لينک دانلود
عنوان برنامه: آینه تاریخ
تاريخ: 25/ 03/ 1403
استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری
مجری: آقای قضبانی
قسمت:122
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صل علی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین
مجری:
عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر خدا را شاکر هستیم که در خدمت شما هستیم و تقدیم نگاه گرم شما عزیزان می کنیم یکی دیگر از برنامههای آینه تاریخ را از شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شامگاه جمعهتان بخیر باشد و می دانید که ما در چنین ساعات و دقایقی در جمعه شب ها. مهمان شما می شویم و در خدمت کارشناس عزیزمان جناب آقای دکتر جباری هستیم و مسائل تاریخ و سیره را بررسی می کنیم و سوالات شما را هم مطرح می کنیم استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.
استاد: جباری
علیکم السلام و رحمت الله خواهش میکنم بسم الله الرحمن الرحیم حضور حضرت عالی جناب آقای قضبانی و شما بینندگان گرامی عرض سلام و ادب و وقت بخیر دارم و عرض تسلیت سالروز شهادت امام پنجم امام محمد باقر (سلام الله علیه) باقرالعلوم (علیه السلام) را تسلیت عرض میکنم ابتدا به محضر مقدس. خلاف صالحش امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همچنین محضر شما بینندگان گرامی ان شاء الله که همه مشمول توجهات خاص آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم بتوانیم به هر حال حق تشیع را نسبت به آن بزرگوار در حد توانمان ادا کنیم در خدمتتان هستیم.
مجری:
ان شاء الله خیلی متشکر هستیم ما هم خدمت شما عرض تسلیت داریم خدمت بینندگان عزیز و آقا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که صاحب عزای این سالروز و این مناسبت هستند ان شاء الله که بتوانیم در یک چنین روزهایی و در چنین ساعاتی در خدمت آقا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم و عزادار حضرت امام باقر (علیه السلام) خوب عزیزان بیننده سه هزار پانزده پانزده سامانه پیامکی ما سیصد و سیزده را اگر بفرستید عضو کانال ایتای شبکه خواهید شد و آنجا کلیپها است یک سری از برنامهها آنجا معرفی می شود و آنجا میتوانید در خصوص خیلی از اار شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بگیرید تلفنهای برنامه هم که باز است تماس بگیرید به صورت مستقیم سوالاتتان را مطرح کنید جناب آقای دکتر ان شاء الله پاسخگوی سوالات شما عزیزان بیننده هم خواهند بود علاوه بر. شبکه ماهوارهای که میبینید از طریق سایت شبکه اپلیکیشن شبکه که در گوشی هایتان نصب می شود ما را همزمان می توانید ببینید با آرشیو شبکه هم دسترسی خواهید داشت ان شاء الله استاد عزیز همانطور که شما فرمودید سالروز شهادت جانسوز آقا امام باقر (علیه السلام) است ما روالمان آن بر این است که به آن مناسبت ذکر می کنیم بعد به سیره هم سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بپردازیم ولی سوالات در این خصوص زیاد است اگر اجازه بدهید امروز ما به سیره امام باقر (علیه السلام) به صورت اختصاصی بپردازیم که باز هر سیره هر امامی را که ما بررسی کنیم ما را بیشتر به آقا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزدیک می کند چون همین سیره دقیقاً همان سیره آقا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود یکی از مهمترین مباحث در خصوص حضرت امام باقر (علیه السلام) که اسم مبارک ایشان حضرت امام محمد باقرعلیه السلام است باقر علوم بودن ایشان است دیگر بحث علمی ایشان یک وزنه و یک ابهت خاصی دارد در این خصوص برایمان توضیح بفرمایید که ابهت علمی امام (علیه السلام) را برایمان روشنتر کنید.
استاد: جباری
خواهش میکنم بله عرض میکنم که همانطور که اشاره فرمودید لقب باقرالعلوم لقب مختص امام باقر (سلام الله علیه) است در حالی که دیگر ائمه علیهم السلام به سهم خودشان در عصر خودشان به هر حال شکافنده علم بودند خدمات علمی داشتند به خصوص امام صادق (سلام الله علیه) که دیگر زبان زد است تعداد شاگردان امام صادق (علیه السلام) قابل قیاس حتی با شاگردان امام باقر (سلام الله علیه) نیست بیش از چهار هزار نفر طبق تحقیق کسانی که بررسی کردند و گزارش شده است امام صادق (علیه السلام) شاگرد داشتند اما اینکه امام باقر (سلام الله علیه) لقب باقرالعلوم را دارند این همان لقب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دادند به این نواده بزرگوارشان و دلیلش هم به نظر میرسد که چنین چیزی است.
که عصر امام باقر (علیه السلام) یک زمینهای فراهم شد بعد از قریب به یک قرن از ظهور اسلام یک زمینه خوبی فراهم شد برای ایفای نقش علمی خاص برای امام باقر (علیه السلام) از این جهت:
عنه صلی الله علیه و آله ـ أیضا ـ :إنّکَ ستُدرِکُ رجُلاً مِنّی، اسمُه اسْمِی و شَمائلُهُ شَمائلی یَبْقَرُ العِلْمَ بَقْرا .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ به جابر ـ فرمود :تو مردی از [خاندان] مرا درک خواهی کرد که نامش نام من، و رفتار و کردارش، رفتار و کردار من است و دانش را تا ژرفایش می شکافد.
بحارالانوار،مجلسی، ج46، ص294
آن تعبیر معروف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جابر بن عبدالله انصاری فرمود. تو او را درک خواهی کرد روایت معروفی که حضرتصلی الله علیه و آله و سلم، ائمه علیهم السلام را به اسم معرفی کردند به جابر ذیل آن آیه شریفه:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمن را ا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمن را نَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید و از آنها داوری بطلبید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این کار برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
نساء 4:59
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در توصیف مصادیق این اولیالامر رسیدند به اصطلاح محمد بن علی الباقر علیهما السلام و فرمودند ثمَّ محمّد بن علي المعروف بالباقر ، ستدركه يا جابر! فإذا لقيته فأقرئه منّي السلام ای جابر تو او را درک می کنی و سلام مرا به او برسان و او علوم را می شکافد یعنی در واقع مردم را به آن متن و درون. دقایق علمی در عرصههای مختلف راهنمایی میکند و به نظرم آن زمینهای که فراهم شد بخشش ناشی از این مسئله بود که به هر حال یک قرن تاختند تاخته و فرهنگی کردند ضد فرهنگی در واقع این تاختن یعنی حرکت ضد فرهنگی خلفا با منع تدوین حدیث در عصر خلیفه دوم آغاز شد و تشویق و توصیه به جعل حدیث توسط معاویه ادامه پیدا کرد و بخشنامه رسمی معاویه بدهد به نقاط مختلف به جعل حدیث بر ضد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) . و به جعل فضائل امیرالمومنین (سلام الله علیه) برای دیگران و منع نقل فضائل امیرالمومنین (سلام الله علیه) در به هر حال محافل و اینها.
وروى أبو الحسن على بن محمد بن ابى سيف المدايني في كتاب الاحداث قال كتب معاوية نسخة واحدة الى عماله بعد عام الجماعة أن برئت الذمة ممن روى شيئا من فضل ابى تراب واهل بيته فقامت الخطباء في كل كورة وعلى كل منبر يلعنون عليا ويبرءون منه ويقعون فيه وفي اهل بيته وكان اشد الناس بلاء حينئذ اهل الكوفة لكثرة من بها من شيعة على عليه السلام فاستعمل عليهم زياد بن سمية وضم إليه البصرة فكان يتتبع الشيعة وهو بهم عارف لانه كان منهم ايام على عليه السلام فقتلهم تحت كل حجر ومدر واخافهم وقطع الايدى والارجل وسمل العيون وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشردهم عن العراق فلم يبق بها معروف منهم وكتب معاوية الى عماله في جميع الافاق الا يجيزوا لاحد من شيعة على واهل بيته شهادة وكتب إليهم أن انظروا من قبلكم من شيعة عثمان ومحبيه واهل ولايته والذين يروون فضائله ومناقبه فادنوا مجالسهم وقربوهم واكرموهم واكتبوا لى بكل ما يروى كل رجل منهم واسمه واسم ابيه وعشيرته . ففعلوا ذلك حتى اكثروا في فضائل عثمان ومناقبه لما كان يبعثه إليهم معاوية من الصلات والكساء والحباء والقطائع ويفيضه في العرب منهم والموالي فكثر ذلك في كل مصر وتنافسوا في المنازل والدنيا فليس يجئ احد مردود من الناس عاملا من عمال معاوية فيروى في عثمان فضيله أو منقبه الا كتب اسمه وقربه وشفعه فلبثوا بذلك حينا . ثم كتب الى عماله أن الحديث في عثمان قد كثر وفشا في كل مصر وفي كل وجه وناحية فإذا جاءكم كتابي هذا فادعوا الناس الى الرواية في فضائل الصحابة والخلفاء الاولين ولا تتركوا خبرا يرويه احد من المسلمين في ابى تراب الا وتأتوني بمناقض له في الصحابة فان هذا احب الى واقر لعيني وادحض لحجة ابى تراب وشيعته واشد عليهم من مناقب عثمان وفضله . فقرئت كتبه على الناس فرويت اخبار كثيرة في مناقب الصحابة مفتعلة لا حقيقة لها وجد الناس في رواية ما يجرى هذا المجرى حتى اشادوا بذكر ذلك على المنابر والقى الى معلمي الكتاتيب فعلموا صبيانهم وغلمانهم من ذلك الكثير الواسع حتى رووه وتعلموه كما يتعلمون القرآن وحتى علموه بناتهم ونساءهم وخدمهم وحشمهم فلبثوا بذلك ما شاء الله . ثم كتب الى عماله نسخة واحدة الى جميع البلدان انظروا من قامت عليه البينة انه يحب عليا واهل بيته فامحوه من الديوان واسقطوا عطاءه ورزقه وشفع ذلك بنسخة اخرى من اتهمتوه بمولاة هؤلاء القوم فنكلوا به واهدمو داره فلم يكن البلاء اشد ولا اكثر منه بالعراق ولا سيما بالكوفة حتى إن الرجل من شيعة على عليه السلام لياتيه من يثق به فيدخل بيته فيلقى إليه سره ويخاف من خادمه ومملوكه ولا يحدثه حتى ياخذ عليه الايمان الغليظة ليكتمن عليه فظهر حديث كثير موضوع وبهتان منتشر ومضى على ذلك الفقهاء والقضاة والولاة وكان اعظم الناس في ذلك بلية القراء المراءون والمستضعفون الذين يظهرون الخشوع والنسك فيفتعلون الاحاديث ليحظوا بذلك عند ولاتهم ويقربوا مجالسهم ويصيبوا به الاموال والضياع والمنازل حتى انتقلت تلك الاخبار والاحاديث الى ايدى الديانين الذين لا يستحلون الكذب والبهتان فقبلوها ورووها وهم يظنون انها حق ولو علموا انها باطلة لما رووها ولا تدينوا بها .
ابوالحسن علیبن محمدبن ابییوسف مدائنی در کتاب «الاحداث» نقل میکند که معاویه بخشنامهای برای همه کارگزاران خود صادر کرد که در آن، آمده بود: "ذمه من از هرکس که چیزی از فضائل ابوتراب علیبن ابیطالبعلیهم السلام و اهلبیت او را نقل کند، برداشته شده است." و سخنوران در هرمنطقه بر منابر علی7 را لعنت میکردند و از او تبری میجستند و به او و افراد خاندانش دشنام میدادند.
در آن هنگام، گرفتارترین مردم، کوفیان بودند که در آن شهر، شیعیان از همه جا بیشتر ساکن بودند. معاویه زیادبنسمیه را به حکومت کوفه گماشت و بصره را هم ضمیمه آن کرد. او نیز -که به شیعیان آشنا بود و به روزگار حکومت علیعلیه اسلام خود از آنان شمرده میشد- ایشان را بهسختی تعقیب کرد و آنان را زیر هرسنگ و کلوخ که یافت، کشت و شیعیان را به بیم انداخت؛ او دستها و پاها را میبرید و به دیدهها میل میکشید و آنان را بر تنهای درختان خرما بر دار میکشید تا جایی که ایشان را از عراق بیرون راند و پراکنده ساخت و در عراق هیچ شیعه نامآوری باقی نماند.
آن گاه معاویه به همه کارگزاران خویش در سراسر منطقه حکومتش نوشت: "گواهی هیچ یک از شیعیان علی و اهلبیت او را مپذیرید و نوشت: بنگرید که شیعیان و دوستان و هواداران عثمان را در منطقه حکومت خود و کسانی را که فضائل و مناقب او را نقل میکنند، گرامی دارید و به خود نزدیک سازید و جایگاه نشستن آنان را به خود نزدیکتر قرار دهید و آن چه را که هریک از ایشان روایت میکند، همراه نام خود و پدر و عشیره اش برای من بنویسید." آنان نیز چنان کردند.
چون معاویه برای آنان نقدینه پول و جامه و پاداش و زمین میداد، در بیان فضائل و مناقب عثمان زیادهروی کردند و از ایشان میان عرب و موالی شایع شد و به سبب چشم و همچشمی برای رسیدن به دنیا و منزلت، در هرشهر و دیار، این موضوع رایج شد. آن چنانکه هیچ گمنام و فرومایهای که در فضیلت و منقبت عثمان روایتی نقل میکرد و پیش یکی از کارگزاران عثمان میآمد، نبود مگر اینکه نامش را در دیوان مینوشت و او را به خود نزدیک میساخت و شفاعتش را میپذیرفت؛ و مدتها چنین بودند.
معاویه سپس به کارگزاران خود نوشت: "حدیث درباره عثمان فراوان در هرشهر و هرسو پراکنده شده است. اینک چون این نامه من به شما رسید، مردم را به جعل روایت در مورد فضائل صحابه و خلفای اُولیابوبکر و عمر فرا خوانید و هیچ خبری را که هرکس از مسلمانان درباره علی نقل میکند، رها مکنید مگر اینکه نظیر آن را برای صحابه بسازید و پیش من آورید که این کار برای من خوشتر و مایه چشمروشنی بیشتر من است و حجت و برهان ابوتراب و شیعیان او را بیش در هم میشکند تا آنکه مناقب و فضائل عثمان را روایت کنید."
چون این نامه برای مردم خوانده شد، اخبار بسیاری که ساخته و پرداخته بودند و خالی از حقیقت بود، در مناقب صحابه منتشر شد و مردم در این مورد چندان کوشیدند که اندکاندک روی منابر گفته شد و به مکتبداران القاء میشد که بسیاری از روایاتی از این دست را به کودکان و پسربچهها آموزش دهند آنان نیز چنان کردند و همان گونه که قرآن را به آنان میآموختند، آن روایات را هم آموزش دادند. سپس کار به آنجا کشید که به دخترکان و زنان خدمتگزار و وابستگان خود نیز آموزش دادند و سالها بدین گونه گذشت.
معاویه سپس بخشنامهای به همه کارگزاران خویش در همه شهرها نوشت: "بنگرید در مورد هرکس که با دلیل ثابت شد علی و اهلبیت او را دوست میدارد، نامش را از دیوان حذف کنید و مقرری سالیانه و عطای او را ببرید. همراه این بخشنامه، نامه دیگری هم بود که: هرکه را به دوستی این قوم علی و اهلبیت او متهم میدانید شکنجه دهید و خانه اش را ویران سازید."
بلا و گرفتاری در هیچ جا بیشتر و دشوارتر از عراق نبود، بهویژه کوفه، و چنان شد که مردی از شیعیان علی علیه اسلام اگر کسی پیش میآمد که به او اعتماد داشت او را به خانه و حجره خود میبرد و در خانه پس از آنکه او را سوگندهای استوار میداد، در حالی که از خدمتگزار و برده خود میترسید، راز و حدیث خود را به وی میگفت. بدین گونه بسیاری از احادیث مجعولبرساخته و بهتان رایج و منتشر شد و فقیهان و قاضیان و والیان بر این روش بودند و از همه مردم، گرفتارتر به این شوربختی، قاریان ریاکار و سستبنیادهای فریبکاری بودند که خود را زاهد و خاشع نشان میدادند و برای بهرهگیری از والیان، احادیثی جعل میکردند. والیان هم جایگاه نشستن آنان را به محل خود نزدیک میساختند و به منزلت و اموال و املاک میرسیدند، تا آنکه این احادیث و اخبار به دست دیندارانی رسید که هرگز دروغ و بهتان را حلال نمیشمردند ولی چون گمان میکردند که آنها برحق و صحیح هستند، پذیرفتند و روایت کردند، و اگر میدانستند آن احادیث باطل است، هرگز روایت نمیکردند و به آن معتقد نمیشدند. کار همین گونه بود و چون حسنبنعلیعلیه اسلامرحلت فرمود به شهادت رسید گرفتاری و فتنه افزون شد و از شیعه و آن گروه از مردم هیچ کس باقی ماند جز آنکه در زمین، سرگشته و بر جان خویش بیمناک بود.
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد ج 11 ص 44
حتی در آن گزارش که حالا در همین برنامه یادم است مکرر من تاکید میکنم روی گزارش ابوالحسن مدائنی که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه جلد یازدهم صفحه چهل و چهار می آورد از کتاب الاحدث ابوالحسن مدائنی در ادامه آن نقل دارد که فضا انقدر سخت بود حتی بعد از دوره معاویه در دوره خلفای اموی آنقدر دوره حجاج به خصوص. آنقدر سخت بود که کسی اگر میخواست چیزی راجع به فضل امیرالمومنین (سلام الله علیه) بگوید در خانه خودش اعتماد نمیکرد حتی به غلام خودش به خدمه خودش به حتی اهل خانه خودش خیلی باید عود و مواصیق مقلده یعنی به هر حال قسم میداد و مطمئن میشد و فلان که جای درز پیدا نمی کند و چیزی نقل میکرد در این باره سخت بود این فضا یک قرن ادامه داشت اما عصر امام باقر (علیه السلام) عصر امام (علیه السلام) از سال نود و چهار یا نود و پنج بنابر اختلافی که درباره شهادت امام سجاد (سلام الله علیه) وجود دارد شروع شد و سه چهار سال نگذشته از. امامت حضرت (علیه السلام) عمر بن عبدالعزیز آمد سر کار.
به اصلاحاتی را شروع کرد این اصلاحات عمر بن عبدالعزیز در کنار یک تشنگی علمی یعنی اختلاف علمی که موجب تشنگی علمی شد اختلاف از این جهت که یک قرن گذشته بود احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به هر حال در لفافه بود درست نقل نمیشد اهل بیت علیهم السلام را هم بایکوت کرده بودند اختلاف مذاهب فقهی پیدا فقهای پدید آمدند هر کدوم نظری داشتند گاهی متحیر بودن در اینکه. به هر حال پاسخ مسئله چیست اصحاب رای پدید آمدند کم کم زمینه برای امثال ابوحنیفه و بحث قیاس و فلان و امثال پدید آمد و کسانی تابع حدیث بودند اهل الحدیث و اعتماد بر حدیث داشتند کسانی میگفتند عقل را راهی نیست در فهم متون دینی در نقطه مقابلش معتزله پدید آمدند که به عقل نقش خاصی میدادند یک بلبشوی فکری فرهنگی بود در اواخر قرن اول اوایل قرن دوم دقیقا در همین دوره امامت امام باقر (علیه السلام) که تقریباً بیست ساله دیگر نود و چهار نود و پنج تا صد و چهارده قول صحیحتر درباره. سال شهادت امام باقر (علیه السلام) صد و چهارده است و اقوال دیگری مثل صد و سیزده صد و پانزده صد و شانزده صد و هفده، شش الی هفت قول تقریباً است اما قول صحیحتر صد و چهارده است.
بیست سال تقریبا دوره امامت حضرت (علیه السلام) است و عرض کردم چند سال نگذشته این فضای ضد فرهنگی اختلافات نظری در باب ابواب فقهی ابواب اعتقادی امثال اینها در کنار منع تدوین حدیث سبب شد که یک تشنگی در جامعه پدید بیاید که بالاخره یک کسی بیاد فرج رسان شود برای این وضعیت. عمر بن عبدالعزیز هم گویا ناشی از یک چنین طلب اجتماعی آمد به عنوان یک مصلحی مثلاً در سوپاپی را باز کند برای اینکه به هر حال بگوید ما بنی امیه انقدر هم که شما فکر میکنید بد نیستیم و کارهای ظاهر اصلاحی را انجام داد مثل همین بحث آزادی نقل حدیث تدوین حدیث به نماینده فرهنگی خودش در مدینه ابلاغ کرد که احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بنویس بگو بنویسند .
گرچه ما گزارشی نداریم که حالا عرض کنم که او موفق شده باشد کار خاصی انجام بدهد اما بالاخره منع برداشته شد کم کم در طی چند دهه از اوایل نیمه اول قرن دوم کم کم در دینها شروع شد و در چنین فضایی مردم روی میآوردند به امام باقر (سلام الله علیه) سوالاتشان مطرح میکردند این روایت قتاده روایت خوبی است من شاید هم در همین برنامه سالهای قبل یک مقطع دیگری اشاره کرده باشم عزیزان بیننده شاید در خاطرشان باشم اما نکاتی درش است یادآوریش هم شیرین است هم مفید . و آدرسش را عرض کنم بعد گزارش گونه اشاره کنم به روایت در کتاب شریف کافی آمده جلد ششم صفحه دویست و پنجاه و شش روایت هم از ابوحمزه ثمالی است صحابی خوب امام سجاد (علیه السلام) امام باقر (علیه السلام) امام صادق (علیه السلام) امام کاظم (علیه السلام) را درک کرده است شهادت امام صادق (علیه السلام) را درک کرده است اوایل به هر حال امامت امام کاظم (علیه السلام) دعای معروف هم که از همین جناب ابوحمزه ثمالی. است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ ص إِذَا أَقْبَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ فَقَالَ مَنْ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَقُلْتُ مَا حَاجَتُكَ فَقَالَ لِي أَ تَعْرِفُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع فَقُلْتُ نَعَمْ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ قَالَ هَيَّأْتُ لَهُ أَرْبَعِينَ مَسْأَلَةً أَسْأَلُهُ عَنْهَا فَمَا كَانَ مِنْ حَقٍّ أَخَذْتُهُ وَ مَا كَانَ مِنْ بَاطِلٍ تَرَكْتُهُ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ تَعْرِفُ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ لَهُ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ إِذَا كُنْتَ تَعْرِفُ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَقَالَ لِي يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَنْتُمْ قَوْمٌ مَا تُطَاقُونَ إِذَا رَأَيْتَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَأَخْبِرْنِي فَمَا انْقَطَعَ كَلَامِي مَعَهُ حَتَّى أَقْبَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ حَوْلَهُ أَهْلُ خُرَاسَانَ وَ غَيْرُهُمْ يَسْأَلُونَهُ عَنْ مَنَاسِكِ الْحَجِّ فَمَضَى حَتَّى جَلَسَ مَجْلِسَهُ وَ جَلَسَ الرَّجُلُ قَرِيباً مِنْهُ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَجَلَسْتُ حَيْثُ أَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ حَوْلَهُ عَالَمٌ مِنَ النَّاسِ فَلَمَّا قَضَى حَوَائِجَهُمْ وَ انْصَرَفُوا الْتَفَتَ إِلَى الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ الْبَصْرِيُّ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقَ خَلْقاً مِنْ خَلْقِهِ فَجَعَلَهُمْ حُجَجاً عَلَى خَلْقِهِ فَهُمْ أَوْتَادٌ فِي أَرْضِهِ قُوَّامٌ بِأَمْرِهِ نُجَبَاءُ فِي عِلْمِهِ اصْطَفَاهُمْ قَبْلَ خَلْقِهِ أَظِلَّةً عَنْ يَمِينِ عَرْشِهِ قَالَ فَسَكَتَ قَتَادَةُ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيِ الْفُقَهَاءِ وَ قُدَّامَ ابْنِ عَبَّاسٍ فَمَا اضْطَرَبَ قَلْبِي قُدَّامَ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا اضْطَرَبَ قُدَّامَكَ قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ أَ تَدْرِي أَيْنَ أَنْتَ أَنْتَ بَيْنَ يَدَيْ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ فَأَنْتَ ثَمَّ وَ نَحْنُ أُولَئِكَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ- جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ مَا هِيَ بُيُوتُ حِجَارَةٍ وَ لَا طِينٍ قَالَ قَتَادَةُ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْجُبُنِّ قَالَ فَتَبَسَّمَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قَالَ رَجَعَتْ مَسَائِلُكَ إِلَى هَذَا قَالَ ضَلَّتْ عَلَيَّ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ فَقَالَ إِنَّهُ رُبَّمَا جُعِلَتْ فِيهِ إِنْفَحَةُ الْمَيِّتِ قَالَ لَيْسَ بِهَا بَأْسٌ إِنَّ الْإِنْفَحَةَ لَيْسَ لَهَا عُرُوقٌ وَ لَا فِيهَا دَمٌ وَ لَا لَهَا عَظْمٌ إِنَّمَا تَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّمَا الْإِنْفَحَةُ بِمَنْزِلَةِ دَجَاجَةٍ مَيْتَةٍ أُخْرِجَتْ مِنْهَا بَيْضَةٌ فَهَلْ تُؤْكَلُ تِلْكَ الْبَيْضَةُ فَقَالَ قَتَادَةُ لَا وَ لَا آمُرُ بِأَكْلِهَا فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ لِمَ فَقَالَ لِأَنَّهَا مِنَ الْمَيْتَةِ قَالَ لَهُ فَإِنْ حُضِنَتْ تِلْكَ الْبَيْضَةُ فَخَرَجَتْ مِنْهَا دَجَاجَةٌ أَ تَأْكُلُهَا قَالَ نَعَمْ قَالَ فَمَا حَرَّمَ عَلَيْكَ الْبَيْضَةَ وَ حَلَّلَ لَكَ الدَّجَاجَةَ ثُمَّ قَالَ ع فَكَذَلِكَ الْإِنْفَحَةُ مِثْلُ الْبَيْضَةِ فَاشْتَرِ الْجُبُنَّ مِنْ أَسْوَاقِ الْمُسْلِمِينَ مِنْ أَيْدِي الْمُصَلِّينَ وَ لَا تَسْأَلْ عَنْهُ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَكَ مَنْ يُخْبِرُكَ عَنْهُ
در مسجد رسول خدا ص نشسته بودم كه مردى به سويم آمد و سلام داد و پرسيد اى بنده خدا كيستى؟گفتم: از اهالى كوفه هستم، با من چكار دارى؟پرسيد: آيا محمد بن على امام باقر ع را مىشناسى؟گفتم: آرى، اگر حق و باطل را مىدانى با او چكار دارى؟گفت: اى كوفيان شما طاقت نداريد، اگر ابو جعفر را ديدى به من خبر ده. هنوز كلامش تمام نشده بود كه ابو جعفر آمد. عدهاى از مردم خراسان و نيز گروهى ديگر اطراف آن حضرت را گرفته بودند و درباره مناسك حج از وى سؤال مىكردند. امام ع آمد و در جايگاه خود نشست. آن مرد نيز در نزديك آن حضرت جاى گرفت. من در جايى نشستم كه سخنان آنان را بشنوم. اطراف امام عدهاى نشسته بودند. وقتى هر يك كار خود را انجام دادند و رفتند، امام رو به آن مرد كرد و پرسيد: تو كيستى؟پاسخ داد: من قتادة بن دعامه بصرى هستم. امام پرسيد: تو فقيه بصريان هستى؟گفت: آرى. امام گفت: واى بر تو اى قتاده!خداوند مردمى را آفريد و براى آنان حجتهايى قرار داد. آنان ستونهايى در زمينش هستند و به اجراى فرمانهاى خداوند قائمند. آنان در علم خداوند برگزيدگانند. پيش از خلقت آنان را برگزيد و ايشان از جانب راست عرش او سايهبانند. قتاده ديرى خاموش ماند. سپس گفت: خداوند ترا نيكو گرداند!به خدا سوگند من روياروى فقها و ابن عباس نشستم اما قلبم در برابر هيچ يك از آنان چنان كه در برابر تو به اضطراب افتاده است، به ناآرامى و اضطراب دچار نگشته بود. امام ع به او گفت: مگر نمىدانى كجايى؟تو اينك در برابر خانههايى هستى كه خداوند اجازه داده در آنها نام مقدسش بلندى گيرد و ياد شود، در اين خانهها مردانى شامگاهان و صبحگاهان او را تسبيح مىكنند. كسانى كه هيچ سوداگرى و داد و ستدى آنان را از ياد خدا و اقامه نماز و دادن زكات غافل نمىسازد. تو چنينى و ما همان كسانيم كه خداوند چنين توصيفشان كرده است. قتاده بر آن حضرت گفت: به خدا راست گفتى. خدا مرا قربانت كند آن خانهها سنگى و گلين نيستند. سپس گفت: درباره حكم«پنير»مرا آگاه كن. امام تبسمى كرد و فرمود: آيا پرسشهايت درباره اين مسائل است؟قتاده پاسخ داد: حكم آن را فراموش كردهام. امام پاسخ داد: اشكالى در آن نيست. قتاده گفت: اگر از آن بوى مرده احساس شده باشد؟امام گفت: اشكالى در آن نيست. زيرا هيچ رگ و استخوانى ندارد و خونى در آن نيست. بلكه از ميان سرگين و خون بيرون مىآيد. سپس فرمود: بو و نسيم به منزله مرغى مرده است كه از آن تخمى بيرون آمده باشد، آيا آن تخم را مىخورى؟ قتاده گفت: نه مىخورم و نه به كسى مىگويم بخورد. امام ع پرسيد: چرا؟ گفت: چون اين تخم از جوجه مردهاى به دست آمده است. امام ع گفت: اگر اين تخم را مراقبت كنى و از آن جوجهاى به دست آيد آيا آن جوجه را مىخورى؟ گفت: آرى. امام پرسيد: پس چه چيز آن تخم را بر تو حرام كرده بود و اين جوجه را حلال؟ سپس فرمود: بوى مرده هم مانند تخم است، پنير را از بازار مسلمانان و از نمازگزاران بخر و درباره آن تحقيق مكن، مگر آن كه كسى درباره آن چيزى به تو بگويد.
الكافي- ط الاسلامية ، ج 6 ص 256الشيخ الكليني(329 ق)المحقق / المصحح: غفاري على اكبر و آخوندي، محمدالناشر: دار الكتب الإسلامية مكان النشر: تهران سنة الطباعة: 1407 ق
اجمالش این است که می گوید من در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودم ظاهراً ایام حج بوده است می گوید:
إِذَا أَقْبَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ یکی آمد و سلام کرد بعد از من پرسید که مَنْ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ اینکه سلام کرده چه کسی بوده است در ادامه معلوم می شود که قتاده بوده است قتادة بن دائمه سدوسی نابینا هم بود از فقهای عامه در بصره فقیه اهل البصره عامی هم بوده است و نابینا لذا می گوید تو چه کسی هستی قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ من یکی از اهل کوفه هستم. و گفتم حالا چه کار داری گفت که آیا ابوجعفر محمد بن علی باقر علیهما السلام را میشناسی گفتم بله چه کارش داری گفت که هَيَّأْتُ لَهُ أَرْبَعِينَ مَسْأَلَةً أَسْأَلُهُ عَنْهَا چهل مسئله آماده کردم که از ایشان سوال کنم فَمَا كَانَ مِنْ حَقٍّ أَخَذْتُهُ وَ مَا كَانَ مِنْ بَاطِلٍ تَرَكْتُهُ آن جوابهایی که درست گفت به آن عمل کنم اونایی که باطل بود ترک کنم عمل نکنم ابوحمزه زرنگتر از آن گفت که هَلْ تَعْرِفُ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ بین حق و باطل می توانی تشخیص بدهی؟ قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ لَهُ گفت بله گفتم پس چه نیازی به او داری اگر خودت تشخیص می دهی فَمَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ إِذَا كُنْتَ تَعْرِفُ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَقَالَ لِي خودت می دانید دیگر چه نیازی به امام باقر (علیه السلام) دارید؟ گفت که يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَنْتُمْ قَوْمٌ مَا تُطَاقُونَ شما چقدر کم طاقت هستید اهل کوفه به تعبیر ما حالا خیلی گیر ندهید من از تو خواستم امام باقر (علیه السلام) معرفی کنید إِذَا رَأَيْتَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَأَخْبِرْنِي اگر دیدی به من خبر کن.
و عرض کنم که می گوید فَمَا انْقَطَعَ كَلَامِي مَعَهُ حرفم تمام نشد که دیدم که حَتَّى أَقْبَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع امام باقر (علیه السلام) وارد مسجد شدند وَ حَوْلَهُ أَهْلُ خُرَاسَانَ وَ غَيْرُهُمْ از اهل خراسان و غیر آنها پر بودند احاطه کرده بودند دور حضرت (علیه السلام) را يَسْأَلُونَهُ عَنْ مَنَاسِكِ الْحَجِّ از مناسک حج سوال میکردند خودش نشان می دهد که پس ایام حج بوده است فَمَضَى حَتَّى جَلَسَ مَجْلِسَهُ امام (علیه السلام) تشریف بردند در آن جایگاهشان نشستند مجلس نشان می دهد پس مکان خاصی در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم داشتند برای تدریس وَ جَلَسَ الرَّجُلُ قَرِيباً مِنْهُ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَجَلَسْتُ حَيْثُ أَسْمَعُ الْكَلَامَ قتاده هم رفت نزدیک امام (علیه السلام) نشست ابوحمزه می گوید من رفتم یک جایی نشستم که بشنوم کلام امام علیه السلام.
وَ حَوْلَهُ عَالَمٌ مِنَ النَّاسِ یک عالم جمعیت دور حضرت (علیه السلام) نشسته بودند من الناس نه فقط شیعه عموم مردم دور حضرت (علیه السلام) جمع بودند خود این نشان می دهد پس چقدر تشنه هستند و ایام حج هم است مناسک شان انجام بدهند مطمئن نیستند که این چه از فقها میشنون درست باشد اطمینانی به حضرت (علیه السلام) دارند حضرت (علیه السلام) مرجعیت علمی دارد برای این مردم که میایند میپرسن با اطمینان خاطرشان فَلَمَّا قَضَى حَوَائِجَهُمْ وَ انْصَرَفُوا وقتی که مردم به هر حال متفرق شدند الْتَفَتَ إِلَى الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ حضرت (علیه السلام) رو کردند به این قتاده پرسیدند مَنْ أَنْتَ تو چه کسی هستی؟ گفت قَالَ أَنَا قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ الْبَصْرِيُّ من قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ هستم. فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ امام (علیه السلام) که شنید فرمود تو فقیه اهل بصره هستی؟ قَالَ نَعَمْ تا گفت نعم یعنی ادعای فقه دارد می کند در مقابل امام باقر (علیه السلام) حضرت (علیه السلام) عرض میکنم که به تعبیر ما یک حالگیری همین ابتدا کردند از او فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ وای بر تو ای قتاده إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقَ خَلْقاً مِنْ خَلْقِهِ خداوند خلق مخلوقات یا خلق کرده است فَجَعَلَهُمْ حُجَجاً عَلَى خَلْقِهِ این ها را حجت بر بنده بندگان قرار داده است فَهُمْ أَوْتَادٌ فِي أَرْضِهِ قُوَّامٌ بِأَمْرِهِ اینها استوانههایی در زمین هستند. قائم به امر الهی هستند.
نُجَبَاءُ فِي عِلْمِهِ اصْطَفَاهُمْ قَبْلَ خَلْقِهِ أَظِلَّةً عَنْ يَمِينِ عَرْشِهِ قَالَ این هاجایگاهی دارد خداوند از دیرباز اینها را خلق کرده است و به عنوان حجتهای خودش بر بندگان تا این حضرت (علیه السلام) فرمود فَسَكَتَ قَتَادَةُ طَوِيلًا قتاده خیلی سکوت طولانی کرد ثُمَّ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيِ الْفُقَهَاءِ رو کرد به امام باقر (علیه السلام) گفت من در مقابل فقها نشستم وَ قُدَّامَ ابْنِ عَبَّاسٍ مثل ابن عباس اما فَمَا اضْطَرَبَ قَلْبِي قُدَّامَ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا اضْطَرَبَ قُدَّامَكَ هیچ گاه دلم قلبم اینطور به تپش نیفتاد اینطور که مقابل. شما الان مضطرب شدم این را که گفت حضرت (علیه السلام) فرمود قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ أَ تَدْرِي أَيْنَ أَنْتَ میدانی کجا هستی أَنْتَ بَيْنَ يَدَيْ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ تو در چنین جایگاهی هستی بیوتی که فَأَنْتَ ثَمَّ تو اینجا هستی وَ نَحْنُ أُولَئِكَ و ما آن رجال هستیم آن کسانی هستیم قتاده ناچار شد که اقرار کند گفت فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ- جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ خداوند من را فدای شما کند درست گفتید وَ اللَّهِ مَا هِيَ بُيُوتُ حِجَارَةٍ وَ لَا طِينٍ قَالَ قَتَادَةُ خانههای شما خانههای گل و سنگ و اینها نیست بلکه خانههای معنویتی است که خداوند متعال اذن هدایت خلق و به آنها داده استخوب نوبت رسید به اینکه حالا این چهل مسئلهای که این دارد سوال کند حضرت (علیه السلام) بفرمایید گفت که فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْجُبُنِّ.
مجری:
این همه سوال به اینجا رسید.
استاد: جباری
قَالَ فَتَبَسَّمَ أَبُو جَعْفَرٍ ع امام (علیه السلام) تبسمی کردند فرمودند ثُمَّ قَالَ رَجَعَتْ مَسَائِلُكَ إِلَى هَذَا کل این چهل مساله برگشت به پنیر قَالَ ضَلَّتْ عَلَيَّ یادم رفته بود ابهت علمی که عرض کردم مقابل این دریای علم امام (علیه السلام) امام (علیه السلام) فرمود حالا اشکال ندارد فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ حالا سوال چیست؟ راجع به پنیر راجع به مایع پنیر سوال کردی گاهی از میته به هر حال از شیردان حیوان عرض شود که حیوانات شکم بره یا بزغاله یا مثلاً حیوان پرنده از آن شیردانش یا به اصطلاح مایه پنیر را آیا حلال است یا حلال نیست. امام (علیه السلام) توضیح دادند که نه این حلال است مثل که تخم مرغی که از دل مثلاً مرغ مرده خارج می شود حضرت (علیه السلام) مثال به آن زدند که نظرت راجع به تخم مرغ چیست گفت من نمیخورم حضرت (علیه السلام) فرمود که اگر جوجه شود جوجه اش را میخوری یا خیر؟ گفت بله تخم مرغ هم مثل همان حلال آن تخم مرغ اینم به همان ترتیب بعد حضرت (علیه السلام) یک قاعدهای فرمودند در یک مجلس اما حضرت (علیه السلام) یک قاعده مهم فقهی را به او مطرح میکنند فرمودند:
فَاشْتَرِ الْجُبُنَّ مِنْ أَسْوَاقِ الْمُسْلِمِينَ پنیر از بازار مسلمانها بخر مِنْ أَيْدِي الْمُصَلِّينَ از دست نمازگزاران وَ لَا تَسْأَلْ عَنْهُ اصلا کارت نباشد سوال نکن از کجا آمده است مایه اش چیست؟ در بازار مسلمانان حمل بر حلیت کن إِلَّا أَنْ يَأْتِيَكَ مَنْ يُخْبِرُكَ عَنْهُ مگر اینکه واقعا کسی بیاید خبر بدهد که این مثلا میته بوده است نجس بوده است چی بوده است یعنی قاعده سوق اصطلاح سوق المسلمین که در فقه مطرح است حضرت (علیه السلام) در اینجا به این مطرح کردند من این روایت را تاکید میکنم به خصوص هر سال ایام مربوط به امام باقر (سلام الله علیه) که یکی از روایت خوب است که تصریح دارد در آن بعد مرجعیت علمی امام (علیه السلام) در مدینه و در عالم اسلامی چرا چون بالاخره از نقاط مختلف ایام حج میآمدند خراسان و غیر خراسان میآمدند خدمت حضرت (علیه السلام) و در مدینه گویا ملجا و پناهشان پناه علمیشان امام باقر (سلام الله علیه) است.
مجری:
یعنی آوازه است این فکر و اندیشه در میان مسلمانان است که اگر جایی علم است اگر نقطهای است که سرچشمه علم است اینجا است بله این فرهنگ است.
استاد: جباری
قال ﺍﻟﺒﺎﻗﺮُ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ: ﻟﺴَﻠَﻤَﺔَ ﺑﻦِ ﻛُﻬَﻴﻞٍ و ﺍﻟﺤَﻜَﻢِ ﺑﻦِ ﻋُﺘَﻴﺒَﺔَ: ﺷَﺮﱢﱢﻗﺎ ﻭ ﻏَﺮﱢﱢﺑﺎ ﻟَﻦ ﺗَﺠِﺪﺍن ﻋِﻠﻤﺎ ﺻَﺤﻴﺤﺎ ﺇﻟﺎّ ﺷَﻴﺌﺎ خرج ﻣِﻦ ﻋِﻨﺪِﻧﺎ ﺃﻫﻞَ ﺍﻟﺒَﻴﺖِ؛
اﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ- ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺳﻠﻤﺔ ﺑﻦ ﻛﻬﻴﻞ ﻭ ﺣﻜﻢ ﺑﻦ ﻋﺘﻴﺒﻪ- ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﻭ ﻏﺮﺏ ﺑﺮﻭﻳﺪ، ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺭﺳﺘﻰ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﻳﺎﻓﺖ، ﻣﮕﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ اهل بیت ﺻﺎﺩﺭ ﺷﻮﺩ.
کلینی، کافی، ج1، ص399 الوافي ج۳ ص۶۰۹ وسائل الشیعة ج۲۱ ص۴۷۷ وسائل الشیعة ج۲۷ ص۴۳ بحار الأنوار ج۲ ص۹۲ بحار الأنوار ج۴۶ ص۳۳۵ عوالم العلوم ج۱۹ ص۴۱۰ مستدرك الوسائل ج۱۷ ص۲۷۴ بصائر الدرجات ج۱ ص۱۰ رجال الکشی ج۱ ص۲۰۹
دو نفر از همین فقهای عامه هستند که حضرت (علیه السلام) به آنها فرمود جمله بروید به شرق عالم یا غرب عالم صریح اشاره میکنند به سینه خودشان که از نزد ما اهل بیت علیهم السلام خارج شود یعنی با این صراحت به این مرجعیت علمی خودشان را مطرح کردند و اینجا هم باز یک گزارش تاریخی خوبی است که نشان می دهد در ایام مردم دور امام (علیه السلام) جمع شدند عالم من الناس و این چنین عرض شود که بهره علمی میبرن از حضرت (علیه السلام) و لذا. این فضا و این شرایط بود که موجب شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این لقب را به امام باقر (علیه السلام) بدهد باز تاکید میکنم این بحث بعد علمی که ائمه علیهم السلام کلهم نور واحد.
امام صادق (علیه السلام) که روایت بیشتری موفق شدند به شاگردان بیشتری اما امام باقر (علیه السلام) شرایط عصر آغازگر بود در واقع بعد از آن بایکوت و منع علمی یک قرن.
مجری:
بله خیلی متشکرم استاد البته سؤال دیگری هم ما داشتیم یک اشاره شما داشتید به این قضیه که بحث آن سلوک اجتماعی حضرت امام باقر (علیه السلام) با مخالفینش الان اینجا قتاده اولش خوب با یک حالت خاصی آمده است.
استاد: جباری
یعنی هم متوجه اش کرد باید تشری اخلاقی در واقع متوجه اش کرد که تو کجای کاری فقاهت میکنی فقه نزد ما است اما بعد هم حاجتش را رفع کرد سوالش را جواب دادند.
مجری:
نوع رفتار حضرت (علیه السلام) با مخالفینش در روایت دیدیم.
استاد: جباری
بله یک گزارش داریم که رجل من اهل شام یک شامی ذهن را ساق آن رجل شامی که مقابل شد با امام حسن (علیه السلام) و اهانت کرد امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) رفتار اخلاقی خوبی داشت و جذبش کرد شبیه ش با یک مختصر اختلافی درباره امام باقر (سلام الله علیه) است آدرس این روایت را عرض کنم و متنش را اشاره کنم.
مجری:
از گزارش هایی که شما می فرمایید مشخص است شام در آن زمان یک فرهنگ خاصی خیلی تربیت شده است دیگر معاویه و بنی امیه بیشتر از این هم در نمی آید مبغض اهل بیت علیهم السلام و اینها بودند.
استاد: جباری
قرنها این فرهنگ شوم ضد اهل بیتی علیهم السلام در آنها وجود داشت در وجودشان رسوخ پیدا کرده بود در امالی مرحوم شیخ طوسی است این روایت صفحه چهارصد و ده چهارصد و یازده نقل کرده است:
ما روي أنّه كان رجل من أهل الشام يختلف إلى أبي جعفر وكان مركزه بالمدينة يختلف إلى مجلس أبي جعفر يقول له : يا محمّد ، ألا ترى أنّي إنّما أجيء مجلسك حياء منّي منك ، ولا أقول : إنّ أحدا في الأرض أبغض إليّ منكم أهل البيت ، وأعلم أنّ طاعة الله وطاعة رسوله وطاعة أمير المؤمنين في بغضكم ، ولكن أراك رجلا فصيحا لك أدب وحسن لفظ ، فإنّما اختلافي إليك لحسن أدبك. وكان أبوجعفر 7 يقول له خيرا ويقول : « لن تخفى على الله خافية » ، فلم يلبث الشامي إلاّ قليلا حتّى مرض واشتدّ وجعه ، فلمّا ثقل دعا وليّه وقال له : إذا أنت مددت عليّ الثوب فائت محمّد بن عليّ 7 وسله أن يصلّي عليّ ، وأعلمه أنّي أنا الذي أمرتك بذلك.
قال : فلمّا أن كان في نصف الليل ظنّوا أنّه قد مات وسجّوه ، فلمّا أن أصبح الناس خرج وليّه إلى المسجد ، فلمّا أن صلّى محمّد بن عليّ وتورّك ـ وكان إذا صلّى عقّب في مجلسه ـ قال : يا أبا جعفر ، إنّ فلانا الشامي قد هلك وهو يسألك أن تصلّي عليه ، فقال أبو جعفر : « كلاّ ، إنّ بلاد الشام بلاد صرد والحجاز بلاد حرّ ولهبها شديد فانطلق فلا تعجلنّ على صاحبك حتّى آتيكم » ، ثمّ قام من مجلسه فأخذ وضوء ، ثمّعاد فصلّى ركعتين ، ثمّ مدّ يده تلقاء وجهه ما شاء الله ، ثمّ خرّ ساجدا حتّى طلعت الشمس ، ثمّ نهض فانتهى إلى منزل الشامي فدخل عليه فدعاه فأجابه ، ثمّ أجلسه وأسنده ودعا له بسويق فسقاه ، وقال لأهله : « املئوا جوفه وبرّدوا صدره بالطعام البارد»ثمّ انصرف ، فلم يلبث إلاّ قليلا حتّى عوفي الشامي فأتى أبا جعفر ، فقال : أخلني فأخلاه فقال : أشهد أنّك حجّة الله على خلقه ، وبابه الذي يؤتى منه ، فمن أتى من غيرك خاب وضلّ ضلالا بعيدا ، وقال له أبو جعفر : « وما بدا لك؟ » قال : أشهد أنّي عهدت بروحي وعاينت بعيني فلم يتفاجأني إلاّ ومناد ينادي أسمعه بأذني ينادي وما أنا بالنائم : ردّوا عليه روحه فقد سألنا ذلك محمّد بن عليّ ، فقال له أبو جعفر : « أما علمت أنّ الله يحبّ العبد ويبغض عمله ، ويبغض العبد ويحبّ عمله؟ » قال : فصار بعد ذلك من أصحاب أبي جعفر »
محمد بن سليمان او از پدرش نقل مي كند كه مردى شامى كه ساكن مدينه شده بود گاه گاه خدمت حضرت باقرعليه السلام مي رسيد، مي گفت به آن جناب آقا خيال نكنى من خدمت شما مي رسم به واسطه خجالتى است كه از شما دارم و ارادتمند شمايم در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نمي دارم و معتقدم كه اطاعت خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنينعليه السلام در دشمنى با شماست ولى چون مردى خوش صحبت و داراى ادب هستى رفت و آمد من براى همين است. وقتى اين حرف را مي زد حضرت باقرعليه السلام مي فرمود: هيچ چيز بر خدا پنهان نيست. چيزى نگذشت كه مرد شامى مريض شد و مرضش شدت يافت. همين كه به حال احتضار رسيد وكيل خود را خواست گفت وقتى من از دنيا رفتم و پارچه بر رويم كشيدى برو خدمت محمد بن علىعليه السلام و تقاضا كن بر پيكرم نماز بخواند به او گوش زد كن كه خودم اين كار را وصيت كرده ام. نيمه شب كه شد خيال كردند از دنيا رفته او را در پارچه اى پيچيدند سحرگاه وكيلش به مسجد آمد پس از اتمام نماز حضرت باقرعليه السلام خدمت آن جناب رسيد و عرضه داشت: فلان مرد شامى مرد خودش از شما تقاضا كرده كه بر پيكرش نماز بخوانيد؟ حضرت فرمود: نه او نمرده سرزمين شام سرد است ولى حجاز گرمسير است و شدت گرما در اين ناحيه زياد است. بالاخره عجله نكنيد و او را بر نداريد تا من بيايم. در اين موقع از جاى حركت نموده وضو گرفت باز دو ركعت نماز خواند آن گاه دست به دعا برداشته زياد دعا كرد سپس به سجده رفت تا خورشيد طلوع نمود آن گاه از جاى حركت كرده روانه منزل شامى شد. داخل اطاق شده او را صدا زد شامي جواب داد. او را بلند كرد و نشاند مقدارى سويق خواست به او داد بعد به خانواده اش سفارش كرد كه غذا به او بدهند و با غذاهاى سرد سينه اش را سرد نگه دارند. امامعليه السلام از جاى حركت كرده رفت چيزى نگذشت كه مرد شامى بهبود كامل يافت خدمت حضرت باقرعليه السلامرسيده عرضه داشت: مايلم براى من خانه را خلوت كنى عرضى خصوصى دارم امامعليه السلام خانه را خلوت كرد. شامى گفت گواهى مي دهم كه تو حجت خدائى بر مردم و واسطه بين مردم و خدائى كه هركه جز به تو پناه برد نااميد و زيانكار است و گمراه واقعى است، حضرت باقرعليه السلام فرمود: چه شده كه تغيير عقيده دادى. شامي عرضه داشت: من خود متوجه شدم كه روح از بدنم خارج شد ناگاه منادى فرياد زد و با گوش خود صداى او را شنيدم که گفت: روح او را برگردانيد محمد بن علىعليه السلام درخواست كرده امام باقرعليه السلام فرمود: مگر نمي دانى خدا گاهى شخصى را دوست دارد ولى كارش را نمى پسندد و گاهى شخصى را دوست ندارد اما كارش را دوست دارد. مرد شامى بعد از آن جزء اصحاب حضرت باقرعليه السلام به شمار مي رفت.
« بحار الأنوار » ج ٤٦ : ص٢٣٣ ـ ٢٣٤ ، ح ١ ، نقلا عن « الأمالي » للطوسي :ص ٤١٠ ـ ٤١١ ، ح ٩٢٣ / ٧١.
با سند خودش از ابراهیم احمری حدثنی محمد بن سلیمان عن ابیه قال.ما روي أنّه كان رجل من أهل الشام يختلف إلى أبي جعفر اجمالش این است که یکی از اهل شام می آمد خیلی رفت و آمد داشت با امام باقر (سلام الله علیه) به خانه حضرت (علیه السلام) وكان مركزه بالمدينة در مدینه حضور داشت يختلف إلى مجلس أبي جعفر و جالب است که به حضرت (علیه السلام) عرض کرد که میبینید من زیاد میروم میایم خدمت شما این به خاطر این نیست که من علاقه به شما دارم
ولا أقول : إنّ أحدا في الأرض أبغض إليّ منكم أهل البيت شما مبغوض من هستید دشمنترین دشمن خدا ، وأعلم أنّ طاعة الله وطاعة رسوله وطاعة أمير المؤمنين ، و می دانم که طاعت خدا و طاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و طاعت امیرالمومنین منظورش خلیفه اموی است در بغض شما است في بغضكم در بغض شما است ولكن أراك رجلا فصيحا چون شما را رجل فصیحی دیدم لك أدب وحسن لفظ ، ادب ادب چطور جذب می کند . برای ما واقعاً درس است اصل را ادب بگیریم اصل را خوش اخلاقی بگیریم به خصوص امروزه در این فضای ضد فرهنگی که بعضاً ایجاد میکنند تنها راه برای جذب مخالفان برای جذب افرادی که اهل منکر هستند با اخلاق اسلامی انسان وارد می شود حتماً تأثیرش را دارد لك أدب وحسن لفظ خوش بیان هستی خوش لفظ هستی و ادب داری فإنّما اختلافي إليك لحسن أدبك. اینکه من میروم میایم نزد شما به خاطر حسن ادب شماست می گوید که امام باقر (سلام الله علیه) فرمود که وكان أبوجعفر يقول له خيرا ويقول حضرت (علیه السلام) با او خوش سخن می گفت و میفرمود : « لن تخفى على الله خافية » ، بر خداوند چیزی مخفی نیست نیت تو را میداند و برای چی میآیی و میروی و اینها چیزی نگذشت که این شامی مریض شد خیلی هم شدت گرفت فلم يلبث الشامي إلاّ قليلا حتّى مرض واشتدّ وجعه ، وقتی که خیلی دیگر در آستانه احتضار قرار گرفت عرض شود که یکی از بستگانش را ولیش را خواست به او گفت که وقتی که من از دنیا رفتم و بر نعش من پارچه کشیدید فائت محمّد بن عليّ برو نزد محمد بن علی علیهما السلام ، وأعلمه أنّي أنا الذي أمرتك بذلك.
به ایشان بگو که حکم من تو را فرستادم نزد او و خبرش کن بیاید قال : فلمّا أن كان في نصف الليل ظنّوا می گوید نصف شب که شد این ها اطرافیان خیال کردند که این از دنیا رفته است صبح که شد همان شخص که از بستگانش بود ولیش بود رفت و در مسجد و بعد از نماز امام (علیه السلام) نماز خوند و أنّه قد مات وسجّوه ، فلمّا أن أصبح الناس خرج وليّه إلى المسجد ، فلمّا أن صلّى محمّد بن عليّ وتورّك ـ وكان إذا صلّى عقّب في مجلسه ـ می نشست برای تعقیبات در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال : يا أبا جعفر ، إنّ فلانا الشامي قد هلك وهو يسألك أن تصلّي عليه ،
آن فلان شامی از دنیا رفته و از تو می خواهد که نمازش را تو بخوانی نماز میتش را تو بخوانی وصیت کرده است امام (علیه السلام) فرمود نه از دنیا نرفته است این به خاطر تفاوت دمای شام و اینجا است اینجا گرم است حجاز گرم است شام هم سرد است و عرض شود که این موجب شده است بله عارضه فیزیولوژیکی در بدنش رخ بدهد و عجله نکنید تا من بیایم بعد حضرت (علیه السلام) بلند شدن وضو گرفتند و دو رکعت نماز خواندند و دست مبارکشون مقابل صورت گرفتند و. دعای زیادی کردند و بعد به سجده رفتند تا خورشید طلوع کرد در سجده و اینها بعد حضرت (علیه السلام) رفتند به خانه آن فرد شامی داخل شدند و صدایش کردند فأجابه ، جواب داد بلند شد.
ثمّ أجلسه وأسنده بلند شد نشاندش حضرت (علیه السلام) و یک شربتی سویقی چیزی فرمودند که آوردند و به او دادند و بعد به خانواده اش فرمودند که « املئوا جوفه وبرّدوا صدره به او چیز خنک بدهید خنک بدهید بالطعام البارد» این دستور دادند حضرت (علیه السلام) تشریف بردند چیزی نگذشت که آن شامی حالش خوب شد و آمد نزد امام (علیه السلام) در خلوت نزد امام (علیه السلام) گفت که أشهد أنّك حجّة الله على خلقه ، تو حجت الهی بر مردم هستی حالا اینکه مبغوض ترین بود امام (علیه السلام) نزد او وبابه الذي يؤتى منه ، فمن أتى من غيرك خاب و هرکسی از غیر مسیر شما بخواهد دیندار بشود دچار خیبه و خسران شده است وضلّ ضلالا بعيدا ،
امام باقر (علیه السلام) فرمود که چی شد حالا چطور شد یک دفعه چنین اقراری کردی گفت که من در آستانه احتضار قرار گرفتم و. چیزی نگذشت که منادی صدای منادی شنیدم که به گوشم میشنیدم که گفت که وما أنا بالنائم : می گوید من خواب نبودم میشنیدم با گوشم این صدا را که ردّوا عليه روحه روحش را به او برگردانید فقد سألنا ذلك محمّد بن عليّ محمد بن علی باقر علیهما السلام دعا کرده است این را از ما خواسته است امام (علیه السلام) فرمود که ، « اما علمت جمله امام (علیه السلام) جالب است أما علمت أنّ الله يحبّ العبد خداوند گاهی یک بندهای را دوست دارد ويبغض عمله خیلی از شیعیان مومنان بعدها که خدا نکرده است مرتکب گناهی شویم خداوند دوستمان دارد خاطر ایمانمان حب علی (علیه السلام) امثال اینها. اما عملمان را خداوند دوست نمیدارد عمل مومن وقتی گناه باشد ، ويبغض العبد گاهی هم بنده را به اصطلاح بدش میاید اما ويحبّ عمله؟ » اما عملش را دوست دارد مثل تو توی شامی به خاطر اینکه شیعه نبوده است اما اینکه نزد ما میرفتی و می آمدی و به هر حال احترام میکردی این عمل تو خوب بود و همین موجب نجاتت شد قال : فصار بعد ذلك من أصحاب أبي جعفر »
می گوید بعد از تبدیل شد به یکی از اصحاب امام باقر (سلام الله علیه) لب کلام در اینجا همان بحث حسن خلق امام (علیه السلام) است حسن ادب تصریح می کند حسن ادبک و این بالاخره جذبش می کند.
مجری:
حاج آقا این روایت حالا خیلی بحث دارد حالا سیره فردی تا طلوع آفتاب سر به سجده دارد این ولایت تکوینی امام (علیه السلام) علم غیب امام (علیه السلام) بحث طب یعنی هر کدام از اینها تو این یک حدیث پر از این همه علوم واقعا حیفمان میاید که این را به این سادگی رد شویم ولی خوب واقعا هم وقت محدود است حالا شاید برنامه ها فقط برای یک حدیث باشد گذاشت و تحلیل و تبیین شود خیلی بحثش. خوب است این حدیث را در کجا آمده است؟
استاد: جباری
امالی شیخ طوسی صفحه چهارصد و ده کسی دوست داشت مراجعه کند صفحه چهارصد و ده بزرگان ما کتاب امالی داشتن شیخ صدوق دارد طوسی دارد مفید دارد مرتضی دارد ابن الشیخ یعنی پسر شیخ طوسی امالی ابن شیخ امالی یعنی مجموعه روایاتی که در ابواب مختلف جمع میشده است در یک جا.
مجری:
ذهن بیننده نزدیکش کنیم همان املا گفتن دیگر مثل زمانی که در مدرسه به ما املاء می گفتند و ما می نوشیتم اینجا ائمه علیهم السلام میفرمودند اصحاب می نوشتند.
استاد: جباری
بله املاء یعنی شیخ صدوق حدیث را می گفتند کسی آنجا می نوشت چنانکه خود امیرالمومنین (سلام الله علیه) امالی دارد به اسم امالی معروف نیست اما آن کتاب علی (سلام الله علیه) یا جامعه علی (سلام الله علیه) املاهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و کتابت امیرالمومنین سلام الله علیه.
مجری:
درست است خیلی متشکریم جناب آقای دکتر یک میان برنامه ببینیم برگردیم خدمت شما بیننده ها باشیم ان شاء الله عزیزان برمیگردیم و من دوباره یادآوری کنم تلفنهای شبکه باز است می توانید تماس بگیرید و سوالات خودتان را نظرات پیشنهادتان را به صورت مستقیم. بپرسید و استاد ان شاء الله پاسخگوی سوالات شما خواهد بود برمیگردیم خلاصه منتظر ما باشید.
آجرک الله یا بقیه الله فی مصابنا جدک امام باقر (علیه السلام) این کلیپی هم که پخش شد خیلی بحث زیبا و شیرینی بود خود کلیپها حاج آقای جباری یک بحث تاریخی قشنگی داشت که بحث حضور حضرت امام باقر (علیه السلام) در کربلا اشاره داشت و در بحث اینکه حضرت (علیه السلام) جزو اسرای کربلا و کودکانی بودند که به شام رفتند و برگشتند متشکریم از اتاق فرمان به خاطر این انتخاب زیبا و مناسبی که داشتند استاد قبل از میان برنامه نوع رفتار حضرت امام باقر (علیه السلام) با بالاخره مخالفین خیلی برایمان جالب بود این روایت جامعی را شما اشاره فرمودید شیخ طوسی که پر محتوا پر موضوع یاد زندگی پس زندگی هم انداخت ما را یک زندگی پس از زندگی هم خیلی جالب بود که در آن شخص این را گفت گفت من آنجا دیدم که حضرت امام باقر (علیه السلام) خواسته است.
از این نوع رفتارهای حضرت امام باقر (علیه السلام) این با مخالفین بود با مردم چگونه بوده است بالاخره امام باقر (علیه السلام) در همان مدینه رفت و آمد اینها داشتند از اینها نمونه ای بیان می کنید.
استاد: جباری
عرض کنم که یکی از محورهای بسیار مهم در سیره اخلاقی معصومان علیهم السلام به طور کلی سلوک اجتماعی است که خیلی به آن نیاز داریم ما به اصطلاح بر اساس مشی و سیره معصومین علیهم السلام رفتار اجتماعی مردم را سامان بدهیم به هر حال منظم کنیم منطبق کنیم با معصومین علیهم السلام به هر حال آنها با اینکه صاحب حکومت نبودند اما اینطور نبوده است منعزل باشند یک گوشهای بروند عبادتشان را کنند و شاگرد تربیت کنند و فلان حضور اجتماعی داشتند یکی از عرصههای حضور اجتماعی که در به هر حال مصائب مردم شرکت میکردند.
در مراسم مصیبت و تشییع جنازه و امثال اینها تسلیت گفتن و اینها شرکت میکردند چه موافق چه مخالف عموم مردم این درباره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این تعبیر:
«یشیع الجنائز و یعود المرضی فی اقصی المدینه »
رسول خداص به تشییع جنازه می رفت و در دورترین نقطه شهر «مدینه» به عیادت مریض می پرداخت.
بحارالانوار ج 16، ص .228
راجع به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است کان یشیع الجنائز کان که آمده است اسم مستمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم . در مدینه تشییع جنازه میرفتند در دورترین نقاط مدینه کسی از دنیا حضرت صلی الله علیه و آله و سلم حضور پیدا میکردند مشخص است خیلی امر مهمی است راجع به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عیادت مریضان در دورترین نقاط مدینه میرفتند درباره امام باقر (علیه السلام) روایتی است در کتاب شریف کافی جلد سه صفحه صد و هفتاد و یک:
عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی جِنَازَهٍ لِبَعْضِ قَرَابَتِهِ فَلَمَّا أَنْ صَلَّی عَلَی اَلْمَیِّتِ قَالَ وَلِیُّهُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) اِرْجِعْ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مَأْجُوراً وَ لاَ تَعَنَّی لِأَنَّکَ تَضْعُفُ عَنِ اَلْمَشْیِ فَقُلْتُ أَنَا لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی اَلرُّجُوعِ فَارْجِعْ وَ لِیَ حَاجَهٌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ فَبِقَدْرِ مَا یَمْشِی مَعَ اَلْجَنَازَهِ یُؤْجَرُ اَلَّذِی یَتْبَعُهَا فَأَمَّا بِإِذْنِهِ فَلَیْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لاَ بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ .
زراره گوید: در تشییع جنازۀ یکی از نزدیکان امام باقر علیه السّلام، همراه آن حضرت بودم، همین که امام باقر (علیه السلام) بر او نماز خواند، ولی میّت به حضرتش گفت: ای ابا جعفر! لطفا شما بازگردید، خداوند اجرتان دهد! خود را به زحمت نیندازید، راه رفتن برای شما سخت است.من به امام باقر (علیه السلام) گفتم: او شما را برای بازگشتن رخصت داد، بفرمایید بازگردید من حاجتی دارم که می خواهم در مورد آن از شما بپرسم.امام باقر (علیه السلام) فرمود: همراه بودن با جنازه فضیلت و پاداش دارد و هر کس به اندازه ای که با جنازه می رود، پاداش می برد. دربارۀ اذن او باید گفت که ما نه به اجازۀ او آمده ایم و نه به اجازۀ او باز می گردیم.
الکافی , ج 3 , ص 171
از زراره آمده کافی جلد سه صفحه صد و هفتاد و یک زراره نقل می کند می گوید:
قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی جِنَازَهٍ لِبَعْضِ قَرَابَتِهِ یکی از نزدیکان حضرت (علیه السلام) از دنیا رفته بودم با امام باقر (علیه السلام) رفتیم برای تشییع جنازه فَلَمَّا أَنْ صَلَّی عَلَی اَلْمَیِّتِ امام (علیه السلام) که نماز بر میت خواندند قَالَ وَلِیُّهُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) ولی آن میت به امام (علیه السلام) عرض کرد که اِرْجِعْ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مَأْجُوراً خدا اجرتان بدهد دیگر اذیت نشوید وَ لاَ تَعَنَّی لِأَنَّکَ تَضْعُفُ عَنِ اَلْمَشْیِ حضرت (علیه السلام) دارد جسیم بودن لذا اذیت می شوید تا دم قبر بخواهید تشریف بیاورید تا هنگام دفن و اینها شما دیگر برگردید. به امام باقر (علیه السلام) زراره می گوید من هم عرض کردم که فَقُلْتُ أَنَا لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی اَلرُّجُوعِ به شما اذن رجوع داد ولی میت فَارْجِعْ خوب است برگردید وَ لِیَ حَاجَهٌ من هم یک حاجتی دارم سوالی دارم از شما میخواهم أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهَا از شما میخواهم از شما سوال کنم آن حاجتم را چی بوده است معلوم نیست به هر حال فکر خودش بوده است زراره که برگردیم به من هم به کارم برسم با شما کاری دارم امام (علیه السلام) چی فرمود فَقَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ فَبِقَدْرِ مَا یَمْشِی مَعَ اَلْجَنَازَهِ یُؤْجَرُ اَلَّذِی یَتْبَعُهَا هرکسی به همان اندازه که با جنازه میر ود به اجر میرسد به فضل می رسد هر قدمی که بیشتر برداشته می شود اجر و فضل بیشتر می شود این حضرت (علیه السلام) میخواهد برای طول تاریخ درس بدهد دیگر فقط آن صحنه که نیست إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ این فضل اجری است این آمدن ما حرکت ما فَبِقَدْرِ مَا یَمْشِی مَعَ اَلْجَنَازَهِ یُؤْجَرُ اَلَّذِی یَتْبَعُهَا آن کسی که تبعیت می کند دنبال جنازه می دهد مقدار چیزی قدمهایی که برمیدارد اجر میگرفت. اینکه می گوید اذن داد ما برگردیم فَأَمَّا بِإِذْنِهِ فَلَیْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لاَ بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ .
ما که با اذن او نیامدیم که برگردیم این هم نکتهای است ما به خاطر قرب الی الله که خداوند میپسندد فرموده است که به هر حال مومن فکر مومن باشد در تشییع جنازه شرکت بخاطر امر الهی بحث خلوص را حضرت (علیه السلام) چون الان نکته ای است الان بعضی ها تشییع جنازه میایند یا مثلا مجلس ختم شرکت میکنند در نیتشان این است صاحب مجلس ببیند البته به صاحب مجلس ببیند خوب است چرا برای اینکه تسلیت گفتند توصیه شده است دیگر تسلیت بگویید اما اینکه برویم چون برای مجلس پدر من آمد من هم بروم عوض کنم دیگر آن شاید آن ثواب گله نکند بعدا کارم به آنها می افتد به بابایش از مرگ بابایش تسلیت بگویم که بعداً به آن مراجعه کردم این ها همه نیات شرکت آلود. غیر الهی است که امام (علیه السلام) دارد در اینجا تذکر می دهد می گوید تشییع جنازه یک نوع عبادت است و به امر الهی انسان به عنوان تکلیف شرعی دینی تکلیف اجتماعی شرکت می کند و نیت هم نیت لازم است ما به اذنه نیامده بودیم که با اذن او برگردیم.
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ : إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ شَيَّعَ جَنَازَة بِالْمَدِينَةِ لِرَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ وَ أَنَا مَعَهُ وَ فِيهَا عَطَاءٌ فَصَرَخَتْ صَارِخَةٌ فَقَالَ لَهَا عَطَاءٌ لَتَسْكُتَنَّ أَوْ لَأَرْجِعَنَّ فَلَمْ تَسْكُتْ فَرَجَعَ فَقُلْتُ قَدْ رَجَعَ عَطَاءٌ فَقَالَ وَ لِمَ فَعَلَ قُلْتُ لِأَنَّ صَارِخَة صَرَخَتْ فَقَالَ لَتَسْكُتَنَّ أَوْ لَأَرْجِعَنَّ فَلَمْ تَسْكُتْ فَرَجَعَ فَقَالَ اِمْضِ بِنَا فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئا مِنَ اَلْبَاطِلِ مَعَ اَلْحَقِّ تَرَكْنَا اَلْحَقَّ لَهُ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِمٍ فَلَمَّا صَلَّى عَلَى اَلْجِنَازَةِ قَالَ وَلِيُّهَا لَهُ اِرْجِعْ رَحِمَكَ اَللَّهُ فَإِنَّكَ لاَ تَقْوَى عَلَى اَلْمَشْيِ فَأَبَى وَ لَمْ يَرْجِعْ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّهُ أَذِنَ لَكَ فِي اَلرُّجُوعِ وَ لِي حَاجَةٌ أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ اِمْضِ فَلَيْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لاَ بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ طَلَبْنَاهُ فَبِقَدْرِ مَا يَتْبَعُ اَلرَّجُلُ اَلْجِنَازَةَ يُؤْجَرُ عَلَى ذَلِكَ .
زراره گويد:امام باقر عليه السّلام به تشييع جنازه مردى از قريش در مدينه رفته بود،من هم با ايشان بودم،در آن تشييع مردى بنام عطاء نيز بود،ناگهان زنى شروع به فرياد زدن نمود، عطاء به او گفت:آرام مى شوى يا برگردم؟زن ساكت نشد و عطاء برگشت.به امام گفتم: عطاء برگشت،فرمود:چرا اين كار را كرد؟گفتم:بخاطر ناله و فريادهاى زنى،به او گفت:آرام مى شوى يا برگردم؟زن آرام نشد،او هم برگشت. امام فرمود:بگذريم،اگر ما امر باطلى را بهمراه حقى ديديم و حق را بخاطر آن ترك نموديم حق مسلمان را بجا نياورده ايم،وقتى امام بر جنازه نماز خواند سرپرست آن جنازه به امام گفت:برگرديد خداوند شما را رحمت كند،شما تحمل راه رفتن بيش از اين را نداريد،امام عليه السّلام ابا نمود و برنگشت،به امام گفتم:او به شما اجازۀ برگشت داد و من هم كارى دارم كه مى خواهم در مورد آن از شما سؤال كنم،امام فرمود:ادامه بده،ما به اجازه او نيامديم تا با اجازه او برگرديم،بلكه اين كار ثواب و اجرى بود كه ما آن را خواستيم،به اندازه اى كه مرد به دنبال جنازه باشد بر آن پاداش داده مى شود.
مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 137
به خاطر آن اجر معنوی و امر الهی شرکت کردیم در نقل دیگری که حالا من فرصت نکردم پیدا کنم بیاورم یادم است که دیرباز دیدم که در این تشییع جنازه یکی از این به اصطلاح فقهای عامه شرکت داشت. و آن حالا این جریان بود یا جریان دیگری است تو آن جریان دارد که امام (علیه السلام) تا دم قبر رفتند تا هنگام قبر تا دم قبر رفتند صبر کردند جنازه دفن شد و در حین تشییع جنازه وقتی این به اصطلاح یکی از بازماندهها شروع کرد صیحه زدند و فریاد زدن و بی تابی کردن و آن شخص عامی مثلاً فقیه عامی پرخاش کرد و گفت که ساکت باش و الا برمیگردم برگشت و اینکه همراه امام باقر (علیه السلام) بود گفت فلانی برگشت حضرت (علیه السلام) فرمود که اینطور نیست کار ما یک منکری کسی ببیند به خاطر آن منکر از تکلیف دست بردارد . فرصت نشد که آن نقل بیاورم و در کنار این ببینم اما چنین چیزی آنجا است که تفاوت رفتار این فقهای ادعایی من درآوردی عامی که آن زمان بودند با رفتار اصولی امام (سلام الله علیه) و نشان میدهد.
مجری:
یعنی یک وقتی یک جایی رفتیم یک حالا یک اتفاق بدی افتاده است همه را بیندازیم گردن منکر انجام داد ما وظیفه را ترک نباید کنیم این خیلی کاربردی هم است الان دور زمانه حالا نخواهیم زیاد هم بریم تو بحثش یک اتفاقی میافتد دیگر حالا وقتی یک چیز حالا شما یک مکروهی اتفاق افتاده یک چیزی که مورد پسند ما نیست بگوییم کل این ها اصلاً به درد نمیخورد حالا یک مواردی که اتفاق میافتد در بحث حکومتها و اتفاقاتی می افتد خیلی متشکر هستیم استاد این هم نکته خیلی جالبی داشت که حتی در تشییع جنازه علمای اهل سنت هم حضور داشتند پس امام (علیه السلام) این هم بحث اجتماعی.
استاد: جباری
فرق نمیکردند مخالف بودند طبعاً برای شیعه یک جایگاه درستی است.
مجری:
حاج آقا چون شیوه تربیتی امام باقر (علیه السلام) برای تربیت فرزندان اینها نکاتی هم دارند طبیعتاً چون. علوم متعددی است در این خصوص هم دارید نکته ای بفرمایید.
استاد: جباری
روایت جالبی است از امام صادق (سلام الله علیه) که امام (علیه السلام) برای ما خیلی درس است این من حالا مقدمه روایت را عرض نمیکنم چون فرصت نیست آدرس روایت را ابتدا عرض کنم:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ إِلَّا الذِّكْرَ فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْفَرَائِضَ فَمَنْ أَدَّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ وَ شَهْرَ رَمَضَانَ فَمَنْ صَامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ إِلَّا الذِّكْرَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَرْضَ مِنْهُ بِالْقَلِيلِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ حَدّاً يَنْتَهِي إِلَيْهِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا فَقَالَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ حَدّاً يَنْتَهِي إِلَيْهِ قَالَ وَ كَانَ أَبِي ع كَثِيرَ الذِّكْرِ لَقَدْ كُنْتُ أَمْشِي مَعَهُ وَ إِنَّهُ لَيَذْكُرُ اللَّهَ وَ آكُلُ مَعَهُ الطَّعَامَ وَ إِنَّهُ لَيَذْكُرُ اللَّهَ وَ لَقَدْ كَانَ يُحَدِّثُ الْقَوْمَ وَ مَا يَشْغَلُهُ ذَلِكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ كُنْتُ أَرَى لِسَانَهُ لَازِقاً بِحَنَكِهِ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ كَانَ يَجْمَعُنَا فَيَأْمُرُنَا بِالذِّكْرِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ يَأْمُرُ بِالْقِرَاءَةِ مَنْ كَانَ يَقْرَأُ مِنَّا وَ مَنْ كَانَ لَا يَقْرَأُ مِنَّا أَمَرَهُ بِالذِّكْرِ وَ الْبَيْتُ الَّذِي يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ يُذْكَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَكْثُرُ بَرَكَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّيَاطِينُ وَ يُضِيءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يُضِيءُ الْكَوْكَبُ الدُّرِّيُّ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْبَيْتُ الَّذِي لَا يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ لَا يُذْكَرُ اللَّهُ فِيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّيَاطِينُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ أَعْمَالِكُمْ لَكُمْ أَرْفَعِهَا فِي دَرَجَاتِكُمْ وَ أَزْكَاهَا عِنْدَ مَلِيكِكُمْ وَ خَيْرٍ لَكُمْ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ خَيْرٍ لَكُمْ مِنْ أَنْ تَلْقَوْا عَدُوَّكُمْ فَتَقْتُلُوهُمْ وَ يَقْتُلُوكُمْ فَقَالُوا بَلَى فَقَالَ ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَثِيراً ثُمَّ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ مَنْ خَيْرُ أَهْلِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ أَكْثَرُهُمْ لِلَّهِ ذِكْراً وَ قَالَ- رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أُعْطِيَ لِسَاناً ذَاكِراً فَقَدْ أُعْطِيَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَالَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ قَالَ لَا تَسْتَكْثِرْ مَا عَمِلْتَ مِنْ خَيْرٍ لِلَّهِ.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: هیچ چیز نیست جز آنکه برای آن حدی و اندازه ای است که بدان پایان پذیرد مگر ذکر که حدی ندارد تا پایان پذیرد خدای عز و جل فرائض را واجب کرده و هر که آنها را بجای آورد همان حد و انتهای آنها است، و ماه رمضانست پس هر که آن را روز دارد همان حد آن است، و حج واجب است و هر که حج کرد بپایان رسانده، مگر همان ذکر که براستی خدای عز و جل باندک آن راضی نشده و انتها و حدی برای آن قرار نداده که بدان پایان یابد، سپس این آیه را تلاوت فرمود:«ای آنان که ایمان آوردید یاد کنید خدا را بسیار، و تسبیحش گوئید بامدادان و شامگاهان» پس فرمود: خدای عز و جل برای آن حدی که بدان پایان پذیرد قرار نداده است. فرمود: و پدرم فراوان ذکر خدا میکرد،گاهی من بهمراه او میرفتم و او ذکر خدا میکرد، با او غذا میخوردم او ذکر خدا میکرد، و گاهی با مردم گفتگو میکرد ولی آن از ذکر خدا بازش نمیداشت و من میدیدم زبانش را که چسبیده بکامش بود و میگفت:« لا اله الا اللّه. »و پیوسته ما را انجمن میکرد، و ما را بذکر خدا فرمان میداد تا آفتاب بزند، و هر کدام ما که خواندن قرآن میدانستیم دستور بخواندن میداد، و هر کدام نمیدانست باو دستور ذکر میفرمود. در هر خانه ای که قرآن خوانده شود و ذکر خدای عز و جل شود برکت آن خانه زیاد گردد، و فرشتگان در آن خانه آیند، و شیاطین از آن دوری کنند، و برای اهل آسمان بدرخشد چنانچه ستارۀ فروزان برای اهل زمین میدرخشد، و اما خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و خدا در آن خانه ذکر نشود برکتش کم شود و فرشتگان از آن دوری کنند و شیاطین در آن خانه درآیند. و بتحقیق رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده: آیا شما را آگاه نکنم به بهترین کارهایتان که در درجات شما از همۀ کارها بالاتر و نزد خداوند از همه پاکتر و پاکیزه تر است، و برای شما از دینار طلا و درهم نقره بهتر، و از اینکه با دشمن خودتان برخورد کنید و جهاد کنید و شما آنها را بکشید و آنها شما را بکشند خوبتر است؟ عرضکردند: چرا، فرمود: آن بسیار ذکر خدا کردنست، سپس فرمود: مردی خدمت پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هر که زبانی گویای بذکر خدا باو داده شده است خیر دنیا و آخرت باو داده شده، و در بارۀ گفتار خدای تعالی:«و منت منه که فزونی جوئی»سورۀ مدثر آیه 6 فرمود،یعنی آنچه کار خیر برای خدا کردی آن را بیش مشمار.
الكافي- ط الاسلامية ، الشيخ الكليني،ج 2،ص 498
بعد روایت در کتاب شریف کافی است جلد دو صفحه چهارصد و نود و نه روایت آمده از امام صادق (علیه السلام) (سلام الله علیه) و میرسه به اینجا بعضی مقدمه که امام (علیه السلام) اشاره به این آیه:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا
ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را بسیار یاد کنید،و صبح و شام او را تسبیح گویید!
احزاب (33):41 -42
بحث ذکر را مطرح زیاد اهل ذکر باشید هر چیزی حدی دارد
مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ إِلَّا الذِّكْرَ ذکر حد ندارد چرا چون قرآن می گوید فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ و آیه را اشاره می کند ازتون می گوید لم اجل لم یجل الله عزوجل الله هرچه انسان بتواند ذکر بگوید بعد راجع به امام باقر (علیه السلام) ذکر می کند پدر.
وَ كَانَ أَبِي ع امام صادق ( علیه السلام) میفرماید پدرم چنین بود کان کذا یعنی مستمر بود سیره كَثِيرَ الذِّكْرِ کثیرالذکر بود حالا در پرانتز عرض میکنم خود امام صادق (علیه السلام) هم به اقرار مالک بن انس این چنین بوده است یک روایتی از مالک ابن انس معروف فقیه یکی از فقهای چهارگانه مذاهب اربعه آن می گوید کنت ادخل علی جعفر بن محمد مکرر بر امام صادق (علیه السلام) وارد می شود او را دائما در یکی از در ذکر بود یا در قیام بود یا در روزه بود در حال عبادت بود و حالت عبادت ذکر بود امام صادق (علیه السلام) میفرماید پدرم کثیر ذکر بود. لَقَدْ كُنْتُ أَمْشِي مَعَهُ من خیلی وقت ها با پدرم حرکت میکردم راه میرفتم وَ إِنَّهُ لَيَذْكُرُ اللَّهَ زبانش به ذکر مشغول بود وَ آكُلُ مَعَهُ الطَّعَامَ همراه او با هم غذا میشدم وَ إِنَّهُ لَيَذْكُرُ اللَّهَ به جز آن زمانی که مشغول غذا است اما در غیر آن حالت مشغول ذکر بود وَ لَقَدْ كَانَ يُحَدِّثُ الْقَوْمَ با مردم بالاخره حدیث می گفت و سخن می گفت وَ مَا يَشْغَلُهُ ذَلِكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ و به ذکر غافل شود وَ كُنْتُ أَرَى لِسَانَهُ لَازِقاً بِحَنَكِهِ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ زبانشان به سقف دهان چسبیده آهنگ لا اله الا الله می گوید لا اله الا الله انسان می گوید یکی از بزرگان شوخی میکرد میگفت که ذکر باریا میخواهید یادتان بدهم و اممنا معک همش میم است ولی لا اله الا الله همه اش لام است دیگر دقیقاً فقط زبان است و لفظ لام.
وَ كَانَ يَجْمَعُنَا ما را جمع می کرد یعنی خانواده را فَيَأْمُرُنَا بِالذِّكْرِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ میفرماید که ذکر بگویید تا خورشید طلوع کند یعنی تعقیبات بیدار شدن بیدار بودن توصیه امام باقر (علیه السلام) توصیه بوده است به فرزندانش وَ يَأْمُرُ بِالْقِرَاءَةِ مَنْ كَانَ يَقْرَأُ مِنَّا می فرمود به بعضی از ما قرآن بخوانید وَ مَنْ كَانَ لَا يَقْرَأُ مِنَّا أَمَرَهُ بِالذِّكْرِ کسی اگه قرائت نمیکرد میگفت مشغول ذکر باشد وَ الْبَيْتُ الَّذِي يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ حالا این بیان آیه بیان امام صادق (علیه السلام) است یا نقل از امام باقر (علیه السلام) می کند فرق نمی کند . فرمود خانهای که در آن قرآن تلاوت میشود وَ يُذْكَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ خانه ای که درش تلاوت می شود تَكْثُرُ بَرَكَتُهُ برکت در کجا میجوییم میجویند و امام (علیه السلام) چه میفرماید وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِكَةُ فرشتگان حاضر می شوند در آن خانه وَ تَهْجُرُهُ الشَّيَاطِينُ شیاطین می روند از آن خانه خود ببینید حضور شیاطین آثار سو منفی را دارد برکات میبرد در نفس و روح انسان اثر دارد حضور فرشتگان طهارت و معنویت و قدسیت و نورانیت و برکت و اینها می آورد وَ يُضِيءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ این خانه درخشندگی دارد برای اهل آسمان.
كَمَا يُضِيءُ الْكَوْكَبُ الدُّرِّيُّ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مثل ستارگانی که برای اهل زمین درخشندگی دارند این خانه برای اهل آسمان درخشندگی دارد وَ الْبَيْتُ الَّذِي لَا يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ خانه ای که در آن ذکر قرآن نیست ذکر نیست خدا نکند شاید خیلی از خانهها ممکن است اینطور باشد سال به سال قرآن در آن باز نمی شود ماه رمضانی شود.
بعد بسته می شود قرآن ها بی توجهی می شود در خیلی از خانه ها اهل قرائت قرآن نیستند گاهی.
مجری:
حاج آقا چقدر آثار برکت دارد در همین است خیلی امروزه مشکلات اقتصادی دارد شیاطین میایند.
استاد: جباری
میفرمایند اگر ذکر نباشد قرائت قرآن نباشد وَ لَا يُذْكَرُ اللَّهُ فِيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُهُ برکتش کم می شود وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِكَةُ فرشتگان قهر می کنند از این خانه وَ تَحْضُرُهُ الشَّيَاطِينُ شیاطین می آیند در خانه وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ أَعْمَالِكُمْ لَكُمْ أَرْفَعِهَا فِي دَرَجَاتِكُمْ وَ أَزْكَاهَا عِنْدَ مَلِيكِكُمْ وَ خَيْرٍ لَكُمْ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ خَيْرٍ لَكُمْ مِنْ أَنْ تَلْقَوْا عَدُوَّكُمْ فَتَقْتُلُوهُمْ وَ يَقْتُلُوكُمْ فَقَالُوا بَلَى فَقَالَ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود میخوید به بهترین. عمل شما را یادآوری کنم از دینار و درهم و از قتل دشمنانتان از همه چیز بهتر باشد از پاکترین عملتان ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَثِيراً ثُمَّ قَالَ زیاد ذکر گفتن و می گویند در ذکر ها صلوات یک جایگاه عالی استیک صلوات گناهان را میشوید پاک می کند هر چی ما از امام باقر (علیه السلام) میگوییم باز کم است یعنی بله و بعد دارد که. حضرت (علیه السلام) فرمود.
جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید سوال کرد مَنْ خَيْرُ أَهْلِ الْمَسْجِدِ بهترین اهل مسجد چه کسانی هستند فَقَالَ أَكْثَرُهُمْ لِلَّهِ ذِكْراً وَ قَالَ- رَسُولُ اللَّهِ ص کسی که بیشترین ذکر را دارند عرض شود که بعد فرمود مَنْ أُعْطِيَ لِسَاناً ذَاكِراً کسی لسان ذاکر خدا به او بدهد فَقَدْ أُعْطِيَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ خیر دنیا و آخرت خدا به او داده است و عرض شود که این آیه را حضرت (علیه السلام) خواندند:
وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ
و منّت مگذار و فزونی مطلب،
مدثر (74):6
وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ قَالَ لَا تَسْتَكْثِرْ مَا عَمِلْتَ مِنْ خَيْرٍ لِلَّهِ.
یعنی زیاد نپندارید کاری که خیری که انجام دادید خیلی غرور برت ندارد هی اضافه انجام بدهید مجری:
الان که شما فرمودید من یاد این روایت از امام باقر (علیه السلام) افتادم که ذکر کثیر را تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) بله خیلی بحث مهمی است.
استاد: جباری
روایتی امام باقر (علیه السلام) است آن روایت فرمود که اگر چیزی بهتر از تسبیحات حضرت زهرا (علیها السلام) بود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به فاطمه (سلام الله علیها) یاد میدادند برابر هزار رکعت نماز و خیلی دچار خسران می شود کسی را که از دست بدهد چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد حتی به دقیقه شاید نرسد البته نکته ای است باید با تعنی بخواند.
مجری:
حضرت امام (علیه السلام) فرمود که هرچه بیشتر ما پشت سر جنازه می رویم زمان بیشتر است ثواب بیشتری است یک سوال داریم بیشتر یک دقیقه شاید جواب بدید در حین برنامه مطرح شد اینکه. وصیت امام باقر (علیه السلام) چه بود که در منا ده سال حتی برای من عزاداری کنید از چه بابی است؟
استاد: جباری
وصیت خاصی است که حضرت (علیه السلام) یک وجهی را به اصطلاح وصیت کردن به امام صادق (سلام الله علیه) که تا ده سال برای من در ایام حج در منا مجلس عزا برپا کنید و آن نکاتی در ارتباط با این مسئله ذکر کردند بعضی از قول آیتالله زنجانی من شنیدم که آقازاده ایشان نقل کرده بودند که ایشان میفرمودند که چه بسا ناظر باشد به چون دوره امامت حضرت (علیه السلام) شان که عرض کردم صد و چهارده. ده سال بعدش هشام بن عبدالملک به درک واصل شد صد و بیست و پنج اینکه ده سال بود در واقع ناظر بود به بیان تاریخ هلاکت این به اصطلاح شقی اهل زمان که قاتل حضرت (علیه السلام) هم بود در واقع تا دستور ابراهیم بن ولید مسموم کرد حضرت (علیه السلام) را و این است نکتهای که از این روایت استفاده می شود اینکه در واقع گاهی گفته می شود که این عزاداری برای غیر امام حسین (علیه السلام) از کجا یکی از ادله این است.
امام باقر (سلام الله علیه) وصیت می کند برای من عزاداری کنید توجه امام (علیه السلام) برای امام حسین (علیه السلام) فرموده است آن که در جای خودش. ائمه (علیهم السلام) تاکید میکردند اینجا برای خود حضرت (علیه السلام) است عزاداری برای غیر امام حسین (علیه السلام) یکی از روایاتش دلایلش این نقل است خدا قسمت کند هر سال در منا بعد از شب دوازدهم به نظرم قمیها در منا چادرهایشان را یکی میکنند و به این وصیت عمل میکنند مجلس عزای امام باقر (علیه السلام) خدا توفیق بدهد بتوانیم برویم.
مجری:
متشکر استاد وقتمان به پایان رسید خیلی استفاده کردیم و خیلی از سوالات باقی مانده ان شاء الله . در فرصتهای مناسب مطرح کن ولی هر روایت از شما هر ورقش دفتری است که این دفترها تمام نمی شود متشکریم استاد از حضورتان در این برنامه عزیزان بیننده از شما تشکر میکنم امیدوارم که برای شما مورد استفاده قرار گرفته باشد آخر برنامه است و وقت هم که خیلی کم است فقط ما تعجیل فرج آقا را از خداوند خواستاریم و التماس دعای خیر از شما عزیزان بیننده اللهم عجل لولیک الفرج خداحافظ.