عنوان برنامه: آینه تاریخ
تاريخ: 29/ 04/ 1403
استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری
مجری: آقای قضبانی
قسمت:125
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مجری:
عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر در خدمت شما هستیم در شامگاه جمعه با برنامه آینه تاریخ و ان شاء الله دقایقی را در خدمت شما و استاد عزیزمان جناب آقای دکتر جباری خواهیم بود در این برنامه ایام را خدمت شما تسلیت عرض می کنم در ایام محرم هستیم و هنوز مباحث سوگواری حضرت امام حسین ( علیه السلام) . جریان دارد و عاشورای حسینی که دو سه روز پیش بود را خدمت شما مجدداً تسلیت عرض میکنم ان شاء الله که بتوانیم در خدمت شما و استاد دقایق خوبی را داشته باشیم استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید من ایام خدمت شما تسلیت عرض میکنم.
استاد: جباری
علیکم السلام و رحمت الله بسم الله الرحمن الرحیم متقابلا عرض سلام و تسلیت دارم حضور حضرتعالی و همه بینندگان گرامی هر جایی که شرف حضور دارند این مصیبت بزرگ را که مصیبت شهادت اباعبدالله (سلام الله علیه ) و یاران آن حضرت ( علیه السلام) از یک سو و مصیبتی که الان به هر حال در ایامش قرار داریم در سالروزش قرار داریم مصیبت اسارت اهل بیت اباعبدالله (سلام الله علیهم ) که مصیبتی بس بزرگ است و داغی است همیشه بر دل اهل بیت ( علیهم السلام) و بر دل شیعیان اهل بیت ( علیهم السلام) تسلیت عرض میکنم حضور مقدس مولا و سرور و ولی نعمتمان صاحب عزای اصلی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همه بینندگان گرامی خدمت حضرت ( علیه السلام) ان شاء الله که خداوند متعال همه ما را لایق این مسئله قرار بدهد که هرچه زودتر با ظهور منتقم. اصلی خون اباعبدالله (سلام الله علیه ) ما هم در رکاب آن حضرت ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) شریک در این مسئله باشیم ان شاء الله.
مجری:
ان شاء الله عزاداریتان قبول باشد همچنین بینندگان عزیز خدمت شما قبول باش می گویم ان شاء الله عزاداریاتان مقبول درگاه الهی و ان شاء الله هر چه سریعتر حضرت ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیایند و ان شاء الله در رکاب ایشان ما هم جزو مجاهدین و منتقمین خون اباعبدالله الحسین (سلام الله علیه ) باشیم و اما عزیزان بیننده سه هزار پانزده پانزده سامانه پیامکی ما است و پل ارتباطی ما با شما میتوانید از این طریق نظرات پیشنهادات سوالات خودتان را ارسال کنید ان شاء الله در موقع. مقتضی آن سوال باشد حتما سوال را عرض میکنیم خدمت استاد و ان شاء الله استاد پاسخگو خواهند بود اما الان هم شما همزمان غیر از شبکه ماهوارهای که از طریق سایت شبکه شبکه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ما را میبینید از طریق سایت شبکه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اپلیکیشن همین شبکه می توانید ما را ببینید و به آرشیو حتی دسترسی پیدا کنید و همچنین تکرار برنامهها و از چند و چون برنامهها در مورد اطلاع قرار بگیرید از طریق کانال ایتا شبکه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سیصد و سیزده را به همان سه هزار پانزده پانزده بفرستید ان شاء الله عضو ایتای شبکه خواهید شد اما استاد عزیز سوال برایمان رسیده است که ان شاء الله مطرح کنیم خدمت حضرتعالی از ما خواستند که توضیح بفرمایید الدعی یابن الدعی یعنی چه اینکه حضرت امام حسین ( علیه السلام) این عبارت را به ابن زیاد می گوید و این یعنی چی آیا اصلا برای چه امام حسین ( علیه السلام) را فرموده است این را برایمان بیشتر بشکافید و توضیح بدهید.
استاد: جباری
بله سوالی است که مطرح می شود بعضا دیدم در قالب شبهه غرض ورزان تحت شبکه های دین ستیز هم بعضی از کسانی که شبهه میکنند به هر حال. تاریخ اسلام را مطالعه کردهاند منتها با این نگاه سعی میکنند که از دلش شبهات استخراج کنند:
عنه عليه السلام ـ مِن كَلامِهِ يَومَ عاشوراءَ ـ : ألا وَإنَّ الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتينِ بَينَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَيهاتَ مِنّا الذِلَّةُ يَأبى اللّه ُ ذلك لَنا وَرَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَحُجورٌ طابَت وَطَهُرَت وَأنوفُ حَميَّةٍ وَنُفوسُ أبيَّةٍ مِن أن تُؤثِرَ طاعَةَ اللِئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ .
امام حسين عليه السلام ـ در بخشى از سخنانش در روز عاشورا ـ فرمود : هان ! اين حرامزاده پسر حرامزاده مرا ميان دو چيز مخيّر كرده است : ميان شمشير و تن دادن به خوارى . و هيهات كه ما تن به ذلّت و خوارى دهيم . خدا و رسول او و مؤمنان و دامنهاى پاك و مطهّر[ى كه ما در آن پرورش يافته ايم] و دلهاى غيرتمند و جانهاى بزرگمنش ، اين را بر ما نمى پذيرند كه فرمانبرى از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم .
اللهوف،سید بن طاووس ، ص97 .
با این بیان که اباعبدالله (سلام الله علیه ) آن جمله معروفشان را در همان خطبهای که روز عاشورا خطاب به دشمن خواندند : ألا وَإنَّ الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتينِ بَينَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ این را که فرمودند با این فرض که مفهوم الدعی به معنای حالا زنا زاده ولد نامشروع این ها اگر بوده باشد. چطور حسین بن علی ( سلام الله علیه) ابن زیاد را با این عنوان میخواند آیا این نسبت دادن که زنا زاده بودن به کسی نیست که از جهت فقه اسلامی لازم است که شهودی اقامه بشوند و شهادت بدهند بتوانند درباره کسی چنین چیزی را مطرح کرد.
در پاسخ دو سه نکته را عرض میکنم چون به هر حال سوال مطرح در ذهن شما بینندگان عزیز هم ممکن است که این سوال بوده باشد اصلا معنای دقیق چیست. ببینید دعی یعنی خوانده شده است دعا یعنی خواندن دعایت اصطلاح معنای خواندن دعوت کردن فرا خواندن دعی خوانده شده است نسبت داده شده است جمعش ادعیا میاید این در واقع برمیگردد به یک ریشه جاهلی چیزی بوده است رسم بوده است در عصر جاهلی به این شکل که کسی دیگری را به عنوان فرزند خودش انتخاب میکرد به هر حال اثر زمینههایی در حالی که واقعا فرزند نبود این پسر من است و اصطلاح طبنی. پسر خواندگی یا استلحاق ملحق شدن به قبیله به یک شخصی و حکم فرزند واقعی بر او بار میکردند.
و گاهی هم نعوذ بالله از طریق زنا زنان بدکارهای که بودند یا مثلاً مردانی که مبتلا به این رفتارهای زشت بودند با زنی ارتباط برقرار میکردند در حالی که همسر او نبودند فرزند به وجود آمده را ملحق میکردند به آن مرد و دعی خوانده میشد ادعیه بنابراین اینکه وقتی ادعیا گفته میشود دعی گفته می شود اعم است از اینکه ولد نامشروعی. منسوب به کسی شود یا اینکه نه کسی مثلاً غلام دیگری بوده آزاد شده است بعد این می گوید که فرزند زید بن حارثه زید بن حارثه غلام حضرت خدیجه (سلام الله علیها ) بود بعد آزاد شد و منتها حاضر نشد که دست از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و خانه حضرت خدیجه (سلام الله علیها ) بکشد با اینکه پدرش آمده بود برای بردنش از مکه و لذا کم کم به او گفتند زید ابن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) می خواندند بعد با زینب بنت جحش ازدواج کرد و دختر عمه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) . مقداری اختلاف بینشان افتاده بود.
در سال عرض شود که پنجم هجری بعد از طلاق زینب توسط زید بن حارثه خداوند فرمود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) با زینب بنت جحش ازدواج کند برای اینکه این رسم جاهلی اینکه اثر حقیقی بر فرزند خوانده را بار میکردند این از میان برداشته شود:
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ۚ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ ۚ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ۚ ذَٰلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ ۖ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ-وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا
خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده؛ و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهار» قرارمیدهید مادران شما قرار نداده؛ و (نیز) فرزندخواندههای شما را فرزند حقیقی شما قرارنداده است؛ این سخن شماست که به دهان خود میگویید (سخنی باطل و بیپایه)؛ امّا خداوند حقّ را میگوید و او به راه راست هدایت میکند.- (به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خواندهات «زید»] میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی)؛ و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان -هنگامی که طلاق گیرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود).
احزاب (33):4-37
آیه شریفه سی و هفت و آیه چهار سوره مبارکه احزاب اشاره به این نکته دارد مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ تا می رسد به اینجا که وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ خداوند متعال این ادعیا پسرخواندههای شما را فرزندان شما قرار نداده است از حکم فرزند واقعی ندارد لذا بنابرین زینب بنت جحش عروس واقعی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) محسوب نمیشد چون زید فرزند واقعی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نبود لذا خداوند فرمود که با او ازدواج صورت بگیرد تا این زیر پا نهاده شود لذا دارد که فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا زینب را به ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) درآوردیم لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا برای اینکه حرجی بر مومنان در ازدواج همسران فرزندخواندههایشان نباشد این یک توضیح کلی راجع به مفهوم دعی و فرزند خوانده که اعم از معانی است اما درباره عبیدالله ابن زیاد علیه اللعنه و پدرش این مسئله بله دعی گفته شده دعی به مفهوم بدش است نه فرزند خوانده طبیعی مثلاً غلامی بودند مثل زید ابن حارثه بلکه از این باب که از متاسفانه طریق زنا زیاد از ابوسفیان متولد شد مادرش سمیه زن بدکارهای بود در طائف. و ابوسفیان رفت در آنجا ارتباطی برقرار کرد با او و خوب مشهور بود ابوسفیان ادعا میکرد حتی زمان عمر در جمعی از صحابه نشسته بودند زیاد هم آنجا یک سخنرانی غرایی کرد و خیلی به به گفتند مردم و و ابوسفیان گفت که این فرزند من است و عرض کنم که من با مادرش ارتباط داشتم و در جاهلیت و این ها و بعضی گفتند چرا ادعا نمیکنی گفت از ترس این عمر اشاره کرد چون به هر حال نتیجه باید حد برش جاری شود یک. فرزندی که واقعا فرزند او نبوده است از جهت شرعی بیاید ادعا کند منظور کم کم این مشهور شد چه زمانی این بحث دعی بیشتر چی شد زمان معاویه که معاویه مجلس رسمی ترتیب داد آدرسش را میخواهم عرض کنم.
تفسیر ماجرا را اشاره نکنم کتاب الغارات ثقفی که از مورخان قرن سوم هجری اواخر قرن سوم دو وفاتش است در جلد دو الغارات صفحه نهصد و سی و یک این جریان نقل میکند:
و روى على بن محمد المدائني قال: لمّا أراد معاوية استلحاق زياد و قد قدم عليه الشّام جمع النّاس و صعد المنبر و أصعد زيادا معه فأجلسه بين يديه على المرقاة الّتي تحت مرقاته و حمد اللَّه و أثنى عليه ثمّ قال:أيّها النّاس إنّي قد عرفت نسبنا أهل البيت في زياد فمن كان عنده شهادة فليقم بها؛ فقام ناس فشهدوا أنّه ابن أبي سفيان و أنّهم سمعوا ما أقرّبه قبل موته، فقام أبو مريم السّلوليّ فكان خمّارا في الجاهليّة فقال: أشهد يا أمير المؤمنين أنّ أبا سفيان قدم علينا بالطّائف فأتاني فاشتريت له لحما و خمرا و طعاما، فلمّا أكل قال: يا أبا مريم أصب لي بغيّا فخرجت فأتيت بسميّة فقلت لها: انّ أبا سفيان ممّن قد عرفت شرفه وجوده و قد أمرني أن أصيب له بغيّا فهل لك؟ فقالت: نعم يجيء الآن عبيد بغنمه و كان راعيا فإذا تعشّى و وضع رأسه أتيته، فرجعت إلى أبي سفيان فأعلمته فلم تلبث أن جاءت تجرّ ذيلها فدخلت معه فلم تزل عنده حتّى أصبحت فقلت له لمّا انصرفت: كيف رأيت صاحبتك؟ قال: خير صاحبة لو لا ذفر في إبطيها، فقال زياد من فوق المنبر: يا أبا مريم لا تشتم امّهات الرّجال؛ فتشتم امّك، فلمّا انقضى كلام معاوية و مناشدته قام زياد و أنصت النّاس فحمد اللَّه و أثنى عليه ثمّ قال: أيّها النّاس انّ معاوية و الشّهود قد قالوا ما سمعتم، و لست أدرى حقّ هذا من باطله و هو و الشّهود أعلم بما قالوا و إنّما عبيد أب مبرور و وال مشكور، ثمّ نزل.
مدائنی گوید: زمانی که معاویه تصمیم گرفت زیاد را ملحق کند درحالی که شام را به او داده است مردم را جمع کرد و از منبر بالا رفت و زیاد را با خود از پلکان زیرین بالا برد و حمد و ثنای خدا گفت و گفت: ای مردم من شباهت خانواده ام در زیاد را شناخته ام هر که شهادتی دارد بر آن قیام کند.پس افرادی برخاستند و شهادت دادند که او پسر ابوسفیان است و از او شنیده اند که قبل از مرگش به آن اقرار کرده است.و ابومریم سلولی که در جاهلیت خمار بود برخاست و گفت: یا امیرمؤمنان شهادت می دهم که ابوسفیان در طائف بر ما وارد شد و نزد من آمد و برایش گوشت، شراب و غذایی خریدم چون آن را خورد گفت: ای ابومریم زناکاری برای من بیاب. پس خارج شدم و سمیه را آوردم و به او گفتم ابوسفیان کسی است که شرف و بخشش او را شناخته ام و به من دستور داده است که زنا کاری بیابم آیا تو هستی؟ پس گفت: آری، عبید که چوپان است الآن گوسفندانش را می آورد و چون شام خورد و سر نهاد، نزد او می آیم،. به سوی ابوسفیان بازگشتم و او را آگاه کردم و دیری نپایید که دامن کشان آمد و همراه او وارد شد و تا صبح نزد او بود و چون او رفت به ابوسفیان گفتم: رفیقه ات را چگونه دیدی؟ گفت: بهترین رفیقه است اگر بوی بد زیر بغلش نباشد.پس زیاد از بالای منبر گفت: ای ابومریم مادر مردان را دشنام نده که مادرت دشنام می شود.زمانی که سخن معاویه و سوگند دادنش به پایان گرفت زیاد برخاست و حمد و ثنای خدا را برجای آورد و گفت: ای مردم معاویه و شاهدان آنچه که شنیدید را گفتند و من حق این امر را از باطل آن تشخیص نمی دهم و او و شاهدان به آنچه گفتند آگاه ترند و عبید پدری آمرزیده و سرپرستی مورد سپاس است سپس پایین آمد.
الغارات ،ثقفی، ج2، ص931.
علی ابن محمد. المدائنی از مدائنی باز مورخ معروف از او نقل میکند که لما اراد معاویه استلحاق زیاد معاویه خواست زیاد را ملحق کند به آل ابی سفیان مجلس ترتیب داد رسما معاویه در منبر نشست زیاد هم در پله پایینی منبر نشاند و و آن خمر فروش خمار طائف را ابو مریم سلولی نامی بود آن را فراخواند شرح ماجرا را با کمال بیشرمی در مجلس رسمی معاویه در جمع مسلمانها نزدیک مثلاً چهل و اندی بعد از. هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و پنجاه اندی بعد از ظهور اسلام میاید رسوم جاهلیت زنده کند در این مجلس رسمی زیاد با کمال بیغیرتی نشسته است ابو مریم سلولی هم می آید گزارش میکند که بله یک زمانی من در طائف بودم ابوسفیان از مکه سفر کرد به طائف و رفت و آمد بود برای تجارت و این ها و به هر حال خسته بود از راه رسیده بود و از من یک بقیه زن بدکارهای را طلب کرد و من سمیه را معرفی کردم در حالی که سمیه شوهر داشت شوهر چوپانی داشت به نام عبید او رفته بود به چوپانی و و سمیه هم با ابوسفیان ارتباط برقرار میکند و می گوید زیاد متولد شد در این مجلس مقابل را عجیب است که اوصافی هم در سمیه ذکر میکند که آنجا صدای زیاد در می آید که به هر حال دیگر لازم نیست مثلاً این مقدار در بطن ماجرا بروی منظور اینکه دعی بودن را خود معاویه زنده کرد.
ربطی به اباعبدالله (سلام الله علیه ) و امیرالمؤمنین (سلام الله علیه ) و فلان ندارد سمیه معروفه است به این کار بود و زیاد خودش هم اقرار به این مسئله کرد و نزد همه هم معلوم بود ابوسفیان هم چنین چیزی گفت. دعی در اینجا به معنای چسبیده شده است خوانده شده است ملحق شده است حالا ملحق شده است از طریق زنا که همینطور بوده است در واقع اما معنای اولیش همان بحث نسبت داده شده است خوانده شده است فرزند خوانده شده است این چیزی بود در عالم اسلام متاسفانه در زمان معاویه رخ داد اما شهرتی که در میان مسلمان ها پیدا کرده بودند این ها با این نام دو سه روایت را برای تایید این معنا که مشهور شده بود عرض میکنم یکی خود امیرالمومنین (سلام الله علیه) در رجال کشی جلد یک صفحه دویست و نود ذیل حالات رشید حجری رشید حجری می دانید از خصیصین اصحاب خواص اصحاب امیرالمومنین (سلام الله علیه) بود که امیرالمومنین (سلام الله علیه) مثل بعضی از اصحاب دیگرش مثل میثم تمار مثل حبیب بن مظاهر این ها اسراری به این ها گفته بود حوادثی که رخ می دهد لذا درباره رشید درباره حبیب این ها است که علم منایا بلایا داشتند علم منایا یعنی مرگ افراد را تاریخشان امیرالمؤمنین (سلام الله علیه ) به آنها گفته بود بلایا یعنی حوادث را میدانستند لذا مثلاً به میثم حضرت ( علیه السلام) گفته بود:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلصَّیْرَفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْخَیَّاطِ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ اَلْحَرِیرِیِّ عَنْ أَبِی حَسَّانَ اَلْعِجْلِیِّ عَنْ قِنْوَا بِنْتِ رُشَیْدٍ اَلْهَجَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لَهَا أَخْبِرِینِی بِمَا سَمِعْتِ مِنْ أَبِیکِ قَالَتْ سَمِعْتُ مِنْ أَبِی یَقُولُ قَالَ حَدَّثَنِی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا رُشَیْدُ کَیْفَ صَبْرُکَ إِذَا أَرْسَلَ إِلَیْکَ دَعِیُّ بَنِی أُمَیَّهَ فَقَطَعَ یَدَیْکَ وَ رِجْلَیْکَ وَ لِسَانَکَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ آخِرُ ذَلِکَ اَلْجَنَّهُ قَالَ بَلَی یَا رُشَیْدُ أَنْتَ مَعِی فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ قَالَتْ فَوَ اَللَّهِ مَا ذَهَبَتِ اَلْأَیَّامُ حَتَّی أَرْسَلَ إِلَیْهِ اَلدَّعِیُّ عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ زِیَادٍ فَدَعَاهُ إِلَی اَلْبَرَاءَهِ مِنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَبَی أَنْ یَتَبَرَّأَ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ اَلدَّعِیُّ فَبِأَیِّ مِیتَهٍ قَالَ لَکَ تَمُوتُ قَالَ أَخْبَرَنِی خَلِیلِی أَنَّکَ تَدْعُونِی إِلَی اَلْبَرَاءَهِ مِنْهُ فَلاَ أَتَبَرَّأُ مِنْهُ فَتُقَدِّمُنِی فَتَقْطَعُ یَدَیَّ وَ رِجْلَیَّ وَ لِسَانِی فَقَالَ وَ اَللَّهِ لَأُکَذِّبَنَّ قَوْلَهُ فِیکَ قَدِّمُوهُ فَاقْطَعُوا یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ اُتْرُکُوا لِسَانَهُ فَحَمَلْتُ طَوَائِفَهُ لَمَّا قُطِعَتْ یَدَاهُ وَ رِجْلاَهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ کَیْفَ تَجِدُ أَلَماً لِمَا أَصَابَکَ فَقَالَ لاَ یَا بُنَیَّهِ إِلاَّ کَالزِّحَامِ بَیْنَ اَلنَّاسِ فَلَمَّا حَمَلْنَاهُ وَ أَخْرَجْنَاهُ مِنَ اَلْقَصْرِ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ حَوْلَهُ فَقَالَ اِئْتُونِی بِصَحِیفَهٍ وَ دَوَاهٍ أَکْتُبْ لَکُمْ مَا یَکُونُ إِلَی أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَهُ فَإِنَّ لِلْقَوْمِ بَقِیَّهً لَمْ یَأْخُذُوهَا مِنِّی بَعْدُ فَأَتَوْهُ بِصَحِیفَهٍ فَکَتَبَ اَلْکِتَابَ بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ وَ ذَهَبَ لَعِینٌ فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ یَکْتُبُ لِلنَّاسِ مَا یَکُونُ إِلَی أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَهُ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ اَلْحَجَّامَ حَتَّی قَطَعَ لِسَانَهُ فَمَاتَ فِی لَیْلَتِهِ تِلْکَ وَ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُسَمِّیهِ رُشَیْدَ اَلْبَلاَیَا وَ کَانَ قَدْ أَلْقَی إِلَیْهِ عِلْمَ اَلْبَلاَیَا وَ اَلْمَنَایَا فَکَانَ فِی حَیَاتِهِ إِذَا لَقِیَ اَلرَّجُلَ قَالَ لَهُ یَا فُلاَنُ تَمُوتُ بِمِیتَهِ کَذَا وَ کَذَا وَ تُقْتَلُ أَنْتَ یَا فُلاَنُ بِقِتْلَهِ کَذَا وَ کَذَا فَیَکُونُ کَمَا یَقُولُ اَلرُّشَیْدُ وَ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لَهُ أَنْتَ رُشَیْدُ اَلْبَلاَیَا إِنَّکَ تُقْتَلُ بِهَذِهِ اَلْقِتْلَهِ فَکَانَ کَمَا قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ .
روایت شده از پدر عِجْلیّ که او گفت سؤال کردم از قَنوا دختر رشید حِجْریّ که خبر بده مرا از آنچه شنیده ای از پدرت. گفت شنیدم از پدرم که او می گفت روزی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من فرمودند یا رشید چگونه خواهد بود صبر تو زمانی که احضار کند تو را کسی که خود را منتسب به بنی امیه کرده سپس او قطع کند دو دست و دو پا و زبان تو را. عرض کردم یا امیر المؤمنین آخر آن بهشت است؟ فرمود بله یا رشید تو با منی در دنیا و آخرت. آنگاه دختر رشید گفت قسم به خدا که زمان بسیاری نگذشت تا اینکه فرستاد به سوی پدرم عبید الله بن زیاد و امر کرد او را به براءت از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام). پدرم از تَبَرّی از حضرت ابا کرد. سپس به پدرم گفت که حضرت علی (علیه السلام) نحوه مرگ تو را چگونه فرموده اند.پدرم گفت خبر داد مرا دوست من که تو من را احضار خواهی نمود و از من می خواهی که از او تبرّی نمایم ولی من هرگز چنین کاری نمی کنم. بعد دستور خواهی داد که دست و پا و زبانم را قطع کنند. آنگاه ابن زیاد گفت قسم به خدا که قول مولایت را درباره تو تکذیب خواهم کرد. سپس دستور داد که چهار دست و پای او را قطع کنید ولی زبانش را قطع نکنید. آنگاه دستها و پاهای او را قطع کردند و او را به بیرون بردند. در آن وضع از پدرم پرسیدم با توجه به درد و ناراحتی قطع دست و پاها چه حالی داری؟ جواب داد ای دخترم هیچ ناراحتی ندارم جز احساس ناراحتی از ازدحام بین مردم و پس از آنکه او را از قصر ابن زیاد خارج کردند مردم دور او جمع شدند. سپس پدرم گفت کاغذ و قلم بیاورید و بنویسید تا برایتان بگویم که تا روز قیامت چه واقع می شود چونکه برای این قوم اتفاقاتی خواهد افتاد که کسی از من نشنیده است. آنگاه گفت بنویسید بسم الله الرحمن الرحیم. بلافاصله به ابن زیاد خبر دادند که رشید می خواهد برای مردم حدیث بگوید و به آنها خبر دهد از وقایعی که تا قیامت اتفاق خواهد افتاد. عبید الله فوری کسی را فرستاد و دستور داد زبان او را قطع کردند و در همان شب از دنیا رفت. حضرت امیر (علیه السلام)او را رشید بلایا می نامیدند و می فرمودند تو را اینگونه خواهند کشت.نحوه شهادت مَیْثَم تمّار با رشید حِجْری با اندک تفاوتی مشابه است.صالح پسر مَیْثَم گفت پدرم را از قصر عبید الله خارج کردند در حالیکه چهار دست و پای او را قطع کرده بودند و تمام بدنش غرق به خون بود. آنگاه نشست و بلند گفت هرکس می خواهد از احادیث پنهانی از قول علی بن ابیطالب (علیه السلام) بشنود، بیاید بشنود. سپس مردم جمع شدند و میثم برای آنها از قول مولایش در امور عجیبه حدیث می گفت. آنگاه به ابن زیاد خبر دادند که تو بدترین عضو او را گذاشتی. گفت چیست؟ گفتند: زبان او را زیرا مشغول حدیث گفتن در امور عجیبه می باشد. دستور داد زبان او را قطع کنند. جلاد آمد و گفت زبانت را خارج کن تا قطع نمایم. میثم فرمود ابن فاجره گمان می کرد می تواند مولایم و مرا دروغگو نماید خودش دروغگو شد و هلاک شد. آنگاه زبانش را بیرون آورد و جلاد قطع کرد.
( الإختصاص , جلد 1 , صفحه 77 )
که چگونه شهید می شود ابن زیاد چه میکند به رشید از جمله چیزهایی که به رشید. فرمود حضرت ( علیه السلام) این بود خود رشید می گوید که قَالَ حَدَّثَنِی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا رُشَیْدُ کَیْفَ صَبْرُکَ إِذَا أَرْسَلَ إِلَیْکَ دَعِیُّ بَنِی أُمَیَّهَ آن زمان که دعی یک وقت تصور میکنم دعایی منظور همان زیاد است اینجا منظور امیرالمومنین (سلام الله علیه) ابن زیاد است زیاد که قطعاً بوده است ابن زیاد است لذا امام حسین ( علیه السلام) فرمود دعی ابن الدعی بوده است می گوید حضرت ( علیه السلام) فرمود که صبر چطور خواهد بود وقتی که دعی بنی امیه که عبیدالله باشد . تو را فرا بخواند فَقَطَعَ یَدَیْکَ وَ رِجْلَیْکَ وَ لِسَانَکَ دو دستت را دو پای تو را از زبان تو قطع کند فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ آخِرُ ذَلِکَ اَلْجَنَّهُ من بهشتی خواهم بود قَالَ بَلَی یَا رُشَیْدُ أَنْتَ مَعِی فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ در دنیا و آخرت تو با من خواهی بود راوی می گوید قَالَتْ فَوَ اَللَّهِ مَا ذَهَبَتِ اَلْأَیَّامُ حَتَّی أَرْسَلَ إِلَیْهِ اَلدَّعِیُّ عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ زِیَادٍ چیزی نگذشته عبیدالله ابن زیاد فراخواند او را رشید را. فَدَعَاهُ إِلَی اَلْبَرَاءَهِ مِنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَبَی أَنْ یَتَبَرَّأَ مِنْهُ
گفت که باید تبری بجویی بیزاری بجویی از علی( علیه السلام) بجوید همان کار که درباره رشید انجام داد که البته باز اینجا هم است که مثل میثم مثلاً بگوید کذب حضرت ( علیه السلام) ثابت کند زبانش را قطع نکرده است دست و پایشان اما بعد ناچار شد چون فضائل حضرت ( علیه السلام) بیان میکرد زبانش هم قطع کرد درباره خود امیرالمومنین (سلام الله علیه) که تعبیر دعی را پیشتر جلوتر از حدود چه عرض کنم شاید مثلاً. بیست و چند سال قبل از حادثه کربلا و قبل از شهادت جناب رشید این بحث دعی را مطرح کردند سنش اقتضا میکرد که به دنیا آمده باشد و به جز این باید از نشانههای شهرت این لقب درباره ابن زیاد و خود زیاد نامه ای است که یزید به ابن عباس مینویسد در انساب الاشراف بلاذری جلد پنج صفحه سیصد و شش دارد:
وأراد ابْن الزُّبَيْرِ ابن عباس على البيعة وقد بايعه الناس فامتنع عليه نحوًا من سنة ثم بايعه بعد، ويقال إنه لم يبايعه حتى توفي.وكان امتناع ابن عباس (829) عَنِ البيعة لابْن الزُّبَيْرِ قد بلغ يزيد فظن أن ذلك لتمسكه ببيعته، فكتب يزيد إليه: أما بعد فقد بلغني أن الملحد ابْن الزُّبَيْرِ دعاك إلى نفسه وعرض عليك الدخول فِي طاعته لتكون له على الباطل ظهيرًا وفي المأثم شريكًا وأنك امتنعت من طاعته واعتصت عليه فِي بيعته وفاء منك لنا وطاعة لله بتثبيت ما عرفك من حقنا فجزاك اللَّه من ذي رحم كأفضل جزاء الواصلين لأرحامهم الموفين بعهودهم، فما أنس من الأشياء لا أنس برك وحسن مكافاتك وتعجيل صلتك، فانظر من قبلك ومن يطرأ إليك من الآفاق ممّن يسحره الملحد بلسانه وزخرف قوله فأعلمهم حسن رأيك فِي طاعتي وتمسّك ببيعتي فإنهم لك أطوع ومنك أسمع منهم للمحل الحارب الملحد المارق والسلام.
فأجابه عبد اللَّه بْن عباس بجواب طويل يَقُول فيه: سألتني أن أحث الناس عليك وأثبطهم عَنْ نصرة ابْن الزُّبَيْرِ وأخذلهم عنه، فلا ولا كرامة ولا مسرة، تسألني نصرك وتحذوني على ودك وقد قتلت حسينًا، بفيك الكثكث، وإنك إذ تمنيك نفسك لعازب الرأي، وإنك لأنت المفنّد المثبور، أتحسبني لا أبا لك نسيت قتلك حسينًا وفتيان بني عبد المطلب مصابيح الدجى الذين غادرهم جنودك مصرعين فِي صعيد واحد مرملين بالدماء مسلوبين بالعراء غير مكفنين ولا موسدين تسفي عليهم الرياح وتعروهم الذئاب وتنتابهم عرج الضباع، حتى أتاح اللَّه لهم قومًا لم يشركوك فِي دمائهم فكفنوهم وأجنوهم، ومهما أنس من الأشياء فلن أنسى تسليطك عليهم ابن مرجانة الدعي ابن الدعي للعاهرة الفاجرة البعيد منهم رحمًا اللئيم أما وأبًا الذي اكتسب أبوك فِي ادعائه إياه لنفسه العار والخزي والمذلة فِي الدنيا والآخرة، فلا شيء أعجب من طلبك ودي ونصري وقد قتلت بني أبي وسيفك يقطر من دمي وأنت أحد ثأري، وذكر كلامًا بعد ذلك.
اى يزيد!... اين كه من با ابن زبير بيعت نكرده ام، به خدا سوگند! به جهت محبّت به تو نبوده است و خداوند به نيّت من آگاه است; تو دست نگه دار و به من خوبى نكن! چرا كه از من خوبى نخواهى ديد.
چگونه من از تو حمايت كنم؟ تو حسين عليه السلام و فرزندان خاندان عبدالمطّلب را كه چراغ هاى هدايت و ستارگان دانش بودند، به قتل رسانده اى و همه اينان در عراق به دستور تو به قتل رسيده اند. .. .هرگز فراموش نمى كنم كه شما حسين عليه السلام را تحت تعقيب قرار داديد تا آن بزرگوار از حرم پيامبر خدا به مكّه فرار كند. او را فرارى داديد تا از حجاز بيرون برود و وارد خاك عراق شود.
جمل من أنساب الأشراف،أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)، ج 5 ،ص 306
تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي الناشر: دار الفكر – بيروت الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م
که بعد از حادثه کربلا. وقتی که ابن زبیر داشت برای خودش بیعت جمع میکرد عبدالله بن عباس بنی هاشم محمد حنفیه حاضر نشدند که بیعت کنند با ابن زبیر و حتی در تاریخ دارد که این ها را در مکه در بیت زمزم حصر کرد بنی هاشم را حصر کرد در بیت زمزم در مسجد الحرام میخواست بسوزاند آنجا هیزم جمع کردند که بسوزاند و استناد میکرد به فعل عمر درباره بیت فاطمه (سلام الله علیها) و بیعتگیری از امیرالمومنین علی (سلام الله علیه) که مشروع است چون عمر هم این کار را کرد و بعد البته خشبیه یعنی مختار کسانی فرستاد با چوب. با سلاح دیگر وارد مسجد الحرام نشده است با چوب وارد شدند و نجات دادند بنی هاشم را منظور اینکه ابن عباس حاضر به بیعت نشد تا یک سال ابا میکرد از بیعت با ابن زبیر این به گوش یزید رسید یزید احمق خیال کرد که حالا بنی هاشم ابن عباس با ابن زبیر بیعت نکرده است دلش میخواهد که با یزید بیعت کند نامهای نوشته که مضمون نامه همین است که دستت درد نکند با ابن زبیر که رقیب من است بیعت نکردی و می خواهی با من بیعت کنی مردم را هم تشویق کن دعوت کن به بیعت با من ابن عباس هم خیلی فرد حاضر جواب زیرکی بود فاجابه جواب داد به جواب طویل. جواب طولانی داده است که این را همان طور که عرض کردم بلاذری در انساب الاشراف نقل کرده است تا می آید به اینجا ابن عباس می گوید:
ومهما أنس من الأشياء من هر چیزی را من فراموش کنم فلن أنسى تسليطك عليهم فراموش نمیکنم تو بودی که مسلط کردی بر مردم ابن مرجانة الدعي ابن الدعي للعاهرة الفاجرة البعيد تو بودی که ابن مرجانه دعی را مسلط بر مردم.منهم رحمًا اللئيم پدر و مادر لائمت و پستی دارد أما وأبًا الذي اكتسب أبوك فِي ادعائه إياه لنفسه پدرت بود که این ها را متصل به بنی امیه کرد
این هم باز شاهد دوم که این واژه به لقب به کار میرفته است. شاهد سوم عبدالله ابن بغطر گاهی یقطر در منابع دیدند است ضبط صحیحش بنابر دیدگاه برخی بزرگان محققین است بغطر عبدالله می گویند ضبطش مختار است و این سفیر اباعبدالله (سلام الله علیه ) سفیر دوم حضرت ( علیه السلام) است یعنی سه سفیر حضرت ( علیه السلام) فرستاده برای کوفه مسلم بن عقیل و عبدالله بن قیس بن مصهر سعیداوی گفته می شود قیس بن مصهر سیداوی این عبدالله بن بغطر عرض شود که بعد از شهادت جناب مسلم وقتی که وارد کوفه خاص می شود گرفتند آن حسین ابن نمیر یعنی گرفت و بردند پیش ابن زیاد:
وكان عبداللَّه بن يقطر رضوان اللَّه تعالى عليه من أهل اليقين والشجاعة الفائقة، إذ لمّا أمره ابن مرجانة قائلًا: «إصعد القصر والعن الكذّاب بن الكذّاب، ثمّ انزل حتى أرى فيك رأيي».صعد هذا البطل القصر «فلمّا أشرف على الناس قال:أيّها الناس، أنا رسول الحسين بن فاطمة بنت رسول اللَّه إليكم لتنصروه وتوازروه على ابن مرجانة وابن سميّة الدعيّ بن الدعيّ!».
إبصار العين:ص 93.
و ابن زیاد هم گفت که باید به هر حال نسبت به حسین ابن علی (علیهما السلام) نعوذ بالله کذاب بن کذاب. این چنین نسبتهایی که میدادند باید بروی و برائت بجویی و لعن کنی و این هم چیزی نگفت بردنش بالای دارالعماره
صعد هذا البطل القصر فلمّا أشرف على الناس مردم آنجا جمع شدند قال:أيّها الناس، أنا رسول الحسين بن فاطمة بنت رسول اللَّه من فرستاده اباعبدالله (سلام الله علیه ) هستم إليكم لتنصروه وتوازروه پیامش در واقع شفاها به مردم ابلاغ کرد در آنجا على ابن مرجانة وابن سميّة الدعيّ بن الدعيّ بر ابن مرجانه و ابن سمیه دعی بن دعی شما به هر حال یاری کنید اباعبدالله (سلام الله علیه ) را که بعد دارد که از بالای قصر انداختندش پایین و یک شقی هم رفت سرش را از تنش جدا کرد.
این ها به هر حال شواهد تاریخی دال بر اینکه شهرت داشتن اصلاً مشهور بودند نزد مردم به این و این شهرت را هم خودشان ابایی نداشتند متصل به بنی امیه بشوند ولو از طریق نامشروع یک وقت است که مثلاً از طرف مشروعی آقای ابوسفیان رفته است مثلاً با سمیه ازدواج کرده است زیاد متولد شده است و متصل می شود بنی امیه یک وقت نه شاهد می آید ابو مریم شهادت می گوید که از طریق زنا این آقای زیاد از ابوسفیان متولد شده است و می شود زیاد بن ابی سفیان و ابایی هم ندارد تعبیر واقعی تاریخی و مشهور در آن زمان بوده است دعی بن الدعی نسبت واقعی است.
مجری:
برای دیگر نسبت نسبت واقعی شما افتخار میکند دیگر بله بالاخره مثلاً در آن مجلس گفته الحمدالله فامیل خلیفه وقتی خودش افتخار کرده است شما چرا کاسه داغتر از آش می شوید.
استاد: جباری
البته خواهر معاویه حجاب سر برداشت این اسلامی است که بنی امیه تدریس میکند ملتزم شده است حالا من یک گریزی هم بد نیست اینجا بزنم ببینید ما اگر طالب چنین اسلامی هستیم که وارونه و به هر حال بخواهیم اسلامی که من درآوری و از بین برنده آن اصول اصلی قرآنی بشویم طبیعتاً اسلام اموی. اسلام علوی و اهل بیتی میخواهیم این نیست که به هر حال دخترانی بدون حجاب بیایند در مجالس حسینی شرکت کنند در دسته عزاداری در فلان شهر شرکت کنند زنجیر بزنند بدون هیچ حجابی و دقیقاً همان چیزی است که نقض غرض تناقض همین است دیگر اباعبدالله (سلام الله علیه ) برای حجاب برای دین برای اقامه و الا اگر این بود که یزید هم همین را میخواسته است یزید میخواست یک صورتی از اسلام باشد اذان و نماز باشد اما سگ بازی هم رواج داشته باشند شرب خمر رواج داشته باشد . صالحان و نیکان هم کشته شوند کسی دم بر نیاورد و امثال این ها اینکه همان می شود نقض غرض است و باید البته با به هر حال قول لین قول نرم به این ها تذکر باید داد اما بر نتابند مسئولین هیئات و دستهها و امثال این ها که چنین صحنهها که قطعاً وهن دین است وهن مذهب است وهن عزاداری است قطعاً اباعبدالله (سلام الله علیه ) راضی به این چیزی نیست مشخص است اجازه بینات است.
و تعجب است که چطور فلان مسئول دسته و عذاب و عرض شود که هیئت و مردمی که آنجا میبینند صحنه را چرا دم بر نمیاورند چرا. اعتراض نمیکنند چرا تذکر نمی دهند چرا اینطور شدند بعضی ها چرا عرض شود که نسبت به واجبات مگر امام حسین ( علیه السلام) برای چیزی غیر از نهی از منکر شهید شد:
هذا ما اوصى به الحسين بن علي الى اخيه محمد بن الحنفية. يشهـد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله ، جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة و النار حق و ان الساعة اتية لا ريب فيها و ان اللّه يبعث من في القبور، و اني لم اخرج اشرا و لا بطـرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابي طالب (ع). فمن قبلني بقبول الحق فاللّه اولى بالحق و من رد علي هذا اصبر حتى يقضي اللّه بيني و بين القوم بالحق و هو خير الحاكمين و هذه وصيتي يا اخي اليك "و ما توفيقي الا باللّه عليه توكلت و اليه انيب".
محمد بن حنفيه خدمت برادرش سيدالشهدا عليه السلام رسيد و حضرت را از رفتن به سمت عراق بر حذر داشت. حضرت از تصميم خود بازنگشنند آنگاه اين وصيتنامه را نوشتند و به دست برادر سپردند: اين وصيت حسين بن علي است به برادرش محمد بن حنفيه: شهادت مى دهد به اينکه جز الله خدايي نيست، يگانه است و او را شريکي نيست و اينکه محمد، بنده و فرستاده ي اوست که به حق از جانب حق آمد و اينكه بهشت و آتش حق است و قيامت بدون هيچ شكى آمدنيست و خداوند هر که در قبر هاست را زنده مى كند؛ خروج و قيـام من از روى سركشى و خوشگذرانى و فساد و ظلم نيست، تنها براى اصلاح در امت جدم(ص) قيام کردم و مي خواهم به معروف امر کنم و از منكر بازدارم و به سيره جدم(ص) و پدرم على بن ابيطالب عمـل کنم. پـس هر كس مرا به درستي قبول كند خدا به (پاداش) درستي سزاوار تر است و هر كه و هرکه اين (قيام) را رد كند، صبر مى كنم تاخداوند بين من و اين گروه قضاوت كند که او بهترين حاکمان است. برادرم ! اين وصيت من به تواست و توفيق من نيست مگر به خداوند بر او توكل کردم و به سوي او باز مي گردم
)بحارالانوار،مجلسی، ج ۴۴،ص329)
سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بود سیره امیرالمؤمنین (سلام الله علیه ) بود و کم کم بخواهد این را مسخ دیگر مسخ عزاداری است مسخ بینات و به هر حال واجبات است ان شاء الله که خداوند همه ما را متذکر کند بیدار کند نترسیم ما از نهی از منکر نترسیم ممکن است حالا یک اهانت هم شویم امام حسین ( علیه السلام) جانش را داد حالا ما یک به تو چه هم بشنویم. اما باید نسبت به این ها در جای خودش اعتراض کرد خدمتتان هستیم.
مجری:
بله خیلی ممنون استاد از این نکتهای که اشاره فرمودید یکی از غم و غصههای حضرت ابا عبدالله الحسین (سلام الله علیه ) و حضرت ابوالفضل ( علیه السلام) همین بحث هتک حرمت و حجاب بود دیگر الان حضرت حجت بن الحسن ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) در ناحیه مقدسه دیگر حالا این ها که اهل هیئت هستند اگر واقعا هیئتی هستند و اعتراض امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از بزرگترین غصههایش همین است.
استاد: جباری
اعتراض جناب زینب (سلام الله علیها) در مجلس یزید ملعون بود زنش آمد که داخل. و عبار رویش انداخت که تو بیا زنها و کنیزان خودت را تقطیر کنی در پس خیمه قرار بدهی اما عیال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) این چنین عرضه کن پس اعتراض زینب (سلام الله علیها) روی همین مسئله است و ما بیایم عرض شود که به اسم عزاداری هتک حرمت کنیم.
مجری:
ان شاء الله که خدا همه ما را به راه راست هدایت کند استاد حالا من قبل سوال بعدی را مطرح کنم اشاره زیبایی داشتید به جریان جناب رشید و ما سه بزرگوار معروف هستند رشید و میثم و حبیب بن مظاهر (سلام الله علیهم). این سه بزرگوار شما در همین برنامه سال گذشته خیلی جالب این را اشاره کردید تا میان برنامه چند دقیقهای داریم اگر بتوانید خلاصه ای از این جریان شیرین برای ما بگویید خیلی جالب بود که میثم و حبیب با هم صحبت میکردند این خودش از معجزات امیرالمومنین (سلام الله علیها) است که به این سه بزرگوار کیفیت شهادتشان را گفتند و این سه بزرگوار چقدر مومن و با ایمان هستند که عرضم به حضورتان که با اینکه کیفیت شهادت خودشان ولی هر کسی را آگاه نمی کنند .
استاد: جباری
یکی از به هر حال شواهد تاریخی اینکه سرها را سرهای شهدا را آوردند در کوفه گرداندند غیر از سر مقدس اباعبدالله (سلام الله علیه ) همین گزارش است که در برخی متون تاریخی کهن آمده است حالا آدرسش هم می شود من پیدا کنم آمده است که در محله بنی اسد کوفه، کوفه چون قبایل بخشهای مختلف کوفه تقسیم شده بود قبایل و همان جا زندگی میکردند بنی اسد که حبیب بن مظاهر هم از بنی اسد اسدی بود دیگر آنجا بود و و این ها نشسته بودند در یک جایی بالاخره. جناب حبیب و جناب میثم سوار بر مرکب به هم رسیدند حالا مثلاً سرهای مرکباشان نزدیک هم بود این ها روبروی هم بودند و حبیب رو کرد به میثم گفت گویا به اصطلاح مرد خربزه فروشی را چون خربزه خرما از این چیزها عرض شود که در کوفه از دارالرزق در منطقه محله دارالرزق یک. به هر حال فرد خربزه فروش در دارالرزق خربزه میفروشد و به جرم محبت امیرالمومنین (سلام الله علیه) او را خواهند گرفت و بر دار خواهند آویخت و عرض شود که مثلاً دست و پا و این هایش را قطع میکنند و این ها خطاب کرد به میثم و بیان کرد میثم هم رو کرد به حبیب گفت که گویا مرد سرخ رویی را میبینم که در راه دفاع از اهل بیت پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم ) به شهادت می رسد و سرش را می آورند در کوفه میچرخانند سرش را در محلات محله به محله میچرخانند.
این راگفتند و این گفت و آن گفت به هم خبر دادند و به هر حال رفتند مردمی که آنجا میشنیدند گفتند عجب آدم های دروغگویی هستند دارند از آینده خبر می دهند مثلاً ادعای به تعبیر من ادعای نبوت باید کنند دیگر ندارند از غیب خبر می دهند و این ها این ها رفتند و چند لحظه بعد رشید از راه رسید به رشید جریان را گفتند عرض شود که و رشید هم گفت همینطور است و خدا رحمت کند جناب میثم را که این هم باید اضافه میکرد که به آورنده سر حبیب مثلاً صد درهم. اضافه می دهند دقیقتر کرد مسئله را آن ها گفتند این از آن ها دروغگوتر است رشید از آن ها دروغگو می گوید چیزی نگذشت که همینطور شد بله یعنی در بیست و دو عرض شود که ذیالحجه سال شصت هجری جناب میثم به شهادت رسید حدود هجده روز بعدش که عاشورا شد دهم محرم حادثه کربلا رخ داد و حبیب به شهادت رسید در همان روزها دیگر سر حبیب را بردند و سیزدهم عرض شود که محرم در کوفه گرداندند. بعد این جریان است.
مجری:
(سلام الله علیهم اجمعین) استاد یک میان برنامه ببینیم برگردیم خیلی متشکرم از این مطالبی که ارائه فرمودید و از شما عزیزان هم تشکر میکنم بعد از میان برنامه برمیگردیم ان شاء الله در خدمت استاد خواهیم بود. صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک و علی ارواح التی حلت بفنائک عزیزان بیننده همچنان با برنامه آینه تاریخ در خدمت شما هستیم تلفنهای شبکه هم در اختیار شما است میتوانید تماس بگیرید و سوالات خودتان را مستقیماً مطرح کنید و استاد عزیز جناب آقای دکتر جباری ان شاء الله پاسخگوی سوالات شما خواهم بود استاد عزیز خسته نباشید خیلی بهرهمند شدیم از مباحثی که ارائه فرمودید اما سوالی که خواستند از شما بپرسیم یکی دیگر از سوالات خیلی هم جانسوز است ولی خوب. بالاخره هم سوال بیننده است و هم که باید روشن شود واقعاً این حقایق پرسیدن پیراهنی که حضرت اباعبدالله الحسین (سلام الله علیه ) آن را پوشیده با تیر و شمشیر و نیزه پاره شده است توسط عمر سعد و لشکر عمر سعد این لباس چه ارزشی دارد که بخواهند آن را به غنیمت ببرند که گفته خلاصه حتی به آن لباس هم رحم نکردند.
استاد: جباری
بله این سوالی است که باز دیدم که بعضاً مطرح می شود و شاید مثلاً در ذهن. سوال کننده به تبعش لازم است چون سوالی این بشود که پس ممکن است که اصلاً بحث غارت لباس و این ها رخ نداده باشد آیا مثلاً استناد تاریخی قوی دارد مسئله یا خیر .در پاسخ عرض میکنم نکته اول اینکه چرا گزارشهای تاریخی متاسفانه و کمال تاسف گزارشها تایید میکند اینکه لباس حضرت ( علیه السلام) به غارت بردند البته حالا به هر حال آن لباس های رویین حضرت ( علیه السلام) را عریان کامل چنین نشد و عرض کنم که. طبعاً همین پرسش پیش می آید که اباعبدالله (سلام الله علیه ) این همه تیر خورد نیزه خورد شمشیر خورد و بدن زخمی شد لباس پاره شد چه ارزشی داشت آیا از جهت اقتصادی به صرفه بود که لباس این چنین که از تن هم از چنان تنی جدا بشود طبیعتاً به هر حال قطعههای پارچهای خواهد بود آن هم حالا خونین آغشته به خون مطهر اباعبدالله (سلام الله علیه ) هم سخت است عرض کنم که پاسخ این است که ببینید مسئله خارج کردن لباس از بدن کشته در جنگ یک رسم جاهلی بوده است از دوره جاهلیت در واقع برای نشان دادن بعد اقتصادی هم مطرح بوده است در زره و امثال این ها اما اینکه لباس آن کشته را در بیاورند عریانش کنند یک رسم جاهلی نشان پیروزی است.
مجری:
یعنی بنی امیه و لشکر هنوز بر همان جاهلیت بودند و مسلمان نیستند.
استاد: جباری
در جاهلیت قبل از اسلام در جنگها این برای تحقیر دشمن بوده است به نحوی نشانه پیروزی بوده است که حتی ما مثلاً بر لباس شما سلب میگفتند اصطلاحاً دیگر این غنیمتی که از به هر حال لباس آن فرد و زره آن فرد کلاه خودش امثال سلب به هر حال غنیمت از آن شخص گرفته میشد این رسم بوده است و لذا وقتی امیرالمومنین (سلام الله علیه) عمرو ابن عبدود را در جنگ خندق به درک واصل کرد از روی کرامت زره و لباس او را در نیاورد آمد این طرف. سوال کردند سوال کننده مختلف نقل شده است گاهی آمده است عمر سوال کرد گاهی میگفتند یک صحابی سوال کرد امثال این ها حتی در نقلی دیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت داده است حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) سوال کرد که برای اینکه در واقع حضرت ( علیه السلام) بیان کند علت مسئله را که جا بیفتد یا علی (علیه السلام) مثلاً چطور شد زره او را خارج نکردی مثل دیگرانی که این کار را میکنند حضرت ( علیه السلام) فرمود استحییت من حیا کردم از اینکه عریانش کنم این را در صحنه رهایش کنم حیا کردم و بعداً خواهر عمرو بن عبدود که این را شنید در مدح امیرالمومنین (سلام الله علیه) اشعاری گفت و مدح کرد حضرت ( علیه السلام) به خاطر همین خصلت که پیدا است برادرم به دست کریمی به دست بزرگی عرض شود که کشته شده است و من برایم سخت نیست اینکه برادرم به دست چنین کسی کشته شده است مدح کرد خواهر عمر بن عبدوود ام کلثوم نام بود امیرالمومنین (سلام الله علیه) را .
پس این یک رسم جاهلی بوده است و متاسفانه در کربلا آن را در حق مثل اباعبداللهی (سلام الله علیه) مثل حسینی (سلام الله علیه) که این همه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) سفارشش را کرده است برگشتند به همان جاهلی چقدر فرق است امیرالمومنین (سلام الله علیه).به هر حال لباس یک مشرک را در جنگ اسلام و شرک در نمیاورد با کرامت برخورد میکند این ها لباس نواده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را اباعبدالله (سلام الله علیه ) زره و لباس این ها را خارج میکنند و غنیمت میبرند برای این جهت.
مجری:
خیلی مصیبت بزرگی است و این چقدر لکه ننگی است در پیشانی این بالاخره این قوم و این لشکر واقعاً مسلمان نیست مسلمان نما نمی تواند حتی مسلمان هم نیست دیگر چه بگویم استاد یک تماسی داریم آقای حسینی از کجا زنگ زدند نمی دانیم آقای. حسینی سلام در خدمت شما هستیم آقای حسینی خودمان از استان مازندران در خدمت شما هستیم.
بیننده
اعظم الله اجورنا عزاداری همه ما قبول باشد من محضر استاد یک سوالی داشتم و سوال من را اگر اجازه بدهید بپرسم بفرمایید در خدمت شما هستیم خدا حفظتان کند خدمت از من و سید خدمت شما عرض شود که من این یک خانم هایی که آمدند عزاداری کردند با بی حجابی و با بدون دامن این پوشش ها من شیعه تنقیح مناط نمی کنم من می گویم خیلی اشتباه کردند اما از یک طرف استاد جباری فرمودند که این ها کار بنی امیه است اسلام به این شکل آمدند آبرویش را بردند من می گویم اگر استاد این حرف را زدند چرا باز پریدند رفتند مجلس یزید که حرامزاده سر زنش را روسری می اندازد من اینجا تناقض می شود لطفاً جواب بدهید خیلی ممنونم خدانگهدار.
استاد: جباری
بله بله خیلی متشکرم بله نه تناقض نیست ببینید عرض من این است در مسئله. اسلام وارونه عمل کردن در واقع کسانی که در این گونه هیئات حاضر میشوند که یک حکم واجب الهی قرآنی که چندین آیه با صراحت دربارهاش داریم این در مجلس عزای ابی عبداللهی (سلام الله علیه) که برای حجاب و برای به هر حال اسلام و احکام اسلام اسلام اصیل شهید شد این ها زیر پا نهاده شود در چنین مجلسی این تناقض است در این جهت شبیه میشود به آنچه که. به اصطلاح بنی امیه عمل کردند حالا در آن زمان منکرات تناقض یعنی اینکه نه منکر خاص بیحجابی چرا این زمان بیحجابی و بدحجابی برای ما مسئله به اصطلاح عرفی و اجتماعیش است مشکل این شده است آن زمان چنین نبود و خود بنی امیه عرض شود که اصلا مشرکان در دوره قبل از اسلام چه عرض کنم بله. و این مقدار رعایت میکردند مسئله نبوده است.
بعدها مثلاً در این قرون اخیر متاسفانه اروپا رفت به سمت در قرن اخیر در واقع نگویم قرون در همان قرن اخیر چون همان فیلم کوتاهی که از صد سال قبل اروپا انگلیس ظاهراً آمده است که زنها حجاب دارند از این مسیر دارند می آیند روسری دارند حجاب دارند دامن های بلند دارند و این فیلم هایی که خود اروپاییان میسازند از گذشته خودشان زنها ببینید کلاه دارند سرشان لباس های بلند دارند این بحث عریانی و بیحجاب امر متأخری است ولی در میان ملل چه ایران چه اروپا چه جزیرة العرب. حتی زنها نقاب داشتند در دوره جاهلیت مثلاً حربه حروب فجار جنگهای فجار جنگهای چهارگانه که در ماههای حرام مردم برگزار شد یکی فجار المراه است که یک زنی نقاب جوان ها گفتند نقابش را از صورت بردارد برنداشت و متعرض شدند و بعد بین دو قبیله جنگ در گرفت.
منظور مسئله حجاب آن زمان وجود داشت جنگی که به قول حضرتعالی در آن ماه حرام ممنوع بوده است برپا شده است به خاطر اینکه نقاب از چهره میخواستند. قضیه بنی قینقاع در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به خاطر چیز مشابه همین جوانهای یهودی از آن زن مسلمان میخواستند متعرضش شوند منظور اینکه بنی امیه در این جهت بله ظاهر را رعایت میکردند اما شرب خمر هم می کرد مثلا در شرب خمر خلاف بینات قرآن معنایش این نیست که تمام احکام اسلام آنها زیر پا میگذاشتند بله در به هر حال عرضم در این بود.
مجری:
که شما فرمودید تناقض نکتهاش اینجا است بله که یک دو امر مسلمی است.
استاد: جباری
تو امر مسلمی را برمیداری به همان بینات و چیزهای قطعی اسلام را ما زیر پا بگذاریم به بهانه عزای ابی عبدالله (سلام الله علیه) نه از. اصلاً امام حسین ( علیه السلام) شهید شد برای اینکه این احکام زنده شود چه میخواهد در بحث حجاب باشد چه مسائل دیگر باشد. به هر حال ما ما تابع قرآن هستیم و تابع سنت هستیم تابع سیره اهل بیت ( علیهم السلام) هستیم هرجا که دیدیم از او انحرافی صورت گرفته است میدانیم که این دارد تاثیر اسلام فاصله میگیرد دارد به سمت اسلام اموی می رود اگر اگر منعی برای یزید و معاویه و فلان وجود نداشت از جهت اجتماعی طبیعتاً ممکن بود بحث حجاب را هم این ها به سمتش بروند این ها که. گاهی نقل شده است که معاویه مثلاً کنیز را عریان میکرده است جلوی جمع توی مجالس خودش نه به صورت عمومی در جامعه در مجالس از اینطور چیزها داشتند اگر کار پیش می رفت معاویه طبیعتاً زمینه را برای کفر کامل این ها فراهم میکردند اما بالاخره یک محدودیتها و محدودیتهای اجتماعی وجود داشته است برایشان مقصود چنین چیزی بود.
مجری:
بله خیلی متشکرم جناب آقای دکتر در مورد سوال قبل که یک نکتهای که باقی نمانده سوال شده است که استاد اسیران کربلا در چه تاریخی. وارد کوفه شدند و ورودشان به کوفه چگونه بوده است؟
استاد: جباری
بله از جهت تاریخ عرض کنم بعد چگونگی با استناد به یک دو روایت اشاره کنم چون همین روزها است دیگر ما در سیزدهم عرض کنم که محرم قرار داریم امروز ببینید روز عاشورا که آن فاجعه بزرگ اتفاق افتاد عصر عاشورا این سپاه بعد از پیروزی در کربلا ماندند شب یازدهم را سپاه عمر سعد ماندن اهل بیت اباعبدالله (سلام الله علیهم ) با آن وضع به هر حال تاسف بار خیمههای آتش گرفته کشتههای روی زمین مانده و بی سر به هر حال آن شب را گذراندند صبح روز یازدهم هم باز به همین ترتیب گذشت در صبح یازدهم سپاه عمر سعد ملعون کشتههای خودشان را دفن کردند و کشتههای اباعبدالله (سلام الله علیه ) و اجساد مطهر شهدا همینطور روی زمین مانده که امام سجاد ( علیه السلام) هنگام خروج از کربلا نگاه میکرد و این به هر حال درد را و داغ را به عمهاش زینب (سلام الله علیها) فرمود که ما را مسلمان نمیدانند. اجساد مطهر زمین گذاشتند و این ها عصر یازدهم فرمان حرکت داد عمر سعد سپاه از کربلا حرکت کند و اهل بیت ( علیهم السلام) را هم با اسارت سوار شتران بی محمل کردند که حالا سندش را عرض خواهم کرد.
شتران بی محمل است ببینید آن زمان به خصوص زنها حالا مردها یک مقدار بیشتر آزادی داشتن سوار شتر بی جهاز و بی محمل ممکن است را کوهان شتری پارچه بندازه جهاد داشته باشد اما دیگر هودج نبود سوار میشدند گاهی هم برای دوری از این آفتاب مردان هم ممکن است در هودج بنشینند. مدل زنها با توجه به همین بحث غیرت و امثال این ها زنها دیدند در هودج می نشستند یعنی یک محفظهای که شتر به هر حال قرار میدادند میبستند و زنها درون آن پارچه قرار میگرفتند در معرض دید نبودند هم در هم خورشید در بیابان اذیت نکند تصریح روایات کهن تاریخی این است که شتران بیمحمل بود بی جهاز بود حالا آیا مثلا صرفا کوهان بوده است رویش مثلاً پارچه بود این ها دیگر تاریخ مشخص نکردند اما دیگر هودج نبود محمل نبود. لذا آن گزارشی که گزارش مسلم جساس است که به هر حال گچکار کاخ ابن زیاد دارالعماره کوفه است نقل میکند این زیر سوال می رودسندش هم که منبع بسیار ضعیفی است که در بدو ورود اسرا به کوفه دیدم زینب (سلام الله علیها) سرش را به محمل کوبید و خون جاری شد و و مستند برای این قمهزنها می شود که بله پس زینب (سلام الله علیها) هم سرش را خونین کرده است ما هم میتوانیم کنیم نه اصلاً با این گزارشهای تاریخی سازگار نیست محملی نبود برای تحقیر این ها را سوار چنین شترانی کردند.
عصر یازدهم حرکت کردند از کربلا خارج شدند شب دوازدهم را در مسیر بودند چون نزدیک هشتاد نود کیلومتر فاصله است روز دوازدهم رسیدند به کوفه و وارد کاخ ابن زیاد شدند بعد از این مسیری که از کوچههای کوفه طی کردند وارد همان دارالعماره کردند و آن مجلس بین ابن زیاد و اسرا و گفتگوی حضرت زینب (سلام الله علیها) و خطبه حضرت (سلام الله علیها) به هر حال این ها و حضرت سجاد ( علیه السلام) این ها گفتگویشان در همان روز دوازدهم. اتفاق افتاده است اما سر مطهر اباعبدالله (سلام الله علیه ) را همان غروب عاشورا خولی ملعون آورد به کوفه برای اینکه جایزه بگیره اما غروب بود دیر بود وقتی رسید به کوفه در دارالعماره را بسته بودند و نتوانست همان شبانه یا غروب برود نزد ابن زیاد و بشارت بدهد به زعم خودش در منزلش زیر دیگی قرار داد و فردایش برد روز یازدهم برد پیش ابن زیاد لذا روز دوازدهم که اهل بیت ( علیهم السلام) رسیدن وارد دارالعماره شدند سر مطهر اباعبدالله (سلام الله علیه ) نزد ابن زیاد ملعون بود.
و خوب آن جسارتی که به سر مطهر کرد با چوب خیزران که میزد به لب و دهان مورد اعتراض کسانی مثل زید بن ارقم و این ها سریع قرار گرفت که دارد به جایی میزند که ما مکرر دیدیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) میبوسید محل زدنشان به تورو این روز دوازدهم است.
استاد: جباری
بله حالا اگر تلفن بگیریم ان شاء الله بخش بعدی سوال را اگر فرصت شد پاسخ بفرمایید بعدش اگر نشدیم دوست عزیزمان جناب محمد آقا از خراسان سلام وقت شما بخیر در خدمت شماییم .
بیننده
سلام علیکم. خسته نباشید ضمن عرض سلام خدمت مجری محترم و همچنین کارشناس سلام و رحمت الله بعضی از این حالا وهابیها اهل سنت صحبتشان این است که صحبتشان این است که حضرت امام حسین ( علیه السلام) وقتی میخواهند بروند کوفه خیلی ها میایند جلویشان از جمله عبدالله ابن زبیر عبدالله برادر حضرت امام حسین ( علیه السلام) این ها میایند می گویند که آقا این مردم کوفه این ها نامه نوشتند درست است شیعه هستند و این ها با پدرتان. پدرتان را به شهادت رسیدند امام حسن ( علیه السلام) را پایشان را حساب و شمشیر زدند و این ها آدم هایی وفاداری نیستند در زمانی که حضرت علی ( علیه السلام) بودند مدام از اینان مینالیدند مثلاً میگفتند شما سپاهی هستید زمستان میخواهیم برویم در جنگ سرد تابستان میخواهیم برویم میگویید گرم است مانند کرباس کهنه هستیم که بالا و پایین وقتی که هر کن جای دیگر پاره می شوند این ها آدم متعهدی نیستند و نشان دادن بعد این بنده خدا میگفت که مردم. از شامیان کسی در کربلا نبودند یک نیرویی از شام در کربلا نبوده است تمام کسانی که شیعه بودند و معتقد بودند به امامت امام حسین ( علیه السلام) این ها معتقدین بودند که به حساب نامه نوشتند و بعد برگشتند یعنی با یک پولی بود حالا از ترس بود ترس که نبوده است احتمالاً پول بوده است چون آدم وقتی میترسد معمولا می تواند کنار بکشد برود قایم شود اصلا وارد جنگ نشود آدم های غیر متعهدی بودند و این ها شیعه هستند و کارشان اشتباه بوده است می خواستم ببینیم آیا این ها واقعا شیعه بودند و سوال دیگری که داشتم در مورد . زنجیر زدن دختران که بیحجاب بودند این ها بچه هستند زیاد نباید سخت به جای جذب کردند بهتر است آدم جذبشان کند تا اینکه مثلاً هیئت را تعطیل کنند یا افرادی ببرند زیر سوال جوانان حالا فرق کردند با سی سال دیگر مراعاتشان کرد با تشکر این نظر من است.
مجری:
خیلی ممنون از تماس گرفتن شما من یک ارجاع بدهم به شما در روز سه شنبه و چهارشنبه گذشته جناب آقای جعفر طبسی در ویژه برنامه مع امام منصور اصلاً خاص برای همین سوالی که شما داشتید دو جلسه پاسخگوی این مسئله بودند حالا استاد ان شاء الله به صورت مختصر در وقت کمی که داریم پاسخ می دهند آنجا مفصلش را می توانید ببینید از آرشیو شبکه از طریق سایت و اپلیکیشن شبکه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میتوانید به آن دسترسی پیدا کنید خواهش می کنم.
استاد: جباری
یک نکته ای راجع به آن نکته اخیرشان اشاره کنم بله ما هم معتقد نیستیم که با تندی با این ها برخورد شود من اشاره کردم. به قول لین و نرم قرآن به حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهما )میفرماید که نزد فرعون که رفتید :
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى
اما بنرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد!
طه (20):44
اما از بحث ما بی تفاوت بودن است اینکه مردم بی تفاوت از کنار این منکر آشکار رد شوند صاحب هیئت میتواند شود با یک نصیحتی دخترم مثلا این ها مناسب عزادار حسینی حضرت زهرا ( علیها السلام) اینطور نمیپسند بله این ها مانع شوند جلوه جلوه خوبی نیست که این ها این چنین حضور کن نه. این درست نیست باید به هر حال منکر است وقتی منکر شد نهی باید متعرضش شود تا کیفیت اما راجع به آن سوالی که فرمودند بله این شبهه را بعضاً مطرح میکند همین شبکههای چه وهابی چه دین ستیز حتی دیدم که هر دو مطرح میکنند پاسخ روشن است .
پاسخ این است امام حسین ( علیه السلام) انقدر که کوفیان را میشناخت ابن زبیر شاید نمی شناخت محمد حنفیه شاید نمیشناخت امام ( علیه السلام) بالاخره حضرت ( علیه السلام) دست و پنجه نرم کرده است با این کوفیان زمان خلافت پدرشان به هر حال از جنگ جمل و صفین و فلان هجرت کرد امیرالمومنین (سلام الله علیه) کوفه امام حسین ( علیه السلام) هم آنجا بوده است خیلی خیلی بهتر از این ها . مردم کوفه را میشناسد پس آیا فریب خورد نعوذ بالله نه فریب نخورد بلکه امام ( علیه السلام) بر اساس تکلیف الهی باید این کار انجام بدهد چرا امام ( علیه السلام) الگو است برای طول تاریخ در طول تاریخ اگر چنین صحنهای پیش آمد کسانی آمدند اظهار آمادگی کردند برای اینکه یار حق باشند ای انقلابی کنند.
مثل مرحوم امام خمینی که به هر حال ملت آمدند مردم کوفه نامههای فراوانی نوشتند در ایام اقامت اباعبدالله (سلام الله علیه ) در مکه که ما آن کوفیان نیستیم ما گروه دیگری هستیم ممکن است امام ( علیه السلام) در واقع به علم الهی میداند که این ها . همان طور هستند اما بر اساس ظاهر عمل کند که اگر شیعه بعداً خواست استناد کند به فعل امام ( علیه السلام) بتواند استناد کند به صورت ظاهری نامههای فراوان نوشتند مثل امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) خود امیرالمومنین (سلام الله علیه) مردم بعد از قتل عثمان ریختند در خانهاش واقعاً همه آنها وفادار ماندند؟ به خدا نماندند قلیل شیعیان اعتقادی بودند لذا فرمود :
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ ، لأَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا .
امام على عليه السلام : اگر نبود حضور آن جمعيت و تمام شدن حجّت با وجود يار و ياور و اگر نبود كه خداوند از دانايان پيمان گرفته است كه بر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده رضايت ندهند ، هر آينه مهار شتر خلافت را بر شانه اش مى انداختم .
نهج البلاغة : الخطبة 3.
که آمدن این ها این ها آمدند بیعت کردند حجت تمام شد بعد اباعبدالله (سلام الله علیه ) حجت تمام شد با این نامههای فراوان باید تا آنجایی پیش برود که دیگر حجت اینطوری تمام شود. حجت اینطوری کی تمام شد نه زمان رسیدن حتی خبر شهادت مسلم چرا چون آنجا باز این احتمال وجود داشت که آن مسلم ابن عقیل بود زمینه به هر حال برایش فراهم نشد و مثلاً شهید شد و فلان اما مردم کوفه چه بسا خود حسین ابن علی(سلام الله علیهما) این چهره درخشان معصوم نواده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را ببینند ورق برگردد لذا حضرت ( علیه السلام) ادامه مسیر دادند از منزل زباله و این ها تا کجا رسیده است به دو قسم بعد از منزل شراب که با سپاه حر مواجه شدند سپاه حر همان طور که اشاره هم کردند . سپاه حر از کوفه بودند هزار نفر هم کوفیان بودند از شام نبود بله در سپاه عمر سعد و این ها از شام نبودند همین کوفیان بودند و مانع شدند که حضرت ( علیه السلام) وارد کوفه شود مگر اینکه برود به ابن زیاد بیعت کند و مانع شدند که حضرت ( علیه السلام) برگردد اینجا بود که حضرت ( علیه السلام) فرمودند که مرا رها کنید شما که خودتان نامه نوشتید.
و خورجینهای نامه را آورد حضرت ( علیه السلام) به عقبت ابن سمعان غلامش فرمود که بریز ریخت جلوی حر این نامههایش بر من آمده به دعوت خودتان نمیخواهید برمیگردم اولین جایی است که حضرت ( علیه السلام) فرموده است نمیخواهید برمیگردم به آنجایی که آمدند همینجا است چرا چون اینجا دیگر حجت تمام شد. مگر اینکه در محاصره هزار نفر ببرند دارالعماره و با ابن زیاد بیعت کند و این ها که حضرت ( علیه السلام) فرمودند چنین چیزی مرگ زودتر از اینکه بخواهید من با چنین حالتی ببرید همان جا فرمودید.
مجری:
خیلی متشکرم آقای دکتر از حضورتان و پاسخهای کاملی که دادید و همچنین تشکر میکنم از بینندگان تماس گرفتند و. سوالات مطرح کردند جناب دکتر جباری ان شاء الله بتوانیم در جلسه آینده هم در خدمت شما باشیم استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره اما عزیزان بیننده وقت ما به پایان رسیده است دیگر بیش از این نمیتوانیم در خدمت شما باشیم و آخر صحبت ما در شامگاه جمعه همان دعای همیشگی ما و اللهم عجل لولیک الفرج خداحافظ.