2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
معنای «لا حکم الا الله»
کد مطلب: ١٥٣٦٧ تاریخ انتشار: ٢٥ دي ١٤٠١ - ١٨:٠٦ تعداد بازدید: 1139
خارج فقه الحکومه » فقه
معنای «لا حکم الا الله»

(جلسه دوازدهم 30 07 1401)

 بسم الله الرحمن الرحیم

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) - سال نوزدهم

 (جلسه دوازدهم  30 07 1401)

موضوع:  معنای «لا حکم الا الله»

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

یک مرتبه است یک عالمی مثلا علامه امینی بر می دارد از یک کتابی استنساخ می کند دقت می کند که حتی یک حرفش هم کم و زیاد نشود و تغییر نکند ولی افرادی که شغل شان این است پولی می گیرد زندگیش را تأمین کند و استنساخ کند.

اصلا خودمان وقتی یک نامه می نویسیم بعد بر می گردیم نامه را مطالعه می کنیم چند تا غلط در آن نامه داریم می بینیم. حتی بعضی وقت ها یک پیامک 4 سطری می خواهم بدهم مقید هستم که حتما ببینم بعد می بینم دو تا سه تا «در» و «آن» و این ها افتاده است. این طبیعی بشر است.

لذا در گذر زمان این باعث شده که در استنساخ ها تغییراتی صورت بگیرد راوی سقط بشود یا راوی که مثلا سطر بالا بوده اشتباها سطر پایین بیاید. نسخه خطی معتبری هم تا الان بنده سراغ ندارم که یک کسی روی آن کار کرده باشد.

غیر از آیت الله بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) کتابی دارند، اسانید تهذیب را ایشان در آن جا به ترتیب روات الفبا تنظیم کرده است مثلا از ابان، ابان را بالا آورده و احمد ابن محمد، عن محمد ابن عیسی عن یونس ابن عبدالرحمن مثلا عن الرضا (سلام الله علیه) این ها را به صورت الفبا آورده است.

بعد دیدید مثلا اگر در یک راوی در سند پنج تا راوی است و در سند دوم آمده چهار تا راوی شده یکی از راوی ها مثلا پنج تا سند است همه پنج راوی است و یک جا آمده چهار تا شده ایشان از این جا قرینه گرفته که در این سند به قرینه روایات قبلی یک راوی افتاده است.

قبل از این با آن یکی است و بعد از این هم یکی است مثلا حسن ابن محبوب تعبیرشان این است روایة حسن ابن محبوب عن أبی حمزة الثمالی مرسلة بلا ریب.

اولا تمام روایاتی که حسن ابن محبوب از ابی حمزه دارد با واسطه است ده پانزده مورد یا شاید بیست مورد بدون واسطه است.

 بعد ایشان حتی آن واسطه ها را نگاه نمی کند می گوید آقای حسن ابن محبوب متوفای 224 است ابو حمزه ثمالی متوفای 150 است یعنی هفتاد و اندی سال فاصله است و بلوغ روایات را آقایان می گویند بیست سال است یعنی اگر کسی قبل از بیست سالگی روایت نقل کند روایتش را قبول نمی کنند.

هم اهل سنت این را دارد هم ما داریم گرچه آن ها بعضا بچه چهار ماهه اگر روایت نقل کند قبول می کنند!! از این شذوذات زیاد دارند. ولی ایشان می گوید بلوغ روایی بیست سال است.

به بیست سال هم شما هفتاد و اندی سال اضافه کنید نود و اندی تا صد سال می شود هیچ کس نگفته حسن ابن محبوب جزء معمرین بوده است.

اگر بگویند جزء معمرین بوده این حرفی است و متوسط عمر یک راوی پنجاه سال است بیست و پنج سال با استاد و بیست و پنج سال با شاگرد. این را ایشان قاعده در آورده است. شما اسانید کافی جلد اولش را مطالعه کنید تقریبا ده – پانزده صفحه آورده است.

خداوند آقای شیخ حسن نوری همدانی برادر آیت الله العظمی نوری را رحمت کند، ایشان خیلی زیبا این ها را نوشته است. چاپ هم نشده آستان قدس رضوی هم تقریبا در ذهنم بیست تا بیست و پنج سال قبل بود حدود چهارصد تا پانصد تا از همان را برداشت عکس برداری کرد و چاپ کرد دیگر تمام شد و رفت.

ما همان وقت زرنگی کردیم یکی دو دوره برای مؤسسه گرفتیم الان ما در بررسی اسانید کافی هستیم شاید مثلا در هر جلد از کافی، کافی که الان چاپ شده مال آخوندی تهران ما کمتر صفحه ای یک یا دو تا اشکال نداشته باشیم.

کتاب تهذیب بعضی از صفحاتش هشت تا ده تا اشکال دارد و این ها یا سند وفاتشان باهم نمی خورد یا این که مثلا یک راوی در عمرش در مدینه بوده یک دفعه از یک راوی که در کوفه است روایت نقل می کند و هیچ ثابت هم نیست که این استاد را در عمرش یک بار ملاقات کرده باشد.

این ها یک مقدار مشکلات ایجاد می کند. خداوند آیت الله بروجردی را رحمت کند آمده این اسانید روات را به صورت قانونمند در اورده است خیلی کار خوبی کرده است.

البته اقای تجلیل تبریزی هم خداوند ایشان را هم رحمت کند، ایشان از حواریون آقای نجفی مرعشی بود و در رجال خیلی خریط بود. ایشان هم کتابی به نام معجم الثقات دارد، در مقدمه معجم الثقات نکات خوبی دارد.

حالا این کتابی که از موسسه ما در آستانه چاپ شدن است و شاید امسال چاپ بشود "الهادی الی طبقات الروات و وفیاتهم" شاید ما هفده –هجده سال روی این کار کردیم یعنی ما عمده زحمتی که کشیدیم روی این کتاب است.

آمدیم تمام رواتی که امکان پذیر بود سال وفاتش را به دست بیاوریم این کار را کردیم. اصلا ما در شیعه نداریم کتابی باشد که سال وفات روات را نوشته باشند. اهل سنت زیاد دارند. آن ها ملتزم هم هستند هر راویی که می آورند سال وفاتش را هم بیاورند.

اما در طول تاریخ نداشتیم این را آن طوری که در ذهنم است از سال 72 یا 73 شروع کردیم الان که سال 1401 است تقریبا سی سال می شود تازه آماده چاپ شده است.

هر وقت هم دوستان مطالعه می کنند یک چیزی اضافه می کنند یا کم می کنند درواقع دو سه سال بود آماده چاپ بود منتظر یک مقدمه بود دوستان نوشتند من مقدمه اش را دیدم گفتم به درد نمی خورد از نو یک مقدمه بنویسید.

این مقدمه را ما به صورت فتوکپی در 150 تا 200 صفحه زیراکس گرفتیم و برای بعضی از آقایان فرستادیم حتی برای مقام معظم رهبری هم فرستادیم ایشان خیلی تشکر کرده بود گفته بود یک چیزی است که خیلی به درد ما می خورد.

ایشان هم در رجال ما شاء الله تسلط دارند و هم دوست دارند که روی روات کار کرده باشند. کتابی هم در مورد کتاب اربعه رجالی دارند.

لذا این که ما می گوییم این اشکال دارد نه به خاطر دقت مرحوم شیخ طوسی است به خاطر استنساخ هایی که در طول تاریخ بوده همچنین مشکلاتی پیش آمده است.

پرسش:

استاد این مشکلات در کل کتاب ها باید باشد

پاسخ:

بله در همه کتاب ها است. ولی کتب اربعه شاخص است ما تمام سر و کارمان و زندگی مان کتب اربعه است. لذا روی کتب اربعه حساسیت بیشتر است به این خاطر کار زیاد شده است.

کتابی که دار الحدیث چاپ کرده این ها تقریبا بیست تا سی درصد اصلاح کردند نه همه را حدود سی درصدش را اصلاح کردند ولی این که کامل اصلاح شده باشد نه کامل اصلاح نشده است.

واقعا این کار، وقت و کار هم زیاد می برد بعضا می بینی روی یک سند یک محقق یک هفته کار می کند یعنی ما دیدیم با این وضع و نیروهایی که ما داریم بخواهیم کتب اربعه را تمام کنیم هشتاد تا نود سال طول می کشد.

فعلا ما روات احادیث ولایت را جلو آوردیم که این ها خیلی ضروری است این هم برای خودمان هم برای بحث ها و مناظرات و پاسخ به شبهات روات احادیث ولایت یک امر ضروری است.

آقای جوادی روات تفسیر را هفت یا هشت جلد نوشته اند البته بخش اعظمش هم از همین محصولات موسسه بوده است. و خوب است.

 گرچه ما اشکال هم زیاد به کتاب شان داریم چون بعضی از بزرگواران خودشان رجالی نیستند لجنه را واگذار می کنند خودشان نظارت نمی کنند اعتماد می کنند.

مثلا آیت الله العظمی خویی در رجال آخر عمر وارد رجال شد و معجم الرجال هم عمدتا با لجنه بوده است و لذا بعضی از جاها یک سری اشکالات خیلی فاحشی دارد یک روای را در یک جا توثیق کرده و در یک جا تضعیف کرده است.

مثلا سهل ابن زیاد را شما ببینید در چند جا مطرح کرده است در بعضی جاها ثابت کرده که ثقه است و حدود دو هزار روایت دارد. و در بعضی از جاها هم ثابت کرده است که ایشان ضعیف است.

علت این را هم شما ملاحظه بفرمایید شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) در فهرست می گوید سهل ابن زیاد آدمی ضعیف جدا، جزء کسانی بود که احمد ابن محمد ابن عیسی رئیس حوزه علمیه قم در عصر امام هادی (سلام الله علیه) ایشان را از قم به تهران تبعید کرد. این تبعید کردن هم به خاطر نقل از ضعفاء بود.

احمد ابن محمد ابن خالد برقی را به کاشان تبعید کرد. یعنی یک زیاده رویی‌ ها و افراط ها که در حوزه علمیه قم شد در آن عصر غیبت صغری و متصل به عصر معصومین بعد از امدن اشعریین به قم و تأسیس حوزه علمیه قم بویژه در عصر مرحوم کلینی و این ها این افراط و تفریط ها باعث شده که یک مقداری به مشکل خوردیم.

مثلا شیخ طوسی در کتاب فهرست می گوید ضعیف جدا. در کتاب رجال شان می گوید ثقة، آقایان گیر کردند که آیا سهل ابن زیاد ثقة یا ضعیف؟

حالا نجاشی و شیخ باشد ما می گوییم نجاشی مقدم است چون از شیخ طوسی مقدم بوده است ولی خود شیخ طوسی در یک کتابش می گوید ضعیف و در کتاب دیگرش می گوید ثقة ما چه کار کنیم؟

پرسش:

استاد ببخشید کتاب های معروف شیخ تقدیم و تأخیر در نوشتن معلوم نیست؟

پاسخ:

من مدتی در درس خارج آیت الله مرعشی نجفی حضور داشتم ایشان آمد روایت سهل را رد کرد خدمت شان بعد از درس عرض کردم که استاد مرحوم مامقانی آمده وثاقت سهل را تثبیت کرده است و می گوید چون رجال شیخ متأخر از فهرست است این مقدم است چون ملاک فتوای اخیر آقایان است.

ایشان خندید و گفت نه به درد نمی خورد! به درد نمی خورد! این صحیح نیست! علتش هم این است که رجال شیخ در زمان شیخ چاپ نشده به صورت چک نویس بود بعد از وفات شیخ این کتاب را چاپ کردند و تناقضات و اشکالات در رجال شیخ خیلی زیاد است.

موارد متعدد است که یک راوی را یک جا فی من یروی عنه آورده و در یک جا فی من لم یرو اورده است در حقیقت یک تناقض خیلی آشکار است «من لم یرو» با «یرو» کاملا متضاد است نمی شود کارش کرد.

یا در بعضی از جاها عبارت ها عبارت هایی است که باهم نمی خواند و متناسب با آن موقعیت علمی شیخ نیست ولی فهرست در زمان خودش چاپ و منتشر شد یعنی استنساخ و مشهور شد و روی فهرست هم آقایان خیلی دقت بیشتری داشتند.

 لذا روی این جهت نه تنها سهل ابن زیاد را که من مثال زدم موارد دیگر هم هست مثلاً  شما ببنید احمد ابن محمد خالد برقی رویش این همه اختلاف دارند صفوان روایات در مذمت و مدحش داریم.

 زراره شش هفت تا روایت های تند علیه او داریم، امروز وهابی ها در شبکه هایشان می آورند. یا احمد الکاتب خبیث همین روایاتی که در مذمت زراره است می آورد.

 نسبت به هشام است که و ما ادراک ما هشام، هشام ابن حکم در طول این 250 سال دو تا نداشتیم، شما ببینید چقدر روایت در مذمتش از معصوم هست!

پرسش:

بحث فقیه در موردش آمده است.

پاسخ:

بله همین است. در رابطه با زراره بارها عرض کردیم آقا امام صادق (سلام الله علیه) پشت سر زراره به عبیدالله می گوید به پدرت سلام برسان و بگو اگر من مذمتی از شما می کنم

«وما اردت الا ما اراد صاحب السفینة فاردت...»

در مذمت پدرت چیزهایی می گویم تا حکومت احساس کند میان من و ایشان صفا و صمیمیت نیست، متعرض او نشوند.

وقتی یک همچنین روایت صحیحی ما داریم این را ملاک نسبت به تمام روات قرار بدهیم. یا در رابطه با یونس ابن عبدالرحمن، شما می دانید که یونس ابن عبدالرحمن از شخصیت های برجسته عصر معصوم است. ما مثل یونس ابن عبدالرحمن کم داریم و مخصوصاً‌ در رابطه با دقت در روایات که گوی سبقت را از همه ربوده.

آقا امام رضا (سلام الله علیه) هم عنایت ویژه ای دارد. روایتی داریم که روایت از نظر سند مرسل است آقایانی که برای حوزه، کتاب تاریخ نوشتند آن روز دیدم در شرح حال امام رضا یک روایتی آوردند وقتی آقا امام رضا (سلام الله علیه) از دنیا رفت تعدادی از صحابه جمع شده بودند که چه کار کنند؟

 یونس ابن عبدالرحمن گفت ما باید به فکر یک امامی باشیم تا این بچه امام جواد (سلام الله علیه) بزرگ بشود تا قابلیت امامت داشته باشد!

بعد تعدادی از اصحاب که آن جا بودند به یونس ابن عبدالرحمن حمله کردند تو کافر و مرتد شدی شروع کردند با مشت و لگد او را زدند که اگر از طرف خدا امام است در بچگی هم امام است. مثل حضرت عیسی.

 اگر لیاقت امامت ندارد 60- 70 سال هم باشد لیاقت ندارد این را آقایی خویی در شرح حال یونس ابن عبدالرحن می آورد می گوید:

«هذه الروایة مرسلة و مکذوبة وموضوعة»

برای این که به قدری در مدح یونس ابن عبدالرحمن روایت داریم اصلاً نوبت به همچنین روایتی نمی رسد این طور روایت ها داریم.

پرسش:

ممکن است دو شخصیت باشد

پاسخ:

نه یونس ابن عبدالرحمن یک دانه بیشتر نیست

پرسش:

مثلاً‌ سهل چه؟

پاسخ:

نه سهل ابن زیاد مشخص است کلمه سهل هر کجا می آید مثلاً شما می گویید آقای بروجردی 2 نفر باشد. شاید 50 نفر بروجردی داشته باشیم ولی واژه بروجردی می‌ آید انصراف به آیت الله بروجردی دارد.

یا آقای گلپایگانی یا مثلا امام خمینی این ها انصراف به آن فرد شاخص دارد. مثلاً یک کسی که فرض اهل خمین هست آن را در یک کتابی بیاورند به عنوان بروجردی، گلپایگانی بیاورند این ها انصراف دارد.

سهل ابن زیاد 2 تا نداریم سهل ابن زیاد آدمی با آن مشخصات شاید باشد. ما در نقل روایات بویژه در رابطه با روات خیلی احتیاط کنیم.

پرسش:

استاد .... در مورد خیبری فرمودید در تهذیب سندش صحیح است؟

پاسخ:

در تهذیب احتمال این که خیبری افتاده باشد خیلی زیاد است، چون همین روایت با همین سند با کلمه خیبری در کافی هست ولی در تهذیب با حذف خیبری آمده است.

پرسش:

این موجب ضعف سند است.

پاسخ:

«اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال»

یک راوی در وسط افتاده یعنی شما این 2 تا را کنار هم بگذارید مطلب یک مطلب است. راوی های قبل و بعد هم یکی است فرضاً‌ در کافی با 5 تا راوی آورده، در تهذیب با 4 تا راوی آورده تقریباً می شود گفت قطعاً خیبری در این جا افتاده است.

این طور مسائل با دیدگاه اهل بیت هم نمی سازد، این ها بیایند این مطالب را مطرح بکنند ولو در جلسات سرّی هم ما ندیدیم مخصوصاً در عصر امام باقر و امام صادق که شیعه ها نیاز بود یک مقداری با رعایت تقیه یا مطالب تقریباً‌ این چنینی در جامعه بیشتر این ها رشد کنند.

 این که می بینیم این همه روات از اهل سنت و مشایخ اهل سنت پای درس امام صادق (سلام الله علیه) می آیند.

 این را عزیزان ملاحظه کنند. ابن تیمیه هم حتی نتوانست خودش را کنترل کند در منهاج السنه، جلد 4، صفحه 126

«فإن جعفر بن محمد لم یجیء بعد مثله»

تاکنون مثل امام صادق در تاریخ دیده نشده است.

از ابن تیمیه همچنین حرف زدن می شود گفت از معجزات اهل بیت است

«وقد أخذ العلم عنه هؤلاء الأئمة کما لک وابن عیینة وشعبة والثوری وابن جریج ویحیى بن سعید وأمثالهم من العلماء المشاعیر الأعیان»

منهاج السنة النبویة؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 126

یا کتاب تهذیب الکمال مزّی را ملاحظه بفرمایید جلد 5، صفحه 75 سفیان ثوری، شعبة ابن حجاج، مالک ابن انس، محمد ابن اسحاق، محمد ابن میمون، مسلم ابن خالد، مالک ابن ولید که شیعه هست ابو حنیفه نعمانی، یحیی ابن سعید، یحیی ابن قطان این بزرگان و شخصیت های طراز اول اهل سنت پای صحبت امام صادق (سلام الله علیه) بودند.

 اگر این ها به گوش شان برسد آقا امام صادق (سلام الله علیه) بعد از نماز خلفاء اربعه عایشه و حفصه را لعنت می کند آیا این ها حاضر هستند پای صحبت امام صادق بیایند بنشینند؟

پرسش:

اصل بحث لعن یا برائت را به صورت علنی ما قبول داریم که نباید بشود ولی این طور باشد زیارت عاشوراء هم اسمی برده نشده نه در آن روایت نه در زیارت عاشوراء پس این اشکال حضرتعالی را می شود به آن وارد کنیم.

پاسخ:

این که در زیارت عاشوراء آمده به صورت رمزی آمده

پرسش:

آن روایت هم همین را دارد

پاسخ:

آن جا دارد:

«التَّیْمِیَّ وَ الْعَدَوِیَّ وَ فُعْلَانَ»

تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر:  دار الکتب الإسلامیه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج2، ص321

همه می فهمند التِیمی عبارت است از ابوبکر که از قبیله بنی تِیم است

پرسش:

والثانی والثالث هم همین است

پاسخ:

شیخ طوسی وقتی گیر می افتد می گوید مراد از اولی قاتل فرزند حضرت آدم قابیل بوده، دومی قاتل ناقه صالح بوده، سومی قاتل زکریا بود چهارمی هم قاتل امیر المؤمنین بوده است.

پرسش:

همین اعتراضی که به آن شده یعنی این مسئله خیلی بو دار هست.

پاسخ:

این که تبری از اصول شریعت است در آن شکی نیست به تعبیر آقای شبیری تبری نباشد تولی معنا پیدا نمی کند شما لا اله نگویید الا الله معنا ندارد مشرکین هم

(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ)

و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟» مسلما می ‌گویند: «الله»

سوره لقمان (31):‌ آیه 25

ولی در کنارش هم

(هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ)

این ها شفیعان ما نزد خدا هستند!

سوره یونس (10): آیه 18

امثال این ها داشتند ولی این که از ضروریات است شکی نیست این که ائمه (علیهم السلام) این ها را به افراد گفته باشند اگر این طور است در داخل این ها هست داخل این ها را قطعاً به هیچ وجه مطرح نمی کنند، یک دفعه همسرشان، فرزندشان، دخترشان بگوید همچنین چیزی دیدم گرچه این هم باز

«مَنْ أَذَاعَ عَلَیْنَا شَیْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ کَمَنْ قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ یَقْتُلْنَا خَطَأً»

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج2، ص371، بَابُ الْإِذَاعَة، ح9‏

این که اسرار ما را فاش کنند مراد از اسرار یکی اش هم بحث تبری است اگر بحث تبری در جامعه مطرح بشود همین بهترین دلیل برای خلفاء برای نابودی این ها است خیلی راحت لازم نبود به قولی... به صورت مخفیانه ایها الناس از کتاب های شهید اول و شهید ثانی چهار تا مطلب از کتاب هایش پیدا کردند مظلومانه کشتند و جنازه اش هم را هم آتش زدند.

به خاطر این قضیه علما را ما در طول تاریخ شهید کردند شهدای فضیلت علامه امینی را نگاه کنید چقدر علمای ما را، مراجع ما را به خاطر قضیه تبری شهید کردند.

 ائمه (علیهم السلام) کاملاً به این ها دقت داشتند آن وقت مثلاً می گوید: «و یُسمیهم» نام هم می برد این راوی، یک مقداری تقیه می کند. «التَّیْمِیَّ وَ الْعَدَوِیَّ وَ فُعْلَانَ وَ مُعَاوِیَةَ» معاویه و یزید این ها اصلا امیر المؤمنین هم معاویه را مسلمان نمی داند می گوید:

«فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوه‏»

نهج البلاغة (للصبحی صالح)؛ نویسنده: شریف الرضى، محمد بن حسین، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص374

اهل سنت هم از عمار آوردند در مجمع الزوائد، جلد 1، صفحه 113 همین تعبیر را هم از عمار دارند، در جنگ صفین مطرح می کند.

معاویه و یزید در زیارت عاشوراء آمده ولی نسبت به این ها به این شکل ببینیم در جاهای دیگر هم نداریم هر کدام از روایاتی که در رابطه با لعن صریح است بنده تا به حال یک روایت صحیح نتوانستم پیدا کنم.

ولی این که قطعی است تبری مقدم بر تولی هست ما شکی نداریم و تولی هم امر قلبی است.

پرسش:

سند دارد؟

پاسخ:

این که سند ندارد

پرسش:

یونس ابن عبدالرحمن بجلی با مولای...

پاسخ:

مشهور است از روات هست از اصحاب اجماع است و مورد عنایت امام رضا (سلام الله علیه) بود یکی بیشتر نداریم یونس ابن عبدالرحمن مثل آقای بروجردی که انصراف به یک شخص هست یونس ابن یعقوب داریم.

یکی از اساتید بزرگوار یک کتابی به من داد در رابطه با مناظره بود خوب هم زحمت کشیده نوشته 10 صفحه اولش را خواندم حدود 20- 30 تا اشکال پیدا کردم البته خیلی به ما محبت دارد زنگ زده بود گفتم شیخنا در صفحه اول این را آوردی دوم این را آوردی و سوم... گفتم اضافه مناظره ای که امام صادق با مرد شامی داشت نوشتی یونس این یعقوب متوفای 218.

«یونس ابن یعقوب ماتَ فی ایام الصادق (علیه السلام) » این که 218 است یونس ابن عبدالرحمن است این بنده خدا پشت تلفن خیلی خجالت کشید.

قصد این است که در چاپ های بعدی این ها اصلاح بشود ایشان از من مصرانه خواست این ها را به ما بدهید. بعضی وقت ها یک چیز جزئی مهم می شود اصلاً‌ من جا خوردم یونس ابن یعقوب متوفای 218 هست.

ولی کسی که به الفبای رجال آشنا باشد می داند یونس ابن یعقوب قبل از شهادت امام صادق از دنیا رفته مناظره امام صادق و مرد شامی را در کافی، جلد 1، صفحه 171 نقل می کند. رجال کشی، حدیث 494 که مفصل نقل می کند مرد شامی در مکه آمده می خواهد با تو مناظره کند این خیلی مشهور است یعنی از روایاتی است که همه روی این روایات هم در کشی هم در کافی رویش کار کردند مشخص هست یونس ابن یعقوب با یونس ابن عبدالرحمن تقریباً نزدیک 70- 80 سال زمان وفات شان با هم تفاوت دارد.

پرسش:

جالب این جا است در فیلم باب المراد که ساختند قسمت یونس ابن عبدالرحمن را مخالف نشان دادند یعنی حدیث ضعیف را به کار بردند.

پاسخ:

نمی دانم چه کار باید کرد این روایت در معجم رجال آقای خویی خیلی عصبانی شده یعنی مشخص است با عصبانیت نوشته که از این روایت خیلی ناراحت شد می گوید این روایت مرسل، ضعیف، دروغ و جعلی است شکی هم ما نداریم جایگاه عبدالرحمن خیلی بالاتر از این ها است.

پرسش:

این مطالبی که مرحوم علامه مجلسی آورده جِبت و طاغوت و این ها چه؟

پاسخ:

ببینید جِبت و طاغوت برداشت های خودشان هست، این که ما بگوییم اول ثانی و ثالث چه کسی است؟ همه می دانند چه کسی است؟ هر بچه شیعه ای می داند چه کسی است؟ ولی این که ائمه چرا اسم نبردند ما از زیارت عاشوراء مشهورتر نداریم

پرسش:

حتی در این حدیث هم اسم نبرد

پاسخ:

حتی در همین حدیثی که هست اسم نمی برد تقریباً بار رمزش آشکارتر است «التَّیْمِیَّ وَ الْعَدَوِیَّ وَ فُعْلَانَ» فعلان مشخص است ولی در همین جا هم باز اسم برده مشخص است اگر این مطالب منتشر می شد هم جان خود امام در خطر بود هم جان شیعه در خطر بود.

 حفظ جان شیعه از اوجب واجبات است وقتی آن راوی به امام صادق (سلام الله علیه) می گوید چرا آشکارا بعضی از مطالب را نمی گویید؟ امام صادق می فرماید چه کار کنم بغداد بروم به منصور دوانیقی بگویم من حجت الله و چه و چه هستم هم خودم را در معرض قتل قرار بدهم هم شیعیانم را در معرض قتل قرار بدهم شما دل تان با این کار خوش می شود؟

مشخص است که ائمه (علیهم السلام) خیلی مسائل را رعایت می کردند و روی این مسائل دقت داشتند.

 ما تصور می کنیم تمام دنیا قم، تهران، شیراز است. سال 74 مکه بودیم زمان آقای خاتمی بود عید الزهرای قم را در عربستان آورده بودند به عربی ترجمه کرده بودند به صورت میلیونی آن را منتشر کرده بودند و آن سال برای شیعیان، ‌سخت ترین سال بود.

در کاشان یکی از هیئت ها ثابت شد عربستان سعودی به این ها پول می دهد شما در هیئت تان از ابوبکر و عمر بد گویی کنید فحش بدهد سینه زنی کنید فیلم برای ما بفرستید.

 مدیر هیئت را اطلاعات گرفت و خود آن حسینیه را کلاً خراب کردند با خاک یکسان کردند همه دنبال این هستند زمان ائمه هم همین طور بود دنبال این بودند برای از بین بردن معصوم و شیعه یک بهانه ای پیدا کنند و این وسیله هم بهترین راه بود برای نابود کردن این ها.

ما باشیم و عقل خودمان با توجه به تاریخ می بینیم که اصلاً تناسبی نداشت ائمه (علیهم السلام) این ها را مطرح بکنند اگر هم مطرح کردند در قالب رمز و رموزی که بفهمند ولی علناً این مطالب را نخوانند و راه گریزی هم داشته باشند.

آغاز بحث...

امروز بحث مان باز به درازا کشیده شد گرچه مفید بود. نسبت به خطبه 40 ظاهراً بعضی از دوستان یک مقداری اشکال داشتند که حضرت امیر (سلام الله علیه) می فرماید:

«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ‏ءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر»

نهج البلاغة (للصبحی صالح)؛ نویسنده: شریف الرضى، محمد بن حسین، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 82

یعنی حضرت امیر به حاکم فاجر در این جا مشروعیت داده و این در حقیقت خیلی از مسائل را به هم می زند و حکومت های جابری را با این کار توجیه و تسهیل می کند. عزیزان دقت بکنند در این جا چند تا نکته هست در این جا اولاً: کلمة حق یراد بها باطل.

خوارج با لا حکم الا لله کفر و وجوب قتل امیر المؤمنین را تثبیت می کردند یعنی با لا حکم الا لله می گفتند امیر المؤمنین حکمیت را پذیرفته خلاف قرآن عمل کرده است پس از دین خارج شده قتلش هم واجب است.

 حضرت امیر با این سخنرانی شان که در جاهای دیگر هم مفصل آمده باعث شدند که از 12 هزار نفر لشکر خوارج، 8 هزار نفر بر گشتند.

یعنی این افشاگری حضرت امیر یا به قولی جهاد تبیینش باعث شد از 12 هزار نفر، 8 هزار نفر برگشتند.

  آیاتی که در این رابطه حضرت امیر راجع به لا حکم الا الله ده دوازده تا آیه داریم واژه حکم آمده در یک جا در انحصار خدا قرار داده (دوستان دقت کنند) ان الحکم الا لله مراد از حکم، مطلق حکم است حکم تکوین، حکم تشریع و تمام اقسام را شامل می شود. انعام 57

(إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ)

حکم و فرمان، تنها از آن خداست!

سوره انعام (6): آیه 57

(إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیهِ فَلْیتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ)

حکم و فرمان، تنها از آن خداست! بر او توکل کرده ‌ام؛ و همه متوکلان باید بر او توکل کنند!»

سوره یوسف (12):‌ آیه 67

از قول حضرت یعقوب یعنی آن چه که در عالم خلق تکوین و عالم احکام تشریع همه بید الله است. یعنی مستقلاً حاکم واقعی خدای عالم است ذاتاً غیر از خدای عالم حاکمی نیست. اگر بخواهد پیغمبر هم حاکم باشد به اذن الله است.

 مرحوم علامه طباطبائی خیلی مفصل در المیزان نظریه خیلی خوبی دارد آیات را به خوبی جمع کرده (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ)، (أَلَا لَهُ الْحُکْمُ) انعام / آیه 62

(وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ)

و او خدایی است که معبودی جز او نیست؛ ستایش برای اوست در این جهان و در جهان دیگر؛ حاکمیت (نیز) از آن اوست؛ و همه شما به سوی او باز گردانده می ‌شوید!

سوره قصص (28): آیه 70

تقدیم خبر بر مبتدا دال بر انحصار است

(وَاللَّهُ یحْکُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ)

و خداوند حکومت می ‌کند؛ و هیچ کس را یارایی جلوگیری یا رد احکام او نیست؛

سوره رعد (13): آیه 41

(فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِی الْکَبِیر)

اکنون داوری مخصوص خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و شما را مطابق عدل خود کیفر می ‌دهد).

سوره غافر (40): آیه 12

آیات متعددی داریم که می گوید لا حکم الا لله در آن هیچ شکی نیست این حکم، در تشریع باشد در تکوین باشد در قضاوت و داوری باشد یعنی مطلق حاکمیت مال خدا است ولی در بعضی از جاها مثلاً

(یحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْکُمْ)

کفاره‌ای که دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصدیق کنند

سوره مائده (5): آیه 95

در رابطه با اختلاف زن و شوهر می گوید افراد عادل بیایند در اختلاف بین زن و شوهر حکم کنند آن جا گفت ان الحکم الا لله ولی این دیگر به اذن الله یا

(إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)

ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن،

سوره ص (38): آیه 26

همان عبارتی که ما بارها هم عرض کردیم خدای عالم در رابطه با قبض ارواح می گوید:

(اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا)

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می ‌کند،

سوره زمر (39): آیه 42

باز هم این جا تبدیل فاعل بر فعل دلیل بر حصر است این خدا هست که فقط موجودات را قبض روح می کند ولی در جایی دیگر می گوید:

(قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ)

بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می ‌گیرد؛ سپس شما را به سوی پروردگارتان باز می ‌گردانند.»

سوره سجده (32):‌ آیه 11

یعنی به اذن الله

(وَهُوَ الَّذِی یحْیی وَیمِیتُ)

و او کسی است که زنده می کند و می ‌میراند

سوره مؤمنون (23): آیه 80

حضرت عیسی می گوید:

(وَأُحْیی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ)

و مردگان را به اذن خدا زنده می ‌کنم.

سوره آل عمران (3): آیه 49

تمام این قضایا به اذن خدا هست. آقای صفری گفت ائمه معجزه نداشتند و چنین و چنان خیلی مفصل آورد در یک روایت صحیح السند هست

 ابو بصیر خدمت امام صادق (سلام الله علیه) می آید (گمانم همان روایت باشد) می گوید خدای عالم در رابطه با حضرت عیسی می گوید:

(وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ)

کور مادر زاد و مبتلایان به برص [= پیسی‌] را بهبودی می ‌بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده می ‌کنم؛

سوره آل عمران (3): آیه 49

ابو بصیر که نابینا است ثقه هم هست (ابو بصیر مطلق) ظاهراً ابو بصیر چشمش مادر زادی نابینا بوده اصلاً‌ دنیا را ندیده بود.

 بعد عرض می کند یابن رسول الله شما همچنین قدرتی دارید؟ گفت هر قدرتی که خدای عالم به انبیاء داده تمام این ها را خدا به نبی مکرم داده و نبی مکرم هم در اختیار ما قرار داده بعد حضرت روی چشم ابو بصیر دست می کشد بینا می شود.

می گوید من اولین بار آسمان و رنگ ها و خلایق را دیدم بعد حضرت فرمود ابو بصیر اگر می خواهی همان طوری که مردم

(فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ * وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ)

پس هر کس هموزن ذره ‌ای کار خیر انجام دهد آن را می ‌بیند! و هر کس هموزن ذره ‌ای کار بد کرده آن را می ‌بیند!

سوره زلزله (99): آیات 7 و 8

همین طور بینا باشی و اگر می خواهی به حالت قبلی بر گردی «الجنة تضمینا» من به حال اول تو را بر گردانم. ابو بصیر گفت نه من می خواهم به حال اول برگردم بهشت را به این سادگی نمی خواهم از دست بدهم بینایی من این قدر ارزش ندارد که بهشت را با آن عوض کنم.

 بعد حضرت یک دستی می کشد دوباره به حال اول بر می گردد این ها به اذن الله است.

 یا:

 (فَاحْکُمْ بَینَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ)

پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آن ها حکم کن!

سوره مائده (5): آیه 48

«یحکم به النبییون» این جا کاملاً نشان می دهد بر این که ان الحکم الا لله یعنی حکم استقلالی مال خدا است رازق مستقل خدا است. محیی و ممیت مستقل خدا است حالا خدای عالم این که ذاتاً مال او هست به ملکی محول می کند

(فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا)

و آن ها که امور را تدبیر می ‌کنند!

سوره نازعات (79):‌ آیه 5

یا به یک نبی یا امامی واگذار می کند قضیه حکومت هم این است حاکمیت به هر معنا بخواهیم بگیریم همین هست حاکمیت تکوینی، تشریعی باشد ذاتاً مال خدا است.

 یا:

(أَلَیسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ)

آیا خداوند بهترین حکم ‌کنندگان نیست؟!

سوره تین (95):‌ آیه 8

این جا ثابت کرد حاکمیت برای همه هست ولی خدای عالم احسن الحاکمین است.

(وَهُوَ خَیرُ الْحَاکِمِینَ)

که او بهترین داوران است!

سوره اعراف (7):‌ آیه 87

این ان الحکم الا لله که خوارج دارند می گویند و دارند هرگونه حکمیت را هم مشمولش می کنند می گویند خدا حکمیت را منحصر در خودش کرده علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) زیر بار حکمیت رفت بر خلاف قرآن است کفر علی را اثبات می کنند این آیات همه این ها را رد می کند یا:

«وَالٍ ظَلُومٌ غَشُومٌ خَیْرٌ مِنْ فِتْنَةٍ تَدُومُ.»

غرر الحکم و درر الکلم (مجموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)؛ نویسنده: تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق/ مصحح: رجائى، سید مهدى‏،  ناشر: دار الکتاب الإسلامی، ص729

ان شاء الله جلسه بعد یک مقدار بیشتر توضیح می دهم که حضرت امیر در این خطبه هفت تا نکته را مطرح کرده در همین خطبه سه چهار سطری این نکات بیرون بیاید هفت پیام و نکته ای که از حضرت امیر در این جا آمده کل این شبهات بر طرف می شود.

«والسلام علیکم ورحمة الله»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها