدوارم که برای شما این ساعات و لحظات در ماه مبارک رجب مبارک و میمون باشد اعیاد گذشته را خدمت شما تبریک می گویم و مناسبت که دیروز پشت سر گذاشتیم وفات شهادت گونه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را خدمت شما تسلیت عرض میکنم عدهای ظاهر شدند در کشور سوریه و حالا آن را اشغال کردند و ادعا میکنند که بنی امیه هستند و احیاگر سلطنت اموی و مناسبت هایی هم که در روزهای گذشته بود مربوط به شام و آن مناطق است این ما را بر این وا داشت که امروز در مورد سلطنت بیانیه امیه و به خصوص معاویه صحبت کنیم و از محضر کارشناس عزیزمان در برنامه آینه تاریخ جناب آقای دکتر جباری بهره مند شویم و این موضوعات را مطرح کنیم خدمت استاد عرض سلامی کنم و بعد ان شاء الله توضیحاتی را تقدیم شما بینندگان خواهم کرد استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.
استاد: جباری
علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم عرض سلام و ادب دارم حضور حضرت عالی جناب آقای قضبانی و شما بینندگان گرامی برنامه در هر جایی که شرف حضور دارید ان شاء الله که همیشه موفق و سربلند باشید به خصوص در ماه رجب و این ماه الاصب رجب الاصب با صاد که به هر حال برکت گفتند و الان از جهت اینکه محل ریزش رحمت الهی است ماه بسیار بزرگی است به نیمه رسیدیم نیمه را پشت سر گذاشتیم و خوشا به حال آن هایی که قدر میدانند لحظات و شبها و روزهای این ماه را بهره لازم را بردهاند خودشان را در این ماه شبیه بندگان خوب و صالح خدا کردهاند شبیه اولیا خدا کردند هر مقدار که شود از روزه این ماه غافل نشویم از اوراد اذکاری که در این ماه سفارش شده است هر روز استغفارهایی که است به خصوص آن استغفار استغفرالله ذوالجلال والاکرام جمیع الذنوب والاثام که در روایت است از قول خداوند متعال که من پروردگار شما نیستم اگر کسی در ماه رجب این ذکر را بگوید و من او را نیامرزم خیلی عجیبه این تعبیر کم پیدا می شود در روایات چنین تعبیر ذکر استغفرالله ذوالجلال و اکرام من جمیع هزار بار در کل ماه رجب آمده هزار تا می شود خیلی بهتر است بگویم به هر حال قل هو الله این ها که مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح دارد ذکر لا اله الا الله سوره قل هو الله و استغفار صبحگاهان شبگاهان و این ها به هر حال باید قدر دانست از این نفحات رحمانی استفاده کرد ان شاء الله و این سفرهای که پهن شده است باید لقمه لقمه آن هایی که اهلش هستند سر سفره بنشینند و بردارند و نوش جان کنند و روحشان را تعالی ببخشند ان شاء الله که عزیزان بیننده متوجه هستند و ما همیشه در کنار شما متذکر باشیم و بهره ببریم ان شاء الله و این ها همه موجب می شود که به چشم مولا و سرور ولی نعمتمون امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاییم آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توجه میکند به بندگان خوب خدا و به درونها توجه میکند و محک خاص خودش را دارد برای گزینش افراد ان شاء الله که ما هم جز آن هایی باشیم که یک مقدار به چشم حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیایم ان شاء الله در خدمتتان هستم .
مجری:
خیلی خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم استاد حالا این نکاتی که ابتدای برنامه فرمودید خیلی مباحث خوبی بود سوالاتی که فرستاده شده است بود این را دیدم این لفظ استغفر الله پرسیدند آیا مثلاً خود استغفر الله گفتند کافی است یا آن لفظی که در روایت آمده است استغفرالله توبه این ها منظور از لفظ استغفار همینها است کافی است.
استاد: جباری
استغفاری که خیلی سفارش شده است و استغفرو ربکم در قرآن است چند اثر دارد در آیه شریفه میخواهید اولادتان زیاد شود مالتان بیشتر شود عمر با برکت پیدا کنید و این ها استغفار کنید استغفار همان استغفرالله کافی است کامل استفاده کنیم استغفر الله ربی و اتوب الیه الرحمن الرحیم ذو الجلال و الاکرام تعقیب نماز عصر چه استغفار کامل آنجا است اما در ماه رجب به صیغههای خاصی برای استغفار آمده است آن ها را باید گفت مثل اینکه هر صبح انسان هفتاد بار بگوید استغفرالله و اتوب الیه شب هم هفتاد بار استغفرالله و اتوب الیه یعنی صبح و شام با استغفار شروع شود و ختم شود بعدش هم که تمام شد بگوید اللهم مغفرلی و تب علیه در ماه رجب هفتاد بار صبح اللهم اغفر علی صدقه هم بدهد که خیلی بهتر درست است یا همین ذکر استغفرالله ذوالجلال والاکرام جمیع الذنوب والاثام یا استغفرالله الذی لا اله الا هو وحده لا شریک له و اتوب الیه تکرار کنید ذکر لا اله الا الله هزار بار در ماه رجب آمده این حداقلش است انسان تکرار کند قل هوالله این ها دستورات خاص است آن کلیدهایی است که به طور خاص معصوم (سلام الله علیه) فرمودند که آثار خاص خودش هم دارد.
مجری:
درست است خیلی متشکرم از خواهش میکنم نکتهای که فرمودید و زحمتی کشیدید و تشریف آوردید و بهره را ببریم عزیزان بیننده سه هزار پانزده پانزده پانزده سامانه پیامکی است که در اختیار شما است پل ارتباطی ما و شما عزیزان بیننده هرگونه نظر پیشنهاد یا سوالی دارید برای ما ارسال کنید حتما بینندگان ما و همکاران گرامی آن ها را پیگیری میکنند و ان شاء الله آنچه که شما خواستهاید را تقدیم حضورتون خواهند کرد و سوالات هم تقدیم کارشناسان خواهد شد تلفنی هم که میبینید زیرنویس شده است این هم پل دیگری است که در همین زمانی که این افتخار را داریم به صورت زنده در خدمت شما هستیم تماس بگیرید ان شاء الله پاسخگوی سوالات شما هم خواهیم بود استاد عزیز با توجه به اینکه بالاخره موضوع هم که شما فرمودید حالا ما عرض کردیم که در همین ماه رجب هلاکت معاویه صورت گرفته است لذا سوالها را در این خصوص مطرح میکنیم و در فضای مجازی هم همین اعلام شده است منتها یک سوالی هم آمده است اگر سوالی بیننده را مطرح کنیم بعد ان شاء الله به محورهای خودمان در مورد معاویه ان شاء الله بپردازیم بیننده بعد از سلام و تشکر از شبکه حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و برنامهها و حضرتعالی که این چهار شماره آخرش هم است شصت و هشت پنجاه و چهار گفته است که من قبلا از خود حضرتعالی جناب آقای دکتر جباری شنیدم که گفتند بنی امیه که نسل امیه هستند امیه هستند از نسل قریش نیست و پسر عبد شمس نیست بلکه غلام رومی است گفتند این را اگر برایمان تبیین بفرمایند استاد ممنون می شمو اشاره هم کرده است به نامهای که معاویه به اجدادش فرق کرده است که من و تو یکی هستیم به امیرالمومنین (سلام الله علیه) گفته است اجداد من هم هستند امیرالمومنین (سلام الله علیه) یک جواب جالبی به آن داده است که ما اصیل هستیم والا اصالتی ندارید این را برایم توضیح بفرمایید.
استاد: جباری
بله هم عرض شود که در برخی از متون تاریخی یا روایی این نکته آمده است و هم مویدش در هم نامه هفده نهج البلاغه است که اشاره فرمودند از منابع می توانم به استغاثه فی بدایه الثلاثه ابوالقاسم علی بن احمد کوفی، اشاره آنجا اشاره به این نکته میکند که امیه برویم مضمون حالا شاید عبارت کمی پس و پیش داشته باشد که کان امیه غلام رومیا لعبد شمس فتبناه امیه غلامی رومی بود برای عبد شمس او را به فرزندی قبول کرد میدانیم عبدالشمس در واقع برادر هاشم است هر دو فرزند عبد مناف هستند و بنی امیه خیلی افتخار میکنم به اینکه ما هم نسب کنیم و در عبد مناف مشترک هستیم با بنی هاشم و این ها معاویه اتفاقاً در همان نامهای که بیننده عزیز هم اشاره کردند که امیرالمومنین (سلام الله علیه) جواب آن نامه معاویه را داده است در همان نامه هفده نهج البلاغه که آنجا اشاره میکند بله شما اینکه می گویید عبد مناف ما بله اما شما خیر حضرت (سلام الله علیه) توضیح عرض خواهم کرد آن نامه را پس این در الاستغاثه فی بدأ الثلاثه آمده است بعدش در کامل بهایی آمده است قرن هفتم که امیه غلامی رومی عبد شمس بود توضیح کوتاهی هم اینجا عرض کنم رسم تبنی یا استلحاق طبنی، طبنی به فرزند خواندگی قبول کردند به فرزندی قبول کردند در جاهلیت چنین رسمی وجود داشته است راه کسی و یک غلامی را غیر از آن را میآوردند در یک قبیله کسی میگفت این فرزند من است به فرزندی قبول میکرد او را قبول میکرد یعنی تمام احکام حکم فرزند واقعی بر او بار میشد اگر او ازدواج میکرد همسر او میشد مثلاً عروس واقعی آن پدرخوانده و لذا دیگر آن پدرخوانده نمی توانست با آن عروس ازدواج کند بعد از حالا طلاق از آن فرزند خوانده که اسلام باید خط بطلان روی این مسئله کشید در جریان معروف زید ابن حارثه سال ششم که زید بن حارثه غلامی بود در خانه خدیجه (سلام الله علیها) و بعد کم کم انقدر چیز شد نزدیک شد و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که مردم زید ابن محمد ،زید بن حارثه را میگفتند فرزند پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است بعد زید ابن حارثه با زینب بنت جحش دختر عمه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد در سال ششم آبشان در یک جوب نرفت خلاصه بینشان اختلافی پیدا شد و خلاصه زینب یک مقدار گاهی بد اخلاقی میکرد و بد خلقی میکرد و افتخار میکرد به زید و زید غلام بود دیگر کارشان به طلاق کشید به امر الهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با زینب ازدواج کرد زینب در واقع میشد عروس زن پسرخوانده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیگر زن عروس واقعیش نبود عمداً خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب هم در شریفه:
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خواندهات «زید»] میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی)؛ و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان -هنگامی که طلاق گیرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود).
احزاب (33): 37
ما بودیم که آن زینب را به ازدواج تو درآوردیم برای اینکه ازدواج ادعیا همسران پسرخواندههای شما فرزندان شما را به هر حال فرزند واقعی حساب نکند عروس واقعی حساب نکنید آن آیه شریفه این بر رسم جاهلی بود رسم تبنی این تبنی درباره امیه ظاهراً اتفاق افتاده است یعنی عبد شمس رفته است غلامی از روم حالا روم آن زمان همین امپراطوری روم شرقی بود که با پایتختی قسطنطنیه محدوده و قلمرویی داشت که تمام شامات زیر قلمرو امپراتوری روم شرقی بود این امیه غلامی بود از آنجا آورده شده است بود و تبناه عبد شمس گفت که فرزند من است و بعد عرض شود که دیگر بعد از او حرب به دنیا آمد از امیه و بعد صخر از صخر هم ابوسفیان است پس می شود معاویه بن صخر بن حرب بن امیة بن عبدالشمس پس نسب ابوسفیان و معاویه و آن حرب می رسد به امیهای که امیه فرزند واقعی شمس نیست این در واقع نکتهای است که در این گزارش وجود دارد مؤیدش همین نامه هفده نهج البلاغه است که اشاره کردند:
و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية جواباً عن كتاب منه إليه:
وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ، فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لِأُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ، أَلَا وَ مَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ؛ وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ، فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ، فَكَذَلِكَ نَحْنُ وَ لَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَ لَا الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَ لَا الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ، وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
و اما اينکه از من خواسته اى شام را به تو واگذارم (و در برابر آن نه بيعت کنى و نه اطاعت، بلکه فعال ما يشاء باشى بدان) من چيزى را که ديروز از تو منع کردم امروز به تو نخواهم بخشيد و اما اينکه گفته اى جنگ (صفين) همه عرب را جز اندکى در کام خود فرو برده، آگاه باش آن کس که بر حق بوده (و در راه خدا شهيد شده) جايگاهش بهشت است و آن کس که به راه باطل کشته شده در آتش است و اما اينکه ادعا کرده اى ما در جنگ و نفرات (از تمام جهات) يکسان هستيم، چنين نيست، زيرا تو در شک (به مبانى اسلام) از من در يقين و ايمان (به آنها) فراتر نيستى، و اهل شام بر دنيا از اهل عراق به آخرت حريص تر نيستند; اما اينکه گفته اى ما همه فرزندان عبد مناف هستيم (بنابراين همه در شرافت و استحقاق حکومت و پيشوايى مردم يکسانيم) من هم قبول دارم (که همه از نسل عبد مناف هستيم) ولى اميّه هرگز همانند هاشم و حرب همچون عبدالمطلب و ابوسفيان چون ابوطالب نبودند و نيز هرگز مهاجران چون اسيران آزاد شده نيستند و نه فرزندان صحيح النسب همانند منسوبان مشکوک. آن کسى که طرفدار حق است هرگز چون کسى نيست که طرفدار باطل است و نه انسان با ايمان همچون فرد مفسد; چه بد هستند نسلى که از نسل پيشين خود پيروى مى کنند که در آتش دوزخ سرنگون شده اند (و به آنها افتخار دارند).
نهج البلاغه نامه 17
بیننده عزیز در نامه امیرالمومنین (سلام الله علیه) جواب معاویه را داده است معاویه تلاش کرده است که خودش هم ردیف امیرالمومنین (سلام الله علیه) و بنی هاشم معرفی کند در این قسمت است
وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ، اما اینکه همه فرزندان بن فرزندان عبد مناف هستیم فَكَذَلِكَ نَحْنُ ما بله ما فرزند از نسل عبد مناف هستیم وَ لَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ اما امیه مثل هاشم نیست این ها هم ردیف قرار نده وَ لَا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ جدت حرب مثل عبدالمطلب نیست عبدالمطلب کجا حرب کجا وَ لَا أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ ابوسفیان پدرت هم مثل ابوطالب پدر من نیست بین این ها فقط زیاد است وَ لَا الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ شما طلقا هستید ماها مهاجر هستیم مهاجر جایگاهش با طلیق متفاوت است وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَ لَا الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَ لَا الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ، وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
آنی که صریح یعنی کسی که نسبش صاف است بی شیله پیله بدون هیچ مشکلی ملحق به این خاندان خانواده است لصیق یعنی ملصق است اصالت جز آن خاندان آن خانواده نیست ملحق شده است چنین حضرت (سلام الله علیه) میفرماید هیچ محملی ندارد جز اینکه شما بسته شدهاید به قریش شما ملصق هستید ملحق هستید نه عرض شود که اصیل و صریح و این را معمولاً مفسران نهج البلاغه خود مرحوم علامه مجلسی در بحار فکر کنم جلد سی و سه باشد که این را مطرح میکند و این را توضیح می دهد همین نکته را که مراد از این وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ همین مسئله است که خود این اگر باشد در واقع به نحوی ولو ولو بنی ها بنی امیه بر اساس آن اصل نادرستی که در بعد از سقیفه مطرح شد و در سقیفه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده باشد الائمه من قریش آنجا ادعا شد ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدیم که الائمه من قریش در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود الائمه من بنی هاشم حالا من قریش هم که باشد باز بنی امیه حق حکومت نداشتند چون این ها قریشی نبودند این ها رومی بودند رومی بودند اروپایی بودند ربطی به عرض شود که عرب و بنی هاشم بنی قریش و فرزندان بنی عبدالمناف و امثال این ها ندارد.
لذا بر اساس این اگر ثابت بشود بر اساس همین اصل هم برنامه حق حکومت ندارند و از جهت نسب طبیعتاً یک چنین مشکلی در نسبشان وجود دارد.
مجری:
خیلی متشکرم از توضیحی که دادید جناب آقای دکتر و امیدوار هستم که بیننده عزیز جواب سوالشان را گرفته باشند که دیگر استاد به صورت کامل پاسخ دادند استاد برویم سر معاویه را بتراشیم در چهار محور می خواستیم در مورد معاویه صحبت کنیم اولا که تاریخ هلاکتش را چگونگی هلاکتش است بعد به کارهای دیگرش همچون حالا چهار محوری که در خدمت کنیم ملعون بودن ما به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کفر معاویه و همچنین بدعتهایی که ایشان انجام داده است این چهار محوری است که ان شاء الله میخواهیم از حضرتعالی استفاده کنیم ابتدا به بحث تاریخ و کیفیت هلاکت و معاویه که در همین ماه رجب بوده است بله اشاره بفرمایید.
استاد: جباری
بله معمولا مورخان مورخان هلاکت معاویه در ماه رجب گفتند در روز اختلافی است آثار تاریخ هلاکتش نیمه رجب گفته شده است مثل دیروز نیمه رجب گفتند در پانزده رجب معاویه به هلاکت رسیده است در برخی از متون ما مثل مصار الشیعه مرحوم شیخ مفید یا مثل اقبال الاعمال مرحوم ابن طاووس بیست و دو رجب گفته شده است بیست و دو رجب به هر حال هر دو قابل توجیه است یعنی توجیه که چه پانزده بگیریم چه بیست و دو با شواهد و معیت سازگار است چرا چی منظورم است که معاویه که هلاک شد و یزید به جاش نشست پیکی از یزید سریع آمد به مدینه و سراغ والی مدینه که از ابا عبد الله (سلام الله علیه) بیعت بگیرند برای یزید در تاریخ است که آن شبی که ابا عبد الله (سلام الله علیه) به دارالعماره در مدینه احضار شد که برود و مروان هم آنجا بود و این ها شب بیست و هفت درجه به شب مبعث است در واقع میخورد به اینکه چه بیست و دو باشد چه نیمه حالا نیمه باشد بیشتر عرض شود که امکان است که پیک از شام راه بیفتد از دمشق به سرعت بیاسد و به مدینه برسد حتماً حتماً که فاصله طی کرده است توجیه پذیریم حتی مرکبهای سلیم میآمدن حالا اگر بیست و دو باشه پنج روزه باید آمده باشد تا بیست و هفتم برسد به مدینه اگر نیمه رجب هلاکت معاویه باشد که فرصت دوازده روز فرصت داشت این در ارتباطات تاریخش پس در رجب بودنش اختلافی نیست در روز یک چنین اختلافی وجود دارد عرض کردم شیعه مرحوم شیخ مفید و اقبال الاعمال بن طاووس حتی جالب ابن طاووس بیست و دو رجب را می گوید روزه اش مستحب است به شکرانه هلاکت معاویه چنین چیزی هم ایشان را اقبال دارد اما کیفیت وفات و هلاکت معاویه نکات جالبی در فتوح ابن حسن ذکر دیدم که آنجا ذکر می کند و هیچ بعدی هم ندارد مثل معاویه اگر چنین وضعی نداشته باشد چه کسی میخواهد داشته باشد تو آنجا دارد که خیلی تشنهاش بود عطش داشت در لحظات آخر در حال احتضار خیلی عطش داشت هرچه آب به آن مینشاندند باز طلب آب میکرد و این را بگذاریم کنار آن نفرین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به معاویه که :
صحيح مسلم عن ابن عبّاس: كُنتُ ألعَبُ مَعَ الصِّبيانِ فَجاءَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَتَوارَيتُ خَلفَ بابٍ، قالَ: فَجاءَ فَحَطَأَنيحَطأَةً وقالَ: اذهَب وَادعُ لي مُعاوِيَةَ. قالَ: فَجِئتُ فَقُلتُ: هُوَ يَأكُلُ. قالَ: ثُمَّ قالَ لي: اذهَب فَادعُ لي مُعاوِيَةَ. قالَ: فَجِئتُ فَقُلتُ: هُوَ يَأكُلُ، فَقالَ: لا أشبَعَ اللّهُ بَطنَهُ!
ابن عبّاس ميگويد: من با كودكان بازي ميكردم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد. خودم را پشت دري مخفي كردم. حضرتش به پشتم زد و فرمود: برو به معاويه بگو بيايد. من آمدم و گفتم:او دارد غذا ميخورد. مجدّدا مرا فرستاد و چون برگشتم گفتم: او دارد غذا ميخورد. حضرت فرمود: «لا اشبع اللّه بطنه». يعني خدا شكمش را سير نكند. او به همين نفرين به مرض «جوع» (يعني گرسنگي) مبتلا گشت و هرگز از كنار سفره سير برنخاست بلكه از خستگي دست ميكشيد.
صحيح مسلم: ج 4 ص 2010 ح 96؛ بحار الأنوار: ج 33 ص 217 وفي المناقب للخوارزمي: ص 11 ح 1
معروف است دیگر که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معاویه را فرا خواند شاید مثلاً بنا بوده است پیماننامهای چیزی نوشته شود کاری باهاش داشت معاویه محدود از پیمان نامه با قبایل و نوشته نه قرآن کاتب وحی نبوده است به دروغ گفتند کاتب وحی و می گویند الان معاویه کاتب وحی نبود حالا فرصت من این را باز کنم حتی در نگاه بزرگان اهل سنت کاتب وحی نیست دروغ آن روایتی که در صحیح مسلم نقل کردند شواهد کذبش در خود روایت وجود دارد درست است بلکه معاویه احیاناً به صورت محدود یک بار دوبار معلوم است خیلی محدود چون اصلاً یکی دو سال آخر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام آورده است خود همین یک دلیل محکم است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صدایش کرد گفتند دارد می خوره یک مقدار گذاشت دوباره رفتند سراغش میخورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لا اشبع الله بطنه خدا شکمشو سیر نکند این نفرش بود بر معاویه بود تا آخر عمر میخورد شکمش پر میشد درد میگرفت سیر نمیشد می گویند نسائی همان صاحب سنایی یکی از صحاح سته رفت شام و گفتند برای ما حدیث درباره فضیلت معاویه نقل کن گفت من پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حقش فرموده که لا اشبع الله بطنه گرفتن زدنش از شام بیرونش کردن جناب نصایی را متاسفانه انقدر تعصب نسبت به معاویه در آنجا وجود داشت این این از یک طرف گرسنگی یعنی سیر احساس سیری نمیکرد با وجود پرخوری و از آن طرف هم آخر عمرش هم این چنین احساس تشنگی میکرد و هی آب به او میدادند.
نقل ابن الفتوح غیر از آن حالا می گویند هذیان اما هذیان نبوده است واقع بوده است در یکی دو روز آخر عمرش گاهی از هوش میرفت به هوش میوم گفت مرا با عمرو بن حمق چه کار؟ من با حجر بن عدی چه کار مرا با علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) چه کار پیدا چیزهایی دارد می بیند به هر حال این دشمنیش با این ها آنجا دارد متجلی می شود مقابلش میگفت که ما لی ولک یا عمرو بن حمق ما لی و لک یا حجر بن عدی ما لی و لک یا علی بن ابیطالب این ها چیزهایش گزارش شده است از آن لحظات آخر عمر معاویه که آن درکات جهیمی که بعد از مرگش وارد شده است آن دیگر چیزهایی است که خداوند متعال متوجهش کرده است این راجع به تاریخ مرگش و کیفیت مرگش.
مجری:
خوب خیلی متشکرم فکر کنم محور بعدیمان یک خورده مفصلتر باشد اگر حالا ما بگویم اگر رسیدیم بعد میان برنامه برویم در مورد کفر معاویه آیا در منابع اهل سنت و استدلالی است چه دلیلی می شود برای کفر معاویه.
استاد: جباری
بله آورد در کم نیست کم نیست نمی رسیم شاید بله میان برنامه برید که من شروع کنم که میان برنامه ببینیم.
مجری:
برمیگردیم به تفصیل در مورد ادله کفر معاویه با جناب آقای دکتر جباری گفتگو خواهیم.
بله خیلی هم زیبا بود و دست همکاران عزیزمان درد نکند به خاطر میان برنامه زیبایی که تقدیم شما بینندگان کردند واقعا امیدواریم که ایام به کامتان باشد در ماه رجب مناسبتهایی که در این ماه است مناسبتهای شاد است که خلاصه یکایکشان برای شما شادکام باشد در خدمت جناب دکتر جباری بودیم و با برنامه آینه تاریخ همچنان در خدمت شما هستیم تلفنهای برنامه هم که عرض کردم برای شما باز است تماس بگیرید و سوالاتتان را در بخصوص موضوع امروزمان که بحث معاویه و بنی امیه است مطرح کنید ان شاء الله جناب استاد پاسخگو خواهند بود استاد رسیدیم به محور دوم حالا اگر آن بحث بنی امیه و اصلشم حساب کنیم محور سوم خودش یک محوری بود از محور بحثی که سال بیننده را پاسخ دادید بحث مهم نیست حالا با توجه به همین مطلبی که شما فرمودید این به دست میاید که حتما او از اسلام چه اسلامی آیا اصلا اسلام آورد که بگویم کافر شد یا شما بفرمایید دیگر ادله کفر معاویه را استفاده کنیم بله خیلی جای تاسف دارد ما هیچ تصور نمیکردیم که زمانی را درک کنیم در زمان خودمان که کسانی پیدا شوند با افتخار بگویند که ما از نسل معاویه هستیم این کلیپها میبینید دیگر کسانی که الان آمدند و حاکم بر سوریه متاسفانه شدند می روند کنار قبر معاویه و فیلم می گیرند می گویند معاویه جد من است جوانکی یا اشعاری میخوانند راجع به بنی امیه که بنی امیه فلان هستند و اصلشان ذهب است و طلا است و تصور نمیکردیم که در این زمانه بعد از بههرحال حدود سیزده قرن بعد از اضمحلال بنی امیه آن همه جنایات و بدنامی ها و این ها دوباره پیشرفت پیدا شوند چنان که ما در روایات قبل ظهور علائم ظهور بحث عثمان بن انبسه سفیانی را میدیدیم میگفتیم یعنی ممکن است زمانی برسد از نسل مثلاً ابوسفیان کسی بلند شود و خودشون به عنوان باقیمانده آن معرفی کند و این ها اما میبینیم که خیلی عجیب است با کمال تعجب این ها افتخار میکنن که از نسل بنی امیه هستند گاهی افتخار میکنند که مادرشان از جده شان هند است خداوند به بشر عقل داده دیگر ما باید بر اساس همین مواخذه خواهند شد بشر هم نسبت به آنچه که مقتضای عقل است و آنچه که مقتضای وحی و نقل است هم به عقل حکم میکند به اینکه به هر حال ما ببینیم که چقدر بنو امیه چه جایگاهی دارد این ها قابل تبعیت هستند قابلیت افتخار دارند و هم نقل من در این روایاتی که الان عرض میکنم هیچ منبع شیعی را معرفی نمیکنمچند تا نمونه شاهد عرض میکنم راجع به اثبات کفر ابوسفیان یک کفر معاویه دو کفر یزید سه و حتی کفر پیروان آن عرض خواهم کرد .
آن ها که جز شیعیان بنی امیه هستند به تعبیر ابا عبد الله (سلام الله علیه) شیعه معاویه هستند شیعیان پیروان او هستند حتی کفر آن ها و عرض شود که این ها همه شواهد از متون روایی اهل سنت است در تاریخ طبری جلد هشت صفحه صد و هشتاد و پنج می گوید:
فمما لعنهم الله به على لسان نبيه صلى الله عليه وسلم وأنزل به كتابا قوله (والشجرة الملعونة في القرآن ونخوفهم فما يزيدهم إلا طغيانا كبيرا) ولا اختلاف بين أحد أنه أراد بها بنى أمية ومنه قول الرسول عليه السلام وقد رآه مقبلا على حمار ومعاوية يقود به ويزيد ابنه يسوق به لعن الله القائد والراكب والسائق ومنه ما يرويه الرواة من قوله يا بنى عبد مناف تلقفوها تلقف الكرة فما هناك جنة ولا نار وهذا كفر صراح يلحقه به اللعنة من الله كما لحقت الذين كفروا من بنى إسرائيل على لسان داود وعيسى ابن مريم ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون ومنه ما يروون من وقوفه على ثنية أحد بعد ذهاب بصره وقوله لقائده ههنا ذببنا محمدا وأصحابه ومنه الرؤيا التى رآها النبي صلى الله عليه وسلم فوجم لها فما رؤى ضاحكا بعدها فأنزل الله
تاريخ الطبري ، الطبري، ابن جرير ج8 ص 185
فمما لعنهم الله به على لسان نبيه صلى الله عليه وسلم از مواردی که خداوند آن ها را یعنی ابوسفیان و شجره ملعونه را ما بنی امیه را لعن کرده است بر لسان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وأنزل به كتابا قوله (والشجرة الملعونة في القرآن ونخوفهم فما يزيدهم إلا طغيانا كبيرا)
این آیه :
وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ ۚ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ۚ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا
(به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد؛ (و از وضعشان کاملاً آگاه است.) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود؛ همچنین شجره ملعونه [= درخت نفرین شده] را که در قرآن ذکر کردهایم. ما آنها را بیم داده (و انذار) میکنیم؛ اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آنها نمیافزاید!»
اسراء (17):60
ولا اختلاف بين أحد أنه أراد بها بنى أمية هیچکس طبری دارد می گوید هیچکس اختلافی ندارد که مراد از این آیه شجره ملعونه بنی امیه است ومنه قول الرسول عليه السلام از جمله مؤیدات ملعون بودن این ها این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقد رآه مقبلا على حمار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دید بر مقبلی حمار بر الاغی چهارپای سوار بود ومعاوية يقود به معاویه زمام آن چهارپا را گرفته بود حمار را گرفته بود میکشید ويزيد ابنه يسوق به یزید فرزند ابوسفیان برادر معاویه نه یزیده فرزند معاویه یزید بن ابی سفیان پشت سر آن چهارپا حرکت میکرد و ابوسفیان سوار آن چهارپا بود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دید فرمود لعن الله القائد والراكب والسائق خداوند آن کسی که قائد است یعنی از جلو زمام مرکب را میکشد راکب است ابوسفیان سائق یزید هم یزید بن ابی سفیان هم ابوسفیان هم معاویه در این لسان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که ابو طبری و غیر او نقل کردند حالا اینجا معتبری عرض کردم لعن کرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .
ومنه ما يرويه الرواة من قوله يا بنى عبد مناف تلقفوها تلقف الكرة از جمله موارد دیگر کفر ابوسفیان آن چیزی است که راویان نقل کردند که همان جریان معروف بعد از اینکه عثمان به خلافت رسید در خانه عثمان ابوسفیان بود و بنی امیه بودند و غریبه بینتان نباشد وقتی گفتند نیست گفت که این حکومت که الان به دست شما رسیده محکم بچسبید بین خودتون بچرخانید تلقفوها تلقف الكرة مثل گوی چوگان در بازی نگذارید به دست حریف بیفته تو زمین فوتبال که بازی میکند فوتبال دست حریف بیفتد آن زمان توقف کره آن کره آن زمان آن بوده است در بازی نگذارید دست حریف بیفته و به دنبالش گفت کهفما هناك جنة ولا نار این نقل آقای طبری است نه بهشتی است نه دوزخی از این خبر ها نیست حکومت حالا به تعبیر من بنی هاشم آمدند ادعای نبوت کردند به حکومت برسند حالا دست ما افتاده نگذارید دست حریف بیفتد طبری می گوید وهذا كفر صراح يلحقه به اللعنة من الله كما لحقت الذين این سخن ابوسفیان کفر صریح است که لازمه اش لعنت ملحق به آن لعنت می شود من الله مستحق لعنت الله این عرض کنم که نقل آقای طبری و همین تلقف الکره در مورد ذهب مسعودی هم باز آمده جلد دو صفحه سیصد و چهل و دو و همینطور در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد نه صفحه پنجاه و سه که ابوسفیان گفت که ابوسفیان نگفت والله قسم به آن کسی که ابوسفیان به آن قسم میخورد ما من عذاب ولا حساب ولا جنت ولا نار و لا بعث و لاقیامه نه عذابی است نه عقابی است نه جنتی نه بعثی نه قیامتی شرح این ابی الحدید جلد نه صفحه پنج جلد شش صفحه پانصد و بیست و نه الاستیعاب ابن عبدالبر صفحه ششصد و نود النزاع و تخاصم مقریزی صفحه بیست تاریخ ابوالفداء جلد اول صفحه سیصد و چهل و نه یکی دو مورد نیست همه این ها نقل کردند از طبری بگیر تا دیگران جالب است که اغانی ابوالفرج وقتی که این را نقل میکند از ابوسفیان می گوید اخبار من هذا الجنس و نحوه کثیر ذکرها اول ابوسفیان اخبار از این جنس که منکر بهشت و دوزخ و شده است زیاد است که یک طول می کشد بخواهم این ها را ذکر کند و شبیه همین هم در انساب الاشراف بلاذری جلد پنج صفحه دوازده و سیزده آمده است.
وفي سنة اثنتي عشرة ومائتين نادى منادي المأمون : برئت الذمة من احد من الناس ذكر معاوية بخير او قدمه على احد من اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ، وتكلم في أشياء من التلاوة انها مخلوقة ، وغير ذلك ، وتنازع الناس في السبب الذي من أجله أَمر بالنداء في أمر معاوية ، فقيل في ذلك أقاويل : منها أن بعض سُمّاره حدث بحديث عن مطرف بن المغيرة بن شعبة الثقفي ، وقد ذكر هذا الخبر الزبير بن بكار في كتابه في الاخبار المعروفة بالموفقيات التي صنفها للموفق ، وهو ابن الزبير ، قال : سمعت المدائني يقول : قال مطرف بن المغيرة بن شعبة :
وَفَدْتُ مع أبي المغيرة الى معاوية ، فكان أبي يأتيه يتحدث عنده ثم ينصرف إليَّ فيذكر معاوية ويذكر عقله ويعجب مما يرى منه ، إذ جاء ذات ليلة فأمسك عن العشاء ، فرأيته مغتما ، فانتظرته ساعة ، وظننت أنه لشيء حدث فينا أو في عملنا ، فقلت له : ما لي أراك مغتما منذ الليلة ؟ قال : يا بني ، إني جئت من عند أخبث الناس ، قلت له : وما ذاك ؟ قال : قلت له وقد خلوت به : إنك قد بلغت منا يا أمير المؤمنين ، فلو أظهرت عدْلًا وبسطت خيراً فإنك قد كبرت ، ولو نظرت إلى إخوتك من بني هاشم فوصلت أرحامهم فو الله ما عندهم اليوم شيء تخافه ، فقال لي : هيهات هيهات ! ! مَلكَ أخو تيمٍ فعدل وفعل ما فعل ، فو الله ما عدا ان هلك فهلك ذكره ، إلا أن يقول قائل : أبو بكر ، ثم ملك أخو عَدِيٍ ، فاجتهد وشمر عشر سنين ، فو الله ما عدا أن هلك فهلك ذكره ، إلا أن يقول قائل : عمر ، ثم ملك أخونا عثمان فملك رجلٌ لم يكن أحد في مثل نسبه ، فعمل ما عمل وعمل به فو الله ما عدا أن هلك فهلك ذكره ، وذكر ما فعلَ به ، وإن أخا هاشم يُصْرَخُ به في كل يوم خمس مرات : أشهد أن محمداً رسول الله ، فأي عمل يبقى مع هذا ؟ لا أمَّ لك ، والله ألا دفنا دفنا ، وإن المأمون لما سمع.
معاویة بن ابی سفیان در زمان حکومت خود در یک شب نشینی با "مغیرة بن شعبه"(یکی از استانداران خود) آرزوی خود را مبنی بر نابودی اسلام با وی در میان گذاشت ، و این معنا توسط "مُطرِّف" پسر مغیره ، فاش شد.مطرف می گوید: با پدرم مغیره در "دمشق" مهمان معاویه بودیم. پدرم به کاخ معاویه زیاد تردّد می کرد و با او به گفتگو می پرداخت و در بازگشت به اقامتگاهمان از عقل و درایت او یاد می کرد و وی را می ستود ، اما یک شب که از کاخ معاویه برگشت دیدم بسیار اندوهگین و ناراحت است ، فهمیدم حادثه ایی پیش آمده که موجب ناراحتی او شده است.
وقتی علت آن را پرسیدم ، گفت: پسرم! من اکنون از نزد پلیدترین مردم روزگار می آیم! گفتم مگر چه شده است؟گفت: امشب با معاویه خلوت کرده بودم ، به او گفتم: اکنون که به مراد خود رسیده ایی و حکومت را قبضه کرده ایی ، چه می شد که در این آخر عمر با مردم با عدالت رفتار می کردی و با بنی هاشم این قدر بدرفتاری نمی نمودی ، چون آنها بالاخره خویشان تو بوده و علاوه اکنون در وضعی نیستند که خطری از ناحیهء آنها متوجه حکومت تو گردد؟معاویه گفت:«هیهات! هیهات! ابوبکر خلافت کرد و عدالت گستری! نمود و پس از مرگش فقط نامی از او باقی ماند. عمر نیز به مدت ده سال خلافت کرد و زحمتها! کشید ، پس از مرگش جز نامی از او باقی نماند.سپس برادرم عثمان که کسی در شرافت نسب! به پای او نمی رسید ، به حکومت رسید ، اما به محض آنکه مرد ، نامش نیز دفن شد .ولی هر روز در جهان اسلام پنج بار بنام این مرد هاشمی(پیامبر اسلام) فریاد می کنند و می گویند: أشهد أن محمدا رسول الله اکنون با این وضع ( که نام سه تن مرده و نام محمد باقی مانده) چه راهی باقی است جز آنکه نام او نیز بمیرد و دفن شود ».
مروج الذهب مسعودی ، بیروت ، دار الأندلس ، ج 3 ، ص 454
این در ارتباط با آقای ابوسفیان درباره معاویه روایت معروفی است در الموفقیات زبیر بن بکار از منابع قرن سوم از اهل سنت صفحه پانصد و هفتاد و پنج و در مروج الذهب مسعودی جلد سه صفحه چهارصد و پنجاه و چهار و در شرح ابن ابی الحدید جلد پنج صفحه صد و بیست و نه خلاصه می گویم خلاصه این است که با سند خودش می گوید زبیر بن بکار در موافقیات نقل میکند که سمعت المدائنی از مداین ابوالحسن ال مدانی شنیدم که نقل میکرد از متعرف بن مغیره بن شعبه مغیرة بن شعبه معروف پسرش مطلق می گوید پدرم شبها میرفت با معاویه همنشین شب نشینی داشت منادمت داشت یک شب آمد دیدم که خیلی در فکر است گفتم چیست؟
ما لي أراك مغتما منذ الليلة ؟ قال : من چرا تو را در فکر و غمناک میبینم گفت که پسرکم يا بني ، إني جئت من عند أخبث الناس ، از نزد خبیث ترین مردم دارم میایم گفتم قلت له : وما ذاك ؟ یعنی چه گفت که قال : قلت له ، و ما من در با معاویه خلوت کرده است بودم دوتایی بودیم و به آن گفتم که تو الان دیگر غالب شدی دیگر به حکومت رسیدی خوبه که یک مقدار نسبت به این به اصطلاح بنی هاشم و الی ولو نظرت إلى إخوتك من بني هاشم فوصلت أرحامهم این ها خیلی سخت نگیریم آسان بگیرد کوتاه بیایم فو الله ما عندهم اليوم شيء تخافه ، دیگر چیزی نزد این ها نمانده است از آن بترسیم فقال لي : هيهات هيهات ! ! مَلكَ أخو تيمٍ فعدل وفعل ما فعل ، فو الله ما عدا ان هلك فهلك ذكره هیهات گفت هیهات چنین نیست بعد گفت که اخوتیم یعنی ابوبکر بعد می گوید عمر به حکومت رسیدند چند صباحی ذکرشان بود و از دنیا رفتند و و دیگر اسمشان رفت بعد عثمان آمد که بهتر از آن ها بود چون حالا از بنی امیه اینطور می گوید عجب ملکه اخون عثمان ملکه رجل لم یکن احدون فی مثل نسبه در نسب کسی به پای عثمان نمیرسید آن هم چند صباحی حکومت کرد ذکرو نامش از میان رفت و این ها و اما ان اخاه بنی هاشم عجیب است نمی گوید رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)می گوید آن فرد از بنی هاشم.
وإن أخا هاشم يُصْرَخُ به في كل يوم خمس مرات : أشهد أن محمداً رسول الله ، یسرخ بهی فی کل یوم خمس مرات هر شبانه روز پنج بار به نام او ندا داده می شود در ماذنهها نکته اش همان که گفت ذکر آن ها با مرگشان از بین رفت ولی ایشان باقی مانده است اشهد ان محمد رسول الله صلی الله علیه و آلهف أي عمل يبقى مع هذا ؟ لا أمَّ لك ، والله ألا دفنا دفنا ، با این وضعیت چی می ماند جز اینکه این نام من بخواهم دفش کنم یعنی من آرام نمیگیرم مگر زمانی که این نام دفن شود اشهد ان محمد رسول الله صلی الله علیه و آله دفن شود و عجیب است که مغیرة بن شعبه با تمام خباثتش اما میاید به پسرش من از پیش اخبث الناس آمدم و عرض شود که و لذا همین موجب شد که مامون وقتی که و ان المأمون لما سمع هذا الخبر ادامه نقل وقتی که این ر را شنید بعثه ذالک علی این موجب شد که الان امر آفاق به جاهای مختلف نامه نوشت دستور داد که به لعنه علی المنابر دستور لعن معاویه را بر منبرها داد مأمون به خاطر همین مع مردم البته خیلی زیر بار نمیرفتند برای لعن معاویه داشت کار بالا میگرفت که به مامون گفتند که دست بردار اوضاع به هم میریزد اما به مامون دیگر منصرف شد از این مسئله ما منظور این است که آن هم احساس کرده است که معاویه در خباثت آنچنان بوده است که مستحق لعن است.
دیگر راجع به یزید وارد نمی شوم که در جای خودش زیاد بحث شده است اشعار کفری پس ما کفر این بنی امیه دیگر بالاخره سه تا نسل اما آن دلیل دیگری که ما داریم بر این مسئله حالا من این را هم عرض کنم بعد برم سراغ کفر اتباع و پیروانشون که برای آن یک دلیل خاص داریم آن هم حالا اشاره خواهم کرد راجع به معاویه ببینید ما مجموعهای از روایات داریم با همین مسئله یک مضمون اما با تعابیر مختلف آمده در متون متعددی از منابع اهل سنت آمده از صحابه متعدد از جمله آن صاحب ابوذر است ابوذر غفاری ابوسعید خدری جابر بن عبدالله انصاری کم صحابهای نبودند و عرض شود که ابوسعید محمد بن هیثم ابو دردا این ها و غیر از این ها باز است از ابا عبد الله (سلام الله علیه) است از عبدالله ابن عمر است مضمون چیه مضمون این است روایت که مثلاً ابوذر نقل میکند که:
«ما كُنّا نَعْرِفُ الْمُنافِقينَ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الّا بِثلاثٍ: بَتَكْذيبِهِمُ اللَّهَ وَ رَسُوْلَهُ وَ التَّخلُّفِ عَنِ الصَّلاةِ وَ بُغْضِهِمْ عَلِىِّ ابْنَ ابيطالِبٍ عليه السلام.
در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله منافقان را تنها به سه چيز مىشناختيم:تكذيب خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله، و تخلف از نماز (جماعت) و بغض و عداوت نسبت به على بن ابيطالب عليه السلام.
أخرجه الخطيب في (المتفق)، محب الدين الطبري في (الرياض) ج2 ص 215، الجزري في (أسنى المطالب) ص 8 وقال : وحكي عن الحاكم تصحيحه. السيوطي في (الجامع الكبير) كما في ترتيبه ج6 ص 390.
ما كُنّا نَعْرِفُ الْمُنافِقينَ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الّا بِثلاثٍ در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیشناختیم مگر به سه چیز: بَتَكْذيبِهِمُ اللَّهَ وَ رَسُوْلَهُ اینکه تکذیب خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میکردند وَ التَّخلُّفِ عَنِ الصَّلاةِ خیلی اهل نماز نبودند تخلف کردند نماز وَ بُغْضِهِمْ عَلِىِّ ابْنَ ابيطالِبٍ عليه السلام.
اینکه بغض داشتن نسبت علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) صفت منافق چندین روایت به این مضمون عرض شود که وجود دارد که به اصطلاح بغض علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) را نشانه نفاق میدانستند روایاتی با این مضمون که متعدد است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمومنین (سلام الله علیه) وارد اسنادش که نشدم فعلاً با این مضمون که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمومنین (سلام الله علیه) فرمود که:
عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَليٍّ عليه السلام ـ : لا يُحِبُّكَ إلّا مؤمنٌ ، ولا يُبغِضُكَ إلّا منافقٌ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ فرمود : تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت نمى دارد.
الصراط المستقيم ج۱ ص۲۴۷ بحار الأنوار ج۳۹ ص۲۹۳
لا يُحِبُّكَ إلّا مؤمنٌ ، ولا يُبغِضُكَ إلّا منافقٌ تو را جز مومن دوست نخواهد داشت و جز منافق دشمن نمیدارد آیا معاویه دوست علی (سلام الله علیه) بود یا دشمن علی (سلام الله علیه) بود مخالف امیرالمومنین (سلام الله علیه) پس معاویه نه تنها کافر است بلکه منافق است منافق پستتر از کافر است دیگر :
إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا
منافقان در پایینترین درکات دوزخ قرار دارند؛ و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت! (بنابر این، از طرح دوستی با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید!)
نساء (4):145
دیگر فرصت نیست من اسنادش را بخونم فقط اشاره میکنم به الغدیر مرحوم علامه امینی جلد سوم الغدیر عزیزان مراجعه کنید این روایتی که به آن اشاره کردم از صفحه صد و هشتاد و دو شروع می شود با صورتهای مختلفی که این روایت نقل شده است از جمله منابعش مسند احمد بن حنبل است جلد یک صفحه نود و پنج و صد و سی و هشت آنچه که مرحوم علامه امین آدرس داده است سنن نسائی است جلد هشت صفحه صد و هفده خصائص نسایی صفحه بیست و هفت و عرض کنم که الاستیعاب ابن عبدالبر جلد سه صفحه سی و هفت و همینطور متون متعددی که دیگر عرض نمیکنم اهل سنت که از چندین صفحه ایشان همین روایت لا يُحِبُّكَ إلّا مؤمنٌ ، ولا يُبغِضُكَ إلّا منافقٌ یعنی هر کس بغض علی (سلام الله علیه) داشت حتما منافق است منافق هم عرض کردم چیزی فراتر از کفر دیگر کافر کفرش را آشکار میکند منافق کافر است اما سعی میکند که به ظاهر آیا تردیدی میماند.
در کفر آقای معاویه و اما اتباعش اتباع معاویه در تاریخ یعقوبی جلد دو صفحه دویست و سی و یک و منابع یعقوبی خوب از متون معروف تاریخی قرن سوم است اهل سنت هم قبولش دارند الاحتجاج مرحوم طبرسی جلد دو صفحه نوزده مضمونش این است که معاویه که وقتی که حجر بن ادی و اصحابش را به شهادت رساند حجر بن عدی در کوفه متاسفانه زمان زیاد ابن ابیه دستگیر شدند و ارسال شدند به چیز به شام و در مرجع عذرا مظلومانه به شهادت رسیدند و این ها معاویه وقتی که آن ها را به شهادت رساند فلقی حج ذلک موسی رفت به حج ابا عبد الله (سلام الله علیه) هم در حج بود :
عن صالح بن كيسان قال : لما قتل معاوية حجر بن عدي وأصحابه حج ذلك العام فلقي الحسين بن علي فقال : يا أبا عبدالله هل بلغك ما صنعنا بحجر وأصحابه وأشياعه وشيعة أبيك؟ فقال : وما صنعت بهم؟ قال : قتلناهم وكفناهم وصلينا عليهم ، فضحك الحسين ثم قال : خصمك القوم يا معاوية لكننا لو قتلنا شيعتك ما كفناهم ولا صلينا عليهم ولا أقبرناهم.ولقد بغلني وقيعتك في علي وقيامك بنقصنا ، واعتراضك بني هاشم بالعيوب ، فاذا فعلت ذلك فارجع في نفسك ، ثم سلها الحق : عليها ولها ، فان لم تجدها أعظم عيبا فما أصغر عيبك فيك ، فقد ظلمناك يا معاوية ولا توترن غير قوسك ولا ترمين غير غرضك ، ولا ترمنا بالعداوة من مكان قريب ، فانك والله قد أطعت فينا رجلا ما قدم إسلامه ، ولا حدث نفاقه ، ولا نظر لك ، فانظر لنفسك أودع. يعنى عمرو بن العاص
الاحتجاج: 296، كشف الغمة 2 / 30، المحجة البيضاء: 4 / 227، وسائل الشيعة: 2 / 704. بحار الانوار: 44 / 129 و 81 / 298 حديث 15، جامع الاحاديث: 3 / 160 حديث 3669.
لما قتل معاوية حجر بن عدي وأصحابه حج ذلك العام فلقي الحسين بن علي با ابا عبد الله (سلام الله علیه) ملاقات کرد دل ابا عبد الله (سلام الله علیه) را بسوزان نمک روی زخمش بپاشد فقال : يا أبا عبدالله هل بلغك ما صنعنا بحجر وأصحابه وأشياعه وشيعة أبيك؟ خبر رسیده با حجر ما چه کردیم با پیروان حجر با شیعیان پدرت ما چه کار کردیم ابا عبد الله (سلام الله علیه) فرمود که فقال : وما صنعت بهم؟ چیکار کردی قال : قتلناهم وكفناهم وصلينا عليهم ، ما آن ها را کشتیم غسلشان دادیم کفنشان کردیم نماز خواندیم دفنشان کردیم فضحك الحسين ابا عبد الله (سلام الله علیه) خندید ثم قال : خصمك القوم يا معاوية این حرفی که زدی بر علیه خودتان تمام شد یا معاویه چرا به این دلیل که لاکنا همین که تو آمدی این ها را کشتی بعدش نماز به رسم مسلمانی این ها را دفن کرده است یک عده مسلمان کشتید مسلمان نبودنن در آیین مسلمانی این ها را غسل داده کفن میکردی دفن میکرد پس پیدا است تو اقرار کردی که یک عده مسلمان را کشتی و این جنایت را در حقشان کردی.
لكننا لو قتلنا شيعتك ما اگر شیعیان پیروان تو را بکشیم ما كفناهم ولا صلينا عليهم ولا أقبرناهم.نه نماز غسلشان می دهیم نه کفنشان میکنیم نه نماز دفنشان میکنیم یعنی چه در حالی که کسی مسلمان باشد باید این اعمال انجام داد نماز واجب است واجب کفایی است که نسبت به بدن مسلمان و لذا است در جنگ جمل امیرالمومنین ( سلام الله علیه) دفن کرد چون فریب خوردگان جمل این ها برهای عده فریب عایشه و این ها را خوردند دستور داد که این ها را دفنشان کنید نماز بخونید دفن کنید اما در صفین این کارو نکرد در صفین امیرالمومنین (سلام الله علیه) این کار نسبت به کشتگان سپاه معاویه انجام نداده است که این ها موید دیگری کفر پیروان نکته بله نه فقط معاویه و پدرش ابوسفیان و فرزندش یزید بلکه هر کسی که پیرو این ها بود چون وقتی پیرو این ها شد می شود صب کننده علی (سلام الله علیه) و صب کننده علی (سلام الله علیه) مشمول همان جمله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می شود.
مجری:
متشکریم جناب آقای دکتر از این مواردی که برای فرمودید محور بعدی ما بحث ملعون بودن معاویه در روایاتی است که اهل سنت نقل که برخی از آن ها را اشاره فرمودید بله که گفتید که در خود منابع اهل سنت کسی که ملعون است مشخص است که کافر است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که غیر کافر را لعن نمیکنید اما آخرین محوری که در مورد معاویه مسئلش مطرح است و از زبان شیرین شما به عنوان استاد متخصص در مسائل اشاره بفرمایید بحث بدعت های است که معاویه گذاشته بله متاسفانه ما داشتیم دیگر هر کدام از این آقایانی که ادعای خلافت کردند و حالا که دیگر رسماً سلطنت بود خودشان را جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قلمداد میکردند بدعتهایی را هم گذاشتند حالا هر کدام به سهم خودش گذاشت معاویه هم بالاخره عقب نمانده از این کار.
استاد: جباری
بله مسئله بدعت و سنت خودش را عرض عریضی دارد بعد از رحلت و معاویه استمرار بخش جریان شوم ورود بدعتها در دین است بدعتها از زمان خلفایشان بهخصوص خلیفه دوم استاد بدعت گذاری در دین است جناب خلیفه حالا فرصت ما بحث ما آن نیست بدعتهایی که عمر وارد دین کرد کم نیست تعدادش متعدد است حالا در خطبهای که از امیرالمومنین (سلام الله علیه) وجود دارد روایت بیست و دوم فکر کنم و بعد عثمان هم همینطور بدعتهای عثمان دارد که حالا من همین جا عرض می کنم بارزترین شرح وضو دیگر اهل سنت ای کاش جناب برادران اهل سنت یک تجدید نظری بازنگری در وضویشان کنند این را ببینند در تاریخ وضویشان از کجا آمده است از عثمان آمده است یا از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است این نحو عضو یا جناب عثمان در متون خودشان در بخاری امثال این ها .
مجری:
آمده صحبت کنیم از کرج تماس گرفتم در خدمت بیننده عزیزمان باشیم سلام وقت شما بخیر در خدمت شما هستیم.
بیننده
سلام علیکم حالتان خوب است خیلی متشکرم بفرمایید در خدمتم ببخشید از طریق برنامه شما میخواستم یک سوال از اهل سنت بپرسم داخل استودیو اگر صدایش بالاتر بیاد ما بهتر بشنویم ممنون میشیم بله بله میخواستم از بپرسم اهل سنت و وهابیت که همه می گویند فقط خدا و غیر خدا شرکه هرچی خدا بگوید همان هم خواستم بگم همین خدا تو آیه وضو فرموده و مسح کنید این ها موقع میکنن که همه جا می گویند که فقط الله فقط خدا ولی بعد به آیه و که می رسنپ یا ما قبول نداریم تلویزیون جواب بدهندکجایشان را مخفی می کنند خلاف دستور قرآن است این نماز باطل است بدون نماز هم هیچ عملی پذیرفته نمی شود به جهنم خواهند رفت این ها هزار و چهارصد سال است خلاف دستور خدا وضو نماز میخوانند بعد می آیند به شیعه اشکال می کنند.
استاد: جباری
البته نمی شورند ببینید آیه شریفه وضو در سوره مبارکه مائده:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَٰكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که به نماز میایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید! و سر و پاها را تا مفصل [= برآمدگی پشت پا] مسح کنید! و اگر جنب باشید، خود را بشویید (و غسل کنید)! و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا یکی از شما از محل پستی آمده [= قضای حاجت کرده]، یا با زنان تماس گرفته (و آمیزش جنسی کردهاید)، و آب (برای غسل یا وضو) نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید! و از آن، بر صورت [= پیشانی] و دستها بکشید! خداوند نمیخواهد مشکلی برای شما ایجاد کند؛ بلکه میخواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ شاید شکر او را بجا آورید!
مائده (5):6
امام صادق (سلام الله علیه) فرمود که ما چرا بعضی از سر مسح می کنیم قسمت جلوی سر را مسح میکشیم کان الباط مقداری از سر را مسح کنید کافیه اما این ها متاسفانه کل سر را مسح میکنند پشت گوشها و همه سر را چرا خیال کردند درئوسکم اگر آیه همه سر را مسح میکرد اما به رئوسکم بابای تبعی به اهل بیت (سلام الله علیهم) فرمودند قسمت جلوی سر مثلاً امام باقر (سلام الله علیه) برایش آب آوردند جلوی صحابی وضو گرفت یاد داد عملا وضو را اما ارجلکم که دنبالش آمده است خوب اصطلاحا تو طلبگی می گویند که الاقرب یمنع الابعد وقتی که به اصطلاح چیزی نزدیکتر است عطف دورتر نمی شود وجوهکم ایدکم الی المرافق قبل از این جمله است آنجا می گوید بشوری صورتها و دستهایتان را بعد می گوید بعد از رئوسکم آمده است پس همان حکمی که روی اجرکم می آید.
مسح کرد اما آمدند به ایدی و به اصطلاح وجه که در قبل از این تعبیر عرض شود که رئوس آمده است خلاف ادبیات عرب است خلاف اصول به هر حال نحوی است و لذا متاسفانه رفتند چرا چون جناب عثمان این را ابداع کرد و آورد و اصرار هم کرد و جا انداخت و در حالی که با ظاهر آیه هم سازگار نیست و پا را هم باید مسح کرد چطور بعضی از سر را باید مسح کرد عطف به همان مکان می شود در فقه ما خیلی این ها بحث کردند و جالب است یک کلیپی میدیدم یکی از شبکههای شاید مصری بود که آن استاد دانشگاه می گفت که من به اصطلاح تاملی کردم در آیه وضو و انصاف که آنچه که شیعه انجام می دهد آن درسته نسبت به وضوی به هر حال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عزیز اشاره کردنپ به آن من کتابی ارجاع بدهم عزیزان را که اهل مطالعه هستند کتاب وضو النبی از آقای سید علی شهرستانی دو جلد است حق مطلب به طور کامل ادا کرده است شواهد متعدد آورده دارد برای اینکه وضوی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میکرد همین موضوعی است که شیعه دارد می گیرد و اهل بیت (علیهم السلام) رهنمایی کردند و خود ریشه این بزرگ اهل سنت و این ها مفصل آنجا بحث کرده است سید علی شهرستانی میخواستیم بدعت در مورد بدعتهایی که معاویه من چون فرصت هم رو به اتمام است فقط رئوسش را می گویم.
حالا هر مقدار رسیدیم توضیح عرض میکنم بله ببینید متاسفانه درباره معاویه چندین بدعت ذکر شده است که عمل به آن میکرد و زیر پا میگذاشت بینات آیات قرآن را اینکه علی رغم اینکه مسئله شرابخواری در قرآن کریم با صراحت آیه :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعی بختآزمایی]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید!
مائده (5):90
حکم قاطع نهایی در سال که دهم در حجة الوداع در نزول سوره مائده آمده است همانا خمر شراب وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ هر کدام توضیح دارد یعنی قمار میسر قمار انصاب آن قربانی هایی که میکشتند برای بتها و این ها و ازلام هم همین فالگیری که میکردند برای تقسیم گوشت قربانی خودش توضیح داده است این ها خمر است من عمل اجتناب کنید لذا بحث خمر دیگر هیچ تردیدی نیست صریح ترین آیات در قرآن همین آیه تحریم خمر است اما متاسفانه معاویه اهل هم شرابخواری بود و هم تجارت شراب یعنی راویها مشکهای شراب حمل میشد برای معاویه در این باره چندین روایت وجود دارد که بعضی از صحابه در شام دیدند قطاری از شتران دارد مشک های شراب را حمل میکند گفتند کجا میبرد گفتند کاخ معاویه خیلی علنی و واضح آن صحابه می گوید یک چاقوی برداشت شروع کرد یکی یکی شکافت و همه فرو ریخت معاویه اعتراض کرد چرا این کارو کردی گفت که من به هر حال محمد به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میکنیم و آیا توی مجلسی احمد حنبل در مسند جلد پنج صفحه سیصد و چهل و هفت از عبدالله بن بریده نقل میکند که دخلت انا و ابی می گوید من و پدرم وارد بر معاویه شدیم بر بساط او نشستیم و بعد طعام آوردند و خوردیم و بعد شراب آوردند معاویه زهرمار کرد آن شراب را و پدر من ننوشید گفت که از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حرام کرده است من به اصطلاح شراب ننوشیدم و اما معاویه متاسفانه این را نوشید یا عبادات بن ثابت صامت همان طور که عرض کردم این ابن عساکر در تاریخ دمشق نقل میکند که می گوید قطاری از شتران دید که حمل شراب میکردن آیا زیتون روغن گفتند نه بل خمر توال فلان شرابی است برای فلانی برای معاویه خریده شده است یک چاقوی بزرگ از بازار گرفت و خرید وقام الله بقرها هیچ مشکی و نگذاشت مگر اینکه همه را شکافت و ابوهریره هم آنجا بود و معاویه فرستاد سراغ ابوهریره که چرا جلوی این صامت را نگرفتی نمیگیری خلاصه در بازار آمده است.
و یک چنین کاری را انجام داده است هم روز میاید در بازار این کارا را میکند شبم میاد در مسجد علیه ما صحبت میکند و نقد ما را میکند و بعد ابوهریره متاسفانه آمد سراغ این آقای عبادات بن صامت و گفت که چه کار داری ولشان کن مگر قرآن آیه را ندیدی چرا که امت هرکس گناهی انجام بده بر ضرر خودش کرده است شما هم ثواب انجام بدید برای نفع خودتون و لکم ما کسبتم و عرض شود این گفت که ابوهریره آن زمان که ما خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم و با او بیعت کردیم برای اینکه نهی از منکر کنن امر به معروف کنیم تو کجا بودی ما بر اساس همان بیعتمون داریم عمل میکنیم با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ادامه دادیم درسته یا مثلا از جمله بدعتهای معاویه ربا خواریست که من دیگر فقط عنوان هایش را عرض میکنم وقت تمام شد بحث ربا خواریست که متاسفانه عمل میکرده است بر اساس ربا معامله میکرد یا بحث نماز در چهارشنبه در مسیر صفین برای سپاهش روز چهارشنبه نماز جمعه خواند معروف به این قسمت مسعودی در مورد ذهب این را نقل کرده است یا آن عرض شود که این کارها دیگر علنی انجام میشد مسعودی وقتی این را نقل میکند کنارش این هم می گوید که در همان صفین که تمام شده است یک فردی از کوفه آمد به دمشق یک فردی از همان شامیها آن شتر این بنده خدا را گرفت گفت ناقه مال من است نزدیک چهل پنجاه نفر شاهد آورد که این ناقه مال این آقای به آن دادن رفتم پیش معاویه و خلاصه ناقه زدند به آن گفت بابا خدا پدرتو بیامرزه این ناقه نیست جمل شتر نره شتر ماده نیست شهادت معاویه که رفتند معاویه پول نقره را به او دادند گفت که برو به علی (سلام الله علیه) بگو که من با به اصطلاح تعداد زیادی از کسانی که به اصطلاح تشخیص نمیدهند ناقه و جمل را به جنگ آمد و عرض کنم که کسانی در خدمت دارم و موارد درس دین را تکمیل کنیم.
مجری:
مباحث خوب و شیرینی است حالا کاش که یک وقتی شود این ها را به صورت تخصص بدعتهای این ها صحبت کنیم ان شاء الله حالا ما چندین بار گریز زدیم که بدعتها را بیان کنیم نشد انقدر بدعتها زیاده که نشد حتی مشتی از خرواره دیگر مجزای لازم باشد درسته خیلی متشکرم جناب آقای دکتر جباری خاطر حضورتان در این برنامه متخصص در سیره و تاریخ ان شاء الله استفاده کنیم در هفتههای آینده از شما تشکر میکنم و تا دیداری دیگر از همه شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان میسپاریم اللهم عجل لولیک الفرج خداحافظ.