لينک دانلود
04/05/1403
موضوع: شرح و توضیح شنیدنی روایت «وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ»
برنامه اخلاق علوی و سیره مهدوی
فهرست مطالب این برنامه:
خلاصه مطالب مطرح شده در جلسات گذشته!
آقای «قاضی»! تنها راه رسیدن به کمالات، امام حسین (سلام الله علیه) است.
یکی از با صفاترین شبهای عمر استاد حسینی قزوینی با یک وهابی!!
شیخ! رابطه با خدا را نباید به طور کلی قطع کرد!
شرح و توضیح شنیدنی روایت «وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ»
برای نجات از چشم زخم دیگران چه کار کنیم!؟
تماس بینندگان برنامه
نکته جالبی از جریان پیوستن حُر به سپاه امام حسین که تابحال نشنیدید!
مجری:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدلِلَّهِ رَبِّ العالَمين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
تسلیت عرض می کنم ایام سوگواری حضرت آقا اباعبدالله الحسین را محضر همه شما گرامیان. به رسم شب های جمعه، این افتخار را داریم که برنامه اخلاق علوی و سیره مهدوی را محضر همه شما بینندگان عزیز و ارجمند تقدیم بکنیم.
برنامه ای که این توفیق را داریم در محضر حضرت استاد آیت الله حسینی قزوینی هستیم ان شاءالله امشب هم بتوانیم نهایت بهره و استفاده را از محضرشان ببریم. حضرت استاد سلام عرض می کنم در خدمتتان هستم.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ- السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْمَرْأَى وَ الْمَسْمَع فَمَا شَيْءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَيْهِ السَّبِيل السَّلَامُ عَلَيْكَ یَا مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء
خدمت بینندگان عزیز و گرامی خالصانه ترین سلامم را تقدیم می کنم و موفقیت روز افزون برای همه عزیزان از خدای منان خواهانم.
در طلیعه عرایض یادی از صدیقه طاهره (سلام الله علیها) کرده باشیم باشد که آن بزرگوار گوشه چشمی به همه ما و شما گرامیان داشته باشد.
چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها * که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی.
الهی انتقامم را از آن بیدادگر بستان * که نه دستی برایم مانده نه پهلو و نه بازویی
فتادم زیر ضرب تازیانه بارها از پا * ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی
گرفتم در میان کوچه پاداش رسالت را * چه پاداش گرانقدری چه بازو بند نیکویی
به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه * که این جا کشته راه ولایت گشته بانویی
مدینه ثبت کن این را که در امواج دشمن ها * حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی!
وسيعلم الّذين ظلموا أي منقلب ينقلبون
مجری:
طیب الله انفاسکم، خیلی ممنون و متشکر. حضرت استاد ضمن تسلیت ایام سوگواری حضرت آقا سیدالشهداء (سلام الله علیه)، اگر ممکن است مختصری از مطالب جسات گذشته را بفرمایید تا ان شاءالله وارد مبحث جدید بشویم.
خلاصه مطالب مطرح شده در جلسات گذشته!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه
وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ
بحث ما در برنامه «اخلاق علوی و سیره مهدوی» روی این محور بود که ما بتوانیم با تلاش نظری و عملی خودمان به مرحله ای برسیم که ویژگیها و سیره عملی امیرالمؤمنین را در زندگی خودمان پیاده کنیم و خودمان را در حد توان به اخلاق والای امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مزین کنیم.
از طرفی همه منتظر هستیم، انتظار و منتظر شرایطی دارد باید نسبت به توقعات منتظر خودش را آماده کند. نمی شود که شما منتظر باشید و انتظار داشته باشید و آن کسی که منتظرش هستید را به طور کلی نادیده بگیرید، یا خواسته های او را توجه نداشته باشید.
در این زمینه مفصل عرض کردیم ه در مباحث اعتقادی باید به مرحله ای برسیم که بالاترین مرحله عقیدتی را نسبت به توحید، نبوت، امامت و معاد داشته باشیم.
از طرفی هم تلاش کنیم روحیه ای در خودمان ایجاد کنیم که همواره خداوند را شاهد و ناظر خودمان بدانیم. آقا ولی عصر (ارواحنا فداه) را شاهد و ناظر خودمان بدانیم.
اساسا هدف از توحید، رسیدن به آنجایی است که ما تمام جهان را جلوه حق بدانیم. خودمان را هم جلوه حق بدانیم. هر چیزی می بینیم چه خودمان، زن، بچه، در، دیوار، باغ و تمام آنچه که در عالم هستی می بینیم قبل از او خدا را ببینیم، با او خدا را ببینیم و بعد از او هم خدا را ببینیم. باید؛
(هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ)
اول و آخر و پيدا و پنهان اوست؛ و او به هر چيز داناست.
سوره حدید (57): آیه 3
در سراسر وجود ما و در تمام قطرات خون و سلولهای ما کاملاً عجین شده باشد. برای رسیدن به این مراحل یکی از بهترین راهها - حتی بعضی ها می گویند راه منحصر – این است که انسان خدا را همواره شاهد و ناظر خودش ببیند و از او غافل نباشد.
آقای «قاضی»! تنها راه رسیدن به کمالات، امام حسین (سلام الله علیه) است.
یکی از این راهها آقا امام حسین (سلام الله علیه) است. حتی بعضیها مثل مرحوم «قاضی» می فرمایند راه منحصر رسیدن به الله و کمالات و رسیدن به حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه)، آقا امام حسین (سلام الله علیه) است.
«اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»
اگر ما بخواهیم به هدایت برسیم احتیاج به چراغ داریم چون این راه تاریک و ظلمانی است. در این راه تاریک و ظلمانی جز با چراغ نمی شود راه رفت. چراغ این مسیر آقا امام حسین (سلام الله علیه) است.
اگر بخواهیم کسی را هدایت کنیم باز نیاز به چراغ داریم بدون چراغ نمی شود کسی را در این ظلمت و تاریکی هدایت کرد. نیاز به چراغ و روشنایی داریم روشنایی و چراغ سرور آزادگان سید شهداء (سلام الله علیه) است.
اگر ما بتوانیم رابطه مان را با آقا امام حسین (سلام الله علیه) در این ایام محرم و صفر که متعلق به این بزرگوار است، نزدیک و گرم کنیم، قطعاً رسیدن به اخلاق علوی و سیره مهدوی برای ما سهل و آسان خواهد بود.
ولی اگر محرم و صفر بیاید بگذرد و از این جلسات هم فقط سینه زنی و گریه خشک و خالی داشته باشیم و با پیام عزاداری آشنا نباشیم، خیلی سودی نخواهیم کرد.
باید توجه داشته باشیم که گریه ای که می کنیم هر قطره گریه یک پیامی دارد. پیام این گریه را باید بگیرید برای چه دارید گریه می کنید؟ برای این که دلت سوخته است امام حسین نیاز به دل سوختن من و شما ندارد.
این اشکی که ما می ریزیم قلب ما که می شکند این قلب حرم الهی است، وقتی قلب شکست، اشک ریخت خدای عالم در این قلب تصرف می کند و همان لحظه از خدا بخواهیم که خدایا از قلب من تمام شیاطین و وساوس شیاطین را دور کن و راه رسیدن به خودت و به ولی خودت، حجت ابن الحسن را برایم فراهم کن.
اینطوری نشود که در یک عزاداری فقط برویم نیم ساعت، یک ساعت به سر و سینه بزنیم. به سر و سینه زدن خیلی خوب است یا حسین یا حسین گفتن خیلی خوب است، گریه کردن خیلی خوب است؛ ولی یک دفعه جایی می رویم فرض بفرمایید آنجا انواع و اقسام غذاها را گذاشتند و در یک گوشه نان خشکی می خواهیم بخوریم و بیاییم. خدا خیرت بده اینجا غذاهای خوب و خوشمزه ای هم بود.
یک جایی می رویم فرض بفرمایید آن جا طلا، نقره، دُر و آهن پاره هم است آنجا برویم فقط آهن پاره بر داریم بیرون برویم همه به ما می خندند.
عزاداری امام حسین سرا پا دُر است، عزاداری امام حسین یک گنجی است که شاید مثل این گنج در عالم وجود نداشته باشد.
به تعبیر «علامه طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) می فرماید پرده های سیاهی که در عزاداری ها می زنید، فردای قیامت امام حسین نه، شهدای کربلا نه، اسرای کربلا نه، بلکه همین پرده ها از ما شفاعت می کنند.
مقداری امام حسین را هم بشناسیم وقتی شناختیم برایش گریه کنیم و سینه بزنیم آن گریه کردن خیلی لذت دارد و می تواند ما را به بالاترین مقام برساند. همانطور که در زیارت عاشوراء می خوانیم:
«وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّه»
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص177
این گریه باید ما را برساند آنجایی که همطراز و در سطح خود آقا امام حسین باشیم. اگر نمی شد رسید به ما نمی گفتند دعا کن، اگر رسیدن به مقام محمود امام حسین در نزد خدا امکان پذیر نبود به ما نمی گفتند بگویید «وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّه»
می شود رسید به جایی که زندگی و مرگ ما، زندگی و مرگ محمد وآل محمد باشد. به ما گفتند بگویید
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص178
یکی از اساتیدمان خدا روحش را شاد کند روزی به من گفت چهل سال است زیارت عاشوراء می خوانم فقط به یک امید در این چهل سال شاید یک مرتبه این عبارت را خدا قبول کند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»
آقازاده «علامه امینی» (رضوان الله تعالی علیه) آقای «دکتر هادی» خدا روح شان را شاد کند با ما مرتبط بود شبی منزل ما تشریف آوردند خیلی از حالات پدرشان را گفتند هم خودشان گریه کردند هم ما را گریاندند.
ایشان می گوید پدرم را در خواب دیدم گفتم آنجا چه خبر؟ جواب نمی داد، خیلی اصرار کردم گفتم می دانم از دنیا رفتید آنجا «الغدیر» و فلان کتاب و فلان کتاب به دادت رسید؟ گفت پسرم آنجا فقط بازار امام حسین رونق دارد دیگر بازارها کساد است. فقط زیارت امام حسین و گریه برای امام حسین!
لذا ما باید دقت کنیم در محرم و صفر این فرصت طلایی را از دست ندهیم. مرحوم «قاضی» می گوید چهل سال ریاضت کشیدم ذکر یونسیه و دیگر ذکرها هیچ دری برایم باز نشد و هیچ مکاشفه ای نشد.
تا اینکه روزی به حرم قمر بنی هاشم می رفتم نماز بخوانم دیدم یک بزرگواری آمد با صدای بلند گفت آقای «قاضی» تنها راه رسیدن به کمالات، امام حسین (سلام الله علیه) است و درِ خانه امام حسین، «باب الحسین» هم قمر بنی هاشم است.
می گفت صحبت ایشان آنچنان در من اثر کرد همانجا افتادم. بعد از هفت، هشت دقیقه آمدند آبی به صورتم ریختند از حالت بی هوشی، به هوش آمدم حرم آقا قمر بنی هاشم (سلام الله علیه) رفتم آنجا دیدم درها باز شد.
دیگر می شود ملائکه را دید با ملائکه حرف زد با ائمه می شود مشافهتاً حرف زد در یک آنی می شود از «نجف» به زیارت آقا رضا می شود آمد زیارت کرد و برگشت.
ولذا دوستان عزیز تلاش کنیم به آقا امام حسین و باب الحسین برسیم.
یکی از با صفاترین شبهای عمر استاد حسینی قزوینی با یک وهابی!!
«علامه طباطبایی» جلمه ای دارد می گوید عقیده ام به حضرت ابو الفضل، عقیده آن افرادی است که پشت کوه زندگی می کنند و خیلی زیاد با مصطلحات حوزوی و دانشگاهی سر و کار ندارند. عقیده من نسبت به قمر بنی هاشم همان عقیده عوامانه است.
عشقم به قمر بنی هاشم عشق همان کلاه نمدی هایی است که در کشاورزی، باغ و ... اسم حضرت ابو الفضل می آید از خود بی خود می شوند.
هفته گذشته «مسجد اعظم اردبیل» بودیم جلسات خیلی خوبی بود. قضیه ای را نسبت به آقا قمر بنی هاشم گفتم برایشان خیلی جالب بود. شاید اولین بار یک دفعه به ذهنم آمد گفتم.
آن قضیه هم این بود که یک روز آیت الله سبحانی (حفظه الله تعالی) نزدیک غروب به من زنگ زد، گفت فلانی جوانی اهل «اردبیل» است به «قم» آمده می خواست با من دیداری داشته باشد ولی من کار و جلسه ای دارم شما بیایید با ایشان صحبت کنید.
گفتم چشم. آدرس را داده بود بعد از مغرب آمد یک جوان حدوداً 35- 40 ساله شروع به صحبت کرد. گفت من فارغ التحصیل «دانشگاه مدینه منوره» هستم ارشدم را از آنجا گرفتم و بعد از او مشغول شدیم جوانهای سنی و شیعه را «وهابی» کردن.
ما سه نفر بودیم یک سر گروهی هم داشتیم در «ترکیه، هلند، ایران و ...» کارمان این بود. گفتم چند نفر را «وهابی» کردی؟ گفت حدود ده هزار نفر، گفتم آمدی که ما را هم «وهابی» کنی ما «وهابی» نمی شویم دین ما خیلی گران است.
وقتی معاویه می خواست از «عبد الله عمر» برای یزید بیعت بگیرد بیعت نکرد. معاویه صد هزار درهم برایش فرستاد. گفت این را فرستادند من با یزید بیعت کنم؟ گفت بله گفت معاویه دین من را خیلی ارزان خریده است.
من به او گفتم برادر من دین ما خیلی گران است به این سادگی ما «وهابی» نمی شویم.
شروع به گریه کرد گفتم چه شد آمدی؟ گفت حق مطلب این است سر گروه مان ویزا و گذرنامه را خودش تنظیم می کرد. گذرنامه هفت، هشت کشور مختلف را داشتیم هر وقت می خواستیم با هر ویزایی می رفتیم.
بیست روز قبل بود «تهران» آمدیم. تقریباً اوائل محرم ایشان به منزل ما آمده بود گفت جلسه ای داشتیم سر گروه ما به ما گفت «اردبیل» شما مردم نسبت به ابو الفضل عقیده خیلی عجیبی دارند. خیلی یا ابو الفضل، یا عباس می گویند همه اینها شرک است به اینها بگویید از این شرکها دست بردارند.
گفت من به غیرتم بر خورد - عین عبارتش است احساس می کنم اینجا نشسته است دارد با آن شور حرف می زند – به سرگروه گفتم به من گفتی یا رسول الله شرک است قبول کردم رفتم گفتم. یا علی شرک است قبول کردم یا حسین شرک است قبول کردم نمی توانم بگویم یا ابا الفضل شرک است، یا عباس شرک است!
می گفت همانجا پرونده ای دستم بود پرت کردم زمین و بیرون آمدم. شنیده بودم آیت الله سبحانی در مسائل کلامی وارد است گفتم پیش ایشان بیایم راه توبه ای برای ما است یا نه؟ ایشان هم ما را پیش شما حواله دادند.
آن شب جلسه خیلی خوبی برای من بود شاید یکی از بهترین و با صفاترین شبهای عمر من بود. با این جوان تقریباً نزدیک سه ساعت و نیم صحبت کردیم من می گفتم ایشان گریه می کرد، ایشان می گفت ما گریه می کردیم. روضه خوان هم بودیم الحمدلله ایشان به برکت آقا قمر بنی هاشم برگشته بود.
شیخ! رابطه با خدا را نباید به طور کلی قطع کرد!
دوستان عزیز اینها نکات مهم است تلاش کنیم این ارتباطات قطع نشود. قضیه ای را آقای «قرنی گلپایگانی» صاحب کتاب «منهاج السرور و منهاج الدموع» می گفت یکی از طلبه های اطراف «گلپایگان» تبلیغ رفته بود.
آن زمان راه ها امن نبود موقع آمدن گرفتار راهزن شدند. راهزن ها همه اموالشان را غارت کردند من جمله دفتری بود که ایشان روایات، موعظه ها، مصیبت و هر چه داشت آنجا نوشته بود هر زمان مسافرت می رفت، آن دفتر همراهش بود.
گفت من به این راهزن گفتم هر چه می خواهی ببری، ببر. ولی این دفتر اساس کار من است. یک عمر هر چه یاد گرفتم در این دفتر نوشتم. هر چه اصرار کردم دفتر را به من ندادند.
گفتند ما رئیسی داریم پشت این کوه است به احترام این که اصرار داری بیا پیش رئیس مان برویم اگر ایشان گفت دفتر را بده می دهم. گفت با ایشان رفتیم دیدیم خیمه ای زدند آقایی مشغول نماز است.
گفتم رئیس تان همین است؟ گفت همین است. گفتم رئیس شما نماز هم می خواند؟ نشستیم قبل از این که حرفم را مطرح کنم گفتم شما رئیس دزدها هستی نماز می خوانی!؟ گفت شیخ رابطه را نباید با خدا به طور کلی قطع کرد، سر نخی هم واسطه باشد شاید یک روزی این نخ نازک به داد برسد.
گفت چه می خواهی؟ گفتم آمدم این دفترم را بگیرم گفت شیخ تلاش کن مطالب را در سینه ات بنویس. در سینه ات بنویسی هیچ کس نمی تواند دستبرد بزند ولی در دفتر می نویسی امروز نشد فردا کسی دیگری می گیرد.
گفت این دفتر را به من داد مدتی گذشت در حرم حضرت امیر مشغول زیارت بودم دیدم آقایی بد جور گریه می کند می لرزد یک دفعه به طرف من نگاه کرد آمد کنارم نشست گفت من را می شناسی؟ گفتم نه گفت من همان رئیس دزدها هستم که به من اعتراض کردی که چرا نماز می خوانی، گفتم رابطه را با خدا نباید به طور کلی قطع کرد.
همان رابطه نازک ما باعث شد توبه کردم کسانی که اموالش را گرفته بودم می شناختم به آنها دادم یا رضایت گرفتم ما بقی را که نتوانستم رضایت بگیرم پناهنده امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) شدم.
در هر صورت بعضی وقتها طرف اهل نماز و روزه نیست می بینید در همین عزاداری نام امام حسین و نام قمر بنی هاشم یک روزی باعث می شود توبه کند و بر گردد. نمازهای که قضاء دارد قضاء کند روزه هایی که نگرفته بگیرد اموالی از مردم در اختیارش بود اینها را تلاش کند جبران کند.
لذا تلاش کنیم ایام محرم و صفر رابطه مان را با آقا امام حسین (سلام الله علیه) و باب الحسین (رئیس دفتر امام حسین) قوی کنیم و از قمر بنی هاشم (سلام الله علیه) بخواهیم از امام حسین بخواهد درهای توحید و معرفت را به روی ما باز کند.
یکی از دوستان ما تقریباً جوان بود، در سیر و سلوک هم بود ایشان سرطان گرفت از دنیا رفت. یکی از دوستان که در بحثهای ولایت بود جلساتی که در استانهای مختلف داشتیم از حضور ایشان هم استفاده می کردیم، آقا زاده ایشان در سفری که به کربلا مشرف بودیم گفت پدرم را در خواب دیدم گفتم چه کار می کنید؟ گفت آنجا کلاسی است قمر بنی هاشم استاد ما است دارد برای ما معارف و توحید تدریس می کند.
آنهایی که اینجا سیر و کمالات را شروع کردند نتوانستند برسند در برزخ ادامه دارد یکی از اساتید معارف هم آقا قمر بنی هاشم است.
مجری:
در زیارت مأثوره حضرت اباالفضل (علیه السلام) می خوانیم که:
«وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغ»
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص256
ان شاءالله که بتوانیم از این نوع تبلیغ استفاده کنیم. این بحث را گره بزنم با بحث خودمان که حضرتعالی به درستی اشاره فرمودید که خداوند در قلبهای شکسته اثر می کند.
در جلسات گذشته پیرامون موضوع گناهان قلبی به جمله «وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ» رسیدیم. لطفا توضیح بفرمایید از محضرتان استفاده بکنیم.
شرح و توضیح شنیدنی روایت «وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ»
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
فرمود:
«كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص307، ح4
بیماری حسد چه بسا بر مقدرات الهی غلبه می کند و پیروز می شود. در رابطه با این توجیهات زیادی از بزرگان داریم «علامه مجلسی» (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم «قطب الدین راوندی» (رضوان الله تعالی علیه) و دیگران مفصل در این زمینه آوردند.
«وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ» چه بسا حسد باعث می شود بر مقدرات پیروز بشود، البته این را خدمت عزیزان عرض کنم مقدراتی که داریم یک مقدارت قطعی است یک مقدرات معلق و غیر قطعی است.
مثلاً خدای عالم برای یک بنده ای صد سال عمر نوشته است اگر چنانچه قطع رحم کرد ده سال عمرش کم می شود، پدر و مادرش را اذیت کرد ده سال دیگر کم می شود، شراب و امثال استفاده کرد پنج سال کم می شود یک دفعه صد سال عمر هفتاد یا هفتاد و پنج سال شد!
یعنی در حقیقت گناه باعث می شود آنچه که خدا برای ما مقدر کرده به هم بریزد البته این هم جز مقدرات الهی است. یعنی خدایی که برای یک فرد مقدر کرد صد سال عمر کند همان خدا هم مقدر کرد اگر قطع رحم کردی ده سال از عمر کم بشود.
فلان کار را کردی بیست سال کم بشود دوباره صله رحم کردی پنج سال عمرت اضافه شد، فلان کار را کردی ده سال اضافه شد. ولی صد سال مقدر قطعیه هست.
(وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يسْتَقْدِمُونَ)
برای هر قوم و جمعيتی، زمان و سرآمد (معينی) است؛ و هنگامی که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخير می کنند، و نه بر آن پيشی می گيرند.
سوره اعراف (7): آیه 34
صد سال عمر قطعی یک ثانیه هم بیشتر نمی گذارند اینجا باشی یعنی روزیت تمام شد. جیره ای که خدا برایت گذاشته بود صد سال بود تمام شد.
قضیه حسد بر مقدرات الهی غلبه می کند معنایش این است نه این که (نستجیر بالله) خدا یک مقدری کرد بنده می آید مقدر الهی را کنار می زند و اعمال عبد بر مقدرات الهی غلبه پیدا می کند نه، این کفر است.
مرحوم «راوندی» (رضوان الله تعالی علیه) می گوید حسد بر قَدر غلبه می کند یعنی اینکه بعضی وقتها من نمی خواهم این نعمت در فلانی باشد، دنبال این هستم که نعمت را از او بگیرم.
ببینید حسد یک مرحله ابتدایی اش قلبی است. اصلاً دوست ندارد فلانی صاحب فرزند بشود، دوست ندارد فلانی صاحب خانه بشود، دوست ندارد به زیارت امام حسین برود. دوست ندارد صاحب ثروت بشود و مقامی داشته باشد.
بعضی وقتها این دوست نداشتن ها که یک گناه بزرگ قلبی است به یک عملیات خارجی تبدیل می شود یعنی این حسد به قدری غلبه می کند نقشه زمینه نابودی آن طرف را می کشد.
«وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ» یعنی تصورات باطل ذهنی را شیطان تقویت، تقویت و تقویت می کند، یک دفعه طرحی می ریزد و شیطنتی می کند. یا خدای ناکرده کارهایی می کند طرف مقابل خودش را از بین می برد.
به عنوان نمونه حسدی که باعث شد سر از قتل در آورد بخواهیم بیان کنیم قضیه حضرت «هابیل» و «قابیل» است در این مورد روایات متعدد داریم که حسد باعث شد اولین قتل کره زمین رقم بخورد.
روایتی خدمتتان عرض کنم این روایت، روایت خیلی عجیب و تکان دهنده است آدم بعضی وقتها تصور نمی کند که فرزند پیغمبر یک دفعه زمینه قتل برادرش را فراهم کند یعنی حسد از اینجا سر در بیاورد. «سلیمان ابن خالد» می گوید:
«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاك بِمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ»
به امام صادق عرض کردم فدایت بشوم چرا «قابیل، هابیل» را کشت؟
«فَقَالَ فِي الْوَصِيَّة»
قضیه وصیت پیش آمد.
«ثُمَّ قَالَ لِي يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيل»
بعد فرمود ای سلیمان! خدا به حضرت آدم وحی کرد که وصایت نبوت و اسم اعظم را به «هابیل» بدهد
«وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ»
«قابیل» برادر بزرگ تر بود!
گفت چه شد من که برادر بزرگ هستم چرا به من اسم اعظم نداد وصی خودش من را قرار نداد برادر کوچک را وصی قرار داد.
«فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ»
عصبانی شد گفت لیاقت من بیشتر از او است.
بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج11، ص 245
حضرت آدم گفت مسئله ای نیست شما نذر (قربانی) بکنید البته به وحی الهی قربانی هر کدام قبول شد من او را وصی خودم قرار می دهم و اسم اعظم را هم به او می دهم. اسم اعظم به این سادگی ها نیست.
در روایت بعدی «ابو حمزه ثمالی» از امام باقر (سلام الله علیه) نقل می کند که فرمود حضرت آدم دستور داد قربانی را انجام بدهند «هابیل» یک گوسفند چاقی را نذر کرد. قابیل هم کشاورزی داشت سنبلی برداشت آورد گفت من هم این را نذر کردم؛
«فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِيلَ وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ قُرْبَانُ قَابِيل»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب، محقق: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج 8، ص 113
قربانی حضرت «هابیل» قبول شد گوسفند چاقی آورده بود و آتشی از بالا آمد و قربانی او را خورد و این نشانه قبولی بود. ولی قربانی آقای «قابیل» مورد قبول نشد.
ابلیس «قابیل» را وسوسه کرد که قربانی «هابیل» قبول شد و قربانی تو قبول نشد و این باعث شد تمام نسل او به نسل تو افتخار کنند. یعنی فرزندان «هابیل» همه افتخار کنند پدر ما قربانی کرد و قربانیش قبول شد و وصی پیغمبر شد ولی فرزندان و نسل تو سر افکنده بشوند.
«قابیل» گفت چه کار کنم؟ گفت برو «هابیل» را بکش تا نسلی از او باقی نماند «قابیل»، «هابیل» را کشت این قضیه باعث شد «قابیل» دست به قتل برادرش بزند و منشأ تمام اینها هم حسد بود که چرا قربانی او قبول شد قربانی من قبول نشد؟ چرا فرزندان او به سعادت وصایت برسند فرزندان من نرسند؟
بدبختی هم به جایی رسید وقتی برادرش را کشت مانده بود این جنازه را چه کار کند؟ تا خدای عالم راهنمایی کرد:
(فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا)
سپس خداوند زاغی را فرستاد
سوره مائده (5): آیه 31
خداوند کلاغی را مأمور کرد آمد یک کلاغی را کشت با پایش زمین را کند، جسد کلاغ را دفن کرد «قابیل» گفت خاک بر سر من به اندازه کلاغ هم بلد نیستم. زمین را کند و برادرش را در آن جا دفن کرد.
«وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ.» یکی از معنایش این است یعنی کار به جایی می رسد که مقدر الهی این است «هابیل» بماند فرزندان او چنین و چنان «قابیل» هم بماند هر دو فرزندان پیغمبر هستند این بر مبنای اعمالش آن هم بر مبنای اعمالش
(وَأَنْ لَيسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى)
و اينکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نيست.
سوره نجم (53): آیه 39
آقای «قابیل» وقتی خداوند می گوید قربانی کن شما این همه گاو و گوسفند داری سنبلی برای قربانی آوردی؟ «هابیل» هم مثل تو بود بهترین و با ارزش ترین شئ را آنجا آورد. تو وقتی این قدر برای قربانی ارزش قائل نیستی نتیجه هم این می شود.
برای نجات از چشم زخم دیگران چه کار کنیم!؟
بعضی از آقایان می گویند «وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَرَ» می خواهد بگوید بعضی وقتها فرد مثلاً روی حسد نگاهی به طرف می کند، ای بابا این همه ثروت، این همه فرزندان خوب، این همه خانه بزرگ، او را چشم می زند این چشم زدن باعث می شود طرف دچار مشکلات بشود.
ما معتقد هستیم چشم زدن حق است. در روایت دارد که آقا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود:
«أَنَّ النَّبِيَّ كَانَ يُعَوِّذُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ أُعِيذُكُمَا بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّةِ وَ بِأَسْمَائِهِ كُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ كُلِّ شَيْطَانٍ وَ هَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ ... أَنَّ النَّبِيَّ كَانَ كَثِيراً مَا يُعَوِّذُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ بِهَاتَيْنِ السُّورَتَيْنِ (معوذتین)»
بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق: جمعی از محققان، ج60، ص 6 و 14
حتی «طبرسی» می گوید وقتی فرزندان حضرت یعقوب پیش عزیز مصر می رفتند آذوقه بیاورند حضرت یعقوب گفت:
(يا بَنِي لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ)
و هنگامی که می خواستند حرکت کنند، يعقوب گفت: فرزندان من! از يک در وارد نشويد.
سوره یوسف (12): آیه 67
فرمود همه از یک در وارد نشوید اینها می گویند یازده تا برادر رشید و چنین و چنان، بلکه هر کدام از یک در وارد بشوند، چرا؟ چون آنها شما را چشم نزنند یعنی اینها حسد می کنند نتیجه حسد چشم زدن است.
در روایات هم داریم بحث رُقعه یا دعاها و آیاتی که باعث می شود انسان از چشم زدن افراد حسود در امان باشد. بعضی وقتها انسان خودش چشم می زند یعنی آدم به بچه، برادر و ... با حالت خاصی نگاه می کند چشم می خورد.
لذا در روایات هم داریم یک چیزی می بینید بگویید «ماشاء الله لا قوة الا بالله العلی العظیم» این عبارت هم انسان را از چشم زدن دیگران محفوظ می کند و هم ما را از چشم زدن افراد نسبت به ما محفوظ می کند. ولذا دوستان تلاش کنند هر روز سوره فلق و سوره ناس را بخوانند. یادشان اگر می رود تلاش کنند در یکی از نمازها بخوانند.
بنده شاید بیش از چهل سال یا بیشتر هست که در نماز مغرب در رکعت اول (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) می خوانم در نماز عشاء در رکعت اول (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) می خوانم برای من عادت شده است و نتیجه زیادی هم دیدم.
آدم بعد از تعقیبات ممکن است یادش برود ولی در نماز اثرات چند هزار برابر دارد. شما اگر معوذتین را بعد از نماز بخوانید اگر ده درجه ثواب داشته باشد اگر اینها در نماز قرار بدهید مثلاً به جای (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ) در رکعت اول مغرب یا عشاء، سوره فلق خوانده شود
دوستان تلاش کنند این دو سوره فلق و ناس را حتماً اگر می توانند در نمازشان قرار بدهند خیلی بهتر، اگر نمی توانند حوصله اش را ندارند حداقل بعد از هر نمازی معوذتین را بخوانند و آیت الکرسی را بعد از نماز فراموش نکنند.
آیت الکرسی در حقیقت یک حرز بزرگی است که ما را از شر حسدِ حسودان، ظلمِ ظالمان و کیدِ کائدین در امان نگه می دارد.
مجری:
خیلی ممنون و متشکر استفاده کردیم. در شب زیارتی حضرت آقا اباعبدالله الحسین هستیم. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه.
عرض سلام مجدد خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف). تا این جای برنامه الحمدلله از محضر حضرت استاد آیت الله حسینی قزوینی نهایت بهره و استفاده را ببریم.
فرصتی هست برای دریافت تماس شما بینندگان گرامی برنامه. آقا «امین» از «تهران» پشت خط هستند آقا «امین» بفرمایید:
تماس بینندگان برنامه:
بیننده: (آقا امین از تهران – شیعه)
حاج آقا خدمت شما و خدمت مجری محترم سلام عرض می کنم. می خواستم بدانم آیا در روایت داریم «یزید» و «شمر» بخشیده می شوند و به بهشت می روند، یا اصلاً روایتی در این زمینه داریم که سرنوشت اینها چه می شود؟
«یزید»، «شمر» و «عمر سعد» می توانند بگویند ما شهادتین گفتیم و مسلمان بودیم «لا اله الا الله» حِصن است و ما داخل آن حصار شدیم ولی یک خطایی داشتیم و گناهی کردیم خودمان هم قبول داریم ولی درخواست بخشش هم داریم. آیا اینها بخشیده می شوند به بهشت می روند یا نه و همیشه در آتش می مانند؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
آقا «امین» عزیز! ببینید گناهان درجاتی دارد یک دفعه کسی غیبت می کند یک دفعه کسی دروغ می گوید یک دفعه مال مردم را می خورد، یک دفعه کسی یک انسان عادی را می کشد. قرآن به صراحت می گوید:
(وَمَنْ يقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا)
و هر کس، فرد با ايمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می ماند؛ و خداوند بر او غضب می کند؛ و او را از رحمتش دور می سازد؛ و عذاب عظيمی برای او آماده ساخته است.
سوره نساء (4): آیه 93
این منطق قرآن است. کسی مؤمنی را بکشد جزایش جهنم به صورت مخلد است. حالا اگر این مؤمن حجت خدا و فرزند پیغمبر باشد عذابش شاید هزار برابر بیشتر باشد. یعنی آن عذابی که شاید برای ماها، نه گفتنش امکان پذیر است نه شنیدنش.
اینها، این کاری که انجام دادند اولاً حجت بر اینها تمام بود. قرآن نسبت به کسانی که صدایشان را بر صدای پیغمبر بلند می کنند می فرماید:
(لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي)
صدای خود را فراتر از صدای پيامبر نکنيد
سوره حجرات (49): آیه 2
زیرا خدای عالم به خاطر این، اعمال شما را حبط می کند. یعنی نماز، روزه، جهاد حتی «لا اله الا الله» گفتن شما هم حبط می شود.
بله «لا اله الا الله» حِصن است ولی به شرط این که این حصن را ما زیرش بمب اتم نگذاریم خراب کنیم. اعمالی که موجب حبط می شود صدایت را بالای صدای پیغمبر بلند کنی اعمال حبط شد رفت. اگر فرزند پیغمبر را به قتل برسانی، حجت الهی و امام معصوم را به قتل برسانی همه چیز تمام می شود.
امیرالمؤمنین در مسجد فرمود من به راههای آسمان آگاه تر به راههای زمین هستم. شما از راههای آسمان از من سوال کنید. پدر «عمر سعد» سوال کرد سر من چند تا مو دارد؟ حضرت فرمود اگر بخواهم می گویم چند تا مو در سرت است، ولی بدان گوساله ای در گهواره داری آن گوساله فرزندم امام حسین را شهید می کند.
لذا همه می دانستند. همین «عمر سعد» حکم استانداری «طبرستان» یعنی قسمت «آمل، بابل، مازندران» را داده بودند که برود از آن طرف قضیه امام حسین پیش آمد «عبیدالله» گفت باید به جنگ امام حسین بروی گفت نمی روم گفت اگر نمی روی برگ استانداری که به تو دادیم به من بر گردان!
قرار بود استاندار «مازندران» بشود حدود دو، سه هزار نفر با خودش به آنجا ببرد با همانها به «کربلا» آمد. از روز سوم محرم تا هفتم بین «عمر سعد» با امام حسین چندین جلسه اتفاق افتاد، حتی به طوری که بعضی از جاسوس ها به «عبید الله زیاد» نامه نوشتند و گزارش دادند.
این زنا زاده که پدرش معلوم نیست چه کسی است فقط مادرش «مرجانه» یکی از کنیزهای هرزه بود مشخص بود مادرش چه کسی است.
ولی این که پدرش چه کسی است معلوم نیست به «زیاد ابن أبی» متصل کردند داستان مفصلی دارد کاری با آنها نداریم «زیاد» را هم معاویه گفت مادر تو با پدر من فلان فلان بود تو هم برادر من هستی. به نسل و نسب اینها نگاه کنید همه اینها مشکل دارند هیچ کدام اینها از نظر نسب سالم نیستند.
ببینید برادر بزرگوار همه اینها این قضایا را می دانستند و همه هم می دانستند با قاتلان امام حسین در جهنم جاودانه هستند.
نکته جالبی از جریان پیوستن حُر به سپاه امام حسین که تابحال نشنیدید!
ان شاءالله جلسه بعدی در رابطه با کسانی که روز عاشورا به امام حسین پیوستند تعداد زیادی است ولی آمار، دقیق دست مان نیست ولی ده، دوازده نفر من جمله حضرت «حر بن یزید ریاحی» است وقتی صدای امام حسین را شنید که فرمود:
«هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصرونی هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»
بدنش لرزید به پسرش گفت پسرم، فرزند پیغمبر نصرت می طلبد و من خودم را بین آتش جهنم و بهشت دارم می بینم اگر در قتل امام حسین شرکت کنم عذاب جاودانه جهنم را دارد اگر بر گردم بهشت جاودانه را دارد.
پسرش گفت پدر هر تصمیمی گرفتی من هم هستم به غلامش «قُرَّه» گفت نظر تو چیست؟ گفت من هم با شما می آیم برادرش «مصعب» هم آمد.
در جلسات معمولاً خیلی کم گفته می شود یعنی «حر» تنها نیامد برادرش، پسرش و غلامش بودند همه آمدند. پسر «حر» آمد از سپاه «یزید» جدا شد. به سپاه امام حسین پیوستن گفتنش ساده است ولی خیلی سخت است.
همراه «حر» گفت «حر» وسط جنگ به من گفت اسبت را آب دادی یا نه؟ گفتم نه گفت نمی خواهی آب بدهی؟ گفت فهمیدم «حر» سرش هوای دیگری دارد.
اگر به من می گفت من هم با او می رفتم آمد به بهانه این که آب بدهد از سپاه «یزید» جدا شد، کسی بود که جلوی امام حسین را گرفته بود همه تصور کردند که می خواهد حمله کند.
دیدند «حر» دارد می آید ولی سپر را وارونه گرفته است. پوتین هایش را با نخی بسته به گردنش انداخته به این شکل دارد می آید امام حسین فرمود به استقبالش بروید دوست دارد می آید دشمن نیست.
این قضایا برای همه آنها بود، برای «حر» یک چیز یا نعمتی از آسمان بیاید که این نعمت برای «عمر سعد»، «شمر»، «سنان» و ... نباشد نبود. همه شان می دانستند قتل امام حسین (فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا)
آقایان علما بحث دارند که آیا «نمرود» و «یزید» و ... ابد الأبد در عذاب هستند یا نه بعد از مدتی عذاب تبدیل به خاکستر می شود آنجا می مانند ولی دیگر عذابی نیست؟
آنچه که آیات و روایات به ما می گوید بهشتیان در بهشت همیشه هستند، جهنمیان هم در جهنم همیشه هستند.
مَلکی می آید مرگ را جلوی جهنمیان می کشد می گوید آی جهنمیان این مرگ بود سرش را برید در میان بهشتیان هم سر مرگ را می برد. می گوید راحتِ راحت باشید دیگر مرگی برای شما نیست. عزرائیل نه در بهشت و نه در جهنم را بلد است آدرس هیچ کدام را خدا به او نداده است ولذا شما این جا راحت راحتِ باشید.
جناب آقای «امین» بزرگوار اینها با انتخاب خودشان این مسیر را بر گزیدند و می توانستند غیر از این را انتخاب کنند.
فرق «حبیب ابن مُظاهر»، - «مَظاهر» غلط است - «مسلم ابن عوسجه» چیست؟ این دو نفر برای امام حسین از مردم بیعت می گرفتند شبانه از دیوار «کوفه» آمدند زمان سابق، شهرها دیوار داشت یک یا در ورودی داشت ما بقی دیوار بود.
«حبیب» یک پیره مرد 75 ساله است اینها شبها راه می رفتند روزها در یک گوشه ای از نخلستان مخفی می شدند تا خودشان را به آقا امام حسین (سلام الله علیه) رساندند.
آقا «امین» این دفعه سوال شما مفصل جواب داده شد. البته یک سوالی هم آن هفته داشتند یادم رفت چه بود، بنا بود ببینم ولی جواب بدهم ولی سوال ایشان یادم رفت اگر می توانند تماس بگیرند سوالشان را محبت کنند بگویند ان شاءالله در جلسه بعد جواب می دهم.
مجری:
ان شاءالله. تشکر می کنیم از آقا «امین» از «تهران». بیننده بعد آقای «عارف» از «شوشتر» پشت خط هستند آقا «عارف» بفرمایید
بیننده: (آقای عارف از شوشتر – شیعه)
سلام عرض می کنم خسته نباشید، استاد یک سوال مهم دارم. ما اعتقاد به خداوند متعال داریم که پیامبران را برای همه بندگانش می فرستد تا حجت را بر آنها تمام کند.
حالا سوال: چرا سمت «استرالیا»، «آمریکا» و قاره های دیگر خداوند پیامبرانی نفرستاد؟ اگر هم فرستاد چرا اثری از آنها نمانده است؟ اگر بگوییم ما 124 هزار پیغمبر داریم اسامی همه آنها را نمی دانیم و شاید هم فرستاده اگر این را بگوییم سمت «چین» یا «استرالیا» و قاره های دیگر چرا هیچ اثری از آنها نمانده است.
بیشتر پیامبران سمت یهود و سمت مناطق عربی است. دلیلش چیست، اگر قرار است خداوند حجت را به همه بندگان تمام کند چرا به سمت آنها پیامبرانی نفرستاد؟
سوال دوم: ما اعتقاد داریم رسول الله (صلی الله علیه وآله) از طفولیت علم و آگاهی به همه چیز داشتند پس چرا به رسول الله، أمی می گویند؟ معنی أمی یعنی أم القریٰ اهل مکه است؟ این را بیشتر توضیح بدهید.
مجری:
تشکر می کنیم آقا «عارف» عزیز که از «شوشتر» همراه ما بودید منتظر باشید بعد از گرفتن تماس یکی دیگر از عزیزان ان شاءالله هم پاسخ شما و هم پاسخ بینندگان عزیز را خواهیم داد. بیننده بعدی آقای «بهادری» از «کرج» هستند آقای «بهادری» بفرمایید
بیننده: (آقای بهادری از کرج – شیعه)
سلام عرض می کنم خدمت حضرت «آیت الله حسینی قزوینی» و جناب آقای «مرعشی» دو سید بزرگوار، ایام اسارت اهل بیت پیغمبر تسلیت عرض می کنم حضرت آقا در کتاب «کنز العمال متقی هندی»، رسول خدا فرمودند:
«سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَان لَا يَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ»
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ج11، ص280
زمانی می رسد که از اسلام، اسمش باقی می ماند و از قرآن فقط رسمش. حتی رسول خدا فرموده است روزی می آید که سنت مرا را تحریف می کنند. سنت شکنی های گسترده و مخالفت با منِ پیامبر به عنوان مثال جناب عمر می گوید اطاعت از کسانی که امیر یا خلیفه می شوند بر مردم حتی اگر یک عبد «حبشی» ناقص الخلقه کور و شَل و معلوم الحال باشد اگر امیر تو شد باید از او اطاعت کنی.
روی همین منطق وقتی در سال 61 هجری سر مقدس آقا امام حسین (علیه السلام) از بدن جدا کردند «شمر» و «سنان» (لعنت الله علیه) سجده شکر به جا آوردند که خدایا بر ما قبول کن این حرکتی که باعث خشنودی خلیفه و تو می شود.
با چنین منطقی حدود 45 سال بر مردم حکومت کردند که از اسلام اسمی و از قرآن رسمی باقی نماند. امام حسین (علیه السلام) فرمودند
«وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي»
بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق: جمعی از محققان، ج44، ص 329
من قیام می کنم که دین جدم و سنت او را زنده کنم کار به جایی می رسد که سبط اصغر رسول الله با اهدای خون خودشان در راه اسلام دین پیامبر را نجات بدهند. مثلاً در کتاب «در المنثور سیوطی»، در ذیل آیه
(أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ)
اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا
سوره مائده (4): آیه 59
یعنی اطاعت از امر منکم هر کسی که ولی تو شد واجب است از او اطاعت کنی دستور او، دستور خدا و پیامبر است. مگر پیامبر نگفت
«أنا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة: الثانية، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج11، ص65
مگر نفرمود: «راسخون فی العلم» علی ابن ابی طالب است؟
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)
اگر نمی دانيد، از آگاهان بپرسيد
سوره نحل (16): آیه 43
یعنی علی ابن ابی طالب. چرا بعضی راه شان را به انحراف کشیدند و به راه غیر بردند و تفسیر به رأی کردند؟ وقتی که تفسیر قرآن را از اهل بیت خدا گرفته نمی شود دست به دامن تفسیر یهود می زنند.
من باب مثال در کتاب «فیض القدیر مناوی»، جلد 1، صفحه 205 ایشان می گوید «یزید» که دست به جنایت زد بیایید فقط به «یزید» اکتفا کنیم عقب تر نرویم دیگر معاویه و قبل از معاویه را لعن نکنیم.
یعنی خود اهل سنت محترم متوجه شدند که اگر یک نفر آزاده بخواهد ریشه یابی کند که سر منشأ جنایت «یزید» به کجا بر می گردد؛ به آن کسانی بر می گردد که دستور دادند آقای معاویة ابن ابی سفیان استاندار «شام» بشود. بعضی ها گفتند «یزید» را لعن نکنید به چه بهانه ای؟ به همان بهانه ای که اگر «یزید» را لعن کنید ناگزیر باید پدرش معاویه را لعن بکند. این افکار «وهابیون» است.
سوال ما این است که امام حسن نوه پیامبر بود همیشه در کنار پیامبر زندگی می کرد سید شباب اهل الجنة بود چرا مرجع نشدند؟ چون وارث علم پیامبر بودند. حالا سوال: چرا خانم «عایشه» که مدتی همسر رسول خدا شد و «عبد الله ابن عمر» در کنار پیامبر هم نبود مفتی عثمان شد.
همین آقای «عبد الله عمر» رفت پای «حجاج ابن یوسف ثقفی» را گرفت با ایشان بیعت کرد مفتی کل جهان اسلام شد. امام حسین هم هر چه داشت حتی برادرها و فرزندانش را در راه اسلام داد یک کلام از امام حسین در کتاب های اهل سنت نیست.
آقایان بفرمایند در کتاب هایشان چرا «قال حسن، قال حسین» وجود ندارد؟ فقط «قال عبد الله ابن عمر، قال عایشه، قال ابو هریره» کودتا کردند به کنار، خلافت را مال خود کردند به کنار، چرا «قال حسین» نمی گویند؟ آقای «عبد الله عمر» از چه کسی دارد تقلید می کند؟ «ابن عساکر» در «تاریخ دمشق»، جلد 57، صفحه 209 باقر العلوم بودن امام باقر را پذیرفت و گفت علماء پیش ایشان هیچ نبودند اما ما از آقای «ابن عساکر» سوال می کنیم از کدامیک از این آقایان مانند امام باقر و «عبد الله ابن عمر» عمل گرفتید و رساله نوشتید؟ کدام امت را تابع رسول خدا کردید؟ روز قیامت این حجت نیست؟ این را آقایان به ما جواب بدهند. «والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»
مجری:
طیب الله آقای «بهادری» عزیز از «کرج» که سوال شان را متوجه جماعتی کردند که خودشان را متأسفانه مسلمان می نامند و اسلام اصیل را از خودشان می بینند؛ اما همانطور که اشاره کردند بزرگانشان تلاش کردند تا چیزی از اسلام اصیل و ناب باقی نماند.
سوال آقای «عارف» از «شوشتر» اولاً آیا پیامبری در دیگر نقاط دنیا مبعوث شد و آمده یانه، اگر آمده چرا اثری از ایشان باقی نمانده است؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
به قولی می گویند «ثبت الامر ثم انقش» شما اول ثابت کنید که در قسمت چین و اینها پیامبری نبوده است. این که الان می بینیم در رابطه با «هندوها» اینهایی که هیچ دین و مذهبی را قبول ندارند همه اینها معتقد به یک منجی هستند؟ که در آخر الزمان فردی به عنوان منجی می آید و عالم را از جور، ظلم و ستم نجات می دهد.
حالا منجی چه کسی است مصداقش را کار نداریم. آیا همین اثر راه انبیاء را نمی خواهد نشان بدهد؟ از کجا می دانستند؟ از بت، گاو، گوسفند و خورشید پرستی می دانستند که یک منجی در آخر الزمان بنا است بیاید و دنیا را پر از عدل کند.
برنامه هایی که «شبکه ولی عصر» روزهای جمعه دارد دقت کنید عقیده به منجی یک عقیده فرا دینی است. یعنی فراتر از ادیان ابراهیمی حتی اقوام و ملل معتقد هستند.
این در حقیقت نشان می دهد بر این که انبیائی بوده اند و مطالبی را گفته اند ولی همه چیز فراموش شد فقط یک چیزش ماند در آخر الزمان یک منجی خواهد آمد جهان را پر از عدل و داد می کند.
نکته دیگر:
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (علیهم السلام) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»
الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران: 1407 ق، ج1، ص 16
خدای عالم دو نوع حجت دارد «حجةٌ ظاهرة» و «حجةٌ باطنَة»، حجت ظاهره که انبیاء است و حجت باطنه عقل بشر است. خدای عالم به عقل بشر فردای قیامت محاکمه اش می کند این که ظلم بد است لازم نیست پیامبر به ما گفته باشد.
عاق والدین بد است لازم نیست خدا به پیغمبر گفته باشد. عقل ما تشخیص می دهد، دزدی بد است، ظلم بد است، سیلی زدن به صورت یتیم بد است و به پدر و مادر ظلم کردن بد است.
احسان کردن، اطعام کردن و کمک کردن خوب است اینها مسائلی عقلی است خدای عالم اگر برای یک مناطقی هم پیامبر نفرستاده عقل داده فردای قیامت همین عقل هم حجت است. فردای قیامت خدای عالم به همین عقل احتجاج می کند.
کسی که در دورترین نقطه شوروی سابق که اسمی از دین نشنیده بود اگر واقعاً به بافته ها و یافته های ذهنی و عقلی خود عمل کرده باشند قطعاً خدای عالم اینها را مؤاخذه نمی کند. زیرا فرمود:
(إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا)
ما پاداش نيکوکاران را ضايع نخواهيم کرد!
سوره کهف (18): آیه 30
عبارت (مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا)؛ فقط نماز و عبادت که نیست. اما در رابطه با واژه «أمی»، دنیای خیلی عریض و طویلی دارد یک سری روایات داریم بر این که مراد از أمی بحث أم القریٰ است به عنوان نمونه روایتی از «علل الشرایع شیخ صدوق» که یکی از کتابهای معتبر شیعه است می گوید از امام جواد سوال کردیم
«لِمَ سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّي»
چرا به پیغمبر، أمی می گویند؟
حضرت فرمودند مردم چه می گویند؟ گفت مردم می گویند أمی است چون نوشتن بلد نبود. فرمود دروغ گفتند
«عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّه»
خدا اینها را لعنت کند.
«وَ اللَّهُ يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ»
خدا در قرآن می گوید:
(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)
و کسی است که در ميان جمعيت درس نخوانده رسولی از خودشان بر انگيخت که آياتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکيه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد.
سوره حشر (62): آیه 2
پیغمبر آیات خدا را برای اینها قرائت می کند (وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) کتاب حکمت را به آن ها آموزش می دهد
«فَكَيْفَ كَان يُعَلِّمُهُمْ مَا لَا يُحْسِنُ»
کسی که واقعاً نوشتن و خواندن بلد نیست چطور می خواهد به دیگران آموزش بدهد؟
«وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يَقْرَأُ وَ يَكْتُبُ بِاثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ أَوْ قَالَ بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ لِسَاناً»
به هفتاد دو یا هفتاد و سه زبان می خواند و می نوشت.
«وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْأُمِّيَّ لِأَنَّهُ كَانَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ مَكَّةُ مِنْ أُمَّهَاتِ الْقُرَى وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
اما گفتند أمی برای این که از «مکه» بود و «مکه» هم أم القریٰ است.
و لذا در قرآن دارد:
(وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَينَ يدَيهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يحَافِظُونَ)
و اين کتابي است که ما آن را نازل کرديم؛ کتابي است پربرکت، که آنچه را پيش از آن آمده، تصديق ميکند؛ (آن را فرستاديم تا مردم را به پاداشهاي الهي، بشارت دهي،) و تا (اهل) امالقري [= مکه] و کساني را که گرد آن هستند، بترساني! (يقين بدان) آنها که به آخرت ايمان دارند، و به آن ايمان ميآورند؛ و بر نمازهاي خويش، مراقبت مي کنند!
سوره انعام (6): آیه 92
علل الشرائع؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: كتاب فروشى داورى، ج1، ص125
باز همین روایت را مرحوم «شیخ صدوق» در «معانی الأخبار»، صفحه 53 دارد. مرحوم «صفار (رضوان الله تعالی علیه)» در «بصائر الدرجات»، صفحه 402، حدیث 817 دارد. بزرگان ما مفصل در این زمینه آوردند بر این که مراد از أمی بی سواد بودن نیست. در قرآن سوره عنکبوت جمله ای دارد قضیه را روشن می کند می گوید:
(وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ)
تو هرگز پيش از اين کتابی نمی خواندی، و با دست خود چيزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و ترديد کنند!
سوره عنکبوت (29): آیه 48
می فرماید قبل از نبوت نمی توانستی کتابی را بخوانی (وَلَا تَخُطُّهُ بِيمِينِكَ) نوشتن هم نمی دانستی (إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ) اگر قبلاً خواندن و نوشتن می دانستی خیلی ها شک می کردند، همانطوری که الان هم امثال «سروش» حرفهایی می زنند.
اینها واقعاً از دین بیرون رفتند حرفهایی مطرح می کنند خدا ان شاءالله عاقبت همه ما را ختم بخیر کند.
این قضیه می گوید اگر چنان چه قبلاً خواندن و نوشتن بلد بودی می گفتند حتماً آدم عالم و فاضلی بود آیات قرآن بافته های ذهنی خودش بود روی کاغذ آورده اینجا می آید برای مردم قرائت می کند.
لذا رسول اکرم خواندن و نوشتن قبل از رسالت نمی دانست ولی بعد از رسالت حضرت طبق روایت «شیخ صدوق» و اینها به هفتاد دو زبان می نوشت، می خواند و حرف می زد از این بهتر؟!
زمان پیغمبر کسی هفتاد و دو زبان بلد باشد به همه چیز آگاهی دارد کسی هم هفتاد و دو زبان را بلد است که قبلاً نه مکتب رفت و نه درس خواند.
نگار من که به مکتب نرفت، خط ننوشت * به غمزه مسئله آموز صد معلم شد
این که بعضی ها شک می کنند مثل «وهابی» ها در رابطه با حدیث «قرطاس» قبلاً مفصل صحبت کردیم قضیه نوشتن «صلح حدیبیه» و ... می گویند پیغمبر نوشتن بلد نبود، اینها تصورات شیطانی است که بعضی ها در ذهن شان می آورند.
پیامبر این همه نامه نوشته این نامه ها را چه کار کرده است. آقای «احمدی میانجی» در «مکاتبات نبی» که چند جلد است آورده است اینها را پیامبر چطوری نوشته است؟ همان روشی که بیش از سیصد، چهارصد تا نامه به کشورهای مختلف و رؤسای قبایل نوشته در قضیه «حدیث قرطاس» هم می خواست «أکتب لَکم» اگر در نامه های دیگر املاء می کرد دیگران می نوشتند اینجا هم می خواست املاء کند خودش می نوشت هم فرقی نمی کند.
این که عمر بن خطاب گفت:
«إنَّ الرجُلَ لیهجر»
ديوان المتنبي؛ اسم المؤلف: أبو البقاء العكبري الوفاة: 616، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: مصطفى السقا/ إبراهيم الأبياري/ عبد الحفيظ شلبي، ج1، ص9
ربطی به نحوه نوشتن ندارد اگر این طوری است یا رسول الله شما نوشتن بلد نیستید چه کار کنیم؟ شما املاء کنید ما بنویسیم نه این که «إنَّ الرَّجُلَ لِیهجُر» بگویند.
مجری:
طیب الله از محضرتان استفاده کردیم فرصت تقریباً تمام است اگر نکته ای آخر برنامه نسبت به صحبتهای آقای «بهادری» است استفاده می کنیم.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
ایام محرم و صفر یکی از بهترین توشه ای که ما بتوانیم بگیریم امام شناسی و معرفت امام است. آن روایت آقا امام حسین (سلام الله علیه) را فراموش نکنیم در «کافی»، جلد 1، صفحه 144 که خدای عالم خلایق را خلق کرد تا او را بشناسند. وقتی او را شناختند عبادت می کنند بعد راوی می گوید:
«يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّه»
خدا که ما را آفریده است خدا را بشناسیم چطور خدا را بشناسیم؟
حضرت فرمود شناختن امام عین شناختن خدای عالم است خدا می گوید:
«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»
قسم به خدای عالم اسماء حسنی الهی ما هستیم.
«الَّتِي لَايَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»
جز با معرفت ما کسی به سعادت نمی رسد.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، ناشر: دار الكتب الإسلامية، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج1 ؛ ص144
خداوند ذات اقدسش برای احدی حتی برای انبیاء هم روشن نیست. یعنی امکان پذیر نیست.
«وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِك»
بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج91، ص150
آن ذات لا یتناهی که در ذهن حتی انبیاء است آن تجلی که کرده است تجلی او وجود مقدس محمد وآل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) است. شناختن اینها مساوی با شناختن خدای عالم است.
ولذا در روایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم است معرفت خدا جز از طریق معرفت امام امکان پذیر نیست. بتوانیم در این ایام در این عزاداری ها از محضر حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) بخواهیم درهای معرفت و توحید را به روی ما باز کند.
کلید درهای توحید دست حضرت سید الشهداء است، دربان این در هم همانطور که گفتیم آقا قمر بنی هاشم (سلام الله علیه) است.
دیگر ما چقدر عرضه داشته باشیم بتوانیم از وجود این دربان و باب الحسین آقا قمر بنی هاشم (سلام الله علیه) بتوانیم استفاده کنیم و به چراغ هدایت برسیم و خودمان را به کشتی نجات برسانیم. اگر خودمان را به کشتی نجات رساندیم رسیدیم در غیر این صورت احوال خراب است.
مجری:
ان شاءالله با دعای حضرتعالی عاقبت بخیر بشویم. تشکر می کنم از محضرتان تشکر می کنم بسیار استفاده کردیم همچنین تشکر می کنم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا انتهای برنامه همراه ما بودید ما را از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید دعای بکنیم همان طور که حضرت استاد ابتدای بحث فرمودند:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم
خدا نگهدار!